• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    • عبارت :
      تعداد درصفحه :
کد سوال : 463
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام
پرسش : در مورد علل و عوامل ظهور(اختلاف نظر در مورد) هلال ماه شوال از نظر شرعي و نيز علمي و علوم مرتبط با آن و بررسي اختلاف نظرات مجتهدان عالي قدر و فرزانه كه در اين زمينه وجود دارد ؟
پاسخ : اول ماه به پنج طريق ثابت مي شود. 1. آن که خود انسان ماه را ببيند. در اين صورت حتي اگر ديگري هم ماه را نبيند و بر مرجعي هم ثابت نشود، انسان بايد به وظيفه خود که گرفتن روزه در اول رمضان يا افطار روزه در اول ماه شوال است عمل نمايد. اما از آنجا که در عمل ديده شدن ماه توسط همه افراد جامعه غير ممکن است پس بايد راه هاي ديگري از طريق شارع مقدس براي اثبات اول ماه ارائه شود. 2. شهادت دو مرد عادل به ديدن ماه. به شرط اين که به طور يکسان از جهت محل ماه و خصوصيات آن خبر دهند. همانگونه که در بحث قضاوت، قاضي مي تواند براساس شهادت شهود عادل حکم کند [هر چند يقين به موضوع پيدا نکرده باشد] در مسأله ديدن ماه هم مي توان به شهادت دو شاهد عادل اکتفا نمود. 3. سي روز از ثبوت هلال اول ماه قبل گذشته باشد. چون ماه هاي قمري برخي 29 روز هستند و بيش از سي روز نمي باشند و سي و يکم قطعا از ماه جديد محسوب مي شود. مثلا با گذشتن سي روز از اول رمضان روز سي و يکم از ماه شوال شمرده مي شود و روزه گرفتن در آن روز واجب نيست بلکه به جهت عيد فطر بودن روزه گرفتن حرام است و نيز با گذشتن سي روز از اول شعبان روز سي و يکم از رمضان محسوب مي شود و روزه گرفتن در آن واجب مي شود. 4. عده اي که از گفته آنان يقين يا اطمينان پيدا شود که بگويند ماه را ديده ايم و نيز از هر چيزي که به واسطه آن يقين و اطمينان پيدا شود. در صورتي که عده اي ادعاي رؤيت هلال کنند (که هر چند آنها را عادل نمي دانيم) ولي به طوري باشد که از قول آنها اطمينان به رؤيت حاصل شود. به اين طريق هم بايد به عنوان اول ماه شوال مثلا روزه را افطار نمود. 5. حکم حاکم شرع. به نظر بسياري از فقها، اگر از راه هاي قبلي يقين يا اطمينان به اول ماه پيدا نشود لکن براي مجتهد جامع الشرايط اول ماه ثابت شود و حکم نمايد، بر همه افراد حتي کساني که از او تقليد نمي کنند واجب است بر حکم حاکم ترتيب اثر داده و آن روز را اول ماه محسوب نمايند. ================ سؤال : چگونه مي توان مشکل رؤيت هلال و اعلام عيد فطر را حل کرد؟ جواب: ماجراي روز سه شنبه 82/9/4 و اختلاف نظر مراجع در اعلام روز عيد فطر، نشان داد که که مساله ياد شده به لحاظ فقهي واجرايي دشواريهايي دارد که مي بايست براي حل آن چاره انديشي جدي صورت گيرد.طبيعي است که طي اين چند سال تلاش هايي صورت گرفته، اما وضع حاضر نشان داد، آنچه تاکنون انجام گرفته در مرحله عمل ناکافي بوده و نتوانسته اين مشکل را حل وفصل کند.در واقع بايد ديد اشکال اصلي کار در کجاست و پس از آن براي رفع آن چاره انديشي نمود. در اينجا پاسخ دو نفر از محققين حوزه علميه (آقاي رسول جعفريان و يکي از محققين مرکز فرهنگي نهاد نمايندگي) تقديم حضور مي شود: به نظر مي رسد در اين باره سه مشکل وجود دارد: 1 - ظاهر امر آن است که نخستين مساله، مشکل تفاوت آراي فقهي فقها در باب رويت هلال است. در اين باب نخستين مساله آن است که آيا ديدن ماه در يک نقطه سبب مي شود تا در همه مناطق و همه کشورها عيد اعلام شود يا آن که ديدن ماه در هر نقطه براي همان محل قابل قبول است؟ در اين باب منهاي نظر مرحوم آيت الله خويي و برخي از شاگردان ايشان مانند آيت الله شيخ جواد تبريزي ، ساير فقها به اين مبنا اعتقادي ندارند و رويت منطقه اي آن را مي پذيرند، گرچه در اين باره محدوده کشور و منطقه چندان واضح و روشن نيست و به نظر مي رسد ترکيبي از وسعت جغرافيايي، افق جغرافيايي و حوزه حکومتي در اين زمينه مطرح باشد. مشکل ديگر لزوم رويت ماه با چشم سر و گواهي عده اي از معتمدين است که تقريبا اکثريت قريب به اتفاق فقها، به آن قائل هستند. تنها در اين اواخر – منهاي آنچه به نقل از برخي فقيهان کهن شيعي گفته مي شود - برخي از فقها، حکم به رويت را بر حسب آنچه که در تقويم هاي رسمي و بر اساس محاسبات نجومي آمده ، صادق مي دانند. آنچه روز سه شنبه رخ داد، تنها در حد نظريه آيت الله تبريزي به مشکل فوق الذکر بر مي گشت. زماني که درنقطه اي از نقاط از جهان اسلام رويت ماه ثابت شد ، طبعا براي ايران هم بايد ثابت شده فرض شود. البته در اينجا هم اين مشکل وجود داشت که آيا رويت ماه در آن مناطق واقعا ثابت شده بوده است يا نه. اين مشکلي است که در ادامه به آن خواهيم پرداخت. در اين باره که آيا سه ديدگاه فقهي فوق الذکر - يعني؛ 1. کفايت رؤيت در يک منطقه براي مناطق ديگر، 2- لزوم رويت در هر منطقه و کشور، 3. کفايت تقويم هاي رسمي - قابل جمع و هماهنگي هستند يا نه، سخن گفتن دشوار است. به نظر مي رسد اين بحث فقهي است و با وضعيت فعلي ما که استنباطات فقهي جنبه شخصي دارد نه شورايي، عجالتا قابل حل نيست. 2 - دشواري دوم آن است که ثابت شدن رويت ماه به چه طريق امکان پذير است؟. در اينجا به طور معمول سخن از دو شاهد عادل و طرق اطمينان آور و عقلايي ديگر به ميان مي آيد. طبعا مهم کسب اطمينان و رسيدن به نتيجه است. اما از آنجا که در رويت ماه با چشم سر معمولا خطاهاي زيادي رخ مي دهد ، فقها به ديدن چند شاهد معمولي - ولو عادل - اکتفا نمي کنند. در واقع از عصر روزي که حدس زده مي شود شب اول ماه شوال است، عده زيادي در تکاپوي رويت ماه بر مي آيند. در اين وقت، دفاتر مراجع تقليد آماده دريافت گزارشها مي شوند. به طور طبيعي اين گزارش ها از شهرهاي مختلف به دست مي آيد. گزارش هاي ياد شده با منابع آنها و تاييد علماي محل از عدالت شاهدان، ميان بيوت علما دست به دست مي چرخد و سنجيده مي شود. در اينجاست که ممکن است مرجع تقليدي به اين مقدار گزارش اکتفا کرده و آن ها را بپذيرد و برايش ثابت شود که فردا اول ماه است. اما مرجع تقليد ديگري آن شواهد را کافي نداند و برايش ثابت نشود. يکي از دشواري هايي که روز سه شنبه سبب اصلي اختلاف ميان مراجع تقليد شد، درست همين نقطه بود. در واقع، تمامي گزارش هاي رسيده در اختيار همه بيوت قرار داشت. همين طور در اختيار دفتر مقام معظم رهبري و نيز دفتر آيت الله سيستاني و شخص ايشان در نجف قرار گرفت. در اين ميان، کساني آنها را تاييد کردند و جمعي هم مانند آيت الله سيتساني و رهبرانقلاب و ديگر مراجعي که جهارشنبه را عيد اعلام کردند ، آن شواهد را براي اثبات رويت ماه کافي ندانستند. براي کساني که نپذيرفتند، يک قرينه مهم علمي هم وجود داشت و آن اين که دست اندکاران مسائل نجومي از قبل اعلام کرده بودند که به هيچ روي، حتي با چشم مسلح هم امکان رويت ماه در شب سه شنبه وجود ندارد. اين در حالي بود که بسياري از کشورهاي اسلامي نظير پاکستان و هند هم سه شنبه را به عنوان عيد اعلام نکردند و مانند ايران و شيعيان عراق، روز چهار شنبه را به عنوان عيد اعلام کردند. T}در باره اين مشکل چه راه حلي وجود دارد؟ {T برخي ايجاد يک مجمع از نمايندگان مراجع تقليد را براي ارزيابي گزارش ها پيشنهاد مي کنند. به نظر مي رسد اگر مشکل فقهي در کار نباشد که در اين مورد نيست، بتوان با ايجاد چنين مجمعي به مقدار زيادي اين مشکل را حل کرد. در واقع در اينجا تنها يک مشکل اجرايي در کار است و اين مشکل ، مربوط به تاييد يا رد گزارش ها مي شود. اگر هر مرجعي دو نماينده معتمد در اين مجمع داشته باشد که در مشورت با مرجع خود باشد مي توان به يک جمع بندي رسيد و نظر واحدي را اعلام کرد. 3 - مشکل سومي هم وجود دارد که اهميت آن در ايجاد آشفتگي در واقعه روز سه شنبه، جدي تر از بقيه عوامل بود. فرض کنيم براي شماري از مراجع محترم تقليد، رويت ماه ثابت شد. در اينجا اين مساله مطرح مي شود که تکليف مقلدان آن ها چيست؟ به لحاظ علمي پاسخش آن است که اگر هر يک از اين مراجع که رويت ماه براي آنان ثابت شده است، از موضع ولايت، حکم به عيد بودن اين روز بکنند، با فرض پذيرش ولايت آنها، جز به فتواي امثال آيت الله خويي که در اين مسائل حکم مرجع تقليد و فقهاء را لازم الاتباع نمي دانند، مقلدين ساير مراجع نيز از اين حکم تبعيت مي کنند مگر اين که خطاي حاکم يا خطاي مستند حکم حاکم براي آنان اثبات نشده باشد. زيرا گفته مي شود که اگر يک فقيه صاحب ولايت حکم کرد، بر همه فقهاي ديگر، تبعيت از حکم او که به مانند يک حکم قضايي است، لازم است. پيداست که در وضعيتي که يکي از فقهاء مبسوط اليه است و مانند وضعيت کنوني جمهوري اسلامي که ولايت فقيه به عنوان مقام رهبري، حکم نافذ در همه امور دارد، تحقق چنين امري، تا اندازه اي پيچيده و بسيار مستبعد مي شود. چاره اي که انديشيده شده اين است که مرجع تقليد اعلام مي کند که تنها ماه براي او ثابت شده ،اما حکم به عيد بودن نمي کند. چون مانند پزشکي که بيماري و راه علاج آن را تشخيص داده است ولي به هر دليلي فعلا متصدي و مسؤول اين امر نيست، لذا او چنين وظيفه اي براي ديگران ندارد و شخصا به تشخيص خود عمل کند. در اين صورت پرسش اين است که حتي با اين وضع، آيا مقلدان آن مرجع بايد روزه خود را افطار کنند و بر فرض، در مورد امسال، سه شنبه را عيد تلقي کنند؟ جواب آن است که نه چنين نيست. يعني مرجع تقليد بر اساس گزارش ها مي پذيرد که امروز عيد است، اما در اين باره حکمي نمي کند که براي ديگران - اعم از مقلدان وي يا غير آنان - پذيرش آن الزامي باشد. به عبارت ديگر مسأله رؤيت هلال از موضوعات است نه احکام و مسأله وجوب تقليد از مراجع بلکه حتي مسأله جواز تقليد از مراجع، در احکام شرعي است نه در خود موضوعات. مثلا اين که خون نجس است اما نه در اين که الان دست من خوني است يا نه؟ T}در اين ميان، بايد پرسيد پس چرا مقلدان آن مرجع روزه خود را افطار مي کنند؟ {T پاسخ آن است که آنان از نظر ديگري بهره مي گيرند. در واقع وقتي ديدند که يک مرجع تقليد به گزارش ها اعتماد کرده و آن ها را پذيرفته، آنان هم بر اساس نظر او نوعا مطمئن مي شوند. همين اطمينان کافي است. در واقع براي ثابت شدن عيد شهادت دو شاهد عدل کافي است و قاعدتا از نظر اينان مرجع تقليدشان يا دسته اي از مراجع تقليد حتما بر اساس شواهد معتبر ، عيد بودن را ثابت کرده اند و اين اطمينان آور است. اما نبايد تصور کرد که صرف اثبات عيد بودن براي مرجع تقليد، براي وي بايد اطمينان بياورد به اين استدلال که مرجع تقليد حتما دليل معتبري داشته پس من بايد حتما اين گونه معتقد باشم، نه بلکه در اينجا اگر چنين شخصي باز اطمينان نکند ، نبايست روزه اش را افطار کند. کما اين که امسال مراجعي که عيد بودن سه شنبه را نپذيرفتند، به گزارشهاي موجود اطمينان نکرده بودند. هيچ اشکالي هم بر آنان وارد نيست ، چون اصل اطمينان است. بنابر اين در اينجا بحث پيروي از يک مرجع نيست. پيروي وقتي است که حکمي در کار باشد که در مورد ما نيست. در اينجا فقط بحث کسب اطمينان است. اما آنچه در عمل مشکل زاست، اين است که شماري از مقلدان، روي حساسيتي که نسبت به مراجع تقليد خود دارند، به اشتبا ه تصور مي کنند که مي بايست در اين امر از مرجع تقليدشان پيروي کنند. در اين باره اطرافيان برخي از مراجع تقليد و نمايندگان آنان نيز به اين امر دامن مي زنند. مثلا هر کسي که وارد بيت آن مرجع مي شود تا ببيند اوضاع چگونه است، منهاي آن که بحث اطمينان را مطرح کنند به صرف آن که آن شخص مقلد آن آقاست به اوچاي و شيريني هم تعارف مي کنند و حتي در اين باره افراط مي کنند و در تماس با شهرهاي مختلف ، به مقلدان ايشان در آن نقاط اعلام مي کنند که روزه خود را افطار کنند. اين وضعي بود که روز سه شنبه در منازل برخي از مراجع تقليد که رويت ماه براي ايشان ثابت شده بود ، وجود داشت. اين در حالي است مقلدان اين قبيل مراجع اگر اطمينان نداشته باشند که امروز روز عيد است و فرضا بنا را بر آن بگذارند که دستگاه حکومت و دولت با داشتن امکانات بيشتر در اين باره، مطمئن تر است، نبايد روزه خود را افطار کنند. آنچه در باره برخورد اين قبيل رفتارها بايد پرسيد اگر در اين باره از سوي مرجع محترم، حکمي صادر نشده، چگونه رفتارهاي تصدي گرايانه و ولايت گونه اعمال مي شود، آنچنان که مقلدان تصور مي کنند که چون مقلد هستند ، حتما بايد روزه خود را افطار کنند؟ آيا عزيزان حاضر در بيوت، واقعا به لوازم آن پايبند هستند؟ آيا اين همه آشفتگي را مي پذيرند؟ مشکل آن است که مردم چگونه در کسب اطمينان مي توانند اين مرجع را بر آن مرجع ترجيح بدهند؟ در ماجراي سه شنبه دسته بزرگي از مراجع در يک طرف و دسته بزرگ دوم در طرف ديگر بودند و خوشبختانه ماجرا به هيچ روي رنگ و بوي سياسي هم نداشت. با اين حال به خاطر همين خلط موضوع ها و تعصبات، اوضاع رو به آشفتگي گذاشت. جهالت کساني هم سبب شده بود تا در برخي از دبيرستانها ، دانش آموزان را جمع کرده، اعلام کنند هر کسي که مقلد فلان شخص است ، روزه اش را بخورد و اگر مقلد فلان شخص ديگر است، نخورد. اين همه باعث آشفتگي و درهم ريختگي اوضاع ميان دانش آموزان و خانواده هاي آنان شد. T}اين مشکل چگونه قابل حل است؟ {T شايد ساده ترين راه حل آن باشد که براي هر کس در هر مقامي اطمينان حاصل شد ، در اين باره سکوت کند و اجازه دهد تا به گونه اي قابل قبول حکم به روز عيد بودن صادر شود؟ در واقع اگر فرض کنيم که مراجع محترم تقليد در اين باره حکمي صادر نمي کنند، بايد پرسيد چرا با شايع کردن اين که فلان مرجع چنين گفته و فلان مرجع چنين نگفته ، وضع جامعه را آشفته سازيم؟ در واقع همه مراجع محترمند و نظرشان محترم. اما اداره مذهبي يک جامعه هم نظم خاص خويش را مي طلبد و اگر رعايت نشود ، طعنه هاي سنگين مردم را در پي دارد. پرسش آنان اين است که متوليان دين چگونه نمي توانند چنين مشکلي را که صرفا مشکل اجرايي دارد حل کنند؟ در باره حل اين مشکل، بسيار عادي است که تصور کنيم: بايد اين حکم از يک نقطه معين که مشرف بر امور جاري مملکت باشد ، صادر شود. اين نقطه به طور طبيعي مي بايست با اساس حکومت و دولت هماهنگ باشد. اين چيزي است که در همه بلاد اسلامي وجود دارد و عمل مي شود و اين افتضاحي که روز سه شنبه در ايران پديد آمد، در آن کشورها پديد نمي آيد. حکومت و دولت امکاناتش براي کسب گزارش ها بيش از ديگران است. به علاوه هيچ منفعت خاصي از اين بابت که امروز عيد باشد يا فردا، براي دولت وجود ندارد. افزون بر اينها حکومت مي تواند و بايد براي کسب اطمينان مردم، در اين زمينه نمايندگاني از دفاتر ساير مراجع را که مورد اعتماد آنان باشند ، براي حفظ هماهنگي و رعايت ديدگاه هاي آنان در همان مجمع مورد بحث داشته باشد و در نهايت حکم را اين مجمع تحت نظر حکومت و دولت صادر کند. به راستي آيا دستگاه روحانيت ما آن اندازه نيرومند هست که پس از اين همه سال، با اين همه اعتراض و گلايه از سوي مردم در باره تعيين روز عيد، بتواند اين مشکل ساده را حل کند و قضيه را براي هميشه فيصله بدهد؟ ايا نبايد با حل اين مشکل، جلوي بوق هاي استعماري را گرفت که روحانيون را متهم مي کنند که از اين مساله براي خود نان و آب و دکاني درست کرده اند؟ آنان همه اين اختلافات را سياسي تحليل مي کنند و غافل از آن هستند که مراجع تقليد صرفا بر اساس وظيفه شرعي و ديني خود عمل کرده و در صدد راهنمايي مردم هستند. روزگاري بود که در کار حج هم همين دشواري وجود داشت. هر ساله ، بحث رويت ماه اين مشکل را پديد مي آورد که حجاج شيعه يک روز ديرتر از سنيان به عرفات مي رفتند و در نتيجه تقويم عبادي آنان در ايام تشريق به طور کلي با تقويم سنيان متفاوت بود و گاه حکام مکه به مخالفت با آنها پرداخته، دست به شيعه کشي مي زدند. اما فقهاي شيعه با پذيرفتن بحث رويت هلال به صورت رسمي، اين مشکل را حل کردند و خوشبختانه نسل ما از اين بابت آسوده خاطر است که لازم نيست روزي به جز روز معين را به عرفه برود يا عيد قربانش متفاوت با عيد سنيان باشد و هر ساله در اين باره دغدغه داشته باشد. اميدواريم روزي فرا رسد که دشواري موجود در باره عيد فطر هم حل شود.
کد سوال : 465
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : نميدونم بنويسم يا نه í حتي نميدونم چطوري بنويسم. مي دوني من هيچ وقت وبا هيچ كس درد دل نكردم . هيچ وقت نتونستم دردم به زبون بيارم. چون به جز خدا هيچ كسو محرم نمي دونم حتي به شمايي كه داري نامه منو مي خوني هم اعتماد ندارم البته مي بخشي اين طبيعت زندگي منه من هم مبتلا به خود ارضايي هستم الان چندين ساله. مي دونيد وقتي فهيمدم مبتلا به چه گناهي هستم كه ديگه خيلي دير بود و تا خرخره فرو رفته بودم همه اون راههايي كه پيشنهاد كرديد در دوره هاي مختلف امتحان كردم بعضي روشها خيلي خوب جواب دادند اما افسوس كه همشون موقتي بودند من خيلي خوب مي دونم ريشه گناه يا بهتر بگم بيماري من از كجا ست اما هيچ راه حلي براي رفع اين مشكلات سراغ ندارم به جز معجزه و نظر و خواست خاص الهي كه البته اين و هم مي دونم كه گوهر پاك ببايد كه شود قابل فيض ورنه هر سنگ و گلي لولو و مرجان نشود فكر مي كنم تنها راه و عملي ترين راه ترك خود ارضايي ازدواج است و اين و هم بگم كه ازدواج ساده نيست ازدواج شروع و بناي يك زندگي مشتركه يك زندگي كه توش سعادت و شقاوت يك نفر ديگه به سرنوشت تو وابسته است من نمي تونم بپذيرم با كسي ازدواج كنم و تمام مدت بهش دروغ بگم و براش فيلم بازي كنم اين حق اونه كه از يك همسر سالم لذت ببره مگه نهí پس چرا بايد صرفا به خاطر خود خواهي خودم پا تو زندگي اي بزارم كه مي دونم اساس محكمي نداره و هر لحظه عواقب گناه يا بيماري گذشته ام ممكنه اونو از هم بپاشه چرا بايد يك نفر ديگه رو به خاطر خود خواهي خودم و صرفا براي اينكه خودم راحت بشم اسير بدبختي كنم به جايي رسيدم كه تنها به دو راه حل فكر مي كنم : معجزه يا مرگ راستشو بخواهي به دومي خيلي فكر كردم چون لياقت اولي رو كه ندارم و دومي موثرترين و سريعترين راه حله پس پيش به سوي مرگ مرگي كه هزار بار بهتر از زندگي با ذلته زندگي كه سراسرشو نجاست گرفته نجاستي كه خودم خانواده ام دوستام اجتماعم و خيلي هاي ديگه مقصرن مقصرن چون نبايد اجازه مي دادند به اينجا مي رسيدم .منم مي دونم اميد يعني چه و حتي مي دونم چه طعمي داره مي دونم توكل يعني چه مي دونم اراده يعني چه مي دونم لطف خدا يعني چه مي دونم نظر رحمت يعني چه يه يگانگي و پاكيش سوگند كه مزه همشونو چشيدم هميشه كمكم كرده ولي من لياقت توبه نداشتم يادم نمي ياد چيزي ازش خواسته باشم و بهم نداده باشه داده اونم به بهترين شكل به صورتي كه حتي فكرشو هم نميكردم اما نمي تونم به خدا قسم نمي تونم حتي يك بار نشده با جنابت سر كلاس حاضر بشم چون براي تحصيل هميشه تقدس قايل بودم مي دوني حداكثر زمان از لحظه اي كه وسوسه مي شم تا لحظه اي كه غسل مي كنم شايد به نيم ساعت هم نمي رسه مي دونم بده از عاقبتش مي ترسم ولي اينها همش لحظه اي اند مي دوني اعتياد اين حالو داره كه هر بار دچار مي شي دفعه بعد سريعتر به طرفش مي ري و اين مدام تكرار ميشه مي دوني حتي به معصومين متوسل شدم خيلي ها كمكم كردند ولي باز روز از نو روزي از نو و گفتم اين فقط به خاطر يه چيزه مشكل من جنبه روحي و عاطفي داره جنبه رواني داره نه اينكه بگي ديونه ام نه من مي فهم چي ميگم خدا استعدادي بهم داده كه به كمك اون سالها شاگرد اول بودم دست به هر كاري بزنم حتي اگه تو اون كار تازه كار باشم در كوتاه مدت به موفقيتي دست پيدا مي كنم كه باعث تعجب شايدم حسادت اطرافيانم مي شه مي دونه وقتي حس مي كنم سايرين به من حسادت مي كنن بيشتر عصبي مي شم چون مي دونم خودم از بعد معنوي چه موجود كثيفي هستم و اونا فقط ظاهرو مي بينن حتي همين حالا كه چندين ساله آلوده ام از ميزان اين موفقيتها كه به نظر من و حتما با خواست خدا صورت گرفته كم نشده حتي الن كه سال اخر دانشگاه هستم شاگرد اول ورودي هاي خودم هستم و اين بيشتر منو نگران مي كنه مي دوني فكر مي كنم اين همه كمك فقط به خاطر يه چيزه اينكه اون منو به خودم رها كرده و مي خواد به جايي برسم شايدم رسيدم كه ديگه نقطه برگشتي نباشه از نظر من اين دروغه كه ميگن هميشه فرصت بازگشت هست تو زندگي ادما لحظاتي هست كه واقعا پايان خطه و من الان در پايان خطم من براي هميشه نابود شدم ديگه نمي تونم اين وضعو ادامه بدم از خودم بدم مياد از همه كس و همه چيز متنفرم البته مي دونم كه اين حالت هم از عواقب گناهه از ازدواج گفتم كه تنها راه حل ممكنه امامن هيچ جور شرايط ازدواج ندارم هم به لحاظ مالي هم به خاطر مواردي كه پيشتر گفتم و عقيده اي كه در اين خصوص دارم نمي تونم بدبختي يكي ديگه رو به چشم ببينم تازه اگه كسي پيدا بشه كه نمي شه و اين حماقتو بكنه و با من ازدواج كنه نمي تونم از مساله مهمتري بگذرم اونم تولد فرزند ناقص الخلقه است كه واقعا يكي از كابوس هاي من شده اون طفل معصوم چه گناهي كرده كه به خاطر شهوترانيهاي من بايد يك عمر بدبختي بكشه بدون اينكه بفهمه ريشه ماجرا كجاست درد زياده خود ارضايي بد درديه مي دوني هميشه به خدا اينو ميگم كه از من كه گذشت و اين توفيقو پيدا نكردم كه پاك باشم اما نزار حتي يك نفر هم بهش آلوده بشه حتي يك نفر من مزه تلخ دردشو چشيدم و البته از عواقب بعدش بيشتر ميترسم و نمي خوام ديگه هيچكي گرفتارش باشه نه پسري كه فردا مي خواد بابا باشه و تكيه گاه يك همسر و نه دختري كه فردا مي خواد مادر بشه و عهده دار تربيت يك نسل نه عليرغم علاقه زيادي كه به بچه دار شدن دارم اجازه نمي دم از من نسلي بوجود بياد خدا هم خوب كيفري برام در نظر گرفته دنيا دار مكافاته مگه نه اگه بد بكني بايد بد ببيني و اين قانون استثنا نداره و نميشناسه سرتو درد اوردم البته نمي دونم شايد تو هم خنديدي گفتم من هيچ كسو غير خدا شايسته درد دل نمي بينم نمي دونم چرا امشب اينا رو نوشتم فكر نكني ازت توقع كمك دارم چون خوب مي دونم جز خدا هيچ كس نمي تونه كمكم كنه و من هم جز از اون كمك نمي خوام و صبر مي كنم تا روزي كه كمك كنه يا با آتيش ابدي پاكم كنه فقط دوست دارم اون پاكي مطلق يه حرفمو بشنوه و البته اگه منو قابل بدونه و گوش به حرفهاي بي اهميتم بكنه اونم اينكه خواستم پاك باشم و خودش بهتر ديد كه به هر دري زدم كه پاك باشم و بشم اما نشد نمي دونم شايد تو تقدير من جز كثافت و حسرت پاكي ننوشتن و اين تقدير منه اميدوارم بتونم رهايي پيدا كنم كه اگه اين وضع ادامه پيدا كنه حتما خودمو مي كشم چون بيشتر از اين طاقت ندارم و در خاتمه (اگه به اينچا رسيدي) ازت يك چيز مي خوام اونم اينكه پسرها و دخترها رو قبل از اينكه دچار بشن هشيار كنيد كه من مي دونم كه اگه دچار شدن فرجامي به جز چشم بستن به تمام آرزوهاي قشنگشون و منتظر عزرائيل نشستن يا به استقبالش رفتن ندارن خلاصي از اين كثافت كار عملي نيست فقط ضربه هاي شلاق آتش بايد اين كثافت رو از بين ببره والسلام ضمنا به مسئول سايت بگين فونت اين Editbox ها رو به Arial تغيير بده (يا اضافه كنه) كه مشكل حروف فارسي تو ويندوز هاي مختلف حل شه× سايت خوبي دارين ها خيلي بدرد مي خوره كاش بتونن درست استفاده كنن و كاش همه دانشجو ها از وجود چنين سايتي با اطلاع بودند راستي اصلا حواسم نبود اينجا محل طرح سوال بود نه درد دل ببخشيد خيلي دير فهميدم الان هشيارم ها فكر بد نكني كه مديوني جنسيت سن تحصيلات رشته دانشگاه پست الكترونيكي آدرس حذف مرد 23 دانشجوي ترم اخر مهندسي كامپيوتر - گرايش نرم افزار چه اهميتي داره؟ نه بابا خيلي پر و هستي
پاسخ : از مکاتبه شما خوشحال شديم و اميدواريم خدمتي هر چند کوچک براي شما عزيزان ارائه نمائيم . اميد است مقبول حق تعالي نيز واقع گردد. در ابتدا و قبل از ورود به عرصه پاسخ نکاتي چند خدمتتان عرض مي کنيم: 1 - در ميان گذاشتن مشکل خود روزنه اميدي است که اگر زودتر مطرح کرده بوديد بهتر بود در عين حال همين الان نيز دير نشده است مطمئن باشيد با عمل به راهکارهاي عملي ارائه شده خواهد توانست زندگي عادي خودتان را از سر بگيريد مشروط به داشتن جديت در عمل کردن به نکات ارائه شده. 2 - مشاوره و کسب تجارب از ديگران نيازي است که مي تواند در تنگناهاي زندگي و حتي امور عادي به انسان کمک کند. مراجعه به پزشک و يا ديگر متخصصان در هر زمينه اي نظير مسائل تحصيلي، شغلي، خانوادگي، تربيت فرزندان و ... از همين باب است و بطور معمول افراد به يکديگر مراجعه مي کنند و از تخصص و تجارب همديگر حتي در گفتگو هاي خصوصي بهره مند مي شوند و به محض مشاهده هر گونه اختلال در جسم يا روان خود بايد به کارشناسي مربوطه مراجعه نمود و اين بايد «هم حکم عقل است و هم حکم شرع اسلام » يعني هم عقل انسان و هم دستورات ديني به ما دستور مي دهند که براي رفع مشکلات خود به اهل خبره و متخصصين مربوطه مراجعه نماييد و کوتاهي در اين امر مقبول عقل و شرع نيست و هيچ عذري هم در اين مورد پذيرفتني نيست. 3 - چنين گمان نشود که شما تنها جواني هستيد که چنين مشکلاتي داشته و داريد بلکه تمام جوانان بلکه تمام افراد هر کدام به گونه اي در سراسر زندگي خود دچار مشکلات و سختي هايي هستند که چه بسا از مشکل شما سخت تر باشد و با اندکي تفحص و بررسي زندگي هم سن و سالان خود در محيط هاي مختلف به راحتي مي توان آن را دريافت هر چند هر کسي مشکل و معضل خود را بدترين مشکل مي داند ولي در يک مقايسه روشن مي شود. علاوه بر اين درصد بالايي از افرادي که مشکل جسماني دارند در سطوح بالاي علمي، سياسي، اجتماعي و فرهنگي قرار دارند و نه تنها احساس خود کم بيني و منفي بافي نيستند بلکه در زمينه هاي گوناگون منشاء اثر نيز هستند و خلاقيتهايي دارند که حتي افراد سالم نيز به آن موفقيتها دست نيافته اند و با نشاط کامل و دور از هر گونه افسردگي زندگي موفقيت آميزي دارند. 4 - پايبندي شما به مسائل ديني و گناه بزرگ دانستن خودکشي که واقعا هم چنين است بسيار ارزشمند است و مطمئن باشيد خداوند به پاس اين حرمت گذاري و حريم نگه داري شما نسبت به محدوده نواهي شرع به شما کمک خواهد کرد و شما را نجات خواهد داد. و اين وعده الهي است که افرادي که در راه خدا مبارزه مي کنند و از فرامين الهي پيروي مي کنند و حريم الهي را حفظ مي کنند، راههاي رسيدن به خوشبختي را خود خداوند به آنها معرفي خواهد کرد و در نهايت رستگارند. البته مشروط به اينکه صبر و مقاومت و تحمل خودتان را بلا ببريد و خسته نشويد و از رحمت الهي هرگز مأيوس نشويد چرا که نااميد شدن نسبت به رحمت الهي بزرگترين گناه است. بحمدالله شما از شناخت بالا و تجربه هاي زيادي برخورداريد و از آنچه مرقوم فرموده ايد روشن مي شود كه به بسياري از نكات ظريف زندگي با يك تجربهء شخصي و از نزديك دسترسي پيدا كرده ايد مثلا گفته ايد عملي ترين راه ترك خودارضايي ازدواج است و يا ازدواج شروع و بناي يك زندگي مشترك و سرنوشت ساز است و يا ديگر مطالب .... اين نشان دهندهء موفقيت شماست و بسياري از افراد به اين سطح از شناخت و اگاهي و تجربه نرسيده اند پس بايد آن را قدر بدانيد و به خود مباهات كنيد. بنابراين براي فردي همچون شما و با اين سطح از شناخت و تجربه زيبا و پسنديده آن است كه با برخي مشكلات زندگي معقولانه تر برخورد كنيد كه البته ما مطمئن هستيم اگر اندكي با خود خلوت كنيد و به توانايي ها و موفقيت هاي گذشته و حال خود بيانديشيد سخن ما را تصديق كرده و احساس توانمندي خواهيد كرد و در برابر آنچه مشكل اساسي خود تلقي مي كنيد سرتعظيم فرود نخواهيد آورد بلكه احساس توانايي و مقاومت در برابر آن، پيروز و فايق خواهيد شد. موفقيت هاي گذشته تان همچون موفقيت هاي تحصيلي در دوران مختلف دبستان، راهنمايي و دبيرستان و شاگرد ممتاز بودن، برخورداري از استعداد كافي بلكه زياد، پشت سر گذاشتن سد بلند كنكور ، قبولي در دانشگاه و ديگر موفقيت ها كه ما از آن مطلع نيستيم و خودتان بهتر بر آن واقف هستيد، همه و همه دلالت بر همت بلند، اراده استوار و مقاومت و پشتكار زياد شما در برابر ناملايمات براي رسيدن به اهداف تان مي كند. 6. همانطور كه خودتان فرموده ايد ازدواج عملي ترين راه مبارزه با ترك خودارضايي است، پس چرا اقدام نمي كنيد مطمئن باشيد با ازدواج مشكل تان حل مي شود و آنگونه نيست كه فرد ديگري را (همسرتان) دچار مشكل سازيد. او نيز از ازدواج با شما لذت مي برد تنها شما نيستيد كه با ازدواج لذت ببريد همانطور كه يك مرد نيازمند به ارضاء غريزه جنسي دارد زن نيز داراي همين غريزه است و با ازدواج با جنس مخالف تامين مي شود و لذت آفرين است. اين لذت متقابل است اين خودخواهي نيست و اصلا لذت جنسي بردن زن و شوهر از يكديگر يكي از اهداف ازدواج و دلايل ازدواج است در پرتو ازدواج آنگونه كه در فلسفه ازدواج آمده است (كه خوب است در اين باره هم بيشتر تفكر كنيد و هم مطالعه نماييد) دختر و پسر به تكميل همديگر مي پردازند و سبب آرامش و تسكين همديگر اند و شايد بتوان فلسفه ازدواج را در سه نكته دانست تكميل، تسكين، توليد. مطمئنا اين غريزه خدادادي كه هم در مرد است و هم در زن نيازمند تامين و ارضاء است و آنگونه نيست كه يكي ديگري را در خدمت بگيرد و برده وار و ابزار گونه از ديگري سوء استفاده كند و در صدد پاسخ به خودخواهي اش باشد اين يك نيازي است كه در نهاد هر دو جنس زن و مرد هست و بايد ارضاء شود و با ازدواج بطور صحيح و عاقلانه و مشروع پاسخ داده مي شود. (تاكيد مي شود روي اين نكته توجه بيشتري شود) 7. نگران برخي مسائل نظير تولد فرزند ناقص الخلقه و ... نباشيد زيرا مي توانيد پس از ازدواج اگر ترديديدر توانايي جسمي و ضعيف بودن قوه جنسي و نظاير آن داشتيد، مي توانيد با يك مراجعه ساده به متخصصين امر به اطمينان كافي برسيد و آنگونه نيست كه هر كس دچار خودارضايي بود لزوما دچار اين مشكل نيز شده و مي شود. و تا زماني كه مشغول درمان هستيد مي توانيد از راههاي مختلفي كه براي جلوگيري از بچه دار شدن متداول است استفاده كنيد مطمئنا هيچ مشكلي پيش نخواهد آمد و بنابراين چنين تصوري، غيرواقعي است و نبايد مانعي براي ازدواج تان باشد. 8. تاكيد مي شود مشكل مواجه شده قابل حل است مشروط بر اينكه آن را براي خود بزرگ و غيرقابل حل تلقي نكرده و جلوه ندهيد زيرا بزرگ جلوه دادن مشكل نوعي مبالغه غيرواقعي و در نتيجه غير صحيح است كه چه بسا تصورات و خيالات و افكار منفي تان به آن دامن زده است و بايد با آن مبارزه كرد. ضرر اين تصور و غير قابل حل تلقي كردن مشكل چه بسا از ضرر اصل مشكل بيشتر باشد و مانع پيشرفت و مقابله با آن خواهد شد. بنابراين اگر به كارشناسان و اهل خبره و افراد با تجربه اعتماد كرده و مراجعه نماييد هم اشتباه بودن اين بزرگ نمايي را به شما متذكر خواهند شد و مطئمنا با هم فكري و همكاري آنها خواهيد توانست به حل مشكل اصلي بپردازيد. مخفي نماند كه به احتمال خيلي زياد و نزديك به واقع، علت اصلي اينكه چنين تصوري در ذهنتان شكل گرفته و گمان مي كنيد تنها راه حل آن چنين و چنان است آن باشد كه در همان ابتداي پيدايش مشكل و آغاز ورود اين تصورات و افكار منفي، به متخصص مربوطه اعتماد نكرديد و از نقطه نظرات مشورتي اهل فن كمك نخواستيد و روز به روز به مشكل در نظرتان بزرگ تر جلوه گر شده است. اکنون با توجه به نکات فوق چند راهکار عملي جهت کاهش فشارهاي رواني خدمت شما ارائه مي کنيم که اميدواريم با عمل کردن به آنها و گزارش نتيجه آن به ما ، به بهبودي وضع خود کمک کنيد. الف: سعي کنيد هرگز براي مدت زيادي در يک محيط تنها نباشيد و بلافاصله با بيرون آمدن از جاي خلوت و يا تماس تلفني برقرار کردن با يکي از اقوام و دوستان و اعضاي خانوادتان، از تنهايي بيرون آئيد. ب: بيکاري عامل ديگري است براي افکار منفي، بنابراين با يک برنامه ريزي براي اوقات شبانه روزي خود سعي کنيد هرگز بيکار نباشيد و اوقات فراغتتان را با برنامه هاي مختلف و متنوع بخصوص فعاليت هاي دسته جمعي پر کنيد. ج: هميشه خود را موفق بدانيد و براي اين منظور فهرستي از موفقيت هاي گذشته از ابتداي کودکي تا کنون در زمينه هاي مختلف هنري، ورزشي، علمي و تحصيلي، اجتماعي و ... تهيه و يادداشت کردن و هر روز آن را مطالعه کنيد البته توجه به اين نکته مهم است که همه انسانها شکست هايي را در زندگي خود تجربه مي کنند و اين امري طبيعي است و همچنين شکستها مي تواند سکوي پرش براي موفقيت هاي بعدي انسان باشد. د: خود را توانا و مستعد تلقي کنيد، بدين منظور توانايي ها و استعدادهاي مختلفي که داريد براي خود يادآوري نمائيد نعمت هاي مختلف خدادادي که اگر بخواهيد آنها را بشماريد از شمارش آن ناتوان مي شويد در شما روح اميد و توانمندي را ايجاد و توسعه مي دهد. و: ورزش را بخصوص ورزش دسته جمعي را يکي از فعاليت هاي ضروري و قطعي خود قرار داده و هر روز حداقل يک ساعت ورزش و نرمش کنيد. ه: به محض ورود به افکار منفي به ذهنتان، افکار مثبت و خوشايند را جايگزين آن نمائيد بنابراين بايد موضوعات و مسائل علمي ، اجتماعي و ... در دفترچه يادداشتتان داشته باشيد تا به تفکر کردن درباره آنها بپردازيد. در پايان توصيه مي شود با مطالعه نکات و عمل به دستورالعمل هاي فوق پس از 20 روز به ما گزارش دهيد تا در مکاتبات بعدي نکات ديگري خدمتتان عرض کنيم.
کد سوال : 466
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اجتماعي _ فرهنگي
پرسش : در حوزه هاي علميه داشتن موي سر کوتاه مرسوم است هنگامي که صحبت از الگو بودن ائمه براي زندگي ما شيعيان مي شود يکي از خصوصيات ظاهري آن بزرگواران ظاهر آراسته آنان است .در کتب معتبر شيعه در مورد ويژگيهاي ظاهري حضرت ولي عصر ارواحنا فداه آمده است که ايشان سيمايي نوراني ، موهايي بلند و آراسته دارند و ... در اين حالت آيا الزاما يک سرباز امام زمان بايد ظاهري مخالف با ظاهر مولاي خود داشته باشد؟
پاسخ : از نكاتي كه در طول تاريخ علماي بزرگ دين كه همه رفتار و كردار و شئون زندگي شان برگرفته از كتاب خدا و سنت پيامبر(ص) و اولياي الهي است به آن توجه داشته اند و خود را ملزم به رعايت آن مي دانسته اند، رعايت عرف و عادت ويژه هر زمان هر مكان است كه در حفظ جايگاه روحانيت و تثبت موقعيت آنها بهعنوان صنف و گروهي خاص، نقش مهمي دارد. بسياي از آداب و سنت هاي كه سابقا در اجتماع مسلمانان مطرح و رايج بوده و مسلمين بر طبق آن عمل و زندگي مي كرده اند در گذر تاريخ كم رنگ گشته و رونق گذشته خود را ازدست داده است. به عنوان مثال سرمه كشيدن از جمله سنت ها و برنام هاي متداولي در بين مردم و به ويژه مؤمنين بوده و در روايات فراواني بر آن تأكيد شده است. از حضرت رضا(ع) منقول است: هر كه ايمان به خدا و روز قيامت دارد بايد سرمه بكشد. و يا از حضرت صادق(ع) نقل شده كه: سرمه كشيدن دهان را شيرين و بينايي را زياد مي كند و باعث روييدن موي مژه مي گردد و مانع آب آوردن چشم مي گردد. V}(ر.ك: حليه المتقين، مرحوم مجلسي، ص48، انتشارات هجرت، چاپ يازدهم، تابستان 78){V با اين وجود الان در جامعه اسلامي به جز برخي مناطق روستايي سرمه كشيدن معمول نمي باشد و اگر فردي سرمه به چشمانش بكشد باعث مي شود كه در ميان مردم انگشت نما گردد و مورد تمسخر آنها قرار گيرد و با وجود سنت بودن آن، به لحاظ آثار و عكس العمل هايي كه در عرف جامعه و در ميان مردم به دنبال دارد شايد ترك آن به صورت آشكار و در منظر مردم بهتر و مناسبتر باشد. درباره داشتن موي بلند بايد گفت، پيامبر اسلام(صلي الله عليه و اله) و امامان(عليهم السلام) بدون شك در پاره اي از عمر مباركشان داراي موي بلند بوده اند ولي استمرار آن در همه طول مدت عمر مباركشان، مسلم نمي باشد. مرحوم علامه مجلسي در حليه المتقين، ص 175، مي فرمايد: يكي از دو چيز براي مردان سنت است: يا آن كه موي سر را بتراشند و اين بهتر است و يا آن كه موي سر را بگذارند و به آن رسيدگي كنند يعني آن را بشويند و شانه كنند و چون در صدر اسلام، تراشيدن مو در نزد عرب جاهلي كار قبيح و زشتي بود، حضرت رسول(ص) موي سر را به اندازه چهار انگشت مي گذاشتند و در حج و عمره مي تراشيدند. در حديث ديگري (با همان آدرس قبل) آمده كه از حضرت صادق(ع) پرسيدند: آيا حضرت رسول(ص) موي سر را دو قسمت مي كردند و ميانش را مي شكافتند (فرق باز مي كردند؟)؟ حضرت فرمود: آن حضرت مو را به حدي بلند نمي گذاشت كه احتياج به اين كار داشته باشد، بلكه آن قدر مي گذاشتند كه به نرمه گوش مي رسيد و هيچ يك از پيامبران موي سر نگاه نمي داشت. در مورد امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) نيز شايد بلندي موي ايشان، امري دائمي و مستمر كه از ويژگي هاي دايمي و علامت هاي مشخصه ايشان باشد، نباشد و ايشان در بعضي اوقات چنين وضع و هيئتي را دارند. نكته مهمي كه در اينجا مطرح است اين است كه اگر وضعيت ظاهري خاصي در عرف كنوني جامعه نمايانگر گروه خاصي از جامعه باشد، آن هم گروهي كه به باورهاي ديني و سنت هاي مذهبي و اسلامي يا پاي بند نيستند و يا سعي و اصرار در مخالفت با مظاهر ديني و شرعي دارند هر چند اين عمل زماني جزء سنت ها و آداب معمول در بين ساعين و مؤمنين بوده، باز بايد بر آن تأكيد نمود و با آن گروه خاص و دين گريز هماهنگ و همگام بود؟ چرا علماي بزرگي كه دركشان از دين و معارف آن عميقتر و همه جانبه تر است، نه تنها در زمان پيري و كهنسالي بلكه حتي در زمان جواني كه هنگامه توجه به زينت وجمال و زيبايي است، چنين برنامه و وضعيتي نداشته اند؟ و حتي براي اهل ايمان و متدينين آن را روا نمي دارند؟ آيا نبايد در وضع ظاهري و در نحوه پوشش و زينت و نوع لباس تفاوتي ميان متدينين و غير آنها باشد و صف هر كدام در جامعه مشخص و ممتاز باشد و عملا در اين گونه مسائل و اين جنبه ها نيز از يكديگر متمايز و جدا باشند؟ اگر داشتن موي بلند و پوشيدن نوع خاصي از لباس علامت هيپي گري و لاابالي گري و دين گريزي و هنجار شكني باشد و در عرف جامعه، هيپي ها و سنت شكن ها با اين علامت شناخته شوند، آيا روا است فرد متديني، مرز خود را از آنها در اين ظواهر رعايت نكند به گونه اي كه مردم نتوانند بين آنها تفاوتي قائل شوند و يكي را با ديگري اشتباه بگيرند؟ علاوه بر اين آيا ما به همه آداب دين و سنت هاي اولياي دين از نظري اخلاقي و معنوي و ظاهري و باطني پاي بند هستيم و تنها مشكل ما عمل نكردن به سنت بلند نگه داشتن مو است؟ آيا ما از هر جهت رضايت خاطر و خشنودي ولي عصر (ارواحنا فداه) را با عمل به وظايف و انجام واجبات و ترك محرمات و انجام اموري كه قلب حضرتش(ع) را شاد مي گرداند، فراهم ساخته ايم و تنها نگران شبيه شدن به آن حضرت در داشتن موي بلند هستيم؟ به نظر شما اين مسأله را اگر بخواهيم رتبه بندي كنيم، در چه درجه و رتبه اي از اهميت قرار مي گيرد؟ درست است كه شيعه خالص بايد ظاهر و باطنش را با امام و مقتدا و رهبرش هماهنگ گرداند ولي عملا به ويژه در جهت باطني در اين كار چه مقدار موفق بوده ايم؟ گذشته از همه اين ها، شما چند نفر از جوانان متدين و موفق را مي يابيد كه موي خود را تنها به خاطر هماهنگي با ظاهر ولي عصر(عليه السلام) بلند مي كنند و در اين كار، هدفشان جلب رضايت آن امام انس و جان است؟ فرق است ميان كاري كه مطابق ميل و خواست و اقتضاي جواني است ولي انسان براي آن به دنبال سند و مدرك و توجيهي مي گردد و كاري كه انگيزه انسان از آغاز آن كار، جلب رضاي خداوند و اولياي پاك او است.
کد سوال : 467
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : آيا مقاربت جنسي با همسر هر شب اخلاقي و شرعي است ؟ لطفا بفرماييد طبق روايات و احاديث ائمه چگونه بايد در اين مورد عمل كرد؟
پاسخ : ميل جنسي همانند تشنگي و گرسنگي، امري است طبيعي و شدت آن به تناسب تفاوت هاي فردي و ويژگي هاي مختلفي كه هر شخص دارد و نيز شرايط و زمينه ها فرق مي كند ولي بطور متوسط ميل جنسي مرد، شديدتر از زن است يعني مرد جنبه شهواني بيشتري دارد يا حداقل مي توان گفت اقدام مردان براي مقاربت بيشتر از زنان است. وظيفه شرعي و اخلاقي زن اينست كه نياز جنسي همسرش را تأمين كند و اگر عذر شرعي ندارد (مثل دوره قاعدگي يا هنگامي كه روزه است البته روزه واجب مانند ماه مبارك رمضان) به درخواست همسرش پاسخ مثبت دهد البته گاهي اوقات زن يا مرد ممكن است در عمل مقاربت دچار افراط و تفريط شوند در اينصورت بايد علل آنرا مورد بررسي قرار داد كه چرا مرد بيش از حد معمول و يا بسيار كمتر از حد معمول آميزش مي كند البته تفاوت هاي فرد، نوع تغذيه، تماشاي صحنه هاي شهوت برانگيز مانند فيلم هايي كه موجب تحريك جنسي مي شود و عوامل متعددي در شدت و ضعف ميل جنسي نقش دارند گاهي اوقات نيز عدم آگاهي از اينكه افراط در اين عمل ضررهايي براي انسان دارد موجب مي شود كه فرد زياده روي كند مضافا بر اينكه در اوائل دوره ازدواج و نيرومندي جواني نيز در اين زياده روي نقش دارد در هر حال ميزان مقاربت جنسي يك حد معين و مشخصي ندارد كه بگوئيم زن شرعا بايد هر از چند وقت نسبت به ميل جنسي شوهرش تمكين كند البته از طرف مقابل اين حق براي زن لحاظ شده است كه وظيفه مرد است و بايد در صورت نداشتن عذري موجه با همشرش آميزش داشته باشد. بنابراين براي تعديل در اين مسأله (جنسي) به راهكارهاي زير توجه كنيد: 1. به او آگاهي دهيد كه زياده روي در مقاربت باعث كوتاهي عمر مي شود چنانچه امام صادق(ع) فرمود: H}«من اراد البقاء و لا بقاء فليقل غشيان النساء»{H فرمود: كسي كه عمر بيشتري مي خواهد، بايد با زنان كمتر آميزش كند. V}(سفينه البحار، ج 1، ص 185، به نقل از كتاب بهشت خانواده نوشته دكتر سيد جواد مصطفوي){V 2. اگر در هفته هاي اول ازدواج هستيد خيلي نگران اين امر نباشيد به احتمال زياد بعد از مدتي كاهش پيدا مي كند. 3. اگر مدت هاي مديدي از ازدواج شما مي گذرد يعني بيش از يكسال ولي هنوز مثل روزهاي اول ازدواج، همسرتان بدون استثناء هر شب مي خواهد آميزش داشته باشد. چند دليل مي تواند داشته باشد: الف. شغل او بگونه اي است كه با زنان برخود زيادي دارد و يا تفكرات و تخيلات شهوت برانگيز زيادي دارد و باعث تحريك جنسي او مي شود در اينصورت اگر او را ارضاء كنيد از انحراف جنسي او جلوگيري مي شود. ب. نوع تغذيه و كيفيت و همينطور كميت آن مي تواند نقش داشته باشد غذاهاي مقوي و پركالري مثل گوشت، تخم مرغ، خرما، عسل يا غذاهاي تحريك كننده مانند فلفل، پياز، سير و ... مي تواند همواره بدن او را آماده انجام عمل جنسي كند بنابراين مصرف غذاهاي او هم از نظر كمي و هم كيفي بايد كاهش پيدا كند. ج. ترشح بيش از حد برخي از هورمونهايي كه باعث تحريك جنسي مي شود كه در اين صورت بايد به پزشك (روان پزشك يا پزشك مربوط به غدد و هورمون) مراجعه كنيد. د. او را تشويق به ورزش كنيد بويژه اگر شبها قبل از خواب حدود يك ساعت يا حداقل نيم ساعت ورزش كند هم بخشي از كالريهاي اضافي سوخته مي شود و هم بدن او خسته شده خيلي سريع و راحت مي خوابد. ه. هنگامي كه به بستر خواب مي رويد در مورد مسائل جنسي صحبت نكنيد تا از تحريك او كاسته شود. تا بررسي دقيق مسأله و كشف دلايل جسماني يا رواني كماكان شما به درخواست او پاسخ مثبت دهيد تا تنشي در خانواده بوجود نيايد. در اينصورت مي توانيد علل آنرا پيدا كنيد و با روش صحيح و كم ضرر رفتار جنسي او را تعديل كنيد. و. در ضمن به وضعيت خودتان نيز توجه داشته باشيد كه شايد خود شما نيز در اين مسأله نقش داشته باشيد. خودآرايي بيش از حد، بيشتر از معمول در مقابل او عريان بودن يا عوامل ديگري كه به شما مربوط مي شود مي تواند در زياده روي او در مسايل جنسي نقش داشته باشد.
کد سوال : 470
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : ...ميخواهم براي ادامه تحصيل در مقطع كارشناشي ارشد يكي از گرايشهاي علوم انساني را انتخاب كنم ولي نميدانيم با تحصيل در چه رشته اي به بهترين وجه ميتوانم در راه رضاي امام زمان (عج) بكوشم؟ (لطفا شعار ندهيد .)
پاسخ : علاقه و احساس مسؤوليت شما نسبت به مسلمانان بويژه شيعيان و ارزش هاي ديني ما را به ياد دوران اول انقلاب و دوران جنگ تحميلي انداخت، راستي بچه هاي آن دوران چه زيبا فكر مي كردند، چه عشقي داشتند و چه سودايي در سر مي پروراندند و چه زيبا به نداي هل من ناصر ينصرني پاسخ دادند و به معشوق رسيدند البته امروز هم عليرغم همه تبليغات مسموم جوانان پاك سيرت، دلباخته و عاشق كم نيستند. بهر حال احساس مسؤوليت شما ستودني است و هدفي كه در سر مي پرورانيد بسيار ارزشمند و مقدس است. دستيابي به اين هدف مقدس كه كسب رضاي الهي و خشنودي امام زمان(عج) از راههاي مختلف امكان پذير است زيرا هر فردي توانايي خاصي دارد و ويژگي هاي شخصيتي و تفاوت هاي فردي او را منحصر به فرد مي كند شما نيز از اين قاعده مستثني نيستنيد بنابراين، اين رشته تحصيلي نيست كه موجب خشنودي امام زمان(عج) و كسب رضاي الهي مي شود بلكه اين نيت انسان است كه به عمل او ارزش مي دهد H}«انما الاعمال بالنيات»{H البته گاهي ماهيت يك رشته علمي بگونه اي است كه ارتباط آن با مسائل معنوي نزديكتر است مثل علوم قرآني و حديث يا رشته معارف كه انسان دائما با آيات و روايات سرو كار دارد. ولي همانطور كه بيان شد همه اينها طريق است و مهم اينست كه سالك طريق بايد قصد و نيت خود را خالص گرداند. به فرموده معمار انقلاب امام خميني(ره) «علم توحيد نيز براي بعضي حجاب اكبر است»، بگذريم. تغيير رشته مستلزم چند امر است كه در صورت مراعات آنها مي توانيد رشته تحصيلي خود را تغيير دهيد: 1. علاقه 2. گذراندن دروس پيش نياز رشته جديد 3. تلاش و جديت مضاعف 4. توانايي لازم به نظر مي آيد در ميان رشته هاي علوم انساني، رشته علوم سياسي، جامعه شناسي و حقوق بدليل اينكه بيشتر نگاه بيروني به مسائل انساني و جهاني دارد با روحيه شما سازگارتر باشد البته تغيير رشته نياز به مشاوره حضوري دارد زيرا همانطور كه اشاره براي موفقيت در يك رشته اي صرف علاقه كافي نيست بلكه بايد همه جوانب سنجيده شود زيرا احساسي برخورد كردن، تحت تأثير جو قرار گرفتن ممكن است پشتوانه منطقي و فكري انتخاب را تضعيف كند. نكته ديگري كه بايد به آن توجه كنيد اينست كه رشته هاي علوم انساني كه فعلا در دانشگاه هاي كشور ما رايج است محصول تفكرات و تحقيقات غرب است و بطور كلي خاستگاه علوم انساني غرب است و هنوز اين علوم از فيلترهاي فرهنگي و ديني عبور نكرده است تا رسوبات فرهنگي و جنبه هاي پوزيستوستي و مادي آنها گرفته شود. بنابراين اين خطر وجود دارد كه وارد شدن به اين حوزه افكار و انديشه ها را تحت تأثير قرار دهد بگونه اي كه نه تنها انسان را به آن اهداف الهي نزديك نكند بلكه در مقابل تفكرات الهي و ارزش هاي ديني قد علم كند و پرچم تفكرات ضد ديني را به دست بگيرد و كم نيستند افرادي كه وارد اين ميدان شدند و چه بسا هدف اوليه آنها نيز خوب بوده است اما رسوبات فرهنگي غرب منفذها و روزنه هاي حق بين آنها مسدود نمود و با افكار مسموم بر ضد دين مطلب مي نويسند و دين را افيون ملتها مي دانند و راه نجات آنها را كنار گذاشتن آموزه هاي ديني مي دانند. بنابراين در صورت تمايل در نامه بعدي خود كمي شفاف تر بنويسيد و از ذوق، علاقه و انگيزه هاي خود بيشتر بيان كنيد ما نيز در خدمت شما هستيم و راهكارهاي عملي تري را پيشنهاد خواهيم نمود. اما در هر صورت در ميان رشته هاي علوم انساني، كساني كه رشته جامعه شناسي را تا دوره دكترا طي كرده اند توانسته اند نظريه پردازي هاي جديدي درباره گرايش جديد جامعه بدهند و در حركت هاي نو جامعه مؤثر باشند.
کد سوال : 473
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اجتماعي _ فرهنگي
پرسش : جريانها وجنبشهای اجتماعی جديد در غرب نظير شيطان پرستي چگونه بوجود می آیند؟
پاسخ : T}جريان ها و جنبش هاي اجتماعي{T دو مقدمه كلي را در شناخت جريانهاي اجتماعي بايددر ذهن داشته باشیم: مقدمه اول ) سرمايه اجتماعي همانطوريكه واقعيت جريانهاي فرهنگي،سياسي به مفاد سرمايه فرهنگي وسياسي برميگردد.در صحبت از جريانهاي اجتماعي آنچه را كه اين جريانها بطوركلي دربرميگيرند سرمايه اجتماعي است. تا حدود 15 ،20 سال پيش بحث بر سر منابع انساني در علوم اجتماعي ومديريت از كليدي ترين مباحث بود.عموماً اينطور بود ميگفتند كه اگر نيروي انساني يك اداره، سازمان يا جامعه را خوب حفظ كنيد، اين منابع انساني، منابع عمراني، مالي، ارزي، و... را براي شما خوب حفظ ميكنند. اما در بحث سرمايه اجتماعي ديگر به منابع نگاه اينچنيني نداريم وآنها را در رده دوم قرار ميدهيم. بحث سرمايه اجتماعي از بحثهاي كلان علوم استراتژيك است واخيراً هم در جامعه شناسي خيلي زياد به آن پرداخته ميشود. مشخصههاي سرمايه اجتماعي عبارتند از: الف - عموماً مولد است؛ يعني يا توليد مادي دارد مثل تدريس، كاركشاورزي، و... ويا توليدمعنوي( به معناي استمرار نسل) ب - سلامت دارد؛ سلامت جسمي در مرحله اول وروحي در مرحله دوم.عدم سلامت جسمي وروحي فرد، باعث فرسايش اجتماعي در اطرافيان ودر سطح وسيع تر اجتماع ميشود. ج-تعهد دارد؛ يعني در شرايط خاص اجتماعي آمادگي ايثار دارد. استمرار حركت اجتماع به اين است كه سرمايه اجتماعي خوبي داشته باشد.امروزه مناسبترين كاركرد سرمايه اجتماعي را در كشور ما عناصر مذهبي دارند.در غرب مبتني بر ديدگاههاي فوكوياما سرمايه اجتماعي از دست رفته ومشخصههاي نام برده شده در آنجا رشد منفي دارد، مثلا نقطه مرگ جامعههاي اين چنيني آنجاست كه در يك درگيري قرار باشدتلفات بدهند، چون ايثار آنجا معنا ندارد. گفته ميشود كه اگر كسي 5% سرمايه اجتماعي را دركشوري دراختيار داشته باشد ميتواند 95% باقيمانده را دراختيار بگيرد.جريانهاي اجتماعي عمدتاً بر هم زننده ومتلاشي كننده سرمايه اجتماعي هستند.اين جريانها عمدتاً كاركرد مثبت نداشتهاند وبحث ما هم مباني منفي اين قضاياست. مقدمه دوم ) لايه هاي فرهنگ فرهنگ 4 لايه كلي دارد: -فرهنگ خواص :فرهنگ تخصصي عناصر دانشگاهي وحوزوي ونخبگان فرهنگ ساز كه توليدات كمي دارند ولي تأثير گذار هستند. در اين فرهنگ عقلانيت غلبه دارد -فرهنگ عمومي: همه آحاد جامعه را در برميگيرد -فرهنگ عوام( توده اي): در مقابل فرهنگ خواص قرار دارد وبيشتر مبتني بر احساسات است -فرهنگ خصوصي: فرهنگي است كه نسبت بين خلوت وجلوت را مشخص مي كند. در صحبت از جريانهاي سياسي- فرهنگي بحث در لايههاي نخبگان بود كه آرام آرام به لايههاي عمومي كشيده ميشد اما در جريانهاي اجتماعي بطور عمده بحث از فرهنگ عوام است. جريانهاي اجتماعي: در دهه اول بعد از جنگ جهاني دوم در ابتداي دهه اول جنگ سرد، در غرب سر خوردگي هاي اجتماعي متأثر از جنگ جهاني دوم ودرگيريهاي پراكنده بعد از آن به وجود آمد. در دهه 60 قرن بيستم اولين جنبشهاي اجتماعي با كاركرد اعتراضي پيدا ميشوند كه به بيتلها معروف شدند. اينها اولين گزارهاي را كه در نظر داشتند اعتراض به وضع موجود بود. مشخصاً بي عدالتي ، تبعيض، فقر وجنگ مورد حمله آنها بود. همزمان وبه موازات بيتلها، نحله ديگري بوجود آمد بنام هيپيها ، كه كاكردشان اعتراض به نظم موجود بود. مشخصه ظاهري اين افراد در مقايسه با بيتلها سرووضع نامرتب آنها بود. در اين مقطع در اداره تحقيقات فدرال امريكا(FBI) بخشي بنام معاونت عملياتي ايجاد شد كه از آن پس جنبشهاي اجتماعي اي راكه بوجود ميآمدندحمايت كرده وپس از شكل دهي به آنها در راستاي مقاصد واهداف خودشان آنها را اداره كند. - FBI متأثر از مكاتب امنيتيOPPORTUNIST (فرصت طلب ) به تبيين تهديد وتبديل آن به فرصت پرداخته است. مثلاً در جامعه كاپيتاليستي غرب، بخصوص امريكا،تمايل افراد يك جامعه به وضع ظاهري خاص، زمينه اقتصادي بسيار جدي اي را ايجاد ميكند. اين معاونت هيپيها وبيتلها را درآمدزا كرد وآنها را وارد فرهنگ تودهاي كرد تا از خاموش شدن آنها جلوگيري كند ودر جهت استفاده از پتانسيل شان آنها را اداره كند. در فرهنگ تودهاي، جريان سازي اجتماعي، تب سازيهايي را رقم مي زند كه پتانسيل قابل استفادهاي ايجاد ميكند. اينها در طرح ريزي جنبشهاي اجتماعي دوره اجتماعي را مد نظر دارند ودر مهندسي اجتماعي، دهه 16 تا 26 سال جوانها را هدف قرار ميدهند، زيرا در اين شرايط شكل گيري استقلال، بهترين موقعيت براي موج سواري بر احساسات اين جوان ايجاد شده است. اما نميتوان چيزي را كه جوانهاي يك دهه طي كرده اند، براي جوانهاي دهة بعدهم تجويز كرد،لذا نوآوري در اين قضيه مدلي را براي معاونت مروبطه در FBI ايجاد كرده است كه هر 10 سال يك جنبش اجتماعي را رقم ميزنند ودر طول دهه، سال به سال آن را به روز ميكنند. مد بودن يكي از گزارههاي كليدي جريانهاي اجتماعي است.( البته پديدهها را مستقيماً خودشان ايجاد نميكنند، بلكه بعد از ايجاد خود جوش، نحوه اداره آن را در نظر دارند.) لذا كدهاي كلي جريانهاي اجتماعي عبارتند از : * دهه به دهه عمل كردن * اعتراض به وضع موجود * مبتني بودن گزاره هايشان بر مد * استفاده از موسيقي براي نشان دادن اعتراض سال 1975 زماني بود كه آمريكاييها با فضاحت از ويتنام عقب نشيني كردند، اين قضيه سرخوردگي جديدي را ايجاد كرد.در اعتراض به وضع موجود تيرهاي بنام PANK در آمريكا ايجاد شد.( يكي از معاني لغت PANK آشغال است) PANK ايها عمدتاً تحصيلكرده بودند ودر اعتراض به نظم حاكم، از آشغالها غذا ولباس تهيه ميكردند. اين جنبش اجتماعي كه از زبالهها آغاز شد به سرعت بسط اجتماعي پيدا كرد.تقريبااز ابتداي دهه 80 تا سال 90 زمينه ظهور وبروز داشت. دههPANKISM كه تمام شد طي دو واقعه مهم آرايش دنيا در حال تغيير بود. فروپاشي بلوك سوسياليسم، آزاد شدن كشورهاي آسياي ميانه وقفقاز را در پي داشت وآرام آرام جنگ نفت (بين عراق وآمريكا در كويت) حضور آمريكا را در كشورهاي خليج فارس وتركيه تثبيت كرد.از اينجا به بعد پديده جديدي بوجود آمد. در اين مقطع در محله سياهپوست نشينها در نيويورك تيره اي بوجود آمد كه خودشان را طرفدا ر صلح ميدانسنتد وجملهاي داشنتد كه مخففش RAP ميشد. اين گروه نيز مانند بيتلها وپانكيها نمادشان كبوتر وزيتون بودكه در كتب عهد عتيق مثل تورات حرف اول را ميزنند. وقتي اين جنبش مقداري جلو آمد FBI مبتني بر تجربيات قبلياش آنرا منحرف كرد واز دل آن شعبات متعددي بيرون آورد: - در شروع كار جنبشي بنام HEAVY METAL از درونشان انشقاق پيداكرد كه معتقد بودند عيار شان بالاتر وسنگينتر است. -تقريباً 6-7 سال قبل از بوجود آمدن RAP شاخهاي در موسيقي جاز بوجود آور بنام METALLICA ، كه خودش را بهRAP تحميل كرد وبخشي از اين قضيه شد -در همين محدوده تيرهاي بنام RAS بوجود آمد كه دوام زيادي نياورد ودر كشور ما نمودي نداشت. -چيزي كه خيلي جدي شد بحث WASP بود.WASP ايها معتقد بودند كه ما پيام آوران SEX هستيم. اين وضعيت اوج انحطاط اين نحله بود. در اين مقطع يعني از زمان PANKISM يك تيره موسيفي انتقادي كاملاً پست مدرن ايجاد شده بود بنام پينك فلويد كه معتقد هستند روابط اجتماعي ديواريست بين انسانها كه بايد شكسته شود. متأسفانه جوانان ما نادانسته مسائلي از اين قبيل را كه اعتراضي به وضع موجود غرب است، به قصد غربي شدن پيروي ميكنند.دراين فرايند از سال 2000 نحله جديد براي دهه آينده پيش آمده است، بطوري كه ما در آينده با پديدهاي بنام SATANISM (سيتنيسم)روبرو خواهيم بودكه گزاره كليدياش شيطان پرستي است. اين توجه و رويكرد به هري پاتر و شمنگرايي و اسطوره پردازي در جنبش هاي اجتماعي عمومي وموضوعيت پيدا كردن جدي شيطان در سينما وموسيقي غرب، تماماً هشدارهايي است كه ما در دههآينده با پديدهاي مواجه هستيم كه يكي از گزارههاي ما قبل آخر الزمان است. جايي كه عينيت بت پرستي وخود پرستي وغير خداپرستي موضوعيت پيدا ميكند وهمه در مقابله با خدا دنبال شيطان مي رونند. در واقع ساحت قدسي انسان، كاركردي بهيمي وحيواني پيدا ميكند. V}منبع: سخنرانی دکتر عباسی 3دی 1380 پايگاه خبري_ تحليلي دفتر مطالعات سياسي دانشگاه صنعتي شريف{V T}The History of Satanism{T The worship of Satan, or the devil, the god of evil in christianity, during the renaissance, witches, along with heretics, were accused of worshiping the devil. Many confessed to it, probably coerced by torture. In popular lore, witches are still believed to have worshiped the devil. (In modern neo-paganism and witchcraft, or wicca, as it is often called, there is no belief nor worship of the devil.) Satanism has been far less common throughout history than many would believe. The Inquisitors and witch hunters of earlier centuries tried to persuade the populace that devil worshipers were everywhere and posed a serious threat to their well being. For about 250 years, from the mid-15th century to the early 18th century, the height of the witch hunts, that argument worked. It is possible that some devil worship may have actually existed in those times, as an act of defiance among those who opposed the authority of the christian church. Satanism as an organized activity did not exist much before the 17th century. As early as the 17th century, however, the catholic church was condemning priests who subverted the magical powers of the holy mass for evil purposes. The Grimoire of Honorious, a magical textbook first printed in the 17th century (but perhaps older), gave instructions for saying masses to conjour demons. In the 17th century, satanic activities were conducted by christians who indulged in the magical/sexual rites of the black mass, presided over by defrocked or unscrupulous priests. The most notorious of these escapades took place in France during the reign of Louis XIV, engineered by the kings mistress, Madamme de Montespan, and led by an occultist named La Voisin and a 67 year old libertine priest, the Abbé Guiborg. There is no reliable evidence of satanic activity in the 18th century. In England, the Hellfire club, a society founded by Sir Francis Dashwood (1708-1781), has often been described as satanic, but in actuality it was little more than a club for adolescent-like men to indulge in drinking, sexual play with woman called "nuns" and outrageous behavior. The Hellfire club, or the "Medmenham monks" as they called themselves, met regularly between 1750 and 1762 in Dashwood's home, Medmenham Abbey. The members were said to conduct black masses, but it is doubtful that these were serious satanic activities. Similar groups were the brimstone boys and blue blazers of Ireland. Perhaps the most famous Satanist in the 19th century was the Abbé Boullan of France, who became the head of an offshoot of the church of Carmel and allegedly practiced black magic and infant sacrifice. The church of Carmel was formed by Eugene Vintras, the foreman of a cardboard box factory Tillysur-Seulles. In 1839 Vintras said he received a letter from the archangel Michael, followed by visions, of the archangel, the holy ghost, St.Joseph and the virgin Mary. He was informed that he was the reincarnated prophet Elijah, and he was to found a new religious order and proclaim the coming of the age of the holy ghost. The true king of France, he was told, was one Charles Naundorf. Vintras went about the countryside preaching this news and acquiring followers, including priests. Masses were celebrated that included visions of empty chalices filled with blood stains on the Eucharist. By 1848 the church of Carmel, as the movement was known, was condemned by the pope. In 1851 Vintras was accused by a former disciple of conducting black masses in the nude, homosexuality and masturbating while praying at the alter. Shortly before his death in 1875, Vintras befriended Boullan, who formed a splinter group of the church of Carmel upon Vintras death. He ran the group for 18 years, until his death, outwardly maintaining pious practices but secretly conducting satanic rituals. Boullan seems to have been obsessed with Satanism and evel since the age of 29, when he took a nun named Adele Chevalier as his mistress. Chevalier left her convent, bore two bastard children and founded with Boullan The Society for the Reparation of Souls. Boullan specialized in exorcising demons by unconventional means, such as feeding possessed victims a mixture of human excrement and the Eucharist. He also performed black masses. On January 8, 1860, he had Chevalier reportedly conducted a black mass in which they sacrificed one of their children. By the time Boullan met Vintras, Boullan was claiming to be the reincarnated St.John the Baptist. He taught his followers sexual techniques and said the original sin of Adam and Eve could be redeemed by sex with incubi and succubi. he and his followers were said to copulate with the spirits of the dead, including Anthony the great. Boullan's group was infiltrated by two Rosicrucians, Oswald Wirth and Stanislasde Guaita, who wrote an exposé, The Temple of Satan. Boullan and de Guaita supposedly engaged in magical warfare. Boullan and his friend, the novelist J.K. Huysmans, claimed to be attacked by demons. When Boullan collapsed and died of a heart attack on January 3, 1893, Huysmans believed it was due to an evil spell cast by de Guaita, and said so in print. De Guaita challenged him to a duel, but Huysmans declined and apologized. In his novel, La-bas, Huysmans included a black mass, which he said was based on his observations of one conducted by a satanic group in Paris, operating in the late 19th century. He said the mass was recited backwards, the crucifix was upside down, the Eucharist was defiled and the rite ended in a sexual orgy. By the early 20th century, Aleister Crowley (known as the black pope) was linked to Satanism. Although he called himself "the beast", used the words "life" "love" and "light" to describe Satan and once baptized and crucified a toad as Jesus, he was not a Satanist but a magician and occultist. ---------------------------------------------------------------------Modern Satanism The Largest movement of modern Satanism began in the 1960's in the United States, led by Anton Szandor LaVey, a shrewd, intelligent man with a charismatic persona and an imposing appearance. LaVey founded the church of Satan in San Francisco in 1966, the activities of which became the object of great media attention. Born April 11, 1930, in Chicago, LaVey claimed an ancestory of Alsatian, Georgian and Romanian blood, including a gypsy grandmother from Transylvania. As a child he studied music and became interested in the occult. He learned to play the piano at age 10, and at 15 became an oboist for the San Francisco Ballet Symphony Orchestra. He dropped out of high school in his junior year and joined the Clyde Beatty Circus as a cage boy. He had a gift for working with the large cats and became assistant trainer. It was in the circus, working with lions, he later said, that he learned about inner power and magic. On the side he investigated haunted houses. At 18, he left the circus and joined a carnival as a magician's assistant and a calliope player. In 1948 he met Marilyn Monroe and played as her accompanist. He married his first wife, Carole, in 1951; they had one daughter, Karla. He studied criminology at City College in San Francisco, and spent 3 years as a crime photographer with the San Francisco police department. Disgusted with the violence that he had seen, he quit and returned to playing the organ at local night clubs and theatres. He began holding classes on occult subjects. From these classes evolved a magic circle, which met to perform rituals LaVey had devised or re-created from historical sources on the Knights Templar , The Hellfire Club, The Hermetic Order of the Golden Dawn and Aleister Crowley. LaVey apparently enjoyed the theatrics of the rituals; he dressed in a scarlet lined cape and kept skulls and other odd objects about. Magic-circle members included actress Jayne Mansfield and film maker Kenneth Anger. LaVey divorced Carole in 1960 and married Dianne, a 17 year old who worked as a usherette at his friday night occult sessions. The had a daughter, Zeena. From 1960 to 1966 he developed his elitist satanic philosophy. He viewed the devil as a dark force hidden in nature, ruling earthly affairs. Mans true nature, he claimed , is one of lust, pride, hedonism and willfulness, attributes that enable the advancement of civilization. Flesh should not be denied but celebrated. Individuals who stand in the way of achieving what one wants should be cursed. On Walpurgisnacht (April 30) in 1966, LaVey shaved his head and announced the founding of the Church of Satan. He shrewdly recognized the shock value of using the term church for worshiping the devil and recognized peoples innate for ritual, ceremony and pageantry. He performed satanic baptisms, weddings and funerals, all of which received widespread media coverage. He used a nude woman (partially covered by a leopard skin) as an alter. His wife, Dianne became high priestess of the Church. He baptized Zeena. Karla began giving lectures on Satanism at universities and colleges. LaVey preached antiestablishmentarianism, self indulgence and all forms of gratification and vengeance. Enemies were to be hated and smashed. Sex was exalted. He opposed the use of drugs, saying they were escapist and unnecessary to achieving natural highs. He also deplored the use of black magic in criminal activity. He did not include the Black Mass in his rituals because he believed the Black Mass to be out of date. The Church of Satan organized into grottoes. A reversed pentacle containing a goats head, called the baphomet, was chosen as the symbol. LaVey used Enochian as the magical language for rituals and espoused the Enochian keys used by Crowley. The Church attracted an international following. Most were middle-class and included occultists, thrill seekers, the curious, racists and political right-wingers. At its peak, it was said to have about 25,000 members (years later, ex-members said the figures were exaggerated). Followers included celebrities, among them Jayne Mansfield, who became an active member. Mansfield's involvement with LaVey deeply disturbed Sam Brody, Mansfield's attorney and lover. Brody feared word would break out to the press and that she would be damaged by negative publicity. In 1967 Brody attempted to scare off LaVey by threatening to publish stories about him that would label him a fraud. LaVey responded by putting a curse on the lawyer, who suffered a minor car accident shortly thereafter. LaVey also warned Mansfield that she should sever her relationship with Brody. In June 1967 LaVey reportedly told Mansfield that he had a premonition that Brody would have another car accident, and if Jayne were with him, she might be injured. She dismissed the warning. On June 29 she was riding with Brody in his car when it collided with a truck. Both she and Brody were killed, Mansfield by decapitation. Film director Roman Polanski hired LaVey for his film version of Ira Levin's Devil-worshipers, Rosemary's baby, released in 1968. LaVey portrayed Satan and advised Polanski on Satanic ritual details. LaVey turned much of his organizational activities over to others in the church and began writing books. The Satanic Bible was published in 1969, followed by The Satanic Rituals in 1972. A third book The Compleat Witch, was published in Europe. In 1975 the Church suffered a serious loss of members, who left to form a new Satanic organization, The Temple of Set. In the mid-1970's the Church of Satan reorganized as a secret society and dissolved into grottoes. The headquarters remain in San Francisco. LaVey is no longer active, for he passed away a little while ago. Membership began to rise again in the 1980's. The Temple of Set also is based in San Francisco and had several hundred members as of the mid 1980's. Key founders were Michael A. Aquino, Lilith Sinclair (Aquinos wife) and Betty Ford (not the former first lady, wife of president Gerold Ford). It is an initiatory society devoted to the Egyptian God Set (also known as Seth), whom members do not consider evil but merely the prototype of Satan. According to the temple, Set has, over the millennia, altered human genetics in order to create people of superior intelligence for the next level of evolution. Three major phases have occured: the first in 1904, when Crowley recieved the book of the law; the second in 1966 when the Church of Satan was formed; and the third in 1975, when the Temple of Set was formed. In his witings, Aquino has prophesied an apocolypse in which only the "elect" or members of the Temple of Set, will survive. Aquino, a liutenant colonal in the U.S. army reserves, has an interest in Nazi pagan rituals practised during World War II but says he does not sympathize Nazi polotics. A number of other Satanic groups formed in the united states in the 1970's were defunct by the 1980's. Nevertheless, Satanic activities remain widespread on both sides of the Atlantic; some experts say they were on the rise as of the 1980's. The extent of Satanism is impossible to gauge, because of the great secrecy of many orgonizations. There is evidence of small "family traditions" of Satanism, passed down from one generation to another. Some Satanists are associated with Neo-Nazi organizations or sex magic orders. Some Satanic cults are alleged to be involved in drug, prostitution and pornography trade and to have real estate holdings. Members are said to include white-collar professionals. These do not pertain to the modern day Satanists(LaVeyan) Michelle Remembers (1980), by Michelle Smith and Lawrence Pazder, M.D., recounts the terrors Smith experienced as a child of five in Satanic rituals in Victoria, British Columbia, in 1954-55. She said her mother yielded her to devil worshipers, who used her as a living pointer in rituals. She witnessed the ritual killings of animals and infants and was shut in coffins that were put into graves and into which were thrown dead animals. She also watched the cult members attempt to bring life to a white statue of a man with horns. She said she was tricked into defacating on the cross and was asked to renounce the christian god. Smith descibes instances in which during the rituals, she witnessed the devil emerge from the fire, a man animal with a whipping, snake-like tail that struck her on the neck and seared her flesh. Fire shot from his finger tips and filled his mouth. He had clawlike hands, steaming nostrils and odd toenails. His shape constantly changed, and he appeared to be apart of the fire. Smith was able to purge her memories in psychiatric therapy at age 28. Perhaps most dangerous of all are small cults whose members call themselves Satanists and practise ritual murder and animal mutilation. Such groups are said to kidnap runaway children and the homeless and use them as sacrificial victims, this is known as devil worship by LaVeyan followers. Ex-Satanic cult members have reported gruesome rituals in which hearts are cut out of living victims. Others report that victims are sexually abused before being killed; then their blood is drunk and their flesh is eaten. Women "breeders" produce babies for the "ultimate" and "ideal" human sacrifice. Former breeders report witnessing their babies being skinned alive, eaten, burned, poured in concrete and cut up and thrown in the ocean. Ritual tools are made from their bones. In 1985 a ten year old boy in Bakersfield, Califonia, said that he and about two dozen other children were taken to a bad church by some 40 adults, who took off their clothes while chanting prayers to Satan. The children were forced to throw knives at a living baby, which was killed and dissmembered. The children were then forced to drink its blood. Then the boy said that the adults molested the children. Similar cases were reported throughout California, but the authorities found little evidence to support the claims. In 1987 a report issued by the Alberta Royal Canadian Mounted Police suggested that Satanism might be related to unsolved cases of missing children. Satanists where also believed to be responsable for some grave desecrations and robbings. Satanism has been linked to certain oppresive heavy matal rock bands and teenage suicides and murders. Some troubled teens apparently turn to Satanism when they feel powerless and abandoned by thier families, the world and the christian god. They join cults that encourage, or require, them to carry out acts of violence to prove thier homage to Satan. Drug abuse is common. The ritual violence gives them a sence of power. Author Maury Terry, in the Ultimate Evil (1987), asserts that David Berkowitz, the convicted "Son of Sam" killer who terrorized New York neighborhoodsin the late 1970's, was a member of a Satanic cult that operates in Westchester County and planned the Son of Sam murders. Terry states the cult is linked to a network of cults across the country, with a primary headquarters near Los Angeles, and that Charles Manson may have been involved with it. The cult is reportedly an offshoot of a Satanic group in England. LaVeyan Satanists, Neo-pagan Witches and neo-pagans are wrongly blamed for devil worship activities. Several organizations carry on public relations and education programs for the media and members of the law-enforcement community to counteract such accusations Satanic religious organizations, such as the Church of Satan and Temple of Set, DO NOT condone the violent blood sacfifices of the cults and are not associated with them in any way. According to Aquino, the Temple of Set emphasizes "rational self interest" and taking responsibility for one's own intellectual and ethical decisions.
کد سوال : 475
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : وصال چيست و چند نوع است؟ و نظر شما در مورد اين جمله افلاطون كه مي گويد : " وصال مدفن عشق است و اغاز تنفر و دلزدگي و فرار " چيست؟ ازدواج نوعي وصال است آيا اين جمله در اين مورد صدق مي كند؟
پاسخ : عده اي عقيده دارند عشق يك نوع بيشتر نيست و آن همان عشق جنسي است. يعني ريشه عضوي و فيزيولوژيكي دارد و غيز از اين نيست و تمام عشق هايي كه در عالم وجود دارد با همه آثار و خواص، مانند عشق هاي رمانتيكي كه داستان هاي عشق ادبيان جهان را پر كرده اند، جز عشق هاي جنسي چيزي نست. اما گروهي مثل بوعلي سينا، خواجه نصير الدين طوسي و ملاصدرا _رحم الله جميعا_ عشق را دو نوع مي دانند. برخي از عشق ها را عشق جنسي مي نامند كه البته آن را مجازي مي دانند نه حقيقي و بعضي ديگر را روحاني و نفساني، در عشق جسماني چون منشأ آن غريزه است با رسيدن به معشوق و ارضاي غريزه پايان مي گيرد و به اصطلاح وصال به معشوق باعث خاموش شدن لهيب و شراره هاي عشق مي گردد و اين وصال مدفن عشق مي گردد زيرا پايانش اين است چون مبدأش ترشحات هرموني و داخلي بود و با ارضا شدن تمام مي شود و از آن جا آغاز و به اين جا ختم مي گردد. ولي اين ها مدعي اند كه گاهي انسان به مرحله اي از عشق مي رسد كه فقو اين حرف ها است و به تعبير خواجه نصيرالدين در آنها «مشاكله بين نفوس» يعني هم شكلي بين روح ها به وجود مي آيد. آنها مي گويند در روح انسان بذري براي عشق روحاني و نفساني وجود دارد كه اگر هم از نوع مادي باشد، فقط محرك است و معشوق حقيقي انسان حقيقي ماوراء طبيعت است كه روح انسان با آن متحد و يگانه مي گردد و به او مي رسد و او را كشف مي كند و در واقع معشوق حقيقي در درون انسان است با يگانه شدن دو روح و فناي عاشق در معشوق، نه تنها عشق دفن نمي گردد بلكه به حياتي تازه و نو مي رسد و زندگي دوباره مي يابد و ديگر اسم و رسمي از عاشق باقي نمي ماند و دوگانگي يعني عاشقي و معشوقي از بين مي رود. پس مقصود افلاطون از جمله «وصال مدفن عشق» اين عشق هاي مجازي و جنسي است كه ريشه در غريزه بشر دارد نه عشق هاي روحاني و حقيقي كه به فناي عاشق در معشوق و اتحاد در روح مي انجامد. در مورد ازدواج بايد گفت، ازدواج كه نوعي وصال است داراي دو جنبه جنسي و روحي است. از جنبه جنسي وصال باعث سردشدن شعله هاي عشق مي گردد و با اطفاي آتش نياز جنسي اين عشق و علاقه ناشي از آن سرد و دفن مي گردد ولي از جنبه روابط روحي و عاطفي كه بين زن و مرد ايجاد مي گردد چون مادي و جنسي نمي باشد فروكش نمي كند بلكه روز به روز عمق و فزوني مي يابد. براي اطلاع بيشتر به كتاب فطرت تأليف شهيد مطهري مراجعه نماييد.
کد سوال : 477
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : من هميشه در ارتباط با اطرافيانم با گستاخي و جسارت آنها روبرو مي شوم به طوري كه اگر همان رفتار خودشان را برايشان تكرار كنم باعث اعتراض و انزجارشان مي شود خودم فكر مي كنم به دليل 1-رودر وايسي شديد من با افراد 2- شوخ مزاجي من 3-به افراط خدمت رساني به اطرافيانم(ابراز ارادتهاي بيجا) 4- هميشه انتظار سركوفت و طرد شدن را داشتن ميباشد تاكنون دلايل فوق را به دليل آن كه گمان مي كنم براي ممانعت از دلخوري آنها لازم مي شود رفع نكرده ام مي دانم كه طرز تفكرم اشتباه است ولي دليل قانع كننده و پابرجايي براي خودم پيدا نكرده ام و خلاصه تصميمهاي من شكننده است. لطفا مرا در اين مورد راهنمايي كنيد و ديگر عواملي كه مسبب اين مشكل مي شود را بيان كنيد؟
پاسخ : در ابتدا لازم است نكاتي را درباره نحوه معاشرت و رفتار با ديگران به عرضتان برسانيم تا در پرتو آن بتوانيم روش رفتار با ديگران را طبق آموزه هاي صحيح شكل دهيم. بهترين روش رفتار با ديگران و جلب محبت را مى‏توان از كلام رسول ‏اكرم(ص) آموخت كه فرمود: هيچ يك از شما مؤمن نيست مگر اينكه براى ديگري آن را بخواهد كه براى خود مى‏خواهد» و يا در جاى ديگر فرمود: «دست خود را بر سر هر كس كه مى‏خواهى بگذار و براى آن بخواه كه براى خود مى‏خواهى» V}(بحارالانوار، ج 71، ص 234){V بنابراين اگر روشى را دوست داريد كه مردم آنگونه با شما رفتار كنند، به همان روش با ديگران برخورد كنيد. هر چه را براى ديگران پيشنهاد مى‏كنيد همان بهترين روش است و شما نيز بر اساس آن با آنان رفتار كنيد. زيرا انسان جز انتظار خوش رفتارى از مردم ندارد، كمترين اهانتى را از سوى آنان نمى‏پذيرد راضى نيست كه كسى به او تهمت زند، و نمى‏پسندد كه كسى از معايب او پيش ديگران سخن بگويد هر چند آن عيوب را واقعا داشته باشد. در اينجا ما به بعضى از فنون اساسى در رفتار با ديگران اشاره مى‏كنيم: 1ـ اگر خواستيد شخصى را نسبت به موضوعى متقاعد سازيد سعى نكنيد پيرامون آنچه شما مى‏خواهيد با او به جر و بحث بپردازيد بلكه اول از خواسته خود كوتاه بياييد و خواسته او را در نظر بگيريد آنگاه نظر خودتان را مطرح كنيد. 2ـ در روابط اجتماعى با ديگران سعى كنيد از انتقاد، سرزنش و گلايه خوددارى كنيد. 3ـ سعى كنيد نكات مثبت در رفتار و شخصيت ديگران را شناسايى كرده و آنها را به خاطر آن ويژگي ها و رفتارها، تحسين صادقانه داشته باشيد نه آنكه روى نكات منفى وى انگشت گذاشته او را مذمت كنيد. 4ـ سعى كنيد شنونده خوبى براى ديگران باشيد و ديگران را تشويق كنيد درباره خود با شما حرف بزنند. 5ـ به ديگران احترام بگذاريد و كارى كنيد كه احساس كنند مهم و با ارزش هستند و اين كار را صميمانه انجام دهيد. 6ـ در برخورد با ديگران با چهره‏اى گشاده و لبخند سخن را آغاز كنيد. 7ـ به جاى اينكه مستقيما به ديگران دستور دهيد كارى براى شما انجام دهند، خواسته خويش را به شكل سؤال طرح كنيد و به طور غيرمستقيم از آنها بخواهيد خواسته‏تان را عملى كنند. 8ـ اگر ديگران كارى براى شما انجام دادند، آنها را به هر طريقى كه ممكن است خوشحال كنيد و از آنها تشكر و قدردانى كنيد. ضمنا لازم است از حقوق دينى و اخلاقى ـ اجتماعى اى كه ديگران بر انسان دارند شناخت بيشترى پيدا نمود تا در اداء آن حقوق تلاش كرد. طبيعى است گاهى «ديگران» والدين يا برادران و خواهران فرد است گاهى، اقوام و فاميل‏اند، گاهى نيز همسايگان و گاهى اساتيد و معلمان و يا ساير افراد و... مى‏باشند كه هر گروه و صنفى ويژگيها و حقوق خاص خود را دارند كه در اين زمينه بايد با مطالعه بيشتر شناخت خويش را تعميق و گسترش دهيد بنابراين توجه شما را به مطالعه كتب زير جلب مى‏كنيم: 1ـ آئين دوست‏يابى، ديل‏كارنگى 2ـ دوستى و دوستان، سيدهادى مدرسى، ترجمه حميدرضا شيخى، حميدرضا آژير، انتشارات آستان قدس رضوى 3ـ اخلاق معاشرت، على قاسمى اكنون با توجه به نكات فوق ، مطالبي درباره دلائلي كه تصور مي كنيد باعث اين مشكل شده است به عرضتان مي رسانيم. هر چند به اين دلايل با همديگر هم خواني ندارد و در مجموع سوالتان تا حدود زيادي ابهام دارد. بنابراين مناسب تر خواهد بود توضيحات بيشتري درباره وضعيت رفتاري و مشكل خودتان در مكاتبه بعدي براي ما ارسال نماييد. 1. اگر با ديگران رودربايستي داريد چگونه است كه مي توانيد با همان رفتار ديگران با آنها برخورد كنيد. اين يكي از نقاط ابهام آميز نامه شما مي باشد كه نيازمند توضيح بيشتر شماست. علاوه بر اين منظورتان از اطرافيان چه كساني هستند، اعضاي خانواده ، پدر و مادر يا فاميل و اقوام و يا دوستان و هم كلاسي ها و يا ... چون با هر كدام و هر دسته از اطرافيان بايد با روش خاص و ويژه اي برخورد كرد هر چند اصول كلي معاشرت يكسان است ولي ويژگي هاي شخصيتي و حقوقي ديگران متفاوت است و بايد متناسب با آن سطح، رفتار مناسب داشت مثلا با استاد و معلم به گونه اي، با والدين به گونه اي ديگر با برادر و خواهر به شكل ديگري و با دوستان و هم كلاسي ها به يك نحوه چهارم و همينطور ديگران. 2. گاهي انسان بخاطر عدم رعايت حد و حدود شوخي و جدي و يا همه امور را به شوخي گرفته و يا حداقل در ظاهر و در ابتداي امر جدي نگرفتن موضوع و رفتار شوخ طبعي فرد، ممكن است باعث آن شود كه ديگران تصوير جدي از ما نداشته باشند و فرد را به لودگي متهم كنند بنابراين توصيه مي شود با رعايت حدود شوخي و جدي خود را از اين اتهام خارج كنيد. 3. همانطور كه خودتان فرموده ايد از ارادتهاي بي جا خودداري كنيد زيرا اگر اين نوع ارادتها از محدوده خود خارج شود، خود متهم به چاپلوسي مي شود و به قصد و نيت پاك و صحيح وي نيز در موارد خدمت رساني و كمك به ديگران نيز مخدوش مي شود. 4. با كاهش شوخي ها و ارادتهاي بي جا مي توانيد عزت نفس خود را بالا ببريد. چه بسا بخاطر همان عواملي كه ذكر كرده ايد و تحقير و كوچك شمردن خود و بزرگ جلوه دادن ديگران نتوانسته ايد حد و مرز بين تواضع و خود بزرگ بيني را شناسايي و در عمل پياده كنيد هر چند تكبر و غرور ناپسند است و خدمت رساني به ديگران نيز ارزشمند و مورد توصيه بزرگان ديني است، اما تواضع و اظهار ارادت نبايد به از بين رفتن عزت نفس و كرامت انساني منجر شود. و بايد از يك حد متعادل برخوردار باشد. در اين زمينه نيازمند مطالعه و تحقيق بيشتري است و چه خوب است با مروري به زندگي بزرگان و مشورت با ديگران و مشاهده رفتار افراد متعادل در اين زمينه از آنها الگو بگيرد و در عمل از آن پيروي كنيد.
کد سوال : 478
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : در مواقع همزماني اذان با كلاسهاي درس خواندن نماز اول وقت به جماعت در مسجد بهتر است يا اينكه انسان كلاس را ادامه دهد و بعد نماز را فرادي بخواند؟
پاسخ : البته برگزاري نماز اول وقت به طور جماعت بسيار با فضيلت است و خوب است از نظر فردي و اجتماعي به اين مهم پرداخته شود. به طوري كه برنامه ريزان ادارات و مراكز آموزشي امكان حداكثر شركت در نماز جماعت را براي علاقمندان فراهم كنند. و هر فرد نيز در حد توانايي در انتخاب ساعت درسي و تنظيم وقت اداري بايد سعي كند كه از فضيلت نماز اول وقت به طور جماعت بهره مند شود. اما در صورتي كه التزام به اين مهم موجب حساسيت اطرافيان مي شود و يا با درس همزمان مي شود و حضور در درس ضرورت دارد، بهتر آن است كه از اين كار مستحبي چشم پوشيد. البته بسيار سازنده خواهد بود كه از نظر دروني در آن هنگام به ياد خدا باشد و براي رضايت خدا اين «هجران» تحمل كند و به خود وعده دهد كه در نماز جماعت مغرب و عشاء و يا صبح با جديت بيشتر شركت كند. در اين صورت هم به لذت «وصال معبود» رسيده و هم از «رنجش مخلوق» دور مانده.
کد سوال : 480
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام
پرسش : آيا سنگساركردن عملي وحشيانه نيست؟ چرا در اين حكم تجديد نظري صورت نگرفته تاچهره اسلام آلوده وخشن جلوه نكند؟ چرادرماههاي حرام ديه دوبرابرميشود؟ دراين ماهها ارزش اقتصادي فرد بيشتر ميشود؟ لطفا"توضيح كافي دهيد.اين حكم غيرمنطقي است.؟
پاسخ : T}خشن نمايي حدود و تعزيرات اسلام{T متاسفانه ، قضاوت خشونت در مورد حدود و تعزيراتي كه اسلام وضع كرده است، در يك قضاوت اجمالي و بدون در نظر گرفتن همه جوانب صورت مي گيرد و معمول اين گونه قضاوت ها در اين گونه مسايل اجتماعي و حقوقي از جهان بيني ما و برداشتي كه درباره آدمي و جامعه انساني داريم بر مي خيزد. برخي در اين قضاوت ها بدون در نظر گرفتن تمام شرايط حدود و تعزيرات اسلامي و راه هاي اثبات و راه هاي تخفيف و همچنين نتايج نهايي اين گناهان و اثرات زيانبار آن براي جامعه حكم به خشن بودن حدود و تعزيرات مي دهند. براي مثال، برخي ، با مشاهده جوامع غربي كه نوشيدن شراب را مانند آب خوردن مي دانند يا رواج فسادهاي جنسي را ، دليل كم اهميت بودن اين گناهان دانسته و اجراي حدود را خشن مي دانند، در حالي كه اگر آمار طلاق و از هم پاشيدن خانواده ها، فرزند هاي نامشروع كه غالبا بر اساس تجربه دانشمندان، افرادي تبه كار و بي رحم و جاني از آب در مي آيند، كودكان بي سرپرست و انواع بيماريهاي جسمي و روحي كه زاييد بي بند و باري هاي جنسي است را ملاحظه كنيم، قبول خواهيم كرد كه آلودگي هاي جنسي به هيچ وجه مسئله ساده اي نيست كه بتوان از آن به اساني گذشت، بلكه گاهي سرنوشت يك جامعه با آن گره مي خورد و موجوديت آن به خطر مي افتد. با در نظر گرفتن همه اين جوانب، معلوم مي شود كه حدود و تعزيرات اسلام چندان خشن نيستند. از سوي ديگر شايد برخي از اين مجازات ها مانند سنگسار، سنگين به نظر برسند ولي اسلام راه هاي اثبات آن را چنان محدود كرده است كه در عمل دامان افراد بسيار كمي را مي گيرد، در عين اين كه وحشت از آن به عنوان يك عامل بازدارنده روي افراد منحرف اثر خود را خواهد گذاشت. براي مثال، در مورد ثبوت زنا، بر اساس آيه 15 سوره نساء شاهدها به چهار نفر افزايش يافتند از سوي ديگر براي شهادت شهود، شرايطي تعيين شده است از قبيل رويت و عدم قناعت به قرائن و هماهنگي شهادت شهود و مانند آن، كه اثبات جرم را سخت تر مي كند. روشن است كه با اين شرايط تنها افراد بي باك و بي پروا ممكن است مجرم شناخته شوند و بديهي است كه اين چنين اشخاصي بايد به اشد مجازات گرفتار شوند تا عبرت ديگران گردند. و جامعه سالم بماند. از نكات پيش معلوم مي شود كه پس از اثبات جرم، به هر طريقي كه شده بايد مجازات اجراء شود و در هنگام اجراي مجازات كه مربوط به اجتماع مي شود نبايد عاطفه، محبت و احساسات جايگزين عقل شود، بلكه تا آن جا كه پاي مجازات الهي در ميان است و به مصلحت عامه بشريت است بايد حكم اجراء شود، چنان كه خداوند متعال در حكم زناي غيرمحصنه مي فرمايد: «هر يك از زن و مرد زناكار را صد تازيانه بزنيد و نبايد رافت (و محبت كاذب) نسبت به آن دو شما را از اجراي حكم الهي مانع شود، اگر به خدا و روز جزا ايمان داريد، و بايد گروهي از مومنان مجازاتشان را مشاهده كنند. V}(نور، 2){V در پايان شايان ذكر است، چنانچه ما مسلمانان بخواهيم بر اساس خوش آمدي غربي ها، حدود و تعزيرات خودمان را اجرا كنيم بايد دست از همه آن ها بكشيم، چرا كه آن ها نه تنها سنگسار بلكه شلاق زدن ، اعدام، آزاد نبود روابط جنسي و ... همه را خشن مي بينند و بر اساس گفته قرآن كريم تا مادامي كه شما مسلمانان كاملا به ميل آنان رفتار نكنيد از شما راضي نخواهند شد، و A}«لن ترضي عنك اليهود و لاالنصاري حتي تتبع ملتهم قل ان هدي الله هو الهدي و لئن اتبعت اهواء هم بعد الذي جاءك من العلم مالك من الله من ولي و لانصير»{A؛ V}(بقره، 120){V هرگز يهود و نصاري از تو راضي نخواهد شد، تا [به طور كامل تسليم خواسته هاي آنان شوي و] آنها بين [تحريف يافته] آنان پيروي كني. بگو: «هدايت الهي، تنها هدايت است» و اگر از هوي و هوس هاي آنان پيروي كني، بعد از آن كه آگاه شده اي، هيچ سرپرست و ياوري از سوي خدا براي تو نخواهد بود». T}ديه{T پيش از پاسخ شايان ذكر است كه ديه بر عكس آنچه در فارسي گفته مي شود «خون بها» نيست. خون انسان بالاتر از اين است كه قيمتش اين ها باشد. بلكه به تصريح قرآن، «خون يك انسان برابر با خون همهء انسان ها است» از اين رو است كه مهم ترين شخصيت هاي اسلامي با ساده ترين افراد از نظر ديه يكسان هستند. ديه مرجع تقليد، ديه يك انسان متخصص، ديه يك انسان مبتكر، با ديه يك كارگر ساده در اسلام يكي است. بنابراين ديه عامل تعيين ارزش و خون بها نيست، بلكه ديه جنبه مجازات دارد كه طرف حواسش را جمع كند و ديگر از اين اشتباهات نكند و هم تا حدودي جبران خسارت اقتصادي است. يعني مردي يا زني در اين خانواده از ميان رفته است، جاي او خالي و اين خلاء، خسارت اقتصادي به آن خانواده وارد ميكند. براي پركردن اين خسارت اقتصادي ديه داده مي شود. V}(آيت الله جوادي آملي، زن در آيينه جمال و جلال، ص 418){V T}افزايش ديه در ماه هاي حرام{T شكي نيست كه هر جرمي از هر مجرمي با عمد و اختيار، استحقاق جريمه و مجازات را دارد. از سوي ديگر همه مجرمان يكسان نيستند و بدون شك شرايط زماني و مكاني و رواني و ويژگيهاي ديگر آن ها تفاوت دارد. به همين دليل امروزه، در تمام قوانين جهان، اموري را با عنوان عوامل تشديد و تخفيف در كنار قوانين كيفري و جزايي قرار مي دهند، مثلا بيماري رواني را عامل تخفيف و تكرار در جرم را معمولا عامل تشديد مي دادند. اسلام نيز، از چهارده قرن پيش عوامل تشديد و تخفيف را به صورت جامع و جالبي هم در مجازات هاي دنيوي و هم در مجازات هاي اخروي پيش بيني كرده است. در يك بررسي ساده معلوم مي شود «عوامل تخفيف» در اسلام نسبت به «عوامل تشديد» بيشتر است و اين به خاطر همان طبيعت ذاتي اسلام است كه بر اساس رحم، عاطفه و شعار «يا من سبقت رحمته غضبه» است. از جمله عوامل تشديد مجازات در اسلام مكان و زمان جرم است. چنانچه جرمي در مكان هاي عادي يا مكه مكرمه رخ دهد، مجازات به علت قداست مكان مكه مكرمه متفاوت است. هم چنين مجازات در ماه هاي حرام به علت قداست آن ها شديدتر شده و ديه قتل در ماه هاي حرام يك سوم اضافه مي شود. اين نوع مجازات به خوبي نشان مي دهد كه اهميت جرم تنها بسته به جنبه ذاتي آن نيست، بلكه خصوصيات زماني و مكاني كاملا در آن موثر است. از سوي ديگر بديهي است كه چنانچه كسي حرمت اماكن و زمان هاي مقدس را نگه نداشت مشخص مي شود كه روح طغيانگري او بيشتر و جسورتر است و چنين فردي ضرر و خطرش براي جامعه بيشتر است. كما اين كه افراد غير مذهبي و آلوده، برخي ايام و اماكن مثلا روز تاسوعا و عاشورا و ... مرتكب گناه نمي شوند.