• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 818
تعداد نظرات : 40
زمان آخرین مطلب : 3293روز قبل
قرآن
منظور از «علوم قرآنى» چیست؟ «علوم قرآنى» اصطلاحى است درباره مسائلى مرتبط با شناخت قرآن و شئون مختلف آن; فرق این رشته با «معارف قرآنى» آن است كه علوم قرآنى بحثى بیرونى است و به درون و محتواى قرآن از جنبه تفسیرى كارى ندارد; امّا «معارف قرآنى» كاملا با مطالب درونى قرآن و محتواى آن سروكار داشته، یك نوع تفسیر موضوعى به شمار مى رود;[1] نظیر خداشناسى، جهان شناسى، انسان شناسى، نبوت، امامت، معاد، اخلاق و ... ; به عبارت دیگر، «علوم قرآن» شامل مجموعه اى از علوم و معارف مربوط به قرآن است كه به طور خاص در خدمت فهم قرآن مى باشد; مانند: علم رسم، علم قرائات، علم اسباب النزول و ... قید به طور خاص، علومى را كه مختص به قرآن نیست، ولى مقدمه فهم قرآن است، مانند: صرف و نحو، از تعریف بیرون مى كند. اصطلاح علوم قرآنى در قرن پنجم و ششم پدید آمد و علم تفسیر كه تا آن زمان، علمى از علوم قرآنى به شمار مى آمد از آن جدا شد.[2] در حوزه علوم قرآنى چند علم وجود دارد؟ كدام یك، مورد نیاز جامعه كنونى است؟ مباحث طرح شده در حوزه علوم قرآنى بسیار است. جلال الدین سیوطى در دائرة المعارف علوم قرآنى خویش به نام الاتقان فى علوم القرآن، هشتاد مبحث را مطرح كرده است. در یك تقسیم بندى كلى، مهم ترین مباحث علوم قرآنى عبارت است از: تاریخ قرآن (وحى، نزول، تدوین و جمع آورى قرآن و قرائات)، تحریف ناپذیرى، اعجاز و تحدّى، ناسخ و منسوخ، محكم و متشابه، تأویل و تفسیر. در این میان برخى مباحث، مانند وحى شناسى و نزول قرآن شناخت وجوه اعجاز قرآن و تحریف ناپذیرى از اهمیّت ویژه اى برخوردار است; زیرا الهى بودن قرآن را اثبات نموده، زمینه تقویت اعتقاد و اعتماد و در نهایت، ایمان راسخ را فراهم مى سازد. راه هاى آشنایى با علوم قرآنى براى آشنایى با مباحث قرآنى، مطالعه چه كتاب هایى لازم است؟ مباحث قرآنى شامل علوم قرآنى و معارف قرآن است. مهم ترین كتاب هایى كه ما را در سطح مقدماتى با علوم قرآنى آشنا مى كند عبارت اند از: قرآن در اسلام[3]، درسنامه علوم قرآنى (سطح 1)[4] و آموزش علوم قرآنى[5] است. و در سطح متوسط: درسنامه علوم قرآنى (سطح 2)[6]، علوم قرآنى[7]، علوم قرآن[8] تاریخ قرآن[9] و پژوهشى در تاریخ قرآن كریم[10]. برخى كتاب هاى مرجع در علوم قرآنى عبارتند از: البرهان فى علوم القرآن[11]، الاتقان فى علوم القرآن[12]، التمهید فى علوم القرآن[13]، و علوم القرآن عند المفسرین[14] . مهم ترین كتاب ها درباره معارف قرآن عبارتند از: تفسیر المیزان[15]، تفسیر نمونه[16]و ... و تفسیرهاى موضوعى مانند: پیام قرآن[17]، منشور جاوید[18]، و تفسیرهاى موضوعى استاد آیة الله جوادى آملى. معناى قرآن قرآن به چه معنا است؟ درباره لفظ «قرآن» چند معنا گفته شده است: 1. قرآن بر وزن «غُفران»، مصدر و از مادّه (قرأ) گرفته شده; به معناى خواندن است (مانند: قرائتُ الكتاب: كتاب را خواندم). در این فرض، قرآن به معناى اسم مفعول (مقروء = مقروٌ: تلاوت شده) به كار رفته است. (نظر عبدالله بن عباس و لحیانى)[19] 2. قرآن مصدر و از (قرُء=قرى) گرفته شده و به معناى جمع كردن است (مانند: قرأت الماء فى الحوض: آب را در حوض جمع كردم) و این نام، بدین جهت است كه قرآن، ثمرات و نتایج كتب آسمانى پیشین را در خود جمع دارد و یا به این دلیل است كه سوره ها و آیات، اوامر، نواهى، قصص، و ... در آن جمع شده است (نظر قتاده، ابن اثیر و زجاج)[20] 3. قرآن، از مادّه قرن مشتق شده و به معناى ضمیمه كردن چیزى به چیز دیگر است و چون آیات و سور آن به یك دیگر نزدیك و مقرون به گونه اى خاص به هم مرتبطند، به آن قرآن مى گویند. (نظر اشعرى); بنابراین نظریه، قرآن مهموز خوانده نشده، و نون جزء حروف اصلى كلمه است. 4. قرآن مشتق از (قرائن) و قرائن جمع قرینه است; چرا كه آیات قرآن بعضى قرینه و مؤید بعضى دیگر است و بعضى، برخى دیگر را تفسیر و تصدیق مى كند و به هم شباهت دارد. (نظر فرّاء) بنابراین نظریه هم قرآن مهموز خوانده نمى شود و نون جزء حروف اصلى كلمه است.[21] اسامى و صفات قرآن آیا مى توان فهرستى دقیق و كامل از اسامى و صفات قرآن ارائه داد؟ قرآن و مصحف (نامى كه بشر بر قرآن نهاده است)، اسم هاى عَلَم قرآن است. این گونه اسم ها به آوردن قرینه نیاز ندارد و ذهن مخاطب را به مسمّاى خود رهنمون مى كند. عناوین دیگرى كه در قرآن، به طور یقین به صورت اسم براى آن مطرح شده عبارت است از: تنزیل، كتاب، فرقان و ذكر. از میان صفات قرآن، مشهورترین آنها در خود قرآن عبارتند از: احسن الحدیث، بشیر، بصائر، بلاغ، بیان، حكیم، مبارك، ذى الذكر، شفاء، عربى، عزیز، الحكیم، العظیم، كریم، مبین، المجید، قیّم، متشابه، مثانى، مجید، نذیر. صفات دیگرى نیز در نهج البلاغه و صحیفه سجادیه و دیگر كتب روایى براى قرآن آورده شده كه جز مواردى مانند ربیع القلوب، معمولا از نام هاى قرآنى استفاده شده و یا مشابه آن است. فرقان یعنى چه؟ «فرقان» در اصل، مصدر به معناى فرق گذاردن است; لیكن در قرآن به معناى اسم فاعلى یعنى فارق و جداكننده به كار رفته و در بسیارى از موارد مى توان آن را به معناى جدا كننده حق از باطل گرفت.[22] فرقان در برخى روایات به آیات محكم اطلاق شده، ولى قرآن همه آیات را شامل است.[23] گفتنى است كه این وصف از زبان پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) درباره حضرت على(ع) نیز به كار رفته است، زیرا آن بزرگوار در قیامت، جدا كننده مؤمنان از كافران و بهشتیان از دوزخیان خواهد بود.[24] فرق كتاب مبین و امّ الكتاب را بیان كنید. مقصود از كتاب مبین در آیه دوم سوره زخرف این است كه حقایق قرآن آشكار، مفاهیمش روشن، دلایل صدقش نمایان و راه هاى هدایتش واضح و مبین است. «و إِنَّهُ فى أُمِّ الْكِتـبِ».[25] «امّ» در لغت به معناى اصل و اساس هر چیزى است و «امّ الكتاب» به معناى كتابى است كه اصل و اساس همه كتاب هاى آسمانى است و همان لوحى است كه نزد خداوند از هرگونه تغییر و تبدیل و تحریفى محفوظ است و همان كتاب علم پروردگار است كه همه حقایق عالم و حوادث آینده و گذشته و همه كتاب هاى آسمانى در آن درج شده است.[26] پس منظور از «امّ الكتاب»، لوح محفوظ و مقصود از «كتاب مبین»، صفتى از اوصاف قرآن است. عربى بودن قرآن چرا قرآن به زبان عربى نازل شده است؟ نزول قرآن به زبان عربى با توجّه به عرب زبان بودن خود پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و مخاطبان اولیه قرآن، امرى طبیعى به نظر مى رسد و اگر قرآن به زبانى دیگر نازل مى شد سؤال مى شد با این كه مخاطبان نخستین آن عرب زبان بودند، چرا به عربى نازل نشد؟ چنان كه قرآن كریم مى فرماید: اگر این قرآن را به زبان عجمى (غیرعربى) مى فرستادیم مى گفتند: چرا آیاتش روشن و آشكار نیست؟ آیا كتاب عجمى بر پیامبرى كه خودش عرب است نازل مى شود؟[27] بنابراین، طبیعت امر اقتضا مى كرد كه قرآن به زبان عربى نازل شود.[28] خود قرآن هم با توجه به این نكته مى فرماید: (وَ لَوْ نَزَّلْنَـهُ عَلَى بَعْضِ الاَْعْجَمِینَ * فَقَرَأَهُ عَلَیْهِم مَّا كَانُواْ بِهِ مُؤْمِنِین)[29]; و اگر آن [قرآن] را بر برخى از غیرعرب زبانان نازل مى كردیم و [پیامبر] آن را بر ایشان مى خواند به آن ایمان نمى آوردند. بدیهى است وقتى آیین و دین اسلام مى توانست موفق شود و در تمام جهان گسترش یابد كه نخست در منطقه بعثت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ـ كه عرب زبان بودند ـ پذیرفته شود و عرب ها به آن ایمان آورند، آن گاه از سوى همین مؤمنان در تمام جهان منتشر شود. (وَ مَآ أَرْسَلْنَا مِن رَّسُول إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُم)[30]; هیچ رسولى را نفرستادیم مگر به زبان قوم خودش تا این كه خوب و روشن پیام را به آنهابرساند. پی نوشت ها : [1] محمدهادى معرفت، علوم قرآنى، ص 7.
دوشنبه 14/6/1390 - 14:49
قرآن
تأکید شاد بودن در لسان قرآن و روایات معنی لغوی شادی و تفریح : شادی حالت مثبتی است كه در انسان به وجود می‌آید و در مقابل غم و اندوه قرار دارد و معمولاً منجر به رفتاری می‌شود كه بر آن حالت شادی‌كنان گفته می‌شود ، یعنی فرد در حال شادی كردن است .[1] تفریح به معنای شاد كردن ، فرح و خوشی ، تفرج و تماشا و گشت و گذار آمده است . [2] الفاظ شادی در قرآن : شادی و نشاط در قرآن كریم اغلب با الفاظی هم‌چون فرح ، فرحوا ، تفریح ، تفرحوا ، تفرحون ، یفرح ، فرحون و فرحین آمده است ؛ معنی لغوی فرح : فرح مخالف حزن و اندوه است .[3] و عبارت است از لذّت قلب و روح از رسیدن به آنچه میل دارد .[4] و در بیانی گفته شده ؛ فرح شرح صدر است به سبب لذت زودگذر كه اكثراً درباره‌ی لذات حسی و دنیوی صدق می‌كند .[5] فرح در قرآن در چند معنا به كار رفته است ؟ 1- سركشی و بدمستی كه درباره‌ی آن خداوند می‌فرماید : « إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ »[6] 2- خوشنودی و رضا كه خداوند می‌فرماید : « مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَكَانُوا شِیَعًا كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ » [7] 3- شادمانی و خوش‌حالی كه در این باره خداوند می‌فرماید: « فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ » [8] در همه‌ی موارد « فرحین » به معنای آنان كه شاد و مسرورند ، آمده است . اما در جایی از قرآن مهر و محبت الهی نسبت به تعریف « فرحین » نفی شده است و اشاره شده كه « فرحین » از محبت خداوند دور شده‌اند ،[9] كه این سوره درباره‌ی قارون است . در این‌جا كلمه‌ی « فرح » به معنای « بطر » یعنی چیزی که لازمه ی فرح و خوش‌حالی و فرح مفرط و بیش از حد كه آخرت را از یاد می‌برد ترجمه شده است .[10] چنین فرحی چون مانع از محبت خداوند است ، نهی شده و در این‌جا « فرحین » به معنای «اشرین» و «بطرین» ؛ است یعنی كسانی كه شكر خداوند را به خاطر آنچه بر آن‌ها عطا فرموده ، به جای نمی‌آورند و به متاع دنیوی و لذات نفسانی ، آن‌قدر در رسیدن به این لذّات غوطه‌ور شده كه از توجه به اعمال صالح و تلاش برای انجام آن بازمانده است .[11و12] سرگرمی‌های لذت بخش و هدف دار در كلام امام رضا (ع) این گونه وصف شده‌است : از لذائذ دنیوی نصیبی برای كامیابی خویش قرار دهید و خواهش های دل را از راه‌های مشروع برآورید، مراقبت كنید كه در این كار به مردانگی و شرافت شما آسیب نرسد و دچار اسراف و تند روی نشوید ، تفریح و سر‌گرمی ‌های لذت‌‌بخش ، شما را در اداره ی زندگی یاری می‌كند و با كمك آن بهتر در امور دنیوی خویش موفق خواهید شد اهمیت شادی و تفریح در آموزه‌‌های دینی ؛ دین اسلام كه به همه‌ی ابعاد حیاتی انسان توجه کرده و متناسب با نیازهای واقعی وی برنامه‌هایی ارائه كرده است . درمورد شادی و نشاط و عوامل نشاط‌انگیز را كه لازمه‌ی یك زندگی موفق است مواردی رابه انسان معرفی و توصیه می‌كند .[13] امام علی(ع) می‌فرماید : شادی باعث انبساط روح و ایجاد وجد و نشاط می‌شود .[14] حدیث زیبایی كه از رسول اكرم (ص) نقل است كه فرمود : در بهشت جایی است كه به آن خانه‌ی شادی گفته می‌شود ، هیچ‌كس به آن خانه وارد نمی‌شود مگر آن‌كه موجب شادی كودكان شده باشد .[15] سرگرمی‌های لذت بخش و هدف دار در كلام امام رضا (ع) این گونه وصف شده‌است : از لذائذ دنیوی نصیبی برای كامیابی خویش قرار دهید و خواهش های دل را از راه‌های مشروع برآورید، مراقبت كنید كه در این كار به مردانگی و شرافت شما آسیب نرسد و دچار اسراف و تند روی نشوید ، تفریح و سر‌گرمی ‌های لذت‌‌بخش ، شما را در اداره ی زندگی یاری می‌كند و با كمك آن بهتر در امور دنیوی خویش موفق خواهید شد .[16] در تقسیم‌بندی اوقات و نظم روزانه‌ای كه پیشوایان معصوم (ع) توصیه كرده‌اند ، مسرّت و شادی جایگاه ویژه‌ای دارد ، چنانكه امام رضا (ع) می ‌فرماید : كوشش كنید اوقات روز شما چهار قسمت باشد؛ ساعتی برای عبادت و خلوت با خدا ، ساعتی برای تأمین معاش ، ساعتی برای معاشرت با برادران مورد اعتماد وكسانی كه شما را به عیب‌هایتان واقف می ‌سازند و در باطن به شما خلوص و صفا دارند و ساعتی را هم به تفریحات و لذائذ خود اختصاص دهید و از مسرّت و شادی ساعات تفریح ، نیروی انجام وظائف را تأمین كنید .[17] عوامل شادی آفرین : اسلام دین شادی وحلاوت و نشاط است ، اما شادی آمیخته با فساد را تجویز نمی‌كند و برای مسلمانان سبك‌سری ، هرزگی و توهین را به بهانه شادی روا نمی ‌دارد . خداوند می ‌فرماید : در رأس همه ی عوامل شادی و نشاط ایمان به خدا و تقوای الهی است و در سایه دین است كه شادی واقعی به‌دست خواهد آمد . یكی از راه‌های بدست آوردن شادی و نشاط پایدار ومعنوی ، استفاده از رهنمودهای دین در كم كردن وابستگی‌ها به‌دنیا و آرزوهای دور و دراز در رسیدن به مظاهر دنیا و به‌طور كلی زهد و قانع بودن است . زیرا هر چه وابستگی انسان به مظاهر دنیا و مال و منال و لذّت‌های گذرا بیشتر باشد ، غم و افسردگی بیشتری را به دنبال خواهد داشت .[18] پیامبر اكرم (ص) در این باره می ‌فرماید : علاقه شدید به مظاهر دنیا غم و اندوه را زیاد می‌كند .[19] یكی دیگر از عوامل شادی آفرین در زندگی انسان تفریح و است . روح انسان به تفریح و نیاز دارد. به‌طوری كه تفریحات سالم از بهترین شادی ها و لذت‌های سالم و نشاط‌آور انسان است . طبق کلام خدا ومعصومین هرچه در زندگی گناه نباشد ،زندگی شیرین تر و شادی در آن بیشتر جریان دارد قرآن می فرماید :كسانی كه تقوا داشته باشند ، زندگی‌شان شیرین می شود . « وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَ أَبْكى » [22]‏ آیه‌ی قرآن است ،می فرماید : شاد کردن و گریاندن دست خدا است . خداوند در قرآن كریم به سیاحت و سفر امر فرموده‌است تا انسان هم از سرنوشت و سرگذشت گذشتگان آگاهی یابد و عبرت گیرد و هم از زیبایی طبیعت بهره ببرد و شادمان شود. ورزش و بازی نیز از جمله عوامل شادی محسوب می ‌شود . ورزش از كارهای نشاط‌آوری است كه رهبران دینی به آن عنایت داشته و به بعضی از ورزش‌ها به خاطر اینكه در ورزیدگی وفنون رزمی و دفاعی تأثیر دارند ، بیشتر توجه شده‌است. چنانكه پیامبر اكرم (ص) می‌فرماید : حق فرزند بر عهده پدرش این است كه به او نوشتن و شنا كردن و تیر‌اندازی را آموزش بدهد و جز از راه حلال روزی او را تامین نكند.[20] رسول خدا می‌فرماید : هر كه مومنی را شاد كند ، مرا شاد كرده و هر كه مرا شاد نماید ، همانا خداوند را شاد نموده است.[21] نتیجه طبق کلام خدا ومعصومین هرچه در زندگی گناه نباشد ،زندگی شیرین تر و شادی در آن بیشتر جریان دارد قرآن می فرماید :كسانی كه تقوا داشته باشند ، زندگی‌شان شیرین می شود . « وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَ أَبْكى » [22]‏ آیه‌ی قرآن است ،می فرماید : شاد کردن و گریاندن دست خدا است .خیلی از اوقات اتفاق افتاده که در ظاهر به خاطر کاری ناراحتی پیش آمده اما چون آن مورد ، صبغه ی دینی داشته بلافاصله از راه دیگری خوشحال شده ایم و بالعکس ، از موردی به خوشحالی کذایی رسیده ایم که به چشم به هم زدنی آن شادی از ما سلب شده است .پس می توان به این نکته ی اساسی و مهم رسید که از راه گناه لذت واقعی نخواهیم برد !! پی نوشت ها : 1- لغت‌نامه‌ی دهخدا ، ذیل واژه‌ی شادی 2- همان منبع ، ذیل واژه‌ی تفریح
دوشنبه 14/6/1390 - 14:48
قرآن
آشنایی با ثواب خواندن سوره های قرآن (3) ثواب قرائت سوره نساء در هر جمعه امیرالمؤ منین علیه السلام فرمودند: كسى كه در هر جمعه سوره نساء را بخواند، از فشار قبر ایمن خواهد بود. ثواب قرائت سوره مائده امام باقر علیه السلام فرمودند: كسى كه هر پنجشنبه سوره مائده را قرائت كند، ایمانش لباس ظلم نپوشیده و هیچ گاه شرك نخواهد ورزید. ثواب قرائت سوره انعمام امام صادق علیه السلام فرمودند: سوره انعام یك جا نازل شده و در حال نزول هفتاد هزار فرشته آن را بدرقه مى كردند تا بر حضرت محمد صلى الله علیه و آله نازل شد. پس آن را بزرگ بدانید و تكریم نمایید. و اگر مردم مى دانستند در آن چیست ، آن را ترك نمى كردند. بسم الله الر حمن الر حیم خواندن قرآن باید همراه با تدبر در آیات قرآن باشد و قاری به هنگام تلاوت قرآن در معنا و مفاهیم آن اندیشه كند. چرا كه اندیشه و تفكر در قرآن مقدمه ای برای عمل به دستورات الهی است. تنها در این صورت است كه انسان به این توابهای عظیم نائل می شود. تلاش ما بر این است تا شما را را با گوشه ای از ثواب عظیم تلاوت سوره های قرآن آشنا كنیم. جهت مطالعه بیشتر رجوع كنید به كتاب ثواب العمال و عقاب الاعمال شیخ صدوق ثواب قرائت سوره حمد امام صادق علیه السلام فرمودند: اسم اعظم خداوند در سوره حمد است . ثواب قرائت سوره بقره و آل عمران امام صادق علیه السلام فرمودند: كسى كه سوره بقره و آل عمران را بخواند، این دو در روز قیامت مانند دو پاره ابر یا دو سایبان بر سر او سایه مى اندازند. ثواب خواندن آیة الكرسى هنگام خواب و پس از هر نماز راوى مى گوید: از امام رضا علیه السلام شنیدم كه فرمودند: كسى كه به هنگام خواب آیت الكرسى بخواند، انشاء الله از فلج شدن ترسى نخواهد داشت . و كس كه آن را پس از هر نمازى بخواند، هیچ گزنده زهردارى به او آسیب نخواهد رساند. ثواب قرائت سوره نساء در هر جمعه امیرالمؤ منین علیه السلام فرمودند: كسى كه در هر جمعه سوره نساء را بخواند، از فشار قبر ایمن خواهد بود. ثواب قرائت سوره مائده امام باقر علیه السلام فرمودند: كسى كه هر پنجشنبه سوره مائده را قرائت كند، ایمانش لباس ظلم نپوشیده و هیچ گاه شرك نخواهد ورزید. ثواب قرائت سوره انعام امام صادق علیه السلام فرمودند: سوره انعام یك جا نازل شده و در حال نزول هفتاد هزار فرشته آن را بدرقه مى كردند تا بر حضرت محمد صلى الله علیه و آله نازل شد. پس آن را بزرگ بدانید و تكریم نمایید. و اگر مردم مى دانستند در آن چیست ، آن را ترك نمى كردند. ثواب قرائت سوره اعراف امام صادق علیه السلام فرمودند: كسى كه سوره اعراف را در هر ماه بخواند، در روز قیامت از كسانى خواهد بود كه هیچ ترس و اندهى ندارد . و اگر در هر جمعه آن را قرائت نماید، از كسانى خواهد بود كه در روز قیامت مورد محاسبه قرار نمى گیرند. و آگاه باشید كه یكى از محكمات قرآن در این سوره این است . و همانا در روز قیامت براى هر كسى كه آن را خوانده باشد، گواهى مى دهد. ثواب قرائت سوره انفال و توبه امام صادق علیه السلام فرمودند: كسى كه در هر ماه سوره انفال و توبه را بخواند، هیچگاه گرفتار هیچ نوع نفاقى نخواهد شد و از شیعیان امیرالمومنین علیه السلام خواهد بود . ثواب قرائت سوره یونس امام صادق علیه السلام فرمودند: كسى كه هر دو ماه یا سه ماه یك بار سوره یونس را بخواند، نمى ترسد كه از جاهلان باشد و در روز قیامت از مقربین خواهد بود. ثواب قرائت سوره هود امام باقر علیه السلام فرمودند: كسى كه در هر جمعه سوره هود را بخواند، خداى عزوجل در روز قیامت او را در گروه پیامبران برمى انگیزد و در آن روز او را بى گناه خواهند دانست . ثواب قرائت سوره یوسف امام صادق علیه السلام فرمودند: كسى كه سوره یوسف را در هر شب یا روز بخواند، خداى متعال او را در روز قیامت در حالى بر مى انگیزد كه مانند، یوسف زیباست و در روز قیامت هیچ ترسى به او نخواهد رسید و از بهترین بندگا صالح خداوند خواهد بود. و نیز فرمودند: این سوره در تورات نیز آمده است . ثواب قرائت سوره رعد امام صادق علیه السلام فرمودند: كسى كه سوره رعد را زیاد قرائت نماید، هیچگاه خداوند او را گرفتار صاعقه نخواهد نمود؛ گر چه دشمن اهل بیت علیه السلام باشد. و اگر مومن باشد، بدون حساب او را وارد بهشت خواهد نمود و شفاعت او در مورد همه خاندان و برادرانش كه آنها را مى شناسد، پذیرفته مى شود. ثواب قرائت سوره ابراهیم و حجر امام صادق علیه السلام فرمودند: كسى كه در هر جمعه سوره ابراهیم و حجر را در دو ركعت با هم بخواند، 7 هیچ گاه دچار فقر، دیوانگى و مصیبت نخواهد شد. ثواب قرائت سوره نحل امام باقر علیه السلام فرمودند: كسى كه در هر ماه سوره نحل را بخواند، از جریمه دادن و هفتاد بلا كه كوچكترین آن دیوانگى ، جذام و پیسى است ، محفوظ خواهد بود. و مسكن او در جنت عدن كه وسط بهشت است خواهد مرد. ثواب قرائت سوره بنى اسرائیل امام صادق علیه السلام فرمودند: كسى كه سوره بنى اسرائیل را در هر شب جمع زیارت كند، تا قائم آل محمد صلى الله علیه و آله را درك نكند و از اصحاب او نباشد، نخواهد مرد. ثواب قرائت سوره كهف 1. امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: هیچ بنده اى آیه قل انما ان بشر مثلكم .... را نمى خواند، مگر این كه نورى خواهد داشت از خوابگاه خود تا كعبه و اگر از اهل مكه باشد نور او را تا بیت المقدس خواهد بود. 2. امام صادق علیه السلام فرمودند: كسى كه سوره كهف را در هر جمعه بخواند، نمى میرد، مگر شهید و خداوند او را با شهدا بر مى انگیزاند و در روز قیامت همراه با شهدا خواهد بود. ثواب قرائت سوره مریم امام صادق علیه السلام فرمودند: كسى كه بر خواندن سوره مریم مداومت نماید، تا زمانى كه از لحاظ جانى و مال و فرزندان به بى نیازى نرسد، نخواهد مرد و در آخرت از یاران حضرت عیسى علیه السلام خواهد بود و نیز در آخرت مانند دارایى سلیمان در دنیا را به او خواهند داد. ثواب قرائت سوره طه امام صادق علیه السلام فرمودند: خواندن سوره طه را ترك نكنید. زیرا خدوند آن سوره و كسى را كه آن را تلاوت كند، دوست مى دارد. كسى كه بر قرائت آن مداومت نماید، خداوند در روز قیامت نامه عملش را به دست راستش خواهد داد ؛ درباره كارهاى او در زمان مسلمانیش محاسبه نخواهد شد و در آخرت آن قدر پاداش به او مى دهند، كه راضى مى شود. ثواب قرائت سوره انبیاء امام صادق علیه السلام فرمودند: كسى كه به خاطر علاقه به سوره انبیاء، آن را تلاوت نماید، مانند كسى خواهد بود كه در بهشتهاى ناز و نعمت با همه پیامبران همنشین است . و در طول زندگانى خود در چشم مردم شخص ‍ متشخصى خواهد بود ثواب قرائت سوره حج امام صادق علیه السلام فرمودند: كسى كه هر سه روز یك بار سوره حج را تلاوت نماید، یك سال نمى گذرد كه به حج برود. و اگر در سفر حج بمیرد، وارد بهشت مى شود. عرض كردم : اگر از مخالفین ( سنى ) باشد چطور؟ فرمودند: از عذابش كاسته مى شود. ثاب قرائت سوره مومنین امام صادق علیه السلام فرمودند: كسى كه سوره مؤ منین را قرائت نماید، خداوند او را تا آخر عمر سعادتمند مى نماید. و اگر بر قرائت آن در هر جمعه مداومت نماید، منزل او در فردوس اعلى ( بهشت برتر) همراه با پیامبران و رسولان خواهد بود. ثواب قرائت سوره نور امام صادق علیه السلام فرمودند: با تلاوت سوره نور مال و عفت خود و زنانتان را حفظ كنید. زیرا هر كسى كه هر روز یا هر شب بر قرائت آن مداومت نماید، تا زمان مرگش هیچ یك از افراد خاندانش زنا نخواهد كرد؛ و هنگامى كه بمیرد، هفتاد هزار فرشته او را تا قبرش تشییع مى نمایند، و تمامى این فرشتگان تا زمان ورود او به قبر براى او دعا و از خدا برایش آمرزش
دوشنبه 14/6/1390 - 14:45
قرآن
عدالت محورى در قرآن و حدیث‏ عدالت میزان فضیلت‏ عدالت در لغت به معناى استواء یا استقامت است و یا به هر دو معنا، چنانکه از قول بزرگان مشخص مى‏گردد، برخى گفته‏اند عدالت از خصال روح و روان انسان بوده و با تقوا ملازم مى‏باشد، چنانچه قرآن مى‏فرماید: «اعدلوا هو اقرب للتقوى؛(1) عدالت پیشه نمائید که به پرهیزگارى نزدیک‏تر است.» بر اثر ملکه عدالت آدمى انجام واجبات و ترک محرّمات را به صورت ملکه‏اى در خود بوجود مى‏آورد. و علماى شیعه وسنّى در این معنا اتفاق نظر دارند، در واقع عدالت یک ویژگى روحانى و معنوى است که انسان را از ارتکاب معاصى و خلاف شرع و تخلّف از فرامین پروردگار باز مى‏دارد و اجازه نمى‏دهد مؤمن از تقوا فاصله بگیرد، بلکه بالاتر از تقوا هم مى‏تواند قرار گیرد.(2) از امام صادق(ع) پرسیده‏اند: عدالت اشخاص در میان جوامع اسلامى به چه وسیله‏اى شناخته مى‏گردد؟ فرمودند: شخص را به ستر و عفّت و کفّ نفس از خوردن حرام و نگهدارى فرج از زنا و دست، از ظلم و زبان از گناه مى‏شناسند.(3) در برخى منابع روایى، عدالت از نشانه‏هاى خردمندى است چنانچه حضرت على(ع) فرموده‏اند: «من علامات العقل، العمل بسنة العدل»(4)در حدیث دیگرى، وقتى از آن امام پرهیزکاران پرسیدند: انسان عاقل چه کسى است؟ در جواب آن، فرمودند: هو الّذى یضع الشى‏ء مواضعه(5) و در تعریف عدل حضرت مى‏فرماید:العدل یضع الامور مواضعها.(6) بنابراین سخنان، کسى که از خرد بهره‏اى دارد به عدالت فکر مى‏کند و در صدد اجراى آن است. در حدیث معتبر جنود عقل و جنود جهل از امام کاظم(ع) و امام صادق(ع) روایت شده است، عدالت در لشکر عقل قرار مى‏گیرد و ستم و جور جزو سپاهیان جهل است.(7) امام خمینى (ره) در توضیح این فراز از حدیث نوشته‏اند: «...عدالت... عبارت است از: تعدیل جمیع قواى باطنیه و ظاهریه و روحیه و نفسیه و به این اطلاق، فیلسوف متقدم (ارسطاطالیس) گفته (است): عدالت همه فضیلت است نه جزوى از آن».(8) ایشان در جاى دیگر متذکر گردیده‏اند: «عدالت... حد وسط بین افراط و تفریط و آن از امّهات فضایل اخلاقیّه است بلکه عدالت مطلقه تمام فضایل باطنیه و ظاهریه و روحیه و قلبیه و نفسیه و جسمیه است زیرا که عدل مطلق مستقیم به همه معناست چه در مظهریت اسماء و صفات و تحقق به آن که استقامت مطلق است و مختص به انسان کامل است و ربّ آن حضرت اسم اللّه الاعظم است که بر صراط مستقیم حضرت اسمائى است چنانچه مى‏فرماید:«ما من دابّةٍ الّا هو آخذ بناصیتها انّ ربّى على صراط مستقیم؛(9) هیچ جنبنده‏اى نیست مگر آن که زمام اختیارش را خداوند گرفته است، هر آینه پروردگار من بر راهى راست باشد» پس عدالت که عبارت از حدّ وسط بین افراط و تفریط و غلوّ و تقصیر است از فضایل بزرگ انسانیت است....»(10) در واقع اعتدال حدّ طبیعى و سالم امور است و عقل از عوامل کشف واقعیات موجود در جهان تکوین است و پى بردن به سنّت‏ها و قوانین تکاملى حاکم بر جهان و برجامعه و بر تکوین انسان و بهره‏گیرى از آنها در مسیر رشد و تکامل فرد و جامعه در حالى که جهل منشأ افراط و تفریط و از میان بردن اعتدال و توازن در حیات انفرادى و اجتماعى است،(11) از این جهت حضرت على(ع) فرموده‏اند: «لایرى الجاهل الّا مفرطاً أو مفرّطا؛(12) فرد نادان را جز در حال زیاده روى و کم روى مشاهده نمى‏کنند.» کاربرد گوناگون عدل در قرآن‏ برخى عدل را مقابل ظلم دانسته و به معناى احقاق حق و اخراج حق از باطل گفته‏اند.(13) در قرآن لفظ عدل با کاربردهاى گوناگون به کار رفته است: او عدل ذلک صیاماً؛(14) یا برابر آن روزه بگیرد. و در جاى دیگر: و لن تستطیعوا ان تعدلوا بین النساء و لو حرصتم؛(15) هر چند بکوشید هرگز نتوانید در میان زنان به عدالت رفتار کنید. که مراد از آن عدالت در محبّت و علاقه قلبى است، در آیه‏اى نیز قرآن مى‏فرماید: «و لایقبل منها شفاعة ولایؤخذ منها عدل؛(16) شفاعتى از کسى پذیرفته نگردد و از کسى عوضى نستانند.» یعنى برابر گناه چیزى از شخصى گرفته نمى‏شود یا: «و ان تعدل کلّ عدلٍ لایؤخذمنها؛(17) و اگر براى رهایى خویش هرگونه فدیه دهند پذیرفته نخواهد شد.» در این آیه به معناى برابرى آمده است: «ثمّ الّذین کفروا بربّهم یعدلون؛(18) با این همه کافران با پروردگار خویش، دیگرى را برابر مى‏دانند». اما در آیه: «و ممّن خلقنا امّة یهدون بالحق و به یعدلون؛(19) از مخلوقین ما عده‏اى هستند که به حق راه مى‏نمایند و به عدالت رفتار مى‏کنند.» کاربرد دیگرى دارد، نظیر: «و من قوم موسى امة یهدون بالحق و به یعدلون؛(20) گروهى از قوم موسى هستند که مردم را به سوى حق هدایت مى‏کنند و به عدالت رفتار مى‏نمایند.» و بدین معناست که آنان در حالى که خود بر حق هستند اهل هدایت و عدالتند، البته در روایات منقول از اهل بیت(ع) منظور از یهدون بالحق و یا یهدون الناس بالحق ائمه هدى مى‏باشند.(21) توازن در جامعه‏ عدل را به معناى توازن و میزان نوشته‏اند، در روح آدمى این مزاج و اعتدال دیده مى‏شود و اگر بهم بخورد، اختلالات روانى و ناراحتى‏هاى رفتارى ظاهر مى‏گردد، در اجتماع نیز باید چنین تعادلى برقرار شود و همه از لحاظ تمامى حقوق مادى و معنوى، وظایف، توانایى‏ها و مانند آن در حالتى از توازن و اعتدال بسر ببرند. امتیازات این جامعه به تقواست نه چیز دیگر. البته حق ثابت است و قابل تغییر و تبدیل نمى‏باشد امّا عدل رساندن این حق به صاحبش مى‏باشد، نظیر کارى که دستگاه گردش خون مى‏کند و غذا و اکسیژن به تمامى اعضاء و جوارح بدن مى‏رساند و به هر عضو مطابق شایستگى و لیاقت و نوع فعّالیت رسیدگى مى‏کند و این نظام پیچیده بدن آدمى خود از عدالت پیروى مى‏کند و گرنه شخص بیمار است و باید معالجه شود، حضرت على(ع) براى اجراى عدالت در جامعه و رسانیدن حقوق مردم به خودشان و نیز بر نتابیدن این شیوه توسط دنیا طلبان و افراد حریص و سرانجام بر اثر خوى جهالت و تعصّب خوارج که از مسیر اعتدال خارج شده بودند، به شهادت رسید. وقتى پذیرفتیم کار عدل این است که موازنه‏اى ایجاد مى‏کند پس باید تفاوت و اختلاف هم وجود داشته باشد تا میان آنها تعادل برقرار گردد. عدالت اقتضا مى‏نماید که اختلاف‏هاى طبیعى را به رسمیت بشناسیم و در مقدرات تفاوت‏ها را در نظر گیریم مولوى مى‏گوید. عدل وضع نعمتى بر موضعش‏ نى به هر بیخى که باشد آبکش‏ شهید آیت اللّه مطهرى مى‏نویسد: «معناى عدالت این نیست که همه مردم در محصول رنج و زحمت و کار یکدیگر، شریک باشند و مانند اعضاى یک خانواده هر کسى، هر چه به دست آورد، بى مضایقه در همان خانه خرج مى‏کند و جیب‏ها یکى است البته ممکن است گاهى (نه همیشه) علایق خانوادگى تا این اندازه صمیمیت به وجود آورد، کما این که علایق ایمانى هم احیاناً همین مقدار صمیمیت بوجود مى‏آورد، امّا نمى‏شود حکم کلّى کرد و این را به صورت قانون ذکر کرد. این فوق عدالت و مساوات است، احسان است و فضل، عدالت رعایت استحقاق است... عدالت آن است که تحت قاعده و قانون درمى‏آید. معناى عدالت این است که امتیازاتى که نصیب افراد مى‏شود بر مبناى صلاح و استحقاق باشد... عدالت تنها یک حسنه اخلاقى و یک نافله روحى نیست که از نظر فردى خوب است، این که آدم، عادل باشد، عدالت معنایى وسیعتر(دارد) شامل حقوق اجتماعى است و اسلام به آن فوق‏العاده اهمیت داده و آن را وظیفه بزرگ اجتماعى مى‏داند. على بن ابى طالب(ع) شهید راه عدالت شد. على نه تنها خودش عادل بود بلکه مردى عدالت خواه بود... آنچه جامعه را حفظ مى‏کند و پایه حفظ اجتماع است عدل است...»(22) اجتماع همچون مجموعه‏اى است که در آن اجزاء و ابعاد مختلفى به کار رفته است و هدف خاصى از آن منظور مى‏باشد. باید شرایط معیّنى در آن ازحیث مقدار لازم هر جزء و از لحاظ کیفیت اجزاء رعایت شود و تنها در این صورت آن مجموعه مى‏تواند باقى بماند و به حیات خود ادامه دهد و اثرى مطلوب و مفید بر جاى بگذارد. از نظر تعادل اجتماعى آنچه ضرورى است این مى‏باشد که میزان احتیاجات در نظر گرفته شود و متناسب با آنها امکانات، تجهیزات و نیرو اختصاص یابد جهان موزون و متعادل است و در غیر این صورت برپا نبود، قرآن مى‏فرماید. «و السّماء رفعها و وضع المیزان؛(23) آسمان را برافراشت و میزان را بر نهاد.» بنابه نظر قاطبه مفسّرین مقصود این است که در بناى جهان، خداوند، عدالت را رعایت نموده است در حدیث نبوى مى‏خوانیم: «بالعدل قامت السموات و الارض؛(24) همانا آسمان‏ها و زمین بر اساس عدل برپاست.» عدل به معناى تناسب و توازن از شؤون حکیم بودن و علیم بودن خداوند است و ذات بارى تعالى به مقتضاى علم و حکمت خود مى‏داند که براى هر موجودى چه اندازه‏اى لازم و ضرورى است، معناى دیگر عدالت رعایت تساوى در استحقاق‏هاى مشابه است، رعایت حقوق افراد نیز در مقوله عدالت قرار مى‏گیرد یعنى اشخاص در مقام مقایسه با یکدیگر حقوق و اولویت‏هایى دارند که مى‏تواند بناى عدالت قرار گیرد، همچنین براى رسیدن جامعه به سعادت و خوشبختى باید این مسایل رعایت گردد که وجدان هر فرد آن را تأیید مى‏کند(25) مولوى مى‏گوید: عدل چه بود؟ وضع اندر موضعش‏ ظلم چه بود؟ وضع در ناموضعش‏ عدل چه بود؟ آب ده اشجار را ظلم چه بود؟ آب دادن خار را! مرحوم مولا مهدى نراقى این توازن را به شکل دیگر ترسیم مى‏نماید: عدالت عبارت است از ائتلاف همه قوا و اتفاق آنها بر فرمانبرى از عقل به طورى که کشمکش از میان برود و فضیلت مخصوص هر یک حاصل شود و شکّ نیست که اتّفاق و اعتدال همه قوا، کمال آنهاست نه کمال قوّه عملى به تنهایى. مگر این که گفته شود ائتلاف صرفاً در به کاربردن هر یک از قوا بر وجه شایسته و مناسب خود تحقق مى‏یابد و به کار انداختن هر قوّه‏اى و لو قوّه نظرى از جانب قوّه عملى است زیرا شأن و کار او به کار انداختن این قوا در جاى شایسته و در خور آنها به نحو اعتدال است و بدون این معنا صدور فعل از قوه تحقق نمى‏یابد. عدالت مستلزم ملکات سه گانه یعنى حکمت، عفت و شجاعت است. اعتدال اخلاقى به منزله توازن در مزاج است. هنگامى که این حالت سه گانه حاصل گردید براى عقل عملى قوه تسلط و تدبیر نسبت به همه قوا حاصل مى‏شود، به طورى که همگى فرمانبر او مى‏شوند و او هر یک را به مقتضاى رأى خود به کار مى‏برد. پس اگر عدالت را عبارت از خود این قوه یا خود تدبیر و تصرف در بدن و امور منزل و شهر بدانیم، بدون دخالت ملکه‏هاى سه گانه، در این صورت عدالت صرفاً کمال عقل عملى خواهد بود. در هر حال عدالت و ملکات ملازم یکدیگرند و حصول آن متوقف است بر وجود ملکات و آمیختگى آنها و این سه، اجزاى عدالتند.(26) عدل و مساوات اسلامى‏ مساوات با ابعاد گوناگون و در زمینه‏هاى مختلف در آیات قرآن و احادیث فراوان مورد تأکید قرار گرفته و جوانب آن تبیین گشته است، مساوات در نظام تکوین یعنى تمامى انسان‏ها داراى آفرینشى مساوى و نیازهاى طبیعى و ارزشى برابرند و نژاد، زبان طایفه و خاستگاه جغرافیایى و تاریخى بر آن تأثیرى ندارد. قرآن مى‏فرماید: «یا ایها النّاس انّا خلقناکم من ذکرٍ و انثى و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا انّ اکرمکم عنداللّه اتقیکم؛(27) اى مردمان شما را از مرد و زنى آفریدیم و به صورت ملّت‏ها و قبیله هایى درآوردیم تا با یکدیگر آشنا شوید و هم را بشناسید(نه آن که به وسیله نژاد و رنگ و طایفه بر یکدیگر افتخار کنید) همانا گرامى‏ترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست. در این آیه بر همسانى نوع انسان تأکید شده و هرگونه امتیاز، جز تقوا نفى گردیده است، در بیانى زیبا و عمیق رسول اکرم(ص) آدمیان را از آغاز خلقت آدم تا کنون همچون دندانه‏هاى شانه دانسته‏اند.(28) حضرت امام رضا(ع) نیز در کلامى گُهربار فرموده‏اند: پروردگار همه یکى است و پاداش افراد به اعمال است. (نه چیز دیگر).(29) طبق موازین قرآنى، انسان‏ها در برابر قانون، حقوقى همسان دارند. حتى افراد مذاهب دیگر در جامعه اسلامى در اجراى قانون با مسلمانان یکى هستند. مواهب طبیعى نیز در اختیار تمام انسان‏هاست. همگان را قرآن به بهره بردارى از امکانات کره زمین اعم از معادن، جنگل‏ها، مراتع، خوردنى‏ها و نوشیدنى‏ها فرا خوانده است: «الّذى جعل لکم الارض مهداً وسلک لکم فیها سبلاً و انزل من السماء ماءً فاخرجنا به من نباتٍ شتى کلوا و أرعواانعامکم؛(30) خدایى که زمین را مکان آرامش شما قرار داد و برایتان در آن راههایى پدید آورد و از آسمان باران فرو فرستاد تا بدان انواعى از گیاهان برویانیم، از آنها بخورید و براى چارپایان نیز از آنها استفاده کنید.» مجموعه امکانات و اموال عمومى جامعه اسلامى که بیت المال نام دارد در دست دولت و یا بالاترین نهاد ادارى اجرایى سپرده مى‏شود که باید در مصرف آن اصل مساوات رعایت شود چنانچه رسول اکرم(ص) و حضرت على(ع) در دوران حکومت و زعامت خویش این گونه عمل مى‏کردند. اجراى اصل مساوات در بهره بردارى از این سرمایه‏ها و ثروت‏هاى عمومى، بنیاد اشرافى گرى و تکاثرطلبى را از بین مى‏برد و فقر و نادارى را زایل مى‏سازد و جامعه را به سوى عدالت سوق مى‏دهد برابرى در زندگى و امور معاش و به هنگام استفاده از امکانات در تعالیم اسلامى به مسلمانان آموزش داده شده است، از جمله این که ثروتمندان، بینوایان را فراموش نکنند، همسایگان در برابر گرسنگى یکدیگر بى تفاوت نباشند.(31) البته با همه این مزایایى که اصل مساوات دارد نمى‏توان آن را معادل عدالت دانست بلکه مى‏توان گفت عدل تقسیم مساوى است، همه به اندازه کارى که کرده‏اند پاداش داده مى‏شوند و یا مجازات مى‏گردند.(32) در واقع عدالت رعایت مساوات است در شرایط مساوى، عدالت اقتضا مى‏کند استحقاق‏هاى جامعه را به طور مساوى رعایت کنیم و اگر به افراد با توانایى‏هاى گوناگون همسان نمره دهیم خود نوعى ستم است(33) قرآن چنین مساواتى را محکوم مى‏نماید: «ام نجعل الذین آمنوا و عملوا الصالحات کالمفسیدن فى الارض، ام نجعل المتقین کالفجار»(34)، «قل هل یستوى الذین یعلمون و الّذین لایعلمون».(35) کلمه عدل با مترادف فارسى آن یعنى «داد» تفاوت دارد. چنانچه در تاریخ خاور زمین آمده است: کلمه خاص جدید آن دوره یعنى زمان داریوش براى مفهوم قانون در فارسى باستان دات(داد) بود که بعدها متداول گردید.(36) عدل با «جود» هم تفاوتى بارز دارد. جود احسان مالى است و در عین حالى که یک نوع فداکارى به شمار مى‏آید و به لحاظ اخلاقى فضیلتى ارزشمند به شمار مى‏آید امّا نمى‏تواند معادل با عدالت قرار گیرد و عدل اشرف و افضل آن است و رکن اجتماع به شمار مى‏آید. به تعبیر شهید مطهرى احسان وجود نفلى است که تحت قاعده در نمى‏آید و به منزله زینت و زیور اجتماع است، گذشته آن، تا فردى ملکه عدل را در خود تقویت نکرده باشد به دیگران نیکى نمى‏کند و از عاطفه اجتماعى بهره‏اى‏ ندارد.(37) قسط یعنى چه؟ مفردات راغب قسط را بهره‏اى ناشى از عدل مى‏داند که متوجه افراد مى‏شود. قرآن مى‏فرماید:قل امر ربى بالقسط(38) یا: لیجزى الذین آمنوا و عملوا الصالحات بالقسط(39) و: یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین للّه شهداء بالقسط.(40) و در چندین جا تأکید دارد قسط را پیشه خود سازید که خداوند افراد مقسط را دوست دارد: انّ اللّه یحب المقسطین.(41) آیة اللّه میرزا محمد تقى موسوى اصفهانى مى‏نویسد: مفهوم عدل از قسط عمومیّت بیشترى دارد زیرا که قسط در مورد اداى حق دیگران به کار مى‏رود چون اداى شهادت، قضاوت، وزن نمودن و پیمانه کردن و امثال آن و به عبارت دیگر قسط، تنها در مواردى استعمال مى‏شود که به حق غیر مربوط باشد و عدل در مورد حق دیگران و حق خود انسان به کار مى‏رود. پس معناى عدل موافقت با حق به طور مطلق است و قسط موافقت با حق مردم مى‏باشد.(42) بنابراین عدل رعایت دقیق حق و حقوق مردم است و برابرى همه در برخوردارى از حقوق و منافع مشروع و معقول خویش، چنانچه ظلم زیرپا نهادن حق و حقوق دیگران است و نابرابرى و تبعیض در برخوردارى هر کس از سهم و حق خویش.(43) قسط به فتح اوّل یعنى رعایت عدالت در حق مردم امّا با کسره اوّل به معنى ظلم و انحراف است و قاسط یعنى: ظلم کننده و مقسط یعنى کسى که از روى عدالت مردم را بهره‏مند سازد. اقساط از باب افعال نیز آن است که نصیب دیگرى داده شود و همان انصاف است.(44) از قرآن بر مى‏آید که پیامبران براى این که مردم خود از درون بجوشند و قیام کنند و بیدار شوند و اقدام به قسط کنند، به سوى آنان فرستاده شدند: «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط و انزلنا الحدید فیه بأس شدید و منافع للناس؛(45) و این نکته ظریفى است که این مردم خفته، پایمال شده شهوات و خرافات، نظام‏هاى فاسد و استبدادى، بعد از آن که با هدایت پیامبران الهى شناخت پیدا کردند و به بصیرت رسیدند و ملاک و معیارها را به دست آوردند، اصول و قوانین را درک کردند آن وقت هر کدام از جاى خویش بلند شوند و به قسط اقدام کنند. بیّنه در آیه فوق، دلیل و برهانى است که مردم را روشن مى‏نماید و از آن پس وقتى افراد از قیود و حدود نفسانى و مواریث حیوانى و تحمیل‏هاى محیطى رها شدند و همه چیز براى آنان تبیین گردید، اصول عملى و ثابت و تدوینى را به دست مى‏آورند آن وقت سهم هر کس را بر حسب لیاقت بدهند اعم از سهم معنوى و مادى، استعداد هر کس را شکوفا سازند، موقعیت اجتماعى افراد را مشخص نموده و تثبیت سازند. حضرت على(ع) وقتى زمان جاهلیت اعراب را ترسیم مى‏فرماید متذکر مى‏گردد که در این جامعه: عالمها ملجم و جاهلها مکرم؛سرزمینى که دانشمندش دهنه به دهانش زده شده و نادانش گرامى داشته شده است.» حال اگر جامعه‏اى از ساختمان‏هاى خوب، اتومبیل‏هاى آخرین مدل، مراکز صنعتى پیشرفته و سایر امکانات برخوردار باشد امّا مردمش از لحاظ فکرى این گونه باشند در جاهلیت بسر مى‏برد و توسعه فکرى و گسترش اندیشه در آن متوقف و منجمد است. انبیاء و اولیاء مى‏کوشند تا مردم از جاى بلند شوند و همه داعى به قسط و حامى آن باشند و بدان عمل کنند. آیه نمى‏گوید انبیاء دست مردم را بگیرند و آنها را وادار به چنین امرى کنند، بلکه تأکید دارد فرستادگان الهى کوشیده‏اند مردم به این درجه از آگاهى برسند که قسط را در جامعه پیاده نمایند، اجتماعى که هر چیزى در آن به جاى خود و هر کسى در موقعیت حقیقى و واقعى خویش قرار دارد و هر اندیشه و استعدادى قابلیت خود را بروز دهد و هر فردى به میزان عمل و تفکر و ابتکار، بهره‏مند باشد. چنین دعوتى در میان تمامى انبیاء دیده مى‏شود و نیروى حق پشتیبان آن است.(46) امام خمینى نیز براى به وجود آوردن این آگاهى و بصیرت به پا خاست و مردم را نسبت به جنایات و فجایع و ابتذال اخلاقى و فرهنگى رژیم استبدادى حساس نمود و سپس آنان را براى متلاشى نمودن چنین تشکیلاتى برانگیخت و رهبرى نمود و انقلاب اسلامى را بنیان گذارى کرد. امام وضع جامعه را در رژیم پهلوى چنین ترسیم مى‏کند: «مردم به دو دسته تقسیم شده‏اند ظالم و مظلوم. در یک طرف میلیون‏ها مسلمان گرسنه و محروم از بهداشت و فرهنگ قرار گرفته است و در طرف دیگر اقلیت‏هایى از افراد ثروتمند و صاحب قدرت سیاسى که عیّاش و هرزه‏گر و فاسدند. مردم محروم کوشش مى‏کنند که خود را از ظلم حکّام غارتگر نجات دهند تا زندگى بهترى پیدا کنند و این کوشش ادامه دارد لکن اقلیت‏هاى حاکم و دستگاههاى حکومتى جائر مانع آنهاست. ما وظیفه داریم مردم مظلوم و محروم را نجات دهیم و پشتیبان مظلومین و دشمن ظالمین باشیم.»(47) امام در جاى دیگر دلیل این وضع را بیان مى‏کند: «چون در گذشته براى برانداختن حکّام خائن و فاسد به طور دسته جمعى و بالاتفاق قیام کردیم و بعضى سستى به خرج دادند و حتى از بحث و تبلیغ نظریات و نظامات اسلامى مضایقه نمودند بلکه به عکس به دعاگویى حکّام ستمکار پرداختند، این اوضاع به وجود آمد».(48) امام، جامعه پس از انقلاب اسلامى را این گونه معرفى مى‏کند: «در آن صورت روابط بین انسان‏ها چه اقتصادى و چه غیر اقتصادى در داخل چنین جامعه‏اى و در رابطه این جامعه با خارج تغییر مى‏کند و ضوابط عوض مى‏شود، همه امتیازات لغو مى‏شود. فقط تقوا ملاک برترى است. زمامدار با پایین‏تر فرد جامعه برابر است. ضوابط و معیارهاى الهى و انسانى مبناى پیمان و یا قطع روابط است».(49) اهمیت و ضرورت عدالت‏ جهان آفرینش و نظام کائنات بر عدل استوار است، یعنى هیچ کدام از امور خلقت و نهادهاى تکوینى از این قانون بیرون نمى‏باشد. حضرت على(ع) فرموده‏اند: «العدل اساس به قوام العالم؛(50) عدل شالوده‏اى است که جهان هستى بر آن بنا گردیده است.» هیچ چیز در این نظام بیهوده، نابسامان و آشفته نیست، همه سیارات، ستارگان، کره زمین و موجودات آن، آسمان‏ها و کهکشان‏ها آن چنان قوانین دقیق و شگفت انگیزى دارند که علم مى‏کوشد این روابط را کشف کند و آنها را بکار گیرد، هرگونه تخلف از نظم عمومى و روابط حاکم بر آن باعث اختلال و آشفتگى است و اعتدال در پرتو قرار گرفتن در حوزه قوانین و سنت‏هاى قاطع طبیعى است تا هر چیز به جاى خود در مسیر خود و در روند تکاملى مخصوص به خویش حرکت کند.(51) قرآن تصریح مى‏کند که آفرینش بر عدل و توازن و بر اساس استحقاق‏ها و قابلیت‏ها استوار است، در برخى از آیات از مقام فاعلیت و تدبیر الهى به عنوان مقام قیام به عدل یاد شده است: «شهد اللّه انّه لا اله الّا هو و الملائکة و اولواالعلم قائماً بالقسط؛(52) خداوند حکم کرد و فرشتگان و دانشوران نیز که هیچ خدایى جز او، بر پا دارنده عدل نمى‏باشد»، استمرار نظام ضرورى موجودات جهان، دلیل قاطع و روشنى است بر وجود قوانین عادلانه که موجب پیدایش مجموعه هستى بوده و آن را به شکل مستمر و همیشگى برقرار ساخته است. اصول علم الهى، نوامیس ایجاد و نظام ربّانى نشان مى‏دهد که آفریننده جهان در افعال خویش عادل بوده و هر موجودى را در مقام لایق خود تمکین ونصیب داده و نظمى با استقامت برقرار نموده است. آنچه که در افق نظام تحقق دارد، به اندازه‏گیرى دقیق و غیر قابل بیش و کم آفریده شده و آن مرتبه از هستى و کمّیت و کیفیت کمالى را که حائز گردیده، براى آن ضرورى بوده است.(53) خداوند علاوه بر نظام تکوین در امور تشریعى، اصل عدل را اساس قرار داده و حکمت بعثت را ارسال رسل و انزال کتاب را عدالت دانسته است، قرآن مى‏فرماید: «قل امر ربّى بالقسط؛(54) بگو پروردگار من به عدل فرمان داده است». و نیز تأکید مى‏نماید: «ذلکم اقسط عند اللّه».(55) قرآن مقام رهبرى و امامت را پیمان الهى، ضد ظلم و توأم با عدل مى‏داند و تصریح مى‏نماید: «لاینال عهدى الظالمین».(56)ابو على طبرسى ذیل آیه اهدنا الصراط المستقیم نوشته است: براى آن چند معنى گفته‏اند یکى این که مراد پیامبر و امامان بعد از او هستند و در اخبار شیعه این نکته آمده است. بعد اضافه مى‏کند صراط مستقیم همان دینى است که خداوند امر به قبول آن و عمل به آن کرده است یعنى توحید و عدل و ولایت (امامت) کسى که خدا پیروى از او را واجب کرده است.(57) امر به عدل توسط خداوند در قرآن تأکید شده است.(58) و حضرت على(ع) مى‏فرماید: هر کارى را با عدالت انجام بده.(59) شناخت خداوند به عنوان امر کننده به عدل و برپا دارنده عدل اساسى‏ترین معرفتى است که تعالیم پیامبران بر آن استوار گردیده است. در واقع در تمامى شرایع الهى، عدالت، اصلى بنیادین است و محور اساسى برنامه‏هاى فرستادگان الهى و تبلیغات آسمانى توسط آن رسولان، اجراى عدالت و زندگى مردم بر شالوده عدالت است و با این وصف هر جا ظلم باشد آن زندگى ضد رضاى الهى است و با هدف عالى پیامبران و ائمه هدى(ع) مغایرت دارد، اگرچه ظلمى اندک باشد و حاکم ظالم اولین فردى است که پا به دوزخ مى‏گذارد.(60) هدف انبیاء آن است که مردم از چنان ایمان، اعتقاد به خدا و معاد و نیز فضیلت‏هاى اخلاقى برخوردار گردند که تار و پود جامعه را متحول ساخته و خود به عدالت اقدام نموده و جامعه‏اى با معیارى عادلانه تشکیل دهند. حضرت على (ع) مى‏فرمایند: «العدل رأس الایمان»(61) رسول اکرم(ص) جاهلیت عربى را از بین برد و جامعه‏اى مبتنى بر عدالت بنیان نهادند(استقبل الناس بالعدل)(62) استاد محمد رضا حکیمى مى‏نویسد: قدرت دینى باید کار را با اجراى عدالت آغاز کند و با همه مردم به میزان عدل رفتار نماید و هیچ عاملى و موقعیتى موجب تفاوت و امتیاز نگردد...پس به سادگى نمى‏توان هر چگونگى و هر برخوردى با جامعه و ملّت و اموال و امکانات و فرصت و پست را اسلامى نامید و ریشه اسلام و اعتقادات مردم را متزلزل کرد.بایستى که قدرت اداره عموم مردم و راضى نگاهداشتن همه قشرها را دارد، عدالت است.(63) بقاى حاکمیت در گرو اجراى عدالت است چنانچه على(ع) فرموده‏اند: «ما حصّن الدّول بمثل العدل؛(64) هیچ دژى همچون عملى ساختن عدالت، حاکمیت را پاسدارى نمى‏نماید.» آن حضرت به فرماندار خویش در بصره مى‏نویسد: اهالى را با تحقیق عدالت و انتشار احسان به دستگاه حکومت علاقه‏مندگردان و به هیچ روى در قلوب آنان ترس میفکن.(65) اگر حاکمیتى در جهت اداره سالم امور گوناگون جامعه، رشد و شکوفایى افراد، تکریم انسان‏ها و تکیه بر ارزش‏ها و فضیلت‏ها، عدالت را در نظر نگیرد، آنچه مى‏باشد اعمال قدرت است و نوعى ستم و تحمیلى هر چند ظاهرى درست داشته باشد.(66) امام امیرالمؤمنین(ع) مى‏فرمایند: «العدل حیاة الاحکام»(67) اجراى عدالت موجب زنده گردیدن احکام و عمل نمودن به آنها مى‏شود. آرى ستون خیمه جامعه عدالت است و در واقع اجتماع پیکرى است که روح و جان آن را عدالت تشکیل مى‏دهد. اهمیت عدالت تا بدان حد است که رسول اکرم(ص) مى‏فرمایند: «عدل ساعةٍ خیرٌ من عبادة سبعین سنّة».(68) امام صادق(ع) در شرح آیه: «اذا دعاکم لما یحییکم» مى‏فرمایند: منظور ولایت على بن ابى طالب(ع) است زیرا قبول امامت او و پیروى از دستوراتش به امورات شما بهتر سامان مى‏دهد و اجراى عدالت را در بین شما پایدارتر مى‏سازد.(69) پس عدالت آنچنان اهمیتى را داراست که مى‏تواند ملاک تولّى و فلسفه امامت قرار گیرد. همچنین امام صادق(ع) در تفسیر آیه:اعلموا انّ اللّه یحیى الارض بعد موتها فرموده‏اند: العدل بعدالجور، یعنى منظور از این احیاء زنده کردن زمین، عدالتى است که پس از ستم حاکم مى‏گردد.(70) امام کاظم(ع) نیز در توضیح آیه مورد اشاره فرمودند: این که خداوند متعال در قرآن کریم فرموده‏اند زمین را پس از مردگى زندگى مى‏بخشند، این زنده کردن به آن نیست که با باران زمین را زنده کند بلکه خداوند مردانى را بر مى‏انگیزد تا اصول عدالت را زنده کنند، پس زمین در پرتو عدل احیاء مى‏گردد( بى تردید) اجراى حد خداوند در زمین مفیدتر از چهل روز بارندگى است.(71) پى‏نوشت‏ها: 1. سوره مائده، آیه 7. 2. نک: جامع المقاصد، کشف اللثام و نیز مستمسک عروة الوثقى. 3. وسایل الشیعه، شیخ حرّ عاملى، کتاب شهادات، باب 41.
دوشنبه 14/6/1390 - 14:44
قرآن
عدالت محورى در قرآن و حدیث‏ عدالت میزان فضیلت‏ عدالت در لغت به معناى استواء یا استقامت است و یا به هر دو معنا، چنانکه از قول بزرگان مشخص مى‏گردد، برخى گفته‏اند عدالت از خصال روح و روان انسان بوده و با تقوا ملازم مى‏باشد، چنانچه قرآن مى‏فرماید: «اعدلوا هو اقرب للتقوى؛(1) عدالت پیشه نمائید که به پرهیزگارى نزدیک‏تر است.» بر اثر ملکه عدالت آدمى انجام واجبات و ترک محرّمات را به صورت ملکه‏اى در خود بوجود مى‏آورد. و علماى شیعه وسنّى در این معنا اتفاق نظر دارند، در واقع عدالت یک ویژگى روحانى و معنوى است که انسان را از ارتکاب معاصى و خلاف شرع و تخلّف از فرامین پروردگار باز مى‏دارد و اجازه نمى‏دهد مؤمن از تقوا فاصله بگیرد، بلکه بالاتر از تقوا هم مى‏تواند قرار گیرد.(2) از امام صادق(ع) پرسیده‏اند: عدالت اشخاص در میان جوامع اسلامى به چه وسیله‏اى شناخته مى‏گردد؟ فرمودند: شخص را به ستر و عفّت و کفّ نفس از خوردن حرام و نگهدارى فرج از زنا و دست، از ظلم و زبان از گناه مى‏شناسند.(3) در برخى منابع روایى، عدالت از نشانه‏هاى خردمندى است چنانچه حضرت على(ع) فرموده‏اند: «من علامات العقل، العمل بسنة العدل»(4)در حدیث دیگرى، وقتى از آن امام پرهیزکاران پرسیدند: انسان عاقل چه کسى است؟ در جواب آن، فرمودند: هو الّذى یضع الشى‏ء مواضعه(5) و در تعریف عدل حضرت مى‏فرماید:العدل یضع الامور مواضعها.(6) بنابراین سخنان، کسى که از خرد بهره‏اى دارد به عدالت فکر مى‏کند و در صدد اجراى آن است. در حدیث معتبر جنود عقل و جنود جهل از امام کاظم(ع) و امام صادق(ع) روایت شده است، عدالت در لشکر عقل قرار مى‏گیرد و ستم و جور جزو سپاهیان جهل است.(7) امام خمینى (ره) در توضیح این فراز از حدیث نوشته‏اند: «...عدالت... عبارت است از: تعدیل جمیع قواى باطنیه و ظاهریه و روحیه و نفسیه و به این اطلاق، فیلسوف متقدم (ارسطاطالیس) گفته (است): عدالت همه فضیلت است نه جزوى از آن».(8) ایشان در جاى دیگر متذکر گردیده‏اند: «عدالت... حد وسط بین افراط و تفریط و آن از امّهات فضایل اخلاقیّه است بلکه عدالت مطلقه تمام فضایل باطنیه و ظاهریه و روحیه و قلبیه و نفسیه و جسمیه است زیرا که عدل مطلق مستقیم به همه معناست چه در مظهریت اسماء و صفات و تحقق به آن که استقامت مطلق است و مختص به انسان کامل است و ربّ آن حضرت اسم اللّه الاعظم است که بر صراط مستقیم حضرت اسمائى است چنانچه مى‏فرماید:«ما من دابّةٍ الّا هو آخذ بناصیتها انّ ربّى على صراط مستقیم؛(9) هیچ جنبنده‏اى نیست مگر آن که زمام اختیارش را خداوند گرفته است، هر آینه پروردگار من بر راهى راست باشد» پس عدالت که عبارت از حدّ وسط بین افراط و تفریط و غلوّ و تقصیر است از فضایل بزرگ انسانیت است....»(10) در واقع اعتدال حدّ طبیعى و سالم امور است و عقل از عوامل کشف واقعیات موجود در جهان تکوین است و پى بردن به سنّت‏ها و قوانین تکاملى حاکم بر جهان و برجامعه و بر تکوین انسان و بهره‏گیرى از آنها در مسیر رشد و تکامل فرد و جامعه در حالى که جهل منشأ افراط و تفریط و از میان بردن اعتدال و توازن در حیات انفرادى و اجتماعى است،(11) از این جهت حضرت على(ع) فرموده‏اند: «لایرى الجاهل الّا مفرطاً أو مفرّطا؛(12) فرد نادان را جز در حال زیاده روى و کم روى مشاهده نمى‏کنند.» کاربرد گوناگون عدل در قرآن‏ برخى عدل را مقابل ظلم دانسته و به معناى احقاق حق و اخراج حق از باطل گفته‏اند.(13) در قرآن لفظ عدل با کاربردهاى گوناگون به کار رفته است: او عدل ذلک صیاماً؛(14) یا برابر آن روزه بگیرد. و در جاى دیگر: و لن تستطیعوا ان تعدلوا بین النساء و لو حرصتم؛(15) هر چند بکوشید هرگز نتوانید در میان زنان به عدالت رفتار کنید. که مراد از آن عدالت در محبّت و علاقه قلبى است، در آیه‏اى نیز قرآن مى‏فرماید: «و لایقبل منها شفاعة ولایؤخذ منها عدل؛(16) شفاعتى از کسى پذیرفته نگردد و از کسى عوضى نستانند.» یعنى برابر گناه چیزى از شخصى گرفته نمى‏شود یا: «و ان تعدل کلّ عدلٍ لایؤخذمنها؛(17) و اگر براى رهایى خویش هرگونه فدیه دهند پذیرفته نخواهد شد.» در این آیه به معناى برابرى آمده است: «ثمّ الّذین کفروا بربّهم یعدلون؛(18) با این همه کافران با پروردگار خویش، دیگرى را برابر مى‏دانند». اما در آیه: «و ممّن خلقنا امّة یهدون بالحق و به یعدلون؛(19) از مخلوقین ما عده‏اى هستند که به حق راه مى‏نمایند و به عدالت رفتار مى‏کنند.» کاربرد دیگرى دارد، نظیر: «و من قوم موسى امة یهدون بالحق و به یعدلون؛(20) گروهى از قوم موسى هستند که مردم را به سوى حق هدایت مى‏کنند و به عدالت رفتار مى‏نمایند.» و بدین معناست که آنان در حالى که خود بر حق هستند اهل هدایت و عدالتند، البته در روایات منقول از اهل بیت(ع) منظور از یهدون بالحق و یا یهدون الناس بالحق ائمه هدى مى‏باشند.(21) توازن در جامعه‏ عدل را به معناى توازن و میزان نوشته‏اند، در روح آدمى این مزاج و اعتدال دیده مى‏شود و اگر بهم بخورد، اختلالات روانى و ناراحتى‏هاى رفتارى ظاهر مى‏گردد، در اجتماع نیز باید چنین تعادلى برقرار شود و همه از لحاظ تمامى حقوق مادى و معنوى، وظایف، توانایى‏ها و مانند آن در حالتى از توازن و اعتدال بسر ببرند. امتیازات این جامعه به تقواست نه چیز دیگر. البته حق ثابت است و قابل تغییر و تبدیل نمى‏باشد امّا عدل رساندن این حق به صاحبش مى‏باشد، نظیر کارى که دستگاه گردش خون مى‏کند و غذا و اکسیژن به تمامى اعضاء و جوارح بدن مى‏رساند و به هر عضو مطابق شایستگى و لیاقت و نوع فعّالیت رسیدگى مى‏کند و این نظام پیچیده بدن آدمى خود از عدالت پیروى مى‏کند و گرنه شخص بیمار است و باید معالجه شود، حضرت على(ع) براى اجراى عدالت در جامعه و رسانیدن حقوق مردم به خودشان و نیز بر نتابیدن این شیوه توسط دنیا طلبان و افراد حریص و سرانجام بر اثر خوى جهالت و تعصّب خوارج که از مسیر اعتدال خارج شده بودند، به شهادت رسید. وقتى پذیرفتیم کار عدل این است که موازنه‏اى ایجاد مى‏کند پس باید تفاوت و اختلاف هم وجود داشته باشد تا میان آنها تعادل برقرار گردد. عدالت اقتضا مى‏نماید که اختلاف‏هاى طبیعى را به رسمیت بشناسیم و در مقدرات تفاوت‏ها را در نظر گیریم مولوى مى‏گوید. عدل وضع نعمتى بر موضعش‏ نى به هر بیخى که باشد آبکش‏ شهید آیت اللّه مطهرى مى‏نویسد: «معناى عدالت این نیست که همه مردم در محصول رنج و زحمت و کار یکدیگر، شریک باشند و مانند اعضاى یک خانواده هر کسى، هر چه به دست آورد، بى مضایقه در همان خانه خرج مى‏کند و جیب‏ها یکى است البته ممکن است گاهى (نه همیشه) علایق خانوادگى تا این اندازه صمیمیت به وجود آورد، کما این که علایق ایمانى هم احیاناً همین مقدار صمیمیت بوجود مى‏آورد، امّا نمى‏شود حکم کلّى کرد و این را به صورت قانون ذکر کرد. این فوق عدالت و مساوات است، احسان است و فضل، عدالت رعایت استحقاق است... عدالت آن است که تحت قاعده و قانون درمى‏آید. معناى عدالت این است که امتیازاتى که نصیب افراد مى‏شود بر مبناى صلاح و استحقاق باشد... عدالت تنها یک حسنه اخلاقى و یک نافله روحى نیست که از نظر فردى خوب است، این که آدم، عادل باشد، عدالت معنایى وسیعتر(دارد) شامل حقوق اجتماعى است و اسلام به آن فوق‏العاده اهمیت داده و آن را وظیفه بزرگ اجتماعى مى‏داند. على بن ابى طالب(ع) شهید راه عدالت شد. على نه تنها خودش عادل بود بلکه مردى عدالت خواه بود... آنچه جامعه را حفظ مى‏کند و پایه حفظ اجتماع است عدل است...»(22) اجتماع همچون مجموعه‏اى است که در آن اجزاء و ابعاد مختلفى به کار رفته است و هدف خاصى از آن منظور مى‏باشد. باید شرایط معیّنى در آن ازحیث مقدار لازم هر جزء و از لحاظ کیفیت اجزاء رعایت شود و تنها در این صورت آن مجموعه مى‏تواند باقى بماند و به حیات خود ادامه دهد و اثرى مطلوب و مفید بر جاى بگذارد. از نظر تعادل اجتماعى آنچه ضرورى است این مى‏باشد که میزان احتیاجات در نظر گرفته شود و متناسب با آنها امکانات، تجهیزات و نیرو اختصاص یابد جهان موزون و متعادل است و در غیر این صورت برپا نبود، قرآن مى‏فرماید. «و السّماء رفعها و وضع المیزان؛(23) آسمان را برافراشت و میزان را بر نهاد.» بنابه نظر قاطبه مفسّرین مقصود این است که در بناى جهان، خداوند، عدالت را رعایت نموده است در حدیث نبوى مى‏خوانیم: «بالعدل قامت السموات و الارض؛(24) همانا آسمان‏ها و زمین بر اساس عدل برپاست.» عدل به معناى تناسب و توازن از شؤون حکیم بودن و علیم بودن خداوند است و ذات بارى تعالى به مقتضاى علم و حکمت خود مى‏داند که براى هر موجودى چه اندازه‏اى لازم و ضرورى است، معناى دیگر عدالت رعایت تساوى در استحقاق‏هاى مشابه است، رعایت حقوق افراد نیز در مقوله عدالت قرار مى‏گیرد یعنى اشخاص در مقام مقایسه با یکدیگر حقوق و اولویت‏هایى دارند که مى‏تواند بناى عدالت قرار گیرد، همچنین براى رسیدن جامعه به سعادت و خوشبختى باید این مسایل رعایت گردد که وجدان هر فرد آن را تأیید مى‏کند(25) مولوى مى‏گوید: عدل چه بود؟ وضع اندر موضعش‏ ظلم چه بود؟ وضع در ناموضعش‏ عدل چه بود؟ آب ده اشجار را ظلم چه بود؟ آب دادن خار را! مرحوم مولا مهدى نراقى این توازن را به شکل دیگر ترسیم مى‏نماید: عدالت عبارت است از ائتلاف همه قوا و اتفاق آنها بر فرمانبرى از عقل به طورى که کشمکش از میان برود و فضیلت مخصوص هر یک حاصل شود و شکّ نیست که اتّفاق و اعتدال همه قوا، کمال آنهاست نه کمال قوّه عملى به تنهایى. مگر این که گفته شود ائتلاف صرفاً در به کاربردن هر یک از قوا بر وجه شایسته و مناسب خود تحقق مى‏یابد و به کار انداختن هر قوّه‏اى و لو قوّه نظرى از جانب قوّه عملى است زیرا شأن و کار او به کار انداختن این قوا در جاى شایسته و در خور آنها به نحو اعتدال است و بدون این معنا صدور فعل از قوه تحقق نمى‏یابد. عدالت مستلزم ملکات سه گانه یعنى حکمت، عفت و شجاعت است. اعتدال اخلاقى به منزله توازن در مزاج است. هنگامى که این حالت سه گانه حاصل گردید براى عقل عملى قوه تسلط و تدبیر نسبت به همه قوا حاصل مى‏شود، به طورى که همگى فرمانبر او مى‏شوند و او هر یک را به مقتضاى رأى خود به کار مى‏برد. پس اگر عدالت را عبارت از خود این قوه یا خود تدبیر و تصرف در بدن و امور منزل و شهر بدانیم، بدون دخالت ملکه‏هاى سه گانه، در این صورت عدالت صرفاً کمال عقل عملى خواهد بود. در هر حال عدالت و ملکات ملازم یکدیگرند و حصول آن متوقف است بر وجود ملکات و آمیختگى آنها و این سه، اجزاى عدالتند.(26) عدل و مساوات اسلامى‏ مساوات با ابعاد گوناگون و در زمینه‏هاى مختلف در آیات قرآن و احادیث فراوان مورد تأکید قرار گرفته و جوانب آن تبیین گشته است، مساوات در نظام تکوین یعنى تمامى انسان‏ها داراى آفرینشى مساوى و نیازهاى طبیعى و ارزشى برابرند و نژاد، زبان طایفه و خاستگاه جغرافیایى و تاریخى بر آن تأثیرى ندارد. قرآن مى‏فرماید: «یا ایها النّاس انّا خلقناکم من ذکرٍ و انثى و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا انّ اکرمکم عنداللّه اتقیکم؛(27) اى مردمان شما را از مرد و زنى آفریدیم و به صورت ملّت‏ها و قبیله هایى درآوردیم تا با یکدیگر آشنا شوید و هم را بشناسید(نه آن که به وسیله نژاد و رنگ و طایفه بر یکدیگر افتخار کنید) همانا گرامى‏ترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست. در این آیه بر همسانى نوع انسان تأکید شده و هرگونه امتیاز، جز تقوا نفى گردیده است، در بیانى زیبا و عمیق رسول اکرم(ص) آدمیان را از آغاز خلقت آدم تا کنون همچون دندانه‏هاى شانه دانسته‏اند.(28) حضرت امام رضا(ع) نیز در کلامى گُهربار فرموده‏اند: پروردگار همه یکى است و پاداش افراد به اعمال است. (نه چیز دیگر).(29) طبق موازین قرآنى، انسان‏ها در برابر قانون، حقوقى همسان دارند. حتى افراد مذاهب دیگر در جامعه اسلامى در اجراى قانون با مسلمانان یکى هستند. مواهب طبیعى نیز در اختیار تمام انسان‏هاست. همگان را قرآن به بهره بردارى از امکانات کره زمین اعم از معادن، جنگل‏ها، مراتع، خوردنى‏ها و نوشیدنى‏ها فرا خوانده است: «الّذى جعل لکم الارض مهداً وسلک لکم فیها سبلاً و انزل من السماء ماءً فاخرجنا به من نباتٍ شتى کلوا و أرعواانعامکم؛(30) خدایى که زمین را مکان آرامش شما قرار داد و برایتان در آن راههایى پدید آورد و از آسمان باران فرو فرستاد تا بدان انواعى از گیاهان برویانیم، از آنها بخورید و براى چارپایان نیز از آنها استفاده کنید.» مجموعه امکانات و اموال عمومى جامعه اسلامى که بیت المال نام دارد در دست دولت و یا بالاترین نهاد ادارى اجرایى سپرده مى‏شود که باید در مصرف آن اصل مساوات رعایت شود چنانچه رسول اکرم(ص) و حضرت على(ع) در دوران حکومت و زعامت خویش این گونه عمل مى‏کردند. اجراى اصل مساوات در بهره بردارى از این سرمایه‏ها و ثروت‏هاى عمومى، بنیاد اشرافى گرى و تکاثرطلبى را از بین مى‏برد و فقر و نادارى را زایل مى‏سازد و جامعه را به سوى عدالت سوق مى‏دهد برابرى در زندگى و امور معاش و به هنگام استفاده از امکانات در تعالیم اسلامى به مسلمانان آموزش داده شده است، از جمله این که ثروتمندان، بینوایان را فراموش نکنند، همسایگان در برابر گرسنگى یکدیگر بى تفاوت نباشند.(31) البته با همه این مزایایى که اصل مساوات دارد نمى‏توان آن را معادل عدالت دانست بلکه مى‏توان گفت عدل تقسیم مساوى است، همه به اندازه کارى که کرده‏اند پاداش داده مى‏شوند و یا مجازات مى‏گردند.(32) در واقع عدالت رعایت مساوات است در شرایط مساوى، عدالت اقتضا مى‏کند استحقاق‏هاى جامعه را به طور مساوى رعایت کنیم و اگر به افراد با توانایى‏هاى گوناگون همسان نمره دهیم خود نوعى ستم است(33) قرآن چنین مساواتى را محکوم مى‏نماید: «ام نجعل الذین آمنوا و عملوا الصالحات کالمفسیدن فى الارض، ام نجعل المتقین کالفجار»(34)، «قل هل یستوى الذین یعلمون و الّذین لایعلمون».(35) کلمه عدل با مترادف فارسى آن یعنى «داد» تفاوت دارد. چنانچه در تاریخ خاور زمین آمده است: کلمه خاص جدید آن دوره یعنى زمان داریوش براى مفهوم قانون در فارسى باستان دات(داد) بود که بعدها متداول گردید.(36) عدل با «جود» هم تفاوتى بارز دارد. جود احسان مالى است و در عین حالى که یک نوع فداکارى به شمار مى‏آید و به لحاظ اخلاقى فضیلتى ارزشمند به شمار مى‏آید امّا نمى‏تواند معادل با عدالت قرار گیرد و عدل اشرف و افضل آن است و رکن اجتماع به شمار مى‏آید. به تعبیر شهید مطهرى احسان وجود نفلى است که تحت قاعده در نمى‏آید و به منزله زینت و زیور اجتماع است، گذشته آن، تا فردى ملکه عدل را در خود تقویت نکرده باشد به دیگران نیکى نمى‏کند و از عاطفه اجتماعى بهره‏اى‏ ندارد.(37) قسط یعنى چه؟ مفردات راغب قسط را بهره‏اى ناشى از عدل مى‏داند که متوجه افراد مى‏شود. قرآن مى‏فرماید:قل امر ربى بالقسط(38) یا: لیجزى الذین آمنوا و عملوا الصالحات بالقسط(39) و: یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین للّه شهداء بالقسط.(40) و در چندین جا تأکید دارد قسط را پیشه خود سازید که خداوند افراد مقسط را دوست دارد: انّ اللّه یحب المقسطین.(41) آیة اللّه میرزا محمد تقى موسوى اصفهانى مى‏نویسد: مفهوم عدل از قسط عمومیّت بیشترى دارد زیرا که قسط در مورد اداى حق دیگران به کار مى‏رود چون اداى شهادت، قضاوت، وزن نمودن و پیمانه کردن و امثال آن و به عبارت دیگر قسط، تنها در مواردى استعمال مى‏شود که به حق غیر مربوط باشد و عدل در مورد حق دیگران و حق خود انسان به کار مى‏رود. پس معناى عدل موافقت با حق به طور مطلق است و قسط موافقت با حق مردم مى‏باشد.(42) بنابراین عدل رعایت دقیق حق و حقوق مردم است و برابرى همه در برخوردارى از حقوق و منافع مشروع و معقول خویش، چنانچه ظلم زیرپا نهادن حق و حقوق دیگران است و نابرابرى و تبعیض در برخوردارى هر کس از سهم و حق خویش.(43) قسط به فتح اوّل یعنى رعایت عدالت در حق مردم امّا با کسره اوّل به معنى ظلم و انحراف است و قاسط یعنى: ظلم کننده و مقسط یعنى کسى که از روى عدالت مردم را بهره‏مند سازد. اقساط از باب افعال نیز آن است که نصیب دیگرى داده شود و همان انصاف است.(44) از قرآن بر مى‏آید که پیامبران براى این که مردم خود از درون بجوشند و قیام کنند و بیدار شوند و اقدام به قسط کنند، به سوى آنان فرستاده شدند: «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط و انزلنا الحدید فیه بأس شدید و منافع للناس؛(45) و این نکته ظریفى است که این مردم خفته، پایمال شده شهوات و خرافات، نظام‏هاى فاسد و استبدادى، بعد از آن که با هدایت پیامبران الهى شناخت پیدا کردند و به بصیرت رسیدند و ملاک و معیارها را به دست آوردند، اصول و قوانین را درک کردند آن وقت هر کدام از جاى خویش بلند شوند و به قسط اقدام کنند. بیّنه در آیه فوق، دلیل و برهانى است که مردم را روشن مى‏نماید و از آن پس وقتى افراد از قیود و حدود نفسانى و مواریث حیوانى و تحمیل‏هاى محیطى رها شدند و همه چیز براى آنان تبیین گردید، اصول عملى و ثابت و تدوینى را به دست مى‏آورند آن وقت سهم هر کس را بر حسب لیاقت بدهند اعم از سهم معنوى و مادى، استعداد هر کس را شکوفا سازند، موقعیت اجتماعى افراد را مشخص نموده و تثبیت سازند. حضرت على(ع) وقتى زمان جاهلیت اعراب را ترسیم مى‏فرماید متذکر مى‏گردد که در این جامعه: عالمها ملجم و جاهلها مکرم؛سرزمینى که دانشمندش دهنه به دهانش زده شده و نادانش گرامى داشته شده است.» حال اگر جامعه‏اى از ساختمان‏هاى خوب، اتومبیل‏هاى آخرین مدل، مراکز صنعتى پیشرفته و سایر امکانات برخوردار باشد امّا مردمش از لحاظ فکرى این گونه باشند در جاهلیت بسر مى‏برد و توسعه فکرى و گسترش اندیشه در آن متوقف و منجمد است. انبیاء و اولیاء مى‏کوشند تا مردم از جاى بلند شوند و همه داعى به قسط و حامى آن باشند و بدان عمل کنند. آیه نمى‏گوید انبیاء دست مردم را بگیرند و آنها را وادار به چنین امرى کنند، بلکه تأکید دارد فرستادگان الهى کوشیده‏اند مردم به این درجه از آگاهى برسند که قسط را در جامعه پیاده نمایند، اجتماعى که هر چیزى در آن به جاى خود و هر کسى در موقعیت حقیقى و واقعى خویش قرار دارد و هر اندیشه و استعدادى قابلیت خود را بروز دهد و هر فردى به میزان عمل و تفکر و ابتکار، بهره‏مند باشد. چنین دعوتى در میان تمامى انبیاء دیده مى‏شود و نیروى حق پشتیبان آن است.(46) امام خمینى نیز براى به وجود آوردن این آگاهى و بصیرت به پا خاست و مردم را نسبت به جنایات و فجایع و ابتذال اخلاقى و فرهنگى رژیم استبدادى حساس نمود و سپس آنان را براى متلاشى نمودن چنین تشکیلاتى برانگیخت و رهبرى نمود و انقلاب اسلامى را بنیان گذارى کرد. امام وضع جامعه را در رژیم پهلوى چنین ترسیم مى‏کند: «مردم به دو دسته تقسیم شده‏اند ظالم و مظلوم. در یک طرف میلیون‏ها مسلمان گرسنه و محروم از بهداشت و فرهنگ قرار گرفته است و در طرف دیگر اقلیت‏هایى از افراد ثروتمند و صاحب قدرت سیاسى که عیّاش و هرزه‏گر و فاسدند. مردم محروم کوشش مى‏کنند که خود را از ظلم حکّام غارتگر نجات دهند تا زندگى بهترى پیدا کنند و این کوشش ادامه دارد لکن اقلیت‏هاى حاکم و دستگاههاى حکومتى جائر مانع آنهاست. ما وظیفه داریم مردم مظلوم و محروم را نجات دهیم و پشتیبان مظلومین و دشمن ظالمین باشیم.»(47) امام در جاى دیگر دلیل این وضع را بیان مى‏کند: «چون در گذشته براى برانداختن حکّام خائن و فاسد به طور دسته جمعى و بالاتفاق قیام کردیم و بعضى سستى به خرج دادند و حتى از بحث و تبلیغ نظریات و نظامات اسلامى مضایقه نمودند بلکه به عکس به دعاگویى حکّام ستمکار پرداختند، این اوضاع به وجود آمد».(48) امام، جامعه پس از انقلاب اسلامى را این گونه معرفى مى‏کند: «در آن صورت روابط بین انسان‏ها چه اقتصادى و چه غیر اقتصادى در داخل چنین جامعه‏اى و در رابطه این جامعه با خارج تغییر مى‏کند و ضوابط عوض مى‏شود، همه امتیازات لغو مى‏شود. فقط تقوا ملاک برترى است. زمامدار با پایین‏تر فرد جامعه برابر است. ضوابط و معیارهاى الهى و انسانى مبناى پیمان و یا قطع روابط است».(49) اهمیت و ضرورت عدالت‏ جهان آفرینش و نظام کائنات بر عدل استوار است، یعنى هیچ کدام از امور خلقت و نهادهاى تکوینى از این قانون بیرون نمى‏باشد. حضرت على(ع) فرموده‏اند: «العدل اساس به قوام العالم؛(50) عدل شالوده‏اى است که جهان هستى بر آن بنا گردیده است.» هیچ چیز در این نظام بیهوده، نابسامان و آشفته نیست، همه سیارات، ستارگان، کره زمین و موجودات آن، آسمان‏ها و کهکشان‏ها آن چنان قوانین دقیق و شگفت انگیزى دارند که علم مى‏کوشد این روابط را کشف کند و آنها را بکار گیرد، هرگونه تخلف از نظم عمومى و روابط حاکم بر آن باعث اختلال و آشفتگى است و اعتدال در پرتو قرار گرفتن در حوزه قوانین و سنت‏هاى قاطع طبیعى است تا هر چیز به جاى خود در مسیر خود و در روند تکاملى مخصوص به خویش حرکت کند.(51) قرآن تصریح مى‏کند که آفرینش بر عدل و توازن و بر اساس استحقاق‏ها و قابلیت‏ها استوار است، در برخى از آیات از مقام فاعلیت و تدبیر الهى به عنوان مقام قیام به عدل یاد شده است: «شهد اللّه انّه لا اله الّا هو و الملائکة و اولواالعلم قائماً بالقسط؛(52) خداوند حکم کرد و فرشتگان و دانشوران نیز که هیچ خدایى جز او، بر پا دارنده عدل نمى‏باشد»، استمرار نظام ضرورى موجودات جهان، دلیل قاطع و روشنى است بر وجود قوانین عادلانه که موجب پیدایش مجموعه هستى بوده و آن را به شکل مستمر و همیشگى برقرار ساخته است. اصول علم الهى، نوامیس ایجاد و نظام ربّانى نشان مى‏دهد که آفریننده جهان در افعال خویش عادل بوده و هر موجودى را در مقام لایق خود تمکین ونصیب داده و نظمى با استقامت برقرار نموده است. آنچه که در افق نظام تحقق دارد، به اندازه‏گیرى دقیق و غیر قابل بیش و کم آفریده شده و آن مرتبه از هستى و کمّیت و کیفیت کمالى را که حائز گردیده، براى آن ضرورى بوده است.(53) خداوند علاوه بر نظام تکوین در امور تشریعى، اصل عدل را اساس قرار داده و حکمت بعثت را ارسال رسل و انزال کتاب را عدالت دانسته است، قرآن مى‏فرماید: «قل امر ربّى بالقسط؛(54) بگو پروردگار من به عدل فرمان داده است». و نیز تأکید مى‏نماید: «ذلکم اقسط عند اللّه».(55) قرآن مقام رهبرى و امامت را پیمان الهى، ضد ظلم و توأم با عدل مى‏داند و تصریح مى‏نماید: «لاینال عهدى الظالمین».(56)ابو على طبرسى ذیل آیه اهدنا الصراط المستقیم نوشته است: براى آن چند معنى گفته‏اند یکى این که مراد پیامبر و امامان بعد از او هستند و در اخبار شیعه این نکته آمده است. بعد اضافه مى‏کند صراط مستقیم همان دینى است که خداوند امر به قبول آن و عمل به آن کرده است یعنى توحید و عدل و ولایت (امامت) کسى که خدا پیروى از او را واجب کرده است.(57) امر به عدل توسط خداوند در قرآن تأکید شده است.(58) و حضرت على(ع) مى‏فرماید: هر کارى را با عدالت انجام بده.(59) شناخت خداوند به عنوان امر کننده به عدل و برپا دارنده عدل اساسى‏ترین معرفتى است که تعالیم پیامبران بر آن استوار گردیده است. در واقع در تمامى شرایع الهى، عدالت، اصلى بنیادین است و محور اساسى برنامه‏هاى فرستادگان الهى و تبلیغات آسمانى توسط آن رسولان، اجراى عدالت و زندگى مردم بر شالوده عدالت است و با این وصف هر جا ظلم باشد آن زندگى ضد رضاى الهى است و با هدف عالى پیامبران و ائمه هدى(ع) مغایرت دارد، اگرچه ظلمى اندک باشد و حاکم ظالم اولین فردى است که پا به دوزخ مى‏گذارد.(60) هدف انبیاء آن است که مردم از چنان ایمان، اعتقاد به خدا و معاد و نیز فضیلت‏هاى اخلاقى برخوردار گردند که تار و پود جامعه را متحول ساخته و خود به عدالت اقدام نموده و جامعه‏اى با معیارى عادلانه تشکیل دهند. حضرت على (ع) مى‏فرمایند: «العدل رأس الایمان»(61) رسول اکرم(ص) جاهلیت عربى را از بین برد و جامعه‏اى مبتنى بر عدالت بنیان نهادند(استقبل الناس بالعدل)(62) استاد محمد رضا حکیمى مى‏نویسد: قدرت دینى باید کار را با اجراى عدالت آغاز کند و با همه مردم به میزان عدل رفتار نماید و هیچ عاملى و موقعیتى موجب تفاوت و امتیاز نگردد...پس به سادگى نمى‏توان هر چگونگى و هر برخوردى با جامعه و ملّت و اموال و امکانات و فرصت و پست را اسلامى نامید و ریشه اسلام و اعتقادات مردم را متزلزل کرد.بایستى که قدرت اداره عموم مردم و راضى نگاهداشتن همه قشرها را دارد، عدالت است.(63) بقاى حاکمیت در گرو اجراى عدالت است چنانچه على(ع) فرموده‏اند: «ما حصّن الدّول بمثل العدل؛(64) هیچ دژى همچون عملى ساختن عدالت، حاکمیت را پاسدارى نمى‏نماید.» آن حضرت به فرماندار خویش در بصره مى‏نویسد: اهالى را با تحقیق عدالت و انتشار احسان به دستگاه حکومت علاقه‏مندگردان و به هیچ روى در قلوب آنان ترس میفکن.(65) اگر حاکمیتى در جهت اداره سالم امور گوناگون جامعه، رشد و شکوفایى افراد، تکریم انسان‏ها و تکیه بر ارزش‏ها و فضیلت‏ها، عدالت را در نظر نگیرد، آنچه مى‏باشد اعمال قدرت است و نوعى ستم و تحمیلى هر چند ظاهرى درست داشته باشد.(66) امام امیرالمؤمنین(ع) مى‏فرمایند: «العدل حیاة الاحکام»(67) اجراى عدالت موجب زنده گردیدن احکام و عمل نمودن به آنها مى‏شود. آرى ستون خیمه جامعه عدالت است و در واقع اجتماع پیکرى است که روح و جان آن را عدالت تشکیل مى‏دهد. اهمیت عدالت تا بدان حد است که رسول اکرم(ص) مى‏فرمایند: «عدل ساعةٍ خیرٌ من عبادة سبعین سنّة».(68) امام صادق(ع) در شرح آیه: «اذا دعاکم لما یحییکم» مى‏فرمایند: منظور ولایت على بن ابى طالب(ع) است زیرا قبول امامت او و پیروى از دستوراتش به امورات شما بهتر سامان مى‏دهد و اجراى عدالت را در بین شما پایدارتر مى‏سازد.(69) پس عدالت آنچنان اهمیتى را داراست که مى‏تواند ملاک تولّى و فلسفه امامت قرار گیرد. همچنین امام صادق(ع) در تفسیر آیه:اعلموا انّ اللّه یحیى الارض بعد موتها فرموده‏اند: العدل بعدالجور، یعنى منظور از این احیاء زنده کردن زمین، عدالتى است که پس از ستم حاکم مى‏گردد.(70) امام کاظم(ع) نیز در توضیح آیه مورد اشاره فرمودند: این که خداوند متعال در قرآن کریم فرموده‏اند زمین را پس از مردگى زندگى مى‏بخشند، این زنده کردن به آن نیست که با باران زمین را زنده کند بلکه خداوند مردانى را بر مى‏انگیزد تا اصول عدالت را زنده کنند، پس زمین در پرتو عدل احیاء مى‏گردد( بى تردید) اجراى حد خداوند در زمین مفیدتر از چهل روز بارندگى است.(71) پى‏نوشت‏ها: 1. سوره مائده، آیه 7. 2. نک: جامع المقاصد، کشف اللثام و نیز مستمسک عروة الوثقى. 3. وسایل الشیعه، شیخ حرّ عاملى، کتاب شهادات، باب 41.
دوشنبه 14/6/1390 - 14:43
قرآن
آشنایی با ثواب خواندن سوره های قرآن (2) ثواب قرائت سوره لقمان امام باقر علیه السلام فرمودند: كسى كه سوره لقمان را در هر شب بخواند، خداوند در آن شب فرشتگانى را بر او مى گمارد كه تا صبح او را از شیطان و لشكریان او حفظ نماید. و اگر در روز آن را تلاوت كند، تا شب او را از شیطان و لشكریاش حفظ مى نماید. ثواب قرائت سوره فرقان امام كاظم علیه السلام به ابن عمار فرمودند: اى ابن عمار! تلاوت سوره تبارك الذى نزل الفرقان على عبده را ترك نكن . زیرا همانا هر كسى كه هر شب آن را بخواند، خداوند هیچ گاه او را عذاب ننموده ، او را مورد محاسبه قرار نداده و در منزل او در فردوس اعلى (بهشت برتر ) خواهد بود. ثواب قرائت سوره نمل ، شعرا و قصص امام صادق علیه السلام فرمودند: كسى كه سوره هاى طواسین ( سه سوره نمل ، شعرا، و قصص ) را در شب جمعه بخواند، از دوستان خدا و در پناه او امان نخواهد بود؛ هیچگاه دچار فلاكت نخواهد شد، در آخرت به اندازه رضایت و حتى بالاتر از رضاى او از بهشت به او خواهند داد؛ و خداوند صد همسر از حوالعین به او عطا مى نماید. ثواب قرائت سوره عنكبوت و روم امام صادق علیه السلام فرمودند: اى ابامحمد! به خدا سوگند كه كسى در شب بیست و سوم ماه رمضان سوره هاى عنكبوت و روم را بخواند، اهل بهشت خواهد بود و هیچ كسى را از آن استثنا نمى كنم . و خداوند براى این سوگند گناهى بر من نخواهد داشت . و این دو سوره نزد خداوند منزلت زیادى دارند. ثواب قرائت سوره لقمان امام باقر علیه السلام فرمودند: كسى كه سوره لقمان را در هر شب بخواند، خداوند در آن شب فرشتگانى را بر او مى گمارد كه تا صبح او را از شیطان و لشكریان او حفظ نماید. و اگر در روز آن را تلاوت كند، تا شب او را از شیطان و لشكریاش حفظ مى نماید. ثواب قرائت سوره سجده امام صادق علیه السلام فرمودند: كسى كه در هر جمعه سوره سجده را بخواند، خداوند نامه عملش را به دست راستش داده و كارهایش را مورد محاسبه قرار نمى دهد؛ و از همنشینان حضرت محمد و اهل بیت علیه السلام او مى باشد. ثواب قرائت سوره احزاب عبدالله بن سنان مى گوید امام صادق علیه السلام فرمود: كسى كه سوره احزاب را زیاد بخواند، روز قیامت در پناه حضرت محمد صلى الله علیه و آله و همسران او مى باشد. سپس آن حضرت علیه السلام فرمودند: رسواییهاى زنان و مردان قریش و غیر آنها در سوره احزاب است . اى ابن سنان ! همانا سوره احزاب زنان قریش را رسوا نمود. و این سوره طولانى تر از سوره بقره بود ولى آن را تحریف و ناقص نمودند. ثواب قرائت سوره سبا و فاطر امام باقر علیه السلام فرمودند: كسى كه یك بار در عمر خود سوره یس را بخواند، خداوند به شماره هر آفریده اى در دنیا و هر آفریده اى در آخرت و در آسمان دو هزار حسنه براى او نوشته و دو هزار گناه او را پاك مى نماید و دچار فقر، زیان مالى ، زیر آوار ماندن ، بیچارگى ، دیوانگى ، جذام ، وسواس و بیماریهاى زیانبخش نمى شود. و خداوند سختیهاى مرگ و ترسهاى آن را براى او آسان نموده و قبض روح او را خود به دست مى گیرد و از كسانى خواهد بود كه خداوند براى آنان گستردگى در زندگى ، خوشحالى هنگام زیارت خداوند، و رضایت به ثواب الهى را در آخرت براى آنان تضمین نموده است . و خداوند متعال به تمام فرشتگان آسمانى و زمینیش ‍ مى فرماید: همانا كه از فلاى راضى شدم ، پس براى او استغفار نمایید. ثواب قرائت سوره صافات امام صادق علیه السلام فرمودند: كسى كه در هر جمعه سوره صافات را بخواند، پیوسته از هر آفتى محفوظ بوده و هر گرفتارى در زندگى دنیا از او دور مى شود و خوشرزقترین مردم خواهد بود و هیچ شیطان رانده شده اى و ستمگر حق كشى نمى تواند ضرر مالى و جانى به او بزند و اگر در آن روز یا شب پس از آن مى میرد، خداوند او را شهید بر مى انگیزد و شهید مى میراند و او را با شهیدان در یك مقام و منزل وارد بهشت مى نماید. ثواب قرائت سوره ص امام باقر علیه السلام فرمودند: كسى كه سوره ص را در شب جمعه بخواند، آن قدر خیر دنیا و آخرت به او مى دهند كه به هیچ كسى ، جز پیامبر مرسل یا فرشته مقرب نداده اند و خداوند او و هر كسى از خانواده اش را كه او بخواهد، حتى خدمتكارش را به بهشت مى برد؛ اگر چه او هم رتبه افراد خانواده اش یا كسانى نباشد كه شفاعتشان مى نماید. ثواب قرائت سوره زمر امام صادق علیه السلام فرمودند: كسى كه سوره زمر را قرائت نماید و قرائت آن را آسان بداند، خداوند شرف دنیا و آخرت را به او عطا مى فرماید و بدون مال و اقوام و خویشان ، او را عزیز مى نماید؛ بگونه اى كه در چشم كسانى كه او را مى بینند، بزرگ مى نماید؛ بدنش را بر آتش حرام مى گرداند و در بهشت براى او هزار شهر مى سازد كه در هر شهرى هزار قصر و در هر قصرى صد هورالعین است . و علاوه بر این ، دو چشمه آب جارى ، دو چشمه آب كه زیر درختان جارى است ، دو چشمه سر سبز و خرم ، حوالعین هاى در سراپرده ( كه چشم كسى به آنها نیفتاده است ) و انواع گوناگون نعمتها و میوه ها و از هر میوهاى دو نوع ( كه یك نوع آن دنیایى و نوع دیگر آخرتى است ) خواهد داشت
دوشنبه 14/6/1390 - 14:41
قرآن
کظم غیظ خداوند متعال یکی از مهم ترین ویژگی های انسان های الهی و پارساپیشه را، کظم غیظ و عفو از مردم می شمارد و می فرماید: والکاظمین الغیظ و العافین عن الناس و الله یحب المحسنین آل عمران/134؛ و خشم خود را فرو می برند و از خطای مردم در می گذرند و خدا نیکوکاران را دوست دارد. کظم غیظ در لغت به معنای بستن سر مشکی است که از آب پر شده باشد و به طور کنایه در مورد کسانی که از خشم و غضب پر می شوند و از اعمال آن خودداری می نمایند، به کار می رود. غیظ به معنی شدت غضب و حالت برافروختگی و هیجان فوق العاده روحی است که بعد ازمشاهده ناملایمات به انسان دست می دهد. حالت خشم و غضب از خطرناک ترین حالات است و اگر جلوی آن رها شود، در شکل یک نوع جنون و دیوانگی و از دست دادن هر نوع کنترل اعصاب خودنمایی می کند و موجب می شود که بسیاری از جنایات و تصمیم های خطرناک از انسان صادر شود که انسان یک عمر باید کفاره و تاوان آن را بپردازد.( تفسیر نمونه، 97،3) در این فرصت ما این آموزه قرآنی را با توجه به سخنان امام باقر علیه السلام مورد بررسی و تحقیق اجمالی قرار می دهیم به امید این که در ردیف کاظمین غیظ و فروبرندگان خشم نا به جا قرار گیریم. انسان ها را می توان در مواجهه با غضب، به سه گروه تقسیم کرد: 1. انسان هایی که درهنگام غضب افراط می کنند و از حد و مرز ایمان بیرون می روند. این گونه اشخاص همواره گرفتار اعمال ناپسند خود هستند و بسا که پشیمانی هم سودی به حال شان نخواهد داشت. 2. افرادی که اساساً خشمگین نمی شوند و اصلاً قوه غضبیه خود را به کار نمی گیرند و در جاهایی که حتی شرع و عقل هم برای آنان عصبانیت را لازم دانسته است، به هیچ وجه حرکتی ندارند. اینان نه تنها عملی ناپسند و زشت انجام می دهند، بلکه از افراد عصبانی بدترند و افرادی بی غیرت و بی هویت تلقی می شوند. 3. کسانی که براساس کمال وجودی خود هرگاه خشمگین شوند، از مرز اعتدال خارج نمی شوند. اینان با ایمان راسخ و اعتماد به نفسی که دارند، هنگام بروز حالت عصبانیت بر وجودشان تسلط کامل دارند و تمام اعضا و جوارح آنان تحت فرمان و ایمان شان قرار دارد. خشم مقدس قرآن کریم هرگز اصل خشم را تخطئه نمی کند، بلکه خشم های مقدس را می ستاید. اساساً خشم مقدس یکی از صفات الهی است که نام های قهار و جبار حضرتش به آن اشاره دارد. امام باقر علیه السلام در مورد ویژگی های شیعیان علی علیه السلام می فرماید: إذا غَضُِبوا لم یَظلِمُوا.( تحف العقول، 534) آن گرامی در سخن فوق نمی فرماید که شیعیان علی علیه السلام خشمگین نمی شوند؛ چرا که خشمگین شدن اگر متعادل و در راه حق باشد، نه تنها ناپسند نیست، بلکه پسندیده و مورد رضای حق هم خواهد بود. درسیره رسول خدا صلی الله علیه و آله به نقل از امیر مؤمنان علیه السلام آمده است که : آن حضرت برای امور دنیا هرگز عصبانی نمی شد، اما هرگاه برای حق غضبناک می شد، احدی را نمی شناخت و خشم پیامبر صلی الله علیه و آله آرام نمی شد تا این که حق را یاری کند.( معراج السعاده، 226) شیوه های کنترل خشم برای فرو نشاندن خشم و غضب راه کارهای مختلفی وجود دارد که با انجام آن می توان از ضررهای بعدی عصبانیت جلوگیری کرد. وقتی که در حضور امام باقر علیه السلام سخن از غضب به میان آمد حضرت فرمود: همانا که مرد خشمگین می شود و تا خود را داخل آتش نکند( و به گناهی دست نیالاید) آرامش نمی یابد و خشمش فرو نمی نشیند. پس برای این که در هنگام خشم به کارهای ناشایست اقدام نکنید هرگاه شخصی خشمگین شد، اگر ایستاد، فوراً بنشیند تا پلیدی و وسوسه های شیطان از او دور شود و هرگاه به خویشاوندانش غضب کند به نزد او رفته و بدنش را مس کند، چرا که خویشاوند اگر مس شود، آرامش یابد.( الکافی، 302،2) علاوه بر توصیه های این حدیث، ما برای کنترل خشم و عصبانیت راه کارهای دیگری که دانشمندان اخلاق و روان مطرح کرده اند نیز پیشنهاد می کنیم: 1. در آن حالت شخص به سیره انبیا، اولیا و صلحا، که خود را پیرو آنان می داند، توجه کند و در مورد آیات و احادیثی که غضب بی جا را مذمت کرده اند فکر کرده و از عواقبش بر حذر باشد. 2. در هنگام خشم استعاذه نموده و با جمله اعوذ بالله من الشیطان الرجیم به خداوند عالم پناه ببرد. 3. با آب سرد وضو بگیرد و یا غسل نماید. 4. زمینه ها و بسترهای دیگر خشم را خود یا دیگران از میان بردارند؛ مانند گرسنگی، تشنگی، خستگی، بی خوابی و ... . 5. فوائد شیرین و لذت بخش کظم غیظ را، که بارها تجربه کرده، در نظر آورد. 6. از افراد بدخلق و عصبانی فاصله بگیرد و رفاقت نکند. 7. اعتقاد به قضا و قدر خداوندی را در وجودش تقویت کند و بداند که گاهی پدید آمدن برخی حوادث ناگوار- که با میل باطنی او ناسازگار است - در تقدیر الهی است. امام باقر علیه السلام در این زمینه فرمود: در میان مخلوق خدا سزاوارترین کس به تسلیم بودن قضای خدای عز و جل کسی است که خدای عز و جل را بشناسد و هر که به قضا راضی باشد، قضا بر او وارد شود و خدا اجر او را بزرگ فرماید و هرکه قضا را ناخوش دارد، قضا بر او وارد شود و خدا اجرش را تباه سازد. 8. انسان وقتی که بر کسی ضعیف تر از خودش خشم می گیرد فراموش نکند که قدرت خداوند خیلی بالاتر از قدرت اوست و ممکن است مورد قهر و غضب و انتقام خداوند قرار گیرد. قرآن می فرماید:ولیعفوا ولیصفحوا ألا تحبون أن یغفرالله لکم و الله غفور رحیم نور/22؛ آن ها باید عفو کنند و چشم بپوشند؛ آیا دوست نمی دارید خداوند شما را ببخشد؟! و خداوند آمرزنده و مهربان است! 9. سفارش به اطرافیان در مورد یادآوری عواقب شوم عصبانیت و تذکر نکات مؤثر. می توان در خانواده، در اجتماع و یا در مراکز مهم به وسیله نصب تابلوهایی عواقب خشم خود را یادآوری کرد. حتی یک حدیث، یک نکته و عبارتی در موضوع کظم غیظ که در محل زندگی نصب است می تواند به فرد کمک کند تا خشم خود را فرو برد. 10.آخرین نکته این که بدانند انسان های عصبانی در میان مردم و عقلای عالم منفورند و بردباران عزیز و محترم. پاداش معنوی کنترل عصبانیت امام باقرعلیه السلام در ضمن بیانات خویش به پاداش معنوی کنترل خشم اشاره دارد که برخی از آنان را با هم می خوانیم: 1. نجات از آتش دوزخ امام باقر علیه السلام یکی از مهم ترین برکات خویشتن داری در حالت خشم را نجات از آتش دوزخ بیان کرده و می فرماید: من ملک نفسه إذا غَضِبَ حَرَََََّمَ الله جَسَدَهٌ عَلًی النار؛ هرکس درهنگم خشم و غضب، مالک نفس خویش باشد خداوند متعال بدن او را بر آتش جهنم حرام خواهد کرد. 2. آرامش روز قیامت آن حضرت پاداش شیرین کظم غیظ را در ضمن تفسیر آیه وَإذا ما غَضِبُوا هُم یَغفِرون شوری/37؛ و هنگامی که خشمگین شوند عفو می کنند. این گونه بیان می کند: مَن کَظِمَ غَیظاً وَ هُوَ یَقدِرُ عَلَی امضَائِهِ حَشَا اللهُ قَلبَهُ أمناً و ایماناً یوم القیامَ?؛ هرکس خشم خود را فرو برد در حالی که می توانست از طرف مقابل انتقام بگیرد، خداوند متعال در روز قیامت قلبش را ازایمان، امنیت و سلامتی پر خواهد کرد.( بحارالانوار، 411،68) 3. روشنی چشم اهل بیت علیهم السلام فرو بردن خشم و بردباری در مقابل عصبانیت از لذت بخش ترین لحظاتی است که امامان معصوم علیهم السلام از آن به عنوان روشنی چشم نام می برند. حضرت باقر علیه السلام می فرماید: پدرم( امام صادق علیه السلام) می فرمود: پسرم! هیچ چیز مانند عصبانیتی که با صبر پایان می پذیرد چشم پدرت را روشن نمی کند( الکافی، باب کظم الغیظ، ح 1) 4. امنیت از خشم خدا امام باقر علیه السلام در این مورد فرمود: در تورات موسی علیه السلام نوشته است: یا موسی أمسک غضبک عمَّن ملّکتُک علیه أکفَّ عنک غضبی؛ در کتاب تورات در ضمن مناجات خدای عزوجل با موسی علیه السلام است: ای موسی خشم خود را از کسی که تو را بر او مسلط ساخته ام بازگیر تا خشم خود را از تو باز گیرم.( همان، باب الغضب، ح 1) 5. داخل شدن در ردیف اهل ایمان قرآن کریم مؤمنین را در آیات متعدد به خاطر کنترل خشمشان می ستاید. در سوره شوری در مورد یکی از ویژگی های بارز مؤمنین می فرماید: و أذا ما غضبوا هم یغفرون شوری /37؛ و هنگامی که خشمگین شوند عفو می کنند. مضرات غضب الف. زمینه برای تسلط شیطان ضررهای فراوانی را بر غضب می توان برشمرد که مهم ترین آن تسلط شیطان بر انسان است. اساساً فرد خشمگینی که قادر به کنترل خشم خود نیست و نمی تواند در آن لحظه تصمیمات مثبت بگیرد و وجودش را آتش کینه و انتقام پر کرده است، در آن لحظه وجودش بستری مناسب برای بهره برداری شیطان است و شیطان می تواند به راحتی او را گم راه کرده و از همین راه به اهداف شوم خود دست یابد. امام باقرعلیه السلام در این زمینه می فرماید: غضب، آتش پاره ای است از شیطان که در باطن فرزند آدم است و چون کسی از شما عصبانی شدچشم های او سرخ می شود و باد به رگ های او می افتد و شیطان در وجودش داخل می شود.( معراج السعاده، 326) ب. دوری از فضایل اخلاقی انسان درحال عصبانیت از ادب و حیا و عفت فاصله می گیرد. احترام بزرگان و اطرافیان را نمی تواند نگهدارد. پرده حیا و عفت را می درد و در نتیجه سخنانی بر زبانش جاری می شود که در حالت عادی از گفتن و حتی شنیدن آن خجالت می کشد. دست به کارهایی می زند که هرگز با اخلاق و انسانیت هم خوانی ندارد. ج. خواری و رسوایی از دیگر مفاسد خشم های بی جا، خواری و ذلت و رسوایی فرد عصبانی است. او معمولاً وقتی که حالت خشم برایش عارض می شود، در میان جمع، فردی غیر عادی، ناتوان و سبک قلمداد می شود که قادر به کنترل وجودش نیست و نمی تواند امور زندگی اش را مدیریت کند و تمام کسانی که او را در آن حال می بینند به دیده حقارت و یا ترحم به او می نگرند. د. سلب اعتماد دیگران افراد جامعه به ویژه عقلای قوم و نخبگان، به افراد عصبانی کم تر اعتماد می کنند، چرا که احساس می کنند او به اندک بهانه ای خشمگین می شود و تصمیماتی می گیرد که مبنای عقلانی و منطقی ندارد گرچه بعداً اظهار ندامت کرده و عذرخواهی هم می کند. منابع: امام محمدباقر علیه السلام، سرچشمه دانش.
دوشنبه 14/6/1390 - 14:38
قرآن
باشكوه‌ترین تحیت آسمانی «درود» در زبان فارسی مترادف «تحیت» و «سلام» در زبان عربی است.این واژه به معنای امن،امنیت آرامش و شاد باش و سلامتی است.1 خداوند بلند مرتبه در قرآن كریم یكی از نام‌های جمالیه خود را «سلام» نامیده است و می‌فرماید هو الله الذی لا اله الا هوالملك القدوس السلام المؤمن المهیمن العزیز الجبار المتكبّر سبحان الله عمّا یشركون ;.(سوره حشر،ایه 23) این واژه،در قرآن كریم نزدیك به 42 بار به كار رفته است.سلام از ریشه «سلم» به معنای دور بودن از آفت‌های ظاهری و باطنی است.حقیقت سلام كه به معنای سلامتی و تندرستی و دور بودن از بیماری‌ها و آفت‌های جسمی و روحی است،تنها در بهشت به انسان می‌رسد،از این رو،سلام در دنیا علامت امنیت نسبی است،اما سرای بهشت سراسر امنیت مطلق است؛زیرا آنجا هستی بدون نیستی و بی‌نیازی بدون تنگدستی و عزّت بدون خواری و سلامتی و تندرستی بدون بیماری است.2 از این رو،خداوند متعال درباره بهشت می‌فرماید: و الله یدعوا الی دارالسلام ;.(سوره یونس،ایه 25) در كتاب خدا،سلام در مواردی چند به كار رفته است كه برخی از آن موارد عبارتند از:در مورد فرستادگان الهی،به طور عام سلام علی المرسلین ;.(سوره صافات،ایه 181) و به طور ویژه در مورد پیامبرانی همانند سلام علی ابراهیم ; (سوره صافات،ایه 109) سلام علی موسی و هارون ;.(سوره صافات، ایه 120) و یحیی و سلام علیه یوم ولد و یوم یموت و یوم یبعث حی ;. (سوره مریم،ایه 15) در مورد شب قدر كه شب نزول قرآن،فرشتگان و مقدرات عالم است، سلام هی حتی مطلع الفجر ; (سوره قدر،ایه 5) در مورد بهشت ادخلوها بسلام ذلك یوم الخلود ;.(سوره ق،ایه 34) در مورد سعادتمندان در سرای آخرت، فسلام لك من اصحاب الیمین ; (سوره واقعه،ایه 91) و درباره گفتگوی بهشتیان در ایه دعواهم فیها سبحانك اللهم و تحیتهم فیها سلام و اخر دعواهم اَنِ الحمد لله رب العالمین ; (سوره یونس،ایه 10) اهل بهشت درودشان به یكدیگر سلام است و آخرین مرحله كمال اهل بهشت به این منتها می‌شود كه خدا را پس از تسبیح و تنزیه ثنا گویند.هر كسی می‌تواند،به زبان حمد خدا كند،اما توصیف و تحمید خداوند كار هر كسی نیست و تنها از عهده كسانی برمی‌اید كه آنها را خالص نموده و به كرامت قرب و حفظ اختصاص داده است.اما با شكوه‌ترین تحیت الهی در قرآن كریم صلوات و رحمت خداوند بر پیامبر خاتم(ص) است؛زیرا به فرموده كلام الهی آن حضرت رحمت للعالمین است و با میلاد و بعثت آن بزرگوار لطف و رحمت خداوند بر بندگان،جامه تحقق به خود پیچید و درهای رحمت الهی بر جهانیان گشوده شد و از آن جایی كه آن حضرت،همه كمال‌ها و فضیلت‌های اخلاقی را یك جا داشت،خداوند او را با تعبیر و انّك لعلی خلق عظیم ;.(سوره قلم،ایه 3) ستوده است.بنابراین،درود و تحیت بر پیامبر رحمت(ص) از ویژگی خاصی برخوردار است و در بردارنده سلام و تحیت الهی است.صلوات خداوند به معنای گرایش مطلق او به وسیله رحمتش بر پیامبر است و صلوات فرشتگان، تزكیه وی و طلب آمرزش برای آن حضرت و صلوات مؤمنین انعطاف آنان به وسیله درخواست رحمت برای آن حضرت می‌باشد.از این رو، خدای سبحان می‌فرماید: «خداوند متعال و بلند مرتبه و فرشتگان بر پیامبر(ص) درود و سلام می‌فرستند، ای اهل ایمان، شما نیز(از خداوند و فرشتگان پیروی كنید) بر او درود و سلامی بسیار شایسته و نیكو فرستید.مقام پیامبر(ص) آن قدر والاست كه آفریدگار هستی و تمام فرشتگانی كه تدبیر این جهان،به فرمان حق،بر گردن آنها نهاده شده است،بر او درود می‌فرستند. اكنون شما نیز،ای اهل ایمان،با این پیام هماهنگ شوید و بر او درود فرستید و در برابر فرمان او تسلیم باشید. قرآن كریم برای تمام موجودات درك و احساسی را به تصویر می‌كشد كه ما قادر به درك آن نیستیم؛زیرا می‌فرماید: و ان من شیء الا یسبح بحمده و لكن لاتفقهون تسبیحهم ;.(سوره اسرا،ایه 44) بنابراین،اگر همه هستی از شعور برخوردار است و آفریدگار خویش را می‌شناسد و به تسبیح و ستایش او مشغول است،پس به الهام الهی همراه با فرشتگان تدبیر كننده نظام هستی بر رسول خاتم(ص) نیز درود و سلام می‌فرستد؛زیرا جهان هستی ظاهر و باطنی دارد و ما با حواسمان با ظاهر آن ارتباط داریم، ولی ملكوت هر چیز در دست خداوند است.از این رو می‌فرماید: فسبحان الذی بیده ملكوت كل شیء و الیه ترجعون ;.(سوره یس،ایه 83) از آنجایی كه پیامبر اعظم(ص) در نزد خداوند و اهل آسمان و زمین بسیار ستوده است،به فرموده قرآن كریم،سلسله جلیله انبیاء در طول تاریخ ملزم به تصدیق آن بزرگوار بودند(آل عمران،ایه 81) و حضرت عیسی مسیح(ع) به بنی اسرائیل مژده آمدن آن حضرت را،پس از خود داده و نام آن حضرت را با نام آسمانیش خوانده بود.قرآن مجید می‌فرماید: و اذ قال عیسی بن مریم یا بنی اسرائیل انّی رسول الله الیكم مصدقاً لما بین یدی من التورات و مبشراً برسول یأتی من بعدی اسمه احمد… ;.(سوره صف،ایه 6) بر اساس روایتی،از رسول خدا(ص)پرسیدند:«چرا به نام احمد و محمد و بشیر و نذیر نامیده شدی؟» فرمود:«محمد» نامیده شدم،به این جهت كه من در زمین، محمود و(از نظر دوست و دشمن ستوده‌ام)و «احمد» نامیده شدم،به این خاطر كه ستودگی‌ام در آسمان بیش از ستودگیم در زمین است، و «بشیر» خوانده شدم؛زیرا هر كسی مرا اطاعت كند،به بهشت بشارت داده شده و«نذیر»خوانده شدم؛زیرا خدا هر كس كه مرا نافرمانی كند،از آتش ترسانده است.3 اكنون ما نیز،همراه با پرتو زرین آفتاب در هر بامداد و نور نقره فام ماهتاب در هر شامگاه،هم آواز با مرغان آسمان،هم نوا با نغمه دلنشین آب در جویباران،با دیدن هر گلی در چمنزار و دامن صحرا،با بوئیدن هر طبله عطاری و همراه با ترنم كائنات سبوح قدوس ربّنا و رب الملائكة و الروح سرمی دهیم و بر گلهای همیشه بهار بوستان آفرینش،باشكوه‌ترین تحیت آسمانی را بر محمد و آل محمد(ص) می‌فرستیم. در مناظره‌ای كه میان حضرت رضا(ع) و دانشمندان اهل سنت در حضور مأمون به منظور معرفی برگزیدگان الهی در كتاب خدا صورت گرفت،آن حضرت می‌فرماید:هنگامی كه ایه انّ الله و ملائكته یصلون علی النبی یا ایها الذین امنوا صلّوا علیه و سلموا تسلیم ;نازل شد، رسول خدا(ص) فرمودند: بگویید:«اللهم صل علی محمد و آل محمد كما صلیت علی ابراهیم و آل ابراهیم إنك حمید مجید؛ خداوندا،بر محمد و آل محمد درود فرست،همچنان كه بر ابراهیم و آل ابراهیم درود فرستادی؛زیرا بخشنده و بزرگواری».4 فضیلت‌های بسیاری درباره صلوات بر پیامبر رحمت(ص) و خاندان پاكش از سوی آن حضرت و اهل بیت(ع) ذكر شده است،از جمله:از رسول خدا(ص) روایت شده:«اكثروا الصلوة علی فانّ صلاتكم علی مغفرة لذنوبكم»5 صلوات بر من را بسیار كنید؛زیرا صلوات شما بر من مایه آمرزش گناهانتان است.6همچنین در روایت دیگر،آن حضرت می‌فرماید:«كسی كه در هر صبح و شام ده بار بر من صلوات فرستد،شفاعت من او را فرا گیرد».7
دوشنبه 14/6/1390 - 14:25
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته