• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 818
تعداد نظرات : 40
زمان آخرین مطلب : 3304روز قبل
اهل بیت

نام؛ حضرت حسن علیه‌السلام
القاب؛ مجتبی
كنیه؛ ابا محمد
نام پدر؛ علی(ع)
نام مادر؛ حضرت فاطمه (س)
تاریخ تولد؛ نیمه رمضان سال سوم هجرت مدینه در شهر مدینه دیده به جهان گشود
دوران امامت؛ 10 سال
مدت عمر؛ 48 سال
خلفای غاصب معاصر؛ معاویه ابن ابی سفیان لعنه الله علیهم
دوران زندگانی؛ قبل از امامت در كنار پدر بزرگوار30 سال قرار داشت و پس از آن 10 سال امامت امت را با همه مشكلات بر عهده داشت
تاریخ شهادت؛ سال پنجم هجری
مرقد شریف؛ قبرستان بقیع در شهر مدینه كشور عربستان
گزیده‌ای‌از سخنان آن بزرگوار؛بین حق و باطل به اندازه چهار انگشت فاصله است.آنچه با چشمت بینی حق است و چه بسا با گوش خود سخن باطل بسیاری را بشنوی .كسی كه خدا را اطاعت و عبادت كند، خداوند همه چیز را مطیع او گرداند.

 

سه شنبه 15/6/1390 - 17:55
اهل بیت

تاریخچه‌‌ای از زندگی حضرت علی علیه‌السلام:

نام؛ حضرت علی علیه‌السلام
القاب؛ طالب
كنیه؛ابو تراب
نام پدر؛ ابوطالب
نام مادر؛ فاطمه بنت اسد
تاریخ تولد؛ سیزدهم رجب سال 30 عام الفیل در كعبه متولد شد
دوران امامت؛ 5 سال
مدت عمر؛ 63 سال
خلفای غاصب معاصر؛ ابابكر،عمر ،عثمان لعنت الله علیهم‌
دوران زندگی؛ 1-از ولادت تا بعثت پیامبر اسلام2-از بعثت تا هجرت پیامبر به مدینه3-از هجرت تا درگذشت پیامبر اسلام 4-از رحلت پیامبر اسلام تاآغاز خلافت آن حضرت5-دوران خلافت آن بزرگوار
تاریخ شهادت؛ بیست و یكم رمضان المبارك سال 40 هجری در شهر كوفه
مرقد شریف؛ نجف اشرف در كشور عراق
گزیده‌ای‌از سخنان آن بزرگوار؛روزگار دو روز است ،یك روز به نفع تو و روزی به ضرر تو،چون به سودت شد شادی مكن و چون به زیانت گردید غم مخور كه به هر دوی آنها آزمایش شوی.عالمانه سخن گویند تا قدرش روشن گردد. هنگام فتنه چون شتر دو ساله باش كه نه پشتی دارد تا سوارش شوند و نه پستانی تا شیرش دوشند.
حضرتش فرمود:خدا را خالصانه یاد كنید تا بهترین زندگی را داشته باشید.

 

سه شنبه 15/6/1390 - 17:52
اهل بیت


تاریخچه‌‌ای از زندگی امام دوازدهم علیه السلام

نام؛ محمّد ( همنام پیامبر اكرم(ص))
القاب؛ مهدی ،حجت، قائم،خلف صالح، صاحب‌الزمان ،بقیه‌الله
كنیه؛ ابوالقاسم
نام پدر؛ امام حسن عسگری(ع)
نام مادر؛ نرجس خاتون
تاریخ تولد؛ نیمه شعبان سال 255 هجری
دوران امامت؛ بر ارادة خداوند
مدت عمر؛ بر ارادة خداوند
خلفای غاصب معاصر؛ همه زورگویان و ظالمان تاریخ
دوران زندگانی؛ در دو دوره: یكی كوتاه مدت ،غیبت صغری و دیگری بلند مدت غیبت كبری
گزیده‌ای‌از سخنان آن بزرگوار؛پناه به خدا می‌برم از نابینایی بعد از بینایی و از گمراهی بعد از راهیابی و از اعمال ناشایسته و فرو افتادن د رفتنه‌ها،نادانان و كم خردان شیعه و كسانی كه بال پشه از دینداری آنان محكمتر است ما را آزردند.
خدایا:من از آن زمان كه شنیده‌ام«محبوبمان در میان ما می‌گردد و در همین فضا تنفس می‌كند و وقتی ظهور می‌كند همگان می‌گویند كه ما پیش از این او را دیده‌ایم»به همه سلام می‌كنم شاید كه لااقل پاسخی هر چند به ناشناس از او بشنوم. ای خدا تا كی ما ناشناس بمانیم و او ناشناخته بماند ( عَجِلّ لِوَلیّك الفَرج)

سه شنبه 15/6/1390 - 17:52
تاریخ
زندگی نامه امام محمد باقر (ع)


تاریخچه‌‌ای از زندگی امام پنجم علیه السلام

نام؛ امام محمد باقر (ع)
القاب؛ باقر – باقر العلوم
كنیه؛ ابو جعفر
نام پدر؛ علی ابن الحسین(ع)
نام مادر؛ ام عبدالله
تاریخ تولد؛ سوم صفر سال 57 هجری در شهر مدینه چشم به جهان گشودند
دوران امامت؛ 18 سال
مدت عمر؛ 57 سال
خلفای غاصب معاصر؛1-ولیدبن عبدالملك،2-سلیمان بن عبدالملك،3-عمربن عبدالعزیز،4- یزید بن عبدالملك،4- یزید بن عبدالملك،5- هشام بن عبدالملك
تاریخ شهادت؛ 7 ذیحجه سال 14 هجری در شهر مدینه
مرقد شریف؛ قبرستان بقیع شهر مدینه كشور عربستان
گزیده‌ای‌از سخنان آن بزرگوار؛تو را به 5 چیز سفارش می‌كنم:1- اگر مورد ستم واقع شدی ستم مكن2-اگر به تو خیانت كردند خیانت مكن3- اگر تكذیب كردند،خشمگین مشو4-اگر مدحت كنند شاد مشو5- اگر نكوهشت كنندبیتابی مكن.

 

سه شنبه 15/6/1390 - 17:39
تاریخ
لرستان در دوره كاسی ها

قوم دیگری كه همزمان و به موازات عیلامی ها بر بخش هایی از لرستان تسلط داشته، كاسیها هستند. در مورد ریشه نژادی این قوم كه گویا در مناطق شمالی و غرب لرستان اقامت داشته اند، اختلاف نظر وجود دارد. عده ای از محققان و باستان شناسان آنها را بومیان نخستین لرستان دانسته و تعداد زیادی آنان را شعبه ای از قوم آریایی پنداشته كه پیش از دیگر اقوام آریایی ماد و پارس به ایران مهاجرت كردند و پس از مدتی اقامت در كوه های قفقاز و سواحل دریای خزر سر انجام به سلسله جبال زاگرس پناه برده و در كوه های لرستان اقامت گزیده و پس از آمیزش با بومیان محلی، بانی تمدن تازه و درخشان شده اند. به هر حال علی رغم اظهاراتی كه درباره ریشه نژادی این قوم بیان شده آنان در زمان خود جزء متمدن ترین ملل بوده اند. كاسی ها چیره دستی فوق العاده ای در ساختن مصنوعات مفرغی به دست آوردند. آنان مهمترین قبایل كوهستانی زاگرس شمرده می شدند و پیشه دامداری داشته و با زبانی كه با عیلامی قرابت داشت سخن می گفتند. آنان سواركارانی دلیر و جنگجو بودند و بارها با همسایگان خود از جمله عیلامی ها و بابلی ها در افتادند. آنها حتی توانستند دولت بابل را سرنگون ساخته و مدت شش قرن بر آن سرزمین حكمرانی نمایند. حكومت كاسی ها بر بابل در نتیجه شكست از عیلامی ها به پایان رسید. آنها پس از شكست از عیلامی ها به سرزمین كوهستانی خود یعنی لرستان بازگشتند

سه شنبه 15/6/1390 - 16:56
تاریخ
لرستان در دوره علامیان

نخستین قومی كه بر لرستان حاكمیت داشته است، عیلامیان بوده اند. آنها از نژاد بومی ایران (آسیانیك) بوده که از چگونگی تشكیل جوامع و ابتدای تاریخ ایشان اطلاع درستی در دست نیست. ولی مسلم آن است که از اوایل هزاره چهارم و پیش از ورود اقوام آریایی به ایران موفق به ایجاد دولتی در بخشهایی از سرزمین ایران شده اند. دولت عیلام شامل خوزستان، لرستان امروزی، پشتكوه و كوه های بختیاری بوده است. بابلی ها این سرزمین را "الام" یا "الامتو" یعنی كوهستان و شاید كشور طلوع خورشید می نامیدند. شهر های عمده آن عبارت بودند از: شوش، اهواز، ماداكتو (سیمره–دره شهر) و خایدالو كه در جای خرم آباد امروزی بوده است. بنا به گفته "والترهینتس"؛ شهر خرم آباد در عهد عیلامیان گویا پایتخت سلسله ای بنام سیماشكی بوده است. عیلامی ها در مدت چند هزار سال هویت خود را در برابر اقوامی نیرومند چون سومری ها، آكدی ها، بابلی ها و آشوری ها همچنان حفظ كردند و عاقبت به جهت اختلاف های داخلی و جنگ های خانگی از دشمن خود آشور شكست خوردند (654 ق.م) و از صفحه روزگار به عنوان دولتی مستقل بر افتادند

سه شنبه 15/6/1390 - 16:47
ایرانگردی
لرستان در روزگار باستان

کلیه محققین بر این امر اعتراف دارند که قدیمی ترین اقوام که تاریخ از آنها نام برده است ،در غرب ایران زندگی کرده اند و لرستان و کوه های سرسبزش در میان این مناطق مانند خورشید درخشیده واشعه تابناک آن از نفوذ حکومت های جبار وستمگر کلده ، آشور و بابل جلوگیری و در واژگون کردن این حکومت ها نقش مؤثری داشته اند ، کاسیت ها بوده اند .

تا چند سال اخیر تاریخ قوم کاسی یا کاشو تاریک بود و هر کدام از محققین و خاور شناسان به
طور حدس و گمان چیزهایی در مورد آنها نظریه ای ارائه می دادند و از روی کتیبه های کلده، آشور و بابل به طور نا مبهم نام از این قوم دیده می شود ، اما اتفاق آنها بر این بود که مرکز قوم کاسیت در حدود کرمانشاه زهاب و لرستان بوده اند ونخستین کسانی در دنیا هستند
که به تربیت اسب همت گماشته اند ، و سایر اقوام آن عصر این تمدن را از آنها فرا گرفته اند.

ایلامی ها کاسیت ها را «کوسی» می خواندند و آشوری ها آنها را «کاشو» می شناختند وبرای اولین بار نام آنها در زمان پادشاهی شمشوایلونا پسر «هامورابی- حمروبی» که در تاریخ دو هزار و چهل وسه پیش از میلاد «2080-2043ق.م» در بابل پادشاهی داشته ، دیده می شود.
در زمان این پادشاه کاسیت ها به بابل حمله کردند ولی مغلوب شدند وبه وطن خود مراجعت
نمودند و سیصد سال بعد یعنی در تاریخ هزار و هفتصد و پنجاه سال پیش از میلاد از ضعف کشور بابل استفاده کرده وبار دیگر به ریاست پیشوای خود « کانداش» به این سرزمین هجوم آوردند وتا مدت پانصد سال یعنی تا تاریخ هزار و یکصد و هشتاد پیش از میلاد در این محل حکمرانی داشته ودر این مدت سی وشش پادشاه بر آنها فرمانروایی کرده اند.

کاسیت ها در ابتدا مردمی بی سواد بودند ، ولی همین که با مردم بین النهرین آشنایی پیدا کردند
خط آنها را فراگرفتند ودر امور مذهبی از آنها اقتباساتی نمودند.
از تاریخ یکهزار و هشتاد وپنج قبل از میلاد این قوم به کوه های خود مراجعت کردند و در تمام این مدت به هیچ وجه با مردم بومی بین النهرین ممزوج نشده شخصیت نژاد خود را حفظ
کرده اند. در دوره های بعد تا زمان انقراض پادشاهان هخامنشی نیز گهگاهی از کاسیت ها نامی برده می شود وجنگجویی آنها در تمام این مدت مشهور بوده است. به طوری که در تاریخ آمده است ، هخامنشیان هنگام گذر ازراه همدان تا بابل که قلمرو کاسیتها محسوب می شد ناگزیر بودند که به آنها باج بپردازند.

مناطقی که امروزه لرها در آن به سر می برند مدتها پیش از کوچ ایرانیان مسکون بوده است ،
این مناطق دور از دسترس آشوری ها و بیشتر زیر نفوذ ایلامیان بوده است.

در شوش که تقریباً در گذرگاه کوه های لر کوچک «لرستان فعلی»قرار دارد آثاری بدست آمده
که نشان می دهد این شهر در حدود 3000 سال پیش از میلاد آبادان بوده است. همچنین از سکه های به دست آمده از دوران سلوکی در لرستان پیداست که سلسله سلوکیان بر این منطقه
نیز حمکرانی داشته اند . واما بدون شک غنی ترین دوره در میان دوره های تاریخی در منطقه متعلق به دوره پارت (اشکانی) است ، چرا که بیشترین استقرار را داشته و بجز مناطق کوهستانی جنوب شرق منطقه در اطراف رود کشکان و رود خانه چم زکریا در بقیه مناطق آثار پارتی شناسایی شده است. از جمله آثار این دوره که در لرستان به دست آمده عبارتند از : آثار قلعه ها و قبور و چند معبد مهرپرستی از دوره های پارت (کوگان) و قبور اشکانی (اشکانیان) که از جمله آنها می توان به غار «کوگو» در دهکده چشمک وستون وسر
ستون های سنگی از دهستان «تشکن» واقع در بخش چگنی اشاره نمود.

تهیه و تنظیم:پروانه قبادی كیا

سه شنبه 15/6/1390 - 16:45
داستان و حکایت
دوچـــرخــه
پدر سینا به او قول داده بود اگر درس‌هایش را خوب بخواند، برایش دوچرخه می‌خرد. سینا حسابی درس خواند و توانست شاگرد اول بشود. پدر هم برای او یک دوچرخه زیبا خرید.
سینا خیلی خوش‌حال شد. از پدرش تشکر کرد. او وقتی که از مدرسه می‌آمد، می‌رفت توی کوچه و دوچرخه‌بازی می‌کرد، و به بقیه کارهایش نمی‌رسید. وقتی مادر می‌گفت: سینا، برو برای من نان بخر! سینا می‌گفت: نمی‌توانم، من باید برای مسابقه دوچرخه‌سواری آماده شوم. یا وقتی خواهرش می‌گفت: سینا، لطفاً برو دفتر من را از دوستم بگیر! سینا می‌گفت: الآن وقت ندارم، باید چرخم را تمیز کنم. وقتی سینا توی کوچه دوچرخه‌سواری می‌کرد، همه دوستانش با حسرت به او نگاه می‌کردند؛ اما سینا دوچرخه‌اش را به هیچ‌کس نمی‌داد تا با او بازی کنند.
چند روز که گذشت، کم‌کم رفتار دیگران با سینا فرق کرد؛ همه به او بی‌توجه شده بودند. یک‌بار بچه‌ها توی کوچه فوتبال ‌بازی می‌کردند. سینا خواست برود با آن‌ها بازی کند، اما بچه‌ها او را به بازی‌شان راه ندادند. سینا خیلی ناراحت شد، به خانه رفت، گوشه اتاق نشست و شروع کرد به گریه‌کردن.
مادر کنارش آمد و گفت: چی شده پسرم؟ سینا گفت: نمی‌دانم چرا دوست‌هایم با من بازی نمی‌کنند. مادر لبخندی زد، سر سینا را نوازش کرد و گفت: کمی‌ فکر کن؛ شاید رفتار تو باعث شده آن‌ها از دستت عصبانی باشند. سینا کمی فکر کرد و گفت: من دوچرخه‌ام را به آن‌ها ندادم. حالا می‌‌فهمم چه کار بدی کردم که دلشان را شکسته‌ام. مادر خندید و گفت: آفرین. بالأخره فهمیدی داشتن دوستان خوب، از هر چیزی باارزش‌تر است. سینا گفت: راست میگی، چون وقتی تنهایی دوچرخه‌بازی می‌کنم، اصلاً به من خوش نمی‌گذره. مادر گفت: پس بلند شو، دست و صورتت را بشور و با دوچرخه‌ات پیش آن‌ها برو و بگذار سوارش بشوند. سینا اشک‌هایش را پاک کرد و با لبخند گفت: چشم مادر! و به سرعت به طرف دوچرخه‌اش رفت.
سه شنبه 15/6/1390 - 16:40
داستان و حکایت
خانه جدید ترش‌مزه

کرم کوچولو تو دل یک سیب قرمز و آبدار خانه درست کرده بود. هر روز یک کمی از سیب می‌خورد و بعضی وقت‌ها که دلش برای هوای بیرون تنگ می‌شد، سرش را از خانه‌اش بیرون می‌آورد و خورشید را نگاه می‌کرد.
یک روز باد شدیدی آمد. خانه کرم کوچولو از این طرف به آن طرف می‌رفت. صدای باد از سوراخ ریز سیب تو خانه کرم کوچولو می‌پیچید. کرم کوچولو خیلی ترسیده بود. آهسته آهسته سرش را از خانه‌اش بیرون آورد تا ببیند بیرون چه خبر شده است. ناگهان سیب از شاخه جدا شد. کرم کوچولو وحشت‌زده شاخه درخت را محکم نگه داشت و با دمش سعی می‌کرد سیب را نگه دارد، تا از درخت پایین نیفتد. اما باد آن‌قدر تند بود که کرم کوچولو نمی‌توانست خودش را محکم بگیرد. آن‌قدر ترسیده بود که دمش شل شده بود. دیگه قدرت نداشت سیب را بگیرد. اون موقع بود که کرم کوچولو و خانه قرمزرنگش از درخت به پایین پرتاب شدند. سیب قل خورد و قل خورد تا کنار یک درخت آلبالو ایستاد.
کرم کوچولو غمگین بود. حالا دیگه می‌دانست که خانه‌اش روزبه‌روز خراب می‌شود تا وقتی که دیگه هیچی ازش باقی نمی‌ماند. کرم کوچولو از سیب بیرون آمد، نگاهی به اطرافش کرد و از درخت آلبالو بالا رفت. راه خیلی زیاد و طولانی بود. بالأخره نفس‌زنان به بالاترین شاخه درخت رسید. یک آلبالوی قرمز آبدار از شاخه درخت آویزان بود. کرم کوچولو خودش را به آلبالو رساند. یک گاز کوچولو به آلبالو زد. وای که چقدر ترش و خوش‌مزه بود! تا حالا یک مزه ترش را امتحان نکرده بود. کرم کوچولو خیلی خوشحال شد و خانه جدیدش را این‌بار تو دل آلبالو ساخت.

سه شنبه 15/6/1390 - 16:39
سياست

سقوط رضاشاه و خروج او از ایران، بنیان‌های قدرت متمركزی را كه پهلوی اول پایه‌گذاری كرده بود، فروپاشید و فضای سنگین و خفه‌ای كه بر جامعه ایران سایه گسترده بود، شكست و شرایط نسبتا آزادی به‌وجود آمد.
اشغال كشور توسط قوای بیگانه، عدم قدرت شاه جوان كه در سایه حمایت و توافق نیروهای اشغالگر به سلطنت رسیده بود و تنفر مردم از شیوه حكومت پهلوی اول، سبب‌ساز این شرایط نسبتا آزاد بود. در این دوره اندیشه‌ها كمی مجال تنفس یافتند.
آیت‌الله حسین قمی كه از سال 1312 به كربلا تبعید شده بود، 2 سال بعد از خروج رضاشاه به ایران برگشت و در همان سال، 5 درخواست را به دولت سهیلی ارائه كرد كه عبارت بود از آزادی انتخاب حجاب توسط بانوان، برچیده شدن مدارس مختلط، برگزاری مراسم نماز و گنجاندن دروس دینی در كتب مدارس، كم كردن فشار اقتصادی بر مردم و آزادی عمل حوزه‌های علمیه. دولت به این درخواست‌ها توجهی نكرد؛ اما عكس‌العمل بعضی از علما از جمله آیت‌الله بروجردی كه آن زمان در بروجرد ساكن بود، سبب شد دولت این درخواست را بپذیرد.
در چنان شرایطی، محمدعلی مهیاری آموزگاری كه پدرش نیز مكتب دار بود و از سال‌های پایانی حكومت رضاشاه، به ‌رغم همه سختی‌های موجود، صبح‌های جمعه در خانه‌اش نشست‌های مذهبی برپا می‌كرد، بعد از خروج شاه از ایران، محلی را در خیابان امیریه خرید و كانون اسلام را راه انداخت. او كه طی سال‌های آخر حكومت رضاشاه با طالقانی جوان كه تازه در تهران ساكن شده و جلسات تفسیر قرآن داشت، آشنا شده بود، سرپرستی كانون را به او واگذار كرد و خود مدیر آن شد.
«كانون اسلام» درواقع نخستین تشكل مذهبی، سیاسی بود كه پس از شهریور 20 در ایران شكل گرفت و مكانی شد تا شخصیت‌ها و چهره‌های علمی، مذهبی، سیاسی و اجتماعی یكدیگر را بیابند و در حركتی منسجم‌تر خود را سازماندهی كنند.
نسل دوم مبارزان مسلمان پس از مشروطه در همین كانون شكل گرفت.
اگر در سال‌های آغازین سال‌های 1300 و هنگام تاسیس حكومت پهلوی اول، آیت‌الله سیدابوالحسن طالقانی و حاج‌عباسقلی بازرگان و جمعی از شخصیت‌های سیاسی مذهبی، جهت مقابله با اندیشه‌های نوظهور، نشست‌های مدرسه مروی و منزل حاج عباسقلی بازرگان را راه انداخته و مجله «البلاغ» را تریبون اندیشه‌های خود ساختند، فرزندان آنها مانند «كانون اسلام» پایه‌گذار نسل دوم شدند. به قول مهندس بازرگان، كانون، «محل تبادل اندیشه و برخورد افكار بود.»
آیت‌الله طالقانی در كانون، تفسیر قرآن را تدریس می‌كرد. آیت‌الله میرزا خلیل كمره‌ای، ترجمه‌نهج‌البلاغه و جنگ در اسلام و مهندس بازرگان «دین در اروپا» را به علاقه‌مندان می‌آموختند. سخنرانانی كه در كانون حضور می‌یافتند، اكثرا چهره‌های شناخته‌شده دانشگاهی و مذهبی بودند.
كانون در كنار فعالیت‌های آموزش مذهبی خود، اقدام به ایجاد مراكز خیریه‌ای كرد كه به فقرا كمك‌می‌كرد. این مساله در سال‌های سخت اقتصادی پس از شهریور 20 می‌توانست اثرات مثبتی بگذارد.
كانون نشریه‌ای به نام «دانش‌آموز» را منتشر می‌كرد كه هدف آن ایجاد اشتیاق در جوانان و افزایش اطلاعات دینی آنها و هدایتشان در مسیر اندیشه‌های دینی بود. برای تشویق جوانان، عكس و بیوگرافی جوانان موفق درج می‌شد، بعدها با گسترش كار كانون، گردانندگان آن بالاخص طالقانی كه موفق به كسب امتیاز نشریه‌ای جدید كه بتواند محل بروز اندیشه‌های آنها باشد، نشدند، مجله «دانش‌آموز» را با شكل و محتوای جدیدی كه بیانگر خط‌مشی آنها باشد منتشر كردند و در یكی از شماره‌های آن به جای شعار «خدا، شاه، میهن»، شعار «خدا، قرآن، میهن» ‌را پیشنهاد دادند. همین مساله سبب لغو امتیاز نشریه و تعطیلی كانون و دستگیری طالقانی، بازرگان، سحابی، احمدعلی بابایی و جمعی دیگر شد تا سرنوشت نسل اول و دوم شبیه هم شود: اگر پهلوی اول، جلسات طالقانی و بازرگان‌ پدر را به خاطر همسویی آنها با اندیشه‌های مدرس تعطیل و امتیاز مجله «البلاغ» را لغو كردند، پهلوی دوم كانون اسلام را تعطیل و امتیاز مجله «دانش‌آموز» را لغو كرد. این اولین رویارویی جدی طالقانی و بازرگان با حكومت پهلوی دوم بود. محصول كانون اسلام، انتشار صدها مقاله، كتاب و پرورش جوانانی بود كه بعدا از مبارزان علیه رژیم پهلوی شدند.
طالقانی اولین مقاله خود را با عنوان «خطابه رسول خدا، آینده اسلامی و وظیفه مسلمانان» در مجله دانش‌آموز چاپ كرد. این انجمن‌ها هر یك به سهم خود با فقر شرایط مادی و مانوس نبودن مردم با چنین اجتماعات و تبلیغاتی، آثار خوبی را از خود نشان داد.

اتحادیه مسلمین

این اتحادیه جمعیتی اسلامگرا بودند كه به وسیله «حاج سراج انصاری» در سا‌ل‌های پس از شهریور 20 بنیان نهاده شد. حركتی كه در ابتدا فقط معطوف فعالیت‌های مذهبی بود، كم‌كم وارد فعالیت‌های سیاسی - اجتماعی شد. آنها از اندیشه‌های سیدجمال، سیدرضا عبده و جنبش اخوان المسلمین متاثر بودند. «آیین اسلام» نشریه آنها بود. مخالفت با «دولت اسرائیل» سبب شد تا آنها در سال 1327 با هدایت آیت‌الله كاشانی و طالقانی میتینگ بزرگی در تهران راه ‌بیندازند كه نزدیك 10 هزار نفر در آن شركت كردند كه در آن ضمن اعلام همبستگی با ملت فلسطین، اقدام به جمع‌آوری كمك‌های مالی و ثبت‌نام داوطلبان اعزام به فلسطین كردند كه حاج ابوالقاسم رفیعی به‌داوطلبان آموزش نظامی داد.
پس از ترور شاه در 15بهمن سال 1327، اتحادیه تعطیل شد.
آیت‌الله طالقانی پس از تعطیلی كانون اسلام و اتحادیه مسلمین، در دانشسرای تعلیمات دینی كه در سال 1330 جهت تربیت آموزگاران دروس دینی در مدارس تاسیس شده بود تفسیر قرآن را تدریس كرد.

مسجد هدایت

مسجد «منشور السلطان» در خیابان سپه غربی اولین مكانی بود كه به پایگاه طالقانی جوان در تهران تبدیل شد. بعد از سید حسین گیلانی كه امام جماعت مسجد هدایت بود، طالقانی به جای او نشست. مسجدی كه كم‌كم به یك پایگاه مبارزاتی علیه رژیم پهلوی تبدیل شد.
این مسجد كه ظاهرا توسط مهدی قلی‌خان مخبرالسلطنه هدایت به عنوان مقبره خانوادگی ساخته شده بود، كم‌كم گسترش یافت و تبدیل به مسجد كوچكی شد. با ورود طالقانی به آنجا، رفت و آمد فعالان سیاسی - مذهبی به‌آن روبه افزایش نهاد و بنا به‌ضرورت، وضوخانه، فضای داخلی، كتابخانه، كفش‌داری و دیگر نقاط در مسجد ایجاد و گسترش یافت. مخبرالسلطنه با ترمیم و گسترش مسجد مخالفت می‌كرد، اما سرانجام طالقانی نظر موافق او را جلب كرد.
طالقانی شب‌های جمعه درس تفسیر قرآن می‌داد. مسجد هدایت آرام آرام به شكل یك پایگاه مبارزاتی برای مخالفان مذهبی رژیم درآمد. شخصیت‌های فرهنگی، علمی و مذهبی پس از جلسات تفسیر قرآن طالقانی به ایراد سخنرانی می‌پرداختند.
كم‌كم ساواك نسبت به فعالیت‌های آیت‌الله و همفكرانش حساس شد و آنها را زیرنظر گرفت. اسناد ساواك از فعالیت‌های طالقانی تصریح می‌كند كه او درباره مسائلــــی مانند بت‌شكنــی، استبدادستیزی، اتحاد اسلامی، بیداری مذهبی، دفاع از مشروطیت و قانون اساسی، حمایت از نهضت‌های آزادیخواهانه فرهنگ‌های دیگر، پشتیبانی از جبهه ملی و دكتر مصدق، فساد اداری و اقتصادی كارگزاران حكومت، تركیب نمایندگان مجلس و هیات دولت، كودتای 28 مرداد و مسائل تاریخی جهان اسلام و مقایسه آنها با مسائل جاری ایران و حقوق زن در اسلام سخن مــی‌گفت. فعالیت‌های طالقانی طوری بود كه مسجد هدایت به پایگاه مخالفان مذهبی شهره شد.
تا این كه در زمان برگزاری انتخابات مجلس و فشار ساواك برای جلوگیری از سخنرانی‌هایی كه در مسجد برگزار می‌شد، آن را به مدت نامعلومی تعطیل كرد.
بعدها برای این كه سوءظن ساواك نسبت به جلسات و سخنرانی‌ها برانگیخته نشود، انجمن گفتار ماه در نمایاندن راه شكل گرفت كه متن سخنرانی هرماه چاپ و 2 ماه بعد به 5 ریال فروخته می‌شد.
طالقانی علاوه بر این در شهرهای مختلف كشور و خارج نیز به ایراد سخنرانی می‌پرداخت كه از جمله آنها می‌توان به سخنرانی نیمه شعبان او در اراك در سال 39 اشاره كرد كه با دخالت پلیس به خشونت كشیده شد و مراسم نیمه‌تمام ماند.
طالقانی اندكی پس از آزادی‌اش در سال 41، بار دیگر مسجد هدایت را به كانون فعالیت‌های سیاسی ـ مذهبی خود تبدیل كرد.
براساس اسناد ساواك، او از واعظین ناراحت است و كسی هم مسوولیت مسجد را قبول نمی‌كند و هنگامی كه او ممنوع المنبر شد، از دكتر باهنر خواست تا اداره جلسات هفتگی بحث و تفسیر وی را در مسجد هدایت برعهده گیرد و آنچه را كه او قصد داشت، طرح كند.
براساس همین اسناد، این شخص متن سخنرانی‌های خود را با مشورت طالقانی تهیه خواهد كرد و از این لحاظ با یكدیگر تماس خواهند داشت. بالاخره دولت برای ایجاد محدودیت و متوقف كردن فعالیت‌‌های مذهبی ـ سیاسی كانون‌ها و مساجدی مانند حسینیه ارشاد، مسجد الجواد و مسجد هدایت در آذرماه سال 1351 طرحی تهیه كرد كه كانون‌ها و مساجد اسلامی باید تحت نظارت اداره اوقاف قرارگیرند و یك نفر فرد مورد اعتماد به پیشنمازی برگزیده شود.
بعد از كنار نهادن طالقانی، محمدهادی امینی به‌سمت امام جماعت مسجد برگزیده شد، اما او كه از جانب هواداران طالقانی و نهضت آزادی تحت فشار قرار گرفته بود، حتی با حمایت ساواك هم حاضر نشد به منبر برود و مردم هم او را گماشته ساواك می‌دانستند، تا این كه طالقانی در سال 57 پس از آزادی از زندان، بار دیگر امام جماعت مسجد هدایت شد.

دستگیری و زندان

طالقانی در سخت‌ترین شرایط به كمك فدائیان‌اسلام شتافت و در سال‌های سركوب بعد از كودتا و در‌حالی كه خود عضو نهضت مقاومت ملی بود، آنها را در خانه خود مخفی كرد. طالقانی در شرایطی كه بسیاری از روحانیون و علمای درجه اول كشور نظر مساعدی نسبت به نواب صفوی و فدائیان او نداشتند، آنها را مورد حمایت قرار می‌داد. اصرار فدائیان در نقل مكان به مخفیگاه دیگر سبب دستگیری آنها و لو رفتن طالقانی و دستگیری او شد.
بعد از آزادی در معیت «آیت‌الله میرزا خلیل كمره‌ای» به نمایندگی از طرف «آیت‌الله بروجردی» برای رساندن پیام ایشان به «شیخ شلتوت» كه شیخ دانشگاه الازهر مصر بود و شركت در كنگره اسلامی دارالتقریب قاهره به آن كشور رفت.
در سال 39 با «آیت‌الله مرتضی مطهری» جلساتی برای تحلیل مسائل اجتماعی كشور تشكیل داد و در سال 1340 برای شركت در برنامه مؤتمر اسلامی و آشنا شدن با مشكلات مردم فلسطین به بیت‌المقدس رفت.

نهضت آزادی

مهندس مهدی بازرگان و دكتر یدالله سحابی در سال 1340 تصمیم گرفتند برای ادامه مبارزه، تشكلی را بنیان نهند. بر همین مبنا اقدام به تاسیس نهضت آزادی كردند.
آن زمان آیت‌الله طالقانی در زندان بود و از آنجا در حمایت از تاسیس نهضت آزادی اطلاعیه‌ای صادر كرد و بعد از آزادی به آن پیوست و به عنوان یكی از بنیانگذاران نهضت، فعالیتش را آغاز كرد. هنگام قیام 15 خرداد و بعد از سركوب مردم، ‌او اطلاعیه معروف خود را با عنوان «دیكتاتور خون می‌ریزد» صادر كرد كه منجر به دستگیری او شد.

آزادی و انقلاب

خیزش انقلابی مردم ایران در سال 57 سبب شد تا دولت وقت بسیاری از زندانیان سیاسی را آزاد كند. طالقانی هم روز هشتم آبان سال 1357 در میان استقبال گرم خانواده، دوستان و هوادارانش از زندان آزاد شد.
منزل او در آن دوران به صورت ستادی در آمد كه از سوی داوطلبان محافظت می‌شد. یك روز پس از آزادی با صدور بیانیه‌ای به مناسبت هفته همبستگی دانشگاهیان ایران به دانشجویان اعلام كرد كه ضمن روشنگری در میان مردم، مبارزات سیاسی را گسترش‌دهند. 3 روز بعد جمعیتی بالغ بر 200 هزار نفر دور خانه‌‌اش گرد آمدند.
روز 15 آبان نامه‌‌ای از سوی امام خمینی خطاب به ایشان صادر شد كه حاكی از تقدیر و تجلیل بود.
راهپیمایی تاسوعا و عاشورای سال 57 كه بنیان‌های رژیم را لرزاند، در پیشاپیش خود آیت‌اللهی را داشت كه سمبل مبارزه با خاندان پهلوی بود. تظاهرات آرام مردم در آن روز نشانه‌ای از طالقانی و دیگر رهبران قیام بود.
او در تمام دوران بعد از آزادی، به‌‌رغم بیماری و جسم خسته‌اش در كنار مردم بود و بعدها از سوی امام‌خمینی به عضویت شورای انقلاب درآمد و بعد از پیروزی انقلاب عضو مجلسی شد كه باید قانون اساسی راتصزیب می کرد ولی وفات نمودند

سه شنبه 15/6/1390 - 16:29
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته