• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1637
تعداد نظرات : 162
زمان آخرین مطلب : 3386روز قبل
نوجوان و جوان

چگونه با نوجوان خود رابطه خوبی داشته باشیم؟

  

 

 

 از خاطرات نوجوانی خود برایش بگویید تا او هم بداند كه شما هم همانند خودش چنین روزهایی، با آرزوهای نسبتا مشابهی داشته اید.

 

 

 

 

هموطن-وقتی به گذشته اش نگاه می كنید، به یاد شیشه شیر و پوشك اش می افتید. و یا، یاد روزی برایتان زنده می شود كه برای نخستین بار لب به سخن گفت و نام شما را به زبان آورد. لحظه هایی را به خاطر می آورید كه محتاج پناه آغوش شما بود و هیچوقت نمی دانست كه می تواند بر روی حرف و خواسته شما حرفی بزند.

اما او اكنون بزرگ شده است و حتی خودش، خود را بزرگ تر و فهیم تر می داند. دیگر حرف شما حرف اول و آخر نیست. او این جسارت را پیدا كرده كه خواسته اش را بی مهابا به زبان آورد و با هر آنچه كه سد راهش باشد بجنگد. همین هم نقطه آغازی شده است برای مشكلات شما.

بسیاری از والدین راهش را نمی دانند. گمان می كنند او هنوز كودكی است فرمانبر كه با یك صدای بلند لرزه به اندامش افتاده و سكوت اختیار می كند. اما باز هم می گوییم او الان خود را بزرگ و فهیم می داند و گمان می برد كه دیگر خودش خیر و شر را می شناسد و صلاح خویش را بهتر از هركسی می داند. حتی بهتر از پدر و مادرش.

و شما، درمانده از این كه با او چه بكنید. نه صلاح كار را در این می دانید كه پیروی حرف او باشید و نه می خواهید همیشه جلوی راهش را بگیرید و برای زندگی اش فرمان صادر كنید. اما واقعا چه كاری باید انجام دهید تا رابطه زیبای خود را با او حفظ كنید؟

در نقطه سر خط امروز چند پیشنهاد برایتان داریم:

 

1.یك فضای دلنشین و آرام را برای صحبت اختیار كنید. هنگام خوردن شام فرصت خوبی است تا همه اعضای خانواده دور هم جمع شوید و درباره مسایل و مشكلات خانواده صحبت كنید. اینجاست كه می توانید حرف خود را در پرده ای از محبت و احترام به زبان آورید و بی آن كه او را توبیخ كرده باشید، منتظر پاسخش بمانید.

2.در این سن او بیشرت تمایل دارد كه زمان را در كنار دوستانش سپری كند. بهتر است از دوستانش شناخت كافی به دست آورید و اگر صلاح می دانید، این فرصت را در اختیار او قرار دهید.

3.از خاطرات نوجوانی خود برایش بگویید تا او هم بداند كه شما هم همانند خودش چنین روزهایی، با آرزوهای نسبتا مشابهی داشته اید.

4.به حریم خصوصی اش احترام بگذارید.

5.برای تصمیم گیری ها نظر و عقیده او را هم جویا شوید. بگذارید تا متوجه شود كه او هم در تصمیم گیری هایی كه به خودش و حتی به خانواده مربوط می شود، مشاركت دارد.

 

 

 

چهارشنبه 14/12/1392 - 9:3
اهل بیت

قدر غدیر

 

 

 

 

  

سهند صادقی بهمنی

غدیر از آن روی در ذاكره انسانی انسان، قدر و منزلت می یابد و نزد آسمانیان شناخته شده تر از آن، در نزد زمینیان می گردد كه استمرار ولایت و امامت- كه بالاترین مرحله انسانی است- در آن متجلی می شود.

رابطه انسان سرگشته و حیران و اسیر در ظلمات دنیا با متن مقدس- قرآن كریم و سنت نبوی- كه نسخه الهی هدایت بشر به شمار می رود از یك سو و رابطه او با واقعیت عصری كه در آن مشغول سیر و حركت است از سوی دیگر ضرورت وجود انسان كامل و رهبری و اشراف او را بر اجتماع آدمیان، در تمامی اعصار و ازمنه به اثبات می رساند. گرچه غدیر همچون تمامی حوادث دیگر، حادثه ای محدود به زمان و مقید به مكان است؛ اما تأثیری فراتر از افق زمانی و گستره مكانی از خود به جای می گذارد، چرا كه فراگرد سرگذشت ابناء آدم و سرنوشت بشر آخرالزمان در این روز رقم می خورد؛ بشری كه استلزام های طبیعی اش  رو به سوی جاودانگی دارد، اما پای رفتن ندارد و محتاج انسانی از جنس نور است تا پای رفتنش باشد و راه را بر او بنماید. انسانی كه مهتدی و ره یافته است.

ندایی غریب، در واپسین لحظات حجه الوداع، جان آخرین فرستاده الهی را نوازش داد: «ای پیامبر؛ آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شود، ابلاغ كن؛ و اگر نكنی پیامش را نرسانده ای و خدا تو را از [گزند] مردم نگاه می دارد،  آری خدا گروه كافران را هدایت نمی كند.» پیام پیامبر تمام نیست مگر آن كه امر الهی را كه تحقق رسالتش منوط به آن است آشكارا واگویه كند و خدا نیز او را از شرّ مردم معصوم می دارد!

آیا حكمی فقهی نازل گردیده؟ یا اصلی اخلاقی؟ و یا آموزه ای كلامی و اصلی اعتقادی است این آخرین پیام؟ چرا نباید پیامبر(ص) از مردم بهراسد مگر این ابلاغ متضمن چگونه امری است؟ بی شك احكام فقهی فراوانی باقی مانده اند كه پیامبر(ص) فرصت بیان آنها را نداشته است. صدها غزوه و سریه فرصت محدود بیست و سه ساله پیامبر(ص) را تنگ تر ساخته اند. آموزه های كلامی و الهیاتی نیز بارها بیان شده اند و اصولاً شریعت مبتنی  بر بنیان های اعتقادی است و نتوان بنیادی را بی بنیان برافراشت. قوانین اخلاقی نیز بدان پایه نرسند كه اگر ابلاغ نگردند دین ناتمام باشد، چه كه اكثرشان فطری اند و ذات بشری بدانها آگاه. بنابراین این نتیجه گیری منطقی به نظر می رسد كه این آخرین ابلاغ تاكنون ابلاغ شده باشد اما باید آن را برای آخرین بار تأكید كند و آن را در گستره ای به پهنای تمامی امت اسلامی طنین انداز كند و حاضران آن را به غایبان و پدران آن را به پسران برسانند و پژواكش عالم گیر گردد تا خدا حجتش بر مردم تمام گردد و راه عذر بر آنان مغلق. متمم پیام پیامبر(ص) دارای چنین ویژگی است كه با بیان آن از «امروز دین شما را برایتان كامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را برای شما [به عنوان] آیین برگزیدم

قرآن  كریم و سنت رسول به عنوان یكی از دو یادگار ابدی پیامبر برای امتش همواره با واقعیت و زمینه ای كه امت اسلامی در آن سیر می كند نسبتی می یابد. از سوی دیگر متون مقدس با نفس امت نیز رابطه ای تناظرگونه برقرار می سازد؛ نسبت و رابطه ای كه نوبه نو می گردد چرا كه امت در حال نوبه نو شدن است و حال و هوایش در تغییر و تحول. برای آن كه قرآن و سنت با واقعیات موجود و زمینه های مفروض از یك سو و با امت اسلامی از سوی دیگر نسبتی صحیح و متناسب یابند، ناگزیر و لابد نیازمند واسطه ای هستند كه دست به سامان این سازمان زند. واسطه ای كه از یك سو بر حقیقت قرآن و سنت واقف باشد و از سوی دیگر به واقعیت عصر و زمانه آگاه و خبیر. این رابط به وضوح و روشنی درمی یابد كه در هر عصر و هر مكانی چگونه امت مرحومه را با آنچه كتاب و سنت بر آن حكم می كنند سازگار سازد. بنابراین به روشنی می توان دریافت آنچه را كه اگر پیامبر ابلاغش نكند دین ناتمام است. آن تبیین و تطبیق دین است در شرایط گوناگون، بیان اموری كه پیامبر تبیین ننموده، زیرا یا فرصت تبیین نبوده و یا زمانه بیان فرانرسیده بوده، یا اموری كه بنا بر مقتضیات زمان و خصوصیات زمین متغیر گردیده و به حكم دگرگونه گشتن موضوع حكم نیز رنگ تغیر به خویش گرفته است. بنابراین پاسخ پرسش از مضمون و مقصود آخرین پیام الهی، كلامی بیش نیست: «امامت». امامت چیست؟ «امامت ریاستی است عام و زعامتی است تام، در كار خاص و عام در مهمات دین و دنیا كه وظیفه آن حفظ حوزه اسلام است و رعایت رعیت و اقامه دعوت، با دلیل و قدرت و بازداشتن اختلاف و ستدن انصاف مظلومان از ظالمان و گرفتن حقوق از كسانی كه نمی دهند خود آن را و رساندن آن به مستحقان و...»

امكان مناقشه در تعریف، امام الحرمین جوینی از «امامت» و مانع اغیار و جامع افراد ندانستن آن فراهم است. ولی سودی از كنكاش در آنچه كم و بیش مورد اجماع مسلمانان از ابتدا تا امروز بوده است حاصل نیست. با این وصف امامت همان رسالت و نبوت است و البته نه فقط رسالت و نبوت بلكه مرحله ای بالاتر. چرا كه برخی نبیّان، رسول نبوده اند و برخی رسولان، امام.

البته با یك استثناء، امام الزاماً صاحب شریعت نیست. پیامبر(ص) به علی بن ابی طالب(ع) فرمودند: «ای پسر عمو! آیا راضی نیستی كه نسبت تو به من همان نسبت هارون به موسی است، مگر آن كه بعد از من نبوتی نیست.» ابراهیم خلیل(ع) پس از سالیان دراز رسالت و نبوت به مرحله «امامت مردم» نائل می گردد. در این حال از خدای تعالی می پرسد: «از دودمانم [چه طور]؟ یعنی آیا امامت به فرزندان من هم خواهد رسید؟ خدای عزّ و جل می فرماید:« پیمان و عهد من به ظالمان و بیدادگران نمی رسد. » بنابراین فاجران و فاسقان و ظالمان را از این عهد و پیمان نصیب و بهره ای نیست. فرزندانی از ابراهیم- كه پدر مؤمنان و مسلمانان است- والیان عهد و صاحبان پیمانند كه از هرگونه رجس و پلیدی و گناه پاك باشند و كاملاً پاكیزه و مطهر گردیده باشند كه« خدا فقط می خواهد آلودگی را از شما و خاندان و اهل بیت پیامبر(ص) بزداید و شما را پاكیزه و مطهر گرداند. »

 

 

 

  

و البته« خدا بهتر می داند كه رسالتش را كجا قرار دهد. » از این روست كه بركه  های میانه راه مكه و مدینه قدر می یابند و غدیر نام. غدیر قدر از آن روی می گیرد و نزد آسمانیان از آن روی از آن در نزد زمینیان شناخته شده تر می گردد كه اعلان امتداد مرحله ای بالاتر از رسالت در آن رخ می دهد. آنان كه بازرفته اند باید بازگردند و آنان كه نرسیده اند باید بازرسند تا استمرار ولایت و امامت- كه بالاترین مرحله ای كه یك انسان می تواند به آن دست یابد و به انسان كامل مبدل گردد- متجلّی گردد.

قطعاً اعلام اخوت و یا صداقت صرف به تنهایی تدارك این همه مقدمه و برپایی آن همه مؤخّره را نمی طلبد، كه سال یكم هجری شاهد پیمان مواخاه و عقد اخوت میان محمد(ص) و علی(ع) بوده است. و آنچه مایه نقض پیمان و یا نقصان در عهد گردد نیز حاصل نگردیده.  بی شك اعلان امتداد امامت و ولایت منظور نظر نبی(ص) بوده است. اما داستان اعلان ولایت.

پیامبر سال دهم هجری را برای انجام آخرین حجش برگزید. چرا كه فرشته الهی هر سال یك بار بر او نازل می گردید، ولی در آن سال دوبار نازل گردید و پیامبر علت آن را نیك می دانست.« حجه الوداع »،« حجه الاسلام»، «حجه البلاغ »،« حجه الكمال »و« حجه التمام »نام هایی است كه بنا به مناسبات گوناگون بر آخرین حج پیامبر(ص) نهاده اند. حضرت(ص) با غسل و تدهین و با دو تكه لباس ساده احرام« لنگ و حوله »در حالی كه زنانش را در هودج قرار داده بود، با پای پیاده از مدینه خارج گردید. با وجود بیماری های فراوانی كه در سال دهم رایج گردیده بود قریب یكصد و چهل هزار نفر همراه رسول خدا(ص) به قصد و عزیمت حج خارج گردیدند. البته كسانی كه حج می گزاردند بیش از این تعداد است. چرا كه عده ای در مكه مقیم بودند، عده ای نیز به همراه امام علی(ع) و ابوموسی اشعری از یمن رهسپار حج گردیدند. گروهی نیز از عراق و مصر عازم حج بودند. پس از پایان اعمال و مناسك حج پیامبر(ص)  قصد مدینه نمودند. هجدهمین روز ذیحجه پیامبر(ص) و مسلمانانی كه همراه ایشان بودند به منطقه غدیرخم جحفه رسیدند. در این منطقه كاروان های مصر، عراق و مدینه از یكدیگر جدا می گشتند. جبرئیل امین(ع) در این سرزمین بر پیامبر(ص) نازل گردید و آیه ابلاغ را بر ایشان فراخواند: «یا ایهاالرسول بلغ ما انزل الیك من ربك...» در این هنگام پیامبر امر فرمودند كاروان هایی كه جلو افتاده اند، بازگردند و آنها كه نرسیده اند ملحق گردند. اذان ظهر در داده شد. روز بسیار گرمی بود، به گونه ای كه مسلمانان رداهای خویش را بر سر كشیدند و بخشی از  آن را زیر پا نهادند تا از گرمای شن زارها در امان باشند. جایگاه مرتفعی از جهاز اشتران برساختند. پیامبر(ص) از جهازها صعود كردند و بر بالای آن ایستادند و پس از حمد و ثنای خداوند و ذكر نعمت های او خطبه خویش را این گونه آغاز كردند.« ای مردم! در ابلاغ آنچه كه خدای تعالی بر من فروفرستاده، كوتاهی نكرده ام و هم اكنون سبب نزول آیه را برایتان بازخواهم گفت: فرشته وحی- جبرئیل علیه السّلام- سه بار بر من فرود آمد و از سوی پروردگارم فرمان داد تا در این مكان به پا خیزم و سپید و سیاه مردم را رسماً آگاهی دهم كه علی بن ابی طالب برادر، وصی، جانشین و امام پس از من است كه نسبتش به من همان نسبت هارون به موسی است، با این تفاوت كه رسالت خاتمه یافته است و بعد از خدا و رسولش، علی، ولی و صاحب اختیار شماست كه ولی شما،  تنها خدا و پیامبر اوست و كسانی كه ایمان آورده اند: همان كسانی كه نماز برپا می دارند و در حال ركوع زكات می دهند.» (مائده/۵۵)، علی بن ابی طالب همان كسی است كه نماز به پا داشت و در حال ركوع، به نیازمند صدقه داد. او در هر حالی رضای خدا را می جوید. از جبرئیل خواستم كه از خداوند متعال، معافیت مرا از تبلیغ این مأموریت تقاضا كند؛ ای مردم! چون می دانستم كه در میان مردم، پرهیزگاران اندك و منافقان بسیارند و از مفسده جویی گنه آلودگان و نیرنگ بازی آنان كه دین اسلام را به تمسخر و استهزاء گرفته اند، آگاهی داشتم. همان ها كه خداوند در قرآن كریم وصفشان كرده است: «چیزهایی به زبان می گویند كه در دل هایشان نیست و این كار را آسان می پندارند حال آن كه نزد خدا كاری بزرگ است.» (فتح، ۱۱)، (نور، ۱۵) ای مردم! بدانید كه خداوند، علی را ولی و صاحب اختیار شما معین فرموده و او را امام و پیشوای واجب الاطاعه قرار داده است و فرمانش را بر همه مهاجران و انصار و پیروان ایمانی ایشان و بر هر بیابانی و شهری و بر هر عجم و عربی و هر بنده و آزاده ای و بر هر صغیر و كبیری و بر هر سیاه و سفیدی و بر هر خداشناس موحدی، فرض و واجب فرموده و اوامر او را مطاع و بر همه كس نافذ و لازم الاجرا مقرر كرده است. هر كس با علی مخالفت كند ملعون است و هر كه از او اطاعت كند مرحوم. مؤمن كسی است كه به علی ایمان آورد و او را تصدیق كند. مغفرت و رحمت خداوند ویژه او و كسانی است كه سخن او را بشنوند و نسبت به فرمان او مطیع و تسلیم باشند.

ای مردم! این آخرین باری است كه مرا در این موقعیت دیدار می كنید، پس گوش فرا دارید و به سخنانم دل سپارید و دستور پروردگارتان را فرمان برید.

خداوند عزوجل، پروردگار و ولی و صاحب اختیار و خداوندگار شماست و گذشته از او پیامبرش- محمد(ص)- همین من كه اكنون به پا خاسته و با شما سخن می گویم سپس بعداز من علی به امر خدا بر شماست ولایت و صاحب اختیاری دارد و پس از او امامت پیشوایی تا روز واپسین و تا آن هنگام كه خدا و پیامبرش را دیدار خواهید كرد، در ذریه و نسل من كه از پشت علی(ع) هستند، قرار خواهد داشت.

ای مردم دانشی نیست كه خداوند به من تعلیم نكرده باشد. من نیز هرچه كه تعلیم گرفته ام به علی(ع) این امام پارسایان آموخته ام و دیگر دانشی نیست مگر آن كه به علی آموخته ام و اوست امام و راهنمای آشكار.

ای مردم! مبادا كه نسبت به او راه ضلالت و گمراهی سپرید و مبادا كه از او روی برتابید، و مبادا كه از ولایت و سرپرستی و از اوامر و فرمانهایش به تكبر روی سرباز زنید. اوست كه هادی بحق و عامل بحق و نابود كننده باطل است و از ناپسندیده ها بازتان می دارد.

اوست كه در راه خدا از سرزنش هیچ كس پروا نمی كند و اوست نخستین كسی به خدا و پیامبرش ایمان آورد و جان خویش را فدای رسول الله(ص) كرد. در آن هنگامه  ها كه هیچ كس در كنار پیامبر باقی نماند. همچنان از او حمایت كرده و تنها رها ننموده و همو بود كه در آن روزگار كه كسی را اندیشه عبادت و پرستش خدا نبود، در كنار پیامبر، پروردگار خود را پرستش و عبادت می كرد. ای مردم! علی را برتر و والاتر از هر كس بدانید كه خدایش از همه، والاتر و برتر دانسته است و به ولایت او تمكین كنید كه خدایش بر ولایت بر شما منصوب فرموده است.

ای مردم! علی، امام و پیشوا از جانب حق تعالی است و خداوند توبه منكران ولایت او را هرگز نخواهد پذیرفت.

ای مردم! همه پیامبران پیشین و رسولان نخستین، مردم را به آمدن من بشارت داده اند. من خاتم پیامبران و رسولان خدایم و بر همه خلق آسمانها و زمین ها حجت و برهانم، هر كس در این امر تردید كند، همچون كفار جاهلیت نخستین است و هر كس در سخنی از سخنانم شك كند در حقیقت در تمام سخنانم شك كرده است. چنین كسی مستوجب آتش است.

ای مردم! علی را برتر از همه بدانید كه به غیر از من، از هر مرد و زنی، برتر و والاتر است. بدانید كه خداوند به خاطر ماست كه به جهانیان روزی می دهد و آفرینش برپای و برقرار است.

ای مردم! خداوند دانا و مهربان مرا خبر داد كه دوران عمر من به زودی سپری می شود. و باید دعوت او را اجابت نمایم در حالی كه من و شما همگی مسئول هستیم، اینك شما چه می گویید؟

مردم گفتند: شهادت می دهیم كه تو رسالت الهی را ابلاغ كردی و خیر گفتی و كوشش نمودی پس خدای عز وجل به تو جزای خیردهاد.

- پیامبر فرمودند: آیا شما شهادت نمی دهید كه نیست معبودی مگر خدا و اینكه محمد(ص) بنده و فرستاده اوست و اینكه بهشت حق است، جهنم حق است، صراط حق است. برزخ حق است، مرگ حق است و ساعت محشر بی تردید خواهد آمد؟ و خداوند هر كه را در قبر است مبعوث می كند؟

مردم گفتند: همه آن  را گواهی می د هیم.

سپس پیامبر(ص) دست علی(ع) را گرفتند و بلند كردند. به نحوی كه سپیدی زیر بغل هر دو نمایان شد و همه مردم شناختند او را.

- ای مردم! چه كسی از مردم بر مؤمنین نسبت به خودشان ولایت و برتری و تسلط دارد؟ مردم گفتند: خدا و رسول بهتر می دانند.

- خدا مولای من است و من مولای مؤمنان هستم. و از آنها نسبت به خودشان اولی هستند. پس هر كه را كه من مولای اویم این علی مولای اوست. و سه مرتبه این عبارت را تكرار كردند سپس فرمودند: خدایا دوست باش با هر كه با او دوست است و دشمن باش با هر كه با او دشمن است و دوست بدار هر كه را كه او را دوست دارد و مبغوض بدار هر كه را كه با او بغض می ورزد. یاری كن هر كه را كه او را یاری می كند و خوار كن هر كه را كه او را خوار و ذلیل می كند.حق با اوست، هر جا كه او باشد و این حق است كه همچون پروانه گرداگرد او می گردد.

ای مردم! من امر خلافت را به عنوان امامت و وراثت در نسل خود تا روز قیامت به ودیعه می سپارم و من ابلاغ كردم آنچه را كه مأمور به ابلاغش بودم، تا حجت باشد بر حاضر و غائب و بر همه كسانی كه حضور دارند یا ندارند، به دنیا آمده اند یا نیامده اند،  پس حاضران به غائبان و پدران به فرزندان تا روز قیامت برسانند.»  هنوز مردم متفرق نشده بودند كه فرشته وحی آیه اكمال دین و اتمام نعمت را بر پیامبر(ص) نازل كرد. پس پیامبر(ص) فرمودند: الله اكبر بر اكمال دین و اتمام نعمت و بر رضایت پروردگار بر رسالت من و ولایت علی پس از من، آنگاه اصحاب و مردم شروع به تبریك گفتن كردند.

چهارشنبه 14/12/1392 - 9:3
اهل بیت

بایسته های فرهنگ عاشورا

 

علی دوستی، سمیه صیادی فر

 

 

 

 

  

 

توجه و حركت به سمت و سوی اهداف بزرگ مكتب عاشورا و آموزه های آن و غافل نشدن از علل و انگیزه های قیام سالار شهیدان(ع)، از جمله موضوعاتی است كه در حیطه مباحث آسیب شناسی فرهنگ عاشورا مورد تجزیه و تحلیل قرار می گیرد. اینكه آیا محافل سوگواری و مراسم عزاداری كنونی تا چه اندازه در مسیر آن اهداف قرار دارند و از چه ضعف ها و كاستی هایی رنج می برند، پرسشی است كه پاسخ آن نیازمند تأمل جدی است. اهداف عاشورا را باید ترسیم و تعیین كرد، آنگاه آیین نكوداشت كنونی را با آن سنجید و حدود انطباق با آن اهداف را به دست آورد.

علل و انگیزه های حماسه كربلا را می توان در سه محور عمده طبقه بندی كرد:

۱- احیای ارزش های انسانی و اخلاقی

۲- احیای ارزش های دینی و اسلامی

۳- احیای ارزش های عرفانی و معنوی

بررسی و تحلیل فشرده این سه محور را پی می گیریم تا میزان انطباق آنچه در مراسم عزاداری اكنون هست با آنچه باید باشد، مشخص شود.

احیای ارزش های انسانی- اخلاقی

منظور از ارزش های انسانی- اخلاقی، گروهی از خصلت ها و محاسن اخلاقی است كه به حكم عقل و فارغ از دین خاصی، هر انسانی ملزم به رعایت آنهاست. هر انسانی با صرف نظر از عقیده و مذهب و اندیشه باید نسبت به آنها حساس باشد؛ خصلت هایی كه تمامی انسان ها در هر سرزمینی زیست كنند و در هر زمانی به سر برند، آن را بزرگ می شمارند و زبان به مدح و ثنای كسانی كه آنها را مراعات می كنند و برای احیا و توسعه آنها می كوشند، گشوده و آنان را كه چنین ارزش هایی را لگدمال می كنند، مورد نكوهش و شماتت قرار می دهند. عدالت طلبی، آزادگی، حق جویی، عزت خواهی و ذلت گریزی از جمله این خصلت هاست كه همه انسان ها بدان ارج می نهند. به گواهی مستندات تاریخی و روایی، از جمله علل و انگیزه های شكل گیری نهضت عاشورا، احیای همین ارزش ها بود و از این رو، هر انسان منصفی- هر چند غیرشیعه و غیرمسلمان- در برابر عظمت حماسه خونین كربلا سر تعظیم فرود می آورد و آفرینندگان آن را تحسین می كند. در عاشورا، ارزش های انسانی موج می زند و هر قطعه ای از آن، گواه عظمت روحی و شخصیت عظیم پدیدآورندگان آن است. عاشورا ملاك و معیار انسانیت را آشكار می كند و مرز میان آدم و دیگر جانداران را مشخص می كند.

«یا شیعه آل ابوسفیان، ان لم یكن لكم دین و كنتم لاتخافون المعاد فكونوا احرارا فی دنیاكم»

« ای پیروان آل ابوسفیان! اگر دین ندارید و از قیامت هراسی به دل راه نمی دهید، در دنیای خود آزاده باشید.» شعار سیدالشهدا(ع) در روز عاشورا این است:«الموت اولی من ركوب العار والعار اولی من دخول النار؛ مرگ سزاوارتر از پذیرش ننگ است و ننگ سزاوارتر از ورود در آتش» . امام حسین(ع) در آن لحظات حساس و جانسوز، خطاب به لشكر دشمن می فرماید: «الا و ان الدعی ابن الدعی قد ركز بین اثنتین بین السله و الدّله و هیهات منا الذّله» . اینها شعارهای بزرگی است كه تا ابدیت می تواند شعار و پرچم حركت هر جامعه ای باشد.

در سخن دیگر امام فرمود: «موت فی عز خیر من حیاه فی ذل» ؛ «مرگ در عزت بهتر از زندگی در ذلت است» و با این وسیله عزت و ذلت را ملاك انتخاب حیات و موت اعلام كرد. امام حسین(ع) در بیان شرایط حاكمیت سیاسی و رهبری جامعه، «القائم بالقسط» (قیام به قسط و عدالت خواهی) را مطرح كرد. لذا در زیارت اول ماه رجب در برابر ضریح شریف آن بزرگوار كه قرار می گیری، گواهی می دهی: «اشهد انك قد امرت بالقسط والعدل و دعوت الیهما» ؛ «شهادت می دهم كه تو به دادگری و عدالت فرمان دادی و دعوت كردی» .

این است كه می توان گفت: «اساس عاشورا بر عدالت و آزادی و احیای كرامت انسانی استوار است و فرهنگ عاشورا برای پاسداری و انتقال این پیام به نسل های آتی است. به گفته شهید مطهری«كلید شخصیت امام حسین(ع) حماسه، شور، عظمت، صلابت و ایستادگی است

این رمز شخصیت باید در مراسم عزاداری متبلور باشد تا در درون جامعه، احساس شخصیت و بزرگواری ایشان تزریق گردد. امروزه با توجه به بحران رسانه ای و جنگ نرم افزاری، یكی از مهم ترین چالش های اجتماعی را مسأله هویت تشكیل می دهد و حل آن در گرو احیای واقعی شعارهای عاشوراست. هیأت های عزاداری در كنار مرثیه و احساس حزن و اندوه، باید بزرگی شخصیت امام حسین(ع) را به یاد آورند و با آموختن این درس از عاشورا، احساس خودباوری را در خود تقویت كنند. بزرگ ترین سرمایه یك جامعه آن است كه در خود، احساس شخصیت و خودباوری كند و نسبت به اجتماع های دیگر، حس استغنا و بی نیازی داشته باشد. اگر ملتی همه چیز داشته باشد ولی شخصیت خود را ببازد، هیچ نخواهد داشت و خواه ناخواه در ملت های دیگر جذب خواهد شد. این خودباختگی است كه به قول مرحوم مطهری در جامعه ما وجود دارد. عیب بزرگ جامعه ایرانی آن است كه به حماسه ها و اركان شخصیت ملی و دینی خود پایبند نیستیم و در مقابل عادات، رسوم، فرهنگ، لباس، زبان و خط دیگران تسلیم می شویم.

فرهنگ عاشورا، باید هویت بخش جامعه باشد. رثاء و مرثیه باید به شكلی باشد كه حس قهرمانی را در جوانان این مرز و بوم احیا كند. در این صورت است كه جامعه می تواند به راحتی بحران هویت را پشت سر گذارد.

احیای ارزش های دینی- اسلامی

از دیگر علل و انگیزه های حماسه خونین كربلا كه در سیره حسینی موج می زند، احیای سنت های دینی است كه در عصر امویان، به ویژه یزیدبن معاویه به تاراج رفته بود. یزید فردی فاسق، شرابخوار و قاتل انسان ها بود و شخصیتی چون سیدالشهدا(ع) كه پرورده دامن های پاك و پرورش یافته بیت رسالت و توحید بود، نمی توانست با او سازش كند.

هدف قیام و دعوت امام حسین(ع) بازگشت به اسلام زمان امیرمؤمنان(ع) و احیای سیره و روش حكومت پیامبراكرم(ص) بود. عدالت طلبی و آزادی خواهی آن حضرت نیز كه در بخش پیش با عنوان احیای ارزش های انسانی _ اخلاقی از آن یاد شد، در پرتو احیای ارزش های دینی و اسلامی متجلی می شود. در واقع ارزش های انسانی و اخلاقی در دامن آموزه های دینی و معارف كتاب و احكام سنت است كه به شكل صحیح و مطلوب در مسیر سعادت انسانی رشد می كنند و بارور می شوند.

این كتاب و سنت است كه محدوده و مصداق های عدل و آزادی و آزادگی را تعیین می كند و عدالت و آزادگی واقعی را آموزش می دهد. لذا در سخنان حضرت اباعبدالله(ع)، ارزش های انسانی در كنار آموزه های دین مطرح می شود. در نامه ای به برادر خود محمد حنیفه تاكید كرد:« من از روی تكبر و خودخواهی و برای افساد و ستم خروج نكردم؛ قیام من برای امر به معروف و نهی از منكر است. من به عنوان یك مصلح در امت جدم قیام كردم. قصدم آن است كه سیره رسول خدا(ص) و علی مرتضی(ع) را احیا كنم

امام (ع) بر این باور بود:« در شرایطی كه به حق عمل نمی شود و كسی از باطل رویگردان نیست، مومن باید لقای پروردگارش را بر چنین زندگی ای ترجیح دهد» و در روز عاشورا عملا این ضرورت را به همگان نشان داد. از این رو، در زیارت مخصوص اربعین گفته می شود:«فأعذر فی الدعاء و منح النصح و بذل مهجته فیك لیستنقذ عبادك من الجهاله و حیره الضلاله

«پروردگارا گواهی می دهم كه ابا عبدالله(ع) در دعوت خویش جایی برای عذر و بهانه باقی نگذاشت و از خیرخواهی دریغ نكرد. جان خود را در راه تو هدیه كرد تا آنكه بندگانت از نادانی و سرگردانی گمراهی رهایی یابند

فرهنگ عاشورا و زنده نگاه داشتن مكتب خونین حسین(ع) برای احیای همین اهداف است. در زیارت و سوگواری و در مرثیه و روضه، عاشقان سیدالشهداء(ع) باید با این آرمان های بلند آشنا شوند و هرساله تجدید بیعت كنند. سر آنكه این اهداف در زیارتنامه های آن حضرت- كه از زبان اولیای معصوم الهی(ع) نقل شده است- تكرار می شود، یادآوری و تأكید پیروان بر این خط سیر و این شاخص هاست. در زیارتنامه ای كه جابر جعفی از امام صادق(ع) روایت می كند، چنین نقل شده است:

« اشهد انك قد اقمت الصلوه و آتیت الزكوه و امرت بالمعروف و نهیت عن المنكر و جاهدت الملحدین وعبدت الله حتی اتیك الیقین

جملاتی با مضامین بالا كه همگی تاكید بر جنبه های احیای احكام و فرایض اسلامی در سایه قیام حسین(ع) دارند، در بسیاری از زیارتنامه های مستند و معتبر وجود دارد و نشانگر اهمیت توجه به این ابعاد در قیام كربلاست. حالا اگر قرائت كننده زیارت، تنها الفاظ را زمزمه كند، ولی از این مفاهیم عاری باشد، همچون كالبد بی روحی می شود كه نمی توان از او حركت و تلاشی را انتظار داشت. هر رفتار كاری كه به نام سیدالشهداء(ع) زینت می یابد و در مسیر گرامیداشت عزیزان خونین كربلاست، باید در كنار گریه، مرثیه و روضه، این اهداف امام حسین(ع) را آموزش دهد و مردم- به خصوص جوانان- را با آموزه های كتاب و سنت آشنا كند. مجالس مذهبی سوگواری باید دانشگاهی باشد كه پیام وحی را به شكلی گویا و رسا در اختیار عموم مردم قرار دهد. چگونه می توان جامعه ای را كه بیگانه با مفاهیمی دینی است و فرایض دین همچون نماز، زكات، جهاد، امر به معروف و نهی از مكر، حیا و پاكدامنی، انفاق و دستگیری از فقرا در آن كم رنگ است، جامعه ای پیرو امام حسین(ع) نامید؟ در حالی كه حسین بن علی(ع) برای اقامه این فرایض و عینیت اجتماعی آنها جان خود را تقدیم كرد و با اهدای خون خود و عزیزانش و اسارت اهل بیتش و گرفتار شدن به بزرگ ترین مصیبت ها، نشان داد كه آنچه از جان شخصیتی معصوم و ولی الله، مهم تر است، اساس اسلام و اركان آن است. محافل سوگ و انس شیعیان نیز در مسیر این اهداف باید قرار گیرد تا تمامی عزاداران بر این نكته واقف شوند كه عزاداری و گریه و اشك، مقدمه ای است برای تحقق عملی اسلام در اركان نظام اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و در نظام شخصیتی و خانوادگی تمامی مردم، این فلسفه اساسی نهضت عاشوراست. جامعه تبعیض آلود، جامعه فاسد، جامعه ای كه در آن مردم به دو گروه فقیر و غنی تقسیم می شوند و حق فقیران به آنان داده نمی شود، آیا می تواند خود را حسینی بنامد؟ در حالی كه شعیب بن عبدالرحمان گوید: روز عاشورا بر پشت حسین بن علی(ع) اثری مشاهده شد. از زین العابدین(ع) پرسیدند:«این نشانه چیست؟»، امام(ع) فرمود:« هذا ماكان ینتقل الجراب علی ظهره الی منازل الأرامل و الیتامی و المساكین»؛«این اثر انبان هایی است كه بر پشت حمل می كرد و به خانه های زنان بی شوهر و یتیمان و مسكینان می رساند

احیای ارزش های معنوی- عرفانی

سومین لایه از انگیزه ها و فلسفه قیام عاشورا كه مراسم عزاداری باید با عطر آن معطر شود و در بحث آسیب شناسی، توجهی جدی را می طلبد، هسته مركزی این نهضت را تشكیل می دهد و سنگ بنای آن شمرده می شود. عشق به معبود و نزدیكی به خدا، اساس عاشوراست؛ همه چیز را فدای دوست كردن و در تماشای جمال محبوب ازل و ابد غرق شدن و خود را ندیدن. عاشورا دریای مواج عشق بازی حسین است با محبوبش؛ در بیابان تفتیده نینوا، در میان دریای خون و برق شمشیرها و شیهه اسبان و ناله كودكان و در آن گرد و غبار آنچه بیشتر خودنمایی می كند، ابتهال، دعا، تلاوت قرآن، نماز و شب زنده داری است.

عصر عاشورا، آن هنگام كه لشكر عمر سعد به سمت خیمه های امام حسین(ع) حمله ور شد، سیدالشهدا(ع) برادر خود عباس بن علی(ع) را فرستاد تا به عمر سعد پیغام دهد:« امشب را به ما مهلت دهید و جنگ را به فردا موكول كنید، باشد كه شبی دیگر را برای پروردگار خویش نماز گزاریم و دعا و استغفار كنیم. تنها خدا می داند كه من چقدر عاشق خواندن نماز برای او و تلاوت كتاب او و زیادی دعا و استغفار هستم

خطبه آن حضرت در شب عاشورا در میان تعدادی اندك از یاران و هزاران نفر دشمن نیز، مملو از گوهرهای معنوی و دلرباست كه تابلویی عظیم از بزرگی روح و معرفت را به تصویر می كشد.

عاشوراییان ما، باید عاشورا را این چنین بشناسند و تلاش كنند در حد توان- هر چند اندك- به این اهداف خود را نزدیك كنند.

خلاصه سخن آن است كه اگر نظام سیاسی جامعه، پیام خود را از عاشورا می گیرد و اگر مدیریت سیاسی، برگرفته از اهداف حسینی است، نمی تواند نسبت به اهداف بالا، بی توجه باشد. امام حسین(ع) اگر موفق به تشكیل دولت می شد، قطعاً احیای ارزش های انسانی و اسلامی و معنوی را به عنوان سه برنامه راهبردی و هدفمند تدریجی خود برمی گزید و هر حكومت كه با شعارهای عاشورایی به قدرت می رسد، وظیفه اش دنبال كردن همان اهداف است.

پیروزی انقلاب اسلامی برای حركت بیداری اسلامی، نقطه عطفی محسوب می شد. از آن پس توجه به ابعاد سیاسی اسلام و درس آموزی از وقایعی چون عاشورا، در میان مسلمانان جهان كه یك الگوی موفق را نیز در برابر دیدگان خود مشاهده می كردند مورد توجه ویژه قرار گرفت

چهارشنبه 14/12/1392 - 9:3
اهل بیت

آمد غدیر...

 

 

 

 

  

 

دكتر عدنان درخشان

دوشنبه هجدهم ذی الحجه سال 10 هجری قمری، اول فروردین سال 11 هجری شمسی(1)، 18 مارس سال 632 میلادی

در اولین روز بهار و نزدیك ظهر روز دوشنبه، به مجرد ورود كاروان بزرگ پیامبرخدا(ص) به منطقه غدیرخم ، آن حضرت مسیر حركت خود را به طرف راست جاده و به سمت غدیر تغییر می دهند و می فرمایند: هان ای مردم! دعوت خدا را اجابت كنید. من پیام آور خدایم .

این یعنی هنگام ابلاغ پیام مهمی فرا رسیده است؛ لذا فرمان می رسد تا منادی ندا كند: همه بایستند! آنها كه پیش رفته اند بازگردند و آنان كه پشت سرند، خود را سریع تر برسانند... آهسته آهسته همه جمعیت در محل از پیش تعیین شده جمع می گردند. همچنین از حاضران خواسته می شود تا كسی زیر درختان كهنسالی كه در آنجا هست نرود و آن مكان برای برپایی جایگاه سخنرانی خالی بماند.پس از این دستور، همه مركب ها متوقف و مردمان پیاده می شوند. آن گاه برای توقف سه روزه خیمه می زنند. شدت گرما در اثر حرارت آفتاب و داغی زمین به حدی است كه مردم و حتی خود آن حضرت گوشه ای از لباس خود را بر سر انداخته و گوشه ای از آن را زیرپای خود قرار داده اند.از طرف دیگر، پیامبر(ص) چهار نفر از اصحاب خاص خود، یعنی مقداد، سلمان، ابوذر و عمار را فراخوانده و به آنان دستور داده اند تا جایگاه سخنرانی را در كنار درختان بلند آماده كنند. آنان خارهای زیر درختان را می كنند و سنگ های ناهموار را جمع می كنند. آنجا را جارو می زنند و آب می پاشند. بعد از آن در فاصله بین دو درخت، روی شاخه ها پارچه ای می افكنند تا سایبانی از آفتاب باشد. سپس در زیر سایبان، سنگ ها را روی هم می چینند و از رواندازهای شتران و سایر مركب ها كمك می گیرند و منبری به بلندی قامت آن حضرت ساخته می شود و روی آن را با پارچه ای می پوشانند. منبر را طوری برپا كرده اند كه نسبت به جمعیت در وسط قرار بگیرد و پیامبر(ص) هنگام سخنرانی بر مردم مشرف باشند تا صدای حضرتش به همه برسد و همه ایشان را ببینند.

با توجه به كثرت جمعیت، ربیعه را كه صدای بلندی دارد، انتخاب كرده اند تا كلام آن حضرت برای افرادی كه دورتر قرار دارند، تكرار شود. مقارن ظهر، منادی رسول الله(ص) ندای نماز جماعت می دهد، مردم مقابل منبر جمع می شوند و با پیامبرخدا(ص) نماز جماعت می گزارند.پس از نماز، پیامبر(ص) از منبر غدیر بالا می روند، سپس علی(ع) را فرا می خوانند تا در سمت راستشان بر فراز منبر بایستند. آنگاه در حالی كه دست راستشان بر شانه امیرمومنان(ع) قرار دارد، سخنرانی تاریخی خود را آغاز می كنند. این خطابه بیش از یك ساعت به طول می انجامد.

پیشوای مهربان در ابتدا به حمد و ثنای الهی می پردازند و سپس می افزایند كه: باید فرمان مهمی درباره علی بن ابی طالب ابلاغ كنم كه اگر این پیام را نرسانم، رسالت الهی را نرسانده ام:

یا ایها الرسول! بلغ ما أنزل الیك من ربك و ان لم تفعل، فما بلغت رسالته...

(مائده/ 67)

پس از آن، امر موكد پروردگار را درباره اعلام ولایت به صراحت مطرح می دارند: جبرئیل سه بار بر من نازل شده و از طرف خداوند مرا مامور كرده است كه در این جایگاه به پاخیزم و بر هر سپید و سیاهی اعلام كنم كه: علی بن ابی طالب برادر من و وصی من و جانشین من بر امتم و امام بعد از من است. نسبت او به من همانند هارون است به موسی؛ جز اینكه پیامبری بعد از من نیست و او صاحب اختیار شما بعد از خدا و رسولش است. خداوند در این مورد آیه ای از كتابش بر من نازل كرده است:

انما ولیكم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلاه و یوتون الزكاه و هم راكعون (مائده/ 55)

صاحب اختیار شما، خدا و رسول اویند و كسانی كه ایمان آورده اند و نماز برپا می دارند و درحال ركوع زكات می پردازند.

پسر عمم- فرزند ابوطالب(ع)- است كه نماز را برپا داشته و در حال ركوع، زكات داده است و در هر حال خداوند عز و جل- را قصد می كند. خداوند از من راضی نمی شود، مگر آنچه را در حق علی بر من نازل شده است ابلاغ كنم .

سپس امامت دوازده امام بعد از خود را تا آخرین روز دنیا اعلام می كنند تا همه طمع ها یك باره قطع شود:

 حلالی نیست مگر آنچه خدا و رسولش و آنان (امامان) حلال كرده باشند و حرامی نیست مگر آنچه خدا و رسولش و آنان ( امامان) بر شما حرام كرده باشند. خداوند عز و جل حلال و حرام را به من شناسانده است و آنچه را پروردگارم از كتابش و حلال و حرامش به من آموخته به علی سپرده ام. ای مردم! او از طرف خداوند امام است. هر كس ولایت او را انكار كند، خداوند هرگز توبه اش را نمی پذیرد و او را نمی بخشاید. بدانید كه جبرئیل از جانب خداوند این خبر را برای من آورده است كه :   هر كه با علی دشمنی كند و ولایت او را نپذیرد، به لعنت و خشم خداوندی گرفتار می گردد.

ای مردم! علی و پاكان از فرزندانم از نسل او ثقل اصغر اند و قرآن  ثقل اكبر است. هر یك از این دو از دیگری گزارش می دهد و با آن موافق است. آنها از یكدیگر جدا نمی شوند تا بر سر حوض كوثر بر من وارد شوند. بدانید كه امیر مومنان بودن، برای احدی جز او روا نیست.سپس پیامبر (ع)، امیرمومنان (ع) را به نزدیك خود فراخوانده، بازوان آن حضرت را می گیرند و بلند می كنند تا همگان ایشان را به چشم خویش ببینند و راه هر گونه شك و شبهه ای تا آخر روزگار بسته باشد. آنگاه بانگ برمی دارد:

من كنت مولاه فهذا علی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه

هر كه من صاحب اختیار اویم، این علی صاحب اختیار اوست. خداوندا! دوست بدار هر كس علی را دوست بدارد و دشمن بدار هر كس علی را دشمن بدارد. در پس این ندا، پیامبر خدا (ع) رو به آسمان سخن می گویند: پروردگارا! تو هنگام روشن شدن این مطلب و منصوب داشتن علی در این روز این آیه را درباره او نازل كردی:

...الیوم اكملت لكم دینكم و اتممت علیكم نعمتی و رضیت لكم الاسلام دینا... (مائده/۳)

و من یبتغ غیرالاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فی الاخره من الخاسرین .(آل عمران/۸۵)

... امروز دینتان را كامل كردم و نعمت خود را برشما تمام داشتم و از اسلام به عنوان دین شما راضی شدم...

هركه آیینی جز اسلام برگزیند، هرگز از او قبول نمی شود و در آخرت از زیانكاران خواهد بود .

گویی پیشوای دل آگاه و آینده نگر می داند منافقان و شیاطین برسر راه هدایت خواهند نشست و امامان????? هدی(ع) را در راه مطامع خویش شهید خواهند كرد. این است كه در بخش دیگری از خطبه، در وصف آخرین حجت الهی چنین فرموده اند:

بدانید كه آخرین امامان، مهدی قیام كننده از ماست. اوست پیروزمند بر ادیان. اوست انتقام گیرنده از ظالمان. اوست چیره بر هر قبیله ای از اهل شرك و هدایت كننده آنان. اوست كه هر صاحب فضیلتی را بر پایه فضلش و هر صاحب جهالتی را به قدر جهلش منزلت و جایگاه می دهد. اوست انتخاب شده الهی. اوست وارث هر علم و محیط بر هر فهم. اوست خبر دهنده از پروردگارش و بالابرنده آیات حق. اوست كه پیشینیان به او بشارت داده اند. بدانید او ولی خدا در زمین است و حكم كننده الهی در میان بندگان و امین او در آشكار و نهان .

پروردگارا! تو شاهد باش كه من ابلاغ كردم (2)

سپس به فرمان پیامبر(ص) حاضران به بیعت با امیرمومنان (ع) فراخوانده شدند. از جمله اولین كسانی كه در غدیر برای بیعت پیش حضرت آمدند. ابوبكر و عمر بودند كه هنگام بیعت، به امیرمومنان (ع) چنین گفتند: بخ بخ لك یابن ابی طالب اصبحت مولای و مولی كل مسلم (3)

گوارایت باد ای فرزند ابوطالب، اكنون مولای من و مولای هر مسلمان شده ای .

... سرانجام، مراسم غدیر در چهارشنبه، بیستم ذی الحجه سال دهم هجری قمری و سوم فروردین ماه سال یازدهم هجری شمسی، پس از سه روز بیعت و تبریك، پایان پذیرفت. بدین سان، راه غدیر تا به قیامت روشن شد و چراغ های هدایت و كشتی های نجات یك به یك معرفی شدند تا حجت كامل شود و كسی را تخلف از آن جایز نباشد.اینك، ما نیز به انتظاریم كه ظهور آخرین موعود غدیر و خاتم اوصیاء پیامبر(ص) تحقق یافته و امام عدالت  گستر بیاید و زمین پر فساد را آسمانی كند و انسان در بند خاك را به افلاك برد. ای دوست غدیری! برماست كه پیام غدیر را برسانیم، چرا كه این وظیفه را پیامبر رحمتمان برما بایسته ساخت:

فلیبلغ الحاضر الغایب و الوالد الولد الی یوم القیامه

پس حاضران به غایبان و پدران به فرزندان برسانند... تا روز رستاخیز .

 

۱ - امام صادق(ع) از همزمانی عید غدیرخم با نوروز و بهار طبیعت خبر می دهند: ر.ك بحارالانوار/ ج۳۷/ ص 108 و ج 59/ ص 92

۲ - مدرك خطبه غدیر: روضه الواعظین ابن فتال نیشابوری/ج۱/ ص۸۹؛ احتجاج شیخ طبرسی/ج۱/ ص،۶۶ الیقین سیدبن طاووس/ص۳۴۶ و بحارالانوار /ج۳۷/ باب 52

۳ - بیش از 60 عالم سنی ماجرا و عبارت تبریك دو خلیفه را آورده اند از جمله:احمد حنبل پیشوای حنبلیان در مسند/ج۴/ص۲۸۱؛تفسیر طبری/ج۳/ص۴۲۸؛البدایه و النهایه ابن كثیر/ج۵/ صص۲۰۹ و 210؛ سرالعالمین غزالی / ص 9؛ النهایه ابن اثیر/ج۴/ ص۲۴۶:ر.ك.الغدیر/ج۱/ صص۲۷۲-283

چهارشنبه 14/12/1392 - 9:2
اهل بیت

ناگفته هاى شوراى انقلاب و دولت موقت از زبان دكتر ابراهیم یزدى

 

طالقانى مخالف نخست وزیرى بازرگان بود

 

پروین بختیارنژاد

 

 

 

در میانه زمستان هر سال به بهمن ماه مى رسیم. بهمنى كه در سال ۵۷ همچون بهمنى سهمگین ظهور كرد و مناسبات سیاسى كشور ما را تحت تغییرات جدى قرار داد.

شاید زمستانى نباشد كه ماه بهمن برسد و به گذشته فكر نكنیم. بهمنى كه مصادف با انقلابى بزرگ و اسلامى، تغییر حاكمیت سیاسى ایران، تشكیل دولت موقت و هزاران واقعه خرد و كلان شد. دكتر ابراهیم یزدى در مورد چگونگى تشكیل دولت موقت مى گوید: «براى آنكه به نحوه تشكیل دولت موقت از طرف مرحوم بازرگان بپردازیم، باید قدرى به عقب تر از بهمن ۵۷ برگردیم. از آغاز سال ۵۷ اعتصابات و اعتراضات علیه حكومت شاه روز به روز گسترش یافت و امام خمینى نیز در عراق تحت فشار قرار گرفته تا در قبال مسائل ایران سكوت اختیار كنند، در نتیجه ایشان تصمیم به خروج از عراق گرفتند.آقاى دعایى خبر این تصمیم را به من دادند. من در آن تاریخ براى رفتن به عراق و گرفتن ویزاى آن كشور مشكل داشتم. اول تصمیم بر آن شد كه ایشان به سوریه بروند ولى آنجا هم به لحاظ سیاسى اوضاع مناسبى نداشت. من به همراه دكتر چمران، جلیل ضرابى و صادق قطب زاده این موضوع را بررسى كردیم. قطب زاده كه از سفر سوریه و مذاكره با مقامات سورى برگشته بود، گزارش داد كه سورى ها چندان موافق نیستند و استقبال نمى كنند. او اصرار داشت كه امام به الجزایر برود و به سوئیس رفت كه شرایط سفر ایشان به الجزایر را آماده كند ولى من نظرم این بود كه ایشان به فرانسه بروند ولى امام ابتدا با این پیشنهاد موافق نبودند و فكر مى كردند از آنجایى كه ایشان یك پیشواى دینى است، نباید به فرانسه برود. تصمیم  ایشان این بود كه به كویت بروند.اما دولت كویت از ورود ما به آن كشور جلوگیرى كرد و عراقى ها هم به ما اجازه ورود به عراق را نمى دادند.حدود ۱۲ ساعت در مرز عراق و كویت معطل شدیم. در اینجا بود كه ایشان پیشنهاد سفر به پاریس را پذیرفتند

سفر به پاریس

وزیر امور خارجه دولت موقت در مورد سفر امام خمینى و هیات همراهش به پاریس مى گوید: «شتاب تغییرات در ایران آنچنان بود كه همه را غافل گیر كرده بود و هیچ كس آماده آن شرایط نبود.

حضور یك رهبر مذهبى در پاریس و حوادث داخل كشور همه نگاه ها را متوجه ایران كرده بود. روزها صبح زود هنگام قدم زدن در كوچه باغ هاى نوفل لوشاتو با امام خمینى صحبت مى كردم كه دنیا مى داند كه ما چه نمى خواهیم ولى نمى داند كه چه مى خواهیم! بعد از این صحبت ها قرار شد من برنامه سیاسى را بنویسم و آن را نوشتم و ایشان تصویب و امضا كردند. در آنجا آمده است كه ابتدا شوراى انقلاب تشكیل شود. بین آن شوراى تشكیل، دولت موقت را برنامه ریزى مى كند. دولت موقت رفراندوم برگزار مى كند. مجلس موسسان منتخب ملت آن را نهایى مى كند. سپس انتخابات رئیس جمهورى و مجلس بر طبق قانون انجام گیرد. در همان برنامه نظام آینده جمهورى اسلامى همین شده بود. اما این جمهورى باید تعریف مى شد. دو راهكار وجود داشت؛ راهكار اول این بود كه همایشى با شركت اندیشمندان برگزار كنیم تا به تعریف مشخصى از جمهورى اسلامى برسیم. ولى این كار زمان گیر بود و ثانیاً معلوم نبود جواب بدهد. ناگفته نماند كه خبرنگاران مرتباً به ما مراجعه مى كردند و از ما سئوال مى كردند كه جمهورى اسلامى یعنى چه؟ حكومت اسلامى یعنى چه؟»وى درباره تركیب اعضاى شوراى انقلاب افزود: «امام در مورد اعضاى شوراى انقلاب به من گفتند: من به غیر از شما، بازرگان و دكتر سحابى كس دیگرى از روشنفكران را نمى شناسم. البته ایشان گفتند كه از آقاى بهشتى، هاشمى رفسنجانى و مطهرى براى معرفى افراد جهت عضویت در شوراى انقلاب دعوت شود.از ۱۵ نفر فعالان سیاسى كه براى حضور در شورا دعوت به عمل آمده بود، ۸ نفر این دعوت را پذیرفتند. از آ قایان روحانیون آقایان خامنه اى، مهدوى كنى و موسوى اردبیلى هم در شورا شركت داشتند

یزدى در پاسخ دلایل تاخیر در دعوت از آیت الله طالقانى براى حضور در شوراى انقلاب گفت: «تشكیل شوراى انقلاب به صورت مخفى انجام شده بود و ایشان تازه از زندان آزاد شده بودند و از ایشان دعوت نكرده بودند. تا اینكه آقاى فریدون سحابى طى تماسى به من اطلاع داد كه یك شوراى انقلاب دیگر در شرف تشكیل است. آقاى طالقانى بعد از آزادى از رهبران احزاب و جریان هاى سیاسى دعوت كرده تا در شوراى انقلاب حاضر شوند. در اینجا بود كه دیدیم در واقع دو شوراى انقلاب در شرف تشكیل است.این موضوع را به آیت الله خمینى اطلاع دادم. سرانجام قرار شد كه با ایشان تماس بگیرم.من با آقاى طالقانى تماس گرفتم و عین مكالمه تلفنى را نزد امام بردم.» وزیر امور خارجه دولت موقت در خصوص دعوت از دكتر سنجابى در شوراى انقلاب مى گوید: «قرار شد مرحوم مطهرى از دكتر سنجابى براى حضور در شوراى انقلاب دعوت كند و طبق گزارش مطهرى، سنجابى پس از شنیدن این دعوت سئوال كرده بود كه چه كسانى در این شورا حضور دارند و چون مرحوم بازرگان نیز عضو این شورا بود، به نظر مرحوم مطهرى ایشان از قبول این دعوت خوددارى كرد

تشكیل دولت موقت

دكتر ابراهیم یزدى درباره تشكیل دولت موقت مى گوید: «در آن شرایط بحث تشكیل دولت موقت روز به روز بیشتر مطرح مى شد و از زمانى كه مرحوم مطهرى به پاریس آمد، این موضوع مطرح شد كه اگر مى خواهیم دولت موقت را تعیین كنیم، چه كسى باید نخست وزیر شود؟ و مرحوم مطهرى با تاكید گفتند كه بازرگان باید نخست وزیر شود.

زمانى كه این پیشنهاد با مهندس بازرگان مطرح شد، ایشان فرصتى براى فكر كردن خواستند، نشانه هایى از تردید در قبول این پست از طرف ایشان دیده مى شد، در واقع من بر قبول این پست از طرف ایشان بسیار اصرار كردم و ایشان هم با این پیشنهاد موافقت كردند و در جلسه شوراى انقلاب شرایط خود را مبنى بر اداره گام به گام كشور تشریح كردند. همه پذیرفتند و به جز یك نفر همه به ایشان راى اعتماد دادند.»یزدى در پاسخ به این سئوال كه آیا مرحوم طالقانى از تشكیل دولت موقت اطلاع داشتند و آیا با نخست وزیرى مهندس بازرگان موافق بودند، گفت: «خیر ایشان موافق نبودند و دلیل مخالفت ایشان هم این بود كه ایشان اظهار مى كردند: «من هم ضعف هاى خود را خوب مى شناسم هم آقاى مهندس بازرگان را

ولى من به ایشان توضیح دادم كه شما به غیر از ایشان هیچ كس را ندارید. اگر ایشان این پست را نپذیرد، امكان دارد كشور با فروپاشى مواجه شود و تاریخ ایشان را مواخذه خواهد كرد.» در جلسه مشترك سه نفرى طالقانى به مرحوم بازرگان توصیه كرد كه «شما كلیه شرایط خود را براى اعضاى شوراى انقلاب بگویید.» به هر ترتیب مهندس بازرگان نخست وزیر دولت موقت شد. یزدى بر این نكته تاكید كرد كه مجموعه نیروهاى سیاسى، آمادگى مدیریت كشور را به آن سرعت و در آن شرایط نداشتند و در واقع در مقابل عمل انجام شده، سقوط رژیم سلطنتى، قرار گرفته بودند.

وى در مورد مشكلات دولت مهندس بازرگان مى گوید: «اول آنكه هر وزیرى كه در وزارتخانه خود مستقر مى شد، فاقد اطلاعات لازم از حوزه مدیریت خود بود. زیرا همه چیز به هم ریخته بود. وزرا نمى دانستند پرونده ها كجا است، بودجه به چه ترتیب است، در نتیجه روند جابه جایى مدیریت كشور به كندى طى مى شد.مشكل دیگر تعارض جدى بین مطالبات انتزاعى با واقعیت آن موقع بود. به عنوان مثال بابك زهرایى ادعا داشت در عرض یك هفته كشاورزى ایران را متحول مى كند.عده اى فكر مى كردند كه سفارتخانه ها باید دگرگون شوند، مثلاً سفارت ایران در آلمان، فرش هاى قیمتى ایران جمع شده بود و در انبارى ها خاك مى خورد. تابلوهاى قیمتى و اصیل نقاشى در انبارى سفارتخانه ها قرار گرفته بود و سوسك از آنها بالا و پایین مى رفت.

عده اى شعار انحلال ارتش را مى دادند، در حالى كه ارتش باید تصفیه مى شد نه منحل. شما الان نتیجه انحلال ارتش را در عراق كنونى مى بینید دولت موقت با انحلال ارتش مخالف بود. حتى گارد جاویدان شاه را زمانى كه منحل كردیم، هیچ یك از آنها اخراج نشدند. كلانترى ها سقوط كرده بودند، شهرها ناامن شده بود و مردم امنیت شان را از دولت مى خواستند.مهم ترین مشكل دولت دخالت ها در مسائل مختلف بود. بر طبق اساسنامه شوراى انقلاب قرار بر این بود كه شوراى انقلاب نقش قوه مقننه و دولت موقت هم نقش قوه مجریه را ایفا كند. شوراى انقلاب در مورد مسائل مختلف اجرایى دخالت مى كرد و این دخالت ها باعث مى شد كه دولت نتواند به وظایف خود عمل كند.»وى در ادامه مى گوید: «به دلیل سقوط كلانترى ها، پیشنهاد تشكیل سپاه پاسداران را براى برقرارى امنیت در شهرها دادم. در شوراى انقلاب تصویب كردند كه سپاه زیر نظر شوراى انقلاب برود.

هرج و مرج و به هم ریختگى در شهرها، سمت و سوى انتقام كشى شخصى و گروهى پیدا مى كرد.در نتیجه با پیشنهاد من، رهبر انقلاب با تشكیل دادگاه انقلاب موافقت كردند و آقایان صدر حاج سیدجوادى، شهشهانى، هادوى و بنى صدر آئین نامه دادگاه انقلاب را نوشتند. آقاى هادوى به عنوان دادستان دادگاه انقلاب، آقاى خلخالى و ربانى شیرازى هم به عنوان حاكم شرع انتخاب شدند.» یزدى درباره اختلافات خلخالى و ربانى شیرازى مى گوید: «ربانى شیرازى در همان آغاز گفت: «امام باید بین من و خلخالى یكى را انتخاب كند و حاضر به همكارى با وى نشد.» به همراه خلخالى و هادوى نزد امام رفتیم، ایشان هم خطاب به خلخالى گفتند: «شما باید در مورد پرونده هایى كه دادستان براى شما مى فرستد، حكم صادر كنید.» و خلخالى هم در پاسخ گفت: «ما در اسلام دادستان نداریم و علم قاضى كافى است.» مسئله دیگر كسانى بودند كه فكر مى كردند مجازند در هر كارى دخالت كنند. به عنوان مثال تیمسار فلاحى كه حقیقتاً یك افسر برجسته ایرانى بود ولى چون دوره هایى را در ویتنام گذرانده بود، به رغم حكم بازرگان، دستگیر شد و اگر تلاش مرحوم بازرگان نبود هر آن امكان اعدام او وجود داشت

خطاى روشنفكران

از وزیر امور خارجه دولت مهندس بازرگان سئوال مى كنم، پس مى توان گفت دولت موقت در شرایط بغرنجى قرار داشت، برخورد روشنفكران و فعالان سیاسى با دولت موقت چگونه بود؟به نقطه اى از كتابخانه پر از كتابش خیره مى شود، قدرى مكث مى كند و دوباره ادامه مى دهد: «همین قدر مى توان گفت كه روشنفكران ایران در آن موقع نتوانستند شرایط تاریخى خود را درست درك كنند، غفلت كردند و متوجه نبودند كه نتیجه عملكرد آنها و چوب لاى چرخ دولت موقت گذاشتن به نفع آنان تمام نخواهد شد. به خاطر دارم در مقاله اى با عنوان دیكتاتورى شاخ و دم ندارد كه در نشریه میزان به چاپ رسید، و خطاب آن مقاله به عملكرد غیرقانونى افراط گراها بود. روشنفكرانى كه شاید حدود ۴۰ سال دوست بازرگان بودند و او را از نزدیك مى شناختند، آن شرایط را درك نكردند و حرمت بازرگان را نگه نداشتند. به عنوان مثال یك روز به مهندس بازرگان گفتند كه به دكتر سامى بگو كه استعفا دهد

 

 

وى در پاسخ به فشار براى استعفاى سامى مى گوید: دلیل آن را مى توان در تصفیه هاى سال ۵۴ مجاهدین جست وجو كرد و برخى از روحانیون فعال گروه جاما و جنبش مسلمانان مبارز را از موتلفین مجاهدین مى دانستند. مرحوم بازرگان هرقدر در مقابل این خواسته مقاومت كرد، فایده اى نداشت. در نتیجه به مرحوم سامى اطلاع داده شد و بازرگان از مرحوم سامى خواست كه استعفا دهد، مرحوم دكتر سامى به رغم اینكه اصل موضوع را مى دانستند نامه سرگشاده اى به رهبر كبیر انقلاب در اعتراض به دولت بازرگان استعفا داد.

زمانى كه از دكتر سنجابى براى وزارت دادگسترى دعوت شد، ایشان گفتند: «یا وزارت خارجه یا وزارت كشور.» وزارت امور خارجه به ایشان واگذار شد اما بر سر معاونینش با مهندس بازرگان اختلاف پیدا كرد و استعفا داد.قطب زاده به دلیل اینكه مى خواست در آینده كاندیداى ریاست جمهورى شود و خود را رقیب بازرگان فرض مى كرد، مرتباً با دولت درگیر مى شد. اخبار دولت موقت را درست پخش نمى كرد، بارها از او خواسته شد كه ترتیب مصاحبه با بازرگان را فراهم كند تا او مشكلات موجود را به مردم مطرح كند، ولى او به طرق مختلف شانه خالى مى كرد و زمانى كه به رهبر انقلاب اطلاع دادیم، ایشان گفت: «این آدم را خودتان منصوب كرده اید.»از او سئوال مى كنم برخورد آیت الله طالقانى با دولت موقت چگونه بود؟ او در پاسخ مى گوید: «شاید طالقانى از معدود افرادى بود كه برخوردى بسیار سنجیده با دولت موقت داشت و چه در عرصه عمومى و چه در عرصه خصوصى هرگز مشكلى براى دولت ایجاد نكرد.

البته اینجا كه سخن از طالقانى به میان آمد، بد نیست بگویم زمانى كه قطب زاده در رساندن پیام بازرگان به مردم اهمال مى كرد، به مهندس بازرگان پیشنهاد كردم كه هر دو هفته یك بار در نماز جمعه سخنرانى كند و گزارش خود را به ملت بدهد و از آن تریبون براى ارتباط با مردم استفاده كند.» از دكتر یزدى سئوال مى كنم اگر بخواهید به عنوان فردى از مجموعه دولت موقت به عملكرد دولت موقت انتقاد كنید، به چه نكته اى اشاره مى كنید؟ او به سرعت خود را آماده پاسخ مى كند، انگار كه بارها به این سئوال فكر كرده است.او اینگونه پاسخ مى دهد: «دولت موقت مجموعه اى از افراد تكنوكراتى بودند كه البته مجموعه سالم و خوبى بودند ولى در آن شرایط متلاطم تاریخى نگاهشان به مسائل ریز و درشت مملكت باید از زاویه بحران سیاسى مى بود، ولى دولت موقت چنین نگاهى به آن شرایط نداشت

از یزدى سئوال مى كنم آیا این نكته آن موقع هم به ذهن شما رسید، آیا این موضوع را مطرح كردید؟ وى در پاسخ مى گوید: «من بارها این موضوع را در هیات دولت مطرح كردم.» او آن را معلول زودرس بودن پیروزى انقلاب مى داند و مى گوید: «انقلاب ما، انقلابى زودرس بود. قبل از پیروزى انقلاب، ما فقط به سقوط شاه فكر مى كردیم و به ادامه قضایا به شكل جدى توجه نداشتیم. انقلاب ایران فاقد سازمان یافتگى بود. در بین فعالان سیاسى انسجام در تحلیل شرایط وجود نداشت و فعالین سیاسى به جمع بندى واحدى نرسیده بودند.

در واقع انقلاب از یك ضعف ساختارى رنج مى برد و هیچ یك بدان توجه نداشتیم.»در خاتمه از دكتر یزدى سئوال مى كنم پس از حدود ۵۰ سال مبارزه و حضور در صحنه سیاسى ایران اگر بار دیگر در آن شرایط قرار گیرید چه تجدید نظرهایى در رویه سیاسى خود مى كنید؟لحظه اى مكث مى كند و مى گوید: «سعدى علیه الرحمه جمله زیبایى دارد، او مى گوید انسان دو بار باید زندگى كند؛ یك بار براى تجربه كردن، بار دیگر براى به كار بردن.» مى گویم بله، جمله زیبا و پرنغزى از سعدى نقل كردید ولى نگفتید چه تجدیدنظرهایى مى كنید؟ باز مكثى مى كند و دوباره مى گوید: «استراتژى من همان است كه در گذشته بود. اما در تاكتیك هایم قطعاً تجدیدنظر خواهم كرد

چهارشنبه 14/12/1392 - 9:2
اهل بیت

زینب ما را هم با خود ببر

 

 

 

 

اى زینب،

اى زبان على دركام!

با ملت خویش حرف بزن!

اى زن!

- اى كه مردانگى در ركاب تو، جوانمردى آموخت - زنان ملت ما - اینان كه نام تو آتش عشق و درد بر جانشان مى افكند - به تو محتاجند.

بیش از همه وقت،

حمل از یك سو به اسارت و ذلتشان نشانده است، و غرب و از سوى دیگر به اسارت پنهان و ذلت تازه شان مى كشاند و از خویش و از تو بیگانه شان مى سازد،

اى زبان على در كام

اى رسالت حسین بردوش!

اى كه از كربلا مى آیى،

و پیام شهیدان را، در میان هیاهوى همیشگى قداره بندان و جلادان، همچنان به گوش تاریخ مى رسانى،

زینب!

با ما سخن بگو

مگو كه بر شما چه گذشت،

مگو كه در آن صحراى سرخ چه دیدى،

مگو كه جنایت آن جا تا به كجا رسید؟

مگو كه خداوند، آن روز، عزیزترین و پرشكوه ترین ارزش ها و عظمت هایى را كه آفریده است، یكجا، در ساحل فرات، و برروى ریگزارهاى تفتیده، بیابان طف، چگونه به نمایش آورد و بر فرشتگان عرضه كرد،

تا بدانند كه چرا مى بایست بر آدم سجده مى كردند...؟

آرى، زینب!

مگو كه در آن جا بر شما چه رفت،

مگو كه دشمنانتان چه كردند، دوستانتان چه كردند...؟

آرى اى «پیامبر انقلاب حسین»

ما همه را شنیده ایم،

تو پیام كربلا را، پیام شهیدان را به درستى گزارده اى،

تو شهیدى هستى كه از خون خویش كلمه ساختى،

- همچون برادرت كه با قطره قطره خون خویش سخن مى گفت.

اما بگو،

اى خواهر،

بگو كه ما چه كنیم؟

لحظه اى بنگر كه ما چه مى كشیم

دمى به ما گوش كن تا مصائب خویش را با تو بازگوییم،

با تو اى خواهر مهربان!

این تو هستى كه باید بر ما بگریى،

اى رسول امین برادر،

كه از كربلا مى آیى و در طول تاریخ، بر همه نسلها مى گذرى و پیام شهیدان را مى رسانى،

اى كه از باغهاى سرخ شهادت مى آیى و بوى گلهاى نوشكفته آن دیار را، در پیرهن دارى،

اى دختر على،

اى خواهر،

اى كه قافله سالار كاروان اسیرانى،

ما را نیز، در پى این قافله، با خود ببر!

چهارشنبه 14/12/1392 - 9:1
اهل بیت

اخلاق مددكاری – ولادت علی

 

 

 

 

  

 

محمدحسن ایپكچی

۲۸ مرداد ماه سالروز ولادت امیر مؤمنان حضرت علی(ع) یارو مددكار ضعفا، فقرا و مستضعفین، روز مددكاری نام گرفته است. مددكاری اجتماعی به عنوان یك هنر، دانش و فن تلقی می شود كه مردم را در جهت حل مشكلات فردی، خانوادگی و اجتماعی كمك می كند تا در مواجهه با مسائل زندگی تعادل خود را از كف ندهند و از زندگی احساس رضایت و خوشنودی كنند.

مددكاری اجتماعی یكی از شاخه ها و مصادیق جامعه شناسی كاربردی یا عملی است. این رشته در ایران كمتر شناخته شده و رشته نسبتاً جوانی است. از این رو ضروری است با بررسی و مرور منابع و مستندات بومی و فرهنگی بنیانها و سرچشمه های نظری و فرهنگی این شاخه جوان جامعه شناسی را در ایران بیش از پیش تقویت كرد. مقاله زیر با چنین هدفی اخلاق و منش مددكاری را در نهج البلاغه مورد بررسی قرار داده است. به مناسبت روز مددكار و روز پدر و با امید به اینكه بتوانیم رهروان صادق و صالحی برای آن حضرت باشیم، این مقاله را با هم می خوانیم.

حضرت علی علیه السلام در عهدنامه خود به مالك اشتر فرمود: «قلب خویش را پوششی از مهر مردم و دوستی و لطف به آنان فراهم آور... و آنچه شناخت شایستگان را رهنمون است تنها نام نیكی است كه خدا به سود آنان بر زبان بندگانش می داند. پس می باید، عمل صالح پسندیده ترین اندوخته ات باشد...»

با پایان قرن بیستم و آغاز سده جدید میلادی برای عالم بشریت، با گذشت قریب بیست و دو سال از انقلاب اسلامی ایران، در شرایطی كه یكی از بدترین شرایط زیستی و رفاهی برای محرومین جهان را شاهدیم، از طرفی سیاست های جدید قدرت های جهانی، به خصوص سیاست جهانی شدن، یكی از اصلی ترین مباحث امروزه نشست ها و گردهمایی های ملی و بین المللی است بار دیگر با تجربیاتی بیش از گذشته و با توجه به شناخت اوضاع و شرایط رفاه اجتماعی در كشورهای جهان جهت رفع آلام انسان دردمند با مشكلات فراوان عاطفی، اجتماعی _ فرهنگی و اقتصادی مواجه هستیم. لاجرم مسیر و روش مفید برخورد با این معضل، رویكردی عمیق و عملی به ارزشهای اساسی در اخلاق حرفه ای در رشته مددكاری اجتماعی می تواند باشد.

به طور كلی زمانی كه مداخله حرفه ای در جریان روابط انسانی ضروری و هدف خاصی مدنظر باشد؛ بحث ارزش های اخلاقی باید در نظر گرفته شود. ارزش های اخلاقی برگرفته از فرهنگ دینی (اسلام) مورد پذیرش و كاربرد بسیاری از مددكاران اجتماعی جهان است. ارزش های اساسی مددكاری اجتماعی، توجه خاص و تام به انسان و مقام و منزلت او دارد.

جامعه ایران اسلامی با داشتن تجربه قریب ربع قرن انقلاب اسلامی، با ارائه چارچوب نظری برگرفته از قوانین كتاب و سنت و اصول كلی ارزش های اخلاقی مددكاری را از قرآن مجید و گفته ها و سیرت معصومین عرضه می دارد.

نهج البلاغه مجموعه سخنان امیرمؤمنان از صدر اسلام، الگوی تمام نمای معرفی انسان و جامعه ایده آل و نمونه بوده است كه می تواند به عنوان یكی از منابع مهم جهت تقویت و تحكیم قواعد ارزشهای اخلاقی در مددكاری بیش از گذشته مورد استقبال و بهره برداری قرار گیرد.

در میان نوشته های نهج البلاغه آنچه به عنوان دو منبع بسیار مهم مورد نظر این مقاله است: بخش های خاص دو سند، یكی وصیت نامه آن حضرت به فرزندش امام حسن(ع) و دیگری وصیت نامه معروف او به مالك اشتر است كه دارای مباحث بسیار مهم اخلاقی است. بی شك اصول كلی ارزش های اخلاقی كه می تواند در مددكاری اجتماعی مورد بهره برداری بیشتر و صحیح تر واقع شود؛ در این دو مدرك مطرح شده است. البته در مقاله حاضر به غیر از دو سند مذكور سعی گردیده به اجمال سایر سخنان آن حضرت نیز اشاراتی برود.

فرض اساسی مقاله، همان فرض بنیادین در حرفه مددكاری است؛ تبادل عشق و محبت نكته و نیاز اساسی انسان در ارتباط متقابل است. ارتباطات دوسویه بین انسان و خالق هستی . بی شك در جامعه امروز ما عشق و محبت می تواند درمان بسیاری از معضلات ارتباط حرفه ای در مددكاری باشد، به شرطی كه با استفاده صحیح و به جا از متون دینی و منابع علمی مددكاری و با مدیریتی كارآمدتر در مراكز مددكاری اجتماعی بتوانیم شاهد تقویت اخلاق حرفه ای در این رشته مهم علوم انسانی باشیم كه:

شاد باش ای عشق خوش سودای ما

ای طبیب جمله علتهای ما

نهج البلاغه مجموعه سخنان امیرمؤمنان از صدر اسلام، الگوی تمام نمای معرفی انسان و جامعه ایده آل و نمونه بوده است كه می تواند به عنوان یكی از منابع مهم جهت تقویت و تحكیم قواعد ارزشهای اخلاقی در مددكاری بیش از گذشته مورد استقبال و بهره برداری قرار گیرد

۱- عشق الهی در شخصیت امام علی(ع):

به تعبیر استاد شهید مطهری كه نهج البلاغه دارای دنیاهای مختلفی است، بی شك دنیای مباحث اجتماعی و مسئولیت های اجتماعی اقیانوس پهناوری است كه حضرتش به قول نویسنده معاصر لبنانی در همه جا قهرمان بود:

«علی(ع) تنها در میدان جنگ قهرمان نبود، در همه جا قهرمان بود: در صفای دل، پاكی وجدان، جذابیت سحرآمیز بیان، انسانیت واقعی، حرارت ایمان، آرامش شكوهمند، یاری مظلومان، تسلیم حقیقت بودن در هر نقطه و هرجا كه رخ بنماید، او در همه این میدان ها قهرمان بود» .

حضرت علی(ع) با شخصیتی چندبعدی، انسان كاملی بود كه بر همه زوایای روحی بشریت احاطه كامل داشت. نهج البلاغه ایشان نیز مخاطبش انسان است و باز به قول استاد شهید مطهری مباحث اجتماعی نهج البلاغه یكی از تقسیمات موضوعی است كه جهانی خاص خود دارد و در میان مباحث اجتماعی نهج البلاغه، جایگاه ویژه ای برای انسان با همه ابعاد شخصیتی اش دیده می شود، در میان انسان شناسی ژرف امام، مطالعه و بررسی ویژگی های انسان شناسی مقامی بس رفیع دارد.

مباحث اخلاقی چون پرهیز از ظلم و تبعیض، ترغیب به احسان و محبت و دستگیری از مظلومان و حمایت ضعفا و... از جمله عناصری هستند كه در نهج البلاغه وارد شده و توجه وافی به آنها شده است.

از دیدگاه اسلام، انسان موجود نیازمندی است كه همواره كمال طلب است، به دنبال پیوندی است فراتر از ارتباط معمول، در جستجوی كمالی كه غایت آرزویش قرار گیرد و به اصطلاح همه چیز شود. انسان در واقع آن مددجویی است كه همواره نیاز به رسیدگی و راهنمایی دارد، چنانچه رابطه او با نقطه غایت به درستی متصل نشود، هستی خود را مخدوش شده، خواهد دید. هشدار و توجه نهج البلاغه نیز در همین راستاست. بدون شك دین اسلام، جهان مادی و زیست در آن، ولو بهزیستی در حد اعلا را شایسته این كه كمال مطلوب انسان قرار گیرد، نمی داند چرا كه مقام و ارزش انسان بسی والاتر از حیات دنیوی اوست. در اسلام كمال مطلوب خداوند است كه بندگی او عین آزادی است و بدین لحاظ است كه در حدیث قدسی آمده است: «همه چیز برای انسان آفریده شده و انسان برای خدا» .

حسن و زیبایی معنوی الهی كه در شخصیت والای آن امام همام وجود داشت ناشی از پرتو نور الهی بود كه جامعه انسانی را با عشق و ایمان روبرو می ساخت و عواطف رقیق و كمال روح امام به واقع او را انسان كاملی با تمام زیبایی هایش ساخته بود. انسان ذاتاً نیازمند، می كوشد تا در تمام دوران حیات خود با آنچه در آن خیری احساس می كند بجوشد و اهداف مخالف را دفع كند، محبت خیری كه موردنظر اسلام است، آن محبتی است كه با حقیقت توأم باشد. به عبارت دیگر محبت خیر رساندن است. محبت منطقی و عاقلانه آن است كه خیر و مصلحت جامعه بشریت در آن باشد نه خیر یك فرد، چه بسا خیرها كه شر جامعه است.

محبتی كه امام علی(ع) به انسان دردمند دارد، ناشی از عشق الهی است و چه خوب فرموده است پیامبر اكرم(ص) كه: ای علی(ع) خداوند... دوست داشتن مستمندان را به تو بخشیده است. از این رو آنان به پیشوایی تو خرسندند و تو به داشتن پیروانی چون ایشان.

حضرتش انسانی كامل بود، روح لطیف و خدایی او بود كه ایشان را مددكاری نمونه در عالم بشریت ساخت كه به قول پیامبر اكرم(ص) علی(ع) پیشوای نیكوكاران است و كشنده بدكاران، هر كه او را یاری كند، یاری شود و هر كه از یاری او دست بشوید؛ بی یار ماند.

امام علی(ع) خود می فرمایند: «بدانید كه من در قرآن به نامهایی ویژه گشته ام، مبادا بر این نامها چیره شوید كه در دین خود گمراه و سرگشته خواهید شد» . من هستم آن محسن و نیكوكار كه خدای عزوجل می فرماید: «هیچ كس پیش از من به پذیرفتن دعوت حق نشتافت، و چون صله رحم و افزودن در بخشش و كرم نیافت.» [خطبه۱۳۹]

محبتی كه آن امام به انسان دردمند دارد، پدیده ای چندبعدی است و هدایت او جامعه انسانی را همیشگی است. زمان و مكان را در آن راهی نیست و چه زیبا، روزگار آینده خویش را بسان ایام ما ترسیم می كند كه:

«ای مردم، اینك در روزگار آكنده از ستم و سرشار از ناسپاسی قرار گرفته ایم. دورانی كه نیكوكار، بدكار به شمار می آید و ستمگر بر سركشی خویش می افزاید، نه از آن چه می دانیم؛ سود می بریم و نه آنچه را كه نمی دانیم؛ می پرسیم، نه از هیچ فاجعه محتملی می هراسیم و به پیشگیری اقدام می كنیم تا كه به آن دچار شویم

عشق الهی امام علی(ع)، عشقی است كه علاقه و تمایل انسان را به خارج از وجودش متوجه می كند و وجودش را توسعه داده و كانون هستیش را عوض می كند.

به سخن دیگر، عشق اوج علاقه و احساسات است و به طور كلی همه آثار نیكوكاری بر آن مترتب است. عشق و محبت به اولیاء و دوستی نیكان همه وسیله ای است برای تهذیب نفس و كسب ویژگی های نیكوكاری و محاسن اخلاقی و زدودن عیوب نفسانی كه به قول مولوی:

هر كه را جامه ز عشقی چاك شد

او ز حرص و عیب كلی پاك شد

شاد باش ای عشق خوش سودای ما

ای طبیب جمله علتهای ما

آری، با عشق و محبت واقعی خیرات و حسنات به انسان روی می آورند و موجب رسیدن و اتصال به مركز عشق می شوند كه به قول علامه طباطبایی:

من به سرچشمه خورشید نه خود بردم راه

ذره ای بودم و عشق تو مرا بالا برد

خم ابروی تو بود و كف مینوی تو بود

كه در این بزم بگردید و دل شیدا برد

و اما محبوب واقعی در اظهار محبت كیست و یا چه كسانی هستند؟

پیامبر آیه ذیل را خطاب می كند كه: «قل لااسئلكم علیه اجراً الاالموده فی القربی»

«بگو از شما مزدی را درخواست نمی كنم مگر دوستی خویشاوندان نزدیكم

ابن اثیر نقل می كند كه پیامبر(ص) خطاب به علی(ع) فرمود: یاعلی! خداوند تو را به چیزهایی زینت داد كه پیش بندگان او زینتی از آنها محبوبتر نیست: كناره گیری از دنیا، آنچنان قرارت داد كه نه تو از دنیا چیزی بهره مند شوی و نه آن از تو، به تو بخشید دوستی مساكین را، آنان به امامت تو خشنودند و تو نیز به پیروی آنان از تو. خوشا به حال كسی كه تو را دوست بدارد و در دوستیش راستین باشد. و وای بر كسی كه با تو دشمنی كند و علیه تو دروغ گوید.

امام علی(ع) با داشتن ویژگی ها جامع، انسان كاملی بود كه با پیوند خاص الهی خود در نخستین سخنرانی های خود در مدینه، محورهای عدالت اجتماعیش حكومت اسلامی را برشمرد كه یكی از آن محورهای شش گانه: حمایت از افراد ضعیف و ناتوان در برابر افراد قدرتمند و توانمند جامعه بود.

امام در نامه به مالك اشتر مهربانی و محبت به مردم را به عنوان وظیفه به وی یادآور می شود و می فرماید:

« و دلت را سرشار از دوستی مردم گردان و به آنان محبت كن، با آنان مهربان باش، و مبادا همچون حیوان درنده ای خوردنشان را غنیمت شماری، زیرا آنان بر دو دسته اند: یا برادر تواند در دین و یا همانند تواند در آفرینش »

امام در زندگانی سراسر خیر خویش درس های كاملی برای توسعه الهی زندگی اخلاقی به ما دادند كه بخشی از آنها به عنوان اصول و مبانی انسان شناسی اسلامی یاد می شود كه بی شك می توان از آن در توصیف و تحلیل كاربردی مبانی فلسفی خدمات اجتماعی سود جست.

امام علی (ع) در زندگانی سراسر خیر خویش درس های كاملی برای توسعه الهی زندگی اخلاقی ارائه دادند كه بخشی از آنها به عنوان اصول و مبانی انسان شناسی اسلامی یاد می شود كه بی شك می توان از آن در توصیف و تحلیل كاربردی مبانی فلسفی خدمات اجتماعی سود جست

۲- مبانی اخلاقی در مددكاری:

ذات اقدس حق همه چیز را به نیكوترین وجه خلق كرد و انسان را نیز به نیكوترین حالت بیاراست. انسان با فطرت پاك خود در هدف تكاملی خود موظف به ساختن درون جان و روح خود به عنوان نخستین مرحله حیات دینی است كه حضرت علی(ع) فرمود: «جاهل به نفس خود مباش، زیرا كسی كه جاهل به نفس خود باشد درحقیقت به همه چیز جاهل است

یا به قول استاد علامه طباطبایی: تنها با شناخت خود است كه نیازهای واقعی در مسیر روشن قرار می گیرند و بدین جهت است كه امام علی(ع) فرمودند: كسی كه خود را بشناسد به بالاترین مرحله معرفت رسیده است.

امام علی(ع) با وصول به چنین معرفت نفس بود كه با پیوند عمیق با خدا، مبنای عدالت اجتماعی را حتی در حكومت اسلامی با الگوسازی صحیح زمامداری به همگان آموخت و همواره باعث تسلی نیازمندان بود.

آن امام همواره در مسیر هدایت جامعه بشری و در روش های نیكوكاری خود مواظبت شدیدی از نفس داشت و این كه انجام عمل خیر و نیكی در درون و در برابر خداوند باشد تا این كه بیشتر به ظاهر كارهای نیك توجه نماید. آنجا كه فرمود:

«بار خدایا، به تو پناه می برم از این كه ظاهرم در چشم مردم نیكو جلوه كند و درونم كه پنهانش می دارم زشت باشد و در نزد مردم از روی ریا خودنمایی كنم، در كارهایی كه تو از من بدان آگاه تری و خود را در برابر مردم نیكو جلوه دهم، ولی اعمال بدم را نزد تو آرم تا به بندگانت تقرب و از خشنودی تو دور گردم

از نظر آن امام عزیز عمل خیری كه ریشه خالصانه نداشته باشد، بسیار بی ارزش است، آنجا كه می فرماید:

«گناهی كه اندوهگینت سازد بهتر است از كار نیكی كه به خود پسندیت وادارد

در راستای انجام كار نیك آن حضرت عقیده دارد كه در ابتدا باید درون آدمی به نیكی بگراید كه:

هركه باطن خود را نیكوكار سازد، خداوند هم ظاهرش را نیكو جلوه دهد. هركه برای دینش كار كند، خداوند كار دنیایش را كفایت كند. هركه رابطه خود را با خدا نیكو گرداند، خداوند رابطه او را با مردم نیكو گرداند.

و اما مسئله مهم دیگر رابطه نیك انسان با دیگران است كه شرط اولیه آن رابطه داشتن خوب با خدای متعال است.

۳- مفاهیم عمده مددكاری در اندیشه امام:

درخصوص نیكوكاری امام بزرگوار نیكی كردن را عین محبت می دانسته و آن را بالاترین درجه ایمان قلمداد می كنند و نیكی كردن را زكات پیروزی برمی شمرند. رفتار توأم با نیكی متقابلا دوستی و محبت را برای فرد نیكوكار نتیجه می دهد كه ایشان فرمودند:

آن كه به مردم نیكی كند، همواره از دوستی و محبت آنان برخوردار شود. و در جایی دیگر می فرمایند: «تو اگر نیكی كنی، خودت را گرامی داشته ای و به خودت نیكی كرده ای، اگر بدی كنی خودت را خوار كرده ای و به خودت زیان رسانده ای

علی(ع) در وصیت نامه خود به فرزندشان امام حسن(ع) آن هم در آخرین سال های زندگی این گونه به مفاهیم نیكوكاری اشاره داشتند:

... به كار نیك امر كن و خود را در شمار نیكوكاران درآر. و به دست و زبان، كار ناپسند را زشت شمار، از آن كه كار ناپسند كند، خود را دور بدار. در راه خدا بكوش، چنانكه شاید و از سرزنش ملامت گرانت بیمی نباید. برای حق به هر دشواری، هرجا بود درشو... در همه كارها، نفس خود را به پناه پروردگارت درآر، كه به پناهگاهیش درآورده ای استوار، و نگاهبانی پایدار و آنچه از پروردگارت خواهی تنها از او خواه، كه به دست اوست بخشیدن و محروم نمودن، و فراوان طلب خیركن و نیك در كارها ببین و آن را كه بهتر است بگزین و وصیت مرا دریاب و روی از آن متاب... و بدان كه پیشاپیش تو راهی است دراز، و رنجی جانگداز، و تو بی نیاز نیستی در این تكاپو از جست وجو كردن به طرزی نیكو، توشه خود را به اندازه گیر چنانكه تو را رساند، و پشتت سبك ماند، و بیش از آنچه توان داری بر پشت خود منه كه سنگینی آن بر تو گران آید. و اگر مستمندی یافتی كه توشه ات را تا به قیامت برد، و فردا كه بدان نیازمندی تو را به كمال پس دهد، او را غنیمت شمار و بار خود را بر پشت او گذار، و توشه او را سنگین كن چنانچه توانی، چه بود كه او را بجویی و نشانی از وی ندانی، و غنیمت دان آن را كه در حال بی نیازیت از تو وام خواهد تا در روز تنگدستیت بپردازد، و بدان كه پیشاپیش تو گردنه ای دشوار است، سبكبار دربر شدن بدان آسوده تر از سنگین بار است، و كند رونده در پیمودن آن جالب تر از شتابنده و فرود آمدن تو در آن مسیر بر بهشت یا دوزخ بود ناگزیر، پس، پیش از فرود آمدنت برای خویش پیشروی روانه ساز و پیش از رسیدن. خانه را بپرداز، كه پس از مرگ جای عذر خواستن نیست و نه راه به دنیا بازگشتن.

۴- نیازهای واقعی انسان:

پس از بررسی اجمالی روحیه نیكوكاری، قصد آنست كه به طور خلاصه به ریشه اخلاق اسلامی در مددكاری كه بنیان اصلی خدمات اجتماعی نیز می تواند باشد بپردازیم كه امام علی (ع) خود با الهام از رابطه معنوی به بالاترین ویژگی های اخلاقی دست یافتند. بی شك در اعتقاد اسلامی ریشه واقعی هرگونه حسن اخلاقی را باید از ناحیه ذات اقدس حق دید. رابطه بنده و خداوند مملو از ولایت و محبت است تا آنجا كه در حدیث آمده است كه:

«دین همان محبت است و محبت همان دین است

انسان هرچند در مقام بندگی با مولا فاصله بسیاری دارد و در برابر او استقلال ندارد و در او محو است اما در مقام محبت بسیار می توانند بهم نزدیك شوند. انسان مسلمان خدا را به دو دلیل دوست دارد: یكی آن كه او عاشق خداست و دوم آن كه خدا خود دوست داشتنی است و هر دو نیز عطای اوست. این كه گفته اند: انسان همواره روحیه اش باید بین خوف و رجاء باشد نیز اشاره به همین معنی است و در شأن بندگی و فقر مطلق در برابر ذات اقدس الهی است كه بنده باید بر خود سخت بگیرد تا برای دیگران آسانی و رفاه فراهم آید و خود را در هر تصرفی مجاز نداند. غرور انسان در جهان خلقت نه تنها رابطه عبودیت را تغییر داده بلكه رابطه با همنوعان را نیز دستخوش ناهنجاری نموده است و در چنین حالتی است كه وضعیت انسان های دردمند بسیار ناهمگون می شود. چراكه نظم جامعه از حالت تعادل خارج می شود. اما در حالت متعادل انسان ها نسبت به یكدیگر نزدیك بوده و همه خود را از یك ریشه می بینند اما به واقع آنچه ایجاد مشكلات عدیده  می كند غفلتی است آشكار كه عبادت را فراموش و نزاع ها را ایجاد می كند.

انسان فقیر و نیازمند در برابر حق تعالی دارای حاجات اولیه مهمی به قرار ذیل است:

۱- حاجت و نیاز در اصل« بودن » انسان در اصل وجود عین حاجت است.

۲- حاجت و نیاز در كسب آرامش (همانا دل ها با یاد خدا آرام گیرد)

۳- فقر آدمی و غنای الهی (ای مردم! شما به درگاه خدا فقیر و محتاجید و خداوند غنی و ستوده است).

۴- نیاز به بندگی و عدم طغیان (رویش تصور استغناء و طغیان).

۵- نیاز به پشتوانه اخلاقی (پشتوانه دینی یا اخروی اعمال).

از سوی دیگر، در بحث هدف كه عبودیت خدا مطرح است، مسئله نیاز آدمی به طاعت و بندگی است، همینطور احتیاج او به انجام عمل خیر و نیكی چنانكه در آیه ۳۸ سوره محمد(ص) می فرماید:

« هر كس بخل ورزد، از خود بخل ورزیده است[و به خود زیان رسانده است]. خداوند بی نیاز است و شما نیازمندید.» یعنی جامعه انسانی خود محتاج به انفاق است نه ذات باری حق.

امام علی(ع) درمورد اثرات انفاق می فرمایند:« روزی را با انفاق و صدقه فرود آرید كه آن كه بازیافت را باور دارد در دهش دستی گشاده خواهد داشت.»و یا:« چون به تنگدستی دچار آمدید با صدقه و انفاق با خدا سودا كنید.» ایمان خود را با صدقه نگه دارید، اموال خویش را با زكات حفظ كنید. و امواج بلا را با دعا دفع نمایید.

فلسفه وجوبی حاجات معنوی انسان جاودانگی و اعتقاد به آن است . به تعبیر دیگر، حاجت واقعی انسان دردمند رسیدن به كمال جاودانه است كه آنهم از طریق اعمال خیر نظیر یتیم نوازی، انفاق و ایثار عملی خواهد شد.

لذا بحث اصلی عدم محدودیت حاجات انسان به رزق و روزی است. چراكه حاجات واقعی انسان دردمند، رسیدن به كمال جاودانه است كه آنهم از طریق اعمال خیر نظیر: یتیم نوازی، انفاق و ایثار عمل خواهد شد. لذا بحث اصلی عدم محدودیت حاجات انسان به رزق و روزی است چراكه حاجات عمیق معنوی بشری بسی مهم تر از حاجات دنیوی است. منتهی در بسیاری اوقات، آدمی به علت عدم شناخت و بینایی، حاجت مهم خود را احساس نمی كند مثل حاجت به محبت و عشق الهی و لذت با او بودن و در او فنا شدن و یا به عبارتی دیگر درد دوری و فراق از خدا كه برای موحدان واقعی بزرگترین درد است. آنگاه كه امام امیرالمؤمنین علی(ع) در دعای كمیل می گوید:« صبرت علی عذابك فكیف اصبر علی فراقك ».

در تفسیر نمونه در ذیل آیه شریفه: والذین آمنو اشد

حبً لله _ چنین آمده است: كسانی كه ایمان به خدا دارند مردم اندیشمند و دانایی هستند كه هرگز محبت و عشق به خدا و كمال مطلق را از دست نداده، دنبال این و آن نمی روند، و هر میل و محبتی در برابر عشق به خدا و دریافت حق در نظر آنان ناچیز و بی ارزش است.

در شرح دعای كمیل آمده كه خیر و نیكی نیز كه در این دعا وارد شده اشاره به آیه ای است كه در قرآن راجع به مسئله» خیر آمده است. [آیه ۳۰ سوره نحل]

خیر اشاره به دو چیز است: یكی این كه قرآن كریم نازل از طرف خدای عالم است و دوم این كه متضمن سعادت دنیا و آخرت بشر است. در تفسیر نمونه در ذیل آیه شریفه در معنای خیر آورده است:

خیر مفهوم گسترده ای است كه همه نیكی ها، سعادت ها و پیروزی های مادی و معنوی را دربرمی گیرد. خدای تعالی همه گونه خیر و نیكی را به سوی بندگان خود نازل فرموده و خوبی ها همه از نزد اوست. همچنان كه امام سجاد(ع) اشاره فرموده است:« خیرك الینا نازل...» خدایا احسان و نیكویی های تو به سوی ما فرود آینده است. لذا امام متقیان در دعای كمیل خود گویا باتوجه تام به همه مراتب خیر و رحمت و احسان و نعمت ها عرض می كند:» خدایا بهره مرا زیاد كن از هر چیزی كه فرود فرستادی و هر نیكی كه بر بندگان خود افاضه می فرمایی»

۵- نظارت الهی در مددكاری:

امام علی(ع) همه گونه نیكی و خوبی را از خدا می خواهند و متقابلا در فرازهایی از این دعای پرفیض بر آدمی احاطه كامل خداوند بر همه حالات و امور روشن می گردد، كه حضرت حق به همه چیز واقف است و از دقیق ترین اسراری كه در اعماق روح نهفته شده باخبر است «یا علیما بضری و مسكنتی... »همچنان كه در قرآن مجید در متمم بسیاری از آیات متجاوز از ۱۵۰ مورد بر وجوه گوناگون آورده است: و هو بكل شی علیم ... علیم بذات الصدور ... لذا حضرت حق به حال همه آگاه و از هر درد رنج و مرض و بیچارگی و درماندگی كه متعلق به نفس داعی باشد باخبر است. هم چنین از اقسام محنت و بلیت و از انواع بیماری روحی و جسمانی مطلع است. هرگونه ضعف و ناتوانی ظاهری و باطنی را می داند و از فقر و نیازمندی ها همه مطلع است (یا خبیرا بفقری وفاقتی...) از احتیاج وفاداری و بی نوایی ما آگاه و این معنی را خود تصریح فرموده است كه: یا ایهاالناس انتم الفقراء الی الله.

در اینجا وارد حقیقتی بزرگ می شویم و آن این كه خدا با ماست و بر همه امور ناظر و آگاه، هرگز ما را به حال خود وانمی گذارد و دائما به فكر ماست و تنها چاره ما احساس و درك حضور و نظارت اوست كه به تعبیر دقیق حضرت امام خمینی(ره)« دنیا محضر خداست و در محضر خدا معصیت نكنیم »لذا میهمان اوییم و نشسته بر سر سفره او و فردای قیامت جوابگوی او باید باشیم. و بالاخره این كه وجود مطهر انبیاء و اولیاء الهی نیز همانند خداوند رابطه دوسویه ای با انسان دردمند دارند خاصه در زمان ما و در غیبت امان زمان حضرت حجت ابن الحسن العسكری، بدانیم كه او نیز همواره درصدد رفع مشكلات و حوائج ماست كه خود ایشان در توقیعی كه به شیخ مفید به سال ۴۱۰ هجری رساندند فرمودند:« بسم الله الرحمن الرحیم _ سلام بر تو ای دوست مخلص در دین كه در اعتقاد به ما با علم و یقین امتیاز داری... از اخبار و اوضاع شما كاملا آگاهیم و چیزی از آن بر ما پوشیده نمی ماند... گویا آنها نمی دانند (بعضی از شیعیان) كه ما در رعایت حال شما كوتاهی نمی كنیم و یاد شما را از خاطر نبرده ایم اگر جز این بود، از هر سو گرفتاری به شما رو می آورد و دشمنان شما، شما را از میان می بردند. تقوی پیشه سازید و به ما اعتماد كنید و چاره این فتنه و امتحان را كه به شما روآورده است، از ما بخواهید... »

فرجام سخن:

در مقاله حاضر هرچند مجمل سعی بر آن بود كه انسان دوستی در آرمان مددكاری اجتماعی را با نگاهی موجز در نهج البلاغه مورد بررسی قرارداده و اصول كار مددكاری را برمبنای اخلاق اسلامی مورد توجه قرار دهیم. ارزش های حاكم در مددكاری نظیر:ارزش و احترام به مقام انسانی، خود تصمیم گیری، عدالت و اخوت و مسئولیت های اجتماعی فرد در محورهای فردی، گروهی و جامعه ای و... جزو آن ارزش های اخلاقی به شمار می روند كه توجه جدی و عمیق به آنها می تواند جامعه را از بحران ها نجات دهد.

عصر حاضر، كه به قول جامعه شناسان به سوی فرامدرنیسم پیش می رود، انسان دردمند را در برابر چالش های جدی قرارداده كه بی شك نتیجه آنها بی هویتی و ازخودبیگانگی است.

تغییرات اجتماعی در جامعه ایران دگرگونی های عمده و مهمی را در عرصه های مختلف ایجاد نموده كه یكی از مهم ترین آنها تغییرات باورهای ارزشی است. ارزش های اخلاقی ناشی از فرهنگی دینی اسلامی در جامعه ای كه بیش از دو دهه تحول عظیم اجتماعی، مذهبی و سیاسی را پشت سر گذاشته، همواره اهرم بسیار قوی در تحولات محسوب می شده و رشته مددكاری اجتماعی كه شاید همتایی برای خود در میزان توجه ریشه ای به روابط عاطفی و انسانی نداشته باشد بیش از هر زمان دیگری نیازمند تحكیم و تقویت مبانی نظری و عملی خود با تكیه بر قوانین متقن دینی است.

در شرایطی كه نظریه انسانی گفت وگوی تمدن ها به ابتكار ایران مورد پذیرش جامعه جهانی قرار گرفته است، و در عصری كه روند سیاست جهانی شدن لبه تیز خود را بر كشورهای جهان سوم نشانه رفته است، و بالاخره در وضعیتی كه جهان بشریت به دنبال معنویت بیش از پیش و با سرعت به دنبال كعبه مقصود خویش است، دیگر برای ما علاقمندان و پویندگان مددكاری اجتماعی نباید پوشیده باشد كه دنیا درد بزرگ خود را با این روش های انسانی الهی می خواهد تسكین بخشد.

مددكاری اجتماعی در ایران نیازمند توجه به مبانی ارزشی و اخلاقی است تا با در نظر گرفتن دگرگونی های اجتماعی بتواند با درایت فنی مدیریت تعامل انسانی را به دست گیرد.

منابع در دفتر روزنامه موجود است .

چهارشنبه 14/12/1392 - 9:1
اهل بیت

عید قربان

  

 

 

 اولین معنایی كه از عید به ذهن میرسد، تغییراتی است كه انسان از ظاهر خود و یا در طبیعت میبیند .

 

 

 

 

هموطن-اولین معنایی كه از عید به ذهن میرسد، تغییراتی است كه انسان از ظاهر خود و یا در طبیعت میبیند . این آرایش ظاهری همچون پوشیدن لباس نو و آمدن بهار طبیعت به یك معنا عید نامیده شده است .

*در روایتی از امیر المومنین علی علیه السلام آمده است كه : هر روزی كه انسان در آن به زشتی آلوده نگردد آن روز عید است چرا كه زشتی مهمترین بستر ظهور نزاع میان آدمیان است وباعث برهم خوردن آرامش درونی و بیرونی انسانها میگردد و این همان چیزی است كه با عید یعنی آرامش و شادمانی منافات دارد .

* از سوی دیگر حركت انسانها به سوی علم و معرفت همواره با شادمانی و نشاط توأم است خاصه آنكه وقتی انسان معنای جدیدی كشف میكند ، ابتهاج زائد الوصفی تمام وجود آدمی را در بر میگیرد ، آن لحظه تازه عید نامیده میشود .

*معنای دیگری كه از عید,عارفان به ما آموخته اند ، جان باختن و قربانی كردن جان خویش در پای معشوق است . و نماد ظاهری آن ایام حج و عید قربان است كه حیوانی را انسان به عنوان تحفه و هدیه به طرف جایگاه معینی میبرد تا برای كامل شدن عبادت قربانی كند . مولوی در این معنا گفته است :

خویش فربه مینماییم از پی قربان عید

كان قصاب عاشقان بس خوب و زیبا میكشد

* كشته شدن در پای محبوب و قربانی كردن خود مهمترین تعریفی است كه مولوی ازعید به ما میدهد

* در تمامی این تعریفها عید برای انسان مطرح شده است ،یعنی ما در شرایط ویژه ای احساس مباركی و نو شوندگی داریم . اما به نظر میرسد این تازگی قبل از آنكه در رابطه با ما معنی شود در باره تولید كننده این شرایط یعنی خداوند باید معنا شود . چون خداوند « بدیع السموات و الارض است » و خود را با عنوان «فتبارك الله احسن الخالقین» به ما معرفی نموده است .

واز سوی دیگر این مباركی در تمامی ملك و ملكوت عالم جاری است ، لذا از این خدای بزرگ و مبارك میتوان هرلحظه طعم مباركی را چشید به همین دلیل اگر عیدی است اولاً از آن خداست نه از آن آدمیان ، و این معنا با سایر تعاریف آمده در باب عید یك فرق گوهری دارد كه آن محوریت خداست .

 

 

 

چهارشنبه 14/12/1392 - 9:1
اهل بیت

با حسین (ع) در عرفه

 

دكتر محسن اسماعیلی

۱ _ عرفه، را روز نیایش نامیده اند و به راستی مناسب ترین نامگذاری همین است. حج در میان همه عبادت ها، پر رمز و رازترین ارتباطی است كه بندگان با آفریدگار خود برقرار می كنند و همان گونه كه در روایات آمده: حج است و عرفه! (الحج عرفه).

كسانی می توانند «این همانی» عرفه و حج را دریابند كه در دل جمعیت خروشان، همسان و   وارسته از تمام تعلقات و در آن صحرای محشرگونه توانسته باشند به سان قطره ای از دامان اقیانوس های بی كران آرام گرفته و شیرینی پیوند با ابدیت را تجربه كرده باشند. اما بركات امروز اختصاصی به آنها ندارد.

عرفه روزی است كه به فرموده امام سجاد علیه السلام امید آن می رود كه حتی فرزندانی كه هنوز در جنین مادران هستند، از فضل و لطف و محبت پروردگار برخوردار شوند و از این رو است كه عارفی همچون میرزا جواد آقای ملكی تبریزی می افزاید: «مثل اینكه امروز فقط برای نیایش آفریده شده است. بنابراین باید تلاش كرد تا به اندازه ممكن از این فرصت ارزشمند بهره برد و البته عمده آن است كه آدمی ابتدا شرایط استجابت دعا را در خود فراهم آورد

این فقیه شوریده دل می افزاید: «اهمیت نیایش در امروز چنان است كه امامان بزرگوار از روزه آن (اگر موجب ضعف و سستی در دعا گردد) منع كرده اند درحالی كه براساس روایات مورد اعتماد و صحیح روزه عرفه كفاره نود سال گناه است.» (المراقبات، ص ۲۲۹)

۲ _ دعا یعنی سخن گفتن با خدا و با خود. راز گفتن است و نیاز خواستن و این با هر زبان حال و قالی ممكن است. در چنین حالتی شاید داستان موسی و شبان هم صادق باشد و بتوان با حافظ نیز هم عقیده شد كه:

هركس به زبانی صفت حمد تو گوید

بلبل به نواخوانی و قمری به ترانه

با این حال، «دعای امام حسین علیه السلام در روز عرفه» چیز دیگری است كه بی بهره  ماندن از آن بدون تردید «خسران مبین» است. داستان دلدادگی و شیفتگی است و به عقیده من حماسه عاشورا تنها كارگاه عملی درس هایی است كه در این نیایش بی همتا به ما آموخته اند.آنگونه كه راویان گفته اند: حسین، یعنی مظهر و مجمع همه خوبی ها، در عصر این روز به همراه نزدیكان و دوستانش در كنار «جبل الرحمه» ، رو به كعبه می كند و درحالی كه قطره های اشك بر محاسن زیبای او می غلتد آن دعا را زمزمه می كند. ابتدا از الطاف و نعمت های پروردگارش می گوید كه حتی پیش از تولد بر او و بر ما ارزانی شده است و سپس از جفاها و خطاهای ما و اینكه در عین حال عشق به پروردگار در همه وجودش موج می زند. با دانش بی انتها و زیركی خداداد چیزهایی برای دنیا و آخرت خود می طلبد كه حیف است نبینیم و نخوانیم. از همه اینها زیباتر قسمت پایانی آن نیایش است كه مرحوم سیدبن طاووس نقل كرده و در مفاتیح نیز آمده است، خلاصه ای است از ناب ترین معارف توحیدی، ازجمله اینكه سالار شهیدان با اشاره به اینكه می خواهند از راه مخلوق به خالق پی ببرند _ و البته همین هم كمالی است كه باید تمنا كرد _ می فرماید: «معبودا، تفكر من در آثار تو مایه دوری از دیدار است، پس به جای آن مرا به خدمتی بگمار كه به تو رساندم. آخر چگونه برای اثبات وجود تو به چیز ی استدلال كنند كه خودش نیازمند به تو است؟ آیا غیر از تو چیزی هم هست تا بخواهد وسیله ظهور تو گردد؟! چه وقت نبوده ای تا بخواهند دلیلی برای بودنت پیدا كنند و چه زمانی دور بوده ای تا بخواهند به وسیله آثار خود را به تو  رسانند؟ كور باد چشمی كه تو را همواره همراه خویش نمی بیند و زیانكار باد بنده ای كه از عشق تو بی بهره است

۳ _ امروز هم مانند هزاران هزار روزهای پیشین ،می گذرد و باز هم عرفه ای دیگر در سال بعد خواهد آمد اما... «خدایا! ما  را در این روز كامیاب، رستگار، مقبول و بَرنده قرار ده. تو ما را ناامید و دست خالی بازمگردان. پروردگارا! از آنچه از بخشش و رحمت و عطای تو امیدواریم دریغ مفرما... چرا كه دستان خود را درحالی به سوی تو گشوده ایم كه داغ اعتراف ذلیلانه بر آن است.» بمنك و كرمك یا ارحم الراحمین.

چهارشنبه 14/12/1392 - 9:1
اهل بیت

مقایسه اصحاب امام حسین(ع) و حواریون حضرت مسیح(ع)

 

خورشیدهای آسمان و زمین

 

پدر جورج خوام البولسی

 

 

 

 

  

 

 

 

  

1- شباهت  میان اصحاب امام حسین(ع)

و حواریون حضرت مسیح(ع)

امام حسین(ع) مانند حضرت مسیح(ع)، در پیرامون خویش، پاره ای از اصحاب و ملازمان گرد هم آورده بود. آنان، در سفر و حضر با وی بودند. در ظاهر و باطن و در دل و صورت، نسبت به امام(ع) اخلاص داشتند؛ چه،  او را به لحاظ داشتن خصلت های والا ،شهامت و ارجمندی كه مرگ را به سخره می گرفت، الگو و نمونه می دانستند. اجازه دهید به زوایا و ابعاد و جزئیات این ویژگی ها بپردازیم تا از پیكره كلی آن، جواهراتی بسازیم كه سینه الگو خواهان را زینت بخشد و موعظه ای نیكو برای موعظه خواهان گردد كه این مسبب افتخار و سربلندی خاندانی است كه به این شهدای قهرمان و بزرگ انتساب دارد.

امام حسین بن علی( درود خدا بر آنان باد) بعد از اطلاع از كشته شدن مسلم بن عقیل و عبدالله بن یقطین (برادر رضاعی اش) و هانی بن عروه، از مردان خود خواست چنانچه مایل باشند، از ادامه همراهی اش منصرف شوند تا بدین سان، چیزی را كه خود عزم را بر آن جزم كرده بود بر آنان تحمیل نكند و در عین حال، عواطف والا، بزرگ منشی و ارجمندی یك مؤمن را به نمایش بگذارد. پس، زهیربن الیقین در چكامه ای خطاب به وی چنین گفت: «ای فرزند رسول خدا(ص)، سخنانت را شنیدیم. حتی اگر دنیا برای ما سرای جاودانه بود و ما در آن برای همیشه زندگی می كردیم، شهادت همراه تو را بر ادامه زندگی ترجیح می دادیم

 

 

 

  

این مقاله ترجمه و تحریر سخنرانی جورج خوام البولسی، رئیس دانشكده الهیات مسیحی در حریصا (لبنان) است. عنوان سخنرانی «اصحاب امام حسین(ع) و حواریون مسیح(ع)؛ یاریگران حق و شهیدان زنده» است. این سخنرانی شامل مقدمه، چهار فصل و نتیجه گیری است. سخنران ، به همراه ارائه متن سخنرانی به زبان عربی، این چند كلمه را ضمیمه كرده است: «پس ازایراد این سخنرانی در عاشورای سال ،۲۰۰۴ متن مكتوب آن را به مسئولان روزنامه همشهری تقدیم می كنم تا پس از ترجمه آن به زبان فارسی، چاپ شود».

چنین جرأت و شهامتی، دارای دو ركن و پایه است: یكی عقیده و اندیشه تابناك و دیگری اخلاص. و این، نتیجه ای است كه توانستم از این جمله فهم نمایم. عقیده یعنی ایمان راسخ و مستحكم به این كه دنیا و زیبایی های آن، زوال پذیر است و این نگرش، همچون عطر دل انگیزی سراسر سخنان زهیر را فرا گرفته بود.

همین موضوع، نیز از جملات «پطر» ، پیامبر ملت ها، هنگامی كه اهالی روم را مخاطب قرار داد، تراوش كرد:

«چه كسی ما را از محبت مسیح(ع) جدا خواهد كرد؟ فشارها و محدودیت ها؟ سركوب ها؟ گرسنگی؟ برهنگی؟ خطرات و تهدید ها؟ یا شمشیرها؟»

به واقع، هیچ نوع زندگی، بدون حركت به سوی آفریدگار هستی، معنی ندارد. چه نیكو است كه زندگی مصروف شناخت خدا شود، به جای پنهان شدن در لفافه ادعاهای بیهوده ای كه صورت حق به آن پوشانده شده است و آن كامجویی از زیبایی ها و خوشی های زوال پذیر است. چنانچه نفس آدمی، ایمان و عقیده ای راستین و مستحكم نسبت به این رهیافت پیدا كند، آن گاه به سرای جاودانه و آكنده از نعمات الهی دست خواهد یافت و از میان سایر نفوس در زمین، كناره خواهد گرفت.

«موعظه ات گرانبها بود؛ زیرا پشتوانه اش بصیرت و دانایی بود ای رواج دهنده حقیقت، آنگاه كه گفتی برخی از آنان- آنانی كه ریاكارانه، جامه زهد را بر تن كرده اند- دنیا را از طریق سودا كردن آخرت می خواهند و آخرت را از طریق عمل در دنیا جست وجو نمی كنند. »

و اما اخلاص، ركن دوم جرأت و شهامت، كه در سخنان زهیر بن الیقین، نمایان است، عبارت از آمادگی داشتن برای مرگ در راه محبوب است. بلی، هنگامی كه آدمی طناب زندگی اش را به ایمان گره بزند ، اخلاص، بسان خورشیدی كه سپیده دمان طلوع می كند، از میان جوارح وی ظهور و بروز خواهد كرد.«پطر» و «پل» از رسولان و حواریون حضرت مسیح، به تهدید احبار یهود بی اعتنایی نشان می دهند آنگاه كه به آنان می گویند: مطلقاً حرف نزنید و بنام مسیح، تعالیم وی را پراكنده نكنید. آنان در پاسخ می گویند: خود داوری كنید، آیا منصفانه است كه در محضر خداوند، به حرف های شما گوش فرا دهیم و به تعالیم خدا، اهتمام نشان ندهیم؟ ما، نمی توانیم درباره چیزی كه آن را لمس كرده و شنیده ایم، حرفی نزنیم.

عزت و عظمت یاران حسین را بس است كه با جان های خویش از نواده های رسول اكرم (ص) و اهل بیت او حمایت كردند و برای آنان افتخاری جاودانه است كه، هر گاه كه یاد رسول و اهل بیت او شود، خاطره همراهان امام حسین(ع) نیز آورده می شود. آنان، به هنگامی كه مردم از پیرامون امام حسین (ع) پراكنده شدند، به گرد او آمدند و هنگامی كه بسیاری از مردم عراق بعد از اعلام مبایعت شان، از یاری اش دریغ ورزیدند، او را ترك نكردند، در حالی كه شمارشان اندك بود. نافع بن هلال به امام حسین(ع) گفت: با رشادت و سربلندی، ما را به هر سو كه خواستی، شرق و یا غرب، حركت ده و ما را با خود ببر...آنان خود را تمام عیار به وی سپردند. زیرا، پایبندی او را به عروه الوثقی لمس كرده و از این رو، به راه های در پیش رو بی اعتنا بودند و فقط به كیاست فرمانده شان و راه و رسم او، اتكا داشتند.

۲ _ ویژگی اصحاب و حواریون عیسای مسیح(ع)

تردیدی نیست كه ویژگی های قهرمانان، یكسان است و مروت و شهامت نزد جوانمردان هر قوم و طایفه، متشابه و همخوان است. با این حال، در مورد حواریون حضرت مسیح (ع) نكاتی وجود دارد كه به طور خاص، قابل ذكر است كه موجب می شود آنان، متناسب با راهی كه پیمودند، به عنوان قهرمان تجلی یابند. اجازه دهید به برجسته ترین این نكات اشاره كنیم:

الف: هیچ گاه حواریون حضرت مسیح (ع) به عنوان مردان جنگ و مبارزه، شناخته نشدند. هنگامی كه حضرت مسیح (ع) بر آنان، در مورد همراهی شان با وی نهیب زد، به آنان گوشزد كرد كه: «همانا من شما را همانند گوسفندانی كه میان گرگ ها باشند، گسیل می دارم. نه كیسه ای، نه توشه ای و نه كفشی با خود، همراه نبرید» . از طرفی، انجیل مقدس حكایت می كند هنگامی كه عسسان به هنگام تاریكی به جبل الزیتون رفته تا مسیح را دستگیر نمایند، حواریون وی، فرار را برقرار ترجیح دادند. این مردان گویا با این شیوه  خاص، از آیین حضرت مسیح(ع)، حمایت كردند و با جان هایشان، اخلاص خویش را تجلی دادند.

ب: همچنین، هیچ گاه از حواریون حضرت مسیح (ع) دانسته نیست كه آنان از وی، به خاطر حق غصب شده اش در خلافت و یا بر پایه انقلاب اجتماعی، به هواداری اش برخاسته باشند. هیچ گاه از دهان حضرت مسیح (ع) شنیده نشده است كه وی هواداران خود را برای درخواست آن، برانگیخته باشد.

ج: حواریون حضرت مسیح (ع) جان خود را در مبارزه و یا میدان جنگ از دست ندادند بلكه آنان، به قتل رسیدند آنهم به دلیل پایبندی و چنگ زدن شان به تعالیمی كه با شهامت تمام عیار به تبلیغ آن همت گماشته بودند.

د: هیچ گاه حواریون حضرت مسیح، در مقابل لشكریان یكپارچه و صف آراسته دشمنان، صف آرایی نكردند.

هـ: آغاز حركت حواریون حضرت مسیح (ع)، یعنی خروج آنان از خانه و كاشانه شان، بعد از مرگ و عروج مسیح رخ داد. بدین سان، آن پیروزی و شهامتی كه با امانت و وفاداری به دفاع از حمایت از مسیح پرداختند، بعد از عروج او، نزد آنان بسان ودیعه ای ماند كه هر كجا كه رحل اقامت افكندند، در سینه هایشان باقی ماند.

و: آنچه گذشت، شمایی بود از لحاظ وضع صوری حواریون. اما به لحاظ وضع باطنی، آنان در سفرها و جابجایی های خود، معجزه ها از خود نشان دادند و بر مخالفان كه قادر به انكار آن معجزه ها در قبال رعایای خود نبودند، غلبه می كردند.

۳ _ ویژگی های اصحاب

امام حسین(ع)

اصحاب امام حسین (ع) دارای ویژگی هایی بودند كه به ندرت در میان سایر مردان دیده می شود. به برخی از این ویژگی ها اشاره می كنیم، ویژگی هایی كه بسان عتیقه ای می ماند كه درك زوایا و ابعاد آن، مستلزم گذراندن وقت و زمان نه چندان اندك است. اجازه دهید، اندكی در خصوصیات این مردان آزاده كه آقا و سالار خود را تا لحظه های آخر همراهی كردند تفحص كنیم.

الف _ نخستین ویژگی  ، پایداری این صحابه در قبال شرایط ناگوار است: نه نصیحت كننده ای سبكسر آنان را از تعقیب هدف بازداشت و نه خاندان، فرزندان و خانه و دارایی، آنان را متوقف كرد. دل هایشان در مسیریاری امام حسین (ع) و جانفشانی در راه او و طرد منویات نفسانی، قرار گرفت .چنین پایداری، قابل تفسیر با زبان معمولی نیست و قابلیت تحلیل و تفسیر ندارد، بلكه آدمی باید با زبان دل و با ذهنیت باطنی به تفسیر آن بپردازد.

ب: وحدت درونی و همدلی آنان با امام (ع) با غیرتمندی جهت رویارویی با دشمنان آمیخته بود. چقدر پیك و پیغام برای ترغیب آنان برای ترك حمایت از امام (ع) و چقدر وعده و وعید قبل از وقوع فاجعه حزن انگیز كربلا فرستاده شد! هر بار از این پیك ها و وعده ها می رسید، بر پایداری آنان برای جانفشانی افزوده می شد.

ج- خروج یاران و اصحاب امام حسین(ع) از خانه و كاشانه شان و حركت آنان به سوی عراق، صرف نظر از دشواری سفر و مسیر، بر پایه تصمیمی قاطع و غیراجباری صورت گرفته و در عین حال، نسبت به از دست دادن شادی و شادكامی شان غمگین نبودند. به علاوه اینكه از نگاه خشم آلود زمامدار ستم پیشه و مستبد، برخود نلرزیدند، بلكه حركت خود را فداكاری و جانفشانی و همداستانی و اتحاد برای اعتلای كلمه حق- مطابق آنچه كه در ذهن داشتند- به حساب آوردند. از اندك بودن شمارشان، واهمه ای به خود راه ندادند و از اینكه به سوی مرگ شتابان هستند، گام هایشان را آهسته برنداشتند.

د- انقلاب اجتماعی كه شراره های آن در سینه یاران امام(ع) وزیدن گرفت، در كتاب علمای شیعه، به طور برجسته، مورد توجه قرار گرفته است و این از ویژگی های مبارزه قهرمانانه ای است كه كارزار هولناك كربلا شاهد آن بوده و به آن فاجعه دردناك منتهی گشت.

فداكاری در راه حق و نیل به سعادت اخروی

فداكاری، حق و سعادت اخروی، سه مفهوم تفكیك ناپذیر و به هم پیوسته اند. با این حال، هركدام از آنها ممیزه های خود را دارند.

ممیزه فداكاری و جانفشانی، بذل و بخشش است كه خود دارای وجوه مختلفی است و نخستین آن بذل و بخشش جان است و سپس بذل و بخشش دارایی. ممیزه حق، عبارت از تطابق میان فعل و ذات حق است و البته درجاتی دارد. درجه مهم آن، پاكیزه ساختن ذات آدمیزاد و رهایی آن از فرومایگی ها و پستی های دنیاست. ممیزه سعادت اخروی، عبارت از جاودانگی تهی از كیف و خوشی است. این سه مفهوم والا، دارندگان آنها را سربلند و والا می سازند و آنان را بر همگنان برتر ساخته و به جاودانگی فناناپذیر می رسانند، به طوری كه در میان اقوام خویش، به الگوی ماندگار مبدل می شوند. به همین دلیل، شهدا ، قهرمانند و رسولان و پیامبران به  دلیل دنبال كردن راه حق، قدیس و مطهر نامیده می شوند و نیكوكاران، رستگارند؛ به دلیل اقامت و اسكان شان در بهشت جاودانه خدا.

یاران مسیح (ع) و امام حسین(ع) به این درجات، با راه و شیوه های خود، دست یافتند و هر كدام از آنان،راه مقتدا و پیشوای خویش را پیمودند. آنان و شیوه زندگی شان، با وجود تفاوت های محیطی برای ما، به منزله الگو محسوب می شوند. آنان بر گردن ما حق دارند تا كردارشان را به یاد بیاوریم و به حماسه ای كه آفریدند، مفتخر و مباهی شویم تا بدین سان، به منتی كه خداوند از طریق آنان بر ما نهاده است، اقرار كنیم.

نتیجه

حضرت مسیح(ع) از هر كس كه قصد داشت از او پیروی كند، خواست از خویش رها شود؛ زیرا حركت همسو با حضرت مسیح(ع)، الزامات خاص خود را دارد . رهایی و انكار خویشتن، چیزی فراتر از یك گام كه آدمیزاد به سوی دلاوری برمی دارد، نیست. این همان كلمه «لبیك» است كه انسان آن را در قبال رویدادهای دهشتناك، فریاد می زند تا از آن روزنه ای به سوی دنیای مردم بگشاید و او، با جسارت و رشادت بی پایان، از آن استقبال می كند و دیری نمی گذرد كه او را عظمت و بزرگی می بخشد.آنان نماد مكتب و تایخ و یادگاری زنده به شمار می آیند. آنان به منزله فریادی بلند ند كه از نسلی به نسل دیگر طنین انداز است .

چهارشنبه 14/12/1392 - 9:1
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته