• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 100
تعداد نظرات : 44
زمان آخرین مطلب : 5044روز قبل
دعا و زیارت

 

زینب (س) سومین فرزند مهد ولایت است که در سال پنجم یا ششم هجری ( 2 یا 3 سال پس از ولادت امام حسین (ع) ) در مدینه چشم به جهان گشود. هنگامی‌که پیامبر (ص) از سفر بازگشته و خبر ولادت فرزند حضرت زهرا (س) را از حضرت علی (ع) شنیدند، فرمودند: « فرزندان فاطمه (س)، فرزندان منند ولی خداوند درباره آنان تصمیم می گیرد.» در همین هنگام جبرئیل نازل شد و پیام آ‌ورد که خداوند می‌فرماید: « نام این دختر را زینب بگذارید که این نام را در لوح محفوظ نوشته‌ام.» آن‌گاه رسول خدا زینب را گرفت و بوسید و گفت: « توصیه می‌کنم که همه، این دختر را احترام کنند، که مانند خدیجه کبری است. » یعنی همان‌طور که فداکاری‌های خدیجه در پیشبرد اهداف پیامبر و اسلام بسیار ثمربخش بود، ایثار، صبر و استقامت زینب در راه خدا نیز در بقا و جاودانگی اسلام از اهمّیّت ویژه‌ای برخوردار است.

زینب (س) بیش از 5 سال وجود رسول اکرم (ص) را درک نکرد و در سال یازدهم هجرت، غم هجران جدّ بزرگوار خود، محمد مصطفی (ص) را بر جان نشاند. گویی پرواز رسول اکرم آغاز محنت‌های زینب بود. چند ماه بعد غم فقدان مادری که فخر زنان عالم بود نیز بر جان خسته‌اش نشست و دل کوچکش را در این مصیبت عظیم غصه‌دار ساخت. او که از وجود پیامبر اکرم بهره‌ها برده و در دامان مهر و عطوفت زهرای اطهر از جرعه‌های معرفت سیراب گشته بود، حدیث صبر و استقامت را در دفتر وجودش نگاشت؛ چرا که خبر مصائب و محنت‌هایی را که در مسیر عمرش با آنها روبه‌رو می‌گشت از رسول خدا(ص) شنیده بود

زندگی مشترک

آن هنگام که زینب به سالهای تشكیل زندگی مشترك نزدیك شده بود می‌دانست كه ازدواج برای هر زنی حق طبیعی و شرعی است و روی گردانی از این سنت، خارج شدن از آئین پیامبر اسلام است.

زینب با ازدواج كه عمل به سنت پیامبر خداست،‌ رسالت بزرگی را كه بر دوش دارد فراموش نمی‌كند. او می‌داند كه باید در تمام صحنه ها و لحظه ها در كنار برادرش باشد. او می‌داند كه به ثمر نشستن قیام حسین و شهادت عزیزانش، نیازمند آزادگی در اسارت، صبر و پایداری،‌ و پیام رسای او به گوش تاریخ بشریت است.

از این رو زینب در قرارداد ازدواجش شرط همراهی با برادرش حسین را قید می‌كند تا از وظیفه مهم خود باز نماند. از شخصیتی متعهد به اسلام و دوستدار اهلبیت، چون عبدالله بن جعفر كه به خواستگاری دختر علی آمده است، انتظاری جز پذیرش این شرط نیست. به هر صورت مراسم خواستگاری پایان می‌یابد و عبدالله بن جعفر به افتخار همسری زینب كبری نائل می‌گردد.

زندگی حضرت زینب س قرین نهضت عاشورا شده است و ایشان نقشی بسیار سازنده در آن ایفا نمودند از اینرو به تحلیل و مطالعه زندگی آن حضرت از این منظر خواهیم پرداخت بحث در این خصوص را حول دو محور پیگیری خواهیم کرد.

فصاحت و بلاغت:

كلمات و فرمایشات گهربار آن حضرت در خطبه هایى كه از آن حضرت روایت شده، خود قوی ترین دلیل بر كمال فصاحت و بلاغت آن بانوى بزرگوار می باشد. همان بانویى كه امام سجاد علیهالسّلام در حق ایشان فرمودند: 

«اى عمّه! شما الحمد للّه بانوى دانشمندى هستید كه تعلیم ندیده، و بانوى فهمیده اى هستى كه بشرى تو را تفهیم ننموده است».

در اینجا مرورى كوتاه به قسمتى از خطبه آن حضرت در مجلس یزید كه یكى از بزرگترین حركتهاى آن حضرت، در واقعه كربلا بود كه دستگاه حكومت بنى امیه را به شدّت لرزاند می كنیم:

«به خدا قسم اى یزید، هر چه كردى بازگشت آن به سوى خودت خواهد بود، چرا كه تو جز پوست خود نشكافتى و جز گوشت خود ندریدى.

اى یزید! در آن روزى كه خداوند بدنهاى پاك شهیدانمان را حاضر می كند تا حقوق خود را از ستمگر بستاند، تو بر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم وارد خواهى شد، امّا می دانى در چه حالى؟ در حالیكه خون عزیزان او را ریخته و حرمت ذرّیه او را از بین برده اى. آرى اى یزید! از این پیروزى ظاهرى كه به دست آورده اى، غرق شادى مشو، و آن عزیزان را كه در كربلا به خاك و خون كشیده اى، مغلوب و مرده مپندار. كه خداوند می فرماید: (كسانى را كه در راه خدا شهید شده اند مرده مپندارید. بلكه آنان زنده اند و در نزد خداى خود روزى می خورند). آل عمران: 169

و اى یزید! براى تو همین بس كه حاكم در آن روز خداوند، و دشمن تو پیامبر خدا، و یاور و پشتیبان اهل بیت جبرئیل باشد. و به زودى كسى كه این مقام را براى تو زینت داده و تو را بر گردن مسلمین سوار كرده است (یعنى معاویه)، خواهد دانست كه چه جانشین بدى براى خود تعیین كرده و در روز جزا درخواهید یافت كه بدترین مكان از آنِ كیست؟ و بدبختى و ضعف و زبونى شامل چه افرادى خواهد شد.

حضرت زینب (س) بزرگ بانوی جهان اسلام، بیدادگر  و ادامه دهنده حادثه عاشورا و دارنده دانشهای دو جهان و به گفته امام سجاد (ع): " دانای بدون آموزگار و فهمیده بدون فهماننده " بود. الگوی راستین وی، بانوی دو جهان, حضرت فاطمه (س) مادر وی بوده است. زینب (س) در دامان پرمهر و معنویت فاطمه (س) از سرچشمه معارف اسلامی و قرآنی سیراب گشت. رسالت راستین زینب هنگامی آغاز گردید که پس از به شهادت رسیدن امام حسین (ع) و هفتاد و دو تن از یارانش با ایراد سخنان آتشین به بیدارگری مردم کوفه و ستیز با ستمکاران و یزیدیان پرداخت.

پس از واقعه خونبار كربلا نقش ایشان روند تازه تری یافت. آن حضرت در این دوران ضمن حضور در كاروان اسرای كربلا در برابر حكام جور قرار گرفتند و به افشاگری ظلم و ستم وارد بر آل طه از سوی خاندان امیه پرداختند. آن حضرت در این دوران سخت با حضور در كاخ برخی حكمرانان جور زمان مانند یزید و ابن زیاد، با تاكید برحقانیت طریق آل محمد بر سخنان و تبلیغات مسموم خاندان امیه درباره بنی هاشم خط بطلان كشیدند.

صدیقه توانا، عقلیه دودمان وحی، تربیت شده خاندان نبوت، حضرت زینب كبری(س) است. همو كه در بزرگواری و كرامتش بسیار سخن ها گفته و نوشته اند.

او نمودار حق و جهاد در راه خدا و نگهدارنده ایمان و عقیده، قهرمان دلیری و شجاعت، جلوه فصاحت و بلاغت، شعله ستیزه جوی باطل و آتش افشان حق در برابر نیروهای ستمگر و كوبنده دژخیمان زورگو است.
زینب(س) تجسم زهد، ورع، علم، عفاف و شهامت و عقیله طاهره، متعلق به اخلاق الهی است. این بزرگوار (س) راه مقاومت در برابر باطل را به امت نشان داد و فداكاری در راه خدا و چشم پوشی از همه چیز را در راه برافراشتن پرچم حق به همه یاد داد.

ایثار، فداكاری، وزانت عقل، صبر و بردباری، علم وسیع و دانش وافر، سخنان سنجیده و منطقی او در فرصت های حساس توأم با آن مظلومیت و ستم های جانكاهی كه به او وارد آمده است، از او چهره یك شخصیت بی نظیر، رزم آور شجاع، جهادگر بی باك و سخنور توانا را در قلوب و اذهان ترسیم نموده است كه تا چرخ زمان حركت دارد، تا نسل ها در روی زمین حیات دارند و تا زمین دور خورشید می گردد این چراغ فروزان، نورافكن جهانیان و نسل های آینده خواهد بود.

 تلاش های حضرت زینب

حضرت زینب‏پرستاری امام زمانش حضرت زین العابدین علیه السلام و دیگربیماران و مصیبت زدگان اهل بیت را برعهده داشت، و ضمن این که‏رسالت مهم نگهداری و تبلیغ از نهضت‏حسینی را به خوبی انجام‏داد، از پرستاری بیمار کربلا نیز با تحمل آن همه سختی‏ها وناملایمات، آنی فروگذار نبود و تا آخرین رمق دین خود را به‏مکتب و رهبرش ادا کرد

زینب نقش نگهداری از قیام خون بار حسینی را بر عهده داشت که‏قطعا اگر او این بار را بر دوش نمی‏گرفت، خون حسین پایمال می‏شدو بسیار دشوار بود که نهضت ابی عبد الله علیه السلام به مردم‏اعلام و ابلاغ گردد و شاید بدون اسارت خاندان رسول الله وپیش‏تازی زینب کبرا در رسوا نمودن هیئت‏حاکم، و تبلیغ او ازانگیزه قیام برادرش، یزیدیان به هدف پلید خود نائل می‏آمدند ونام رسول الله (ص) را نه تنها از مناره‏های مساجد بلکه ازتاریخ، پاک و محو می‏کردند و این بود نیت‏شوم آنان. و زینب با مجاهدت و قیام شجاعانه خویش در برابر زورگویان وهم‏چنین فریب‏خوردگان زمانش، آن چنان از قیام حسین دفاع کرد که‏تا قیام رستاخیز، همانند او نه در مردان و نه در زنان، وجودندارد و این نام جاودان و مقدس برای همیشه با عظمت و شموخ‏باید برده شد. زینب در پس آن مصیبت‏بزرگی که «تصغر عندها المصائب‏» آن چنان‏بار سنگین پرچم ولایت را بر دوش گرفت و در برابر کفر و زندقه‏ایستاد و سخنرانی کرد و خطابه خواند و مردم را بیدار کرد وحرکت را در مردگان آغاز نمود که از آن جا حرکت توابین و دیگرحرکت‏های اسلامی آغاز شد و تا امروز و فردا و فرداها، آثار این‏حرکت عظیم زینبی، هویدا است و به برکت زینب و قیام مبارکش، هم‏چنان بیرق‏های خونین عاشورا به نشانه روز انتقام مظلوم ازظالم، در سراسر جهان افراشته می‏شود زیرا زینب بود که پیام‏خونین حسین را به تمام نسل‏ها و عصرها رساند.

امام حسین علیه السلام قبل از شهادت سفارش‏های لازم را به‏زینب نمود و پرستاری نهضت را به او واگذار کرد و او را به صبرو بردباری امر نمود و به میدان با قلبی محکم و بی‏هراس ازآینده نهضت، حرکت کرد. زینب نیز پرچم پرافتخار حسین را بر دوش‏گرفت و نگذاشت این پرچم الهی بر زمین افتد و با اقتدار وشهامتی که تاریخ نظیرش را ندیده در برابر امیر خون آشام کوفه‏و شاه پلید شام لعنة الله علیهما ایستاد و با سخنرانی‏های‏جاودانه‏اش زندگی را در کامشان تلخ ساخت. راستی چه رادمردی است این زن، که با آن همه مصیبت‏های سخت که‏هر یک کوهی را به لرزه درمی‏آورد و انسان را مضطرب و از خودبی‏خبر می‏سازد، در برابر سنگدل‏ترین و تندخوترین و تبهکارترین‏انسان روی زمین، آن سان با کبر و مناعت‏برخورد می‏کند که همه‏را به شگفتی وامی‏دارد.

در مجلس یزید لعنة الله علیه، گفت و گوهای زیادی بین بانوی‏قهرمان کربلا و آن پلید رخ داده که همه‏اش دلالت‏بر عظمت وقهرمانی زینب دارد. نگاهی کوتاه به یک قسمت آن می‏کنیم تایادآور شجاعت فزون از حد زینب باشد. هنگامی که یزید با چوب خود، به دندان‏های مبارک امام حسین علیه‏السلام اشاره می‏کرد و آن اشعار معروف کفرآمیزش را می‏سرود، زنان‏بنی هاشم تاب تحمل این منظره را نداشتند و بی‏اختیار می‏گریستندولی زینب، بی‏آنکه خم به ابرو بیاورد، با کبر و مناعتی‏علی‏وار، بر آن سرکش غدار فریاد زد: «صدق الله یا یزید: ثم کان عاقبة الذین اساءوا السوآی ان‏کذبوا بآیات الله و کانوا بها یستهزئون. ا ظننت‏یا یزید انه‏حین اخذت علینا باطراف الارض و اکناف السماء فاصبحنا نساق‏کما تساق الاساری ان بنا هوانا علی الله و ان بک علیه کرامة‏و توهمت ان هذا لعظیم خطرک فشمخت‏بانفک و نظرت فی عطفیک‏جذلان فرحا، حین رایت الدنیا مستوثقة لک و الامور متسقة علیک‏ان الله امهلک فهو قوله:«و لا یحسبن الذین کفروا انما نملی لهم خیر لانفسهم انما نملی‏لهم لیزدادوا اثما و لهم عذاب مهین...» ا تقول: لیت اشیاخی‏ببدر شهدوا! غیر متاثم و لا مستعظم و انت تنکث ثنایاابی عبد الله بمحضرتک؟ و لم لا و قد نکات القرحة و استاصلت‏الشافة باهراقک هذه الدماء الطاهرة، دماء نجوم الارض من آل‏عبد المطلب؟!و لتردن علی الله وشیکا موردهم و عند ذلک تود ان کنت ابکم‏و اعمی. ا یزید و الله ما فریت الا جلدک و لا حززت الا لحمک وسترد علی رسول الله برغمک و لتجدن عترته و لحمته من حوله فی‏حظیرة القدس... و ستعلم انت و من بواک و مکنک من رقاب‏المؤمنین اذا کان الحکم ربنا و الخصم جدنا و جوارحک شاهدة علیک‏فانظر اینا شر مکانا و اضعف جندا.» ای یزید! آیا گمان کردی‏که چون بر ما سخت گرفتی و اطراف زمین و آفاق آسمان را بر ماتنگ کردی و سرانجام ما را مانند اسیران به این طرف و آن طرف‏کشاندی از این است که ما نزد خدایمان خوار گشته‏ایم و یا تو رادر پیش خدا قدر و منزلتی هست؟ و یا پنداشتی که این بزرگی مقام‏تو است؟! لذا چون دنیا را به کام خویش یافتی و کارها را وفق‏مراد خود دیدی با تکبر باد در دماغ افکندی و شادمان و مسرور،نگران آرزوهای خود شدی؟! بدان که اگر خدا به تو مهلت داده است‏از این جهت است که خود می‏فرماید:«آنان که کافر شده‏اند گمان نکنند که اگر مهلتی به آن‏ها دادیم‏به سود آنان است، بلکه به آن‏ها مهلت می‏دهیم تا بیش‏تر به گناه‏روی آورند و سرانجام عذابی دردناک و خوارکننده در انتظارشان‏خواهد بود.» آیا باز آرزو می‏کنی که: ای کاش نیاکان ما که دربدر کشته شدند، این جریانات را می‏دیدند!! بی آن که خود راگناهکار بدانی و یا گناه خویش را بزرگ شماری و اینک باچوبدستی خود بر دندان‏های امام حسین می‏زنی؟! حق داری! زیرا باریختن خون‏های پاک و مطهر این ستارگان روی زمین، عقده دل پلیدت‏گشوده می‏شود و نهال غمت ریشه‏کن می‏گردد! مطمئن باش تو نیز به‏زودی در پیشگاه خدای متعال بازگشت‏خواهی نمود و در آن جا است‏که آرزو خواهی کرد ای کاش در دنیا لال و کور بودی. ای یزید! به خدا سوگند! جز پوست‏خود نشکافتی و جز گوشت‏خودقطع نکردی و بر خلاف میل خود، به زودی نزد رسول خدا بازخواهی‏گشت و اهل بیت و پاره‏های تنش را در حظیرة القدس در کنارش باعزت و احترام خواهی یافت... و به زودی تو و آن کس که تو را برکرسی نشاند و بر گردن مؤمنین مسلط کرد، خواهید دانست کدام یک‏از ما بدکارتر و از حیث لشکریان ناتوان‏تریم، در آن روزی که‏داور خداست و خصم تو جد ما است و اعضا و جوارحت علیه تو گواهی‏خواهند داد. و اگر چه در این دنیا ما را به غنیمت گرفتی ولی‏به زودی غرامت‏خویش را از تو باز خواهیم ستاند. در تاریخ آمده است که پس از این سخنان شجاعانه زینب، چنان‏یزید و اطرافیانش زبون و حیرت‏زده گشتند که تا مدتی بی‏حرکت‏ماندند و یک خاموشی مرگ‏زا بر مجلس یزید حکمفرما شد، تو گوئی‏بر سرشان پرندگان نشسته بودند «کان علی رؤوسهم الطیر».

 

شهادت آن حضرت:

حضرت زینب سلام ا... علیها، شیرزن دشت كربلا سرانجام پس از عمری دفاع از طریق حقه ولایت و امامت در 15 رجب سال 63 هجرى قمرى در ضمن سفرى كه به همراه همسر گرامیشان عبداللّه بن جعفر به شام رفته بودند، شهادت رسیده و بدن مطهر آن بانوى بزرگوار در همانجا دفن گردید.

مزار ملكوتى آن حضرت (دمشق/سوریه)، اینك زیارتگاه عاشقان و ارادتمندان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السّلام مى باشد.

جمعه 14/1/1388 - 7:32
دعا و زیارت

فضیلت سوره یسَّ

منقول است از مفاتیح النّجاح از حضرت رسول صلى الله علیه و آله منقول است كه هر كه سوره یس را بخواند بواسطه رضاى خداى ، بخشد خداى عزّوجلّ او را و میدهد به او اَجْر چنانكه گویا خوانده قرآن را دوازده نوبت و هر بیمار كه خوانده شود نزد او سوره یسَّ نازل مى شود به عدد هر حرفى از آن ده فرشته پیش او، صف مى زنند و جهت او استغفار مى كنند و در قبض روح او حاضرند و مشایعت جنازه او مى كنند و نماز بر او مى كنند و در وقت دفن او حاضرند و هر بیمارى كه بخواند این سوره را در سَكَرات مرگ یا نزد او بخوانند مى آید رضوان خازن بهشت با یك شربت از آب بهشت و به او مى دهد پس او مى آشامد و مى میرد سیراب و مبعوث مى شود سیراب و محتاج نمى شود به حوضى از حوضهاى پیغمبران تا وقتى كه داخل بهشت مى شود و او سیراب است و منقول است كه سوره یسَّ به صاحبش مى رساند خیر دنیا و آخرت را و دفع مى كند از او بلاى دنیا و هَوْلْهاى آخرت را و دفع مى كند هر شرّى را و روا مى كند جهت او هر حاجتى را و هر كه بخواند این سوره را برابر بیست حجّ است براى او و هر كه بشنود جهت او باشد هزار نور و هزار یقین و هزار بركت و هزار رحمت و از او بیرون مى آورد هر كوفتى را .

و از حضرت رسول صلى الله علیه و آله منقولست كه هر كه در قبرستان درآید و سوره یسَّ بخواند خداى عزّوجلّ عذاب اموات را تخفیف دهد و جهت او باشد به عدد ایشان حسنات و از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام منقول است كه هر كه سوره یسَّ را در روز بخواند مرزوق و محفوظ است تا شب و هر كه پیش از خواب در شب بخواند موكّل سازد خداى عزّوجلّ بر او هزار فرشته كه حفظ كنند او را از شرّ هر شیطان رجیم و از هر آفتى و اگر بمیرد در آن روز خداى تعالى او را داخل بهشت سازد، الخبر.


فضیلت سوره الرّحمن

از حضرت صادق علیه السلام منقول است كه فرمود مگذارید خواندن سوره الرّحمن را بدرستى كه او در دل منافقان قرار نمى گیرد و مى آید از نزد خداى عزّوجلّ در روز قیامت در صورت آدمى در بهترین صورتى و خوشترین بوئى تا آنكه مى ایستد نزد خداى تعالى در جایى كه نزدیكتر از آن نیست به خداى تعالى پس مى گوید خداى عزّوجلّ به آن كه كیست آنكه قیام مى نمود به امر تو در حیات دنیا و مداومت مى كرد در خواندن تو پس او مى گوید یا ربّ فلان و فلان پس سفید مى شود رویهاى ایشان ، پس مى گوید به ایشان كه شفاعت كنید هر كس را كه مى خواهید پس شفاعت مى كنند تا حدّى كه كسى نمى ماند كه اراده شفاعت جهت او داشته باشد كه شفاعت نكند پس خداى عزّوجلّ مى گوید به ایشان كه داخل بهشت شوید و هرجا كه مى خواهید ساكن شوید و از حضرت صادق علیه السلام منقول است كه هر كه بخواند سوره الرّحمن را و هر جا كه بخواند ((فَبِاَىِّ الاَّءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ)) بگوید ((لابِشَىْءٍ مِنْ الاَّئِكَ رَبِّ اُكَذِّبُ)) پس اگر در شب بخواند آنگاه بمیرد شهید مرده و اگر در روز بخواند آنگاه بمیرد شهید مرده .


فضیلت سوره واقعه

نقل است كه عثمان بن عفّان به عیادت عبداللّه بن مسعود رفت در مرضى كه به آن فوت شد به او گفت كه از چه شِكوه دارى گفت از گناهان خود گفت چه چیز میل دارى گفت رحمت پروردگار خود گفت جهت تو طبیب طلب نكنم گفت طبیب مرا بیمار كرده گفت امر نكنم كه به تو عطیّه بدهند گفت در وقتى كه احتیاج داشتم به من ندادى الحال كه مستغنیم مى دهى گفت آنچه مى دهم جهت دختران تو بوده باشد گفت ایشان را به آن حاجتى نیست جهت اینكه من ایشان را امر كردم بخواندن سوره واقعه و من شنیده ام از حضرت رسول صلى الله علیه و آله كه مى گفت هر كه بخواند سوره واقعه را در هر شب نمى رسد به او پریشانى هرگز و از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام نقلست كه هر كه بخواند سوره واقعه را هر شب پیش از آنكه بخوابد ملاقات كند خداى عزّوجلّ را در حالتى كه روى آن شخص چون ماه باشد در وقت تمامى آن و از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام منقولست كه هر كه مشتاق باشد به بهشت و به وصف بهشت سوره واقعه بخواند.


فضیلت سوره جُمعه

از حضرت صادق علیه السلام منقول است كه واجبست بر هر مؤ من هرگاه شیعه ما باشد كه بخواند در نماز شب جمعه سوره جمعه وَ سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الاَْعْلى و در نماز ظهر آن جمعه و منافقین و هرگاه این را به عمل آورد چنانست كه گویا عمل رسول خدا صلى الله علیه و آله را بجا آورده و ثواب و جزاى او بر خداوند عزّوجلّ بهشت است .


فضیلت سوره تبارك

از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام منقول است كه هر كه بخواند سوره تَبارَكَ الَّذى بِیَدِهِ الْمُلْكُ در مكتُوبه پیش از آنكه بخوابد پیوسته در امان خداى تعالى خواهد بود تا داخل صبح شود و در امان خداى تعالى خواهد بود روز قیامت تا داخل بهشت شود و قطب راوندى از ابن عبّاس نقل كرده كه مردى خیمه زد بر روى قبرى و ندانست كه آن قبر است پس خواند سوره تَبارَكَ الَّذى بِیَدِهِ الْمُلْكُ را پس شنید صَیحه زننده اى را كه گفت این سوره مُنْجِیَه است پس این مطلب را به حضرت رسول صلى الله علیه و آله عرض كرد آن حضرت فرمود آن سوره نجات دهنده است از عذاب قبر.


فضیلت سوره النَّبَاء

شیخ صدوق از امام جعفر صادق علیه السلام روایت كرده كه فرمود هر كه بخواند سوره عَمَّ یَتَسآئَلُونَ را از سال بیرون نشود كه زیارت كند بیت اللّه الحرام را هرگاه مداومت كند بر آن در هر روز و شیخ طبرسى در مجمع البیان از اُبىّ بن كعب روایت كرده كه حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمود كه هر كه بخواند سوره عَمَّ یَتَسآئَلُونَ را سیراب فرماید حقّ تعالى او را از شراب سرد در روز قیامت و بدانكه در روایات اهل بیت علیهم السلام وارد شده كه نَباءعظیم ولایت است و آنكه حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام نَباء عظیم است ((هُوَ النَّبَاءُ الْعَظیمُ وَ فُلْكُ نُوحٍ * وَ بابُاللّهِ وَانْقَطَعَ الْخِطابُ)).


فضیلت سوره اعلى

شیخ صدوق از حضرت صادق علیه السلام روایت كرده كه هر كه سوره سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الاَْعْلى را در فریضه یا نافله بخواند در روز قیامت به او گویند كه از هر درى از درهاى بهشت كه مى خواهى داخل شو.


فضیلت سوره والشّمس

در مجمع البیان از اُبىّ بن كعب از حضرت پیغمبر صلى الله علیه و آله نقل كرده كه كسى كه سوره وَالشَّمْسِ را بخواند گویا تصدّق داده هر چه كه بتابد بر آن شمس و قمر.


فضیلت سوره قدر و زلزله

از حضرت صادق علیه السلام منقول است كه هر كه سوره اِنّا اَنْزَلْناهُ را در نماز فریضه بخواند منادى از جانب پروردگار او را ندا كند كه خدا گناهان گذشته تو را آمرزید عمل از سرگیر و از حضرت رسول صلى الله علیه و آله مروى است كه هر كه چهار مرتبه اِذا زُلْزِلَ را بخواند مثل آن كسى است كه همه قرآن را خوانده .


فضیلت سوره عادیات

در خبر است كه هر كه مداومت بر خواندن آن كند با حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام محشور گردد.


فضیلت سوره كافرون و نصر و توحید و معوذتین

در احادیث بسیار وارد شده فضیلت خواندن سوره قُلْ یا اَیُّهَا الْكافِروُن در نمازهاى فریضه و نافله و آنكه خواندن آن رُبع قرآن است و سوره توحید ثلث قرآن است و خواندن سوره نصر در فرایض و نوافل سبب نصرت بر اعداء است و آنكه چون شخص از منزل خود بیرون رود معوذتین را بخواند چشم بد به او ضرر نرساند و كسى كه در خواب ترسد در وقت خواب این دو سوره را با آیة الكرسى بخواند

جمعه 14/1/1388 - 7:27
دعا و زیارت

پیامبر و جوانان
یكى از رازهاى بزرگ موفقیت پیامبر (صلى الله علیه وآله) در پیش برد اسلام ، این بود كه در تمام اقشار و طبقات مردم به ویژه در قلب جوانان جاى گرفته بود چرا كه این شیوه را از خدایش آموخته و سخت به این قشر علاقه مند بود و آن ها را دوست مى داشت و به طور جداگانه نیز حالشان را جویا مى شد.
گاهى به عیادت بیماران جوان مى رفت و گاهى در جمعشان مى نشست و با آنان سخن مى گفت و نصیحت شان مى كرد همین برخوردهاى زیبا و منحصر به فرد پیامبر بود كه باعث شد جوانان به رسول خدا عشق ورزیده ، جان خود را فداى حضرتش نمایند.
در بسیارى از جنگ ها همین جوانان بودند كه فرماندهى یا پرچمدارى لشگر اسلام را به عهده مى گرفتند و یا طرف مشورت پیامبر (صلى الله علیه وآله) قرار مى گرفتند گاهى نیز همین جوانان نماینده ویژه پیامبر (صلى الله علیه وآله) بودند تا به مردم قرآن و معارف اسلامى بیاموزند و همین جوانان بودند كه از طرف پیامبر (صلى الله علیه وآله) به عنوان استاندار و فرماندار و قضات در برخى از شهرها تعیین مى شدند اینك از باب نمونه به چند ملاقات و نشست پیامبر با جوانان اشاره مى كنیم :
1.
قرائت قرآن در محفل جوانان
امام صادق (علیه السلام ) فرمود: روزى پیامبر بزرگوار اسلام (صلى الله علیه وآله) از برخى جوانان انصار ستایش كرد و فرمود مى خواهم بر شما آیاتى از قرآن مجید تلاوت كنم ؛ پس هر كه گریه كرد، بهشت بر او واجب مى شود آن گاه آخر سوره زمر را بر آنان تلاوت فرمود و سیق الذین كفروا الى جهنم زمرا حتى اذا جاؤ ها فتحت اءبوابها و قال لهم خزنتها اءلم یاءتكم رسل منكم یتلون علیكم آیات ربكم و ینذرونكم لقاء یومكم هذا قالوا بلى ولكن حقت كلمة العذاب على الكافرین  كسانى كه كافر شدند، گروه گروه به سوى جهنم رانده مى شوند وقتى به دوزخ مى رسند، درهاى آن گشوده مى شود و نگهبانان دوزخ به آن ها مى گویند: آیا رسولانى از میان شما به سویتان نیامدند كه آیات پروردگارتان را براى شما بخوانند و از ملاقات این روز شما را بر حذر دارند؟
مى گویند: آرى ولى فرمان عذاب الهى بر كافران مسلم شده است .

تمام جوانان حاضر در مجلس گریستند، جز یك جوان كه گفت : یا رسول الله من خود را به حال گریه در آوردم ، اما اشكى از چشمانم جارى نشد.
پیامبر (صلى الله علیه وآله) فرمود: من بار دیگر این آیه را بر شما تلاوت مى كنم و هر كه خود را به حالت گریه درآورد، بهشت بر او است و آن گاه آیه را بر آن ها تكرار فرمود این بار تمام جوانان گریه كردند مگر همان جوان كه فقط تباكى كرد و به فرموده پیامبر (صلى الله علیه وآله) همه از اهل بهشت شدند

2. در كنار قهرمانان
ابن فتال نیشابورى از امام صادق (علیه السلام ) نقل كرده كه روزى پیامبر (صلى الله علیه وآله) بر گروهى گذر كرد درحالى كه سنگى از جایى بلند مى كردند و زورآزمایى مى كردند پیامبر (صلى الله علیه وآله) لحظاتى در كنار آن ها ایستاد و فرمود: براى چه چنین مى كنید؟
در پاسخ گفتند: مى خواهیم ببینیم كدام از ما یك قوى تر است .
پیامبر (صلى الله علیه وآله) فرمود: آیا شما را خبر دهم كه كدام یك از شما نیرومندتر است ؟ گفتند: آرى رسول الله .
پیامبر (صلى الله علیه وآله) فرمود: قوى ترین شما كسى است كه اگر از چیزى خوشحال شد و شادمان گشت ، این شادمانى او را به باطل و گناه نكشاند و اگر از چیزى خشمگین شد، خشم او، وى را از حق دور نسازد
3. برگزارى مسابقه
امام زین العابدین (علیه السلام ) فرمود: هنگام برگشتن نیروهاى رزمنده از جنگ تبوك پیامبر (صلى الله علیه وآله) دستور داد تا مسابقه شتر دوانى برگزار گردد در این مسابقه ، شتر پیامبر (صلى الله علیه وآله) كه اسامة بن زید بر آن سوار بود، برنده شد اسامه ، آن روز جوانى 17 ساله بود.
همه مى گفتند: پیامبر (صلى الله علیه وآله) برنده شده است ؛ اما پیامبر مى فرمود: اسامه برنده است
4. دل جویى از جوانان
رسول گرامى اسلام در طول سالیان نبوت خود، چه در مكه و چه در مدینه ، بلكه در تمام دوران عمر پر بركت خویش ، با این قشر رابطه ى خوبى داشت ؛ حتى نسبت به برخى جوانان غیر مسلمان نیز عنایت ویژه داشت ؛ به گونه اى كه آن ها را متمایل به اسلام مى نمود. گاه كه برخى از آنان را نمى دید تفقد كرده ، به سراغشان مى رفت . آورده اند؛
نوجوانى یهودى در مدینه همواره به حضور رسول خدا (صلى الله علیه وآله) مى آمد؛ به حدى كه رابطه اش با آن حضرت خصوصى شده بود و پیامبر (صلى الله علیه وآله) او را براى پیام رسانى به اطراف مى فرستاد و...
پیامبر (صلى الله علیه وآله) چند روز او را ندید. از اصحاب احوال او را پرسید. یكى گفت : او در بستر مرگ است و گویى امروز آخرین روز او در دنیا و نخستین روز او در آخرت است پیامبر (صلى الله علیه وآله) همراه چند نفر از اصحاب به خانه او رفت و او را بیهوش دید وجود مقدس رسول اكرم (صلى الله علیه وآله) مایه بركت بود وقتى شخصى را صدا مى زد هر چند او بیهوش باشد، پاسخ آن حضرت را مى داد.
رسول خدا (صلى الله علیه وآله) او را صدا زد نوجوان یهودى ، چشم هایش ‍ را گشود و عرض كرد لبیك یا اباالقاسم حضرت به او فرمود: به یكتایى خدا و رسالت من از جانب خدا گواهى بده .
نوجوان به پدرش كه در كنارش بود، نگاه كرد و به خاطر رعایت پدرش كه یهودى بود، چیزى نگفت .
پیامبر (صلى الله علیه وآله) براى بار دوم او را به یكتایى خدا و رسالت خود دعوت كرد او باز پدر خود را دید و چیزى نگفت .
براى بار سوم نیز این كار تكرار شد.
پدرش به زبان آمد و گفت : فرزندم ملاحظه مرا نكن ؛ اختیار با خودت است ، هر چه مى خواهى بگو.
در این هنگام نوجوان گفت : اءشهد اءن لا اله الا الله و اءشهد اءنك رسول الله سپس جان به آفرین تسلیم كرد.
رسول خدا (صلى الله علیه وآله) از پدرش در خواست كرد كه از آن ها فاصله بگیرد تا خود به مسائل كفن و دفنش بپردازد سپس به یاران فرمود: بدن آن نوجوان تازه مسلمان را غسل داده ، كفن كنید آنان نیز پس از غسل و كفن ، جنازه او را به حضور رسول خدا آوردند.
رسول خدا (صلى الله علیه وآله) بر پیكر جوان تازه مسلمان نماز خواند و پس از پایان مراسم دفن ، پیامبر (صلى الله علیه وآله) به خانه خود بازگشت ؛ در حالى كه مى فرمود: الحمد لله الذى اءنجا بى الیوم نسمة من النار سپاس خداى را كه امروز به وسیله من انسانى را از آتش جهنم نجات داد.

جمعه 14/1/1388 - 7:26
دعا و زیارت

 

نیایش آن حضرت در طلب پرده پوشی و محفوظ ماندن از گناه

خدایا، بر محمد و خاندانش درود فرست و بساط كرامت خود را برایم بگستران، و مرا به آبشخورهای آكنده از مهر و رحمت خویش وارد كن، و در میانجای مینوی خود فرود آور، و از درگاهت مران كه خوار شوم، و ناامیدم مگردان كه بی‌نصیب مانم.
مرا به كردار بدم كیفر مكن، و به سبب آنچه كرده‌ام بر من سخت مگیر، و رازم را آشكار مساز، و از كارِ پوشیده‌ام پرده برمدار. عملم را به ترازوی عدل و انصاف خود مسنج، و حال و روزم را پیش چشم نیكانِ خلق ظاهر مكن.
چیزی را كه آشكار شدنش مایه‌ی ننگ من است، از آنان پوشیده دار، و آنچه مرا نزد تو رسوا می‌كند، در پرده گذار.
به خشنودی خود مرا بلند مرتبه ساز، و به آمرزش خود عزّتم را به كمال رسان، و در صفِ «اصحاب یمین» جایم ده، و در طریق سلامت یافتگان به راه انداز، و در شمار رستگاران درآور، و بزم نیكان را به وجود من رونق بخش. چنین باد ای پروردگار هستی‌ها.

 

وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ فِی طَلَبِ السِّتْرِ وَ الْوِقَایَة :ِ

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَفْرِشْنِی مِهَادَ كَرَامَتِكَ، وَ أَوْرِدْنِی مَشَارِعَ رَحْمَتِكَ، وَ أَحْلِلْنِی بُحْبُوحَةَ جَنَّتِكَ، وَ لَا تَسُمْنِی بِالرَّدِّ عَنْكَ، وَ لَا تَحْرِمْنِی بِالْخَیْبَةِ مِنْكَ. وَ لَا تُقَاصَّنِی بِمَا اجْتَرَحْتُ وَ لَا تُنَاقِشْنِی بِمَا اكْتَسَبْتُ، وَ لَا تُبْرِزْ مَكْتُومِی، وَ لَا تَكْشِفْ مَسْتُورِی، وَ لَا تَحْمِلْ عَلَى مِیزَانِ الْإِنْصَافِ عَمَلِی، وَ لَا تُعْلِنْ عَلَى عُیُونِ الْمَلَإِ خَبَرِی أَخْفِ عَنْهُمْ مَا یَكونُ نَشْرُهُ عَلَیَّ عَاراً، وَ اطْوِ عَنْهُمْ مَا یُلْحِقُنِی عِنْدَكَ شَنَاراً شَرِّفْ دَرَجَتِی بِرِضْوَانِكَ، وَ أَكْمِلْ كَرَامَتِی بِغُفْرَانِكَ، وَ انْظِمْنِی فِی أَصْحَابِ الْیَمِینِ، وَ وَجِّهْنِی فِی مَسَالِكِ الْآمِنِینَ، وَ اجْعَلْنِی فِی فَوْجِ الْفَائِزِینَ، وَ اعْمُرْ بِی مَجَالِسَ الصَّالِحِینَ، آمِینَ رَبَّ الْعَالَمِینَ.
جمعه 14/1/1388 - 7:25
دعا و زیارت

 

خبر از آینده كوفه

ای كوفه تو را می‏نگرم كه چونان چرم‏های بازار عكاظ كشیده می‏شوی، زیر پای حوادث لگد كوب می‏گردی، و حوادث فراوان تو را در بر می‏گیرد، من به خوبی می‏دانم، ستمگری نسبت به تو قصد بد نمی‏كند مگر آن كه خداوند او را به بلایی گرفتار سازد یا قاتلی بر او مسلّط گرداند.

خطبه (47)

و من كلام له علیه السلام فی ذكر الكوفة

جمعه 14/1/1388 - 7:24
دعا و زیارت

امام در نجف كه بودند یكى از ایرانیان ماشینى را از آلمان خاص ایشان خریده بود كه آقا با آن به حرم مشرف شوند و یا در ایام زیارتى به كربلا بروند آقا مى‏فرمودند: «من ماشین نمى‏خواهم.» وقتى او اصرار مى‏كرد كه من این ماشین را به اسم شما و براى شما از آلمان آورده‏ام ولى امام به او فرمودند: «اگر مال من است من آن رامى‏فروشم و پولش را به طلبه‏ها مى‏دهم‏» او هم مى‏گفت كه نه شرط ما این است كه شما این را نفروشید.ما به او گفتیم آقا مى‏فروشد به هر حال امام آن را نپذیرفتند.(حجة الاسلام و المسلمین فرقانى)

اما اجازه نمیدادند پشت سرشان راه برویم

در سالهاى 1327 و 1328 وقتى كه امام در مسجد «سلماسى‏» قم تدریس مى‏كردند، مسیر حركت ایشان از خانه به طرف محل درس‏شان با بنده یكى بود.چون منزل ما هم در نزدیكى منزل امام بود.لذا بیشتر روزها میان راه، با هم برخورد مى‏كردیم.امام وقتى صداى پاى ما را مى‏شنیدند با ما احوالپرسى مى‏كردند و به ما تكلیف مى‏كردند كه پیشاپیش ایشان حركت كنیم و اجازه نمى‏دادند پشت‏سرشان حركت كنیم‏و همیشه هم به تنهایى از منزل به طرف مسجد سلماسى حركت مى‏كردند.(حجة الاسلام و المسلمین سید حمید روحانى - سرگذشتهاى ویژه از زندگى امام خمینى - ج 1.)

برای من تشرفات نگذارید

ملاقاتهاى مسؤولین و شخصیتها با امام در یك اتاق كوچك سه در چهار انجام مى‏شد و كسى از محتواى حرفهاى رد و بدل شده اطلاعى نداشت.بارها مردم تقاضا كرده بودند كه ملاقاتهاى خصوصى امام با شخصیتهاى سیاسى و بعضا جهانى را جهت‏حفظ در تاریخ ضبط و فیلمبردارى كنیم اما مى‏دانستیم كه امام در این امور مانع ما مى‏شوند و راضى به نصب دوربین فیلمبردارى در اتاقشان نیستند و این كار را تشریفات مى‏دانند.حدود یك سال در مورد این قضیه با ایشان صحبت كردم تا اینكه پذیرفتند این كار صورت بگیرد.در یك فرصت دو، سه روزه كه امام ملاقات نداشتند با همكارى برادران صدا و سیما وسایل فیلمبردارى را در اتاق ایشان نصب كردیم.یك‏روز صبح كه امام طبق روال قبلى جهت ملاقات وارد این اتاق شدند تا چشمشان به سقف افتاد و وسایل فیلمبردارى از جمله چند پروژكتور را كه به سقف نصب شده بود دیدند ناراحت‏شده و فرمودند: «همین امروز این وسایل را از اتاق من جمع كنید و براى من در این آخر عمرى تشریفات نگذارید من احتیاج به این كارها ندارم.» و ما مجبور شدیم بلافاصله از برادران سیما بخواهیم كه وسایلشان را جمع كرده و ببرند.وقتى وسایل جمع آورى شد آثار كندن و جوشكارى پروژكتورها در سقف باقى مانده بود.مى‏خواستیم سقف را رنگ بزنیم، گفتیم ممكن است امام اشكال بگیرند كه به چه مناسبت‏خراب كردید كه حالا مى‏خواهید اصلاح بكنید لذا از ایشان سؤال كردم كه آیا اجازه مى‏دهید كه جاى این جوشكاریها را رنگ بزنیم فرمودند: «احتیاجى نیست‏» آثار این وسایل هنوز هم بر سقف این اتاق قابل مشاهده است (حجة الاسلام و المسلمین انصارى كرمانى - روزنامه رسالت - 9/3/72. )

جمعه 14/1/1388 - 7:21
دعا و زیارت

 

 این دعاى شریف است كه نگاه مى دارد از گناهان و جامع دنیا و آخرت است :

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

بنام خداى بخشاینده مهربان

مَنْ اَظْهَرَ الْجَمیلَ وَ سَتَرَ الْقَبیحَ وَ لَمْ یَهْتِكِ السِّتْرَ عَنّى یا كَریمَ الْعَفْوِ یا حَسَنَ

كه آشكار كند زیبا را و بپوشاند زشت را و ندرد پرده مرا اى بزرگوار گذشت اى نیكو

التَّجاوُزِ یا واسِعَ الْمَغْفِرَةِ وَ یا باسِطَ الْیَدَیْنِ بِالرَّحْمَةِ یا صاحِبَ كُلِّ نَجْوى

درگذر اى فراخ آمرزش و اى گشاده هر دو دست به رحمت و مهر اى همراه هر راز

وَ یا مُنْتَهى كُلِّ شَكْوى یا كَریمَ الصَّفْحِ یا عَظیمَ الْمَنِّ یا مُبْتَدِءَ كُلِّ نِعْمَةٍ قَبْلَ

و اى مرجع هر شكایت اى بزرگوار چشم پوش اى بزرگ منت اى آغازنده هر نعمت پیش از

اسْتِحْقاقِها یا رَبّاهُ یا سَیِّداهُ یا مَوْلَیاهُ یا غایَتاهُ یا غِیاثاهُ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ

شایستگى آن اى پروردگار اى آقا اى سرور اى منتهاى آرزو اى فریادرس درود فرست بر محمّد و

آلِ مُحَمَّدٍ وَ اَسْئَلُكَ اَنْ لاتَجْعَلنى فِى النّارِ

آل محمّد و از تو خواهم كه قرارم ندهى در آتش

آنگاه مى طلبى از حق تعالى هر چه بخواهى

جمعه 14/1/1388 - 7:19
دعا و زیارت
وَ175. حكایت كسى را كه آیه هاى خویش به او تعلیم دادیم و از آن به در شد و شیطان به دنبال او افتاد و از گمراهان شد، براى آنها بخوان .
176. اگر مى خواستیم ، وى را به وسیله آن آیه ها بلندش مى كردیم ، ولى به زمین گرایید (پستى طلبید و به دنیا میل كرد) و هوس خویش را پیروى كرد. حكایت وى حكایت سگ است كه اگر بر او هجوم برى ، پارس مى كند و اگر او را واگذارى ، پارس مى كند. این حكایت قومى است كه آیه هاى ما را تكذیب كرده اند. پس این خبر را بخوان ، شاید آنها اندیشه كنند.
(از سوره مباركه اعراف )

داستان بلعم باعوراء در قرآن
این آیات داستان دیگرى از داستانهاى بنى اسرائیل را شرح مى دهد، و آن داستان ((بلعم بن باعورا)) است ، خداى تعالى پیغمبر خود رسول اكرم (صلوات اللّه علیه ) را دستور مى دهد كه داستان مزبور را براى مردم بخواند تا بدانند صرف در دست داشتن اسباب ظاهرى و وسایل معمولى براى رستگار شدن انسان و مسلم شدن سعادتش كافى نیست ، بلكه مشیت خدا هم باید كمك كند، و خداوند، سعادت و رستگارى را براى كسى كه به زمین چسبیده (سر در آخور تمتعات مادى فرو كرده ) و یكسره پیرو هوا و هوس ‍ گشته و حاضر نیست به چیز دیگرى توجه كند، نخواسته است ، زیرا چنین كسى راه به دوزخ مى برد. آنگاه نشانه چنین اشخاص را هم برایشان بیان كرده و مى فرماید: علامت اینگونه اشخاص این است كه دلها و چشمها و گوشهایشان را در آنجا كه به نفع ایشان است بكار نمى گیرند، و علامتى كه جامع همه علامتها است این است كه مردمى غافلند.
((و اتل علیهم نبا الذى آتیناه آیاتنا فانسلخ منها...))
بطورى كه از سیاق كلام بر مى آید معناى آوردن آیات ، تلبس به پاره اى از آیات انفسى و كرامات خاصه باطنى است ، به آن مقدارى كه راه معرفت خدا براى انسان روشن گردد، و با داشتن آن آیات و آن كرامات ، دیگر درباره حق شك و ریبى برایش باقى نماند.
و معناى ((انسلاخ )) بیرون شدن و یا كندن هر چیزى است از پوست و جلدش ، و این تعبیر كنایه استعارى از این است كه آیات چنان در بلعم باعورا رسوخ داشت و وى آنچنان ملازم آیات بود كه با پوست بدن او ملازم بود، و بخاطر حبث درونى كه داشت از جلد خود بیرون آمد.
و ((اتباع )) مانند ((اتباع )) و ((تبع )) پیروى كردن و بدنبال جاى پاى كسى رفتن است ، و كلمات : ((تبع )) و ((اتبع )) و ((اتبع )) هر سه به یك معنا است . و ((غى )) و ((غوایه )) ضلالت را گویند، و گویا بیرون شدن از راه بخاطر نتوانستن حفظ مقصد باشد، پس فرق میان ((غوایت )) و ((ضلالت )) این است كه اولى دلالت بر فراموش كردن مقصد و غرض ‍ هم مى كند، پس كسى كه در بین راه درباره مقصد خود متحیر مى شود ((غوى )) است و كسى كه با حفظ مقصد از راه منحرف مى شود ((ضال )) است ، و تعبیر اولى نسبت به خبرى كه در آیه است مناسب تر است ، براى اینكه بلعم بعد از انسلاخ از آیات خدا و بعد از اینكه شیطان كنترل او را در دست گرفت راه رشد را گم كرد و متحیر شد، و نتوانست خود را از ورطه هلاكت رهایى دهد، و چه بسا هر دو كلمه یعنى غوایت و ضلالت در یك معنا استعمال شود، و آن خروج از طریق منتهى به مقصد است .
مفسرین در تعیین صاحب این داستان اقوال مختلفى دارند و ان شاء الله همه آنها و یا بعضى از آنها در بحث روایتى آینده نقل مى شود، و آیه شریفه هم بطورى كه ملاحظه مى فرمایید اسم او را مبهم گذاشته و تنها به ذكر اجمالى از داستان او اكتفاء كرده است ، ولیكن در عین حال ظهور در این دارد كه این داستان از وقایعى است كه واقع شده ، نه اینكه صرف مثال بوده باشد.
و معناى آیه چنین است : ((و اتل علیهم )) بخوان بر ایشان ، یعنى بر بنى اسرائیل و یا همه مردم ، خبر از امر مهمى را و آن ((نبا)) داستان مردى است كه ((الذى آتیناه آیاتنا)) ما آیات خود را برایش آوردیم ، یعنى در باطنش از علائم و آثار بزرگ الهى پرده برداشتیم ، و بهمین جهت حقیقت امر برایش روشن شد ((فانسلخ منها)) پس بعد از ملازمت راه حق آن را ترك گفت . ((فاتبعه الشیطان فكان من الغاوین )) شیطان هم دنبالش را گرفت و او نتوانست خود را از هلاكت نجات دهد.
((و لو شئنا لرفعناه بها و لكنه اخلد الى الارض و اتبع هواه ...))
((اخلاد)) به معناى ملازمت دائمى است ، و اخلاد بسوى ارض ، چسبیدن به زمین است ، و این تعبیر كنایه است از میل به تمتع از لذات دنیوى و ملازمت آن .
كلمه ((لهث )) وقتى در سگ استعمال مى شود به معناى بیرون آوردن و حركت دادن زبان از عطش است .
پس اینكه فرمود: ((و لو شئنا لرفعناه بها)) معنایش این مى شود كه اگر ما مى خواستیم او را بوسیله همین آیات به درگاه خود نزدیك مى كردیم (آرى در نزدیكى به خدا ارتفاع از حضیض و پستى این دنیا است همچنانكه دنیا بخاطر اینكه انسان را از خدا و آیات او منصرف و غافل ساخته و به خود مشغول مى سازد اسفل سافلین است ) و بلند شدن و تكامل انسان بوسیله آیات مذكور كه خود اسباب ظاهرى الهى است باعث هدایت آدمى است ، و لیكن سعادت را براى آدمى حتمى نمى سازد زیرا تمامیت تاءثیرش منوط به مشیت خدا است و خداوند سبحان مشیتش تعلق نگرفته به اینكه سعادت را براى كسى كه از او اعراض كرده و به غیر او كه همان زندگى مادى زمینى است ، اقبال نموده حتمى سازد. آرى ، زندگى زمینى آدمى را از خدا و از بهشت كه خانه كرامت او است باز مى دارد، و اعراض از خدا و تكذیب آیات او ظلم است ، و حكم حتمى خدا جارى است به اینكه مردم ظالم را هدایت نكند، ((و الذین كفروا و كذبوا بایاتنا اولئك اصحاب النار هم فیها خالدون )). و لذا بعد از جمله ((و لو شئنا لرفعناه بها)) فرمود: ((لكنه اخلد الى الارض و اتبع هواه )) و بنابراین بیان ، تقدیر كلام این مى شود: ((لكنا لم نشاء ذلك لانه اخلد الى الارض و اتبع هواه : و لیكن ما چنین چیزى را نخواستیم براى اینكه او به زمین چسبیده و هواى دل خود را پیروى كرده ، و چنین كسى مورد اضلال ما است نه مورد هدایت )). همچنانكه فرموده : ((و یضل الله الظالمین و یفعل الله ما یشاء)).
((فمثله كمثل الكلب ان تحمل علیه یلهث او تتركه یلهث ))
یعنى او داراى چنین خوئى است ، و از آن دست بر نمى دارد، چه او را منع و زجر كنى و چه به حال خود واگذاریش . و كلمه ((تحمل )) از حمله كردن است نه از حمل و بدوش كشیدن .
((ذلك مثل القوم الذین كذبوا بایاتنا))
پس تكذیب از آنان سجیه و هیئت نفسانى خبیثى است كه دست بردار از صاحبش نیست ، زیرا آیات ما یكى دو تا نیست ، همواره آیات ما را به حواس خود احساس مى كنند و در نتیجه تكذیب ایشان نیز مكرر و دائمى است .
((فاقصص القصص ))
كلمه ((القصص )) مصدر است ، و به معناى ((اقصص قصصا داستان بگو داستان گفتنى )) است و ممكن هم هست اسم مصدر و به معناى ((اقصص القصه : داستان كن این قصه را)) بلكه تفكر كنند و در نتیجه براى حق منقاد شده و از باطل بیرون آیند.

داستان بلعم باعورا در روایات
على بن ابراهیم قمى در تفسیر خود در ذیل آیه ((و اتل علیهم نبا الذى آتیناه آیاتنا...)) مى گوید: پدرم از حسین بن خالد از ابى الحسن امام رضا (علیه السلام ) برایم نقل كرد كه آن حضرت فرمود: بلعم باعورا داراى اسم اعظم بود، و با اسم اعظم دعا مى كرد و خداوند دعایش را اجابت مى كرد، در آخر بطرف فرعون میل كرد، و از درباریان او شد، این ببود تا آنروزى كه فرعون براى دستگیر كردن موسى و یارانش در طلب ایشان مى گشت ، عبورش به بلعم افتاد، گفت : از خدا بخواه موسى و اصحابش را به دام ما بیندازد، بلعم بر الاغ خود سوار شد تا او نیز به جستجوى موسى برود الاغش از راه رفتن امتناع كرد، بلعم شروع كرد به زدن آن حیوان ، خداوند قفل از زبان الاغ برداشت و به زبان آمد و گفت : واى بر تو براى چه مرا مى زنى ؟ آیا مى خواهى با تو بیایم تا تو بر پیغمبر خدا و مردمى با ایمان نفرین كنى ؟ بلعم این را كه شنید آنقدر آن حیوان را زد تا كشت ، و همانجا اسماعظم از زبانش برداشته شد، و قرآن درباره اش فرموده : ((فانسلخ منها فاتبعه الشیطان فكان من الغاوین ، و لو شئنا لرفعناه بها و لكنه اخلد الى الارض و اتبع هواه فمثله كمثل الكلب ان تحمل علیه یلهث او تتركه یلهث )) این مثلى است كه خداوند زده است .
مؤ لف : ظاهر اینكه امام در آخر فرمود: ((و این مثلى است كه خداوند زده است )) این است كه آیه شریفه اشاره به داستان بلعم دارد...
و در الدر المنثور است كه فاریابى و عبدالرزاق و عبد بن حمید و نسائى و ابن جریر و ابن المنذر و ابن ابى حاتم و ابو الشیخ و طبرانى و ابن مردویه همگى از عبداللّه بن مسعود نقل كرده اند كه در ذیل آیه ((و اتل علیهم نبا الذى آتیناه آیاتنا فانسلخ منها)) گفته است : این شخص مردى از بنى اسرائیل بوده كه او را ((بلعم بن اءبر)) مى گفتند.
و نیز در همان كتاب آمده كه عبد بن حمید و ابو الشیخ و ابن مردویه از طرقى از ابن عباس نقل كرده اند كه گفت : این مرد بلعم بن باعورا و در نقل دیگرى بلعام بن عامر بوده و همان كسى بوده كه اسم اعظم مى دانسته ، و در بنى اسرائیل بوده است .
مؤ لف : اینكه وى اسمش بلعم و از بنى اسرائیل بوده از غیر ابن عباس نیز روایت شده ، و از ابن عباس غیر این هم روایت كرده اند

جمعه 14/1/1388 - 7:17
دعا و زیارت

امام قائم (عج ) همچون پیامبر اسلام صلى اللّه علیه و آله و سلم نخست اعلان دعوت مى كند و در آغاز ظهور، پیامش را به جهانیان مى رساند، در این میان عده اى دعوتش را مى پذیرند ولى عده اى دیگر كارشكنى و توطئه گرى كرده و به مخالفت برمى خیزند، امام علیه السلام در برابر اینها قیام مسلحانه مى كند.


در حدیثى امام جواد علیه السلام فرمود:
((وقتى كه 313 نفر یاران خاص امام قائم (عج ) به خدمتش در مكه رسیدند، حضرت دعوتش را به جهانیان آشكار مى سازد (یعنى ظهور مى كند) و وقتى كه این تعداد به 000/10 نفر رسید، به اذن خداوند متعال قیام مسلحانه مى كند (خروج مى نماید).))

««در فرج آقا امام زمان صلوات»»

جمعه 14/1/1388 - 7:15
دعا و زیارت


9. مگر پنداشته اى از میان آیه هاى ما اهل كهف و رقیم شگفت انگیز بوده اند؟
10. وقتى آن جوانان به غار رفتند و گفتند: پروردگارا، ما را از نزد خویش رحمتى عطا كن و براى ما در كارمان صوابى مهیا فرما.
11. پس در آن غار سالهاى معدود به خوابشان بردیم .
12. آنگاه بیدارشان كردیم تا بدانیم كدام یك از دو دسته مدتى را كه درنگ كرده اند، بهتر مى شمارند.
13. ما داستانشان را براى تو حق مى خوانیم . ایشان جوانانى بودند كه به پروردگارشان ایمان داشتند و ما بر هدایتشان افزودیم .
14. و دلهایشان را قوى كرده بودیم كه به پا خاستند و گفتند: پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمین است و ما هرگز جز او پروردگارى نمى خوانیم ، و گرنه باطلى گفته باشیم .
15. اینان ، قوم ما، كه غیر خدا خدایان گرفته اند، چرا در مورد آنها دلیلى روشنى نمى آورند؟ راستى ستمگرتر از آن كس كه دروغى درباره خدا ساخته باشد، كیست ؟
16. اگر از آنها و از آن خدایان غیر خدا را كه مى پرستند گوشه گیرى و دورى مى كنید، پس سوى غار بروید تا پروردگارتان رحمت خویش را بر شما بگسترد و براى شما در كارتان گشایشى فراهم كند.
17. و خورشید را بینى كه چون برآید، از غارشان به طرف راست مایل شود و چون فرو رود، به جانب چپ بگردد. و ایشان در فراخنا و قسمت بلندى غارند. این از آیه هاى خداست . هر كه را خدا هدایت كند، او هدایت یافته است و هر كه را خدا گمراه كند، دیگر دوستدار و دلسوز و رهبرى برایش نخواهى یافت .
18. چنان بودند كه بیدارشان پنداشتى ولى خفتگان بودند. به پهلوى چپ و راستشان همى گرداندیم ، و سگشان بر آستانه دستهاى خویش را گشوده بود. اگر ایشان را مى دیدى ، به فرار از آنها روى مى گرداندى و از ترسشان آكنده مى شدى .
19. چنین بود كه بیدارشان كردیم تا از همدیگر پرسش كنند. یكى از آنها گفت : چقدر خوابیدید؟ گفتند: روزى یا قسمتى از روز خوابیده ایم . گفتند: پروردگارتان بهتر داند كه چه مدت خواب بوده اید. یكیتان را با این پولتان به شهر بفرستید تا بنگرد طعام كدام یكیشان پاكیزه تر است و خوردنیى از آنجا براى شما بیاورد، و باید سخت دقت كند كه كسى از كار شما آگاه نشود.
20. زیرا محققا اگر بر شما آگهى و ظفر یابند، شما را یا سنگسار خواهند كرد و یا به آیین خودشان بر مى گردانند، و هرگز روى رستگارى نخواهند دید.
21. بدین سان كسانى را از آنها مطلع كردیم تا بدانند كه وعده خدا حق است و در رستاخیز تردیدى نیست . وقتى كه میان خویش در كار آنها مناقشه مى كردند، گفتند: بر غار آنها بنایى بسازید - پروردگار به كارشان داناتر است - و كسانى كه در مورد ایشان غلبه یافته بودند، گفتند: بر غار آنها عبادتگاهى خواهیم ساخت .
22. خواهند گفت : سه تن بودند، چهارمیشان سگشان بود. و گویند پنج تن بودند، ششم آنها سگشان بوده . اما بدون دلیل و در مثل رجم به غیب مى كنند. و گویند هفت تن بودند، هشتمى آنها سگشان بوده . بگو پروردگارم شمارشان را بهتر مى داند و جز اندكى شماره ایشان را ندانند. در مورد آنها مجادله مكن مگر مجادله اى بظاهر، و درباره ایشان از هیچ یك از اهل كتاب نظر مخواه .
23. درباره هیچ چیز مگو كه فردا چنین كنم ،
24. مگر آنكه خدا بخواهد. و چون دچار فراموشى شدى ، پروردگارت را یاد كن و بگو شاید پروردگارم مرا به چیزى كه به صواب نزدیك تر از این باشد، هدایت كند.
25. و در غارشان سیصد سال بسر بردند و نه سال بر آن افزودند.
26. بگو خدا بهتر داند چه مدت بسر بردند. دانستن غیب آسمانها و زمین خاص ‍ اوست ؛ چه ، او بینا و شنواست . جز او دوستى ندارند و هیچ كس را در فرمان دادن خود شریك نمى كند.
(از سوره مباركه كهف )

داستان اصحاب كهف از نظر قرآن و تاریخ
آنچه از قرآن كریم در خصوص این داستان استفاده مى شود این است كه پیامبر گرامى خود را مخاطب مى سازد كه ((با مردم درباره این داستان مجادله مكن مگر مجادله اى ظاهرى و یا روشن )) و از احدى از ایشان حقیقت مطلب را مپرس . اصحاب كهف و رقیم جوانمردانى بودند كه در جامعه اى مشرك كه جز بتها را نمى پرستیدند، نشو و نما نمودند. چیزى نمى گذرد كه دین توحید محرمانه در آن جامعه راه پیدا مى كند، و این جوانمردان بدان ایمان مى آورند. مردم آنها را به باد انكار و اعتراض ‍ مى گیرند، و در مقام تشدید و تضییق بر ایشان و فتنه و عذاب آنان بر مى آیند، و بر عبادت بتها و ترك دین توحید مجبورشان مى كنند. و هر كه به ملت آنان مى گروید از او دست بر مى داشتند و هر كه بر دین توحید و مخالفت كیش ایشان اصرار مى ورزید او را به بدترین وجهى به قتل مى رساندند.
قهرمانان این داستان افرادى بودند كه با بصیرت به خدا ایمان آوردند، خدا هم هدایتشان را زیادتر كرد، و معرفت و حكمت بر آنان افاضه فرمود، و با آن نورى كه به ایشان داده بود پیش پایشان را روشن نمود، و ایمان را با دلهاى آنان گره زد، در نتیجه جز از خدا از هیچ چیز دیگرى باك نداشتند. و از آینده حساب شده اى كه هر كس دیگرى را به وحشت مى انداخت نهراسیدند، لذا آنچه صلاح خود دیدند بدون هیچ واهمه اى انجام دادند. آنان فكر كردند اگر در میان اجتماع بمانند جز این چاره اى نخواهند داشت كه با سیره اهل شهر سلوك نموده حتى یك كلمه از حق به زبان نیاورند. و از اینكه مذهب شرك باطل است چیزى نگویند، و به شریعت حق نگروند. و تشخیص دادند كه باید بر دین توحید بمانند و علیه شرك قیام نموده از مردم كناره گیرى كنند، زیرا اگر چنین كنند و به غارى پناهنده شوند بالاخره خدا راه نجاتى پیش پایشان مى گذارد. با چنین یقینى قیام نموده در رد گفته هاى قوم و اقتراح و تحكمشان گفتند: ((ربنا رب السموات و الارض لن ندعو من دونه الها لقد قلنا اذا شططا هولاء قومنا اتخذو امن دونه الهة لو لا یاتون علیهم بسلطان بین فمن اظلم ممن افترى على اللّه كذبا)) آنگاه پیشنهاد پناه بردن به غار را پیش كشیده گفتند: ((و اذ اعتزلتموهم و ما یعبدون الا اللّه فاووا الى الكهف ینشر لكم ربكم من رحمتة و یهیى ء لكم من امركم مرفقا)).
آنگاه داخل شده ، در گوشه اى از آن قرار گرفتند، در حالى كه سگشان دو دست خود را دم در غار گسترده بود. و چون به فراست فهمیده بودند كه خدا نجاتشان خواهد داد این چنین عرض كردند: ((بار الها تو در حق ما به لطف خاص خود رحمتى عطا فرما و براى ما وسیله رشد و هدایت كامل مهیا ساز)).
پس خداوند دعایشان را مستجاب نمود و سالهایى چند خواب را بر آنها مسلط كرد، در حالى كه سگشان نیز همراهشان بود. ((آنها در غار سیصد سال و نه سال زیادتر درنگ كردند. و گردش آفتاب را چنان مشاهده كنى كه هنگام طلوع از سمت راست غار آنها بر كنار و هنگام غروب نیز از جانب چپ ایشان به دور مى گردید و آنها كاملا از حرارت خورشید در آسایش ‍ بودند و آنها را بیدار پنداشتى و حال آنكه در خواب بودند و ما آنها را به پهلوى راست و چپ مى گردانیدیم و سگ آنها دو دست بر در آن غار گسترده داشت و اگر كسى بر حال ایشان مطلع مى شد از آنها مى گریخت و از هیبت و عظمت آنان بسیار هراسان مى گردید.
پس از آن روزگارى طولانى كه سیصد و نه سال باشد دو باره ایشان را سر جاى خودشان در غار زنده كرد تا بفهماند چگونه مى تواند از دشمنان محفوظشان بدارد، لاجرم همگى از خواب برخاسته به محضى كه چشمشان را باز كردند آفتاب را دیدند كه جایش تغییر كرده بود، مثلا اگر در هنگام خواب از فلان طرف غار مى تابید حالا از طرف دیگرش مى تابد، البته این در نظر ابتدائى بود كه هنوز از خستگى خواب اثرى در بدنها و دیدگان باقى بود. یكى از ایشان پرسید: رفقا چقدر خواب یدید؟ گفتند: یك روز یا بعضى از یك روز. و این را از همان عوض شدن جاى خورشید حدس زدند. تردیدشان هم از این جهت بود كه از عوض شدن تابش خورشید نتوانستند یك طرف تعیین كنند. عده اى دیگر گفتند: ((ربكم اعلم بما لبثتم )) و سپس اضافه كرد ((فابعثوا احدكم بورقكم هذه الى المدینة فلینظر ایها ازكى طعاما فلیاتكم برزق منه )) كه بسیار گرسنه اید، ((و لیتلطف )) رعایت كنید شخصى كه مى فرستید در رفتن و برگشتن و خریدن طعام كمال لطف و احتیاط را به خرج دهد كه احدى از سرنوشت شما خبردار نگردد، زیرا ((انهم ان یظهروا علیكم یرجموكم )) اگر بفهمند كجائید سنگسارتان مى كنند ((او یعیدوكم فى ملتهم و لن تفلحوا اذا ابدا)).
این جریان آغاز صحنه اى است كه باید به فهمیدن مردم از سرنوشت آنان منتهى گردد، زیرا آن مردمى كه این اصحاب كهف از میان آنان گریخته به غار پناهنده شدند به كلى منقرض گشته اند و دیگر اثرى از آنان نیست . خودشان و ملك و ملتشان نابود شده ، و الان مردم دیگرى در این شهر زندگى مى كنند كه دین توحید دارند و سلطنت و قدرت توحید بر قدرت سایر ادیان برترى دارد. اهل توحید و غیر اهل توحید با هم اختلافى به راه انداختند كه چگونه آن را توجیه كنند. اهل توحید كه معتقد به معاد بودند ایمانشان به معاد محكم تر شد، و مشركین كه منكر معاد بودند با دیدن این صحنه مشكل معاد برایشان حل شد، غرض خداى تعالى از برون انداختن راز اصحاب كهف هم همین بود.
آرى ، وقتى فرستاده اصحاب كهف از میان رفقایش بیرون آمد و داخل شهر شد تا به خیال خود از همشهرى هاى خود كه دیروز از میان آنان بیرون شده بود غذائى بخرد شهر دیگرى دید كه به كلى وضعش با شهر خودش ‍ متفاوت بود، و در همه عمرش چنین وضعى ندیده بود، علاوه مردمى را هم كه دید غیر همشهرى هایش بودند. اوضاع و احوال نیز غیر آن اوضاعى بود كه دیروز دیده بود. هر لحظه به حیرتش افزوده مى شود، تا آنكه جلو دكانى رفت تا طعامى بخرد پول خود را به او داد كه این را به من طعام بده - و این پول در این شهر پول رایج سیصد سال قبل بود - گفتگو و مشاجره بین دكاندار و خریدار در گرفت و مردم جمع شدند، و هر لحظه قضیه ، روشن تر از پرده بیرون مى افتاد، و مى فهمیدند كه این جوان از مردم سیصد سال قبل بوده و یكى از همان گمشده هاى آن عصر است كه مردمى موحد بودند، و در جامعه مشرك زندگى مى كردند، و به خاطر حفظ ایمان خود از وطن خود هجرت و از مردم خود گوشه گیرى كردند، و در غارى رفته آنجابه خواب فرو رفتند، و گویا در این روزها خدا بیدارشان كرده و الان منتظر آن شخصند كه برایشان طعام ببرد.
قضیه در شهر منتشر شد جمعیت انبوهى جمع شده به طرف غار هجوم بردند. جوان را هم همراه خود برده در آنجا بقیه نفرات را به چشم خود دیدند، و فهمیدند كه این شخص راست مى گفته ، و این قضیه معجزه اى بوده كه از ناحیه خدا صورت گرفته است .
اصحاب كهف پس از بیدار شدنشان زیاد زندگى نكردند، بلكه پس از كشف معجزه از دنیا رفتند و اینجا بود كه اختلاف بین مردم در گرفت ، موحدین با مشركین شهر به جدال برخاستند. مشركین گفتند: باید بالاى غار ایشان بنیانى بسازیم و به این مساءله كه چقدر خواب بوده اند كارى نداشته باشیم . و موحدین گفتند بالاى غارشان مسجدى مى سازیم .

جمعه 14/1/1388 - 7:13
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته