• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 227
تعداد نظرات : 28
زمان آخرین مطلب : 6006روز قبل
رمضان
آمد رمضان و عيد با ماست * سيد مصطفي حسيني راددعاي روز اول ماه مبارك رمضاناللهم اجعل صيامي فيه صيام الصائمين و قيامي فيه قيام القآئمين و نبهني فيه عن نومة الغافلين وهب لي جرمي فيه يا اله العالمين و اعف عني يا عافياً عن المجرمينخدايا قرارده روزه ام را در اين ماه]مانند [روزه روزه داران واقعي و شب زنده داريم را نيز همانند شب زنده داران، و بيدارم كن در آن از خواب بيخبران و خطايم را بر من ببخش اي معبود جهانيان و درگذر از من اي درگذرنده از جنايتكاران****آمد رمضان و عيد با ماستقفل آمد و آن كليد با ماستبربست دهان و ديده بگشادوان نور كه ديده ديد با ماستآمد رمضان به خدمت دلوان كش كه دل آفريد با ماستدر روزه اگر پديد شد رنجگنج دل ناپديد با ماستچه نگاه زيبايي دارد مولاناي بزرگ به آمدن ماه رمضان!اين نگاه زيبا، عميق و معنوي نسبت به حلول ماه مبارك رمضان را در كمتر شاعري مي توان ديد.مولانا، آمدن رمضان را عيد مي شمارد، حال آنكه تقريباً همه شاعران به اقتضاي روحيه خويش، رفتن رمضان و پديدار شدن هلال شوال را كه مصادف با عيد فطر است، «عيد» ناميده اند. اين نگاه، مختص مولاناي بزرگ است.قرآن كريم در بيان متين و رساي خود درباره ماه مبارك رمضان مي فرمايد: «شهر رمضان الذي انزل فيه القران، هدي للناس و بينات من الهدي و الفرقان.»به راستي كدام عيد براي انسان مؤمن و عارف، ارزشمندتر از زمان نزول آيه هاي هدايت است؟ آيه هايي كه از جانب حضرت محبوب براي نزديكتر كردن بندگان به ذات كبريايي او، فرستاده شده است.و براستي كدام كليد، گشاينده تر از كليد هدايت است؟ رمضان آمده است. رمضان دوباره آمده است تا كليد قفل فرو بسته دلهاي ما باشد. رمضان آمده است تا به ما بياموزد چگونه چشم تن بر لذتهاي دنيا ببنديم تا چشم دلمان بر جمال دلاراي معشوق باز شود.رمضان آمده است تا واحه اي باشد در كوير زندگي سرگشته ما. آمده است تا دستمان را بگيرد و ببردمان تا سرچشمه زلال ربنا...پيامبر اكرم(ص) در آخرين جمعه ماه شعبان براي آماده ساختن يارانشان در استقبال از ماه مبارك رمضان مي فرمايند: «اي مردم! ماه خدا با بركت، رحمت و آمرزش به سوي شما روي مي آورد. اين ماه برترين ماههاست. روزهاي آن برتر از ديگر روزها و شبهاي آن بهترين شبهاست. لحظات و ساعات آن بهترين لحظات و ساعات است. ماهي است كه به ميهماني خدا دعوت شده ايد و جزو كساني قرار گرفته ايد كه ميهمان خداوندند.نفسهاي شما همچون تسبيح، خوابتان چون عبادت، اعمالتان مقبول و دعاهايتان مستجاب است.بنابراين با نيتهاي پاك از خداوند بخواهيد تا شما را در روزه داشتن و تلاوت قرآن در اين ماه توفيق دهد، زيرا بدبخت كسي است كه از آمرزش الهي در اين ماه بزرگ محروم شود». http://www.qudsdaily.com/archive/1386/html/6/1386-06-22/page4.html
جمعه 23/6/1386 - 14:45
رمضان
درنگي در اهميت و جايگاه روزه ؛ درهاي عرشم را به رويتان گشودم... صداي زنگ كاروان صائمين است كه نزديك مي شود و اين درهاي عرش الهي است كه يك به يك فراخ تر مي گردد، گويا موسم ميهماني و ضيافت بي نظير و عالمگير آن ذات بي بديل فرا رسيده است.خوان گسترده اي كه از ملك تا ملكوت را فرا مي گيرد. خوشا بر فرش نشينان حضرتش كه در هاله اي از عظمت كبريايي به ميهماني عرشيان فراخوانده مي شوند.اطعام كريمانه اي كه كوتاهي فرش را به عظمت عرش مي پيوندد و تمامي قيود يأس و واماندگي را از جبين تاريك نشينان معصيت پيشه مي زدايد، كه اسيران و حقيران و ذليلان، همه را مي خواند. آنها كه مهر غفلت برجبين دارند، آنها كه دامني آلوده به عصيان دارند، آنها كه غل و زنجير شده دام شياطينند، آنها كه حتي از رخسار خسي چون خود در شرم و حيايند، همه و همه را با ندايي آسماني سرافراز داشته و به ضيافتي الهي فراخوانده است.اي آنكه در بالاترين مرتبه جلالت و عظمت آسماني ايستاده و بر تاريك خانه مستمندان عصيان زده روزگار نور مي افشاني. اي آخرين حد كرامت، چگونه تمامي گناهان بندگانت را چنين در پرده ستر سبحاني خود نهان مي داري و با اينكه از نهايت فقر و فاقه و مسكنتشان آگاهي، چنين بي دريغ آنها را به خود مي خواني؟!چگونه تفسير كنم تو را كه بندگانت را با همه مكروهات و مكدراتشان، به ضيافت عرش فرا مي خواني.و بانگ مي داري كه مبادا از اين خوان گسترانيده غافل شويد كه موجب عتاب شده و از شما روي برمي تابم.آخر، حلقه رو سياهان را چه به اين جلالت آسماني؟!اندر آن وادي كه بر پشت صبا بندند زينبا سليمان چون برانم من كه مورم مركب است چگونه است كه باران رحمتت را بر اين خاكيان مي باراني، در حالي كه منت هم نمي داني .اول چراغ توفيقت را فرا راهشان داشته و ضميرشان را روشن مي گرداني و پرده هاي عصيانشان را يك به يك مي دراني و آنجا كه از شرم هويدا شدن كنج عزلتي مي طلبند و به دنبال مأمني مي دوند در حالي كه از پناه هر پناهگاهي مأيوسند، تو بارگاه با جلالت عرشت را آذين بسته و پيشكش قدومشان مي داري، همانهايي را كه با حساب سر انگشتي عدالت كودكانه خود نيز، جز عذاب و نقمتت را نمي شايند آنجا كه بر آتش محروميتت آبروي خويش را بر بنياد فنا يافته و ناگزير دست بر شرنگ يأس دراز داشته تا كام جان را به زهر خسران ابدي بازند، ناگهان صداي رحمت تو را نوازشگر گوش جان خود يافته كه مي خواني شان به ميهماني و ضيافت خودت. بازگرديد كه درهاي عرشم را به رويتان گشودم.بازآي هر آنچه هستي بازآي گر كافر و گبر و بت پرستي بازآياين درگه ما را در نوميدي نيست صد بار اگر توبه شكستي بازآيبازآي كه شب ضلالتت را به ضياي هدايتم صبح گردانيدم!اي آنكه از شكم سنگهاي سخت، آبهاي زلال روان مي گرداني! چه نيك صورتگري نموده اي سيرت خلايقت را كه وقتي در باديه هاي سرگرداني لايه هاي جهل برهم انباشته و سنگ مي شوند، تازه با رخصت شكافته شدن، زينتشان مي بخشي و زلال هدايتت را در ضمير جانشان جاري مي گرداني:تو مگو ما را بدان شه بار نيست با كريمان كارها دشوار نيستپس خلع نماييد نعلينهاي يأس را از استواري قدمهايتان كه در آستانه ماهي مبارك قرار گرفته ايد؛ ماه پر بركت نزول قرآن و فرشتگان آسماني اش، ماه هدايت و طهارت، ماه قيام و قعود و ماه ليله پر عظمت قدر؛ ماهي كه نعمات و بركات ازلي به رويتان آغوش گشوده و چشم به راه قدومتان دوخته اند.اين ماه روزهايش بهترين روزها، شبهايش بهترين و ساعاتش مغتنم ترين ساعات عمرتان است.آگاه باشيد كه نفسهايتان را تسبيح مي شمارم و بر خوابتان اجر عبادت مي نگارم و اعمالتان را مقبول داشته و دعاهايتان را به اجابت مي رسانم. كه «الصوم لي و انا اجزي به» روزه شما براي من است و من خود اجرش مي باشم. در اين ماه مبارك درهاي رضوانم به رويتان گشوده و درهاي جهنم و عذابم بسته و شياطين از شدت غل و زنجير خسته و قرآن در بهار شكوفايي اش به بار نشسته، آنچنان كه فضيلت آيه آيه آن در قرائت برابر با ختم قرآن گشته و واجباتتان به هفتاد برابر ثبت مي شود.پس مغتنم بداريد اين بهار روحاني را كه گلهاي گلستانش را سموم خزان در پيش است. پس مشتعل نماييد ناراستيهاي جان خود را در سرزمين سوزان شدايد او، شدايدي كه در زمزم خلوص الي ا... طهارت يافته و آنچنان قدير گشته كه سنگ محك در گزينش مردان مرد گرديده است.پس اي يلان رزمگاه اكبر، اي مهار كشندگان بر اماره گي نفوس، اي كساني كه در حرم سوزنده خورشيد جان غسول گشته در خلوص خود را چون رمل، سپر گردانيده و مردانه در جوشن صوم بر عطش گدازنده پاره هاي اخگرگون خورشيد، جرعه هاي صبر مي نوشيد. آگاه باشيد كه رسول رحمة للعالمين مژده رسانتان شده است كه «الصوم في الحر جهاد» و اي تشنه كامان، بدانيد كه كام عطشناكتان با سقايت رب العامين به طراوت خواهد نشست كه «طوبي لمن ترك شهوة حاضرة لموعود لم يره»: خوشا به حال كسي كه شهوت حاضر را براي نيل به موعودي كه نديده است، ترك مي كند.پس صبورانه در اين جامه پرهيز مجاهده كنيد كه، سوهان گرسنگي و تشنگي را بر هوسبازيهاي نفساني و شكمبارگي هاي جسماني سودن و در تنگنا و تحت اين رژيم معنوي و سازنده الهي، در امان از افسار گسيختگي هاي شهواني، بخشي از مسير عمر را پيمودن، چيزي جز ترحم سبحاني نيست كه وقتي از منظر كبريايي خود بر عبد خاكي اش نظر مي كند كه چگونه از شاهراه هدايت پاي بر كوير ظلماني ضلالت لغزانيده و غافلانه و از روي جهل سوار بر مركب نفس، تازيان مي رود تا درفش پيروزي را در ظلمتكده اسارتهاي نفساني علم گرداند، آنجا كه ديگر شياطين بي نقاب، لجامهاي غفلت را بر گردنش محكم مي گردانند و با زهر فنا ذايقه جانش را مي سايند، در آن معركه است كه حكمت سبحاني او را چون ستاره صبحي بر آسمان كوير انسانيت، درخشنده مي يابيم كه با نصب سرعتگيرهاي فرايض و واجبات بر راه هموار ضلالت، مانع و حايل مي تراشد كه:هين مرو اندر پي نفسي چو زاغ كو به گورستان برد ني سوي باغگر روي رو در پي عنقاي دل سوي قاف و مسجدالاقصاي دل و هشدار مي دهدشان، آنهايي كه زودتر متذكر مي شوند با اشارتي و آنها كه پرده هاي غفلتشان سنگين تر است، با تكرار اين تلنگرهاي بيداري، سرانجام روزي به كسوت هوشياران درآيند. پس چشمهاي خود را بر بصيرت بگشاييد اي كساني كه ايمان آورده ايد : «كتب عليكم الصيام كما كتب علي الذين من قبلكم لعلكم تتقون»:«روزه بر شما مقرر شده همان گونه كه بر پيشينيان شما مقرر شده بود، باشد كه در اين لباس پرهيز به سيرت پرهيزگاران درآييد.» كه گفته اند:اگر به آب رياضت برآوري غسلي همه كدورت دل را صفا تواني كردپس خداوندا، به تو توكل مي كنم و با سپر روزه، شكم را از روزي غيرحلال و گوشم را از واقف شدن بر جريان منكراتت و چشمم را از دوخته شدن به لهو و لعبها و دستم را از دراز شدن به سفره حرام و قدمهايم را از انحراف به مسيرهاي نهي شده و زبانم را از گشوده شدن بر منكراتت، حفظ مي كنم.و با اين مهار آهنين حايلي بر سر راه اصابت مكروهاتت به قلبم مي تراشم و از جسم و جانم مكروهات و منعياتت را دريغ مي دارم كه تو خود بهترين گشاينده كامي از كام روزه دارم، آن هم با شراب ناب بهشتي كه اگر شراب دنيا زدگان عقل از سرشان مي ربايد، شهد پاك بهشتي ات، كاسه هاي معرفت را به ظرف يقين آنان مي افزايد كه رسول بشارتت مي فرمايد: «كسي كه روزه او را ازغذاهاي مورد علاقه اش باز دارد، بر خداست كه به او غذاهاي بهشتي بخوراند و از شرابهايش بنوشاندش.» پس گوش به سروش ناصحان بسپاريد كه مي گويند:اندرون از طعام خالي دار تا در او نور معرفت بينيتهي از حكمتي به خاطر آن كه پري از طعام تا بينيالبته، از چشم انداز ديگري ممارست دسته جمعي مسلمانان در ماه برگزيده الهي، ذهن را به خانه تكاني عيد نوروز مي كشاند، كه اولاً بر اي خود موسم و فصلي دارد و ديگر آنكه همه اقشار را سهيم مي دارد، چه آنها كه فقط به غبار زدايي از آنچه دارند بسنده مي نمايند و با امساك شكم و شهوات به طهارت و پاكي جسماني و ظاهري مي رسند و چه آنها كه علاوه بر خانه تكاني و غبار زدايي از آنچه دارند، امكانات و اساس بيشتري براي خانه خود تدارك مي بينند؛ يعني: به جز امساك شكم و شهوات، از همان ابتدا براي يافتن گوهر سر در كنه اين بحر فرو مي برند كه البته در سفره عيدشان اندوخته هاي عرفاني و گهرهاي رباني نيز خواهد درخشيد. درياست مجلس او درياب وقت و درياب هان اي زيان رسيده وقت تجارت آمدآلوده اي تو حافظ، فيضي ز شاه درخواه كان عنصر سماحت بهر طهارت آمدپس با پاكي و زدايندگي روزه، از حرامها اجتناب كنيد و خود را از تسلط خطرناك غرايز برهانيد و با مضايقه هاي آن، مجراي نفوذ شيطان را مسدود داريد كه پيامبر(ص) فرموده است: شيطان جريان مي يابد و نفوذ مي كند در فرزندان آدم، مثل جريان خون در بدن، پس مجراي نفوذش را با گرسنگي روزه تنگ داريد: «و ان تصوموا خير لكم ان كنتم تعلمون»زيرا كه گرسنگي لجام نفس را محكم تر مي كند و نفس ضعيف و خسته كمتر سر به عصيان و سركشي مي نهد و اشتياقش در پيوستن به فرح غير خدايي كمتر مي شود و همين طور پرهيز گرسنگي، ريشه شهوات وجود را مي خشكاند كه شكم و غريزه مبدأ عصيانهاست و روزه مهارشان.و ديگر اينكه گرسنگي روزه، پرده خواب را از چشمها زدوده و عمر شريف، اين سرمايه تجارت دنيا و عقبي را از استهلاكي غافلانه مي رهاند. از طرف ديگر، پرهيزگاري نفساني، تن را از مواد زايدي كه موجب بيماري شده شسته و انسان را از ابتلا به امراض مصون مي دارد. در واقع، با رهانيدن تن از مواد زيانبار و روح از پليديها، وقت و حال عبادت و تفكر را بيشتر مي نمايد. ديگر اينكه توفيق بر قناعتي اجباري كه در روزه هست، تمكن انسان را بر بذل مال و اطعام و صله ارحام بيشتر مي نمايد و روزه دار آنجا كه احساس كند گرسنگي بر جانش سخت مي آيد، بر چاره جويي گرسنگي و تشنگي قيامت قيام مي نمايد و زاد و توشه مهيا مي دارد كه بانگ رحيل ناگاه مي آيد و فرصتها و اندوختنها را متوقف مي دارد و ديگر اينكه با سختي گرسنگي بر گرسنگان بي افطار و صائمين حلقه جبر روزگار و فاقه نشينان بي اختيار ترحم نموده و به فكر چاره گشايي از مشكلاتشان بر مي آيد.از اين روست كه گرسنگي روزه نعمتي الهي به شمار آمده و پيشكش قدوم فراخوانده شدگان به ميهماني عرش كبريايي اش قرار مي گيرد و امين وحي مي فرمايد: دلهاي خود را گرسنه و بدنهاي خود را برهنه بداريد، شايد دلهاي شما خداوند عزوجل را ببيند. زيرا:اين دهان بستي دهاني باز شد كاو خورنده لقمه هاي راز شد گر ز شيرين ديو تن را وا بري در فطام او بسي حلوا خوري پس هشدار كه اگر ميل به حلواي روحاني داري، مبادا پاي از مدار اجابت فرمانش بيرون نهي كه پيشواي صداقت گستر صائمان مي فرمايد: «روزه نيست براي كسي كه امام و پيشواي خود را نافرماني كند و از او اطاعت ننمايد و صحيح نيست روزه بنده فراري مگر باز آيد و روزه زن ناشزه مگر توبه كند و روزه فرزند عاق شده مگر اصلاح شود.» و باز هم هشدار كه مبادا چون غافلان قفل روزه بر دهان زني و از تأمل و تعقل در اين كرامت سبحاني روي برتابي. نباشد تو را كه از روي عادت مسلماني فقط شكم را به گراني بار روزه گرفتار داري و شب هنگام رفع كدورتش را به چندين برابر بگرداني كه اگر در اين ورطه از بي بصري گرفتار آمدي و خود را نيافتي و دست استغاثه به سوي صاحب اين ضيافت روحاني نگشودي، اگر از اين خوان گسترانيده رحمتش فيضي و از بوستان مغفرتش بويي و از آمرزشش نصيبي براي خود نيندوزي، آنجاست كه كوله بار اين سفر رباني ات را جز بر كاسه هاي افسوس و خسران ابدي انباشته ننموده اي، و در آن روز كه پرده هاي غفلت را مي درانند و ديده ها را بصير مي گردانند، خود را جرعه نوش جامهاي افسوس و اندوه مي يابي . افسوس كه آنچه برده ام باختني ست برداشته ها تمام بگذاشتني ست برداشته ام هرآنچه بايد بگذاشت بگذاشته ام هر آنچه برداشتني ست زيرا امير صائمين مي فرمايد: «بسا روزه داري كه از روزه داشتنش جز گرسنگي چيزي ندارد و بسا نمازگزاري كه از ايستادنش جز بيداري و رنج چيزي نمي يابد، چه خوب است خواب زيركان و افطاركردنشان!» پس اي بزرگ پروردگار زمينيان، تو را به عزت و جلالتت سوگند مي دهم كه بركه جانم را از سرچشمه هاي معرفتت سرشار و ريزان بدار و مرا از فرشته سيرتانت قرار بده كه در اين ماه با عظمتت، عبادتهايشان آنها را به بهشت قربت رهنمون مي گرداند و با استهلاك روزهاي اين ماه، خطاهايشان را مستهلك مي سازند. اي رقيق كننده و زوال دهنده گناهان؛ عصيانها و نافرمانيهايم را در اين ماه از گوشه ديدگانم چون اشكهاي سوزان ذوب نموده و فرو ريز و مرا از به غبار نشستگان غفلتت قرار مده، كه دل سرگشته ام بسيار نيازمند و خسته، به درگاهت چشم اميد بسته و لجامهاي نفس را به پايبند اجابت فرمانت، غل و زنجير كرده و بار سنگين گناهانم را براي فرو ريختن و فرو هشتن از شانه هايم، به درگاهت آورده ام مرا مجال ده!صديقه درويش زاده http://www.qudsdaily.com/archive/1386/html/6/1386-06-22/page4.html
جمعه 23/6/1386 - 14:45
رمضان
ماه رمضان ماه مهماني خدا ماه رمضان در فرهنگ اسلامي به بركت نزول فرايند و شبهاي قدر و روزه بندگان خدا و عبادت صدها ميليون مسلمان به ماه خدا و ماه ضيافت الهي شهرت يافته است. اگر ما در اين ماه به ميهمان خداوند دعوت شده ام «ادعيتم الي ضيافه الله» براي شركت در اين ضيافت چه تمهيداتي باشد داشته باشيم. ماهي كه نفس در آن تسبيح خداوند است و خواب عبادت؟! پس قطعاً تفكر، مطالعه، خدمت به مردم، تلاوت قرآن وعبادت چه ارج و مقامي خواهد داشت. رمضان اسمى از اسماء الهى مى‏باشد و نبايست‏به تنهائى ذكر كرد مثلا بگوئيم، رمضان آمد يا رفت، بلكه بايد گفت ماه رمضان آمد، يعنى ماه را بايد به اسم اضافه نمود، در اين رابطه به سخنان حضرت امام محمد باقر (عليه السلام) گوش فرا مى‏دهيم. رمضان از اسماء الله است هشام بن سالم نقل روايت مى‏نمايد و مى‏گويد: ما هشت نفر از رجال در محضر حضرت ابى جعفر امام باقر (عليهما السلام) بوديم، پس سخن از رمضان به ميان آورديم. فقال عليه السلام: لا تقولوا هذا رمضان، و لا ذهب رمضان و لا جاء رمضان، فان رمضان اسم من اسماء الله عز و جل لا يجيى و لا يذهب و انما يجيى‏ء و يذهب الزائل و لكن قولوا شهر رمضان فالشهر المضاف الى الاسم و الاسم اسم الله و هو الشهر الذى انزل فيه القرآن، جعله الله تعالى مثلا و عيدا و كقوله تعالى فى عيسى بن مريم (عليهما السلام) و جعلناه مثلا لبنى اسرائيل. (1) امام عليه السلام فرمود: نگوئيد اين است رمضان، و نگوئيد رمضان رفت و يا آمد، زيرا رمضان نامى از اسماء الله است كه نمى‏رود و نمى‏آيد كه شى‏ء زائل و نابود شدنى مى‏رود و مى‏آيد، بلكه بگوئيد ماه رمضان، پس ماه را اضافه كنيد در تلفظ به اسم، كه اسم اسم الله مى‏باشد، و ماه رمضان ماهى است، كه قرآن در او نازل شده است، و خداوند آن را مثل و عيد قرار داده است همچنانكه پروردگار بزرگ عيسى بن مريم (سلام الله عليهما) را براى بنى اسرائيل مثل قرار داده است، و از حضرت على بن ابى طالب (عليه السلام) روايت‏شده كه حضرت فرمود: «لا تقولوا رمضان و لكن قولوا شهر رمضان فانكم لا تدرون ما رمضان‏» (2) شما به راستى نمى‏دانيد كه رمضان چيست (و چه فضائلى در او نهفته است). فضيلت اعمال مستحبى ماه رمضان - دعا و استغفار الحديث: قال على بن ابيطالب(ع): »عليكم فى شهر رمضان بكثرة استغفار و الدعاء فاما الدعا فيدفع عنكم به البلاء و اما الاستغفار فتمحى به ذنوبكم. (1) ترجمه: بر شما باد در ماه رمضان به استغفار و دعاى زياد. اما دعاهاى شما دافع بلا از شماست. و اما استغفار شما از بين برنده گناهان است. توضيح: از وظايف روزه داران در اين ماه، دعا و درخواست‏حوايج از حضرت حق است كه بنده احساس نياز به پيشگاه بى نياز كرده، و دستهاى احتياج خويش را به درگاه او دراز مى‏كند. - روزهاى ماه رمضان الحديث: قال رسول الله (صلى الله عليه و آله): ايها الناس انه قد اقبل اليكم شهر الله بالبركة و الرحمة و المغفرة، شهر هو عند الله افضل الشهور، و ايامه افضل الايام و ليالى افضل الليالى و ساعاته افضل الساعات. (2) ترجمه: اى مردم ماه خدا با بركت و رحمت و آمرزش به شما رو كرده است، ماهى است كه پيش خدا بهترين ماه است و روزهايش بهترين روزها و شبهايش بهترين شبها و ساعاتش بهترين ساعات. - اعتكاف الحديث: قال رسول الله (صلى الله عليه و آله): اعتكاف عشر فى شهر رمضان تعدل حجتين و عمرتين. (3) ترجمه: اعتكاف در يك دهه از ماه مبارك رمضان برابر با ثواب دو حج و دو عمره است. توضيح: در ايام و ليالى مقدسه‏اى، طبق روايات رسيده از ائمه معصومين (عليهم السلام) مستحب است كه هر مسلمانى در صورت امكان دهه آخر ماه مبارك رمضان را در مسجد معتكف شود، كه پيامبر اكرم(ص) در تمامى عمرش چنين مى‏كرد. - تلاوت قرآن بهترين اعمال در شبها و روزهاى ماه مبارك رمضان، تلاوت قرآن است. اگر چه تلاوت قرآن در تمام اوقات ثواب دارد، ولى چون قرآن در ماه رمضان نازل شده است، از اجر و ثواب ويژه‏اى برخوردار است چنانچه وارد شده: الحديث: قال ابو جعفر (عليه السلام): لكل شى‏ء ربيع و ربيع القرآن شهر رمضان (4) ترجمه: براى هر چيزى بهارى است و بهار قرآن رمضان است. بنا بر اين امتيازات قرآن به اعتبار نزولش در ماه رمضان از ماههاى ديگر بيشتر است. الحديث: قال رسول الله (صلى الله عليه و آله): من تلافيه آية من القرآن كان له مثل اجر من ختم القرآن فى غيره من الشهور. (5) ترجمه: اگر كسى در اين ماه يك آيه از قرآن تلاوت كند، ثوابش مثل كسى است كه در غير ماه رمضان يك ختم قرآن كرده است. - افطارى و صدقه دادن الحديث: قال الباقر (عليه السلام) يا سدير، هل تدرى اى ليال هذه؟ فقال له نعم. جعلت فداك ان هذه ليالى شهر رمضان فما ذاك؟ فقال له اتقدر على ان تعتق كل ليلة من هذه الليالى عشر رقاب من ولد اسمعيل؟ فقال له سدير بابى انت و امى لا يبلغ مالى ذاك، فما زال ينقص حتى بلغ به رقبة واحدة فى كل ذلك يقول: «لا اقدر عليه فقال له: افما تقدر ان تفطر فى كل ليلة رجلا مسلما؟ فقال له: بلى و عشرة فقال له (عليه السلام): فذاك الذى اردت يا سدير، ان افطارك اخاك المسلم يعدل عتق رقبة من ولد اسماعيل عليه السلام. (6) ترجمه: اى سدير! آيا مى‏دانى چه شبهايى است اين شبها؟ سدير گفت: بلى فدايت گردم اين شبها شبهاى ماه رمضان است، مگر اين شبها چگونه است؟ امام (عليه السلام) فرمودند: آيا قدرت دارى هر شب از اين شبها ده بنده از فرزندان اسماعيل (ع) را آزاد كنى؟ پس سدير عرض كرد: پدر و مادرم به فدايت، ثروتم كفاف نمى‏دهد، پس امام پيوسته تعداد بنده‏ها را كم كرد، تا رسيد به يكى در تمام اين ماه، سدير گفت: قدرت ندارم پس امام(ع) به او فرمود: آيا قدرت ندارى هر شب يك مسلمان روزه‏دارى را افطار دهى؟ سدير عرض كرد: بلى تا ده نفر را هم مى‏توانم افطارى بدهم، پس امام به او فرمود: اى سدير همان است كه اراده كردى يعنى با افطارى دادن ده روزه‏دار به ثواب عتق و آزاد كردن ده بنده از اولاد اسماعيل (ع) نايل مى‏گردى. توضيح: خداوند انسان روزه‏دار را بر آنچه انفاق مى‏كند در خوردنيها و آشاميدنيها محاسبه نمى‏كند ولى در اين امر «اسراف‏» نشود. الحديث: عن ابى عبد الله عليه السلام: من تصدق فى شهر رمضان بصدقة صرف الله عنه سبعين نوعا من البلاء. (7) ترجمه: هر كس در ماه رمضان صدقه‏اى بدهد خداوند هفتاد نوع بلا را از او دو مى‏كند. http://www.ksabz.net/paper.asp?AID=6215
جمعه 23/6/1386 - 14:44
رمضان
اهميت شب اول ماه رمضان امام باقرعليه السلام روايت فرموده كه پيغمبر اكرم(ص) در جمعه آخر ماه شعبان پس از ستايش و ثناي خداوند فرمود: اي مردم ماهي بر شما سايه افكنده است كه در آن ماه شبي است كه از هزار ماه نيكوتر است، و آن ماه رمضان است، پروردگار روزه اين ماه را واجب فرمود و عبادت و بپاداشتن نماز را در يك شب اين ماه برابر با عبادت هفتاد شب ماههاي ديگر قرار داده است، آن كسي كه در اين ماه كردار نيكي از امور مندوب و مستحب بجاي آورد، آفريدگار پاداش واجبي را به وي عطاء مي فرمايد... وَ من اَدّي فيهِ فَريضَةً مِن فَرآئضِ اللهِ كانَ كَمَن اَدّي سَبعينَ فَريضَةٌ في ما سِواهُ مِنَ الشُهُورِ وَ هُوَ شَهرُ الصَّبرِ وَ اِنَّ الصَّبرَ ثَوابُهُ الجَنَةُ وَ هُوَ شَهرُ المُواساةِ، وَ هُوَ شَهرُ ، يزيدُ اللهُ فيهِ في رِزقِ المُؤمِنِ، وَ مَن فَطَّرَ فيهِ مُؤمِناً صائِماً كانَ لَهُ بِذلِكَ عِندَاللهِ عَزَّوَجَلَّ عِتقُ رَقَبَةٍ وَ مَغفِرَةٌ لِذُنُوبِه في ما مَضي، فَقيلَ يا رَسُولَ اللهِ لَيسَ كُلَّما يقدِرُ عَلي اََن يفطِرَ صائِماً، فَقال: اِنَّ اللهَ تَبارَكَ وَ تَعالي كَريمٌ يعطي هذَا الثَّوابَ مِنكُم مَن لَم يقدِرَ اِلاّ عَلي مَذَقَةٍ مِن لَبَنٍ فَفَطَّرَ بِها صائِماً. ترجمه : و هر كس كه واجبي از واجبات الهي را در اين ماه تأديه كند پاداش اداء هفتاد فريضه در ماههاي دگر بدو عنايت مي گردد، اين ماه، ماه شكيبايي است و پاداش شكيبايي بهشت است اين ماه، ماه مواسات و برابري است و ماهي است كه خداوند بر روزي افراد با ايمان مي افزايد، آنكس كه در اين ماه مؤمن روزه داري را افطار دهد براي وي پاداش آزاد كردن بنده اي در دربار كبريائي پروردگار منظور مي شود و گناهان گذشته اش مورد آمرزش قرار مي گيرد. عرض شد يا رسول الله عموم ما مسلمين توانايي نداريم كه ضيافت افطاري تشكيل دهيم، حضرت فرمود: خداوند تبارك و تعالي كريم است، همين ثواب را به آن كس كه به يك جرعه شير. اَو شَربَةٍ مِن ماءٍ عَذبٍِ يفطِرُ بِها صائِماً اَو تَميراتٍ لا يقِدرُ عَلي اَكثَرَ مِن ذلِكَ، وَ مَن خَفَّفَ فِيه عَن مَملُوكِه خَفَّفَ اللهُ عَنه حِسابَهُ، وَ هُوَ شَهرٌ اَوَّلُهُ الرَّحمَةٌ وَ اَوسَطُهُ مَغفِرَةٌ وَ اخِرُهُ اِجابَةٌ وَ العِتقُ مِنَ النّارِ وَلا غَني بِكُم فِيه عَن اَربَعِ خِصالٍ خِصلَتَينِ تُرضُونَ اللهَ بِهِما وَ خِصلَتَينِ لا غِني بِكُم عَنهُما اَمّا اللَّتانِ تَرضُونَ اللهَ بِهِما فَشَهادَةُ اَن لا اِلهَ اِلاّ اللهُ وَ اِنّي رَسُولُ اللهِ وَ اَمَّا اللَّتانِ لا غِني بِكُم عَنهُما فَتَسأَلُونَ اللهَ حَوائِجَكُم وَ تَساَلُونَ اللهَ فيهِ العافِيةَ وَ تَتَعوَّذُونَ بِهِ مِنَ النّارِ. ترجمه : يا آب گوارا يا چند دانه خرما روزه داري را افطار دهد، عطاء ميفرمايد، آنكس كه وظايف خدمتگزاران خود را در اين ماه سبك سازد خداوند در مورد محاسبه وي در قيامت بر او آسان مي گيرد ، اين ماهي كه اولش رحمت و ميانه اش آمرزش و انتهايش استجابت دعا و آزادي از آتش است، در اين ماه شما از چهار خصلت بي نياز نيستيد كه به سبب دوخصلت آن خداوند خشنود مي شود، و آن گواهي دادن به يكتايي خدا و پيامبري من است، و دو خصلت ديگر كه در تمام عمر ناچار به آن متصف باشيد، يكي خواستار شدن حوائج از خداوند به ضميمه عافيت است و ديگر پناهنده شدن به وي از آتش دوزخ.
جمعه 23/6/1386 - 14:43
رمضان
اهميت افطار با خرما افطار با شيرينيهاي طبيعي بدون آنكه باعث انباشته شدن چربي بدن گرد د براي مواد سفيده اي بدن رل حفاظتي را داشته ، نيرودهنده خوبي براي بدن است، خستگي را به تاخير مي اندازد و بسرعت وسهولت هضم و جذب مي شود. نبي گرامي اسلام( ص ) خرما و كشمش و ... را انتخاب مي فرمودند. افطار با خرما يا كشمش شروع خام خوري است و باعث جلوگيري از زياد شدن گلبولهاي سفيد و ورم ... مي گردد. افطار با اين دو آسان است. تهيه آنها دشواري ندارد، فقير وغني هر دو امكاناتي دراين باره دارند! ميوه جات را بايد تازه خورد خرما در فصل خود تازه است و در غير فصلش نيز كهنگي بر آن اثري نمي گذارد. كشمش هرچه كهنه تر شود اسيد الكلهاي موجود در آن به شيريني تبديل شده براي افطار بهتراست لذا افطار با اين دو براي هميشه يكنوع تازه خوري است. هردو سرشار از ويتامين ها و بسياري مواد معدني لازم مي باشند. درهر دو مواد معدني كه كاتاليزور محسو بند و براي عمل هضم و جذب كمك مي نمايند موجود است. با آمارگيري از نقاطي كه در سال اهالي آن مقداري خرما مي خورند و سرطان ديده نمي شود، خرما را بعضي يك عامل ضد سرطاني مي دانند. خرما و كشمش قند خود را زود ببدن مي رسانند زيرا گلوكز درآنها بوده و در بدن هم سازگارترين نوع قند محسوب مي شود. بدن مواد قندي را زودتر از چربي و پروتئين بمصرف متابوليسم مي رساند وچربي نيز زودتر ازپروتئين مي سوزد و لذا روزه دار از قند خرما و كشمش زودتر بهره مند خواهد شد ( بين دونماز از قند طبيعي بنحو احسن برخوردار شده تا آنكه بمائده افطاري برسد). چربيها تنها غذاي مولد مواد ستوني نيستند بلكه مواد نيز ستوژن مي باشند حتي درنزد مرض قنديها گوشت و مواد سفيده اي استون را بالا مي برند در صورتيكه نشاسته اي ها ( كه خرما را مي توان از آنها حساب كرد) از توليد اين مواد جلوگيري مي نمايند ولذا خرما يكنوع فرياد رسي براي بدني است كه حتي تصور شود استون درآن ايجاد شده است. تاكنون عقيده داشتند كه مواد سلولزي جذب بدن نمي شوند اما امروز مي گويند درمحيط روده ها باكتريهايي يافت مي شود كه سلولزها را هم حل مي كند لذا مقداري از مواد سلولز بوسيله روده ها جذب مي شود و قسمت ديگر كه قابل جذب نيست دو فايده دارد : يكي كه مدفوع را از حالت مايعي در مي آورد و با حجم خود روده ها را پاك مي كند، ديگر آنكه مقدار زيادي ازسموم روده ها را جذب و با خود به خارج دفع مي كند. براي هضم و جذب مواد قندي بايد ويتامين ث د رمحيط باشد تا گلولز درمعيت ويتامين ث آنجا كه فسفر نيز وجود دارد از جدار روده ها عبور نموده به جريان خون وارد شده ...رسيده آنچه لازم است ( درحدود يك گرم در ليتر خون ) به خون داده شده و بقيه در كبد ذخيره گردد. دستگيري ويتامين ث از مواد قندي درمحيط فسفردار بوسيله ترشحات غده هيپوفيزي نظارت و كنترل و تنظيم مي گردد. آيا كدام افطاري خواهيد يافت كه علاوه برداشتن – قند وويتامين ث – فسفر بتواند چون خرما بسرعت سه عنصر موجود در خود را براي تقويت روزه دار به هضم و جذب مقصود بدن رسانده بعلاوه وجود ويتامين هايD2,C,B2,B1,A و بعضي از عناصر فلزي بويژه وجود فوليكولين در آن از ضعف هاي گوناگون جلوگيري بعمل بياورد ( فليكو لين ماده مخصوص زنانگي است كه درترشحات مردان نيز به مقدار ناچيزي يافت مي شود) و وجود آهن كه خود موجبات ترميم ديگري را فراهم مي سازد. مواد آلبوميني " سفيده مانند ي " به اندازه اي براي بدن ضرورت دارد كه رشد و نمو و نگهداري بدن تامين گردد و اين مقدار آلبومين حداقل لازم است و يكي از آنها بستگي به مواد غذايي ديگري دارد كه انسان با آن خواهد خورد چنانچه هيدرات دو كربن اين حداقل را پائين وچربيها را بالا مي برد و در نتيجه خرماي سرشار از هيدرات دو كربن سبب مي شود اگر مواد بياض البيضي خورده شود بدن بهتر از آن استفاده نمايد. مي دانيم كه چربيها مولد اساسي و مهم اجسام ستوني هستند و اين اجسام كه سميت دارند فقط در برابر هيدرات دوكربن مي سوزند و تبديل به آب و اسيد كربونيك مي شوندلذا همين دو سه دانه خرماي وسط دو نماز تا فاصله افطار كامل بعدي شايد بتواند سميت اجسام ستوني را اگر بوجود آمده بر طرف سازد. اسيدهاي موجود د رخرما ( و ساير ميوه جات ) با فلزات تركيب نشده كه تشكيل املاح بدهند و اثرات خاص و مفيدي دارند از جمله اگر اجسام ستوني درخون بالا رود خوردن آن ميوه جات بخصوص آنها كه اسيد سيتريك دارند نافع است . بعلاوه پنج درصد ميوه جات را سلولز تشكيل مي دهد و بهمين علت طبيعي ترين و بهترين ملين ها بوده و جلوگيري از ابتلاء بيماري تمدن ( يبوست) مي نمايد. يك كار ديگر خرما اينست كه اگر موقع افطار غذايي پخته خورده شود چون تمام فرمانها ي د رآن با حرارت 60 درجه از بين رفته خرما مقداري فرمان مشابه دياستازهاي مترشحه بدن را به همراه آورده حل و هضم را آسانتر مي سازد.
جمعه 23/6/1386 - 14:43
رمضان
شعر افطار در اتاقي كه پر است از ابر و مه، دست‌هايم بوي باران مي‌دهد عكس من در قاب مي‌خندد به من خنده‌اش بوي دبستان مي‌دهد بوي باد از كوچه مي‌آيد، و من در اتاقم چاي را دم كرده‌ام با بخار گرم چايي، سقف را پر زباغ سرد شبنم كرده‌ام قُل قُل گرم سماور در اتاق مي‌برد من را به عصر كوزه‌ها مي‌برد تا لحظه‌ي افطارها مي‌برد من را به ماه روزه‌ها لحظه‌‌ افطار وقتي مي‌رسيد سفره پر مي‌شد ز عطر كال ياس لحظه‌اي احساس مي‌كردم كه من نور دارم بر تنم جاي لباس سبز مي‌شد با پدر، باغ دعا نرم مي‌خواند از كتابي آشنا با فطير تازه مادر مي‌رسيد دستهايش داشت بوي ربّنا ش: ابراهيمي(شاهد)
جمعه 23/6/1386 - 14:42
رمضان
"خودسازي" خشم ماه رمضان، فرصتي براي پالايش روح و جان است پس در اين ماه بايد بيماريهاي نفس را شناسايي کرده، به مداواي آنها پرداخت. اگرچه امر خودسازي مختص به ماه رمضان نمي باشد اما اين ماه بهانه اي است تا بيشتر به اين مسئله فکر کنيم. انسان زماني از ديگر موجودات متمايز مي شود که بتواند در جهت تکامل جنبه معنوي خويش اهتمام ورزد و صرفاً در جهت ماديات گام برندارد. انسان براي تصفيه خود نياز به آگاهي و معرفت دارد؛ بر آن شديم تا با الهام گرفتن از آموزشهاي ره يافته گان اين مسير سخت و ناهموار، گامي در جهت رشد و تعالي انسانيت خويش برداريم. حضرت امام خميني (ره) هفتمين حديث از کتاب چهل حديث را به خشم، پيامدها و درمان علمي و عملي آن اختصاص مي دهد و دريچه سخن را در اين خصوص با روايتي از امام صادق عليه السلام مي گشايد که: "خشم کليد همه بديها است." "ابن مسکويه" در تعريف خشم، مطلبي به اين مضمون دارد: "خشم در حقيقت حرکتي نفساني است که به واسطه آن جوششي در خون قلب به منظور گرفتن انتقام ايجاد مي گردد. در اين حال آتش خشم شعله مي کشد و عقل تحت تأثير قرار مي گيرد. انسان در چنين شرايطي – به گفته حکميان – مانند غاري مي گردد که در آن آتشي افروخته باشند، دودي خفه کننده آن را پوشانده باشد و امکان خاموش کردن آتش ميسر نباشد." همو مي افزايد: بقراط مي گويد: "من از کشتي اي که در دريا دچار طوفان و موج هاي سهمگين شده باشد، اميدوارتر هستم تا کسيکه خشم او برافروخته شده باشد، زيرا ناخداي کشتي به هر طريق ممکن کشتي را نجات خواهد داد، اما نجات کسي که آتش خشم او شعله ور شده باشد ممکن نيست. براي او موعظه، پند و اندرز هم کارگر نخواهد افتاد و چه بسا بر خشم او بيفزايد." مزاياي خشم نمي توان گفت که در کل، خشم منفي است چرا که قوه خشم از نعمتهاي خداوند است که بقاي شخص وابسته به آن مي باشد. اگر اين قوه در حيوان وجود نداشت از خود دفاع نمي کرد، و اگر در انسان نبود علاوه بر اين که از بسياري کمالات باز مي ماند، اخلاق وي از اعتدال خارج مي شد و به سستي، تنبلي، بي غيرتي و ظلم پذيري مبتلا مي گرديد. بر اين اساس، تصور برخي افراد که قائل به از بين بردن اين قوه اند، خطاست. چراکه خداي متعال آن قوه را بيهوده در انسان قرار نداده است. امر به معروف و نهي از منکر، نبرد با دشمنان دين و جهاد با دشمن درون، يعني نفس سرکش، با اين قوه انجام مي گيرد: حتي برخي از حکما براي جلوگيري از سست شدن اين قوه راه حلهاي علمي و عملي مطرح کرده اند، از جمله رفتن به ميدان جنگ. معايب خشم حال که مزاياي اين قوه مشخص شد بايد به معايب آن هم نگاهي داشت. امام صادق عليه السلام فرمود: "خشم، ايمان را فاسد مي کند، چنان که سرکه عسل را." چه بسا شخص در حال خشم از دين خدا برگردد، نور ايمان در دلش خاموش و نهايتاً هلاک گردد و پشيماني هم به حالش سودي نداشته باشد. امام باقر عليه السلام فرمود: "همانا اين خشم، جرقه آتشي از شيطان است که در قلب آدم برافروخته مي شود." و همچنين از آن حضرت چنين نقل شده است: "در تورات، ضمن اسراري که خداوند متعال با موسي داشت، آمده است که اي موسي! خشم خود را از کسيکه تو را بر او مسلط کرده ام نگهدار، تا خشم خود را از تو نگه بدارم." بدان که آتشي از آتش غضب الهي سخت تر نيست، چنانکه حواريون حضرت عيسي عليه السلام از آن حضرت درخصوص سخت ترين چيز سؤال کردند. آن حضرت فرمود: "سخت ترين چيزها خشم خداست". پرسيدند: «با چه چيز خود را از آن حفظ کنيم؟» حضرت فرمود: "به اينکه خشم نگيريد". راه رهايي براي رها شدن از خشم، راه حل هايي نيز ذکر گرديده است: 1- انديشيدن در پيامدها، دستاوردها و مفاسد خشم 2- منصرف کردن نفس از اينکه در ورطه خشم بيافتد. در منابع اهل سنت آمده است که رسول اکرم صلي الله عليه و آله هرگاه به خشم مي آمد، اگر ايستاده بود، مي نشست و اگر نشسته بود به پشت مي خوابيد پيامبر(ص) مي فرمايند: در هنگام خشم، سکوت نمائيد. 3- از بين بردن اسباب خشم؛ يکي از اين اسباب، حب نفس است، که دوستي مال، جاه، شرف، مقام و .... از آن حاصل مي شود. انسان به دليل محبتي که به اينها دارد، و قتي مزاحمتي براي اين موارد احساس کند، يا احتمال مزاحمتي براي اين امور بدهد، خشمگين مي شود. اما آنچه مسلم است انسان بايد بينديشد و مراقب باشد تا اين قوه را که خداوند براي بقاي او در وجودش به امانت نهاده است، برخلاف منظور پروردگار به کار نبرد و اگر چنين کند مستحق سرزنش و عذاب خواهد بود.
جمعه 23/6/1386 - 14:42
رمضان
چگونه در پناه قرآن باشيم؟ چکيده دو سوره ناس و فلق" معوذتان يا معوذتين" ناميده مي شوند. زيرا از ويژگي هاي اين دو سوره، اين است که با خواندن اين دو سوره مي توان خود يا کس ديگري را " تعويذ" کرد. تعويذ يعني در پناه قراردادن، دفع شر کردن و حفظ نمودن. به عبارت ديگر، خواندن اين دو سوره باعث دفع بعضي از شرور و آفات خواهد شد. و مُعوذ، اسم فاعل تعويذ و به معناي تعويذ کننده، در پناه قرار دهنده و حفظ کننده است. کليد واژه ها: کلمه"رب" به معناي" مالک و صاحب اختيار" است. مثل" رب البيت"؛ يعني صاحب و مالک خانه و لزوماً به معناي" پرورش دهنده" است. " خناس" يعني " آن که خود را بسيار عقب مي کشد و پنهان مي شود." در روايت آمده است که: شيطان بيني خود را بر قلب انسان مي گذارد ( به سراغ انسان مي آيد)، ولي وقتي اين انسان به ياد خدا افتاد، خود را عقب مي کشد و مخفي مي شود" فاذا ذکر الله خَنسَ"(علل الشرايع/ ص 526). لذا شيطان، خناس ناميده شده است. يعني بسيار عقب نشيني کننده و پنهان شونده. آشنايي با کلمات و نيز الگوهاي زباني به کار رفته در قرآن کريم، در فهم معاني ظاهري اين کتاب مقدس، نقش بسيار مهمي دارد، ولي متأسفانه عربي آموختگان کشور ما، از زبان عربي، بيشتر با قواعد آن، اعم از صرف يا نحو، آشنايي دارند و از لغت و نيز" الگوهاي جمله" (SENTENCE STRUCTURE) عموماً غافلند. در اين مقاله سعي خواهد شد، به خواست خداوند متعال مختصري درباره ريشه يابي لغات سخن گفته شود. بحث را از سوره مبارکه" ناس" شروع مي کنيم . البته در آغاز و پيش از شروع توضيح واژه ها و مفردات اين سوره، بي مناسبت نيست درباره نام ديگر سوره ناس که در واقع نام مشترک دو سوره ناس و فلق است توضيح مختصري بدهيم. دو سوره ناس و فلق، معوذتين يا معوذتان- با کسر واو(رازي/461)- نيز ناميده مي شوند. معوذ اسم فاعل از تعويذ است. تعويذ يعني" چيزي را در پناه چيز ديگر قرار دادن". عوذه: وقاه (راغب/352) و اين دو سوره از اين جهت، معوذتين ناميده شده اند که با " قل اعوذ" آغاز مي شوند ( ابن منظور3/499، زبيدي5/382) يعني انسان با خواندن اين دو سوره، خود را- يا کس ديگر را- در پناه خداوند قرار مي دهد. از جمله ويژگي هايي که براي اين دو سوره، در روايت ذکر شده است، دفع بعضي از شرور و آفات است. براي مثال در روايتي از امام باقر عليه السلام، چنين نقل شده است: رسول اکرم صلي الله عليه و آله به بيماري سختي مبتلا شده بودند و از درد شديدي رنج مي بردند، جبرائيل و ميکائيل عليهماالسلام، به خدمت ايشان آمدند. جبرائيل بالاي سر آن حضرت و ميکائيل پايين پاي ايشان نشستند. آن گاه جبرائيل با " قل اعوذ برب الفلق" و ميکائيل با" قل اعوذ برب الناس" آن حضرت را تعويذ کردند.(طبرسي10/560) يعني براي دفع شر از آن حضرت، اين دو سوره را برايشان خواندند. و نيز نقل کرده اند که رسول اکرم (ص) بعد از اين که، کسي درصدد سحر کردن ايشان برمي آمد، خود را با اين دو سوره" تعويذ" مي کردند و نيز دو فرزند دلبند خود، امام حسن و امام حسين عليهماالسلام را نيز با اين دو سوره تعويذ مي نمودند.( ابن منظور 3/499) واژه هاي سوره ناس از بين کلمات اين سوره، سه واژه"رب"، " وسواس و وسوسه" و" خناس" را توضيح مي دهيم. رب " رب" را معمولاً مربي و پرورش دهنده معني مي کنيم. ولي بايد در نظر داشت که در عربي قديم، اين کلمه بيش تر معناي" مالک" و " صاحب اختيار" را مي رسانده است. براي مثال: الرب: المالک ( زمخشري1/10) رب کل شيء: مالکه ( رازي، 228) الرب هو الله عزوجل، هو رب کل شيء اي مالکه ( ابن منظور1/399). رب کل شيء مالکه و مستحقه و قيل: صاحبه و يقال: فلان رب هذا الشيء اي ملکه له و کل من ملک شيئاً فهو ربه.(همان) ربه يربه ربا: ملکه ... و انه لمربروب بين الربوبة اي لمملوک. و العباد مربوبون الله- عزوجل- اي مملوکون. (همان/400) و نيز گفته مي شود: لان يربني فلان احب الي من ان يربني فلان. يعني اگر فلاني مالک من بشود و من برده او گردم، برايم محبوب تر است تا فلاني مرا مالک گردد و مرا برده خود کند.( ابن منظور 1/400، زمخشري1/10). يا در داستان اصحاب فيل آمده است که وقتي ابرهه به اطراف مکه رسيد و آنجا اردو زد. مردم از ترس، به کوه هاي اطراف گريختند و سپاهيان او 200 شتر عبدالمطلب را غارت و تصاحب کردند. جناب عبدالمطلب به نزد او رفت و درباره شتران خود از وي پرسيد. ابرهه گفت: فکر مي کردم تو مرد بزرگي هستي، ولي الان از چشمم افتادي. من آمده ام اين خانه را که دين و آيين و شرافت آباء و اجدادي شما به آن بستگي دارد، نابود کنم، ولي تو به دنبال تعدادي شتر هستي که از تو گرفته اند! فقال:انا رب الابل و للبيت رب سيمنعه. (زمخشري4/798)، يعني گفت: من مالک شتران هستم و اين خانه هم مالکي دارد که آن را حفظ خواهد کرد. پر واضح است که منظور جناب عبدالمطلب اين نبوده است که: من پرورش دهنده شتر هستم يا شتر چرانم! و يا اين خانه پرورش دهنده اي دارد!! پس به هر حال معناي اصلي رب،- همان طور که در مثال هاي فوق روشن شد، عبارتست از: مالک و صاحب اختيار. پس " رب الناس" يعني " مالک و صاحب اختيار مردم" بي مناسبت نيست در اين جا به اين نکته اشاره کنيم که: با توجه به اين معني" رب"، " عبد" بودن، مردم و نيز تمامي آنچه در جهان است، بهتر روشن مي شود. زيرا" عبد" يعني" برده"، و" مملوک". ما عادت کرده ايم" عبد" را به معناي" بنده" ترجمه کنيم، حال آن که" عبد" يعني" برده"، " آن که در مالکيت کسي قرار مي گيرد و مالک و صاحب اختياري دارد." خداوند رب است و هر چه در آسمان ها و زمين است" عبد" و" مملوک" است." ان کل من في السموات و الارض الا اتي الرحمن عبدا"( مريم:93) و لذا وقتي انسان سر به سجده مي گذارد و مي گويد: سبحان ربي الاعلي و بحمده، چه زيبا است که در نظر آورد، در واقع در مقابل مالک و صاحب اختيار خود، و نه پرورش دهنده خود، سر به خاک تسليم مي سايد و اظهار ذلت، کوچکي و بردگي مي کند و مي گويد:پاک و منزه و بي عيب است، مالک و صاحب اختيار من، اين برده بي مقدار، و به حمد و ستايش او مشغولم. وسواس، يوسوس نخست توضيحي درباره وزن اين کلمه مي دهيم: " وسواس" اسم مصدر است، ولي به خاطر مبالغه، به معناي وصفي به کار رفته است. ولي وسواس با کسر واو، مصدر است ( زمخشري4/823). به کار بردن مصدر يا اسم مصدر به جاي صفت در عربي شايع است، مثل " زيد عدل" به جاي" زيد عادل". اما معناي آن: " وسوسة" يعني سخن گفتن پنهاني. وسوسه: کلمه کلاماً خفيا. و نيز الوسواس: همس الصائد و الکلاب و هوالصوت الخفي ( زبيدي9/31). وسواس يعني صداي آهسته صياد و سگ هاي[او] و آن عبارتست از صداي پنهان و آهسته. مخفي نماند که " همس" يعني صداي آهسته؛ صداي ظريف زيور آلات را نيز" وسواس" گويند(همان). پس " وسواس" در معناي وصفي يعني کسي که آهسته سخن مي گويد و بي سر و صدا حرف مي زند. گويي شيطان بي سرو صدا و آرام به سراغ طعمه خود مي رود و آهسته و مخفيانه با او سخن مي گويد. و " يوسوس" نيز يعني آهسته و بي سر و صدا سخن مي گويد. خناس " خناس" صيغه مبالغه از ماده " خُنوس" است. خنوس يعني پنهان شدن بعد از آشکار بودن. الاختفاء بعدالظهور،( طبرسي10/559) و نيز به معناي عقب رفتن و کناره گيري کردن است." خنس" تأخر و انقبض،( زبيدي 8/268) براي اين که به معناي ماده " خنس" بهتر پي ببريم، خوب است به آيه شريفه " فلا اقسم بالخنس" (تکوير: 15) نيز اشاره کنيم . خداوند در اين آيه به " خنس" قسم ياده کرده است. " خنس" جمع مکسر بر وزن" فُعّل، و مفرد آن:" خانس" است. مثل: ساجد و سُجّد، راکع و رُکع. صرف نظر از گفته هاي مفسران درباره " خنس" و اين که مراد از اين کلمه در آيه مورد بحث چيست، اگر به آيه بعدي مراجعه کنيم، درمي يابيم که " خنس" يعني چيزهايي که حرکت مي کنند و سپس پنهان مي شوند ( الجواري الکنس). " جواري" جمع جاري، به معناي چيزهايي است که حرکت و جريان دارند. و" کنس" جمع کانس، به معناي آهواني است که در کِناس خود مخفي مي شوند. " کناس" يعني مکان و مأوايي لابه لاي درختان که آهو خود را در آن جا پنهان مي کند ( محمود شلتوت و ديگران2/501). پس خنس، هر چه و هر که باشند، يکي از ويژگي هايشان پنهان شدن بعد از آشکار شدن است. بعضي از مفسران خنس را در اين جا به معناي سياره هاي خاص دانسته اند که پس از طلوع و سير و حرکت در فلک خود، مجدداً غروب مي کنند و پنهان مي شوند (طباطبائي 20/239). پس کاملاً روشن مي شود که : خناس يعني" بسيار کناره گيري کننده و عقب رونده يا بسيار مخفي شونده و" وسواس خناس" يعني" آن که آهسته و بي سر و صدا و بدون جلب توجه به سراغ انسان مي آيد و با او سخن مي گويد و بسيار مخفي مي شود و عقب مي نشيند." در روايتي از پيامبراکرم(ص) چنين آمده است: " ان الشيطان واضع خطمه علي قلب ابن آدم فاذا ذکرالله سبحانه خنس"( طبرسي10/561) شيطان بيني(منقار) خود را بر قلب انسان مي گذارد. وقتي او به ياد خدا بيفتد شيطان عقب نشيني مي کند و پنهان مي شود. و ظاهراً به همين خاطر، خداوند، شيطان را" خناس" ناميده است. منابع: 1. قرآن کريم. 2. تاج العروس من جواهرالقاموس. محمد مرتضي الزبيدي، دارالفکر، بيروت، 1414ه، 1994م.3. الکشاف عن حقائق غوامض التنزيل. محمودبن عمرالزمخشري، دارالکتاب العربي، بيروت، بدون تاريخ. 4. لسان العرب، محمدبن مکرم، ابن منظور افريقي، نشر ادب الحوزة، قم، 1405ه.ق، 1363 ه.ش. 5. مجمع البيان علوم القرآن. ابوعلي فضل بن الحسن الطبرسي، رابطة الثقافة الاسلامية، تهران1417ه، 1997م. 6. مختار الصحاح. محمدبن ابي بکر الرازي، مؤسسة الرسالة بيروت، 1413ه. 1992م. 7. معجم الفاظ القرآن الکريم، مجمع اللغة العربية قاهره. محمود شلتوت و ديگران، انتشارات ناصرخسرو، قم، 1363ه.ش.8. الميزان في تفسير القرآن، محمد حسين طباطبائي، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، بيروت، 1417ه. 1997م. 9. المفردات. ابوالقاسم الحسين بن محمد الراغب الاصفهاني، المکتبة المرتضويه، تهران، بدون تاريخ. "دکتر حميدرضا مستفيد"، مجله گلستان قرآن.
جمعه 23/6/1386 - 14:41
رمضان
خصال هفتگانه مخصوص روزه داران در حديثي طويل، حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) از پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) چنين نقل مي فرمايد كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) فرمودند: «ما من مؤمن يصوم شهر رمضان احتسابا الا اوجب الله تبارك و تعالي له سبع خصال: اَوَلها يذوب الحرام من جسده، و الثانية يقرب مِن رحمة الله عز و جل، و الثالثة قد كفر خطيئة ابه آدم، و الرابعة يهون الله عليه سكرات الموت و الخامسة امان من الجوع و العطش يوم القيمة و السادسة يطعمه الله عز و جل من طيبات الجنة، و السابعة يعطيه الله عز و جل برائة من النار، قال: صدقت يا محمد». هيچ مؤمني نيست كه ماه رمضان را فقط به حساب خدا روزه بگيرد، مگر آنكه خداي تبارك و تعالي هفت خصلت را براي او واجب و لازم گرداند: 1- هر چه حرام در پيكرش باشد محو و ذوب گرداند. 2- به رحمت خداي عز و جل نزديك مي شود. 3- (با روزه خويش) خطاي پدرش حضرت آدم را مي پوشاند. 4- خداوند لحظات جان كندن را بر وي آسان گرداند. 5- از گرسنگي و تشنگي روز قيامت در امان خواهد بود. 6- خداي عز و جل از خوراكي هاي لذيد بهشتي او را نصيب دهد. 7- خداي عز و جل برائت و بيزاري از آتش دوزخ را به او عطا فرمايد. ( پرسش كننده در اين حديث مفصل، عالِم يهودي بود) كه عرض كرد راست گفتي اي محمد.(1) .................. 1. خصال شيخ صدوق، ص 386
جمعه 23/6/1386 - 14:41
رمضان
در اغتنام فرصتهاى ملكوتى ماه مبارك رمضان خلوت انس گاهى كه تنهايى، آينه برمى‏دارى و به چهره خويش مى‏نگرى، تا نيك و بد و زشت وزيباى آن را ببينى. خلوت با خويش، براى شناخت «خود»! شايد در حضور جمع، شرم كنى، ولى درتنهايى، خجالت و شرمى نيست، چون نگاه و مراقبتى نيست، جز همان كه نگاهش همه جاهست و مراقبتش دائمى است. ماه رمضان، به نوعى فصل محاسبه است. «محاسبه‏» و «مراقبه‏» هم يك آينه است، اما ... پيش چهره جانت و در برابر روحت! و ... شايد در حضور جمع و در ازدحام روزمرهگى نتوانى و مجالى نيابى تااز خودت حساب بكشى. اينجا هم خلوت و تنهايى و فراغت، چاره ‏ساز است. لحظات سرشار از بركات و معنويات رمضان از همين فراغتهاى مطلوب و دوست داشتنى ‏است. فرصت ‏خلوت با خويش و خداست، ساعات حضور در مجلس «مراقبه‏» و «محاسبه‏»است، موعد امتحان اخلاص است، فرصتى است تا «دفتر دل‏» را بگشايى و «كتاب عمل‏»را بازخوانى كنى. تو كه مى‏گفتى: مجال و حالى نيست، گرفتاريها و مشكلات و ... فرصتى براى «رسيدن به خود» نمى‏گذارد، اينك، اين همان مجال و فرصت ناب! تو بايد آموخته و تمرين كرده باشى، «تنهايى در جمع‏» را، «خلوت‏» در «ازدحام‏»را، «سكوت در هياهو» را، رمضان چيست و تو در كجاى اين «قطعه‏اى از بهشت‏» قرار دارى كه موهبت ‏خدا براى زمينيان است؟ با كدام دعوت به اين ضيافت آمده‏اى؟ سر كدام سفره و مائده معنوى نشسته‏اى و فيض حضورت و بهره آمدنت چيست؟ اين نيز نوعى محاسبه و حساب كشيدن از خويش را مى‏طلبد. سر سفره ضيافت الهى نشسته‏اى. سحرهاى پر بركت، افطارهاى پرمعنويت، شبهاى دعاى افتتاح و كميل ، جلسات دعا وترتيل و تلاوت و تواشيح ، حالات پرجذبه انس با قرآن و مفاتيح، تهجد و سحرخيزى وچشمان بيدار قبل از فجر دعاهاى روزانه ، همه و همه مائده‏هاى آسمانى اين «شهرالله‏» است و تو را فرا خوانده‏اند، تا به قدر تشنگى و توان و در حد ظرفيت وجودى ‏از اين «چشمه رحمت‏» بنوشى و از «جان جامه تقوا» بپوشى و در راه عبوديت ‏خدا بكوشى. اينك كه آمده‏اى و مهمان اين بزم حضورى، وقت تنگ و مجال گذرا را بايد مغتنم ‏شمرد. با چه آمده‏اى و با چه بازمى‏گردى؟ و كدام تغيير حالت و خصلت و عادت را از اين «ماده خودسازى‏» به ارمغان خواهى ‏برد؟ خودمانى بودن با خدا هم موهبتى است! كسى نيست كه بشنود، خودت هستى و خدايت. با خودت صميمى باش، يك ‏رو و خودمانى و بى‏پرده. كمى در كوچه پس كوچه‏هاى روح خويش بگرد. لحظاتى «كارنامه‏» خود را مرور كن، چه مى‏بينى؟... نقاط روشن آن بيشتر است، يا نقاط تيره‏اش؟ «حسنات‏» و «سيئات‏»، چه نسبتى با هم دارند؟ ماهها انتظار مى‏كشيدى كه باز هم «ماه خدا» فرا رسد و دست نياز و پاى طلب، به اين آستان و اين سوى ، برآورى و بكشى. براى فرا رسيدن دوباره «شبهاى قدر» لحظه ‏شمارى مى‏كردى. هنوز لذت اشك ريختن‏ها و ناليدن‏ها و تضرعهاى شبهاى «احياء» در كام جانت ‏باقى ‏است و طراوت معنويت ‏بار آن همخوانى و همنالى با انبوه خداجويان عاشق و صادق، هنوز هم چون نسيمى خوشبوى، فضاى جانت را معطر ساخته است. بنا بود در رمضان گذشته ، آمرزيده شوى و «غفران الهى‏» را چون مدالى بر گردن ‏بياويزى، اما چه شد؟ امسال، رمضان همان حال و هواى معنوى را دارد. رحمت الهى هميشه جارى و سارى است ، اگر كوتاهى است، از ماست. «گر گدا كاهل ‏بود، تقصير صاحبخانه چيست؟» آن اشكها و ناله‏ها چه شد و كجا رفت؟ تنها براى آن چند «شب قدر» نبود. قرار نبود كه آن گريه‏ها و تضرعها و از عمق جان به درگاه خدا ناليدن‏ها و خود را حقير و فقير و مسكين و نيازمند ديدن و دانستن‏ها مخصوص «شبهاى احيا» باشد ودر فضاى مسجد و مصلا جا بماند. امسال هم، قرار نيست كه تاملات رمضان را، شبهاى سرنوشت ‏ساز قدر را، لحظات‏ نورانى و عرفانى سحر را، حالات خوش جلسات دعا و قرآن را، حضور قلب نماز شب ونوافل را در ماه رمضان جا بگذارى و باز هم عريان از اين همه جامه‏هاى بهشتى، وارد شوال شوى. پس «عيد فطر» براى چيست؟ آنچه عيدى خواهى گرفت، بايد در طول سال و همه عمر، همراه داشته باشى، خرجش‏ نكنى، جايى جا نگذارى، گم نكنى، از دستت نگيرند ... راستى ... سوغاتت در اين سفر معنوى به «شهر الله‏» چيست؟ بارى ... آينه بردار، كمى در خويش بنگر، در خلوت خويش، با خودت صميمى باش. كيستى، كجايى؟ چه مى‏كنى؟ چه دارى؟ رمضان را مفت از كف مده! جواد محدثى
جمعه 23/6/1386 - 14:40
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته