• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 271
تعداد نظرات : 94
زمان آخرین مطلب : 6115روز قبل
دعا و زیارت
(سلام بر تو) سلام كسي كه اگر در كربلا با تو مي بود با جانش در برابر تيزي شمشير ها از تو حفاظت مي كرد و نيمه ي جانش را به خاطر تو به دست مرگ مي سپرد. ريسمان هاي محكم الهي ،ستاره هاي هدايت و كشتي هاي نجات، اهل بيت رسولي هستند كه در راستاي هدايت خلق جان خود را در خطر آورد، خانداني كه اشك همدم دائمي آنان و آه مونس هميشگي ايشان بود. غم محبوب ،اين كم ترين قلم را نيز در اشك و آه چرخاند و از اشك هاي هميشه جاري محبان اهل بيت ، نقش هايي بر دفنر دل زد. مهدي جان اعتراف ميكنم كه نور خدا و علت خلقت عالم تويي و من «اشرقت الارض بنور ربكم» را با تمام وجود ميگويم. اي كه باران از ابرها مي باراني و مانع افتادن آسمان بر زمين ميشوي ، قطره اي از باران معرفت خود را هم بر قلب ما بريز. اي هم سخن شب هاي تار فاطمه، اي سنگ صبور ، اي همدم و هم راز چه عجب دارد اگر در هنگامه ي آتش و دود ، آن لحظه كه هيزم هاي نفرت و انتقام پشت در خانه ي وحي آتش گرفت، آن لحظه كه يك دامن گل ياس بين در و ديوار ، سوخته بود.همان لحظه كه غنچه ها را با مسمار چيدند ، مادرت نام مهدي را صدا كرده است ،آخر آن روز دستهاي پدرت علي(ع) بسته بود. مهدي جان، اي طالب خون خدا ، روزي كه آقا و سرور شهيدان عالم، خون گلوي نازك علي اصغر را به آسمان پاشيد ، اشك هاي نهاني و بغض فرو خورده اش تو را صدا مي زد، و زينب نيز با باد تو ، تازيانه را تحمل مي كرد ، اگر اميد به آمدن تو نبود آيا امكان داشت زني تنها ، بعد از تحمل تشنگي و هفتاد و دو داغ ، بعد از تحمل دويدن در بيابان هاي پر خار و جمع كردن كودكان يتيم از بن خارها ، در حالي كه بدن عزيزانش زير نور ماه مي درخشيد به نماز شب بايستد؟؟!! قلم بتراشم از هز استخوانم مركب گيرم از خون رگانم بگيرم كاغذي از پرده ي دل نويسم بهر يار مهربانم (السلام علي الحسين و علي علي بن الحسين و علي اولاد الحسين و علي اصحاب الحسين). اللهم عجل لوليك الفرج ……الهي آمين.
يکشنبه 10/4/1386 - 10:48
دعا و زیارت
مهدي(عج)،ادامه حسين (ع)وانتظار ادامه عاشورا وبر آمده از آن . مهدي فرزند حسين (ع) وفرهنگ انتظار بر آمده از فرهنگ عاشورا وانتظار ديگري را كشيدن ،اين دوپيوندي ديرينه ومستحكم با يكديگر دارند .يكي پشتوانه فرهنگ وزمينه ساز براي ديگري است . يكي رمز قيام وبه پا خواستن شيعه است وديگري عامل حفظ واستمرارآن. مهدي وارث عاشوراست همچنان كه حسين (ع)وارث پيامبران است. عاشورا تجلي انتظار است وانتظار ، تجلي آرزوهاي وآمال كربلا . انتظار كربلايي ديگر است به وسعت همه جهان ومصاف حق و باطل است در زماني ديگر ،با اين تفاوت كه اين بار حق پيروز است و چهره باطل براي هميشه دفن مي شود.انتظار ،ثمره كربلاست بدون كربلا انتظار بي معناست . ياران مهدي همه كربلايي اند و در فراز وفرود تاريخ غربال شده و آب ديده اند .مگر ميتوان بي عاشورا انتظاري ديگرداشت ؟انتظار بي عاشورا انتظار بي پشتوانه است .انتظار انتظار بي عاشورا وغدير وبعثت است وظهور روز فرج ومفرج حسين وثمره خون او كه در شريان تاريخ به جوش آمده است .مهدي (عج )پرچم افتاده حسين را برخواهد بخشيد .انتظار وعاشورا دو بال پرواز شيعه است ، اگر اين دو نبود چشمه دو غدير مي خشكيد ،براي ما دور مانده گان از صحنه عاشورا يكراه بيشتر نمانده و آن ثبت نام در كلاس انتظار ودر آمدن در خيل منتظران است كه حقيقت انتظار ،همان در خيمه حسين بودن است .عاشوراييان پيمان خود را به آخر بردند ومهدويان با كوله بار فرهنگ شهادت چشم انتظارند تا آن عهدي كه با خدا ورسول بر پاسداري از حرم وحريم ثارالله به انجام برسانند
يکشنبه 10/4/1386 - 10:47
آموزش و تحقيقات
در تربت امام حسين (ع) شفاي تمام دردهاست مگر مرگ حتمي با چند شرط: الف: اعتقاد به شفاء بودن تربت داشته باشد، و به قصد شفاء بخورد (( و من اكله لشهوه لم يكن فيه شفاء))در روايتي فرمودند : والله هركس اعتقاد داشته باشد كه به او نفع مي بخشد البته منتفع مي شود . ب: بيمار در آستانه اجل حتمي نباشد چون اجل حتمي علاج پذير نيست. ج: تربت را با وضو بردارد. د: با دو انگشت بردارد. ه: به اندازه نخود ، بلكه احوط آن است كه به قدر عدس مصرف كند، نه بيشتر. و: آن را ببوسد و برديدگانش بگذارد. ز: در وقت خوردن يا خورانيدن بگويد: بسم الله و بالله اللهم اجعله رزقا واسعا و علما نافعا و شفاء من كل داء انك علي كل شي قدير. ح: آن را سبك نشمارد ، در ظروف يا مكان هاي نامناسب نگذارد، خيلي دست بر آن نمالد .يا جايي كه زياد دست مالي مي شود نگذارد. ط: فاصله تربتي كه براي شفاء استفاده مي كنند از قبر مطهر تا چهار ميل باشد نه بيشتر . و هرچه به قبر شريف نزديك تر باشد بهتر است. ي: خوب است تربت را در دهان بگذارد و بعد جرعه اي آب بخورد و بگويد:اللهم اجعله رزقاً واسعا و علماً نافعاً و شفاء من كل داء وسقم.
يکشنبه 10/4/1386 - 10:45
آموزش و تحقيقات
حر بن یزید تمیمی که از فرماندهان جنگاور و دلیر عمر بن سعد بود و همو بود که در طهله نخست، راه را بر امام حسین(ع) بست و او را به اجبار واکراه به کربلا رهسپار گردانید؛ وقتی بزرگواری امام حسین(ع) و حقیقت خواهی وی را ملاحظه کرد و از سوی دیگر شاهد نیت های پلید عمر بن سعد و لشکریان عبیدالله بن زیاد و جنایت ها و ستم کاری های آنان بود، از خواب غفلت و دنیا طلبی بیدار شد و در خود اساس نگرانی و ندامت نمود و در وی دگرگونی شگفتی به وجود آمد. به طوری که یکباره سپاه کفر پیشه عمر بن سعد را ترک و به سوی خیمه گاه امام حسین(ع) رهسپار شد. حر به نزد امام حسین(ع) رفت و از آن حضرت درخواست عفو و بخشش نمود و از کردار و رفتارهای پیشین خود اظهار پشیمانی کرد. امام حسین(ع) با مهربانی تمام حر بن یزید را پذیرفت و از وی استقبال کرد و با رفتار خود موجب تقویت ایمان حر گردید. حر برای روشن گری سپاه به سوی آنان برگشت و با معرفی خود و چگونگی هدایت یافتنش، آنان را به راه خیر و سعادت و پیوستن به سپاه حقیقت جوی امام حسین(ع) دعوت کرد. دشمنان که از ملحق شدن حر به امام حسین(ع) بسیار نگران و ملتهب شده بودند، وی را سنگباران و تیرباران کرده و از نزدیک شدنش به نیروهای خوند، بازداشتند. حر به ناچار به سوی خیمه گاه امام حسین(ع) برگشت. پیوستن حر به سپاه امام حسین(ع) و سخنرانی وی برای سپاه عمر بن سعد در دفاع از امام حسین(ع)، برای عمر بن سعد و دیگر جنگ افروزان دشمن بسیار گران و نگران کننده بود و تأثیر زیادی در نیروهای دشمن به وجود آورد.
يکشنبه 10/4/1386 - 10:44
آموزش و تحقيقات
اندرزهای پیش از نبرد امام حسین(ع) برای پیشگیری از نبرد و خون ریزی نیروهای دو طرف، تلاش زیادی به عمل آورد و از هر راه ممکن می خواست از کشتار مسلمانان جلوگیری نماید و خون کسی بر زمین نریزد. ولی دشمن که مغرور از کثرت سپاه خود و قلت یاران امام(ع) بود، به هیچ صراطی مستقیم نبود و به هیچ پیشنهادی پاسخ مثبت و کار ساز نمی داد و خواهان تعیین تکلیف از راه نبرد و خون ریزی بود. امام حسین(ع) در روز عاشورا، برخی از یاران خود را به نزد سپاه دشمن فرستاد تا با آنان گفت و گو کرده و با بیان حقایق و واقعیت ها، آنان را از شرارت و جنایت منصرف کنند. آن حضرت، خود نیز بارها برای اندرز سپاه کفر پیشه دشمن، پا پیش نهاد و با بیان خطبه هایی روشن گر، آنان را به حفظ آرامش و عدم خون ریزی دعون کرد و از جنگ و مبارزه بازداشت. ولی جز تعدادی اندک که از خواب غفلت بیدار شده و حقیقت را دریافتند و به سپاه آن حضرت پیوستند، بقیه آنان در ضلالت و گمراهی خویش باقی مانده و بر آغاز جنگ اصرار می کردند.
يکشنبه 10/4/1386 - 10:43
آموزش و تحقيقات
يكى از آثار و بركات مجالس عزادارى حضرت سيد الشهدا (ع) شفا گرفتن است . به طورى كه بارها ديده ايم و شنيده ايم كه بعضى از عزاداران و گريه كنندگان بر حسين (ع) شفا گرفته اند. نقل است كه مرجع بزرگ شيعه مرحوم آية الله العظمى بروجردى در سن نود سالگى داراى چشمانى سالم بودند كه بدون عينك خطوط ريز را هم مى خواندند و مى فرمودند: اين نعمت را مرهون وجود مبارك حضرت ابى عبدالله الحسين (ع) هستم : و قضيه را چنين نقل مى فرمودند: در يكى از سالها در بروجرد بودم، به چشم درد عجيبى مبتلا شدم كه بسيار مرا نگران ساخته بود . معالجه پزشكان فايده اى نكرد و درد چشم هر روز بيشتر و ناراحتى من افزونتر مى گرديد، تااينكه ايام محرم شد. در ايام محرم آية الله فقيد ، دهه اول را روضه داشتند و دسته هاى مختلف هم در اين عزادارى شركت مى كردند . يكى از دسته هايى كه روز عاشورا به خانه آقا وارد شده بود، «هيئت گِلگيرها» است كه نوعاً سادات و اهل علم و محترمين هستند، در حالى كه هر يك حوله سفيدى به كمر بسته اند، سر و سينه خود را گل آلود كرده و بطور بسيار رقت بار و مهيج و در عين حال با سوز و گداز فراوان و ذكرى جانسوز آن روز را تا ظهر عزادارى مى كنند . آقا فرمودند: «هنگامى كه اين دسته به خانه من آمدند و وضع مجلس با ورود اين هيئت هيجان عجيبى به خود گرفته بود من هم در گوشه اى نشسته و آهسته آهسته اشك مى ريختم و در اين بين هم مقدارى گل از روى پاى يكى از همين افراد گلگير برداشته و بر روى چشمهاى ملتهب و ناراحتم كشيدم، و به بركت همين توسل، چشمانم خوب شد و امروز علاوه بر اينكه متبلا به درد چشم نشدم، از نعمت بينايى كامل برخوردارم، و به بركت حضرت امام حسين (ع) احتياج به عينك هم ندارم». با اينكه همه قواى جسمانى ايشان تحليل رفته بود با اين وجود تا آخرين ساعات زندگانى از بينايى كامل برخوردار بودند.
يکشنبه 10/4/1386 - 10:42
انتقادات و پيشنهادات
به یاد دارم سال ۸۱ تیتر بزرگی در روزنامه جام جم چاپ شد: تمام افغانها تا اواخر سال ۸۳ به کشورشان باز خواهند گشت. از یک طرف خوشحال بودم که بالاخره فکری برای خروج افغانیها از ایران شد و از طرفی دیگر به دور بودن زمان فکر می کردم٬ ۲ســــــــال دیگر. یووووه سال۸۱ گذشت... سال ۸۲ گذشت... سال ۸۳ هم گذشت... اما ذهی خیال باطل... و همچنان افغانیها پایدار و قرص و محکم در ایران به کارشان ادامه می دادند. اما در این وسط صدا و سیما هم کاسه داغ تر از آش شده فرستادن اندکی از افغانیها به کشورشان را به تصویر می کشد. و امروزه که در تیر سال ۱۳۸۵ هستیم تعداد افغانیها کمتر نشده است هیچ بلکه شاهد افزایش روزافزون آنها در جامعه ایران هستیم.(حداقل در تهران که اینگونه است) آنها در همه جا حضور دارند معابر٬ خیابانها٬ مغازه ها٬ متروها و حتی کارگران شهرداری...جالب است حتی افغانیها به عنوان کارگران شهرداری٬ که یک ارگان دولتی محسوب می شود هم فعالیت دارند. آنها با آن لباسهای کثیف و ریشهای بلند و نامرتب کله کثیفتر در همه جا حضور دارند الالخصوص جدیداً در مترو ها. آنها به صورت اکیپهای...نه نه اکیپ کمی برایشان محترمانه است زیادیشان می شود. حتی من خودم مشاهده کردم که به صورت ... ۱۵-۲۰ نفره وارد مترو می شوند... برای چه؟ به این دلیل که فقط بیایند و مترو را مشاهده کنند. نمی دانید آنقدر چهره مترو و و اگنها زشت می شود که نمی توانید حتی تصورش را هم بکنید. چند ماه پیش یکی از دوستانم برق کشی یک ساختمان را گرفته بود و از آنجایی که افغانیها حضور بیش از حد پررنگی در اجتماع دارند٬ طبق معمول چندین کارگر افغانی در ساختمان مشغول به کار بودند.
شنبه 9/4/1386 - 17:1
طنز و سرگرمی
وقتی که گفتم ای عزیز؛ من دوستت دارم هنوز خندیدی و گفتی به من؛ درعشق من اینک بسوز گفتم برای خاطرت من مثنوی ها گفته ام گفتی که شعرت کهنه بود من شهر نو می خواستم گفتم هوای خاطرم در یاد تو پر می زند گفتی برو من خسته ام یادم به تو سر می زند من تا سحر ماندم ولی گویا که در یادت نبود گفتی که راهت دور بود دل جای دیگر رفته بود زیبای من؛ من بارها لیلا و مجنون خوانده ام لیلای تو اینک منم مجنون عشقت مانده ام رفتی ز پیشم بی وفا لیلای دوم داشتی کردی فدای لیلی ات هرچه زمن کم داشتی من از برای ماندنت قلبم گرو بگذاشتم قهرت باهانه بودو بس من هیچ کم نگذاشتم
شنبه 9/4/1386 - 16:50
محبت و عاطفه
طعنه بر خواری من ای گل بی خوار مزن من به پای تو نشستم که چنین خوار شدم!!
شنبه 9/4/1386 - 16:49
محبت و عاطفه
عشق حقیقی آن است که لحظه لحظه به یاد معشوق خود باشید و پروانه وار دور عشق خود بگردید ******************* عشق واقعی به سخنرانی کردن نیست بلکه به کمتر صحبت کردن و با نگاه با عشق خود سخن گفتن است
شنبه 9/4/1386 - 16:48
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته