• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 549
تعداد نظرات : 289
زمان آخرین مطلب : 3847روز قبل
داستان و حکایت

امِّ حبیبه


 

ام حبیبه یا رمله , دختر ابوسفیان و از زنان نمونه اى است كه به همراه همسرش عبیداللّه بن جحش ( پسر عمه پیامبر(ص ) ) به حبشه مهاجرت كرد.

عـبـیـداللّه در حـبـشـه , تـحت تاثیر تبلیغات مسیحیت قرارگفت و ازآیین اسلام خارج شد, ولى ام حبیبه , تسلیم فكرغلط شوهرش نشد و با وى به مبارزه پرداخت .

عبیداللّه بن جحش , غرق در گمراهى ,آن قدر مشروب خورد كه از پاى درآمد.

پـس ازمرگ عبیداللّه , ام حبیبه در خواب دید كه كسى به او ام المومنین خطاب مى كند و تعبیركرد كه پیامبر اكرم(ص ) با وى ازدواج خواهندكرد

سه شنبه 4/8/1389 - 14:29
شعر و قطعات ادبی
آنكس كه نداند و نداند كه نداند
 
در جهل مركب ابدالدهر بماند
 
آنكس كه نداند و بداند كه نداند
 
لنگان خرك خویش به مقصد برساند
 
آنكس كه بداند و نداند كه بداند
 
او را ، خبرش كن كه در جهل نماند
 
آنكس كه بداند و بداند كه بداند
اسب خرد از گنبد مینا بدواند
سه شنبه 4/8/1389 - 14:22
سياست
 

عمامه

 

:متن کامل بیانات شهید آیت الله دستغیب

 

کیست که این ناله مرا به گوش عمامه [به] سرهای ایران برساند، هر کسی می‌خواهی باش! خودت را مجتهد می‌دانی، مقدمات خوان می‌دانی، نمی‌دانم، هر چه خودتان می‌دانید. بر تو واجب است امروز تبعیت از یک نفر، تو حق نداری در مقابل رهبر حرفی بزنی، تماما باید تبعیت کنند

 

هر عمامه سری که از رهبر مکرم فاصله بگیرد، لعنت خدا برش باد. تمام عمامه سرها همه باید مطیع، همه باید مطیع یک رهبر، امام یکی نائب امام هم یکی، دیگری هیچ تقدم ندارد .همه باید فرمان ببرند، همه باید اطاعت بکنند. یک نفر میزان است. دو نفرغلط است

 

حتی مکرر گفته‌ام، حسن و حسین یکی شان امام بود، حسن امام، حسین ماموم، هیچ وقت حسین تا حسن بود در عرض نبود، تابع، تابع، هر چه بهش می‌گفتند، می‌گفت هرچه حسن بفرماید، دو تا امام نمی شود، دو تا نائب امام هم غلط است، دو تا رهبر غلط است. رهبری یکی وآن هم معین است

 

مواظب باشید گرگ ها، شما را از رهبر الهی جدا نکنند، شما را گروه گروه نکنند، شما را طعمه خودشان قرار ندهند. وسیله پیشرفت دشمن نشوید. شما الان در جبهه جنگید، در جبهه جنگ دینی هستید

 

وای به امتی که از رهبر الهی خود فاصله بگیرد، هلاک است، هلاک است، طعمه دشمن است

 

خدایا به رهبر عظیم الشان ما طول عمر عنایت فرما! حیات او را متصل فرما به ظهور مهدی آل محمد(عج)! امیدوارم تمام دشمنان آرزو به گور ببرند، نیست و نابود گردند

 

سه شنبه 4/8/1389 - 14:8
داستان و حکایت

هر آنچه بخواهی خداوند به تو خواهد داد

 

 

 

روزی سوراخ کوچکی در یک پیله ظاهر شد.

مردی نشست و ساعتها تلاش پروانه را برای بیرون آمدن از سوراخ کوچک پیله تماشا کرد. آنگاه تلاش پروانه متوقف شد و به نظر رسید که خسته شده و دیگر نمیتواند به تلاشش ادامه دهد. آن مرد تصمیم گرفت به پروانه کمک کند و با برش قیچی سوراخ پیله را گشاد کرد.

پروانه به راحتی از پیله خارج شد, اما جثه هایش ظریف و بالهایش چروکیده بودند. مرد به تماشای پروانه ادامه داد. او انتظار داشت بال­های پروانه گسترده و مستحکم شود و از جثه او محافظت نماید.

اما چنین نشد!

در واقع ناچار شد همه عمر را روی زمین بخزد و هرگز نتوانست پرواز کند. آن مرد مهربان نفهمید که محدودیت پیله و تقلا برای خارج شدن از ان سوراخ ریز را خدا برای پروانه قرار داده بود تا به  وسیله ان مایعی از بدنش ترشح شود و پس از خروج از پیله به او امکان پرواز دهد.

گاهی اوقات در زندگی فقط به تلاش و تقلا نیاز داریم.

اگر خداوند مقرر میکرد بدون هیچ مشکلی زندگی کنیم, فلج میشدیم, به اندازه کافی قوی نمیشدیم و هرگز نمیتوانستیم پرواز کنیم.

من نیرو خواستم و خداوند مشکلاتی سر راهم قرار داد تا قوی شوم.

من دانش خواستم و خداوند  مسایلی برای حل کردن به من داد.

من سعادت و ترقی خواستم و خداوند موانعی سر راهم قرار داد تا آن­ها را از میان بردارم.

پس نترس, با مشکلات مبارزه کن و بدان که تو میتوانی بر آنها غلبه کنی زیرا هر آنچه بخواهی خداوند به تو خواهد

يکشنبه 2/8/1389 - 16:4
اخلاق

برنده و بازنده!

 

 

برنده کیست و بازنده چه کسی خواهد بود ؟!

 

برنده متعهد میشود.
بازنده وعده میدهد.

وقتی
برنده ای مرتكب اشتباه میشود، میگوید: اشتباه كردم.
وقتی
بازنده ای مرتكب اشتباه میشود، میگوید: تقصیر من نبود.

برنده بیش از بازنده كار انجام میدهد، و در انتها باز هم وقت دارد.
بازنده همیشه آنقدر گرفتار است كه نمیتواند به كارهای ضروری بپردازد.

برنده به بررسی دقیق یك مشكل می پردازد.
بازنده از كنار مشكل گذشته، و آن را حل نشده رها میكند.

برنده میگوید: بیا برای مشكل راه حلی پیدا كنیم.
بازنده میگوید: هیچ كس راه حلی را نمیداند.

برنده می داند به خاطر چه چیزی پیكار میكند و بر سر چه چیزی توافق و سازش نماید.
بازنده آنجا كه نباید، سازش میكند، و به خاطر چیزی كه ارزش ندارد، مبارزه میكند.

برنده با جبران اشتباهش، تاسف و پشیمانی خود را نشان میدهد.
بازنده می گوید : "متاسفم"، اما در آینده اشتباه خود را تكرار میكند.

برنده مورد تحسین واقع شدن را به دوست داشته شدن ترجیح میدهد، هر چند كه هر دو حالت را مد نظر دارد.
بازنده دوست داشتنی بودن را، به مورد تحسین واقع شدن ترجیح میدهد، حتی اگر بهای آن خفت و خواری باشد.

برنده گوش می دهد.
بازنده فقط منتظر رسیدن نوبت خود، برای حرف زدن است.

برنده از میانه روی و نرمش خود احساس قدرت میكند.
بازنده هرگز میانه رو و معتدل نیست گاهی از موضع ضعف و گاهی همچون ستمگران فرودست رفتار میكند.

برنده میگوید: باید راه بهتری هم وجود داشته باشد.
بازنده میگوید: تا بوده همین بوده و تا هست همین است.

برنده به افراد برتر از خود، احترام میگذارد و سعی میكند تا از آنان چیزی بیاموزد.
بازنده از افراد برتر از خود، خشم و نفرت داشته و در پی یافتن نقاط ضعف آنان است.

برنده گامهای متعادلی بر میدارد.
بازنده دو نوع سرعت دارد، یا خیلی تند و یا خیلی كند.

برنده میداند كه گاهی اوقات، پیروزی به بهای بسیار گرانی بدست می آید.
بازنده بسیار مشتاق برنده شدن است، در جایی كه نه قادر به برنده شدن و نه حفظ آن است.

برنده ارزیابی درستی از تواناییهای خود داشته و هوشمندانه از ناتوانی های خود، آگاه است.
بازنده از توانایی ها و ناتوانی های واقعی خود بی خبر است.

برنده مشكلی بزرگ را انتخاب می كند و آن را به اجزای كوچكتر تفكیك میكند، تا حل آن آسان گردد.
بازنده مشكلات كوچك را آنچنان به هم می آمیزد كه دیگر قابل حل شدن نیستند.

برنده می داند كه اگر به مردم فرصت داده شود، مهربان خواهند بود.
بازنده احساس میكند كه اگر به مردم فرصت داده شود، نامهربان خواهند شد.

برنده تمركز حواس دارد.
بازنده پریشان حواس است.

برنده از اشتباهات خود درس میگیرد.
بازنده از ترس مرتكب شدن اشتباه، یادگرفته كه اقدام به هیچ كاری نكند.

برنده میكوشد تا مردم را هرگز نیازارد، مگر در مواقع نادری كه این دل آزاری در راستای یك هدف بزرگ باشد.
بازنده نمیخواهد به عمد دیگران را آزار دهد، اما ناخودآگاه همیشه این كار را میكند.

برنده ثروت اندوزی را وسیله ای برای لذت بردن از زندگی می داند.
بازنده مال اندوزی را هدف خود قرار میدهد،‌ بنابراین گذشته از میزان انباشت ثروت، هیچگاه نمیتواند خود را برنده محسوب كند، و هرگز برنده نمیشود.

برنده ترجیح می دهد كه، خود را مسئول شكست هایش بداند و نه دیگران را ولی وقت زیادی را صرف عیب جویی نمیكند.
بازنده شكست های خود را ناشی از، تبعیض یا سیاست می داند.

برنده معتقد است، ما با كارهای درست و اشتباه خود، سرنوشت خویش را تعیین میكنیم.
بازنده به قضا و قدر اعتقاد دارد.

برنده در چنین موقعیتی احساس میكند كه اعتبار خود را برای آینده تقویت می نماید.
بازنده از این كه بیش از آنچه می گیرد، بدهد، احساس میكند بازنده است.

برنده در هر شرایطی كه قرار بگیرد، آرامش و تعادل خود را حفظ میكند.
بازنده اگر از دیگران عقب بماند، تندخو و خشن میشود، و اگر جلوتر از دیگران باشد، بی احتیاطی میكند.

برنده میداند كه نارسایی های او جزیی از شخصیت وجودی اوست، در حالی كه می كوشد تا آثار ناگوار این نقایص را بزداید هرگز تاثیر آنها را انكار نمیكند.
بازنده از اینكه خود و یا دیگران به نقایص وی آگاهی یابند، هراسان است.

برنده در چنین شرایطی آزادانه، رنجش و آزردگی خود را بیان نموده، تخلیه ی احساسی میكند، سپس مساله را به فراموشی می سپارد.
بازنده هنگامی كه از دیگران بدرفتاری میبیند، خشم و ناخشنودی خویش را به زبان نمی آورد و زجر می كشد، و با انتقام گرفتن از خود، شرایط بدتری را پدید می آورد.

برنده میداند كه كدام تصمیم ها را به طور مستقل بگیرد، و كدام یك را پس از مشورت با دیگران حتی بازندگان اجرا نماید.
بازنده به "استقلال" خود می بالد، در حالیكه به واقع در حال خونسردی است. و به كار گروهی" خود می بالد، در صورتی كه در حال دنباله روی است، و اراده ای از خود ندارد.

برنده می داند كه هر قاعده ای در هر كتابی را می توان نادیده انگاشت جز یكی، "همانی كه هستی و میخواستی، باش"، تنها برگ برنده، در دنیا همین است.
بازنده فكر میكند كه برای بازنده شدن و برنده شدن قوانینی وجود دارد.

برنده روی پای خود می ایستد و از اینكه دیگران، به وی تكیه كنند، احساس تحمیل شدن نمی كند.
بازنده به كسانی كه از خودش قوی ترند، تكیه میكند و عقده های خود را بر سر افراد ضعیفتر از خویش خالی میكند.

برنده نسبت به فضای اطراف خود حساس است.
بازنده فقط نسبت به احساسات خود حساس است.

برنده در وجود یك آدم بد، خوبی ها را می جوید و روی همین قسمت كار میكند.
بازنده در وجود یك انسان خوب، بدی ها را می جوید. از این رو، به سختی میتواند با دیگران همكاری كند.

برنده در عین حال كه تعصبات خود را میپذیرد، تلاش میكند كه در هنگام قضاوت كردن بر این تعصبات غلبه كند.
بازنده منكر وجود هرگونه تعصب در خود است، و بنابراین در سراسر عمر، اسیر تعصبات خویش خواهد بود.

برنده هراسی ندارد از اینكه در یك موقعیت ضد و نقیض قرار گیرد، زیرا در افكارش خللی وارد نمی شود.
بازنده سازگار شدن با موقعیتهای ضد و نقیض را به كار شایسته ترجیح میدهد.

برنده بازی سرنوشت، و این حقیقت كه شایستگی ها را همواره پاداشی نیست، بی آنكه دیدگاهی بدبینانه داشته باشد، درك میكند.
بازنده بی آنكه بازی های سرنوشت را درك نماید، بدگمان است.

برنده میداند كه چگونه میتوان جدی بود، بی آن كه خشك و رسمی باشد.
بازنده غالبا خشك و رسمی است زیرا، فاقد توانایی جدی بودن است.

برنده آنچه را كه ضرورت دارد، با متانت لازم انجام می دهد، و توان خود را برای راه حل هایی ذخیره می كند كه، در آنها از حق انتخاب برخوردار است.
بازنده آنچه را كه ضرورت دارد، با حالتی اعتراض آمیز انجام می دهد، و هیچ توان و نیرویی را برای گرفتن تصمیمات اخلاقی مهم باقی نمی گذارد.

برنده ارزش های اخلاقی را، به عنوان تنها منبع قدرت حقیقی می شناسد.
بازنده چون در باطن، برای ارزشهای اخلاقی احترام اندكی قایل است، بیش از ظرفیت خویش در جهت كسب منابع قدرت بیرونی تلاش میكند.

برنده سعی میكند كه رفتارهای خود را براساس نتایج منطقی آنها قضاوت كند، و رفتارهای دیگران را، براساس قصد و نیت آنها ارزیابی كند.
بازنده رفتارهای خود را بر اساس قصد و نیت خویش و رفتارهای دیگران را بر اساس نتایج آنها ارزیابی میكند.

برنده دیگران را نكوهش می كند ولی آنها را می بخشد.
بازنده چنان بزدل است كه قادر به نكوهش دیگران نیست، و چنان حقیر است كه قادر به بخشیدن دیگران هم، نیست.

برنده پس از بیان نكته ی اصلی مورد نظرش، لب از سخن فرو می بندد.
بازنده آنقدر به صحبت ادامه می دهد، كه نكته ی اصلی را فراموش میكند.

برنده هر امتیازی را كه بتواند بدهد، می دهد جز این كه اصول بنیادی خود را فدا كند.
بازنده به خاطر هراس از دادن امتیاز به لجاجت خود ادامه می دهد، و این در حالی است كه اصول بنیادی اش رفته رفته از بین می رود.

برنده ضعفهای خود را به خدمت توانایی هایش می گیرد.
بازنده توانایی های خود را هدر میدهد، زیرا كه آنها را در خدمت ضعفهای خود به كار می گیرد.

برنده در برابر افراد سودمند و ناتوان، یكسان عمل میكند.
بازنده به تملق قدرتمندان پرداخته و ضعفا را تحقیر میكند.

برنده میخواهد مورد احترام دیگران باشد، اما ذهنش را درگیر آن نمیكند.
بازنده برای رسیدن به این هدف، دست به هر كاری میزند، اما سرانجام، با شكست روبرو می شود و به هدف اش نمی رسد.

برنده حتی زمانی كه دیگران وی را به عنوان یك خبره می شناسند، می داند كه، هنوز خیلی چیزها را نمیداند.
بازنده میخواهد كه دیگران او را یك خبره بدانند، و این نكته كه : "بسیار كم می داند" را، هنوز نیاموخته است.

برنده گشاده روست، زیرا كه میتواند بی آنكه خود را تحقیر كند، بر خطاهای خویش بخندد.
بازنده چون حتی در خلوت خویش، خود را پست و حقیر می شمارد، در حضور دیگران نیز قادر به خندیدن بر خطاهای خود نیست.

برنده نسبت به ضعفهای دیگران، غمخواری میكند، زیرا ضعفهای خود را درك نموده و آنها را پذیرفته است.
بازنده دیگران را به دلیل ضعفهایشان خوار و خفیف می شمارد، زیرا وجود ضعف در درون خود را، انكار نموده و پنهان میكند.

برنده هر كاری كه از دست اش بر آید انجام میدهد، و اگر سرانجام شكست خورد، به معجزه امید می بندد.
بازنده بدون آنكه كوچكترین تلاشی كند، به انتظار معجزه می نشیند.

برنده تا دم مرگ بیشتر از آنچه كه از دیگران میگیرد، می دهد.
بازنده تا پای جان از این توهم دست بر نمیدارد كه، "پیروزی" یعنی بیش از آنچه كه می دهی، بستانی.

برنده هنگامی كه می بیند راهی را كه در پیش گرفته است، با مسیر زندگانی او سازگار نیست، هراس از ترك كردن آن، ندارد.
بازنده "نیمه ی راهی" را در پیش گرفته و به آن، ادامه می دهد، و اهمیتی نمیدهد كه سرانجام به كجا منتهی می شود.

يکشنبه 2/8/1389 - 16:3
شخصیت ها و بزرگان

 

راز پیشرفت غربی ها

پروفسور حسابی چند نظریه مهم در علم فیزیک داشتند که مهم ترین و آخرین آن ها نظریه بی نهایت بودن ذرات بود , در این ارتباط با چندین دانشمند اروپایی مکاتبه و ملاقات می کنند و همه آنها توصیه می کنند که بهتر است که بطور مستقیم با دفتر پروفسوراینشتن تماس بگیرد بنابراین ایشان نامه ای همراه با محاسبات مربوطه را برای دفتر ایشان در دانشگاه پرینستون می فرستند بعد از مدتی ایشان به این دانشگاه دعوت میشوند و وقت ملاقاتی با دستیار اینشتن برایشان مشخص میشود پس از ملاقات با پروفسور شتراووس به ایشان گفته می شود که برای شما وقت ملاقاتی با پروفسور اینشتن تعیین می شود که نظریه خود را بصورت حضوری با ایشان مطرح کنید. پروفسور حسابی این ملاقات را چنین توصیف می کنند:    وقتی برای اولین باربا بزرگترین دانشمند فیزیک جهان آلبرت اینشتن روبه رو شدم ایشان را بی اندازه ساده , آرام و متواضع یافتم و البته فوق العاده مودب و صمیمی! زودتر از من در اتاق انتظار دفتر خودش , به انتظار من نشسته بود و وقتی من وارد شدم با استقبالی گرم مرا به دفتر کارش برد و بدون اینکه پشت میزش بنشیند کنار من روی مبل نشست نظریه خود را در ارتباط با بی نهایت بودن ذرات برای ایشان توضیح دادم ، بعد از اینکه نگاهی به برگه های محاسباتی من انداختند ، گفتند که ما یکماه دیگر با هم ملاقات خواهیم کرد    یکماه بعد وقتی دوباره به ملاقات اینشتن رفتم به من گفت : من به عنوان کسی که در فیزیک تجربه ای دارم می توانم به جرات بگویم نظریه شما در آینده ای نه چندان دور علم فیزیک را متحول خواهد کرد باورم نمی شد که چه شنیده ام , دیگر از خوشحالی نمی توانستم نفس بکشم , در ادامه اما توضیح دادند که البته نظریه شما هنوز متقارن نیست باید بیشتر روی آن کار کنید برای همین بهتر است به تحقیقات خود ادامه دهید من به دستیارم خواهم گفت همه امکانات لازم را در اختیار شما بگذارند, به این ترتیب با پی گیری دستیار و ارسال نامه ای با امضا اینشتن، بهترین آزمایشگاه نور آمریکا در دانشگاه شیکاگو، باامکانات لازم در اختیار من قرار دادند و در خوابگاه دانشگاه نیز یک اتاق بسیار مجهز مانند اتاق یک هتل در اختیار من گذاشتند , اولین روزی که کارم را در آزمایشگاه شروع کردم و مشغول جابجایی وسایل شخصی بر روی میزم و کشوهای آن بودم , متوجه شدم یک دسته چک سفید که تمام برگه های آن امضا شده بود در داخل یکی از کشوها جا مانده است , بسرعت آن را نزد رئیس آزمایشگاه بردم و مسئله را توضیح دادم , رئیس آزمایشگاه گفت این دسته چک جا نمانده متعلق به شما است که تمام نیازمندیهای تحقیقاتی خود را بدون تشریفات اداری تهیه کنید این امکان برای تمام پژوهشگران این آزمایشگاه فراهم شده است , گفتم اما با این روش امکان سواستفاده هم وجود دارد؟ او در پاسخ گفت درصد پیشرفت ما از این اعتماد در مقابل خطا های احتمالی همکاران خیلی ناچیز است    بعد از مدتها تحقیق بالاخره نظریه ام آماده شد و درخواست جلسه دفاعیه را به دانشگاه پرینستون فرستادم و بالاخره روز دفاع مشخص شد , با تشویق حاضرین در جلسه , وارد سالن شدم و با کمال شگفتی دیدم اینشتن در مقابل من ایستاد و ابراز احترام کرد و به دنبال او سایر اساتید و دانشمندان هم برخواستند , من که کاملا مضطرب شده و دست وپای خود را گم کرده بودم با اشاره اینشتن و نشتستن در کنار ایشان کمی آرام تر شده، سپس به پای تخته رفتم شروع کردم به توضیح معادلات و محاسباتم و سعی کردم که با عجله نظراتم را بگویم که پروفسور اینشتن من را صدا کرده و گفتند که چرا اینهمه با عجله ؟ گفتم نمی خواهم وقت شما و اساتید را بگیرم ولی ایشان با محبت گفتند خیرالان شما پروفسور حسابی هستید و من و دیگران الان دانشجویان شما هستیم و وقت ما کاملا در اختیار شماست    آن جلسه دفاعیه برای من یکی از شیرین ترین و آموزنده ترین لحظات زندگیم بود من در نزد بزرگترین دانشمند فیزیک جهان یعنی آلبرت اینشتن از نظریه خودم دفاع می کردم و و مردی با این برجستگی من را استاد خود خطاب کرد و من بزرگترین درس زندگیم را نیز آنجا آموختم که هر چه انسانی وجود ارزشمندتری دارد همان اندازه متواضع، مودب و فروتن نیز هست .بعد از کسب درجه دکترا اینشتن به من اجازه داد که در کنار او در دانشگاه پرینستون به تدریس و تحقیقاتم ادامه دهم

يکشنبه 2/8/1389 - 16:0
فلسفه و عرفان
سیمای انسان كامل در مباحث عرفان
 
انسان كامل بعد از خدا، عالمترین و عارفترین موجودات است؛ زیرا ظرفیت علمی و علم آموزی انسان نامحدود است. انسان توانایی یادگرفتن را دارد "و علّم آدم الاسماء كلّها" و این توانایی از آن نفس ناطقه است .
 
 
 

موضوع بحث، ویژگیهای انسان كامل از دیدگاه عرفانی است كه ضمن آن برخی از ابعاد وجودی امامان معصوم علیه السلام را ـ كه بیشتر عرفا به آن پرداخته اندـ مرور خواهیم كرد.


این بحث در دو محور ارائه می گردد:

1-    بررسی شأن و مكانت انسان بخصوص انسان كامل در عالم وجود

2-    تأمل در موضع اسلام و تشیع

در این باب انسان در این عالم موقعیتی خاص دارد؛ زیرا اشرف مخلوقات است، عقل و اراده دارد و روح خدا در او دمیده شده است. از دیدگاه عرفان اسلامی انسان تنها موجودی است كه در این عالم، استعداد ظهور و تجلی تامّ و تمام اسماء و صفات الهی را دارد و آینه تمام نمای صفات علما و اسماء حسنای الهی است؛ لیكن اگر انسان بخواهد بالفعل آینه حق باشد باید خودیت و منیّتش فانی شود: " الله نور السموات و الارض" در این صورت آنچنان نور خدا در این آینه متجلی می شود كه یكپارچه نور می گردد، و به همین دلیل هركس اولیای حق را ـ كه كاملترین آینه صفات الهی هستند ـ می دید، به یاد حق می افتاد چرا كه این آینه حق را نشان می داد نه غیر را. منیّت، آینه انسان را كدر می كند. "انّ الله خلق آدم علی صوره" یعنی انسان می تواند واجد و محل ظهور همه صفات الهی باشد و به همین دلیل عصاره عالم خلقت در وجود انسان خلاصه می شود .

همانگونه كه ابن سینا در كتاب مبدأ و معاد می گوید: كمال عالم هستی در این است كه انسان در این عالم پا به عرصه وجود بگذارد. انسان میوه شجره كون است؛ طبق آیات شریف قرآن، خداوند مقام خلیفة اللهی را به انسان داد و به فرشتگان امر فرمود كه بر او سجده كنند. پس بدیهی است كه باید از لحاظ صفات و ویژگیها شبیه مستخلفٌ عنه باشد.

خداوند جامع همه صفات ثبوتیه است؛ پس خلیفه هم باید اینگونه باشد. چون وجود و بقای عالم، بسته به وجود خلیفة الله است؛ اگر دلمان برای بقای خودمان بسوزد، باید او را بشناسیم. رابطه خود را با او درك كنیم و سعی كنیم شبیه او شویم.


ویژگیهای انسان كامل :

انسان كامل بعد از خدا، عالمترین و عارفترین موجودات است؛ زیرا ظرفیت علمی و علم آموزی انسان نامحدود است. انسان توانایی یادگرفتن را دارد "و علّم آدم الاسماء كلّها" و این توانایی از آن نفس ناطقه است . حال هرچقدر انسان كاملتر باشد، شناختش كاملتر است. بدین ترتیب سررشته علوم در دست انسان كامل است چون عالمترین است. انسان كامل عابدترین است و كاملترین عبادت را دارد؛ زیرا شناخت كامل دارد. مقام عبد بودن رسول الله صلی الله علیه و آله بر مقام رسول بودنش تقدم دارد: "أشهد انّ محمّدا عبده و رسوله".

انسان كامل حجت الله است ؛ زیرا روشنترین دلیل بر ذات و صفات حق تعالی است. امام صادق علیه السلام فرمود: "انّ صورة الانسانیه اكبر حجة اللّه و هی الكتاب الذی كتب بیده". این انسان كامل همان كتاب الهی است كه در قرآن آمده كه همه چیز در آن مسطور است؛ اصلی ترین كتاب، وجود انسان كامل است، و هی الهیكل الذی بنا بحكمه، هیكلش با حكم الهی نباشد، و هی مجموع صورة العالمین، دو عالم غیب و شهادت در اوست. و هی مختصرٌ من العلوم فی اللوح المحفوظ او خلاصه همه امور است و هی شاهدٌ علی كل غائب و هی الحجة علی كل جاحد هر كس سؤالی دارد برود خدمت او، او حجت است. هی طریق المستقیم الی كل خیرة. راه مستقیم نزدیكترین راه است و آن انسان كامل است. و هی الصراط
الممدود بین الجنة و النار . صراط راهی است كه از روی جهنم می گذرد تا به دروازه های بهشت برسد. مؤمنان باید از این راه بگذرند تا به بهشت برسند كه این راه، انسان كامل است. در شأن پیامبر صلی الله علیه و آله آمده است: فان محمد صلی
الله علیه و آله بصورته و حقیقته و دلیلٌ دالّ علی ربه ؛ او دلیلی است تمام بر پروردگار. روزی كه انسان كامل به عالم بشریت معرفی شد بزرگترین اتفاق رخ داد و این بزرگترین سعادت برای ماست كه با آنها نسبت داریم. و هو اتمّ دلیل لكونه اكمل المظاهرالجمعیة الكمالیة الالهیة الانسانیة و صورته اجمع الصور ایشان جامع جمیع كمالات الهی است. او با این جسم كوچك جامع همه حقایق و صور است . همه چیز در این عالم به اجمال در انسان كامل است. انسان كامل قطب و محور عالم وجود است. حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه فرموده: ان محلّی منها محلّ القطب من الرحّی؛ انسان كامل مثل خورشید است كه همه دور آن می چرخند. بقای ما وابسته به خورشید است و اگر خورشید خاموش شود، ما و تمام كائنات از بین می رویم. محور كل كائنات انسان كامل است. وجود ما از وجود اوست. خدا خطاب به پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید: لولاك لما خلقت الافلاك خلق عالم به خاطر اوست. یكی از یاران امام صادق علیه السلام از ایشان سؤال كردند: أتبقی الارض بغیر امام؛ آیا زمین بدون وجود امام باقی می ماند؟ فرمود: لو بقیت الارض بغیر امام لساخت؛ "زمین اهل خود را فرو می دهد، اگر امام روی زمین نباشد." انسان كامل واسطه فیض است. عالم كون به اراده خدا به وجود آمد. انسان كامل واسطه ای است میان عالم مُلك و ملكوت، خاك و افلاك، تجرد و مادیّت و این واسطه، بهترین مخلوقات است. او با عالم ملك و ملكوت وجه مشترك دارد؛ به همین دلیل نیز پیامبران هم ویژگیهای بشریت را داشتند و هم متصل به عالم بالا بودند. بدین
ترتیب خدا ابتدا بر وجود مبارك انسان كامل متجلی می شود و بعد از آن فیض به سایر موجودات سرایت می یابد. ما از انسان كامل فیض می یابیم. پس وظیفه ما نسبت به این بزرگان سنگین است. ابن عربی در كتاب فتوحات مكیّه درباره انسان كامل می گوید: فالانسان الكامل ظهر كمال الصورة و هو قلب لجسم العالم الذی هو كل ما سوی الله". قلب ما سوی الله انسان كامل است و صورت كامل به وسیله او ظهور پیدا می كند. "و هو بیت الحق ". خانه خدا اوست نه كعبه. به این دلیل كه خدا می فرماید : "و وسعنی قلب عبدی المؤمن، لا وسعنی ارضی و سمواتی " ؛ زمین و آسمانها با این همه گنجایش جای من
نیست؛ بلكه خانه من قلب بنده مؤمن است. در ساحت دین اسلام انسان كامل در قالب معصومان: ظهور پیدا كرده است و تمام ویژگیهای انسان كامل در "ولایت" خلاصه می شود و "امامت" ظهور ولایت است؛ ولایتی كه حق دخل و تصرف در امور مولی علیه است . ولایت از آن خداست كه از رگ گردن به ما نزدیكتر است . و ولایت خدا از مجرای انسان كامل اعمال
می شود، "اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منكم" ،"انّما ولیكم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزكوة و هم راكعون" ؛ ولایت منحصر به خدا، رسول خدا و كسانی است كه در نماز زكات می دهند. شیعه و سنّی معتقدند این مسأله فقط در مورد حضرت علی علیه السلام رخ داده است. از دیدگاه شیعه چون ائمه علیهم السلام همه نوری واحد هستند. این آیه در مورد وجود مبارك ایشان نیز صدق می كند. می دانیم ولایت دو قسم است :

۱ـ تكوینی

۲ـ تشریعی

ولایت تشریعی یعنی حق دخل و تصرف در امور ارادی بنده. شارع بودن فقط از آن حق تعالی و ابلاغ و انذار از زبان پیامبران است. اما پیامبر به استقلال حق وضع قانون را ندارد. "ما ینطق عن الهوی ان هو الاّ وحیٌ یوحی." اما ولایت تكوینی یعنی حق دخل و تصرف در كائنات و نظام آفرینش. حال چگونه انسان حق دخل و تصرف در كائنات را دارا می
شود. انسان كامل جامع جمیع اسماء و صفات الهی است. اما اینها فقط لفظ نیستند. بلكه حقایق اند و انسان كامل واجد همه حقایق وجودی است. چون تمام عالم در وجود مبارك انسان كامل جمع است؛ لذا به همان راحتی كه ما می توانیم دستمان را بالا و پایین ببریم انسان كامل به اذن خداوند می تواند در كل عالم دخل و تصرف كند. لذا در این ساحت كرامات و معجزات را می بینیم. پیغمبر صلی الله علیه و آله می فرمایند: "اول ما خلق الله نوری و نور من اولین چیزی بود كه خدا خلق كرد. عرفا بر اساس این حدیث اولین مخلوق را كه از تجلی حق تعالی صدور یافته است، حقیقت محمدیه صلی الله علیه و آله نامیده اند. این حقیقت در سیر نزولی در عوالم مختلف ظهور پیدا می كند . در عالم اسماء به صورت اسم اعظم كه همان انسان كامل است، در عالم روح به صورت روح محمدی صلی الله علیه و آله و در عالم كون در قالب انبیاء از آدم تا خاتم: ظهور و تجلی نموده است و اینها همه از آثار مظاهر وجود مبارك انسان كامل است

يکشنبه 2/8/1389 - 15:52
اخلاق

حسن ظن


 

مرحوم آقای دولابی می گفت: «در هر شرایطی به خدا حسن ظن داشته باشید».

مانند زینب (س) که در اوج درد و رنج بیش از حدش در غم از دست دادن عزیزان، لحظه ای حسن ظن به خدا را از دست نداد و به قدرت مطلق یزید ایمان نیاورد. زینب دروغ های حکومت وقت را باور نکرد و شکی در تحقق وعده الهی به خود راه نداد.

در واقع سوظن به خدا آنجا رخ می داد که زینب ترسان و خوفناک، مرعوب نیرنگ و فریب حاکم می شد و همه چیز را از دست رفته می دید. اما او لحظه ای خود را در پیشگاه خداوند تنها و رها ندید و هرگز غلبه ظلم را دائمی و واقعی تلقی نکرد. ذهن و روح زینب تسلیم آن قدرت پر زرق و برق نشد؛ که اگر چنین می کرد به خدا ظن سوء داشت.

زینب در آن روزگار متلاطم شکی به خود راه نداد. او بزرگوار و آرام و دریا دل، باطن امور را می دید و نمی ترسید؛ که برخی ترس ها ریشه در شرک دارد.

زینب (س) جز زیبایی هیچ چیز ندید: ما رایت الا جمیلا.

آیه ای در قرآن کریم می فرماید:

وَیُعَذِّبَ الْمُنَافِقِینَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِکِینَ وَالْمُشْرِکَاتِ الظَّانِّینَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَیْهِمْ دَائِرَةُ السَّوْءِ وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَلَعَنَهُمْ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَسَاءتْ مَصِیرًا / سوره فتح. آیه 6

و [تا] مردان و زنان نفاق‏پیشه و مردان و زنان مشرک را که به خدا گمان بد برده‏اند عذاب کند بد زمانه بر آنان باد و خدا بر ایشان خشم نموده و لعنتشان کرده و جهنم را براى آنان آماده گردانیده و [چه] بد سرانجامى است.

منافقین آنانند که ادعاها و گفتارشان با عملشان یکی نیست و مشرکین کسانی هستند که در کنار خداوند متعال عوامل دیگری را مثل قدرت و ثروت بندگی می کنند. اینان قلبا اعتقادی به عدالت خدا نداشته و می پندارند که او نسبت به ظلم و دروغ و شرک بی تفاوت است. در واقع اینها دچار سوء ظن به خدا هستد.

تفاوت حسن ظن با سوء ظن اینجاست که آشکار می شود.

 

يکشنبه 2/8/1389 - 15:51
قرآن
وقتی دیدن مان دستکاری شود!
أفَمَن زُیِّنَ لَهُ سوءُ عَمَلِهِ فَرَءَاهُ حَسناً فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَن یَشاءُ وَ یهْدِى مَن یَشاءُ فَلا تَذْهَب نَفْسك عَلَیهِمْ حَسرَتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمُ بِمَا یَصنَعُونَ (8 - فاطر)

آیا كسى كه عمل بدش براى او آراسته شده و آن را خوب و زیبا مى‏ بیند [همانند كسى است كه واقع را آنچنان كه هست مى‏یابد]؟! خداوند هر كس را بخواهد گمراه مى سازد و هر كس را بخواهد هدایت مى‏كند؛ پس جانت به خاطر شدّت تأسف بر آنان از دست نرود؛ خداوند به آنچه انجام مى‏دهند داناست‏!

المیزان می گوید:
مى خواهد اشاره كند به اینكه كافر فهمش منكوس و وارونه، و عقلش مغلوب شده... طرز دید مومن و کافر مختلف است؛ یكى زشت را زیبا مى بیند و دیگرى زشت را زشت، و زیبا را زیبا مى بیند... این اضلال، مجازاتى است كه وقتى كسى در برابر حق خضوع نكند، و لجبازى و مقاومت نماید، خدا او را گمراه تر مى سازد. 

 

لفظ «می بیند»، مایه ی تأمل است...
روایت است که رسول خدا (ص) زیاد این دعا را می خواند: «اللهم ارنی الاشیاء کما هی»

يکشنبه 2/8/1389 - 15:50
اهل بیت




امام صادق علیه السلام می فرمایند:. هنگامى كه چهار چیز در جامعه شایع و رایج گردد چهار نوع بلا و گرفتارى پدید آید: چنانچه زنا رایج گردد زلزله ـ و مرگ ناگهانى ـ فراوان شود، چنانچه زكات و خمس اموال پرداخت نشود حیوانات نابود شود، اگر حاكمان جامعه و قُضات ستم و بى عدالتى نمایند باران ـ رحمت خداوند ـ نمى بارد، و اگر اهل ذمّه تقویت شوند مشركین بر مسلمین پیروز آیند. 
يکشنبه 2/8/1389 - 15:36
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته