دسته
وبلاگهاي برگزيده
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1759327
تعداد نوشته ها : 1695
تعداد نظرات : 564
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

 

 

در من بگیر بار دگر، ای دم غزل!
من بازگشته‌ام به تو، ای عالم غزل!

ای عالم عزیز که تقدیر روزگار
چندی گرفت از تو مرا، از غم غزل

حالا دوباره آمده‌ام با همان جنون
تا محو و گم شوم در پیچ و خم غزل

من باز گشته‌ام که بگیرم به جد‌ّ و جهد
از دست شاعران جوان پرچم غزل

هان! رفتم از تو، ای من بی‌ذوق‌ پیش از این!
تا بعد از این دوباره شوم محرم غزل

دنیا همه برای تو، بگذار بعد از این
او هم‌دم تو باشد و من هم‌دم غزل

بسیارها و بیشترین‌ها برای تو
من قانعم به قافیه‌های کم‌غزل

پیوند خورده است از آغاز بخت من
با تار و پود قالب مستحکم غزل

از هر طرف که می‌نگری رقص شعله است
در من گرفته سرکش و سوزان دم غزل

 

شاعر ؟؟؟

دسته ها : ادبی - شعر
شنبه سوم 11 1388



کی به سامان برسانند پریشانی‌تان


با جهالت به هم آمیخت مسلمانی‌تان


پرده‌دار حرم عطر و کبوتر شده‌اید


خاک این دولت ناخواسته ارزانی‌تان


بر سر سفرة عشق‌‌اید ولی دست خدا


دوزخی ریخته در کاسة پیشانی‌تان


گوشه‌ای یافتم از حکمت پیران عجم


افعی خفته به گنج است نگهبانی‌تان


کاش می‌کرد ابومسلم آهنگ حجاز


تا برقصاند با تیغ خراسانی‌تان

 

عبدالجبار کاکائی

دسته ها : ادبی - مذهبی - شعر - سیاسی
شنبه سوم 11 1388

عزیز فاطمه ...


ما ایستاده‌ایم سپیدار بگذرد


یلدای برفی از شب تکرار بگذرد


ماه سپید، چادر مه را به سر کند


تا چشمه‌های برف، پری‌وار بگذرد


فوّاره نیست، سرو سپید آبشار نیست


این چشمه قد کشیده که سرشار بگذرد


روزی هزار رود تو را تشنه‌تر شود


روزی هزار چشمه اگر یار بگذرد


روزی هزار مصر، تو را جان فدا کند


یوسف اگر به چشم خریدار بگذرد


چیزی شبیه عشق، دلم را گرفته است


کی این شبان سرد گرفتار بگذرد


این گریه‌های عاشقی از جنس دیگری‌ست


این جا عیار عشق ز معیار بگذرد


از سیم خاردار عزیزان گذشت و رفت


بوی گلی که از سر دیوار بگذرد

 

بیژن ارژن

دسته ها : ادبی - شعر - مهدی نامه
شنبه سوم 11 1388

 

 

با خودم بودم و تنها با خودم بودم و خسته


مث سنگ ناشناسی که زمین دستاشو بسته


فکر دور تو رو داشتن برا من خیلی عجیب بود


حس پروازُ نداشتم آسمون برام غریب بود


مثل گنجیشکای عاشق اومدی و پرکشیدی


آتیش عشقُ به جونِ من دربدر کشیدی


سنگ عاشق نمی تونه رو زمین تنها بمونه


رد گنجیشکُ می گیره تا خودش رو برسونه


اما گنجیشک هراسون حس سنگُ نمی فهمه


عشقُ با بوسه شناخته عشق و جنگ ُ نمی فهمه


من دوسِت دارم ولی حیف روی شاخه‌ها اسیری


تو می تونی مال من شی اگه مثل من بمیری

 

 

عبدالجبار کاکایی

دسته ها : ادبی - شعر
جمعه دوم 11 1388

 

یا ابا صالح ...



چه می‌شود که مرا هم به آسمان ببری


به میهمانی سبز فرشتگان ببری


چه می‌شود که در این قحط عشق و شربت و شعر


مرا به کشف غزلهای مهربان ببری


چه می‌شود که در این ابتدای راه مرا


به روزهای خوش آخر‌الزمان ببری


چه می‌شود که همین جا مدینه‌ات باشد


تو هم برای یتیمان شبانه نان ببری


چه می‌شود که بیایی از این به بعد مرا


به عمق حادثه آن سوی امتحان ببری


چه می‌شود که مرا مثل عاشقان خودت


سه‌شنبه‌های اجابت به جمکران ببری

 

اصغر رجبی

دسته ها : ادبی - شعر - مهدی نامه
جمعه دوم 11 1388



ای در هوای تو جاری، عطر نسیم بهاران


آوای گرم کلامت، پیچیده در کوچه‌ساران


در خانه‌های دل ما، عشق تو مأوا گزیده است


شوف وصال تو برده است، تاب از دل بی‌قراران


با مرغ غم هم‌نواییم، در این کویر عطش‌خیز


ای ابر رحمت به رقص آر، شولای بشکوه یاران


یاران عاشق گذشتند، از مرز سرخ شهادت


بردند داغ فراقت، بر وسعت لاله‌زاران


آهنگ ماندن نداریم با این غم خانمان‌سوز


دوران به کام کلاغان، آتش به جان هزاران


تا چند باید نشستن، در کنج ویرانه‌ی غم


تا چند باید ببینیم، بر گنج‌ها نقش ماران


خون دل از دیده جاری است، مستضعفان جهان را


بر سینه‌شان زخم کاری، از خنجر نابکاران


در عرصه‌ی خون و شمشیر، چون پا نهی بهر پیکار


ریزند سر پیش پایت، از بیم جان تکسواران


در این غروب غم‌انگیز، در غربت زرد پاییز


کِی می‌رسد دستهامان، بر شال سبز بهاران


پیداست این که می‌آیی، غم‌ها ز دل می‌زدایی


آغوش خود می‌گشایی، بر روی چشم‌انتظاران

 

عباس براتی پور

دسته ها : ادبی - شعر - مهدی نامه
جمعه دوم 11 1388

 

تموم شد ترانه
به پایان رسیدم
اگر گریه کردم
اگر دل بریدم

تموم شد ترانه
قلم را شکستم
به کنجی خزیدم
به ماتم نشستم

نوشتم سکوت و
صدا می شنیدی
به هر خط شکستم
تو گفتی ندیدی

می تونستی از تب
ترانه بسازی
دلی رو که بردی
دوباره ببازی

می تونستی ماهُ
به خوابم بیاری
رو پیشونی شب
ستاره بذاری

اگر بی اجازه
تو شعرم نشستی
چرا دل بریدی
چرا دل نبستی

تموم شد ترانه
چشات غرق خوابه
سؤال من از تو
هنوز بی جوابه

 

اهورا ایمان

 

دسته ها : ادبی - شعر
جمعه دوم 11 1388



تو پی کدوم ستاره پشت ابرا خونه کردی


رفتی و چیزی نگفتی گریه رو بهونه کردی


من سوال ساده تو، توجواب مشکل من


ردپای رفتن تو روی صحرای دل من


کوچه وقتی که نباشی رگ خشکیده شهره


ماه تو گوش خونه گفته دیگه با پنجره قهره


سقف دلبستگی بی تو واسه من سایه نداره


دلم از وقتی که رفتی دیگه همسایه نداره


وقتی آسمون شبهام زیر سایه چشاته


وقتی حتی این ترانه رنگ غربت صداته


نمی ذارم این دوراهی سرراه ما بشینه


نمی ذارم این جدایی رنگ فردا رو بگیره


شبو با فانوس اشکت می‌برم به روشنایی


با تو می‌رسم دوباره به طلوع آشنایی


می دونم هرجا که هستی دل تو اهل همین جاست


واسه من و تو اینجا اول و آخر دنیاست

 

 افشین یداللهی

دسته ها : ادبی - شعر
جمعه دوم 11 1388



ای که بوی باران شکفته درهوایت
یاد ازآن بهاران که شد خزان به پایت
شد خزان به پایت، بهار باور من
سایه بان مهرت نمانده برسر من
جزغمت ندارم به حال دل گواهی
ای که نور چشمم در این شب سیاهی
چشم من به راهت همیشه تا بیایی
باغ من! بهارم! بهشت من! کجایی؟

جان من! کجایی؟ کجایی؟ که بی تو دل شکسته ام
سر به زانوی غم نهاده ام، به گوشه ای نشسته ام
آتشم به جان و خموشم چو نای مانده از نوا
مانده با نگاهی به راهی که می‌رود به ناکجا
ای گل آشنا!
بی قرارم بیا
وای از این غم جدایی
باغ من !بهارم !بهشت من کجایی؟

جان من! کجایی؟ کجایی؟ که بی تو دل شکسته ام
سر به زانوی غم نهاده ام به گوشه ای نشسته ام
آتشم به جان و خموشم چو نای مانده از نوا
مانده با نگاهی به راهی که می‌رود به ناکجا
ای گل آشنا!
بی قرارم بیا
وای از این غم جدایی

 

 قیصر امین پور

پنج شنبه اول 11 1388



یه روز یه باغبونی
یه مرد آسمونی
نهالی کاشت میون
باغچه مهربونی

می گفت سفر که رفتم
یه روز و روزگاری
این بوته یاس من
می مونه یادگاری

هرروز غروب عطر یاس
تو کوچه‌ها می‌پیچید
میون کوچه باغا
بوی خدا می‌پیچید

اونایی که نداشتن
از خوبیا نشونه
دیدن که خوبی یاس
باعث زشتی شونه

عابرای بی احساس
پاگذاشتن روی یاس
ساقه هاشو شکستن
آدمای ناسپاس

یاس جوون برگ مون
تکیه زدش به دیوار
خواست بزنه جوونه
اما سراومد بهار

یه باغبون دیگه
شبونه یاسو برداشت
پنهون ز نامحرما
تو باغ دیگه ای کاشت

هزار ساله کوچه ها
پرمی شه ازعطر یاس
اما مکان اون گل
مونده هنوز ناشناس

 

سیدفرید احمدی

 

دسته ها : ادبی - مذهبی - شعر
پنج شنبه اول 11 1388

 السلام علیک یا ابا صالح المهدی ...


در یک بهار سبز خوشایند می‌رسی


یک روز در اواخر اسفند می‌رسی


وقتی که دسته‌دسته کبوتر به اذن عشق


از آسمان فرود بیایند می‌رسی


از نسل ارتفاعی و از پشت آسمان


بی‌هیچ واسطه به خداوند می‌رسی


در این سکوت سرد تو را داد می‌زنم:


پس کی به داد مردم در بند می‌رسی؟


تا یازده ستاره برایت شمرده‌ام


با این حساب با عدد چند می‌رسی؟

 

فاطمه آقابراری

دسته ها : ادبی - شعر - مهدی نامه
سه شنبه بیست و نهم 10 1388
X