• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 61
تعداد نظرات : 21
زمان آخرین مطلب : 5804روز قبل
دعا و زیارت
شهر نوش‌آباد در ۸ كیلومتری شمال شهرستان كاشان استقرار دارد. در متون تاریخی از جمله كتاب تاریخ قم كه در سال 378 هـ.ق. تألیف شده به نوش‌آباد اشاره شده است.

 

در این شهر آثار تاریخی متعددی وجود دارد كه از آن جمله می‌توان به بناهایی چون: قلعه خشتی و مسجد علی نوش‌آباد كه باقیمانده قسمتی از گچ‌بری‌های محراب مسجد اولیه كه در حال حاضر در ابتدای ورودی به شبستان این مسجد وجود دارد و حكایت از دوران ایلخانی می‌كند، اشاره كرد.

مسجد جامع نوش‌آباد یكی از بناهای مهم تاریخی این شهر است كه شبستان زمستانی این مسجد با سقف‌های چهار بخشی و جرزهای پهن و وسیع از قدمت فراوان آن حكایت می‌كند و گذشته از آن وجود مناره فعلی مسجد مزبور كه اخیرا" مرمت شده و در روی بدنه آن با آجر آیه: «الـعـلـم عنـدالله...»، به صورت مكرر نقش بسته و در كتیبه زیر مأذنه مناره كه آجری است و با آجرهای به صورت مثلث (نیمه‌ختایی) با طرح و خط بسیار جالبی اسامی خلفای راشدین بدین نحو تكرار شده است.

روی یكی از آجرها نام حضرت محمد (ص) و حضرت علی (غ) و روی یك آجر نام ابوبكر و روی آجر دیگری نام عمر و عثمان با هم روی خشت آجر حك و آجر پخته شده است.

 مسجد جامع شهر نوش‌آباد
مسجد جامع نوش‌آباد یكی از بناهای تاریخی مهم این شهر است كه شبستان زمستانی این مسجد با سقف‌های چهار بخشی و جرزهای پهن و وسیع از قدمت فراوان آن حكایت می‌كند و گذشته از آن وجود مناره فعلی مسجد مزبور كه اخیراا" مرمت شده و در روی بدنه آن با آجر آیه: «الـعـلـم عنـدالله...» به صورت مكرر نقش بسته و در كتیبه زیر مأذنه مناره كه آجری است و با آجرهای به صورت مثلث (نیمه‌ختایی) با طرح و خط بسیار جالبی اسامی خلفای راشدین بدین نحو تكرار شده است.

این آجرها به صورت هفت و هشت در مجاورت یكدیگر و به صورت تكراری نصب شده و تعداد كل آن بالغ بر 7 ، 8 آجر بوده كه به تدریج ریخته شده است.

این بنا دارای دو ایوان اصلی در اضلاع شمالی و جنوبی و دو ورودی اصلی در اضلاع جنوب‌شرقی (دارای تاریخ 1004 هـ.ق. است) و جنوب‌غربی (دارای در دو لنگه چوبی بوده و دارای تاریخ 1135 هـ.ق. است)، این ورودی در زیر ساباط و در جلو امامزاده واقع شده است، در طرفین ایوان جنوبی قرار دارند، است.

ورودی فلزی جدیدی اخیراً در ضلع شمال غربی و از روبروی آب انبار، در این بنا ایجاد شده است. در پشت ایوان شمالی مسجد جامع رواقی وجود دارد و بعد از آن محوطه ایست كه به صورت زمین است.

رواق مذكور مسقف بوده و سقف میانی آن آجری است و به احتمال زیاد مربوط به دوران صفوی است. شبستان تابستانی این مسجد در طرف شرق این رواق بوده كه متأسفانه پر شده و شبستان فعلی كه زمستانی است روی شبستان تابستانی گسترش یافته است.

مناره در ضلع غربی رواق مذكور شكل گرفته و ساخت و سازهای بعدی پنج ضلع از هشت ضلعی ساقه مناره را محو كرده و در نظر است با انجام عملیات مرمتی، به صورت اول بازسازی و احیاء شود.

صحن مسجد مربع شكل است و در بین ایوان‌های شمالی و جنوبی و همچنین شبستان مسجد (در طرف شرق) و ایوان‌های رولق مانندی در جبهه غربی محصور است.

شبستان زمستانی كه تنها شبستان فعلی مسجد است سقف‌های آجری و به صورت طاق چشمه دارد.

مسجد جامع نوش‌آباد در تاریخ 19/02/1377 به شماره 2015 در فهرست آثار ملی كشور به ثبت رسیده است.

ایوان جنوبی مسجد از ایوان شمالی معتبرتر است و دارای كتیبه‌های گچی به خط ثلث است و با روش گچ‌بری به‌صورت برجسته مرقوم شده است.

محراب مستقر در این ایوان در وسط ضلع احداث شده و مزین به گچ‌بری است.

همچنین، مسجد جامع نوش‌آباد در تاریخ 19/02/1377 به شماره 2015 در فهرست آثار ملی كشور به ثبت رسیده است.

لینك همین خبر از من در ایكنا(خبرگزاری قرآنی ایران)http://www.iqna.ir/fa/news_detail.php?ProdID=259928

پنج شنبه 23/3/1387 - 17:43
بیوگرافی و تصاویر بازیگران

<embed src="http://fatemi.persiangig.com/mahdi/akharinjomehfatemi.swf" pluginspage="http://www.macromedia.com/go/getflashplayer" type="application/x-shockwave-flash" name="obj4" width="508" height="382" quality="High" menu="false" scale="ExactFit">

 

 

سایر كدها در این وبلاگ

http://www.akharinjomeh.persianblog.ir/

دوشنبه 20/3/1387 - 1:33
اخبار

به گزارش خبرگزاری قرآنی ایران(ایكنا)، مسجد سیدالشهدا(ع) همزمان با نوزدهمین سالگرد ارتحال بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران به منظور آشنایی هر چه بیشتر جوانان با سیره و منش امام(ره) مسابقه وبلاگ‌نویسی «امام در آیینه وبلاگ» را با همكاری حجت‌الاسلام «محمد صدارت»، امام جماعت مسجد سیدالشهدا(ع) از 14 تا 30 خردادماه سال جاری برگزار می‌كند.

 

 

علاقه‌مندان برای شركت در این مسابقه می‌توانند مطالب خود را در قالب‌های مختلف شعر، داستان، مقاله و خاطره با محوریت امام(ره) به آدرس اینترنتی «www.masjed415.sub.ir» ارسال كنند.

تاریخ قرعه كشی و اهدای جوایز همزمان با ولادت حضرت زهرا(س) و ولادت امام(4 تیرماه) خواهد بود كه در این مراسم به هفت نفر از برگزیدگان جوایزی به رسم یادبود اهدا می‌شود.

همچنین نفر اول طراحی قالب اختصاصی همراه مبلغ 100 هزار ریال، نفر دوم طراحی قالب اختصاصی همراه مبلغ 70 هزار ریال و نفر سوم طرحی قالب اختصاصی همراه مبلغ 50 هزار ریال دریافت می‌كنند و به نفرات چهارم و پنجم بنر و لوگو و نفرات ششم و هفتم لوگو اهدا می‌شود.


برای شركت در مسابقه وبلاگ‌نویسی «امام در آیینه وبلاگ» اینجا كلیك كنید!

دوشنبه 20/3/1387 - 0:53
دعا و زیارت
 چون عقیده به وجود مصلح دادگری كه این نابسامانی ها وفساد ها وتباهی ها خاتمه دهد، بهترین وسیله اصلاح جامعه ها وموجب ضرر فراوان به استعمارگرا ن وآنهایی كه می خواهند مردم را در هوسرانی وسیه روزی نگه داشته واز هستی ونیرو فكر آنها استفاده كنند می گردد .... لذا از دیر زمان آنها كه همواره در صدد جلوگیری از اندیشه های صحیح وفكر سالم مردم بوده وسعی كرده اند به وسیله ی عقب گرد فكری واخلاقی ازپرورش افكار و تقویت نیروهای مذهبی واجتماعی جلوگیری كنند وعقیده به امام زمان (ع) مخالف مقاصد شوم واغراض پلیدشان بوده باالقاء شبهه های گوناگون ومعرفی غلط از وجود مقدس آن حضرت مردم را نسبت به حكومت وروش نفوذ وراه پیشرفت آن حضرت بدبین كرده وبا وارونه جلوه دادن ومعكوس كردن هدف وعمل آن بزرگوار از راههای گوناگون در گسترش مقاصد ضد انسانی خود كوشیده اند ."مصلح غیبی نوشته سید حسن ابطحی" "من مسلمانم قبله ام یك گل سرخ" وانتظار باید بزرگترین دغدغه واندیشه آسمانیم باشد. اما از كودكی بسیار شنیده ام مهدی كه بیاید باشمشیری آخته تمام دنیا را تسخیر خواهد كرد .مهدی كه بیاید تنها سیصد وسیزده نفر یار دارد. مهدی كه بیاید...پس با این همه ترس واضطراب چگونه جرأت انتظار! داشته باشم ؟ در ذهنم همیشه از ظهور امام ترسیده ام وشاید هیچ گاه از صمیم دل منتظر فرج آقا نبوده ام .شاید ... اصلاً این عدالت بزرگ چیست؟ مهدی كه به من شناسانده بودند ....   چشمهایم گویی انتظار را نمی شناسند وگوشهایم  آوای دلپذیرت را نمی شنوند. گوش های ناشنوایم از شنیدن ناله های غریبانه واین همه بیداد نا توان مانده است.اما همیشه گل نرگس را به یاد تومی نگرم .آیا نگریستن به تو این همه عطر انگیزا ست؟چشمان منتظر من ملتهب شعله های برافروخته هواهای نفسانی است .من تنها ادعای  انتظارت را دارم، فراوان می نالم وفراوان می بالم !افسوس  بیشتر، بیهودگی خود ر ابه رخ می كشم. موعود مظلوم! بركدام تباهی وپستی بنالم ؟ تو كه حتی بارانتظار همه ی مارا نیز به دوش می كشی . شنیده ام كه تو از همه منتظرتری . مرا بیاموز كه چگونه از زیراین بار سنگین قد راست كنم ونرگسها را به اشتیاق تو بنگرم. توبا غربت بیگانه نیستی؛ دیرزمانی است كه غربت تو در كوچه پس كوچه های بنی هاشم بین در ودیوار ،‌ بین خاكستر وغبار سیلی می خورد . دیرزمانی است كه مسجد كوفه بغض تورا فرو می خورد وصبورانه سجده می كند ودر خون رستگاری می غلطد. دیرزمانی است كه كاسه زهر جفا ، چون جغدی شوم برویرانه قلب جعده هوهو می كند ونمی شكند ! دیرزمانی است كه نی های نینوا   چون بینوایان ، مرثیه ظهری گرم وسوزان رامی سرایند . فدای غربتت آقا !مدتی طولانی است كه مظلومیت ومعصومیتت مورد هجمه ظالمان وغاصبان واقع می شود وتو هنوز منتظرترینی . آه! ناله رقیه مرا می سوزاند ،گویی آنجایم ، دلم هوای گریستنی بی پروا می كند ؛بی پروا وسبكبال ، اما مگر می شود با سنگینی این همه سیاهی وتباهی سبك بود وسبك بال !!
كی می رسی پرنده من نه دروغ نیست              دارد زمین بدون تو نابود می شود
 
شنبه 18/3/1387 - 10:4
خانواده
  آشفتگیم را توبه سامان برسان .كابوس هایم را رویا كن . شبهایم را پراز ستاره وروزهایم را پرا ز انوار خورشیدهای جانبخش . چرا كه منتظر روزی هستم كه میوه رسیده خورشید را از درخت آسمان بچینم ودر قلب لرزان كودكان معصوم بكارم.دلم برای باغچه می سوزد كسی به فكر گلها نیست كسی به فكر ماهی ها نیست كسی نمی خواهد  باوركند كه باغچه دارد می میردكه قلب باغچه در زیرآفتاب ورم كرده استكه ذهن باغچه دارد آرام آرام از خاطرات سبز تهی می شود...حیاط خانه ما در انتظار بارش یك ابرناشناس خمیازه می كشد

"فروغ فرخزاد"

شنبه 18/3/1387 - 10:2
خانواده
   ترا چه بخوانم ؟ "بهرام"،"خسرو"،"قاطع"،"منصور"،یا "صمصام الحق"؟به سبك زبورخوانان "قائم"یا به زبان تورات (لغت تركوم)"قیدمو"؟ یا به رسم صحف ابراهیم "صاحب" بخوانمت؟یا مهدی بزرگ كه در تورات عمرانی"ماشیع"لقب گرفته است؟آری تو "فردوس اكبر" رومیانی وبرای فرنگیان در كندرال "خجسته "ای.زردشتیان "سروش ایزدت"می خوانندودر عهد قدیم "پسر انسانی".چه بخوانمت ؟ ای نایاب ترین در‍‍‍‍‍ّ هستی!عدالت گستر بزرگ!"فیروز"یا "شماخیل"یا "لسان الحق"؟چه تفاوت دارد نامت چه باشد؟در حیرتم ! با نگریستن به برگ برگ تاریخ حقیقتی تلخ را یافتم.واحیرتا! همه ادیان ، همه ملل، همه انسانهایی كه به تاریخ پیوسته اند،در هركجای زمین ودر هر كجای تاریخ تورا می شاخته اند و می شناسند وتو از همه غریب تر مانده ای آقا!وچقدر ما منتظران تو ستمگریم ! چرا منتظرت نیستیم ؟ اگركسی معترض است ، بگوید پس چرا این همه ظلم ؟ این همه نابسامانی؟ این همه نامهربانی وسرگردانی! این همه بغض ! این همه هرم نفس گیر آه ! این همه فراموشی؟ماكه می دانیم "منتظران مصلح خود باید صالح باشند" پس چرابرای اصلاح خود گامی برنداشتیم تا آقابیاید ؟ چراهنوزجاده خالی است؟ دلم می سوزد ؛ چشمانم هم...جایی خواندم : " انتظار نداشته باشید كسی را كه منتظرش نیستیم بیاید، موعود منتظر ،‌انتظار چشمهایی را می كشد كه جز نگاه وآه چیزی ندارند."پس اگرعاشقی ،‌منتظری‌ومنتظر ستاره باران عدالت در آسمان ستمدیده مان هستی؛‌معتقد باش كه او خواهد آمد، اگرمنتظرش باشی خاضعانه وصادقانه. چرا كه" آسمان ركوعی كرد وخداوند به او  این همه ستاره بخشید،ركوعی باید تاآسمان قلبتان ستاره باران شود" آوخ ازاین همه كلمه ، از رقص واژه ها ! چرا همه در میدان حرف مانده ایم ! درحالی كه می دانیم میدان عمل چندین وادی والاتراست .***** مرغ دلم چون كبوتری پروبال بسته در كنج سینه ام كز كرده است. گاهی صدایی می كند وپروبالی به هم می زند ولی گویی دوباره پشیمان می شود وآرام می گیرد. گویا داستان سیمرغ ویافتن نایاب ترین معنای هستی به گوش او نیز رسیده است .اوهام رهایم نمی كند . شبها چون گرگهای درنده برپیكره نحیف بره های رویایم حمله می كنند ورویاهایم را پاره می كنند ومن زخمی ودرد كشیده ازكابوس برمی خیزم. هراس وجودم را فرامی گیرد وبی خوابی مهمان چشمان خسته ورنجورم می گردد. چقدرخورشید شكیباست! پس كی سپیده سرمی زند؟  آههایم ازآن توباد این تنها سرمایه های ناب وبغض آلود. اشك هایم ازآن توباد، چرا كه پرده دری شیوه رسوایان است. مهرهای بیرنگم ازآن تو آن هنگام كه هزاررنگی بی مهری ،‌نرخ بازارها را می شكند.بیا كه     پای سفرم شكسته است.بیا كه بیمارم وتنهایی مكررترین حدیث دفتر من است . درمان درد هایم ازآن تو چرا كه اینجا مرهمی نیست. اندوهت ارشاد گری رحیم است ومرا تاانتهای جاده ی انتظارت می كشاند.جاده تا انتها ، سرانگشت هدایتگری تو را به یادم می اندازد . هدایتگریت حریصم می كند ومن قدم به قدم شاهد به بلوغ رسیدن بغض های فروخورده ام می شوم وازبیداری می گریزم . همه پنجره ها بسته ، دریچه ها بسته ،‌دیوارها آوار‌، آواز ها محزون واشكها درحلقه چشم محبوس وبغض ها مظلوم وبی صدا در اعماق زندان حنجره . می ترسم بوی تنفرم عالم را پركند !‌تنفرازاینهمه بیداد.  بیااینجا كنارداغ دلم بنشین .من ازآنهایی نیستم كه فریادكنم غمگینم ومنتظر.بیااینجا بنشین كناربوته بغضم كه پژمرده است . بیا كنارداغ دلم بوته نرگسی بنشان .دروجودم چیزی گل داده است .چیزی مثل حسرت ، مثل اشك ،چیزی مثل ماه ، بوی مهتاب می دهم!بیا مهتاب شب شكن وراز تاریكی شبهای بی مهتاب را بگشای. بیا و لبخند هاله ای ماه را مهمان چشمان پرحسرتمان كن!بیا وقرص نان مهتاب را كه در تنورخورشید عدالتت پخته ای ،‌مهمان سفره  دلهای غمدیده مان كن كه ازندیدنت سخت خسته ونالانیم.بعید است كه صدایمان را نشنوی آقا! تو درهمین نزدكی اقامت داری . همین جا كنار این لحظه  اللهم اكشف هذه الغمه عن هذه الامه بحضوره وعجل لنا ظهوره انهم یرونه بعیدا ونریه قریبا برحمتك یا ارحم الراحیمن.
شنبه 18/3/1387 - 10:1
محبت و عاطفه

 

كجاست درو كننده شاخسار های گمراهی وپراكنده سازی ؟‌كجاست در گسلنده رشته های دروغ وافترا ؟‌كجاست رشته پیوند زمین وآسمان؟ ای پسر ماههای تابنده ! ای پسر چراغهای فروزنده ! ای فرزند شهابهای ظلمت شكاف! ای پسر اختران فروزنده!كاش می دانستم كه كجا دلها به ظهور تو قرار وآرام خواهد یافت! كاش می دانستم كه در كدامین خاك وسرزمین مقام داری؟چه سنگین است بر من مردم را دیدن وتورا ندیدن! از تو زمزمه ونجوایی هم نمی شنوم. چه ناگوار است كه بلا ترا در برگیرد ومرا نگیرد وناله وشكوای من به تو نرسد.سوگند به جانم كه توهمان غایبی كه از ما جدا نیستی . سوگند به جانم كه تو همان برون رفته ای هستی كه از ما برون نیستی. تا كی برای تو حیرتزده باشم  ای مولای من وتا كی وبا كدام سخن به وصفت بپردازم  وبا كدام بیان به راز گویی توپردازم؟ گران است برمن كه از غیر تو پاسخ شنوم وسرگرم شوم . گران است بر من كه بر تو گریم و مردم تورا واگذارند. آیا در چشمی خاشاك افتاده است كه چشم خاشاك افتاده من یار او باشد ؟‌ای فرزند احمد آیا برای دیدار تو راهی هست؟ كی از آب گوارای تو سود خواهیم جست ؟كه به راستی تشنگی به درازا كشید."فرازهای از دعای  ندبه"امن یجیب چاره مضطر نمی كند                   یارب دعای خسته دلان مستجاب كن


شنبه 18/3/1387 - 10:0
خانواده

 

خدایا! زنگار گناه ازقلب مكدرم بزدای وبانگ جرس یادت را گوشوار گوشهای ناشنوایم كن.

خدایا ! دلم می خواهد تمام پنجره های اندیشه ام به سوی تو گشوده شوند ودستان بی یاورم به ستون توكل تو تكیه زنند.

پرودگارا! عاشق شدن ومنتظر ماندن را به من بیاموز !منتظر ماندن را.

چون تویی فریادرس

چون توی بخشنده ومهربان وپاك.

پس برایم مادری كن نه! چه می گویم خدایی كن.

مرا ازشر این افسون وافیون گنه آزاد كن .

انتظارش را بیاموزان
 

شنبه 18/3/1387 - 9:56
محبت و عاطفه


 
 من خواب دیده ام كه كسی می آید
 
 من خواب یك ستاره قرمز دیده ام
 
 وپلك چشمم هی می پرد
 
 وكفشهایم هی جفت می شوند
 
 وكور شوم اگر دروغ بگویم
 
 من خواب آن ستار ه قرمز را
 
 وقتی كه خواب نبودم دیده ام
 
 كسی می آید
 
 كسی می آید
 
 كسی می آید
 
 كسی بهتر
 
 كسی كه مثل هیچ كس نیست
 
 واسم او آن چنان كه مادر
 
 در اول نماز وآخر نماز صدایش می كند
 
 یاقاضی القضات است
 
 یاحاجت الحاجات است...
 
 آخ...
 
 
 
 چقدر روشنی خوب است
 
 چقدر روشنی خوب است...
 
 چرا من این همه كوچك هستم
 
 كه در خیابان ها گم می شوم
 
 چرا پدر كه این همه كوچك نیست
 
 ودر خیابان ها هم گم نمی شود
 
 كاری نمی كند كه آن كسی كه به خواب من آمده است
 
 روز آمدنش ر اجلو بیاندازد...
 
 من پله های پشت بام را جارو كرده ام
 
 وشیشه های پنجره ر اهم شسته ام
 
 كسی می آید
 
 كسی می آید
 
 كسی كه در دلش باماست
 
 در نفسش با ماست
 
 درصدایش با ماست
 
 كسی كه (جلوی ) آمدنش را نمی شود گرفت...
 
 كسی ازباران ، ازصدای شرشر باران
 
 ازمیان پچ پچ گلهای اطلسی
 
 
 
 
 
 كسی ازآسمان توپخانه درشب آتش بازی می آید
 
 وسفره را می اندازد و نان را قسمت می كند....
 
 و شربت سیاه سرفه را قسمت می كند
 
 وروز اسم نویسی ر اقسمت می كند
 
 ونمره مریض خانه را قسمت می كند
 
 وچكمه های لاستیكی را قسمت می كند...
 
 وسهم ما را هم می دهد
 
 من خواب دیده ام ...

فروغ فرخزاد

شنبه 18/3/1387 - 9:51
خانواده
  ومن به جایگاهی قدم نهادم كه جای پای آدمهایش روی تار عنكبوت بود، سست وزوال پذیر!كوچك وفانی !من به مكانی دور دست آمده بودم،‌جای كه حتی اوهام قدرت وصول به آن را نداشت. به جایی آمده بودم كه  دریا نداشت،‌آسمان نداشت،‌ستار ه نداشت ؛‌تارعنكبوت بود و سستی وتردید!من از والاترین مكان به لا مكان آمده بودم،‌نه به پای خود؛ كه به اجبار سرنوشت. اما نه ! به وسوس آن خناس مطرود ، آن وسواس مهجور!آن خال دیرینه مشهور مرا هم فریفت ومن به جایی قدم گذاردم كه دیوارها دیوار نبود؛‌سایه ای از ابهام استحكام واطمینان بود . به جایی كه پنجره هایش نفس گیرودرهایش همه بسته. اما من _من حقیر شده _به شوق گشایش پنجره ، دیوارهای سایه ای آن را فرو ریختم ،همه چیز را فروختم تا پنجره باز شود  وآنگاه كه پنجره بازشد ، تمام عالم فرو ریخت وبرای من ، تنها تنی باقی ماند ؛ پیكری خسته ومجروح وقسم خورده! آنگاه كه پنجره هویت خود را آشكار كرد ؛سایه ها محوشدند؛‌آن تنها تكیه گاه های دیوار وش!من آمده بودم كه اوج گیرم ،‌اندیشه ام را ازنوبسازم ولی غرقه گندم ها شدم. خالهای سفیدوسیاه ورنگارنگ منظر دیدگانم را آكند ومن حافظه ام را به نرگس بیمار باغ سپردم وشدم آنچه «بل هم اضل»ش می خوانند،‌در « اسفل السافلین» آمده بودم كه به یاد بیاورم كه ‌چرا آمد م وچگونه باید بروم ؟ اما انگار در را ، پنجره را ، راه راگم كردم وبازیچه ای شدم  در دستان بازیگر ابلیس .  اكنون پس از آن همه سرگردانی وپریشانی ، نوری ناشناس وگرم ، نفس عشق های بسیارم را گرفته است ومن چون ذره ای غبار در نور تكثیرمی شوم وزبانم چیزی می گوید كه دلم می خواهد و آرامشی ژرف ، تنم را شولای اطمینان می پوشاند: خدایا !دربن بست گناه ،شاهراه توبه را روشنی چشمانم قرار ده.خدایا! دیدگان خفته ام را با تلنگر یادت بیدار كن ورحمتت را آزین چشمان بی نگارم كن.
شنبه 18/3/1387 - 9:45
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته