• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 271
تعداد نظرات : 94
زمان آخرین مطلب : 6116روز قبل
محبت و عاطفه
به كوه گفتم عشق چيست؟ لرزيد......... به ابر گفتم عشق چيست؟ باريد...... به باد گفتم عشق چيست؟ وزيد........به پروانه گفتم عشق چيست؟ ناليد........ به گل گفتم عشق چيست؟ پر پر شد..........به انسان گفتم عشق چيست؟........... اشك از ديدگانش جاري شد و گفت: ديوانگيست
شنبه 9/4/1386 - 16:47
محبت و عاطفه
مادر سلام صبحت بخير مادرشب و روزت بخير ای مادربرگ گلم امروزو هر روزت بخير ای مادرم تاج سرم از برگ گل نازکترم تو لحظه های بيکسی تنها تو بودی ياورم..... ای خسته تن شوريده حال از غصه وفکروخيال دلواپس فردای من از آرزوهای محال مادر وجودت نعمته عطر نفسهات برکته عشقی که ميگن عشق توست بارون پاک رحمته تا من يه روز بزرگ شم چقدر لحظه شمردی يه بار غصه ميخوردم هزار بار تو ميمردی تا من يه روز بزرگ شم چقدر لحظه شمردی يه بار غصه ميخوردم هزار بار تو ميمردی... تا دنيا دنياست میپرستمت مادرم
شنبه 9/4/1386 - 16:28
محبت و عاطفه
گفتی که مرا دوست نداری گله ای نيست بين من و عشق توولی فاصله ای نيست گفتم که کمی صبر کن و گوش به من کن گفتی که نه بايد بروم حوصله ای نيست پرواز عجب عادت خوبيست ولی حيف تو رفتی و ديگر اثر از چلچله ای نيست گفتی که کمی فکر خودم باشم و آنوقت جز عشق تودر خاطر من مشغله ای نيست رفتی تو خدا پشت و پناهت به سلامت بگذار بسوزد دل من مساله ای نيست...
شنبه 9/4/1386 - 16:26
محبت و عاطفه
بي تو طوفان زدة دشت جنونم صيد افتاده به خونم تو چه سان ميگذري غافل از اندوه درونم؟ بي من از شهر سفر كردي و رفتي؟ بي من ازكوچه گذر كردي و رفتي؟ قطره اي اشك درخشيد به چشمان سياهم .. تا خم كوچه به دنبال تو لغزيد نگاهم تو نديدي نگهت هيچ نيافتاد به راهي كه گذشتي چون در خانه ببستم دگر از پاي نشستم گوييا زلزله آمد گوييا خانه فرو ريخت به يكباره سر من بي تو من در همة شهر غريبم بي تو كس نشنود از اين دل بشكسته صدايي برنخيزد دگر از مرغك پربسته نوايي تو همه بود و نبودي تو همه شعر و سرودي چه گريزي زبر من؟ كه بميرم ز غم دل به تو هرگز نستيزم من و يك لحظه جدايي؟ نتوانم نتوانم بي تو من زنده نمانم بي تو من در همة شهر غريبم....
شنبه 9/4/1386 - 16:25
محبت و عاطفه
تو مسئولی خداوندا مرا بی آنکه خود خواهم اسير زندگی کردی.. کدامين دست جز دست تو غم ريزد به کام من چرا شد قرعهء محنت بنام من که حتی نيمه شبها اشک غم ريزم بپای تو به اميد صفای تو ... به اميد دوای تو ... خدايا عاصی و خسته به درگاه تو روو کردم نماز عشق را آخر به خون دل وضو کردم دلم ديگر به جان آمد در اين شبهای تنهايی بيا بشنو تو فريادی که پنهان در گلو کردم دلم ديگر به جان آمد در اين شبهای تنهايی بيا بشنو تو فريادی که پنهان در گلو کردم خدايا گر تو درد عاشقی را ميکشيدی تو هم زهر جدايی رو به تلخی ميچشيدی اگر چون من به مرگ آرزوها ميرسيدی پشيمون ميشدی از اينکه عشق رو آفريدی پشيمون ميشدی از اينکه عشق رو آفريدی بگو هرگز سفر کردی سفر با چشم تر کردی کسی را بدرقه با اشک تو با خون جگر کردی ز شهر آرزوهايت به ناکامی گذر کردی گل اميد تو پرپر به خاک رهگذر کردی خدايا گر تو درد عاشقی را ميکشيدی تو هم زهر جدايی رو به تلخی ميچشيدی اگر چون من به مرگ آرزوها ميرسيدی پشيمون ميشدی از اينکه عشق رو آفريدی پشيمون ميشدی از اينکه عشق رو آفريدی
شنبه 9/4/1386 - 16:24
محبت و عاطفه
آن روز كه بي صدا در غروب دلتنگي ام سفر كردي من كاسه اي از اشك چشمانم را بدرقه راهت كردم . آن روز كه ساك سفرت را برداشتي ،من پنهاني در جيب كوچكت گلسرخي را گذاشتم تا اگر چشمت به آن افتاد به رسم طبيعت در بهار برگردي. من هنوز منتظرم ،منتظر تا با دلي صاف و ساده وقلبي روشن برگردي و بداني محبت سرايي نداردو بداني آنجا كه دل آدم آنجاست همان جا محبت هم هست. كاش بهار به قلب من سري مي زد . كاش دستي لبريز از محبت غبار غم را از پنجره دلم مي زدود. كاش سادگي ، يكرنگي و صداقت در وجودم موج مي زد، پس چرا باور نكردي؟ خاطرم هنوز هم با عطر ياد تو معطر است.
شنبه 9/4/1386 - 16:24
آموزش و تحقيقات
بين كسي كه عاشق شده است و كسي كه تنها شخصي را دوست دارد تفاوتهائي است. نكات زير به شما كمك مي كند كه تفاوت بين آن دو را بدانيد هنگام ديدن كسي كه عاشق او هستيد تپش قلب شما زياد شده و هيجان زده خواهيد شد اما هنگامي كه كسي را مي بينيد كه آنرا دوست دارید احساس سرور و خوشحالي مي كنيد هنگاميكه عاشق هستيد زمستان در نظر شما بهار است وليكن وقتي كسي را دوست داريد زمستان فقط فصلي زيبا (زمستاني زيبا) است. وقتي در كنار معشوقه خود هستيد نمي توانيد هر آنچه در ذهن داريد بيان كنيد اما در مورد كسي كه دوستش داريد شما توانائي آنرا داريد... در مواجه شدن با كسي كه عاشقش هستيد خجالت مي كشيد و يا حتي دست و پاي خود را گم مي كنيد اما در مورد فردي كه دوستش داريد راحت تر بوده و توانائي ابراز وجود خواهيد داشت. وقتي به كسي كه عاشقش هستيد نگاه مي كنيد خجالت مي كشيد وليكن هنگامي كه به كسي كه دوستش مي داريد نگاه كنيد لبخند خواهيد زد. شما نمي توانيد به چشمان كسي كه عاشقش هستيد مستقيم و طولاني نگاه كنيد (زل بزنيد) اما مي توانيد در حالي كه لبخندي بر لب داريد مدتها به چشمان فردي كه دوستش داريد نگاه كنيد. وقتي معشوقه شما گريه مي كند شما نيز گريه خواهيد كردو اما در مورد كسي كه دوستش داريد سعي بر آرام كردن او مي كنيد. احساس عاشق بودن و درك آن از طريق نگاه (ديدن) است اما در درك دوست داشتن بيشتر از طريق شنوائي است (از طريق ابراز علاقه به صورت كلامي) شما مي توانيد يك رابطه دوستي را پايان دهيد اما هرگز نمي توانيد چشمان خود را بر احساس عاشق بودن ببنديد چرا كه حتي اگر اين كار را هم بكنيد عشق همچنان قطره اي در قلب شما و براي هميشه باقي خواهد ماند.
شنبه 9/4/1386 - 16:21
محبت و عاطفه
سالیانه های درازی چشم به راه دوخته ام سالیانه های آمده عاشقی و نیامده فارغی... دیریست که چمدان دلتنگی هایم را بسته ام. چمدانی که تنها به اندازه تنهایی های دخترکی مجنون و سر سپرده جا داشت. تنها جایی برای معصومیت به غارت رفته صداقت.... و گلبرگی به یادگار مانده از یاس روان روی دیوار عادت... و پری از قناری وادی غربت .... صدایی پژواک سان می آید: سالیانه های درازتری.. را چشم به راه خواهی دوخت... و چمدان دلتنگیها را نیز جا خواهی گذاشت....
شنبه 9/4/1386 - 16:18
محبت و عاطفه
ای پاکترین واژه ی هستی ای آتش دل نوای مستی بازا که شکست حرمت دل بشکن به شراره چشم پستی بازا که دلم به خون قرین شد آوازه ی عاشقی همین شد ای پاکترین واژه ی تقدیر ای رنگ حقیقت از تو تفهیم بازا که دل از تو می نویسد ای نقش زمانه از تو تصویر بازا که شب از ستاره خالیست افسون شده خاک آشنا نیست چشمان فلک تنگ و حقیر است بازا که زمانه مهربان نیست بازا بازا دوباره بازا بازا که صدای دل غمین است آوازه ی عاشقی همین است
شنبه 9/4/1386 - 16:16
محبت و عاطفه
عشق محكوم به تبعيد به دورترين نقطه مغز شده بود يعني فراموشي قلب تقاضاي عفو عشق را داشت ولي همه اعضا با او مخالف بودند! قلب شروع كرد به طرفداري از عشق: آهاي چشم مگر تو نبودي كه هر روز آرزوي ديدن اونو داشتي اي گوش مگر تو نبودي كه در آرزوي شنيدن صدايش بودي و شما پاها كه هميشه آماده رفتن به سويش بوديد حالا چرا اينچنين با او مخالفيد؟
شنبه 9/4/1386 - 16:15
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته