• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 549
تعداد نظرات : 289
زمان آخرین مطلب : 3842روز قبل
سياست

سؤال کودکان از سفیر اسرائیل

سؤال كودكان مادرید از سفیر اسرائیل؛ امروز چند كودك فلسطینی را كشته اید؟

سؤال کودکان از سفیر اسرائیل

كودكان مدارس مادرید پایتخت اسپانیا با نگارش نامه هایی به سفیر رژیم صهیونیستی خواستار توقف كشتار كودكان فلسطینی شده و از وی سؤال كردند این رژیم هر روز چه تعداد از فلسطینیان را به خاك و خون می كشد؟

غزه

به نقل از پرس تی وی، كودكان مدرسه مادرید با نوشتن نامه هایی به رافائل شاتز «سفیر رژیم اسرائیل درمادرید» از وی پرسیدند امروز چند كودك فلسطینی را به قتل رسانده اید؟

دربخش دیگری از این نامه آمده است:

 آقای سفیر آیا كشتن انسان ها شما را ناراحت نمی كند پس چرا هر روز تعدادی از انسان های بی گناه فلسطینی و به ویژه زنان و كودكان بی پناه را به قتل می رسانید؟

غزه

كودكان اسپانیایی دراین نامه افزودند، چرا شما به جای كشتن كودكان و مردم فلسطین به نكشتن آنها فكر نمی كنید، آیا بهتر نیست كه از فلسطین خارج شوید و این سرزمین را به ساكنان اصلی خود واگذار كنید؟

غزه

گفتنی است كودكان مدارس پایتخت اسپانیا با گسترش تجاوزات و جنایات صهیونیست ها علیه ملت فلسطین به این فكر افتادند كه با نوشتن نامه به سفیر رژیم صهیونیستی خواسته خود را مطرح سازند و خشم و انزجار خود را از اقدامات وحشیانه این رژیم ابراز كنند

دوشنبه 10/8/1389 - 9:42
آلبوم تصاویر
دیدنی ها
  
  
  
  
  
  
  
  
 
يکشنبه 9/8/1389 - 17:7
شعر و قطعات ادبی

کاش می شد که کسی می آمد

این دل خسته ی ما را می برد

چشم ما را می شست

راز لبخند به لب می آموخت

 

کاش می شد دل دیوار پر از پنجره بود

و قفس ها همه خالی بودند

آسمان آبی بود

و نسیم روی آرامش اندیشه ی ما می رقصید

 

کاش می شد که غم و دلتنگی

راه این خانه ی ما گم می کرد

و دل از هر چه سیاهی ست رها می کردیم

و سکوت جای خود را به هم آوائی ما می بخشید

و کمی مهربان تر بودیم

 

کاش می شد دشنام، جای خود را به سلامی می داد

گل لبخند به مهمانی لب می بردیم

بذر امید به دشت دل هم

کسی از جنس محبت غزلی را می خواند

و به یلدای زمستانی و تنهائی هم

یک بغل عاطفه گرم به مهمانی دل می بردیم 

کاش می فهمیدیم

قد راین لحظه که در دوری هم می راندیم

 

کاش می دانستیم راز این رود حیات

که به سرچشمه نمی گردد باز

 

کاش می شد مزه خوبی را

می چشاندیم به کام دلمان

 

کاش ما تجربه ای می کردیم

شستن اشک از چشم

بردن غم از دل

همدلی کردن را

 

کاش می شد که کسی می آمد

باور تیره ی ما را می شست

و به ما می فهماند

دل ما منزل تاریکی نیست

اخم بر چهره بسی نازیباست

بهترین واژه همان لبخند است

که ز لبهای همه دور شده ست

 

کاش می شد که به انگشت نخی می بستیم

تا فراموش نگردد که هنوز انسانیم!!!

قبل از آنی که کسی سر برسد 

ما نگاهی به دل خسته ی خود می کردیم

شاید این قفل به دست خود ما باز شود

پیش از آنی که به پیمانه ی دل باده کنند

همگی زنگ پیمانه ی دل می شستیم

 

کاش درباور هر روزه مان 

جای تردید نمایان می شد

و سوالی که چرا سنگ شدیم

و چرا خاطر دریایی مان خشکیده ست؟

کاش می شد که شعار 

جای خود را به شعوری می داد

تا چراغی گردد دست اندیشه مان  

 

کاش می شد که کمی آینه پیدا می شد

تا ببینیم در آن صورت خسته این انسان را

شبح تار امانت داران

 

کاش پیدا می شد

دست گرمی که تکانی بدهد

تا که بیدار شود، خاطر آن پیمان

و کسی می آمد و به ما می فهماند

از خدا دور شدیم...

 

 

((کیوان شاهبداغی))

  

يکشنبه 9/8/1389 - 16:44
آلبوم تصاویر

مدینه منوره ـ خبرگزاری مهر: نمازگراران همه روزه در مسجد شیعیان در حاشیه شهر مدینه منوره، نماز جماعت به پا می دارند.












































 

پنج شنبه 6/8/1389 - 22:55
اهل بیت
یاعلی! هیچ فقری از نادانی بدتر نیست و هیچ مالی از عقل سودمندتر نیست و هیچ تنهایی ای از خودپسندی وحشتناك تر نیست و هیچ مددكاری ای از مشورت بهتر نیست و هیچ عقلی(و یا هیچ عملی ـ به نقل دیگر)چون عاقبت اندیشی نیست و هیچ حسب و نسبی چون خوشخویی نیست و هیچ عبادتی همانند فكر كردننیست.                                        منبع : تحف العقول 
پنج شنبه 6/8/1389 - 22:39
شعر و قطعات ادبی

 

غزل 271 

دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس

که چنان ز او شده‌ام بی سر و سامانکه مپرس

 

کس به امید وفا ترک دل و دین مکناد

که چنانم من از این کرده پشیمان کهمپرس

 

به یکی جرعه که آزار کسش در پی نیست

زحمتی می‌کشم از مردم نادان که مپرس

 

زاهد از ما به سلامت بگذر کاین می لعل

دل و دین می‌برد از دست بدان سان که مپرس

 

گفت‌وگوهاست در این راه که جان بگدازد

هر کسی عربده‌ای این که مبین آن کهمپرس

 

پارسایی و سلامت هوسم بود ولی

شیوه‌ای می‌کند آن نرگس فتان که مپرس

 

گفتم از گوی فلک صورت حالی پرسم

گفت آن می‌کشم اندر خم چوگان که مپرس

 

گفتمش زلف به خون که شکستی گفتا

حافظ این قصه دراز است به قرآن که مپرس

 

پنج شنبه 6/8/1389 - 0:35
دانستنی های علمی


زیرآب ، در خانه های قدیمی تا کمتر از صد سال پیش که لوله کشی آب تصفیه شده نبود معنی داشت . زیرآب در انتهای مخزن آب خانه ها بوده که برای خالی کردن آب ،  آن را باز می کردند . این زیرآب به چاهی راه داشت و روش باز کردن زیرآب این بود که کسی درون حوض می رفت و زیرآب را باز می کرد تا لجن ته حوض از زیرآب به چاه برود و آب پاکیزه شود .

در همان زمان وقتی با کسی دشمنی داشتند. برای اینکه به او ضربه بزنند زیرآب حوض خانه اش را باز می کردند تاهمه آب تمیزی را که در حوض دارد از دست بدهد .

صاحب خانه وقتی خبردار می شد خیلی ناراحت می شد چون بی آب می ماند .این فرد آزرده به دوستانش می گفت : « زیرآبم را زده اند. »

این اصطلاح که زیرآبش را زدند ریشه از همین کار دارد که چندان دور هم نبوده است

پنج شنبه 6/8/1389 - 0:25
آلبوم تصاویر
عکس: سیاستمداران از زاویه اى دیگر



























































 

 www.leader-khamenei.com

سه شنبه 4/8/1389 - 16:22
سياست

بصیرت در دیدگاه رهبری

یك مطلب راجع به مسائل كلى كشور و انقلاب عرض كنم. ببینید برادران و خواهران عزیز! خداى متعال به پیغمبرش در آن دوران دشوار مكه میفرماید: اى پیغمبر! من با بصیرت حركت میكنم؛ «قل هذه سبیلى ادعوا الى اللَّه على بصیرة انا و من اتّبعنى»؛خودِ پیغمبر با بصیرت حركت میكند، تابعان و پیروان و مدافعان فكر پیغمبر هم با بصیرت. این مال دوران مكه است؛ آن وقتى كه هنوز حكومتى وجود نداشت، جامعه‌اى وجود نداشت، مدیریت دشوارى وجود نداشت، بصیرت لازم بود؛ در دوران مدینه، به طریق اولى‌. اینى كه من در طول چند سال گذشته همیشه بر روى بصیرت تأكید كرده‌ام، به خاطر این است كه یك ملتى كه بصیرت دارد، مجموعه‌ى جوانان یك كشور وقتى بصیرت دارند، آگاهانه حركت میكنند و قدم برمیدارند، همه‌ى تیغهاى دشمن در مقابل آنها كند میشود. بصیرت این است. بصیرت وقتى بود، غبارآلودگى فتنه نمیتواند آنها را گمراه كند، آنها را به اشتباه بیندازد. اگر بصیرت نبود، انسان ولو با نیت خوب، گاهى در راه بد قدم میگذارد. شما در جبهه‌ى جنگ اگر راه را بلد نباشید، اگر نقشه‌خوانى بلد نباشید، اگر قطب‌نما در اختیار نداشته باشید، یك وقت نگاه میكنید مى‌بینید در محاصره‌ى دشمن قرار گرفته‌اید؛ راه را عوضى آمده‌اید، دشمن بر شما مسلط میشود. این قطب‌نما همان بصیرت است.

در زندگىِ پیچیده‌ى اجتماعىِ امروز، بدون بصیرت نمیشود حركت كرد. جوانها باید فكر كنند، بیندیشند، بصیرت خودشان را افزایش بدهند. معلمان روحانى، متعهدان موجود در جامعه‌ى ما از اهل سواد و فرهنگ، از دانشگاهى و حوزوى، باید به مسئله‌ى بصیرت اهمیت بدهند؛ بصیرت در هدف، بصیرت در وسیله، بصیرت در شناخت دشمن، بصیرت در شناخت موانع راه، بصیرت در شناخت راه‌هاى جلوگیرى از این موانع و برداشتن این موانع؛ این بصیرتها لازم است. وقتى بصیرت بود، آنوقت شما میدانید با كِى طرفید، ابزار لازم را با خودتان برمیدارید. یك روز شما میخواهید تو خیابان قدم بزنید، خوب، با لباس معمولى، با یك دمپائى هم میشود رفت تو خیابان قدم زد؛ اما یك روز میخواهید بروید قله‌ى دماوند را فتح كنید، او دیگر تجهیزات خودش را میخواهد. بصیرت یعنى اینكه بدانید چه میخواهید، تا بدانید چه باید با خودتان داشته باشید
سه شنبه 4/8/1389 - 14:45
عقاید و احکام

ولایت فقیه

بحث در روایت مقبوله عمر بن حنظله‏

روایت دیگرى كه از مؤیدات بحث ماست «مقبوله «1» عمر بن حنظله» مى‏باشد. چون در این روایت به آیه شریفه‏اى تمسك شده، لازم است ابتدا آن آیه و آیات قبل آن مورد بحث قرار گیرد، و معناى آن تا حدودى معلوم شود، سپس روایتْ مورد بحث قرار گیرد.

بحث پیرامون آیاتى از قرآن مجید

أعوذ باللَّه من الشیطان الرجیم‏

 «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُوا الْأَماناتِ الى أَهْلِها وَ اذا حَكَمْتُمْ بَیْنَ النْاسِ انْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ، إنّ اللَّهَ نِعِمّا یَعِظُكُم بِهِ، إنَّ اللَّهَ كانَ سَمیعاً بَصیراً. یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولی الْأَمْرِ مِنْكُمْ، فَإنْ تَنازَعْتُمْ فی شَی‏ءٍ فَرُدُّوهُ الىَ اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَیْرٌ وَ أحْسَنُ تَأْویلًا». «2»

خداوند امر فرموده كه امانتها را به اهلش (صاحبش) بدهید. و هرگاه بین مردم داورى كردید، به عدالت داورى كنید. خدا چه خوب به آن اندرزتان مى‏دهد و یادآورى‏تان مى‏كند. بى‏شك خدا شنواى بیناست. اى ایمان‏آوردگان، خدا را اطاعت كنید؛ و پیامبران را اطاعت كنید؛ و اولیاى امرتان (متصدیان رهبرى و حكومتتان) را. بنا بر این، اگر در مورد چیزى با یكدیگر كشمكش پیدا كردید، آن را به خدا و پیامبر عرضه بدارید، اگر به خداى یگانه و دوره آخرت ایمان دارید. آن روش بهتر است و خوش عاقبت‏تر.

خداوند امر فرموده كه «امانات را به اهلش رد كنید.» عده‏اى بر این عقیده‏اند كه منظور از «امانتْ» مطلق امانت خلقى (یعنى مال مردم) و خالقى (یعنى احكام شرعیه) مى‏باشد.

و مقصود از «رد امانت الهى» این است كه احكام اسلام را آن طور كه هست اجرا كنند «3». گروه‏ دیگرى معتقدند كه مراد از «امانت» امامت است «1». در روایت هم آمده كه مقصود از این آیه، ما (یعنى ائمه علیهم السلام) هستیم «2»، كه خداوند تعالى به ولات امر (رسول اكرم (ص) و ائمه (ع)) امر كرده ولایت و امامت را به اهلش رد كنند؛ یعنى رسول اكرم (ص) ولایت را به امیر المؤمنین (ع)، و آن حضرت هم به ولىّ بعد از خود واگذار كند، و همین طور ادامه یابد.

در ذیل آیه مى‏فرماید: «وَ اذا حَكَمْتُمْ بَیْنَ النّاسِ انْ تَحْكُمُوا بِالْعَدلِ» (وقتى كه حاكم شدید بر پایه عدل حكومت كنید.) خطاب به كسانى است كه زمام امور را در دست داشته حكومت مى‏كنند، نه قضات. قاضى قضاوت مى‏كند، نه حكومت به تمام معناى كلمه.

قاضى فقط از جهتى حاكم است و حكم مى‏كند، چون فقط حكم قضایى صادر مى‏كند، نه حكم اجرایى. چنانكه قضات در طرز حكومتهاى قرون اخیر یكى از سه دسته حكومت‏كننده هستند، نه تمام حكومت كنندگان و دو دسته دیگر، هیأت وزیران (مجریان)، و مجلس (برنامه‏ریزان و قانونگذاران) هستند. اساساً قضاوت یكى از رشته‏هاى حكومت و یكى از كارهاى حكومتى است. پس باید قایل شویم كه آیه شریفه و اذا حكمتم در مسائل حكومتْ ظهور دارد؛ و قاضى و همه حكومت كنندگان را شامل مى‏شود. وقتى بنا شد تمام امور دینى عبارت از «امانت» الهى باشد و باید این امانت به اهلش رد شود، یكى از آنها هم حكومت است. و به موجب آیه شریفه باید هر امرى از امور حكومت بر موازین عدالت، یعنى بر مبناى قانون اسلام و حكم شرع باشد. قاضى حكم به باطل نكند؛ یعنى بر مبناى قانون نارواى غیر اسلامى حكم صادر نكند؛ و نه آیین دادرسى او، و نه قانونى كه حكم خود را به آن مستند مى‏كند، هیچ یك غیر اسلامى (باطل) نباشد؛ برنامه‏ریزان كه در مجلس برنامه مثلًا مالى كشور را طرح مى‏كنند، بر كشاورزان املاك عمومى خراج به مقدار عادلانه تعیین كنند؛ و طورى نباشد كه آنان را بیچاره كنند، و سنگینى مالیات باعث از بین رفتن آنان و خرابى املاك و كشاورزى شود؛ اگر مجریان خواستند احكام قضایى را اجرا كنند و مثلًا حدود را جارى نمایند، از مرز قانون باید تجاوز نكنند؛ یك شلاق بیشتر نزنند و اهانت ننمایند. حضرت امیر المؤمنین (ع) بعد از اینكه دست دو نفر دزد را قطع مى‏كند، چنان نسبت به آنان عاطفه و محبت نشان مى‏دهد و معالجه و پذیرایى مى‏كند كه از مداحان حضرت مى‏شوند «1». یا وقتى مى‏شنود ارتش غارتگر معاویه خلخال از پاى یك زن اهل ذمه درآورده‏اند، به قدرى ناراحت مى‏شود و عواطفش چنان جریحه‏دار مى‏گردد كه در نطقى مى‏فرماید: «2» اگر از تأثر این واقعه انسان بمیرد، قابل سرزنش نخواهد بود! با این همه عاطفه، روزى هم شمشیر مى‏كشد و افراد مفسد را با كمال قدرت از پا درمى‏آورد. معناى عدالت این است. حاكم عادل رسول اكرم (ص) است. او اگر فرمان داد كه فلان محل را بگیرید، فلان خانه را آتش بزنید، فلان طایفه را كه مضر به اسلام و مسلمین و ملتها هستند از بین ببرید، حكم به عدل فرموده است. اگر در چنین مواردى فرمان ندهد، خلاف عدالت مى‏باشد؛ زیرا ملاحظه حال اسلام و مسلمین و جامعه بشرى را نكرده است. كسى كه بر مسلمین و جامعه بشرى حكومت دارد، همیشه باید جهات عمومى و منافع عامه را در نظر بگیرد؛ و از جهات خصوصى و عواطف شخصى چشم بپوشد. لهذا اسلام بسیارى از افراد را در مقابل مصالح جامعه فانى كرده است؛ بسیارى از اشخاص را در مقابل مصالح بشر از بین برده است؛ ریشه بسیارى از طوایف را چون مفسده‏انگیز و براى جامعه مضر بوده‏اند، قطع كرده است. حضرت رسول (ص) یهود «بنى قریظه» را چون جماعت ناراحتى بودند و در جامعه اسلامى مفسده ایجاد كرده و به اسلام و حكومت اسلامى ضرر مى‏رساندند، از میان برداشت «1». اصولًا این دو صفت از صفات مؤمن است كه در جاى عدالت با كمال قدرت و جرأت اجراى عدالت كند، و هیچ عاطفه نشان ندهد؛ و در مورد عطوفت هم كمال محبت و شفقت را بنماید. براى جامعه «مأمن»، یعنى پناهگاه باشد مسلمان و غیر مسلمان در سایه حكومت او در أمن و آسایش باشد؛ به راحتى زندگى كند و بیم نداشته باشد. اینكه مردم از این حكام مى‏ترسند، براى این است كه حكومت آنها روى قواعد و قوانین نیست؛ قلدرى است. لیكن در حكومت شخصى مانند حضرت امیر (ع)، در حكومت اسلامى، خوف براى كسانى است كه خائنند؛ ظالمند؛ متعدى و متجاوزند؛ ولى براى عموم مردم ترس و نگرانى مفهوم ندارد.

در آیه دوم مى‏فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّه وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْامْرِ مِنْكُم ...».

در روایت است كه آیه اول (انْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إلى اهْلِها) مربوط به ائمه (ع) است. و آیه حكم به عدل (و إذا حكمتم بین الناس) مربوط به امرا مى‏باشد. و این آیه (أطیعوا اللَّه) خطاب به جامعه مسلمین است «2». به آنان امر مى‏فرماید كه از خدا، در احكام الهى، و از رسول اكرم (ص) و «أولو الأمر»، یعنى ائمه پیروى و اطاعت كنند. از تعالیمشان پیروى، و از احكام حكومتى آنان اطاعت نمایند.

عرض كردم كه اطاعت از اوامر خداى تعالى غیر از اطاعت از رسول اكرم (ص) مى‏باشد. كلیه عبادیات و غیر عبادیات (احكام شرع الهى) اوامر خداوند است. رسول اكرم (ص) در باب نماز هیچ امرى ندارد. و اگر مردم را به نماز وامى‏دارد، تأیید و اجراى حكم خداست. ما هم كه نماز مى‏خوانیم، اطاعت امر خدا را مى‏كنیم.

و اطاعت از رسول اكرم (ص) غیر از «طاعة اللَّه» مى‏باشد. اوامر رسول اكرم (ص) آن‏ است كه از خود آن حضرت صادر مى‏شود، و امر حكومتى مى‏باشد. مثلًا از سپاه اسامه پیروى كنید؛ سرحدات را چطور نگهدارید؛ مالیاتها را از كجا جمع كنید؛ با مردم چگونه معاشرت نمایید ... اینها اوامر رسول اكرم است. خداوند ما را الزام كرده كه از حضرت رسول (ص) اطاعت كنیم؛ چنانكه مأموریم از «أولو الامر»- كه به حسب ضرورت مذهب ما مراد ائمه (ع) مى‏باشند- اطاعت و پیروى نماییم. اطاعت از «أولو الأمر» كه در اوامر حكومتى مى‏باشد، نیز غیر اطاعت خداست. البته از باب اینكه خداى تعالى فرمان داده كه از رسول و أولو الأمر پیروى كنیم، اطاعت از آنان در حقیقت اطاعت خدا هم مى‏باشد.

در دنبال آیه مى‏فرماید: «... فَإنْ تَنازَعْتُم فی شَیْ‏ءٍ فَرُدّوهُ إلىَ اللَّهِ و الرَّسُولِ إنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَومِ الآخِرِ ذلِكَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تأْویلًا.» (... اگر در امرى با هم نزاع داشتید، به خدا و پیامبر (ص) رجوع كنید ...)

منازعه‏اى كه بین مردم واقع مى‏شود، بر دو نوع است: یك نوع، اینكه بین دو دسته یا دو نفر سر موضوعى اختلاف مى‏شود. مثلًا یكى ادعا دارد كه طلبكار است؛ و دیگرى انكار مى‏كند. و موضوعْ اثبات شرعى یا عرفى لازم دارد. در این مورد باید به قضات رجوع شود. و قاضى باید موضوع را بررسى كرده دادرسى نماید. اینها دعاوى حقوقى است.

نوع دیگر، اینكه اختلافى در بین نیست، بلكه مسأله ظلم و جنایت است. مثلًا قلدرى مال كسى را به زور گرفته است؛ یا مال مردم را خورده است؛ دزد به خانه كسى رفته و مالش را برده است. در چنین مواردى؛ مرجع و مسئول قاضى نیست؛ بلكه مدعى العموم (دادستان) است. در این موارد، كه موارد جزایى- و نه حقوقى- است، و گاهى جزایى و حقوقى توأم است، ابتدا مدعى العموم، كه حافظ احكام و قوانین است و مدافع جامعه به شمار مى‏آید، شروع به كار مى‏كند، و كیفر خواست صادر مى‏نماید؛ سپس، قاضى رسیدگى كرده حكم صادر مى‏كند. این احكام، چه حقوقى و چه جزایى، به وسیله دسته دیگرى از حكام، كه مجریان باشند، اجرا مى‏شود.

قرآن مى‏فرماید: «فَإنْ تنازعتم» در هر امرى از امور بین شما نزاع واقع شد، مرجع در احكامْ خدا، و در اجرا رسول است. رسول اكرم (ص) باید احكام را از خدا بگیرد و اجرا نماید. اگر موضوع اختلافى بود، حضرت رسول به عنوان قاضى دخالت مى‏كند و قضاوت (دادرسى) مى‏نماید. و اگر منازعات دیگرى، از قبیل زورگویى و حق‏كشى بود، نیز مرجع‏ رسول اكرم (ص) است. او چون رئیس دولت اسلام است، ملزم مى‏باشد دادخواهى كند؛ مأمور بفرستد و حق را بگیرد و رد نماید. باید دانست در هر امرى كه مرجع رسول اكرم باشد، ائمه (ع) هم مى‏باشند. و اطاعت از ائمه (ع) نیز اطاعت از رسول اكرم (ص) مى‏باشد.

خلاصه، آیه اول: «إذا حَكَمْتُم بَیْنَ النّاس» و دوم: «أطیعوا اللَّه و أطیعوا الرسول» و آیه «فَإنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْ‏ءٍ» اعم از حكومت و قضاوت مى‏باشد؛ و اختصاص به باب قضاوت ندارد.

صرف نظر از اینكه بعضى از آیات ظهور در حكومت به مفهوم اجرایى دارد.

در آیه بعد مى‏فرماید: «أَ لَمْ تَرَ إلىَ الَّذینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إلَیْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ یُریدونَ أَنْ یَتَحاكَموا إلىَ الطّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِروا أَنْ یَكْفُرُوا بِهِ ...»

آیا ندیدى كسانى را كه مى‏پندارند به آنچه به سوى تو نازل شده و آنچه پیش از تو نازل شده ایمان آورده‏اند، مى‏خواهند نزد طاغوت (قدرتهاى ناروا) دادخواهى كنند؛ در حالى كه مسلم است كه دستور دارند به آن (یعنى طاغوت) كافر شوند.

اگر نگوییم منظور از «طاغوت» حكومتهاى جور و قدرتهاى نارواى حكومتى به طور كلى است، كه در مقابل حكومت الهى طغیان كرده و سلطنت و حكومت برپا داشته‏اند، باید قائل شویم كه اعم از قضات و حكام است. چون رجوع براى دادرسى و احقاق حقوق و كیفر متعدى غالباً با مراجعه به مقامات قضایى انجام مى‏گیرد؛ و باز حكم قضایى را مجریان- كه معمولًا آنها را حكومت‏كننده مى‏شناسند- اجرا مى‏كنند.

حكومتهاى جور، چه قضات و چه مجریان و چه اصناف دیگر، آنها «طاغوت» اند، چون در برابر حكم خدا سركشى و طغیان كرده، قوانینى به دلخواه وضع كرده، به اجراى آن و قضاوت بر طبق آن پرداخته‏اند. خداوند امر فرموده كه به آنها كافر شوید؛ یعنى در برابر آنها و اوامر و احكامشان عصیان بورزید. بدیهى است كسانى كه مى‏خواهند به «طاغوت» كافر شوند، یعنى در برابر قدرتهاى حاكمه ناروا سر به نافرمانى بردارند، وظایف سنگینى خواهند داشت كه بایستى به قدر توانایى و امكان در انجام آن بكوشند.



منبع:ولایت فقیه امام خمینی ره
سه شنبه 4/8/1389 - 14:42
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته