جام جم:عقابی كه پر میریزد
«عقابی كه پر میریزد»عنوان سرمقاله روزنامه جام جم
به قلم مهدی فضائلی است كه در آن میخوانید؛عقاب جزو بزرگترین و
نیرومندترین پرندگان جهان است و منظری مغرور و ترسناك با قدرت شكارگری بالا
دارد. در عین حال عقاب، از خطر و خصوصا انسان، سخت گریزان است و بندرت به
آدمی حمله میكند.عقاب سر سفید، نشان ملی آمریكاست و اگر خوب دقت كنیم،
تناسب زیادی بین این كشور با نشان ملی آن میتوان یافت.
آمریكا كه بنا بر روایت مشهور، اتفاقی و بر اثر
اشتباه كریستف كلمب، حدود 520 سال پیش كشف شد و تنها 235 سال سابقه استقلال
دارد، كشور ی ویژه، شگفت و پرتناقضی است. [بر اساس روایت و اسناد مهم
دیگری، در سال 889 میلادی (603 سال قبل از كریستف كلمب) و در دوران حكمرانی
خلیفه مسلمان اسپانیا، عبدالله بن محمد، دریانورد مسلمانی به نام خشخاش بن
سعید بن اسود از قرطبه اسپانیا، كاشف این سرزمین ناشناخته بوده است]
به قول نویسنده كتاب «آمریكاشناسی»، در طول تاریخ،
بیشتر جوایز نوبل اقتصاد، نصیب اقتصاددانان آمریكایی شده است؛ ولی جای تعجب
دارد كه ركود و ورشكستگی اقتصادی دهههای 1930 و 2000 میلادی، پیشبینی
نشده و نیمه پنهان بود. یا بسیاری از جوایز صلح نوبل به دولتمردان آمریكایی
داده شده است، ولی بزرگترین خونریزیها و جنگها در دنیا توسط آمریكا و
در زمان ریاست و مدیریت این افراد، اتفاق افتاده است.
ماجرای تقابل نظام جمهوری اسلامی ایران و آمریكا هم
به همین ویژگیها و تناقضها برمی گردد و ریشههای عمیقی دارد كه از اولین
روزهای شكل گیری نهضت امام خمینی(ره) خود را آشكار ساخت و از زمان پیروزی
انقلاب اسلامی و استقرار نظام جمهوری اسلامی ایران تا امروز همچنان ادامه
دارد.
از جمله فرازهای این رویارویی، تسخیر لانه جاسوسی
آمریكا در 13 آبان سال 1358 بود. واقعه بی سابقهای كه از سوی معمار كبیر
انقلاب اسلامی، «انقلاب دوم» نام گرفت و «انقلابی بزرگتر از انقلاب اول»
ارزیابی شد.
شاید انقلاب دوم از این رو بزرگتر از انقلاب اول
ارزیابی شد كه انقلاب اول، به فرو ریختن نظام وابسته به آمریكا منجر شد اما
انقلاب دوم، هیمنه خود ابرقدرت روزگار یعنی آمریكا را در هم فروریخت. اگر
انقلاب اول، منجر به سقوط نظام دیكتاتوری مورد حمایت آمریكا و غرب شد و
جنبه داخلی داشت ولی انقلاب دوم، ابعادی فراملی داشت و نفی نظام سلطه را
نوید میداد.
لانه جاسوسی آمریكا به تصرف دانشجویان پیرو خط امام
درآمد و حدود 60 مأمور اطلاعاتی، امنیتی و كارمندان سفارت، 444 روز در
اسارت بودند و آمریكا به رغم همه تهدیدات و ارعابهایش و حتی حمله نظامیاش
(ماجرای طبس) راه به جایی نبرد و ابهت این عقاب مغرور در هم شكسته شد.
ماجرای انقلاب اسلامی ایران و از جمله واقعه مهم
تسخیر لانه جاسوسی ثابت كرد اگر دولت و ملتی، در مقابل حتی بزرگترین
قدرتها یكپارچه بایستد، آن هم با توكل به خداوند، پیروز میدان دولت و ملتی
است كه راستقامت، ایستاده است.
عقاب قدرتمند است و در میان پرندگان، عظیمالجثه اما از خطر و خصوصا انسان، سخت گریزان است.
آمریكا، این دولت عقابنشان نیز چنین است، خصوصا آنكه این عقاب پرهایش در حال ریختن است!
كیهان:زندانیان خانم رودهام هنوز زنده اید؟!
«زندانیان خانم رودهام هنوز زنده اید؟!» عنوان
یادداشت روز روزنامه كیهان به قلم محمد ایمانی است كه در آن میخوانید؛این
یادداشت را می توان از شهریور 1323 و از تهران شروع كرد. یا از همین روزها و
از پاریس در استودیوی رادیو فرانسه. یا به واشنگتن رفت و از دفتر كار وزیر
خارجه آغاز كرد كه چهارشنبه گذشته مصاحبه گر شبكه دولتی انگلیس (بی بی سی
پرشین) را به حضور پذیرفت تا شاید از روزن «دیپلماسی مجازی» گرهی را بگشاید
كه از معبر دیپلماسی واقعی دولت آمریكا گشوده نشده است. و نیز می توان
یادداشت حاضر را از آخرالزمان شروع كرد؛ یك روز مانده به پایان تاریخ
بشر...
1- به شهریور 1323 برگردیم. ایران همچنان در اشغال
متفقین است. ارتش بلشویك در شمال ایران خیمه زده است همچنان كه اشغالگران
آمریكایی و انگلیسی از جنوب وارد شده اند. اما بازار روشنفكری خلقی و «توده
بازی» داغ است. آنها كه خیلی روشنفكرند و سر پرشوری دارند، به حزب توده
پیوسته اند. «آل احمد» جوان هم یكی از آنهاست. نماینده اتحاد جماهیر شوروی
سوسیالیستی- كافتارادزه- به تهران آمده است.
برای رهایی خلق ایران؟ خیر. آمده تا همان گونه كه
نفت جنوب در تیول انگلیسی هاست، امتیاز نفت شمال را پشت قباله شوروی كند.
حزب توده تظاهرات راه انداخته است... باقی داستان را «جلال» از جوانی خویش
روایت می كند. «روزگاری بود و حزب توده ای و حرف و سخنی داشت و انقلابی می
نمود و ضداستعمار حرف می زد و مدافع كارگران و دهقانان بود و دعواهایی دیگر
و چه شوری انگیخته بود و ما جوان بودیم و عضو آن حزب بودیم و نمی دانستیم
سر نخ دست كیست و جوانیمان را می فرسودیم و تجربه می اندوختیم. برای خود من
اما روزی شروع شد كه مأمور انتظامات یكی از تظاهرات حزبی بودم كه به نفع
مأموریت كافتارادزه برای گرفتن نفت شمال راه انداخته بودیم.
از در حزب (خیابان فردوسی) تا چهارراه مخبرالدوله
با بازوبند انتظامات چه فخرها كه به خلق نفروختم، اما اول شاه آباد چشمم
افتاد به كامیون های روسی پر از سرباز كه ناظر و حامی تظاهر ما كنار خیابان
صف كشیده بودند كه یك مرتبه جا خوردم و چنان خجالت كشیدم كه تپیدم توی
كوچه سیدهاشم و بازوبند را سوت كردم...». (در خدمت و خیانت روشنفكران،
جلد2، صفحه 175)
برای آل احمد شكستن قالب روشنفكری و آزادی از اسارت
اندیشه، از همین جا آغاز شد. او در همان كتاب «خدمت و خیانت» پرسشی ماندگار
را پیش كشید و نوشت «مولوی در بحبوحه حمله مغول، فرهنگ ملت را حفظ كرد.
آیا روشنفكر امروز جرئت و لیاقت این را دارد كه بنشیند و در مقابل هجوم غرب
كه قدم اول غارتش، بی ارزش ساختن همه ملاك های ارزش سنتی است، چیزی را حفظ
كند یا چیزی به جای آن بگذارد؟».
جلال اهل قلم! چه توقعی داری؟ جرئت سینه سپر كردن
در برابر هجوم غرب، ارزانی همان ها كه تو گفتی. تو بپرس آن قدر جرئت و
حرّیت دارند كه قفس بردگی و بندگی و مرعوب و مسحورشدگی- بگو غرب «زدگی»- را
بشكنند و آقا و نوكر خودشان باشند؟! زندان شكوهمند و پرتبرج لیبرالیسم
مسلط شكسته است و گروه گروه صاحب نظر و روشنفكر تراز مدرنیته، به چون و چرا
و تردید و تشكیك درباره اصالت و كفایت لیبرالیسم پرداخته اند اما از
غربگرایان وطنی كه زمانی قبله برخی معاریفشان، شرق كمونیست بود، كسی جرئت
نمی كند پای از این زندان فكر و روح بیرون بگذارد. تو بگو جلال! كجا رود
كسی كه همه چیز خود را باخته و به این قفس پناه آورده تا از اضطراب وی كم
شود؟ فرو ریختن قفس برای او عین آشفتگی و استرس و هراس است. آنها به بردگی و
بندگی در این آستان عادت كرده اند، حالا چشم بگشایند و ببینند همه ساخته
ها و بافته های ذهنشان فرو ریخته است؟! چه هول انگیز! جلال! درگذر از این
خواهش رنج آور... درگذر! شاید آنها در این زندان به نقطه انجماد رسیده اند.
2- 27 اكتبر .2011 اینجا پاریس، استودیوی رادیو
فرانسه. اینجا پاریس و شانزلیزه و برج ایفلش. اما نه می خواهیم به پاریس
محاصره شده در حومه اش برویم. حاشیه های پاریس هر روز عرصه را بر متن
«جمهوری لائیك» تنگ تر می كند، درست مثل لندن و دقیقاً مثل نیویورك و آن
خیابان وال استریتش كه دیگر نام آن، شكوه بازار سرمایه داری را تداعی نمی
كند. رادیو فرانسه به نقل از یك گزارش پژوهشی مستند كه در فاصله 25 سال و
به شكل تطبیقی تهیه شده، از یك جابه جایی بزرگ خبر می دهد و از خلأیی كه بی
سروصدا و با وجود عربده های گوش خراش اسلام هراسی به آرامی پر می شود.
«ساكنان حوزه پاریس، جای خالی جمهوریت و نیازهای روزمره خود را با اسلام پر
می كنند. اسلام در اطراف پاریس روبه گسترش است. اسلام پناهگاه طبقات
فقیرنشین پاریس محسوب می شود و در فاصله 25 سال، به مثابه مجموعه ای از
ارزش های جایگزین، گسترش و عمق بیشتری یافته است... ارزش های حاكم بر
فرانسه كه قاعدتاً باید سازمان دهنده زندگی اجتماعی باشند، از دور خارج شده
و اسلامی جای آنها را گرفته كه سهل و ساده، خانوادگی و متكی به نیازهای
روزمره است، حركت های جمعی را جهت می بخشد و اخلاق فردی و اجتماعی را تقویت
می كند یعنی درست همان ساز و كارهایی كه ارزش های جمهوریت وعده داده بودند
مستقر كنند و نكرده اند... علایم این پدیده متعددند. از رفت وآمد در مساجد
تا روزه داری در ماه رمضان و اظهار تمایل به خوردن غذاهای حلال، همه و همه
به برپایی مرزهای اخلاقی قابل اتكایی كمك می كنند كه ممنوع را از مجاز و
حرام را از حلال جدا می سازند. اسلام در فقدان و خلأ ارزشهای جمهوری فرانسه
به صحنه آمده است».
آیا از همین طوایف داعیه دار روشنفكری كه طی چند
دهه گذشته به پاریس و لندن و... رفته اند تا مثلا مبارزه كنند یا به نام
مبارزه تعیّش كنند، كسانی پیدا می شوند كه غیر از كوبیدن در سرویس های
اطلاعاتی فرانسه و انگلیس یا وزارت خارجه آنها، سری هم به خیابان و مردم
(متن به حاشیه افتاده و شوریده بر سرمایه داری) بزنند؟ نمی گوییم هیچ آزاده
ای در میان آنها وجود ندارد. اما اگر در پایتخت های اروپایی و آمریكایی،
كسانی از اپوزیسیون ادعای شرافت و حریت و آزاداندیشی شان می شود، دستی به
قلم و كیبورد ببرند و از روی سرمشق آزادی جلال آل احمد، مشق كنند. یا نه،
اگر خیلی مدعی اند، خود سرمشق شوند و بنویسند كه ایمان خلل ناپذیر ما به
لیبرالیسم و كاپیتالیسم غرب، ترك های اساسی برداشته است. البته از طایفه
دیگر كه قبله شان، شكمشان یا پایین تر است، توقعی نیست. آنها در جبریت و
دترمینیسمی گرفتارند كه جز جناب ملك الموت نمی تواند نقطه پایانی بر آن
بنهد. چنین بردگانی به مراتب ناخوش احوال تر از اربابان هستند.
3-خانم هیلاری دایان رودهام- یا همان كه باید با
نام همسر نه چندان وفادارش «كلینتون» معرفی شود- چهارشنبه گذشته از پنجره
تلویزیون بی بی سی، هم از جانبداری دولت متبوعش نسبت به اپوزیسیون جمهوری
اسلامی سخن گفت و هم اینكه؛ دو سال پیش از درون جنبش اعتراضی این صدا شنیده
شد كه «آمریكا باید مواظب باشد طوری عمل نكند كه عامل و حامی اصلی جنبش
جلوه كند، چون در آن صورت اعتبار جنبش و امنیت هواداران آن به خطر می
افتد». در واقع او و طرف حساب وی در اپوزیسیون، همراه بودند و توافق كامل
داشتند اما هر دو معتقد بودند این هم پوشانی و حمایت نباید به چشم بیاید و
ضد كاركردی عمل كند. با این حال نه مصاحبه گر بی بی سی و نه هیچ یك از
اعضای اپوزیسیون مورد حمایت واشنگتن، جرئت نكردند بپرسند خانم وزیر خارجه
آمریكا! از خیابان های آمریكا و نیویورك چه خبر؟! شاید حیا به خرج دادند و
نخواستند در امور آمریكا دخالت كنند. مرحبا به این شرم و حیا! اما آیا
انتظار زیادی است اگر توقع داشتیم كسی از زعمای همین ها، سینه خود را بالا
بیاورد و صدای خود را صاف كند و بگوید خانم دایان رودهام! حمایت تان ارزانی
خودتان! شما كجا را آباد كرده اید كه بخواهید وطن ما را آباد كنید؟! كسی
چنین می تواند بپرسد كه آلوده مراحم ملوكانه نشده باشد. به تعبیر جناب
مولوی؛
دوش چه خورده ای بتا، راست بگو نهان مكن
چون خمشان بی گنه، روی بر آسمان مكن
باده خاص خورده ای، نقل خلاص خورده ای
بوی شراب می زند، خربزه در دهان مكن
حیف است این را هم نگوییم و بگذریم كه اگر آمریكا
نفس شفابخشی داشت، اول خود را از انواع گرفتاری های لاعلاج داخلی و خارجی
شفا می داد و بعد هم به داد حسنی مبارك و بن علی و قذافی و دیگران می رسید
كه نرسید. زمامداران آمریكا اگر نسخه شفابخشی داشتند، 50 میلیون كارتن خواب
و 48 میلیون محتاج یك وعده غذای روزانه را تقدیم بشریت نمی كردند.
4-دور از حقیقت حرف نمی زند آخرین زمامدار شوروی
كمونیستی- میخائیل گورباچف- كه می گوید دیدن وخامت حال جبهه سرمایه داری و
جنبش وال استریت در آمریكا، او را به یاد خاطرات و رویدادهای پیش از
فروپاشی شوروی انداخته است. 20 سال پیش شعبه كمونیستی ماتریالیسم غرب در
حالی آوار شد و فرو ریخت كه ظاهراً در اوج شكوه و قدرت قرار داشت و فقط
ماشین نظامی آن در افغانستان به گل نشسته بود. حالا هم شعبه لیبرال-
كاپیتالیستی ماتریالیسم غرب، از درون درپیچ و تاب است. زمین زیر پای غرب
غرّش می كند و می لرزد. از درون و بیرون می لرزد. بی تعادلی رفتارهای
آمریكا و غرب نیز از همین بی ثباتی زمین زیر پای آنهاست. جبریت جباریت و
استیلای غرب شكاف برداشته است. تمام حیله ها و ترفندهای آنها علیه جهان
اسلام، علیه خود آنان كمانه كرده است.
مكرهای آنان علیه خود همان ها عمل می كند مانند
پیكر بیماری كه سرطانی شود و گلبول های محافظ آن تبدیل به گلبول های دشمن و
مهاجم شوند. بزرگان امپراتوری غرب در حالی كه هنوز ملك الموت را ندیده
اند، وضعیت قفل شدگی و تسلیم و بی ارادگی پیش از قبض روح را تجربه می كنند.
باید كه باور كنند فراتر از ماده، معنا و غیبی كه حقیقت حیات است وجود
دارد.
5-اینجا كه بشر ایستاده است، به یك معنا آخرالزمان
هم هست یا یكی دو قدم مانده تا صبح آن روز بزرگ كه آفتاب از پس قرن ها
ابرگرفتگی رخ عیان می كند. وعده حق این است؛ اگر از عمر زمین حتی یك روز
باقی مانده باشد خداوند آن روز را آن قدر وسعت می دهد تا موعود الهی ظهور
كند و زمین را پس از آن كه پر از ستم و ظلم شده، از عدل و داد پر كند. گویا
تردید داشتند كه می پرسیدند مگر می شود زمین انباشته از ستم و تحت سیطره
جباران، دوباره رخسار عدالت را ببیند؟ و در پاسخ همین تردیدها بود كه صادق
آل محمد(ع) فرمود: «اما واللّه لیدخلنّ عدله جوف بیوتهم كما یدخل الحرّ و
البرد. به خدا سوگند عدالت خود را وارد درون خانه های آنان می كند همان
گونه كه گرما و سرما داخل می شود» (جلد 25 بحارالانوار، صفحه 236). جهان ،
بشارت بهار را در شدت زمستان استبداد سلاطین فاسد خاورمیانه، یكی پس از
دیگری دید. و دید كه زمزمه بهار به سراسر دنیا كشیده شده است.
بشر مختار بوده برای نوشتن داستان آزادی از هر كجا
كه می خواهد شروع كند اما مختار نیست این قصه را هر كجا كه میلش كشید، به
سر آورد. سرانجام این ماجرا، یكی بیش نیست حتی اگر ابوجهل ها و ابوسفیان ها
انكار كنند. آنها نیز روزی طنین «اذا جاء نصرالله و الفتح» را خواهد شنید.
منكران را یارای انكار بهار تا همیشه نیست.
جمهوری اسلامی:گزارش كمیسیون اصل 90لازم اما ناكافی
«گزارش كمیسیون اصل 90لازم اما ناكافی»عنوان
سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است كه در آن میخوانید؛روز گذشته سرانجام و
پس از حدود یك ماه از انتشار گسترده خبر تخلف مالی بیسابقه در نظام
اقتصادی كشور، گزارشی از روند وقوع این تخلف و تقصیرات و قصورهائی كه منجر
به بروز چنین سوءاستفاده بزرگی شده است توسط كمیسیون اصل 90 مجلس شورای
اسلامی در صحن علنی خوانده شد.
با مروری بر محتوای این گزارش نسبتاً مفصل نكاتی به
ذهن میرسد كه تذكر نسبت به آنها و آگاهی افكار عمومی نسبت به این تذكار
خالی از فایده نیست.
الف - نفس این عمل یعنی رسیدگی به چنین تخلف بزرگی
در نظام اقتصادی ایران، تهیه گزارش از عوامل مقصر و حامیان آنان و ارائه
گزارشی به افكار عمومی از تریبون مجلس شورای اسلامی، اقدامی شایسته و قابل
تقدیر است. اگرچه نمایندگان مجلس به عنوان وكلای مردم از نظر قانونی و شرح
وظایف خود، موظف به نظارت بر عملكرد تمامی دستگاهها و نهادها هستند و از
این رو، تهیه گزارش از تخلف اخیر، از وظایف آنان به حساب میآمد، اما
تجربیات تلخ گذشته كه در آنها با وجود علنی شدن برخی تخلفات، نمایندگان
مجلس جدیت لازم را برای رسیدگی به آنها به خرج ندادند یا خواستند و
نتوانستند، باعث میشود پیگیری مجلس در مورد تخلف اخیر نقطه عطفی تلقی
گردد.
ب - مرور آن بخش از گزارش كمیسیون اصل 90 مجلس كه
به بررسی سابقه شكل گیری گروه مالی آریا میپردازد، به روشنی نشان میدهد
كه وجود برخی بسترهای اقتصادی، تصویب و اجرای برخی قوانین ناقص، نادرست و
ناهمخوان با واقعیات اقتصاد ایران، زمینه و جذابیت لازم را برای وقوع جرم
فراهم آورده است. به عنوان مثال نادیده گرفتن شرایط اقتصادی كشور در مورد
نرخ سود تسهیلات بانكی و اصرار بر كاهش دستوری آن، عدم تدوین قوانین دقیق
در مورد گشایش اسناد اعتباری ریالی و حتی اجرای ناقص قانون مبارزه با پول
شوئی طی سالهای اخیر، سوءاستفاده كنندگان را با جذابیتهای فراوانی روبرو
كرده بود كه متأسفانه وجود بسترهای مناسب هم به آنها كمك میكرد. از این رو
شایسته و بایسته است در مراحل بعدی به شناسایی این خلأها، برطرف كردن آنها
و همچنین مقصران بوجود آمدنشان هم پرداخته شود.
ج - در حدود یك ماهی كه از انتشار خبر وقوع تخلف
اخیر سپری شده، رسانهها به فراخور وظایف خود، اسناد و مداركی را دال بر
اعمال نفوذ، سفارش و همكاریهای فراقانونی برخی مقامات و مسئولان با
متخلفان بزرگ در پرونده اخیر منتشر كردهاند كه بسیاری از این اسناد هرگز
تكذیب نشدند چرا كه كاملاً واقعی هستند. در این اسناد به وضوح، دستورات و
زیرنویسهایی وجود دارد كه نشان دهنده حمایت مقامات بالاتر از حد وزرا و
رئیس بانك مركزی به زیردستان خود مبنی برهمكاریهای فراقانونی با متخلفان
پرونده اخیر است. با این حال، در گزارشی كه روز گذشته در صحن علنی مجلس
قرائت شد، اشارهای به این دستورات غیرقانونی و صادر كنندگان آنها نشده
بود.
البته ممكن است بنابر شنیدهها نسخههای دیگری كه
توسط كمیسیون اصل 90 تهیه شده، حاوی این نامها و دستورات باشد كه به
فراخور مصلحت از ارائه آن در صحن علنی خودداری شده است، اما این سئوال و
ایراد به چنین اقدامی وارد است كه افكار عمومی كه در یك ماه گذشته به صورت
كامل در جریان گستردگی تخلفات و نقش برخی مقامات در آن قرار گرفته، تا چه
حد با شنیدن نسخه قرائت شده از گزارش كمیسیون اصل 90 قانع میشود؟ آیا این
گزارش كه در آن به نام بردن از وزیر اقتصاد، رئیس كل و قائم مقام بانك
مركزی و برخی معاونان و مدیران میانی اكتفا شده است، پاسخگوی مطالبه افكار
عمومی خواهد بود؟
د - و نكته پایانی اینكه، حال كه به استناد گزارش
كمیسیون اصل 90 مجلس، معاونان وزیر اقتصاد و رئیس كل بانك مركزی در وقوع
این تخلف به علت كوتاهی در انجام وظائف، مقصر هستند، آیا باید به بركناری
مقامات میانی بسنده كرد یا شایسته این است كه پیگیریها تا سرچشمههای
تخلفات دنبال شود؟
آنچه در این زمینه مهم است اینست كه همچون بسیاری از
موارد گذشته، دانه درشتها از تعقیب و مجازات مصون نمانند كه اگر چنین شود
افكار عمومی بهیچوجه قانع نخواهد شد. از نظر مردم، مجازات یك دانه درشت از
تعقیب و مجازات یكصد نفر از عناصر دون پایه و میانی مهمتر و مؤثرتر است.
مردم با مشاهده قاطعیت دستگاههای نظارتی و قضائی و
بدون ملاحظه عمل كردن آنها در برخورد با عناصر اصلی و كلیدی است كه به
واقعی بودن برخوردها اعتقاد پیدا میكنند، اعتمادشان به مسئولان نظام بیشتر
میشود و به كارائی نظام جمهوری اسلامی خوشبینتر میشوند. بنابر این،
ماجرای فساد عظیم بانكی و اختلاس سه هزار میلیارد تومانی در عین حال كه
موجب نگرانی شده، فرصت مناسبی نیز برای مسئولان فراهم كرده تا با برخورد
قاطع و بیملاحظه با عناصر اصلی، كارائی نظام جمهوری اسلامی را در مبارزه
با فساد و سالم سازی جامعه به اثبات برسانند.
رسالت:جنگ نرم ایران در منطقه
«جنگ نرم ایران در منطقه»عنوان سرمقاله روزنامه
رسالت به قلم حنیف غفاری است كه در آن میخوانید؛هزینه های حضور ایالات
متحده آمریکا و ناتو در خاورمیانه به صورت تصاعدی افزایش یافته است .بخش
عمده ای از این هزینه ها از سوی استراتژیستهای غربی مورد محاسبه قرار
نگرفته است .شهروندان آمریکایی و اروپایی دیگر این حقیقت تلخ را دریافته
اند که در شرایط بحران اقتصادی، مالیاتهای سنگین پرداخت شده از سوی آنها
خرج ماجراجویی های ناتو در شمال آفریقا و آسیای جنوب غربی و شبه قاره هند و
...می شود.
آمریکا و ناتو از آغاز دومینوی سقوط دیکتاتورهای
عربی وابسته به غرب تا کنون حضور سخت خود در منطقه را ادامه داده اند.از
سوی دیگر،جمهوری اسلامی ایران با متانت و اطمینان خاطر کامل نظاره گر
تحولاتی است که در کشورهای اسلامی و عربی رخ می دهد.ایران اسلامی بدون
اینکه با بالگردهای خود بر فراز لیبی و دیگر کشورهای منطقه مانور دهد نسبت
به تاثیرگذاری فرهنگی انقلاب اسلامی در میان سایر ملتهای منطقه و ظهور
خاورمیانه ای به دور از دخالت قدرتهای بزرگ در آینده ای نزدیک ایمان دارد .
واقعیت امر این است که خاورمیانه هم اکنون تشنه
معنویت و عقلانیت است .ترکیب این دو چیزی جزاشتیاق به اسلام سیاسی نخواهد
بود.مسلمانان طی دهه های اخیر تبعات غیبت اسلام از صحنه سیاسی کشورهای خود
را مشاهده کرده اند .از این رو در کنار عبارت "الشعب یرید اسقاط
النظام"فریاد "الله اکبر"نیز در همه کشورهای مسلمان طنین انداز شده است .
بی دلیل نیست که بر اساس تحقیق موسسه "پیو" اکثر
مصری ها خواستار لغو معاهده کمپ دیوید هستند.همچنین بی دلیل نیست که
شهروندان لیبیایی پس از تحمل سالها دیکتاتوری، خونریزی و خشونت رژیم قذافی
بار دیگر در خیابانهای طرابلس و بن غازی فریاد استقرار حکومت اسلامی را سر
می دهند.فراتر از این موارد،شهروندان تونسی در اولین انتخاباتی که پس از
سقوط زین العابدین بن علی گماشته غرب و دیکتاتور سابق این کشور برگزار شده
است با حضوری گسترده و مثال زدنی آرای خود را به سود اسلامگرایان به صندوق
ریختند.
آیا اینها گواهی بر نهادینه شدن بیداری اسلامی در
قلوب ملتهای منطقه نیست؟غرب در چنین شرایطی در صدد است تا بیداری اسلامی
شکل گرفته در منطقه را در نقطه ای خاص متوقف نموده یا با ایجاد ترکیبهایی
ساختگی مانند اسلام سکولار و....مانع از استمرار این حرکت مقدس شود.اما
آمریکا و ناتو این روزها بیش از هر زمان ناتوان دیده می شوند.قیام صد نفره
نیویورکی ها در انتهای خیابان وال استریت به قیامی میلیونی در همه ایالات
آمریکا و حتی کشورهای اروپایی تبدیل شده است.
به عبارت بهتر،قیام وال استریت نقطه آشکار ساز
فرسودگی نظام کاپیتالیسم محسوب می شود.تئوریسینهای اقتصادی وابسته به نظام
سرمایه داری که سیاستمداران غربی طی دهه های اخیر از آنها به عنوان سوپاپ
اطمینان و نقطه آرامش خود نام می بردند از سال 2006 تا کنون عملا قدرت
نسخه پیچی برای سرمایه داری رو به اضمحلال را از دست داده اند.
اوباما ،سارکوزی،مرکل و کامرون که در جریان انقلاب
مصر با نگرانی اخبار مربوط به تجمعات مردم در میدان التحریر قاهره را دنبال
می کردند،امروزه با هزاران پلاکاردی مواجه هستند که میادین اصلی غرب را به
میدان التحریر تشبیه می کند.با مرتب کردن گزارهها و واقعیات موجود در
منطقه نتیجه ای جز این حاصل نمی شود که "غرب بحران زده با حضور سخت و
حداکثری خود در خاور میانه نمی تواند از بیداری اسلامی شکل گرفته در منطقه
جلوگیری کرده یا حتی شکل آن را تغییر دهد".
در چنین شرایطی اظهارات هیلاری کلینتون و دیگر
مقامات آمریکایی در خصوص نحوه مواجهه با ایران اسلامی و دیگر کشورهای منطقه
بیش از هر زمان دیگر مضحکانه جلوه می کند.مقامات کاخ سفید که در دو مرحله
مهار بیداری اسلامی و تغییر شکل آن احساس ضعف و استیصال نموده و از سوی
دیگر ،خود را از درون مضمحل و ناتوان می یابند بار دیگر روی به رسانه ها و
تبلیغات سیاسی همیشگی خود آورده اند .از این رو حرجی بر هیلاری کلینتون و
باراک اوباما نیست!
در نهایت اینکه حضور سخت ایالات متحده و ناتو در
خاورمیانه که با توجیهات رسانه ای و سیاسی مقامات کاخ سفید و کشورهای غربی
همراه است یکی از آخرین حلقه های سریال سقوط غرب و کاپیتالیسم محسوب می
شود."اقتصاد ویران"،"ملت بی اعتماد"و"سیاست خارجی ماجرا جویانه"سه نقطه
تشکیل دهنده مثلثی هستند که آمریکا به دستان خود آن را ایجاد کرده است.آیا
تشکیل این مثلث،که اتفاقا حالتی نامرئی نداشته و کلیت وجود آن کاملا ملموس
است،نتیجه ای جز سقوط و تباهی برای واشنگتن و متحدان آن خواهد داشت ؟
امروز بر کسی پوشیده نیست که حضور نرم جمهوری
اسلامی ایران در منطقه با حضور سخت ناتو و غرب غلبه دارد.این غلبه در
اجتماعات عظیم ملت های منطقه در مبارزه با استبداد و استعمار قابل مشاهده
است.حتی صدای این حضور را می شود در فریادهای گفتمان جنبش تسخیر وال استریت
هم شنید.
سیاست روز:كیفیت را در کنار کمیت دریابید!
«كیفیت را در کنار کمیت دریابید!»عنوان سرمقاله
روزنامه سیاست روز به قلم حسن اختری است كه در آن میخوانید؛برگزاری
نمایشگاه بینالمللی مطبوعات و خبرگزاریها فرصت مغتنمی است که رسانههای
مکتوب و دیجیتالی (سایبری) عملکرد یکسله خود را در معرض دید و قضاوت
مخاطبین خود ـ بازدیدکنندگان ـ بگذارند. این حرف به معنی عدم ارتباط و
بیتوجهی به نظر خوانندگان در طول سال نمیتواند باشد. چرا که هدف غایی هر
رسانهای از تولید مطلب، خبر و گزارش گرفته تا مقاله و یادداشت و ... در
واقع پاسخ به خواستهها و نیازهای مخاطبان است. هیجدهمین نمایشگاه
بینالملل مطبوعات و خبرگزاریها که از سوم تا دهم آبانماه جاری در مصلای
تهران برقرار میباشد از ویژگیهایی برخوردار است که به برخی از آنها
پرداخته میشود.
۱ـ فضای تخصیص یافته به نمایشگاه امسال نسبت به
سالهای قبل از وسعت بیشتری برخوردار است که این را میتوان در مساحت
غرفهها و فضاهای عمومی نمایشگاه ملاحظه نمود و آراستگی نمایشگاه قابل
قبولتر از گذشته به نظر میرسد.
۲ـ حضور معاونت مطبوعاتی و عوامل اجرایی نمایشگاه
از واپسین روزهای آغاز به کار نمایشگاه از ویژگیهای دیگر هیجدهمین
نمایشگاه بینالمللی مطبوعات و خبرگزاریها بوده که نشان میدهد که مدیریت
امسال از اشرافیت لازم و کافی در امور اجرایی برخوردار است. جا دارد به
تمام کارکنان زحمتکش که در برپایی و اداره امر این نمایشگاه را برعهده
دارند گفت «خدا قوت و دست مریزاد»
۳ـ اختصاص مبلغ پنج میلیارد ریال از
یارانه مطبوعات در قالب بن خرید مطبوعات در جریان برگزاری نمایشگاه را باید
به فال نیک گرفت که سرآغازی است بر تجدیدنظر در پرداخت یارانههای حمایتی
از نشریات. در دولتهای قبل یارانه تخصیصی که پرداخت یارانه به علت هزینهبر
بودن فعالیتهای فرهنگی در تمام دنیا متداول است را به نهادههای
انتشارات مثل کاغذ و فیلم و زینک اختصاص داده و از آن طریق پرداخت
میکردند.
این خود عامل مهمی شده بود که صاحبان نشریات با
اعلام شمارگان (تیراژ) واهی برای نشریه خود اقدام به دریافت سهمیه کاغذ و
فیلم و زینک نمایند. خیلی از نشریات نیز به لحاظ رعایت مسائل اخلاقی و
اجتناب از دروغگویی و یا خلاف واقع نویسی و یا کلا به لحاظ برخی ملاحظات
سیاسی و اجتماعی از بیان شمارگان واقعی مطبوعه خویش خودداری ورزیده و عطای
یارانه را به لقایش میبخشیدند.
در دولت نهم به جای تخصیص سهمیه نهاده اقدام به
پرداخت نقدی یارانهها به نشریات نمود گرچه اصحاب مطبوعات به ناچار از قبول
آن بودند و هستند. اما این نوع پرداخت نقدی قلم به مزدی تلقی میگردد که
در فرهنگ عمومی و در بین عامه مردم تعبیر زیبایی نیست و از طرفی گرچه
کمکهای مالی به نشریات مرحمی بر آلام آنهاست اما تاثیری در بالا بردن
تعداد مخاطبین نمیتواند داشته باشد. حرکت اخیر معاونت محترم مطبوعاتی در
نحوه تخصیص یارانه به بن خرید مطبوعات شروع مبارکی است که یقینا از طرف
رسانهها مورد استقبال واقع خواهد شد. و بهتر آن خواهد بود که در آینده به
جای بن خرید مطبوعات، با سازوکار معینی شرکتهای توزیع از طرف وزارت فرهنگ و
ارشاد اسلامی ماموریت یابند تا شمارگانی را از کلیه نشریات منتشر شده
خریداری کرده و در اختیار مراکز عمومی و حتی خصوصی قرار دهند. تا ضمن بالا
رفتن آگاهیهای عمومی فرهنگ روزنامهخوانی نیز توسعه و گسترش یابد.
۴ـ با گردش در محوطه نمایشگاه و بازدید از غرفهها
حس غریبی به انسان دست میدهد که حاکی از رنجی است که رکن چهارم دموکراسی
در کشورهای در حال توسعه ازجمله ایران میبرند که ریشه در اقتصاد دولتی
دارد و آنهم عدم وجود رقابت و عدم توزیع عادلانه فرصتها بین رسانههای
مستقل و خصوصی ـ اگر رسانهای مستقل یافت شود یا رسانههای غیر خصوصی که به
نحوی از بودجههای عمومی و یا دولتی تامین میگردند میباشد. در دولتهای
مختلف یا گرایشات متفاوت اسامی رسانهها جابجا شده است اما در ماهیت آنها
تغییری نکرده است. این نابرابری و یا به عبارتی بیعدالتی را میتوان در
جانمایی غرفهها، فضاهای تخصیص داده شده و نوع دکوراسیون آنها به وضوح
مشاهده کرد. اگرچه مسئولان اجرایی نمایشگاه قسم و آیه بیاورند که انتخاب
جانماییها به قید قرعه بوده و یا با اولویت مراجعه کنندهها تعیین شده
است. اما کدام عقل سلیمی است که باور کند آنچه که عیان است چه حاجت به بیان
است.
۵ـ همانطور که گفته شد حضور مجریان در نمایشگاه از
نظر اجرایی و کمی در خور تحسین است اما انتظار بیشتر در کیفیت بخشی و بالا
بردن محتوای برنامهها در نمایشگاه است برگزاری میزگردها و جلسات مناظره
صاحبنظران در مسائل فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و همچنین نشستهایی
بر آسیبشناسی جریان اطلاعرسانی و ایضا برقراری کارگاههای آموزشی تخصصی
روزنامهنگاری متعهد و حرفهای میتواند به غنای نمایشگاه و محتوای آن
بیفزاید.
مردم سالاری:اما و اگرهای تولید، اجتناب از جزئی نگری در اقتصاد
«اما و اگرهای تولید، اجتناب از جزئی نگری در
اقتصاد»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم یحیی آل اسحاق است كه در
آن میخوانید؛واقعیت این است که در حال حاضر اقتصاد ایران با سر فصل هایی
نظیر تورم، تحریم و رکود در صنعت دست و پنجه نرم می کند. تمامی این سرفصل
ها به واسطه سیاست هایی است که می توان آن را با صفت نامتعادل بودجه ای و
پولی جمع بست تا نمایان شود. مشکلات پیش روی تولید کشورمان در حالی روبه
افزایش است که هر کدام از این موانع به تنهایی در کشورهای توسعه یافته
چالشی بزرگ خوانده شده و مسوولین را به رفع سریع آن وامیدارد.
به عنوان نمونه مسائل بانکی و سیستم انقباضی دولت
در ارائه تسهیلات و هدفمندسازی یارانه ها برمشکلات بخش تولید بیش از پیش
افزوده است. بالا رفتن قیمت تمام شده ناشی از آزاد سازی یارانه حامل های
انرژی در شرایطی که بنگاه های تولیدی جهان در یک رقابت تنگاتنگ سعی در
کاهش قیمت محصولات خود دارند عرصه رقابت با محصولات مشابه خارجی را برای
تولیدات ایرانی سخت و سخت تر می کند.
برخلاف ادعای مسوولین دولتی ، تبعات ناشی از
هدفمندی به قدری است که هم اکنون بسیاری از واحدهای انرژی بر از ادامه حیات
خود بازمانده و دیگر واحدها نیز علاوه بر پرداخت هزینه های گزاف برای
مصارف سوخت و انرژی، ناچار به تهیه مواد اولیه خود با قیمت های بسیار بالا
هستند. البته مشکلات به همین جا ختم نمی شود زیرا نحوه اجرایی شدن بسته های
حمایتی نیز هم اکنون با چالش های بسیاری مواجه است . از جمله این مسائل
نگاه و استنباط متفاوت در ارایه تسهیلات و بازپرداخت یارانه ناشی از
هدفمندی است. به طوری که مسوولان دولتی بر این باورند که ارائه تسهیلات
ارزان قیمت همان بازپرداخت 30 درصد از درآمد آزاد سازی یارانه حامل های
انرژی به بخش خصوصی است. این در حالی است که فعالان اقتصادی صراحت قانون
در پرداخت مستقیم یارانه را مورد تاکید قرار می دهند .
از سوی دیگر امروز شاهدیم که پس از هدفمندی یارانه
ها، تقسیط مجدد بدهی تسهیلات واحد های تولیدی را به عنوان حمایت از
تولیدکنندگان مطرح کرده اند! به راستی مشکلات تولید کننده ای که توان
بازپرداخت تسهیلات را ندارد، با تقسیط مجدد یا حتی بخشودگی کامل بدهی مرتفع
می شود؟ پاسخ این سوال روشن است. باید شرایط کسب و کار را اصلاح کنیم. به
همین منظور به نظر می رسد معافیت پرداخت مالیات و حق بیمه برای مدتی مشخص
راهکار مناسب تری باشد. در مجموع باید بگویم که هم اکنون یک شاخص واحد در
ارائه تسهیلات وجود ندارد ولی ای کاش مشکلات به همین موارد ختم می شد.
با توجه به مقدمات ذکر شده می توان اظهار داشت که
در شرایط حاضر اجرایی نشدن بسته های حمایتی بخش تولید تنها جز» کوچکی از
مشکلات این بخش است هرچند که سیستم قطره چکانی دولت در ارائه تسهیلات به
این بخش و عدم اجرای قانون بر این مشکلات دامن زده است. البته ناگفته
نماند که بسیاری از تولیدکنندگان کشور هیچ تمایلی برای دریافت تسهیلات
ندارند، چرا که توان آنان برای بازپرداخت توامان اصل و فرع تسهیلات پایین
است.
کسانی می توانند از تسهیلات استفاده کنند که
بتوانند برنامه ای کاربردی برای میزان و نرخ فروش و میزان هزینه داشته
باشند. از طرفی، تفاوت این دو وجه باید منطقی و متناسب با شرایط بازپرداخت
تسهیلات باشد. سوال دیگر این است که آیا اساسا مشکلات بخش تولید با
بازپرداخت 30 درصد از درآمد آزادسازی یارانه های حامل های انرژی قابل حل
است یا اینکه مشکل این بخش ناشی از سیاست های حاکم در بخش تولید و در
نگاه جامع تر سیاست های حاکم بر اقتصاد کشور است.
علاوه بر تمامی موارد ذکر شده اگر تغییرات حجم پول و
تورم ایران را با کشورهای دیگر مقایسه کنیم، درخواهیم یافت که نرخ ارز و
نوسانات نامتعارف آن نفس تولید و صنعت را بند آورده است چراکه در شرایطی که
نرخ ارز دایما در حال نوسانات نامتعارف و غیرقابل پیش بینی است، چگونه
تولیدکنندگان و حتی صادرکنندگان و واردکنندگان می توانند امنیت فکری داشته
باشند و برای آینده برنامه ریزی کنند؟ از سویی دیگر تثبیت نرخ ارز که به
نوعی اهرم بر قیمت و تولید است موجبات واردات ارزان را فراهم می کند.
در کشورهایی مانند چین که دولت بیمه فعالان اقتصادی
را بر عهده دارد، هم واحدهای تولیدی قدرت رقابتی بیشتری دارند و هم جذب
سرمایه گذاری خارجی بسیار آسان تر است. یک تولیدکننده در کشورهای دیگر
بعضا در یک فضای تورمی کمتر از 5 درصد مشغول به فعالیت است این در حالی است
که تولید کننده داخلی ما در یک فضای تورمی 18 درصد بنا بر اظهار نظر
مسوولان دولتی(بهمنی رییس کل بانک مرکزی) و در تورم بیش از 25 درصدی
براساس واقعیت های موجود در بازار فعالیت می کند.
صادر کننده در چین پس از ارایه جواز گمرکی، بدون
فوت وقت 17درصد جایزه تشویقی دریافت می کند، در حالی که برای یک صادر کننده
در ایران بیش از دو سال طول می کشد تا 2 درصد جایزه صادراتی نصیبش شود.
مضاف بر این، این جوایز اکثرا به صورت سهام و نه پول نقد به صادر کنندگان
پرداخت می شوند. مجموعه سیاست های حاکم بر اقتصاد کشور بخش تولید را با
چالش های بسیاری مواجه کرده است لذا اعلام این مطلب که مشکل تولید ناشی از
اجرایی نشدن بسته های حمایتی است جزئی نگری است.
تهران امروز:مگر آریا چه میكرد آقای وزیر؟!
«مگر آریا چه میكرد آقای وزیر؟!»عنوان سرمقاله
روزنامه تهران امروز به قلم سیدجواد سیدپور است كه در آن میخوانید؛روز
گذشته خبری منتشر شد كه «بانكداران دولتی و استانداران برای رهایی
شمسالدین حسینی وزیر اقتصاد از استیضاح به میدان آمدهاند و سراغ
نمایندگان رفتهاند تا امضای خود را پس بگیرند» تا بلكه بتوانند وزیر را از
استیضاحی كه بابت قصور و سوءمدیریت در نظام بانكی جهت بروز بزرگترین فتنه
اقتصادی كشور داشته، نجات دهند. خبری كه تا لحظه نوشتن این یادداشت تكذیب
نشد و لذا میتوان آن را قرین به صحت دانست.
معنای حضور این گروهها ـ بانكداران و استانداران -
برای تغییر نظر نمایندگان چه میتواند باشد؟ شاید از منظر دولتمردان این
كار نوعی «لابی كردن» باشد ولی آنچه كه آنها «لابی كردن» مینامند، از
دیدگاه عدهای دیگر ازجمله خود نمایندگان مجلس نوعی رشوه، تهدید یا تطمیع
تلقی میشود، یعنی استفاده از روشی غلط، اشتباه و فسادانگیز برای مقابله با
نمایندگانی كه از فساد، اشتباه و كار غلط مدیران ناراحت و دلخورند.
تسلسل چنین جریانی یعنی غلط را اندر غلط تنیدن و
اشتباه را به اشتباه بافتن یا به تعبیر بزرگی شیشه كثیف را با دستمال كثیف
پاك كردن! این درست نقطه بحرانی مقابله با فساد است، تمام گناه كسی مثل
«مهآفرید امیر خسروی معروف به آریا» در پرونده اختلاس 3 هزار میلیاردی
استفاده از «روشهای» فسادانگیز بود كه نهایتا به فساد بزرگ هم منجر شد
وگرنه كسی مسئلهای با سایر اقدامات اقتصادی او نداشت و ندارد.
او دقیقا با همین روش پیش رفت؛ ابتدا رشوه كلان
(شما بخوانید لابیگری، هدیه، شیرینی، ترشی یا هر چیز دیگری...) نزدیك 2 تا
3 میلیارد تومان به مدیر شعبه و یكی دیگر از زیردستانش داد تا بتواند سایر
اقدامات خود ـ نظارت به حسن انجام كار از سوی بانك ـ را به راحتی انجام
دهد و ...
دیدیم كه نتیجه هم گرفت و اگر نبود، بروز یك اشتباه
كوچك در كشف این ماجرا شاید هنوز آقای وزیر، قائممقام بانك مركزی و
بسیاری دیگر مثل مدیر فراری بانك ملی بر این باور بودند كه او ـ آریا ـ یك
كارآفرین است یا قهرمان كارآفرینی است! (عنوانی كه جناب حسینی، وزیر
اقتصاد، سخاوتمندانه آن را به امیر خسروی داد.)
اگر استفاده از روشهای فسادانگیز خطاست كه هست،
برای همه خطا و اشتباه است، چه آریا باشد، چه وزیر. نباید از چنین روشهایی
كه شائبه فساد، تبانی و تخلف در آن وجود دارد استفاده كرد، این راهی نیست
كه باری را به منزل برساند چه رسد به اینكه بار، كج هم باشد.
اگر وزیر اقتصاد همین یك خطا را كرده باشد و به جای
پاسخگویی نسبت به اتهامات و اشتباهات خود و تیم مدیران همراهش از ابزار
«ثروت و قدرت» برای رفع این مشكل سود جسته باشد، دیگر دلیلی برای استیضاحش
لازم نیست و همین یك خطا كافی است.
مدیران باید یادشان باشد كه هدف وسیله را توجیه
نمیكند، چه اگر چنین رویكردی جایز باشد، آنگاه سنگ روی سنگ بند نخواهد شد و
نه از تاك نشان خواهد ماند و نه از تاكنشان.
قوام و دوام جمهوری اسلامی بر ماهیت دینی و اخلاقی
آن است، كسی حق ندارد چنین دستاورد بزرگی كه ثمره خون شهدا، پایداری امام
امت(ره) و رهبری داهیانه مقاممعظم رهبری است بازیچه مطامع سیاسی و اقتصادی
خود قرار دهد.
شایستهتر آن بود وزیری كه خود سخنگوی اقتصادی دولت
است در پیشگاه ملت عذر تقصیر به جا میآورد و پوزش میخواست و از كار
استعفا میداد نه آنكه برای تغییر نظر نمایندگان ملت از هر روشی استفاده و
هر راهی را جایز بداند. این راه بنبست است آقای وزیر!
ابتكار:افول فرهنگ قدرشناسی، از دهقان فداکار تا خلبان شجاع
«افول فرهنگ قدرشناسی، از دهقان فداکار تا خلبان
شجاع»عنوان سرمقال روزنامه ابتكار به قلم فضل الله یاری است كه در آن
میخوانید؛هنوز بالاتنه عضلانی مردی که از پیراهنش مشعلی از آتش ساخته بود
تا مسافران قطاری را نجات دهد که بهسوی کوه فروریخته بر ریل آهن حرکت
میکرد، در ذهن چندین نسل از مردمان ایرانی نقش بسته است. مردی که عنوان
قدرشناسانه «دهقان فداکار» بیش از نام خودش «ریزعلی خواجوی» بر او اطلاق
میشد. پیرمردی که این روزها و در دهه هشتم عمرش، هنوز همان تصویر جوان و
فداکار از او در اذهان نقش بسته است.
او محصول دورانی است که مردم و بهخصوص جوانان و
نوجوانان به قهرمان نیاز داشتند و با همه محدودیتهای اطلاعرسانی، نام و
خاطرهاش توانست فراگیر شود. او نه بر سکوهای آسیایی و جهانی افتخار آفرید،
آنچنانکه ورزشکاران این مرزوبوم آفریدند و نه در جنگ با دشمن رشادت از
خود نشان داد، آنچنانکه از گردانی از رستم و آرش گرفته تا همت و باکری
تصویر کردند. او پیراهنش را در شبی زمستانی از تن به درآورد و با نفت
فانوس شبش آغشته کرد و آتش زد و بر سر راه قطاری پر از مسافر ایستاد. آنچه
از او حماسهای به نام «دهقان فداکار» ساخت، نگاه قدرشناسانه مردمی بود که
کارش را چنان ارزشمند میدانستند که بهای جان آدمی را.
چند روز پیش، خلبانی ماهر و باتجربه با ابتکار و
البته شجاعت خود، توانست جان تعدادی دیگر از مسافران جاده آسمانی مسکو-
تهران را نجات دهد؛ مسافرانی که گستره تنوع نژاد و ملیتشان از مرزها نیز
فراتر رفته و اقدام این خلبان شجاع را بینالمللی ساخته است.
اما بااینهمه امکانات ارتباطی که در کمتر از یک
دقیقه حادثهای محلی را در روستایی دورافتاده به اتفاقی جهانی بدل میکند،
چرا داستان خلبان «فداکار» به یک اتفاق خوشایند ملی تبدیل نشد؟ حادثهای که
حتی تصویر آن، کمی پس از اتفاق در رسانههای اینترنتی جهان نیز منتشر شد.
مگر نه اینکه این خلبان که خود نیز در کانون حادثه بود و هرلحظه امکان
قربانی شدنش میرفت، توانست جان دهها انسان را نجات دهد؟
پاسخ را شاید بتوان در اتفاقات چند سال اخیر کشور
جستوجو کرد. هشدارهای متخصصان علوماجتماعی و رفتاری در سالهای اخیر نشان
میدهد که مردم ما برخی از حساسیتهای گذشته خود را از دست دادهاند.
مواردی که پیش از این سبب گرمی مناسبات و روابط میانفردی جامعه ایرانی
شده بود، اینک چندان کمکی به این موضوع نمیکند. بدون تردید اقدام ارزشمند
این خلبان آنقدر ظرفیت دارد که تا سالهای سال در حافظه جمعی ما ماندگار
شود؛ اما در چنین اوضاعی، شاید تنها چند روز حافظه شلوغ و درهم ما این
اتفاق بزرگ را در خود نگه دارد؛ ذخیره کوتاهمدتی که هیچ کمکی به سازمان
دادن رفتاری از این نوع در ما نخواهد کرد. پس چندان عجیب بهنظر نمیرسد
اگر دست کمک پیرزن نابینایی را برای رد شدن از خیابانی شلوغ پس بزنیم.
از نگاهی دیگر نقش دولت و نهادهای حاکمیتی در این
ماجرا کم از مردم نیست. (در این ماجرا اگر جوالدوزی نصیب مردمان میشود،
حداقل نیش سوزنی سهم مسئولان خواهد بود.)
در کشور ما سوانح بزرگی که جان صدها انسان را
گرفته، کم رخ نداده است؛ هیچگاه مسببان آن حتی بار سبک عذرخواهی را تحمل
نکردند، چه رسد به مجازات. طبیعی است که نجات دادن جان دهها انسان در یک
اتفاق، چندان شوقی برنینگیزاند؛ وقتی از دست رفتن اینهمه انسان، نه سرزنشی
در پی دارد، نه مجازاتی و نه حتی پوشش خبری گستردهای.
تفاوت ما با کشورهایی که از کوچکترین اتفاق هوایی
خود در چند دهه گذشته فیلمها و داستانهای حماسی ساختهاند، در همین نکته
است که آنجا سهلانگاری در نجات جان انسانها، فاجعهای ملی است و تلاش
برای نجات جان آدمی و به نتیجه رسیدن آن، جشنی ملی؛ اما برای ما هر دو طرف
قضیه حساسیت زیاد خود را از دست داده است. در نظر آورید پوشش گسترده و
لحظهبهلحظه نجات جان معدنچیان شیلی را در چند ماه پیش که هم دولت و هم
رسانههای آن کشور آنرا به حادثهای جهانی تبدیل کردند و از این راه هم
همدلی جهانیان را برانگیختند، هم تحسینشان را.
این داستان را میتوان از بُعدی دیگر هم نگاه کرد.
بهنظر میرسد پر و بال دادن به خبرهایی از نوع نجات جان مسافران هواپیمای
تهرانـمسکو، خود به معضلی تبدیل میشود؛ چراکه افکار عمومی را وامیدارد
تا در برابر تلخیهای حوادثی از این دست، به پرسش و اعتراض برخیزند. پس
مسئولان تصمیم میگیرند که شادی ملت از اتفاقات خوب را چندان تحریک نکنند
که مجبور شوند فرداروزی جوابگوی سؤالات حوادث تلخ باشند.
بهنظر میرسد ریزعلی خواجوی ازاینجهت خوششانس
بوده که سالها پیشتر از شکلگیری این فضا توانسته است عنوان ماندگار
«دهقان فداکار» را به نام خود سند بزند.
شرق:قد پس گرفتن امضا توسط نمایندگان
«قد پس گرفتن امضا توسط نمایندگان»عنوان سرمقاله
روزنامه شرق به قلم بهمن كشاورز است كه در آن میخوانید؛1- به موجب اصل 84
قانون اساسی «هر نماینده در برابر تمام ملت مسوول است و حق دارد در همه
مسایل داخلی و خارجی كشور اظهارنظر نماید.» در عین حال در صدر اصل 85 این
قانون میخوانیم: «سمت نمایندگی قائم به شخص است و قابل واگذاری به دیگری
نیست. مجلس نمیتواند اختیار قانونگذاری را به شخص یا هیاتی واگذار
كند...» در متن قسمنامه نمایندگان مجلس شورای اسلامی كلمات و عبارات ذیل
قابلتوجه است: «من در برابر قرآنمجید بر خدای متعال سوگند یاد میكنم...
ودیعهای را كه ملت به ما سپرده بهعنوان امینی
عادل پاسداری كنم و در انجام وظایف وكالت امانت و تقوا را رعایت كنم و
همواره به... حفظ حقوق ملت و خدمت به مردم پایبند باشم و... آزادی مردم و
تامین مصالح آنها را مدنظر داشته باشم.» از این مجموعه میتوان دریافت كه
از یكسو رابطه نمایندگان مجلس با انتخابكنندگانشان رابطه وكیل و موكل
است، از دیگر سو - با توجه به طبع كار مجلس شورای اسلامی – این رابطه
ویژگیهایی دارد كه مختص این نوع خاص از وكالت است.
2- به موجب ماده 669 قانون مدنی «هرگاه برای انجام
یك امر دو یا چند نفر وكیل معین شده باشند، هیچیك از آنها نمیتواند بدون
دیگری یا دیگران دخالت در آن امر بنماید مگر اینكه هریك مستقلا وكالت داده
باشد...» میتوان نتیجه گرفت انتخابكنندگان، نمایندگان را بهطور شخصی و
یكایك انتخاب میكنند اما این نمایندگان به محض تصویب اعتبارنامههایشان،
همین كه عنوان «نماینده» یا «وكیل مجلس» درمورد ایشان مصداق پیدا كرد،
مشمول اصل 84 قانون اساسی قرار میگیرند و وكیل همه انتخابكنندگان در
سراسر ایران محسوب میشوند. نتیجه این فرآیند این است كه هرگاه برای اقدامی
جمعی به ایشان وكالت داده شد، دخالت فردی ایشان – ثباتا یا نفیا – در آن
اقدام قابل قبول نیست و این توكیل جمعی در مواردی كه نمایندگان اقدامات
گروهی میكنند، مصداق دارد.
3- اصل 88 قانون اساسی مقرر میدارد: «در هر مورد
كه حداقل یكچهارم كل نمایندگان» از رییسجمهور... درباره وظایف (او) سوال
كنند، رییسجمهور... موظف است در مجلس حاضر شود و به سوال جواب دهد و این
جواب نباید... بیش از یك ماه... به تاخیر افتد مگر با عذر موجه به تشخیص
مجلس...» فصل دوم قانون آییننامه داخلی مجلس در مورد «نظارت مجلس» و نحوه
تشریفات آن است. در ماده 196 و 197 این قانون كه در این فصل آمده است
جزییات سوال از رییسجمهور مطرح شده كه به شرح آتی است:
ماده 196 – براساس اصل 88 قانون اساسی در صورتی كه
حداقل یكچهارم كل نمایندگان بخواهند درباره یكی از وظایف رییسجمهور سوال
كنند باید سوال خود را به طور صریح و روشن و مختصر همگی امضا و به رییس
مجلس تسلیم نمایند. رییس مجلس موضوع را در اسرع وقت به كمیسیون تخصصی ارجاع
مینماید. كمیسیون موظف است حداكثر ظرف یك هفته با حضور نماینده معرفیشده
رییسجمهور و نماینده منتخب سوالكنندگان تشكیل جلسه دهد. در این جلسه
نماینده رییسجمهور پاسخ مقتضی را از طرف رییسجمهور ارایه خواهد داد تا به
نمایندگان سوالكننده گزارش شود.
پس از یك هفته چنانچه هنوز حداقل یكچهارم كل
نمایندگان مجلس (كه سوال را امضا نمودهاند) از سوال خود منصرف نشده باشند،
رییس مجلس موظف است در اولین جلسه سوال آنان را قرائت و فورا برای
رییسجمهور ارسال كند. این سوال ظرف 48 ساعت تكثیر و در دسترس نمایندگان
قرار میگیرد.
ماده 197 – «رییسجمهور موظف است ظرف مدت یك ماه از تاریخ
دریافت سوال در جلسه علنی مجلس حضور یابد و به سوال مطروحه نمایندگان پاسخ
گوید...»
4- درمورد این دو ماده ملاحظاتی وجود دارد كه به منظور نتیجهگیری نهایی به اختصار میآوریم:
الف- بهتر بود برای «تسلیم به رییس مجلس» روش و مكانیسمی پیشبینی میشد كه:
اولا- تاریخ «وصول» به طور منجز و مسلم ثبت و ضبط شود.
ثانیا- عمل «تسلیم» قابل انكار و تكذیب نباشد.
ب- قید زمانی «اسرع وقت» را در متون تعهدآور
بهویژه در «قانون» نباید به كار برد. به كاربردن «صفت» و «قیود نامعین» در
متن قراردادها و آرای دادگاهها هم قبیح و ممنوع است.
در این مورد زمان ارجاع موضوع به كمیسیون تخصصی به
تعبیر و تفسیر رییس مجلس از «اسرع وقت» منوط و وابسته میشود كه به هیچوجه
درست نیست. زیرا انجام خواسته مهم تعداد زیادی از نمایندگان و یكچهارم از
رأیدهندگان در سراسر كشور به تمایل و تصمیم یك نماینده كه به موجب ماده
15 قانون آییننامه داخلی مجلس حتی ممكن است با «اكثریت نسبی» انتخاب شده
باشد، موكول و معلق میگردد.اما اینك كه چنین تعبیر مبهمی در متن قانون
آمده و از صافی شورای نگهبان هم گذشته، چارهای نداریم جز اینكه با استفاده
از ملاك ماده 224 قانون مدنی كه الفاظ عقود را محمول بر معانی عرفیه
دانسته، در این مورد هم به عرف رجوع كرده و بگوییم منظور از «اسرع وقت»
مدتی است كه «بنای عقلا» و عرف جامعه آن را برای فرستادن متن سوال از اتاق
رییسمجلس به كمیسیون یا كمیسیونهای تخصصی -كه همه در ساختمان مجلس مستقر
هستند- كافی میداند.
پ- آنچه كمیسیون تخصصی پس از رسیدن سوال به آن باید
انجام دهد و آنچه رییسجمهور باید به آن اقدام كند، تقریبا و نه تحقیقا
مقید به زمانها و مواعدی است. اما گمان میرود این مهلتها و مواعد
دقیقتر از آنچه هست میتوانست و میتواند باشد. در عین حال برای ضبط و ثبت
مواعد نیز بهتر است روش و مكانیسم مشخصی پیشبینی شود.
ت- در ماده از عبارت «... از سوال خود منصرف نشده
باشند...» استفاده شده است. همچنین این انصراف باید در مورد حداقل یكچهارم
از سوالكنندگان تحقق یابد. درخصوص این موارد گفتنی است: اولا: با توجه به
مقدمات قضیه، منظور از «منصرف شدن» این است كه این یكچهارم پس از مطالعه
گزارشی كه پس از حضور نماینده رییسجمهور در كمیسیون تخصصی و استماع
توضیحات او، تهیه و در اختیار نمایندگان سوالكننده قرار داده شده است،
قانع شوند و «انصراف» خود را اعلام كنند. به عبارت دیگر، پیش از رسیدن
فرآیند «سوال» به این مرحله، ظاهرا، امكان انصراف وجود ندارد. دوم: اینكه
نمایندگان سوالكننده «تكتك» و انفرادا بتوانند اعلام انصراف كنند، تا
حدی،
قابلتامل است. زیرا با توجه به آنچه در مورد ماده 669 قانون مدنی
گفتیم و با عنایت به مسوولیت گروهی و جمعی نمایندگان در مقابل مردم، انصراف
فردی ایشان درست به نظر نمیرسد. شاید بتوان گفت استثنایی كه در قانون
آییننامه داخلی مجلس بر ماده 669 البته در این مورد خاص وارد شده در حد
قدر متقین باید اجرا شود. یعنی یكچهارم از كل سوالكنندگان پس از ملاحظه
گزارش، به هیات جمع، اراده خود را به انصراف اعلام كنند. اما آنچه مسلم
است این است كه اگر انصراف فردی هم قابلقبول باشد، پیش از رسیدن به مرحله
مورد اشاره ممكن و قابل قبول نیست.
5- نتیجه: از آنچه نوشته شد میتوان نتیجه گرفت:
الف
– در قانون اساسی و «آییننامه داخلی مجلس» چیزی به اسم «پسگرفتن امضا»
نداریم. در ماده 132 قانون آییننامه داخلی مجلس، موضوع «استرداد طرحهای
قانونی» از جانب امضاكنندگان طرح پیشبینی شده كه:
اول: چیزی غیراز «پسگرفتن» یا «استرداد» امضاست.
دوم: مشخصا مربوط به «طرحهای قانونی» است نه چیز دیگر.
سوم:
نصاب امضاكنندگان در مورد طرحها 15نفر و كاملا با نصاب یكچهارم
نمایندگان متفاوت است. با این حال چنین استردادی در صورتی كه پس از شور اول
باشد، فقط با تصویب مجلس میسر است.
ب- حاصل اینكه مقوله «پسگرفتن» یا
«استرداد امضا» در هیچ موردی در قانون اساسی و آییننامه داخلی تجویز نشده
است و اگر منظور «انصراف از سوال» باشد، چنین اقدامی – اگر هم از جانب
فردفرد سوالكنندگان ممكن باشد، پیش از ارجاع سوال به كمیسیون و استماع
دفاع و توضیح نماینده رییسجمهور و تسلیم گزارش مربوط به آن به نمایندگان
سوالكننده قانونی و قابل قبول نیست. والله اعلم
آفرینش:سفربارزانی به تهران و روابط ایران و کردهای عراق
«سفربارزانی به تهران و روابط ایران و کردهای عراق»عنوان سرمقاله
روزنامه آفرینش به قلم علی رمضانی است كه در آن میخوانید؛سفر رسمی رئیس
اقلیم کردستان عراق به دعوت ایران که در راس هیأتی بلند پایه متشکل از
چندین وزیر حکومتی استانداران اربیل و سلیمانیه و همچنین مسئولان سیاسی این
اقلیم دور تازه ای از روابط ایران با کردهای عراق را رقم زد.در این حال
این سفر که با توجه به شرایط داخلی عراق و اوضاع منطقه ای سفری مهم و با
اهمیت تلقی میشود خود می تواند پیامد ها و تاثیرات گوناگونی بر روابط تهران
اربیل داشته باشد .
در این بین قبل از هر امری اگر به جایگاه کردستان و کرد های عراق در
نگاه ایران و ایرانیان بپردازیم باید گفت که بیشک کردها در عراق دارای
ریشههای مشترک ، تاریخی، نژادی ،فرهنگی ، دینی و...زیادی با ایرانیان بوده
و هستند به گونه ای که این پیوندهای مشترک و گوناگون در طول تاریخ و در
سده معاصر باعث توجه و جلب نظر کردهای عراق به ایران بوده است .
در این حال گذشته از روابط و همکاریهای نزدیک ایرانیان و کردهای عراق
در دوران جنگ تحمیلی با صدام و پس از آن در واقع با افزایش قدرت و اختیارت
سیاسی کردهای شمال عراق در چارچوب نظام سیاسی عراق فدرال اینک روابط تهران و
اربیل بیش از هر زمانی دارای اهمیت است. بر این اساس اکنون و با سفر
بارزانی رئیس اقلیم کردستان عراق به تهران باید منتظر تحولاتی نوین در
روابط بین دو طرف بود . در این میان اهمیت این روابط از چند بعد قابل بررسی
است .
نخست اینکه بی شک سفر «مسعود بارزانی» به ایران در جهت تداوم و تقویت
ارتباطات تاریخی وسیاسی میان ایران و اقلیم کردستان عراق انجام می گیرد و
میتواند در این سفر گسترش روابط دوجانبه در زمینههای سیاسی و گفتوگو
درباره حل مشکلات و چالش های گذشته مرزی ، روابط بیشتر استانهای همجوار
مرزی و تقویت و تداوم ارتباط بیشتر میان ایران و اقلیم کردستان عراق مورد
توجه باشد.
دوم اینکه اکنون مجموعه ای از معادلات منطقه ای و بین المللی بر روابط
بغداد – اربیل تاثیر گذار بوده ، مفاد تعهدات اربیل به خوبی پیش نمی رود و
در ماه های گذشته هم ما شاهد مناقشات اربیل- بغداد و شروع جنگ پرچم ها، بی
توجهی و تاخیر در اجرای ماده 140 قانون اساسی عراق و وضعیت کرکوک و خانقین و
مساله نفت بوده ایم. در این بین با توجه به روابط نزدیک تهران با اربیل و
همچنین بغداد، ایران عملا می تواند نقش میانجیگری را در اختلافات و چالشهای
بین کردها و شیعیان در عراق داشته باشد .
سوم اینکه ترکیه سعی دارد با فشار بر بارزانی در راستای تضعیف دولت
اقلیم کردستان و کم رنگ نمودن نقش کردها در نواحی مورد مناقشه و بالاخص
کرکوک است عمل کند و همچنین نفوذ اقتصادی رو به گسترش خود در کردستان عراق
را حداکثری کند امری که باعث توجه مقامات اربیل به رایزنی با ایران شده است
.
چهارم اینکه در واقع سفر بارزانی به تهران می تواند در کنار ایجاد فرصت
های اقتصادی و افزایش مبادلات تجاری کردستان عراق با ایران( که دارای
پتانسل ویژه ای برای کالاهای ایرانی است) می تواند گام سازنده و سرآغاز
فصلی نوین در روابط اقتصادی، صنعتی و خدماتی ایران و اقلیم کردستان محسوب
شود و عملا زمینه ی نفوذ بیشتر اقتصادی ایران را در شمال عراق با توجه به
اقتصاد در حال رشد این منطقه مهیا و مهیاتر سازد.
ملت ما:پیششرطهای تحقق وعده اشتغال
«پیششرطهای تحقق وعده اشتغال»عنوان سرمقاله
روزنامه مات ما به قلم آلبرت بغزیان است كه در آن می خوانید؛متولی ایجاد
اشتغال وزارت كار به تنهایی نیست و ایجاد 5 میلیون شغل میتواند در چهار
بخش نفت، كشاورزی، صنعت و خدمات اتفاق بیفتد. این ارقام آرمانگرایانه
نیست بلكه قابل وصول است اما هر كس باید به نوبه خود نقشی را ایفا كند و
اگر چرخ دندهای مانند بیاعتمادی مردم یا بیانگیزهای سرمایهگذار یا
جذابیت بیش از حد بازار ارز باعث میشود كه تحقق این مهم به تاخیر بیفتد.
برای تحقق این میزان شغل باید روابط متغیرهای درون
هر بخش مشخص و بررسی آماری صورت بگیرد تا یك پیشبینی برای اشتغال بیان شود
البته تمام این اشتغال مشروط به تحقق سرمایهگذاری در هر بخش است.
سرمایهگذاری و خروج افراد فرصت شغلی به وجود میآورد. به عنوان مثال برای
ایجاد فرصت شغلی در بخش صنعت بهطور متوسط نیازمند 30 میلیون تومان
سرمایهگذاری هستیم لذا اگر بودجه تامین شود سرمایهگذاری نیز اتفاق خواهد
افتاد.
از سوی دیگر به دلیل بازنشستگی یا انصراف برخی از
افراد ریزش نیروی كار نیز وجود داشته و لذا بیش از این میتوان اشتغال را
افزایش دارد.موارد فوق منوط به تامین اعتبار لازم برای برنامههای
سرمایهگذاری دولت است لذا به نظر میرسد كه بخش نفت به دلیل نیاز به
سرمایهگذاری بالا نمیتواند اشتغال لازم را جذب كند اما كشاورزی با توجه
به تقاضای داخلی، زمینهای كشاورزی و وجود بازار محصولات میتواند درصد
بیشتری از اشتغال را به خود تخصیص دهد.
درباره بخش صنعت اگر به سمت تقاضای تولید كالای
داخلی سوق پیدا كنیم میتوان اشتغال لازم را ایجاد كرد كه با توجه به ابلاغ
دولت مبنی بر عدم واردات كالای خارجی در صورت داشتن مشابه داخلی به نظر
میرسد كه با این ابلاغیه میتوان تقاضا را به وجود آورد، البته این مهم
مشروط به تحقق سرمایهگذاری، افزایش كیفیت و قابلیت رقابت با كالاهای
خارجی است.
بسته سیاستی پولی ـ ارزی بانك مركزی نیز میتواند
راغب این كار باشد و اگر نرخ ارز دایما به ضرر ریال ایران تمام شود انگیزه
سرمایهگذاری نیز ممكن است از دست رفته و لذا كار و سرمایهگذاری به سمت
فعالیتهای رانتجویی سوق پیدا كند كه باید مورد توجه دولت قرار گیرد. رشد
اقتصادی معلول اشتغال است، رشد اقتصادی اشتغال را به وجود نمیآورد بلكه
اشتغال، رشد اقتصادی را موجب و سرمایهگذاری، اشتغال را باعث میشود لذا
رشد اقتصادی با رشد سرمایهگذاری مرتبط میشود.
رشد اقتصادی متاثر از نفت و افزایش درآمدها است اما
در بحثهای تولید و بخشهای خدمات كشاورزی و صنعت كه یك قسمتی از آن مربوط
به بهرهوری و بهبودها و بخشی از آن مربوط به سرمایهگذاری است كه اگر
انجام نشود رشد را خدشهدار میكند. درباره رابطه نقدینگی كشور و اشتغال 5
میلیونی نیز باید گفت كه نقدینگی كم نیست حتی بانكها مازاد دارند و با
توجه به اینكه بانك یك وكیل از طرف سپردهگذار است سعی میكنند به افراد
خوش حساب و با اعتبار كه بازپرداخت را تضمین میكنند تسهیلات دهند.
از سه منبع میتوان سرمایهگذاری و تامین مالی را
انجام داد، یكی از منابع بورس است كه میتواند نقدینگی را كه به صورت ریز
بوده و ایجاد اشتغال نمیكند اما هنگامی كه یك جا جمع میشود اشتغالزا
هستند را جذب كند، دیگری بحث نظام بانكی است كه تلاش میكند با انگیزههای
مختلف سرمایههای سرگردان را جذب كند و سومین منبع صندوق توسعه ملی است كه
بدین منظور اما با گرایش به بخش خصوصی شكل گرفته است.
در راستای ایجاد 5 میلیون شغل این بخش خصوصی است كه
میتواند خود را نشان داده و با آوردن طرحهای توجیهی و برآوردن انتظار
بازاریابی و عرضه محصول خوب منبع را بگیرد، منابع كم نیست.
دنیای اقتصاد:فساد مالی؛ بایدها و نبایدها
«فساد مالی؛ بایدها و نبایدها»عنوان سرمقاله
روزنامه دنیای اقتصاد به قلم محمود اسلامیان است كه در آن
میخوانید؛نمیدانم ما را چه میشود؟ در همه زمینههای اقتصادی، فرهنگی،
هنری و ورزشی به دنبال حاشیههایی هستیم تا سرگرممان كند.
از متن و اصول فاصله گرفتهایم.در هر موضوعی به جای
پرداختن به ریشهها و علل و متن به دنبال جنجال بر حواشی آن هستیم و چه
بسا فرصتهای مهمی را كه از دست میدهیم. جذابترین برنامههای رسانهای،
از این دست هستند. در كشوری كه از هر سو در فشار قرار گرفته و نابسامانی در
بسیاری از عرصهها به چشم میخورد پرداختن به حواشی به جای متن چه دردی از
جامعه را حل خواهد كرد؟ با این روش، نه تنها به راهحل اصولی نمیرسیم،
بلكه با انحراف از واقعیات در مسیری پرهزینه قرار میگیریم.
بیتردید سوءاستفاده مالی بزرگ بانكی، آسیب جدی به
اعتماد مردم و كارآیی مالی كشور وارد كرده است، اما نباید به جای پرداختن
ریشهای به موضوع و چارهاندیشی برای پیشگیری از فسادهای مشابه همچنان در
حواشی موضوع باقی بمانیم. در این باب سه موضوع حائز اهمیت است:
1- تحلیل فنی اتفاق پیش آمده و یافتن راهحلهایی كه از بروز مسائل مشابه جلوگیری كند.
2- برخورد قضایی منصفانه با عوامل حادثه در تمامی سطوح به منظور بهبود اعتماد عمومی.
3- بازگرداندن اموال به بانكها و اشخاص طلبكار.
نكته مهمی كه در این فرآیند وجود دارد آن است كه
نظامات بانكی كشور به اندازه كافی در شرایط عمومی سختگیری اعمال میكنند.
تمركز سازمانهای كنترلی به حاد كردن مقررات مربوطه نوعی انحراف از واقعیت
است؛ زیرا این امر با درك درست از اتفاق حادث شده مغایرت دارد. آنچه مسلم
است بحث تخلف در بانكهای دولتی به وجود آمده است و سهم بانكهای خصوصی
كشور در این حادثه به مراتب كمرنگتر است؛ زیرا در مدیریت بانكهای خصوصی
سهامداران نظارت بهتری اعمال میكنند.
متاسفانه موضوعی كه باعث غفلت شده برخورد دستوری
بانكهای عامل است؛ والا در مقایسه با كشورهای رقیب، فرآیندهای اخذ وام یا
گشایش السیهای داخلی و خارجی در كشور ما سختتر و زمانبندی طولانیتری
اعمال میشود.بنابه اطلاعات و شواهد موجود، نفس مقررات و كیفیت آن، سهم
كمتری در علت سوءاستفاده داشته و در مقابل، عدم نظارت متولیان بالاتر و
بانكهای عامل و بهكارگیری عناصر غیرمتخصص در بعضی از بانكها و بعضا
دستورات مقامات مافوق علت اصلی فساد اخیر بوده است. بنابراین، تاكید بعضی
از مسوولان بر پیچیده كردن مقررات و ترساندن سیستم بانكی نتیجهای جز چند
قفله شدن منابع بانكها در بر نخواهد داشت، زیرا این امر در شرایطی كه غرب
به سمت تشدید تحریمها پیش میرود نوعی خودتحریمی محسوب میشود.
متاسفانه پس از بروز سوءاستفاده و حواشی پیرامون
آن مشكلات نقدینگی واحدهای تولیدی كشور كه در شرایط معمولی نیز نگرانكننده
بود با سرعت غیرعادی توسعه یافت. با توصیف مذكور علاوهبر آسیب بر اعتماد
عمومی، مواجه با مشكلات جدیدی به علت عدمتحلیل درست از مساله شدهایم. به
عبارت دیگر به جای پرداختن صحیح به موضوع به سمت تشدید مقررات و كند كردن
فرآیندهای مالی پیش میرویم، مسالهای كه جز تشدید ركود و تعدیل نیروی
انسانی نتیجهای نخواهد داشت.
در هر صورت حادثهای ناگوار پیش آمده است. مسوولان
محترم قضایی به دنبال اجرای عدالت هستند. تحلیل غیرواقعی از موضوع، جز حاد
كردن شرایط اقتصاد از رهگذر ترساندن نظام بانكی كشور حاصلی به همراه نخواهد
داشت. خوب است حال كه برای موضوع سادهای سمینار و كنگره برگزار میكنیم،
برای بررسی این مساله بزرگ ملی نه از باب موضع قضایی، بلكه از جهت
آسیبشناسی حرفهای، سمیناری با حضور مدیران بانكها، بخش خصوصی و
سازمانهای مسوول تشكیل دهیم تا با تضارب آرا و اندیشهها به درك درستی
رسیده و آسیب حادثه را به حداقل كاهش دهیم. تولید كشور تحملی بیش از این در
عدم حمایت مالی ندارد.
جهان صنعت:سرمایهداران بیخیر
«سرمایهداران بیخیر»عنوان سرمقاله روزنامه جهان
صنعت به قلم موسی منعم است كه در آن میخوانید؛ علی عسکری، رییس سازمان
امور مالیاتی کشور روز گذشته از رسیدگی قوه قضاییه به پرونده فرار مالیاتی
گروه آریا خبر داده است.
یادآور میشود گروه آریا همان گروهی است که از آن
پیش از افشای خبر اختلاس به عنوان «قهرمان ملی» یاد میشد. «قهرمان ملی»،
«کارآفرین» و... عناوینی هستند که هیچ نظارتی روی آنها وجود ندارد،
جشنوارههای خاص با جوایز و عناوین خریدنی در کشور هر روز از این عناوین و
القاب تولید میکنند، بگذریم از کارآفرینان واقعی و تلاشگران دلسوز صنعت
کشور اما عدهای هم واقعا با رانت و رابطه به ثروتهایی دست یافتند.
در ایران همواره نسبت به ثروت و ثروتمند نگاه مثبتی
وجود نداشته است، هرگاه از ثروت و مالیات ثروتمندان سوال میشود، بخشی از
جامعه فرهیخته به سرعت گارد تهاجمی خود را روی این انتقادات باز کرده و با
متهم کردن سوالکنندگان به طرز تفکر چپ یا ضدسرمایهداری و مالکیت خصوصی هر
سوالی را در نطفه خفه میکنند.
به نظر نمیرسد با وضعیت غیرشفاف پرداختهای
مالیاتی سرمایهداران ایرانی، نگاه منفی مردم ایران هم پر بیراه باشد. آنها
به سرمایه و سرمایهدار نگاه مثبتی ندارند چون هرگز ندیدهاند، ثروتمندی
با افتخار از مالیاتی که به دولت پرداخت کرده است، سخن بگوید.
دقیقا کی و توسط کدام ثروتمند ایرانی نحوه تولید
ثروت از طریق فعالیتی تولیدی یا خدماتی شرح داده شده و بعد از آن میزان
مالیاتی که به دولت و مردم ارایه شده اعلام گردیده تا مردم هم به او احترام
بگذارند؟