• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 380
تعداد نظرات : 62
زمان آخرین مطلب : 5961روز قبل
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

چهل حدیث  از امام محمد باقر (ع)

قالَ الاِْمامُ الْباقِرُ(علیه السلام):

1- نافرجام و خوش انجام
«فَلَرُبَّ حَریص عَلى أَمْر مِنْ أُمُورِ الدُّنْیا قَدْ نالَهُ، فَلَمّا نالَهُ كانَ عَلَیْهِ وَبالاً وَشَقِىَ بِهِ وَلَرُبَّ كارِه لاَِمْر مِنْأُمُورِالاْخِرَةِ قَدْنالَهُ فَسَعِدَبِهِ.»:
چه بسا حریصى بر امرى از امور دنیا دست یافته و چون بدان رسیده باعث نافرجامى و بدبختى او گردیده است، و چه بسا كسى كه براى امرى از امور آخرت كراهت داشته و بدان رسیده، ولى به وسیله آن سعادتمند گردیده است.
2- بهترین فضیلت و برترین جهاد
«لا فَضیلَةَ كَالْجِهادِ، وَ لا جِهادَ كَمُجاهَدَةِ الْهَوى.»:
فضیلتى چون جهاد نیست، و جهادى چون مبارزه با هواى نفس نیست.
3- استقامت بزرگ
«أُوصیكَ بِخَمْس: إِنْ ظُلِمْتَ فَلا تَظْلِمْ وَ إِنْ خانُوكَ فَلا تَخُنْ، وَ إِنْ كُذِّبْتَ فَلا تَغْضَبْ، وَ إِنْ مُدِحْتَ فَلا تَفْرَحْ وَ إِنْ ذُمِمْتَ فَلا تَجْزَعْ.»:
تو را به پنج چیز سفارش مى كنم:1ـ اگر مورد ستم واقع شدى ستم مكن،2ـ اگر به تو خیانت كردند، خیانت مكن،3ـ اگر تكذیبت كردند، خشمگین مشو،4ـ اگر مدحت كنند، شاد مشو،5ـ و اگر نكوهشت كنند بیتابى مكن.
4- پذیرش سخن پاك
«خُذُوا الْكَلِمَةَ الطَّیِّبَةَ مِمَّنْ قالَها وَ إِنْ لَمْ یَعْمَلْ بِها.»:
سخن طیّب و پاكیزه را از هر كه گفت بگیرید، اگرچه او خود، بدان عمل نكند.
5- زیبایى حلمِ با علم
«ماشیبَ شَىْءٌ بِشَىْء أَحْسَنَ مِنْ حِلْم بِعِلْم.»:
چیزى با چیزى نیامیزد كه بهتر از حلم با علم باشد.
6- كمالِ جامع انسانى
«أَلْكَمالُ كُلُّ الْكَمالِ أَلتَّفَقُهُ فِى الدّینِ وَ الصَّبْرُ عَلَى النّائِبَةِ وَ تَقْدیرُ الْمَعیشَةِ.»:
همه كمال در سه چیز است: 1ـ فهم عمیق در دین، 2ـ صبر بر مصیبت و ناگوارى، 3ـ و اندازه گیرى خرج زندگانى.
7- سه خصلت نیكو
«ثَلاثَةٌ مِنْ مَكارِمِ الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ: أَنْ تَعْفُوَ عَمَّنْ ظَلَمَكَ، وَ تَصِلَ مَنْ قَطَعَكَ، وَ تَحْلُمَ إِذا جُهِلَ عَلَیْكَ.»:
سه چیز از مكارم دنیا و آخرت است:1ـ گذشت كنى از كسى كه به تو ستم كرده است،2ـ بپیوندى به كسى كه از تو بریده است،3ـ و بردبارى ورزى در وقتى كه با تو به نادانى برخورد شود.
8- اصرار در دعا
«إِنَّ اللّهَ كَرِهَ إِلْحاحَ النّاسِ بَعْضِهِمْ عَلى بَعْض فِى الْمَسْأَلَةِ وَ أَحَبَّ ذلِكَ لِنَفْسِهِ، إِنَّ اللّهَ جَلَّ ذِكْرُهُ یُحِبُّ أَنْ یُسْأَلَ وَ یُطْلَبَ ما عِنْدَهُ.»:
خدا را بد آید كه مردم در خواهش از یكدیگر اصرار ورزند، ولى اصرار را در سؤال از خودش دوست دارد، همانا خداوند ـ كه یادش بزرگ است ـ دوست دارد كه از او سؤال شود و آنچه نزد اوست طلب گردد.
9- فضیلت عالم بر عابد
«عالِمٌ یُنْتَفَعُ بِعِلْمِهِ أَفْضَلُ مِنْ سَبْعینَ أَلْفَ عابِد.»:
دانشمندى كه از علمش استفاده شود، از هفتاد هزار عابد بهتر است.
10- دو خصلت عالم
«لا یَكُونُ الْعَبْدُ عالِمًا حَتّى لا یَكُونَ حاسِدًا لِمَنْ فَوْقَهُ وَ لا مُحَقِّرًا لِمَنْ دُونَهُ.»:
هیچ بنده اى عالم نباشد تا این كه به بالا دست خود حسد نبرد و زیر دست خود را خوار نشمارد.
11- سه پاداش
«مَنْ صَدَقَ لِسانُهُ زَكا عَمَلُهُ، وَ مَنْ حَسُنَتْ نِیَّتُهُ زیدَ فى رِزْقِهِ، وَ مَنْ حَسُنَ بِرُّهُ بِأَهْلِهِ زیدَ فى عُمْرِهِ.»:
هر كه زبانش راست است كردارش پاك است،و هر كه خوش نیّت است روزى اش فزون است، و هر كه با اهلش نیكى مى كند به عمرش افزوده شود.
12- پرهیز از كسالت
«إِیّاكَ وَ الْكَسَلَ وَ الضَّجْرَ فَإِنَّهُما مِفْتاحُ كُلِّ شَرٍّ، مَنْ كَسِلَ لَمْ یُؤَدِّ حَقًّا وَ مَنْ ضَجِرَ لَمْ یَصْبِرْ عَلى حَقٍّ.»:
از كسالت و تنگدلى بپرهیز كه این دو كلید هر بدى باشند، هر كه كسالت ورزد حقّى را نپردازد، و هر كه تنگدل شود بر حقّ شكیبا نَبُوَد.
13- بدترین حسرت در روز قیامت
«إِنَّ أَشَدَّ النّاسِ حَسْرَةً یَوْمَ الْقِیمَةِ عَبْدٌ وَصَفَ عَدْلاً ثُمَّ خالَفَهُ إِلى غَیْرِهِ.»:
پر حسرتترین مردم در روز قیامت، بنده اى است كه عدلى را وصف كند و خودش خلاف آن را عمل كند.
14- نتایج صله رحم
«صِلَةُ الاَْرْحامِ تُزَكِّى الاَْعْمالَ وَ تُنْمِى الاَْمْوالَ وَ تَدْفَعُ الْبَلْوى وَ تُیَسِّرُ الْحِسابَ وَ تُنْسِىءُ فِى الاَْجَلِ.»:
صله ارحام، اعمال را پاكیزه گرداند و اموال را بیفزاید و بلا را بگرداند و حساب را آسان كند و اجل را به تأخیر اندازد.
15- نیكو گفتارى با دیگران
«قُولُوا لِلنّاسِ أَحْسَنَ ما تُحِبُّونَ أَنْ یُقالَ لَكُمْ.»
به مردم بگویید بهتر از آن چیزى كه خواهید به شما بگویند.
16- هدیّه الهى
«إِنَّ اللّهَ یَتَعَهَّدُ عَبْدَهُ الْمُؤْمِنَ بِالْبَلاءِ كَما یَتَعَهَّدُ الْغائِبُ أَهْلَهُ بِالْهَدِیَّةِ وَ یَحْمیهِ عَنِ الدُّنْیا كَما یَحْمِى الطَّبیبُ الْمَریضَ.»:
همانا خداوند بنده مؤمنش را با بلا مورد لطف قرار دهد، چنان كه سفر كرده اى براى خانواده خود هدیّه بفرستد، و او را از دنیا پرهیز دهد، چنان كه طبیب مریض را پرهیز دهد.
17- راستگویى و اداى امانت
«عَلَیْكُمْ بِالْوَرَعِ وَ الاِْجْتَهادِ وَ صِدْقِ الْحَدیثِ وَ أَداءِ الاَْمانَةِ إِلى مَنِ ائْتَمَنَكُمْ عَلَیْها بَرًّا كانَ أَوْ فاجِرًا، فَلَوْ أَنَّ قاتِلَ عَلِىِّ بْنِ أَبى طالِب عَلَیْهِ السَّلامُ إِئْتَمَنَنى عَلى أَمانَة لاََدَّیْتُها إِلَیْهِ.»:
بر شما باد پارسایى و كوشش و راستگویى و پرداخت امانت به كسى كه شما را امین بر آن دانسته، نیك باشد یابد. و اگر قاتل على بن ابیطالب(علیه السلام) به من امانتى سپرد، هر آینه آن را به او برخواهم گرداند.
18- تعریف غیبت و بهتان
«مِنَ الْغیبَةِ أَنْ تَقُولَ فى أَخیكَ ما سَتَرَهُ اللّهُ عَلَیْهِ، وَ أَنَّ الْبُهْتانَ أَنْ تَقُولَ فى أَخیكَ ما لَیْسَ فیهِ.»:
غیبت آن است كه درباره برادرت چیزى را بگویى كه خداوند بر او پوشیده و مستور داشته است. و بهتان آن است كه عیبى را كه در برادرت نیست به او ببندى.
19- دشنام گو، مبغوض خداست
«إِنَّ اللّهَ یُبْغِضُ الْفاحِشَ المُتَفَحِّشَ.»:
خداوند، دشنام گوى بى آبرو را دشمن دارد.
20- نشانه هاى تواضع
«أَلتَّواضُعُ أَلرِّضا بِالَْمجْلِسِ دُونَ شَرَفِهِ، وَ أَنْ تُسَلِّمَ عَلى مَنْ لَقیتَ وَ أَنْ تَتْرُكَ الْمِراءَ وَ إِنْ كُنْتَ مُحِقًّا.»:
تواضع و فروتنى آن است كه (آدمى) به نشستن در آنجا كه فروتر از شأن اوست راضى باشد، و این كه به هر كس رسیدى سلام كنى، و جدال را وانهى گرچه بر حقّ باشى.
21- پاكدامنى، بهترین عبادت
«أَفْضَلُ الْعِبادَةِ عِفَّةُ الْبَطْنِ وَ الْفَرْجِ.»:
بالاترین عبادت، عفّت شكم و شهوت است.
22- نشانه شیعه واقعى
«ما شیعَتُنا إِلاّ مَنِ اتَّقَى اللّهَ وَ أَطاعَهُ.»:
شیعه ما نیست، مگر آن كه تقواى الهى داشته باشد و خدا را فرمان بَرَد.
23- ریشه گناه، نشناختن خداست
«ما عَرَفَ اللّهَ مَنْ عَصاهُ.»:
خدا را نشناخته آن كه نافرمانى اش كند.
24- عقل، بهترین مخلوق الهى
«لَمّا خَلَقَ اللّهُ الْعَقْلَ اسْتَنْطَقَهُ ثُمَّ قالَ لَهُ: أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ. ثُمَّ قالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قالَ: وَ عِزَّتى وَ جَلالى ما خَلَقْتُ خَلْقًا هُوَ أَحَبُّ إِلَىَّ مِنْكَ وَ لا أَكْمَلْتُكَ إِلاّ فیمَنْ أُحِبُّ، أَما إِنّى إِیّاكَ آمُرُ وَ إِیّاكَ أَنْهى وَ إِیّاكَ أُعاقِبُ وَ إِیّاكَ أُثیبُ.»:
چون خداوند، عقل را آفرید از او بازپرسى كرد، به او گفت: پیش آى! پیش آمد. گفت: بازگرد. بازگشت. فرمود: به عزّت و جلالم سوگند، مخلوقى را كه از تو به پیشم محبوبتر باشد نیافریدم. و تو را تنها به كسانى كه دوستشان دارم به طور كامل دادم. همانا امر و نهى و كیفر و پاداشم متوجّه توست.
25- بر اساس عقل
«إِنَّما یُداقُّ اللّهُ الْعِبادَ فِى الْحِسابِ یَوْمَ الْقِیمَةِ عَلى قَدْرِ ما آتاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ فِى الدُّنْیا.»:
خداوند در روز قیامت در حساب بندگانش، به اندازه عقلى كه در دنیا به آنها داده است، دقّت و باریك بینى مىكند.
26- مزدِ معلّم و متعلّم
«إِنَّ الَّذى یُعَلِّمُ الْعِلْمَ مِنْكُمْ لَهُ أَجْرٌ مِثْلُ أَجْرِ الْمُتَعَلِّمِ وَ لَهُ الْفَضْلُ عَلَیْهِ، فَتَعَلَّمُوا الْعِلْمَ مِنْ حَمَلَةِ الْعِلْمِ وَ عَلِّمُوهُ إِخْوانَكُمْ كَما عَلَّمَكُمُوهُ الْعُلَماءُ.»:
آن كه از شما به دیگرى علم آموزد مزد او به مقدار مزد دانشجوست و از او هم بیشتر.
از دانشمندان دانش فراگیرید و آن را به برادران دینى خود بیاموزید، چنان كه دانشمندان به شما آموختند.
27- گناهِ فتوا دهنده بىدانش
«مَنْ أَفْتَى النّاسَ بِغَیْرِ عِلْم وَ لا هُدًى لَعَنَتْهُ مَلائِكَةُ الرَّحْمَةِ وَ مَلائِكَةُ الْعَذابِ وَ لَحِقَهُ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِفُتْیاهُ.»:
هر كه بدون علم و هدایت به مردم فتوا دهد، فرشتگان رحمت و فرشتگان عذاب او را لعنت كنند و گناه آن كه به فتوایش عمل كند دامنگیرش شود.
28- عالمان دوزخى
«مَنْ طَلَبَ الْعِلْمَ لِیُباهِىَ بِهِ الْعُلَماءَ، أَوْ یُمارِىَ بِهِ السُّفَهاءَ أَوْ یَصْرِفَ بِهِ وُجُوهَ النّاسِ إِلَیْهِ فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النّارِ إِنَّ الرِّئاسَةَ لاتَصْلُحُ إِلاّ لاَِهْلِها.»:
هر كه علم و دانش را جوید براى آن كه بر علما ببالد یا با سفها بستیزد یا مردم را متوجّه خود كند، باید آتش دوزخ را جاى نشستن خود گیرد; همانا ریاست جز براى اهلش شایسته نیست.
29- سرنگونان جهنّمى
«فى قَوْلِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ «فَكُبْكِبُوا فیها هُمْ وَ الْغاوُنَ» قالَ: هُمْ قَوْمٌ وَصَفُوا عَدْلاً بِأَلْسِنَتِهِمْ ثُمَّ خالَفُوهُ إِلى غَیْرِهِ.»:
درباره آیه شریفه «فَكُبْكِبُوا فیها هُمْ وَ الْغاوُنَ»; یعنى: «اینها و گمراهان در دوزخ سرنگون گردند.»، فرمود: ایشان گروهى باشند كه عدالت را به زبان بستایند، امّا در عمل با آن مخالفت ورزند!
30- غیر خدا را تكیهگاه نگیرید
«لا تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ وَلیجَةً فَلا تَكُونُوا مُؤْمِنینَ فَإِنَّ كُلَّ سَبَب وَنَسَب وَقَرابَة وَوَلیجَة وَبِدْعَة وَشُبْهَة مُنْقَطِعٌ إِلاّ ما أَثْبَتَهُ الْقُرآنُ.»:
غیر خدا را براى خود تكیهگاه و محرم راز مگیرید كه در آن صورت مؤمن نیستید، زیرا هر وسیله و پیوند و خویشى و محرم راز و هرگونه بدعت و شبهتى، نزد خدا، بریده و بى اثر است جز آنچه را كه قرآن، اثبات كرده است.
[و آن ایمان و عمل صالح است.]
31- نشانه هاى فقیهِ پارسا
«إِنَّ الْفَقیهَ حَقَّ الْفقیهِ أَلزّاهِدُ فِى الدُّنْیا، أَلرّاغِبُ فِى الاْخِرَةِ أَلْمُتَمَسِّكُ بِسُنَّةِ النَّبِىِّ(صلى الله علیه وآله وسلم).»:
فقیه حقیقى، زاهد در دنیا، مایل به آخرت و چنگ زننده به سنّت پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) است.
32- شوخىِ بدون فحش
«إِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ یُحِبُّ الْمُلاعِبَ فِى الْجَماعَةِ بِلا رَفَث.»:
خداى عزّوَجلّ آن كس را كه میان جمعى شوخى و خوشمزگى كند دوست دارد، در صورتى كه فحشى در میان نباشد.
33- عذاب زودرسِ سه خصلت
«ثَلاثُ خِصال لا یَمُوتُ صاحِبُهُنَّ أَبَدًا حَتّى یَرى وَ بالَهُنَّ: أَلْبَغْىُ، وَ قَطیعَةُ الرَّحِمِ وَ الَْیمینُ الْكاذِبَةُ یُبارِزُ اللّهَ بِها.»:
سه خصلت است كه مرتكبشان نمیرد تا وبالشان را بیند: ستمكارى و از خویشان بریدن و قسم دروغ كه نبرد با خداست.
34- مطلوبِ خدا
«ما مِنْ شَىْء أَفْضَلُ عِنْدَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ مِنْ أَنْ یُسْأَلَ وَ یُطْلَبَ مِمّا عِنْدَهُ.»:
چیزى نزد خداوند عزَّوجَلّ بهتر از این نیست كه از او درخواست شود و از آنچه نزد اوست خواسته شود.
35- پافشارى در دعا
«وَ اللّهِ لا یُلِحُّ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ عَلَى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ فى حاجَتِهِ إِلاّ قَضاها لَهُ.»:
به خدا سوگند هیچ بنده اى در دعا پافشارى و اصرار به درگاه خداى عزّوجلّ نكند، جز این كه حاجتش را برآورد.
36- دعا كردن در سحر
«إِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ یُحِبُّ مِنْ عِبادِهِ الْمُؤْمِنینَ كُلَّ عَبْد دَعّاء فَعَلَیْكُمْ بِالدُّعاءِ فِى السَّحَرِ إِلى طُلُوعِ الشَّمْسِ فَإِنَّها ساعَةٌ تُفْتَحُ فیها أَبْوابُ السَّماءِ، وَ تُقْسَمُ فیهَا الاَْرْزاقُ، وَ تُقْضى فیهَا الْحَوائِجُ الْعِظامُ.»:
همانا خداوند عزّوجلّ از میان بندگان مؤمنش آن بنده اى را دوست دارد كه بسیار دعا كند، پس بر شما باد دعا در هنگام سحر تا طلوع آفتاب، زیرا آن ساعتى است كه درهاى آسمان در آن هنگام بازگردد و روزى ها در آن تقسیم گردد و حاجت هاى بزرگ برآورده شود.
37- دعا براى دیگران
«أَوْشَكُ دَعْوَةً وَ أَسْرَعُ إِجابَةً دُعاءُ الْمَرْءِ لاَِخیهِ بِظَهْرِ الْغَیْبِ.»:
دعایى كه بیشتر امید اجابت آن مى رود و زودتر به اجابت مى رسد، دعا براى برادر دینى است در پشت سرِ او.
38- چشم هایى كه نمىگریند
«كُلُّ عَیْن باكِیَةٌ یَوْمَ الْقِیمةِ غَیْرُ ثَلاث: عَیْن سَهِرَتْ فى سَبیلِ اللّهِ وَ عَیْن فاضَتْ مِنْ خَشْیَهِ اللّهِ، وَ عَیْنِ غُضَّتْ عَنْ مَحارِمِ اللّهِ.»:
هر چشمى روز قیامت گریان است، جز سه چشم:1ـ چشمى كه در راه خدا شب را بیدار باشد،2ـ چشمى كه از ترس خدا گریان شود،3ـ و چشمى كه از محرّمات الهى بسته شود.
39- حریص همچون كرم ابریشم
«مَثَلُ الْحَریصِ عَلَى الدُّنْیا مَثَلُ دُودَةِ الْقَزِّ، كُلَّما ازْدادَتْ مِنَ الْقَزِّ عَلى نَفْسِها لَفًّا كانَ أَبْعَدَ لَها مِنَ الْخُرُوجِ حَتّى تَمُوتَ غَمًّا.»:
شخص حریص به دنیا، مانند كرم ابریشم است كه هر چه بیشتر ابریشم بر خود مى پیچد راه بیرون شدنش دورتر و بستهتر مى گردد، تا این كه از غم و اندوه بمیرد.
40- دو رویى و دو زبانى
«بِئْسَ الْعَبْدُ عَبْدٌ یَكُونُ ذاوَجْهَیْنِ وَ ذالِسانَیْنِ، یُطْرى أَخاهُ شاهِدًا وَ یَأْكُلُهُ غائِبًا، إِنْ أُعْطِىَ حَسَدَهُ وَ إِنِابْتُلِىَ خَذَلَهُ.»:
بد بندهاى است آن بندهاى كه دو رو و دو زبان باشد، در حضورِ برادرش او را ستایش كند، و در پشت سر، او را بخورد! اگر دارا شود بر او حسد برد و اگر گرفتار شود، دست از یارى او بردارد.
 

برگرفته از سایت استاد حسین انصاریان به نشانی Erfan.ir

دوشنبه 26/9/1386 - 13:58
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

مقاله استاد حسین انصاریان در رابطه با :

پرتوى از سیره و سیماى امام محمّد باقر(علیه السلام)

حضرت امام محمّد باقر(علیه السلام) اوّل ماه رجب، یا سوم صفر سال 57 هجرى قمرى در مدینه متولّد گردید.
پدر بزرگوارش، حضرت على بن الحسین ، زین العابدین(علیه السلام)، و مادر مكرّمه اش ، فاطمه معروف به «امّ عبدالله» دختر امام حسن مجتبى مىباشد.
از این رو، آن حضرت از ناحیه پدر و مادر به بنی هاشم منسوب است.
شهادت امام باقر(علیه السلام) در روز دوشنبه 7 ذیحجّه سال 114 هجرى قمرى در 57 سالگى، به دستور هشام بن عبدالملك خلیفه اموى، به وسیله خوراندن سمّ، اتّفاق افتاد و مزار شریفش در مدینه در قبرستان بقیع مىباشد.
آن حضرت یكى از اطفال اسیر فاجعه كربلا می باشد كه در آن وقت سه سال و شش ماه و ده روز از سنّ مباركش گذشته بود.
حضرت باقر(علیه السلام) به علم و دانش و فضیلت و تقوا معروف بود و پیوسته مرجع حلّ مشكلات علمى مسلمانان به شمار مىرفت.
وجود امام محمّد باقر(علیه السلام) مقدّمه اى بود براى اقدام به وظایف دگرگون سازى امّت.
زیرا مردم، او را نشانه هاى فرزند كسانى می شناختند كه جان خود را فدا كردند تا موج انحراف ـ كه نزدیك بود نشانه هاى اسلام را از میان ببرد ـ متوقّف گردد.
آنان از این رو قربانى شدند تا مسلمانان بدانند كه حكّامى كه به نام اسلام حكومت مى كنند، از تطبیق اسلام با واقعیت آن به اندازه اى دوراند كه مفاهیم كتاب خدا و سنّت رسول اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) در یك طرف قرار دارد و آن حاكمان منحرف در طرف دیگر.
امام باقر(علیه السلام) بر آن شد تا انحراف حاكمان و دورى آنان از حقایق اسلام را به مردم بفهماند و براى مسلمانان آشكار سازد كه چنان امورى تحقّق یافته است.
هشام بن عبدالملك خلیفه نابكار اموى وقتى به امام(علیه السلام) اشارت مى كند و مى پرسد كه این شخص كیست؟ به او مى گویند او كسى است كه مردم كوفه شیفته و مفتون اویند.
این شخص، امام عراق است.
در موسم حجّ، از عراق و خراسان و دیگر شهرها، هزاران مسلمان از او فتوا مى خواستند و از هرباب از معارف اسلام از او مى پرسیدند.
این امر اندازه نفوذ وسیع او را در قلوب توده هاى مردم نشان مىداد.
از سوى فقیهان بزرگ كه وابسته به حوزه هاى فكرى و علمى بودند، مسائل دشوار در محضر او مطرح مىشد و گفتگوهاى بسیار با امام به عمل مى آمد، از او پاسخ مى خواستند تا امام را در تنگنا قرار دهند و در مقابل مردم او را به خاموشى وادارند، ولى آن حضرت با پاسخ هاى قانع كننده و مستدلّ و محكم خود آنان را به اعجاب وامىداشت.
حوزه علمى او براى صدها دانشمند و محدّث كه تربیت كرده بود پایگاهى مهّم به شمار مى آمد.
جابر جعفى گوید: «ابوجعفر هفتاد هزار حدیث براى من روایت كرد.» و محمّد بن مسلم گوید: «هر مسئله كه در نظرم دشوار مى نمود از ابوجعفر(علیه السلام)مىپرسیدم تا جایى كه سى هزار حدیث از او سؤال كردم.»امام باقر(علیه السلام) شیعیان خود را چنین وصف مى كند:«همانا شیعه ما، شیعه على، با دست و دل گشاده و از سر گشاده دستى و بى ریایى از ما طرفدارى مى كنند و براى زنده نگاه داشتن دین، متّحد و پشتیبان ما هستند. اگر خشمگین گردند، ستم نمى كنند و اگر خرسند باشند از اندازه نمى گذرند. براى آن كس كه همسایه آنان باشد بركت دارند و با هر كس كه با آنان مخالف باشد طریق مسالمت پیش مى گیرند. و شیعه ما اطاعت خدا مى كند.»

امام باقر(علیه السلام) و خلفاى جور

امام باقر(علیه السلام) با پنج خلیفه از خلفاى بنى امیّه معاصر بود كه عبارتند از:1ـ ولید بن عبدالملك 2ـ سلیمان بن عبدالملك 3ـ عمر بن عبدالعزیز 4ـ یزید بن عبدالملك 5ـ هشام بن عبدالملك.
و همه آنان جز عمر بن عبدالعزیز در ستمگرى و استبداد و خودكامگى دست كمى از نیاكان خود نداشتند و پیوسته براى امام باقر(علیه السلام)مشكلاتى فراهم مىنمودند.
ولى در عین حال، او از طریق تعلیم و تربیت، جنبشى علمى به وجود آورد و مقدّمات تأسیس یك مركز علمى اسلامى را در دوران امامت خود پىریزى كرد كه در زمان فرزند بزرگوارش امام جعفر صادق(علیه السلام) به نتیجه كامل رسید.
روش كار پیشوایان ما به ویژه امام سجّاد و امام باقر(علیهم السلام) كه در اوضاع فشار و خفقان به سر مى بردند به شیوه مخفى و زیرزمینى بود، شیوه اى كه موجب مى شد كسى از كارهاى آنان مطّلع نشود.
همین كارهاى پنهانى، گاهى كه آشكار مى شد، خلفا را سخت عصبانى مى نمود در نتیجه، وسایل تبعید و زندانى آنها فراهم مى شد.
سرانجام، امام باقر(علیه السلام) كه پیوسته مورد خشم و غضب خلیفه وقت، هشام بن عبدالملك بود، به وسیله ایادى او مسموم شد و در سال 114 هجرى به شهادت رسید. جنازه آن بزرگوار، كنار قبر پدر بزرگوارش، در قبرستان بقیع، به خاك سپرده شد.

فضل و دانش امام باقر(علیه السلام)

امام محمّدباقر(علیه السلام) در دوران امامت خود، به نشر و پخش معارف دین به ویژه فقه و احكام اسلامى پرداخت و ضمن حلّ مشكلات علمى به تعلیم و تربیت شاگردانى فاضل و آگاه مانند: محمّدبن مسلم، زرارةبن اعین، ابونصیر، هشام بن سالم و جابربن یزید و حمران بن اعین و بُریدبن معاویه عجلى، همّت گماشت.
آن حضرت در فضل و فضیلت، زهد و تقوا، اخلاف و معاشرت، سر آمد بزرگان بنى هاشم در عصر خود بود.
آوازه علوم و دانش او چنان اطراف و اكناف پیچیده بود كه ملقّب به باقرالعلوم; یعنى شكافنده دانش ها گردید.
یكى از علماى بزرگ سنّى به نام ابن حجر هیتمى درباره او مى نویسد:«محمّد باقر به اندازه اى گنج هاى پنهان معارف و دانش ها را آشكار ساخته، حقایق احكام و حكمت ها و لطایف دانشها را بیان نموده كه جز بر عناصر بى بصیرت یا بد سیرت پوشیده نیست و از همین جاست كه وى را شكافنده دانش و جامع علوم و برافروزنده پرچم دانش خوانده اند .»عبدالله بن عطا یكى از شخصیّت هاى علمى زمان امام، مىگوید:«من هرگز دانشمندان اسلام را در هیچ محفل و مجمعى به اندازه محفل محمّد بن على(علیه السلام) از نظر علمى حقیر و كوچك ندیدم.»امام باقر(علیه السلام) در سخنان خود، اغلب به آیات قرآن كریم استناد مى نموده و از كلام خدا شاهد مى آورده و فرموده است: «هر مطلبى را گفتم، از من بپرسید كه در كجاى قرآن است تا آیه مربوط به آن موضوع را معرّفى كنم.»

امام و مسابقه تیراندازى

هشام بن عبدالملك تصمیم گرفت امام باقر را به مسابقه تیراندازى فرا خواند تا به واسطه شكست او در مسابقه، امام را در نظر مردم حقیر و كوچك جلوه دهد! به همین جهت پیش از ورود امام(علیه السلام) به قصر خلافت، عدّه اى از درباریان را واداشت نشانه اى نصب كرده مشغول تیراندازى گردند.
امام باقر وارد مجلس شد و اندكى نشست.
ناگهان هشام رو به امام كرد و گفت: آیا مایلید در مسابقه تیراندازى شركت نمایید؟ حضرت فرمود: من دیگر پیر شده ام و وقت تیراندازىام گذشته است، مرا معذور دار.
هشام كه خیال مىكرد فرصت خوبى به دست آورده و امام باقر را با شكست مواجه ساخته است، اصرار و پافشارى كرد و وى را سوگند داد و همزمان به یكى از بزرگان بنى امیّه اشاره كرد كه تیر و كمان خود را به آن حضرت بدهد.
امام(علیه السلام) دست برد و كمان را گرفت و تیرى در چلّه كمان نهاد و نشانه گیرى كرد و تیر را درست به قلبِ هدف زد! آن گاه تیر دوم را به كمان گذاشت و رها كرد و این بار تیر در چوبه تیر قبلى نشست و آن را شكافت! تیر سوم نیز به تیر دوم اصابت كرد و به همین ترتیب نُه تیر پرتاب نمود كه هر كدام به چوبه تیرِ قبلى خورد!این عمل شگفت انگیز، حاضران را به شدّت تحت تأثیر قرار داده، اعجاب و تحسین همه را برانگیخت.
هشام كه حساب هایش غلط از آب درآمده و نقشه اش نقش بر آب شده بود، سخت تحت تأثیر قرار گرفت و بى اختیار گفت: آفرین بر تو اى اباجعفر! تو سر آمد تیر اندازان عرب و عجم هستى، چگونه مى گفتى پیر شده ام ؟! آن گاه سر به زیر افكند و لحظه اى به فكر فرو رفت.
سپس امام باقر و فرزند برومندش امام صادق(علیه السلام) را در جایگاه مخصوص كنار خود جاى داد و فوق العاده تجلیل و احترام كرد و رو به امام كرد و گفت: قریش از پرتو وجود تو شایسته سرورى بر عرب و عجم است.
این تیراندازى را چه كسى به تو یاد داده است و در چه مدّتى آن را فرا گرفته اى ؟ حضرت فرمود: مى دانى كه اهل مدینه به این كار عادت دارند، من نیز در ایّام جوانى مدّتى به این كار سرگرم بودم ولى بعد آن را رها كردم، امروز چون تو اصرار كردى ناگزیر پذیرفتم.
هشام گفت: آیا جعفر نیز مانند تو در تیراندازى مهارت دارد؟ امام فرمود: ما خاندان، اكمال دین و اتمام نعمت را كه در آیه «أَلْیَوْمَ أكْمَلْتُ لَكُمْ دینَكُمْ» آمده از یكدیگر به ارث مىبریم و هرگز زمین از چنین افرادى خالى نمى ماند.
 
برگرفته از سایت استاد حسین انصاریان به نشانی Erfan.ir

دوشنبه 26/9/1386 - 13:47
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم 

مقاله استاد حسین انصاریان در رابطه با :

حضرت معصومه

ثواب الأعمال و عیون اخبار الرضا(ع): عن سعد بن سعد قال: سالت اباالحسن الرضا(ع) عن فاطمه بنت موسى بن جعفر (ع) فقال: من زارها فله الجنة امام رضا (ع) فرمود- كسى كه حضرت فاطمه معصومه را زیارت كند پاداش او بهشت است نگاهی اجمالی به زندگی آن حضرت:

نام شریف آن بزرگوار فاطمه و مشهورترین لقب آن حضرت، «معصومه» است. پدر بزرگوارش امام هفتم شیعیان حضرت موسى بن جعفر (ع) و مادر مكرمه اش حضرت نجمه خاتون (س) است . آن بانو مادر امام هشتم نیز هست . لذا حضرت معصومه (س) با حضرت رضا (ع) از یك مادر هستند.

ولادت آن حضرت در روز اول ذیقعده سال ١٧٣ هجرى قمرى در مدینه منوره واقع شده است. دیرى نپایید كه در همان سنین كودكى مواجه با مصیبت شهادت پدر گرامى خود در حبس هارون در شهر بغداد شد. لذا از آن پس تحت مراقبت و تربیت برادر بزرگوارش حضرت على بن موسى الرضا (ع) قرارگرفت.

در سال ٢٠٠ هجرى قمرى در پى اصرار و تهدید مأمون عباسى سفر تبعید گونه حضرت رضا (ع) به مرو انجام شد و آن حضرت بدون این كه كسى از بستگان و اهل بیت خود را همراه ببرند راهى خراسان شدند.

یك سال بعد از هجرت برادر، حضرت معصومه (س) به شوق دیدار برادر و ادای رسالت زینبی و پیام ولایت به همراه عده اى از برادران و برادرزادگان به طرف خراسان حركت كرد و در هر شهر و محلى مورد استقبال مردم واقع مى شد. این جا بود كه آن حضرت نیز همچون عمه بزرگوارشان حضرت زینب(س) پیام مظلومیت و غربت برادر گرامیشان را به مردم مؤمن و مسلمان مى رساندند و مخالفت خود و اهلبیت (ع) را با حكومت حیله گر بنى عباس اظهار مى كرد. بدین جهت تا كاروان حضرت به شهر ساوه رسید عده اى از مخالفان اهلبیت كه از پشتیبانى مأموران حكومت برخوردار بودند،سر راه را گرفتند و با همراهان حضرت وارد جنگ شدند، در نتیجه تقریباً همه مردان كاروان به شهادت رسیدند، حتى بنابر نقلى حضرت(س) معصومه را نیز مسموم كردند.

به هر حال ، یا بر اثر اندوه و غم زیاد از این ماتم و یا بر اثر مسمومیت از زهر جفا، حضرت فاطمه معصومه (س)بیمار شدند و چون دیگر امكان ادامه راه به طرف خراسان نبود قصد شهر قم را نمود. پرسید: از این شهر «ساوه» تا «قم» چند فرسنگ است؟ آن چه بود جواب دادند، فرمود: مرا به شهر قم ببرید، زیرا از پدرم شنیدم كه مى فرمود: شهر قم مركز شیعیان ما است. بزرگان شهر قم وقتى از این خبر مسرت بخش مطلع شدند به استقبال آن حضرت شتافتند; و در حالى كه «موسى بن خزرج» بزرگ خاندان «اشعرى» زمام ناقه آن حضرت را به دوش مى كشید و عده فراوانى از مردم پیاده و سواره گرداگرد كجاوه حضرت در حركت بودند، حدوداً در روز ٢٣ ربیع الاول سال ٢٠١ هجرى قمرى حضرت وارد شهر مقدس قم شدند. سپس در محلى كه امروز «میدان میر» نامیده مى شود شتر آن حضرت در جلو در منزل «موسى بن خزرج» زانو زد و افتخار میزبانى حضرت نصیب او شد.

آن بزرگوار به مدت ١٧ روز در این شهر زندگى كرد و در این مدت مشغول عبادت و راز و نیاز با پروردگار متعال بود.

محل عبادت آن حضرت در مدرسه ستیه به نام «بیت النور» هم اكنون محل زیارت ارادتمندان آن حضرت است.

سرانجام در روز دهم ربیع الثانى و «بنا بر قولى دوازدهم ربع الثانى» سال ٢٠١ هجرى پیش از آن كه دیدگان مباركش به دیدار برادر روشن شود، در دیار غربت و با اندوه فراوان دیده از جهان فروبست و شیعیان را در ماتم خود به سوگ نشاند .مردم قم با تجلیل فراوان پیكر پاكش را به سوى محل فعلى كه در آن روز بیرون شهر و به نام «باغ بابلان» معروف بود تشییع نمودند. همین كه قبر مهیا شد دراین كه چه كسى بدن مطهر آن حضرت را داخل قبر قرار دهد دچار مشكل شدند، كه ناگاه دو تن سواره كه نقاب به صورت داشتند از جانب قبله پیدا شدند و به سرعت نزدیك آمدند و پس از خواندن نماز یكى از آن دو وارد قبر شد و دیگرى جسد پاك و مطهر آن حضرت را برداشت و به دست او داد تا در دل خاك نهان سازد.

آن دو نفر پس از پایان مراسم بدون آن كه با كسى سخن بگویند بر اسب هاى خود سوار و از محل دور شدند.

به نظر مى رسد كه آن دو بزرگوار، دو حجت پروردگار: حضرت رضا (ع) و امام جواد (ع) باشند كه پیكر معصومه باید به دست معصوم تجهیز و تدفین شود. چنان كه پیكر مقدس حضرت زهرا(س) را امیرمؤمنان (ع) غسل داده و كفن و دفن نموده و حضرت مریم (س) را حضرت عیسى (ع) شخصاً غسل داده است.

پس از دفن حضرت معصومه(س) موسى بن خزرج سایبانى از بوریا بر فراز قبر شریفش قرار داد تا این كه حضرت زینب فرزند امام جواد(ع) به سال ٢٥٦ هجرى قمرى اولین گنبد را بر فراز قبر شریف عمه بزرگوارش بنا كرد و بدین سان تربت پاك آن بانوى بزرگوار اسلام قبله گاه قلوب ارادتمندان به اهلبیت (ع) . و دارالشفای دلسوختگان عاشق ولایت وامامت شد

قال الصادق (ع): ان للّه حرماً و هو مكه ألا انَّ لرسول اللّه حرماً و هو المدینة ألا وان لامیرالمؤمنین علیه السلام حرماً و هو الكوفه الا و انَّ قم الكوفة الضغیرة ألا ان للجنة ثمانیه ابواب ثلاثه منها الى قم تقبض فیها اموأة من ولدى اسمها فاطمه بنت موسى علیهاالسلام و تدخل بشفاعتها شیعتى الجنة با جمعهم

خداوند حرمى دارد كه مكه است پیامبر حرمى دارد و آن مدینه است و حضرت على (ع) حرمى دارد و آن كوفه است و قم كوفه كوچك است كه از 8 درب بهشت سه درب آن به قم باز مى شود - زنى از فرزندان من در قم از دنیا مى رود كه اسمش فاطمه دختر موسى (ع) است و به شفاعت او همه شیعیان من وارد بهشت مى شوند.

برگرفته از سایت استاد حسین انصاریان به نشانی Erfan.ir

دوشنبه 26/9/1386 - 10:3
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم 

مقاله استاد حسین انصاریان در رابطه با :

طلوع خورشید یازدهم

امام حسن عسکری (ع ) در هشتم ربیع الثانی سال دویست و سی و دو هجری در مدینه چشم به جهان گشود . مادروالا گهرش سوسن یا سلیل زنی لایق و صاحب فضیلت و در پرورش فرزند نهایت مراقبت راداشت ، تا حجت حق را آن چنان که شایسته است پرورش دهد . این زن پرهیزگار در سفری که امام عسکری (ع ) به سامرا کرد همراه امام بود و در سامرا از دنیا رحلت کرد . کنیه آن حضرت ابامحمد بود .

به طور کلی دوران عمر 29ساله امام حسن عسکری (ع ) به سه دوره تقسیم می گردد :

دوره اول 13سال است که زندگی آن حضرت در مدینه گذشت .

دوره دوم 10سال در سامرا قبل از امامت . دوره سوم نزدیک 6 سال امامت آن حضرت می باشد . دوره امامت حضرت عسکری (ع ) با قدرت ظاهری بنی عباس رو در روی بود . خلفایی که به تقلید هارون در نشان دادن نیروی خود بلندپروازیهایی داشتند . امام حسن عسکری (ع ) از شش سال دوران اقامتش ، سه سال را در زندان گذرانید . زندانبان آن حضرت صالح بن وصیف دو غلام ستمکار را بر امام گماشته بود ، تا بتواند آن حضرت را - به وسیله آن دو غلام - آزار بیشتری دهد ، اما آن دو غلام که خود از نزدیک ناظر حال و حرکات امام بودند تحت تأثیر آن امام بزرگوار قرار گرفته به صلاح و خوش رفتاری گراییده بودند . وقتی از این غلامان جویای حال امام شدند ، می گفتند این زندانی روزها روزه دار است و شبها تا بامداد به عبادت و راز و نیاز با معبود خود سرگرم است و با کسی سخن نمی گوید . عبیدالله خاقان وزیر معتمد عباسی با همه غروری که داشت وقتی با حضرت عسکری ملاقات می کرد به احترام آن حضرت برمی خاست ، و آن حضرت را بر مسند خود می نشانید . پیوسته می گفت : در سامره کسی را مانند آن حضرت ندیده ام ، وی زاهدترین و داناترین مردم روزگار است .

پسر عبیدالله خاقان می گفت : من پیوسته احوال آن حضرت را از مردم می پرسیدم . مردم را نسبت به او متواضع می یافتم . می دیدم همه مردم به بزرگواریش معترفند و دوستدار او می باشند . با آنکه امام (ع ) جز با خواص شیعیان خود آمیزش نمی فرمود ، دستگاه خلافت عباسی برای حفظ آرامش خلافت خود بیشتر اوقات ، آن حضرت را زندانی و ممنوع از معاشرت داشت.

از جمله مسائل روزگار امام حسن عسکری (ع ) یکی نیز این بود که از طرف خلافت وقت ، اموال و اوقات شیعه ، به دست کسانی سپرده می شد که دشمن آل محمد (ص ) و جریانهای شیعی بودند ، تا بدین گونه بنیه مالی نهضت تقویت نشود .

چنانکه نوشته اند که احمد بن عبیدالله بن خاقان از جانب خلفا ، والی اوقاف و صدقات بود در قم ، و او نسبت به اهل بیت رسالت ، نهایت مرتبه عداوت را داشت. اصحاب امام حسن عسکری متفرق بودند و امکان تمرکز برای آنان نبود ، کسانی چون ابوعلی احمد بن اسحاق اشعری در قم و ابوسهل اسماعیل نوبختی در بغداد می زیستند ، فشار و مراقبتی که دستگاه خلافت عباسی ، پس از شهادت حضرت رضا (ع ) معمول داشت ، چنان دامن گسترده بود که جناح مقابل را با سخت ترین نوع درگیری واداشته بود . این جناح نیز طبق ایمان به حق و دعوت به اصول عدالت کلی ، این همه سختی را تحمل می کرد ، و لحظه ای از حراست ( و نگهبانی ) موضع غفلت نمی کرد " . اینکه گفتیم : حضرت هادی (ع ) و حضرت امام حسن عسکری (ع ) هم از سوی دستگاه خلافت تحت مراقبت شدید و ممنوع از ملاقات با مردم بودند و هم امامان بزرگوار ما - جز با یاران خاص و کسانی که برای حل مشکلات زندگی مادی و دینی خود به آنها مراجعه می نمودند - کمتر معاشرت می کردند به جهت آن بود که دوران غیبت حضرت مهدی (ع ) نزدیک بود ، و مردم می بایست کم کم بدان خو گیرند ، و جهت سیاسی و حل مشکلات خود را از اصحاب خاص که پرچمداران مرزهای مذهبی بودند بخواهند ، و پیش آمدن دوران غیبت در نظر آنان عجیب نیاید . باری ، امام حسن عسکری (ع ) بیش از 29سال عمر نکرد ولی در مدت شش سال امامت و ریاست روحانی اسلامی ، آثار مهمی از تفسیر قرآن و نشر احکام و بیان مسائل فقهی و جهت دادن به حرکت انقلابی شیعیانی که از راههای دور برای کسب فیض به محضر امام )ع ) می رسیدند بر جای گذاشت . در زمان امام یازدهم تعلیمات عالیه قرآنی و نشر احکام الهی و مناظرات کلامی جنبش علمی خاصی را تجدید کرد ، و فرهنگ شیعی - که تا آن زمان شناخته شده بود - در رشته های دیگر نیز مانند فلسفه و کلام باعث ظهور مردان بزرگی چون یعقوب بن اسحاق کندی ، که خود معاصر امام حسن عسکری بود و تحت تعلیمات آن امام ، گردید . در قدرت علمی امام (ع ) که از سرچشمه زلال ولایت و اهل بیت عصمت مایه گرفته بود - نکته ها گفته اند . از جمله : همین یعقوب بن اسحاق کندی فیلسوف بزرگ عرب که دانشمند معروف ایرانی ابونصر فارابی شاگرد مکتب وی بوده است ، در مناظره با آن حضرت درمانده گشت و کتابی را که بر رد قرآن نوشته بود سوزانید و بعدها از دوستداران و در صف پیروان آن حضرت درآمد .

 

برگرفته از سایت استاد حسین انصاریان به نشانی Erfan.ir

يکشنبه 25/9/1386 - 13:45
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

مقالات استاد حسین انصاریان در رابطه با :

منافع حجاب

پوشش یا حجاب، به صورتى كه زیبائیها و زینت زن را بپوشاند و او را از چشم چرانى مردم هرزه و بى تربیت، و آلودگان به شهوت حیوانى، و حالات شیطانى حفظ كند دستورى قرآنى، و قانونى الهى، و تكلیفى انسانى، و برنامه اى اخلاقى است.

حجاب و پوشش اسلامى كه بهترین نوع آن چادر است، چادرى كه یادگار منبع عصمت و عفتى چون فاطمه زهرا (علیها السلام) است، هیچ مانعى در راه دانش طلبى و رشد و كمال زن ایجاد نمى كند، بلكه او را از بسیارى از خطرات، و دامهائى كه حیوان صفتان در راه زیبارویان، و دختران و زنان جوان قرار داده اند حفظ مى كند، و پاكدامنى و سلامت و عفت و حیاى او را براى شوهرش یا اگر ازدواج نكرده، براى مرد آینده اش محفوظ مى گذارد.

گوهر گرانبها و زیبا و پرقیمتى چون زن وقتى در صندوق الهى حجاب قرار داشته باشد، از دستبرد دزدان، و غارتگران، و آلودگان به لجن معصیت و گناه در امان خواهد بود.

زیبارویان جوان، وقتى دیده نشوند، و چهره پاك و معصوم آنان در معرض دیدگان مردم قرار نگیرد، شعله هوسها و هواها، و آتش امیال و غرائز به سركشى و سوزاندن پاكى یك ملت، و خراب كردن بناى معنویت یك مملكت برنمى خیزد.

پسران جوان وقتى گوهر زیبائى و زینت، و طنّازى و عشوه گرى دختران و زنان را در كوچه و بازار، پارك و خیابان، معابر عمومى، فروشگاهها، بیمارستانها، ادارات، مراكز تجارتى نبینند، دچار چشم چرانى، هوس،  كندى ذهن، در هم شكستن اعصاب، بلوغ زودرس،  افكار پریشان، غصه و نگرانى، بى میلى به درس، عشق و عاشقى، بیمارى روانى، و در نهایت تعطیل شدن نیروى انسانى خود نمى شوند.

بر این اساس باید گفت : حجاب و پوشش براى جنس زن امرى واجب، و فریضه اى شدید، و بدون تردید منكر آن با آگاهى به اینكه از ضروریات اسلام، و فرمان خدا در قرآن است كافر، و از گردونه اسلام خارج است.

جوانى كه با این خصوصیات منكر حجاب است، نمى تواند با دختر مسلمان ازدواج كند، زیرا این ازدواج باطل، و عقدى كه بین آن دو خوانده مى شود بى اثر، و رابطه آن دو رابطه دو نامحرم و فرزندان آنها نامشروع، و عمل آنان زنا است.

دخترى كه با این خصوصیت منكر حجاب است، نمى تواند همسر جوانى مسلمان شود، زیرا همان احكام در حق او هم جارى است.

حجاب حافظ وقار، شخصیت، كرامت، اصالت، و عظمت زن، و حافظ زیبائى و منافع او براى شوهر است.

زن در عین حجاب داشتن، مى تواند مدارج تحصیلى، و طریق كمالات و فضائل را بپیماید، و اینكه حجاب مانعى براى او در راه رشد و ترقى است، وسوسه اى شیطانى، و القاء فكرى غلط از جانب استعمارگران غارتگر، و دزدان ناموس، و هرزه هاى كشورهاى غربى و شرقى است.

گرمى خانواده ها، استحكام رابطه زن و شوهر، تداوم زندگى، آرامش قلوب مردان، ثبات دلبستگى و عشق و علاقه مرد به همسر قانونى و شرعى خود، برپائى خانه و خانواده، بر جائى اعتماد و اطمینان مرد به زن، همه و همه مرهون پوشش و حجاب زنان مملكت است، و اینكه مردان زیبائى چهره و زینت و زیور زنانى غیر از زن خود را نبینند.

مردان اگر به راحتى و به آسانى در تمام صحنه هاى اجتماعى دسترسى به زنان داشته باشند، ضمانتى براى اثبات محبت و دلبستگى آنان به همسرانشان نخواهد بود، و تحریك هوا و هوس و شهوات آنان را از زندگى خود دلسرد، و خود كلنگى براى خراب كردن كانون گرم خانواده خواهند شد.

زیان بى حجابى و بدحجابى و آزاد گذاشتن زن، و آزاد بودن زن به صورت غربى آن به شماره نمى آید.

تاكنون بى حجابى زن باعث گمراهى میلیونها مرد، و به گناه افتادن دیگران، و پیدا شدن هیولاى طلاق در خانواده ها، و پدید شدن عشق مرد به زن شوهردار، و روابط نامشروع، شده، و همانطور كه یهودیت و مسیحیت مى خواسته علت خروج بسیارى از مردان و زنان از عرصه گاه ملكوتى اسلام و دیندارى شده است.

پایه گذاران بى حجابى خود از این مسئله به ستوه آمده، و عوارض آن را از پدیده هاى شوم قرون اخیر مى دانند.

نظام خانواده در ایران نظامى قوى، مستحكم، بر اساس حیا و عفت، وقار و ادب، ایمان و تقوا، و نبود طلاق مگر به ندرت بود.

از زمانى كه استعمار غرب به دست ولگردى دوره گرد، بیسوادى پلید، آلوده اى خائن، وطن فروشى كثیف به نام رضاخان پهلوى حجاب و پوشش قرآن را از بسیارى از زنان به غارت برد، وضع خانه و خانواده به صورت دیگر شد، آمار طلاق فزونى گرفت در حدى كه در اواخر حكومت آن خانواده نابكار در هر ماه بین شش تا هفت هزار درخواست طلاق به دادگاهها داده مى شد، مردان و جوانان زن دیده بى زن مى شدند، و زنان شوهر دیده بدون شوهر، و این دو طایفه آزاد شده از تعهد زن دارى و شوهردارى به جامعه مى پیوستند، و سفره فساد و افساد را گسترده تر مى كردند.

مرجع بزرگ، حكیم خبیر مرحوم آیت اللّه شاه آبادى پس از مسئله كشف حجاب، بدون ترس از حكومت وقت، چنانكه مستمعین آن بزرگوار برایم نقل كردند، بارها در عرشه منبر و در مجالس عمومى و خصوصى فریاد زد : رضاخان با به غارت بردن حجاب قرآن، و كشتن قیام كنندگان علیه بى حجابى، در مسجد گوهرشاد، و در كنار حرم ملایك پاسبان حضرت رضا (علیه السلام) كمر صد و بیست و چهار هزار پیامبر را شكست.

آرى آن عارف عاشق، و هشیار بینا، كه در مسائل اسلامى و در فلسفه و حكمت مجتهدى توانا، و بصیرى كم نظیر بود، كشف حجاب و بدحجابى را شكننده كمر فرستادگان خدا مى دانست!!

قطب در كتاب بسیار مفید« آیا ما مسلمان هستیم » مى گوید بر اساس مداركى كه دیدم، یكى از پاپها از تمام كشیش ها و كاردینالها در واتیكان دعوت كرد، و از آنها خواست براى كشتن اسلام، و خاموش كردن چراغ دین، به صورتى كه براى واتیكان و مسیحیت خرج زیادن نداشته باشد نظر بدهند، كمیسیونها براى این منظور تشكیل شد، و نظریاتى از جانب صاحبنظران اظهار شد، از میان تمام آراء و نظریات این رأى مقبول همه كشیشان و كاردینالها و خود پاپ قرار گرفت، كه براى كشتن اسلام قوى ترین اسلحه و كم خرج ترین برنامه، بیرون آوردن دختران و زنان مسلمان از حجاب، و قرار گرفتن آنان در اختیار جوانان و مردان به صورت آزاد، در كوچه و بازار، وسائل عمومى، پاركها و سینما، ادارات و مراكز تجارى، تئاترها، و مراكز اجتماعى است ؟!

این برنامه به دست خائنان، انجام گرفت، و هوا و هوس زنان و دختران كم ایمان یا بى ایمان به این آتش دین سوز، و شعله خانمان برانداز كمك كرد، و وضع را در ممالك اسلامى و مملكت ایران به جائى رساند، كه نزدیك بود دین خدا كه محصول زحمات انبیا و امامان و علما و دانشمندان است بمیرد، و چراغ هدایت خاموش گردد، ولى دست حق از آستین مردى از سلاله انبیاء و نتیجه امامان یعنى خمینى بت شكن در كشور ایران بیرون آمد و بر سینه نامحرم زد، و دین را از اسارت اشرار نجات و حجاب قرآن را به ناموس اسلام برگرداند.

بر امت اسلام فرض و واجب است كه انقلاب آن انسان الهى را حفظ كنند، و از ارزشهاى آن نهضت عظیم الهى محافظت نمایند، و نگذارند دشمنان زخم خورده، این چراغ روشن را كم نور، یا بى نور نموده ملت ایران را به وضع سابق برگردانند، تا بتوان با پایمردى و ثبات قدم فرهنگ انقلاب را صادر، و سایر ملت هاى بیرون رفته از مدار اسلام را به اسلام برگرداند.

با توجه به آنچه كه بیان شد، به ارزش گفتار آن متفكر شهید، كه بارها در سخنرانیها فریاد زد :حجاب مصونیت است نه محدودیّت پى مى بریم.

آرى حجاب براى زن و براى شوهر او، و خانواده اش، و جامعه، و بخصوص جوانان و آنان كه ازدواج نكرده اند، مصونیت از هزاران خطر، و انواع فساد و افساد، و مانع از هم پاشیده شدن كانون گرم خانواده هاست.

محققین فرموده اند مسئله پوشش زن و حجاب او در چهارده آیه قرآن مطرح است، و برخى را عقیده بر این است كه از نزدیك بیست و پنج آیه این معنا استفاده مى شود.

امیرالمؤمنین (علیه السلام) خطاب به حضرت مجتبى و در حقیقت خطاب به تمام مردم فرمودند : محرم نامحرمى را جداً مراعات كن، زیرا این برنامه براى تو و همه زنان نامحرم مصونیت از افتادن در خیال گناه و خود گناه است، و اگر قدرت دارى كه زنان خانواده تو مردى غیر تو را نشناسند، این برنامه را انجام بده.

راوى مى گوید در یك روز بارانى با رسول خدا در بقیع نشسته بودم، زنى سواره بر الاغ از كنار ما گذشت، دست الاغ در گودالى فرو رفت و زن از مركب بزیر افتاد، رسول حق (صلى الله علیه وآله وسلم) رو برگرداند، عرضه داشتم خود را با شلوار پوشانده، حضرت سه بار براى این گونه زنان طلب مغفرت كردند، و فرمودند اى مردم اینگونه پوشش برگیرید كه پوشاننده ترین لباس براى بدن است، و زنان خود را به وقت بیرون رفتن از خانه با چنین جامه اى بپوشانید.

مقنعه، جلباب، عباء، عناوینى است كه در آیات و روایات براى پوشش زن بكار رفته.

زن باید خود را بنده حق بداند، و نمك حق را نسبت به خود رعایت كند، و رعایت نمك منعم و مالك حقیقى، و ربّ واقعى، به این است كه از عظمت او حساب ببرد، و به قیامت و محاكمات او توجه داشته باشد، و با تمام وجود از فرمانهاى حضرتش كه در قرآن، و در زبان انبیاء و امامان آمده پیروى كند تا خود و خانواده و جامعه اش از مضرّات بدحجابى و بى حجابى در امان بماند.

و امّا من خاف مقام ربَّه و نهى النَّفس عن الهوى فانَّ الجنَّة هى المأوى.

هر كس از مقام حضرت ربّ ترسید، و خود را از هوا و تمایلات بى قید و شرط نگاه داشت، همانا بهشت جاى اوست.

متأسفانه عده اى از دختران و زنان این زمان در چهار گوشه جهان، از مكتب بى بند و بارى پیروى مى كنند، و شهوات و تمایلات خود را آزاد نموده، و سفره اى از فساد و افساد پهن كرده اند كه در تاریخ گذشته سابقه نداشته، و با كمال اسف گروهى از دختران و زنان كشورهاى اسلامى و امّت رسول حق، از آنان تقلید مى كنند.

امیرالمؤمنین (علیه السلام) در رابطه با این زنان فرموده :

یَظْهَرُ فى آخِرِ الزَّمانِ وَ اقْتِرابِ السّاعَةِ وَ هُوَ شَرُّ الاَْزْمِنَةِ، نِسْوَةٌ كاشِفاتٌ عارِیاتٌ، مُتَبَرِّجاتٌ، مِنَ الدّینِ خارِجاتٌ، فِى الْفِتَنِ داخِلاتٌ، مائِلاتٌ اِلَى الشَّهَواتِ، مُسْرِعاتٌ اِلَى اللَّذّاتِ، مُسْتَحِلاّتُ الْمُحَرَّماتِ، فى جَهَنَّمَ خالِداتٌ.

در آخر زمان، و نزدیكى قیامت، كه بدترین زمانهاست، زنانى ظاهر مى شوند با این خصوصیات :

بى حجاب و برهنه از پوشش لازم، جلوه دهنده زینت و زیبائى در كوچه و بازار، خارج از دین، داخل در فتنه، راغب به شهوات، سرعت گیرنده به سوى لذات، حلال شـمرنده محرمات الهى، كه این زنان با این اوصاف در جهنم ابدى و دائمى هستند.

 برگرفته از سایت استاد حسین انصاریان به نشانی Erfan.ir

يکشنبه 25/9/1386 - 8:38
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

مقالات استاد حسین انصاریان در رابطه با :

حضرت عبدالعظیم(ع) کیست؟

عبدالعظیم(ع)فرزند عبدالله بن علی، از نوادگان حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام است و نسبش با چهار واسطه به آن حضرت می رسد .

پدرش عبدالله نام داشت و مادرش فاطمه دختر عقبه بن قیس .

ولادت با سعادت حضرت عبدالعظیم (ع) در سال 173 هجری قمری در شهر مقدس مدینه واقع شده است و مدت 79 سال عمر با بركت او با دوران امامت چهار امام معصوم یعنی امام موسی كاظم (ع) ، امام رضا (ع) ، امام محمدتقی (ع) و امام علی النقی (ع) مقارن بوده ، محضر مبارك امام رضا ، امام محمد تقی و امام هادی را درك كرده و احادیث فراوانی از آنان روایت كرده است .

این فرزند حضرت پیامبر (ص)، از آنجا كه از نوادگان حضرت امام حسن مجتبی (ع ) است به حسنی شهرت یافته است. حضرت عبدالعظیم الحسنی (ع) از دانشمندان شیعه و از راویان حدیث ائمه معصومین (ع) و از چهره های بارز و محبوب و مورد اعتماد ، نزد اهل بیت عصمت (ع) و پیروان آنان بود و در مسایل دین آگاه و به معارف مذهبی و احكام قرآن ، شناخت و معرفتی وافر داشت .

ستایشهایی كه ائمه معصومین (ع) از وی به عمل آورده اند، نشان دهنده شخصیت علمی و مورد اعتماد اوست؛ حضرت امام هادی (ع) گاهی اشخاصی را سؤال و مشكلی داشتند، راهنمایی می فرمودند كه از حضرت عبدالعظیم الحسنی (ع) بپرسند و او را از دوستان حقیقی خویش می شمردند و معرفی می فرمودند .

در آثار علمای شیعه نیز، تعریفها و ستایشهای عظیمی دربارت او به چشم می خورد، آنان از او به عنوان عابد، زاهد، پرهیزكار، ثقه، دارای اعتقاد نیك و صفای باطن و به عنوان محدثی عالیمقام و بزرگ یاد كرده اند؛ در روایات متعددی نیز برای زیارت حضرت عبدالعظیم (ع) ، ثوابی همچون ثواب زیارت حضرت سیدالشهدا، امام حسین (ع) بیان شده است.

زمینه های مهاجرت حضرت عبدالعظیم (ع) از مدینه به ری و سكونت در غربت را باید در اوضاع سیاسی و اجتماعی آن عصر جستجو كرد؛ خلفای عباسی نسبت به خاندان حضرت پیامبر(ص) و شیعیان ائمه (ع) بسیار سختگیری می كردند، یكی از بدرفتارترین این خلفاء متوكل بود كه خصومت شدیدی با اهل بیت (ع) داشت، و تنها در دورت او چندین بار مزار حضرت امام حسین (ع) را در كربلا تخریب و با خاك یكسان ساختند و از زیارت آن بزرگوار جلوگیری به عمل آوردند.

سادات و علویون در زمان او در بدترین وضع به سر می بردند .حضرت عبدالعظیم (ع) نیز از كینه و دشمنی خلفا در امان نبود و بارها تصمیم به قتل آن حضرت گرفتند و گزارشهای دروغ سخن چینان را بهانت این سختگیری ها قرار می دادند، درچینن دوران دشوار و سختی بود كه حضرت عبدالعظیم (ع) به خدمت حضرت امام هادی (ع) رسید و عقاید دینی خود را بر آن حضرت عرضه كرد ، حضرت امام هادی (ع) او را تأیید فرموده و فرمودند: تو از دوستان ما هستی. دیدار حضرت عبدالعظیم (ع) در سامرا با حضرت امام هادی (ع) به خلیفه گزارش داده شد و دستور تعقیب و دستگیری وی صادر گشت، او نیز برای مصون ماندن از خطر، خود را از چشم مأموران پنهان می كرد و در شهرهای مختلف به صورت ناشناس رفت و آمد می كرد و شهر به شهر می گشت تا به ری رسید و آنجا را برای سكونت انتخاب كرد. علت این انتخاب به شرایط دینی و اجتماعی ری در آن دوره بر می گردد كه وقتی اسلام به شهرهای مختلف كشور ما وارد گشت و مسلمانان در شهرهای مختلف ایران به اسلام گرویدند، از همان سالها ری یكی از مراكز مهم سكونت مسلمانان شد و اعتبار و موقعیت خاصی پیدا كرد . زیرا سرزمینی حاصلخیز و پرنعمت بود، عمرسعد هم به طمع ریاست یافتن بر ری در حادثه جانسوز كربلا، حضرت حسین بن علی (ع) را به شهادت رساند. بالادر ری هم اهل سنت و هم از پیروان اهل بیت (ع) زندگی می كردند و قسمت جنوبی و جنوب غربی شهر ری بیشتر محل سكونت شیعیان بود. حضرت عبدالعظیم (ع) به صورت یك مسافر ناشناس ، وارد ری شد و در محلت ساربانان در كوی سكه الموالی به منزل یكی از شیعیان رفت، مدتی به همین صورت گذشت . او در زیرزمین آن خانه به سر می برد و كمتر خارج می شد ، روزها را روزه می گرفت و شبها به عبادت و تهجد می پرداخت، تعداد كمی از شیعیان او را می شناختند و ازحضورش در ری خبر داشتند و مخفیانه به زیارتش می شتافتند، اما می كوشیدند كه این خبر فاش نشود و خطری جانِ حضرت را تهدید نكند . پس از مدتی، افراد بیشتری حضرت عبدالعظیم (ع) را شناختند و خانه اش محلِ رفت و آمد شیعیان شد، نزد او می آمدند و از علوم و روایاتش بهره می گرفتند و عطر خاندان عصمت (ع) را از او می بوئیدند و او را یادگاری از امامان خویش می دانستند و پروانه وار گردِ شمعِ وجودش طواف می كردند .

حضرت عبدالعظیم(ع) میان شیعیان شهرری بسیار ارجمند بود و پاسخگویی به مسایل شرعی و حلِ مشكلات مذهبی آنان را برعهده داشت؛ این تأكید ، هم گویای مقام برجستت حضرت عبدالعظیم (ع) است و هم می رساند كه وی از طرف حضرت امام هادی (ع) در آن منطقه ، وكالت و نمایندگی داشته است؛ مردم سخن او را سخن امام می دانستند و در مسایل دینی و دنیوی ، وجود او محور تجمّع شیعیان و تمركز هواداران اهل بیت (ع) بود. روزهای پایانی عمر پربركت حضرت عبدالعظیم (ع) با بیماری او همراه بود، آن قامت بلند ایمان و تلاش، به بستر افتاده بود و پیروان اهل بیت در آستانت محرومیت از وجود پربركت این سید كریم قرارگرفته بودند، اندوه مصیبتهای پیاپی مردم و روزگار تلخ شیعیان در عصر حاكمیت عباسیان برایش دردی جانكاه و مضاعف بود؛ در همان روزها یك رویای صادقانه حوادث آینده را ترسیم كرد: یكی از شیعیان پاكدل ری، شبی درخواب حضرت رسول (صلی الله علیه وآله و سلم) را در خواب دید. حضرت پیامبر اكرم(ص) به او فرمود: فردا یكی از فرزندانم در محلت سكه المولی چشم از جهان فرو می بندد، شیعیان او را بردوش گرفته به باغ عبدالجبار می برند و نزدیك درخت سیب به خاك می سپارند سحرگاه به باغ رفت تا آن باغ را از صاحبش بخرد و افتخار دفن شدن یكی از فرزندان پیامبر (ص) را نصیب خویش سازد، عبدالجباركه خودنیز خوابی همانند خوابِ او را دیده بود، به رمز و راز غیبی این دو خواب پی برد و برای اینكه در این افتخار، بهره ای داشته باشد، محل آن درخت سیب و مجموعه باغ را وقف كرد تا بزرگان و شیعیان در آنجا دفن شوند.

همان روز حضرت چشم از جهان فروبست. خبر درگذشت این نوادت رسول اكرم (ص) دهان به دهان گشت و مردم با خبر شدند و جامه های سیاه پوشیدند و بر در خانت حضرت عبدالعظیم الحسنی (ع) گریان و مویه كنان گرد آمدند؛ پیكر مطهّر او را غسل دادند، به نقل برخی مورخان در هنگام غسل، در جیب پیراهن او كاغذی یافتند كه نام و نسب خود را در آن نوشته بود؛ بر پیكر او نماز خواندند، تابوت او را بردوش گرفتند و با جمعیت انبوه عزادار به سوی باغ عبدالجبار تشییع كردند و پیكر مطهرش را در كنار همان درخت سیب كه رسول خدا(ص) به آن شخص اشاره كرده بود، دفن كردند تا پاره ای از عترت مصطفی(ص) در این باره به امانت بماند و نورافشانی كند و دلباختگان خاندان پیامبر(ص) از مزار این ولی خدا فیض ببرند.

ای اهل نظر کعبه ی اهل نظر اینجاست

زیرا حرم زاده خیرالبشر اینجاست

خورشید ولایت گهر بحر هدایت

طوبای بهشت علوی را ثمر اینجاست

آیید به شهرری و خوانید خدا را

 زیرا که به حاجات همه خلق در اینجاست

اینجا حرم عبد عظیم است عظیم است

بحر عظمت را به حقیقت گهر اینجاست

این تربت فرزند کریم دو جهان است]

ارباب کرم را به سر خاک سر اینجاست

با چشم دل خویش در این بقعه ببینید

کافواج ملک تا به فلک جلوه گر اینجاست

از ری همه بر دیده دل نور بگیرید

زیرا که سپهر نبوی را قمر اینجاست

آید به مشام همه بوی حسن از خاکهان

 پا به ادب نه که حسن راپسر اینجاست

زوار حریمش همه زوار حسین اند

بر اهل ولا کرب و بلای دگر اینجاست

اینجا حرم عبد عظیم است عظیم است

این قبر کریم ابن کریم ابن کریم است

 

برگرفته از سایت استاد حسین انصاریان به نشانی Erfan.ir

شنبه 24/9/1386 - 11:58
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

مقالات استاد حسین انصاریان در رابطه با :

قرآن و صله رحم و قانون صلح در اسلام

قرآن و صله رحم

از كارهاى بسیار نیك، و اعمال پسندیده كه حضرت حق و انبیاء و امامان نسبت به آن اصرار ورزیده اند صله رحم است.

علامه خبیر، محدث كبیر، فیلسوف بزرگ، عارف عاشق ملامحسن فیض كه عمرى را با قرآن مجید و روایات بسر برد، صله رحم را به زیارت ارحام، و رفع كمبودهاى مادى، حل مشكلات اقتصادى، كمك به كار و كسب، و ازدواج پسران و دختران آنان معنا فرموده، اگر در آیات قرآن مجید و روایات دقت شود، از مسئله صله رحم همین معانى استفاده مى شود.

روش انبیاء، و اخـلاق امامان شیعه در صله رحم انجام همین واقـعیات عـالى بوده است.

قرآن مجید به صله رحم سفارش مى كند، و آن را عمل صاحبان خرد مى داند، و قطع با رحم را به عنوان فسق و قاطع را فاسق مى شمارد.

در سوره مباركه نساء حكم مى كند تقواى الهى را نسبت به خداوند و ارحام مراعات كنید، خیلى عجیب است كه ارحام را پس از خود ذكر فرموده است :

و اتَّقوا الله الَّذى تساءلونَ به الارحامَ.

رعایت تقواى الهى نسبت به ارحام رعایت آبرو و هویت آنها و شتافتن به دیدارشان، و رفع نواقص زندگى آنهاست.

در سوره مباركه رعد مسائلى را به عنوان خصوصیات صاحبان خرد بیان مى كند و سود قیامتى آن را پیشواز ملائكه از آنان در محشر، و سلام فرشتگان به ایشان، و عاقبت بخیرى مى داند، از جمله آن مسائل صله رحم است.

و الَّذین یصلون ما امر الله به ان یوصل . . .

در سوره بقره در رابطه با قطع رحم مى فرماید :

. . .و یقطعون ما امر الله به ان یوصل و یُفسدون فى الأرض اولئك هم الخاسرون.

و رشته اى كه آنان را به پیوند آن امر كرده « صله رحم » مى گسلند، و در زمین فساد مى كنند، اینان در حقیقت زیانكارانند.

آرى، قطع رحم زیانكارى است، و زیان و خسارت آن هم كم نیست.

در سوره رعد درباره قطع رحم آیه اى كمرشكن قرار دارد :

. . .و یقطعون ما امر الله به ان یوصل و یُفسدون فى الأرض اولئك لهم اللَّعنةُ و لهم سوء الدّار.

و آنان كه قطع مى كنند آنچه را خدا به پیوند آن دستور داده، و فساد در زمین مى نمایند بر اینان است لعنت و براى آنان است دوزخ.

در سوره محمد (صلى الله علیه وآله وسلم) مى فرماید :

فهل عسیتم اِن تولَّیتم اَن تُفسدوا فى الأرض و تقطِّعوا ارحامكم.

شما اگر از فرمان حق روى بگردانید و فساد در زمین كنید، و به قطع رحم برخیزید باز هم امید نجات دارید ؟

راستى صله رحم چه اندازه اهمیت دارد، كه انجامش موجب استقبال فرشتگان از انسان در قیامت، و سلام آنها، و عاقبت بخیرى و قطعش باعث لعنت، و سوء عاقبت، و ممنوعیت از نجات است.

رفع كمبود اقتصادى ارحام با پرداخت مال به آنان همراه با حفظ آبرو و هویت و كرامتشان بهره اى عظیم دارد.

و مثل الَّذین ینفقون اموالهمُ ابتغاء مرضات الله و تثبیتاً من انفسهم كمثل جنَّة برَبوة اصابها وابل فآتت اكلها ضعفین فان لم یصبها وابل فطلٌّ و الله بما تعملون بصیرٌ.

و مثل آنان كه مال خود را در راه به دست آوردن رضاى حق انفاق مى كنند، و با كمال اطمینان، دل به لطف حق شاد دارند، مانند بوستانى است كه در جاى بلندى باشد، و بارانهاى زیادى به موقع بر آن ببارد، و حاصلى دو برابر دهد، و اگر باران بسیار نیاید، اندك اندك بارد تا به ثمر رسد، خداوند به آنچه انجام مى دهید آگاه است.

ان تبدوا الصَّدقات فنِعمّا هى و ان تخفوها و تؤتوها الفقراء فهو خیر لكم و یُكفِّر عنكم من سیِّئاتكم و الله بما تعملون خبیرٌ.

اگر به اهل استحقاق آشكارا صدقات خود را بپردازید كارى نیكوست، و اگر در پنهانى به نیازمندان آبرومند برسانید براى شما بهتر است، خداوند به پاداش آن كار پنهان گناهان شما را بپوشاند، و خدا بر اعمال شما آگاه است.

الَّذین ینفقون اموالهم باللَّیل و النَّهار سرّاً و علانیةً فلهم اجرهم عِند ربِّهم و لا خوفٌ علیهم و لا هم یحزنونَ.

آنان كه اموال خود را شب و روز، پنهان و آشكار انفاق مى كنند، نزد خداوند داراى اجر هستند، و براى ایشان خوف و غصه نیست.

قطعه اى عجیب

صدوق به سند معتبر از حضرت صادق (علیه السلام) روایت مى كند :

یونس در شكم ماهى در مناجات و انابه و ناله بود، صداى او را به روح قارون كه دچار خسف یعنى زمین گرفتگى شده بود، و به عذاب حق مبتلا بود رساندند، پرسید صداى كیست فرشته موكل بر عذاب گفت صداى پیامبرى از بنى اسرائیل است، اجازه خواست با او چند كلمه صحبت كند، به او اجازه دادند، از حال هارون و موسى پرسید، یونس پاسخ داد من در زمانى غیر زمان آنها هستم ولى هر دوى آنان از دنیا رفته اند، قارون گریه كرد، خداوند خطاب فرمود : به خاطر این رقّتى كه نسبت به اقوامش نشان داد، در عذابش تخفیف بدهید!!

قانون صلح در اسلام

باید توجه داشت كه در آیین اسلام قانون واحدی بنام جنگ و جهاد وجود ندارد، بلکه همانطور كه اسلام در شرائط خاصى دستور مى‏دهد مسلمانان با دشمن بجنگند، همچنین دستور داده است كه اگر نبرد براى پیشبرد هدف موثر نباشد، از در صلح وارد شوند. ما در تاریخ حیات پیامبر اسلام (ص) هر دو صحنه را مشاهده مى‏كنیم: پیامبر اسلام كه در بدر، احد، احزاب، و حنین دست به نبرد زد، در شرائط دیگرى كه پیروزى را غیر ممكن مى‏دید، ناگزیر با دشمنان اسلام قرارداد صلح بست و موقتاً از دست زدن به جنگ و اقدام حاد خوددارى نمود تا در پرتو آن پیشرفت اسلام تضمین گردد؛ از جمله آن شرایط خاص می توان به صلح حدیبیه اشاره نمود.

بنابراین، همانگونه كه پیامبر اسلام (ص) بر اساس مصالح عالیترى كه احیانا آن روز براى عده‏اى قابل درك نبود، موقتاً با دشمن كنار آمد، حضرت مجتبى (ع) نیز، كه رهبر و پیشواى دینى زمانش بود و به تمام جهات و جوانب قضیه بهتر از هر كس دیگر آگاهى داشت، با دوراندیشى خاصى صلاح جامعه اسلامى را در عدم ادامه جنگ تشخیص داد.

اجمالا باید گفت: حضرت مجتبى (ع) در واقع صلح نكرد، بلكه صلح بر او تحمیل شد. یعنى، اوضاع و شرائط نامساعد و عوامل مختلف دست به دست هم داد و وضعی به وجود آورد كه صلح به عنوان یك مسئله ضرورى بر امام تحمیل گردید و حضرت جز پذیرفتن صلح چاره‏اى ندید، به گونه‏اى كه هر كس دیگر به جاى حضرت بود و در شرائط او قرار مى‏گرفت، چاره‏اى جز قبول صلح نمى‏داشت؛ زیرا هم اوضاع و شرائط خارجى كشور اسلامى، و هم وضع داخلى عراق و اردوى حضرت، هیچ كدام مقتضى ادامه جنگ نبود.

چنانکه حضرت می فرماید: «و الله انی سلّمت الامر لأنی لم أجد أنصاراً و لو وجدت انصاراً لقاتله لیلی و نهاری حتی یحکم الله بیننا و بینه» (بحار الانوار، ج44، ص147).

یعنی: به خدا سوگند من از آن روی کار را به او سپردم که یاوری نداشتم، که اگر می داشتم، شبانه روز با او می جنگیدم تا خداوند میان ما و او حکم کند.

 

 

برگرفته از سایت استاد حسین انصاریان به نشانی Erfan.ir

شنبه 24/9/1386 - 8:22
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

مقالات استاد حسین انصاریان در رابطه با :

حادثه اى بى مانند

 

سخن از برپا كنندگان حادثه اى بى مانند ، واقعه اى عظیم ، اتفاقى عبرت آموز و حقیقتى بى شبه و مثل است ، كه براى تمام انسان ها ، در همه ادوار حیات و زندگى ، منبعى سرشار از پند و موعظه و نصیحت و درس است .

اهل مُلك و ملكوت ، و ساكنان زمین و آسمان ، برپا كنندگان چنین حادثه اى را جز یك بار ندیدند و به غیر از یك مرتبه واقعه اى بدین صورت ، و به این كیفیت در تمام فضاى باعظمت حیات اتفاق نیفتاد ! ! دگر تا جهان هست بزمى چنین *** نبیند به خود آسمان و زمین 

تحقق این واقعه بى نظیر در سرزمین كربلا بر دو طایفه تكیه داشت ، گروهى زمینى محض ، و قومى آسمانى خالص .

گروه آسمانى در عرصه گاه حیات خود ، جز خدا محورى ، عشق به حقّ ، اداى مسؤولیت در راه رضاى دوست ، برپا كردن پرچم حقیقت ، روشن نگاه داشتن چراغ فضیلت ، برانداختن كاخ ستم و بیداد ، ریشه كن كردن شجره خبیثه و سرسبز نگاه داشتن شجره طیّبه ، اندیشه دیگر نداشتند .

و آن گروه دیگر ، یعنى طایفه مادّى مسلك و قوم زمینى ، در جولانگاه زندگى خویش ، جز طاغوت محورى ، پیروى هواى نفس ، تعطیل وظایف اخلاقى ، از كار انداختن چرخ اندیشه و فكر ، دنبال كردن برنامه هاى شكم و شهوت و افتادن در لذّات بى در و پیكر حیوانى فكر دیگر در سر نمى پروراندند .

آسمانیان بی نظیر

آن چهره هاى عرشى و ملكوتى ، كه به رهبرى حضرت حسین (علیه السلام) به تعداد هفتاد و دو نفر در سرزمین نینوا و عرصه گاه كربلا و سرزمین بهشتى مقام ماریه ، خیمه كرامت و شرافت و خرگاه ایمان و استقامت برپا كردند ، در عین این كه در قالب جسم و چهارچوب بدن به سر مى بردند ، ولى در عصمت و پاكى ، هم چون فرشتگان عرش نشین و بلكه به نظر رسول باعظمت اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) از مَلك مقرب و كعبه مشرّفه برتر و بالاتر بودند . 

اَلْمُؤْمِنُ اَكْرَمُ عَلَى اللهِ مِنْ مَلائِكَتِهِ الْمُقَرَّبینْ

مؤمن در پیشگاه خداوند ، از فرشتگان مقرّب گرامى تر است .  

و در روایت دیگر حرمت و عظمت مؤمن را از كعبه عظیم تر دانسته :

اَلْمُؤْمِنُ اَعْظَمُ حُرَمَةً مِنَ الْكَعْبَة

و چه مؤمنانى برتر و بالاتر از آنان كه براى آبیارى درخت دین ، و تداوم فرهنگ توحید ، و پابرجایى زحمات انبیا و اولیا در سخت ترین شرایط ، با شور و نشاطى وصف ناشدنى جان شیرین را در طبق اخلاص گذاشته ، و خون مقدّس قلب خود را نثار كردند .

آنان ، بدون بیم و هراس از دشمن نابكار ، در میدان جهاد فى سبیل اللّه در كنار حضرت سید الشهداء (علیه السلام)قیام لِلّه كردند ، تا به اداى دین خود نسبت به حقّ و حریم انسانیّت موفق شوند ، و كشتى به طوفان خورده آدمیّت را به ساحل نجات برسانند .

آنان ، از دانشگاه وحى و از آیات كتاب حقّ ، به معلّمى رسول اِلهى و هدایت اهل بیت (علیهم السلام) ، درس زندگى آموخته بودند ، و آنچه را تعلیم گرفته بودند با كمال اخلاص در همه شؤون حیات بكار بستند .

آنان ، در عرصه گاه كرامت و فقاهت و بصیرت ، سرآمد تمام انسان هاى تاریخند .

آنان در صفاى باطن ، نورانیت دل ، ایمان قلبى ، اخلاق اسلامى ، كردار انسانى و دلسوزى نسبت به جامعه بشرى در تمام روزگار نمونه و مانند ندارند .

آنان ، راست قامتان عرصه گاه هستى اند كه نخواستند با هیچ قیمتى و تحت هیچ شرایطى كمر زیر بار سنگین مسؤولیت خم كنند ، و پشت پهلوانى خود را به خاك پست در اندازند .

آنان ، سایه حقّ ، خمیر مایه حقیقت ، پرچمدار شرافت ، اصول كرم ، نابغه هاى خلقت و مطلع الفجر تمام حسنات و بركاتند .

علم الهدى سید مرتضى در بخشى از اشعار عالمانه خود كه در توصیف این هفتاد و دو نفر سروده مى گوید :

این شهیدان ملكوتى و عاشقان جان باخته گرچه بر روى خاك گرم و سوزان دشت كربلا مورد بى اعتنایى قرار گرفتند ، ولى روان و جان آنان در بارگاه الهى به مهماندارى حضرت حقّ جا گرفته و حضرت رب العزّه از آنان پذیرایى مى كند .

آن كه نسبت به آنان اراده زیان و ضرر داشت ، گویى به سود آنان قدم برداشت ، و آن كه با دم شمشیر تیز آنان را كشت نسبت به حیات و زندگانى آنان كوشید .

آنان ، مردمى بودند كه با تمام وجود حضرت حسین (علیه السلام) را یارى و نصرت دادند . به كوه آهن برخورد كردند و با سینه به استقبال سر نیزه ها و با رخسار به سوى شمشیرها شتافتند . در حالى كه براى نجات از آن مخمصه و مصیبت و بلا و ابتلا به آنان پیشنهاد امان و مال و منال مى شد و زیر بار نمى رفتند ، و با روحیه اى عجیب از آن پیشنهادات سر بر مى تافتند و مى گفتند :

عذرى در پیشگاه رسول خدا (صلى الله علیه وآله)براى ما نیست اگر حسین او كشته شود و از ما مژگانى بهم بخورد ! !

آنان ، دریایى بى ساحل از صبر و استقامت ، شكیبایى و بردبارى ، عزّت و سرفرازى و غیرت و حمیّت بودند ، به طورى كه هزاران غدّار خونخوار و درّنده پلید به قصد جان آنان ، بر آنان تاختند ولى نتوانستند روح الهى آنان را بكشند ، و هزاران آرزوهاى تقوا سوز بر وجودشان آتش ریخت ، ولى نتوانست دامن تقواى آنان را لكّه دار نماید ، و هزاران عامل اخلاق شكن بر آنان تاخت ، ولى قدرت چیره شدن بر اخلاق آنان را به دست نیاورد ! !

عظمت روح و بزرگى جان و رفعت شخصیّت و كرامت و اصالتِ آنان را چه بهتر كه از زبان دشمن بشنوید :

به ناپاكى دون مایه و موجودى خود فروخته كه در عرصه كار زار كربلا به همراه پسر سعد حاضر شده بود به طعنه گفتند : چرا براى كشتن ذرّیه پیامبر حاضر شدى ، خداوند با تو چه خواهد كرد ؟

در جواب گفت : خاموش ! اگر آنچه را ما به چشم خود دیدیم تو هم دیده بودى ، بدون تردید همان كارى كه ما كردیم تو مى كردى !

یك دسته نیرومند ، با عصبیّت و غیرت دست به قبضه شمشیر برده ، چون شیران درّنده بر ما حمله مى بردند ، سواران را از چپ و راست پایمال و نابود مى كردند ، و خود را در آغوش مرگ مى انداختند ، و امان نمى پذیرفتند ، و به مال و منال رغبت نشان نمى دادند ، و براى افكندن خود در دریاى مرگ و غوطهور شدن در آن هیچ گونه حائلى براى خود تصوّر نمى كردند ، مى گفتند : یا مرگ یا پیروزى و استیلاء .

اگر ما اندكى دست نگه مى داشتیم لشگر ما را نابود مى ساختند ; بنابراین چه مى شد انجام داد ، و چه مى توانستیم بكنیم

زمینیان بى بدیل

  آن چهره هاى منحوس و تاریك دل ، كه به تعداد سى هزار نفر ، در میدان نینوا به دستور یك بچه سر راهى كه پدرى براى او نبود ، و مادرش با هر بى پدرى هم بزم مى شد ، یعنى : عبید اللّه ، براى كشتن برترین مردم و پاك ترین انسان ها از شیرخواره و جوان و پیر ، و آتش زدن خیمه هاى ناموس قرآن ، و حرم با حُرمت اولیا ، و به اسارت بردن اسوه هاى عفّت و پاكى و عصمت و درستى جمع شدند ، طاغوت زدگانى بودند كه به پرستش هوا و هوس ، و متابعت از شهوات ، و دنبال كردن خوى دد منشى ، و تعظیم در برابر فاسقى شرابخوار و كافرى سگ باز و منافقى میمون پرست چون یزید ، زندگى مى گذراندند .

آنان ، در مدرسه بنى امیّه درس درندگى ، غارت ، بى رحمى ، بى مهرى ، چپاول ، ظلم و ستم ، كینه و نفاق و منّیت و خود پرستى آموخته بودند .

آنان ، از پستان فسق فجور ، و حرص و حسد ، بخل و كبر ، جهل و غفلت شیر خورده بودند ، و از حلقوم وجودشان جز صداى درندگى و پارس وحشت آور ، و نداى شرك و بت پرستى چیزى شنیده نمى شد .

آنان ، در سایه نحس حاكمانى زندگى كردند كه جز شرارت و بدكارى و مادّیگرى برنامه اى نداشتند ، و جیره خواران خود را جز براى تحقّق هوا و هوس خود نمى خواستند .

از زبان زهیر آن شیرمرد جهاد گر و نظامى بابصیرت ، وضع آن پست فطرت ها و كرم هاى لجن خوار ، و گرگان در لباس میش ، و سگان هار را بشنوید :

اى اهل كوفه ! زنهار از عذاب خدا بر شما ، زنهار . راستى ، بر عهده مسلمان واجب است كه هر سخنى كه خیر دیگرى در آن است بدون پیرایه بگوید و از او پنهان ننماید . . .

راستى ، خداوند ، ما و شما را به ذرّیه پیامبرش در معرض آزمایش در آورده ، تا امتحان كند و ببیند كه ما و شما چه كار خواهیم كرد .

ما شما را دعوت مى كنیم به نصرت و یارى ذرّیه پیغمبر ، این یاغى طاغى ، عبیداللّه پسر زیاد را وا گذارید ، براى آن كه از طرف او و پدرش به سراسر روزگار جهاندارى آنان ، جز بدى و بد رفتارى به شما عائد نشده و نمى شود .

آنانند كه چشم هاى شما را به میل سرخ از گودى چشم بیرون كرده و مى كنند .

آنانند كه دست ها و پاهاى شما را قطع كرده و مى كنند .

آنانند كه شما را به مُثله ، گوش و دماغ مى بُرند .

آنانند كه شما را بر فراز دار كشیده ، به شاخه هاى بلند خرما آویزان مى كنند .

آنانند كه خوبان شما را كه باید سرمشق توده باشند ، و قاریان قرآن را كه نگهداران قرآنند سر از بدن جدا مى كنند ، مانند حجر بن عدىو اصحابش و هانى بن عروه و امثالش ! !

چون سخن به اینجا رسید ، سپاه طاغوت و آن از خدا بى خبران ، دشنامش دادند ، و بر عبیداللّه و پدرش ـ آن فرزند بى پدر ـ ثناخوانى كرده و گفتند :

ما دست برنمى داریم تا صاحبت را با همه همراهانش بكشیم ، یا او را با همه یارانش نزد امیر بفرستیم .

راستى ، غفلت و جهالت ، و پستى و رذالت ، و زمین گیرى و دنائت را ببینید كه به جاى سرور جوانان اهل بهشت ، دریاى لطف و كرم ، منبع صدق و درستى ، مایه عزّت و شرف ، حضرت سید الشهداء (علیه السلام) ، چه موجود پلید ، و جرثومه كثیف ، و متكبّر مغرور ، و حیوانى پست را به امیرى و رهبرى پذیرفته بودند ؟ ! !

زهیر در مرحله دوّم شروع به سخن كرد و گفت :

اى مردم ! اولاد فاطمه به موّدت و دوستى و یارى ، از پسر سمیّه زنىكه خاندان او به گردن ما حقّى ندارند ، و خاندانى كه مادران آن ها نام نیكى براى اعقاب ما به ارث نمى گذارند ، سزاوارترند .

اگر یاریشان نمى كنید پناه بر خدا از این كه به كشتن آنان حاضر باشید . پس راه باز كنید و كار این مرد بزرگ را با یزید به خودشان وا گذارید ; زیرا قسم مى خورم كه او از شما بدون كشتن حسین هم راضى مى شود .

سخن كه به این پایه محكم رسید ، جز مداخله اراذل و اوباش كار را آشفته نمى كند ، از این جهت شمر مداخله كرد و هیمنت این سخن استوار را از خاطر سپاه جنگجو درهم شكست .

شمر تیرى به جانب زهیر انداخت و گفت :

ساكت شو! خدا نفست را بگیرد ، ما را به پُر گویى خویش خسته كردى.

زهیر جهت سخن خود را گرداند و در پاسخ شمر گفت :

اى كرّه شتر كه تا چشم باز كرده اى پدرى براى خود جز آن چهار پا كه به عقب بول مى كرد ندیده اى ! با تو من سخنى ندارم ، تو بیش از یك حیوان زبان بسته اى نیستى ، به خدا سوگند گمان نمى كنم كه از كتاب خدا دو آیه را درست و پابرجا بدانى و یا بخوانى ، بشارت و نویدت بدهم به رسوایى روز قیامت و شكنجه هاى دردناكش .

شمر در جواب گفت :

خدا تو را و صاحبت را پس از یك ساعت دیگر خواهد كشت .

زهیر گفت :

مرا از مرگ مى ترسانى ؟ به خدایم سوگند كه مردن به همراه او و در ركاب وى را گواراتر و محبوب تر دارم از زندگانى جاوید به همراه شما.

پس از آن رو به مردم كرد و گفت :

اى مردم ! این دیوانه وش گستاخ و همراهانش شما را از دین و آیینتان گول نزنند ; زیرا واللّه به شفاعت محمّد نخواهند رسید آن مردمى كه خون ذرّیه و اهل بیتش را بریزند .

ابن شهر آشوب در كتاب مناقب مى گوید :

حسین (علیه السلام) بر سر كشته زهیر آمد و بالاى سرش ایستاد ، و گفت :

« خداوند تو را از ما دور نكند و كشندگانت را لعنت كند آن چنان كه آنان را مسخ كند ، مانند دور افتادگانى كه خداوند آن ها را به صورت میمون و خوك مسخ كرده » !

در كلام زهیر و مولایش ملاحظه شد كه از آن سى هزار نفر تعبیر به گستاخ ، گول خورده ، دیوانه ، كرّه شتر ، سوء استفاده چى و میمون و خوك شده ، و این است معناى گروه زمینى ، ولى زمینیانى كه در طول تاریخ در مرحله مادّیگرى و دنائت و پستى نمونه نداشتند در حدّى كه باید از آنان به عنوان زمینیان بى بدیل یاد شود!

 

برگرفته از سایت استاد حسین انصاریان به نشانی Erfan.ir

جمعه 23/9/1386 - 22:58
دعا و زیارت

 

بسم الله الرحمن الرحیم

مهرفی استاد حسین انصاریان

برگرفته از سایت Erfan.ir

قرنهاست كه شهرستان خوانسار چهره هاى بزرگ علمى و ادبى و هنرى و چهره هایى بس ماندگار را به جامعه بشرى تحویل داده است .

چهره هاى عالم و ملكوتى مانند مرحوم آیة الله العظمى آقا حسین خوانسارى  (رحمه الله) ، مرحوم آیة الله العظمى آقا جمال خوانسارى (رحمه الله)  ، مرحوم آیة الله العظمى سید محمد تقى خوانسارى (رحمه الله) ، مرحوم آیة الله العظمى سید احمد خوانسارى (رحمه الله) و هزاران عالم دیگر همگى برخاسته از این قطعه ایران اسلامى مى باشند .

دانشمند معظم ، استاد حسین انصاریان در آبان ماه سال 1323 در این شهر عالم پرور متولد شد .

پدر او از خاندان حاج شیخ مى باشد . این خاندان از خانواده هاى شناخته شده و خدمتگذار به دین بوده اند و عالمان باعظمتى در این خاندان بزرگ به چشم مى خورد . مرحوم آیة الله العظمى شیخ موسى انصاریان ( خوانسارى ) (رحمه الله) كه شخصیت علمى و دینى او بر اهل فن پوشیده نیست نیز از همین خانواده بود .

مرحوم امام خمینى رضوان الله تعالى علیه مى فرمودند : بهترین كتاب صلاة در فقه شیعه ، كتاب مرحوم آیة الله انصاریان مى باشد . او دهها اثر علمى از خود بجا گذاشت كه منیة الطالب كه تقریرات درس مرحوم نائینى است از آثار علمى آن بزرگوار مى باشد .

در شهر نجف قاطبه علما به مرجعیت آن مرحوم ـ بعد از آیة الله العظمى اصفهانى ـ اعتقاد داشتند ، اما عمر او كفاف نداد و قبل از مرحوم سید از دار دنیا رفت .

خانواده مادرى استاد ، از سادات مصطفوى آن شهر مى باشند كه جد مادرى استاد از چهره هاى شناخته شده و امین آن شهر بوده و بارها اتفاق مى افتاد كه علماى زیادى كه از نجف و قم به خوانسار مى آمدند به منزل او وارد مى شدند .

استاد در سن 3 سالگى خاطره اى در این مورد بیان مى كنند :

« روزى آیة الله العظمى محمد تقى خوانسارى (رحمه الله) به منزل جد ما آمده بود . من در سنین كودكى در اتاق را باز كردم و مستقیم به طرف آیة الله خوانسارى رفتم و در آغوش او نشستم . پدربزرگم جلو آمد كه من را به اندرون ببرد . آیة الله خوانسارى جلوى او را گرفت و مرا نوازش كرد و از من پرسید : مى خواهى در آینده چكاره شوى؟ جواب دادم : مى خواهم مثل شما بشوم . ایشان در حق من دعا كرد .

هر گاه شبح آن خاطره از ذهنم مى گذرد ، و یاد آن چهره ملكوتى و دعاى آن بزرگوار كه مى افتم ، یكى از شیرین ترین خاطرات عمرم در ذهنم تداعى مى شود » .

استاد انصاریان در سومین بهار زندگى بود كه دست تقدیر ، خانواده او را منتقل به تهران كرد ، و در یكى از محله هاى مذهبى آن شهر ـ خیابان خراسان ـ سكونت گزیدند .

محور علمى آن منطقه در آن زمان مرحوم آیة الله حاج شیخ على اكبر برهان  (رحمه الله) بود . استاد در همان اوان كودكى از محضر پرفیض آن استاد الهى بهرمند شد . معظم له بارها به این نكته اذعان مى كند كه : « تاكنون مانند و همتاى او را در میان چهره هاى روحانى ندیده ام » .

آیة الله برهان كه عالمى تحصیل كرده و مجتهدى وارسته بود ، در آن روزها امامت جماعت مسجد لُر زاده را عهده دار بود . آن عالم آگاه مسجد را به نحوى اداره مى كرد كه خردسال و جوان و پیر مجذوب آن كانون الهى بودند . همچنین آن مرحوم مدرسه اى را در آن منطقه بنا گذاشت كه شاگردان از كلاس اول تحت تربیت مستقیم آن مرحوم قرار گرفته بودند .

استاد انصاریان یكى از خاطرات خود را در مورد مرحوم برهان چنین بیان مى كند :

« بارها از آن مرحوم در منبر و كلاس شنیده بودم كه علاقه اى نداشت در تهران بمیرد و در تهران دفن شود ، و این مسأله به عنوان دعایى در آمده بود كه آن مرحوم با اشك چشم در لیالى احیا به محضر پروردگار عرضه مى كرد . عاقبت آن بزرگوار در سال 1338 زمانى كه من 14 سال بیشتر نداشتم در سفر حج در حریم امن پروردگار از دنیا رفت و پیكر پاك او در شهر جده نزدیك به مدفن حضرت حوا دفن گردید » .

دیدن چهره ملكوتى آن استاد اخلاق ، و منش و روش زندگانى او در استاد اثر عمیق بخشید ، به نحوى كه استاد جاى خالى آن معلم الهى را تا هم اكنون نیز در وجود خود حس مى كند .

استاد انصاریان از كودكى با چهره هاى الهى مأنوس بود . چهره هایى مانند مرحوم آیة الله سید محمد تقى غضنفرى (رحمه الله) امام جماعت مسجد دوراه خوانسار ـ محله پدرى استاد در شهر خوانسار ـ كه باز هم خاطره اى از آن مرحوم از زبان استاد بیانگر این انس و الفت روحانى و معنوى معظم له با بزرگان و فرزانگان است :

« سال اولى كه به سلك محصلان دینیّه در آمده بودم ، و خبر آن به مرحوم غضنفرى رسید ، در منزل خود به مناسبت طلبگى من مهمانى خاطره انگیزى را ترتیب داد و در آن مهمانى از بستگان پدرى و عده اى از اهالى محل را دعوت نمود .

این مهمانى از آن عالم وارسته آن هم به مناسبت اینكه من قدم در وادى علم گذاشته بودم آن هم در سنین جوانى ، اثر تشویقى بسزایى در من داشت . مرحوم غضنفرى عالمى وارسته و ساده زیست بود و سالها در شهر خوانسار در زمان طاغوت نماز جمعه را اقامه مى نمود » .

یكى دیگر از آن چهره هاى ملكوتى ، مرحوم آیة الله سید حسین علوى خوانسارى (رحمه الله)بود . مرحوم علوى از مجتهدان سرشناس خوانسارى بود و درمحله بالاى خوانسار ـ محله مادرى استاد ـ اقامه جماعت و تدریس داشته و صدها محصل علوم دینى از محضر او استفاده ها بردند . ایشان در حالى از نجف اشرف به خوانسار آمده بودند كه استادان آن بزرگوار اجتهاد او را مكتوباً تصریح نموده بودند .

باز هم پاى صحبت استاد مى نشینیم و خاطره اى از آن مرحوم مى شنویم :

« سال اولى بود كه ملبس به لباس روحانیت شده بودم و براى دیدن جد مادرى مرحوم سید محمد باقر مصطفوى (رحمه الله) و جده ام و اقوام به خوانسار رفته بودم . یكى از آشنایان مرا در خیابان دید و گفت : حاضرى ده شب در مسجد آقا اسد الله منبر بروى ؟ گفتم : حاضرم . روز اولى كه به مسجد رفتم دیدم آن عالم بزرگوار ـ مرحوم آیة الله علوى ـ در جمع مستمعان نشسته است . تعجب كردم كه آن عالم و مجتهد بزرگوار به چه مناسبت پاى منبر جوان نوپایى چون من آمده بود ، پیش خود گفتم : شاید با بانى مجلس رابطه اى دارد ، اما با كمال تعجب دیدم تمام این ده روز در مجلس شركت كرد و شركت او هم بخاطر تشویق من بوده است » .

یكى دیگر از آن چهره ها آیة الله حاج سید محمد على ابن الرضا خوانسارى دامت بركاته است كه استاد از كودكى به مناسبت نسبت فامیلى كه به ایشان داشتند ، با ایشان حشر و نشر داشته اند . استاد در خصوص ارتباط با این عالم متخلق چنین مى فرماید :

« از همان ایام كودكى یك نكته اساسى و زیبا از حضرت آقاى ابن الرضا دامت بركاته ـ كه داراى موقعیت علمى و شخصیت اجتماعى ممتاز و صفاى باطن هستند ـ در ذهنم نقش بسته بود كه : در هر شب جمعه بعد از نماز عشاء ، زیارت حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) ( وارث ) را ایستاده و با شور و حال براى عموم مردم قرائت مى كردند كه ارتباط این عالم بزرگوار به این كیفیت با حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) اثرات مثبتى در روحیه من داشت » .

از جمله افرادى كه استاد با آن چهره ها ارتباط داشته اند مى توان از مرحوم الهى قمشه اى (رحمه الله) نام برد كه استاد در جلسه اخلاق آن مرحوم استفاده ها برده است .

مجموعه این عوامل ـ عامل خانواده و مربّى اخلاق ـ باعث شد كه استاد پس از تكمیل دروس دبیرستانى ، راه طلبگى را در پیش بگیرد و پس از مشورت با مرحوم الهى قمشه اى (رحمه الله) دروس طلبگى را آغاز كند .

تحصیلات استاد در دو حوزه علمى تهران و قم بوده است . در تهران ادبیات را آغاز مى كند و پس از اتمام ادبیات به محضر عالم ربانى حضرت آیة الله میرزا على فلسفى دامت بركاته ـ كه آن روزگار بعد از مرحوم برهان در مسجد لُر زاده اقامه جماعت داشته اند ـ مى رسد و از ایشان تقاضا مى كند كتاب معالم الاصول را به صورت خصوصى براى ایشان تدریس فرماید . آن عالم كم نظیر ـ كه جزء معدود كسانى هستند كه مرحوم آیة الله العظمى خوئى (رحمه الله) كتباً به اجتهاد او تصریح داشته ـ تقاضاى استاد را مى پذیرد و پس از اتمام لمعتین و معالم از محضر آیة الله فلسفى كسب اجازه مى نماید تا به حوزه علمیه قم مهاجرت نماید . آیة الله فلسفى استاد را تشویق نموده و ایشان را با مهربانى در آغوش مى گیرد و زمانى كه استاد تقاضاى نصیحتى مى كند كه ره توشه راه او باشد ، آیة الله فلسفى حدیثى را از پیامبر بعنوان هدیه و زاد به او مى فرماید كه : « مَن كَانَ لِلَّهِ كانَ اللّهُ لَه » . استاد انصاریان مى فرماید : « از آن روز تا به امروز سعى كردم با خدا باشم و دیدم خدا هم در همه مراحل زندگى با من بود . آرى ، هركس كه با او باشد خدا نیز با او خواهد بود » .

استاد در حوزه علمیه قم نیز مانند تهران سعى مى نماید با چهره هاى الهى مأنوس باشد . لذا به محضر مرحوم آیة الله حاج شیخ عباس طهرانى (رحمه الله) مى رسد و از محضر پربركت او بهره ها مى برد .

همچنین در جلسات اخلاقى مرحوم حاج آقا حسین فاطمى (رحمه الله) شركت مى نماید و در این زمینه مى فرماید :

« غالب سخنرانى هاى اخلاقى آیة الله فاطمى همراه با اشك چشم و شور و حال از جانب خود آن مرحوم و شاگردان بود » .

سرانجام بدست مبارك مرحوم آیة الله حاج شیخ عباس طهرانى (رحمه الله) ملبس به لباس روحانیت مى گردد و تحصیلات خود را اینگونه ادامه مى دهد :

رسائل و مكاسب و كفایه را نزد علماى گرانقدرى مانند آیة الله اعتمادى ، آیة الله العظمى فاضل لنكرانى ، آیة الله صالحى نجف آبادى و آیة الله صانعى فرا مى گیرد .

پس از اتمام سطوح عالیه وارد مرحله استنباطى فقه و اصول ـ درس خارج ـ مى گردد . در این قسمت هم از محضر فقهاى عظام : مرحوم آیة الله سید محمد محقق داماد (رحمه الله) ، آیة الله منتظرى ، مرحوم آیة الله حاج شیخ ابوالفضل نجفى خوانسارى (رحمه الله) و بالاخص سالیانى از محضر مرحوم آیة الله العظمى حاج میرزا هاشم آملى (رحمه الله) استفاده ها مى نماید ، كه حاصل این برهه از ایام تحصیلى استاد ، تقریرات گرانمایه فقه و اصول درس مرحوم آیة الله حاج میرزا هاشم آملى (رحمه الله) است كه ایشان به رشته تحریر در آورده اند ، و مباحث حكمت را از حضور آیة الله گیلانى معانی و بیان و بدیع را از محضر حجة الاسلام و المسلمین جوادی در تهران استفاده نمودند .

لازم بذكر است كه در پس این تلاش چشم گیر ، معظم له از بزرگان آیات و مراجع تقلید مانند : مرحوم آیة الله العظمى میلانى (رحمه الله) و مرحوم آیة الله العظمى آخوند همدانى (رحمه الله)و مرحوم آیة الله كمره اى (رحمه الله) و مرحوم آیة الله العظمى گلپایگانى (رحمه الله) و مرحوم آیة الله العظمى حاج سید احمد خوانسارى (رحمه الله) و مرحوم آیة الله العظمى مرعشى نجفى (رحمه الله) و مرحوم آیة الله العظمى امام خمینى (رحمه الله) صاحب اجازات علمیه و روائیّه مى باشند .

استاد بعد از تحصیل علوم دینى و اتمام مدارج عالیه حوزوى و استفاده از محضر بزرگان و اساتید حوزه علمیه براى رسیدن به هدف اصلى خود ـ كه مهمترین مسئله براى یك محصل علوم دینى محسوب مى شود ـ كه همان تحقیق و تألیف و تبلیغ علوم اسلامى مى باشد ، به سختى از حوزه علمیه قم به تهران مراجعت مى نماید و تاكنون بیش از سى سال است كه مشغول خدمت در وظائف الهى مى باشند .

چهار هزار نوار سخنرانى بى تكرار و بیش از چهل عنوان كتاب ـ حدود هشتاد جلد ـ از محصولات اقامت اجبارى معظم له در تهران مى باشد .

فهرست تألیفات :

1 ـ عرفان اسلامى ( شرح مصباح الشریعه ) 12 مجلد .

2 ـ دیار عاشقان ( شرح صحیفه سجادیه ) 7 مجلد .

3 ـ لقمان حكیم .

4 ـ اسلام و كار و كوشش .

5 ـ اسلام و علم و دانش .

6 ـ امام حسن بن على (علیه السلام) را بهتر بشناسیم .

7 ـ معنویت ، اساسى ترین نیاز عصر ما .

8 ـ بسوى قرآن و اسلام .

9 ـ فروغى از تربیت اسلامى .

10 ـ با كاروان نور .

11 ـ توبه ، آغوش رحمت حق .

12 ـ مرز روشنایى ( دیوان اشعار ) .

13 ـ مناجات عارفان ( دیوان اشعار ) .

14 ـ چشمه سار عشق ( دیوان اشعار ) .

15 ـ گلزار محبت ( دیوان اشعار ) .

16 ـ مجموعه غزلیات ( دیوان اشعار ) .

17 ـ سیماى نماز .

18 ـ عبرتهاى روزگار .

19 ـ نسیم رحمت .

20 ـ اخلاق خوبان .

21 ـ نظام خانواده در اسلام .

22 ـ در بارگاه نور .

23 ـ چهل حدیث حج .

24 ـ حج وادى امن .

25 ـ چهره هاى محبوب و منفور قرآن .

26 ـ ترجمه قرآن كریم .

27 ـ ترجمه و بازنویسى مفاتیح الجنان .

28 ـ ترجمه نهج البلاغه .

29 ـ ترجمه صحیفه سجادیه .

30 ـ راهى بسوى اخلاق اسلامى .

31 ـ ولایت و رهبرى از دیدگاه نهج البلاغه .

32 ـ شرح دعاى كمیل .

33 ـ مجموعه مقالات ( در دست چاپ ) .

34 ـ زیبائیهاى اخلاق ( در دست چاپ ) .

35 ـ فضل و رحمت ( در دست چاپ ) .

36 ـ اهل بیت (علیهم السلام) ( در دست چاپ ) .

37 ـ عبودیت ( در دست چاپ ) .

38 ـ معاشرت ( در دست چاپ ) .

39 ـ مهر و محبت ( در دست چاپ ) .

40 ـ شفا در قرآن ( در دست چاپ ) .

41 ـ نفس ( در دست چاپ ) .

42 ـ عرفان ( در دست چاپ ) .

43 ـ تقریرات درس مرحوم آیت الله العظمى حاج میرزا هاشم آملى ( مخطوط ) .

44 ـ تقریرات درس خارج مرحوم آیة الله العظمى حاج شیخ ابوالفضل نجفى    خوانسارى ( مخطوط ) .

همچنین كتابهاى استاد معظم كه تا كنون به زبانهاى خارجى ترجمه شده عبارتند از :

1 ـ با كاروان نور ( انگلیسى ) .

2 ـ نظام خانواده در اسلام ( انگلیسى ) .

3 ـ نظام خانواده در اسلام ( اردو ) .

4 ـ نظام خانواده در اسلام ( عربى ) .

5 ـ شرح دعاى كمیل ( عربى ) .

6 ـ توبه آغوش رحمت ( عربى ـ در دست چاپ ) .

7 ـ توبه آغوش رحمت ( انگلیسى ـ در دست چاپ ) .

8 ـ توبه آغوش رحمت ( عربى ـ در دست چاپ ) .

9 ـ لقمان حكیم ( اردو ـ در دست چاپ ) .

10 ـ شرح دعاى كمیل ( اردو ـ در دست چاپ ) .

11 ـ شرح دعاى كمیل ( انگلیسى ـ در دست چاپ ) .

12 ـ نظام خانواده ( روسى ـ در دست چاپ ) .

13 ـ نظام خانواده ( تركى استانبولى ـ در دست چاپ ) .

برگرفته از سایت Erfan.ir

پنج شنبه 22/9/1386 - 21:0
دعا و زیارت
 

بسم الله الرحمن الرحیم

معرفی سایت Erfan.ir  متعلق به استاد شیخ حسین انصاریان شامل قسمت های سخن رانی ( هم به صورت صوتی  و هم به صورت متن نوشتاری ) ، اخبار تصویری ، معصومین (ع) ، دارالعرفان ، ترجمه ها و تالیفات استاد ، مسابقه ، تصاویر ، مقالات و آثار استاد ، مناسبت های اسلامی ، و همچنین برنامه سخن رانی ها ، اوقات شرعی ، جستجو ،  و بخش پرسش و پاسخ و پاسخگویی به شبهات دینی و اعتقادی میباشد

امکان عضویت در این سایت نیز وجود دارد .

پنج شنبه 22/9/1386 - 20:20
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته