• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 271
تعداد نظرات : 94
زمان آخرین مطلب : 6114روز قبل
آموزش و تحقيقات
همانا روایت شده که آن حضرت شبیه ترین مردم است به حضرت رسول درخلق وخلق وشمائل اوست.در شمائل آن حضرت است که آن جناب ابیض است که سرخی به او امیخته وگندم گون است که عارض شود اورا زردی از بیداری شب وپیشانی او فراخ وسفیدوتابان است و ابروانش بهم پیوسته و نیکو روست ونور رخسارش چنان درخشان است که مستولی شده بر سیاهی محاسن شریف و سر مبارکش, گوشت روی مبارکش کم است بر گونه راستش خالی است که پنداری ستاره ایست درخشان میان دندانهایش فاصله است چشمهایش سیاه وسرمه گون ودر سرش علا متی است, میان دو کتفش عریض است ودر شکم پا مانند جدش امیرالمومنین است. و وارد شده است که: (( المهدی طاووس أهل الجنته وجهه کالقمر الدری علیه جلا بیب النور .)) یعنی: حضرت مهدی علیه السلام طاوس اهل بهشت است چهره اش مانند ماه در خشنده است و بر بدنش جامه ها از نور است . ((لیس بالطویل الشامخ ولا با لقصیر اللا زق )) نه دراز و بی اندازه ونه کو تاه و به زمین چسبیده است ((بل مر بوع القامه مدور الهامه )) قامتش متعدل وسر مبارکش مدور است, هیئت نیک خوشی دارد که هیچ چشمی هیئتئ به آن اعتدال ندیده است . شیخ صدوق روایت کرده از ابوالصلت هروی که گفت :گفتم به حضرت رضا (ع) که علام امام زمان هنگام ظهور چیست؟ فر مود علامتش این است سنش زیاد است ولی جوان ا ست به طوری که بیننده گمان می کند که چهل سال یا کمتر از آن را دارد. رسول الله است که همراه آن حضرت است
يکشنبه 10/4/1386 - 11:1
آموزش و تحقيقات
حکیمه هرگاه خدمت امام حسن عسگری میرسید دعا می کرد خداوندبه او فرزندی عطا فرماید میگوید یک روز مطابق عادت به دیدار امام رفته بودم همان دعا را گقتم حضرت فرمود : فرزندی را که دعا می کنی خدا به من عنایت فرماید امشب به دنیا می اید . نرجس همسر امام جلو آمد تا کفش من را درآورد گفت بانوی من کفشت را به من بده .گفتم سرورم به خدا سوگند نمی گذارم کفش مرا در اوری به من خدمت کنی من تورا خدمت می کنم.امام سخن مرا شنید وگفت عمه خدابه تو پاداش نیکو دهد .تا غروب نزد او بودم و کنیز را صدازدم وگفتم کفشهایم را بیاور تا من بروم امام فرمود عمه امشب پیش ما بمان چون مولودی که نزد خداوند متعال است امشب به دنیا می اید تا خدابه به وسیله او زمین را پس از مردن زنده کند .عرض کردم سرورم از چه کسی متولد می شود من در نرجس اثری از حمل نمی بینم؟ فرمود از نرجس نه غیراو من برخاستم ونرجس را جستجو کردم وهیچ اثری در او نیافتم بسوی امام بازگشتم واورا از کار خود اگاه ساختم امام تبسم کرد وفرمود سپیده دم بر تو آشکار می شود که او فرزندی دارد زیرا اونیز مانند مادرموسی است که حمل او آشکار نبود چون فرعون در جستجوی موسی شکم زنان حامله را می درید واین طفل من همچون موسی (ع)است . حکیمه می گوید من تا سپیده دم مراقب نرجس بودم و او با آرامش نزد من خوابیده بود وهیچ حرکتی نمی کرد تا در پایان شب وبه هنگام طلوع افتاب هراسان ازجا بلند شد من اورا در آغوش گرفتم ونام خدا را خواندم امام از اتاق دیگر صدا زد سوره انا انزلناه را بخوان وبر او بدم ومن خواندم واز حال او جویا شدم .گفت انچه مولایم به تو خبر داد آشکار شد ه است .من همچنان که به خواندن اناانزلناه ادامه دادم در این هنگام از درون شکم مادر جنین با من هم صدا شد وهم چنان که من می خواندم اونیز با من می خواند وبر من سلا م کرد سخت هراسان شدم امام فرمود : ازامر خداوند متعال تعجب نکن. خدای متعال ما ائمه را در کوچکی به حکمت گویا نموده ودر بزرگی حجت روی زمین قرار می دهد هنوز سخن امام تمام نشده بود که نرجس از نزد من ناپدید شد چنانکه پرده ای بین من و او آویختند که اورا نمی دیدم فریاد کشیدم وبه سوی امام دویدم. امام فرمود: عمه بازگرد اورا در جایش خواهی یافت بازگشتم وطولی نکشید که حجاب بین من او برطرف شد ونرجس را دیدم چنان غرق نور است که چشمم رااز دیدنش می پوشاند وپسری را که متولد شده بود دیدم که در سجده است وبه زانو افتاده و انگشتان سبابه را بلند کرده ومیگوید : ((أشهد أن لا الا الله وحده لا شریک له وان جدی محمداً رسول الله صلی الله علیه واله وأن ابی امیر المومنین )) آ نگاه بر امامت یکایک امامان تا خودش را گواهی دادوگفت بار خدایا میعاد مرا عملی ساز وکارم را به سرانجام برسان وگامم را استوار بدار وزمین را به وسیله من پر از عدل و داد کن .........
يکشنبه 10/4/1386 - 11:0
شعر و قطعات ادبی
آسمان تکیه به دستان تو دارد عباس مرغ دل خانه در ایوان تو دارد عباس ابر هر بار که می بارد از انبوهی بغض شرم از تشنگی روی تو دارد عباس
يکشنبه 10/4/1386 - 10:59
شعر و قطعات ادبی
آی عاشقا آی عاشقا لحظه ی حساس اومده به گلشن شهر ولا انگار گل یاس اومده داد می زنن فرشته ها:یا ایها اناس اومده حضرت عباس اومده حضرت عباس اومده
يکشنبه 10/4/1386 - 10:58
شعر و قطعات ادبی
سکوت بی کرانیست و این بی کرانیش مرا به یاد تو می اندازد... تو که بی کرانیت بی انتهاست.... پروردگار من ....ای که بی کران را آفریدی... انتظار مرا بیکران و بی انتها نگردان.... که خسته ام از این همه بی کرانی
يکشنبه 10/4/1386 - 10:57
آموزش و تحقيقات
بعد از اینکه زینب (س) از پدر پرسیدند: نام او عباس است چون در او علامت شجاعت است... کنیه اش ابوفاضل است چون در او علامت جمال است... ولی سقا....یعنی برادرم سقا خواهد بود؟ علی (ع) فرمودند:گمان نکن که سقاییت برای او شغل است بلکه او ساقی اهل و عشیره ی خویش است... زینب(س) که بی اختیار اشک می ریخت برادر را از دستان پدر گرفت و به نزد ام البنین رفت و کودک را به مادر سپرد... ام البنین با دیدن عباس(ع) خوشحال شد و گفت:الحمدلله رب العالمین که رویای من به حقیقت پیوست...او قمر بنی هاشم است... زینب (س) که از خواب ام البنین بی اطلاع بود پرسید مگر رویایت چه بود؟ و ام البنین ماجرای خوابی را که قبل از ازدواج با علی دیده بود را برای او بازگو کرد... .....
يکشنبه 10/4/1386 - 10:57
شعر و قطعات ادبی
آسمان مه آلود است و باز دلم هوای تو را کرده... باران عشق می باردو بوی دل آویز یاد تو را در دل من زنده می کند... با من باش ای بیکران مهربان.... با من باش ای یگانه ی من... با من باش...
يکشنبه 10/4/1386 - 10:56
شعر و قطعات ادبی
سکوت همه جا را در بر گرفته و وجودم پر از بی قراریست بیقرار چه نمی دانم... هوا را غمی سنگین احاطه کرده و دلم گرفتار حسرتی بی پایان است... من در حسرت یگانگیم... در حسرت مردمی که بدانند خدا در آسمان است...نه روی زمین مردمیکه بدانند خدا مال ما است نه مال آن ها... مردمی که بدانند بنده بنده است و خدا خدا ...
يکشنبه 10/4/1386 - 10:55
شعر و قطعات ادبی
نارنینم...اربابم...عشقم...بینهایت بینهایت من... سال دیگری در راهست... شاید آخرین سالم باشد...تو که با این موضوع غریبه نیستی!!! امسال نیز مثل سال قبل با تو مقلب القلوب خواهم خواند امسال هم دستانم را به سوی تو دراز خواهم کرد امسال هم دست به دامان تو خواهم بود... حتی اگر نخواهی... امشب اربعین توست... اربعین تو و سالگرد قلب تنهای من... چه رسم غریبی است...اربعین تو و مرگ من... شاید دیگر این همزمانی را به دست عشق نتوانم لمس کنم پس امشب با تو خواهم بود...پس با من باش که از همیشه به تو محتاج تر م............
يکشنبه 10/4/1386 - 10:54
دعا و زیارت
آسمان آبی ست سکوت آسمان را پرندگان با سمفونی بهارمی نوازند اما... دل من جای دیگری است می گویند بهار است... همه خوشحالند ... همه در شور ونشاط همه در جوش و خروش اما... دل من جای دیگری است امشب همه جا جشن است...همه دور همند اما ... اما دل من جای دیگریست... کاش هرگز بهار نمی آمد...
يکشنبه 10/4/1386 - 10:53
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته