جمعه 21 ارديبهشت 1403 - 29 شوال 1445 - 10 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
hassankamali
آخرین مطلب
تعداد مطالب : 191
تعداد نظرات : 80
زمان آخرین مطلب : 5246روز قبل
محبت و عاطفه
عشق یعنی...
عشق بيداد من
باختن يعني لحظه عشق
جان سرزمين يعني يعني
زندگي پاک من عشق ليلي و
قمار مجنون
در
عشق يعني ...
شدن
ساختن عشق
دل يعني
كلبه وامق و
يعني عذرا
عشق شدن
من عشق
فرداي يعني
كودك مسجد
يعني الاقصي
عشق من
يکشنبه 4/6/1386 - 14:35
[
نظر به این مطلب
] - [
نظرات این مطلب : 2
]
خانواده
او برای همیشه دیر کرده است...
آيينه پرسيد که چرا دير کرده است؟
نکند دل ديگري او را اسير کرده است
خنديدم وگفتم او فقط اسير من است
تنها دقايقي چند تأخير کرده است
گفتم امروز هوا سرد بوده است
شايد موعد قرار تغيير کرده است
خنديد به سادگيم آيينه و گفت
احساس پاک تو را زنجير کرده است
گفتم از عشق من چنين سخن مگوي
گفت: خوابي سالها ديرکرده است...
در آيينه به
خود
نگاه ميکنم
آه! عشق تو عجيب مرا پير کرده است
راست گفت آيينه که منتظر نباش
او براي هميشه دير کرده است...!!
يکشنبه 4/6/1386 - 14:31
[
نظر به این مطلب
] - [
نظرات این مطلب : 0
]
خانواده
دلم گرفته ای هم نفس
دلم گرفت ای هم نفس
پرم شکست تو این قفس
تو این غبار . تو این سکوت
چه بی صدا . نفس نفس
از این نامهربونی ها
دارم از غصه می میرم
رفیق روز تنهایی .
یه روز دستاتو می گیرم
تو این شب گریه می تونی
پناه هق هقم باشی
تو ای همزاد همخونه
چی میشه عاشقم باشی؟
دوباره من دوباره تو
دوباره عشق . دوباره ما
دو هم نفس . دو هم زبون
دو همسفر . دو همصدا
تو ای پایان تنهایی
پناه آخر من باش
تو این شب مرگی پاییز .
بهار باور من باش
دلم گرفت ای هم نفس
پرم شکست تو این قفس
تو این غبار . تو این سکوت
چه بی صدا . نفس نفس
يکشنبه 4/6/1386 - 14:22
[
نظر به این مطلب
] - [
نظرات این مطلب : 0
]
خانواده
می شد از بودن تو...
می شد از بودن تو عالمی ترانه ساخت
کهنه هارو تازه کرد از تو یک بهانه ساخت
با تو می شد که صدام همه جا رو پر کنه
تا قیامت اسم ما قصه ها رو پر کنه
اما...
زندگی گل زردی است بنام غم
فریاد بلندی است بنام آه
آیینه شکسته ایست بنام دل
مروارید طلایی است بنام اشک
يکشنبه 4/6/1386 - 13:18
[
نظر به این مطلب
] - [
نظرات این مطلب : 0
]
شعر و قطعات ادبی
ای همه گل های از سرما کبود!
اي همه گل هاي از سرما کبود
خنده هاتان را که از لب ها ربود ؟
مهر، هرگز اين چنين غمگين نيافت
باغ، هرگز اين چنين تنها نبود
تاج هاي نازتان بر سر شکست
باد وحشي چنگ زد در سينه تان
صبح مي خندد خودآرايي کنيد
!
اشک هاي يخ زده، آيينه تان
رنگ عطر آويزتان بر باد رفت
عطر رنگ آميزتان نابود شد
زندگي در لاي رگ هاتان فسرد
آتش رخساره هاتان دود شد
!
روزگاري، شام غمگين خزان
خوش تر از صبح بهارم مي نمود
اين زمان
–
حال شما، حال من است
اي همه گل هاي از سرما کبود
!
روزگاري، چشم پوشيدم ز خواب
تا بخوانم قصه ي مهتاب را
اين زمان
–
دور از ملامت هاي ماه
–
چشم مي بندم که جويم خواب را
روزگاري، هستي ام را مي نواخت
آفتابِ عشقِ شورانگيزِ من
اين زمان خاموش و خالي مانده است
سينه ي از آرزو لبريز من
تاج عشقم عاقبت بر سر شکست
خنده ام را اشکِ غم از لب ربود
زندگي در لاي رگ هايم فسرد
اي همه گل هاي از سرما کبود
...
!
شنبه 3/6/1386 - 14:11
[
نظر به این مطلب
] - [
نظرات این مطلب : 2
]
محبت و عاطفه
کاش
کاش در دهکده ی عشق فروانی بود
توی بازار، صداقت کمی ارزان بود
شنبه 3/6/1386 - 14:4
[
نظر به این مطلب
] - [
نظرات این مطلب : 0
]
خانواده
نشستم گریه کردم
نشستم گریه کردم واسه دل خودم ...واسه دل تو ...واسته غصه های پاییز...واسه تنهایی میخک تو دفتر شعرم...واسه سربلندی کاج تو زمستون...واسه پروانه که سوخت...واسه شمعی که آب شد تا از قطره هاش یاد بگیرند که سوختن یک طرفه هم میتونه باشه
شنبه 3/6/1386 - 14:0
[
نظر به این مطلب
] - [
نظرات این مطلب : 0
]
محبت و عاطفه
خاطره
وقتی خاطره های آدم زیاد می شه دیوار اتاقاشون پر از عکس می شه اما همیشه دلت واسه اونی تنگ می شه که نمی تونی عکسشو به دیوار بزنی
شنبه 3/6/1386 - 13:56
[
نظر به این مطلب
] - [
نظرات این مطلب : 0
]
خانواده
هنوز به پات نشسته ام
گریه هام رو نمی بینی
قصه هام رو نمی دونی
فریاد قلب زخمیم رو
از تو چشمام نمی خونی
فرقی برات نمی کنه
که من بمونم یا برم
حتی دلت نمی سوزه
که پیش چشمات بمیرم
انقدر دل شکسته ام
از این زمونه خسته ام
تو از پیشم رفتی و من
هنوز به پات نشسته ام
شنبه 3/6/1386 - 13:41
[
نظر به این مطلب
] - [
نظرات این مطلب : 0
]
شعر و قطعات ادبی
دو راهی
شدیم از یاد یکدیگر فراموش دو راهی بین ما بگشوده آغوش
از آن عشقی که در ما شعله می زد به جا مانده اجاقی سرد و خاموش
میان من و تو دو راهی نشسته صدایی نمانده به لب های بسته
به لب های خموش این دو راهی نشسته قصه ی غمگین رفتن
همیشه راه ما با هم یکی بود ولی راهت جدا شد دیگر از من
اگر در چشم هم اشکی ببینیم توان رفتن از ما می گریزد
برو بگذار این دیوار کهنه به نام عشق ما در هم بریزد
میان من و تو دوراهی نشسته صدایی نمانده به لب های بسته
شنبه 3/6/1386 - 12:25
[
نظر به این مطلب
] - [
نظرات این مطلب : 0
]
6
7
8
9
10
11
12
13
14
15
گزارش محتوا
محتوای مخالف با موازین شرعی
محتوای مخالف با مصالح نظام جمهوری اسلامی
محتوای نقض کننده حریم شخصی من
محتوای مخالف با موازین اخلاقی
مورد توجه ترین های هفته اخیر
لینک ها
جستجو در مطالب روزانه
ثبت مطلب جدید
مطالب روزانه اعضا
فعالان مطالب روزانه
مطالب من
نظرات مطالب من
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته