• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    • عبارت :
      تعداد درصفحه :
کد سوال : 442
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : مشکل من اين است با وجود اينکه مطالب درسي را خوب فهميده و درک کرده و توان پاسخ گويي به هر سوال را دارم اما در امتحانات آخر ترم با مشکل مواجه مي شوم مثلا بدون دقت تمام به يک پرسش پاسخ مي دهم و بعد متوجه مي شوم که اشتباه کرده ام مثلا در درس زبان با وجود آن که داراي پايه ايي قوي در فهم و درک و بيان زبان انگليسي مي باشم اما از آوردن نمره خوب محروم هستم نه تنها در اين درس بلکه در تمام درسهايم به طوري که نمره هاي کلاسي ام و فعاليت هاي کلاسي ام بسيار عالي ولي نمره امتحاناتم بسيار بد است يعني اميدوار کننده و دلخواه نيست و اين را هم خاطر نشان کنم که داراي استرس و اضطراب در جلسه امتحان نمي باشم يعني کاملا راحت و بدون دغدغه مي باشم ولي نمي دانم چرا اين قدر در موقع دادن امتحان افتضاح مي کارم . و اين که از دقت صحبت کردم منظورم بر روي بعضي از سوالات ولي در اين اواخر سعي کرده ام دقتم را هم بالا برده و سرعت در دادن برگه اي امتحاني ندهم ولي باز هم مشکل دار؟.
پاسخ : هر چند نمي توان درباره مشکل فوق وعلت اصلي آن و راهکارهاي مقابله با آن اظهار نظر قطعي کرد و براي اين منظور به اطلاعات بيشتر و دقيق تري نيازمند است و اگر در مشاوره حضوري به بررسي مفصل تر آن پرداخته شود، بهتر خواهد بود ولي در عين حال نکات زير را يادآور مي شويم: 1. حتي المقدور از روش آزمون و امتحان هر يک از اساتيد اطلاع دقيق تري پيدا کنيد چون هر يک از اساتيد روش خاص خود را در طرح سؤال و نمره گذاري و بارم بندي و ميزان توجه به جزئيات يا مطالب کلي و... دارند. در آن صورت بهتر مي توانيد خود را براي امتحان آماده نماييد. 2. سعي کنيد آخرين يا از آخرين افرادي باشيد که اوراق امتحاني خود را به مسؤولين برگزاري امتحان تحويل مي دهند، باشيد و هيچ شتابي در ترک جلسه امتحان نداشته باشيد. 3. پس از پاسخ دادن به سؤالات ، حتما بار ديگر پاسخ هاي خود را کنترل کنيد و از صحت و سقم آنها و دقت کافي به پاسخ ها اطمينان حاصل نماييد. 4. هنگام مطالعه مطالب، جزوه و کتاب هاي درسي به نکات جزيي بيشتر توجه کنيد. 5. حتي المقدور قبل از امتحان و پس از يک بار دوره کردن کتاب يا جزوه، با يکي از دوستان دقيق و نکته سنج خود مطالب را براي يکديگر بازگو کنيد تا مطمئن شويد که تمام ريز مطالب را خوانده ايد و ياد گرفته ايد.
کد سوال : 445
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اجتماعي _ فرهنگي
پرسش : چرا اين کشور اسلامي که ادعاي احقاق حقوق ضعفا را دارد و انقلاب اساسش اين بود که ضعفا جايگاه حقيقي خويش را پيدا کنند باز هم ضعيف و ضعيف تر شدند. چرا اين قدر به مردم ظلم مي شود اين چه ظلم شيريني از رژيم گذشته بود که مردم ما آن را بر ظلمي که از بعضي ارگانهاي جمهوري اسلامي مي نمايد ترجيح ميدهند امروزه ثروتمند ،ثروتمندتر مي شود و ضعيف هم ضعيف تر و قانون هم الحمد الله طرفدار ثروتمند . آنچه را که تحت عنوان نظارت دولت در شرکت هاي خصوصي مي نويسد جنبه عملي ندارد نگوييد اين طور نيست چون من در متن جامعه هستم و به نداي مظلومان گوش مي دهم؟
پاسخ : در اين که در کشور اسلامي ما ضعفا به جايگاه واقعي و شايسته خود نرسيده اند و حقوق مسلم آنها ادا نشده و فاصله طبقاتي بين ثروتمند و فقير وجود دارد جاي شک و ترديدي نيست و ما هم با شما در اين مسأله موافقيم و اصولا چيزي که واضح و روشن و در معرض ديد و تماشا است قابل انکار نمي باشد و برنامه و هدف ما توجيه کارهاي غلط و روش هاي نادرست و مسامحه ها و سستي ها و کاستي ها نمي باشد، چون اين کار با تربيت عالي اسلامي و انساني در تضاد کامل است. شايد هيچ يک از مسؤولان کشور هم مدعي نبود ظلم و تبعيض و نقصان در اين کشور نباشند و سران کشور خود بارها از اين مشکلات و نابساماني ها ناليده اندو شکايت کرده اند. هيچ کس مدعي نيست جامعه کنوني ما همان مدينه فاضله مورد نظر اسلام است، بلکه همه مي گويند سعي ما در کم کردن فاصله با آن جامعه ايده آل است. البته چون کشور و انقلاب ما اسلامي است، ظلمي کوچک و تبعيضي اندک نيز بزرگ و غير قابل چشم پوشي است چرا که با داشتن دين مترقي و سعادت بخش و تعاليم نوراني و پيشواياني به اين عظمت و کمال و فرهنگي بس غني و سرشار، هر نقص کوچکي، بزرگ و ناپسند است ولي انصاف و وجدان حکم مي کند در کنار اين معايب که عوامل متعدد و فراواني دارد، جنبه هاي مثبت مانند استقلال و عزت و اقتدار و خودباوري و سرافرازي در برابر بيگانگان و باز يافتن هويت و شخصيت و استکبار ستيزي و ظهور خلاقيت ها و امور فراوان و اميدوار کننده ديگر را نيز در نظر داشت تا در مقام قضاوت دچار افراط و تفريط نکرديم و از جاده انصاف قدم بيرون ننهيم. علاوه بر برخي خيانت ها و سستي ها و بي مسؤوليتي ها و ناآگاهي ها و غفلت ها و تندروي ها و کندروي ها که در ايجاد اين وضعيت نامطلوب دخالت دارند، ميراث شومي که از گذشته به ما رسيده و وضعيت پيچيده دنياي امروز و فناوري و رشد سرسام آور و انفجار اطلاعات و فشارها و دخالت عوامل خارجي نيز در ايجاد اين وضع دخالت دارند. البته خيانت به بيت المال و اموال دولتي و کلاه برداري ها و ترويج فرهنگ مصرفي از طريق رسانه ها به ويژه صدا و سيما و اسراف و ريخت و پاش هاي فراوان که در نهايت به دوش فقرا و قشر آسيب پذير بار مي شود و ضعف مديريت کارگزاران اقتصادي و نداشتن برنامه اي مدون و هماهنگ با فرهنگ اسلامي ايراني ما و وادادگي در مقابل بيگانگان و تکيه بيش از حد بر کشور غربي و اطمينان غير معقول به آنها و کوتاه آمدن از اصول و ارزش ها و بازي هاي سياسي و باند بازي ها و افراط هاي سياسي هر کدام در به وجود آمدن اين وضعيت نابهنجار نقش مؤثري دارند. اما آنچه مهم است دغدغه جواني همچون شما و آينده سازان است ک در ميان مسؤولين و کارگزاران نيز کم نيستند و فرياد مقام معظم رهبري نيز در هر فرصتي گوياي توجه به آسيب اجتماعي است. لذا تنفر و انزجار مسؤولين تأثيرگذار و جوانان دلسوز بالاخره بر عناصر سست و راحت طلب غلبه خواهد کرد. چنان که طليعه اميد با کنار رفتن برخي حباب ها از روي آب در دل ها زنده شده است. و نکته آخر اين که واقعا اگر شما با ديدگاه آماري، مقايسه اي واقع بينانه به بررسي وضعيت مردم و موضوع ميزان عدالت اجتماعي در دو زمان قبل و بعد از آن بپردازيد به يقين ثابت مي شود که وضعيت در زمان کنوني به مراتب بهتر است و اصولا توسعه عدالت اجتماعي از مهمترين اهداف نظام اسلامي است که از اول تاکنون تعقيب مي کرده و دستاوردهاي بسيار زيادي در تحقق آن داشته است. اما متأسفانه پاره اي از مشکلات و تبعيض ها مانع از تحقق کامل اين اهداف شده که اميد مي رود با برنامه ريزي هاي اساسي که نظام اسلامي در دست دارد، به کلي اين موانع برطرف شود. انشاءالله
کد سوال : 446
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : اين جانب دانشجوي رشته جامعه شناسي حدودا 6 سال پيش يک مشکلي برايم پيش آمد که از اون وقت تا حالا فقط از خدا خواستم ولي هنوز جوابي نگرفتم اين مشکل من حدودا 540 هزار تومان پول خرج حل آن است ولي اين مدت 6 سال نه پولش رسيده است نه حل شده است تصميم به مرگ خودم گرفتم اگر مصلحت است که مشکل من حل نشود آيا مرگ من که حدود 2 ماه مانده مصلحت است آخر چه گناهي کردم که به اين صورت به دنيا آمده ام لطفا جواب قانع کننده بدهيد در صورت امکان با رهبر صحبت شود( مشکلم را نمي توانم بگويم التماس مي کنم يک راه حل قانع کننده جلوي پايم بگذاريدتا از کشتن خويش که آخرين راه حل است جلوگيري شود)؟
پاسخ : نامه شما را با دقت تمام خواندم و هر چه سعي کردم «راه حل قانع کننده اي» به قول خودتان خدمتتان ارائه کنم نتوانستم و اين عدم توانايي من ناشي از ضعف يا نقص من پاسخ دهنده نيست بلکه به هر فرد ديگري هم که اين نامه را بدهيد نخواهد توانست با جواب کاملي شما را قانع کند. دليلش هم روشن است چون اصلا مشکل خود را مطرح نکرده ايد. بله يکي از آثار و عوارض آن مشکل را که همان تصميم به خودکشي است بيان فرموده ايد. در واقع اين مشکلي اصلي شما نيست بلکه نتيجه حل نشدن مشکل اصلي تان که 6 سال است با آن دست و پنجه نرم مي کنيد است. طبيعي است که هر مشکلي هر چند بسيار کوچک باشد ولي اگر زمانش طولاني شود به يک معضل اساسي و مهم تبديل مي شود نمي گويم به يک مشکل حل نشدني بلکه به يک مشکل مهم تبديل شده است ولي قابل حل. زيرا هيچ مشکلي نيست که راه حلي نداشته باشد. بنابراين اگر همين امروز اقدام به حل آن کنيد بهتر از فرد است و ساده تر حل خواهد شد. اصلا چه بسا همين مطرح نکردن و در ميان نگذاشتن آن با فرد يا افراد با تجربه و مشورت نگرفتن از ديگران باعث شده است به اين شکل در آيد و گمان کنيد قابل حل نيست و يا چه بسا اين تصور و توهم غير واقعي شماست و ريشه در توهمات، تخيلات و خيالات شما دارد و حال آن که با کمک گرفتن از فرد صالح و شايسته و کاردان ديگري بتوان در کمترين زمان ممکن به حل آن پرداخت. بنابراين بزرگنمايي مشکل، خود آفت بزرگي است و بايد از آن پرهيز کرد. دوست گرامي اولين گام براي حل مشکل آن است که مشاورتان و يا هر کسي که انتظار حل مشکل را از او داريد از کم و کيف مشکل و اصل مشکل اطلاع کافي داشته باشد وگرنه چگونه راه حل قانع کننده اي برايتان ارائه کندو اين انتظار (بدون بيان مشکل، راه حل مناسب را يافتن) انتظاري غيرمنطقي و غيرمعقول است. اين مثل آن است که به پزشک مراجعه کنيد و بدون بيان درد و بيماري خود و نوع و چگونگي آن انتظار آن را داشته باشيد با يک نسخه، سلامتي را به شما برگرداند. تقريبا مي توان گفت اين امر نشدني و محال است. پس اگر انتظار راه حل قانع کننده از ما داريد در مکاتبه بعدي مشکل خود را توضيح دهيد تا بتوانيم متناسب با آن، راهکارهاي عملي مناسب را خدمتتان ارائه کنيم. اما در عين حال در اين نامه نکاتي را درباره آنچه که شما فکر مي کنيد آخرين راه حل است بيان مي کنيم. اميد است بتوانيم در مکاتبات بعدي به موضوع اصلي بهتر و بيشتر بپردازيم. از ديدگاه اسلام مالك همه چيز از جمله انسان، خداوند است و اوست كه حق تصرف در جهان و انسان را دارد. آن جا كه او رخصت دهد، مجاز و جايى كه او اذن ندهد، غيرمجاز است. از جمله موارد، كشتن انسان است. در اين موضوع هيچ تفاوتى بين انتحار و ديگر كشى نيست، چرا كه اين كار سلب حق حيات از خود و يا ديگرى است. خداى سبحان انسان را از اين امر برحذر داشته، مى‏فرمايد: «من قتل نفسا بغير نفس او فساد فى الارض و فكانما قتل الناس جميعا؛ و آن كس كه انسانى را بدون اين كه قاتل باشد و يا در زمين فساد كند بكشد گويا همه مردم را كشته است»، (مائده، آيه 32). مرگ و حيات يك نفر، اگر چه مساوى با مرگ و حيات اجتماع نيست، اما شباهتى به آن دارد، ازاين‏رو در جايى كه اذن خداوند نيست، انجام دادن آن حرام و گناه است. در نگرش الهى، از آن جا كه خداوند خالق انسان است و تمام هستى او از خدا است، هيچ كسى نه حق كشتن ديگرى را دارد و نه حق كشتن خود را. اين بدان جهت است كه از ديدگاه اسلام و همه مكاتب الهى، حيات موهبتى الهى و حقى خدادادى است. از اين ‏رو هرگاه اين حق وسيله‏اى براى قتل نفوس ديگر يا باعث فساد در جامعه و بر هم زدن نظم شايسته حاكم بر جامعه شود و افرادى در صدد محاربه با نظام الهى برآيند، اين حق به نفع ديگران سلب مى‏شود، (ر.ك: آيات 32 و 33 مائده - 178 و 179 و 217 بقره). به طور كلى مى‏توان گفت: الف) حيات، موهبتى خداوندى است و حق حيات براى همه انسان‏ها تضمين شده است و همه دولت‏ها، جمعيت‏ها و افراد مكلف به حمايت و دفاع از اين حق‏اند و كشتن هيچ‏ كس بدون مجوز شرعى جايز نيست. ب ) استفاده از هر وسيله‏اى براى نابودى چشمه‏سار حيات بشرى، اعم از كلى و جزئى، حرام است. ج ) حفظ ادامه حيات بشرى، تا آنجا كه مشيت الهى تعلق گيرد، واجب است؛ خواه محافظت هر فردى بر حيات خود در مقابل تعدى ديگران و يا تعدى بر خويشتن (مانند خودكشى) باشد و يا محافظت او درباره حيات ديگران. نتيجه آن كه در نگرش الهى «حق حيات» عطاى الهى است كه مسؤولانه به انسان عطا شده است. پس بايد اولاً در حفظ آن مراقب بود؛ چه اين كه «حيات» فقط «حق» افراد نيست بلكه حفظ آن، «تكليف» آنان نيز مى‏باشد. ثانيا: چون مالك اصلى اين حق خداوند متعال است و در مواردى كه اين عطاى الهى، باعث سوء استفاده افرادى واقع شود، از آنان سلب مى‏شود (مانند حكم قصاص، رجم يا اعدام كه خشونت‏هاى قانونى مى‏باشند). هم او كه «حيات» را داده است مى‏گويد: در اين موارد «بايد سلب نمود». با توجه به تحليل مذكور به يك آيه و دو حديث شريف درباره حرمت شديد «خودكشى» اشاره مى‏شود. خداوند مى‏فرمايد: «ولا تقتلوا انفسكم ان الله كان بكم رحيما و من يفعل ذلك عدوانا و ظلما فسوف نصليه نارا و كان ذلك على الله يسيرا؛ و خود را مكشيد زيرا خداوند به شما مهربان است و هر كس چنين كارى را از روى عداوت و ستم انجام بدهد، به زودى او را در آتش مى‏اندازيم و اين كار براى خدا آسان است»، (نساء، آيات 29 و 30). همه مفاسد و زيان‏هايى كه در كشتن ديگران هست در خودكشى نيز وجود دارد از جمله: 1- خودكشى نافرمانى و سرپيچى از دستور خدا است و كسى كه دستور خدا را ناديده انگارد و سرپيچى كند مستحق عذاب مى‏گردد. 2- خودكشى دليل بر عدم ايمان و ياس و نا اميد شدن از خدا مى‏باشد و ياس و نااميدى از خداوند از بزرگ‏ترين گناهان است كه گاهى در رتبه شرك و كفر قرار مي گيرد. 3- كسى كه دست به خودكشى زده همانند كسى كه ديگرى را كشته انسان و انسانيت در نظر او بى‏ارزش شده است. از اين جهت بين خودكشى يا كشتن ديگران فرقى نيست و همان‏گونه كه هر كس ديگرى را كشت مستحق عقوبت و عذاب مى‏گردد انسانى كه خودكشى كرده نيز مستحق عقوبت و عذاب الهى مى‏گردد و اين با عدالت خدا هيچگونه منافاتى ندارد. 4- خودكشى گناهى كبيره است؛ اما اين كه عقوبت آن دقيقا چيست و آيا موجب عذاب ابدى است يا نه اطلاعى نداريم و چه بسا نسبت به افراد و شرايط آنها نيز مجازات‏هاى متفاوتى داشته باشد، اما به هر حال خودكشى عملى نادرست است كه نه دين بر آن صحه مى‏گذارد و نه عقل و خرد انسانى. 5- در نظام‏هاى حقوقى جهان نيز اساسا خودكشى نوعى بزهكارى و جرم تلقى مى‏شود، ازاين‏رو شخصى كه به خودكشى كننده در جهت انتحار كمك كند، شريك جرم شناخته شده و مجازات مى‏شود و اين فرع بر جرم بودن خودكشى است. براى آگاهى در اين زمينه ر.ك: 1ـ مسائلى از ديدگاه اسلام، ناصر مكارم شيرازى 2ـ خود كشى: پيدايش، عمل، درمان، پيير مورون، ترجمه مازيار سهند 3ـ بحران خودكشى، على اسلامى نسب اما سؤالى كه براى ما پيش آمده اين است كه دليل چنين تصور و فكرى كه به ذهنتان خطور كرده، چيست؟ بنابراين اگر مى‏خواهيد به عنوان يك فرد منطقى و داراى اراده محكم و مرد ميدان عمل با ما به گفتگو بنشينيد چه بهتر است دلايل چنين فكرى را براى ما بنويسيد و ما را در جريان مشكلات و ناملايماتى كه شما را به چنين فكر و تصميمى سوق داده است قرار دهيد. شايد بتوانيم با يك هم‏انديشى و هم‏فكرى متقابل به حل آن بپردازيم و بدون اين كه دچار چنين افكارى و يا اعمالى شويد به يك راه حل قابل قبول از نظر شما دسترسى پيدا كنيم و همديگر را قانع كنيم (شما ما را قانع كنيد و يا ما شما را) بنابراين در اولين فرصت بلكه همين الان، قلم و كاغذ را آماده نماييد و هر چه در ذهن خود داريد براى ما بنويسيد. ما به شما اطمينان مى‏دهيم: اولاً، محرم اسرارتان و ثانيا، گوش شنوايى برايتان باشيم. پس بى‏صبرانه منتظر نامه پرمهر و محبت و دل پر رنج شما هستيم. ولى به عنوان يك دوست دلسوز و علاقه‏مند به شما تا زمانى كه جواب نامه دومتان به دستتان نرسيده به نكات و توصيه‏هاى مشفقانه ما توجه كرده و سعى كنيد آنها را رعايت فرماييد: 1- هرگز در طول شبانه‏روز بيكار و تنها نباشيد. و اگر ناگزيريد ساعاتي را به تنهايي سر کنيد از مطالعه کتاب هاي مفيد به خصوص مذهبي مانند تفسير نمونه، آثار آقاي قرائتي غفلت نکنيد. 2- براى تمام اوقات شبانه‏روز برنامه منظم ريخته و هيچ‏زمانى بيكار نباشيد و اوقات فراغت خود را با كارهاى مختلف ورزشى، علمى، هنرى، كمك به ديگران و ديد و بازديدها و... پر كنيد. همچنين در انجام وظايف ديني جدي باشيد به خصوص از نماز اول وقت و جماعت بيشتر بهره جوييد. 3- در فعاليت‏هاى دسته‏جمعى اردوها، تجمع‏هاى دوستانه، ورزش دسته‏جمعى و... شركت فعال داشته باشيد. و نيز با افراد نماز خوان و متعهد و موفق بيشتر تماس داشته باشيد. 5- توانايى‏ها، موفقيت‏ها، نعمت‏هاى خدادادى را روى كاغذى يادداشت نموده و هر روز و هنگام هجوم افكار منفى، آن را بخوانيد. 6- در اولين فرصت پاسخ نامه ما را بدهيد. مطلب آخر آن که همان طوري که توضيح داده شد اقدام به خودکشي اگر چه از گناهان کبيره است و فرد مرتکب شونده اهل دوزخ مي شود اما بالاخره انواع خيرات از جمله صدقات که به نيت او داده مي شود در تخفيف مجازاتش بي تأثير نخواهد بود و اميد نجات از عذاب ابدي براي او وجود دارد همانطوري که ممکن است شرايط شفاعت اولياي خداي متعال نصيبش کرد. به هر حال، انسان در زندگي هيچ گاه نبايد از رحمت الهي نا اميد شود و تنها راه خروج از بن بست و مشکلات زندگي، اميد و توکل بر خدا، دعا و توسل و توبه است که همه ناممکن ها را ممکن مي کند و راه رهايي را به روي انسان مي گشايد. بهترين شاهد هم زندگي آرامش بخش بندگان مؤمن است که به تجربه و واقع رسيده است که ايمان به مبدأ و معاد، سرمايه اصلي سعادت دو گيتي به شمار مي رود که ارگ درست و منطقي براي آدمي پيدا شود راه پوچ گرايي و بيهوده انگاري که پايه تصور شيطاني يأس و نااميدي به شمار رفته و احيانا افتادن در دام خودکشي را به همراه دارد، براي هميشه از بين مي رود و شکوفه هاي شفابخش و اطمينان آفرين در زندگي پديدار مي شود.
کد سوال : 447
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اجتماعي _ فرهنگي
پرسش : فيلم‏هاي پر طرفدار نظير ماتريكس ،اين طور كه بنده برداشت كردم فيلم فوق بر اساس حديثي از حضرت عيسي كه فرموده اند «هيچ كس به ملكوت آسمان‏ها راه پيدا نمي كند مگر اينكه دوباره متولد شود» بوده و فكر مي كنم بتوان سفارش ساخت فيلم‏هايي را بر اساس كتب و داستان هاي اسلامي (نظير سياحت غرب ،بهشت وجهنم و... )را به تهيه كنندگان خارجي داد و از آنجا كه محدوديت هاي اسلامي براي آنها وجود ندارد فكر مي كنم كه روش خوبي براي تبليغ اسلام باشد؟
پاسخ : در مورد سؤال فوق به چند مسأله بايد توجه کرد: 1. طبق نظريه مؤلف در مباحث سينمايي، فکر و انديشه فيلمساز مسلما در لابلاي سکانس هاي فيلمش درز خواهد کرد. پس در ابتدا بايد به فکر ساختن کارگردان هاي مسلمان بود که هم از لحاظ هنر سينما غني و هم از لحاظ عقيدتي و ديني سرشار باشند. طبق اين نظر نمي توان فيلمي ديني و شيعي را به فردي غير ديني و غير شيعي واگذار کرد. 2. براي دريافت مضمون و محتواي يک فيلم بايد نظر سنجي کلي کرده، برداشت جمعي از افراد را در مورد آن فيلم جويا شد. در خصوص فيلم ماتريکس نيز به نوعي اين برداشت شخصي است. چه بسيار افرادي که با تماشاي آن فيلم سرگرم جلوه هاي ويژه آن شده و چنين درکي از فيلم نداشته باشند. 3. براي تبليغ فرهنگ اسلامي با بسياري از موضوعات ساده تر نيز مي توان شروع کرد. در اين زمينه مي توان به تجربيات ديني در عرصه سينماي ايران مراجعه کرد. من جمله فيلم هاي رنگ خدا و بچه هاي آسمان و... (کارگردان: مجيد مجيدي) در اينگونه فيلم ها اثري از جلوه هاي ويژه يا تصاوير خارق العاده نيست. 4. تا به حال سه ورژن از فيلم ماتريکس ساخته شده. بهتر بود مشخص مي کرديد منظورتان کدام ورژن از فيلم است که چنان بار معنايي دارد. 5 0اين برداشتي که عنوان نموديد مطرود است زيرا که فيلم در بيان منجي عالم از نگاه يهودي صهيونيستي تدوين شده است لذا برداشتي که بيان مي داريد مخدوش است
کد سوال : 452
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : راز دلشاد كردن پدر و مادر را بگوييد؟
پاسخ : دانشجوي محترم: اسلام از نظر حقوقى حساب ويژه‏اى براى پدر و مادر بازكرده همان گونه كه در جنبه‏هاى عاطفى نيز حساب جداگانه‏اى براى آنها در نظر گرفته است لذا در روايات آمده كه اگر پدر و مادرى از فرزندانشان راضى باشند موجب خير و بركت و سعادت فرزند مى‏شود اگر در حق فرزندان خود دعا كنند خداوند به اين دعا توجه خاصى مى‏نمايد كما اين كه اگر والدين از فرزندان ناراضى باشند و خداى ناكرده آنها نفرين كنند ممكن است، خداوند بر چنين فرزندانى كه موجب ناراحتى والدين شوند قهر و غضب نمايد حتى از نظر حقوقى در بخش قصاص و ديات آمده كه اگر پدرى خداى ناكرده فرزند خود را به قتل برساند قصاص نمى‏شود مگر در يك شرايط استثنايى با تشخيص حاكم شرع، همچنين از نظر شرعى پدر و مادر مى‏توانند به اندازه نيازشان از اموال فرزند خود بردارند و مسائلى از اين قبيل در فقه اسلامى زياد وجود دارد يا در روايات آمده «نيكى كردن به والدين بزرگترين فريضه است» و يا اينكه مى‏فرمايد «بهشت زير پاى مادران است» اين همه آيه و روايت كه در اين زمينه وارد شده حاكى از اهميتى است كه خداوند براى والدين قائل شده است و اينها بدون حكمت نيست چه اينكه اينها در مقابل زحماتى كه والدين براى فرزندان متحمل مى‏شوند ناچيز است آنها از لحظه انعقادو نطفه تا هنگام تولد و همچنين بعد از تولد دوران شيرخوارگى و بعد كودكى مشكلاتى بسيار زيادى را متحمل شده‏اند بنابراين خداوند نيز در مقابل زحمات آنها حقوق ويژه‏اي را براى آنها قائل شده است. از اين رو بايد در هر شرايطى احترام آنها را نگه داشت هر چند در بعضى اوقات دربرخورد با فرزندان خود دچار اشتباه شوند البته توجه به اين نكته لازم است كه خداوند همه انسانها را در مقابل اعمال و رفتارى كه انجام مى‏دهند مورد سؤال قرار مى‏دهد و والدين نيز بايد پاسخگوى اعمال و رفتار خود باشند بنابراين در همه حال ما وظيفه داريم به والدين خود احترام بگذاريم حتى اگر آنها به ما بى احترامى كنند فقط اگر آنها بخواهند ما را به كار حرامى وادار كنند يا از انجام تكليف واجبى باز بدارند، اطاعت از آنها لازم و صحيح نيست چه اينكه اطاعت خداوند بر هر كس ديگر حتى والدين نيز مقدم است. مطمئن باشيد اگر رضايت والدين را بدست آوريد خداوند بسيارى از گناهان شما را مى‏بخشد و به زندگى شما خير و بركت مى‏دهد و دعاى والدين را بدرقه راه پُر فراز و نشيب زندگى شما قرار مى‏دهد و در آخرت نيز پاداشهاى فراوانى در انتظار شما خواهد بود. دانشجوي گرامي , بايد توجه داشته باشيد كه اسلام نظام خانواده را بر پايه هاي استواري بنا كرده كه هم با ضرورت هاي زندگي مطابقت دارد و هم نيازهاي انسان ها را از جهات گوناگون برآورده است . اسلام همه روشهاي زندگي هدفدار را براي اصلاح خانواده و رشد و شكوفائي آن مطرح كرده و نسبت به محيط خانه توجه خاصي مبذول داشته است و نيز آداب مشتركي نسبت به اعضاي خانواده تعيين فرموده تا پيوند همه جانبه اي بين آنها به وجود آيد. آنچه در اين زمينه اصل است، احسان به پدر و مادر و دورى از اذيت و آزار به آنان است. البته اين به معناى تسليم شدن در برابر سليقه‏هاى آنان نيست؛ ولى بايستى با تيزهوشى و درايت، شخصيت و مقام آنها را حفظ نمود و احترامشان را نگه ‏داشت؛ ولى در عين حال بايد به گونه‏اى رفتار كرد كه آنان استقلال شما را به رسميت بشناسند و درصدد تحميل سليقه‏هاى خود بر شما نباشند. در پايان ضمن تأکيد به مطالعه و رعايت آنچه که در روابط فرزند با والدين ذکر کرديم توصيه مي کنيم براي ايجاد رابطه عاطفي نزديک تر با والدين به نکات زير نيز توجه فرماييد. 1- بيش از گذشته به آنها احترام گذاشته به گونه اي که تغيير رفتارتان را کاملا احساس کنند. 2- هرگز زبان به شکوه و گلايه از آنها نگشاييد بلکه از آنها تعريف و تمجيد کنيد و از زحمات شان تشکر و قدرداني کنيد. 3- اگر هم در مواردي حق با شماست، در برابر سخنان و گفته هاي آنها سکوت همراه با احترام داشته باشيد. 4- در حضور ديگران از ويژگي هاي مثبت آنها تعريف کرده و سپاسگزار آنها باشيد. 5- هر جا و در هر موقعيتي که نيازمند کمک شما هستند سريعا و با کمال احترام به خصوص در حضور ديگران به کمک آنها بشتابيد.
کد سوال : 454
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام
پرسش : چهچهه زني مطرب يعني چه؟ آيا انسان با چهچهه زدن به شيطان نزديك مي شود؟ آيا اسلام مخالف زيبايي موسيقي است؟ چرا نظر مراجعي مانند گلپايگاني با غيره فرق دارد منشاء آن كجاست؟ آيا هر تحريري حرام است (طبق نظر آقاي دستغيب)؟
پاسخ : پيش از پاسخ، شايان ذكر است آنچه كه در ذيل مي آيد براساس بررسي هاي به عمل آمده و مطابق با نظر عده اي از مراجع بزرگوار است. آگاهي دقيق از وظيفه خود منوط به پرسش از مرجع تقليدي است كه از او تقليد مي كنيم. T}چهچهه زن:{T چهچهه زدن كه در روايت ها از آن به ترجيع تعبير شده است به «بازگردانيدن صدا در گلو» معنا شده است. در روايات ترجيع به دو گونه به كار رفته است: گاه ترجيع غنايي در تلاوت قرآن نهي شده است، چنانچه رسول اكرم(ص) مي فرمايند: قرآن را با الحان عرب تلاوت كنيد و از آهنگ و لحن هاي اهل گناه بپرهيزيد و بدانيد پس از من اقوامي خواهند آمد كه قرآن را به ترجيع غنايي مي خوانند. از سوي ديگر روايات ديگري آمده است كه «خداوند صوت نيكو و زيبا را دوست دارد. صوتي كه در آن ترجيع به كار رفته باشد». ترجيع از مقومات صدا و آواز زيباست؛ ولي از اين دو روايت استفاده مي شود كه ترجيع غناگونه، غير از ترجع در آواز خوش است. بنابراين ترجيع در آواز غنايي، تمريني و آموختني است كه در غنا شدن آواز نقش به سزايي دارد. از اين رو برخي ترجيعي را كه به صورت لهو به كار برود و موجب لهوي شدن صدا گردد، موضوع حرمت قرار دادند. بديهي است كه اين نوع ترجيع، انسان را از خدا دور و به شيطان نزديك مي كند. توضيح بيشتر در اين زمينه در ذيل خواهد آمد. T}موسيقي و زيبايي:{T در مورد شناخت عوامل ديدگاه منفى داشتن فقها و جامعه مذهبى و تريبون‏هاى مذهبى نسبت به موسيقى توجه به تأثيرات منفى و زيان بار موسيقى به ويژه موسيقى هاى مهيج در حوزه‏ها و ابعاد عقلى، احساسى، اعصاب و روان، عرفان و اخلاق لازم است. T} تأثيرات موسيقى بر عقل‏{T 1. خروج عقل از تعادل و جديت؛ شأن و ويژگى عقل آن است كه «معتدل» و «متين» باشد. يعنى با حفظِ استوارى و پختگى‏اش بتواند به هر صورت ممكن از چاشنى‏هاى لذّت و سرور، خيال، و انفعال و تحريك بهره‏مند باشد؛ امّا در اين ميان، موسيقى (مخصوصاً از نوعِ عالى‏اش) آن چنان يكّه‏تاز ميدان لذّت و نشاط، خيال و تحريك و احساس است كه آدمى دچار حالتِ «طَرَب» مى‏شود. «طَرَب» تأثيرى است فوق‏العاده! با محوريت موسيقى. اين «تأثير فوق‏العاده» باعثِ كاهش يا سلبِ جدّيّت عقل مى‏شود. و اين پيشامد، باعث مى‏شود كه عقل از محاسبات جدّى، دقيق و واقع‏بينانه به دور بيفتد. جوانى كه موسيقى‏گرا و «طَرب‏خواه» است: براى زدودنِ افسردگى‏اش، دُكمه ضبط صوت را حركت مى‏دهد تا يكى ديگر برايش بخواند و بنوازد تا او «خوش» باشد! اما جوانِ معقول، آن گاه كه در خود افسردگى مشاهده كند سعى در شناختِ عوامل پژمردگى مى‏كند تا با يافتِ آن علت‏ها، عوامل خوشىِ ماندگار يا معقول را در خود فراهم سازد. جوانِ موسيقى‏گرا، براى تحريك و برانگيختن احساس، به درمان‏هاى مجازى و آنى روى مى‏آورد. اين چنين كسى كه خواسته‏اش را در «موسيقى» مى‏بيند هيچ وقت به خودش، به عقلش و به اراده‏اش اين زحمت را نمى‏دهد تا ببيند و بفهمد كه كجاى زندگى را اشتباه محاسبه كرده و چه سنگى مقابل راهش است. آيا دوستِ ناباب او را به افسردگى كشانده؟ يا سستى در انجامِ وظايفِ دينى و الهى او را به افسردگى كشانيده؟ پس: «موسيقى، عقل را به خواب مى‏برد!» يك شعار و شعر نيست. يك قانون است. يك حقيقت است و براى فهم حقائق بايد چشم گشود نه اينكه چشم‏ها را بست. موسيقى عقل را به خواب مى‏برد: يعنى باعثِ اشتغالِ آدمى به امورى مى‏شود كه كم‏كم باعثِ غفلت از خود، نيازها، علل و درمان‏ها مى‏شود. موسيقى عقل را به خواب مى‏برد. يعنى: مبناى محاسبات و اشكالات و راه حلّ‏ها را فراموش كردن. شما دردى داريد كه درمانش تنها با اراده و تغيير شرايط و علل ميسّر است. ولى وقتى مى‏بينى نوار موسيقى آن را حلّ كرده، ديگر آن را درمانِ دردت مى‏بينى و ديگر هيچ! اينجاست كه آن درد همچنان عمق و شدّت پيدا مى‏كند و شما بيشتر به نوار رو مى‏آوريد... و اين روند تا آنجا ادامه مى‏يابد كه از آهنگ‏هاى معمولى به تند و غربى و شرقى‏اش رو مى‏كنى. افلاطون مى‏گويد: «وقتى ريتمِ موسيقى تغيير مى‏كند، اساس قوانين جامعه نيز با آن متحوّل مى‏شود». چرا؟ چون اين ديگر عقل نيست كه حاكميت دارد.؛ بلكه موسيقى و طَرَب برخاسته از آن، عقل را به حاشيه مى‏راند و عقل نيز اساسِ جامعه است. و اين عقل است كه دين را مى‏شناسد و ما را نسبت به آن ترغيب مى‏كند. به راستى چگونه ما مى‏خواهيم - با اين حساب - با موسيقى، دين را بشناسيم و بفهميم؟ و با آن زندگى كنيم؟ جان كلام اينكه: «موسيقى، عقل را به خواب مى‏برد». يعنى: او را از محاسبات، واقعيّات و اقداماتِ متناسب، باز مى‏دارد و اين همان «غفلت» است؛ «هر آن غافل زِيد، غافل خورد تير» و «مشغوليت» به موسيقى عاملِ غفلت است؛ و قران كريم از «مشغول‏شدن‏هاى اين چنينى» به «لَهْو» تعبير مى‏كند. لهو چيست؟ اين واژه، از واژگانِ فرهنگِ قرآن و از زبانِ عرب مى‏باشد و فرهنگ‏نويسان درباره‏اش اين چنين توضيح داده‏اند: لهو، آن است كه چيزى آن چنان انسان را به خودش جذب و مشغول نمايد كه باعثِ غفلت و بازماندن از كارهاى مهم‏تر شود. قرآنكه مى‏فرمايد: «لاتلهِكُم اَموالُكم و لااولاًدكم» اموال و اولادتان شما را از ياد خدا مشغول و غافل نكند. اينك ببينيد كه چگونه قرآن كريم، ضمن آنكه ما را از موسيقى باز مى‏دارد، چگونه علّتِ مذمّت را هم بيان مى‏فرمايد: «و من الناسِ منْ يشْتَرى لَهو الحديث لِيُضِلّ عنْ سبيل‏الله؛ عده‏اى از مردم از آن چه لهو است استقبال كرده و نسبت به آن گرايش دارند اينان ندانسته خود و ديگران را به بى‏راهه، گمراهى و اشتباه مى‏اندازند؛ اين نوعى بازى گرفتنِ دين است. و بدانيد كه سرنوشتى عذاب‏آور و خواركننده در انتظارشان است» V}(لقمان (31)، آيه 5.){V آن گاه حضرت امام صادق(ع) فرمودند: «غنا مصداقى است از آن چه موجب مشغوليت و بازماندن از ياد خدا مى‏شود V}(ر.ك: وسائل‏الشيعه، ج 12، ص 226 و 228.) {V بارها گفته‏ايم كه عالى‏ترين نوعِ موسيقى كه داراى اثراتِ كامل طربناكى توأم با شادى، تخيّل‏آفرينى و احساس‏انگيزى باشد را «غنا» مى‏گويند كه از لحاظِ فن موسيقى بايد، با محوريت گفتار و در ضمنِ آهنگ باشد. موسيقى، قوه‏ى تشخيص عقل را ضعيف مى‏كند. جان كلام اينكه: موسيقى با تأثيراتى كه در اَبعادِ شادى‏آفرينى، خيال‏آفرينى و تحريك‏آفرينى دارد، آن چنان به تقويت احساس مى‏پردازد و از آن سو، عقل را -هر چند موقتا- ضعيف مى‏كند كه در اين هنگام، مرجعِ شناخت و تشخيص خوب از بد، مطابقتِ يك موضوع با احساس و ميل خواهد بود، نه هماهنگى‏اش با ضوابط و استانداردهاى عقل! چندان كه حتى بى‏محتواترين مفاهيم رابا بهره‏گيرى از آهنگ مى‏توان دلنشين و مثبت و عرفانى نشان داد. كار عقل اين است كه تناسبات را كشف كرده و هر چيز بى‏تناسب را كنار بزند؛ اما در اين وضعيّت كه آدمى دل سپرده‏ى احساسات و اثراتِ ناشى از موسيقى گردد، جنبه‏هاى احساسى بودن چندان قوى مى‏گردد كه به سختى مى‏تواند در درياىِ احساسات وارد شد، امّا خيس از آب نگردد. اينجاست كه آدمى وقتى مى‏خواهد چيزى را ارزيابى كند، چون آلوده به شناخت‏هاى احساسى موسيقيايى شده، در اين ارزيابى موفق نخواهد بود. شايد بتوان با مثالى اين حالت را ملموس‏تر نمود. بسيار مشاهده كرده‏ايم كه راننده‏اى جوان سوار بر ماشين مدل بالا شده و با سرعتِ زياد مشغولِ راندن ماشين است. چندان كه با اين سرعت مافوق صوتش مى‏خواهد بيرون از فضاى عالم مادى دنيا پرواز كند. وقتى دقّت بيشترى مى‏كنيم درمى‏يابيم او به مفهوم دقيق كلمه مشغولِ «دل سپردن» به نوار موسيقى است. آن هم آهنگى با ريتم هيجان‏آفرين و تحريك‏زا. هر آن گاه كه نوار ترانه و موسيقى‏اش، تندتر مى‏گردد او بر تندى سرعتش مى‏افزايد، امّا در اين موقيعت او در رانندگى اش مطابقِ استانداردهاى رانندگى و ضوابط عقلى نمى‏راند. او را مى‏بينى كه تابعِ همان احساسِ موقعِ شنيدن آهنگ است. و اين احساس، باعث شده تا از تشخيص انسان در حالِ تعادل فاصله بگيرد. او ديگر فقط يك چيز را خوب تشخيص مى‏دهد: «همگام با تند شدنِ آهنگ به تند شدنِ سرعت» بپردازد. و اينك شما در اطراف همين مثال تفكّر و توجّه بيشترى بنمائيد تا ابعادى ديگر برايتان روشن شود. «وقتى عقل ملاكِ تشخيص (تصوّر و عمل) باشد، كردار نيز بسيار متين و حساب شده خواهد بود. مگر نه اينكه سبكى و سستى در عقل، موجب سبكى و سستى در عمل نيز مى‏گردد؟ پس وقتى مى‏بينيد كه شخصى با شنيدن آهنگ به رفتارهاى سبك دست مى‏زند، معلوم مى‏شود كه عقلش دچارِ خفّت و سبكى گرديده و اين احساس است كه بر وى حكم مى‏راند. V}(صديقين اصفهانى، محمدتقى، غنا، موضوعاً و حكماً، ص 18.){V البته تصور نشود كه ما با هر آواز خوبى مخالفيم! خير، گفته ما بر اساسِ نظريه كارشناسى «فارابى» است كه موسيقى را به سه نوع نشاط آور، خيال‏آفرين و هيجان‏ساز تقسيم كرده و آن گاه بهترين نوعِ موسيقى آن موسيقى دانسته كه داراىِ هر سه بعد آن هم در سطح عالى باشد. بنابر اين، موسيقى عالى همان مفهومى است كه در روايات از آن به «غنا» تعبير شده است. «غنا» يعنى هر صدايى كه طرب‏انگيز باشد. «طربْ» چيست؟ معناى اين لغت، اين است كه خوبى و كيفيت صوت طورى باشد كه حالِ شنونده دچار انفعال و تغيير شود. حال چه از جهتِ نشاط و سرور و يا از جهت حزن و اندوه. «فارابى» پس از تقسيم كردن موسيقى بر سه نوع (نشاط انگيز، احساس‏انگيز و محرّك، خيال‏انگيز) مى‏گويد: «هنگامى كه يك آهنگ داراى ويژگى‏هاى اقسامِ سه‏گانه موسيقى باشد، البته كامل‏تر، برتر و سودمندتر است. تأثير چنين آهنگى جزئى از تأثير يك گفتار شعرى به شمار مى‏رود. و وقتى اين دو با هم همراه شدند، تأثير گفتار به مراتب كامل‏تر و بيان‏كننده‏تر براى مقصود است. بنابر اين: موسيقى كامل‏تر، عالى‏تر و مؤثرتر همان موسيقى‏اى است كه داراىِ ويژگى‏هاى هر سه نوع باشد و (در عين حال كه موزيك است) با گفتار (نيز) توأم شود. و در مجموع آن موسيقى‏اى كه در اين سطح باشد، همان موسيقى آوازى انسان است. ولى باز برخى از انواعِ كامل موسيقى را مى‏توان از آلاتِ موسيقى (بدون توأم بودن با گفتار) نيز شنيد. V}(حقيقت موسيقى غنايى، به نقل از انديشه‏هاى علمى فارابى درباره موسيقى، مهدى‏بركشلى، ص‏205.){V ملاحظه فرموديد كه از لحاظِ كارشناسى، بهترين موسيقى آن است كه سه اثر داشته باشد. و اين اثرات گاهى از صداىِ خوب با اين نتايج و پيامدها، نشأت مى‏گيرد و گاهى از آلاتِ موسيقى! امّا مهم اينجاست كه آيا واقعاً اين سه اثر ديگر اجازه‏ى فعاليت به عقل مى‏دهند؟ از اين رو است كه ما مى‏گوييم موسيقى قوّه تشخيص را ضعيف مى‏كند، و اين است اثرِ گفتار يا آهنگ طرب‏انگيز! (كه غنا ناميده مى‏شود). در قرآن كريم، توصيه شده كه «واجْتَنِبُوا قُولَ الزّور؛ اى مردم از گفتارِ باطل ظاهرپسند بپرهيزيد» V}(حج ‹‹22››، آيه 30.){V حضرت امام صادق(ع) پس از آنكه اين آيه را تلاوت فرمودند، بيان داشتند: يكى از مصاديقِ «گفتارِ بى‏واقعيت ولى حق‏نما»، همين «غنا»ست. V}(وسائل الشيعه، ج 12، ص 227.){V در اين روايت و آيه خوب دقت كنيد. چه اينكه نه «خيال» را ماندگارى است؛ نه «احساساتِ برانگيخته از موسيقى»؛ و نه «لذّت‏هاى زودفرجامش» فرصتِ پائيدن و ماندن دارد. چكيده و نتيجه گفتار اوّل (تأثيرات موسيقى بر عقل): از مجموع گفتگوهاى پيشين به اين نتايج رسيديم: 1. قانون زيربنايى و غير قابل انكار آن است كه؛ «عقل هر آن چيزى را تقويت كند كه عقل را تقويت مى‏كند». اگر عنصرى براى عقل، تأثيرگذار نبوده و در استحكام آن اثرى به خصوص نداشته باشد و از سويى به عقل نيز ضرر وارد نسازد، عقل آن را خنثى مى‏داند، نه به تأييدش مى‏پردازد، نه ردش مى‏كند. 2. كار عقل آن است كه «عِقال» باشد. يعنى: «قلعه» براى حفظِ جسم و روحِ آدمى و «پايبند» براى بستن پاى هوى و هوس و تمايلات و شهوات. (اين «يعنى» را از معناى واژه‏ى عقل و تناسبش با آدمى به دست آورده‏ايم). 3. از اين رو چنان چه چيزى (مثلِ موسيقى) نه در استحكامِ آن قلعه نقش داشته و نه در تقويتِ آن بند پاى هوى و شيطان و شيطنت‏ها تأثيرى به سزا؛ ديگر نمى‏توان آن را «عقلايى» دانست. چون طَرَفِ حساب عقل واقع نگرديده. 4. براى شناختِ عوامل تقويت و تضعيفِ عقل به منابع فهم و شناخت رو مى‏نماييم تا بيابيم و بدانيم؛ هيچ منبعى غنى‏تر و دقيق‏تر از «عقلِ برتر» يعنى عقلِ خدا (عقل عصمت) نيست. اين عقل در آئينه وحى انعكاس يافته. براى شناختِ ماهيت عقل و اسباب نفع و ضرر آن، مسائلى در قرآن و حديث آمده كه هيچ يك نه تنها موسيقى را مفيد ندانسته‏اند، بلكه مطلق موسيقى (حتّى نوعِ معمولى‏اش) را مفيد عقل معرّفى نكرده، بلكه عالى‏ترين نوعِ موسيقى را كه واجد سه فاكتور: لذّت‏آفرينى، خيال‏سازى و هيجان‏انگيزى (تحريك احساسات و اندام) است را ناپسند مى‏داند. موسيقى در حاكميتش يكه‏تاز است كه در تشخيصِ خوب يا بد چيزى «طبقِ ملاك‏هاى خود رفتار مى‏كند. يعنى هر قدر، احساس لذّت و خيال و انفعالات جسمانى بيشتر باشد، پس بهتر است. امّا كار عقل اين است كه تناسبات را كشف كرده و اعتدال در هر چيز مخصوصاً ابعاد فوق را شناخته و اِعمال گرداند. حال اگر موسيقى به عالى‏ترين نوعش يعنى گفتارى (و توأم با صداى آهنگ) گفته شود، همين اثراتِ تخريبى‏اش بيشتر مى‏گردد. چون ديگر در اينجا، ضريب تخريب و سحرِ روح و جسم، حدّ و حصر ندارد. اينجاست كه قرآن فرموده: «واجتنبوا قُولَ الزّور» »اى مردم از گفتارِ باطل ولى ظاهرپسند بپرهيزيد». حضرت امام صادق(ع) اين گفتار دو گانه با دو چهره جذب و دلرُباى، همراه با تخريب و سلطنت‏يابى را در مصداقِ «غنا» (موسيقى عالى = آهنگ با محوريت گفتار مطرب) معرفى فرمودند. تأثيرات موسيقى بر احساس: شايد بارها شنيده‏ايد كه مى‏گويند: «موسيقى يعنى سكوتِ آهنگين! آن گاه كه «سه تار» در دستانِ نوازنده قرار مى‏گيرد و ارتعاشات صوتى منظم و موزيكاليش در هوا موج مى‏افكند، روحِ آدمى لحظه‏هاى سكوتِ طبيعت برايش تداعى مى‏شود. در اين اوقات است كه آرامش، در سلول سلول جسم و جان نفوذ مى‏كند و نياز روحى انسان در كوتاه‏ترين مدّت و با كمترين هزينه پاسخ داده مى‏شود. با تدبّر در گفته بالا مى‏بينيد كه انس با موسيقى را با حسّ زيبايى‏خواهِ انسان گره مى‏زنند. يعنى همچنان كه ما نمى‏توانيم هر لحظه كه بخواهيم در باغ قدم بزنيم، امّا با ايجاد فضاى سبز مصنوعى (باغچه، گلدان و پانسيون) آن خواسته را بر آورده مى‏سازيم، به همين ترتيب نيز سكوتِ طبيعت را با آهنگ خاطره‏آفرين موسيقى در محيط كوچكمان بازسازى مى‏كنيم. شايد بيانات گفته شده، مغز و ماهيت حرفِ موسيقى‏خواهان طبيعت‏گرا باشد. امّا اين گفته‏ها را نيز جدّى نگيريد. نقدِ سخنان ياد شده را با دقّت مطالعه كنيد: وقتى شما بينِ «فضاى سبز وسيع مثلِ باغستان» و «فضاىِ سبز كوچك مثل باغچه و پانسيون» مقايسه مى‏كنيد، چند چيز را مى‏يابيد كه مى‏توانند «وجه شباهت و تناسب جهت برقرارى مقايسه» بين اين دو مكان باشند. امّا همين موارد يا مواردى از اين قبيل نه تنها در دو عنوانِ «طبيعت و محيط زيست سالم» با «موسيقى» وجود ندارد، بلكه گاه عكس اين حالات مشاهده مى‏شود. از اين روست كه مى‏گوييم مقايسه بين موسيقى و فضاى طبيعت بِكر، مقايسه‏اى است بى‏ربط و همراه با فرسنگ‏ها فرق و فاصله: - عناصر به كار رفته در فضاى سبز وسيع همان عناصر به كار گرفته شده در فضاى گل خانه است. امّا عناصر به كار رفته در محيط طبيعت با عناصرِ استفاده شده در موسيقى و فضاى مصنوعى آن تفاوت دارد. ازاين‏رو، آهنگ طبيعت، شما را به تفكّر پيرامونِ ذاتِ آن آهنگ كه پيامِ فطرت است سوق مى‏دهد، ولى امواجِ موسيقى شما را - ناخودآگاه - به تفكّر در مورد آن چيزى كه مقصودِ خواننده يا نوازنده است وا مى‏دارد. يكى از خوانندگانِ موسيقى پاپ مى‏گويد: «موسيقى، زبانِ زبان هاست» و هيچ ابزارى براى انتقالِ خواسته‏ها و افكارِ پيدا و ناپيدا بهتر از موسيقى نيست. چون در آن واحد سه كار انجام مى‏دهد: لذّت‏آفرينى، هيجان‏افكنى، خيال‏سازى. و اين سه پلى است براى آن چه در فكر و روح و خيالِ نوازنده يا خواننده مى‏گذرد. يك پژوهشگر موسيقى مى‏گويد: «به وسيله موسيقى، معيارهاى شنوندگان تغيير داده مى‏شود و آنها را با تربيت والدينشان بيگانه مى‏كند. V}(ر.ك: صفى‏زاده، فاروق، موسيقى شيطانى در غرب.){V نمونه كاملاً مستندِ اين گفتار همان چيزى است كه در موسيقى «راك»، «پاپ» و «هوى‏متال» القاء مى‏شود. اين موسيقى‏ها كه عمدتاً توسط گروه‏هايى شيطان‏پرست تهيه و توزيع مى‏گردد!! اين مفاهيم تكرار مى‏شود: «به جهنّم خوش آمديد، سرودى از جهنّم، شهروند جهنّم، به مِن شيطان گوش بده، شيطان خداوندِ ماست، ما با تمامِ ارواح شرير تسخير شده‏ايم. V}(همان.){V تفاوتِ ديگرى كه بين لذّت بردن از فضاى سبز وسيع و كوچكِ خانه‏اى با طبيعتِ واقعى و فضاى طبيعتِ‏نماى موسيقى وجود دارد آن است كه: براى لذت بردن از محيط طبيعت و چهچه پرندگان و موسيقى ذاتىِ طبيعت، نيازى به تلقين به احساس بردن و تلاش براى ايجاد حسّ لذّت‏بَرى نيست! ولى آن گاه كه مى‏خواهيم از كنسرت موسيقى و صداى خواننده لذت برده و در نهايت به اوجِ اُنس با موسيقى رسيده (كه اثرش در هيجان انگيزى و خيال‏سازى برمَلا مى‏گردد) بايد خود دست به كار شده و درون و بُرون را براى لذّت بردن آماده كنيم. يعنى نوعى تلقينِ لذّت‏برى. (از خواننده محترم درخواست مى‏شود به اين قسمت توجّه بيشترى نمايد!) اينجاست كه ما مى‏گوييم براى لذت بردن از موسيقى، بايد در حسّ زيبايى‏خواهى دست بُرد. دقيقاً مثل كسانى كه براى خنديدن به بعضى جملات بايد خود را به حالتِ خنده شبيه كند. اگر چيزى زيباست پس حقِّ اوست كه نسبت به او گرايش داشته باشيم، نه چيزى ديگر! حرفِ ما ا ين است كه آنها كه از موسيقى احساس لذّت مى‏كنند براى اينكه اين «احساس» به آنها دست بدهد، به شيوه‏هايى متوسل مى‏شوند كه به هر جورى كه شده به خود بقبولانند كه «موسيقى پلى است ميانِ انسان و طبيعت...». T} تفاوت احساسات‏{T براى روشن شدنِ بيشتر اين قسمت كه در واقع، مهم‏ترين بخش بيانِ تفاوت ميانِ احساسِ برخاسته از موسيقى با احساسِ برخاسته از طبيعت است، با هم سخنانِ «موراى شافِر»، نويسنده، شاعر و آهنگساز كانادائى را مى‏خوانيم: «تقريباً هيچ صدايى در جهانِ مدرن نيست كه به طور مصنوعى ايجاد نشده باشد و در تملّك كسى نباشد، مثلِ موسيقى، بوق اتومبيل و سر و صداى كارگاه‏هاى ساختمانى... و اين صداهاى مصنوعى به تعبيرى برآيندِ خواست و اراده‏ى گروه‏هايى خاص‏اند كه مى‏خواهند اراده‏شان را اقشار ديگر جامعه تحمّل كنند... و در اين هجوم بى‏امانِ صدا و فرياد و بوق، مجالى براى انديشيدن و آرامش ذهن و فراغتِ تن و روان باقى نمى‏ماند». اينك خود قضاوت كنيد كه با اين وجود ديگر چه شباهتى ميان طبيعت و صداى مصنوعىِ موسيقى وجود خواهد داشت تا در نتيجه موسيقى، پلى باشد ميانِ انسان و طبيعت؟! در ادامه گفته‏هاى وى آمده: «... از آن زمان كه انسان دشت‏هاى وسيع و پهناور را به سوى كلان‏شهرهاى پرجمعيت ترك گفت؛ و از آن هنگام كه صداى زنگ ساعت جاى آواز خروس و صداى باد و باران را گرفت و صداى كارخانه جاىِ صداى آواز پرندگان را اشغال كرده و ما به جاى تسليم شدن به چرت‏زدن‏هاى طبيعى با ضرباهنگِ شتابناكِ زندگى شهرى خو كرديم، تمدّنى بنا نهاده شد كه در آن فاصله بسيار كم انسان‏ها با يكديگر خطر بروز اختلاف‏ها را افزايش داده است». اين آهنگساز و شاعر و نويسنده، در ادامه سخنانش به پوچى و دور از واقعيتِ پاك بودنِ صداها و عدمِ ارتباطشان با طبيعت، مى‏پردازد و مى‏گويد: «آن چه براى ما ضرورى است، مراسمى است آرام و بى‏هياهو كه در آن جماعت گردآمده لحظاتى زيبا را با هم سپرى كنند، بى‏آنكه براى بيان احساساتِ خود به شيوه‏هاى منحط يا ويرانگر متوسّل شوند». دقت كنيد و ببينيد كه: چرا آنها كه مى‏گيوند «موسيقى روح را پالايش مى‏كند» و «موسيقى يك ضرورت است» و «موسيقى رازگويى و نيايش انسانِ خاكى با خداست» آن قدر كه با «تار» و «سه تار» انس دارند، با قرآن و نماز و دعا مأنوس نيستند؟ چرا از خدا سؤال نمى‏كنند كه براى نزديكى و رسيدن به تو (=عرفان) از چه راهى بياييم؟ و آيا اساساً خدا اين حق را ندارد كه بگويد از چه راهى مى‏توانيد به من نزديك شويد؟ چرا «عارفان عرفانِ موسيقيايى» به اين احاديث و آياتى كه در آن نه تنها موسيقى ترويج و تأييد نشده، بلكه مذموم هم بوده، توجه ندارند؟ بخشى از آيات و روايات را در بحث «شناخت عقلى پيرامون موسيقى» گفته و بقيه را در ادامه خواهيم گفت. چرا به خدا، عملاً اين حق را نمى‏دهند كه به حال و هواى مصنوعى برخاسته از موسيقى را عرفانى و آرامش‏آور نداند؟ بلى، ما منكر نيستيم كه موسيقى آن چنان دل و روح را مى‏لرزاند كه اشك جارى مى‏شود. ولى بحث اينجاست كه اين حالت، چقدر مورد تأييد خداست؟ چرا مى‏خواهيم «حالت مجازى و مصنوعى» را به جاى «حالت حقيقى و معنادار» حساب كنيد؟ در ادامه گفته‏هاى آهنگساز و شاعرِ كانادايى به اين موضوع پرداخته شده: «... توجّه به آن چه هنگامِ اجراى كنسرت‏هاى موسيقى كلاسيك در غرب مى‏گذرد، خالى از فايده نيست. آن چه در اين كنسرت‏ها بسيار تعجّب‏برانگيز است، جماعت شنونده‏اى‏اند كه حاضرند نفس را در سينه حبس كرده و به اصواتى كه هوا را به ارتعاش درآورده، گوش بسپارند. شايد اين نهايتِ موفقيت در اجراى يك قطعه موسيقى باشد. امّا بايد يادآور شد كه چنين سكوتى بيشتر از عادت ناشى مى‏شود تا از قدرتِ زيبايى». جهتِ شناخت و فهم فزون‏تر اين كلام، به ادامه گفته‏هاى «موراى شافر» (آهنگساز و شاعر كانادايى) توجه فرمائيد، شافِر پس از آنكه تأثير عادت و تلقين در توجّه به موسيقى را علّتِ نهفته در رازِ گوش‏سپارى شنوندگانِ كنسرت‏ها مى‏داند، اضافه مى‏كند كه: «من بارها از خود پرسيده‏ام آيا ممكن نيست كه شبيه چنين مراسمى را در موقعيت‏هاى ديگرى مثلاً گوش سپارى مشترك به آواز پرندگان و يا جشن‏هاى تابستانى برپا كرد. V}(روزنامه اطلاعات، چهارشنبه، 2 آبان 1380، صفحه 5.){V آرى! اين است تنها گوشه‏اى از معناى اين سخن ما كه: «موسيقى‏گرايى نوعى تحريف و تغييرسازى است در حسّ زيبايى‏خواهى و ايجاد دگرگونى در ذائقه روحى و روانى بشر». به راستى چرا همان لذّتى را كه مى‏خواهم با شنيدن صداى مصنوعى موسيقى به دست آورى با دل سپردن به طبيعت و نواى فطرت تحصيل نمى‏كنيم؟ در روزگار ما نه تنها رابطه انسان با انسان بسيار تيره است، بلكه رابطه انسان و طبيعت نيز نگران‏آور است. اُنس با طبيعت يكى از خصايص انسانى است و زمانى كه خصايص انسانى نابود گردد، حيات انسانى هم به دنبال آن از بين مى‏رود. اگر حس زيبايى‏خواهى و آسوده‏طلبى جوان را به موسيقى و طربناكى سوق مى‏دهد، پس چرا همين حس او را به محيط، طبيعت، زمزمه چشمه‏هاى كوهسار متمايل نمى‏كند؟ و يا چرا او را به اين شدّت سمت و سو نمى‏دهد؟ كدام مفهوم موزيكالى پرمعناتر از حقيقتى است كه در طبيعت و ساير زيبائى‏هاى فطرى نهفته؟ T} خاستگاه اختلاف مراجع در حكم موسيقي:{T به طور كلي، منشأ اختلاف مراجع، يا اختلاف در ناقلان و راويان احاديث با توجه به جاعلان احاديث است يا اختلاف در معاني و مفاهيم احكام است و يا اختلاف در مصاديق و موضوعات احكام و گاهي احتمال تقيه در روايات است. با توجه به نكته ياد شده علل اختلاف مراجع در حكم موسيقي و غنا چند امر ذيل مي تواند باشد: 1. با يك ديد عميق و نگرش عالمانه، معلوم مي گردد، ارايه يك تعريف جامع و مانع از پديده غنا كه بتواند تمام جهات و ابعاد آن را روشن سازد، امري بس مشكل است. حتي لغويين نيز معاني متعددي براي غنا گفته اند. 2. آميختگي برخي آوازها و سرودها با مسايل حرام، لغو، لهو، از سوي ديگر داشتن كاربردهاي فراوان با شكل هاي كاملا متفاوت و تأثيرهاي گوناگون آن، موجب آن مي شود كه برداشت هاي افراد درباره آن متشتت باشد. 3. هر چه زمان پيش مي رود، اسرار پيچيده غنا و موسيقي نيز بيشتر مي شود. 4. در قرآن و روايات براي غنا تعريف خاصي ارايه نشده است؛ بلكه ويژگي هاي غناي حرام بيان شده است و شايد يكي از مهمترين علل تشتت در تعريف غنا به همين عامل بر مي گردد. 5. اخبار و روايات در اين موضوع مختلف و متعارض است. 6. غناء همواره با تغيير شرايط زماني، جغرافيايي، فرهنگي، اجتماعي و سياسي، موضوع آن نيز تغيير مي كرده است و چه بسا، اختلاف فقها در تعريف غناء و حكم آن تحت تأثير تلقي عرف آنها از مفهوم غنا بوده است و... V} (رجب زاده، محمد رضا، نگرشي به مباني فقهي موسيقي، تهران، نشر عابد، ص 31).{V
کد سوال : 455
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام
پرسش : گفته شد كه در احاديث غناي مقارن با مفسده حرام است و گرنه خير و شاهد اين مطلب اين حديث از وسائل الشيعه ج17،ص122،باب15 ح5 (H}عن علي بن جعفر عن اخيه موسي . قال سالته عن الغنا في الفطر و الا ضحي و الفرح . قال لا باس ما لم يعص به{H).
پاسخ : روايات پيرامون غنا منحصر به همين يك نوع روايت نيست. سه گونه روايت پيرامون غنا و موسيقي وجود دارد، برخي از اين روايات هر نوع غنايي را حرام مي دانند مانند روايتي كه از حضرت امام موسي بن جعفر(ع) پرسيده شد: «آيا مي شود در نزد كسي كه قصد آواز خواني دارد نشست؟ امام(ع) فرمود: خير» V} (وسايل الشيعه، ج 17، ص 312، مؤسسه آل البيت).{V برخي روايات غنايي همراه حركت هاي فساد انگيز و شهواني را كه پيرامون آن انجام مي گيرد حرام دانسته اند. لذا برخي فقها استنباط كرده اند غنا ذاتا حرام نيست. آنچه كه حرام است مفاسد پيرامون غنا است. برخي روايات نيز بين غناي مفسده انگيز حتي اگر پيرامون آن فعل حرامي انجام نگيرد و غناي بدون مفسده تفاوت قائل شده اند. براي نمونه در برخي روايات «تغني» به قرآن جايز دانسته شده است V} (مستدرك الوسايل، ج 4، ص 270، مؤسسه آل البيت).{V يا در روايت ديگري آمده است: آيا غنا در عيد فطر، قربان و شادي صحيح است. حضرت فرمود: تا مادامي كه گناهي با آن انجام نگيرد V} (وسايل الشيعه، پيشين، ص 122).{V استنباط از اين روايات نياز به تخصص ويژه اي دارد كه به عهده متخصص كه همان مجتهد باشد مي باشد.
کد سوال : 456
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام
پرسش : آيا حديثي است كه موسيقي را في نفسه حرام بداند يا اينكه موسيقي نيز مانند غنا به علت همراهي مفسده و معصيت حرام است؟
پاسخ : موسيقي عبارت است از صدايي موزون و آهنگين كه يا كلامي است و يا با ازار آلات ساز و آواز. چنانچه مراد از موسيقي، موسيقي گفتاري باشد، همه احاديثي كه درباره «غنا» آمده در اين باره خواهد بود اما اگر مقصود از آن، صدايي ابزار آلات ساز و آواز باشد در كتاب هاي فقهي و حديثي رسم چنين است كه اين بحث با عنوان «آلات لهو» مطرح مي شود و تفاسير نيز ذيل آيه «لهو الحديث» و آيه آخر سوره جمعه به اين بحث با كمك از روايات اشاره هايي شده است. به هر حال در كتا بهاي فقهي، ابزار لهو از زاويه هاي گوناگون، به بوته نقد و بررسي نهاده شده است: به كار بردن، شنيدن، بهره گيري در غير لهو، بهره گيري از ابزار ناشناخته و مهيا نشده براي لهو و... . در روايات نيز گاهي از ابزار موسيقي با عنوان هاي كلي مانند ملاهي، معارف و... نام برده شده و در پاره اي از آنها از برخي ابزار لهو به صراحت نام برده شده است: طنبور، دف، طبل و... . روايات «ابزار لهو» نيز مانند روايات «غنا» برخي آنها را مطلقا حرام مي دانند و برخي با عنوان مفسده، جمع بين اين روايات و فتوا براساس آنها به عهده مراجع است. در اين جا تنها به سه روايت اشاره مي كنيم. 1. از حضرت صادق(ع) روايت شده است كه فرمودند: پيامبر اكرم شما را از رقص، ساز و شطرنج بازداشت V}(وسايل الشيعه، ج 17، ص 313). {V 2. در روايتي از حضرت صادق(ع) آمده كه پيامبر فرمودند: خداوند مرا رحمت براي جهانيان و نابود كننده ابزار لهو و شادي انگيز و امور جاهلي و تباهي و سهم ها برانگيخت V} (همان، ج 25، ص 307).{V 3. امام صادق(ع) مي فرمايند: خداوند ابزاري را كه به جز فساد، بهره اي از آن ها نمي شود برد، حرام كرده است، مانند ابزار لهو و شطرنج و هر آنچه لهو به آن انجام گيرد و صليب و تب و مانند آن، از نوشيدني هاي حرام كه در آن فساد و تباهي است و هيچ گونه صلاحي در آنها نيست، پس فراگيري و آموزش و انجام دادن و مزد گرفتن بر آن و هر كار ديگر با آن حرام است V} (همان، ج 17، ص 85).{V
کد سوال : 460
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : راه عملي بيرون راندن افكار شيطاني يا افكاري كه برخاسته از نفس اماره است چيست؟
پاسخ : افكار بد و آلوده بدون شك امرى مذموم و نامطلوب است و بايد به اين نكته توجه داشت كه افكار ذهنى انسان خود نوعى عمل محسوب مى‏شوند كه اعمال درونى و يا جوانحى ناميده مى‏شوند در مقابل اعمال خارجى كه توسط اعضاى انسان مثل دست و پا و چشم و گوش و زبان انجام مى‏شود و به آنها اعمال جوارحى گفته مى‏شود. اولياى الهى در اثر توجه كامل به مبدأ قدرت و هستى و خداوند را در تمام حالات حاضر و ناظر اعمال ديدن حتى فكر گناه و انديشه بد نيز در آنها راه نمى‏يابد تا چه رسد به گناه بيرونى و خارجى ولى چنين توجهى براى ما عملاً ممكن نيست و لذا گاهى اوقات در اثر غفلت ازياد خداوند و فراموش كردن حضور او گاهى افكار آلوده به ذهنمان خطور مى‏كند ولى خداوند متعال كه به همه اعمال درونى و بيرونى ما آگاه است به لطف و كرمش اين گونه افكار ناشايست را برما مى‏بخشد و اگر لطف او نمى‏بود استحقاق عقاب و مجازات را بر چنين افكارى داشتيم چون او تبارك و تعالى از سوداى قلب ما و پنهان‏ترين خطورات قلبى ما كه گاهى خود نيز از آن بى خبريم آگاه است چنانچه در آيه 284 بقره مى‏فرمايد: A}«و ان تبدوا ما فى انفسكم او تخفوه يحاسبكم به الله{A؛ امور درونى و افكار و نيات شما بر خداوند آشكار است چه آنها را پنهان كنيد و چه آشكار سازيد و خداوند در مورد آنها از شما حسابرسى مى‏كند». البته روايات متعددى كه مى‏گويند: فكر گناه، گناه نيست در حكم استثناء از اين آيه كريمه است و احتمال دارد بگويد مورد آيه آن گونه افكارى است كه خود نوعى عمل قلبى به شمار مى‏آيند در مقابل اعمالى كه فكر مقدمه انجام در خارج و بيرون است مثلاً سوء ظن گناه است كه مربوط به درون و قلب و فكر انسان است و مستقيما ربطى به بيرون و خارج ندارد و بر خلاف حسادت كه ظهور آن در خارج گناه است ولى فكر درونى در باره آن و لو مذموم و زشت است ولى گناه محسوب نمى‏گردد مثلاً اگر من در ذهنم براى كسى توطئه‏چينى كنم تا آبرويش را بريزم و يا ضربه‏اى به او بزنم به خاطر حقد و كينه و حسادت اين فكر به خودى خود تا در خارج پياده نشده گناه محسوب نمى‏گردد و لذا خداوند متعال در پايان آخرين سوره قرآن كريم يعنى سوره ناس مى‏فرمايد: A}«و من شر حاسد اذا حسد{A؛ اى پيامبر ما بگو به خداوند پناه مى‏برم از شر انسان حسود وقتى كه حسادتش را آشكار سازد و بروز دهد» در پايان ذكر اين نكته لازم است كه غالبا فكرهاى مشوش و آلوده از بازى‏هاى شيطان و وسوسه‏هاى نفس است كه هدف از آن سرگرم كردن انسان و باز داشتن او از توجه به عبادت خدا و انجام اعمال نيك است و انسان بايد در برابر اين نوع افكار و هجوم آن بى اعتنا باشد و با پركردن فضاى قلب و سينه از ياد خداوند و ذكر او و تفكر در شگفتى‏هاى خلقت او جايى خالى براى شيطنت شيطان در قلب خود باقى نگذارد. كنترل افكار (خواطر) راه هاي متعددي دارد ولي نبايد پنداشت كه با اولين گام همه چيز درست مي شود. بلكه كسي كه مي خواهد زمام افكار خويش را به كف گيرد بايد با تمام توان به خودسازي بپردازد و با جديت اين راه را دنبال نموده تا تدريجا به سمت هدف نزديك گردد: 1- راه دل و عشق : ذهن و فكر انسان همواره متوجه چيزي است كه به آن عشق مي ورزد چنان كه عاشق آني از فكر معشوق خود بيرون نمي رود. اين كه مثلا ما هميشه در نمازهاي خود به ياد ديگر مسائل مي افتيم به جهت تعلق نفس به آنها و عدم آشنايي با محبوب حقيقي است . ليكن عاشق دلباخته ذات جميل علي الاطلاق در همه حال به ياد خداست چنان كه گويي هميشه درنماز است . پس بايد دل را از تعلق به كثرات پالاييد و منزلگه عشق ربوبي ساخت تا انديشه نيز بدان سوي توجه يابد. 2- ضبط قوه خيال : پرنده لجام گسيخته خيال چون چكاوكي است كه هر دم بر سرشاخساري نشسته و به زودي به شاخه ديگر پرواز مي كند. از اين رو افكار انسان خود ناساخته قرار و آرامي ندارد. آن گاه اگر آدمي با دقت در كنترل آن بكوشد; يعني , همواره از آن مراقبت نموده و هرگاه به اين سوي و آن سوي گريخت بلافاصله آن را به امور شريفه متوجه گرداند, كم كم رام و مطيع مي گردد. 3- انس دادن ذهن : با داشتن برنامه منظم و پيوسته , مي توان ذهن را به سمت خاصي جهت داد; مثلا" داشتن برنامه هاي منظم همه روزه دعا و قرآن , مطالعه كتاب هايي پيرامون : اخلاق , معاد, خداشناسي , عواقب گناه و حداقل روزي يك ساعت شركت منظم و پيوسته در مجالس ديني . 4- كنترل حواس: گرچه ذهن انسان اين توانايي را دارد كه حتي بدون استفاده از حواس ظاهري افكاري را توليد كند ولي عمده آن چيزهايي كه انسان در مورد آن فكر مي كنيم اعم از چيزهاي خوب يا بد. داده هاي حواس ظاهري اوست لذا بايد مجاري ورودي ذهن را كه همان حواس ظاهري است كنترل كرد؛ يعني چشم، گوش، زبان و لامسه و... قرآن در اين زمينه مي فرمايد: «ولا تقف ما ليس لك به علم ان السمع والبصر والفؤاد كل اولئك كان عنه مسؤولا؛ و هرگز بر آنچه علم و اطمينان نداري دنبال مكن كه (در پيشگاه حكم خدا) چشم و گوش و دل ها همه مسؤولند» V} (اسراء، آيه 36).{V بنابراين يكي از مهمترين راه هاي كنترل فكر، كنترل حواس ظاهري است. براي آگاهي بيشتر ر.ك : 1- فلسفه اخلاق، شهيد مطهرى. 2- فلسفه اخلاق، استاد مصباح يزدي. 3- آداب الصلوه يا پرواز در ملكوت امام خميني(ره). 4- مراحل اخلاق در قرآن , آيت الله جوادي آملي.
کد سوال : 462
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام
پرسش : چطور مي توان تشخيص داد زنان احساسات و عواطف بيشتري از مردان دارند و اين موضوع سبب اختلاف در بعضي احكام گشته. در حالي كه مثال هاي نقض هم بر اين مدعي وجود دارد؟.
پاسخ : غلبه احساسات و عواطف زنان بر مردان هم مورد تأييد اسلام است و هم بر اساس يافته هاي علمي روز قابل اثبات. بحث تفاوت هاي ساختاري زن و مرد دست كم سابقه اي 2400 ساله دارد؛ گرچه «افلاطون» اين تفاوت ها را كمي دانسته است و مدعي بود كه زنان و مردان داراي استعدادهاي مشابهي هستند و زنان مي توانند همان وظايفي را عهده دار شوند كه مردان عهده دار مي شوند، ولي در اصل اين تفاوت ها ترديدي نكرده و به ناتوان تر بودن نيروهاي جسمي و روحي و عقلي زنان اعتراف داشته است.V}(مطهري، مرتضي، نظام حقوق زن در اسلام، تهران، انتشارات صدرا، چ هشتم، 1375، صص 170_172){V واقعيات عيني در تفاوت هاي زن و مرد آن قدر روشن است كه انكار آن همچون انكار بديهيات است. اين تفاوت ها فقط در تفاوت هاي جسمي و بدني، مانند اختلاف اندامي يا قدرت بدني خلاصه نمي شود، بلكه از جهت روحي و عاطفي، مانند: تعقل، احساسات، حزم و دورانديشي و هيجانات، مهرورزي، محاسبه گري، دل ربايي، دل دادگي، حمايت خواهي وحمايت گري نيز تفاوت هاي جدي دارند. در اين جا به نظريه ي چند تن از دانشمندان روانشناس غربي اشاره مي كنيم: الف. پروفسور «ريك» روانشناس مشهور آمريكايي كه ساليان طولاني به جست و جو در احوال زن و مرد پرداخته و نتايجي را به دست آورده است مي گويد: «دنياي مرد با دنياي زن به كلي فرق مي كند، اگر زن نمي تواند مانند مرد فكر كند يا عمل كند از اين رو است كه زن و مرد جسم هاي متفاوت دارند. علاوه بر اين، احساس اين دو موجود، هيچ وقت مثل هم نخواهد بود و هيچ گاه عكس العمل يك جور در مقابل حوادث و اتفاقات نشان نمي دهند. زن و مرد بنا به مقتضيات جنسي رسمي خود، به طور متفاوت عمل مي كنند و درست مثل دو ستاره روي دو مدار مختلف حركت مي كنند. آن ها مي توانند همديگر را بفهمند و مكمل يكديگر باشند، ولي هيچ گاه يكي نمي شوند و به همين دليل است كه زن ومرد مي توانند با هم زندگي كنند، عاشق يكديگر شوند و از صفات و اخلاق يكديگر خسته و ناراحت نشوند...» V}(همان، (به نقل از مجله زن روز، ش 90)، صص 176_178){V ب. خانم «كليو دالسون» مي گويد: «به عنوان يك زن روانشناس، بزرگ ترين علاقه ام مطالعه ي روحيه ي مردها است. چندي پيش به من مأموريت داده شد كه تحقيقاتي درباره ي عوامل رواني زن و مرد به عمل آورم. به اين نتيجه رسيده ام... خانم ها تابع احساسات و آقايات تابع عقل هستند. بسيار ديده شده است كه خانم ها از لحاظ هوش نه فقط با مردان برابري مي كنند، بلكه گاهي در ين زمينه از آن ها برتر هستند. نقطه ضعف خانم ها فقط احساسات شديد آن ها است. مردان هميشه عملي تر فكر مي كنند، بهتر قضاوت مي كنند، سازمان دهنده ي بهتري هستند، بهتر هدايت مي كنند، پس برتري روحي مردان بر زنان چيزي است كه طراح آن طبيعت است.هر قدر هم خانم ها بخواهند با اين واقعيت مبارزه كنند، بي فايده خواهد بود. خانم ها به علت اين كه ساس تر از آقايان هستند، بايد اين حقيقت را قبول كنند كه به نظارت آقايان در زندگي شان احتياج دارند...، كارهايي كه به تفكر مداوم احتياج دارد، زن را كسل و خسته مي كند...» V}(همان، (به نقل از مجله زن روز، ش 101)، صص 183_184){V البته دو نكته در تحليل _و نه يافته ي علمي_ خانم «كليو دالسون» قابل تأمل است: 1. احساساتي بودن زنان نقطه ضعف آنان نيست، بلكه هدف خلقت، اين تفاوت ها را ضروري ساخته است. دانشمند بزرگ، مرحوم «محمد قطب» مي گويد: «اگر زنان بخواهند مادر باشند، بايد احساساتي و عاطفي باشند و لازمه ي بقاي نسل آدمي، وجود مادر روابط جنسي زن و مرد و كاركردهاي اختصاصي آنان است.» V}(محمد قطب، شبهات حول الاسلام، نجف: دارالنعمان، الطبعه السادسه، 1963 م، صص 112_115){V بنابراين نه برتري تعقل مرد امتيازي براي او نه احساساتي و عاطفي بودن زن نقصي براي آنان محسوب مي شود، بلكه لازمه ي تقسيم كار در جهان آفرينش، تفاوت طبايع و استعدادها است. مشكل ديدگاه ماترياليستي و سكولاريستي كنوانسيون در كليشه اي دانستن نقش مادر اين است كه معيار ارزش ها در نگاه آنان ماديات و با حساب دنياي منهاي آخرت است، V}(«و قالوا ما هي الا حياتنا الدنيا نموت و نحيا...»، جاثيه (45)، آيه 24){V در حالي كه A}«ان الدار الاخره لهي الحيوان»{A ؛V}(عنكبوت (29)، آيه 64){V زندگي حقيقي در سراي آخرت است و دنيا در حد مقدمه و مزرعه ي آخرت است. V}(«الذي خلق الموت و الحياه ليبلوكم ايكم احسن عملا» ملك (67)، آيه 2 «يا قوم انما هذه الحيوه الدنيا متاع و ان الاخره هي دارالقرار»، غافر، آيه 39){V بررسي هاي روانشناختي نشان مي دهد ريشه ي بسياري از انحرافات و مشكلات عاطفي و رواني كودكان و نوجوانان در خانواده هاي پر تنش نهفته است. اگر خانواده به جاي كانون عشق و صفا، كانون خشونت باشد، آنان به بيرون از خانه پناه مي برند و به علت ويژگي هاي سني خود در معرض آسيب هاي گوناگون قرار مي گيرند. به اين سخن «ويل دورانت» توجه كنيد: «در بحران وضع حمل، مرد با دستپاچگي و حيرت در كنار زن مي ايستد و سرانجام به حقارت و غيرضروري بودن هستي خود در پهنه ي رشد نوع پي مي برد. در اين لحظه است كه مي فهمد زن از او به نوع، نزديك تر و وابسته تر است و جريان عظيم حيات در وجود زن است و خلقت از خون و جسم او است و به تدريج در مي يابد كه چرا اقوام ابتدايي و اديان بزرگ، مادري را مي پرستيدند». V}(دورانت، ويل، همان، ص 134){V 2. «برتري روحي مردان» فقط در ناحيه ي تعقل بيشتر و آن هم به اين معنا است كه دريافت هاي عقلاني او، تحت تأثير عواطف و احساسات قرار نمي گيرد و زنان از جهت عواطف واحساسات برترند و هيچ يك از اين دو، يك امتياز ارزشي نيست. خداي متعال نيز بعد از تأييد برابري حقوق زنان و مردان A}«و لهن مثل الذي عليهن بالمعروف»{A ؛ V}(بقره (2)، آيه 228){V بلافاصله مي فرمايد: A}«و للرجال عليهن درجه»{A. مقصود اين درجه و برتري، برتري ارزش نيست، چه اين كه فضيلت ها و امتيازات ارزشي به تفاوت هاي جسمي و روحي و كاركردهاي اختصاص زن و مرد بستگي ندارد، بلكه بر اساس نص صريح قرآن، ملاك ارزش گذاري، ايمان و عمل صالح است كه جامع آن ها تقوي است و زن و مرد در اين جهت، كوچك ترين تفاوتي ندارند. V}(«ان اكرمكم عن الله اتقيكم» حجرات/13 «و من يعمل من الصالحات من ذكر او انثي و هو مؤمن فاولئك يدخلون الجنه...» نساء (4)، آيه 124){V ج. «اتو كلاين برگ» نيز با تأييد تفاوت هاي جسمي و روحي و علايق زن و مرد بر اساس داده هاي روانشناسي مي نويسد: «زنان بيشتر به كارهاي خانه و اشياء و اعمال ذوقي علاقه نشان مي دهند و مشاغلي را مي پسندند كه نيازي به جا به جا شدن در آن ها نباشد و يا كارهايي را دوست دارند كه در آن ها بايد مواظبت و دلسوزي بسياري به خرج داد؛ مانند: مواظبت از كودكان و اشخاص عاجز و بينوا... زن ها به طور كلي احساساتي تر از مردان هستند». V}(اتو كلاين برگ، روان شناس اجتماعي، ترجمه ي علي محمد كاروان، تهران: نشر انديشه، ج 1، ص 313){V د. «ويل دورانت»: «در غرايز اجتماعي يعني غرايز نگاه دارنده ي فرد، برتري مرد، مسلم و طبيعي است، اما در غرايز نگاه دارنده ي گروه و نوع، برتري با زن است. زن كم تر از مرد توانايي تنها ماندن را دارد. زن بي مرد، بيشتر از مرد بي زن، نقص خود را حس مي كند واين بي گمان بدان جهت است كه زن به حمايت مرد احتياج دارد و به طور معمول به رهبري او نيازمند است. زن بيشتر بيان كننده است، زيرا هميشه اسير احساسات و عواطف است. ريشه حساس بودن او به بيماري هاي عصبي، مانند: تشنج و هيستري و وسواس و ترس بي جا و حركات غيرارادي و تأثر از تلقينات در همين جاست. زن، اجتماعي و معاشرت پذيرتر از مرد است. يكي از نتايج اين ويژگي، اين است كه زن به تصديق و تأييد اجتماع شايق تر است و عقيده رأي همسايگان در او بيشتر از مرد اثر مي گذارد. وابستگي جسماني زن، او را وادار مي كند كه حمايت قدرت برتري را بپذيرد... V}(دورانت، ويل، همان، صص 138_141){V زن از همان هنگام تولد براي اجراي وظايف حيات، مجهزتر است و به همين جهت بلوغ او زودتر فرا مي رسد و دوره ي جوانيش كم تر است... .V}(همان، ص 142){V به طور كلي زن در مرد زيبايي نمي جويد، بلكه قدرت و توانايي را كه نشانه ي حمايت است مي خواهد. اين مرد است كه به دنبال زيبايي مي گردد... اين كه هوس زيبايي و ميل به آن در زن كمتر است براي آن است كه زن نمي خواهد بگيرد، بلكه مي خواهد او را بگيرند». V}(همان، ص 145){V قرآن كريم در آيه 34 سوره نساء با صراحت تمام مي فرمايد هر يك از جنسيت زن و مرد، يك ويژگي ها و خصلت هاي روحي و جسمي دارند كه متناسب با هدف آفرينش است و نبايد طرف ديگر توقع و درخواست و آرزوي داشته هاي طرف مقابل را داشته باشد. و در آيات متعدد ديگر احكامي را بازگو مي كند كه بين زن و مرد تفاوت هايي وجود دارد كه ناشي از همين تفاوت هاي ساختاري بين زن و مرد است. براي اطلاع بيشتر رجوع كنيد به: مقاله «كنوانسيون در ترازوي فلسفه حقوق» از آقاي سيد ابراهيم حسيني، منتشر شده در فصلنامه «كتاب نقد» شماره 29.