• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1637
تعداد نظرات : 162
زمان آخرین مطلب : 3400روز قبل
موفقیت و مدیریت

10 اشتباه رایج مدیران

 

تألیف: مهرداد جهاندیده كاظم پور

 

 

 

 

  

 

اشاره: نمی توان سنجید اما نسنجیده عمل كرد. بسیاری از مدیران امروزه به دلایل متعدد دچار روزمره گی (مودا) شده و در نتیجه فعالیتهای فاقد ارزش افزوده انجام می دهند كه تكرار انجام آنها منجر به باورهای غلط می شود. این مقاله سعی دارد مهمترین اشتباهات مدیران سازمان ها بالاخص مدیران منابع انسانی و كاركنان را در رابطه با مدیریت عملكرد بیان نماید و د ر رابطه با پرهیز از این اشتباهات رایج الگویی ارائه كند.

همزمان با گرایش سازمانها به سوی رقابت، تكنولوژی و مدیریت و ترقی اقتصاد نوین، فشار در جهت ایجاد لبه برنده طرح های استراتژیك برای سازمانها افزایش می یابد. این طرح ها جهت اجرا نیاز به روش فوق العاده ای دارند تا سازمان ها را در صدر رقابت ابقا نموده و به طور پیوسته برای سازمان، صاحبان سهام و تمامی ذی نفعان ذیربط، ایجاد ارزش نمایند.

خوشبختانه سازمانها در این دهه یا حتی در این چند سال اخیر دست از خیالبافی برداشته و امروزه به طرقی در حال ایجاد ارزش می باشند. ولیكن در جاده منتهی به ارزش افزوده، با موانعی برخورد می نمایند كه تا همین اواخر كسی حتی فكرش را هم نمی كرد. سهم قابل توجهی از این موانع از پارادایم های ذهنی مزمن، باورهای غلط و گاه اشتباهات مدیران نشأت می گیرد. ذكر این نكته ضروری است كه حتی بهترین فرآیند مدیریت عملكرد طراحی شده، تنها زمانی اثربخش خواهد بود كه متناسب با سبك رهبری، سبك مدیریت، باورهای مدیران و كاركنان و فرهنگ سازمان ذیربط باشد. این مقاله سعی دارد، تا بازگو نماید كه چگونه فرآیند مدیریت عملكرد با رویكردی نوین و كاربردی، سازمان را در جهت تشخیص مشكلات عملكردی و در نتیجه از میان برداشتن موانع(ای كه شرح آن در این اثر آمده) مزبور در قالب الگویی هفت عامله، حمایت می كند. این مقاله متشكل از بخش های ذیل می باشد:

در بخش اول «ده اشتباه رایج مدیران كه موجب اشتباه در ارزشیابی عملكرد می شود» مطرح می گردد، در بخش دوم طی بررسی های به عمل آمده در دپارتمان های منابع انسانی، به رایج ترین اشتباهات مدیران منابع انسانی اشاره خواهد شد. سپس در بخش سوم پیرامون بهبود عملكرد مواردی مطرح خواهند شد و نهایتاً  در بخش چهارم یا آخر جمع بندی و نتیجه گیری خواهیم كرد.

ده اشتباه رایج مدیران

۱: صرف وقت بیشتر برای ارزشیابی عملكرد نسبت به طرح ریزی عملكرد و یا نسبت به ارتباط كاری موجود ارزشیابی عملكرد، نقطه پایان یك فرآیند پیوسته است . فرآیندی كه مبنای آن ارتباط مطلوب میان مدیر و كارمند است. بنابراین به جای ارزشیابی در پایان سال، وقت بیشتری را باید صرف پیشگیری از مشكلات عملكردی نمود. هنگامی كه مدیران در طول سال رویه مثبتی را اتخاذ می كنند، ارزشیابی ساده و آسان خواهد بود.

۲: مقایسه كاركنان با یكدیگر

چنانچه می خواهید موجب پدید آوردن احساسات منفی شوید، به روحیه كاركنان خود آسیب بزنید و در آنها به گونه ای نامطلوب چنان حس رقابتی بوجود آورید كه توان كار گروهی را از دست دهند، آنان را درجه بندی نموده یا با هم مقایسه نمایید. این شگردی تضمین شده است. بدین ترتیب مدیر نه تنها موجبات اصطكاك میان كاركنان را پدید می آورد، بلكه خود، هدف اصلی این كینه توزی قرار می گیرد.

۳: فراموش كردن این مطلب كه هدف از ارزشیابی، پیشرفت است، نه سرزنش كردن

ما بدین منظور دست به ارزشیابی می زنیم كه به بهبود عملكرد كمك كنیم، نه آن كه مقصر بیابیم و سرزنش كنیم. مدیرانی كه این امر را فراموش می كنند اعتماد كاركنانشان و حتی سازگاری آنها را از دست می دهند.

۴: باور به این كه فرم نرخ ارزیابی وسیله ای است عینی و بازتاب دهنده واقعیت به طور منصفانه.

بسیاری از مدیران برای ارزشیابی كاركنان از فرم های نرخ ارزشیابی استفاده می كنند، چرا كه نسبت به گونه های دیگر ارزشیابی سریعتر انجام می گیرد. واقعیت این است كه اگر از دو شخص بخواهید یك كارمند را ارزشیابی كند، احتمال تطابق نتایج بسیار اندك است و این نشان می دهد این شیوه ارزشیابی تا چه حد ذهنی است. این مطلب را بارها و بارها به خود گوشزد كنید. نرخ ها ذهنی هستند. فرم های نرخ ذهنی است، عینی نیست.

۵: استفاده صرف از ارزشیابی برای تعیین حقوق كاركنان

بسیاری از مدیران چنین می كنند. آنان تنها هنگامی كه بخواهند افزایش حقوق كاركنان را تأیید یا رد كنند، دست به ارزشیابی می زنند. اما باید به خاطر داشت كه ارزشیابی عملكرد برای «بهبود عملكرد» است نه فقط برای حقوق (گو این كه برخی می پندارند، تنها برای حقوق است) هر شخصی؛ صرف نظر از این كه مسأله پول (حقوق) در میان باشد یا خیر، نیاز به بازخورد در زمینه شغلی خود دارد.

۶:باور بدان كه آنها در موقعیتی قرار دارند كه می توانند ارزشیابی صحیحی به عمل آورند.

چنین امری غیرممكن است. بیشتر مدیران در موقعیتی نیستند كه به حد كافی بر كاركنانشان نظارت مستمر داشته باشند. وانگهی، كدام مدیر تمایل به چنین كاری داشته یا زمان كافی در اختیار دارد؟ و كدام كارمند مایل است، مدیر كوچكترین حركات وی را زیر نظر داشته باشد؟ به همین دلیل است كه ارزشیابی، گونه ای همكاری میان مدیر و كارمند است.

۷:به تعویق انداختن یا لغو نشست های ارزشیابی

این رویدادی بسیار شایع است. اما چرا نامطلوب است؟زیرا كارمندان در می یابند كه این فرآیند در سازمان آنها بی اهمیت یا ساختگی است. آنها آنقدر زیرك هستند كه دریابند به ارزشیابی بهای چندانی داده نمی شود.

۸: سنجش یا ارزیابی امور كم اهمیت

یكی از حقایق زندگی این است كه در انجام هر كار، آسانترین چیزهایی كه می توان سنجید یا ارزشیابی نمود، كم اهمیت ترین آنهاست. مدیران، ارائه خدمات به مشتریان را فوراً  با عباراتی چون «جواب تلفن را در زنگ تلفن دادن» یا مطالبی مشابه وصف و تعریف می كنند. اما آنچه را كه آسان نمی توان سنجید، كیفیت كلی خدماتی است كه مشتریان را جذب نموده و نگاه می دارد.

۹: شگفت زده كردن كاركنان در حین ارزشیابی

یك فن تضمین شده برای اتلاف وقت و اثر نامساعد گذاردن بر عملكرد این است: در طول سال با كاركنان پیرامون عملكردشان صحبت نكنید!  وقتی اشتباهی مرتكب می شوند، بدان نپردازید و آن را «ذخیره» كنید، سپس در نشست ارزشیابی تك تك موارد را مطرح كنید!

۱۰: باور به این كه تمامی كاركنان و مشاغل را می بایست دقیقاً به طریقی یكسان و با یك شیوه واحد ارزشیابی نمود.

آیا تمام كاركنان برای بهبود عملكرد خود نیاز به چیزی یكسان دارند؟ بدیهی است، پاسخ منفی است. پاره ای نیاز به بازخورد مشخص دارند، پاره ای خیر. برخی بیشتر از دیگران نیاز به ارتباط دارند و بدیهی است كه شغل ها متفاوت است. آیا گمان می كنید، می توان مدیر عامل شركت فورد را با همان رویكردی ارزشیابی كرد كه مسئول نظافت كارخانه را؟ در بیشتر موارد علت این اشتباه رایج این است كه بخش پرسنلی یا منابع انسانی، مدیران را به چنین كاری وامی دارد. این امر تقریباً  قابل درك است، اما هرگز از بیهودگی آن نمی كاهد.

«در اقتصاد نوین، برد و پیروزی از قابلیت های سازمانی همچون سرعت، پاسخگویی، چالاكی، ظرفیت یادگیری و صلاحیت كاركنان سرچشمه خواهد گرفت. سازمان های موفق، سازمانهایی هستند كه قادرند:

* به سرعت استراتژی را به عمل تبدیل نمایند.

* به طور مؤثر و هوشمندانه فرآیندهای سازمان را مدیریت نمایند.

*تعهد و همكاری كاركنان را به حداكثر برسانند.

* شرایط را به منظور ایجاد تغییری یك پارچه، فراهم سازند

هفت اشتباه رایج دپارتمان های منابع انسانی

۱: تأكید و تمركز بر كاغذ بازی

می توان علت نیاز بخش منابع انسانی را به استفاده از فرم و كاغذ برای ارزشیابی عملكرد درك نمود، اما هنگامی كه هدف واقعی از ارزشیابی در جریان كاغذبازی فراموش می شود، مقدار فراوانی از منابع به هدر می رود. مادامی كه بخش منابع انسانی بیش از حد بر فرم تأكید می كند، تنها چیزی كه به دست می آورد همان خواهد بود: فرم پر شده.

۲: باور به این كه فرم ارزشیابی بر مبنای نرخ می تواند از طر ح دعوی های حقوقی توسط كاركنان جلوگیری كند

این یك اشتباه بزرگ است. بخش های منابع انسانی به اشتباه بر این گمان هستند كه، فرمی كه «خودشان» تهیه كرده اند می تواند در برابر بررسی های حقوقی تاب  آورد. اما چنین نیست، این فرمها به شدت ذهنی و دارای ابهام اند.

۳: به كار بردن یك سیستم خودكار

تنها فایده این كار این است كه با به كارگیری نرم افزار، یك فرآیند توخالی كاغذی به یك فرآیند توخالی كامپیوتری بدل می شود و بدین ترتیب این پندار نادرست در ما پدید می آید كه كاری سودمند را با سرعتی بیشتر انجام می دهیم. ارزشیابی عملكرد یك فرآیند ارتباطی میان فردی است و حتی میان دو شخص این فرآیند غالباً به نحو مطلوب انجام نمی شود.

این كه با استفاده از فرمهای كاغذی یك فرآیند انسانی را به شكل مكانیكی در آوریم به اندازه كافی نادرست است. چه رسد به آن كه، قدمی فراتر بگذاریم تا بدین ترتیب مدیران هرگز ناچار نباشند با كاركنان صحبت كنند.

۱- ۴:آموزش ناكافی یا ناصحیح مدیران پیرامون فرآیند ارزشیابی

هنگامی كه تصمیمی برای ارزشیابی اتخاذ می شود، بخش منابع انسانی فرم های جدیدی را طراحی نموده در اختیار مدیران قرار می دهد و فرض را بر این می گذارد كه، مدیران واحدها می دانند هدف بسی فراتر از تكمیل فرمهاست. اما چنین نیست. بخش منابع انسانی در نهایت چیزی بیش از فرم های تكمیل شده، دریافت نخواهند نمود. مدیران نه تنها در باره كم و كیف فرآیند ارزشیابی، بلكه درباره چراها و جنبه های بین فردی آن، نیاز به آموزش گسترده دارند.

۲- ۴: آموزش ندادن كاركنان

كاركنان نیز باید در خصوص ارزشیابی، آموزش داده شوند. چرا كه ارزشیابی تنها در صورتی نتیجه بخش خواهد بود كه مدیریت و كاركنان با یكدیگر و با همكاری یكدیگر پیش روند. هم مدیریت و هم كاركنان می بایست بدانند كه چرا دست به ارزشیابی می زنند.، چگونه ارزشیابی انجام می شود و انتظار چه چیزی را باید داشت، علت نگرش سطحی بسیاری از سازمانها نسبت به فرآیند ارزشیابی آن است كه گمان می كنند، ارزشیابی كاری است كه «درباره» كاركنان انجام می شود اما در واقع چنین نیست، مگر آن كه بخش منابع انسانی چنین رویكردی داشته باشد.

۵: باور به این كه وادار ساختن مدیران به جمع آوری فرم ها سودمند است.

یكی از دلایل تأخیر مدیران در تكمیل فرم های ارزشیابی این است كه فایده كار را درنمی یابند، یا آن را نوعی اتلاف وقت می پندارند. ممكن است دلایل دیگری نیز دخیل باشد. با بسیاری از این دلایل می توان با رویكردهای انعطاف پذیر روبه رو شد. اما متأسفانه بسیاری از بخش های منابع انسانی این امر را درنیافته اند. اگر مدیران احساس كنند كه این كار مفید است، آن را انجام می دهند. كلید حل مشكل این است كه انجام این كارها را به شكلی سودمند در آوریم.

۶: استفاده از روش یكسان در ارزشیابی

به دلیل مشكلات و سختی هایی كه واحدهای منابع انسانی در بایگانی كردن و بررسی فرم ها با آن مواجه اند، این گرایش در شركتها وجود دارد كه فرم ها را به حالت استاندارد در آورند. اما آیا این روش منطقی و عقلایی است؟ آیا می توان هم معلم و هم مستخدم یك مدرسه را به شیوه ای یكسان ارزشیابی نمود؟ این نوع انعطاف ناپذیری، نشان دهنده مشكل در بایگانی كردن فرم هاست، كه غالباً  فرم های نرخ هستند. اما، آیا هدف از ارزشیابی این است كه صرفاً كار برای بخش منابع انسانی ساده تر شود!؟

۷: ایفای نقش پلیس ارزشیابی

در یك سیستم كه به طور درست فعالیت می كند، هر یك از مدیران برحسب چند عامل ارزشیابی می شوند كه یكی از آنها اعمال مدیریت عملكرد و ارزشیابی عملكرد است. مسئولیت بر دوش مدیریت است. چنانچه مدیری به مسئولیت خویش نپردازد، این برعهده رئیس اوست كه او را ارزشیابی كند. هیچ سیستم ارزشیابی موفق نخواهد بود مگر آن كه رئیس، این نكته را روشن نماید كه انجام ارزشیابی، عاملی در ارزیابی خود مدیر خواهد بود. بخش های منابع انسانی نباید نقش پلیس ارزشیابی را ایفا نمایند، این برعهده ریاست است. هر چیزی به جز این، تنها اتلاف زمان و انرژی خواهد بود.

ماهیت و بهبود عملكرد

تشخیص مشكلات عملكرد

یكی از دشوارترین وظایف هر مدیر یا سرپرست، تعیین علت یك مشكل عملكردی است. از آنجا كه تصمیم های اتخاذ شده برای رفع مشكل به تشخیص علت بستگی دارد ارزیابی صحیح ضرورت تام خواهد داشت.

آنچه بر عملكرد شغلی تأثیر می گذارد، متأثر از چند عامل است. هنگامی كه عملكرد عالی است، شرایطی چند فراهم آمده كه این عملكرد عالی را امكان پذیر سازد. بنابراین، عملكرد برجسته مستلزم آن است كه «تمام» عوامل مربوط بر رفتار، به نحو مطلوبی اعمال شده باشد. متأسفانه، عملكرد ضعیف می تواند صرفاً  ناشی از «یك» عامل باشد كه كارایی را به شدت كاهش می دهد. به كرات دیده شده كه یك مشكل عملكردی بررسی نشده، ادامه یافته تا جایی گسترش می یابد كه سایر عوامل را از حالت مثبت به حالت منفی در آورد.

یك الگوی هفت عامله

اكنون هفت عامل را معرفی می كنیم كه سطح عملكرد را معین نموده یا تحت تأثیر قرار می دهند. وجود نقص در هر یك از این عوامل، تأثیری منفی بر عملكرد خواهد داشت.

۱- استعداد:منظور از استعداد، توان ذاتی یك شخص برای انجام وظیفه یا وظایف است. هر یك از ما نقاط قوت و ضعفی داریم كه معین می  كند آیا می توانیم كاری را انجام دهیم یا بیاموزیم یا خیر. استعداد اندك برای انجام یك كار می تواند بدان معنا باشد كه شخص، ولو آن كه از حداكثر پشتیبانی هم برخوردار باشد، نمی تواند انجام آن كار بخصوص را بیاموزد. شایان ذكر است كه ارزشیابی استعداد امری بس دشوار است.

۲- سطح مهارت:حتی انجام ساده ترین وظایف نیاز به مهارت دارد. تفاوت مهارت با استعداد در این است كه مهارت را تا جایی كه فرد استعداد دارد می توان به او آموزش داد. برای پی بردن به این كه نقص عملكردی ناشی از نبود مهارت است یا خیر، باید پرسید: اگر زندگی این شخص وابسته به این كار باشد آیا خواهد توانست آن را انجام دهد؟ چنانچه پاسخ منفی باشد، مشكل می تواند ناشی از نداشتن مهارت باشد.

۳- درك وظیفه(كار):شخص باید به درستی ماهیت كار خود را و انتظاراتی كه از وی می رود، درك نماید. در غیر این صورت هیچ میزانی از مهارت یا انگیزش نمی تواند منجر به عملكرد موثر وی شود. مدیریت عملكرد وسیله ای رایج برای تفهیم كار است. بهترین راه برای ارزیابی درك كاركنان آن است كه در یك محیط آموزشی پرسشهایی از آنان صورت پذیرد.

۴- اجتناب از تلاش:این عامل و عامل بعدی، عوامل انگیزشی به شمار می روند. چنانچه یك شخص دارای استعداد، مهارت و درك باشد، علت اجتناب وی از تلاش ممكن است ناشی از عوامل شخصی یا محیط كار باشد. بررسی این كه آیا یك مشكل انگیزشی وجود دارد یا خیر، دشوار است و بهترین كاری كه می  توان در این مورد صورت داد بررسی سایر مشخصه های رفتاری است (از قبیل غیبت از كار، عدم مشاركت در نشست ها، یا عواملی دیگر كه نشانگر مشكلات انگیزشی است).

۵ - كاستن از سطح تلاش:برخی اوقات ممكن است فرد در كار خود تلاشی محدود به عمل آورد و بدین ترتیب منجر به ایجاد نتایج ناخواسته گردد.

۶- عدم پایداری:عملكرد مطلوب مستلزم شروع و استمرار تلاش است. این عامل انگیزشی ممكن است نشانگر خستگی، ترس از شكست و یا نداشتن مهارت باشد. برای ریشه یابی این عامل به گفت وگویی دقیق و با درایت نیاز است.

۷- عوامل بیرونی:پاره ای اوقات عواملی كه از كنترل شخص خارج است، می تواند عملكرد وی را كاهش دهد. خود سازمان ممكن است موانعی برای عملكرد مطلوب بوجود آورده باشد كه بر مدیران و همكارانی كه روحیه همكاری ندارند اثر گذار باشد. گفت وگوهایی كه در طول مدیریت عملكرد با كاركنان صورت می گیرد می بایست عواملی را نیز كه خارج از حیطه كنترل آنها بوده و باعث مهار پیشرفت می گردد، در بر گیرد.چنانچه اجازه داده شود كه این عوامل بیرونی ادامه یابند و وجودشان نادیده گرفته شود، سطوح انگیزش افت خواهد نمود و موضوع بغرنج تر خواهد شد.

نتیجه گیری

بسیار مهم است كه:۱- به محض بروز مشكلات عملكردی به آنها پرداخته شود.۲- عواملی كه بدانها اشاره شد بررسی شوند تا نقش احتمالی آنها در كمك به مشكل، تشخیص داده شود. همیاری با كاركنان، شناخت و رفع پاره ای از علل ریشه ای مشكلات عملكردی را امكان پذیر می سازد.

* منابع در دفتر روزنامه موجود است.

چهارشنبه 14/12/1392 - 9:20
موفقیت و مدیریت

مراقب باشید وقت شما تلف نشود

 

شاید شما هم مثل هر كس دیگری روزانه شاهد باشید كه دوستان و آشنایانتان در حال ناله و شكایت كردن از كسانی هستند كه برای وقت آنها ارزش قائل نمی شوند و با درخواست های نابجای خود آنها را مجبور می كنند كه دست از كار كشیده و به خواسته های آنان عمل كنند. حتی ممكن است این اتفاق در خانه یا محل كار برای شما نیز افتاده باشد. دیگران به سادگی فرض می كنند كه وقت آزاد زیادی دارید و می توانید به راحتی به آنها كمك كنید، بدون آن كه به خودشان زحمتی بدهند و درباره وقت و زمانتان سئوالی بپرسند! حتی ممكن است همكارانتان به وقت شما توجهی نكنند و به دفتر كارتان آمده و در ساعت كار اداری بخواهند برای ساعت ها در مورد موضوعات شخصی صحبت كنند، بدون این كه به این نكته توجه كنند كه شما آنجا هستید به خاطر این كه باید كاری را انجام دهید. به جز محیط های اداری حتی در محیط خانواده نیز ممكن است فرزند شما توقع داشته باشد كه آخر هفته او را به گردش ببرید بدون این كه در خیال خود به این نكته توجه كند كه شاید برنامه دیگری برای خود داشته باشید. دوستان و همكاران مستقیم و اقوام و آشنایان غیرمستقیم از طریق موبایل، پیجر و ایمیل  هر كدام به نوعی درخواست انجام كاری دارند و اوضاع را برای شما پیچیده تر می كنند. شما احساس می كنید كه باید از وقتتان برای انجام خواسته های آنان استفاده كنید و كارهای خود را به مكان و زمان دیگری موكول كنید. با این روال شما هر روز آخرین نفری هستید كه از محل كارتان خارج می شوید. اگر این جریان ادامه پیدا كند شما در نظر رئیستان به عنوان شخصی شناخته نخواهید شد كه بیشتر از همه كار می كند بلكه از نظر او كارمندی بی نظم هستید كه نمی تواند در زمانی كه دیگران كارشان را انجام می دهند كارش را انجام دهد و این طرز تفكر نهایتاً به ضرر شما تمام خواهد شد.

ممكن است شما به خاطر این كه كمی كم رو و خجالتی هستید حتی به خواسته مطرح شده زیاد توجه نكرده و سریع با آن موافقت كنید كه مبادا وقت دوستتان را هدر داده باشید! پس وقت شما چه می شود؟ وقت شما برای كسی ارزش ندارد؟ حقیقتی كه وجود دارد این است كه یا خودتان وقت تان را هدر می دهید یا دیگران وقت شما را تلف می كنند!!! پس خود شما مسئول بی توجهی سایرین (چه آنهایی كه ظاهراً برای وقت شما ارزش قائل هستند و چه آنهایی كه نیستند) به وقت با ارزش خود هستید. شما نمی توانید هیچ كس دیگری به غیر از خودتان را مقصر بدانید. این شما هستید كه باید به دیگران بیاموزید چگونه از وقت شما استفاده كنند. باید موانعی را در اطراف خود ایجاد كنید كه دیگران به راحتی نتوانند مزاحمتی برای شما ایجاد كنند. تنها دلیل این كه دیگران به راحتی از شما امتیاز می گیرند و از وقت آزاد شما به نفع خودشان استفاده می كنند این است (سوای این كه خیلی پرتوقع هستند) كه شما در گذشته به آنها اجازه انجام چنین كاری را داده اید و آنها به این كار عادت كرده اند. ولی اگر امروز مرزی بین خودتان و آنها ایجاد كنید و شدیداً مواظب حریم زمانی خود باشید هم شما و هم دیگران از نتایج این كار و پیشرفت شخصی تان تعجب خواهید كرد.

با كمك طرح «زمان من» وقت بیشتری به خود اختصاص دهید

هنگامی كه درباره طرح «زمان من» با دیگران صحبت می كنید ممكن است آنها فكر كنند كه این یك برنامه معمولی است كه از آن برای انجام كارهای روزانه خود مثل رفتن به كلاس موسیقی، رفتن به باشگاه، كتابخانه و... استفاده می كنید. اما این برنامه شامل تمام وقت تان در یك روز كامل است و تمام ساعاتی كه برای برنامه  های خاص خود در نظر گرفته اید را در آن مشخص كرده اید. ممكن است كه دیگران از برنامه زمانی خود فقط برای انجام كارهای اداری یا شخصی استفاده كنند كه نمی توانند در زمان مشخص روزانه(۸ صبح الی ۴ بعدازظهر) انجام دهند. شما می توانید در این برنامه تمام جزئیات یك هفته را مشخص كنید. چه وقت خریدهای روزانه را انجام دهید، كی با دوستان خود به گردش بروید،كی به تعمیرات جزیی خانه بپردازید و....

با این برنامه می توانید یك روز را در هفته كاملاً پس انداز كنید و از آن برای انجام كارهایی كه به شما لذت می دهند استفاده كنید. در این روش شما با تقسیم كردن روزهای هفته به روز كاری- تعطیل- متفرقه از آنها برای انجام كارهای مشخصی استفاده می كنید و در هر روز فقط فعالیت های مربوط به آن روز را انجام می دهید تا بتوانید مدیریت بهتری بر روی زمان خود داشته باشید.

روز كاری: در این روز قسمت اعظم نیروی خود را صرف انجام كارهای خود می كنید و از وقت اصلی خود برای انجام هیچ كار دیگری استفاده نخواهید كرد.

روز متفرقه: در این روز كارهایی را انجام می دهید كه از طریق آنها درآمدی نصیب شما نخواهد شد. كارهایی از قبیل تعمیرات خانه، انجام كارهای شخصی، دیدن دكتر دندانپزشك تان و...

روز تعطیل: روزی است كه اصلاً كاری انجام نخواهید داد و فقط استراحت می كنید و سعی می كنید كه از وقت خود فقط برای لذت بردن از زندگی استفاده كنید. هر كاری كه به شما آسایش خاطر می دهد و شما از این طریق می توانید انرژی از دست رفته خود را در طول هفته دوباره به دست آورید.

ممكن است از خود بپرسید كه انجام این كار چه منافعی برای شما خواهد داشت؟ انسان ها با تمام تفاوت های فردی و نژادی در مسأله زمان با یكدیگر مشترك هستند. شاید شما بتوانید بگویید كه هوش و توانایی دیگران از شما بیشتر است ولی نمی  توانید بگویید كه دیگران وقت بیشتری دارند. همه انسان های موفق چه در گذشته و چه در عصر حاضر همان قدر وقت داشته و دارند كه شما دارید. نیوتن، گالیله، انیشتین در یك روز همان قدر وقت داشتند كه شما دارید. پس بهانه ای باقی نمی ماند. با تقسیم یك هفته به روزهای مورد نظر شما در ترسیم موانع در اطراف حریم زمانی خود بسیار تواناتر خواهید شد و از این طریق می  توانید دریچه های جدیدی از موفقیت و كامیابی را به روی خود بگشاید. برتری دیگر این روش این است كه شما دقیقاً می دانید كه در هر روز فقط چه كارهایی را باید انجام دهید و بدون اضطراب و با تمام تمركزتان كار مشخصی را انجام خواهید داد. مشكلی كه بعضی از افراد بی برنامه دارند این است كه در هر روز مدت زمان زیادی را از دست می دهند تا به این فكر كنند كه در آن روز چه باید بكنند! حالا حتماً شما می دانید كه اگر در یك روز كاری یا متفرقه كسی شما را دعوت به گردش كند چه باید بگویید. به راحتی نه می گویید. یك جواب ساده و مختصر.

همچنین به كمك این روش می توانید به نوعی توازن بین مقدار زمانی كه برای كار و زندگی خود اختصاص می دهید دسترسی پیدا كنید و از وقت خود نهایت استفاده را ببرید. نداشتن یك برنامه مشخص زمان بندی شده است كه باعث می شود سرعت كار خود را از دست داده و نتوانید در مقدار زمانی كه دیگران كار خود را به پایان می رسانند كارتان را انجام دهید.نتیجه این است كه با انبوهی از اوراق و پرونده های اداری به خانه برمی گردید و مجبورید تا نیمه های شب كار كنید، در حالی كه همسر شما می خواهد درباره اتفاقات روزانه با شما صحبت كند و یا فرزند شما می خواهد با شما بازی كند این در حالی است كه برای هیچ كدام آنها وقت ندارید، مسلماً آنها هم از شما دلخور می شوند و به مرور زمان كارایی خود را به عنوان یك پدر موفق از دست می دهید و مثل یك چرخ دنده كه دندانه های آن خرد شده است از كار افتاده می شوید. عدم كارایی شما باعث خواهد شد كه پیشرفتی نداشته باشید و دائماً به كانال پس رفت نزدیك تر شوید. نهایتاً با افتادن در این كانال مورد انتقاد شدید خانواده و اطرافیان قرار خواهید گرفت و دیگر از زندگی لذت نمی برید.

مزیتی كه این برنامه را قابل استفاده برای عموم می سازد این است كه این برنامه یك روش تحمیل شده بیرونی كه فقط قابل استفاده برای اشخاص خاصی باشد نیست. تنها كار شما این است كه این برنامه را با كارهایتان هماهنگ كنید. بسته به مقدار فعالیت تان می توانید چند روز در هفته را تعطیل كنید، یا چند روز را به كار اختصاص دهید و با تغییر شرایطتان برنامه را تغییر دهید. نهایتاً بعد از برنامه ریزی چند كپی از آن را در اختیار كسانی كه بیشتر از همه وقت شما را می گیرند قرار دهید تا بدانند كه تصمیم شما برای استفاده هر چه بهتر از زمانتان جدی است. همچنین می توانید آن را در اختیار خانواده، دوستان و هر كس دیگری قرار دهید تا دیگران هم برنامه خود را با برنامه شما هماهنگ كنند. وقتی شخصی(هر كه می خواهد باشد) از شما می خواهد كه در روز تعطیل تان كاری برای او انجام بدهید خیلی راحت می توانید به او بگویید كه: متأسفم نمی توانم در حال حاضر كمكی به شما بكنم در حال حاضر قرار مهمی دارم. حتی ممكن است شما در آن روز اصلاً كاری نداشته باشید و پیش خود فكر كنید چطور می توانم این قدر راحت به كسی كه درخواستی از من داشته بگویم كه من قرار دارم؟ ولی فراموش نكنید كه شما با خودتان قرار دارید.

ترجمه و تألیف: محمدصادق امینی

منبع: Ramona Creel

چهارشنبه 14/12/1392 - 9:20
بهداشت روانی

اضطراب» شایع ترین اختلال روانى قرن

 

بنفشه پورناجى

 

 

 

براساس برآورد سازمان بهداشت جهانى (WHO) از هر ۱۰ علت ازكارافتادگى در جهان، پنج علت آن مربوط به بیمارى هاى روانى مانند افسردگى است.با توجه به اهمیت این موضوع، توجه به مسئله «سلامت روان» بیش از پیش ضرورى به نظر مى رسد كه متاسفانه این امر تاكنون از سوى مسئولان و سیاستگزاران امور بهداشتى كشور چندان جدى گرفته نشده است.به بهانه برپایى «همایش سالانه انجمن روانپزشكان ایران» گزارشى از این همایش تهیه شده است كه با هم مى خوانیم.

•••

ناراحتى هاى روانى با منشاء جسمانى

همه ما اختلالات روانى شدید را از روى حالات، حركات، كلام و... افراد مبتلا به این نوع بیمارى ها تشخیص مى دهیم. اما جالب است بدانیم تنها درصد ناچیزى از بیماران روانى را بیماران روانى با حالات شدید تشكیل مى دهند.بیشتر بیماران روانى، حالاتى دارند كه در ابتدا به وسیله خود بیمار، اطرافیانش و حتى خود جامعه پزشكى، بیمارى روان- تنى تلقى نمى شود. حالاتى مانند افسردگى، اضطراب، وسواس، ترس ها و سایر بیمارى هاى روانى كه در اغلب موارد، شروع آنها با شكایت بیمار از درد هاى جسمانى آغاز مى شود.

این بیمارى ها مى توانند شكایات جسمى را در تمام اندام ها و ارگان هاى بدن ایجاد كنند. اما پرسش اینجا است، فرق میان بیمارى هایى كه واقعاً منشاء جسمانى دارند با بیمارى هاى روانى كه با علایم جسمانى ظهور مى یابند، چیست؟

دكتر احمد جلیلى روانپزشك، دبیر علمى این همایش و رئیس انجمن روانپزشكان ایران در این مورد مى گوید: در این مورد دو تفاوت عمده وجود دارد. اول آنكه در بیمارى هاى جسمى، پزشك در معاینات خود یا امور پاراكلینیكى معمولاً یك آسیب عضوى را كشف مى كند. در صورتى كه در افسردگى با علایم جسمانى، ارگانى كه بیمار از درد آن شكایت دارد، در واقع آسیب ندیده است، بلكه بیمارى هاى عصبى یا روانى، علایم جسمى ایجاد كرده است.وى ادامه مى دهد: تفاوت دیگر، حالاتى مانند اضطراب، افسردگى، بى قرارى، اختلال خواب، تحریك پذیرى و پرخاشگرى، تغییر در انرژى شخص، تغییر در اشتها و حتى تمایلات جنسى در بیمارانى است كه دچار بیمارى روان- تنى بوده و از درد هایى شكایت دارند حال آنكه این قبیل علائم معمولاً در بیمارانى كه به دلیل صدمه و آسیب دچار آن درد جسمى شده اند، از سوى بیمار گزارش نمى شود، مگر آن كه شخص هم به بیمارى جسمى و هم افسردگى مبتلا باشد كه هر دو این عوامل سبب تشدید یكدیگر مى شود.

دكتر جلیلى با اشاره به اینكه ۳۰ تا ۷۰ درصد مراجعان پزشكان عمومى و درمانگاه ها را بیماران روانى تشكیل مى دهند كه با شكایات جسمى به این پزشكان مراجعه مى كنند، خاطر نشان مى سازد در موارد متعددى مشاهده شده است كه فرد با شكایت از درد در سر، قلب، شكم و دستگاه گوارش به سراغ پزشكان متخصص این رشته ها رفته و پس از صرف هزینه هاى گزاف و انجام آزمایش هاى مختلف هیچ نتیجه اى عایدش نمى شود.به گفته رئیس انجمن روانپزشكان ایران، طولانى شدن این فرآیند، سبب ایجاد نگرانى و اضطراب در بیمار براى شناخت منشاء بیمارى اش مى شود، این در حالى است كه با ارجاع وى به روانپزشك در مراحل اولیه و توسط دیگر پزشكان، مى توان پیش از مزمن شدن بیمارى، به درمان آن كمك كرد.

•••

روانپزشكى رابط- مشاور

یكى از مسائلى كه جاى آن در جامعه پزشكى و بیمارستان هاى ما خالى است، بحث روانپزشكى رابط- مشاور است كه متاسفانه بایستى اقرار كرد ما در این زمینه از سایر كشورها عقب تر هستیم.در حقیقت زمانى كه بیمار از بعد جسمى دچار رنج و بیمارى مى شود، باید به این مسئله نیز توجه داشت كه وى علاوه بر بعد جسمانى، از نظر روانى نیز دچار مشكلاتى از قبیل استرس شده است.

دكتر همایون امینى روانپزشك در این زمینه مى گوید: هر بیمارى مزمن حتماً داراى یك بعد روانى نیز هست.

وى با اشاره به اینكه بیشتر بیمارى هاى جسمى، بیمارى هاى روان- تنى تلقى مى شود، مى افزاید: انواع سرطان ها، نارسایى هاى كبدى و كلیوى، فشار خون بالا و حتى ایدز كه سیر مزمن داشته و درمان آنها نیز طولانى مدت است، از نظر روانى و اجتماعى بایستى مورد بررسى قرار گرفته و چنین بیمارى هایى بیمارى رفتارى نیز تلقى شود.براى مثال افرادى كه دیابت دارند نباید درمان آنان را صرفاً تجویز انسولین قلمداد كرد، بلكه از آنجایى كه طى درمان جسمانى، عادات و رفتار فرد نیز تغییر پیدا مى كند، به منظور كنترل بیمارى، باید عوامل روانى بیمار را در نظر گرفت. زیرا در غیر این صورت، بیمار متحمل استرس زیادى خواهد شد.

دكتر امینى با اشاره به اینكه ضرورى است روانپزشكان «پیش آگهى» سیر بیمارى را پیش بینى كنند، بر اهمیت پاسخ هاى داده شده از طرف بیمار نسبت به نتایج سیر درمان تاكید كرد.

وى تصریح كرد: براى مثال افرادى كه ناراحتى قلبى داشته و نیازمند جراحى «باى پس» هستند، دچار افسردگى مى شوند كه در صورت درمان افسردگى، این افراد طول عمر بیشتر و با كیفیت بهترى نسبت به كسانى كه تحت درمان افسردگى قرار نگرفته اند، پیدا خواهند كرد.به گفته این روانپزشك، هرچند درمان هاى جراحى، منجر به افزایش طول عمر افراد مى شود، اما مادام كه سطح كیفیت زندگى ارتقا نیابد، چنین شیوه هایى از ارزشمندى لازم برخوردار نخواهد بود.

وى یكى از مهم ترین گام ها را براى افزایش و ارتقاى سطح زندگى، توجه به موضوع روانپزشكى رابط- مشاور و نیز بعد روانى- اجتماعى بیمارى هاى جسمى چشم و هم چشمى، انتظارات بیش از حد و توان والدین از فرزندان، سرعت بالاى زندگى و... همگى دست به دست هم داده اند تا اضطراب در زندگى روز افزون شود.

دكتر مظاهرى بدترین پیامد اضطراب را افسردگى مى داند كه به تدریج سبب افت عملكرد فرد مى شود. وى ادامه مى دهد: عوامل جسمى- روانى اضطراب به صورت تپش قلب، درد در قفسه سینه، ناراحتى هاى گوارشى مانند اسهال و استفراغ، دل درد هاى شدید و تنگى نفس است.

اختلالات طیف دو قطبى

اختلالات خلقى از شایع ترین بیمارى هاى روانپزشكى به شمار مى رود. طیف دو قطبى مجموعه اى از اختلالات خلقى محسوب مى شود.

دكتر امینى در این زمینه مى گوید: «بیماران مبتلا به اختلال خلقى دو قطبى، داراى یك دوره هاى «مانیا» (سرخوشى تحریك پذیرى پاتولوژیك به شكل بیمار گونه) هستند كه روانپزشكان معمولاً نوع شدید آن را به راحتى تشخیص مى دهند، اما در مراحلى كه بیمارى هنوز شدت نیافته است، بسیارى از پزشكان آن را تشخیص نمى دهند

وى با اشاره به اینكه برخى از بیمارى ها مانند افسردگى به راحتى توسط روانپزشكان تشخیص داده مى شود تصریح مى كند: معمولاً حالات سرخوشى بیمار گونه كمتر تشخیص داده مى شود. به عبارتى همه، علایم افسردگى ساده را مى شناسیم اما تغییرات رفتارى غیر طبیعى مانند ولخرجى، پرتحركى، پرحرفى و... كمتر تشخیص داده مى شود.وى با اشاره به اینكه در صورت دریافت نكردن آموزش هاى ویژه، فرد مبتلا به اختلالات دو قطبى سرانجام افسرده مى شود، یادآور شد: از آنجایى كه عوامل یاد شده (پرحرفى، ولخرجى و...) مى تواند در روابط و كاركرد فرد مشكل ایجاد كند، اهمیت درمان آن كمتر از درمان هاى افسردگى نیست.دكتر حسین هاشمى روانپزشك به عنوان یكى از شركت كنندگان در این همایش اظهار مى دارد: با توجه به آنكه حدود ۹۵ درصد مردم كشور به نوعى درگیر مسائل روانشناختى و روانشناسى شایع در جامعه از قبیل افسردگى ها و اضطراب ها هستند، توجه به بهداشت روان افراد و تشخیص بودجه جداگانه به این امر بسیار ضرورى است.وى با انتقاد از پائین بودن تعرفه هاى رشته روانپزشكى مى گوید: در صورت حل نشدن این مسئله، جامعه روانپزشكان كشور با مشكل روبه رو خواهند شد.

دكتر هاشمى مشكل قرارداد نبستن برخى از روانپزشكان با بیمه ها را از دیگر مشكلات موجود این رشته برشمرد كه روانپزشكان و در نهایت مردم را متضرر مى سازد.وى در پایان تصریح مى كند ضرورى است، با هدف حل معضلات این رشته تعیین تعرفه روانپزشكان با مشورت خود آنان انجام شود.

چهارشنبه 14/12/1392 - 9:19
بهداشت روانی

روانكاویِ «روانشناسى»

 

بابك زمانى

 

 

 

روانشناسى به عبارتى دانش كاركردهاى ذهن شامل شناخت هوش و... به روشى علمى و مبتنى بر تحقیقات علمى است و به عبارتى دیگر روانشناسى دانش سنجش این كاركردها در بالین بیماران و در افراد سالم است. از آنجا كه روانشناسى از یك سو به ادبیات، فلسفه و از سوى دیگر به پزشكى پهلو مى زند دانشى دشوار، جذاب و به غایت مفید به شمار مى رود. اما در واقعیت زندگى معناى روانشناسى به این دو حیطه محدود نمى ماند و معانى و كاربردهاى بسیار گوناگونى به خود مى گیرد كه مقصود حقیر نیز در این یادداشت شكافتن این معانى و كاربرد ها است نه آن تعاریف علمى و استاندارد.

مثلاً وقتى آقاى روانشناس در مشاجره اى با همسرشان - كه صد البته براى روانشناسان نیز افتد و دانى _ فریاد مى زنند «اى نارسى سیست نابكار این درآمد من و لباس به این قیمت؟» روانشناسى كاربردى شبیه فحش پیدا مى كند. و وقتى كه در كلاس روانشناسى نشسته اید و آرام آرام گچ دیوار را با ناخن مى سائید و معلم كم كم صحبت را به شخصیت آنتى سوسیال _ شخصیت ضداجتماع- مى كشاند و شما دست پس مى كشید روانشناسى چون یك ابزار اعمال قدرت به كار رفته است. همچنین وقتى كه دارید با مردى مصاحبه مى كنید كه مى گوید: من خودم روانشناسم مى توانم روان آدم ها را بخوانم چندین كتاب روانشناسى خوانده ام وقتى این دو نفر بیرون در راجع به من حرف مى زنند مى توانم بفهمم كه چه مى گویند: «به نظر مى رسد روانشناسى علامت یك بیمارى روحى باشد. البته روانشناسى كاربردهاى دیگرى هم دارد وقتى مى شنوید كه مثلاً رفع مشكلات روحى در نیم ساعت «یا» با مهندسى ذهن فكر خود را در یك روز بسازید» به نظر مى رسد روانشناسى كاربردى تجارى یافته باشد.

موضوع این نیست كه روانشناسى اضافه بر دو تعریف علمى فوق چنین معانى و كاربردهایى هم دارد. این موضوع اظهرمن الشمس است موضوع این است كه چگونه مى توان فارغ از این معانى به این دو موضوع علمى پرداخت؟ مسئله این است كه چگونه مى توان در رشته اى كه ذهنى به ذهنیتى مطلق مى پردازد به عینیتى علمى دست یافت؟ چگونه مى توان به حقیقت در تكاپوى روابط انسانى دست یافت و برفرض دست یافتن به این حقیقت با كدام روش مى توان بر آن تاثیر گذاشت؟ چگونه مى توان مشكلات جوانان را بررسى كرد بدون اینكه به مداخله اى سیاسى و بنابر مصلحت خانواده یا اجتماع دست زد؟ چگونه مى توان درباره مشكلات انسان ها در ارتباط با یكدیگر مشاوره كرد و یك سویه به قاضى نرفت؟ زندگى انسان آن هم در دنیاى مدرن برنده اى است كه هر آن هر چارچوبى را مى درد و نه تنها از زوایاى مختلف جلوه هاى گوناگونى دارد بلكه همواره منحصربه فرد و هر لحظه تازه است و در چنین شرایطى از فرمول ها و برچسب هاى از پیش پرداخته كارى برنمى آید. بنابراین همیارى و كمك نمى تواند خارج از چارچوب چند هزار ساله دوستى و انسانى باشد. در دنیایى كه كلیه احتیاجات جسمانى بشر در چند دقیقه با پست به در منزل فرستاده مى شود آیا با نیازها و مشكلات روحى او نیز مى توان این گونه برخورد كرد؟

اما راستى این تمایل به روانشناسى از كجا سرچشمه مى گیرد؟ آیا داشتن یك نمونه از این دستگاه - روح- مى تواند توجیه گر شناخت آن باشد؟ بى تردید این احساس تمایل به روانشناسى و میل به مداخله و مشاوره كه در بسیارى از مردم وجود دارد از همین احساس آشناى قیاس به نفس سرچشمه مى گیرد و بیهوده نیست كه بسیارى از مشاورین بلافاصله از خود مثال مى آورند! غافل از اینكه مفید بودن هر فنى بسته به علمى بودن آن است و علمى بودن آن فن نیز به میزان عینیت موجود در آن وابسته است و «دانش» روانشناسى دقیقاً در اجتناب از این احساس آشنا است كه شكل مى گیرد و نه در متابعت آن و چه كارى دشوارتر از این اجتناب.

واقعیت اما این است كه در میان قلاعى كه عقل گرایى مدرنیسم فتح كرد یا ادعاى فتح آنها را داشت روانكاوى سست ترین بود. اگر بنیاد انواع داروین اشاره بر واقعیات مهمى در تاریخ طبیعى دارد یا دیالكتیك تاریخى ماركس نوعى عقلانیت تاریخى است روانشناسى از همان ابتدا زیر بار ذهنیت تاریخى است. داستان هاى زیباى فروید شاید تنها دریچه اى باشند بر وجود پیچیده دنیاى درون و اینكه چنین دنیایى وجود دارد اما تعبیر و تفسیر این دنیا و اینكه با آن چه باید بكنیم به عبارت فوكو تحت تاثیر ذهنیات دوران است. شباهت روانكاوى با اعتراف كلیسایى كه فوكو بر آن تاكید مى كند یعنى «درمان از طریق ابراز» شاهدى بر این مدعا است. اگر چه سنگ و چوب سرد و سخت «كابین اعتراف» تبدیل به تخت  چرمى و نرم روانكاو شده است اما هسته مركزى این تفكر چندان تغییرى نكرده.

اما تاریخ روانشناسى آن هم از نوع مداخله گر و به شدت انسانى آن بسیار طولانى است. مى توان گفت به تعبیرى تاریخ ادبیات، تاریخ روانشناسى است و نه تنها ادبیات كه تاریخ هنر موضوعى جز انسان نداشته است و انسان _ بخوان روح انسان- همان قدر عمیق، پیچیده و زیبا است كه تاریخ هنر! تنها در این حیطه است كه زندگى و انسان به همان شكل نامتعین خود جلوه گر مى شوند. در هنر انسان به نوعى بى واسطه و بدون هیچ قضاوت اخلاقى و گاه حتى بى واسطه كلام مطرح مى شود و حالا براساس تئورى هاى مدرن نقد ادبى حتى روانشناسى هنرمند نیز تعبیر راز هنر نیست و حوادث هنرى، چون آب رودخانه زندگى كه هیچ گاه دوبار نمى گذرد، هر بار كه اثر هنرى خوانده، دیده یا شنیده مى شود دوباره و چندباره به كمك ذهن ناظر رخ مى دهند. مى توان در یك اثر هنرى دوباره و چندباره امكانات گوناگون زندگى را زیست و براى زندگى نیرویى واقعى گرفت. جنبه نامتعین زندگى با آخرین نظریات نوروبیولوژى نیز سازگارى دارد. در حال حاضر به نظر مى رسد در هیچ جایى از مغز برنامه اى براى درك یك تصویر كلى در قیاس با الگویى از پیش پرداخته از یك شىء یا یك مفهوم وجود نداشته باشد تنها كیفیات بسیار جزیى واقعیت- مثل طول موج هاى مختلف صدا و زوایاى مختلف در جهت یك خط- در قسمت هاى مجزاى مغز یعنى توسط سلول هاى عصبى جداگانه مورد شناخت قرار مى گیرند و تصویر كلى در هر زمان توسط تمامى مغز درك مى شود؛ احساسى كه همیشه متفاوت از پیش است باز هم چون رودخانه هراكلیت!

اگر انسان قرن پیش براى تعمق در مسائل عاطفى خود در رمان باباگوریو غرق مى شد یا ذهن خود را به دست مارسل پروست مى داد، اگر تفأل به حافظ مى زد تا در تلالو نامتعین غزل نقشى از خود ببیند یا در مكتب مولوى غوطه مى خورد حالا كافى است با چند صد تومان از اولین روزنامه فروشى مجله «روانشناسى ارزان و آسان براى همه» را بخرد و ساعتى در ترافیك مطالعه كند. یا حداكثر مى تواند به یك مشاور مراجعه كند نیم ساعتى را به گفت وگو بنشینند و مشاور براساس فرمول هایى كه از پیش درباره زندگى انسان ها دارد به او بگوید چه باید بكند. راستى چه اتفاقى افتاده آیا دانش مدرن مسئله روحى انسان را این قدر آسان حل كرده كه با همان سرعتى كه خود را براى هپاتیت واكسینه مى كنید مى توانید مسئله عاطفى خود را هم حل كنید؟ آیا مسائل انسانى آسان تر شده اند؟ یا شاید غناى زندگى از بین رفته! فقط رویه اى از زندگى را تجربه مى كنیم!

اینكه روانشناسى و مشاوره از چنین پیچ وخم ها و دشوارى هایى برخوردار است به هیچ وجه به این معنى نیست كه چنین دانشى اساساً یاوه است یا ما بدان نیازى نداریم. بلكه به این معنى است كه رسیدن به یك خلوص علمى در كار روانشناسى كار بسیار دشوار و در نتیجه ارزشمندى است. دشوارى كار نه تنها از اهمیت یك رشته علمى نمى كاهد بلكه ارج را بالاتر مى برد. هر شناختى در این حیطه نیازمند تجربه كافى در زندگى واقعى و احاطه كامل بر مسائل انسانى است اما توصیه و مشاوره براساس این شناخت تنها در طول زندگى به دست مى آید. آنكه مى خواهد به دیگرى در زندگى یارى برساند چاره اى ندارد جز آنكه با او زندگى كند.

در یك كلام روانشناسى و مشاوره نباید و نمى تواند خارج از چارچوب روابط متعارف انسانى و بدون اتكا به تاریخ فرهنگى بشر شكل بگیرد.

چهارشنبه 14/12/1392 - 9:18
بهداشت روانی

افسردگی سرماخوردگی روانی

از میان ناهنجاری های روانی، افسردگی شیوع و شهرت بسیار دارد تا جایی كه افسردگی را بیماری شایع، سرماخوردگی و البته قابل درمان می دانند. تقریباً می توان گفت هر كسی در زندگی اش این استعداد را دارد كه یك یا چند بار به افسردگی از نوع خفیف یا شدید مبتلا شود. آمار دختران افسرده به دو برابر پسران افسرده می رسد. تا جایی كه دكتر شهین علیایی زند عضو هیأت علمی دانشكده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه علامه طباطبایی، رسماً اعلام می كند كه افسردگی یك بیماری زنانه است!

افسردگی - شكل گیری و نوع آن به عوامل متعدد از جمله وراثت، جنسیت، عملكرد هورمون ها، استرس، تجارب خانوادگی و موفقیت یا شكست در مدرسه، محیط كار یا زندگی بستگی دارد.

وقتی غم و غصه شدت پیدا می كند، وقتی فرد دچار ناامیدی از تغییر شرایط و بهبود اوضاع می شود، وقتی از لذت دنیا كناره بگیرد، انزوا پیشه كند، وقتی آه و ناله او به قدری عمیق باشد كه قادر به انجام كارهای روز مره اش نباشد و از خودش و محیط پیرامونش بدش بیاید، دنیا را تیره و تار ببیند، میل به غذا و فعالیت جنسی اش كم شود، تحرك بدنی و ورزشی اش بشدت كاهش پیدا كند، دنیا را با عینك دودی ببیند و به تاریكی، خمودی، خواب زیاد، بی حالی، بی حوصلگی و میل به مرگ و در شدیدترین نوعش میل به خودكشی داشته باشد خواهیم گفت كه «افسردگی» میهمان فرد شده است. حضور در فضاهای نمناك و تاریك، كاهش «سروتونین» در مغز، از دست دادن یك عزیز، فقدان یك رابطه، شكست عاطفی و ضربه های روحی، شكست در عشق، ورشكستگی مالی، پیری و از كار افتادگی، نقص عضو و احساس بی كفایتی، طرد شدگی از خانواده و اجتماع، احساس عدم قدرت در ارائه راه حل و بهبود اوضاع و شرایط، داشتن هوش و استعداد فراوان علمی و نداشتن امكانات برای شكوفا شدن آن، نداشتن حمایت عاطفی و سنگ صبور، از دست دادن معنای زیبای زندگی، همه و همه به احساس یأس و ناامیدی و در نهایت «افسردگی» منجر می شود. فرد افسرده دنیا را از دریچه نگاهش - كه حالا وارونه شده است - می بیند. «آدم ها بد هستند. خوبی وجود ندارد. زندگی به چه دردی می خورد. چه كسی هست كه مرا درك كند. چه كسی هست كه به من كمك كند. من دیگر نمی توانم موقعیت قبلی ام را به دست بیاورم. بهتر است بمیرم. مرگ بهتر از این زندگی است. خدایا مرگ مرا برسان. آه. آه. آه. خدا! خدا! خدا!» این ها جملاتی هستند كه انسان افسرده با خود زمزمه می كند. راه بهتر آن است كه در قدم اول به او اعتماد كنیم بداند كه دوستش داریم و بفهمد كه وجودش چقدر برای ما باارزش و مورد نیاز است. به حمایت عاطفی و البته مالی او بپردازیم. اگر بیماری اش شدت پیدا كرده می توان به روان پزشك مراجعه كرد و بیماری را موقتاً با دارو كنترل كرد. در شدیدترین حالت آن كه به خودكشی می انجامد نیاز به «درمان با شوك الكتریكی T.C.E» است كه در حین آن به كار درمانی، دارو درمانی و در نهایت به روان درمانی عمیق وشناخت درمانی مداوم نیاز است. حضور گهگاه در پارك و فضاهایی سرسبز با نور خورشید، مسافرت، گردش و تفریح، مشغولیت با گل و باغبانی، دیدار دوستان و خویشاوندان، ترغیب فرد به شادمانی، كوه پیمایی، ورزش، تغذیه سالم و مقوی، ایجاد شغل درآمدزا و مشغولیت فكری، اعتماد و عشق به او و دادن مسؤولیت متناسب با توانایی اش او را بیش از گذشته به زنده ماندن و زندگی شادمانه امیدوار می كند. در هر صورت با كمك روانشناس و تیم تخصصی و نیز خانواده فرد بیمار، باید به او كمك كرد تا خودش به درمان خود اقدام كند. باید در فرآیند شناختی او تأثیر مثبت وارد كرد تا فرد بیمار از تك تك مسائل زندگی - تا هر چقدر كه می تواند- تعبیری نیكو بسازد و بداند كه حل تمام مسائل زندگی از عهده او خارج است كه خودش را با همه نقاط قوت و ضعفی كه دارد قبول داشته باشد. در درمان شناختی فرد این نگاه را پیدا می كند كه خودش را همین طور كه هست دوست داشته باشد و خودش را ترجمه نكند اطرافیان هم سعی كنند او را ترجمه نكنند. كمال گرایی و ایده آل گرایی او تا حد امكان تعدیل می شود. او به واقعیت های زندگی حتی تلخی ها و شكست هایش لبخند می زند. برای هر شكست تعبیری نیكو می سازد حتی برخی شكست ها را موفقیت می پندارد و برخی غم ها را شادی از گذشته رضایت دارد و عبرت می گیرد. به آینده خوش بین است اما زندگی در اینجا و اكنون را تجربه می كند. تا هر چقدر كه می تواند.

در افسردگی های عمیق نیاز به بستری شدن و شوك الكتریكی وجود دارد. پس با توجه به طولانی مدت بودن درمان این نوع بیماریها به اطرافیان بیمار پیشنهاد می شود در بهبودی او عجله نكنند. بسته به اوضاع، شرایط، درمان افسردگی گاه تا چند سال طول می كشد. باید به بیمار فرصت بهبودی بدهیم و به اصلاح باورهای او و زیبا كردن شناختش كمك كرد. هیچ چیز به اندازه ایمان و توكل به خدا و باورهای عمیق مذهبی، عشق بی نهایت، اعتماد و همدلی، شادمانی همیشگی، شناخت عمیق و داشتن معنای نیكو برای زندگی، كاردرآمدزا و اشتغال فكری مثبت، نور كافی، تغذیه، ورزش، مسافرت، گردش و تفریح نمی تواند به كاهش افسردگی منجر شود. هرچند كه كشف و رفع علت اصلی بیماری با توجه به مور خاص (مطالعه موردی) در درمان بیماری اثری به غایت حیرت انگیز دارد.

مراقب باشیم كه اقتدار و توانایی بیمار را زیر سؤال نبریم و كاری نكنیم كه او احساس ضعف و گناه كند. به بیمار عشق بورزیم و به او اعتماد كنیم تا باور كند دوست داشتنی و مورد نیاز است.

آری این است راه بهتر، عشق و البته اعتماد!

چهارشنبه 14/12/1392 - 9:18
اعتیاد و سیگار

تكنولوژی نوین و مواد مخدر

 

 

 

 

  

 

لیلا خاكسار

هر ساله در روز جهانی مبارزه با مواد مخدر، مقدار زیادی مواد افیونی كه توسط نیروی انتظامی كشف شده به آتش كشیده می شود، سازمان های دولتی و غیردولتی گزارش های متعددی از عملكرد خود در طول سال ارائه می دهند و هشدارهای مختلفی از سوی مسئولین به مردم داده می شود، اما از آنجایی كه خلافكاران همیشه یك مرحله از پلیس و چندین مرحله از مردم جلوتر هستند خطرات متعددی همواره به شكل های مختلف جامعه و جوانان را تهدید می كند. یكی از این خطرات كه با شكل و شمایلی جذاب جامعه را مورد هدف قرار داده استفاده از تكنولوژی های جدید ارتباطی از جمله اینترنت در جهت اغفال جوانان به سوی استفاده و قاچاق مواد مخدر از طریق این شبكه جهانی است.

اینترنت در جامعه ما كه اكثریت را جوانان تشكیل می دهد از جاذبه بالایی برخوردار است و همین جذابیت چنانچه مورد بررسی و آگاهی لازم قرار نگیرد منجر به فراهم آوردن بستری خطرناك برای جوانان در زمینه مواد مخدر خواهد شد، هم زمان با روز جهانی مواد مخدر، تصمیم گرفتیم در زمینه خطرات تكنولوژی نوین ارتباطی اطلاعاتی به خوانندگان ارائه دهیم كه در این گزارش می خوانید.

عملكرد دو سویه فناوری اطلاعات به عنوان بزرگترین ابزار توسعه در عصر حاضر كه یك سوی آن استفاده از IT در جهت پیشرفت علم، اقتصاد، فرهنگ و... می باشد و جهت دیگر آن فرصت طلبانی كه با استفاده ابزاری از این فناوری قدرتمند، اعمال خلاف فراوانی را انجام داده و سودهای كلانی به دست می آورند.

از طرف دیگر، اعتیاد به مواد مخدر در جهان امروز و به خصوص در كشور ایران، یكی از مهم تر ین مشكلات اجتماعی، اقتصادی و بهداشتی است كه عوارض ناشی از آن تهدیدی جدی برای جامعه بشری محسوب شده و موجب ركود اجتماعی در زمینه های مختلف می شود. همچنین ویرانگری های حاصل از آن، زمینه ساز سقوط بسیاری از ارزش ها و هنجارهای فرهنگی و اخلاقی شده و بدین ترتیب سلامت جامعه را به طور جدی به مخاطره می اندازد، تا آنجا كه تحلیلگران مسایل سیاسی و اجتماعی براین باورند كه در تهاجم و نفوذ فرهنگی، پدیده مواد مخدر عامل به تباهی كشیدن و انحطاط اخلاقی جوامع به شمار می رود.

پس از بررسی حدود صد سایت كه در اینترنت در این زمینه فعالیت داشتند، به طور كلی استفاده منفی از اینترنت و IT در مقوله اعتیاد به چند بخش تقسیم شده، فرهنگ سازی، تبلیغ، فروش و خدمات ارائه شده پس از مصرف مواد مخدر.

این مراحل كاملاً پیوسته است. یعنی مجموعه سایت هایی كه در این زمینه فعالیت دارند ابتدا فرهنگ استفاده از مواد مخدر را در بیننده جا می اندازند و آن را امری عادی قلمداد می كنند، سپس به تبلیغ مواد مخدر می پردازند.بعد از ایجاد تمایل در بیننده، اقدام به فروش این مواد افیونی می كنند و در نهایت برای این كه فرد معتاد دچار مشكلاتی از قبیل آزمون های مواد مخدر برای شركت در امتحان های كاریابی، ورزشی یا آموزشی نشود خدماتی به وی ارائه می كنند تا بتوانند این آزمون ها را با موفقیت پشت سر بگذارد.

فرهنگ سازی

قبل از این كه استفاده از یك وسیله یا ماده به صورت گسترده در جامعه رواج یابد، لازم است كه فرهنگ استفاده از آن در اذهان مردم جامعه نقش بندد. بنابر این فروشندگان مواد مخدر سعی دارند ابتدا قبح ذاتی را كه از مواد مخدر در افكار مردم نقش بسته است از بین ببرند و برای رسیدن به این هدف سعی می كنند تا مواد مخدر را همانند یك كالای عادی برای مردم و به خصوص جوانان به تصویر بكشند.بنابر این آنها در سایت خود به آموزش كشت و روش استعمال مواد مخدر می پردازند. همچنین در این سایت ها لیست تمامی مواد مخدر قرار دارد. یك مطلب جالب در این سایت ها بازی های مواد مخدری بود كه به صورت كاملاً پیشرفته ایجاد شده و جذابیت بسیاری به خصوص برای نوجوانان و جوانان دارد. در این بازی ها كاربر در نقش قاچاقچیان مواد مخدر قرار می گیرد و كارهای مختلفی را كه آنها در عالم واقعیت انجام می دهند در یك محیط مجازی انجام می دهد.مطلب جالب دیگر ایجاد مزرعه مجازی كشت مواد مخدر است كه در آن كاربر می تواند مراحل مختلف كشت مواد مخدر را از طریق نرم افزار تصویری فرا بگیرد.

یكی از كاربران اینترنت در مورد بازی كه در ارتباط با مواد مخدر بوده می گوید: برعكس تمام بازی های موجود این بازی حجم بسیار كمی دارد و اصلاً ظاهر گرافیكی ندارد و مثل پنجره های معمولی ویندوز باز می شود و تا مدت ها من به این بازی معتاد شده بودم و زندگیم شده بود این بازی، در این بازی شما به عنوان یك قاچاقچی مواد فروش و قهرمان اصلی بازی باید با سفر به شهرهای مختلف، معاملات مواد مخدر انجام دهید. یعنی اول بازی با مقداری پول مشخص شروع به خرید مواد می كنید و حالا با در نظر گرفتن شانس و تجربه باید در فروش یا خرید مجدد انواع مواد، به موقع و در شهر مناسب اقدام كنید. تازه در این بین ممكن بود كه توسط پلیس هم شناسایی شوید، این بازی به گونه ای بود كه علاقه را در بین كسانی كه مایل به فعالیت های اقتصادی از نوع خرید و فروش مواد مخدر هستند، را تشدید می كرد. در طول بازی، مدت مشخصی برای خرید و فروش وجود داشت و هر اندازه كه پول به دست می آمد به عنوان امتیاز محسوب می شد. قیمت ها هم روز به روز و از شهری به شهر دیگر تغییر می كند و بعد از چند بار بازی یك سری منطق های بازی به دست بازیكن می آید. در صورتی كه خود نویسنده های بازی معتقد هستند كل بازی براساس شانس و اتفاق است و از هیچ قانون خاصی تبعیت نمی كند. نكات دیگری نیز وجود دارد و آن این كه می توانی از چند نزول خوار وام  بگیری تا بتوانی معاملات كلان انجام بدهی و این وام ها بهره های متفاوت دارد و این كه از چه كسی و چه موقع پول بگیری خیلی مهم است و یكسری خبرچین هم خبرهایی از برنامه هایی آینده پلیس برای دستگیری قاچاقچیان و یا جمع آوری نوع خاصی از مواد (هروئین، كوكائین، اسید، Crack و...) به تو می دهد، یك ویژگی هم دارد وقتی كه مدت بازی به پایان می رسد با توجه به پول باقیمانده یك كد چند حرفی هم به تو تعلق می گیرد كه می توانی بعداً و در فرصت دیگری بازی را ادامه بدهی.

وی می گوید: زمانی كه مشغول این بازی بود م اینقدر جذب بازی می شدم كه ممكن بود از تشنگی یا گرسنگی بمیرم یا از فرط خیره شدن به كامپیوتر كور شوم ولی حاضر نبودم كه دست از این بازی بردارم. جالب این است كه پایه و اساس این بازی خرید و فروش مواد مخدر است كه بسیار منفی است و اگر سیگاری باشی، به خاطر فعالیت زیاد مغزی در حین بازی، ناخودآگاه چند پاكت سیگار می كشید، بدون این كه متوجه این قضیه باشید.

این بازی و بازی های كامپیوتری نظیر آن در كامپیوترها و دنیای اینترنت كه چندان هم غیرقابل دسترس برای نوجوانان و جوانان نیست، كم نیستند .هر روز علاقه به بازی های كامپیوتری در میان این قشر بیشتر می شود و جاذبه این بازی ها، امری انكارناپذیر است، به ویژه برای نوجوانان كه با ذهن جست وجوگر خود پیوسته به دنبال كشف موضوعات جدید هستند.اما بنابه گفته كارشناسان و صاحبنظران طراحان و برنامه نویسان این بازی ها، علاوه بر ایجاد سرگرمی به دنبال فرهنگ سازی و تأثیرگذاری بر فكر و اندیشه قشر جوان نیز هستند و در كشوری مانند كشور ما كه جمعیت جوان بالایی دارد. این خطرات همواره این قشر را در معرض تهدید قرار می دهد.

در دنیای كامپیوتر به دلیل ارتباط كاملاً مستقیم و بی واسطه با موضوعی خاص و تمركز بیش از حد و همچنین علاقه مندی به موضوع كه كاربر را از فعالیت های دیگر باز می دارد و با كنجكاوی تمام به سوی استفاده از این وسیله می كشاند، حساسیت نیز بسیار بالاست و به همان اندازه هم خطر آسیب پذیری وجود دارد.

فناوری اطلاعات همان طور كه همه می دانیم همیشه هم چندان مثبت نیست و اگر در مسیر دقیقی قرار نگیرد، می تواند خطرات زیادی به دنبال داشته باشد كه یكی از آنها از بین رفتن قبح مواد مخدر و استفاده از آن است.

نتایج بررسی های هیأت بین المللی كنترل مواد مخدر

در گزارش هیأت بین المللی كنترل مواد مخدر استفاده از تكنولوژی را به دو صورت ذكر می كند كه گروه های قاچاقچی مواد مخدر به دو صورت متمایز از تكنولوژی جدید استفاده می كنند. این گروه ها از تكنولوژی جدید برای بهبود كارایی روش های تولید و حمل مواد خود از طریق ارتباطات امن و سریع و نیز حفاظت شخصی و فعالیت های غیرقانونی خود در برابر تحقیقات ارگان های انتظامی مواد مخدر استفاده كرده و در برخی مواقع نیز از فنون حمله در این خصوص بهره می گیرند. تكنولوژی های جدید گروه های قاچاقچی مواد مخدر را قادر می سازد تا جرایم سنتی را با روش های جدید مرتكب شود. به عنوان مثال اطلاعات مربوط به محموله های مواد مخدر غیرقانونی خود را به صورت پیام های رمزدار ارسال یا تطهیر پول های ناشی از قاچاق مواد مخدر از طریق انتقال الكترونیكی و ارتكاب جرایم جدید با ابزار جدید مثل استفاده از جنگ اطلاعاتی یا حملات دیجیتالی علیه فعالیت های اطلاعاتی ارگان های انتظامی مواد مخدر از جمله استفاده هایی است كه گروه های قاچاقچی از تكنولوژی جدید می نمایند.در این گزارش همچنین ذكر شده قاچاقچیان مواد مخدر از رایانه و تجهیزات الكترونیكی برای ذخیره اطلاعات مربوط به شماره حساب های بانكی، جزئیات مربوط به همكاران، بانك های اطلاعاتی مربوط به اموال و فعالیت های مالی، فروش و سایر سوابق كاری، دستور ساخت مواد مخدر مصنوعی و پست های الكترونیكی و سایر مكاتبات استفاده می كنند. نمایندگان این افراد از طریق تلفن، نمابر، نامه  یا رایانه دستورات لازم را در خصوص تحویل محموله ها، معرفی رابط برای سرویس حمل و نقل و محل ارسال پول های حاصل دریافت می كنند.

كارت های تلفن، رادیوهای با طول موج بلند، سایت های ممنوعه اینترنتی، رمزبندی و تلفن های همراه امنیت بیشتری را برای قاچاقچیان به وجود آورده است.

اعضای سازمان های قاچاقچی مواد مخدر می توانند رایانه های خود را برای مقابله با اقدامات احتمالی نیروهای انتظامی كه در زمینه شناسایی و تحقیقات صورت می گیرد، برنامه ریزی كنند. این تكنیك ها از آنجایی كه قاچاقچیان مواد مخدر به ندرت مقر خود را برای سازماندهی یا نظارت بر فعالیتهایشان ترك می كنند از ارزش بالایی برخوردار است.

تطهیر پول از طریق اینترنت

پلیس مواد مخدر در هنگ كنگ گزارش كرده كه شناسایی عملیات تطهیر پول های ناشی از مواد مخدر به دلیل تجارت الكترونیكی و تسهیلات بانكی اینترنتی بسیار مشكل شده است. قاچاقچیان مواد مخدر عمدتاً با استفاده از كارت های یك بار مصرف تلفن همراه كه می توان آن را بدون نام خریداری كرد با یكدیگر در تماس هستند. در چین موردی گزارش شده كه در آن مجرمین سعی داشتند، جزئیات و وضعیت یك محموله تجاری را برای جلوگیری از شناسایی آن در بانك اطلاعاتی گمرك تغییر دهند.

همچنین قاچاقچیان مواد مخدر در استرالیا از تسهیلاتی كه توسط سرویس های حمل و نقل جهانی به كلیه مشتریان جهت ردیابی محموله خود از طریق سایت اینترنتی شركت ارائه می شود، استفاده می كنند. هر گونه تأخیر در حمل برای قاچاقچیان به منزله آن است كه محموله تحت كنترل و نظارت نیروی انتظامی (Controlled delivery) می باشد. به همین دلیل مسئولین نیروهای انتظامی مواد مخدر كه درگیر این گونه عملیات باشند بایستی اقدامات خود را در حداقل زمان ممكن انجام دهند تا از سوءظن قاچاقچیان اجتناب شود.همچنین در گزارش هیأت بین المللی مبارزه با مواد مخدر در مورد بسیاری از كشورها كه با این مشكل روبه رو هستند توضیحاتی داده شده كه همه آنها دلیل بر وجود و بروز پدیده ای است كه خطر آن روز به روز جدی تر می شود.

دكتر علی هاشمی دبیر كل ستاد مبارزه با مواد مخدر در گفت وگوی اختصاصی با همشهری، در ارتباط با خطر مواد مخدر و قاچاق آن در ایران از طریق اینترنت می گوید: در كشور ما هنوز جریان جدی كه نشانگر استفاده از اینترنت برای این كار باشد وجود ندارد و گزارش موثقی در این باره به دست نیامده، اما از آنجایی كه دنیای ارتباطات وسعت جهانی پیدا كرده و ابزارهای ارتباطی در فاصله ای بسیار اندك یافته های خود را در اختیار همه كاربران اینترنتی قرار می دهند. نگاه به این مسئله نیز باید در اولویت قرار گیرد و با ابزارهای آگاهی دهنده و اطلاع رسانی دقیق به اقشار مختلف جامعه به ویژه جوانان كه مهم ترین طیف استفاده كننده از اینترنت هستند، اطلاعات هشدار دهنده ارائه شود.ستاد مبارزه با مواد مخدر نیز در این راستا سایت هایی راه اندازی كرده كه اطلاعات محققان، كارشناسان و پایان نامه های دقیق و ارزنده دانشجویان در آن وجود دارد كه كاربران اینترنت می توانند با مراجعه به آنها از اطلاعات لازم برخوردار شوند.وی همچنین می گوید: سال ها پیش ما جامعه را از مصرف داروها و مواد مخدر صنعتی مصون می دانستیم و آمار جدی در مورد استفاده از این مواد وجود نداشت، اما هم اكنون می بینیم كه علیرغم بالا نبودن آمار این مصرف كنندگان اما این خطر جوانان ما را همواره تهدید می كند. در مورد خطرات اینترنت نیز امروز باید هشیار بود و آگاهی های لازم را به جامعه داد. هر چند كه در حال حاضر بیشتر مصرف كنندگان مواد مخدر به شكل سنتی آن را تهیه می كنند، اما از ورود روش های دیگر نیز نباید غافل ماند.

چهارشنبه 14/12/1392 - 9:17
كودك

هیچ وقت مستقیم «نه» نگویید

   بله، شما می توانید كودكتان را، حتی زمانی كه به حرفتان گوش نمی دهد، تربیت كنید. با اجرای این كارها به راحتی می توانید جلوی عصبانیت، جیغ كشیدن و گریه آنها را بگیرید.

«كوبی» پسر ۱۸ ماهه ام، زغال اخته را از روی صندلی اش به زمین پرتاب می كند، دم سگمان را می كشد و زمانی كه او عمداً  مداد شمعی را در دهانش می كند به طور موذیانه ای به چشمان من زل می زند. او این قبیل كارها را هر روز انجام می دهد، اگر چه ما بارها و بارها به او می گفتیم: «غذا را پرت نكن!؛ مؤدب باش!  و چیزی در دهانت نگذار!» ولی آیا گوش او بدهكار بود؟

به گفته یكی از متخصصین: «رفتار كودكانه دلیل بر بی ادبی نیست. اعمال منفی كودك یك ساله نشان دهنده عدم صلاحیت شما نیست بلكه فقط تأثیرات كاوشگرانه ای از كارهایی است كه در اطراف او انجام می شود.» رفتار او معمولاً  واكنش هایی در مورد محدودیت  مهارتهایش است. بچه شیطان و موذی، كودكی است كه به دلیل این كه به راحتی نمی تواند بگوید: «من با آن عروسك می خواهم بازی كنم.» به اسباب بازی دیگران چنگ می زند. به علاوه، كودكان زیر ۲ سال نمی توانند عواقب كارهایشان را پیش بینی كنند. یكی از كارشناسان می گوید: «كودكان نوپا، خواسته های خیلی كوچكی دارند.» «اگر آنها از چیزی خوششان بیاید، به دنبالش می روند

ولی با این وجود، متوجه می شوید كه رفتار كودكتان را نباید نادیده بگیرید. به عقیده یكی از كارشناسان «فكر كردن و یافتن راهكاری برای یاد دادن، خیلی بهتر از تنبیه كردن است.» «هدف شما این است كه به فرزندتان در درك محدودیت ها بدون نادیده گرفتن خواسته هایش در یادگیری و كنجكاوی كمك كنید

دفاع در حالت عصبانیت

برای بازی كردن فرزندتان محیطی كاملاً  امن و آرام را آماده سازید. اگر وسایل شكستنی را از دسترس بچه ها دور كنید، راههای خروج به حیاط را ببندید و خانه را پر از اسباب بازی و كتابهای مورد علاقه شان كنید، مطمئناً  متوجه خواهید شد كه از كلمه «نه» كمتر استفاده می كنید. سپس محدوده چیزهایی كه برایتان از اهمیت خاصی برخوردار است را مشخص كنید. بعضی از قوانین نیز كاملاً  واضح و روشن است، مانند این كه به هیچ عنوان به اجاق گاز و بخاری دست نزنید. ولی در مورد شلپ شلپ كردن در حمام چه؟ اگر به پر كردن وان حمام اهمیت نمی دهید و به كودكتان اجازه آب بازی نمی دهید، این قانون را به مدت طولانی ادامه ندهید.

سپس، خود را بیشتر از پیش آماده كنید. چون فرزندتان ممكن است با گفتن كلمه ساده «نه» منظور شما را متوجه نشود. از جملاتی با معنای مثبت استفاده كنید مانند «مامان را گاز نگیر» یا «دست نزن چون این فنجان داغ است.» گاهی اوقات، ممكن است برای رسیدن به این هدف زمان زیادی وقت لازم باشد.

همچنین، به كودك نوپای خود بگویید كه چه كاری می تواند انجام دهد. اگر او روی كاناپه می پرد، بگویید: «مبل جای پریدن نیست، لطفاً برای پریدن بیرون برو.» در حقیقت، سرگرمی و جهت دادن مجدد، قوی ترین ابزار راهكاری برای شما می باشد. به عقیده یكی از كارشناسان «زیبایی و جذابیت كودكان در این سن این است كه به راحتی تغییر مسیر می دهند.» «حافظه آنها بسیار كوچك است، وقتی شما آنها را به فعالیت دیگری مشغول می كنید، دیگر آنها به گذشته نگاه نمی كنند

برای اكثر كودكان، اعمال و رفتار قابل درك تر از كلمات است. فرزندتان را از بلندی پایین آورید سپس او منظور شما را از روی چهره تان می خواند. آنطور كه انتظار می رود، كودكان كوچكتر از ۱۸ ماه نمی توانند معنای كلام شما را بفهمند، بنابراین به كودك نشان دهید كه منظورتان چیست. به او بگویید: «مداد شمعی را نخور» این كار زمانی به نتیجه می رسد كه شما نیز دست او را همراه با مداد شمعی از دهانش بیرون آورید.

حركات و رفتار شما، وفاداری به قوانین را تقویت می كند. به عنوان نمونه، اگر فرزندتان در هنگام بازی كودكی را زد، شما می توانید با استفاده از ۳ روش او را متوجه كار زشتش كنید: اول این كه، به او اخطار دهید: «نه، تو نباید كسی را بزنی. زدن كار بسیار بدی است.» در مرحله دوم، اگر دوباره این كار را تكرار كرد فرزندتان را به طرف دیگری از اتاق ببرید. سوم این كه، به او در مورد این كار تذكر داده و او را به آرامی به خانه تان ببرید.

تنبیه بدنی، فقط به كودك می آموزد كه زدن كار مجاز و موجهی است و حتی گاهی اوقات در این سن بسیار نامناسب است. به عقیده یكی از كارشناسان «كودكان دو سال و نیمه تا سه سال قدرت  حافظه خوبی ندارند و یا رابطه علت و معلولی كه باعث بعضی از مفاهیم در این فاصله می شوند را نمی فهمند

ناامیدی های جزیی و كوچك

اگر، زمانی كه به فرزندتان «نه» می گویید، احساس گناه می كنید، به خاطر بسپارید كه این كار در دوره طولانی باعث بدتر شدن وضع موجود می شود. وقتی او جیغ می زند یا از روی خشم چیزی را پرتاب می كند، اگر در عوض، احساساتش را درك كنید او كم كم آرام خواهد شد. بگویید: «می دانم كه ناراحتی تو به خاطر نداشتن بستنی است.» حتی اگر فرزندتان منظور شما را درك نمی كند، بالاخره می فهمد كه داشتن واكنش های احساسی و عاطفی یك امری عادی است- حتی اگر خوشحال نباشد- اما كم كم می داند كه هر چیزی و هر كاری قوانین خاص خود را دارد.

تشویق كردن كودك در تقویت گفتار یكی دیگر از راهكارهای قوی محسوب می شود. یكی از كارشناسان می گوید: «وقتی فرزندتان ناله می كند و جیغ می كشد، خیلی راحت است كه آن چه را كه فكر می كند می خواهد را به او بدهید.» «اما اگر به او یاد دهید كه بگوید» شیر بیشتر «بالاخره كودكتان یاد می گیرد كه برای برآورده شدن نیازهایش از كلمات استفاده كند.» جایزه به خاطر كلماتش و درك جدید از خودكنترلی با توجه فراوان شما- مانند رضایت با تكان سر، در آغوش گرفتن یا تشویق كردن در بكارگیری كلمات- در نهایت باعث می شود او بداند كاری را كه انجام می دهد درست است.

روش صحیح عكس العمل نشان دادن

همیشه، اولین واكنش شما ممكن است بهترین نباشد. این جدول روش مناسب در مقابل كارهای ناجور و مشترك كودك را نشان می دهد.

اگر فرزندتان...

سیم برق را از پریز بیرون می كشد

وقتی او را با خود می برید شما را می  زند

وسط خیابان می پرد

هنگام توپ بازی جیغ می كشد

شما انجام می دهید...

از آن طرف اتاق فریاد می كشید «سیم برق را از پریز در نیاور

به پشت او می زنید.

فریاد می كشید «نه» و او را از پشت به طرف خودتان می كشید.

وقتی كه او جیغ می كشد غیرقابل تحمل شده و شما تسلیم می شوید.

به جای این كه...

بگویید: «به سیم دست نزن» آن را از دستش بگیرید و در عوض یك كامیون و یا یك توپ به او بدهید.

بگویید: «می دانم كه چرا ناراحتی، اما زدن كار خوبی نیست.» اگر باز در انجام این كار مصر بود، او را از خود دور كنید.

او را تا نزدیك خیابان كنترل كرده و دست او را بگیرید. بگویید. «همیشه برای عبور كردن از خیابان دستت را به من بده

كار او را نادیده گرفته و بگویید: «از صدای زیبایت استفاده كن، یعنی چیزهایی مثل این: بگو لطفا بالا»

ترجمه: رزیتا شاهرخ

منبع: parents

چهارشنبه 14/12/1392 - 9:17
خانواده

نقش اساسی پدر و مادر در انتخاب شغل فرزندان

 

كارآفرینی به پشتوانه خانواده

 

 

 

 

  

 

عكس: محمدرضا شاهرخی نژاد

مریم پاپی

بچه های بزرگ هر خانواده كارنامه عملكرد آن هستند. شرایط محیطی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی كه خانواده برای فرزندانش فراهم می كند، هنگامی بخوبی آشكار می شود كه آنها شاغل شوند. نخستین شغل، نقطه آغاز استقلال فرد از خانواده است و فرزندان تا پیش از این مجبورند به طور مستقیم یا غیرمستقیم تحت پوشش خانواده باشند.

خانواده به عنوان كوچكترین ساختار اجتماعی از مشكلات اجتماع متاثر است. از همین روست كه اشتغال نیز یكی از مهمترین دغدغه های خانواده هاست. این موضوع در خانواده هایی كه فرزندان حاضر نیستند به شغل خانوادگی كه تامین كننده مخارج خانواده است بپردازند یا این امكان برایشان وجود ندارد، بروز می كند. استخدام توسط یك كارفرمای دولتی یا غیردولتی راهی ست كه مسیر اكثر فرزندان خانواده به آن ختم می شود. در مقابل عده كمتری هستند كه به شروع یك شغل جدید تن می دهند.

كارآفرینی كه آغاز یك شغل تولیدی یا خدماتی جدید تعریف می شود، به عوامل متعددی وابسته است. اكثر كارآفرینی هایی كه توسط جوانان صورت می گیرد، ارتباط مستقیمی با دارا بودن سرمایه اولیه كه اغلب خانواده ها آن را در اختیار جوانان قرار می دهند دارد. البته شرایط دیگری همچون تامین این بودجه توسط خود جوان وجود دارد كه نشان دهنده آمادگی روحی این افراد برای آغاز شغلی ست كه باید همه مشكلات و مسائل و البته مزایای آن را قبول كنند.

در كنار نقش خانواده در ایجاد روحیه كارآفرینی جوانان، آموزش های كارآفرینی كه به گفته كارشناسان باید به 10 درصد افراد جامعه داده شود نیز در گرایش افراد به كارآفرینی و موفقیت آنها در این كار سهم دارد.

خانواده به عنوان انتقال دهنده جبهه ای از اصطلاحات، آئین ها و رفتارهای اجتماعی می  تواند نقش ثمربخش خود را جهت آشنایی با مفاهیمی مثل: توفیق طلبی ، استقلال طلبی و خطرپذیری در عرصه فعالیت اقتصادی و همسازی با واقعیت های كاری در جامعه، به فرزندان خود آموزش دهد.

بهرام باقری - كارشناس ارشد جامعه شناسی - معتقد است، وقتی پدر یا مادر همچون الگویی تلاشگر و موثر در عرصه كار و تولید در جامعه ظاهر شوند،  كاركردهای مثبت ناشی از فعالیت آنها فرزند را به سمت و سویی ترغیب می كند تا ذهن خود را به صورتی منسجم و ثمربخش به ادامه شغل والدین یا حرفه ای جدیدتر سوق دهد. برای چنین فردی دستیابی به منابع اقتصادی ناشی از كار و تسخیر فضاهای جدید، ارزش تلقی می شود. چنین طرز تلقی از دنیای پیرامون، ذهن فرد را نسبت به خلق ایده ای نو و استقلال اقتصادی و كسب موفقیت، دگرگون می سازد. در این مرحله، نوجوان یا جوان ایده كاری خود را با خانواده در میان می گذارد و چه بسا بتواند از تجربیات و رهنمودهای والدین و احتمالا حمایت مالی و اجتماعی آنها بهره مند شود.

بر اساس تحقیقات این پژوهشگر اجتماعی، میزان تحصیلات، نوع شغل والدین، ساخت خانواده، روابط خانوادگی (خصوصا رابطه والدین با فرزندان)، درآمد خانواده و میزان برخورداری از امكانات رفاهی در شكل گیری فرهنگ كار در خانواده می تواند تاثیر داشته باشد. انسان های متفاوت، توانمندی های متفاوتی دارند كه اگر از همان دوران نوجوانی در مسیر مشخص هدایت شوند،  می توانند با خلق ایده های جدید خود، تغییر در روند تولید و بالطبع تغییر در فرآیند تكنولوژی را آسان كنند.

ایران از پله های آغازین بالا می رود

براساس پژوهش های انجام شده در آمریكا، 99 درصد كسب و كارهای این كشور كسب و كار كوچك با كمتر از 100 نفر در هر كسب و كار و اكثر كسب و كارها توسط مالكان آنها اداره می شود. این در حالی ست كه كسب و كارهای جدید و كوچك در اقتصاد نوپا و اقتصادهای تحول آسای آمریكا نقش مهمی دارند و نقش آنها در ایجاد شغل های جدید 80درصد و در نوآوری تكنولوژی های برتر 38 درصد است، اما در ایران وضع به گونه دیگری ست. طی یك دهه از اجرای برنامه SIYB در طول یك دهه بیش از 100 هزار نفر از كشورهای مختلف جهان را تحت آموزش های كارآفرینی  قرار داده است. در ایران نیز با استفاده از الگویSIYB و شرایط كشورما، ستادآموزش كارآفرینی ایران (SAKA) به وجود آمده  است. همچنین طرح آموزش كارآفرینی را در سال 1367 از سوی موسسه كار و تامین اجتماعی با استفاده از منابع بین المللی كار (ILO) ارائه و همزمان با تدوین نظام جدید آموزشی، در سال 1368 كارآفرینی به عنوان یكی از دروس رشته كار و دانش پیشنهاد شد.

سال گذشته بود كه رسانه ها از اجرای طرح توسعه كارآفرینی در دانشگاه های كشور(كاراد) خبر دادند. آنها در توضیح جزئیات این طرح نوشتند: مبانی كارآفرینی می تواند به عنوان واحدهای عمومی كارآفرینی (به صورت دروس اختیاری یا طی سمینارها و كارگاه های آموزشی) به دانشجویان و علاقه مندان آموزش داده شود و مهارت ها می بایست به طور اختصاصی در اختیار افراد كارآفرین قرار گیرد. اینگونه آموزش ها می تواند در انكوباتورها، موسسات آموزشی دولتی (نظیر دانشگاه ها) و خصوصی صورت گیرد.

برنامه ای كه سایر كشورها براساس آن رفتار كرده اند، الگوی كار برنامه ریزان این طرح شده بود؛ چنان كه آنها اشاره می كردند كه در برخی از كشورها نظیر اندونزی برای ایجاد یك پایه و پیوند قوی در توسعه مفهوم كارآفرینی بین استاد و دانشجو ترتیبی داده شده كه گروهی از استادان مسئول تلفیق مواد درسی هستند تا ارتباط بین كارآفرینی و دیگر دروس برقرار و پیوستگی آنها رعایت شود. به این ترتیب یك پایه و پیوند قوی در توسعه مفهوم كارآفرینی بین استاد و دانشجو ایجاد و روحیه كارآفرینی در تمامی دروس دانشگاهی ادغام می شود. در دانشگاه های كشور اندونزی، هفت فعالیت به ترتیب ذیل صورت گرفته تا از بین فارغ التحصیلان دانشگاهی، كارآفرینان ماهر شناخته شوند:

۱. ارائه دروس در زمینه كارآفرینی

۲. كارورزی در زمینه كارآفرینی

۳. انجام كارهای عملی یا كارآموزی

۴. مطالعه فردی به انتخاب دانشجو

۵. مشاوره شغلی و كاریابی

۶. انكوباتور ویژه كارآفرینان

۷. تلفیق برنامه های درسی

یك سال زمان زیادی برای ارزیابی و قضاوت درباره عملكرد و كارایی این برنامه نیست؛ باید هنوز منتظر ماند.

خانواده، بی خبر از نقش سیستماتیك خود

خانواده بر خلاف آنچه تصور می كند، نباید نقش خود را در انتخاب شغل فرزندان به توصیه های كلامی و تجربیاتی كه به فرزندان خود می دهد محدود كند. این نهاد اجتماعی نقش بسیار مهمی دارد كه در اغلب موارد خود نیز از آن غافل می ماند.

بهرام باقری، در مقاله ای مراحل توسعه كارآفرینی توسط خانواده را چنین تشریح می كند:

۱ ـ مراحل نهادینه كردن فرهنگ كارآفرینی : خانواده به عنوان انتقال دهنده جبهه ای از اصطلاحات، آئین ها و رفتارهای اجتماعی می  تواند نقش ثمربخش خود را جهت آشنایی با مفاهیمی مثل: توفیق طلبی ، استقلال طلبی و خطرپذیری در عرصه فعالیت اقتصادی و همسازی با واقعیت های كاری در جامعه، به اعضای خود ارزانی دارد.

نوع نگرش والدین به دنیای پیرامون خود و چگونگی تجسم ارزش های اجتماعی برای فرزندان، در شكل گیری آینده شغلی آنها می تواند راه را برای دستیابی به اقتصاد سالم هموار سازد. مثلا چنانچه كسب موفقیت در جهت خلق ثروت و ایجاد فرصت های شغلی جدید به عنوان بخشی از ارزش های مورد نظر والدین برای فرزند به تصویر كشیده شود، نوجوان ذهن خود را برای رسیدن به چنین موقعیتی آماده می سازد و به دنبال راه های دستیابی به چنین موقعیتی ست. او موقعیت های متفاوت را با هم مقایسه می كند، شبیه سازی ذهنی انجام می دهد، به پرس و جو می پردازد و گاهی اوقات در نشریات،  كتب، محیط مدرسه و حتی مجالس سخنرانی پرسش های ذهنی خود را دنبال می كند. آنگاه، فرد با آگاهی از ارزش كار و تلاش آماده است بخش بزرگی از خواسته ها، آرمان ها و ارزش های مورد نظر خانواده خود را به محك تجربه بگذارد.

۲ـ تعیین مسیر شغلی: فضای درون خانواده، خصوصا رهنمودهای والدین به فرزندان، این امكان را به آنها می دهد تا با گسستن از عادات و معتقدات پیشین خود یا سایر افراد خانواده، رفتار جدیدی را مورد كندوكاو قرار داده و خود را با نظم اجتماعی نوین هماهنگ سازند؛ به شكلی كه بتوانند بر فراز خواسته ها و آرزوهای ذهنی خود و منطبق بر نظام های مدرن پر و بال بزنند و از نفوذ و سلطه اندیشه و روش های سنتی در رفتار آتی خود بكاهند. در ادامه چنین روندی، نقش آفرینی فرزند در درون خانواده معطوف به فرآیندهای تولید و خلق ارزش در جامعه خواهد شد. در این ارتباط، والدین با شناخت توانمندی های بالقوه فرزندان خود و هدایت آنها در مسیر شغلی، نقش مهمی در شناسایی و پرورش افراد خلاق و كارآفرین در جامعه ایفا می كنند.

۳ـ راه اندازی و اداره كسب و كار اقتصادی: در این مرحله، فرد با ارزیابی مشاغل متناسب با خواسته های خود و خانواده، به خلق ایده در زمینه كار و فعالیت می پردازد؛ چارچوب فكری خود را در قالب طرح كسب و كار به جامعه عرضه می كند، سپس با مدیریت خود فعالیت اقتصادی را آغاز می كند. اینجا والدین با استفاده از تجارب خود می توانند فرزندشان را جهت اداره كسب و كار یاری كنند. هر چند ممكن است این نیاز صرفا متوجه حمایت های مالی آنها نباشد.

اكنون تعداد جوانانی كه روحیه كارآفرینی دارند و قدم در این راه نیز می گذارند كم نیست، ولی باید دید از میان آنها چند نفر به موفقیت دست می یابند. هرچند آماری در این خصوص وجود ندارد، ولی محققان اجتماعی از تعداد زیاد افراد شكست خورده در این راه خبر می دهند. اینجاست كه باز هم نقش آموزش های كارآفرینی كه هنوز در كشور ما نوپاست، پررنگ تر می شود.

 

یادگیری فن آوری های جدید

حمایت و تشویق والدین جهت یادگیری فن آوری های جدید، از جمله فن آوری های تكنولوژیكی و اطلاعاتی و معرفی مشاغلی كه امكان كسب درآمد بالا را برای فرزندان فراهم می سازد، آنان را علاوه بر نقش آفرینی در درون خانواده، معطوف به اهداف توسعه در سطح جامعه یعنی كار مفید و بهره وری بالا خواهد كرد. تغییر نگرش ها و رفتارهای كلیشه ای در مورد ایفای نقش های خانوادگی و اجتماعی و تشویق فرزندان به رفتارهای مثبت اقتصادی و اجتماعی، آنان را افرادی كارآمد و هدفمند می پروراند، زیرا پیروی از كلیشه های سنتی و تكراری در عرصه كار و فعالیت، هم به خانواده و هم به جامعه صدمات جبران ناپذیری وارد می سازد.

چهارشنبه 14/12/1392 - 9:17
بهداشت روانی

الگوهای ارتباط درزندگی

 

 

 

 

  

 

وجیهه زحمتكش

باید بدانید كه هر زمان صحبت می كنید، تمام وجود شما صحبت می كند. خواه متوجه باشیم و یا نباشیم. بدن ها هم خود را با احساسی كه از ارزش خود داریم،  سازگار می كنند. در هر خانواده ای كه ارتباط به سطح حقیقی یا مستقیم معنای كلام به كار رفته متمایل نباشد، این امكان هست كه در جهت خلاف اعتماد و عشق هدایت شوند. در ارتباطات خانواده های آشفته، معمولاً پیام های دو سطحی منتقل می شوند. در نتیجه شنونده با دو پیام مغایر مواجه می شود كه حاصل آن ابهام، سردرگمی و آسیب زدن به روابط شفاف و اطمینان بخش است:

مثلاً پنجاه درصد مردم هرچه فكر كنند یا احساس كنند «بلی» می گویند (سازشگر). سی درصد، بی توجه به آنچه فكر یا احساس می كنند «نه» می گویند (سرزنشگر). پانزده درصد نه «بلی» می گویند و نه «نه» و هیچ احساسی از خود نشان نمی دهند (حسابگر). نیم درصد، چنان رفتار می كنند كه انگار اصلاً «بلی» یا «نه» یا احساسی وجود ندارد (گیج). از چهار و نیم درصد باقی مانده فقط یك درصد مردم پاسخشان واقعی است. بنابراین چنین به نظر می رسد كه ما انسانها مردمی حیله گریم كه خود واقعی را پنهان می كنیم و به بازی های خطرناك با یكدیگر می پردازیم.اجازه دهید از نزدیك نگاهی اجمالی به این الگوهای كلی پاسخگویی بیفكنیم كه غالباً افراد برای رفع تهدید به كار می گیرند. در تمام حالات هر فرد، خطر را احساس می كند و در مورد آن واكنش نشان می دهد اما چون مایل نیست كه ضعف خود را آشكار كند، می كوشد آن را به یكی از صورت هایی كه درمقاله زیرآمده است مخفی سازد.

فرد سازشگر همواره سخنانش در جهت جلب توجه دیگران و خود شیرینی است و سعی دارد از هر موضوعی كه موجب ناخوشایندی دیگران شود، معذرت خواهی كند و هرگز مخالفتی نشان ندهد. خود را بی ارزش می شمارد و خود را مسئول تمام اشتباهاتی می داند كه اتفاق افتاده اند. با هر انتقادی كه از او می شود، موافق است. در فكر این نیست كه چیزی برای خود بخواهد. همواره به هر تقاضایی جواب «بلی» می دهد.

واژه هایی كه به كار می برد: موافق: «آنچه شما بخواهید درست است. من اینجا هستم تا شما را خوشحال كنم» .

بدن حالت رقت آمیز به خود می گیرد: «من بیچاره ام

درون: «من احساس هیچ بودن می كنم، اگر او نباشد در حكم مرده هستم. من بی ارزشم» .

سرزنش كردن:

سرزنشگر، ایرادگیر و خودكامه و ارباب است و دیگران را خوار و پست می كند. سرزنشگر بیشتر علاقه مند است كه سلطه خود را بر دیگران تحمیل كند و نه اینكه واقعاً در صدد كشف حقیقت باشد. در صورتی احساس ارزش می كند كه دیگران از وی اطاعت كنند.

واژه های كاربردی: مخالف «هیچ وقت كاری را درست انجام نمی دهی» .

بدن وضع ملامت كننده دارد: «در اینجا من ارباب هستم

درون: «من تنها و ناموفق هستم

حساب كردن:

حسابگر، بسیار مرتب و منطقی است. فردی است آرام، خونسرد و آسوده خاطر. این افراد دارای یك هدف و كمال مطلوب هستند: «از كلمات صحیح استفاده كن، احساسی از خود نشان مده و واكنش نداشته باش» .

واژه های كاربردی: بیش از حد منطقی: «اگر كسی با دقت به دیگری نگاه كند، متوجه معایبش می شود

بدن: حساب می كند: «من آرام، خونسرد و آسوده خاطرم» .

درون: «احساس می كنم آسیب پذیرم» .

گیج كردن:

فكر آدم گیج در هیچ جا متمركز نیست. هرگز جوابی بجا نمی دهد. هر عملی كه از او سر می زند، بی ربط است. سؤالات دیگران را نشنیده می گیرد و به مطالب خود می پردازد.

واژه های كاربردی: كلمات نامربوط و بی معنی

بدن: كج و معوج

درون: «هیچ كس توجهی به من ندارد. هیچ جا، جای من نیست

استفاده از هر یك از این چهار روش پاسخگویی، احساس كم ارزشی تولید می كند و واكنش های معمول اجتماعی نیز این راه های ارتباطی را تقویت می كند. البته بسیاری از اینها در ابتدای كودكی و در دامان مادر آموخته می شود:

«سوءاستفاده نكن، خودخواهی است كه انسان چیزی را برای خودش بخواهد» (سازشگری را تقویت می كند)

«هرگز اجازه نده دیگران بر تو غالب شوند» (به سرزنشگر شدن كمك می كند).

«این قدر جدی نباش، زندگی را سخت نگیر» (باعث تقویت گیجی می شود).

در حالی كه در یك آدم همطراز، نوعی كمال، روانی گفتار، سرحالی و گشادگی چهره وجود دارد.

به مثال زیر توجه كنید: فرض كنید، بازوی شما به بازوی شخص دیگری برخورد كند، آن وقت....

سازشگر: «ببخشید، من واقعاً آدم دست و پاچلفتی هستم

سرزنشگر: «ای بی احتیاط، بازویت را جمع كن كه دفعه دیگر تنه نزنم» .

حسابگر: «سهواً دستم به شما خورد اگر آسیبی رسیده، حاضرم جبران خسارت كنم» .

گیج (با نگاه به شخص دیگر): «هی این آدم، دیوانه است» .

همتراز (مستقیماً به شخص نگاه می كند): «به شما تنه زدم؟ خیلی متأسفم، دردتان آمد؟»

ترس هایی كه مانع همتراز شدن فرد می شود، عبارت های زیر است:

- ممكن است اشتباهی از من سر بزند.

- ممكن است طرف مقابل این اشتباه را دوست نداشته باشد.

- شخصی از من انتقاد خواهد كرد.

- ممكن است من نظر خود را تحمیل كنم.

- او فكر می كند كه من خوب نیستم.

- ممكن است تصور شود كه من فرد ناكاملی هستم.

- ممكن است مرا ترك كند.

عده بسیاری از مردم، نگران این گونه تهدید ها هستند. همه ما چنین چیزهایی را برای تهدید كردن خود به كار می گیریم.

اگر فكر كنید لازم است همیشه انسان كاملی باشید، احتمال زیاد می رود كه همیشه بتوانید به نقصی در خود پی ببرید. اما اگر بتوانید به تمام این تهدیدها جواب آری بدهید می توانید پیشرفت كنید، می توانید همطراز باشید و آزادانه از شعور خود استفاده كنید و با وجود خود تماس واقعی داشته باشید. همطراز بودن امكان رشد، شایستگی، خلاقیت، صداقت و تعهد برایتان فراهم می كند و می توانید با مشكلات، چنان كه سزاوار است روبه رو شوید. در این صورت فاصله بین مردم كمتر خواهد شد. نمی توان به همطراز بودن تظاهر كرد. آنچه كه باعث نجات مردم می شود، هدایت آنان در جهت دستیابی به دل های خودشان، احساساتشان، جسمشان و مغزشان است. آنگاه می توانند آنچه را كه در ضمیر دارند بیان كنند و به روابط بالنده و نتایج رضایتبخش برسند. مطمئن باشید كه هر كس كه به مخفی كردن احساسات خود بپردازد- بخصوص اگر نیرومند و جدی باشد- بدن یا صورتش قصد او را فاش می كند، در نتیجه پنهان كننده به صورت دروغگو یا ریاكار جلوه گر می شود. اگر سعی كنید تمایلات خود را مخفی سازید یا جلوی آن را بگیرید خیلی در این امر، موفق نخواهید بود. این تمایلات صبر می كنند و در اولین فرصتی كه كنترل شما از میان رفت، خود را نمایان می سازند. هر یك از چهار نوع پاسخ ذكر شده صورت هایی برای سرپوش گذاشتن بر خبرهایی از شماست. در پاسخ سازشگرانه نیازهای خود را برای خودتان مخفی می كنید. در پاسخ سرزنشگرانه هم نیازهای خود و هم دیگران را پنهان می كنید.

حسابگر نیازهای خود را هم برای خود و هم دیگران مخفی می كند. همین نیازها در روش گیج كننده نیز نادیده گرفته می شود. اینها سپرهایی هستند كه مردم احساساتشان را در پشت آنها پنهان می كنند، تا صدمه نبینند. مشكل، متقاعد ساختن آنان به این است كه با بیان احساسات به آنها صدمه نمی رسد.

نود درصد كارروان درمانگر همین است كه روشن كند بزرگترین وظیفه فرد این است كه خود را بشناسد و بداند كه بیان احساسات درست خطری در برندارد. كسانی كه نمی توانند یا نمی خواهند خود را نشان دهند افراد خیلی تنهایی هستند. پنهان كردن احساسات راهی است برای مصون ماندن از صدمه دیدن.

احساس ما بستگی دارد به نوع ارتباطی كه برقرار می كنیم. با احساس منفی و پایین شروع می كنید. ارتباطی ضعیف با یك نفر برقرار می كنید وضعتان بدتر می شود و رفتارتان آن را منعكس می كند و به همین نحو ادامه می یابد. آگاهی، اولین قدم برای تغییر است. برای تغییر این وضع و بهبود شرایط لازم است كه خود، خواستار تغییر باشید و نیاز به آن را دریابید. شما در نحوه پاسخگویی، حق انتخاب دارید و می توانید نقش دلخواه خود را گزینش كنید،: «من می توانم سازشگر باشم، می توانم سرزنشگر، حسابگر، گیج یا همطراز باشم، می توانم انتخاب كنم، برای خودم ترجیح می دهم كه پاسخ دهنده از نوع همطراز باشم. این نوع پاسخ بهترین نتیجه را دارد. برای من توان و امكان معذرت خواهی بدون سازشگری، مخالف بودن بدون سرزنش كردن، منطقی بودن بدون كسل كردن دیگران، عوض كردن موضوع بدون گیج كردن، رضایت خاطر بیشتر، رنج درونی كمتر و مجال و فرصت زیادتر برای رشد و ارتباط رضایتبخش با دیگران به همراه دارد. به علاوه این برخورد موجب شایستگی و صلاحیت بیشتر می شود. ضمناً می توانم مسئولیت و زحمتی را كه از آن ناشی می شود را هم بپذیرم

از سوی دیگر با خود خلوت داشتن، نیز از مسائل مهم در ارتباط است. پنهان داشتن راز ممكن است دیگران را برنجاند.

واقعیت این است كه شما در چنین موقعی مایل نیستید درباره احساسات خود صحبت كنید، در این مورد هم صادق باشید وهم همطراز. بگویید: «من تصمیم گرفته ام در حال حاضر مطلبی درباره آنچه فكر یا احساس می كنم به زبان نیاورم

اگر انتظار داشته باشید كه همیشه حرف دلتان را به زبان بیاورید، این عامل می تواند باعث ناراحتی شما شود. كلید كار این است كه بتوانید زمان مناسب را انتخاب كنید. داشتن خلوت و تنهایی جزئی از حفظ و نگهداری اعتماد به نفس است.

گسترش ملاطفت به معنی تیشه زدن به ریشه، سفت و سخت بودن نیست. شما به سفت و سخت بودن نیز احتیاج دارید و می توانید هر دو خصلت را داشته باشید و دلیلی برای ترجیح یكی بر دیگری وجود ندارد. اما باید جا و مكان هر یك را بشناسید و از هر كدام در وقت مناسب استفاده كنید. آرزومند آدم هایی هستیم كه برای خود، ارزش قائلند و خود را خلاق، صاحب صلاحیت، مهربان، درستكار و دوست داشتنی احساس می كنند.

تمرین

نقش آدم های سازشگر، سرزنشگر، حسابگر، گیج و همطراز را ایفا كنید و مقایسه كنید.

چهارشنبه 14/12/1392 - 9:17
بهداشت روانی

امنیت از طریق خودتخریبى

 

على دوستى

 

 

 

كلید درك مشكل خودتخریبى در مفهوم «روش تامین ایمنى» نهفته است. این اصطلاح كه روانكاو معروف هارى سالیوان براى اولین بار آن را به كار برد، به فعالیتى اطلاق مى شود كه اضطراب را كاهش مى دهد. ماهیت فعالیت خاصى كه سالیوان در نظر داشت، به قرار زیر است: «این فعالیت از طریق تامین نوعى احساس امنیت كه از فرد دیگرى به ما منتقل مى شود، در كاهش میزان اضطراب موثر است.» براى مثال، یك كودك ممكن است متوجه شود كه وقتى تكالیفش را با دقت انجام مى دهد، والدینش خشنود مى شوند. بنابراین، كوشش زیاد ممكن است براى این شخص خاص به صورت یك «روش تامین ایمنى» درآید. او سعى خواهد كرد این روش را بیاموزد، چون به دنبال ایمنى است و میل دارد با دیدن علائم خشنودى در افرادى كه برایش اهمیت دارند، احساس نگرانى خود را كاهش دهد.

روش هاى تامین ایمنى بالقوه مفید هستند. نداشتن ابزارى كه اضطراب را كاهش داده و امكان خودشناسى را كه براى رشد ما بى نهایت لازم است فراهم كند، به طور قطع ما را از رشد كامل ذهنى محروم مى سازد. در بین شیوه هایى كه به كاهش اضطراب كمك مى كنند، شگردهایى كه به تایید ضمنى سایرین مربوطند، یعنى روش هاى تامین ایمنى، از اهمیت ویژه اى برخوردارند، اما روش هاى تامین ایمنى ممكن است در عین حال مانع بزرگى در راه پیشرفت شخصى و اجتماعى فرد ایجاد كنند.

در حالت عادى، یك كودك به درستى رشد مى كند و با یافتن روش هایى كه والدینش را خشنود مى سازد، به خودشكوفایى خود كمك مى كند. والدینى كه از سلامت روانى برخوردارند، معمولاً فعالیت هایى را كه در رشد كودك موثرترند، تائید مى كنند، اما گاه شرایط اثرات معكوسى به بار مى آورند، یعنى باعث مى شوند كودك (و در مراحل بعدى بزرگسال) به خودتخریبى گرایش پیدا كند. اضطراب شدید ممكن است با شرایطى توام باشد كه در ابتدا این گونه اضطراب را باعث نمى شدند. براى مثال، كودك طبیعتاً كنجكاو است و دائم مى خواهد در حال حركت و یادگیرى باشد، اما اگر سروصداى كودك موجبات مزاحمت والدینش را فراهم كند، ممكن است والدین او با مانع شدن از این كار، او را به حدى به وحشت اندازند كه حس كنجكاوى و یادگیرى او در اثر اضطراب شدید كاملاً فروكش كند. والدین با این گونه شرطى كردن هیجانات، چه آگاهانه و چه غیرعمد، شرایط هیجانى داخلى اى را به وجود مى آورند كه تا ابد فرد در حال رشد را رها نمى كنند. بنابراین، هرگونه روش رفتارى كه امكان اجتناب و یا كاهش اضطراب را فراهم كند، معمولاً تكرار مى شود و تكرار موفقیت آمیز- از نظر كاهش اضطراب- این روش رفتارى را تقویت مى كند. بنابراین روش هاى رفتارى كه به كاهش اضطراب كمك مى كنند در نهایت به خودى خود از اهمیت برخوردار مى شوند. به عبارت دیگر به «روش هاى تامین ایمنى» تبدیل مى شوند. این روش، اساس آموزش جوانان است. والدینى كه به كودكانشان مهر مى ورزند و به گونه اى سازنده عمل مى كنند و با رفتار تائیدآمیز خود آن دسته از فعالیت هاى كودكانشان، یعنى «روش هاى تامین ایمنى» را كه به طور قطع در خودشكوفایى آنها موثر است، تقویت مى كنند. به این ترتیب، رفتار والدین جهت رشد كودك را تعیین مى كند و آن را شرطى مى سازد. اما اگر همین اصل را با دقت بیشترى بررسى كنیم، متوجه مى شویم كه والدین ممكن است ناخودآگاه كودكشان را از مسیر خودشكوفایى منحرف ساخته و به خودتخریبى هدایت كنند. در مورد بعضى از والدین، همان فعالیت هایى كه باعث تائید آنها مى شود ممكن است با توجه به اهداف زندگى یك فرد، به شدت مخرب باشند. به عبارت دیگر، روش هاى تامین ایمنى ممكن است براى بعضى از كودكان واكنشى باشند كه در مراحل بعدى زندگى، خودشكوفایى آنها را متوقف مى سازد و بعضى از خصوصیات والدین ممكن است به گونه اى باشد كه كودك را به راه هاى خودتخریب گر بكشاند، مثلاً بعضى از افراد تمایل به رقابت با همه را دارند، از جمله با كودكان خود. ما این گونه والدین را «والدین رقابت طلب» مى نامیم و تصور مى كنیم این والدین فرزندانى خود تخریب گر تربیت مى كنند.

چهارشنبه 14/12/1392 - 9:16
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته