• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 818
تعداد نظرات : 40
زمان آخرین مطلب : 3325روز قبل
قرآن
و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون
ذاریات:56
و من جن و انس را نیافریدم، جز برای اینکه عبادتم کنند.
آیا مقصود از عبادت فقط نماز خواندن و امثال آن است؟
البته نه؛ زیرا در منطق قرآن کریم تمام اجزای هستی، از پست ترین جزء ماده تا عالی ترین جلوه های آفرینش ، خواه در عظمت مانند کهکشانها باشند و خواه در کوچکی چون مورچه- همه د رحال عبادت اند، حتی موی سر انسان ناگاه به توحید و سر ناخن انسان کافر و چشمه های رگهای خون و ضربان پلید ترین افراد.
از ثری تا به ثریا به عبودیت او همه در ذکر و مناجات و قیام اند و قعود
پس قطعا مقصود از عبادتی که انگیزه آـفرینش انسان بوده حرکات و ورد و ذکر های بی روح نیست؛ قطعا از خالق حکیمی چون خداوند پذیرفته نیست که میلیاردها عامل طبیغی و انسانی را منظم و هماهنگ کند تا انسانی به وجود آید و هدف خلقت او این باشد که چند بار خم و راست شود و ذکر های بی اثر و ورد های بی روح را بر زبان جاری کند.
قرآن می فرماید که همه موجودات آسمانی و زمینی همه در عبادت و عبودیت حق اند: «انی کل من فی السموات و الارض الا اتی الرحمن عبدا.»
(تمام کسانی که در آسمانها و زمین اند بنده اویند[و در حال عبودیت او])؛
«و له اسلم من فی السموات و الارض طوعا و کرها» (و تمام کسانی که در آسمانها و زمین اند از روی اختیار یا اجبار در برابر او تسلیم اند.)؛
«و لله یسجد من فی السموات و الارض طوعا و کرها و ظلالهم بالغدو و الاصال» (تمام کسانی که در آسمانها و زمین اند- از روی اطاعت یا اکراه- و همچنین سایه هایشان هر صبح و عصر برای خدا سجده می کنند)؛ «سبح لله ما فی السموات و الارض و هو العزیز الحکیم» (آنچه در آسمانها و زمین است برای خدا تسبیح می گویند؛ و او عزیز و حکیم است.) این عبادت کمیت و کیفیت مخصوصی ندارد: از بیل زدن و زراعت در روستا تا چشم پوشیو گذشت از ثروتهای ک لان در راه خدمت به انسانها، از مطالعه یک سطر دانش برای رسیدن به واقعیات زندگی تا غور در عمق علوم و دانشها برای کسب معرفت، از جارو کردن کارخانه و کارگاه تا مدیریت صحیح کارفرما- همه قابلیت دارند که مصداق عبادت حق قرار گیرند. البته حرکات و اذکار و سایر دستورهای عبادی برنامه ای برای بیداری جدی انسانهاست تا بدین وسیله لحظاتی رو در روی خود قرار گیرند و رذوان خود را صیقل دهند و جمال الهی را در آن ببینند و به کمال گرایند.
چهارشنبه 16/6/1390 - 12:2
قرآن

جایگاه معلمی، جایگاهی ربوبی است و نخستین معلم بشر، خود خداوند بوده است که، هم به او بیان یاد داد و هم پدر انسان¬ها را تعلیم نمود.
سوره بقره: (( وَ عَلَّمَ آدَمَ الأَسماءَ کُلَها ثُمَّ عَرضَهُم عَلَی المَلائِکَـةُ فَقالَ أََنبِئُونی بَأَسماءِ هؤُلاءِ إن کُنتُم صادِقینَ؛ سپس علم اسماء( علم اسرار آفرینش و نام¬گذاری موجودات) را همگی به آدم آموخت. بعد آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: (( اگر راست می¬گویید، اسامی این ها را به من خبر دهید!)) (31)
همچنین خدا در سوره الرحمن می¬فرماید: (( عَلَّمَ القُرآنَ (2) خَلَقَ الإِنسانَ(3) عَلَمَهُ البَیانَ(4) : قرآن را تعلیم فرمود، * انسان را آفرید، * و به او (( بیان)) را آموخت.*

پیام¬ها

1.معلم واقعی خداست و قلم، بیان، استاد و کتاب، زمینه¬های تعلیم هستند.((عَلَّمَ)) 2. برتری انسان بر فرشتگان،به سبب علم است.(( وَ عَلَّمَ آدَمَ)) 3. انسان برای دریافت تمام علوم، استعداد و لیاقت دارد.((کُلَّها)) 4. فرشتگان عبادت بیشتری داشتند و آدم، علم بیشتری داشت. رابطه مقام خلافت با علم، بیشتر از عبادت است. (( نُسَبِّحُ بِحَمدِکَ )) ، (( عَلَّمَ آدَمَ الأسماءَ)) 5. برای روشن کردن دیگران،بهترین راه، برگزاری امتحان و به نمایش گذاشتن تفاوت¬ها و لیاقت¬هاست.(( عَلَّمَ)) ، (( ثُمَّ عَرَضَهُم))، (( فَقالَ أنبِئُونِی)).1
معلمی شغل انبیا است.
قرآن کریم یکی از وظایف پیامبر اسلام را تعلیم کتاب و حکمت معرفی می¬کند و پیامبر را معلم چیزهایی می¬داند که نمی¬توانیم از راه دیگری یاد بگیریم.
سوره بقره: (( کَما أَرسَلنا فیکُمُ رَسُولاً مِنکُم یَتلُوا عَلَیکُمُ آیاتِنا وَ یُزَکِّیکُم وَ یُعَلِّمُکُمُ الکتابَ و الحکمَـةَ وَ یُعَلِّمُکُم ما لَم تَکُونُوا تَعلَمُونَ؛2 همان گونه( که با تغییر قبله، نعمت خود را بر شما کامل کردیم،) رسولی از خودتان در میان شما فرستادیم تا آیات ما را بر شما بخواند و شما را پاک کند و به شما، کتاب و حکمت بیاموزد و آن چه را نمی¬دانستید، به شما یاد دهد)).2

پیام¬ها:

1. تزکیه بر تعلیم مقدم است.(( یُزَکِّیکُم وَ یُعَلِّمُکُم)) 2. آموزش دین، محور اصلی است و آموزش¬های دیگر، در مراحل بعد از آن است.ابتدا (( یُعَلِّمُکُمُ الکِتابَ وَ الحِکمَـةَ)) و پس از آن (( یُعَلِّمُکُم ما لَم تَکُونُوا تَعلَمُونَ)) 3. انسان برای شناخت بسیاری از حقایق، نیازمند وحی است. به جای (( مالا تعلمون)) فرمود: (( ما لَم تَکُونُوا تَعلَمُونَ)) تا یاد آور شود که اگر انبیا نبودند، انسان برای آگاهی از اموری همچون آینده خود و جهان، راه به جایی نداشت.3

پی¬نوشت¬ها:

1. تفسیر نورف ج1، ص 91

چهارشنبه 16/6/1390 - 12:1
قرآن
قرآن کریم درباره دوست دو گونه آیه دارد .
خداوند متعال در آیه ی 28 سوره ی فرقان از زبان اهل جهنم می فرماید: «یویلتی لیتنی لم اتّخذ فُلانا خلیلا، ای کاش با فلانی دوست نمی شدم. »
همچنین در آیه 100 و 101سوره شعراء، خداوند متعال از زبان اهل دوزخ می فرماید:
« فما لنا من شافعین و لا صدیق حمیم، افسوس که امروز نه شفاعت کنندگانی برای ما وجود دارد و نه دوست گرم و پرمحبتی.»
جمع بین دو آیه فوق، آیه ی زیر است: «الاخلّاء یومئذ بعضهم لبعض عدّو الّا المتّقین.» (1)
دوستان بد، عاقبت باهم دشمن می شوند. تنها دوستان مناسبی که دوستی شان بر اساس تقواست، نجات می یابند.
نکته:
سؤالی که مطرح است این است که چرا در آیه ی 100 و 101 سوره ی شعراء که در بالا ذکر گردید «شافعین» جمع آورده شده و «صدیق» به صورت مفرد با این که در ظاهر هر دو باید به صورت جمع یا مفرد بیاید؟
بعضی از علما گفته اند:
سببش این است که در هنگام گرفتاری و درماندگی، شفاعت کننده فراوان و دوست کم است، پس جا دارد که «شافعین» را جمع و «صدیق» را مفرد بیاورد تا اشاره به کثرت شافعین و کمی دوست باشد.

پی‏نوشت‏ها

1- سوره ی زخرف آیه ی 67.

چهارشنبه 16/6/1390 - 11:59
قرآن
حق حیات

حق حیات به عنوان حق انسانی برای انسان ثابت است؛ به این معنا كه هر انسانی به عنوان یك موجود و آفریده زیستی خداوند از حقی برخوردار می باشد كه از آن به حق حیات و زندگی یاد می كنند و كسی نمی تواند آن را از وی سلب كند. بنابراین كشتن و قتل انسانی به عنوان تعرض به حق انسانی از نظر زیست شناختی در نگرش قرآنی امری ناپسند و گناهی نابخشودنی است. (مائده آیه32و 35 و انعام آیه140 و اسراء آیه31و 323 و كهف آیه74 و مانند آن) آیات بسیاری بر این حق اشاره داشته و آن را جزو حقوق مسلم بشری دانسته است كه تعرض به آن گناه و جرم است و مرتكب آن به سختی كیفر داده خواهد شد. (همان) در روز رستاخیز یكی از گناهانی كه از آن مواخذه و بازخواست خواهد شده مسئله قتل نفس است كه در آیه8و 9سوره تكویر و آیات دیگری بدان اشاره شده است.

2- قصاص

این كه حق حیات به عنوان حق انسانی و زیستی مورد تأكید و توجه قرآن قرار گرفته به این معنا خواهد بود كه كسانی كه صاحب خونی شده اند و یكی از خویشان ایشان به ظلم و ستم كشته شده از این حق برخوردار خواهند بود كه جان قاتل را بگیرند و او را به این جرم قصاص نمایند. هدف از قصاص این است تا عاملی بازدارنده در جامعه پدید آید؛ زیرا عنصری مهم تر از جان انسان وجود ندارد كه اگر به سادگی و آسانی در معرض خطر قرار گیرد اجتماع از میان رفته و انسان های بی گناه كشته و به قتل می رسند. از این رو قرآن از قصاص به عنوان عامل حیات یاد می كند؛ زیرا موجب می شود تا كسی دست به قتل كس دیگری نزند و این گونه است كه حیات در جامعه حفظ می شود. (بقره آیه178و 179 و مائده آیه45 و اسراء آیه33)

3- امنیت

حق امنیت به معنای عام آن كه شامل امنیت جانی، عرضی و مالی و نیز سیاسی و اجتماعی و هم چنین امنیت روانی فرد و جامعه است، به عنوان مهم ترین حق پس از حق حیات برشمرده شده است. در حقیقت امنیت به عنوان هدف انسانی در حكم نخستین مؤلفه سعادت در كنار آسایش است.

4- آزادی

آزادی در اقسام و انواع آن یعنی آزادی بیان و عقاید امری پذیرفته شده در اسلام است. آیات بسیاری بر حق آزادی انتخاب عقاید وارد شده است. (بقره آیه256 و آل عمران آیه 20 و آیات بسیار دیگر) در بینش اسلامی و قرآنی بر این نكته تأكید شده است كه انسان به طور طبیعی موجودی متفكر است و باید بستری مناسب برای تفكر و اندیشه افراد فراهم آید. قرآن به ایجاد بستر لازم برای تفكر و اندیشه اشاره می كند كه از آن برخی به آزادی اندیشه یاد می كنند كه منظور و مرادشان همین معنای پیش گفته است؛ زیرا انسان به طور طبیعی از آزادی اندیشه برخوردار است و اندیشه چیزی نیست كه قابل وضع و جعل قانونی باشد و گفته شود كه انسان این حق را دارد كه آزاد بیندیشد و یا نیندیشد. آن چه در این جا قابل جعل و وضع قانونی می باشد مسأله زمینه و بسترهای اندیشیدن است. بنابراین وقتی سخن از آزادی اندیشه می شود به معنای برطرف كردن موانع برای اندیشیدن آدمی در حوزه های مختلف است. در جهان امروز برخی از ابزارها و فناوری استفاده كرده و با رسانه های مختلف جلوی اندیشیدن مردم در موضوعات مختلف را می گیرند. این امر هرچند به صورت جبری نیست ولی اختیار را نیز از انسان سلب می كند. به هر حال قرآن انسان را موجودی متفكر آفریده و از او خواسته است تا در جهت منافع و كمال خود بیندیشد. (بقره آیه 219 و ده ها آیه دیگر)

5- آگاهی (اتمام حجت)

از بیان گذشته این حق برای انسان ثابت می شود كه از آگاهی برخوردار باشد و كسی جلوی آزادی دست یابی وی را به مسائل و دانش ها نگیرد. در قرآن سخن از اتمام حجت است كه به معنای آگاهی دادن كامل و تمامی به انسان هاست. خداوند زمانی كه امتی را می خواهد بازخواست و یا عذاب كند نخست اتمام حجت می كند و فرد و جامعه را به مسایل و پیامدهای موضوع آگاه می سازد و اطلاعات كاملی را در اختیار او می گذارد. بنابراین یكی از حقوق اجتماعی انسان آگاهی یافتن به مسایل اجتماعی و سیاسی و حقوقی خود می باشد. از این رو حق آگاهی یافتن به عنوان حقی ثابت در قرآن مورد تایید قرار گرفته است. (نساء آیه 165 و اسراء آیه 15)

مصادیق دیگر حقوق انسان

حق استفاده از طبیعت و مواهب آن به عنوان حقی عام (بقره آیه 22 و 29 و اعراف آیه 10 و 32) حق پناهندگی (نساء آیه 100 و انفال آیه 26 و 72) حق تجارت (نساء آیه 32) حق تصمیم گیری (آل عمران آیه 159) حق دادرسی (نساء آیه 58 و 105) حق دفاع مشروع (حج آیه 39 و 40) حق عبادت (علق آیه 9 و 10) حق ازدواج (نساء آیه 3 و 129 و بقره آیات 228 و 230) حق مالكیت (نازعات آیه 33 و عبس آیه 32) حق مسكن (بقره آیه 84) و حق هدایت (لیل آیه 12) و مانند آن از دیگر مصادیق حقوق انسانی زیستی و اجتماعی بشر است كه در قرآن به آن پرداخته شده است.

فرشته محیطی - روزنامه کیهان - شماره18807

چهارشنبه 16/6/1390 - 11:56
قرآن

دفاع از حقوق انسان

احترام حقوق اجتماعی انسان به عنوان شخص و حقوق حیات او به عنوان موجود زنده، این معنا را تقویت می كند كه در بینش و نگرش قرآنی دفاع از حقوقی انسانی و اجتماعی بشر امری مطلوب و بلكه واجب و ضروری است. از این رو به كسانی كه حقوق انسانی و یا اجتماعی بشر را مورد تعرض قرارمی دهند ضمن هشدار به تعرض شدگان این اجازه را می دهد تا در برابر ایشان قیام كرده و به دفاع از حق خود اقدام كنند و در این راه از پای ننشینند و پایداری كنند.
(آل عمران آیه75) از این رو می بینیم كه در این آیه سخن از قیام و پایداری برای گرفتن حق است و در ستایش حق طلبان و نكوهش متجاوزان به حقوق مردم از این واژه بهره جسته است تا بنمایاند كه قیام به قسط به عنوان فرمان عام و كلی دارای مصادیقی است كه یكی از آن ها قیام برای گرفتن حق است.
قرآن، هم چنین برای تحكیم و تقویت دفاع از حق و حقوق انسانی و اجتماعی به نقش حاكمان و قاضیان اشاره كرده و از آنان خواسته در دست یابی مظلومان به حقوق خود آنان را یاری و كمك كنند. (بقره آیه188) و از این كه برخی از حاكمان و اهل قدرت به همراه برخی از قضات به جای حمایت از مظلومان و حقوق ایشان به مدد و یاری متجاوزان به حقوق می روند سرزنش و نكوهش می كند؛ چنان كه از این برخی از مردم برای توجیه تجاوز و تعدی به حقوق اجتماعی و انسانی دیگران به احكام قضات و حكام پناه می برند امری ناهنجار و زشت دانسته و از ایشان می خواهد كه با این روش های نادرست حق مردم را پایمال نكنند.

محدوده حقوق انسان

چنان كه گفته شد برای انسان دو دسته حقوق می توان ثابت كرد: حقوقی كه به عنوان حق زیست شناسی برای انسان ثابت است كه از جمله آن ها می توان به حق حیات اشاره كرد و دیگر حقوق اجتماعی است كه به عنوان شخص برای انسان ها ثابت شده است. حقوق انسانی و اجتماعی انسان می تواند بسیار باشد و مصادیق زیادی را شامل شود؛ ولی آن چه می تواند به عنوان اصل قرارگیرد و موجبات تحدید و محدودیت انسان در حوزه زیستی و اجتماعی را فراهم آورد، قوانین شرعی و عرفی است. قرآن از احكام شرعی و تكالیف به عنوان تعیین كننده حقوق انسان یاد می كند و پس از بیان احكام و قوانین تحدید كننده می فرماید: تلك حدود الله فلاتقربوها؛ این احكام و قوانین شرعی به عنوان وظایف الهی و حدود خداوندی است پس به این محدود نزدیك نشوید (بقره آیه187و 229و نیز 230)
بنابراین می توان گفت كه تكالیف شرعی و قوانین عرفی می توانند به عنوان حدود حقوق انسانی و اجتماعی عمل كنند و حقوق انسان را محدود نمایند.

چهارشنبه 16/6/1390 - 11:54
قرآن

دفاع از حقوق انسان

احترام حقوق اجتماعی انسان به عنوان شخص و حقوق حیات او به عنوان موجود زنده، این معنا را تقویت می كند كه در بینش و نگرش قرآنی دفاع از حقوقی انسانی و اجتماعی بشر امری مطلوب و بلكه واجب و ضروری است. از این رو به كسانی كه حقوق انسانی و یا اجتماعی بشر را مورد تعرض قرارمی دهند ضمن هشدار به تعرض شدگان این اجازه را می دهد تا در برابر ایشان قیام كرده و به دفاع از حق خود اقدام كنند و در این راه از پای ننشینند و پایداری كنند.
(آل عمران آیه75) از این رو می بینیم كه در این آیه سخن از قیام و پایداری برای گرفتن حق است و در ستایش حق طلبان و نكوهش متجاوزان به حقوق مردم از این واژه بهره جسته است تا بنمایاند كه قیام به قسط به عنوان فرمان عام و كلی دارای مصادیقی است كه یكی از آن ها قیام برای گرفتن حق است.
قرآن، هم چنین برای تحكیم و تقویت دفاع از حق و حقوق انسانی و اجتماعی به نقش حاكمان و قاضیان اشاره كرده و از آنان خواسته در دست یابی مظلومان به حقوق خود آنان را یاری و كمك كنند. (بقره آیه188) و از این كه برخی از حاكمان و اهل قدرت به همراه برخی از قضات به جای حمایت از مظلومان و حقوق ایشان به مدد و یاری متجاوزان به حقوق می روند سرزنش و نكوهش می كند؛ چنان كه از این برخی از مردم برای توجیه تجاوز و تعدی به حقوق اجتماعی و انسانی دیگران به احكام قضات و حكام پناه می برند امری ناهنجار و زشت دانسته و از ایشان می خواهد كه با این روش های نادرست حق مردم را پایمال نكنند.

محدوده حقوق انسان

چنان كه گفته شد برای انسان دو دسته حقوق می توان ثابت كرد: حقوقی كه به عنوان حق زیست شناسی برای انسان ثابت است كه از جمله آن ها می توان به حق حیات اشاره كرد و دیگر حقوق اجتماعی است كه به عنوان شخص برای انسان ها ثابت شده است. حقوق انسانی و اجتماعی انسان می تواند بسیار باشد و مصادیق زیادی را شامل شود؛ ولی آن چه می تواند به عنوان اصل قرارگیرد و موجبات تحدید و محدودیت انسان در حوزه زیستی و اجتماعی را فراهم آورد، قوانین شرعی و عرفی است. قرآن از احكام شرعی و تكالیف به عنوان تعیین كننده حقوق انسان یاد می كند و پس از بیان احكام و قوانین تحدید كننده می فرماید: تلك حدود الله فلاتقربوها؛ این احكام و قوانین شرعی به عنوان وظایف الهی و حدود خداوندی است پس به این محدود نزدیك نشوید (بقره آیه187و 229و نیز 230)
بنابراین می توان گفت كه تكالیف شرعی و قوانین عرفی می توانند به عنوان حدود حقوق انسانی و اجتماعی عمل كنند و حقوق انسان را محدود نمایند.

چهارشنبه 16/6/1390 - 11:50
قرآن
حقوق بشر در آموزه های قرآنی

مفهوم حقوق

حقوق كه جمع حق به معنای امر ثابت و درست و سزاوار است، (نثر طوبی ص 181) امر ثابتی را می گویند كه با واقع مطابقت داشته باشد. (التحقیق ج 2 ص 262) در اصطلاح حقوقی و فقهی، حقوق، قدرتی است كه از طرف قانون به شخصی داده شده باشد. (ترمینولوژی حقوق، جعفری لنگرودی، ص 216) بنابراین حقوق، قدرت یا امتیازی است كه كسی یا گروهی از آن برخوردارند. این قدرت زمانی ارزش و جایگاه مهم تری می یابد كه به موجب قانون و یا عرف مقرر شده ای تصویب و تایید شده باشد.
ریشه حقوق را می بایست در مناسبات افراد و گروه های جامعه جست. افراد جامعه بر اثر روابط و مناسبات خود یك رشته اختیارات و امتیازاتی را به دست می آورند كه به مجموعه آن حقوق می گویند. این اختیارات و امتیازات مشتمل بر اختیارات مدنی، اجتماعی، سیاسی و همه مزایا و سلطه هایی است كه قانون ناشی می شود. (فرهنگ علوم سیاسی، مركز اطلاعات و مدارك علمی ایران، ص 372 و 373).

حقوق انسان

انسان از نظر جامعه شناسی شخصی است كه می بایست حقوقش رعایت شود. اگر برای انسان به عنوان موجودی زیستی حقوقی چون حق حیات است، از نظر جامعه شناسی و
روان شناسی كه شخص است و دارای شخصیت اجتماعی حقوقی خاص و ویژه است كه از سوی همگان رعایت آن الزامی و ضروری است. در بینش قرآنی، رعایت حقوق اشخاص از سوی افراد و گروه های اجتماعی جامعه نیازمند بستر و زمینه های خاصی است و بدون ایجاد این بستر و فضا امكان تحقق درست آن فراهم نمی شود. ازاین روست كه قرآن به بینش و نگرش انسانی بهایی ویژه می بخشد و بر این باور است كه گرایش و كنش و واكنش های انسانی را بینش و نگرش او ساماندهی و
سازمان دهی می كند. بنابراین به این مساله توجه می دهد كه همه انسان ها به عنوان آفریده های خداوندی از حقوق ویژه و خاصی برخوردارند و كسی نباید به آن تجاوز و تعدی كند. این گونه است كه اعتقاد به خداوند وهدفمندی و مساله حسابرسی در آخرت و معاد را به عنوان عوامل موثر در تغییر رفتار انسان ها بر می شمارد و بیان می دارد كه مهم ترین پشتوانه برای رعایت حقوق انسان ها از سوی همگان پذیرش و اعتقاد به حسابرسی دقیق خداوند است. (نساء آیه 6) همین عامل انگیزه می شود تا انسان به تقوا گرایش یابد و تقوا نیز به عنوان عامل بازدارنده و انگیزه قوی در برخورد با دیگران مطرح می شود و رعایت حقوق دیگران را در شخص تقویت می كند. (بقره آیه 233 و 141 و 182) زمانی كه شخصی به این مقام برسد كه همگان را مانند خود دارای شخصیت و كرامت بداند حتی نسبت به دشمنان خود نیز به نوع دیگری رفتار می كند و حقوق آنان را نیز مراعات كرده و در حق ایشان هیچ گونه كوتاهی به جا نمی آورد. (مائده آیه2)
در مورد كسانی كه به این اندازه نرسیده اند خداوند از روش انذاری بهره می برد و تهدید نسبت به متعرضین به حقوق انسان در جامعه به آنان كیفر تجاوز و تعدی را یادآور می شود تا به این روش از تجاوز و تعدی دست بردارند. (نساء آیه9)
این ها گوشه ای از شیوه ها و روش های قرآنی برای ترغیب و تشویق و گاه تهدید كسانی است كه حق انسانی هم نوع خویش را در زندگی اجتماعی رعایت نمی كنند.

چهارشنبه 16/6/1390 - 11:50
قرآن
حقوق بشر در آموزه های قرآنی

مفهوم حقوق

حقوق كه جمع حق به معنای امر ثابت و درست و سزاوار است، (نثر طوبی ص 181) امر ثابتی را می گویند كه با واقع مطابقت داشته باشد. (التحقیق ج 2 ص 262) در اصطلاح حقوقی و فقهی، حقوق، قدرتی است كه از طرف قانون به شخصی داده شده باشد. (ترمینولوژی حقوق، جعفری لنگرودی، ص 216) بنابراین حقوق، قدرت یا امتیازی است كه كسی یا گروهی از آن برخوردارند. این قدرت زمانی ارزش و جایگاه مهم تری می یابد كه به موجب قانون و یا عرف مقرر شده ای تصویب و تایید شده باشد.
ریشه حقوق را می بایست در مناسبات افراد و گروه های جامعه جست. افراد جامعه بر اثر روابط و مناسبات خود یك رشته اختیارات و امتیازاتی را به دست می آورند كه به مجموعه آن حقوق می گویند. این اختیارات و امتیازات مشتمل بر اختیارات مدنی، اجتماعی، سیاسی و همه مزایا و سلطه هایی است كه قانون ناشی می شود. (فرهنگ علوم سیاسی، مركز اطلاعات و مدارك علمی ایران، ص 372 و 373).

حقوق انسان

انسان از نظر جامعه شناسی شخصی است كه می بایست حقوقش رعایت شود. اگر برای انسان به عنوان موجودی زیستی حقوقی چون حق حیات است، از نظر جامعه شناسی و
روان شناسی كه شخص است و دارای شخصیت اجتماعی حقوقی خاص و ویژه است كه از سوی همگان رعایت آن الزامی و ضروری است. در بینش قرآنی، رعایت حقوق اشخاص از سوی افراد و گروه های اجتماعی جامعه نیازمند بستر و زمینه های خاصی است و بدون ایجاد این بستر و فضا امكان تحقق درست آن فراهم نمی شود. ازاین روست كه قرآن به بینش و نگرش انسانی بهایی ویژه می بخشد و بر این باور است كه گرایش و كنش و واكنش های انسانی را بینش و نگرش او ساماندهی و
سازمان دهی می كند. بنابراین به این مساله توجه می دهد كه همه انسان ها به عنوان آفریده های خداوندی از حقوق ویژه و خاصی برخوردارند و كسی نباید به آن تجاوز و تعدی كند. این گونه است كه اعتقاد به خداوند وهدفمندی و مساله حسابرسی در آخرت و معاد را به عنوان عوامل موثر در تغییر رفتار انسان ها بر می شمارد و بیان می دارد كه مهم ترین پشتوانه برای رعایت حقوق انسان ها از سوی همگان پذیرش و اعتقاد به حسابرسی دقیق خداوند است. (نساء آیه 6) همین عامل انگیزه می شود تا انسان به تقوا گرایش یابد و تقوا نیز به عنوان عامل بازدارنده و انگیزه قوی در برخورد با دیگران مطرح می شود و رعایت حقوق دیگران را در شخص تقویت می كند. (بقره آیه 233 و 141 و 182) زمانی كه شخصی به این مقام برسد كه همگان را مانند خود دارای شخصیت و كرامت بداند حتی نسبت به دشمنان خود نیز به نوع دیگری رفتار می كند و حقوق آنان را نیز مراعات كرده و در حق ایشان هیچ گونه كوتاهی به جا نمی آورد. (مائده آیه2)
در مورد كسانی كه به این اندازه نرسیده اند خداوند از روش انذاری بهره می برد و تهدید نسبت به متعرضین به حقوق انسان در جامعه به آنان كیفر تجاوز و تعدی را یادآور می شود تا به این روش از تجاوز و تعدی دست بردارند. (نساء آیه9)
این ها گوشه ای از شیوه ها و روش های قرآنی برای ترغیب و تشویق و گاه تهدید كسانی است كه حق انسانی هم نوع خویش را در زندگی اجتماعی رعایت نمی كنند.

تساوی حقوق انسان

در بینش و نگرش قرآن و آموزه وحیانی این كتاب مقدس، تفاوتی میان زن و مرد در این مسئله نیست. از این رو همان گونه كه در بینش و نگرش قرآن همه انسان ها از زن و مرد واحدی آفریده و خلق شده اند و میان سیاه و سفید و زرد و سرخ فرقی نیست و این گونه تمایزات ظاهری موجب تمایز باطنی و حقوقی نمی شود هم چنین از انسان ها خواسته شده كه حقوق همگان را بدون تبعیض در مرد و زن بودن رعایت كنند، از این رو، خود نیز بر پایه و اساس تساوی میان مرد و زن (عدم تمایز جنسیتی) و سیاه و سفید (عدم تمایز نژادی) عمل می كند و پاداش هر كسی را بدون توجه به زن و مرد بودن به طور كامل ادا می كند. (نساء آیه32)
قرآن بیان می دارد كه همه انسان ها در حقوق اجتماعی مساوی هستند (قصص آیه83) و هم چنان كه از تساوی در حق حیات و زندگی برخوردار می باشند (مائده آیه32) همان گونه نیز حقوق همگانی همه محترم است و انسان ها نباید برخلاف این حكم عمل كنند. (شورا آیه42)

دفاع از حقوق انسان

احترام حقوق اجتماعی انسان به عنوان شخص و حقوق حیات او به عنوان موجود زنده، این معنا را تقویت می كند كه در بینش و نگرش قرآنی دفاع از حقوقی انسانی و اجتماعی بشر امری مطلوب و بلكه واجب و ضروری است. از این رو به كسانی كه حقوق انسانی و یا اجتماعی بشر را مورد تعرض قرارمی دهند ضمن هشدار به تعرض شدگان این اجازه را می دهد تا در برابر ایشان قیام كرده و به دفاع از حق خود اقدام كنند و در این راه از پای ننشینند و پایداری كنند.
(آل عمران آیه75) از این رو می بینیم كه در این آیه سخن از قیام و پایداری برای گرفتن حق است و در ستایش حق طلبان و نكوهش متجاوزان به حقوق مردم از این واژه بهره جسته است تا بنمایاند كه قیام به قسط به عنوان فرمان عام و كلی دارای مصادیقی است كه یكی از آن ها قیام برای گرفتن حق است.
قرآن، هم چنین برای تحكیم و تقویت دفاع از حق و حقوق انسانی و اجتماعی به نقش حاكمان و قاضیان اشاره كرده و از آنان خواسته در دست یابی مظلومان به حقوق خود آنان را یاری و كمك كنند. (بقره آیه188) و از این كه برخی از حاكمان و اهل قدرت به همراه برخی از قضات به جای حمایت از مظلومان و حقوق ایشان به مدد و یاری متجاوزان به حقوق می روند سرزنش و نكوهش می كند؛ چنان كه از این برخی از مردم برای توجیه تجاوز و تعدی به حقوق اجتماعی و انسانی دیگران به احكام قضات و حكام پناه می برند امری ناهنجار و زشت دانسته و از ایشان می خواهد كه با این روش های نادرست حق مردم را پایمال نكنند.

محدوده حقوق انسان

چنان كه گفته شد برای انسان دو دسته حقوق می توان ثابت كرد: حقوقی كه به عنوان حق زیست شناسی برای انسان ثابت است كه از جمله آن ها می توان به حق حیات اشاره كرد و دیگر حقوق اجتماعی است كه به عنوان شخص برای انسان ها ثابت شده است. حقوق انسانی و اجتماعی انسان می تواند بسیار باشد و مصادیق زیادی را شامل شود؛ ولی آن چه می تواند به عنوان اصل قرارگیرد و موجبات تحدید و محدودیت انسان در حوزه زیستی و اجتماعی را فراهم آورد، قوانین شرعی و عرفی است. قرآن از احكام شرعی و تكالیف به عنوان تعیین كننده حقوق انسان یاد می كند و پس از بیان احكام و قوانین تحدید كننده می فرماید: تلك حدود الله فلاتقربوها؛ این احكام و قوانین شرعی به عنوان وظایف الهی و حدود خداوندی است پس به این محدود نزدیك نشوید (بقره آیه187و 229و نیز 230)
بنابراین می توان گفت كه تكالیف شرعی و قوانین عرفی می توانند به عنوان حدود حقوق انسانی و اجتماعی عمل كنند و حقوق انسان را محدود نمایند.

مصادیق قرآنی حقوق انسان

1- حق حیات

حق حیات به عنوان حق انسانی برای انسان ثابت است؛ به این معنا كه هر انسانی به عنوان یك موجود و آفریده زیستی خداوند از حقی برخوردار می باشد كه از آن به حق حیات و زندگی یاد می كنند و كسی نمی تواند آن را از وی سلب كند. بنابراین كشتن و قتل انسانی به عنوان تعرض به حق انسانی از نظر زیست شناختی در نگرش قرآنی امری ناپسند و گناهی نابخشودنی است. (مائده آیه32و 35 و انعام آیه140 و اسراء آیه31و 323 و كهف آیه74 و مانند آن) آیات بسیاری بر این حق اشاره داشته و آن را جزو حقوق مسلم بشری دانسته است كه تعرض به آن گناه و جرم است و مرتكب آن به سختی كیفر داده خواهد شد. (همان) در روز رستاخیز یكی از گناهانی كه از آن مواخذه و بازخواست خواهد شده مسئله قتل نفس است كه در آیه8و 9سوره تكویر و آیات دیگری بدان اشاره شده است.

2- قصاص

این كه حق حیات به عنوان حق انسانی و زیستی مورد تأكید و توجه قرآن قرار گرفته به این معنا خواهد بود كه كسانی كه صاحب خونی شده اند و یكی از خویشان ایشان به ظلم و ستم كشته شده از این حق برخوردار خواهند بود كه جان قاتل را بگیرند و او را به این جرم قصاص نمایند. هدف از قصاص این است تا عاملی بازدارنده در جامعه پدید آید؛ زیرا عنصری مهم تر از جان انسان وجود ندارد كه اگر به سادگی و آسانی در معرض خطر قرار گیرد اجتماع از میان رفته و انسان های بی گناه كشته و به قتل می رسند. از این رو قرآن از قصاص به عنوان عامل حیات یاد می كند؛ زیرا موجب می شود تا كسی دست به قتل كس دیگری نزند و این گونه است كه حیات در جامعه حفظ می شود. (بقره آیه178و 179 و مائده آیه45 و اسراء آیه33)

3- امنیت

حق امنیت به معنای عام آن كه شامل امنیت جانی، عرضی و مالی و نیز سیاسی و اجتماعی و هم چنین امنیت روانی فرد و جامعه است، به عنوان مهم ترین حق پس از حق حیات برشمرده شده است. در حقیقت امنیت به عنوان هدف انسانی در حكم نخستین مؤلفه سعادت در كنار آسایش است.

4- آزادی

آزادی در اقسام و انواع آن یعنی آزادی بیان و عقاید امری پذیرفته شده در اسلام است. آیات بسیاری بر حق آزادی انتخاب عقاید وارد شده است. (بقره آیه256 و آل عمران آیه 20 و آیات بسیار دیگر) در بینش اسلامی و قرآنی بر این نكته تأكید شده است كه انسان به طور طبیعی موجودی متفكر است و باید بستری مناسب برای تفكر و اندیشه افراد فراهم آید. قرآن به ایجاد بستر لازم برای تفكر و اندیشه اشاره می كند كه از آن برخی به آزادی اندیشه یاد می كنند كه منظور و مرادشان همین معنای پیش گفته است؛ زیرا انسان به طور طبیعی از آزادی اندیشه برخوردار است و اندیشه چیزی نیست كه قابل وضع و جعل قانونی باشد و گفته شود كه انسان این حق را دارد كه آزاد بیندیشد و یا نیندیشد. آن چه در این جا قابل جعل و وضع قانونی می باشد مسأله زمینه و بسترهای اندیشیدن است. بنابراین وقتی سخن از آزادی اندیشه می شود به معنای برطرف كردن موانع برای اندیشیدن آدمی در حوزه های مختلف است. در جهان امروز برخی از ابزارها و فناوری استفاده كرده و با رسانه های مختلف جلوی اندیشیدن مردم در موضوعات مختلف را می گیرند. این امر هرچند به صورت جبری نیست ولی اختیار را نیز از انسان سلب می كند. به هر حال قرآن انسان را موجودی متفكر آفریده و از او خواسته است تا در جهت منافع و كمال خود بیندیشد. (بقره آیه 219 و ده ها آیه دیگر)

5- آگاهی (اتمام حجت)

از بیان گذشته این حق برای انسان ثابت می شود كه از آگاهی برخوردار باشد و كسی جلوی آزادی دست یابی وی را به مسائل و دانش ها نگیرد. در قرآن سخن از اتمام حجت است كه به معنای آگاهی دادن كامل و تمامی به انسان هاست. خداوند زمانی كه امتی را می خواهد بازخواست و یا عذاب كند نخست اتمام حجت می كند و فرد و جامعه را به مسایل و پیامدهای موضوع آگاه می سازد و اطلاعات كاملی را در اختیار او می گذارد. بنابراین یكی از حقوق اجتماعی انسان آگاهی یافتن به مسایل اجتماعی و سیاسی و حقوقی خود می باشد. از این رو حق آگاهی یافتن به عنوان حقی ثابت در قرآن مورد تایید قرار گرفته است. (نساء آیه 165 و اسراء آیه 15)

مصادیق دیگر حقوق انسان

حق استفاده از طبیعت و مواهب آن به عنوان حقی عام (بقره آیه 22 و 29 و اعراف آیه 10 و 32) حق پناهندگی (نساء آیه 100 و انفال آیه 26 و 72) حق تجارت (نساء آیه 32) حق تصمیم گیری (آل عمران آیه 159) حق دادرسی (نساء آیه 58 و 105) حق دفاع مشروع (حج آیه 39 و 40) حق عبادت (علق آیه 9 و 10) حق ازدواج (نساء آیه 3 و 129 و بقره آیات 228 و 230) حق مالكیت (نازعات آیه 33 و عبس آیه 32) حق مسكن (بقره آیه 84) و حق هدایت (لیل آیه 12) و مانند آن از دیگر مصادیق حقوق انسانی زیستی و اجتماعی بشر است كه در قرآن به آن پرداخته شده است.

فرشته محیطی - روزنامه کیهان - شماره18807

چهارشنبه 16/6/1390 - 11:46
قرآن

انما یریدالله لیذهب عنكم الرجس اهل البیت و یطهركم تطهیرا (احزاب- ۳۳)؛ «خدا چنین مى خواهد كه رجس هر آلایشى را از شما اهل بیت ببرد و شما را از هر عیب پاك ومنزه گرداند.»
كلمه «انما» در آیه انحصار خواست خدا را مى رساند و مى فهماند كه خدا خواسته رجس و پلیدى را تنها از اهل بیت دور كند و به آنان عصمت دهد، و كلمه: اهل البیت، چه این كه صرفاً براى اختصاص باشد، تا غیراهل خانه داخل حكم نشوند، و چه این كه این كلمه نوعى مدح باشد، و چه این كه ندا، و به معناى «اى اهل بیت» بوده باشد، على اى حال دلالت دارد بر این كه دور كردن رجس و پلیدى از آنان و تطهیرشان مساله اى است مختص به آنان، بنابراین در آیه شریفه، در حقیقت دو تا قصر و انحصار به كار رفته؛ یكى انحصار اراده و خواست خدا در بردن و دور كردن پلیدى و تطهیر اهل بیت، دوم انحصار این عصمت و دورى پلیدى در اهل بیت.
حالا باید دید اهل بیت كیست؟ مسلم زنان آن جناب جزء اهل بیت او نیستند، براى این كه هیچ گاه صحیح نیست ضمیر مردان را بر زنان ارجاع داد و به زنان گفت: (عنكم؛ از شما)، بلكه اگر همسران هم اهل بیت بودند، باید مى فرمود: (عنكن) بعضى براى فرار از این اشكال گفته اند: این وقتى است كه تنها زنان مراد باشند و اما اگر زن و مرد اهل بیت همه مورد نظر باشند، اشكال ندارد كه ضمیر (عنكم) به آنان خطاب شود، همچنان كه بعضى دیگر گفته اند: مراد به اهل البیت اهل بیت الحرام است كه در آیه: ان اولیاوه الا المتقون، آنان را متقى خوانده و بعضى دیگر گفته اند: مراد اهل مسجد رسول خدا(ص) است و بعضى گفته اند: همه آن كسانى است كه در عرف جزو خاندان آن جناب به شمار مى روند، چه همسرانش و چه خویشاوندان و نزدیكانش، یعنى آل عباس و آل عقیل و آل جعفر و آل على و بعضى گفته اند: مراد خود رسول خدا(ص) و همسران او است و شاید آن چه به عكرمه و عروه نسبت داده اند همین باشد، چون آن ها گفته اند: مراد تنها و تنها همسران رسول خدا(ص) است.
و به هر حال، مراد به بردن رجس و تطهیر اهل بیت تنها همان تقواى دینى و اجتناب از نواهى و امتثال اوامر است و بنابراین معناى آیه این است كه خداى تعالى از این تكالیف دینى كه متوجه شما كرده سودى نمى برد و نمى خواهد سود ببرد، بلكه مى خواهد شما را پاك كند و پلیدى را از شما دور سازد. از این رو آیه شریفه در حد آیه:
ما یریدالله لیجعل علیكم من حرج ولكن یرید لیطهركم ولیتم نعمته علیكم. (مائده -۶)؛ خدا نمى خواهد بیهوده بار شما را سنگین كند، بلكه مى خواهد پاكتان سازد و نعمت خود را برشما تمام كند.
و اگر معنا این باشد، آن وقت آیه شریفه، با هیچ یك از چند معنا كه گذشت نمى سازد، چون این معنا با اختصاص آیه به اهل بیت منافات دارد، زیرا خدا این گونه تطهیر را براى عموم مسلمانان و مكلفین به احكام دین مى خواهد، نه براى خصوص اهل بیت، و حال آن كه گفتیم آیه شریفه دو انحصار را مى رساند و دومى انحصار تطهیر در اهل بیت است.
در روایت آمده كه آیه شریفه در شان رسول خدا(ص) و على(ع) و فاطمه(س) و حسن(ع) و حسین(ع) نازل شده است و احدى در این فضیلت با آنان شركت ندارند و این روایات بسیار است و بیش از هفتاد حدیث است كه بیشتر آن ها از طرق اهل سنت است.
بنابر آن چه گفته شده كلمه اهل البیت، در عرف قرآن اسم خاص است، كه هرجا برده شود، منظور پنج تن هستند، یعنى رسول خدا(ص) ، حضرت على(ع)، حضرت فاطمه (س) ، حضرت امام حسن(ع) و امام حسین(ع) و بر هیچ كس دیگر اطلاق نمى شود.
كلمه «رجس» به كسر را و سكون جیم. صفتى است از ماده رجاست، یعنى پلیدى، و قذرات و پلیدى قذرات هیاتى است در نفس آدمى، و نیز هیأتى است در ظاهر موجود پلید كه آدمى از آن نفرت مى نماید؛ اولى مانند پلیدى رذائل و دومى مانند پلیدى خوك همچنان كه قرآن كریم هر دو معنا را بیان كرده، درباره پلیدى ظاهر فرموده:
او لحم خنزیر فانه رجس؛ یا گوشت خوك كه پلید است (انعام- ۱۴۵)
و هم در پلیدى هاى معنوى مانند شرك و كفر و اعمال ناشایست به كار زده و فرموده: «و آن هایى كه در دل بیمارند، قرآن پلیدى دیگرى بر پلیدى هایشان مى افزاید و مى میرند در حالى كه كافرند.» (توبه- ۱۲۵)
و این كلمه به هر معنا كه باشد نسبت به انسان عبارت است از ادراكى نفسانى، و اثرى شعورى كه از علاقه و بستگى قلب به اعتقادى باطل یا عملى زشت حاصل مى شود. وقتى مى گوییم انسان پلید، یعنى انسانى كه به خاطر دلبستگى به عقاید باطل، یا عمل باطل دلش دچار پلیدى شده است و با در نظر گرفتن این كه كلمه رجس در آیه شریفه الف و لام دارد كه جنس را مى رساند، معنایش این مى شود كه خدا مى خواهد تمامى انواع پلیدى ها و هیات هاى خبیثه و رذیله، را از نفس شما ببرد، هیات هایى كه اعتقاد حق و عمل حق را از انسان مى گیرد، و چنین ازاله اى با عصمت الهیه منطبق مى شود و آن عبارت است از صورت علمیه اى در نفس كه انسان را از هر باطلى، چه عقاید و چه اعمال حفظ مى كند.
پس آیه شریفه یكى از ادله عصمت اهل بیت است.
و مراد به تطهیر در جمله: (یطهركم تطهیراً) كه با مصدر تطهیر تاكید شده زایل ساختن اثر رجس، به وسیله وارد كردن مقابل آن است و آن عبارت است از اعتقاد به حق، پس تطهیر اهل بیت عبارت شد، از این كه ایشان را مجهز به ادراك حق كند، حق در اعتقاد و حق در عمل و آن وقت مراد با اراده این معنا(خدا مى خواهد چنین كند)، نیز اراده تكوینى مى شود، چون قبلاً هم گفتیم اراده تشریعى را كه منشأ تكالیف دینى و منشأ متوجه ساختن آن تكالیف به مكلفین است. اصلاً با این مقام سازگار نیست، پس معناى آیه این شد كه خداى سبحان مستمراً و دایماً اراده دارد شما را به این موهبت یعنى موهبت عصمت اختصاص دهد، به این طریق كه اعتقاد باطل و اثر عمل زشت را از شما،اهل بیت ببرد و در جاى آن عصمتى بیاورد كه حتى اثرى از آن اعتقاد باطل و عمل زشت در دل هایتان باقى نگذارد.

چهارشنبه 16/6/1390 - 11:45
قرآن
ماهیت مرگ از دیدگاه قرآن

انسان ها در برخورد با اموری كه برایشان ناشناخته است، تفسیر و برداشت های متفاوتی ارائه می دهند. گاه این تفاوت ها، ریشه در محیط اجتماعی و حتی طبقاتی فرد دارد؛ گاهی یك چیز در جوامع متفاوتی، چیزی هایی متفاوت انگاشته می شود. در ضمن، واكنش های متفاوت نیز در هنگام بروز این چیزها از سوی افراد جوامع مختلف رخ می دهد. این واكنش های عاطفی چون عشق، هراس و خشم، گستره وسیع و متضاد و حتی متناقضی را باز می نماید.
البته چنین عواطفی به دلایل مشخص و قابل فهمی بروز می كند به گونه ای اگر كسی موقعیت و یا زمینه های معین بروز آن را بداند، در می یابد كه چرا این عواطف احساس می شوند و رخ می دهند؛ ولی مشكل فهم عاطفه این است كه به هیچ وجه پیدا نیست كه چرا برای افراد مختلف عاطفه های متفاوت رخ می دهد، چنانچه موقعیت و چیزهایی كه این عاطفه ها را بر می انگیزد نیز روشن نیست.
به نظر می رسد كه نوع اعتقاد و پیش زمینه های فرهنگی در تفاوت واكنش ها مؤثر هستند؛ چنانچه یك نام، یك زمان و یك مكان برای مردمی كه در یك زمینه فرهنگی خاص زندگی می كنند دارای قدرت و اقتدار است و برای مردمی دیگر، هیچ گونه تأثیر مثبت یا منفی در بر ندارد؛ به این معنا كه واكنش های عاطفی و یا تفاوت در واكنش ها برخاسته از یك رشته باور داشت ها و تأثیرهای محیطی، اجتماعی، فرهنگی و حتی طبقاتی است. بنابراین نمی توان عامل آن را یك «عامل شناختی» دانست. در حقیقت این عواطف و واكنش ها ریشه در امور و عواملی دارد كه به معنایی، شناخته شده و به معنای دیگر، ناشناخته اند. از آن رو ناشناخته است كه یك عامل، شناخته و مشخصی نیست و از آن رو شناخته شده است كه ریشه در عوامل چندی كه مشخص هستند، دارند. این ابهام را نمی توان بدون توجه بی مورد از سر وا كرد و به حكم كلی در آن بسنده نمود؛ از این جا می توان به این مطلب رسید كه چرا برخورد انسان با امور ناشناخته دارای واكنش ها، تفسیرها و برداشت های متفاوت است؛ و حتی یك چیز در جوامع فرهنگی مختلف، تفاوت های عاطفی، كنشی و واكنشی بر می انگیزد؛ بنابراین نمی توان زمینه های فرهنگی، شخصی، اجتماعی و مانند آن را در تفسیرها و واكنش ها نادیده گرفت.
بسیاری از افراد كه با چیزهای ناشناخته برخورد می كنند، تفسیرهای متفاوتی به دست می دهند. شاید قضیه به این صورت باشد كه افرادی تجربه ها، عواطف و احساسات معینی را به حضور خدا یا جن یا فرشتگان تفسیر می كنند، چون چنین آمادگی فرهنگی و روانی در آنان وجود دارد، چنان چه كسانی كه مفهوم الهی یا جن و فرشتگان را رد می كنند، ممكن است آن را به شیوه متفاوتی تفسیر كنند.
به سخنی دیگر، آدم ها در توضیح تجربه های غیر عادی شان به اندیشه ها و باورداشت هایی توسل می جویند كه برای آنها آشنا و تا اندازه ای معتبر باشد؛ آنها حتی ممكن است كه به خاطر فقدان هرگونه تفسیر معتبر دیگر، ناچار به توسل به یك چنین اندیشه ها و نتیجه گیری هایی شوند، قضیه ای كه شاید مایه شگفتی خود آنها نیز باشد.
واكنش های عاطفی چون عشق، هراس و خشم، واكنشی طبیعی است، حتی اگر این واكنش نسبت به یك چیز معین باشد؛ چون تفاوت واكنش ها، ریشه در تفاوت هایی دارد كه بیان شد. مرگ، یك واقعیت انكارناپذیر و ناگزیر است. تفاوت واكنشی افراد با این واقعیت، برخاسته از تفاوت هایی شخصی، اجتماعی، فرهنگی و مانند آن است. واكنش طبیعی بسیاری از افراد در قبال آن، چیزی جز هراس نیست. وقتی مرگی پیش می آید، هراس ها و عواطف نیرومندی در نزدیكان شخص مرده پدید می آورد؛ چون هر مرگی روابط را از هم می گسلد و الگوی معمولی زندگی آدم ها را در هم می شكند و بنیادهای اخلاقی جامعه را به لرزه در می آورد. بسیاری از سوگواران گرایش دارند كه خود را تسلیم نومیدی كنند، وظایف شان را نادیده گیرند و به شیوه ای رفتار كنند كه برای خودشان و دیگران زیانبار است.
واكنش برخی دیگر به گونه ای بسیار متفاوت است. آنان نه تنها از مرگ نمی هراسند، بلكه به جای هراس بدان عشق می ورزند و آن را شیرین تر از عسل و هرچیز گوارای دیگری می بینند. بسیاری از اهل یقین از متدینان به خدا و جهان واپسین چنین واكنشی از خود نشان و بروز می دهند. از نظر قرآن مرگ دروازه انتقال از جهان ناپایدار به جهانی پایدار، از سعادتی شكننده به سعادت جاودانه است.

چهارشنبه 16/6/1390 - 11:19
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته