• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 139
تعداد نظرات : 58
زمان آخرین مطلب : 5969روز قبل
دعا و زیارت
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
یكى از شقاوت مندترین عالم كه امام بر حق خود را به شهادت رساند و در برابر اعمال ننگینش به عذاب هاى گوناگون برزخى رسید عبدالرحمان بن ملجم مرادى است .
از ابوالقاسم بن محمد روایت شده است كه گفت : در مسجد الحرام جماعتى را در مقابل مقام ابراهیم دیدم اجتماع كرده اند. گفتم : این اجتماع براى چیست ؟ در جواب گفتند: راهبى مسلمان شده است ، به مكه آمده و از داستان عجیبى خبر مى دهد.
پیش رفتم پیرمردى عظیم الجثه و بزرگ ، پشمینه پوش با كلاهى از پشم را دیدم نشسته بود و مى گفت : كنار دریا میان صومه خود مشغول عبادت بودم . روزى به دریا نگاه كردم دیدم ، مرغى بزرگ مانند كركس آمد و بر فراز سنگى نشست و یك چهام از بدن مردى را قى كرد و رفت . باز آمد و یك چهارم دیگر او را قى كرد تا چهار مرتبه اعضاى آن مرد را قى كرد. پس آن مرد، انسان كاملى شد و برخاست .
من از دیدن این قضیه در تعجب شدم ! باز دیدم همان مرغ آمد و یك ربع او را بلعید و رفت و بدین طریق در چهار مرتبه او را بلعید و رفت ؟! در حیرت شدم كه این چیست و این مرد كیست ؟ اعمال و افعال او چه بوده است ؟ تاسف خوردم كه چرا از وى نپرسیدم و از قضیه او سئوال نكردم .
روز دوم نیز آمد و در چهار مرتبه هر دفعه یك چهارم او را قى كرد. در این مرتبه وقتى اعضاى او كامل شد. از صومعه بیرون دویدم و او را به خدا سوگند دادم و گفتم : اى مرد! كیستى ؟ جوابم را نداد. باز گفتم : به حق آن كسى كه تو را آفریده است سوگند مى دهم بگو چه كسى هستس و چه كاره بوده اى ؟ قضیه تو با این مرغ چیست ؟ در جواب گفت : ((عبدالرحمان بن ملم مرادى )) هستم و على بن ابیطالب علیه السلام را كشته ام . خداوند این مرغ را بر من گماشته است كه هر روز مرا بدین گونه كه دیدى عذاب كند. از او پرسیدم : على بن ابیطالب كیست ؟ گفت : پسر عموى حضرت محمد علیه السلام و وصى اوست . وقتى آن ها را شناختم مسلمان شدم و اكنون به حج خانه خدا و زیارت حضرت رسول علیه السلام مشرف شده ام .
(256)
در احوال حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام نقل شده است : اهل كوفه بعد از به درك فرستادن ابن ملجم مرادى استخوانهاى او را در گودالى انداختند. تا مدتى مردم صداى ضجه و ناله از استخوانهاى او را مى شنیدند.(257)
چرا چنین نباشد؟ آن شقى و بدبخت ، بزرگترین جنایت را مرتكب شد و جزاى خود را هم دید. او هنوز به درك واصل نشده بود كه به آتش قهر و قضب مردم سوخت .
نقل شده است بعد از شهادت على علیه السلام : عبدالله بن جعفر گفت : ابن ملجم را به من واگذارید. سپس دستور داد میخى را داخل آتش گذاشتند، وقتى سرخ شد به داخل چشمهاى او كشیدند و با آن میخ سرخ شده چشمهاى او را سرمه كردند، بعد از آن دست و پاى او را قطع كردند، سپس زبانش را بریدند و او را به آتش سوزاندند.
این عذاب دنیایى او بود و عذاب برزخى او را هم شنیدى ، عذاب آخرتى را هم خدا مى داند كه چگونه باید او را در آتش قهر و غضب خود بسوزاند
سه شنبه 9/11/1386 - 17:41
دعا و زیارت
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
وقتى روح از بدن انسان خارج شد، سه ندا از جانب آسمان مى شنود و آن نداها چنین است .
اى پسر آدم ! آیا تو دنیا را ترك كردى یا دنیا ترا ترك نمود؟ آیا تو دنیا را جمع كردى یا دنیا ترا جمع نمود؟ آیا تو دنیا را كشتى یا دنیا ترا كشت و به قتل رسانید؟
زمانى كه میت را به غسال خانه بردند، سه ندا مى شنود. گویند: اى پسر آدم ! كجا شد آن بدن قوى تو، چرا ضعیف شده اى ؟ كجا رفت آن زبان فصیح و گویاى تو، چرا ساكت مانده اى ؟ كجایند دوستان و رفقاى تو، چرا وحشت كرده اى ؟
زمانى كه میت را در كفن گذاشتند، سه فریاد مى شنود. به او گویند: اى پسر آدم ! بدون زاد و توشه به سوى سفرى دور و طولانى مى روى ، از منزل خود خارج مى شوى و دیگر به آن بر نمى گردى ، به سوى خانه هول ناك و پرخطر مى روى كه راه بازگشتى ندارى .
چون میت را به سوى قبرستان حمل كنند، سه ندا مى شنود كه گویند: خوشا به حال تو اگر عملت نیك باشد، خوشا به حالت اگر همنشین تو رضوان خدا و رضایت او باشد، واى به حالت اگر همنشین تو سخط و غضب خداوند جبار باشد.
وقتى میت را براى نماز بر زمین مى گذارند، سه فریاد مى شنود كه گویند: اى پسر آدم ! هر عملى كه تا حال انجام داده اى ، اگر آن نیك باشد نیك و اگر بد باشد بد خواهى دید.
چون جنازه را كنار قبر گذاشتند، سه ندا از قبر مى شنود كه گویند: اى پسر آدم ! بر پشت من خندان بودى ولى در شكم من گریان خواهى شد، بر پشت من فرحناك و خوشحال بودى در حالى كه در شكم من محزون و غمگین خواهى شد، بر پشت من گویا بودى اما در شكم من ساكت و خاموش خواهى بود.
زمانى كه جنازه را در داخل قبر گذاشتند و آن را پوشانیدند و مردم به سوى خانه هاى خود حركت نمودند. خداوند متعال به او خطاب مى كند و مى فرماید: اى بنده من ! تنها و بى كس ماندى ، دوستان و رفقایت ترا در تاریكى قبر تنها گذاشتند و رفتند! در حالى كه تو مرا به خاطر آنان نافرمانى مى كردى و از من اطاعت نمى نمودى . ولى امروز رحمت و كرامت من چنان شامل حال تو شود كه همه خلایق از آن تعجب كنند! من امروز از مادر نسبت به فرزندش به تو مهربان تر هستم .
(80)
وقتى روح از بدن انسان خارج شد و او را غسل دادند و كفن نمودند و به سوى قبرستان حركت دادند. او از جلوى مردم و جنازه حركت مى كند، ارواح مسلمین و مؤ منین به استقبال او مى آیند و بر او سلام مى كنند، او را به آنچه خداوند براى او آماده كرده است بشارت مى دهند.
سه شنبه 9/11/1386 - 17:37
دعا و زیارت
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
وقتى مجرم از دنیا برود و اعمال ناشایسته خود را ببیند قبل از آن كه او را دفن كنند از اعمال و كردار خود شكایت مى كند. اما متاءسفانه كسى شكایت او را نمى شنود! اگر هم بشنود عبرت نخواهد گرفت و به زودى فراموش خواهد كرد.
حضرت رسول اكرم صلى الله علیه و آله فرمود: وقتى یكى از شما از دنیا برود قیامت او برپا خواهد شد و تمام اعمال خود را از نیك و بد خواهید دید.
زمانى كه یكى از مجرمین از دنیا مى رود و او را به سوى قبرش حمل مى نمایند. ندا مى كند: اى برادران و اى دوستان ! من به نزد شما از آن چیزى كه برادر بدبخت شما در آن واقع شد شكایت مى كنم ؛ زیرا دشمن خدا ((شیطان یا دنیا)) مرا وعده فریب داد و به آن عمل نكرد، برایم قسم خورد كه من صالح ناصحى هستم ولى به من خیانت نمود.
نزد شما شكایت مى كنم از دوستان بى وفایى كه دنبال هوا و هوس ‍ مى رفتند و دائما دور مرا گرفته و به من تاءمین مى دادند و خود را حامى و طرفدار من مى دانستند و مى گفتند: ما تا آخر با تو خواهیم بود ولى الان از من تبرى جسته تنهایم مى گذارند و مى روند.
شكایت مى كنم از اولادم كه چقدر از آنان دفاع كردم ، به خاطر رفاه و راحتى آنها خود را به رنج و زحمت انداختم ، تمام مالم را در اختیارشان گذاشتم . آنها مالم را خوردند و مرا تسلیم خدا و ملائكه نكیر و منكر و قبر و برزخ مى كنند و بر مى گردند.
شكایت مى كنم از مالم كه چگونه آن را ضایع نمودم ، حق خدا و مردم را ندادم ، از هر راهى آن را جمع كردم ولى الان وزرو و بالم شده است جواب دادن از آن با من و سود و منفعتش براى دیگران است .
شكایت مى كنم به سوى شما از طول اقامتم در قبر و دورى سفرم ، از تنهایى و وحشت و ظلمت قبرم ، سئوال از بزرگ و كوچك اعمالم . پس ‍ حذر كنید از آن چیزى كه به من نازل شد، واى از بلاى طولانى و رنج و عذاب بزرگ ؛ زیرا نه شفیعى براى من است و نه دوستى .
شكایت مى كنم از قبرم كه دائما فریاد مى زند و مى گوید: منم خانه تنگ و تاریك و پر وحشت . اى برادران و دوستان ! تا قدرت و توانایى دارید مرا نگه دارید و نگذارید ببرند؛ زیرا به من وعده آتش و ذلت و خوارى و غضب جبار را داده اند، ((و احسرتا)) بر من ! از این كه به دستور خدا عمل نكردم و در گناه زیاده روى نمودم و از خداى خود خجالت نكشیدم ؟ این فریاد و ناله ادامه دارد تا وقتى میت را داخل قبر كنند.
(79)
سه شنبه 9/11/1386 - 17:36
دعا و زیارت
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
اصبغ بن نباته كه یكى از شیعیان على علیه السلام بوده نقل مى كند: روزى در خدمت مولایم امیر المؤ منین علیه السلام بودم كه عده اى از اصحاب ، از جمله ابوموسى اشعرى و عبدالله بن مسعود و انس بن مالك و ابوهریره و معیرة بن شعبه و خذیفة یمانى داخل شدند و عرض كردند: یا امیر المؤ منین ! از معجزاتى كه خداوند مخصوص تو قرار داده است بعضى از آن را به ما هم نشان بده . فرمود: قصد شما دیدن معجزه نیست و نمى خواهید حقیقت برایتان آشكارا شود. ولى براى این كه امام حجت باشد و در قیامت عذرى براى عذاب خود نداشته باشید چند معجزه را به شما نشان مى دهم .
سپس فرمود: به نام خدا و بركات او بلند شوید و حركت كنید. همه با آن حضرت حركت كردند تا به صحرا، و آن جایى كه قصدشان بود رسیدند.
بعد فرمود: اى ملائكه خدا! همین الان رئیس شیاطین و فرعون فرعون ها (عمر را) پیش من آورید.
اصبغ گفت : به خدا قسم ! به كمتر از چشم بهم زدنى او را حاضر كردند و صداى غل و زنجیرى را كه روى زمین مى كشید با گوش خود شنیدیم در حالى كه چشم ما طاقت دیدن ملائكه و گوش ما طاقت شنیدن صداى غل و زنجیرى كه بهم مى خورد و روى زمین مى كشید رانداشت . در این هنگام باد عظیمى وزید كه همه ما وحشت كردیم .
ملائكه عرض كردند: یا امیرالمؤ منین ! و اى خلیفه خدا! لعن و عذاب او را زیاد گردان . بعد او را كشان كشان آوردند و در پیش روى آن حضرت قرار دادند. فرمود:
و اویلا از آن ظلمى كه به آل محمد روا داشتى ، و اویلا از آن جرئت و جسارتى كه به آنان كردى .
عرض كرد: اى مولا من ! بر من رحم كن ؛ زیرا طاقت این همه عذاب و شكنجه را ندارم (در حالى كه هر روز هم به آن اضافه مى شود).
حضرت على فرمود: خدا ترا رحم نكند و از گناه و كردار زشت تو در نگذرد. اى شخص پلید، اى خبیث تر از همه خبیثان ، اى شیطان پست .
بعد از آن متوجه ما شد و فرمود: آیا او را شناختید؟ قیافه و اسم او را دانستید؟ عرض كردیم : بلى ، یا امیر المؤ منین .
فرمود: شما هم از او سئوال كنید تا خود را بهتر معرفى كند. گفتیم : چه كسى هستى ؟ در جواب گفت : ابلیس ابلیسان و رئیس شیطان ها و فرعون این امت (عمر) هستم ، كسى كه حق على را منكر شدم ، كسى كه به او و اهل بیتش ظلم و ستم روا داشتم ، كسى كه آیات و معجزات او را دیدم و انكار كردم .
سپس آن حضرت فرمود: اى جمعیت ! چشم هاى خود را ببندید. وقتى چشم هاى خود را بستیم آن حضرت آهسته كلامى فرمود. آن را نفهمیدیم ناگهان متوجه شدیم مكه در جاى اولیه خود مى باشیم .
(254)
نیز از سلمان فارسى نقل شده است : روزى امیر المؤ منین علیه السلام به من فرمود: اى سلمان ! آیا دوست دارى رفیقت را ببینى ؟ عرض كردم : بلى یا امیر المؤ منین ! آن حضرت لب هاى خود را حركت داد ناگهان دیدم ملائكه غلاظ و شداد فردى را مى آوردند در حالى كه زنجیرهایى از آن در گردنش بود و آتش از بینى او بیرون مى آمد و سرش به سوى آسمان بلند و دود او را احاطه كرده بود.
با این حال ملائكه او را از عقب مى زدند و زبانش در اثر شدت تشنگى از پشت سرش بیرون آمده بود.
وقتى نزدیك ما آمدند به من فرمود: اى سلمان ! آیا او را مى شناسى ؟ نظر كردم دیدم ((عمر)) است . فریاد مى زد و مى گفت : یا امیرالمؤ منین ! به فریادم برس ، معذب و تشنه ام .
فرمود: اى ملائكه ! عذاب او را زیاد كنید. سلمان گفت : دیدم زنجیرها اضافه شد و ملائكه او را با خوارى و ذلت گرفتند و مشغول عذاب او شدند. سپس فرمود: اى سلمان ! این شخص عمر بن خطاب است ، از وقتى كه از دنیا رفته است روزى نشده كه بر عذاب او افزوده نشود، هر روز او را به من عرضه مى دارند. به آنها مى گویم عذاب او را زیاد كنید، آن ها هم عذابش را تا روز قیامت زیاد مى كنند.
(255
سه شنبه 9/11/1386 - 17:32
دعا و زیارت
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
كسانى كه اولین بار به اهل بیت پیامبر اسلام علیه السلام ظلم كردند و به عذاب برزخى دچار شدند ابابكر و عمر بودند.
عبدالله بن بكر جانى گفت : روزى با امام صادق علیه السلام از مدینه به سوى مكه مى رفتیم ، در مكانى كه او را ((عسفان )) مى نامیدند پیاده شد و بعد از آن به سوى كوه سیاهى كه در جانب چپ قرار داشت رفتیم و آن كوهى هول ناك بود. عرض كردم : یا بن رسول الله علیه السلام این كوه چقدر وحشت ناك است . در مسیر این راه كوهى بیمناك تر و پر وحشت تر از آن ندیدم .
حضرت فرمود: اى پسر بكر! آیا مى دانى این چه كوهى مى باشد؟ این كوهى است كه آن را ((كمد)) گویند و بر یكى از وادى هاى دوزخ قرار گرفته است كه خداوند (ارواح ) قاتلین پدرم حسین علیه السلام را در آن زندانى كرده است و از زیر آن چندین آب خارج مى شود، چركابى از غسلین (كثافات ) و از صدید (خوناب )، از حمیم (آب هاى تیره و آلوده جوشان ) و آن چه از لظى (زبانه هاى آتش ) خارج شود و از حطمه (آتش هاى در هم شكننده ) و از سقر كه یكى از بدترین دركات جهنم است واز جهیم كه آن آتش گداخته است و از هاویه كه نام دركى از دركات دوزخ است و از سعیر كه آن آتش افروخته اى است ، این ها همه از زیر این كوه بیرون مى آید كه نصیب ظالمان و قاتلان حسین علیه السلام است .
بعد فرمود: تاكنون در این راه بدین كوه گذر نكرده ام و نه ایستاده ام جز این كه دیدم آن دو تن (ابابكر و عمر) استغانه و زارى مى كنند و من به كشندگان پدرم حسین نظر مى افكنم و به این دو نفر مى گویم : مردم در روز عاشورا به این كار اقدام نكردند مگر بر اساس كارى كه به دست شما تاءسیس گردید. چون (خلافت را غضب نمودید) رحم نكردید، ما را كشتید و محروم ساختید و حقوقمان را پایمال نمودید، استبداد. به خرج دادید در حالى كه ما به انجام وظیفه خود آشنا بودیم ولى شما به ما راه ندادید. خدا رحم نكند كسى را كه بر شما رحم كند، بچشید عقوبت آن چه را كه انجام داده اید، و خداوند بر بندگانش ستم نخواهد كرد.
(253)
سه شنبه 9/11/1386 - 17:31
دعا و زیارت
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
یكى از پادشاهان ظالمى كه در برابر ظلم ها و بى عدالتى هایى كه در دنیا انجام داده بود به عذاب برزخى خود رسید خسروپرویز است .
ابورواحه انصارى از مغزى نقل كرده است كه او گفت : در جنگ نهروان در ركاب امیر المؤ منین علیه السلام بودم . بعد از پایان جنگ جمجمه پوسیده اى را مشاهده كردیم حضرت با تازیانه خود آن را حركت داد و فرمود: او را بیاورید. سپس به او فرمود: چه كسى هستى ؟ با فقرایى یا از اغنیاء؟ از سعادت مندانى یا از شقاوت مندان ؟
جمجمه با زبان فصیح گفت : پادشاه ظالم ، خسرو پرویز هستم كه شرق و غرب عالم را متصرف شدم . هزار پادشاه را به قتل رساندم و مملكت آن ها را تصرف كردم ، به مردم مظلوم و بى پناه آن كشورها ظلم و ستم نمودم ، پنجاه شهر بنا كردم و هزار غلام تركى و ارمنى خریدم ، دختران زیادى را بى آبرو نمودم و دختران پادشاهان را به ازدواج خود درآوردم .
وقتى عمرم به پایان رسید و ملك الموت براى قبض روح من آمد گفت : اى ظالم و اى طاغى ! با خداى خود مخالفت كردى . در این بین تمام اعضاء و جوارح من لرزید. وقتى مرا قبض روح كرد تمام روى زمین از ظلم من راحت شدند، ولى من تا روز قیامت در عذاب هستم و خداوند هزاران ملائكه غضب را بر من موكل كرده كه به دست هر كدام گرزهاى آتشینى است . اگر یكى از آن ها با بر كوه هاى عالم بزنند تمام از هم مى پاشند و آب مى شوند. هر وقت یكى از آن ها را بر من مى زنند قبرم آتش مى گیرد. خداوند مرا به واسطه ظلمى كه بر بندگان خدا كرده ام تا روز قیامت عذاب مى كند و به عدد هر موئى كه در بدن دارم مارها و عقربها بر من مسلط شده اند و مرا نیش مى زنند و مى گویند. این جزاى ظلمى است كه كرده اى . بعد از آن جمجمه ساكت شد و تمام لشگریان على گریه كردند و بر سر خود مى زدند.
(252)
سه شنبه 9/11/1386 - 17:30
دعا و زیارت
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
از جمله كسانى بعد از مرگ عذاب برزخى خود را مى بینند قاضیانى هستند كه خیانت مى كنند و حق را به حق دار نمى دهند یا مایل نیستند حق به حق دار برسد به یك نمونه از آن توجه كنید.
امام باقر علیه السلام فرمود: در بنى اسرائیل یك نفر قاضى كه بر اساس ‍ حق بین مردم قضاوت مى كرد، لحظات پایان عمرش فرا رسید. به همسرش گفت : ((وقتى از دنیا رفتم مرا غسل بده و كفن كن و جنازه ام را بر روى تابوت بگذار و چهره ام را بپوشان )) (تا مردم باخبر شوند و جنازه ام را به خاك سپارند.)
وقتى قاضى از دنیا رفت ، همسرش طبق وصیت او عمل كرد، پس از مدتى روپوش را از چهره قاضى عقب زد تا به صورت او نگاه كند، ناگاه دید كرمى بینى شوهرش را مانند قیچى پاره كرد (و خورده است ) با دیدن این منظره بسیار وحشت كرد و از این پیش آمد تعجب نمود!؟
هنگامى كه شب فرا رسید، زن خوابید. قاضى در عالم خواب نزد همسرش آمد و گفت : ((با دیدن آن منظره وحشت كردى و ناراحت شدى ؟)) گفت : آرى .
قاضى گفت : موقعى كه زنده بودم روزى بر مسند قضاوت نشسته بودم ، دیدم برادرت با یك نفر براى مرافعه به سوى من مى آیند (در قلبم ) گفتم : خدایا! حق را با برادر زنم قرار بده تا در این دادگاه طرف مرافعه اش ‍ محكوم گردد و من در مقابل او شرمنده نشوم .
آن دو نفر آمدند و در محكمه كنار من نشستند و مشغول مرافعه شدند، حرف هاى خود را مطرح كردند و من گوش مى دادم .
بعد از شنیدن حرف هاى طرفین به یقین دریافتم كه حق با برادر تو است . من هم به نفع برادرت قضاوت كردم و حق را به او دادم .
آن كرمى را كه دیدى بینى مرا پاره كرده و خورده است (گوشه اى از عذاب برزخى مى باشد كه به چشم تو آمد) علتش این بود كه مایل بودم حق با برادرت باشد.
گر چه حق با او بود، ولى نباید قبل از ثابت شدن حق ، چیزى فكرى را در مغز خود راه مى دادم .
آن چه را كه دیدى مربوط به برادرت و تمایل من نسبت به حاكمیت او و محكوم بودن طرفش بود.
(251)
(واى به حال آن قاضى هایى كه حق را مى دانند و براى غرض هاى شخصى یا غیر شخصى به خلاف حق قضاوت مى كنند و با علم به آن ، صاحب حق را محكوم و ناحق را حاكم مى گردانند، آنان در عالم برزخ و قیامت به چه عذابى گرفتار شوند خدا مى داد.)
سه شنبه 9/11/1386 - 17:29
دعا و زیارت
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
قابیل یكى از فرزندان آدم و اولین قاتل روى زمین است . او در برابر گناهانى كه انجام داده است هم در برزخ و هم در قیامت عذاب مى شود در این جا یكى از عذاب هاى برزخى او را بیان مى كنم .
وارد شده است : روزى مردى وارد مجلس حضرت خاتم الانبیاء صلى الله علیه و آله و سلم شد و اظهار وحشت كرد كه چیز عجیبى دیده ام . حضرت فرمود: چه دیده اى ؟ عرض كرد: زنم سخت مریض شد. گفتند: اگر از چاهى كه در ((برهوت )) است آب بیاورى و او استفاده كند خوب مى شود (بعضى امراض جلدى با آب معدنى معالجه مى شوند و آن چاهى هم كه در آن جا بوده آب معدنى داشته است ).
با خودم مشك و قدحى برداشتم كه از قدح آب در مشك بریزم . در آن سرزمین رفتم صحراى وحشت ناكى را دیدم ، با این كه خیلى ترسیدم ولى مقاومت كردم و براى آوردن آب در جستجوى چاه بودم . ناگهان از سمت بالا چیزى مانند زنجیر صدا كرد و پائین آمد. وقتى توجه كردم دیدم شخصى مى گوید: مرا سیراب كن و هلاك شدم .
وقتى سر خود را بلند كردم كه قدح آب را به او بدهم ، دیدم مردى است كه زنجیرى به گردن او بسته است . وقتى خواستم آبش دهم او را به طرف بالا تا نزدیك خورشید كشاندند. دو مرتبه خواستم مشك را آب كنم دیدم پائین آمد و اظهار عطش مى كرد. خواستم ظرف آبى به او دهم باز او را به طرف بالا كشیدند و تا نزدیك خورشید بردند.
باز پائین آمد و آب خواست . هنوز آب را به او نداده بودم كه مرتبه سوم هم ، او را به طرف آسمان كشیدند. از این قضیه ترسیدم و بعد از آن سر مشك را بستم و به او آب ندادم . اكنون خدمت شما آمدم ببینم آن مرد چه كسى بوده است و داستان او چیست ؟
حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم فرموده : آن بدبخت قابیل بود كه برادرش هابیل را (به جهت زن یا خلافت و جانشینى پدر) گشت و او تا روز قیامت همین جا و به همین طریق در عذاب است تا در آخرت به جهنم و عذاب دائمى خود برسد.
قرآن مجید، درباره آن جنایت كار بزرگ و بیدادگرى كه از نفس سركش و چموش او سرچشمه گرفته و عذاب وجدان و مجازات الهى و نام ننگین كه تا روز قیامت براى او باقى مانده است چنین مى فرماید:
فطوعت له نفسه قتل اخیه فاصبح من الخاسرین (250)
((نفس سركش (قابیل ) تدریجا او را مصمم به كشتن برادر كرد، او را كشت و از زیانكاران شد)).
چه زیانى از این بالاتر كه در سه زمان سه عذاب بر او وارد شود، یكى عذاب وجدان . دوم عذاب برزخى . سوم عذاب ها و مجازات هاى الهى كه از روز قیامت شروع مى شود و هیچ وقت تخفیف پیدا نمى كند و در حالى كه عذاب آخرتى او چندین برابر عذاب برزخى خواهد بود
سه شنبه 9/11/1386 - 17:28
دعا و زیارت
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

از جمله چیزهاى دیگرى كه انسان را از عذاب قبر و ناراحتى آن نجات مى دهد و از همه اعمال كارسازتر است ، محبت داشتن به اهل بیت عصمت و طهارت مى باشد.
حضرت امام رضا علیه السلام فرمود: از جمله مواردى كه من به زیارت زائرم مى آیم شب اول قبر است . (كه اولین و خطرناك ترین منزل آخرت است .)
حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: محبت و علاقه به من و اهل بیتم در هفت مورد بسیار هول ناك كار ساز و نجات بخش ‍ است .
1 هنگام مرگ و حضور فرشته ماءمور قبض روح .
2 هنگام بازجویى در برابر فرشتگان مسئول برزخ در شب اول قبر.
3 هنگام زنده (و بیدار) شدن مردگان در قیامت
4 هنگام باز شدن پرونده عمل در برابر انسان در قیامت ، و یا زمانى كه پرونده عمل هر شخصى را به دستش مى دهند.
5 هنگام حساب و حضور در دادگاه عدل الهى .
6 هنگام سنجش افكار و اعمال انسان با معیارهاى حق و الگویى كه در آن روز است .
7 هنگام عبور از صراط و پلى كه بر روح دوزخ نهاده شده است .
(233)
عبید بن كعب گوید: بر رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم وارد شدم ، دیدم حسین علیه السلام در دامنش نشسته است و آن حضرت او را مى بوسد و مى بوید. گفتم : یا رسول الله ! حسین را خیلى دوست دارى ؟
فرمود: اهل آسمان حسین علیه السلام را بیش از اهل زمین دوست دارند، در عالم قبر و برزخ و قیامت عظمت و شاءن حسین آشكار مى گردد، عزت حسین و نفوذ و سلطنت او و سایر ائمه آن جا ظاهر مى شود.
(234)

سه شنبه 9/11/1386 - 17:25
دعا و زیارت

به نام خدا

از جمله پاداش هایى كه خداوند به زائرین قبر امام حسین علیه السلام مى دهد آن است كه از عذاب و فشارهاى قبر، آنها را نجات مى دهد.
مناسب است در این جا داستانى مربوط به زیارت عاشورا كه به واسطه آن ، عذاب را از قبرستان برداشتند نقل كنم .
حاج محمد على یزدى ، مرد فاضل و صالحى كه دائما مشغول اصلاح امر آخرت خود بود و شب ها در مقبره خارج شهر كه جماعتى از مؤ منان در آن دفن شده بودند به سر مى برد، او را همسایه بود كه در كودكى با هم بزرگ شده و نزد معلم درس مى خواندند تا آن كه بزرگ شد و شغل عشارى
(230) را پیش گرفت . وقتى از دنیا رفت در همان مقبره ، نزدیك محلى كه آن مرد صالح به سر مى برد دفن كردند.
هنوز از مرگ آن مرد ظالم ، یك ماهى نگذشته بود كه ((حاج محمد على )) او را به خواب دید كه در هیئت نیكویى است . به نزد او رفت و گفت : من از اول تا آخر كار و ظاهر و باطن ترا مى دانم . از جمله كسانى نبودى كه احتمال نیكى درباره تو رود، شغل تو شغلى بود كه غیر از عذاب چیز دیگر در بر نداشت . با كدام عمل به این مقام رسیدى .
در جواب گفت : همین طور است كه گفتى ، وقتى من از دنیا رفتم و مرا دفن كردند. در شدت عذاب بودم تا دیروز كه عذاب را موقتا از من برداشتند.
علت را از او پرسیدم . گفت : دیروز، زن استاد اشرف حداد
(231) فوت شد، او را در این مكان دفن كردند. (اشاره نمود به موضعى كه قریب صد زرع از او دور بود) در شب وفات او حضرت امام حسین علیه السلام سه مرتبه به زیارتش آمد. در مرتبه سوم امر فرمود: عذاب را از مقبره بردارند. از آن وقت حال ما خوب شد و عذاب را از ما برداشتند و در ناز و نعمت قرار گرفتیم .
((حاج محمد على )) مى گوید: متحیرانه از خواب بیدار شدم در حالى كه استاد اشرف حداد را نمى شناختم و محله او را نمى دانستم . رفتم در بازار آهنگران و جستجو كردم تا او را پیدا كردم . از او پرسیدم : زوجه ، تو مرده است . گفت : آرى ، دیروز مرد و او را در فلان مكان (همان جا را كه آن مرد ظالم نام برده بود) دفن كردم .
گفتم : آیا او به زیارت امام حسین علیه السلام رفته بود؟ گفت : نه ، گفتم : آیا ذكر مصیبت او مى كرد؟ گفت : نه ، گفتم : مجلس عزا و تعزیه دارى داشت ؟ جواب داد: نه ، بعد گفت : اى مرد! براى چه این قدر تحقیق مى كنى و از احوال او مى پرسى . خواب خود را براى او نقل كردم . گفت : بلى ، زن من هر روز مشغول خواندن زیارت عاشورا بود.
(232)
((حاج محمد على )) مى گوید: تازه متوجه شدم كه چرا امام حسین در یك شب سه مرتبه به زیارت او رفته است و در نتیجه عذاب را از اهل مقبره برداشتند.

سه شنبه 9/11/1386 - 17:23
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته