• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1053
تعداد نظرات : 75
زمان آخرین مطلب : 4056روز قبل
اهل بیت


فرزندان رسول خدا صلى الله علیه و آله  
رسول خدا را سه پسر و چهار دختر بود كه عبارتند از:
1 - قاسم : نخستین فرزند رسول خداست و پیش از بعثت در مكّه تولد یافت و رسول خدا به نام وى ((ابوالقاسم )) كنیه گرفت . او به هنگام وفات دو ساله بود.
2 - زینب : دختر بزرگ رسول خدا بود كه بعد از قاسم در سى سالگى رسول خدا تولد یافت و پیش از اسلام به ازدواج پسر خاله خود ((ابوالعاص بن ربیع )) درآمد و در سال هشتم هجرت در مدینه وفات یافت .
3 - رقیّه : پیش از اسلام و بعد از زینب ؛ در مكّه تولد یافت و پیش از اسلام به عقد ((عتبة بن ابى لهب )) درآمد، پیش از عروسى به دستور ابولهب از وى جدا گشت و سپس به عقد ((عثمان بن عفّان )) در آمد. وى در سال دوم هجرت در مدینه وفات یافت .
4 - امّكلثوم : در مكّه تولد یافت و پیش از اسلام به عقد ((عتبة بن ابى لهب )) درآمد و مانند خواهرش پیش از عروسى از عتبه جدا گشت و به ازدواج ((عثمان بن عفّان )) درآمد و در سال نهم هجرت وفات كرد.
5 - فاطمه علیهاالسلام : ظاهرا در حدود پنج سال پیش از بعثت در مكّه تولد یافت و در مدینه به ازدواج ((امیرمؤ منان على علیه السلام )) درآمد و پس از وفات رسول خدا به فاصله اى در حدود چهل روز تا هشت ماه وفات یافت و نسل رسول خدا صلى الله علیه و آله تنها از وى باقى ماند.
6 - عبداللّه : پس از بعثت در مكه متولد شد و در همان مكه وفات یافت .
7 - ابراهیم : از ((ماریّه قبطیّه ))  در سال هشتم هجرت در مدینه تولد یافت و در سال دهم ، سه ماه پیش از وفات رسول خدا در مدینه وفات كرد.
ولادت فاطمه علیهاالسلام دختر پیامبر صلى الله علیه و آله  
ولادت فاطمه علیهاالسلام را پنج سال پیش از بعثت رسول خدا، در سال تجدید بناى كعبه نوشته اند، كلینى در كتاب اصول كافى مى گوید: ولادت فاطمه علیهاالسلام پنج سال بعد از بعثت روى داد. 
درباره سن فاطمه علیهاالسلام به هنگام وفات اختلاف است ، بعضى بیست و هفت سال و بعضى بیست و هشت سال دانسته اند و برخى گفته اند: در سى و سه سالگى وفات یافته است . یعقوبى در تاریخ مى نویسد: كه سن فاطمه در هنگام وفات بیست و سه سال بود، بنابراین باید ولادت او در سال بعثت رسول خدا بوده باشد  و این قول مطابق فرموده شیخ طوسى است كه : سنّ فاطمه علیهاالسلام در موقع ازدواج با امیرمؤ منان علیه السلام ، (پنج ماه بعد از هجرت ) سیزده سال بود. 
تجدید بناى كعبه و تدبیر رسول خدا در نصب حجرالاءسود 
رسول خدا سى و پنج ساله بود كه قریش براى تجدید بناى كعبه فراهم گشتند، زیرا كعبه فقط چهار دیوار سنگى بى ملاط داشت و ارتفاع آن ، حدود یك قامت بود. طوایف قریش كار ساختمان را میان خود قسمت كردند تا دیوارها را بلندتر كنند و سقفى نیز براى آن بسازند، تا به جایى رسید كه مى بایست ((حجرالاءسود)) به جاى خود نهاده شود، در این جا میان طوایف قریش نزاعى سخت درگرفت و هر طایفه مى خواست افتخار نصب ((حجرالاءسود)) نصیب وى شود و براى این كار تا پاى مرگ ایستادگى كردند، تا آنجا كه طایفه ((بنى عبدالدار)) طشتى پر از خون آوردند و با طایفه ((بنى عدى بن كعب )) هم پیمان شدند و دست در آن خون فرو بردند و به ((لعقة الدم )) یعنى ((خون لیسها)) معروف شدند، تا ان كه ((ابوامیه )) پدر ((ام سلمه )) و ((عبدالله )) كه در آن روز از همه رجال قریش پیرتر بود، پیشنهاد كرد كه تا قریش هر كه را نخست از در مسجد در آید میان خود حكم قرار دهند و هر چه را فرمود بپذیرند. این پیشنهاد پذیرفته شد و نخستین كسى كه از در، درآمد رسول خدا بود، همه گفتند: (( هذاالامین ، رضینا، هذا محمد. )) ((این امین است ، به حكم وى تن مى دهیم ، این محمد است )). رسول خدا فرمود تا جامه اى نزد وى آوردند، آن گاه سنگ را گرفت و در میان جامه نهاد و سپس گفت تا هر طایفه اى گوشه جامه را گرفتند و سنگ را به پاى كار رسانیدند. آنگاه رسول خدا آن را با دست خویش در جاى خودش نهاد. 

behroozraha

شنبه 16/10/1391 - 8:49
اهل بیت

سفر دوم شام و ازدواج با خدیجه  
1 - ((خدیجه )): دختر ((خویلد)) (ابن اسد بن عبدالعزى بن قصىّ) كه پانزده سال پیش از واقعه فیل تولد یافت   ، زنى تجات پیشه و شرافتمند و ثروتمند بود، مردان را براى بازرگانى اجیر مى كرد و سرمایه اى براى تجارت در اختیارشان مى گذاشت و حقى برایشان قرار مى داد و چون از راستگویى و امانتدارى رسول خدا خبر یافت ، نزد وى فرستاد و به او پیشنهاد كرد كه همراه غلام وى ((میسره )) براى تجارت از مكه رهسپار شام شود، رسول خدا پذیرفت و به شام رفت .   این سفر چهار سال و نه ماه و شش روز پس از ((فجار)) چهارم روى داد. رسول خدا در این هنگام بیست و پنج ساله بود و چون به ((بصرى )) رسید ((نسطور)) راهب وى را دید و ((میسره )) را به پیامبرى او مژده داد و میسره در این سفر از رسول خدا كراماتى مشاهده كرد كه او را خیره ساخت ، چون به مكّه بازگشت ، از آنچه از نسطور راهب شنیده و خود دیده بود، خدیجه را آگاه ساخت و خدیجه هم در ازدواج با رسول خدا رغبت كرد  و علاقه مندى خود را به ازدواج با وى اظهار داشت . رسول خدا نیز با عموى خود حمزة بن عبدالمطلب نزد پدر خدیجه رفت و خدیجه را خواستگارى كرد.
برخى گفته اند كه ((خویلد)) پدر خدیجه پیش از ((فجار)) مرده بود و عموى خدیجه ((عمرو بن اسد)) وى را به رسول خدا تزویج كرد.  تاریخ ازدواج دو ماه و بیست و پنج روز پس از بازگشت رسول خدا از سفر شام بود.
رسول خدا بیست شتر جوان مهر داد و خطبه عقد را ابوطالب ایراد كرد، پس از انجام خطبه عقد، ((عمرو بن اسد)) عموى خدیجه گفت : (( محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب یخطب خدیجة بنت خویلد، هذاالفحل لایقدع انفه . )) یعنى : ((محمد پسر عبدالله بن عبدالمطلب از خدیجه دختر خویلد خواستگارى میكند، این خواستگار بزرگوار را نمى توان رد كرد)).
ام المؤ منین خدیجه در چهل سالگى به ازدواج رسول خدا در آمد و همه فرزندان رسول خدا جز ((ابراهیم )) از وى تولد یافتند.
خدیجه قبل از ازدواج با رسول خدا، نخست به ازدواج ((ابوهاله تمیمى )) و بعد به ازدواج ((عتیق   بن عائذ   بن عبدالله بن عمر بن مخزوم )) درآمده بود. وى حدود بیست و پنج سال با رسول خدا زندگى كرد و در شصت و پنج سالگى (سال دهم بعثت ) وفات كرد.
2 - ((سوده )): دختر ((زمعة بن قیس )) بود كه رسول خدا او را پس از وفات خدیجه و پیش از ((عایشه )) به عقد خویش درآورد. ((سوده )) نخست به ازدواج پسر عموى خویش ((سكران بن عمرو)) در آمد و با سكران كه مسلمان شده بوده بود به حبشه هجرت كرد و پس از چند ماه به مكه بازگشتند. سكران پیش از هجرت رسول خدا در مكه وفات یافت و ((سوده )) به ازدواج رسول خدا درآمد. وى در آخر خلافت ((عمر)) و یا در سال 54 هجرى وفات كرد. 
3 - ((عایشه )): دختر ((ابوبكر (عبدالله ) بن ابى قحافه (عثمان ))) از ((بنى تیم بن مره )) كه در مكه و در هفت سالگى به عقد رسول خدا در آمد و در سال 57 یا 58 هجرى وفات كرد.
4 - ((حفصه )): دختر ((عمر بن خطاب )) ابتدا به ازدواج ((خنیس بن حذافه سهمى )) درآمد، ((خنیس )) پیش از آن كه رسول خدا به خانه ((ارقم )) درآید اسلام آورد و در بدر و احد شركت كرد و در احد زخمى برداشت كه بر اثر آن وفات یافت .
((حفصه )) بعد از عایشه ، در سال سوم هجرت با ازدواج رسول خدا در آمد و در سال 41 یا 45 و به قولى سال 27 هجرت وفات یافت .
5 - ((زینب )): دختر ((خزیمة بن حارث )) از ((بنى هلال )) بود او را ((ام المساكین )) مى گفتند، شوهرش ((عبدالله بن جحش اسدى ))   در جنگ احد به شهادت رسید، بعد از حفصه به ازدواج رسول خدا درآمد و پس از دو یا سه ماه در حیات رسول خدا وفات یافت .
6 - ((ام حبیبه )): رمله : دختر ((ابوسفیان )) از ((بنى امیه )) بود كه با شوهر مسلمان خود ((عبیدالله بن جحش )) به حبشه هجرت كرد، عبیدالله در حبشه نصرانى شد و سپس از دنیا رفت . ام حبیبه به توسط نجاشى پادشاه حبشه در همان جا به عقد رسول خدا در آمد و آنگاه به مدینه فرستاده شد. گویند نجاشى از طرف رسول خدا چهارصد دینار كابین به وى داد و آن كه ام حبیبه را به ازدواج رسول خدا درآورد ((خالد بن سعید بن عاص )) بود. 
7 - ((ام سلمه )): هند: دختر ((ابوامیه مخزومى )) و شوهرش ‍ ((ابوسلمه : عبدالله بن عبدالاسد مخزومى )) پسر عمه رسول خدا بود. ((ابوسلمه )) بر اثر زخمى كه در جنگ احد برداشته بود به شهادت رسید، آنگاه ((ام سلمه )) به ازدواج رسول خدا درآمد و بین سالهاى 60 تا 62 بعد از همه زنان رسول خدا وفات كرد.
8 - ((زینب )): دختر ((جحش )) از ((بنى اسد)) دختر عمه رسول خدا بود كه به دستور آن حضرت به عقد ((زید بن حارثه )) در آمد و آنگاه كه زید او را طلاق داد پس از ام سلمه به همسرى رسول خدا سرافراز گشت . وفات زینب در سال بیستم هجرى بوده است .
9 - ((جویریه )): دختر ((حارث بن ابى ضرار)) از قبیله ((بنى المصطلق خزاعه )) بود كه در سال پنجم یا ششم هجرت در غزوه بنى المصطلق اسیر شد، رسول خدا قیمت او را داد و او را آزاد كرد و به اختیار خودش به ازدواج رسول خدا درآمد. وى در سال 50 یا 56 هجرى از دنیا رفت .
10 - ((صفیّه )): دختر ((حیىّ بن اخطب )) از یهودیان ((بنى النّضیر))، ابتدا همسر ((سلّام بن مشكم )) و سپس ((كنانة بن اءبى الحقیق )) بود. ((كنانه )) در جنگ خیبر (صفر سال هفتم هجرت ) كشته شد و صفیّه به اسارت درآمد و رسول خدا او را آزاد كرد و به زنى گرفت و در سال پنجاهم هجرت در خلافت ((معاویه )) در گذشت .
11 - ((میمونه )): دختر ((حارث بن حزن ))از ((بنى هلال )) بود كه ابتدا به ازدواج ((ابورهم بن عبدالعزّى )) درآمد، سپس در ذى القعده سال هفتم هجرى در سفر ((عمرة القضاء)) به وسیله ((عبّاس بن عبدالمطّلب )) در سرف به عقد رسول خدا درآمد. وى در سال 51 یا 63 یا 66 هجرى در همان ((سرف )) در گذشت .
از این یازده زن : دو نفر (خدیجه و زینب دختر خزیمه ) در حیات رسول خدا و نه نفر دیگر پس از وفات رسول خدا وفات یافته اند.  

behroozraha

 

 

شنبه 16/10/1391 - 8:47
اهل بیت


سفر رسول خدا به مدینه در شش سالگى  
از عمر رسول خدا شش سال تمام مى گذشت كه مادرش ((آمنه )) وى را براى دیدن داییهایش به مدینه برد و هنگام بازگشت به مكه در ((ابواء)) در گذشت و همان جا به خاك سپرده شد. از آن ((ام ایمن )) رسول خدا را با همان دو شترى كه از مكه آورده بودند به مكه بازگرداند.
رسول خدا كه در سال حدیبیه بر ((ابواء)) مى گذشت ، قبر مادر خود را زیارت كرد و بر سر قبر گریست . 
سفر اول شام 
رسول خدا صلى الله علیه و آله نه ساله یا دوازده ساله و به قول مسعودى سیزده ساله بود كه همراه عموى خود ابوطالب كه با كاروان قریش ‍ براى تجارت به شام مى رفت ، رهسپار شام شد. این سفر در دهم ربیع الاول سال سیزدهم واقعه فیل اتفاق افتاد  و چون كاروان به ((بصرى )) رسید، راهبى به نام ((بحیرى )) كه از دانایان كیش مسیحى بود، از روى آثار و علایم ، رسول خدا را شناخت و از نبوت آینده وى خبر داد.
حوادث مهم در دوران جوانى ، قبل از بعثت  
در ترتیب وقوع این حوادث كم و بیش اختلاف است و مسعودى ترتیب و فاصله تاریخى آنها را چنین گفته است : میان میلاد رسول خدا كه در عام الفیل بوده است و ((عام الفجار)) بیست سال فاصله شد.
چهار سال و سه ماه و شش روز بعد از ((فجار چهارم ))، رسول خدا براى ((خدیجه )) رهسپار سفر بازرگانى شام شد. دو ماه و بیست و چهار روز بعد با خدیجه ازدواج كرد.
فجار  
در جوانى رسول خدا صلى الله علیه و آله جنگ فجار، میان قریش و بنى كنانه و بنى اسد بن خزیمه از طرفى ، و بنى قیس بن عیلان از طرف دیگر روى داد. ((نعمان بن منذر)) پادشاه حیره كاروانى با بار پارچه و مشك به بازار ((عكاظ)) فرستاد، در این هنگام ((براض بن قیس )) از بنى كنانه به منظور كشتن وى رهسپار شد و بر او تاخت و او را كشت و چون این قتل در ماه حرام بود ((فجار)) نامیده شد. 
یعقوبى مى گوید: در ماه رجب كه نزد آنان ماه حرام بود و در آن خونریزى نمى كردند، جنگیدند، به این جهت ((فجار)) نامیده شده است ، چرا كه در ماه حرام ، فجورى (گناهى بزرگ ) مرتكب شدند. 
رسول خدا بیست ساله بود كه در ((فجار)) شركت كرد  و جز ((یوم نخله )) در باقى روزها حاضر بود  و جنگ فجار در ماه شوال به پایان رسید.
حلف الفضول 
ابن اثیر از ابن اسحاق نقل مى كند كه : مردانى از ((جرهم )) و ((قطوراء)) كه نامهایشان همه از ماده ((فضل )) مشتق بوده است فراهم شده و پیمانى بسته بودند كه در داخل مكّه ستمگرى را مجال اقامت ندهند و پس از آن كه این پیمان كهنه شد و جز نامى از آن در میان قریش باقى نبود، دیگر بار به وسیله قبایل قریش تجدید شد و قریش آن را ((حلف الفضول )) نامید.
اوّل كسى كه در این كار پیشقدم شد ((زبیر بن عبدالمطّلب )) بود كه طوایف قریش را در دارالنّدوه فراهم ساخت و از آن جا به خانه ((عبداللّه بن جدعان تیمى )) رفتند و در آن جا پیمان بستند. 

behroozraha

شنبه 16/10/1391 - 8:44
اهل بیت


میلاد رسول خدا صلى الله علیه و آله 
در تاریخ ولادت رسول خدا صلى الله علیه و آله اختلاف است : مشهور شیعه هفدهم (ربیع الاول ، 53 سال قبل از هجرت ) و مشهور اهل سنت دوازدهم ربیع الاول است و اقوال مختلف دیگر نیز بیان شده .
كلینى دوازدهم ربیع الاول عام الفیل   (هنگام زوال یا بامداد) و مسعودى : هشتم ربیع الاول عام الفیل پنجاه روز پس از آمدن اصحاب فیل به مكه دانسته اند. 
كلینى مى نویسد: مادر رسول خدا صلى الله علیه و آله در ایام تشریق (یازدهم و دوازدهم و سیزدهم ماه ذى الحجه ) نزد جمره وسطى كه در خانه عبدالله بن عبدالمطلب واقع بود باردار شد  و رسول خدا در شعب ابى طالب در خانه محمد بن یوسف در زاویه بالا به هنگام ورود به خانه در دست چپ واقع مى شود از وى تولد یافت .
ابن اسحاق روایت مى كند: ((آمنه )) دختر ((وهب )) مادر رسول خدا مى گفت كه : چون به رسول خدا باردار شدم به من گفته شد: همانا تو به سرور این امت باردار شده اى ، هرگاه تولد یافت ، بگو: (( اعیذه بالواحد من شر حاسد. )) ((او را از شر هر حسد برنده اى به خداى یكتا پناه میدهم )) سپس او را ((محمد)) بنام ، چون رسول خدا تولد یافت ، آمنه براى عبدالمطلب پیام فرستاد تا او را ببیند، عبدالمطلب آمد و او را در بر گرفت و به درون كعبه برد و براى وى دست به دعا برداشت آنگاه او را مادرش سپرد و براى او در جستجوى دایه برآمد. 
دوران شیرخوارگى و كودكى پیامبر صلى الله علیه و آله 
رسول خدا صلى الله علیه و آله هفت روز از مادر خود ((آمنه )) شیر خورد   و روز هفتم ولادت ، عبدالمطلب ، قوچى براى وى عقیقه كرد و او را ((محمد)) نامید. سپس كنیز ابولهب ((ثویبه )) كه پیش از این ، حمزة بن عبدالمطلب را شیر داده بود، چند روزى رسول خدا را شیر داد. به گفته یعقوبى : ((ثویبه )) جعفر بن ابى طالب را نیز شیر داده است   آنگاه سعادت شیر دادن رسول خدا نصیب زنى از قبیله ((بنى سعد بن بكر بن هوازن )) به نام ((حلیمه )) دختر ((ابوذؤ یب : عبدالله بن حارث )) شد.
حلیمه ، دو سال تمام رسول خدا را شیر داد و در دو سالگى او را از شیر بازگرفت و حضرت در حدود چهار سال نزد حلیمه در میان قبیله بنى سعد اقامت داشت و قضیه ((شق صدر)) در همان جا روى داد   و در سال پنجم ولادت ، حلیمه او را به مادرش بازگرداند. 

behroozraha

شنبه 16/10/1391 - 8:34
اهل بیت

  پدر رسول خدا صلى الله علیه و آله 
عبداللّه بن عبدالمطلب ، مادرش : ((فاطمه )) دختر ((عمرو بن عائذ بن عمران بن محزوم )) است . عبدالله پدر رسول خدا صلى الله علیه و آله در بیست و پنج سالگى وفات كرد. به قول مشهور وفات وى پیش از میلاد رسول خدا روى داد، اما یعقوبى ، این قول را خلاف اجماع گفته و به موجب روایتى از ((جعفر بن محمد)) وفات او را دو ماه پس از ولادت رسول خدا دانسته است . 
به قول واقدى : از ((عبدالله )) كنیزى به نام ((ام ایمن )) و پنج شتر و یك گله گوسفند و به قول ابن اثیر: شمشیرى كهن و پولى نیز به جاى ماند كه رسول خدا آنها را ارث برد.
مادر رسول خدا صلى الله علیه و آله 
((آمنه )) دختر ((وهب بن عبدمناف بن زهرة بن كلاب )) كه ده سال و به قولى ده سال و اندى پس از واقعه حفر زمزم و یك سال پس از آن كه ((عبدالمطلب )) براى آزادى ((عبدالله )) از كشته شدن صد شتر فدیه داد، به ازدواج ((عبدالله )) در آمد و شش سال و سه ماه پس از ولادت رسول خدا  در سفرى كه فرزند خویش را به مدینه برده بود تا خویشاوندان مادرى وى او را ببینند هنگام بازگشت به مكه در سى سالگى در ((ابواء)) وفات كرد.
رسول خدا صلى الله علیه و آله 
محمد بن عبداللّه بن عبدالمطلب (شیبة الحمد، عامر) بن هاشم (عمروالعلى ) بن عبد مناف (مغیرة بن قصى (زید) بن كلاب (حكیم ) بن مرة بن كعب بن لؤ ى بن غالب بن فهر (قریش ) بن مالك بن نضر (قیس ) بن كنانة بن خزیمة بن مدركة (عمرو) بن الیاءس بن نزار (خلدان ) بن معد بن عدنان علیهم السلام . 

behroozraha

شنبه 16/10/1391 - 8:32
اهل بیت


اجداد رسول خدا 
از رسول خدا صلى الله علیه و آله روایت شده است كه فرمود: (( اذا بلغ نسبى الى عدنان فامسكوا. )) ((هرگاه نسب من به عدنان رسید از ذكر اجداد جلوتر خوددارى كنید  )). به این جهت ، شرح حال اجداد پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله را از جد بیستم ، ((عدنان )) شروع مى كنیم .
20 - عدنان : پدر عرب عدنانى است كه در تهامه ، نجد و حجاز تا شارف الشاءم و عراق مسكن داشته اند و انان را عرب معدى ، عرب نزارى ، عرب مضرى ، عرب اسماعیلى ، عرب شمالى ، عرب متعربه و مستعربه ، بنى اسماعیل ، بنى مشرق ، بنى قیدار مى گویند و نسبشان به اسماعیل بن ابراهیم علیه السلام مى رسد.
عدنان دو پسر داشت : ((معدّ)) و ((عكّ)) كه ((بنى غافق )) از ((عكّ)) پدید آمده بودند.
19 - معدّ بن عدنان : ((عدنان )) با فرزندان خویش به سوى یمن رفت و همان جا بود تا وفات یافت . او را چند پسر بود كه معدّ بر همه آنها سرورى داشت . مادر معدّ از قبیله ((جُرهُم )) بود و ده فرزند داشت و كنیه معدّ ((ابوقضاعه )) بود.
به قول ابن اسحاق : معدّبن عدنان چهار پسر به نامهاى ، ((نزار))، ((قضاعه ))، ((قنص )) و ((ایاد)) داشت .
18 - نزار بن معد: سرور و بزرگ فرزندان پدرش بود و در مكه جاى داشت و او را چهار پسر به نامهاى : ((مضر))، ((ربیعه ))، ((انمار)) و ((ایاد)) بود. دو قبیله ((خشعم )) و ((بجیله )) از انمار به وجود آمده اند و دو قبیله بزرگ ربیعه و مضر از نزار پدیدار گشته اند.
17 - مضر بن نزار: دو پسر داشت : ((الیاءس ))  و ((عیلان )) و مادرشان از قبیله ((جرهم )) بود. از رسول اكرم صلى الله علیه و آله روایت شده است كه فرمود: ((مضر و ربیعه را دشنام ندهید، چه آن دو مسلمان بوده اند.  )) ((مضر)) سرور فرزندان پدرش و مردى بخشنده و دانا بود و فرزندانش را ره صلاح و پرهیزگارى نصیحت مى كرد.
16 - الیاس بن مضر: پس از پدر در میان قبایل بزرگى یافت و او را ((سیدالعشیرة )) لقب دادند، سه پسر به نامهاى : ((مدركه ))، ((طابخه )) و ((قمعه )) داشت (نامشان به ترتیب : عامر، عمرو و عمیر است ) و مادرشان ((خندف )) و نام اصلى وى ((لیلى )) بود و قبایلى را كه نسبشان به الیاءس مى رسد ((بنى خندف )) گویند.
قبیله هاى ((بنى تمیم ))، ((بنى ضبه ))، ((مزینه ))، ((رِباب ))، ((خزاعه )) ((اسلم ))، از الیاس بن مضر منفصل مى شوند.
15 - مدركه بن الیاءس : نامش ((عامر))  و كنیه اش ((ابوالهذیل )) و ((ابوخزیمه )) بود. ((مدركه )) چهار فرزند داشت : ((خزیمه )) و ((هذیل ))، ((حارثه )) و ((غالب )).
نسب قبیله ((هذیل )) و ((عبداللّه بن مسعود)) صحابى معروف به ((مدركة بن الیاس )) مى رسد.
14 - خزیمة بن مدركة : مادرش ((سلمى )) دختر ((اسد بن ربیعة بن نزار)) و به قول ابن اسحاق زنى از ((بنى قضاعه )) بود، بعد از پدر حكومت قبایل عرب را داشت و او را چهار پسر به نامهاى : ((كنانه ))، ((اسد))، ((اسده ))، ((هون )) بود.
13 - كنانة بن خزیمه : كنیه اش ((ابومضر)) و مادرش ((عوانه )) دختر ((سعدبن قیس بن عیلان بن مضر)) بود. از ((كنانه )) فضایل بى شمارى آشكار گشت و عرب او را بزرگ مى داشت . فرزندانش عبارت بودند از: ((نضر))، ((مالك ))، ((عبدمناة ))، ((ملكان )) و ((حدال )). قبایل ((بنى لیث )) و ((بنى عامر)) از كنانة بن خزیمه پدید آمده اند.
12 - نضر بن كنانه : مادرش به قول یعقوبى ((هاله )) دختر ((سوید بن غطریف )) و به قول ابن اسحاق و طبرى و دیگران ((برّه )) دختر ((مرّبن ادّبن طابخه )) بود و فرزندان وى : ((مالك ))، ((یخلد)) و ((صلت )) و كنیه اش ((ابوالصلت )) بوده است .
یعقوبى مى گوید: نضر بن كنانه ، اول كسى است كه ((قریش )) نامیده شد و به این ترتیب كسى كه از فرزندان نضر بن كنانه نباشد ((قرشى )) نیست .
11 - مالك بن نضر: مادر وى ((عاتكه )) دختر ((عدوان بن عمرو بن قیس بن عیلان )) و فرزند وى ((فهر بن مالك )) بود.
10 - فهر بن مالك : مادر وى ((جندله )) دختر ((حارث بن مضاض بن عمرو جرهمى )) بود و فرزندان وى : ((غالب ))، ((محارب ))، ((حارث ))، ((اسد)) و دخترى به نام ((جندله )) مى باشند.
9 - غالب بن فهر: مادر وى ((لیلى )) دختر ((سعد بن هذیل )) بود و فرزندان وى : ((لؤ ى )) و ((تیم الادرم )) و فغرزندان تیم بن غالب ، ((بنو اءدرم بن غالب )) معروف شده اند.
8 - لؤ ى بن غالب : مادرم وى ((سلمى )) دختر ((كعب بن عمرو خزاعى )) بود و فرزندانش عبارت بودند از: ((كعب ))، ((عامر))، ((سامه ))، ((عوف )) و ((خزیمه )).
7 - كعب بن لؤ ى : مادر وى ((ماویة )) دختر ((كعب بن قین بن جسر)) بود و فرزندانش عبارت بودند از ((مره ))، ((عدى )) و ((هصیص )) و كنیه اش ((ابوهصیص )) بود.
كعب بن لؤ ى از همه فرزندان پدرش بزرگوارتر و ارجمندتر بود، وى اولین كسى است كه در خطبه اش ((اما بعد)) گفت و روز جمعه را ((جمعه )) نامید، زیرا پیش از آن ، عرب آن را ((عروبه )) مى نامید.
6 - مرة بن كعب : مادر وى : ((وحشیة )) دختر ((شیبان بن محارب بن فهر بن مالك بن نضر)) است و فرزندان وى : ((كلاب ))، ((تیم ))، ((یقظه ))، و كنیه اش ((ابویقظه )) مى باشد.
5 - كلاب بن مّره : مادرش ((هند)) دختر ((سریر بن ثعلبة بن حارث بن (فهر بن ) مالك (بن نضر) بن كنانه بن خزیمه )) است و فرزندانش : ((قصىّبن كلاب )) و ((زهره بن كلاب )) و یك دختر، و كنیه اش ‍ ((ابوزهره )) و نامش ((حكیم )) است .
رسول اكرم صلى الله علیه و آله درباره دو فرزند ((كلاب بن مره )) یعنى : ((قصى )) و ((زهره )) گفت : ((دو بطن خالص قریش دو پسر كلاب اند)).
4 - قصى بن كلاب : مادرش : ((فاطمه )) دختر ((سعد بن سیل )) است و فرزندانش : ((عبدمناف ))، ((عبدالدار))، ((عبدالعزى )) و ((عبد قصى )) و دو دختر و كنیه اش ((ابوالمغیره )) بود.
قصى بزرگ و بزرگوار شد. در این موقع دربانى و كلیددارى خانه كعبه با قبیله ((خزاعه )) بود كه پس از ((جرهمیان )) بر مكه غالب شده بودند و اجازه حج با قبیله ((صوفه )) بود.
((قصى )) زیر بار ((صوفه )) نرفت و پس از جنگى سخت بر آنان پیروز گشت و دست آنان را از اجازه حج كوتاه ساخت ، ((خزاعه )) نیز حساب كار خویش كردند و از قصى كناره گرفتند و سرانجام ((قضى )) امور كعبه و مكه را به داورى ((یعمر بن عوف بن كعب كنانى )) در دست گرفت و از آن روز ((شداخ )) نامیده شد.
((قصى )) مناصب را در میان فرزندان خویش تقسیم كرد، آب دادن و سرورى را به ((عبدمناف ))، ((دارالندوه )) را به ((عبدالدار))، پذیرایى حاجیان را به ((عبدالعزى )) و دو كنار وادى را به ((عبدقصى )) واگذاشت .
قریش از نظر بزرگوارى ((قصى بن كلاب )) مرگ وى را مبداء تاریخ خود قرار دادند.
3 - عبد مناف بن قصى : مادرش : ((حبى )) دختر ((حلیل خزاعى )) است و فرزندانش : ((هاشم ))، ((عبدشمس ))، ((مطلب ))، ((نوفل ))، ((ابوعمرو)) و شش دختر. كنیه اش ((ابوعبد شمس )) و نامش ((مغیره )) و او را ((قمرالبطحاء)) مى گفتند.
2 - هاشم بن عبد مناف : مادرش : ((عاتكه )) دختر ((مرة بن هلال بن فالج )) است و فرزندان وى : ((عبدالمطلب ))، ((اسد))، ((ابوصیفى ))، ((نضله )) و پنج دختر، و كنیه اش : ((ابونضله )) و نامش : ((عمرو)) و معروف به ((عمروالعلى )) بود.
نسب ((بنى هاشم )) عموما به ((هاشم بن عبد مناف )) مى رسد و مادر امیرالمؤ منین علیه السلام ((فاطمه )) دختر ((اسد بن هاشم )) است .
1 - عبدالمطلب بن هاشم : مادرش : ((سلمى )) دختر ((عمرو بن زید بن لبید (بن حرام ) بن خداش بن عامر بن غنم بن عدى بن نجار، تیم اللات بن ثعلبة بن عمرو بن خزرج )) بود و فرزندانش ((عباس ))، ((حمزه ))، ((عبدالله ))، ((ابوطالب )) (عبدمناف )، ((زبیر))، ((حارث ))، ((حجل )) (غیداق )، ((مقوم )) (عبدالكعبه )، ((ضرارابولهب )) (عبدالعزى ) ((قشم )) و شش دختر.
كنیه عبدالمطلب ((ابوالحارث )) و نامش ((شیبة الحمد)) و نام اولش ‍ ((عامر)) بوده است .
عبدالمطلب ، سرور قریش بود و رقیبى نداشت . وى پس از آن كه داستان اصحاب فیل به انجام رسید، اشعارى گفت ك یعقوبى آن را نقل كرده است .
وفات عبدالمطلب ، در دهم ماه ربیع الاول (هشت سالگى رسول اكرم ) سال ششم عام الفیل اتفاق افتاد و صد و بیست سال عمر كرد. قبر او در ((حجون )) واقع شده كه به قبرستان ابوطالب معروف است .  

behroozraha

شنبه 16/10/1391 - 8:28
اهل بیت
حقیقت معراج پیامبر، جز سیر او از مسجدالحرام تا مسجدالاقصی و از آنجا به «سدرةالمنتهی» چیزی نیست از بررسی آیات می توان این حقایق را به دست آورد:
1- اندازه مسافت این سیر ملکوتی
2- زمان این سیر و مقدار آن
3- چه چیزهایی را در این سیر ملکوتی مشاهده کرد؟
استخراج پاسخ این مسائل در گرو نقل متون و ترجمه آیات است.

نخستین آیه سوره اسراء، مربوط به معراج رسول گرامی صلی الله علیه و آله است.
«سبحان الذی أسری بعبده لیلا من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی الذی بارکنا حوله لنریه من آیاتنا انه هو السمیع البصیر؛ منزه است خدایی که شبانگاه بنده خود را از مسجدالحرام تا مسجدالاقصی که اطراف آن را برکت داده ایم، برد، تا آیات خود را نشان او بدهیم؛ به درستی که فقط او شنوا و بینا است.»

و در سوره نجم قسمتی از آیه های 18-5 مربوط به این سیر معنوی و الهی و قسمت دیگر به حادثه نزول وحی در آغاز بعثت است.
«علمه شدید القوی* ذو مرة فاستوی* و هو بالافق الاعلی* ثم دنا فتدلی* فکان قاب قوسین أو أدنی* فاوحی الی عبده ما أوحی* ما کذب الفؤاد ما رای* أفتمارونه علی ما یری* و لقد رآه نزلة اخری* عند سدرةالمنتهی* عندها جنة المأوی* اذ یغشی السدرة مایغشی* ما زاغ البصر و ما طغی* لقد رای من آیات ربه الکبری»
موجود نیرومندی (فرشته وحی) او را تعلیم داده است این معلم قدرتمند (به هنگام نزول وحی) در افق بالا، قد برافراشت، و برای او نمایان گردید، سپس نزدیک شد و در میان زمین و آسمان آویزان گردید و به قدری نزدیک شد که به اندازه دو میدان تیر یا دو سر کمان یا از آن هم کمتر بود این معلم به بنده خدا آنچه باید وحی کند، وحی کرد، ولی آنچه را دید دل آن را تکذیب نکرد. آیا با او در آنچه که دیده است (جبرئیل) به مجادله برمی خیزید؟ یکبار دیگر او را نیز دیده است نزد «سدرةالمنتهی»، نزد آن است جنة المأوی (بهشتی که جایگاه متقیان است)، هنگامی که سدره را پوشاند، دیده منحرف گردید و (از قوانین رؤیت) طغیان نکرد او بعضی از آیات خدا را دید.
آیات یاد شده که در دو فراز نقل شد، اشاره به دو حادثه است و قدر مشترک هر دو این است که پیامبر در هر دو جبرئیل را مشاهده نمود.

فراز نخست مربوط به آغاز نزول وحی است که در آن حادثه، جبرئیل را در افق بالا، با قد برافراشته مشاهده نمود و به او آنچنان نزدیک شد که فاصله میان آن دو به اندازه فاصله دو میدان تیر یا دو سر کمان یا از آن هم کمتر شد، آنگاه فرشته وحی، آنچه را که بنا بود به پیامبر وحی کند، وحی نمود.

فراز دوم از این آیات مربوط به معراج و رؤیت فرشته وحی در این سیر روحانی می باشد او این فرشته را نزد «سدرةالمنتهی» دیده، نه تنها فرشته را دیده، بلکه آیات بزرگ پروردگار خود را نیز دیده، چنانکه می فرماید: «لقد رأی من آیات ربه الکبری» این بخش از آیات مربوط به سیر او در کره خاکی نیست، بلکه به گواه اینکه جبرئیل را کنار سدرةالمنتهی دید، و در نزد سدره، جنةالمأوی قرار دارد، طبعاً این آیات در جهان خارج از کره زمین می باشد.

بنابراین پیامبر صلی الله علیه و آله در سیر خود دو بار آیات خدا را دیده است:
در سیر خود از مسجدالحرام تا مسجدالاقصی، چنانکه در آیه سوره اسراء فرمود: «لنریه من آیاتنا».
در سیر خود از مسجدالاقصی تا سدرةالمنتهی، و در این سیر آیات بزرگ خدا را دیده است.
جالب توجه اینکه قرآن آیاتی را که پیامبر صلی الله علیه و آله در مسیر مسجدالحرام تا مسجدالاقصی دیده، با لفظ " کبری" توصیف نمی کند در حالی که آیاتی را که پیامبر در ادامه آن سیر مشاهده کرده، آیات کبری معرفی می کند و این خود گواه بر آن است که ظرف این آیات مختلف بوده است، آیات نخست در این کره، و آیات دوم در جهان خارج از این کره خاکی بوده است.

البته در این آیات گواهی بر این که سیر دوم به دنبال سیر نخست بوده و این دو سیر، یک جا و در یک زمان انجام گرفته اند، نیست و ممکن است در دو زمان، و به صورت جدا از هم انجام گرفته باشد ولی اگر معراج جسمانی و روحانی آن حضرت بیش از یک بار تحقق نپذیرفته باشد، طبعاً باید سیر دوم به دنبال سیر نخست بوده و مجموعاً در یک شب انجام گرفته باشد.

با توجه به این توضیحات می توان پرسشها را از خود آیات استخراج نمود و چنین است:
الف: مسافت این سیر آفاقی از مسجدالحرام تا مسجدالاقصی و از آنجا تا سدرةالمنتهی که جنةالمأوی در نزدیکی آن قرار دارد، بوده است.
ب: زمان این سیر به گواه لفظ «اسری» که در سیر شبانه به کار می رود، شب بوده ولی چه مقدار از شب را اشغال کرده است، آیات درباره آن ساکت است.
ج: او در سیر، آیات باعظمت خدا را مشاهده کرد آن هم نه همه آیات بلکه به حکم لفظ «من» در جمله «لنریه من آیاتنا» بخشی از آیات خدا را مشاهده نمود.

لفظ «اسری» هرچند بازگوکننده زمان این سیر آفاقی است، و اینکه همگی در شب انجام گرفته است، ولی لفظ «لیلاً» به عنوان تأکید آمده، تا هر نوع شک و ابهام را در زمان آن بزداید و در سخنان عرب این نوع تأکید فراوان است چنانکه می گوید:
«سری لیلی و بت کئیبا؛ شب من سپری شد و به حالت غم و اندوه شب را پایان رسانیدم.»

برخی از نویسندگان غربی به پیروی از برخی مفسران که در سیره ی رسول خدا رقم زده اند در تفسیر و ارجاع ضمایر آیات وارده در سوره نجم دچار اشتباه شده اند و تصور کرده اند که مقصود رؤیت خدا است در حالی که محور بحث در هر دو فراز، جبرئیل امین می باشد و منشأ آن بی دقتی در آیات و پیروی از تفاسیر سطحی است و ما برای رفع این اشتباه بار دیگر به توضیح بخشی از این آیات می پردازیم:
«علمه شدید القوی؛ این معلم دارای عقل و خرد است و در آسمان (به هنگام نزول وحی) قد، برافراشت.»
«و هو بالافق الاعلی؛ در حالی که آن معلم در افق بالا قرار داشت.»
«ثم دنی فتدلی؛ آن معلم پیامبر نزدیک شد و در آسمان آویزان گردید.»
«فکان قاب قوسین أو أدنی؛ آن معلم به اندازه ای نزدیک شد که فاصله او با پیامبر به اندازه دو کمان یا کمتر از آن بود.»
«فاوحی الی عبده ما اوحی؛ آن معلم به بنده خدا (پیامبر) وحی کرد آنچه را که وحی کرد.»

همانطور که ملاحظه می فرمایید جز دو ضمیر (علمه، عبده) که اولی به پیامبر، و دومی به خدا برمی گردد، مرجع تمام ضمایر، « معلم نیرومند » پیامبر است که او را آموزش داد و وحی را آورد و احتمال دارد ضمایر خصوص این جمله به خدا برگردد یعنی خدا به بنده خود وحی کرد آنچه را که وحی کرد .

«جان دیون پورت» پس از بیان مسائلی جمله «دنی فتدلی» را چنین معنی می کند: بالاخره اجازه تقرب به حضور یافت و تا جایی رفت که به اندازه دو کمان تا عرش خدا بیشتر فاصله نداشت.
باید برای این نویسنده دو نکته را تذکر داد:
اولا: آیات سوره نجم از دو بخش تشکیل شده و آیه مورد نظر او مربوط به آغاز نزول وحی است نه معراج، و آیات مربوط به معراج از آیه « و لقد رآه نزلة اخری» آغاز می گردد.
ثانیا: ضمیر «دنی فتدلی» به فرشته وحی برمی گردد نه پیامبر اکرم و مقصود این است که جبرئیل به پیامبر نزدیک شد و در برابر دیدگان او در آسمان قد برافراشت.

قرآن معجزه ی معراج را برای پیامبر صلی الله علیه و آله ثابت می کند، و از آن دفاع می نماید با وجود این چگونه مسیحیان و مقلدان آنان می نویسند "مسلمانان از پیامبر معجزاتی نقل می کنند، اما انسان از مرور در قرآن به شگفت می افتد که از معجزه در آن خبری نیست".
آنان این آیات را چگونه تفسیر می کنند؟
روایات و احادیث اسلامی درباره معراج آن قدر فراوان است که هرگز نمی توان گفت این احادیث و اخبار همگی مجعول و موضوع می باشد.

شگفتی از کسی است که درباره حالات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به خبر واحدی که طبری نقل کرده است استناد می جوید و افسانه غرانیق را گواه بر روح سازش پیامبر می گیرد و یا گفتگوی پیامبر و خدیجه را با ورقه نشانه عدم یقین او می داند اما این احادیث را که همان طبری و غیره به صورت متواتر نقل کرده اند، نادیده می گیرد و به عقیده خویش بر همه قلم سرخ می کشد.

این نوع نویسندگان پیشداوران متعصبی هستند که قبلاً مدعا را ساخته سپس به دنبال دلیل آن می روند و لذا در موردی که با عقیده آنان سازگار است به یک خبر نیز اکتفا می کنند ولی در موضوع دیگر که خلاف آن را اندیشیده اند برای صدها خبر و حدیث ارزشی قائل نمی شوند.
  behrozraha
شنبه 16/10/1391 - 8:22
اهل بیت

در قرآن کریم در چهار آیه کلمه محمد (ص) آمده است: 
     
  مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ وَلَٰكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَیْءٍ عَلِیمًا ﴿الأحزاب: ٤٠﴾   
محمّد (ص) پدر هیچ یک از مردان شما نبوده و نیست؛ ولی رسول خدا و ختم‌کننده و آخرین پیامبران است؛ و خداوند به همه چیز آگاه است! (۳۳: ۴۰)
  وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَآمَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَهُوَ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ كَفَّرَ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَأَصْلَحَ بَالَهُمْ ﴿محمد: ٢﴾   
و کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند و به آنچه بر محمد (ص) نازل شده -و همه حقّ است و از سوی پروردگارشان- نیز ایمان آوردند، خداوند گناهانشان را می‌بخشد و کارشان را اصلاح می‌کند! (۴۷: ۲)
  وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَىٰ أَعْقَابِكُمْ وَمَن یَنقَلِبْ عَلَىٰ عَقِبَیْهِ فَلَن یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئًا وَسَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاكِرِینَ ﴿آل‌عمران: ١٤٤﴾   
محمد (ص) فقط فرستاده خداست؛ و پیش از او، فرستادگان دیگری نیز بودند؛ آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به عقب برمی‌گردید؟ (و اسلام را رها کرده به دوران جاهلیّت و کفر بازگشت خواهید نمود؟) و هر کس به عقب باز گردد، هرگز به خدا ضرری نمی‌زند؛ و خداوند بزودی شاکران (و استقامت‌کنندگان) را پاداش خواهد داد. (۳: ۱۴۴)
  مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَٰلِكَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِی الْإِنجِیلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِیمًا ﴿الفتح: ٢٩﴾   
محمّد (ص) فرستاده خداست؛ و کسانی که با او هستند در برابر کفّار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند؛ پیوسته آنها را در حال رکوع و سجود می‌بینی در حالی که همواره فضل خدا و رضای او را می‌طلبند؛ نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمایان است؛ این توصیف آنان در تورات و توصیف آنان در انجیل است، همانند زراعتی که جوانه‌های خود را خارج ساخته، سپس به تقویت آن پرداخته تا محکم شده و بر پای خود ایستاده است و بقدری نموّ و رشد کرده که زارعان را به شگفتی وامی‌دارد؛ این برای آن است که کافران را به خشم آورد (ولی) کسانی از آنها را که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده‌اند، خداوند وعده آمرزش و اجر عظیمی داده است. (۴۸: ۲۹)

 

behroozraha

شنبه 16/10/1391 - 1:0
اهل بیت

پیمبر   کز  خلایق    برترین  بود                   بدانستی   که  حج  آخرین  بود

 

چو   در  خاک  غدیر  خم رسیدند                   بکردند  صبر  تا مردم  رسیدند  

 

تمام   حاجیان  را   جمع    کردند                  سخن های فصیحش سمع کردند

سپس  دست  علی  بالای سر کرد                  وصیت  کرد و  گفتارش اثر کرد

که هر کس را که  من مولای اویم                 ز  بعد  خود  علی مولاش گویم  

که هرکس دست من بالای اوهست                 ز بعد  من  علی مولای اوهست

وصی   باشد   برایم   هم    برادر                  ولی   بهر   شما   مولا و رهبر

ز   گفتار   نبی    طاعت    نمودند                 تمام   حاضران   بیعت   نمـودند 

 

چو  پیغمبر  برفت   از   دار   دنیا                  دل   مولا   شکست  از کار دنیا

ولی   انداخت   رسم   بی    وفایی                 میان   امت   و   مولا   جدایی !

ضمان  و  بیعت  خود را  شکستند                 ز قدرت  دست  او کامل   ببستند

خلافت  را  ز  دست   او    ستاندند                 شتر  در خانه ای  دیگر نشاندند

ز  دست  او  حکومت   را   گرفتند                 همه   زین   ماجرا  اندر شگفتند 

 

علی کز علم و حکمت هیبتی داشت                خلافت کی به نزدش قیمتی داشت

خلافت  را به  نزدش قیمتی  نیست                 به قدر لنگه کفش کهنه ای نیست

تمام  همّ  و  غمّش  بهر  دین   بود                که  دستورات قرآن کی  چنین بود

سکوتش   بهر  حفظ    دین  اسلام                 که  تا  شاید  بماند  شیعه  را  نام

چنانکه  خاری   اندر چشم  او  بود                و  یا  یک  استخوانی در  گلو  بود

سکوت ازشیرغران بس عجیب است             چرا؟ چون بین یارانش غریب است

بگفــتا    صبر    کردم   بهر     دینم               که  پیغمبر (ص)  بفرمودی   چنینم

 

 حمیدرضا فاطمی

behroozraha

شنبه 16/10/1391 - 0:57
اهل بیت

ماتم جهانسوز خاتم النبیین است
یا كه آخرین روز صادر نخستین است
روز نوحه قرآن در مصیبت طاهاست
روز ناله فرقان از فراق یاسین است
خاطری نباشد شاد در قلمرو ایجاد
آه و ناله و فریاد در محیط تكوین است
هادی طریقت را زندگی بسر آمد
گمرهان امت را سینه ها پر از كین است
پشت آسمان شد خم زیر بار این ماتم
چشم ابر شد پر غم در مصیبت خاتم

(كمپانی)

 

behroozraha

شنبه 16/10/1391 - 0:53
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته