• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 957
تعداد نظرات : 707
زمان آخرین مطلب : 4281روز قبل
محبت و عاطفه
جور دیگر باشیم
روزی مرد کوری روی پله‌های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو نوشته شده بود: من کور هستم لطفا کمک کنید. روزنامه نگارخلاقی از کنار او می گذشت، نگاهی به او انداخت. فقط چند سکه در داخل کلاه بود. او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او رابرداشت آن را برگرداند و اعلان دیگری روی آن نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و آنجا را ترک کرد. عصر آنروز، روز نامه نگار به آن محل برگشت، و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است. مرد کور از صدای قدم های او، خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که آن تابلو را نوشته، بگوید که بر روی آن چه نوشته است؟ روزنامه نگار جواب داد: چیز خاص و مهمی نبود، من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده می شد:

امروز بهار است، ولی من نمی توانم آنرا ببینم !!!!!
يکشنبه 14/11/1386 - 9:38
فلسفه و عرفان
 

تلاش برای خشنود سازی همه آدم ها کلید همه شکست هاست. بیل گازبی

شنبه 13/11/1386 - 19:30
فلسفه و عرفان
 

وقتی با عشق کار می کنی خود را با خود و خلق خدا پیوند می دهی.

جبران خلیل جبران

شنبه 13/11/1386 - 17:28
دانستنی های علمی

ای که عالم همه ایجاد به فرمان تو شد

هستی کون و مکان خلق ز امکان تو شد

چون که ثاراللهی و خون تو برهان تو شد

السلام علیک یا ابا عبد الله

شنبه 13/11/1386 - 16:53
دانستنی های علمی
 

 هر کجا زندگی باشد امید هم هست. سروانتس

شنبه 13/11/1386 - 16:30
دانستنی های علمی
 

شغل تنها زمانی ارزش و اعتبار دارد که آزادانه پذیرفته شود.آلبرکامو

شنبه 13/11/1386 - 16:25
فلسفه و عرفان
شما نمی توانید فقط با قصد انجام یک کار به شهرت برسید. هنری فورد
شنبه 13/11/1386 - 16:19
ادبی هنری

دانایان با عمل زندگی می کنند نه با اندیشه ی عمل

  کاستاندا

شنبه 13/11/1386 - 16:10
محبت و عاطفه

تساوی اشتباهی فاحش و محض است
معلم پای تخته داد می‌زد

صورتش از خشم گلگون بود

و دستانش به زیر پوششی از گرد پنهان بود

ولی ‌آخر کلاسی‌ها،

لواشک بین خود تقسیم می کردند

وان یکی در گوشه ای دیگر «جوانان» را ورق می زد

برای آنکه بی خود های و هو می کرد و با آن شور بی پایان،

تساوی های جبری رانشان می داد

خطی خوانا به روی تخته ای کز ظلمتی تاریک

غمگین بود

تساوی را چنین نوشت: یک با یک برابر است

از میان جمع شاگردان یکی برخاست،

همیشه یک نفر باید به پا خیزد ...

به آرامی سخن سر داد:

تساوی اشتباهی فاحش و محض است.

نگاه بچه ها ناگه به یک سو خیره گشت و

معلم مات بر جا ماند

و او پرسید: اگر یک فرد انسان واحد یک بود

 آیا باز یک با یک برابر بود؟

سکوت مدهوشی بود و سئوالی سخت

معلم خشمگین فریاد زد: آری برابر بود

و او با پوزخندی گفت:

اگر یک فرد انسان واحد یک بود

آن که زور و زر به دامن داشت بالا بود  و آنکه قلبی پاک و دستی فاقد زر داشت پایین بود ؟

اگر یک فرد انسان واحد یک بود

آنکه صورت نقره گون، چون قرص مه می داشت بالا بود ؟

وان سیه چرده که می نالید، پایین بود ؟

اگر یک فرد انسان واحد یک بود،

این تساوی زیر و رو می شد

حال می پرسم یک اگر با یک برابر بود

نان و مال مفت خواران از کجا آماده می گردید؟

یا چه کس دیوار چین ها را بنا می کرد؟

یک اگر با یک برابر بود

پس که پشتش زیر بار فقر خم می شد؟

یا که زیر ضربت شلاق له می گشت؟

یک اگر با یک برابر بود

پس چه کس آزادگان را در قفس می کرد؟

معلم ناله آسا گفت:

بچه ها در جزوه های خویش بنویسید:

یک با یک برابر نیست...  

شنبه 13/11/1386 - 11:23
فلسفه و عرفان
 

نیک بودن کافی نیست باید آن را نمایان ساخت.  استاهل

پنج شنبه 11/11/1386 - 12:38
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته