• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 42209
تعداد نظرات : 4513
زمان آخرین مطلب : 4128روز قبل
اهل بیت
 وقتی وفات كردم تو غسل و كفن مرا به عهده گیر، و بر من نماز بگزار، و مرا درون قبر گذاشته، دفنم كن و خاك را بر روی قبر من ریخته، سپس هموار ساز و بر بالینم رو به روی صورت من بنشین و زیاد قرآن بخوان و دعا كن؛ زیرا در چنین لحظه‌هایی مردگان به انس گرفتن با زندگان نیاز دارند. من تو را به خدا می‌سپارم و درباره فرزندانم سفارش نیكوكاری دارم.







از احادیث و اخبار اهل بیت و راویان اهل سنت چنین بر می‌آید كه فاطمه(س) دارای سه وصیت نامه در موضوعات مختلف بوده است.
الف. وصیت‌نامه مالی

فاطمه(س) در روزهای پس از رحلت رسول خدا(ص)، در مورد اموال موقوفه و شخصی خویش وصایایی داشت و بسیاری از اموالی را كه از رسول خدا(ص) به وی رسیده بود، وقف كرد. نقل شده است: بعد از رحلت رسول خدا(ص)، عباس بن عبدالمطلب نزد دختر پیامبر رفت و از وی خواست تا مقداری از اموال رسول خدا را برای پذیرایی از مهمان‌ها و مصارف دیگرش به وی بدهد، لكن معلوم شد دختر پیامبر همه آنها را در راه خدا وقف كرده و چیزی باقی نمانده است.

در اینجا دو نمونه از وصایای مالی آن حضرت را ذكر می‌كنیم.

1. حیطان سبعه

حیطان سبعه، باغ‌های هفت گانه‌ای بود كه اطراف آن دیوار كشیده شده بود. بنا به روایتی، حضرت فاطمه(س) وصیت كرده بود تا این باغ‌ها وقف امور خیریه شود. ابوبصیر می‌گوید: خدمت امام باقر(ع) رسیدم. او فرمود:آیا وصیت‌نامه مادرم فاطمه(س) را دیده‌ای؟ عرض كردم: نه. سپس درخواست كردم آن را بر من بخواند. امام باقر(ع) زنبیل كوچكی را آوردند و نوشته‌ای را در مقابلشان نهادند كه درباره حیطان سبعه بود. در آن وصیت‌نامه آمده بود.

بسم الله الرحمن الرحیم. هذا ما اوصت به فاطمه بنت محمد رسول الله(ص) اوصت بحوائطها السبعه: العواف و الدلال و البرقه و المثیب و الحُسنی و الصافیه و مالام ابراهیم الی علیٌ بن ابی‌طالب(ع) فإن مضی علیّ فإلی الحسن فإن مضی الحسن فإلی الحسین فإن مضی الحسین فالی الاكبر من ولدی. شهد الله علی ذلك و المقداد بن الاسود و الزبیربن عوام و كتب علی بن ابی‌طالب(ع)؛

به نام خداوند بخشنده مهربان. این، چیزی است كه فاطمه دختر محمد رسول الله(ص) بدان وصیت كرده است. فاطمه(س) وصیت می‌كند به باغ‌های دیوار كشیدة هفت‌گانه كه عبارت‌اند از: العواف، الدلال، البرقه، المثیب، الحسنی، الصافیه، و مشربه ام ابراهیم... كه درآمد اینها باید در راه خدا برای نصرت اسلام مصرف شود. من وصی خود را علی بن ابی‌طالب(ع) قرار می‌دهم. چنانچه او درگذشت، وصی من فرزندم حسن است و اگر او درگذشت، فرزند دیگرم حسین وصی من است و چنانچه حادثه‌ای برای او پیش آمد، بزرگ‌ترین فرزند پسر باقیمانده‌ام آن را به عهده می‌گیرد. خداوند را بر این وصیت شاهد می‌گیرم و همچنین مقداد بن اسود و زبیر بن عوام بر آن گواهی خواهند داد.
امام باقر(ع) فرمود : مادرم فاطمه(س) این وصیت را انجام داد و پدرم علی بن ابی‌طالب(ع) آن را نوشت و برای همیشه باقی ماند.[1]

2. أمُّ العیال

ام العیال از دیگر موقوفات فاطمه زهرا(س) است كه بیست هزار نخل داشت و نیز میوه‌هایی چون لیمو و پرتقال و ... در آن كشت می‌شد. فاطمه اطهر(س) آن را نیز وقف فقرا و سادات كرد كه در كتاب‌های عامه و خاصه چنین آمده است: أمُّ العیال صدقة فاطمه بنت رسول الله(ص)؛ ام العیال صدقه فاطمه دختر رسول خداست.
حضرت فاطمه(س) برای آن هم وصیت‌نامه خاصی نوشت؛ زیرا این منطقه از اهمیت والایی برخوردار بود. امّ العیال امروز هم دارای چشمه‌های پر آب و سرشار است و از مناطق سرسبز و ییلاقی به شمار می‌رود.[2]

ب) وصیت نامه الهی ـ سیاسی

آن حضرت وصایای شفاهی و غیر مكتوب نیز داشت و به حضرت امیرمؤمنان(ع) سفارش‌هایی كرد. این وصیت در آخرین ساعات واپسین عمر مطرح شد و فرازهای مختلفی دارد.

1. ای علی! مرا یاد كن.

او در لحظه‌های واپسین زندگی به امیرمؤمنان علی(ع) فرمود:

قالت: یا اَبَاالْحَسَنِ لَمْ یَبْقَ لِی اِلاّ رَمَقٌ مِنَ اَلْحَیاةِ وَ حَانَ زَمانُ الرَّحِیلِ وَالْوِداعِ فَاسْتَمِعْ كَلامِی فَاِنَّكَ لا تَسْمَعُ بَْعدَ ذلِكَ صَوْتَ فاطِمَةَ أبَداً اوُصیكَ یَا اَبَاالْحَسَنِ اَنْ لا تَنْسَانِی وَ تَزُورَنی بَعدَ مَمَاتِی؛

ای اباالحسن! برای من لحظه‌ای بیش از زندگانی نمانده است و زمان كوچ و خداحافظی فرارسیده است. سخنان مرا بشنو؛ زیرا پس از این صدای فاطمه را هرگز نخواهی شنید. ای اباالحسن! تو را وصیّت می‌كنم كه مرا فراموش نكنی و پس از وفات من همواره مرا زیارت كنی.[3]

2. خواندن قرآن

همچنین حضرت زهرا(س) در كلمات ارزشمند دیگری، به امام علی(ع) وصیّت فرمود كه: اِذا اَنَا مِتُّ فَتَوَلَّ اَنْتَ غُسْلِی وَ جَهِّزْنِی وَ صَلِّ عَلَیَّ وَ اَنْزِلْنِی قَبْرِی وَ ألْحِدْنِی وَ سَوِّ التُّرابَ عَلَیَّ وَ اجْلِسْ عِنْدَ رَأسِی قَبالَةَ وَجْهِی فَاَكْثِرْ مِنْ تِلاوَةِ وَالدُّعَاءِ فَاِنَّها ساعَةٌ یَحْتاجُ الْمیِّتُ فیِها اِلی اُنْسِ الاَحْیاءِ وَ اَنَا اَسْتَوْدِعُكَ اللهَ تَعَالی وَ اُوصیِكَ فِی وَلَدیِ خَیْراً؛

وقتی وفات كردم تو غسل و كفن مرا به عهده گیر، و بر من نماز بگزار، و مرا درون قبر گذاشته، دفنم كن و خاك را بر روی قبر من ریخته، سپس هموار ساز و بر بالینم رو به روی صورت من بنشین و زیاد قرآن بخوان و دعا كن؛ زیرا در چنین لحظه‌هایی مردگان به انس گرفتن با زندگان نیاز دارند. من تو را به خدا می‌سپارم و درباره فرزندانم سفارش نیكوكاری دارم.[4]

3. ازدواج با امامه

از وصایای دیگر حضرت زهرا(س) به علی(ع)، توصیه به ازدواج با دختر خواهر فاطمه(س) امامه بود كه فرمود:

جَزاكَ اللهُ عَنِّی خَیّرَ الْجَزاءِ یَابْنَ عَمِّ رَسولِ اللهِ اَوصیِكَ اَوَّلاً اَن تَتَزَوَّجَ بَعّدِی بِاِبْنَةِ اُخْتِی اَمَامََةَ فَاِنَّها تَكونُ لِوَلِدِی مِثْلِی فَاِنَّ الرَّجالَ لابُدَّ لَهُمْ مِنَ النِّساءِ؛[5]

ای پسر عموی پیامبر! خداوند تو را پاداش نیكو دهد! اولین وصیت من به تو این است كه چون مردان به زنان نیاز دارند. پس از من با دختر خواهرم امامه ازدواج كن؛ زیرا او همانند من با فرزندانم مهربان است.[6]

4. آنان را آگاه مساز!

حضرت زهرا(س) در تداوم مبارزات منفی علیه كودتاگران سقیفه، به امام علی(ع) وصیت كرد:

اِنِّی اُوصیِكَ اَنْ لایَلِیَ غُسْلِی وَ كَفَنِی سِواكَ وَ اِذا اَنَا مِتُّ فَادْفِنِّی لَیْلاً وَ لا تُؤذِّنَّنَ بِی اَحَداً، وَ لا تُؤذِنَنَّ بِی اَبَابَكْرِ وَ عُمَرَ وَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ رَسولِ اللهِ(ص) اَنْ لا یُصَلِّیَ عَلَیَّ اَبُوبَكْرٍ وَ لا عُمَرُ؛[7]

همانا من تو را وصیت می‌كنم كه غسل و كفن كردن مرا كسی غیر از تو انجام ندهد و وقتی وفات كردم، مرا شب دفن كن و هیچ كس را خبر نكن و ابوبكر و عمر را نیز مطّلع نساز و تو را سوگند می‌دهم به حق رسول خدا(ص) كه ابوبكر و عمر بر جنازه من نماز نخوانند.[8]

امام صادق(ع) نقل فرمود كه حضرت زهرا(س) در لحظه‌های آخر زندگی خطاب به علی(ع) فرمود:

اِذا تَوَفَّیْتُ لا تُعْلِمْ اِلاّ اُمَّ سَلَمَةَ وَ اُمَّ اُیْمَنَ وَ فِضَّةَ وَ مِنَ الرِّجالِ اَبْنَیَّ وَ الْعَبّاسَ وَ سَلْمانَ وَ عَمّاراً وَ المِقْدادُ وَ اَبّاذَرَ وَ حُذَیْفَةَ وَ لا تُدْفِنِّی اِلاّ لَیْلاً وَ لا تُعْلِمْ قَبْرِی اَحَداً؛[9]

وقتی وفات كردم به هیچ كس اطلاع نده، جز اینكه از زنان به امّ سلمه و امّ ایمن و فضّه، و از مردان به دو فرزندم حسن و حسین(ع) و عبّاس و سلمان و عمّار و مقدار و اباذر و حذیفه خبر ده. مرا دفن نكن، مگر در شب و قبر مرا به هیچ كس اطلاع نده تا مخفی بماند.[10]

حضرت زهرا(س) به اسماء بنت عمیس فرمود:

یا اَسْماءُ اِذا مِتُّ فَاغْسِلْینِی اَنْتِ وَ عَلِیُّ بْنُ اَبِی‌طالِبٍ(ع) وَ لا تُدْخِلِْی عَلَیَّ اَحَداً؛[11]

ای اسماء، وقتی من از دنیا رفتم، تو و علی(ع) مرا غسل دهید و هیچ كس را در كنار جنازه من راه ندهید.[12]

5. دشمن من و رسول خدا را آگاه مكن!

همچنین آن حضرت خطاب به امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود:

اُوصِیكَ اَنْ لایَشْهَدَ اَحَدٌ جِِنازَتِی مِنْ هؤلاءِ الَّذینَ ظَلَمونِی وَ اَخَذوا حَقِّی فَاِنَّهُمْ عَدُوِّی وَ عَدُوُّ رَسولِ اللهِ وَ لا تَتْرُكْ اَنْ یُصَلِّیَ عَلَیَّ اَحَدٌ مِنْهُمْ وَ لا مِنْ اَتْباعِهِمْ وَ ادْفِنِّی فِی الَّیْلِ اِذا هَدَأت الْعُیُونُ وَ نَامَتِ الاَبْصارُ؛[13]

(ای علی) تو را وصیت می‌كنم هیچ یك از آنان كه به من ظلم روا داشتند و حق مرا غصب كردند، نباید در تشییع جنازه من شركت كنند؛ زیرا آنها دشمنان من و دشمنان رسول خدا هستند و اجازه نده كه فردی از آنها و پیروانشان بر من نماز بگزارد. مرا شب دفن كن، آن هنگام كه چشم‌ها آرام گرفته و دیده‌ها به خواب فرو رفته باشند.[14]

ج) وصیت نامه مكتوب

سخنان فاطمه(س) در آخرین لحظات با شوهر مظلوش به پایان رسید. او با ذكر شهادتین برای همیشه چشمان خود را بر روی دنیا بست و به دیار ابدی، نزد پدرش رسول گرامی اسلام شتافت. به اطراف خانه خانه خویش نگاه كرد، چشمش به بسته‌ای افتاد كه از همسرش به یادگار مانده بود. آن را باز كرد و دید حضرت فاطمه، چنین وصیت كرده است:

بِسْمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. هذا ما اَوْصَتْ بِهِ فاطِمَةُ بِنْتُ رَسولِ اللهِ، اَوْصَتْ وَ هِیَ تَشْهَدُ اَنْ لا الهَ اِلاّ اللهُ وَ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسولُهُ وَ اَنَّ الْجَنَّةَ حَقُّ وَ النّارَ حَقُّ وَ اَنَّ السّاعَةَ آتِیَةٌ لارَیْبَ فیها وَ اَنَّ اللهَ یَبْعَثُ مَنْ فُی الْقبورِ، یا عَلِیُّ اَنَا فاطِمَةُ بَنتُ مُحَمَّدٍ(ص) زَوَّجْنَی اللهُ مَنْكَ لأكونَ لَكَ فِی الدُّنیا وَ الاخِرةِ، اَنْتَ اَوْلی بِی مِنْ غَیْرِی، حَنِّطْنی و غَسِّلْنِی و كَفِّنِّی بِاللَّیلِ وَ صَلِّ عَلَیَّ وَ ادْفِنِّی بِاللَّیْلِ وَ لا تُعْلِمْ اَحَداً وَ اَسْتَوْدِعُكَ اللهَ و اقْرَءُ عَلی وُلْدِی السَّلامَ اِلی یَومِ الْقِیامَةِ؛[15]

به نام خداوند بخشنده و مهربان. این وصیّت‌نامه فاطمه دختر رسول خداست و در حالی وصیّت می‌كند كه شهادت می‌دهد خدایی جز خدای یگانه نیست و محمّد(ص) بنده و پیامبر اوست و بهشت حق است و آتش جهنم حق است و همانا روز قیامت فراخواهد رسید و شكّی در آن نیست و خداوند مردگان را از قبر زنده كرده، وارد محشر می‌فرماید.
ای علی! من فاطمه دختر محمّد هستم. خدا مرا به ازدواج تو درآورد تا در دنیا و آخرت برای تو باشم. تو از دیگران بر من سزاوارتری. حنوط و غسل و كفن كردن مرا در شب به انجام رسان و شب بر من نماز بگزار و شب مرا دفن كن و به هیچ كس اطّلاع نده. تو را به خدا می‌سپارم و بر فرزندانم تا روز قیامت، سلام و درود می‌فرستم.[16]

پی نوشت ها:
[1] . فروع كافی، شیخ كلینی، ج7، ص48، حدیث5؛ بحارالانوار، ج43، ص235.
[2] . معجم معالم الحجاز، عاتق بن غیث البلادی، ج6، ص 194.
[3] . كتاب زهرة الریاض كوكب الدّری، ج1، ص253.
[4] . بحارالانوار ، ج79، ص27.
[5] . طبری عن احمد بن محمد الخشّاب عن زكریا بن یحیی عن ابن ابی زائده عن أبیه عن محمد بن الحسن عن ابی بصیر عن ابی عبدالله قال امیرالمؤمنین ... .
[6] . بحارالانوار، ج43، ص217؛ ج78، ص253؛ ج28، ص304؛ علل الشرائع، ج1، ص188.
[7] . روضة الواعظین ذكر حدیثاً فی مرض فاطمه، ص 130.
[8] . كشف الغمة ، ج 2، ص 68.
[9] . الطبری الامامی عن احمد بن محمد الخشّاب عن زكریا بن یحیی ابن ابی زائدة عن أبیه عن محمد بن الحسن عن أبی بصیر عن ابی عبدالله قال... .
[10]. دلائل الامامة طبری، ص44؛ بحار الانوار، ج78، ص310.
[11]. عن عمارة بن المهاجر عن ام جعفر.
[12]. ذخائر العقبی، ص 53.
[13]. عن علی بن احمد بن العباس احمد بن یحیی عن عمرو ابن ابی المقدام و زیادبن عبیدالله قالاعن اباعبدالله... .
[14]. بحارالانوار، ج43، ص209؛ ج78، ص253؛ ج28، ص304.
[15] . عن ابن عباس قال... .
[16]. كتاب عوالم، ج11، ص514؛ بحارالانوار، ج43، ص214؛ ج100، ص185؛ ج78، ص390.


منبع: سایت شارح

پنج شنبه 16/10/1389 - 23:53
اخلاق

 از زمانى كه خداوند متعال با وحى بر پیامبرانش از دمیدن «روح‏» خود در پیكر انسان پرده برداشت، واژه روح به عنوان یكى از واژه‏هاى پر رمز و راز در حوزه انسان‏شناسى مطرح شد.پس از آن فیلسوفان، متكلمان، عارفان و روان‏شناسان در بیان حقیقت آن نظراتى ابراز داشتند.به رغم پاره‏اى اشتراكات در كاربرد این واژه در ادیان و علوم، تفاسیر متفاوتى از روح ارایه شده است.

در زبان انگلیسى الفاظى چون، Ghost, Spirit و Soul براى روح استفاده مى‏شود كه هر یك مفهوم نزدیك به دیگرى ولى در عین حال متفاوتى را القا مى‏كند.
این مقاله، با ارایه معناى لغوى و اصطلاحى روح در زبان عربى و ضمن اشاره به نمونه‏هایى از كاربرد آن در كتاب مقدس، به بیان مفهوم و مصداق آن در قرآن كریم پرداخته است.

بسیارى از تفاسیر قرآن در شرح كاربرد روح دچار پراكندگى آراء شده و به جاى روشنگرى، ابهام‏آفرینى كرده‏اند.در این میان علامه‏طباطبایى منسجم‏ترین تفسیر را از «روح در قرآن‏» بیان كرده است.این مفسر بزرگ بر آن است كه روح در قرآن به آفریده‏اى آسمانى اطلاق شده كه نقش آن حیات آفرینى است; هر جا از حیات و آثار آن نشانى هست، این نشان ، نشانگر وجود مرتبه‏اى از روح است.روح موجود در فرشتگان، انسانها، حیوانات و نباتات همگى از افاضات روح مطلق است.

ریشه و معناى اصلى روح حروف اصلى واژه‏هاى روح، روح، ریح، رواح، ریاح، ریحان و مانند آن، سه حرف ر - و - ح است.ابن‏فارس (ت‏395ق.) در معجم مقاییس اللغة واژه اصلى این باب را ریح دانسته كه در اصل «روح‏» بوده و «واو» به دلیل كسره ما قبل به «یاء» بدل شده است.به نظر ایشان روح از ریح مشتق شده است.

در روایتى نیز آمده است كه: «انما سمى روحا لانه اشتق اسمه من الریح‏»
فارس مى‏نویسد: كلمه اى كه سه حرف اصلى آنها ر - و - ح است داراى یك معناى اصلى هستند و آن معنا، وسعت و انبساط و گستردگى است. لغت‏پژوهان دیگرى چون خلیل‏بن‏احمد (ت‏170ق)، ازهرى (ت‏400ق)، جوهرى (ت‏425ق) ابن‏درید (ت‏321ق) صرفا به ذكر معانى و مصادیق این ماده پرداخته و در معنای آن سخنی نگفته اند.
اگر بخواهیم یك معناى اصلى براى كلمه روح و دیگر كلمات وابسته به آن بیابیم، به نظر مى‏رسد با توجه به اینكه اصل همه این كلمات «ریح‏» است و ریح به معناى نسیم هواست، باید بگوییم قدر مشترك معانى این كلمه و مشتقات آن «جریان‏» است.روح نیز حاصل یك امرى است كه جریان مى‏یابد; گاهى در جریان مادى به كار مى‏رود و گاه در جریان معنوى.با دقت در موارد كاربرد مشتقات این كلمه، همین معنا مورد تایید قرار مى‏گیرد.

معناشناسى روح در زبان عبرى و كتاب مقدس
روح در عبرى از فعلى كه به معناى تنفس و دمیدن است اشتقاق یافته است. گاهى به «وزیدن باد» و گاهى به «باد» ترجمه شده است.
معادل یونانى واژه روح، نیوما (Pneuma) است كه از فعل «نیو» به معناى «نفس كشیدن یا دمیدن‏» مشتق شده است.
روح در كتاب مقدس - چه عهد قدیم و چه عهد جدید - گاه به عنوان «اساس حیات انسان‏» و گاه «نیروى حیات‏» آمده است گاه مترادف با «نفس‏» انسان و گاه به عنوان «عامل حیات‏» در جهان و انسان معرفى شده است.

وجوه معانى روح در قرآن
همان طور كه قبلا اشاره شد لفظ روح در قرآن كریم 21 بار آمده است.بى‏تردید، در تمامى این موارد مصداق واحدى مراد نیست.با توجه به ظاهر و سیاق آیات قرآن مى‏توان موارد كاربرد را در چند گروه جاى داد.

1.      موجودى مستقل در ردیف فرشتگان
روح در آیاتى از قرآن در كنار فرشتگان ذكر شده كه به ظاهر نشان دهنده آن است كه آفریده‏اى از آفریدگان خدا و غیر از فرشتگان است.آیات زیر از این دسته است:
- «تنزل الملائكة و الروح..» - «تعرج الملائكة و الروح..» . - «یوم یقوم الروح و الملائكة صفا..» .

2.      جبرئیل
در آیات زیر از جبرئیل با لفظ روح یاد شده است:
- «نزل به الروح الامین..» . - «قل نزله روح القدس..»

3.  حیاتی که به انسان داده شده است
آیاتى دلالت داردكه روح مرتبه‏اى از وجود است كه در پیكر انسان جریان یافته است.از این روح، به عنوان روح نفخه‏اى یاد مى‏شود.این آیات عبارتند از:
- «...و نفخت فیه من روحى..» . - «...و نفخ فیه من روحه..» . - «...فنفخنا فیها من روحنا..» .
این روح در همه انسانها مشترك است، چه حضرت آدم علیه السلام كه از پدر و مادر متولد نشده و چه حضرت عیسى علیه السلام كه پدر نداشته است و چه انسانهاى عادى كه داراى پدر و مادر هستند.نیز مؤمن و كافر از این روح بهره یكسان دارند.

4.      تایید كننده پیامبران و مؤمنان
در آیات زیر از روح به عنوان موجودى كه در تایید قلوب پیامبران و اولیاء الهى نقش كننده دارد نام برده شده است:
- «و آتینا عیسى بن مریم البینات و ایدناه بروح القدس‏» - «اذكر نعمتى علیك و على والدتك اذ ایدتك بروح القدس‏» - «اولئك كتب فى قلوبهم الایمان و ایدهم بروح منه‏»

5. وحى
در آیات ذیل، روح در مورد وحى بر انبیاء به كار رفته است.
- «و اوحینا الیك روحا من امرنا..» . - «یلقى الروح على من یشاء من عباده..»

6. حضرت عیسى علیه السلام
در آیه ذیل، خداوند عیسى علیه السلام را روحى از جانب خود دانسته است:
- «انما المسیح عیسى بن مریم رسول الله و كلمته القاها الى مریم و روح منه‏»

استوارترین نظریه در تفسیر «روح‏»
علامه سیدمحمدحسین طباطبایى در تفسیر المیزان، استوارترین و منسجم‏ترین نظریه را در مورد روح ارایه كرده‏اند كه خلاصه آن را در پى مى‏آوریم:
علامه مى‏نویسد: مردم چه در گذشته و چه در حال، با همه اختلاف شدیدى كه در باره حقیقت روح دارند، در این معنا هیچ اختلافى ندارند كه از كلمه روح یك معنا مى‏فهمند و آن عبارت است از چیزى كه مایه حیات است; حیاتى كه عامل شعور و اراده است.و در قرآن نیز همین معنا مراد است.
روح از نظر ایشان «كلمه حیات است كه خداوند به اشیاء القا مى‏كند و آنها را با اراده ‏خود زنده مى‏سازد» .

علامه مى‏نویسد: «آنچه از كلام خداوند بدست مى‏آید این است كه روح مخلوقى از مخلوقات خداوند است و حقیقت واحدى  (حقیقت واحد به حقیقتی است که بین تمام مخلوقات مشترک است یعنی تمام موجودات کم یا زیاد از آن بهره برده اند) است كه داراى مراتب و درجات مختلف است; درجه‏اى از آن در حیوان و انسان‏هاى غیر مؤمن است، درجه‏اى از آن در انسان‏هاى مؤمن است، درجه‏اى از آن روحى است كه با آن، انبیا و رسولان تایید مى‏شوند» .

باید توجه داشت كه هر مرتبه‏اى از روح داراى آثارى متفاوت با مرتبه دیگر است، علامه در تفسیر آیه «و ایدهم بروح منه‏» مى‏نویسد: «ظاهر آیه این معنا را افاده مى‏كند كه در مؤمنین به غیر از روح بشریت كه در مؤمن و كافر هست، روحى دیگر وجود دارد كه از آن حیاتى دیگر ناشى مى‏شود و قدرتى و شعورى جدید مى‏آورد و به همین معناست كه آیه «او من كان میتا فاحییناه..» . و نیز آیه «من عمل صالحا...فلنحیینه حیوة طیبة‏» به آن اشاره دارد» .

شایان ذكر است كه در روایتى از امام صادق علیه السلام آمده است كه: روح مؤمن به روح خدا پیوسته‏تر است از پیوستگى پرتو آفتاب به خورشید» .
روح الهى مى‏تواند چنان در انسان تجلى یابد كه او با دم خود مرده‏اى را زنده كند و هیكل گلی پرنده‏اى را به پرنده واقعى تبدیل كند.در میان پیامبران الهى، عیسى علیه السلام ارتباط خاصى با روح مطلق داشته است.علامه طباطبایى در این باره مى‏نویسد: «تایید به روح القدس اختصاص به عیسى بن مریم علیه السلام ندارد، بلكه بین همه رسولان مشترك است و لیكن در خصوص عیسى علیه السلام به نحوى خاص است، چون تمامى آیات بینات آنجناب از قبیل زنده كردن مرده با دمیدن، مرغ آفریدن، بهبودى دادن به پیسى و كورى و از غیب خبر دادن، امورى بوده كه متكى بر حیات و ترشحى از روح است‏» و «ظاهرا همین تایید به روح القدس بوده كه مسیح را براى سخن گفتن با مردم در گهواره آماده ساخته است‏» .

ایشان در ذیل آیه 2 سوره نحل مى‏نویسد: «كسانى كه گفته‏اند روح در آیه به معناى وحى است‏یا به معناى قرآن است و یا به معناى نبوت است، از نظر نتیجه، خالى از وجه نیست، یعنى نتیجه نزول ملائكه و القاى روح در پیامبر، وحى و نبوت است، اما اگر مرادش این است كه وحى و نبوت به اشتراك لفظى یا به مجاز، «روح‏» نامیده شده (با این توجیه كه وحى و قرآن دلها را زنده مى‏كند همان طور كه حیات بدنها به روح است) این نظر صحیح نیست، براى اینكه ما مكرر گفته‏ایم طریق تشخیص مصادیق كلمات قرآنى، رجوع به سایر موارد قرآن است، مواردى كه صلاحیت تفسیر دارند، نه رجوع به عرف و آنچه عرف مصادیق الفاظ مى‏داند» .

از نظر ایشان القاى روح به پیامبران به معناى ایجاد نحوه‏اى از وجود متعالى است، به عبارت دیگر، در جریان القاى روح، روح پیامبر با درجه‏اى اعلى از روح الهى اتحاد پیدا مى‏كند.این اتحاد با روح قدسى است كه زمینه تعلیم وحى را فراهم مى‏كند.در این باره مى‏فرماید: «خداوند فرشتگان را نازل مى‏كند تا روح را بر قلب پیامبر صلى الله علیه وآله القا كند تا بدین وسیله معارف الهى بر او افاضه شود» . اما اینكه خداوند در آیه 52 شورى القاى روح را «ایحاء روح‏» نامیده (اوحینا الیك روحا...) دلیلش این است كه روح كلمه حیات است، پس بر این مبنا مى‏توان القاى كلمه حیات به قلب پیامبر صلى الله علیه وآله را وحى آن به پیامبر نامید.

از كلام علامه استفاده مى‏شود كه ایشان فرایند نزول فرشتگان و القاى روح را این گونه تفسیر مى‏كنند كه فرشتگان نیز صاحب روح هستند. آنها نازل مى‏شوند تا با روح قدسى خود، در جان پیامبر حیاتى دیگر ایجاد كنند تا مستعد پذیرش معارف الهى شود. وجه تسمیه جبرئیل به روح نیز به این است كه او حامل روح الهى است. جبرئیل روح القدس را بر قلب پیامبر نازل مى‏كند و این روح نازل شده حامل قرآن است.

توضیح اینكه علامه معتقدند یكى از موارد افاضه روح مطلق، روحى است كه در فرشتگان است.فرشتگان نیز همانند انسان مورد افاضه روح هستند.علت آنكه از این افاضه به نفخ روح تعبیر نشده، آن است كه آنها با همه اختلافى كه در قرب و بعد از پروردگار دارند، روح محض اند و از كدورتهاى عالم ماده منزه هستند.

نتیجه
با توجه به آنچه یاد شد، بر نكات ذیل به عنوان بخشى از نتایج این بحث تاكید مى‏كنیم.
الف - هم در قرآن و هم در تورات و انجیل از روح به عنوان موجودى كه منشا حیات است نام برده شده است.حیاتى كه ابتدایى‏ترین مرحله آن در گیاهان و حیوانات و بالاترین و پاكیزه‏ترین مرتبه آن در فرشتگان و بویژه فرشته وحى است تا جایى كه «روح القدس‏» نام گرفته است.

ب - انسان از نظر حیات و آثار آن كه شعور و قدرت است موجودى داراى مراتب است و با ایمان و عمل صالح مى‏تواند درجات حیات طیب را كه نتیجه تایید روح است، یكى پس از دیگرى طى كند.مولانا این معنا را نیكو سروده است:
از جمادى مردم و نامى شدم وز نما مردم ز حیوان سر زدم
مردم از حیوانى و آدم شدم پس چه ترسم كى ز مردن كم شدم
حمله دیگر بمیرم از بشر تا بر آرم از ملایك پر و سر
وز ملك هم بایدم جستن ز جو كل شى‏ء هالك الا وجهه
بار دیگر از ملك قربان شوم آنچ اندر وهم نآید آن شوم

ج - با تفسیر علامه طباطبایى از روح، پدیده وحى چهره‏اى بسیار عمیق‏تر از آنچه كه در كلام دیگر مفسران آمده پیدا مى‏كند.طبق این نظر، وحى صرفا آموزش الفاظ و معانى آیات نیست، بلكه آنچه در وحى اتفاق مى‏افتد نزول یك حقیقت وجودى متعالى به نام روح القدس بر قلب پیامبر است كه وحى نیز از آثار این نزول است، از اینجاست كه مى‏توان نزول روح القدس بر قلب پیامبران را عاملى مهم در عصمت پیامبران قلمداد كرد.



پى‏نوشت‏ها:
1) ر.ك.دایرة المعارف بریتانیكا، ج‏9 مرجع، ص‏363، و ج‏4، ص‏524، به نقل از امیرحسین ذكرگو، تلقى «روح‏» در نظام عقیدتى هندو، كیهان فرهنگى، سال نهم، شماره‏4، ص‏16.
2) ر.ك.احمدبن‏فارس، معجم مقاییس اللغة، ماده روح.مركز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه، قم، 1404ق.
3) محمدبن‏یعقوب كلینى، الاصول من الكافى، كتاب التوحید، باب الروح، حدیث‏3.
4) احمدبن فارس، معجم مقاییس اللغه، ماده روح.
5) حسن مصطفوى، التحقیق فى كلمات القرآن الكریم، ماده روح، مؤسسه چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، تهران، 1416ق.
6) به طور مثال «مروحه‏» به ابزارى گفته مى‏شود كه هوا را به جریان در مى‏آورد. مروحه یعنى بیابان (جایى كه محل وزش باد است)، اراح الانسان یعنى انسان تنفس كرد. راوح بین جنبیه یعنى بطور دائم از این پهلو به آن پهلو حركت كرد.اسماعیل‏بن‏حماد جوهرى، الصحاح، ماده روح.دارالعلم للملایین، بیروت، 1404ق.
7) محمدبن‏یعقوب فیروزآبادى، القاموس المحیط، ماده روح، دار احیاء التراث العربى، بیروت، 1412ق.
8) ابن‏منظور، لسان‏العرب، ماده روح، نشر ادب الحوزه، قم، 1405ق.
9) خلیل‏بن‏احمد، ترتیب كتاب العین، ماده روح، انتشارات اسوه، قم، 1414ق.
10) ابن‏منظور، لسان‏العرب، ماده روح.
11) همان.
12) راغب اصفهانى، مفردات، ماده روح، كتاب فروشى مرتضوى، تهران، 1362ش.
13) كتاب مقدس، سفر تكوین، باب‏6، آیه‏17، پاورقى شماره‏6، دارالمشرق، بیروت، 1989م.
14) دائرة‏المعارف الكتابیة، صموئیل حبیب، فایز فارس، منیس عبدالنور و جوزیف صابر، ج‏4، ص‏141، ماده روح، دارالثقافه، قاهره، 1990م.
15) همان، ج‏4، ص‏144.
16) همان، ج‏4، ص‏144.
17) همان.
18) همان.
19) قاموس كتاب مقدس، ص‏424، انتشارات اساطیر، تهران، 1377ش.
20) قاموس كتاب مقدس، ص‏424.
21) كتاب مقدس، سفر تكوین، باب‏1، آیه‏1.
22) ر.ك.دائرة‏المعارف الكتابیة، ج‏4، ص‏143.
23) انجیل لوقا، باب‏4، آیه‏3.
24) انجیل یوحنا، باب‏6، آیه‏63.
25) قدر (97)، 4.
26) معارج (70)، 4.
27) نبا (78)، 38.
28) شعراء (26)، 193.
29) نحل (16)، 102.
30) بقره (2)، 97.
31) حجر (15)، 29 و ص (38)، 72.
32) سجده (32)، 9.
33) انبیاء (21)، 91; نیز در آیه 12 از سوره تحریم تعبیر «فنفخنا فیه من روحنا» آمده است.
34) بقره (2)، 87 و 253.
35) مائده (5)، 110.
36) مجادله (58)، 22.
37) شورى (42)، 52.
38) غافر (40)، 15.
39) نساء (4)، 171.
40) مریم (19)، 19- 17.
41) در موارد دیگر مانند یحیى و اسحاق، تعبیر بشارت آمده است.
42) ر.ك.به تفاسیر طبرى، بیضاوى، كشاف، مجمع البیان، روح المعانى، ابن‏كثیر، برهان، نورالثقلین، المحرر الوجیز، تفسیر التحریر و التنویر و الدرالمنثور، ذیل آیات 85 اسراء، 4 از قدر، 4 از معارج و 38 از نبا.
43) ر.ك.محمود زمخشرى، الكشاف، ذیل آیات‏4 معارج و 38 نبا.
44) ر.ك.اسماعیل‏بن‏كثیر، تفسیر القرآن العظیم، ذیل آیات 85 اسراء و 38 از نبا; عبدالله‏بن‏عمربیضاوى، انوار التنزیل و اسرار التاویل، ذیل آیه‏4 معارج; محمدبن جریر طبرى، جامع البیان فى تاویل آى القرآن، ذیل آیات 85 اسراء و 2 از نحل و 38 از نبا; فضل‏بن‏حسن‏طبرسى، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ذیل آیات‏85 اسراء و 38 از نبا.
45) محمود آلوسى، روح‏المعانى، ذیل آیه 2 از نحل.
46) محمدحسین طباطبایى، المیزان فى تفسیر القرآن، ج‏12، ص‏217، ذیل آیه‏2 نحل، دارالكتب الاسلامیة، تهران، 1372ش.
47) همان، ج‏12، ص‏218، ذیل آیه 2 نحل.
48) همان، ج‏12، ص‏219، ذیل آیه 2 نحل.
49) ر.ك.همان، ج‏13، ص‏209، ذیل آیه 85 اسراء.
50) همان، ج‏12، ص‏218، ذیل آیه‏2 نحل.
51) ر.ك.همان، ج‏20، ص‏8، ذیل آیه‏4 معارج.
52) ر.ك.همان.
53) ر.ك.همان، ج‏20، ص‏274.ذیل آیه 38 نبا.
54) ر.ك.همان.
55) انعام (6)، 122.
56) نحل (16)، 97.
57) محمدحسین طباطبایى، المیزان فى تفسیر القرآن، ج‏19، ص‏226، ذیل آیه 22 مجادله.
58) محمدبن‏یعقوب كلینى، الاصول من الكافى، ج‏4، ص‏490، (ترجمه كمره‏اى) .
59) محمدحسین طباطبایى، المیزان فى تفسیر القرآن، ج‏2، ص.....، ذیل آیه 253 بقره.
60) همان، ج‏6، ص‏226، ذیل آیه 110 مائده.
61) محمدحسین طباطبایى، المیزان فى تفسیر القرآن، ج‏12، ص‏219، ذیل آیه‏2 نحل.
62) ر.ك.همان، ج‏12، ص‏218، ذیل آیه 2 نحل.
63) ر.ك.همان.
64) ر.ك.همان.
65) ر.ك.همان.
66) ر.ك.همان، ج‏13، ص‏209، ذیل آیه 85 اسراء.
67) ر.ك.همان، ج‏12، ص‏498، ذیل آیه 102 نحل.و نیز ج‏13، ص‏209، ذیل آیه 85 اسراء.و نیز ج‏20، ص‏274، ذیل آیه 38 نبا.
68) اسراء (17)، 85.
69) همان، ج‏13، ص‏212، ذیل آیه 85 اسراء.


والله اعلم بحقایق الامور
دكتر محمد كاظم شاكر
استادیار گروه علوم قرآن و حدیث دانشگاه قم

پنج شنبه 16/10/1389 - 23:51
اخلاق
  یكی از كار هایی كه امروزه مردم در كار های مختلف به آن متوسل می شوند،استخاره است.استخاره تا جایی در میان مردم و جامعه نفوذ كرده كه برخی ناشران نیز فرصت را غنیمت شمرده و دست به انتشار كتاب هایی با عناوینی چون :« استخاره با قرآن»یا«راهنمای استخاره با قرآن» زده اند.
پنج شنبه 16/10/1389 - 23:50
اهل بیت
 «عبدالله بن نافع» از دشمنان امیرمؤمنان حضرت على علیه السلام بود و مى‎گفت: اگر در روى زمین كسى بتواند مرا قانع سازد كه در كشتن «خوارج نهروان» حق با على بوده است من به او روى خواهم آورد. اگر چه در مشرق یا مغرب بوده باشد.


به عبدالله گفتند: آیا مى‎پندارى فرزندان على علیه السلام نیز نمى‎توانند به تو ثابت كنند؟ گفت: مگر در میان فرزندان او دانشمندى هست؟

گفتند: این خود سند نادانى توست! مگر ممكن است در دودمان حضرت على علیه السلام دانشمندى نباشد؟! پرسید: در این زمان دانشمندشان كیست، امام باقر علیه السلام را به او معرفى كردند و او با یاران خویش به مدینه آمد و از امام تقاضاى ملاقات كرد. امام به یكى از غلامان خویش فرمان داد بار و بنه‎ى او را فرود آورد و به او بگوید فردا نزد امام حاضر شود.

بامداد دیگر عبدالله با یاران خویش به مجلس امام آمد و آن گرامى نیز فرزندان و بازماندگان مهاجران و انصار را فرا خواند و چون همه گرد آمدند امام در حالی كه جامه‎اى سرخ‎فام بر تن داشت و دیدارش چون ماه فریبنده و زیبا بود فرمود:

سپاس ویژه خدایى است كه آفریننده زمان و مكان و چگونگى‎هاست حمد خدایى را كه نه چرت دارد و نه خواب آنچه در آسمان‎ها و زمین است ملك اوست. گواهم كه جز «الله» خدایى نیست و «محمد» بنده‎ى برگزیده و پیامبر اوست، سپاس خدایى را كه به نبوتش ما را گرامى داشت و به ولایتش ما را مخصوص گردانید.

اى گروه فرزندان مهاجر و انصار! هر كدامتان فضیلتى از على بن ابیطالب به خاطر دارید بگویید.

حاضران هر یك فضیلتى بیان كردند تا سخن به «حدیث خیبر» رسید، گفتند: پیامبر در نبرد با یهودان خیبر فرمود :

«لاعطین الرایة غدا رجلا یحب الله و رسوله و یحبه الله و رسوله، كرارا غیر فرار لا یرجع حتى یفتح الله على یدیه»؛ «فردا پرچم را به مردى مى‎سپارم كه دوستدار خدا و پیامبر است و خدا و پیامبر نیز او را دوست مى‎دارند، رزم آورى است كه هرگز فرار نمى‎كند و از نبرد فردا باز نمى‎گردد تا خداوند به دست او حصار یهودان را فتح فرماید.»

و دیگر روز پرچم را به امیرمؤمنان سپرد و آن گرامى با نبردى شگفتى‎آفرین یهودان را منهزم ساخت و قلعه عظیم آنان را گشود.

امام باقر علیه السلام به عبدالله بن نافع فرمود: در باره این حدیث چه مى‎گویى؟

گفت: حدیث درستى است اما على بعدها كافر شد و خوارج را به ناحق كشت!

فرمود: مادرت در سوگ تو بنشیند، آیا خدا آنگاه كه على را دوست مى‎داشت مى‎دانست كه او «خوارج» را مى‎كشد یا نمى‎دانست؟ اگر بگویى خدا نمى‎دانست كافر خواهى بود.

گفت: مى‎دانست.

فرمود: خدا او را بدان جهت كه فرمانبردار اوست دوست مى‎داشت یا به جهت نافرمانى و گناه؟

گفت: چون فرمانبردار خدا بود خداوند او را دوست مى‎داشت (یعنى اگر در آینده نیز گناهكار مى‎بود خداوند مى‎دانست و هرگز دوستدار او نمى‎بود پس معلوم مى‎شود كشتن خوارج طاعت خدا بوده است) فرمود: برخیز كه محكوم شدى و جوابى ندارى.

عبدالله برخاست و این آیه را تلاوت كرد: «حتى یتبین لكم الخیط الابیض من الخیط الاسود من الفجر» (1) ؛ اشاره به آن كه حقیقت چون سپیده صبح آشكار شد - و گفت «خدا بهتر مى‎داند رسالت خویش را در چه خاندانى قرار دهد.» (2) و (3)

 
پی‎نوشت‎ها:
1- سوره بقره، آیه 187 .
22- سوره انعام، آیه 124.
23- مستفاد از كافى، ج 8، ص 349.

 

کتاب پیشوای پنجم، نظری منفرد علی
پنج شنبه 16/10/1389 - 23:49
دانستنی های علمی
 آیا تا به حال فکر کردید که ضرب المثل های فارسی هر کدوم از کجا اومدن؟ مثلا:  ستون به ستون فرج است, هر را از بر تمیز نمی دهد, هالو گیر آوردن, هرگز از کف دست مویی نمی روید,  دست و پای کسی را در پوست گردو گذاشتن و ... . اگر نه, حتما این مطلب رو بخونید...حیف فرهنگ شفاهی ما نیست که نابود بشه؟

 

1- ستون به ستون فرج است

معنا: بشر به به امید زنده است و در سایه ی آن هر ناملایمی را تحمل می كند. نور امید و خوشبینی در همه جا می درخشد و آوای دل انگیز آن در تمام گوش ها طنین انداز است : «مایوس نشوید و به زندگی امیدوار باشید.» مفهوم این جمله را عوام الناس و اكثریت افراد كشور در تلو عباراتی دیگر زمزمه می كنند : «مگر دنیا را چه دیدی ؟ ستون به ستون فرج است.»

منشا: می گویند در ازمنه ی گذشته جوان بی گناهی به اعدام محكوم شده بود زیرا تمام امارات و قراین ظاهری بر ارتكاب جرم و جنایت او حكایت می كرد. جوان را به سیاستگاه بردند و به ستونی بستند تا حكم اعدام را اجرا كنند. حسب المعمول به او پیشنهاد كردند كه در این واپسین دقایق عمر خود اگر تقاضایی داشته باشد در حدود امكان بر آورده خواهد شد. محكوم بی گناه كه از همه طرف راه خلاصی را مسدود دید نگاهی به اطراف و جوانب كرد و گفت : «اگر برای شما مانعی نداشته باشد مرا به آن ستون مقابل ببندید.» درخواستش را اجابت كردند و گفتند : «آیا تقاضای دیگری نداری ؟»

جوان بیگناه پس از لختی سكوت و تامل جواب داد : «می دانم كه زحمت شما زیاد می شود ولی میل دارم مرا از این ستون باز كنید و به ستون دیگر ببندید.» عمله ی سیاست كه تاكنون مسئول و تقاضایی به این شكل و صورت ندیده و نشنیده بودند از طرز و نحوه ی درخواست جوان محكوم دچار حیرت شده پرسیدند : «انتقال از ستونی به ستون دیگر جز آنكه اجرای حكم را چند دقیقه به تاخیر اندازد چه نفعی به حال تو دارد ؟» محكوم بی گناه كه هنوز بارقه ی امید در چشمانش می درخشید سر بلند كرد و گفت : «دنیا را چه دیدی ؟ ستون به ستون فرج است !»

مجدا عمله ی سیاست برای انجام آخرین درخواستش دست به كار شدند كه بر حسب اتفاق یا تصادف و یا هر طور دیگر كه محاسبه كنیم در خلال همان چند دقیقه از دور فریادی به گوش رسید كه : «دست نگهدارید، دست نگهدارید، قاتل دستگیر شد.» و به این ترتیب جوان بی گناه از مرگ حتمی نجات یافت.


2- هرگز از کف دست مویی نمی روید

معنا: وقتی که کسی مورد تهدید قرار گیرد و بخواهد متقابلا جواب دندان شکنی به تهدید کننده بدهد تا طرف مقابل، او را آدمی عاجز و زبون تصور نکند غالبا کف دستش را به او نشان می دهد و عبارت مثلی بالا را بر زبان می آورد.

منشا: در سال 56 و 57 قبل از میلاد مسیح ارد اشک سیزدهم به تخت سلطنت ایران نشست. ارد نخستین پادشاه ایران است که در زمان سلطنش دولت ایران مجبور شد با امپراطوری مقتدر روم دست و پنجه دلیرانه نرم کند.
در عهد سلطنت ارد سه تن از سرداران بزرگ روم به نام های پومپه و ژولیوس سزار و مارکوس کراسوس زمامدار قلمرو وسیع امپراطوری روم گردیده اند. سزار در این وقت کشور گالیا یا گالی ها یعنی کشور فرانسه امروز را فتح کرد و حکومت آن منطقه با فرماندهی قسمتی از سپاهیان روم را بر عهده داشت. پومپه حکمرانی اسپانیا را با سمت سردار از مجلس سنا گرفت. کراسوس به حکمرانی سوریه و سرداری سپاهی که می باید به آن مملکت برود مامون گردید ولی سناتورها اجازه ندادند که در این سمت و ماموریت با دولت اشکانی پارت جنگ کند. کراسوس که مردی خسیس و طماع بود پس از استقرار در سوریه به منظور فتح ایران و هند عازم خاور شد و بر روی رود فرات پلی ساخت و چند شهر میان دو رود را تصرف کرد.
آن گاه به علت فرارسیدن فصل زمستان به سوریه بازگشت تا در فصل بهار با آمادگی کامل به جنگ پادشاه اشکانی برود. چون موعد مقرر فرا رسید دستور داد سپاهیان را از قشلاق ها جمع کنند و منتظر فرمان باشند. در این وقت سفیرانی از طرف ارد اشک سیزدهم رسید و با کلماتی موجز و قاطع موضوع ماموریت خود را به کراسوس بیان کردند. پیام آنان قریب به این مضمون بود : «اگر این لشکر را رومی ها فرستادند پادشاه ما با آن جنگ خواهد کرد و به کسی امان نخواهد داد ولی اگر چنان که به ما گفته اند بر خلاف اراده و نیت دولت روم است و شما صرفا برای منافع شخصی با اسلحه داخل مملکت پارتی ها شده شهرهای ما را تصرف کرده اید ارشک برای نشان دادن اعتدال خود حاضر است که به ضعف و پیری شما رحم کند و به سپاهیان رومی که در شهرهای ما هستند اجازه بدهد از خاک ما بیرون بروند، زیرا پادشاه ما این رومی ها را زندانیان خود می داند نه ساخلوی شهرها.»
کراسوس با تکبر و خودپسندی تمام جواب داد : «قصد و نیتم را در سلوکیه به شما اعلام خواهم کرد !»
ویزیگس معمرترین سفیر ایرانی چون سخن نیشدار کراسوس را شنید پوزخندی زد و کف دستش را نشان کراسوس داده گفت : «کراسوس، اگر از کف دست من مویی روییده شود تو هم سلوکیه راخواهی دید.»


3- از آسمان افتاده

معنا: این مثل در مورد افرادی که به قدرت و زورمندی خود می بالند به کار می رود. مثلا فلان گردن کلفت به اتکای نفوذ و نقودش مالی را به زور تصرف کند و به هیچ وجه حاضر به خلع ید و استرداد ملک و مال مغصوبه نشود.

عباراتی که می تواند معرف اخلاق و روحیات این طبقه از مردم واقع شود این جمله است که در مورد این ها گفته می شود : «مثل اینکه آقا از آسمان افتاده !» این مثل مربوط به عصر و زمان قاجاریه است که چند واقعه ی جالب و آموزنده آن را بر سر زبان ها انداخته است :

منشا: «محمد ابراهیم خان معمار باشی» ملقب به «وزیر نظام» که مردی بسیار هوشیار و زیرک بود از طرف «کامران میرزا نایب السلطنه»(وزیر جنگ ناصر الدین شاه) مدتی حکومت تهران را بر عهده داشت. در طول مدت حکومتش شهر تهران در نهایت نظم و آرامش بود. با مجازات های سختی که برای خاطیان و متخلفان وضع کرده بود هیچ کس یارای دم زدن نداشت و تهرانی ها از آرامش و آسایش کامل برخوردار بودند.
روزی یکی از اهالی تهران به وزیر نظام شکایت کرد که چون عازم زیارت مشهد بودم، خانه ام را برای حفاظت و نگهداری به فلان روضه خوان دادم، اکنون که با خانواده ام از مشهد مراجعت کردم مرا به خانه راه نمی دهد. حرفش این است که من متصرفم و تصرف قاطع ترین دلیل مالکیت است. هر کس ادعایی دارد برود اثبات کند !
وزیر نظام بر صحت ادعای شاکی یقین حاصل کرد و روضه خوان غاصب را احضار نمود تا اسناد و مدارک تملک را ارایه نماید. غاصب شانه بالا انداخت و گفت : «دلیل و مدرک لازم ندارد، خانه مال من است زیرا متصرفم.»
حاکم گفت : «در تصرف تو بحثی نیست، فقط می خواهم بدانم که چگونه آن را تصرف کردی ؟»
غاصب مورد بحث که خیال می کرد وزیر نظام از صدای کلفت و اظهارات مقفی و مسجع و دلیل تصرفش حساب می برد با کمال بی پروایی جواب داد : «از آسمان افتادم توی خانه و متصرفم. از متصرف مدرک نمی خواهند.»
وزیر نظام دیگر تامل را جایز ندید و فرمان داد آن روحانی را همان جا به چوب بستند و آن قدر شلاق زدند تا از هوش رفت. آنگاه به ذیحق بودن مدعی حکم داد و به غاصب پس از آنکه به هوش آمد چنین گفت : «هیچ می دانی که چرا به این شدت مجازات شدی ؟ خواستم به هوش باشی و بعد از این هر وقت خواستی از آسمان بیفتی، به خانه ی خودت بیفتی نه خانه ی مردم ! چرا باید این گونه افکار، آن هم نزد امثال شما باشد ؟»


4- قربون چماق دود کشت، کاش بده جوش پیش کشت

منشا: یک روز مرد دهاتی می آید شهر برای فروش محصول و خرید اجناس خوردنی و بعضی لوازم کشاورزی. پس از فروش محصولات و دریافت پول، مایحتاج خود را می خرد و بعد از خوردن نان و ماست و پنیری که از ده با خود آورده، می رود دکان پینه دوزی و پینه دوز گیوه های او را وصله می کند، بعد خرش را هم نعلبند نعل می کند تا این کارها را می کند نزدیک غروب می شود.

با شتاب سوار الاغش می شود و در هوای سرد به طرف ده راه می افتد، نیم فرسخی که هن هن کنان می رود هوس می کند چپقی بکشد و گرم بشود   در سابق چپق های نی ای بلندی بود که یک ذرع قد نی آنها بود. مرد دهاتی چپق نئوی بلندش را در می آورد و چاق می کند و مشغول کشیدن می شود که صدای سم یک الاغ را از پشت سرش می شنود، به پشت سر نگاه می کند می بیند کدخدای ده سوار یک الاغ سفید تندرو است و به سرعت می آید با رسیدن به همدیگر سلام و حال و احوال می کنند، مرد دهاتی می بیند الاغ کدخدا قدم به قدم از خر او جلو می افتد بنا می کند به هن هن کردن و زنجیر محکمی به خر زدن، فایده نمی بیند، اوقاتش تلخ می شود آتش چپق نیمه کشیده را خالی می کند و نی چپق را به هوار خر می کشد و می گوید : «روزی 100 درم جو بشد می دم کوفت می کنی حالا باس از یه خر مردنی وامونی ؟»

کدخدا با شنیدن این حرف مرد دهاتی افسار الاغش را می کشد و شش شش کنان الاغ را نگاه می دارد و رو می کند به طرف مرد دهاتی و می گوید : «ای رفیق ! قربون چماق دود کشد کاش بده جوش پیش کشد» (کاه بهش بده جو هم ندادی ندادی)


5- هالو گیر آوردن


معنا: این مثل در مورد افراد زودباور و ساده لوح به کار می رود و از آن معانی و مفاهیم احمق و نفهم استنباط می کنند.
مثلا گفته می شود : «فلانی را هالو گیر آوردم» یا اینکه : «خیال می کنی هالو گیر آوردی که می خواهی بنجل آب کنی ؟»

منشا: هالو محرف خالو یعنی دایی است که لرها و بختیاری ها تلفظ می کنند، زیرا مخرج «خ» ندارند و به همین قیاس خدا را هدا و خرما را نیز هرما می گویند.
همان طوری که در میان شیرازی ها واژه کاکو به رسم احترام به جای آقا به یکدیگر گفته می شود لرها و بختیاری ها کلمه ی هالو را نسبت به بزرگ ترها به کار می برند و از آن به منظور اظهار ادب و ادای احترام استفاده و اصطلاح می کنند؛ مثلا موقعی که می خواهند بگویند ای آقا می گویند هی هالو.

در قرون و اعصار گذشته، سکنه ی لرستان به علت دشواری جاده ها با شهری ها ارتباطی نداشتند و از عادات و آداب شهرنشینان واقف نبودند. فقط عده ی قلیلی طبقه ی متمکن و مستطیع یا به قول لرها طبقه هالو بودند که گهگاه به منظور تجارت و مبادله ی کالا به شهرهای بزرگ می رفتند و شهریان به خصوص کسبه و بازاری ها از سادگی و زودباوری آن ها سوء استفاده می کردند و هر طور دلشان می خواست در خرید و فروش اشیا و اجناس به الوار ساده دل روشن ضمیر تحمیل می کردند.
در پایان معامله وقتی که از آن کاسب متعدی و بازاری بی انصاف راجع به استفاده سرشار و سود کلانش می پرسیدند با پوزخند مسخره آمیزی جواب می داد : «امروز هالو گیر آوردم» یعنی لر ساده لوح زودباوری را به تور زدم و هر چه کالای بنجل و پس افتاده داشتم آب کردم.


6- هفت خط


معنا: افراد بسیار زیرک و باهوش و در عین حال رند و حقه باز و حیله گر را در عرف اصطلاح عامه به «هفت خط» مثل می زنند و فی المثل می گویند :«فلانی از آن هفت خط هاست».

منشا: هفت خط استاد چیره دستی بود که از هفت خط به بالا را که نگارش آن برای سایر خطاطان و خوشنویسان خالی از اشکال نبود در نهایت زیبایی و هنرمندی می نگاشت.
اهمیت و اعتبار استادان هفت خط به درجه ای بود که اصطلاح هفت خط بعدها به صورت ضرب المثل درآمد و در مقام تجلیل و بزرگداشت استادان هنرمند در هر فن و حرفه می گفتند : «فلانی از هفت خط هاست.» یعنی به کلید رموز و دقایق هنر اختصاصی خویش واقف و آگاه است و نظیر و بدیلی ندارد.


7- هر را از بر تمیز نمی دهد

معنا: این مثل در رابطه با کسانی به کار می رود که بی سواد صرف هستند، معرفت ندارند و خلاصه قوه دراکه و تشخیص آنها تا آن اندازه ای ضعیف است که حتی دو کلمه ی ساده «هر» و «بر» را که شبانان می شناسند و محل به کار بردن آن دو را نیز می دانند از هم تمیز نمی دهند.

منشا: صدای «هر» برای طلبیدن و خواندن گوسپندان است و صدای «بر» با لهجه و آهنگ مخصوصی که فقط شبانان می توانند ادا کنند برای دور کردن و به جلو راندن گوسپندان به کار می رود. چوپانان ورزیده و کارکشته به تمام صداهای چوپانی واقف هستند ولی دو صدای هر و بر را هر چوپان تازه کار و مبتدی هم می داند و باید بداند زیرا هر و بر در واقع الفبای اصطلاحات چوپانی است و فراگرفتن آن حتی برای بچه چوپان ها نیز اشکال و دشواری ندارد.
پس در این صورت اگر کسی هیچ نداند به مثابه چوپانی است که از فرط بی شعوری و بی استعدادی هر را از بر تمیز ندهد.
به همین جهت عبارت بالا ابتدا در منطقه ی غرب وم رفته رفته در سراسر ایران مصطلح گردیده در ادبیات ایران نیز رسوخ پیدا کرده است چنان که باباطاهر گوید :
خوشا آنانکه هر از بر ندانند                       نه حرفی در نویسند و نه خوانند

8- دست و پای کسی را در پوست گردو گذاشتن

معنا: عبارت مثلی بالا درباره­ ی کسی بکار می­رود که : «او را در تنگنای کاری یا مشکلی قرار دهند که خلاصی از آن مستلزم زحمت باشد.»

آدمی در زندگی روزمره بعضی مواقع دچار محظوراتی می­شود و بر اثر آن دست به کاری می­زند که هرگز گمان و تصور چنان پیشامد غیرمترقب را نکرده بود. فی المثل شخص زودباوری را به انجام کاری تشویق کنند و او بدون مطالعه و دوراندیشی اقدام. ولی چنان در بن بست گیر کند که به اصطلاح معروف : «نه راه پس داشته باشد و نه راه پیش.»

در چنین موارد و نظایر آن است که از باب تمثیل می­گویند : «بالاخره دست و پایش را در پوست گردو گذاشتند.»
یعنی کاری دستش داده­اند که نمی­داند چه بکند.

اکنون ببینیم دست و پای آدمی چگونه در پوست گردو جای می­گیرد که وضیع و شریف به آن تمثیل می­جویند.

منشا: گربه این حیوان ملوس و قشنگ و در عین حال محیل و مکار که در بیشتر خانه­ها بر روی بام و دیوار و معدودی هم در آغوش ساکنان خانه­ها به سر می­برند حیوانی است از رسته­ی گوشتخواران که چنگال­ها و دندان­ها و دو نیش بسیار تیز دارد.

گربه مانند پلنگ از درختان نیز بالا می­رود و مکانیسم بدنش طوری است که از هر جا و از هر طرف به سوی زمین پرتاب می­شود با دست و پا به زمین می­آید و پشتش به زمین نمی­رسد. گربه­های نیمه وحشی در سرقت و دزدی، ید طولایی دارند و چون صدای پایشان شنیده نمی­شود و به علاوه از هر روزنه و سوراخی می­توانند عبور کنند، هنگام شب اگر احیانا یکی از اطاق­ها در و پنجره­اش قدری نیمه باز باشد و یا به هنگام روز که بانوی خانه بیرون رفته باشد فرصت را از دست نداده داخل خانه می­شوند و در آشپزخانه مرغ بریان و گوشت خام یا سرخ کرده را می­ربایند و به سرعت برق از همان راهی که آمده­اند خارج می­شوند. خدا نکند که حتی یک بار طعم و بوی مرغ بریان و گوشت سرخ شده­ی آشپزخانه ذائقه­ی گربه را نوازش داده باشد در آن صورت گربه­ی دزد را یا باید کشت و یا به طریق دیگری دفع شر کرد. چه محال است دیگر دست از آن خانه بردارد و از هر فرصت مغتنم برای دستبرد و سرقت استفاده نکند. برای رفع مزاحمت از این نوع گربه­های دزد و مزاحم فکر می­کنم نوشته­ی شادروان «امیرقلی امینی وافی» به مقصود نزدیک­تر باشد که می­نویسد :

«... سابقا افراد بی­ انصافی بودند که وقتی گربه­ای دزدی زیادی می­کرد و چاره­ی کارش را نمی­توانستند بکنند قیر را ذوب کرده در پوست گردو می­ریختند و هر یک از چهار دست و پای او را در یک پوست گردوی پر از قیر فرو می­بردند و او را سُر می­دادند. بیچاره گربه در این حال، هم به زحمت راه می­رفت و هم چون صدای پایش به گوش اهل خانه می­رسید از ارتکاب دزدی بازمی­ماند.»

آری، گربه ­ی دزد با این حال و روزگاری که پیدا می­کرد، نه تنها سرقت و دزدی از یادش می­رفت بلکه غم جانکاه بی­دست و پایی کافی بود که جانش را به لب برساند و از شدت درد و گرسنگی تلف شود.

منابع:
امثال و حکم - استاد زنده یاد علی اکبر دهخدا
کشکول شیخ بهایی - تالیف بهاء الدین محمد عاملی
کشکول عطار - تالیف محمد تقی عطارنژاد
گلستان و بوستان - سعدی شیرازی
قصه های مثنوی معنوی - استاد بدیع الزمان فروزانفر
فرهنگ ضرب المثل ها - گردآوری و تالیف علی توکلی
فرهنگ معین
فرهنگ عوام
فرهنگ لغات عامیانه

 

پایگاه پژوهشی آریا بوم

پنج شنبه 16/10/1389 - 23:49
اخلاق

  به جز اسلام در ادیان الهی مانند یهود و مسیح و حتی در ادیان  غیر الهی مانند بودیسم و هندویسم و غیره  روزه و ریاضت‌های جسمی و روحی برای ارتقای روح و جسم از ضروریات محسوب می‌شود‌.

 

 


یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم لعلکم تتقون. (بقره/180)


  روش‌ها و آیین‌های خاصی که ادیان گوناگون برای ارتقای روحی و روانی پیروان خود واجب دانسته‌اند تا حدی متفاوت است، اما دراین بین آیین روزه در بیشتر ادیان و در سرزمین‌های مختلف در طی قرون متمادی مشترک بوده  است که به شکل‌های متفاوت صورت می‌گیرد‌. به جز اسلام در ادیان الهی مانند یهود و مسیح و حتی در ادیان  غیر الهی مانند بودیسم و هندویسم و غیره  روزه و ریاضت‌های جسمی و روحی برای ارتقای روح و جسم از ضروریات محسوب می‌شود‌.

روزه در آیین زرتشت

در آیین زرتشت، زرتشتیان باید در سه بخش معنوی شنوایی، اندیشه و احساس همیشه روزه باشند؛ به آن معنا كه از طریق این سه حس از نیكی دور نشوند و اندیشه و احساس و شنوایی‌شان همیشه سرشار از نیكی باشد. با این‌حال زرتشتیان برای افراط نكردن در خوردن گوشت حیوانات روزهای دوم، دوازدهم، چهاردهم و بیست و یكم هر ماه از خوردن گوشت پرهیز می‌كنند. همچنین زرتشتیان پس از مرگ یكی از نزدیكان، به مدت سه شب از پختن یا خوردن گوشت پرهیز می‌كنند.

روزه در آیین یهودیت

یهودی‌ها در یوم کیپور (yom kippur) روزه می‌گیرند. یوم کیپور در ماه سپتامبر یا اکتبر است که تعطیلی مذهبی یهودیان می‌باشد  و مردم در آن روز روزه می‌گیرند و در کنیسه، دعای صبر می‌خوانند. آن روز را، روز کفاره هم می‌گویند.

یهودیان شش روز دیگر را نیز روزه می‌گیرند که tisha bav (نهم آوریل، روزی که معبد یهودیان در آن روزتخریب شد) از آن جمله است.

در «یوم کیپور» و  tisha bav  خوردن و آشامیدن از زمان غروب آفتاب تا غروب بعدی به مدت 24 ساعت ممنوع است، در حالی که در سایر ایام روزه‌شان‌، این محدودیت از طلوع تا غروب آفتاب است.

هدف از روزه در دین یهودیت، استغفار از گناهان یا درخواست حاجت خاصی از خداست.

روزه در آیین مسیحیت

روزه مسیحیان  در زمان و تحت قوانین مذهبی خاصی صورت نمی‌گیرد. آنها  آزاد هستند که در هر زمان، با هدایت روح خدا، به‌طور انفرادی یا دستجمعی، برای یک روز یا روزهای متعدد‌ و یا حتی برای چند ساعت، روزه بگیرند. ضمناً در روزه مسیحی می‌توان از یک یا چند وعده غذا صرف ‌نظر کرد و یا حتی از خوردن بعضی مواد غذایی خودداری نمود.

 هدف اصلی روزه  در دین مسیح این است که با فروتنی به خدا تقرب جوید و اوقاتی را در دعا و مناجات به سر ببرد .

روزه در دین  مسیح، به‌منظور صواب و ریاضت و یا به‌دست آوردن دل خدا و نجات از گناه، بجا آورده نمی‌شود، زیرا با ریخته شدن خون مسیح بر صلیب و مرگ و دفن و قیام او از مردگان، نجات از گناه و طریق راه یافتن انسان به حضور خدا، مهیا گردیده است. دلایل روحانی روزه مسیحیان را این گونه بر شمرده‌اند.  روزه کمک می‌کند که:

١- دل ما در حضور خدا نرم و فروتن باشد.

٢- به صدا و هدایت و حضور خدا حساس باشیم.

٣- نفس سرکش ما ضعیف و سرکوب باشد.

٤- پرستش و دعای مسیحی ما قوی‌تر و مؤثرتر باشد.

مسیحیت فرقه‌های زیادی دارد كه شاید به دلیل عدم تفاهم بر روی اصول دینی، فرهنگ متفاوت مسیحیان و سلیقه‌های شخصی و گاهی تفاوت اعتقادی بین این فرقه‌ها آنقدر زیاد است كه هر كدام دین متفاوتی به نظر آیند و روزه در هر فرقه به شکلی متفاوت صورت می‌گیرد.

كاتولیك‌ها در روزهای چهارشنبه خاكستر «ash wednesday» (اولین روز ایام روزه مسیحیان) و جمعه‌های ایام روزه «lent» و جمعه پاك «good friday» روزه می‌گیرند و از خوردن گوشت خودداری می‌كنند. كاتولیك‌ها قرن‌های متمادی از خوردن این ماده غذایی در تمام جمعه‌ها منع شده بودند، اما از اواسط دهه 1960 خودداری از مصرف گوشت در جمعه‌های خارج از ایام روزه، به نظر محلی و شخصی افراد واگذار شد.

در روز چهارشنبه خاكستر و جمعه پاك، خوردن دو وعده غذایی كوچك و یك وعده غذایی عادی جایز است، اما خوردن گوشت ممنوع است. در سایر جمعه‌های ایام روزه نیز مصرف هر نوع گوشتی حرام است. برای روزه‌های اختیاری در روزهای جمعه، برخی افراد به جای خودداری از غذا خوردن، ریاضت دیگری را برای تقرب در نظر می‌گیرند یا نماز مخصوصی را می‌خوانند.

هدف از این روزه كنترل هواهای نفسانی و ریاضت كشیدن برای بخشایش گناهان و همدردی با فقراست.

در فرقه ارتودکس‌، دوره‌های متعددی برای روزه وجود دارد كه شامل ایام روزه «lent»، روزه‌های رسولان «apostels»، روزه آسودن یا دورماسیون «dormition»، روزه تولد مسیح «nativity» و روزه‌های دیگر است. هر چهارشنبه و جمعه، روزهای روزه به شمار می‌آیند به غیر از آنهایی كه در هفته‌های خالی از روزه واقع می‌شوند.

در روزه این آیین به طور كلی مصرف گوشت، لبنیات و تخم مرغ ممنوع است. ماهی در برخی روزهای روزه ممنوع است و در بعضی روزها مجاز.

ارتدوكس‌ها به این دلیل روزه می‌گیرند كه معتقدند پرهیز از شكم‌پروری، رحمت خدا را برای آنها به ارمغان می‌آورد.

روزه در آیین پروتستان‌، قانون جامعی ندارد، بلكه به انتخاب و صلاحدید افراد، كلیساها، مؤسسات یا انجمن‌هاست.

برخی از افراد كلاً از مصرف غذا و نوشیدنی امتناع می‌كنند؛ بعضی دیگر فقط آب یا آب میوه می‌نوشند؛ یا اینكه فقط غذاهای مشخصی را می‌خورند و از غذاهای خاصی امتناع می‌كنند و با هر وسوسه‌ای مقابله می‌كنند.

هدف از روزه در این آیین، تقویت روح یا به كرسی نشاندن یك سخن حق در جامعه مدنی یا سیاسی است.

در فرقه مورمن اولین یكشنبه هر ماه، زمان روزه است. افراد و خانواده‌ها در صورت تمایل ممكن است روزهای دیگری نیز روزه بگیرند. خودداری از خوردن و آشامیدن برای دو وعده متوالی و نیز بخشیدن غذا یا پول به نیازمندان روزه‌داری این فرقه است. بعد از روزه اعضای كلیسا در جلسه روزه و شهادت دادن شركت می‌كنند.

هندوییسم   hinduism

هندوییسم یکی از قدیمی‌ترین دین‌ها‌ی غیر الهی است که 2500 تا 4000 سال پیش از میلاد‌، از تمدنی در هند برخاسته است‌.

 هندوییسم دین خدایان است که اساس آن اعتقاد بر یگانگی هر چیز است. این کلیت، برهمن نامیده می‌شود. هندوها معتقدند هدف از زندگی این است که ما درک کنیم بخشی از خدا هستیم که می‌توانیم این سطح حیات را ترک کرده و به خدا بازگردیم.

این آگاهی حقیقی فقط با ورود به چرخه  تولد‌، مرگ و زندگی که سمسره «samsara» خوانده می شود امکان‌پذیر است. موفقیت هرکس در این راه با مقدار اعمال خوب و بدش «karma» ارزیابی می‌شود و تعیین کننده تناسخ بعدی اوست. خدمت به دیگران و قربانی کردن، موجب ارتقای درجه و تولد دوباره فرد در درجه  بالاتر می‌شود و انجام اعمال بد، او را به سطح پایین‌تر یا حتی به سطح یک حیوان تنزل می‌دهد.

روزه در آیین هندو  

هندوها معمولاً در روزهای ماه جدید و جشن هایی مانند shivratri، durga puja و puja روزه می گیرند. زنان شمال هند در روز karva chauth هم روزه می‌گیرند.

نحوه روزه بستگی به خود فرد دارد. ممکن است روزه، امتناع از خوردن و آشامیدن هر نوع غذا یا نوشیدنی برای مدت 24ساعت باشد، اما بیشتر شامل نخوردن غذاهای جامد  است و نوشیدن مقداری آب یا شیر  مجاز است.

هدف از این روزه، افزایش تمرکز در مدیتیشن ( یا عبادت برای تطهیر) درون است و گاهی به عنوان دادن یک قربانی در  نظر گرفته می‌شود.

بودیسم                                

دین بودا برخاسته از آموزش های سیدارتا گوتاما است كه 535 سال پیش از میلاد به ظهور  رسید و بودا نام گرفت .                          

بودایی‌ها به اصل تناسخ روح و چرخه حیات معتقدند، بدین صورت که هر کس روند تولد‌، زندگی و مرگ را می‌پیماید. پس از این چرخه، اگر فرد وابستگی خود به جسم و علایق را رها کند می‌تواند نیروانا ( nirvana ) را کسب کند.

روزه در آئین بودا

همه فرقه‌های اصلی بودیسم دوره‌هایی برای روزه دارند که معمولاً روزهای چهاردهم ماه و دیگر روزهای مقدس است. در آیین بودا، روزه به معنای خودداری از خوردن غذاهای جامد است، ولی استفاده از برخی مایعات مانعی ندارد. روزه بودائیان روشی برای پاک‌سازی است.

راهبان بودایی تراوادین (theravadin) و تندایی (tendai) برای آزادسازی ذهن روزه می‌گیرند‌. بعضی از راهبان بودایی کشور تبت، برای کمک به رسیدن اهداف یوگا ، نظیر انرژی درونی‌، روزه می‌گیرند.

لاماییسم

لاماییست‌ها در هر ماه روزهای 14 و 15 و 29 و 30 تنها از غذای آردی و چای تناول می‌كنند ولی پارسایان این مذهب در طول این چهار روز تا غروب آفتاب هیچ  نمی‌خورند

صابئین

صابئین یا مندائیان (پیروان حضرت یحیی) در روزهای ویژه‌ای از سال كه آنها را مبطل می‌نامند از خوردن گوشت، ماهی، تخم مرغ خودداری می‌كنند. از جمله این روزها 26 و 27 و 28 و 29 و 30 ماه سمبلتا، روزهای ششم و هفتم ماه دولا و روز دوم ماه هطیا است.

آنها روزه واقعی را روزه‌دار بودن اعضا و جوارح آدمی می‌دانند كه در كتاب كنزاربا یا صحف آدم مقدس‌ترین كتاب مندائی‌ها آمده است: «ای مومنان، برای‌تان گفتم كه روزه بزرگ فقط نهی از خوردن و آشامیدن نیست بلكه دیدگان‌تان را از نگاه‌های هیز و شیطانی و گوش‌های‌تان را از شنیدن حرف‌هایی كه مردم در خانه خود می‌زنند برحذر دارید و زبان‌های‌تان را به گفتارهای دروغ و ناپسند نیالایید و ....

 

منابع:

samsara : عالم روحانی‌، جهانی که تولد تازه در آن رخ می دهد.

 انجیل متی، فصل ششم، آیات شانزده تا هجده.

tebyan.net

downyahood.blogfa.com

radiomojdeh.com

 

 منبع: سازمان تبلیغات اسلامی

پنج شنبه 16/10/1389 - 23:39
دانستنی های علمی

 امروزه به دلیل توجه روزافزون مردم به دین و مذهب در جهان جماعتی هم برای سوء استفاده از برخی ساده‌لوحان و سرکیسه کردن آن‌ها, از هر فرصت و بهانه‌ای استفاده می‌کنند ؛ حتی خطوط طبیعی روی بدن حیوانات!
نمونه هایی از این تصاویر را ببینید:


 

 

 

 

 

 

گاهی تشخیص به شدت سخت می‌شود...!


جالب این جاست که اشکال طبیعت آنقدر گسترده هستند که هر دین و مذهب غیر الهی ای هم به راحتی می تواند دست مایه ای برای اثبات حقیقت خود بیابد اگر این اشکال را مبنایی صحت یک دین بدانیم.
مثلا:

ام (OM) هندو ها، یکی از علامتهای بسیار مقدس هندو ها است که نماینده قدرت برهمن از خدایان این دین است و آنرا میتوانید بر روی بدن یک گاو ببینید....!



انخ (Ankh) یکی از مهمترین سمبل های الهی در میان باورهای مصریان در عهد فراعنه بوده است، این علامت را میتوان بر روی این خرچنگ نیز دید، آیا میتوان اینرا معجزه انخ نامید؟


تصویر مقابل نیز از معجزات خدای ثور (Thor) از خدایان اروپایی اسکاندیناوی است، نام او در رعد و برق دیده میشود.




یینگ ینگ (Ying Yang) یکی از نشانهای مقدس چینیان است که ریشه در باورهای دینی کنفسیوس گرایی و تائوگرایی دارد در تصویر مقابل بر روی یک مارمولک (سوسمار) دیده میشود.


این در حالی است که حقایق دینی اسلام و عقلانی بودن احکام و دستوراتش چنان قدرتمند و جذاب است که می‌تواند پاسخ‌گوی هرگونه تمایل, نیاز و سلیقه‌ای در جهان باشد و نیازی به خرافات ندارد. اگر حقیقت اسلام و حقانیت اهل بیت(ع) با کلام آسمانی و منطق وحیانی بیان شود هر انسان منصفی را در جهان جذب می‌کند, آیا این‌گونه نیست؟
پنج شنبه 16/10/1389 - 23:38
سخنان ماندگار
  مورچه ها در سراسر دنیا وجود دارند و تعدادشان نیز بسیار زیاد است، در عین حال زندگی مورچه ها سرشار از فلسفه است.
پنج شنبه 16/10/1389 - 23:19
اهل بیت
 اخلاق رضوی در برخورد با:
مهمان: مهمانی بر حضرت امام رضا (ع) وارد شدند، در خانه گرد چراغی نشسته و با امام مشغول گفتگو بودند که فتیله ی چراغ خراب شد، مهمان خواست آن را اصلاح کند، امام نگذاشتند و فرمودند:
" ما هرگز اجازه نمی دهیم که مهمان کار کند"

خادم: خادم امام رضا (ع) گفت :
" هرگز به هنگام غذا خوردن غلامان و خادمان کاری را ازآنان نمی خواست و می فرمود:
« اگر ما بالای سر شما ایستادم و شما مشغول غذا خوردن بودید، به احترام من بند نشوید»
 
شیعیان: موسی بن یسار می گوید:
همراه امام رضا(ع) در نزدیکی طوس بودم که صدای شیونی شنیدیم، به دنبالش رفتیم، جنازه ای دیدیم. حضرت بلافاصله از اسب پیاده شدند و به سوی جنازه رفت و مثل مادری که فرزندش را در بغل می گیرد او را در بغل گرفت و فرمود :
" هرکس جنازه ی دوستان ما را تشییع کند خداوند تمام گناهانش را می بخشد". سپس تا کنار قبر به دنبال آن رفت. آنگاه دست روی سینه ی میت گذاشت و او را به بهشت بشارت داد. من گفتم: قربانت گردم مگر او را می شناسی؟ فرمود:
" آیا نمی دانی کارهای شیعیان هر روز صبح و شام برما عرضه می گردد؟ اگر نیکوکار باشند شکر می کنیم، و اگر خلافکار باشند از خداوند برای آنان طلب عفو و گذشت می طلبیم."
 
قرآن: پاسخ هایی که امام رضا(ع)  به مردم می داند همه از آیات قرآن بود. در سه شبانه روز تمام قرآن را تلاوت می کردند و می فرمودند :
" اگر بخواهم می توانم در کمتر از سه روز بخوانم، ولی چون درباره ی هر آیه تفکر می کنم، سه روز به طول می انجامد"
 
منبع: کتاب دررواق نور از محسن قرائتی
پنج شنبه 16/10/1389 - 23:17
قرآن
  قرآن, “بگو اگر خدا را دوست دارید از من پیروى كنید تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشاید و خداوند آمرزنده مهربان است”“بگو خدا و پیامبر [او] را اطاعت كنید پس اگر رویگردان شدند قطعا خداوند كافران را دوست ندارد”
پنج شنبه 16/10/1389 - 23:15
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته