• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 42209
تعداد نظرات : 4513
زمان آخرین مطلب : 4099روز قبل
طنز و سرگرمی

ماه تولد

فال روزانه - سه شنبه 10 آبان 1390

بز

فال روز متولدین فروردین: شما امروز به طور کامل توانایی دفاع کردن از خودتان را دارید، برای اینکه کاملاً آماده کار کردن هستید و فقط باید بلند شده و دست به کار شوید. خوشبختانه شما با دنیای معنوی درونتان ارتباط برقرار کرده اید، بنابراین طبیعت پرشور و حرارت شما می‌تواند منبع الهامی‌برای افراد دیگر نیز باشد.

گاو

فال روز متولدین اردیبهشت: متاسفانه امروز یکی از دوستان و یا همکارانتان تشویقتان می‌کند برای رسیدن به منافع شخصی قوانین را زیر پا بگذارید. اگر شما عضو یک گروه باشید، افراد گروه شما را برای ریسکهای بزرگتری تحت فشار قرار می‌دهند. باوجود اینکه شما می‌خواهید به قوانین اجتماعی هم احترام بگذارید، ولی الان بهتر است قبول کنید که در کارها و افکارتان فردی غیر عادی باشید.

اردیبهشت
دوقلوها

فال روز متولدین خرداد: امروز میزان عصبانیت شما بیشتر می‌شود، چراکه در فکر انجام دادن کار غیر معمول و عجیب غریبی هستید و این موضوع شما را می‌ترساند. باتوجه به همکاری اورانوس و عطارد شما از یکنواختی‌های روزمره نیز فرار می‌کنید.  فراموش نکنید که باید به افراد دیگر هم بگویید که چه کاری می‌خواهید انجام دهید. اگر این کار را نکنید شانس موفقیتتان کمتر خواهد شد.

خرداد
خرچنگ

فال روز متولدین تیر: شما در حالیكه می‌دانید چگونه به جایی برسید كه متفاوت باشید، ممكن است طرز فكری ثابت در مورد ایده آل‌های آینده داشته باشید. اگر به چیزهایی كه می‌خواهید اطمینان كامل دارید بدین معنی نیست كه آنها با داشتن برنامه عملی و كاربردی تضاد ندارند. اما امروز نباید زیاد وارد جزئیات بشوید. منتظر روزهای بعدی باشید. برای اینكه باید چند روز صبر كنید تا استراتژی‌های منطقی تان به ثمر بنشیند.

تیر
شیر

فال روز متولدین مرداد: اگرچه جمعه روز تعطیلی همه مردم است، اما امروز هم شما مثل همیشه سرتان شلوغ است.  شاید شما از برنامه‌هایتان عقب افتاده باشید و هیچ وقت هم نتوانید طبق برنامه ای كه ریخته اید عمل كنید. با همه این احوال وقتی كاری را تمام می‌كنید حس خوبی خواهید داشت، برای اینكه معمولاً  كارتان را به درستی انجام می‌دهید. بنابراین اگر كارهای كوچكی را به طور كامل انجام دهید، خیلی بهتر از این است كه كارهای بزرگی را تقبل كرده و آنها را نیمه تمام رها كنید.

مرداد

فال روز متولدین شهریور: اگرچه شما در رویاهای خود به دوردستها سفر می‌كنید، ولی اكنون باید به چیزهایی كه در حال حاضر در مقابل شما وجود دارند توجه كنید. بیشتر ماندن در خانه بیشتر از آن چیزی كه تصور می‌كنید بهتان آرامش می‌دهد. گپ و كفتگوی دوستانه با یكی از دوستان قدیمی‌تان می‌تواند بهتان یادآوری كند كه چیزهای كه شما در جستجویش هستید در خانه خودتان است!!

شهریور

ترازو

فال روز متولدین مهر: شما امروز ترجیح می‌دهید که سرتان شلوغ باشد، اما از این شاخه به آن شاخه پریدن هم خسته شده اید. سعی کنید تمام توان و انرژی تان را اول صبح هدر ندهید، بخشی از آن را برای بعدازظهر و عصر ذخیره کنید. به جای اینکه فکر کنید وقتتان در حال تمام شدن است، اگر با واقعیت درگیر شده و روزتان را کنترل کنید احساس بهتری خواهید داشت.

مهر
عقرب

فال روز متولدین آبان: با وجود اینكه خودتان می‌دانید چیزی برایتان بهتر است، ولی باز بهتان توصیه می‌كنیم زمانی را برای شناختن نیازهای افراد دیگر در نظر بگیرید. اگرچه شما همیشه تابع اصول و مقررات نیستید، ولی امروز نمی‌توانید بدون صحبت كردن با كسانی كه از نزدیك با شما كار می‌كنند برای خود برنامه ریزی كنید. در نظر گرفتن نیازهای دیگران بهتان كمك می‌كند كه به آسانی و بدون دردسر در كارتان موفق شوید.

آبان

کماندار

فال روز متولدین آذر: شما باید از خواب و خیالات واهی تان بیدار شوید، به خصوص اگر در ماجراهای خیالی و رویایی و در سرزمین‌های دور و واهی گم شده باشید! شاید خود عمل رویاپردازی و خیال پردازی کار بدی نباشد، اما شما اکنون کارهای مهتر و جدی تری برای انجام دادن دارید و نباید به سمت این خیالات پر زرق و برق بروید. اما نباید امید خود را نیز از دست بدهید، فقط هر کاری از دستتان بر می‌آید انجام دهید، برای اینکه اعمال شماست که دیدگاه‌ها و افکارتان را آشکار می‌کند.

آذر
بز

فال روز متولدین دی: شما اواخر روز سرحال تر می‌شوید و ترغیب می‌شوید در نگرش‌های جدی خود تغییراتی داده و كاری لذت بخش تر و جالب تر انجام دهید. اما كنار نهادن مسئولیتهایتان كار راحتی نیست، چرا كه این روزها شما بیش از حد فكور و اندیشمند شده اید و مسئولیتهای اصلی خود را با میزان اهدافتان می‌سنجید. زیاد به خودتان سخت نگیرید، مثل تمام انسانهای دیگر تفریح و بازی می‌تواند جزئی از برنامه تان باشد و این تفریحات در طول کار بهتان انرژی می‌دهد.

دی
آبگیر

فال روز متولدین بهمن: اگرچه شما فرد آینده نگری هستید، اما ظاهراً نمی‌توانید از وقتهای آزاد خود استفاده كرده و به مسافرت یا پیك نیك بروید. شاید الان وقت این فرا رسیده كه بفهمید دیگران می‌توانند برای مدتی بدون شما و به تنهایی خودشان از پس كارها بربیایند. حتی اگر برای این كار مجبور شوید با یكی از همكارانتان بحثی جدی داشته باشید، بدانید كه اگر فقط یك بار بهشان بگویید كه نیاز به استراحت دارید می‌توانید نظر موافق آنها را جلب كنید.

بهمن

دو ماهی که خلاف جهت هم شنامیکنند

فال روز متولدین اسفند: امروز توجه كردن به جزئیات زندگی روزانه برایتان در اولویت قرار دارد، كه البته كاری غیر معمول و خارج از كارهای روزانه‌تان نیست. البته فعالیتهای روزانه شما این روزها شبیه به هم و شبیه روزهای قبلی نیست، چراكه شما دنبال راه‌های جدیدی هستید كه خستگی ناشی از یكنواختی را از تنتان بیرون كنید. از تغییر دادن زندگی خود نترسید، چراكه احساس شادابی كه بعد از آن حاصل می‌كنید، مهم تر از هر ترس و تغییری است.

اسفند
سه شنبه 10/8/1390 - 16:23
شخصیت ها و بزرگان
دهم آبان یادآور عروج پیشگام شهیدان محراب، سیدمحمد علی قاضی طباطبایی است، مبارزی كه در سنگر صیانت از نماز به شهادت رسید و عنوان نخستین شهید محراب انقلاب اسلامی را در پیروی از امام خود مولای متقیان حضرت علی(ع)، از آن خود كرد.

 http://img.irna.ir/1390/13900810/30641395/T30641395-1839585.jpg 

 سید محمد علی قاضی طباطبایی در سال 1331 هجری قمری برابر با 1289 هجری خورشیدی در تبریز دیده به جهان گشود و پدر وی حاج سید باقر از علمای بنام تبریز بود.  او مقدمات علوم دینی را در مدرسه طالبیه نزد پدر و عموی خود فرا گرفت و جهت تحصیل در حوزه علمیه قم در آن شهر اقامت گزید و از محضر آیات عظام سید محمد خوانساری، سید محمد حجت كوه كمره ای، بروجردی، گلپایگانی و امام خمینی(ره) كسب فیض كرد.  پس از چند سال به نجف رفت و نزد علمای برجسته ای نظیر مرحوم آیت الله العظمی عبدالحسین رشتی، میرزا باقر زنجانی و بجنوردی، سید محسن حكیم، سید ابوالقاسم خویی و شیخ محمد حسین كاشف الغطاء به تحصیل علوم دینی همت گماشت.  آیت الله قاضی طباطبایی در طول مبارزات انقلابی امام خمینی (ره)، به عنوان یار و یاور در كنار و در خدمت ایشان بود. یكی از مهم ترین نقش های این شهید بزرگوار حمایت از خط و مشی امام خمینی (ره) در مخالفت با طرح لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی بود كه بر اساس آن، قید اسلام از شرایط انتخاب شوندگان و انتخاب كنندگان حذف و به جای قسم به قرآن، قسم به كتاب آسمانی را جایگزین كرده بودند.  این طرح مخالفت حوزه علمیه قم، مراجع تقلید به خصوص امام خمینی (ره) را برانگیخت. بر همین اساس علمای تبریز، اعلامیه هایی را صادر كردند كه آیت الله قاضی از جمله امضاكنندگان این اعلامیه ها بود.  محرم 1342 همزمان با فجایع مدرسه فیضیه و مدرسه طالبیه تبریز شاه و علما رو در روی یكدیگر قرار گرفتند.  آیت الله قاضی و علما در این محرم به تبعیت از امام، تاكید بر استراتژی افشاگری علیه رژیم را از طریق مجالس روضه، وعظ و سخنرانی مبنای فعالیت قرار دادند كه با اتخاذ این تصمیم امام دستگیر و بازار تبریز به حالت تعطیل درآمد.  در پی سخنرانی امام(ره) و دستگیری ایشان در سال 1342، مراجع تقلید بایستی اقدامی در خصوص رهایی امام انجام می دادند. لذا بر همین اساس جمع كثیری از علما به سمت تهران حركت كردند. در این میان آیت الله قاضی به تهران نیامد. مهم ترین دلیل وی این بود كه با وجود آیات عظامی چون میلانی، مرعشی نجفی، او نمی توانست تاثیر چندانی در قضایا داشته باشد و نقشی كه می توانست در راستای پیشبرد اهداف نهضت در این موقعیت زمانی در تبریز ایفا كند به مراتب مهمتر از نقشی بود كه می توانست در تهران داشته باشد.  دشمنی آیت الله قاضی با رژیم صهیونیستی از ویژگی های بارز مبارزات وی بود كه به پیروی از امام (ره) آن را در منبر و اعلامیه های خود تبلیغ و هویدا می ساخت.  با پیروزی انقلاب اسلامی، وی طی حكمی از سوی امام در سال 1358 امام جمعه تبریز منصوب شد. از مهمترین اقدامات آیت الله طباطبایی در این دوره را باید رهبری جریان ها و فضای سیاسی شهر تبریز و همسو كردن آنها با فضای انقلاب در قالب ایجاد امنیت و ثبات، تحرك بخشیدن به سازندگی ها، رفع كدورت ها و رفع نواقص دانست.  از آثار به یادگار مانده از وی می توان به الاجتهاد و التقلید (عربی، خطی)، الفوائد (فقهی، تاریخی)، خاندان عبدالوهاب (فارسی، خطی)، كتاب فی علم الكلام (عربی، خطی)، فصل‌الخطاب فی تحقیق اهل الكتاب (عربی، خطی)، السعاده فی الاهتمام علی الزیاره (عربی، خطی)، اجوبه الشبهات الواهیه (فارسی، خطی)، رساله فی اثبات وجود الامام (ع) فی كل زمان (عربی، خطی)، اشاره كرد.  هم چنین، سفرنامه بافت (فارسی، خطی)، المباحث الاصولیه (عربی، خطی)، حاشیه بر كتاب رسائل شیخ انصاری ، حاشیه بر كتاب مكاسب شیخ انصاری، حاشیه بر كتاب كفایه‌الاصول آخوند خراسانی، تقریرات اصول آیت‌الله حجت كوه‌كمری، قضا در اسلام، صدقات امیرالمؤمنین و صدیقه طاهره (ص)، ذكر حدیقه الصالحین در (الذریعه الی تصانیف الشیعه) شیخ آقا بزرگ تهرانی، رساله در دلالت آیه‌ تطهیر بر اهل بیت (ع) از دیگر آثار این شهید است.  سرانجام در دهم آبان 1358 مصادف با عید سعید قربان، پس از اقامه نماز مغرب و عشا در مسجد، در راه بازگشت به منزل توسط مزدوران گروهك تروریستی فرقان كه به بهانه ارائه یك نامه به وی نزدیك شده بودند به ضرب سه گلوله در 69 سالگی به شهادت رسید.  

امام خمینی (ره) در پیام تسلیتی به مناسبت شهادت آیت الله قاضی طباطبائی فرمودند:" ...با كمال تاسف، ضایعه ناگوار شهادت عالم مجاهد حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج سید محمد علی قاضی طباطبائی رحمت الله علیه را به عموم مسلمانان متعهد و علمای اعلام مجاهد و مردم غیور مجاهد آذربایجان و خصوص بازماندگان این شهید سعید تسلیت عرض و از خداوند متعال صبر انقلابی برای مجاهدین راه حق و اسلام خواستارم. ملت عزیز برومند ایران و آذربایجانیان غیرتمند عزیز باید در این مصیبت های بزرگ كه نشانه شكست حتمی دشمنان اسلام و كشور و عجز و ناتوانی و خود باختگی آنان است‚ هر چه بیشتر مصمم و در راه هدف اعلای اسلام و قرآن مجید بر مجاهدات خود افزوده و از پای ننشینید تا احقاق حق مستضعفین از جباران زمان بنمایند. عزیزان من در انقلابی كه ابر قدرت ها را به عقب رانده و راه چپاولگری آنان را از كشور بزرگ بسته است، این ضایعات و ضایعات بالاتر اجتناب ناپذیر است..."

 

سه شنبه 10/8/1390 - 16:23
تاریخ
امروز (سه شنبه) برابر با دهم آبان 1390 و چهارم ذی الحجه 1432 هجری قمری و اول نوامبر سال 2011 میلادی است. مهمترین رویدادهای تاریخ معاصر ایران به شرح زیر است:

 http://img.irna.ir/1390/13900810/30641078/T30641078-1838921.jpg

  10 آبان 1361  عملیات "محرم" در منطقه غرب در نواحی شرهانی، زبیدات، بیات، دهلران و عین خوش به مدت 10 روز آغاز شد این عملیات به فرماندهی مشترك ارتش و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شكل گرفت و به پیروزی رزمندگان اسلام انجامید.    10 آبان 1358  "آیت‌الله قاضی طباطبائی" امام جمعه تبریز، هنگام اقامه نماز جمعه توسط یكی از افراد گروهك منافقین به شهادت رسید.    10 آبان 1357  الیزابت دوم، ملكه انگلیس در مراسم افتتاح پارلمان آن كشور گفت بریتانیا آرزومند بقای رژیم سلطنتی ایران است.    10 آبان 1356  به مناسبت درگذشت "سید مصطفی خمینی" پیام تسلیتی از سوی سازمان آزادی‌بخش فلسطین برای امام خمینی(ره) ارسال شد.    10 آبان 1355  وزارت خارجه ایران اعلام كرد با مأموران اطلاعاتی امریكا در ایران همكاری می‌كند. همچنین در این اعلامیه آمده است مأموران امنیتی ایران نیز در امریكا به كار شناسائی مخالفان سرگرم هستند.    10 آبان 1352  "ساعد مراغه‌ای" از نخست‌وزیران حكومت "محمدرضاپهلوی" در 93 سالگی درگذشت.    10 آبان 1345  "اورل هریمن" مشاور ویژه رئیس جمهور امریكا با هدف حل اختلاف ایران با كنسرسیوم نفتی غربی، وارد تهران شد.    10 آبان 1341  مردم خشمگین تهران با اجتماع در مسجد سید عزیزالله خواستار لغو لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی شدند.    10 آبان 1332  روابط سیاسی ایران و ژاپن پس از 9 سال، از سر گرفته شد. این رابطه با شروع جنگ جهانی دوم قطع شده بود.    10 آبان 1332  "علی منصور" معروف به منصورالملك، سفیر كبیر ایران در تركیه شد.    10 آبان 1327  مصوبه هیئت وزراء درباره تعیین نمایندگان ایران برای شركت در سومین كنفرانس عمومی یونسكو در بیروت صادر شد.    10 آبان 1318  رسمیت یافتن دوازدهمین دوره قانونگذاری مجلس شورای ملّی با 137 نماینده، توسط "حسن اسفندیاری" رئیس مجلس اعلام شد.    10 آبان 1306  "عبدالمجید میرزا عین‌الدوله" صدر اعظم دوران استبداد قاجار و نوه "فتحعلی شاه" كه در دوران مشروطیت دو بار رئیس‌الوزرا شده بود در 84 سالگی درگذشت.    10 آبان 1298  

"احمد شاه قاجار" در ضیافتی كه "لرد كرزن" وزیر خارجه انگلیس برای وی ترتیب داده بود از انعقاد قرارداد 1919 ابراز خشنودی كرد و مدعی شد كه در ایران همه از این قرارداد مسرورند!

 

سه شنبه 10/8/1390 - 16:22
شخصیت ها و بزرگان
شهید آیت الله قاضی طباطبایی که وی را «خمینی آذربایجان » می خواندند ، به حق اثرگذارترین چهره نهضت امام خمینی (ره) در شمال غرب کشور است . وی در مکتبی گرانسنگ تربیت یافت و از محضر اساتیدی چون امام بهره گرفت و با پشتوانه دودمان و سلسله ای از عالمان بزرگ ، منشاء برکات بیشمار گردید. وی از خاندان بزرگ «آل طباطبا » است که در آذربایجان به سادات «عبد الوهابیه » شهرت دارند و در زمان حکمرانی خلفای بنی عباس ، مدینه را به قصد ایران ترک کردند . نسبت این خاندان با سه واسطه به امام حسن مجتبی(ع) می رسد. خاندان طباطبائی در طی اعصار گوناگون، پرچمدار فقاهت و پاسدار معارف اهل بیت و با تربیت شخصیت های بزرگ جهان اسلام ، در جامعه ی شیعی از موقعیت ممتازی برخوردار بوده اند.
آیت الله قاضی طباطبائی از نوجوانی به همراه پدر طعم تبعید را چشید و در کوره حوادث و مبارزات فولاد آبدیده شد ، بدان گونه که در سراسر عمر پربار خویش ، لحظه ای از دشمن نهراسید و به زیور شجاعتی مثال زدنی آراسته گردید . او پس از طی سطوح مقدماتی در حوزه عملیه تبریز و کسب فیض اساتید بزرگ این شهر ، به حوزه علمیه قم رفت و پس از 11 سال تحصیل در آن جا به نجف اشرف رفت تا از شاگردان ممتاز بزرگانی چون آیت الله کاشف الغطاء ، آیت الله سید محسن حکیم ، آیت الله میرزا باقر زنجانی و آیت الله بجنوردی باشد . وی پس از دستیابی به درجات علمی بالا ، در سن 42 سالگی به تبریز بازگشت تا در ضمن ادامه کارهای پژوهشی ، تدریس و تالیف کتب ارزشمند ، به تقویت آگاهی نسل جوان و تعمیق بینش سیاسی آنان بپردازد و در جهت نشر افکار امام خمینی با رژیم پهلوی به مبارزه برخیزد. با آغاز نهضت امام در سال 42 ، شهید آیت الله قاضی وارد مبارزه جدی با رژیم شد و در این راه زندانها و تبعید های فراوانی را به جان خرید. او در آذربایجان تنها کسی بود که ستمها و خطاها را مستقیماً متوجه شخص شاه می دید و مردم را به مبارزه با او که ریشه فساد بود ، دعوت می کرد.
تدبیر شهید آیت الله قاضی طباطبایی در یکی از پرحادثه ترین و حساس ترین نقاط ایران سبب گردید که به رغم خطاها و اقدامات برخی از نخبگان آن خط ، مردم آن دیار چنان با نهضت امام همراه شوند که در 29 بهمن 56 ، تبریز یکپارچه به پا خاست و این رویداد به عنوان نقطه عطفی در تاریخ به جا ماند و موجب تسریع روند انقلاب آن گردید . آیت الله قاضی همواره به مقابله ی با تفرقه افکنان می پرداخت و در جهت ایجاد وحدت در آذربایجان می کوشید .
جهاد وی تنها در یک جبهه نبود. خدمات گسترده علمی شهید و کتب بی شماری که در شاخه های مختلف اسلامی اعم از رجال ، کلام ، فلسفه ، تاریخ ، تفسیر و غیره به رشته تحریر درآورده ، هر یک درخور توجه و تامل فراوان است و به رغم کارشکنی های دائمی ساواک ، از وی چهره ای شاخص در عرصه ی علوم دینی ساخته بود. از اقدامات بزرگ علمی شهید آیت الله قاضی می توان به تصحیح کتب فراموش شده خطی برخی از بزرگان شیعه ی امامیه اشاره کرد . او به اتکای خاندان عالم پرور خود و نسخ خطی به جا مانده از آنان، در حفظ منابع علمی ، خدمات بی نظیری را ارائه کرد . بیش از 40 کتاب علمی و تحقیقی و چندین مقاله از ایشان به زبان عربی در رسانه های عرب از جمله آثار ارزشمند اوست .
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 51
سه شنبه 10/8/1390 - 0:36
شخصیت ها و بزرگان
*شهید آیت الله قاضی طباطبائی در آئینه توصیف امام خمینی(ره)
بسم الله الرحمن الرحیم
انا لله و انا الیه راجعون
با کمال تأسف ، ضایعه ناگوار شهادت عالم مجاهد حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج سید محمد علی قاضی طباطبائی رحمت الله علیه را به عموم مسلمانان متعهد و علمای اعلام مجاهد و مردم غیور مجاهد آذربایجان و خصوصاً بازماندگان این شهید سعید تسلیت عرض می کنم و از خداوند متعال ، صبر انقلابی برای مجاهدین در راه حق و اسلام خواستارم .
ملت عزیز برومند ایران و آذربایجانیان غیرتمند عزیز باید در این مصیبت های بزرگ که نشانه شکست حتمی دشمنان اسلام و کشور و عجز و ناتوانی و خودباختگی آنان است ، هر چه بیشتر مصمم باشند و در راه هدف اعلای اسلام و قرآن مجید بر مجاهدات خود افزوده و از پای ننشینند تا احقاق حق مستضعفین از جباران زمان بنمایند .

عالم مجاهد و شهید راه حق

عزیزان من!
در انقلابی که ابر قدرت ها را به عقب رانده و راه چپاول گری آنان را از این کشور بزرگ بسته این ضایعات بالاتر اجتناب ناپذیر است. ما باید از کنار این وقایع با تصمیم و عزم و خونسردی بگذریم و به راه خود که راه جهاد فی سبیل الله است ، ادامه دهیم . شهادت در راه خداوند ، زندگی افتخار آمیز ابدی و چراغ هدایت برای ملت هاست . ملت های مسلمان از فداکاری مجاهدین ما در راه استقلال و آزادی و اهداف توسعه اسلام بزرگ الگو بگیرند و با پیوستن به هم ، سد استعمار و استثمار را بکشند و به سوی آزادگی و زندگی انسانی پیش بروند .
از خداوند متعال عظمت اسلام و مسلمین و رحمت و مغفرت برای شهدای راه حق و شهید سعید طباطبائی خواستارم .
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
روح الله الموسوی الخمینی
58/8/11

عالم مجاهد و شهید راه حق

«...ما باید مهیا باشیم که باز شهید بدهیم. چنانچه دیروز، دیشب یکی را دادیم ، مرحوم آقای قاضی رحمه الله به شهادت رسید و قبل از او هم بوده است و بعد از او هم خواهد بود، لکن این شهادت ها اراده های شماها را باید مصمم تر کند...»
صحیفه نور، ج 10، ص 111
«...مرحوم آقای قاضی طباطبائی رحمه الله که از دوستان سابق من هستند و سوابق دارم با ایشان ، ایشان حبس ها رفته است ، مجاهدات کرده ، تبعید ها شده است ، آنها اینطور اشخاص را یکی یکی ترور می کنند و منظور این است که مأیوس کنند شما را ، آنجا هم که عملاً دست به کار نمی توانند بشوند ، شروع می کنند با تبلیغات...»
صحیفه نور ، ج10 ،ص119
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 51
سه شنبه 10/8/1390 - 0:36
شخصیت ها و بزرگان
«جایگاه علمی شهید آیت الله قاضی طباطبائی » در گفتگو با آیت الله محسن مجتهد شبستری

*درآمد
 

سابقه طولانی مبارزات شهید آیت الله قاضی که موجب گردید که مکانت علمی ایشان آن گونه که باید مورد واکاوی قرار نگیرد. این گفتگو هر چند به دلیل کثرت مشغله امام جامعه محترم تبریز و نماینده ولی فقیه در استان ، کوتاه است ؛ اما حاوی نکات ارزشمندی در این باب است . آشنایی شما با شهید آیت الله قاضی به چه زمانی برمی گردد ؟
 

شهید آیت الله سید محمد علی قاضی طباطبائی رضوان الله علیه از خانواده های اصیل آذربایجان و از دودمان های بسیار شریف و اصیل ، معلم اخلاق ، از استوانه های عرفان و فضیلت ، از مفاخر علمی و از علمای مجاهو مبارز تبریز بودند. من مکرر خدمت ایشان بودم. تحصیلات ایشان در نجف بود و بعد به تبریز آمدند. من در قم تحصیل می کردم و هنگامی که ایشان به قم تشریف آوردند، در منزل علامه طباطبائی بودند و ما هم مطلع شدیم و به دیدنشان رفتیم . ایشان بسیار به بنده لطف داشتند و می فرمودند : «چرا کم به تبریز می آیید ؟ دست کم تعطیلات را بیائید.». من عذرهائی را که داشتم عرض کردم ، ولی به خاطر تاکیداتی که کردند ، هر وقت به تبریز می رفتم ، سعی می کردم بیشتر خدمت ایشان بروم. لطف خاصی به ما داشتند.

تحلیل شما از نقش شهید آیت الله قاضی در ایجاد وحدت در آذربایجان و حمایت از انقلاب چیست ؟
 

ایشان سهم منحصر به فردی در انقلاب آذربایجان داشتند. لابد توجه دارید که آن موقع مراجع تقلید از نظر پیشروی و پیشتازی در انقلاب در یک سطح نبودند. امام از همه جلوتر بودند و اعلامیه ها و رهبری هایشان وضع خاصی داشت ، ولی مراجع دیگر آن طور نبودند. ایشان با امام ارتباط فراوانی داشتند و امام هم به ایشان بسیار علاقمند بودند. تبریز در آن روزها شرایط خاصی داشت. در آذربایجان همه مقلد امام نبودند و مقلد مراجع دیگر بودند . عده ای هم با آنکه تظاهر می کردند که در نهضت شریک هستند ، ولی در عمل با رهبری امام موافق نبودند . ایشان تنها فردی بود که از امام پیروی می کرد و رهبری انقلاب را در تبریز و آذربایجان به عهده گرفته بود ، بنابراین انقلابیون اصیل که تا آخر هم همین طور ماندند ، نه اینکه در اوایل انقلابی بودند و بعد فاصله گرفتند، انقلابیونی که از آغاز نهضت بودند و تا آخر هم انقلابی ماندند، رهبری اینها با مرحوم شهید قاضی رضوان الله علیه بود. از اول از امام پشتیبانی داشت و تا به آخر هم در خط امام و مسیر امام بود . همین برای ایشان در بین علمای آذربایجان مقیم تبریز ، امتیاز خاصی بود و به همین دلیل با ایشان مخالفت هائی می شد و مظلوم واقع شده بودند.
موضع گیری های شهید قاضی در برابر مسائل ، مطابق الگوی امام بود . اگر مراجع دیگر دولت را مورد انتقاد قرار می دادند ، امام مستقیماً به شاه حمله می کردند و می گفتند ام الفساد ، دربار سلطنتی است . آقای قاضی هم همین روحیه را داشتند و لذا رژیم مکرراً ایشان را از این شهر به آن شهر تبعید و زندانی کرد که لابد شرح آنها را می دانید .

در مورد درجات علمی و فقهی شهید آیت الله قاضی نکاتی را بیان فرمائید .
 

شهید قاضی فقیه مسلم بودند.علاوه بر فقاهت، ایشان زمان آگاه بودند ،یعنی اوضاع جهان را خوب می دانستند و کاملاً به مبارزاتی که علمای قبل از ایشان داشتند ، آگاه بودند و در صحبت ها و سخنرانی هایشان غالباً به این نکات اشاره می کردند. از دیگر ویژگی های ایشان قلم خوبشان است ، مخصوصاً به زبان عربی بسیار زیبا می نوشتند . از تالیفات ایشان یکی هم در مورد اربعین حضرت حسین (ع)است که تحقیق بسیار جامعی درباره این حادثه مهم تاریخ اسلام است . همین قدر بگویم که اگر مبارزات و فعالیت های سیاسی ، وقت ایشان را به خود اختصاص نمی داد ، به عنوان یک صاحب قلم محقق ، آثار علمی فراوانی را از خود به یادگار می گذاشتند .
منزل آقای قاضی پایگاه انقلابیون بود و خود ایشان رهبری نهضت را در آذربایجان به عهده داشتند و همین امر موجب می شد که ایشان فرصت کافی برای عرضه آثار علمی بیشتر پیدا نکنند .

از ویژگی های اخلاقی ایشان به نکاتی اشاره بفرمائید .
 

شهید قاضی بسیار انسان مؤدب و خلیقی بودند و با همان حسن برخورد داشتند . بسیار صبور و مقاوم بودند و تبعیدها و زندان ها و از آن پس تهمت ها و ناسزاها تغییری در رفتار ایشان پدید نیاورد . شجاعت و صراحت لهجه ایشان نظیر نداشت و در سخنرانی ها از بیان هیچ حقیقتی ابا نداشتند . مصداق کامل «و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما» بودند .
برخی معتقدند شهادت آیت الله قاضی طباطبائی یک موج بیدارگری را در آذربایجان به راه انداخت . عده ای هم بر این باورند که هر چند چنین بود ، اما صدمه ای که از فقدان ایشان به عنوان عنصر وحدت بخش پیش آمد ، بیش از آن بیداری بود . تحلیل شما از این موضوع چیست ؟
این موضوع تنها به شهید قاضی بر نمی گردد. شهدای هفتم تیر ، شهدای 8 شهریور، شهدای دیگر محراب آیت الله مدنی، آیت الله دستغیب ، آیت الله صدوقی ، آیت الله اشرفی اصفهانی و دیگران . فقدان همه اینها واقعاً صدمه به انقلاب و اسلام بود و جای خالی آنها را دشوار بتوان پر کرد . اینها فقهای بسیار مؤثری در جامعه بودند و نقش هدایتی آنها را کسی نتوانست ایفا کند ، از این جهت شهادت آنان ضربه بود . فقدان شهید قاضی نیز مانند سایر بزرگان از یک بعد خلائی را ایجاد کرد و ثلمه ای را در جهان اسلام پدید آورد که هیچ چیزی آن را جبران نمی کند ، ولی از این نظر که تشییع جنازه آنها موجی را ایجاد کرد که منافقین حساب کار دستشان آمد و این تکریم و تجلیل و تشییع جنازه و عزاداری ها و به سر و سینه زدن ها و اظهار ارادت ها سبب تثبیت انقلاب و بیشتر برملا شدن ماهیت پلید نفاق ، گروه فرقان و گروهک های آمریکائی نمی شد ، بنابراین باید بین این دو نکته تفکیک قائل شد که شهادت ایشان از سوئی خلائی را ایجاد کرد ، اما از سوی دیگر رحلتشان هم مثل حیاتشان برای اسلام عزت بخش بود.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 51
سه شنبه 10/8/1390 - 0:35
شخصیت ها و بزرگان
*جستارهایی در حیات سیاسی و مبارزاتی آیت الله قاضی
مرحوم آیت الله حاج شیخ مرتضی بنی فضل

*درآمد
 

مرحوم آیت الله مرتضی بنی فضل ، نماینده مجلس خبرگان رهبری و از شاگردان امام راحل (ره) بود که در مبارزات علیه رژیم ستم شاهی حضوری جدی و فعال داشت.از مهمترین فعالیت های سیاسی آیت الله مرتضی بنی فضل ، برقراری ارتباط و هماهنگی با روحانیان و علمای مبارز آذربایجان - به ویژه شهید قاضی طباطبائی - بود که موجب شد وی ، رابطه اصلی این دو گروه شناخته گردد. وی ضمن هماهنگی برای پخش اعلامیه های امام (ره) در آذربایجان ، مسایل را به صورت حضوری یا به وسیله نامه با شهید قاضی طباطبائی ، در میان می گذاشت و از این رو از نزدیکترین روحانیون مبارز به آن شهید بود که بارها دستگیر و مورد بازجویی قرار گرفته بود. از این رو گفته های آن مرحوم -که دو سال پیش به جمع یارانش پیوست- در خصوص اولین شهید محراب ، بسیار مغتنم است .
از آنجا که حضرت عالی در جریان نهضت عاشورایی حضرت امام رابط بین امام و آیت الله قاضی بودید و به عبارتی هماهنگی و ارتباط آذربایجان با قم بر عهده حضرت عالی بود ، لطفاً بفرمائید نحوه ایجاد این ارتباط و استمرار آن به چه صورت بود ؟
بعد از رحلت آیت الله العظمی بروجردی یعنی تا شروع نهضت ، تا اواخر سال 41 ، آیت الله قاضی در مسئله تقلید بیشتر به آیت الله العظمی حکیم عنایت داشت و تنها نماینده آیت الله العظمی آقای حکیم در آذربایجان ، شهید آیت الله قاضی بودند و این برای ایشان یک شاخصیت بود . در سال 1342 هـ ش که نهضت حضرت امام شروع شد و نام نامی امام -به قول مرحوم آیت الله طالقانی:« خمینی کلمه زیبای قرن »-در سراسر ایران و آذربایجان مطرح شد، ایشان در یکی از سخنرانی هایشان در تبریز گفتند : «من افتخار می کنم که از شاگردان امام خمینی هستم.»
آن موقع آدمهای دارای ایمان قرص و محکم از سال 42 شروع کردند به تقلید از امام ، مخصوصاً جوان های پر تحرک ، دانشجویان مسلمان و متعهد متوجه شدند که باید از چه کسی تقلید بکنند و موقعیت حوزوی و مقام علمی امام را بررسی کردند و به دست آوردند که امام یک مرجع تقلید حسابی است .
با شروع نهضت ، نام امام مطرح و معلوم شد که در حوزه علمیه قم ، فرد اعلم و شاخص از برای تقلید، «حاج آقا روح الله خمینی » هستند. روزی من به آقای قاضی گفتم : «شما الان می دانید امام در تبریز و آذربایجان مقلدینی دارد . به نظر من لازم است در این استان یک نفر از علما ، نماینده تام الاختیار امام باشد. به نظر من برای این مسئولیت شما با صلاحیت تر از سایرین هستید.» ایشان در جواب گفت:«من آماده ام.» گفتم:«بسیار عالی !ولی شما باید این اجازه را از امام درخواست کتبی کنید. » ایشان نامه بلند بالایی به حضور امام نوشتند و درخواست نمایندگی کردند. بعد هم مشرف شدیم قم ، حضورحضرت امام.
البته امام هم آقای قاضی را از قم می شناختند، چون آقای قاضی ایامی را که در قم بودند ، علاوه بر اینکه به حضور امام می رسیدند ، پیش امام درس هم خوانده بودند . آن ایامی که امام در «مدرسه فیضیه» تدریس داشتند، آقای قاضی ، فلسفه و حکمت و اخلاقیات را پای درس امام حاضر می شدند. بالاخره امام ،هم آقای قاضی را می شناختند و هم موقعیت ایشان را در تبریز می دانستند . وقتی که ما تقاضای نمایندگی آقای قاضی را مطرح کردیم و از امام خواستیم ایشان نماینده امام در تبریز باشند ، ایشان پذیرفتند و یک اجازه بلند بالایی در امور حسبیه و در رسیدگی به امور مردم در آذربایجان برای آقای قاضی دادند که من آوردم .
گر چه حیات پر حماسه شهید آیت الله قاضی خاطرات فراوانی دارد ، ولی برای نمونه خاطره ای از مبارزات و پایداری شهید آیت الله قاضی را بازگو فرمائید ؟
مرحوم آیت الله قاضی طباطبائی در مبارزاتشان علیه طاغوت در آذربایجان درجه اول بودند. البته جلوتر از سال 42 هم ایشان به عناوین مختلفی مبارزاتی علیه طاغوت داشتند ، اما از سال 41 و 42 به این طرف که نهضت حضرت امام شروع شد، ایشان با مرحوم «آیت الله سید حسن انگجی» ، در درجه اول و پیشرو بودند . حتی از نجف و از هر جای ایران ، از مشهد مرحوم «آیت الله میلانی »، از قم آقایان علماء به خصوص حضرت امام عمده توجهشان در آذربایجان به «آیت الله قاضی طباطبائی » و «آیت الله سید حسن انگجی » بود .
امتیازی که ایشان بر اقرانش داشت این بود که ایشان شب و روز کار می کرد ، خصوصاً درباره خط حضرت امام ، در نهضت مقدس ایشان ، فوق العادگی داشت. یک چیزی که من یادم نمی رود ، در آن روزهای بحرانی نهضت که همه جا در تبریز حکومت نظامی شدت داشت، جامعه مدرسین در یک جلسه تصمیم گرفتند که مسیرشان را در مبارزه تغییر بدهند یعنی مستقیماً شخص شاه را در اعلامیه هایشان هدف قرار بدهند و فجایع او را در اعلامیه هایشان افشاء نمایند . ظاهراً تاسوعا و عاشورا بود که راه پیمائی سراسری در همه جای ایران گسترش یافت. در آن روزها جامعه مدرسین «اعلامیه خلع شاه از سلطنت» را صادر کرد. حضرت امام در آن ایام به نظرم در پاریس بودند . جامعه مدرسین اعلام کرد علمای طراز اول شهرستانهای سراسر کشور نیز آن اعلامیه یعنی «اعلامیه خلع شاه از سلطنت » را تأیید کنند. با مرحوم آقای قاضی طباطبائی تماس تلفنی گرفته شد که یک همچون اعلامیه ای هست و قرار است علمای اعلام شهرستان ها هم این را تأیید کنند . آقای قاضی فرمودند:«بفرستید بیاید ما امضاء می کنیم!»
با اینکه در آن روز عده ای در تبریز بودند ، لکن در بین آن عده، تنها سه نفر آن اعلامیه را از تبریز امضاء کردند. مرحوم «آیت الله قاضی طباطبائی بود»،«آیت الله سید حسن انگجی » و «آیت الله محمد علی انگجی». این سه نفر«اعلامیه خلع شاه از سلطنت » را امضاء کردند و دیگران جرئت نکردند . البته بعضی هایشان نتوانستند ، اما بعضی هایشان نخواستند!
خلاصه تمامی خدمات علمای آذربایجان در یک طرف و خدمات شهید قاضی طباطبائی در طرف دیگر قرار دهیم باز هم خدمات و مبارزات آیت الله قاضی بیشتر است .
با توجه به اینکه آشنایی و ارتباط حضرت امام با آیت الله قاضی به دوران تلمذ ایشان در حوزه درس معظم له برمی گردد و همچنین ایشان از ابتدای شروع نهضت نماینده امام در آذربایجان بودند، لطفاً چنانچه مطالب و اطلاعاتی پیرامون چگونگی انتخاب آیت الله قاضی برای امامت جمعه تبریز دارید ، بیان فرمائید.
بعد از پیروزی انقلاب در ماه های نخستین سال 1358 مسئله امام جمعگی پیش آمد . اوایل رمضان سال 1358 هـ ش بود و من در خوی بودم. علمای خوی از من دعوت کرده بودند و چند روزی در ارتباط با مسائل انقلاب به آنجا رفته بودم.آقا شیخ حسن صانعی تلفن کردند و گفتند:«امام ، آیت الله طالقانی را برای امامت جمعه تهران تعیین کرده اند و قرار است در مراکز استانها هم نماز جمعه اقامه شود. تبریز چه می شود؟» ایشان با همین تعبیر و لحن موضوع را با من مطرح فرمود. من گفتم:«در تبریز آقای قاضی. ایشان از همه برای امامت جمعه اصلح است و امام هم شخص ایشان را از سابق از حوزه علمیه می شناسند.» تا این را گفتم ، آقای صانعی به من گفتند:«شما موضوع را با ایشان (آیت الله قاضی ) مطرح کنید . »گفتم :« چشم »
صحبتم با آقای شیخ حسن صانعی تمام شد . از آنجا به آیت الله قاضی تلفن زدم و گفتم : «امام ، آیت الله طالقانی را برای امامت جمعه تهران تعیین کرده اند و این جمعه در تهران نماز جمعه برپا خواهد شد. به نظر من در تبریز هم حضرت عالی به این منصب اولی هستید .» ایشان فرمود:«عیب ندارد » و بعدش گفت :«این نظام ، نظام جمهوری اسلامی است ، حاکمش یک مجتهد عادل جامع الشرایط مثل امام هست و من آماده ام در خدمت باشم.» گفتم:«پس شما تلگراف کنید به امام و به وسیله تلگراف از شخص امام ، اقامه نماز جمعه را درخواست کنید. ایشان هم با سوابقی که از شما دارند، آنچه را صلاح بدانند لابد انجام می دهند. صلاح کار هم با خود امام است. اما شما باید ابتدائاً موضوع را درخواست کنید ».
همینطور هم شد . ایشان تلگرافاً از امام درخواست کرد و امام هم اجابت فرمودند و آقای قاضی را منصوب کردند از برای امامت جمعه تبریز. سند امامت جمعگی آقای قاضی با این بیانی که عرض کردم ، بنده هستم .
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 51
سه شنبه 10/8/1390 - 0:34
شخصیت ها و بزرگان
*شهید آیت الله محمد علی قاضی طباطبائی در آئینه توصیف استادان و یاران

*درآمد
 

آنچه در پی می آید پاره ای از اجازات مراجع بزرگ تقلید به شهید آیت الله سید محمد علی قاضی طباطبائی و نیز برخی مکاتبات علمای مبرز ایران و عراق با ایشان است که نمایانگر مکانت علمی و اجتماعی ایشان در حوزه های علمیه و نیز منظر عالمان شاخص معاصر می باشد .

*صاحب مقامی ارجمند در اجتهاد و استنباط
 

*آیت الله العظمی سید محسن حکیم
بسم الله الرحمن الرحیم
«... نظر به اینکه جناب مستطاب مروج الاحکام ، حجت الاسلام آقای حاج سید محمد علی قاضی طباطبائی دامت تائیداته مدتی در حوزه علمیه قم و پس از آن در حوزه علمیه نجف اشرف نزد اساتید عظام به تحصیل علوم دینیه مشغول بوده و زحمات زیادی را متحمل گردیده و سنین عدیده در حوزه درس فقهی اینجانب نیز حاضر و به تحصیل فقه به نحو شایسته و به نحو تفهیم و تفهم پرداخته و مقام رفیع ارجمندی را در مقام اجتهاد و استنباط فائز شدند و از هر جهت مورد وثوق و اعتماد اینجانب می باشند و وکالت نامه مطلقه را از طرف اینجانب دارند.البته بر عموم اهالی آذربایجان حفظ شئون معظم له لازم و بر کافه مؤمنین و فقهم الله احترام ایشان واجب است.» 16 ذی القعده 1379 هـ ق
*دارای مدارج عالیه فضل و کمال
*آیت الله العظمی سید ابوالقاسم خوئی
«جناب مستطاب عماد العلماء الاعلام... حجت الاسلام آقای حاج سید محمد علی قاضی طباطبائی دامت برکاته مدتی از عمر شریف خود را در حوزه های علمیه قم و نجف اشرف در تحصیل علوم دینیه و معارف حقه الهیه صرف نموده و به حمد الله تعالی دارای مراتب سامیه و مدارج عالیه از فضل و کمال گردیده و مقام شامخی را حائز شده اند و از قبل اینجانب در تصدی جمیع امور حسبیه که منوط به اذن و اجازه حاکم شرع است، مأذون و مجاز می باشند. همچنین از قبل اینجانب وکیلند ...»
15 رجب المرجب 1290 هـ ق

*گل معطر آذربایجان
 

*آیت الله العظمی شیخ محمد حسین کاشف الغطاء
«در فامیل شما چنین شخصیتی موجود نیست. این میوه رسیده است و از هر حیث به کمال رسیده و قابل استفاده است و گل پر عطری است که باید از عطر آن استفاده گردد. به شما و تمام اهل آذربایجان توصیه می کنم نگذارید این گل به زمین خورده و پرپر گردد.»
خطاب به حاج سید علی طباطبائی (عموزاده شهید آیت الله قاضی طباطبائی ) در سال 1371 هـ ق، نجف

*از خاندان علم و جلالت
 

*آیت الله العظمی سید شهاب الدین مرعشی نجفی
«...حضرت مستطاب سناد العلماء الراشدین ، ذخر الاعلام المشایخین ، حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج سید محمد علی قاضی طباطبائی دامت که از خاندان علم و جلالت و اصالت می باشند و سنین عدیده خدمت گذار بشرع انور می باشند...امید است برادارن دینی ، نعمت وجود معظم له را مغتنم شمرده و از برکات و فیوضات ایشان مستفیض و محظوظ بوده باشند.»
جمادی الاولی 1290 هـ ق
«...چندی می باشد حضرت مستطاب حجت الاسلام و المسلمین آقای سید محمد علی قاضی را به بافت تبعید کرده اند و معظم له از خاندان علم و جلالت و خود ایشان از محترمین علماء آذربایجان می باشند و...»

*ارزش های والائی حاکی از احساس مسئولیت
 

*شهید آیت الله العظمی سید محمد باقر صدر
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب حجت الاسلام و المسلمین امام مجاهد حاج سید محمد علی قاضی طباطبائی (دامت برکاته ) سلامی به بزرگی اشتیاق و احترام من به شما و رحمت و برکات خدا بر شما باد.
و بعد .نامه بزرگوارانه شما را با شوق و احترام دریافت کردم و در سطرهای سطور آن ، آنچه را که قبلاً در چهره ی بزرگوارانه شما نمایان بود ، خواندم و ارزش های والایی را که در جناب عالی و سخنان شما که حاکی از احساس مسئولیت عمیق و همه جانبه است، لمس کردم . همچنین احساس عمیق شما را نسبت به وظایف رهبری جامعه و ثبات قدم شما علیرغم رنج های غربت و آوارگی و انواع آزاری را که در راه خدا به شما می رسد، می خواندم و لمس می کردم .
از خداوند سبحان مسئلت دارم که شما را به عنوان ذخیره و پشتیبان برای اسلام حفظ کند و آرزومندم که شایسته اعتماد و اطمینان شما باشم و آن اعتماد و اطمینان را وسیله ای جهت همکاری و همگامی در خدمت به دین حنیف و حوزه های علمیه در آینده قرار دهم.
از اینکه جواب تلگراف شما به مناسبت مصیبت جانکاه درگذشت امام مجاهد ، حضرت آقای حکیم (رضوان الله علیه ) به دست شما نرسیده است ، متأسف شدم . تسلیت بزرگوارانه شما در من اثر عمیقی گذاشت و پس از دریافت ، فوراً پاسخ آنرا دادم ، اما ظاهراً به دست شما نرسیده است. در پایان خواهشمندم که مرا از دعای خیرتان فراموش نکنید ، همچنان که من شما را فراموش نمی کنم.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
اول رجب 1390 هجری
محمد باقر صدر

*راغب برای تشکیل دولت کریمه
 

*شهید آیت الله سید عبدالحسین دستغیب
بسم الله الرحمن الرحیم
محضر مبارک حضرت مستطاب آیت الله حاج سید محمد علی قاضی تبریزی دامت افاضاته
به عرض عالی می رساند
انشاءالله تعالی وجود مبارک، سلامت و موفق و مؤید و منصور بوده باشید . در ماه مبارک رمضان کتاب شریف «اللوامع الالهیه» و کتاب مبارک «اربعین» اهدائی آن حضرت واصل و موجب مسرت گردید . سبب تأخیر ارسال عریضه ، حوادث مولمه و مصائب وارده بر عالم اسلام و مسلمین بود و از آن جمله محاصره منزل و مسجد جامع و تعطیل جماعت در قمست بیشتری از ماه مبارک و حمله مسلحانه و کشتار وحشیانه در مسجد نو شیراز و حیرانم که امر اسلام و مسلمین به کجا منتهی می شود . تنها راه ، اتفاق تمام طبقات خصوصاً جامعه روحانیت بالاخص وحدت کلمه آقایان مراجع اطال الله عمر هم در رهبری آیت الله خمینی است و سعی در تشکیل حکومت اسلامی و این که تمام مقامات لشکری و کشوری خصوصاً دستگاههای قضایی طبق احکام اسلام و مذهب جعفری باشد اللهم نرغب الیک فی دوله کریمه تعزبها الاسلام و اهله جعلنا الله تعالی و ایاکم ممن ینتصر به لدینه و جمع بیننا و بینکم مع سادتنا و موالینا محمد و آله الطاهرین صلوات الله علیهم فی مستقر رحمه.
ضمناً تفسیر سوره و الطور و الحجرات به وسیله پست ارسال گردید .
و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته /تاریخ 5 شهر شوال المکرم 1398 /الاحقر سید عبدالحسین دستغیب

*یاد آن دوست صمیمی
 

*آیت الله العظمی سید عزالدین حسینی زنجانی
«...آیت الله سید محمد علی قاضی طباطبائی از آن وقتی که ما قم بودیم و تحصیل می کردیم ، ایشان هم مشرف بودند . تاریخ آن قبل از ورود مرحوم آیت الله آقای بروجردی به قم بود . ما مشرف بودیم ، ایشان هم مشرف بودند و قضایا طوری شد که ما هم منزل شده بودیم در قم ، یعنی نصف منزل را ایشان اجاره کرده بودند و نصف دیگرش را من. از نزدیک با هم رفاقت و آشنایی داشتیم. مدت ها هم یادم است که کفایت الاصول را با هم مباحثه می کردیم .
در آنجا قبل از ورود آقای بروجردی ، آیت الله سید محمد حجت کوه کمری که تبریزی بودند و در قم ساکن بودند ، درس مفصل خارج داشتند و حوزه را هم اداره می کردند و ایشان و من هم هر دو به درس ایشان حاضر می شدیم. امام راحل رضوان الله علیه آن موقع فلسفه، یعنی اسفار می فرمودند و ما هر دو به درس ایشان می رفتیم .
ایشان کتابخانه بسیار معظمی داشتند . یادم هست یک اسفار خطی نفیس هم داشتند و همان را هم سر درس می آوردند و با هم می رفتیم محضر حضرت امام(ره ) در کوچه یخچال قاضی. آنوقت امام(ره) در آنجا منزل داشتند این موضوع شاید سه چهار سال طول کشید . ما اغلب با هم مباحثه می کردیم . در درس اصول ، درس فقه و درس فلسفه امام حاضر می شدیم تا اینکه آن جریانات پیش آمد و ایشان دیگر پس از فراغت از تحصیل تشریف بردند تبریز و من به زنجان . پس از آن باب مکاتبه بسته نشد و...» مشهد مقدس 1371/8/25 در جمع فرزندان شاهد

*از برجستگان اندیشه و قلم در آذربایجان
 

*آیت الله العظمی سید عبدالکریم موسوی اردبیلی
«...مرحوم شهید آقای سید محمد علی قاضی طباطبائی یکی از چهره های برجسته علمی و قلمی آذربایجان بود . ایشان مردی بود که ارادتمندان بسیار داشت و هم در تبریز و هم در شهرهای دیگر آذربایجان و نیز در روستاها ،دارای نفوذ کلمه وسیع و مورد قبول همه بود.»
«ایشان مبارزاتش بسیار درخشان بود . قبل از انقلاب مورد تعقیب دستگاه حاکمه قرار گرفت و رژیم شاه ایشان را مورد اذیت و آزار و اهانت قرار داد. همه او را به عنوان یک عنصر مبارز می شناختند. قبل از انقلاب این چنین بود . با انقلابیون نه تنها همراه و همقدم بود که چند قدم هم جلوتر حرکت می کرد. برای دیگر انقلابیون سرمشق و عنصری محرک بود و انگیزه می داد. بعد از انقلاب هم در به ثمر رسانیدن انقلاب، حفظ انقلاب تا پای جان پیش رفت و خدماتش بسیار ارزنده و چشمگیر بود.»
«ایشان تبحر خاصی در قلم فارسی و قلم بسیار عالی در عربی داشت. کتابهای متعدد و آثار قلمی بسیار متعددی از ایشان به چاپ می رسید.»
«یکی از مسائلی که لازم است بگویم و برای من بسیار جالب است ، ادب ایشان بود. این شخصیت ، مرد بسیار مؤدبی بود ، وقتی که انسان به منزل ایشان وارد می شد ، بسیار گرم از او پذیرائی می کرد. جلسات او بسیار روح بخش و فرح بخش بود . انسان وقتی به منزل ایشان می رفت، خسته بیرون نمی آمد . مردی بود نسبت به مهمان خوش پذیرا و در همان حدود که امکانات داشت ، مردی بسیار وسیع القلب که این هم از خصوصیات ایشان بود. متواضع بود . مؤدب بود.»
منبع:ویژه نامه یادواره شهید قاضی طباطبائی ، روزنامه جمهوری اسلامی
ماهنامه شاهد یاران، شماره 51

سه شنبه 10/8/1390 - 0:34
شخصیت ها و بزرگان
گفتگو با دکتر حسین علایی
*درآمد
سیر مبارزاتی شهید قاضی در آذربایجان و ترویج اندیشه امام درآن دیار با دشواری های فراوانی همراه بوده که عمدتاً به خوبی تحلیل و تبیین نشده است.دکتر علایی که در آن مقطع دانشجویی در تبریز بود و سپس از فرماندهان دفاع مقدس گشت، با دقت و تیزبینی همیشگی خود از این تلاش ها و ارتباط قشر دانشگاهی با آن شهید بزرگوار و نیز مشکلات بی شماری که ایشان با آن دست به گریبان بوده و مظلومانه تحمل کرده است سخن گفته است.

چگونه با شهید قاضی طباطبائی آشنا شدید؟
 

بسم الله الرحمن الرحیم .پدرم روحانی بودند و ما اهل قم هستیم، بنابراین قبل از اینکه برای تحصیل به تبریز بروم در قم که دیپلم می گرفتم، سعی می کردم در آن زمان ، یعنی سال 1353 اسامی علمایی را که در جاهای مختلف طرفدار امام خمینی بودند ، پیدا کنم و آنها را بشناسم. امام آن زمان در تبعید بودند. منزل ما در قم در همسایگی منزل امام در یخچال قاضی قرار داشت ، به همین دلیل از کودکی با امام آشنا بودم. پدرم قبل از تبعید امام به درس ایشان در مسجد سلماسی می رفتند و لذا غیر از همسایگی ، از این طریق هم با امام آشنا و به ایشان علاقمند بودم . وقتی که می خواستم به تبریز بروم ، پدرم گفتند که در آنجا آقای قاضی طباطبائی هستند. ایشان پس از قیام 15 خرداد در تبریز دستگیر شده و فردی مبارز و در آذربایجان بسیار مشهور و نماینده یا وکیل امام در آنجا بودند. پدرم به من توصیه کردند با ایشان آشنا شوم . از طرف دیگر وقتی می خواستم بروم پدرم به من فرمودند که آقای قاضی طباطبائی یک کتاب راجع به اربعین امام حسین(ع) نوشته اند و در این باره تحقیق کرده اند. شما ببینید این کتاب آنجا هست ، بگیرید تا من مطالعه کنم . مثل اینکه آن موقع آن کتاب در تبریز چاپ شده بود و در جای دیگر زیاد نبود .
به هر حال من با آشنایی قبلی با اسم آقای قاضی طباطبائی به تبریز رفتم . در واقع نیمه دوم سال 1353، یعنی مهر آن سال بود که دانشگاه ها باز می شد . وقتی وارد تبریز شدم ، سعی کردم بروم و آیت الله قاضی را پیدا کنم. در همان روزهای اول چون با تبریز آشنا نبودم و زبان ترکی هم بلد نبودم ، به مدرسه طالبیه در بازار رفتم که دوستان پدم در آنجا بودند. قبل از اینکه بخواهم در دانشگاه خوابگاه بگیرم ، در مدرسه طالبیه به حجره یکی از دوستان که فردی به نام آقای سید رضا را در آنجا معرفی کرده بودند، رفتم و در حجره ایشان بودم . آن موقع آقای قاضی طباطبائی ظهرها در مسجد مقبره نماز می خواندند و من سعی می کردم ظهرها زمانی که در دانشگاه نبودم و می رسیدم ، به مسجد مقبره در بازار بروم و به نماز ایشان برسم.
وقتی که ایشان را دیدم قبل از اینکه بروم و خود را معرفی کنم و با ایشان آشنا شوم ، از حالات، قیافه و نماز خواندن ایشان خیلی خوشم آمد. در آن دوران در تبریز نماز های جماعت آیت الله قاضی طباطبائی در مسجد مقبره جزو شلوغ ترین نمازها بود. البته در تبریز نماز جماعت ها معمولاً نسبت به سایر شهر های ایران شلوغ تر بود، لیکن در آن مقطع برایم بسیار تعجب آور بود که مساجد تبریز تقریباً مثل مساجد قم خیلی شلوغ و پرجمعیت بودند، به خصوص مسجد مقبره که آیت الله قاضی در آن نماز می خواندند. بعدها متوجه شدم که آیت الله قاضی شب ها در مسجد شعبان در خیابان تربیت هم نماز می خوانند، بر همین اساس به مسجد شعبان هم می رفتم و به تدریج به منزل ایشان هم رفت و آمد می کردم . البته به منزل ایشان بیشتر علما و روحانیون می رفتند.
لیکن بهانه صحبت و مذاکره با ایشان زمانی شد که آقای سید مهدی هاشمی در زندان بود. او آن روزها به عنوان یک فرد مبارز معروف بود و ما هم شنیده بودیم که اینها در زندان اعتصاب غذا کرده اند. یکی از افرادی که با اینها در ارتباط بود و می دانست که من به دانشگاه تبریز می روم ، در یکی از سفرهایی که در قم بودم ، مرا پیدا کرد. الان اسمش در خاطرم نیست. به من گفت:«شما که به تبریز می روید ، بروید پیش آقای قاضی طباطبائی و بگوئید که این افراد در زندانند و اعتصاب غذا کرده اند و شما برای اینها اقدامی کنید.» وقتی به تبریز برگشتم ، این بار که به مسجد شعبان رفتم ، بعد از نماز پیش آیت الله قاضی طباطبائی رفتم و با ایشان صحبت کردم و این پیام را رساندم و گفتم که این افراد در آنجا زندانی هستند. البته من آنها را نمی شناختم، ولی خصوصیاتی را که آن آقا برایم تعریف کرده بود ، برای آقای قاضی طباطبائی تعریف کردم و گفتم که آنها اعتصاب غذا کرده اند و بالاخره اگر کاری از دستتان بر می آید و کمکی می توانید انجام بدهید ، دریغ نفرمائید. ایشان هم به طور کامل حرفهای مرا گوش کردند و فرمودند: «بله. اگر کاری از دستم بر بیاید انجام می دهم.» البته اینکه ایشان چه کردند، اطلاعی ندارم . من هم بعد از اینکه این پیام را رساندم ، درباره این موضوع با ایشان صحبت نکردم . بعداً که آقای سید مهدی هاشمی در جریان انقلاب آزاد شد ، او را شناختم ، چون در قم در نزدیکی منزل ما منزل گرفته بود. بعدها هم که عضو سپاه شد، چون من هم در سپاه بودم دورادور با او آشنایی داشتم.
این اولین آشنائی های من با آقای قاضی بود . چاپ کتاب اربعین آقای قاضی هم تمام شده بود و من نتوانستم آن را پیدا کنم و برای پدرم ببرم. فکر می کنم از خود آقای قاضی هم پرسیدم که کتاب اربعین شما را چگونه می توان پیدا کرد . ایشان هم احتمالاً این طور که در ذهنم هست فرمودند: «چاپ این کتاب تمام شده است و الان نیست. خودم هم نسخه ای از آن را ندارم.» به هر حال من همچنان برای نماز به مسجد مقبره و مسجد شعبان می رفتم . در آن زمان یادم نمی آید که ایشان منبر می رفتند یا نه ، ولی ظاهراً ممنوع المنبر بودند و دیگران صحبت می کردند. ایشان می نشستند و من هم می نشستم .
در سال 1356 حاج آقا مصطفی خمینی از دنیا رفتند، در روز اول آبان 1356 در قم بودم . در قم مجالس متعددی گرفته شد. من هم دائماً در آن مجالس که هفته اول در قم برگزار شدند، شرکت کردم. وقتی که برای ادامه درس به تبریز برگشتم ، به ذهنم رسید که خدمت آیت الله قاضی بروم و از ایشان بخواهم مجلس ترحیمی بگیرند. منزل ایشان در انتهای خیابانی بود که انتهای آن پادگان ارتش قرار داشت ، البته الان آن را خراب کرده اند. به منزل ایشان رفتم . طلاب هم در آنجا بودند. آقای قاضی در اثر رفت و آمدی که به منزلشان داشتم ، مرا می شناختند، ولیکن تقریباً تا زمان شهادت حاج آقا مصطفی خمینی با ایشان حرف سیاسی نزده بودم و فقط حرف های معمولی و عادی می زدم .
به هر حال به ایشان گفتم :«آقا! شما بیایید برای رحلت فرزند امام اطلاعیه بدهید و مجلس بگیرید. ما هم به عنوان دانشجوهای مذهبی همکاری می کنیم و تا آنجا که بتوانیم بچه های مذهبی دانشگاه را می آوریم و کمک می کنیم.» وقتی به اتاق رفتم تا با ایشان صحبت کنم ، چون علما در آنجا زیاد بودند و آقای قاضی معمولاً حرفهای سیاسی را جلوی بقیه نمی زدند، به من گفتند: «برویم بیرون، در راهرو دم در بنشینیم و آنجا صحبت کنیم.» بیرون رفتیم و نشستیم و صحبت کردیم. من به ایشان گفتم: «مجالس قم خیلی با شکوه بودند و من در آنها شرکت کردم . با اینکه خفقان و اختناق است و خیلی ها می ترسیدند ، ولی مجالس باشکوهی برگزار شدند و رژیم هم کوتاه آمد و مقابله جدی نکرد. شما هم اگر در تبریز چنین مجلسی بگیرید ، مشکلی پیش نخواهد آمد.» ایشان گفتند: «در تبریز ما دو مسئله داریم . یکی مسئله رژیم شاه را و یکی هم مسئله طرفداران آیت الله شریعتمداری ، بنابراین در اینجا مجلس گرفتن برای حاج آقا مصطفی مثل قم نیست و کار مشکلی است.» من گفتم: «شما اطلاعیه بدهید و اعلام کنید ، گرداندن مجلس با ما. روحانی آن را هم ما دعوت می کنیم و مجلس را خودمان اداره می کنیم . سعی می کنیم به دانشجو ها هم بگوییم بیایند.»
البته غیر از من افراد زیادی در این باره با ایشان صحبت کرده بودند. شاید خودشان هم از قبل چنین تصمیمی داشتند . به هر حال اطلاعیه بسیار جالبی دادند و مجلس ختم را به صورت رسمی در مسجد بادکوبه ، مسجد کنار قسمت شرقی بازار ، سمت استانداری اعلام کردند. برای این مجلس دنبال این بودیم که کسی را دعوت کنیم که در آنجا اسم امام را بالای منبر ببرد. دوستانی داشتیم که ضمن تماس هایی که این طرف و آن طرف داشتند بتوانند چنین کسی را پیدا کنند . علمای تبریز هم خودشان اقدام کرده بودند. با همه این اقدامات قرار شد آقای حسینی همدانی بیاید که با آقای فلسفی هم در ارتباط بود ، بیاید و صحبت کند. ایشان فارسی صحبت می کرد ، نه ترکی . قبل از اینکه صحبت کند ما به آقای حسینی همدانی گفتیم که شما در این مجلس دو سه بار اسم امام را ببر تا اسم آیت الله خمینی در این مجلس برده شود. ایشان هم گفت :«باشد.» و قبول کرد. قرار شد با دوستانی که آنجا بودند سازماندهی شود و پس از مجلس ایشان را فراری دهیم . آیت الله قاضی اطلاعیه را دادند. دانشجوهای دانشگاه تبریز آنهایی که ما می شناختیم یعنی بچه های مذهبی با هم هماهنگ کردند که در این مجلس شرکت کنند. ساواک از قبل برنامه ریزی کرده بود . قبل از اینکه مجلس شروع شود نیروهایشان را در اطراف مجلس چیده بودند و افراد جوان و دانشجو را که به سمت مجلس می آمدند دستگیر می کردند. بعضی از دوستان ما مثل آقای حمید صفّاری قبل از اینکه به مسجد برسند دستگیر کردند. ما بدون آنکه حواسمان باشد به جای اینکه از خیابان به سمت مسجد برویم از داخل بازار وارد مسجد شده بودیم . داخل بازار کنترل برای ساواک سخت تر بود. به خاطر اینکه مردم زیاد در آنجا تردد می کردند. به این ترتیب وارد مسجد شدیم . آقای قاضی هم اول وقت تشریف آوردند. قرآن مسجد را هم یکی از بچه ها به نام آقای اشعری خواند که بعدها روحانی شد و پای منبر نشسته بود که آن موقع مجرعه (؟) می گفتند ولی میکروفون دست ایشان بود. آقای حسینی آمد و به منبر رفت. مسجد هم پر شده بود و این برای ما جای تعجب بود که برای فرزند امام چگونه مسجد این قدر پر شده بود. تصور می کردیم دانشجوها بیشتر بتوانند آن را پر کنند ، ولی وقتی برنامه شروع شد دیدیم که دانشجوها در برابر حجم مردمی که حضور داشتند پیدا نیستند و به چشم نمی خورند و در اقلیت اند. در آنجا آقای حسینی چند بار اسم امام را آورد و ایشان به زبان فارسی هم سخنرانی کرد . سخنرانی خیلی خوب انجام شد و مجلس هم با موفقیت تمام شد. با اینکه ساواک هم برنامه ریزی کرده بود که آن را کنترل کند و نگذارد این اتفاق بیفتد ولیکن برگزار شد. برگزاری این مجلس مشوق کسانی بود که این نوع کارها را دنبال می کردند . خودمان هم از اینکه چنین مجلسی به این صورت برگزار می شد ، خیلی خوشحال شدیم . آیت الله قاضی طباطبائی علاقمند به این بودند که با دانشجوها و دانشگاه ارتباط داشته باشند و سعی می کردند این علاقه را نشان دهند، به همین خاطر هم بود که هر بار که به منزل ایشان می رفتم و می گفتم که کاری خصوصی در مورد دانشگاه دارم ، ایشان حتماً در جایی خارج از اتاق عمومی می رفتند و با هم در مورد آن موضوع صحبت می کردیم که این امر برایم جالب بود.
اشاره کردید که آقای قاضی با دانشگاهیان رابطه خوبی داشتند. آیا این رابطه منحصر به شما بود یا ارتباطات گسترده تری هم داشتند ؟ آیا این ارتباطات فقط در منزل بود یا خارج از منزل هم چنین ارتباطاتی را برقرار می کردند ؟ شهید قاضی راه پیمایی هایشان را معمولاً به سمت دانشگاه هدایت می کردند و جمعیت جلوی دانشگاه جمع می شد.
در زمان شاه علما به دانشگاه رفت و آمد نمی کردند و فضا برای رفت و آمد علمایی همچون آیت الله قاضی به دانشگاه فراهم نبود. فقط در دانشگاه تبریز بعضی وقتها از سوی انجمن علمی مذهبی، علامه محمد تقی جعفری را برای سخنرانی دعوت می کردند. قبل از اینکه به دانشگاه برویم فقط چند باری شنیده بودیم که آیت الله مطهری را به آنجا دعوت و ایشان هم سخنرانی کرده بودند، ولی علما اصولاً به دانشگاه رفت و آمد نداشتند. البته آنچه شما اشاره کردید ، نزدیک پیروزی انقلاب و پس از آن است، در حالی که آنچه من می گویم مربوط به دوران طاغوت است. نکته دیگر اینکه آن دسته از دانشجویانی که علاقمند بودند، با ایشان ارتباط برقرار می کردند .آن موقع دفتر آقای قاضی سازمان و تشکیلاتی به آن صورت نداشت که بتواند این ارتباطات را تسهیل کند و هر کسی که می رفت و مراجعه می کرد ، این ارتباط برقرار می شد . دانشجوها و دانشگاهیان، حتی بسیاری از دانشجوهای مذهبی ، خیلی کم آیت الله قاضی را می شناختند ، افراد معدودتری هم بودند که علاقه داشتند با ایشان ارتباط برقرار کنند و از میان همان علاقمندها هم افراد کمتری بودند که از ترس ساواک حاضر می شدند نزد ایشان بروند ، چون ایشان در آن زمان ساواک فضایی را ایجاد کرده بود که کسانی که طرفدار امام خمینی و یا اصولاً افراد مطرحی بودند، کسی به سادگی با آنها تماس نمی گرفت . شاید این تصور واقعیت هم نداشت ، ولی چنین فضایی حاکم بود و خود به خود کسی این کار را نمی کرد .
این زمانی که خدمتتان عرض می کنم قبل از پیروزی انقلاب و بین سالهای 54 و 57 یعنی اواخر 56 است. در این دوره ارتباط با آیت الله قاضی ، محدود بود. از میان دانشجویان هم افراد کمی با ایشان ارتباط داشتند. یادم نیست آن زمان چه کسانی با ایشان در تماس بودند ، ولی مهم رفتاری بود که آیت الله قاضی از خودشان نشان می دادند . ایشان در آن زمان حاضر بودند با افراد و دانشجویانی بنشینند و صحبت کنند که حتی یک سوم ایشان سن داشتند . این موضوع برای فرد عالمی که می تواند وقت خود را صرف کارهای دیگری کند ، خیلی مهم است . من به دلیل ارتباط خانوادگی و روحانی ، از همان روزهای اول که وارد تبریز شدم ، با ایشان ارتباط و رفت و آمد علمایی داشتم . هم به منزلشان و هم به دو مسجدی که در آنجا نماز می خواندند، می رفتم . قم هم که بودم به منزل علما رفت و آمد می کردم و این برایم امری عادی و طبیعی بود .

شهید آیت الله قاضی و جوانان (1)

با سبک رفت و آمد علما آشنا بودید؟
 

بله، یعنی می دانستم علما چه سبکی دارند، درد و غمشان چیست ، چه منشی دارند که متفاوت با سایر افراد جامعه هستند. مثلاً علما در ساعت خاصی جلوس دارند. در آن ساعت اگر نزدشان بروید، می توانید با آنها صحبت کنید .هر ساعتی نباید بروید و مزاحمشان شوید. هر کار آنها وقتی دارد. مثلاً زمان نماز و بعد از نماز زمان های مناسبی است که بتوانید نزدشان بروید و با آنها صحبت کنید. من هم سعی می کردم این کار را بکنم . در زمان طاغوت خیلی تمایل داشتم همه علمای بزرگ و هر کسی را که معروف یا مشهور بود یا چیزی درباره او شنیده بودم، از نزدیک ببینم. نه فقط علمای مبارز بلکه آنهایی را هم که اهل نوشتن و کتاب بودند، سعی می کردم از نزدیک ببینم، مثلاً علامه طباطبائی را که آن زمان در قم بودند و داشتند تفسیر المیزان را می نوشتند و به عنوان یک فیلسوف و مفسر بزرگ قرآن مطرح بودند. آن موقع مدرسه می رفتم .از مدرسه سعی می کردم خود را برسانم و با ایشان که آن موقع روز به حرم می رفتند و برمی گشتند ، در خیابان راه بروم .این نشان دهنده علاقه من بود.
در تبریز هم به همین صورت بود، به همبن خاطر بیشتر وقتها که پیش آیت الله قاضی می رفتم ، برای این بود که از آن روحیات، حالات و منش بهره ببرم. در نماز هم به همین صورت است .ما می توانیم در نماز خیلی ها شرکت کنیم ، ولی بعضی از افراد جاذبه های بیشتری دارند . آیت الله قاضی یکی از کسانی بودند که در تبریز چنین جاذبه ای برایم داشت. البته علمای دیگری هم بودند که خدمتشان می رسیدم و به آنها سر می زدم ، ولیکن در بین علمای مبارز در آذربایجان، کسی که از ابتدا طرفدار امام بود ، آیت الله قاضی بود ، به خصوص اینکه ایشان پس از 15 خرداد دستگیر و زندانی شده بود ، به طوری که تبریزی ها به ایشان می گفتند:«خمینی آذربایجان ». ایشان به عنوان یک فرد شجاع و نترس در برابر رژیم مطرح بود . از این جهت اهمیت زیادی داشت.
در سال 56 حوادث قم به وجود آمدند و جریان 17 دی منجر به 19 دی شد و طی آن تعدادی از طلاب و مردم شهید شدند. همین باعث شد تا ارتباط جدی تری با آیت الله قاضی برقرار کنم . بعد از 19 دی به قم رفتم و در مجالس آنجا شرکت کردم و دوباه به تبریز برگشتم و خدمت آیت الله قاضی رفتم و گفتم :«شما هم برای چهلم شهدای قم مجلس بگیرید . همان طور که مجلس حاج آقا مصطفی خمینی را گرفتید و دیدید که هم خوب برگزار شد و هم اتفاقی نیفتاد.» در این باره چند جلسه با ایشان صحبت کردم و گفتم : «اگر شما و بقیه علما در تبریز اطلاعیه ای بدهید ، در دانشگاه هم دانشجوها آمادگی دارند که در این مجلس شرکت کنند و بچه های مذهبی تمام توانشان را به کار می گیرند و به این مجلس می آیند.» این مجلس در 29 بهمن در چهلم شهدای قم برگزار شد . بعد از دو سه جلسه ای که با ایشان صحبت کردم ، ایشان گفتند:«من آمادگی دارم ، ولیکن ما داریم با قم صحبت می کنیم که مراجع قم در مورد شهدای قم اطلاعیه بدهند و اعلام عزای عمومی کنند .اگر این کار انجام شود ، آن وقت مجلسی که ما می گیریم مجلس پررونق تر و باشکوه تری خواهد بود.»

شهید آیت الله قاضی و جوانان (1)

به هر حال ایشان قبل از 29 بهمن با چند نفر دیگر از علمای معروف تبریز اطلاعیه ای دادند . فکر می کنم 29 بهمن روز شنبه بود که آن روز را در مسجد قزللی ، جلوی بازار اعلام مجلس فاتحه کردند. علما و مراجع ثلاث قم : آیت الله گلپایگانی ، آیت الله نجفی مرعشی و آیت الله شریعتمداری هم آن زمان اطلاعیه دادند و اعلام عزای عمومی کردند . برای آذربایجان مهم بود که آیت الله شریعتمداری هم اطلاعیه بدهد و چهلم شهدای قم را به عنوان روز عزای عمومی اعلام کند و پیرو آن می شد اقدامات زیادی در تبریز انجام داد .ما در دانشگاه با بچه ها صحبت کردیم که در مجلسی که آیت الله قاضی اعلام کرده است ، به صورت دسته جمعی و جدا بیایند و در آن شرکت کنند. این موضوع را به اطلاع آیت الله قاضی هم رساندیم که در مجلسی که شما می گیرید به همه بچه های مذهبی دانشگاه تا جایی که توانستیم اطلاع دادیم و آنها هم اعلام آمادگی کرده اند. آیت الله قاضی اطلاعیه را صادر و مجلس را اعلام کردند.
اتفاقاً آن مجلس ، مجلس بسیار عظیمی شد که دور از انتظار بود. قرار بود مجلس ساعت ده صبح آغاز شود . وقتی ساعت نه جلوی بازار رفتم ، دیدم هنوز در مسجد بسته است . جمعیت بسیار انبوهی از مردم تبریز آمده و جلوی مسجد اجتماع کرده بودند. فشردگی جمعیت به قدری زیاد بود که از دم پاسگاه راهنمایی و رانندگی جلوی میدان ( آن موقع می گفتند میدان کوروش و بعد هم اسم آن میدان نماز شد . الان نمی دانم نام آن چیست .)
تا سر بازار که مسجد ، جمعیت موج می زد و نمی شد جلو رفت . همین طور که ایستاده بودم، دیدم که جلوی مسجد درگیری شده است و یک نفر را روی دست بلند کرده اند . بعد معلوم شد افسر کلانتری 6 تبریز با کلت به او تیراندازی کرده و او شهید شده است. از آنجا درگیری ها شروع شد. من تا شب در خیابان ها بودم و می گشتم . تمام شهر تحت کنترل بود . شب هم به خوابگاه برمی گشتم و بعد از اذان صبح ، ساواک آمد و مرا دستگیر کرد و به زندان برد و تا فروردین ، یعنی تا عید در زندان بودم و خبر نداشتم که بعد از این مجلس چه اتفاقی افتاد؟ آیت الله قاضی چه شدند و جریان مسجد چه بود ؟ اما جمعیت عظیم آن روز همه را به شگفتی واداشته بود و همه متحیر بودند که مردم چگونه این همه استقبال کردند که این خود ماجرای بسیار جالبی بود .
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 51
سه شنبه 10/8/1390 - 0:33
شخصیت ها و بزرگان
گفتگو با محمد حسن عبد یزدانی

واکنش آیت الله قاضی به تبعید امام چه بود ؟
 

مردم آمده بودند و درخدمت آقای قاضی به ترکی شعری می خواندند. که معنی اش این بود : کسانی که شرابخوار هستند و در مسند نشسته اند، در غربت آیت الله را حیران کردند. بعد هم در تبریز آیت الله قاضی ، آیت الله خسرو شاهی ، آیت الله حاج سید محمد علی انگجی ، آقای آمیرزا... انزابی که همیشه دوش به دوش آقای قاضی بودند، مرحوم آقای ناصرزاده و خلاصه شش نفر را دستگیر کردند و به تهران بردند. امام را هم برده بودند به قیطریه . سایر مجتهدین هم به تهران آمده بودند. آیت الله میلانی بعد از امام ، تمام مبارزات را اداره می کردند. ما هم دستورات را از ایشان می گرفتیم. من نامه از ایشان خیلی دارم که در اسناد ملی چاپ می شود . ایشان هم می خواستند به تهران بیایند که به دستور مستقیم شاه ، هواپیما را از نصفه راه برگرداندند. امام که از قیطریه آزاد شدند، آقای قاضی و سایر آقایان را هم از قزل قلعه آزاد کردند ، ولی گفتند از محدوده تهران خارج نشوید. آیت الله قاضی رفته بودند دیدار امام و در آنجا به امام عرض کرده بودند که آیا برگردم به تبریز. امام فرموده بودند:« شنیده ام که شما را محدود کرده اند. چگونه می روید؟ » آقا گفته بودند: «ما که به دستورات اینها قائل نیستیم. اگر شما اجازه بدهید من بروم .» آقا برمی گردند و به سایر دوستان می گویند که می خواهند برگردند تبریز . آنها می گویند: «مگر دستور را نشنیده اید ؟» آقا می گویند :«مگر من به دستور اینها هستم ؟ دستگیرم کردند، حالا که آزاد هستم ، برمی گردم ».
نزدیکی های غروب بود که از تهران ، خصوصی تلفن زدند . آقا در تهران هم نزد آقایان مبارزین پایگاه داشتند. یکی از آنها آیت الله آشیخ حسین لنکرانی بودند که من چندین بار در خدمتشان بودم. تلفن زدند که آقای قاضی ، تنهائی بلیط گرفته است و دارد فردا می آید تبریز. وقتی ما این خبر را شنیدیم ، جمع شدیم و پلاکاردها را نوشتیم . به همه اطراف با ماشین رفتیم و خبر دادیم که آقای قاضی از ایستگاه راه آهن می آیند و حتما باید همه جمع شوند. جمعیت آن قدر زیاد بود که ساواک در عمل نتوانست کوچکترین عکس العملی نشان بدهد. از راه آهن تا باغ گلستان پر از جمعیت بود . آن وقت ، در تبریز ماشین خیلی کم بود و سواری فوقش 100 تا می شد ، اما مردم پیاده و سواره آمدند. روی پلا کاردها نوشته بودیم : « جاءالحق و زهق الباطل ». بقیه آیات قرآن را هم نوشته بودیم ، آن هم نه چاپی ، همه را با دست نوشته بودیم .ساواک دید در برابر جمعیت هیچ کاری نمی تواند بکند . آن روز این اقدام آیت الله قاضی ، کمر رژیم را شکست و مردم دیدند که اگر اتحاد داشته باشند ، حکومت هیچ کاری نمی تواند بکند. در مقابل صدها هزار جمعیت هیچ کاری از دست رژیم برنیامد. مردم از شب پیش از اطراف راه افتاده بودند و آن یک الگو شد که اگر اتحاد داشته باشند ، رژیم پشتش می شکند و دیدیم که در سال 57 اتحاد ملت رژیم شاه را ریشه کن کرد و او و امریکا را فراری داد .امروز هم استکبار از همین اتحاد است که می ترسد .
آیت الله قاضی با چه عظمتی آمد ! از راه آهن تا منزل ایشان چندین ساعت طول کشید . آقا خبر نداشتند که ما می خواهیم از این برنامه ها راه بیندازیم . تنهائی آمده بودند که فقط به رژیم بفهمانند که من تو را قبول ندارم . خودشان اصلا به ما نگفته بودند که دارند می آیند .بقیه از تهران به ما گفته بودند.
خلاصه رژیم شبانه از جاهای دیگر نیرو خواست. آقا که آمدند منزلشان ، آخر شب همه برگشتیم سر خانه زندگیمان . آن قدر تجربه و قدرت پیش بینی نداشتیم که فکر کنیم شاید دوباره بیایند و آقا را ببرند و لااقل چند نفری بمانیم . مامورین ساعت 2 نصف شب از در و دیوار خانه همسایه ها ریخته بودند و آقا را بی سر و صدا برده بودند. آنها حتی نگذاشته بودند لباس بپوشد و آقا را با لباس خوابش برده بودند. آقا می گفتند چهار نفر بودند و هر کدام یک دست و یک پای ایشان را گرفته بودند. آنها آن قدر ترسیده بودند که آقا را با عجله بردند و گفتند که اگر کوچکترین صدائی در بیاورد ، اهل و عیالش را اذیت خواهند کرد. آقا می گفتند: «مرا طوری بردند که خارهای بوته گل سرخ حیاط به دستهایم کشیده شد و خون آمد . وقتی مرا به زور داخل ماشین گذاشتند ، نگاه کردم و دیدم جلو و عقب ماشین ما چندین ماشین ایستاده .» آقا را با این وضع رساندند به خارج از شهر و معطل نکردند و بردند تهران و زندانی کردند. آقا با آن آمدنش ابهت رژیم را شکست .
آیت الله قاضی را چند بار با چند عنوان دستگیر کردند و بردند. یک بار ایشان را به بافق بردند. یک بار مدتی ایشان را در تهران زندانی کردند. در آن موقع آقا فتق داشتند که می بایست عمل می شد. ایشان را به بیمارستان مهر بردند تا عمل کنند. پس از عمل به عناوینی برای ملاقات به بیمارستان خدمت ایشان می رفتیم . آخوندی به نام علی نقی دوستدار که اهل آذربایجان بود که عکس و سندش را هم دارم ، با ساواک همکاری می کرد . او را گذاشته بودند تا برای ساواک خبرچینی کند .زمانی که ما آنجا می رفتیم ، او هم می آمد .البته ما می دانستیم مامور است و جلوی او حرفی نمی زدیم .
بالاخره پس از بهبودی ، آقا را به عراق تبعید کردند. آن زمان امام هم در ترکیه بودند. در غیاب آقا پنج نفر مانده بودیم ، چون حنیف نژاد آن موقع با آیت الله طالقانی و مهندس بازرگان در زندان بود. این پنج نفر عبارت بودند از آیت الله حاج سید حسن الهی ، آقای انزابی، آقای سید محمد الهی ، دکتر سید محمد میلانی و بنده .تصمیم گرفته شد نامه ای به چهار مرجع عراق آیت الله حکیم ، آیت الله خوئی ، آیت الله شاهرودی (پدر آیت الله شاهرودی ) و آیت الله حاج سید محمد شیرازی نوشته شود. آیت الله حکیم و آیت الله خوئی در دولت بانفوذ بودند، یعنی دولت از آنها حساب می برد. موضوع نامه این بود که اقدام شود تا از طریق دولت عراق و سوریه و لبنان که البته خودشان می دانستند چگونه اقدام کنند ، آیت الله خمینی از ترکیه به عراق بیایند تا ما به ایشان دسترسی داشته باشیم و از این طرف هم آیت الله قاضی از عراق به ایران بیایند. به این ترتیب چهار نامه نوشته شد. یک نامه به کربلای معلی برای حضرت آیت الله شیرازی نوشته شد .

آیا این اقدامات نتیجه هم داد و آیت الله قاضی به ایران برگشتند؟
 

بعد از اینکه این نامه ها نوشته شدند ، قرار شد در سطح ایران مجتهدینی که صلاح می دانستند آن را امضا کنند و این نامه بسیار محرمانه به عراق رسانده شود. این نامه را در تبریز : آیت الله الهی ، حاج سید رضا انزابی و آیت الله سید محمد علی انگجی ، در میاندوآب: آیت الله سید محمد وحید ، در تهران: آیت الله دستغیب شیرازی، در مشهد: آیت الله قمی و آیت الله میلانی ، در آبادان : آیت الله حاج شیخ عبدالرسول قائمی و در قم : آیت الله مرعشی نجفی ، و آیت الله گلپایگانی و آیت الله سید صادق روحانی امضا کردند؛ ولی آیت الله شریعتمداری اصلاً پی به این قضیه نبرد . اگر پی می برد ، قضیه لو می رفت و اصلاً نتیجه نمی داد .حالا فکر کردیم چه کسی به عراق برود ، چون غیر از این شش نفر ، نباید کس دیگری متوجه می شد ، بنابراین آن شخص باید از بین این شش نفر می بود. گفتند:«قرعه بکشیم.» قرعه کشیدند و به نام من افتاد. بنده هم گفتم :«آماده ام.» ولی آنها گفتند:«تو نمی توانی بروی ، چون کتباً به مهرداد، رئیس اداره امنیت تعهد داده ای و اگر از تبریز خارج شوی ، اعدام می شوی.» گفتم :«بله. من تعهد داده ام ، ولی نامه را بدهید تا برسانم ، بعد هم اعدام شوم .باید هم بشوم .چون چون در این راه کشته شدن هست، اعدام هست ، زندان هست.»گفتند:« نمی شود .بار دیگر قرعه می کشیم.» از نظر آنها چند نفر نمی توانستند بروند: آیت الله انزابی ، آیت الله حاج سید حسن الهی و آیت الله انگجی نمی توانستند بروند. سه نفر می ماندند. من، سید محمد میلانی و آقای سید محمد الهی . کار سید محمد میلانی که اصلاً نبود. او نامه یا اعلامیه را طوری می گرفت که اثر انگشتش روی آن نیفتد !آقا [آیت الله قاضی ] ناراحت می شد و می گفت: «چرا این طوری می کنی ؟ببین آقای یزدانی چه کار می کند .» در نهایت می ماندیم آقای سید محمد الهی و بنده . باز هم که قرعه کشیدند به جای آنکه به نام سید محمد الهی بیفتد ، باز هم به نام من افتاد. باز هم آنها گفتند : « نه نمی شود .» برای بار سوم هم قرعه به نام من افتاد . گفتم :« مختارم و تعهد داده ام که خروج نکنم یا بکنم ».
خلاصه نامه ها ر ا به من دادند . چهار تا نامه را برداشتم و شبانه حرکت کردم . قبل از آن لیست گرفتم و با برنامه راه افتادم و اوقات را تنظیم کردم که اگر مثلاً فلان ماشین این ساعت حرکت کند ، فلان ساعت به اینجا می رسد .اول کار اینجا را تمام کنیم و بعد اگر من از آن خط بروم ، فلان وقت به قم می رسم . چه زمانی آنجا بروم که زیاد آفتابی نشوم و کسی نداند من آنجا هستم و آشنایی مرا نبیند. خلاصه شبانه همه این کارها را انجام دادم . سه نفر از بزرگان امضا کردند و از قم به تهران برگشتم . پس از آنکه از آیت الله خوانساری امضا گرفتم به شیراز و اصفهان و از اصفهان به مشهد رفتم. در مشهد آیت الله میلانی بسیار محبت و دعا کردند و دعای سفر را خواندند. آیت الله میلانی فوری به آبادان به آیت الله عبدالرسول قائمی سفارش کردند که یک امانتی می آید و تا رسیدن به مقصد امانت است . مواظب باشید و اقدام کنید . در این مدت اصلاً خواب نداشتم . به آبادان رفتم در آنجا ایشان را پیدا کردم . پسر ایشان حاج شیخ حمید قائمی که او هم روحانی بود ، مرا به مدرسه ای که مربوط به آیت الله قائمی بود برد، چون گفتم نمی خواهم در منزل باشم که ماموران متوجه نشوند . در آن مدرسه اتاقی را آماده کردند که من آنجا بودم . بعد شخصی به نام حاج سید محمد را که عرب بود پیدا کردند تا مرا به آن طرف ببرد . خلاصه هر جور بود خودم را به نجف رساندم و نامه ها را دادم.
این اتفاقات در اواخر سال 43 و بعد از شهریور افتاد. قبل از این که آیت الله قاضی را به ایران برگردانند، امام را به عراق شهر نجف آوردند . با این کار دست ما باز شد . آقای قاضی را به تبریز نیاوردند و به بافق بردند. آنچه ایشان به عنوان سفرنامه بافق نوشته اند ، خیلی مهم است . مبارزه ادامه یافت و آیت الله قاضی هیچ وقت نرم نشدند. سردمداران رژیم جهد می کردند از طریق علما آقا را ساکت کنند تا کمی کوتاه بیایند و نرم شوند. ایشان هر روز منبر نمی رفتند، بلکه در روزهای به خصوصی مثلاً عید فطر و قربان و روزهای جمعه و یا اگر موضوعی انقلابی اسلامی پیش می آمد، منبر می رفتند و آن وقت آنچه را که بود می گفتند . سخنرانی هاشان حرف نداشت . طوری هم صحبت می کردند که در عین حال که خیلی صریح بود ، رژیم نمی توانست گزک بگیرد ، چون قوانین را خوب بلد بودند. یک روز در منبر گفتند : «ساواک و مأمور شهربانی تو حق نداری یک نفر را که در دستش نوشته ای خلاف شاه مملکت دارد بگیری. تو باید قانوناً آن شخصی را که امضا کرده است بگیری، نه اینکه زندان ها را از هزاران و صدها نفر پر کنی تا بگویی دارم خدمات می کنم و شاه را هم به وحشت بیندازی ».
حاج میرزا علی اکبر صدقیانی از متشخصین شهر بود؛ هم دولت و هم ملت برای ایشان احترام قائل بودند. یک روز در منزل ایشان جلسه ای تشکیل شد و افرادی دعوت شدند. علمایی که از آن طرف هم پول می گرفتند، بودند! امضای آنها را دارم که به عنوان افطاری و غیره پول گرفته بودند. یک وقتی که اسناد محرمانه دولت را مطالعه می کردم ، آنها را دیدم و برداشتم . کاری ندارم که او احتیاج داشته و آنها هم پول داده اند و او هم گرفته است ، ولی در جلساتی که من هم در آن شرکت می کردم ، پیش من هم می آمدند و تحت عنوان خیرخواهی می گفتند :«مگر ما چه گفته ایم ؟ مگر آنها قانون اساسی را نمی گویند و نمی خواهند .» در جلسه ای آقای قاضی این حرف را زده بودند و استاندار گفته بود چنین چیزی نیست. آقا هم از جیبشان کتاب قانون اساسی را در آورده و گفته بودند: «این ماده ، این بند» همین قضیه نشان می داد استاندار از قانون اساسی خبر ندارد ، اما قوانین را خوب می دانستند. استاندار هم در جواب گفته بود که شاید باید تجدید نظر شود و ما تجدید نظر کنیم . آقا هم گفته بودند:«مردم نمی گذارند تجدید نظر کنید . اگر قانون اساسی با خون هزاران شهید دوره مشروطیت نوشته شده است، در آن تجدید نظر نمی شود کرد . آن کسی را که این قانون را امضا کرده، بگیرید تا جوابتان را بدهد . چرا مردم را اذیت می کنید ؟»
آقا در سفرنامه نوشتند :«وقتی مرا از اینجا به زندان قزل قلعه تهران بردند و در انفرادی زندانی کردند، یک روز مرا به دفتر خواستند .من هم به دفتر رفتم . با احترام گفتند: «آقا ! لباستان را بپوشید که به جایی برویم.» من لباسم را پوشیدم و به دفتر رفتم . سرهنگ جلو افتاد و من هم همراهش راه افتادم . مرا سوار ماشینی کردند که شیشه های آن دودی بود و من تقریباً از داخل می توانستم بیرون را ببینم ، ولی از بیرون داخل دیده نمی شد . تیمسار نصیری در ماشین بود. سلام و علیکی کردیم و ماشین راه افتاد . یکسره مرا پیش شاه بردند. اول نمی دانستم کجا می رویم. ماشین جلوی پله هائی ایستاد و من از ماشین پیاده شدم . فوراً مرا داخل بردند و گفتند: «اعلیحضرت می خواهند با شما صحبت کنند .» اینها را در سفر نامه بافق نوشته اند . البته هنوز کسی این را ندیده ، چون چاپ نشده است . من هم از طریق آقا زاده شان مطلع هستم .

چرا این سفرنامه تا به حال چاپ نشده است ؟
 

چون چیزهایی راجع به برخی روحانیون نوشته است که به خیلی ها برمی خورد . وقتی آنها از دنیا رفتند ، بعداً چاپ می شود . به هر حال آقا نوشته اند :«تیمسار نصیری تا آنجا همراهم بود . بعد از آن شخص دیگری مرا راهنمائی کرد. وقتی در را باز کردند، سالن بزرگی را دیدم . شاه از پشت میزش بلند شد و تا وسط اتاق آمد به هم رسیدیم. شاه گفت:«بفرمایید» روی یک صندلی نشستم و او هم روی صندلی دیگری نشست. خیلی با احترام و زبان خوش گفت :« ما مطیع علما هستیم ، ولی در بعضی موارد که اغتشاش و تشنج ایجاد می شود،از جانب علما می شود . مملکت ما اسلامی است و من شاه اسلام هستم، لذا بعضی مواقع تشنجاتی می شود که حکومت ناچار است اقداماتی بکند.» (البته آنچه گفتم مضمون آن صحبت هاست ) نوشته است که من (آیت الله قاضی) هم گفتم :«بله، حضرت آقا! آن افرادی را که مسئولیت داده اید ، صلاحیت ندارند. به شما دروغ می گویند.» شاه به قانون اساسی استناد کرد که :«اگر حکومت یا علما کاری می کنند باید مطابق قانون اساسی باشد. ما که قانون داریم و آن قانون اساسی مملکت است .» آیت الله قاضی گفتند: «کسی که مسئولیت قبول کرده و به او مسئولیت داده شده است ، اصلاً به قانون اساسی وارد نیست. تشنجات از آنها ناشی می شود . کسی که قانون اساسی را مطالعه نکرده ، چگونه می تواند به آن عمل و طبق آن رفتار کند ؟» شاه پرسید؟ «مثلاً چطور ؟» من هم همه آن قضیه را تعریف کردم که در فلان وضعیت و فلان جلسه فلان شده است و گفتم:«قضایا را برای اعلیحضرت بزرگ می کنند . دروغ می گویند تا خودشان را محکم کنند و به رخ بکشند . وارد نیستند و اصلاً قانونی عمل نمی کنند و تشنج ایجاد می کنند . قانون اساسی گفته مردم را نگیرید، بدبین نکنید ، اذیت نکنید. آن شخصی که مطلبی نوشته و زیر آن امضا کرده است ، او را بگیرید و بگویید چرا نوشته است .» شاه گفت:«درست است. در آن قانون باید تجدید نظر شود.»
آیت الله قاضی نوشته بودند که من همه قضیه را گفتم و شاه برای آنکه استاندارش در آذربایجان شکسته نشود گفت:«درست است باید در آنها تجدید نظر شود.» گفتم :«اعلیحضرت صحیح نیست. صلاح نیست.» پرسید:«چرا؟» گفتم :«اگر در این قانون تجدید نظر شود .بعداً می گویند فلان قانون هم باید تجدید نظر شود . مثلا بگویند باید جمهوری شود.» شاه چون جوابی نداشت ، اصلاً جواب نداد. در واقع آیت الله قاضی دست روی نقطه حساسی گذاشته بود؛ چون اگر در ماده ای از قانون اساسی ای که در زمان مشروطیت با چه زحماتی نوشته و چه خون هایی برای آن ریخته شده بود، دست برده شود. می گفتند حالا که دست زدیم ، جمهوری را هم اضافه کنیم و حکومت سلطنتی نباشد. شاه گفت:« صحیح می فرمایید . درست نیست دست بزنیم. آنها باید متوجه شوند. ما در اطاعت علما هستیم ان شاءالله ! امری ندارید.خوشوقت شدم شما را زیارت کردم ».
شاه آن شهامت و جسارت آقا را که دید ، فهمید که قانون اساسی دست زدنی نیست و اگر حرف ادامه می یافت به کوچه پسکوچه ها می کشید. آیت الله قاضی می گفتند:« شاه از وسط سالن و جایی که نشسته بودیم ، کمی مرا مشایعت کرد و من تقاضا کردم که مرخص شوم . در آنجا ایستاد و من از آنجا خارج شدم . ورود و خروج من تقریباً ده دقیقه طول کشید». همان طور که ایشان را بردند، به قزل قلعه برگرداندند . بعد ایشان را آزاد کردند . البته نگذاشتند به تبریز بیایند تا به این ترتیب ایشان را محدود کنند.
وقتی که آقای طالقانی در قزل قلعه بودند ، آیت الله قاضی نامه ای نوشتند و به من گفتند:« می توانی این را به آقای طالقانی برسانی ؟» گفتم :« اگر شما دعا بفرمائید ، ان شاء الله می روم .» خوشبختانه روزهای دادگاه ایشان بود . سرهنگ رحیمی نامی وکیل آنها بود . آقای بازرگان و آقای عزت الله سحابی و آقای یدالله سحابی و آقای بابایی و در مجموع شش نفر بودند . آن کسی که آمده بود مرا به تهران ببرد تا در دادگاه شرکت کنم، اسماً آزاد بود، ولی چند نفر را بپا گذاشته بود! وقتی به آنجا رسیدیم ، دم در ، خودم را جلو انداختم و به این بهانه که برادرم داخل است ، وارد شدم و جایی نشستم . سرهنگ نوری هم آنجا بود . قاضی و سایرین هم در جایگاهشان بودند . تعدادی از افراد خودشان هم با لباس شخصی حضور داشتند. تعدادی از اعضای خانواده متهمین هم بودند. هفت هشت نفر هم ما بودیم . من کسی را نمی شناختم . دوستم مرحوم آقای افغان زاده را بیرون نگه داشتند و نگذاشتند وارد شود. من هم نامه را در جایی نگه داشتم تا ببینم چطوری آن را به آقای طالقانی برسانم . هر کاری کردند که آقای طالقانی جواب سئوال هایشان را بدهند نتوانستند. ایشان گفتند:«شما طبق قانون اساسی نمی توانید مرا محاکمه کنید . باید حد اقل دو نفر مجتهد اینجا باشند تا آنها از من سؤال کنند . آن وقت من جواب می دهم . من این دادگاه را بر اساس بند فلان و فلان ، قانونی نمی دانم .» هر چه تلاش کردند، ایشان جواب ندادند . بعد آقای ید الله سحابی را محاکمه کردند که ایشان جواب داد و از خود دفاع کرد .پس از آن آقای بازرگان را محاکمه کردند . ایشان هم جواب داد، ولی حرفی زد که شنیدنی بود. گفت:« این آخرین دادگاهی است که ما با شما با زبان سر صحبت می کنیم . آیندگان با زبان دیگری با شما صحبت خواهند کرد .» خود حنیف نژاد هم از نهضت آزادی و با ما هم زندان بود .آن موقع ها خیلی سختگیری نمی کردند . جلسه که تمام شد، زمانی که می خواستند آقای طالقانی را ببرند، جلو رفتم و گفتم :«می خواهم با ایشان مصاحفه کنم .» همین طور که با دست راستم با ایشان مصافحه می کردم ، با دست چپ نامه را در جیب به قول معروف علمایی ایشان گذاشتم . در آنجا نه خود ایشان متوجه شد و نه کس دیگری . خدا رحمت کند آقای طالقانی را. بعداً که می خواستند در زندان لباسشان را در بیاورند ، متوجه نامه می شوند. ایشان به آیت الله قاضی نوشته بودند :« این پیک شما نامرئی بود و نامه شما در جیبم پیدا کردم . چه موقع آن را داده بودند ؟» آقای قاضی هم گفته بودند :« اگر شما او را ندیدید ، معلوم است که ساواک هم او را ندیده است !» قبلاً هم اشاره کردم که آیت الله قاضی را حضرت امام می شناختند. من چهار بار به صورت قاچاقی و مخفیانه در نجف خدمت حضرت امام مشرف شدم تا اطلاعات و اخبار را به ایشان برسانم . هر وقت به محضر ایشان می رسیدم ، اول حال آیت الله قاضی را می پرسیدند . اولین بار که از نجف به ترکیه تشریف بردند ، من از اینجا، بدون آنکه خانواده ام بدانند ، به بهانه اینکه دلم تنگ شده و می خواهم به سفر بروم ، به نجف می رفتم . چون نمی خواستم از این و آن بپرسم ، می گشتم و خدا خدا می کردم یک نفر پیدا شود که بگوید آقا کجاست و در کجا منزل کرده است . یکدفعه آقا سید مصطفی را دیدم . خدا رحمتشان کند . مرا که دیدند، چون خیلی با من انس داشتند، با هم روبوسی کردیم و از من پرسیدند: «کی آمدی ؟» گفتم: «یک بار آمدم و برگشتم . این بار برای دیدار با حضرت امام است .» گفتند :«بیا برویم .» حال آقای قاضی را پرسید گفتم :«از ایشان نامه دارم .» با هم راه افتادیم . در کوچه ای منزل کوچکی بود که چند پله به بالا می خورد ، رفتم داخل. دیدم امام تنها نشسته اند . خیلی محبت فرمودند. می خواستند بلند شوند که ایشان را قسم دادم . نامه را دادم . حال آقای قاضی و سایر علما را پرسیدند. گفتند :«حال آقایان علما چطور است ؟» جواب دادم :«آقای انزابی پشت سر آقای قاضی هستند .» امام نامه را خواندند و جواب نوشتند . گفتند:«چند روز هستید؟» گفتم :«چند روزی هستم .» گفتند :«خیلی دلم می خواهد اینجا بمانید ، ولی نمی خواهم بدانند با اینجا ارتباط دارید .» وقتی خواستم بیرون بیایم گفتند:«از شیاطین مواظب باش .» گفتم :« چشم.» وقتی بیرون آمدم ، از حاج آقا مصطفی پرسیدم :«حضرت امام چنین فرمایشی کردند . منظورشان چه بود؟» حاج آقا مصطفی گفت :« وقتی بیرون بروید . جلوی در تعدادی آخوند می پلکند و از تو سؤالاتی می کنند . مواظب باش. آقا این را می گویند . فوراً راه بیفت.» وقتی از کوچه بیرون آمدم و از پیچ کوچه گذشتم تا وارد کوچه اصلی شوم ، دیدم کسی ایستاده است و می گوید :«به به! رفتی و آقا را دیدی . پس آقا در آن کوچه است .» و از این حرف ها. گفتم: «بله. رفتم.» گفت:«پس خمینی را اینجا آورده اند.» گفتم :«نه. دروغ است. نمی توانند ایشان را اینجا بیاورند . ایشان در ترکیه است .رفتم دیدم کسی شبیه ایشان بود ، ولی خودش نبود.» گفت:« نه. خودش است . او را آورده اند.» ولی دید که من خیلی از مرحله پرتم . آن افراد ساواکی بودند و در واقع از ایران برای شناسایی رفته بودند.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 51
سه شنبه 10/8/1390 - 0:32
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته