• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 227
تعداد نظرات : 28
زمان آخرین مطلب : 6007روز قبل
دعا و زیارت
علل پيشرفت و انحطاط جامعه از منظر آموزه‏هاى اسلامى‏ آيت اللّه جوادى آملى‏تهيه و تدوين: حجةالاسلام و المسلمين محمد رضا مصطفى پور يكى از مباحث اساسى جامعه‏شناسى بحث علل پيشرفت وانحطاط جامعه است به اين معنا كه چگونه يك جامعه ترقى مى‏كند و چگونه و چرا جامعه‏اى سقوط مى‏كند، ناگفته نماند مفهوم پيشرفت و انحطاط روشن است و نياز به بيان ندارد آن چه كه مهم است، آن است كه تفسيرى صحيح از پيشرفت و انحطاط ارائه گردد.علل و عوامل پيشرفت و انحطاط تبيين شود و روشن شود كه اگر جامعه‏اى پيشرفت كرد چگونه مى‏توان آن پيشرفت را حفظ كرد و از سقوط و انحطاط آن جلوگيرى كرد و آن را از سقوط نجات داد.مسئله پيشرفت و انحطاط از مسائل علوم انسانى است و وقتى مى‏توان سخن صحيح را در اين رابطه بيان كرد كه هم انسان شناخته شود و هم جامعه شناخته گردد و چون انسان به جهان وابسته است در صورتى مى‏توان انسان را شناخت كه جهان به خوبى شناخته گردد. وقتى انسان و جهان درست شناخته نشود انحطاط و پيشرفت جامعه نيز روشن نخواهد شد و به عبارت ديگر: تغيير پيشرفت و انحطاط جامعه به نوع جهان‏بينى بستگى دارد و چون جهان مختلف است تفسيرها از انحطاط و پيشرفت گوناگون است. انواع جهان‏بينى دو نوع جهان‏بينى وجود دارد: 1- جهان‏بينى مادى 2- جهان‏بينى الهى جهان‏بينى مادى هستى را مساوى ماده مى‏داند و عالم و آدم را مادى معرفى مى‏كند مى‏گويد: جهان داراى آغاز و انجام مادى است، اين نظام كيهانى در مرحله‏اى ظهور مى‏كند و سرانجام نابود خواهد شد و بعد از زوال جهان چيزى نيست، انسان نيز يك پديده طبيعى و مادى است كه با تولد ظهور مى‏كند و با مرگ نابود مى‏شود. تمام حيات آدمى و حقيقت انسان بين گهواره تا گور خلاصه مى‏شود. وقتى جهان و انسان مادى باشد رابطه انسان و جهان نيز در همين مدار قرار مى‏گيرد و تحليل مى‏شود. جهان‏بينى الهى در جهان‏بينى الهى هستى اعم از ماده است بخشى از هستى ماده و بخشى از آن مجرد و غير مادى است. جهان نيز محدود به عالم‏طبيعت نيست بلكه بخشى از جهان طبيعت و بخشى از آن ماوراء طبيعت است. جهان نابود نمى‏شود بلكه جنبه جاودانه‏اى دارد، انسان نيز داراى وجود جاودانه است. انسان يك بدنى دارد كه در فاصله بين تولد و مرگ و گهواره و گور خلاصه مى‏شود ولى جانى دارد كه جنبه جاودانگى در او تأمين مى‏كند، اين روح و جان ظرف عقيده و افكار و انديشه و ملكات نفسانى و عواطف و گرايش‏هاى اوست و چون روح حقيقت مجرد است از بين نمى‏رود و چون ظرف از بين نمى‏رود، مظروف او كه عقيده و افكار و ادراكات و اوصاف نفسانى باشد نيز از بين نخواهد رفت، چنان كه قواعد رياضى و قواعد مبرهن فلسفى و قوانين كلى اخلاقى هرگز از بين نمى‏روند، روحى كه اين مسائل را ادراك مى‏كند نيز يقيناً از بين نمى‏رود، زيرا وقتى صفت پايدار بود، موصوف نيز پايدار خواهد بود. از باب مثال: اگر نقشى جاويد بود لوحى كه حامل اين نقش است جاويد خواهد بود، اگر معناى تقوا و عدالت و ايثار از بين نمى‏رود، روحى كه حامل اين اوصاف است از بين نخواهد رفت. بر اين اساس است كه هيچ وقت انسان نابود نمى‏شود. زيرا آن چه كه نابود شدنى است بدن انسان است. آن چه كه بين گهواره و گور خلاصه مى‏شود جسد و جسم انسان است. اما آن چه كه هويت واقعى انسان را مى‏سازد روح اوست و روح آدمى امرى جاودانه است. و چون روح جاودانه است ارتباطش با جهان نيز جاودانه است و جهان نيز غير از صبغه طبيعى و مادى. از صبغه ماوراء طبيعى و ملكوتى نيز برخوردار است اين جنبه ماوراء طبيعى و ملكوتى عالم جاويد است. معيار پيشرفت و انحطاط در جهان‏بينى قرآنى قرآن در تفسير انحطاط و ترقى سبك خاصى دارد كه با جهان‏بينى و بينش آن هماهنگ است. از ديدگاه قرآن كسانى كه بينش مادى دارند پيشرفت را از نظر اقتصادى به پيشرفت اقتصادى و رفاهى و از نظر سياسى به سياست بازى مى‏دانند. از باب مثال وقتى كه ادعاى پيشرفت و پيروزى آل فرعون را مطرح مى‏كند پيروزى و پيشرفت را در سياست بازى آن مى‏داند و گفته آن‏ها را چنين نقل مى‏كند: «قد افلح اليوم من استعلى ؛(1) هر كه اهل استعلا و برترى‏طلبى بود به فلاح و رستگارى مى‏رسد».وقتى پيشرفت مالى و اقتصادى را مطرح مى‏كند مى‏فرمايد: «ان تكون امة اربى من امة؛(2) تمام تلاششان گروهى آن است كه از نظر مسائل رفاهى و مالى برجسته‏تر از ديگران باشد» از ثروتى برخوردار باشند كه برجستگى خود را با آن نشان دهند.(3)اين گروه با اين ويژگى‏ها در برابر انبياء مى‏ايستند و با آن‏ها مبارزه مى‏كنند گرچه در مبارزه خود شكست خوردند يعنى اين دسته با همه امكانات مالى و با همه مكر و فريب و تزوير سقوط كردند. قرآن مى‏فرمايد: «وكم اهلكنا قبلهم من قرن هم احسن اثاثاً و رئياً؛(4) ما بسيارى را پيش از اين هلاك كرديم كه هم از نظر اثاث و لوازم خانگى از لوازم بيشترى برخوردار بودند و هم از نظر برخوردارى از مال و ثروت چشمگيرتر بودند»، افرادى كه در ديد مردم پيشرفته بودند و با چشمگير بودن، مردم را متوجه خودشان مى‏كردند و به عبارت ديگر: در گذشته عده‏اى بودند كه از نظر اثاث و لوازم زندگى از زيبائى برخوردار بودند و هم به لحاظ مالى در معرض رؤيت مردم بودند اما با وجود اين هلاك شدند و اين امكانات و ثروت آن‏ها را از سقوط و هلاكت حفظ نكرد. با اين بيان روشن مى‏شود كه سعادت و پيشرفت انسانى در گرو مال و ثروت و داشتن لوازم منزل زيبا نيست. برخوردارى از اين امور مشكل انسان را حل نمى‏كند.زيرا مال و اولاد وسيله كمال و تقرب نيست چنان كه فرمود: «و ما اموالكم و لا اولادكم بالتى تقربكم عندنا زلفى ؛(5) اموال و فرزندان وسيله تقرب به كمال نيست».همه آدميان مى‏دانند كه ناقص هستند نه حيات ما، نه عمر ما، نه سلامت ما، به دست ما نيست و روزى كه خطر فرا مى‏رسد مال و فرزند انسان براى او سودى ندارد. خدا به پيامبر اسلام (ص) مى‏فرمايد: اگر مشركين حجاز و سردمداران شرك با سياست بازى در برابر تو صف آرايى كردند به آن‏ها بگو: ما اقوامى را از بين برديم كه اين اقوام موجود يك عشر(يكدهم) قدرت آن‏ها را نداشتند «ومابلغوا معشار ما آتيناهم ؛(6) يعنى مقتدران و قدرتمندان عصر تو بدانند كسانى قبل از آن هلاك شدند كه اين متمكنين يكدهم قدرت آن‏ها را ندارند».از اين سخنان استفاده مى‏شود كه نه قدرت و نه سياست بازى و نه ثروت عامل نجات و سعادت انسان نيست. در برابر اين دسته انبياء هستند كه معيار فلاح و رستگارى را تزكيه نفس مى‏دانند «قد افلح من تزكّى ؛(7) هر كه اهل تهذيب روح و تزكيه جان است رستگار است» و فرمود «قد افلح من زكّيها؛(8) كسى كه خود را تزكيه و تهذيب كند به فلاح و رستگارى مى‏رسد» دليل اين مسئله آن است كه انسان فقط تن و بدن نيست بلكه آدمى جانى دارد كه ظرف انديشه و اوصاف نفسانى و عواطف است و اين جان مجرد است و چون جان و روح صبغه تجرد دارد با حقايقى بايد آراسته گردد كه با او هماهنگى داشته باشد. بر اساس آموزه‏هاى قرآنى پيشرفت انسان معلول رشد علمى و رشد عملى است، جامعه‏اى كه خوب بفهمد و فهميده‏ها را خوب عمل كند پيشرفت مى‏كند، رشد علمى به ايمان بر مى‏گردد و رشد عملى به عمل صالح و در قرآن كريم ايمان و عمل صالح دو ركن پيشرفت هستند.در برابر عامل انحطاط انسان و جوامع به فقدان ايمان يا فقدان كارهاى خوب است جالب است كه به اين نكته توجه كنيم در ناحيه پيشرفت دو ركن معتبر است ولى در ناحيه انحطاط و سقوط فقدان يكى از آن‏ها كافى است و آن كار بد موجب سقوط است اين كار بد چه از شخص خوب صادر شود و چه از شخص بد صادر شود يعنى اگر انسان به خدا و قيامت ايمان دارد ولى چون كار بد مى‏كند سقوط مى‏كند و گاهى آدم بدى است كه به خدا و قيامت اعتقادى ندارد او نيز سقوط مى‏كند. با توجه به مطالب پيش گفته روشن مى‏شود تفسير پيشرفت و انحطاط فرد با جامعه به نوع جهان‏بينى افراد بستگى دارد، انسانى كه داراى جهان‏بينى مادى است آن را به گونه‏اى تفسير مى‏كند و انسانى كه داراى جهان‏بينى الهى است آن را به گونه ديگرى تفسير مى‏كند.بر اساس بينش قرآنى و جهان‏بينى كه قرآن ارائه مى‏دهد پيشرفت جوامع و انسان‏ها در پيشرفت فكرى و اعتقادى و علمى است كه از حق سرچشمه گرفته باشد و اساس آن را اعتقادات صحيح تشكيل دهد و در عمل در چارچوب آموزه‏هاى دينى عمل كند چنين جامعه در همه ابعاد اقتصادى، سياسى و اجتماعى و فرهنگى و علمى پيشرفت خواهد كرد. حال با توجه به اين مطالب به بيان علمى پيشرفت و انحطاط جامعه پرداخته مى‏شود. عزّت در قرآن كريم عزت از مباحثى است كه قرآن كريم آن را مطرح مى‏كند، عزّت از فضائل انسانى است و خوب و ذلّت از رذايل انسانى است و بد اما در حقيقت آن بيان ويژه خود را دارد. عزّت به صلابت و نفوذ ناپذيرى است و لازمه صلابت و نفوذ ناپذيرى پيروزى است، براساس آموزه‏هاى قرآن عزّت به اين معنا پيش خداست كه قرآن فرمود: «فانّ العزة لله جميعاً»(9) و اگر خدا عزيز محض است اگر كسى خواست از عزت سهمى ببرد، چاره‏اى ندارد كه با خدا رابطه داشته باشد، آن‏ها كه با خدا رابطه دارند - مانند انبياء و شاگردان آن ها از عزّت برخوردارند «العزّة للّه و لرسوله و للمؤمنين؛(10) پيامبر عزيز است، مؤمنان عزيزند و سرّ بهره مندى آن از عزت وابستگى آن‏ها به خداست» برخى به دنبال عزّت هستند اما نمى‏دانند كه عزّت كجاست و راه آن چيست چنان چه اگر انسانى تشنه است و به دنبال آب است اول بايد سرچشمه و محل وجود آب را بشناسد و در ثانى راه رسيدن به چشمه و دستيابى به آب را نيز بداند در اين صورت اگر حركت كرد و به آب رسيد و از آن استفاده كرد خود را از تشنگى نجات مى‏دهد. قرآن كريم در باره منافقان فرمود: آنان به دنبال عزّت هستند ولكن بى راه مى‏روند زيرا عزّت واقعى پيش خداست. «ايبتغون عندهم العزّة فانّ العزّة لله جميعاً؛(11) منافقان با كافران ارتباط برقرار مى‏كنند آيا آن‏ها به راستى مى‏خواهند از طريق اين ارتباط به عزت برسند، در حالى كه تمام عزت‏ها مخصوص خداست». زيرا عزت همواره از علم و قدرت سرچشمه مى‏گيرد و تنها خدا عليم و قادر مطلق است ولى كفار قدرت و علمشان ناچيز است از اين رو آ نها نمى‏توانند عزت را براى شما فراهم كنند. در آيه ديگرى مى‏فرمايد: عده‏اى عزت را از راه گناه تعقيب مى‏كنند نه از راه تقوا و لذا به آن‏ها گفته مى‏شود از خدا پروا داشته باش، او عزت را در سايه گناه مى‏داند «و اذا قيل له اتق الله اخذته العزّة بالاثم».(12)اين آيات نشان مى‏دهد كه عزت را بايد در سايه ارتباط با خدا بيابند زيرا سرچشمه عزت‏ها اوست نه كفار و بيگانگان و نه راه گناه بلكه بايد با خدا رابطه برقرار كرد و از گناه پرهيز كرد. از اين رو در سوره فاطر فرمود: «من كان يريد العزّة فلله العزّة جميعاً اليه يصعد الكلم الطيّب و العمل الصالح يرفعه و الذين يمكرون السيئات لهم عذاب شديد و مكر اولئك هو يبور؛(13) كسانى كه عزت مى‏خواهنداز خدا بطلبند، زيرا تمام عزت از آن خداست (و راه وصول آن كسب عزت در پرتو عزت الهى است) سخنان پاكيزه به سوى او صعود مى‏كند و عمل صالح را بالا مى‏برد و آن‏ها كه نقشه‏هاى سوء مى‏كشند عذاب شديد براى آن هاست و مكر و تلاش افسادگرانه آنان نابود مى‏شود و به جايى نمى‏رسد».بر اساس اين آيه سرچشمه عزت خداست و راه رسيدن به آن عقيده خوب، منطق خوب، اوصاف نفسانى است كه به سوى خدا صعود مى‏كند و تنها عقيده و سخن كافى نيست بلكه عمل هم لازم است زيرا عمل صالح عقيده پاك را تقويت مى‏كند كه به سوى خدا صعود كند و وقتى صعود كرد به مركز عزت نزديك مى‏شود وقتى به مركز عزت نزديك شد پيشرفت مى‏كند و چيزى او را زايل نخواهد كرد و پيامبر و مؤمنان با كلمات طيّب و عمل صالح به مركز عزت نزديك شدند.در مقابل اگر كسى از خدا فاصله گرفت در بخش عقيده دچار انحراف شد و در عمل به نافرمانى خدا مبتلا گرديد ذلت به سراغ او خواهد آمد. در واقع آن چه كه از منظر قرآن به صورت عزت و پيشرفت است اعتقاد و عمل است كه مواردى كه ذكر مى‏شود مصاديق آن اعتقاد و عمل مى‏باشد. عوامل پيشرفت علل و عواملى كه در پيشرفت انسان و جوامع انسانى مؤثر است فراوان است برخى طبيعى است و برخى فكرى است و برخى اجتماعى و برخى روحى و معنوى كه در دين از آن‏ها سخن به ميان آمده است. 1- عوامل طبيعى يكى از مسائلى كه در پيشرفت جوامع مؤثر است شرايط طبيعى است كه آدمى در آن زندگى مى‏كند، اگر محيط طبيعى از سلامت و امكانات طبيعى مناسب برخوردار باشد پيشرفت مى‏كند از اين رو لازم است براى زندگى سرزمينى را انتخاب كند كه از شرايط خوبى برخوردار باشد، امام صادق (ع) فرمود: سرزمينى را براى زندگى انتخاب كنيد كه وجود سه اصل طبيعى را در آن احراز كرده باشيد «لاتطيب السكنى الّا بثلاث: الهواء الطيّب و الماء الغزير العذب و الارض الخوّاره ؛(14) زندگى در يك شهر وروستا وقتى گوارا است كه اولا مردم آن منطقه داراى هواى سالم بوده و از سلامت محيط زيست برخوردار باشند، زندگى بدون هواى سالم و پاكيزه گوارا نيست، ثانياً آب فراوان خوشگوار داشته باشند و ثالثاً زمينى داشته باشند كه نرم بوده و براى باغدارى و كشاورزى و مانند آن آماده باشد».براساس اين سخن آدميان در انتخاب محل زندگى و سكونت بايد به دنبال انتخاب احسن باشد و محل زيبا و مناسب را براى زندگى انتخاب كند از اين رو نمى‏تواند جايى را كه نياكان او براى زندگى انتخاب كرده‏اند اما به لحاظ طبيعى و شرايط آب و هوايى براى زندگى پاكيزه مناسب نيست به دليل زندگى نياكان خود. تعصب داشته باشد و زندگى در همان شرائط نامناسب را ادامه دهد. اصول انسانى پيشرفت امام صادق (ع) در كنار اصول سه گانه طبيعى به سه اصل انسانى اشاره كرده است كه جامعه براى بقاء و دوام نيازمند به آن سه اصل است «لايستغنى اهل كل بلد عن ثلاثة يفزع فى امر دنياهم و آخرتهم فان عدموا ذلك كانوا همجا، فقيهٌ عالمٌ ورعٌ، و اميرٌ خيرٌ مطاعٌ و طيّبٌ بصيرٌ ثقة؛(15) هر شهرى و كشورى نياز به سركرده است تا مردم در امور دنيوى و اخروى خود به آن‏ها پناه ببرند و حل مشكلات خود را از آن‏ها درخواست كنند به گونه‏اى كه اگر آن جامعه فاقد اين عناصر سه گانه باشد زندگى آنها انسانى نبوده و از خير بهره‏اى ندارند اوّل داشتن فقهاى آگاه، مدير، مدبر، وارسته و پارسا، فقهاى دين شناس دين دار. زيرا اگر دين شناس دين دار در جامعه حضور داشته باشد هم با عمل خود و هم با سخن خويش مى‏تواند در دل‏هاى مردم نفوذ كند.دوم: فرمان روايان و مسئولين سياسى كه هم در بينش هوشمندانه مسائل را تحليل كنند و هم خير خواه جامعه باشند و اگر جامعه از چنين مسئولينى بهره‏مند باشند به طور طبيعى مردم از آن اطاعت مى‏كنند. زيرا اين دسته از مسئولين داراى پشتوانه مردمى هستند و اگر رهبران سياسى جامعه از پشتوانه مردمى برخوردار باشند، آن جامعه شكست نخواهد خورد. جامعه هيچگاه از زر يا زور يا نيرنگ اطاعت نمى‏كند و اگر اين عوامل بر جامعه مسلط شدند تا زمانى كه سلطه هست و ترس و وحشت حاكم است ممكن است چيزى گفته نشود ولى اگر روزنه ضعيفى پيدا شد آن جامعه مخالفت خود را نشان مى‏دهد و با عوامل زرو و زور و نيرنگ برخورد مى‏كند. سوم: پزشك حاذقى كه مورد وثوق جامعه باشد، هم از نظر فنّ پزشكى از تخصص برخوردار و هم به لحاظ امانت دارى، مورد اعتماد مردم باشد. با اين بيان امام صادق(ع) معناى سخن رسول اكرم (ص) روشن مى‏شود كه فرمود: «انمّا العلم ثلاثة، آيةٌ محكمة او فريضةٌ عادلة او سنةٌ قائمة؛(16) علم سه چيز است آيه محكم و فريضه عادله و سنت قائمه، در واقع علم سه ركن است. از مقايسه اين سخن رسول خدا (ص) و امام صادق (ع) روشن مى‏شود كه علم تنها علم تفسير و فقه و اصول و كلام و عرفان و حكمت نيست بلكه مراد هر علمى است كه در تأمين نياز جامعه سهم داشته باشد و همين علم است كه فرا گرفتن آن بصورت واجب عينى يا كفايى واجب است و اگر امتى به اين علوم آشنا شدند يعنى در بخش اعتقادات داراى عقايد خوب و محكم و مستدل بودند و در بخش اخلاقى داراى اخلاق فاضله بودند و در بخش علوم طبيعى و تجربى از بيگانه، مستغنى و بى نياز بودند و به بيگانه نياز نداشتند و در عمل بر اساس قسط و عدل عمل كردند آن جامعه سالم است و پيشرفت خواهد كرد. در مقابل اگر جامعه فاقد دين‏شناس دين دار و مسئولين خيرخواه مطاع و پزشك آگاه و حاذق و مورد اعتماد باشد و يا در امور خود از جهت علمى و غير علمى به بيگانه نياز داشته باشد سقوط خواهد كرد. عوامل پيشرفت و سقوط از منظر امام على (ع) علل پيشرفت يك امت و نشانه‏هاى سقوط در بيانى از اميرالمؤمنين (ع) نيز تبيين شده است كه به آن اشاره مى‏شود حضرت فرمود: «يستدلّ على ادبار الدول باربع تضييع الاصول، والتمسك بالغرور، تقديم الاراذل و تأخير الافاضل؛(17) دولت‏ها و جوامع زمانى به انحطاط گرايش پيدا مى‏كنند كه اصول ارزشى از بين برود و نيرنگ به عنوان اصل ارزشى مورد قبول قرار گيرد، فرومايه گان سمت‏ها و مسئوليتها را به عهده گيرند و كسانى كه فاضلند منزوى شوند. بنابراين اگر انسان با مطالعه دريافت اصول ارزشى در جامعه تضييع شده و تباه گرديده و نيرنگ و غرور و فريب جاى آن را گرفته و همچنين اگر پست‏هاى حساس جامعه در اختيار فرومايگان قرار گرفته و انسان‏هاى فاضل و شريف از تصدى آن مشاغل محرومند ، مى‏تواند استدلال كند كه آن جامعه به سوى سقوط و انحطاط مى‏رود و اگر يافت كه اصول ارزشى بر اركان جامعه حاكم است، صداقت و امانت دارى و تلاش و كوشش و عدالت و آزادى در آن جامعه برجسته است وانسان‏هاى شريف و فاضل مسئوليت‏هاى گوناگون را به عهده دارند آن جامعه پيشرفت خواهد كرد. در بيان ديگرى امام على (ع) فرمود: «يستدل على الادبار باربع، سوء التدبير وقبح التبذير و قلة الاعتبار وكثرة الاعتذار؛(18) بر ادبار دولت‏ها به چهار چيز استدلال مى‏شود 1- بدى تدبير 2- زشتى اسراف و تبذير 3- كمى اعتبار 4- بسيار مغرور شدن و يا بسيار پوزش خواستن». بر اساس اين بيان اگر جامعه‏اى از مديريت خوب بهره‏مند نباشد و گرفتار اسراف و تبذير و ريخت و پاش مالى باشد و از حوادث درس عبرت نگيرد و براى حوادث پيش بينى نشده، چاره‏انديشى وآينده نگرى نداشته باشد و به دليل خطاهايى كه مرتكب مى‏شود پيوسته پوزش بطلبد يا پيوسته در دام غرور باشد. آن جامعه و دولت سقوط خواهد كرد. ولى در مقابل آن اگر جامعه از مديريت و برنامه ريزى خوب برخوردار باشد و از اسراف و تبذير دورى گزيند و از حوادث و رويدادها درس عبرت بگيرد و از خطاء و اشتباه بجاى عذرخواهى بعد از خطا اجتناب كند پيشرفت خواهد كرد، چنان چه همان حضرت فرمود: «حسن التدبير و تجنّب التبذير من حسن السياسة؛(19) نيكويى تدبير و دورى و اجتناب نمودن از اسراف از نيكويى سياست است».نتيجه‏گيرى: در اين مقاله اصل مسئله پيشرفت و انحطاط مطرح شد و بيان گرديد كه معناى انحطاط و پيشرفت روشن است اما مهم تفسير و بيان علل و عوامل آن است كه اين مسئله مهم مبتنى بر جهان‏بينى و بينشى است كه تفسير كننده آن را تبيين و بر آن اساس علل و عوامل آن را بيان مى‏كند سپس بر اساس جهان‏بينى دينى به برخى عوامل طبيعى و انسانى پيشرفت و انحطاط اشاره شده است. پى‏نوشت‏ها: - 1. سوره طه،آيه 64.2. سوره نحل، آيه 92.3. واژه اربى، از ماده ربوه به معناى برآمدگى و برجستگى است، برجستگى زمين در بيابان را (ربوه) مى‏گويند. ربا نيز چون برآمدن مال بدون تلاش و كوشش است از همين ماده مشتق است.4. سوره مريم، آيه 74.5. سوره سبأ، آيه 37.6. سوره سبأ، آيه 45.7. سوره الاعلى، آيه 14.8. سوره شمس، آيه 9.9. سوره نساء، آيه 129.10. سوره منافقين، آيه 8.11. سوره نساء، آيه 129.12. سوره بقره، آيه 206.13. سوره زمر، آيه 10.14. تحف العقول، انتشارات جامعه مدرسين، ص‏320.15. همان، ص‏321.16. اصول كافى، ج 1، ص‏32.17. شرح غرر و درر، ج 6، ص‏450، شماره 10965.18. شرح غرر و درر، ج‏6،ص 449.19. همان، ج 3، ص 385
جمعه 23/6/1386 - 3:2
دعا و زیارت
امامان رهبران هدايت‏ حجةالاسلام و المسلمين سيد احمد خاتمى‏ در آستان امامان مجموعه مقالاتى است پيرامون امام‏شناسى با الهام از زيارت جامعه كبيره. در اين مقاله نيز به تفسير فرازهاى ديگرى از اين زيارت بلند مى‏پردازيم. «السلام على الائمة الدعاة و القادة الهداة؛ سلام بر پيشوايان دعوت كننده و رهبران هدايتگر»در اين فرازها، دو ويژگى از ويژگيهاى امامان بيان شده است: امامان دعوت كننده به سوى خداوند 1- «الائمة الدعاة» امامان دعوت كننده به سوى خدا. ائمه جمع امام است. امام از ريشه "امم" است. هرچه كه مورد قصد و توجه قرار مى‏گيرد ام است. ام به معناى مادر، ام القرى كه از نامهاى مكه است، ام الكتاب از همين ريشه است.فيروزآبادى گويد: امام آن است كه از او پيروى مى‏شود رئيس باشد يا غير آن، ريسمانى كه بنّا بر ديوار مى‏كشد تا بنا را راست بسازد، راه، متولّى امر، قرآن، پيغمبر، خليفه، فرمانده لشكر، و آنچه بچه هر روز ياد مى‏گيرد و نمونه‏اى كه از روى آن نظير مى‏سازند و... امام گفته مى‏شود.(1)روشن است كه ريشه به يك معنا بر مى‏گردد و آن مقتدا بودن است. خليل بن احمد در "العين" گويد «كل من اقتدى به و قدّم فى الامور فهو امام؛(2) هر كس كه مورد اقتدا باشد و در كارها جلو انداخته شود او امام است.»دعاة جمع «داعى» است و مصدر آن دعوت است مثل هادى و هداة و قاضى و قضاة، دعوت عبارت است از طلب كردن و خواندن چيزى يا شخصى تا توجه يا رغبت وى به سوى داعى جلب شود يا به سوى او برود."الدعاة" در اين فراز بدون متعلق ذكر شده ولى در فرازى ديگر از همين زيارت كه تفسير شد آمده است: «السلام على الدعاة الى اللّه» امامان نور، امامانى هستند كه دعوت الى اللّه دارند نه دعوت به خود در حالى كه رهبران غير الهى و طاغوتى تماماً دعوت به خود دارند. امامان نور اين ويژگى امامان نور است كه مردم را دعوت به خدا مى‏كنند: «و جعلناهم ائمة يهدون بامرنا و اوصينا اليهم فعل الخيرات و اقام الصلوة و ايتاء الزكوة و كانوا لنا عابدين؛(3) و آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما مردم را هدايت مى‏كردند و انجام كارهاى نيك و برپا داشتن نماز و اداى زكوة را به آنها وحى كرديم و تنها ما را عبادت مى‏كردند.»از آيه استفاده مى‏شود ويژگى امامان حق اين است كه مردم را دعوت به خدا كرده خود اهل انجام خيرات و برپاداشتن نماز و پرداخت زكوة و بندگى خدا هستند.«و جعلنا منهم ائمة يهدون بامرنا لماصبروا و كانوا بآياتنا يوقنون؛(4) و از آنها امامانى قرار داديم كه به فرمان ما هدايت مى‏كنند چون استقامت به خرج دادند به آيات ما ايمان داشتند.» امامان نار در برابر امامان نور، امامان نار قرار دارند كه دعوت الى النفس دارند، در پى آقائى خودشان هستند و بس، دعوتشان به آتش است. آتش شرك، آتش گناه و معصيت. قرآن كريم فرعون و لشكريانش را امامان نار مى‏نامد:«و جعلناهم ائمة يدعون الى النار و يوم القيامة لاينصرون؛(5) آنان (فرعونيان) را پيشوايانى قرار داديم كه به آتش دوزخ دعوت مى‏كنند و روز رستاخيز يارى نخواهند شد.»شاخصه اساسى اين دو نوع رهبران در اين است كه رهبران الهى دعوت الى اللّه است و رهبران طاغوتى دعوت الى الهوى دارند.امام صادق (ع) فرمود: «الائمة فى كتاب اللّه امامان امام عدل و امام جور قال اللّه وجعلناهم ائمة يهدون بامرنا لابامرالناس يقدّمون امر اللّه قبل امرهم و حكم اللّه قبل حكمهم قال: و جعلناهم ائمة يدعون الى النار يقدمون امرهم قبل امر اللّه و حكمهم قبل حكم اللّه و يأخذون باهوائهم خلافا لما فى كتاب اللّه.»(6) امام در كتاب خدا بر دو قسم است امام عدل و امام ظلم، خداى تعالى مى‏فرمايد: «وجعلنا هم ائمة يهدون بامرنا؛ آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به امر ما هدايت مى‏كنند.»امر خدا و حكم او را بر امر و حكم خود و مردم مقدّم مى‏دارند در مقابل فرمود: «و جعلناهم ائمة يدعون الى النار».اينها امر و حكم خود و امر و حكم مردم را بر حكم خدا مقدم مى‏دارند و بر خلاف آنچه در كتاب خدا وجود دارد مطابق هواى نفس خودشان حكم مى‏كنند.در روايتى آمده كه بشر بن غالب مى‏گويد، از حضرت امام حسين(ع) تفسير آيه: «يوم ندعوا كل أناس بامامهم؛ آن روز روزى است كه هر گروهى را به نام امامشان دعوت مى‏كنيم»، پرسيدم امام (ع) فرمود: «امام دعى الى هدى فاجابوه اليه و امام دعا الى ضلالة فاجابوه اليها هؤلاء فى الجنة و هؤلاء فى النار و هو قوله عزّو جلّ فريق فى الجنة و فريق فى السعير»(7)امامى دعوت به هدايت مى‏كند و گروهى اجابت او مى‏كنند و امامى دعوت به ضلالت مى‏كند و گروهى دعوتش را پذيرا مى‏شوند آنها در بهشتند و اينها در دوزخ و اين است معنى فريق فى الجنة و فريق فى السعيد. اميرمؤمنان امام نور اميرمؤمنان على(ع) نمونه عالى امامى است كه دعوت الى اللّه مى‏كند و انگيزه و آرزوئى جز احساء آرمانهاى الهى ندارد:فرمود: «اللهم انك تعلم انه لم يكن الّذى كان منّا منافسة فى سلطان ولاالتماس شى‏ء من فضول الحطام ولكن لنرد المعالم من دينك و نظهر الاصلاح فى بلادك فيأمن المظلومون من عبادك و تقام المعطّلة من حدودك»(8)خدايا تو مى‏دانى جنگ و درگيرى، براى بدست آوردن حكومت و دنيا و ثروت نبود بلكه مى‏خواستيم نشانه‏هاى حق و دين تو را به جايگاه خويش باز گردانيم و در سرزمين‏هاى تو اصلاح را ظاهر كنيم تا بندگان ستمديده‏ات در امن و امان زندگى كنند و قوانين و مقررات فراموش شده تو بار ديگر اجراء گردد.اين استراتژى حكومت مولى بود. براى مولى فقط خدا و اعلاء كلمه الهى مطرح بود و بس و براى تحقق اين هدف خود را آماج تيرهاى بلا قرار داد، تيرهائى كه جسم حضرت را در جنگ‏ها مى‏آزرد و تيرهائى كه جان حضرت را به شدّت آزار مى‏داد.سكوت 25 ساله براى مولى بسيار سخت بود. سكوتى كه همچون استخوان در گلوى، و همچون خار در چشم آن حضرت بود.(9)اما چون رضاى خدا در آن بود به جان خريد:«لقد علمتم انى احق الناس بها من غيرى و واللّه لاسلّمن ما سلمت امور المسلمين و لم يكن فيها جوراً الّا علىّ خاصة التماساً لاجر ذلك و فضله و زهده فيما تنافستموه من زخرفه و زبرجه؛(10) همانا مى‏دانيد كه سزاوارتر از ديگران به خلافت من هستم، سوگند به خدا من خلافت را رها مى‏كنم. تا هنگامى كه اوضاع مسلمين روبراه باشد و از هم نپاشد و جز من به ديگرى ستم نشود و پاداش اين گذشت و سكوت و فضيلت را از خداوند انتظار دارم و از آن همه زر و زيورى كه به دنبال او حركت مى‏كنيد پرهيز مى‏كنم.»در همان روزهاى آغاز غصب خلافت از مولى على(ع) يك نفر از بستگان حضرت اشعارى در مدح حضرت سرود كه ترجمه آنها چنين است: من هرگز فكر نمى‏كردم كه رهبرى امت را از خاندان هاشم و از امام ابوالحسن سلب كنند.آيا على نخستين كسى نيست كه بر قبله شما نماز گزارد، آيا داناترين شما به قرآن و سنت پيامبر او نيست.آيا وى نزديك‏ترين فرد به پيامبر(ص) نبود؟ آيا او كسى نيست كه جبرئيل او را در تجهيز پيامبر يارى كرد.هنگامى كه امام على(ع) از اشعار او آگاه شد قاصدى فرستاد كه او را از خواندن اشعار خويش باز دارد و فرمود: «سلامة الدين احبّ الينامن غيره...»(11)سلامت دين براى ما از هر چيز خوش‏تر است.اين روش حضرت تا پايان عمر بود. «دعوت الى اللّه» و اين ويژگى تمام فرزندان معصوم حضرت بود. نرمش قهرمانانه امام مجتبى اگر براى امام حسن(ع) آنچه براى امام حسين(ع) فراهم بود براى حضرت نيز شهادت خونين نهايت آرزو بود، اما شرائط فراهم نبود، به همان دليل كه پدر بزرگوارش تلخى سكوت 25 ساله را براى خدا و حفظ اساس اسلام بجان خريد، حضرت هم صلح را پذيرفت. خود در باب فلسفه صلحش فرمود:«...فتركتها ابتغاء وجه اللّه و حقن دماء المسلمين...؛(12) خلافت را براى رضاى خدا و جلوگيرى از ريختن بيهوده و بى ثمر خون مسلمانها رها كردم.» رهبران طاغوتى‏ اما رهبران طاغوتى روشى جز اين ندارند فقط دعوت الى النفس!! است و بس. در قرآن فرعون نماد يك رهبر طاغوتى است اين منطق اوست كه:«و قال فرعون يا ايها الملأ ما علمت لكم من اللّه غيرى...؛(13) و فرعون گفت اى گروه اطرافيان و درباريان من خدائى غير خودم براى شما سراغ ندارم.»«...و قال فرعون ما اريكم الاماارى...؛(14) و فرعون گفت من جز آنچه را كه معتقدم به شما ارائه نمى‏دهم.»جباران و طاغوتها در طول تاريخ و در گذشته و امروز هميشه رأى صواب را رأى خود مى‏دانستند و به احدى اجازه اظهار نظر در برابر رأى خود نمى‏دهند آنها به پندارشان عقل كلّ‏اند و ديگران مطلقا عقل و دانش ندارند. رهبران طاغوتى "من" براى آنها محور است و رهبران الهى "خدا".نماد رهبر طاغوتى در برابر مولى على(ع) معاويه است او آنقدر خودباخته حكومت و كم ظرفيت و اسير نفس بود كه هنوز مركّب قراردادى كه با امام بسته خشك نشده بود، در ميان مردم ايستاد و با كمال بى‏شرمى گفت: من با شما نجنگيدم كه نماز بخوانيد و يا روزه بگيريد بلكه مى‏خواستم بر شما حكومت كنم و به مقصود خود برسم و اكنون هم هر قرار دادى كه با حسن بن على منعقد كردم همه را زير پاى خود مى‏گذارم.(15)اين سيماى عريان و بى پرده معاويه است. او مى‏خواهد بر مردم حكومت كند اين يعنى دعوت الى النفس!! رهبران هدايت كننده‏ «والقادة الهداة»«قادة» جمع قائد است اسم فاعل از قاد يقود از ريشه قود است.قائد در برابر سائق است، قائد آن است كه از جلو مى‏رود، جلودار است، سائق آن است كه انسان مركب را جلو بياندازد و آن را از پشت براند.امامان رهبران هدايت از لازمه قيادت و جلودارى هميشه هدايت يافتگى نيست چه بسا قائد خود گمراه باشد. اما امامان(ع) رهبرانى هدايت شده هستند كه شايستگى هدايت ديگران را دارند و هدايتشان قائدانه است نه سائقانه لذا قبل از ديگران خود عامل به آنچه مى‏گويند هستند.اميرمؤمنان على(ع) فرمود:«ايها الناس انّى واللّه، ما احثكم على طاعة الّا واسبقكم اليها و لاانهاكم عن معصية الّا واتناهى قبلكم عنها؛(16) اى مردم به خدا سوگند من شما را به هيچ طاعتى وادار نمى‏كنم مگر آنكه پيش از آن خود عمل كرده‏ام و از معصيتى شما را باز نمى‏دارم جز آنكه پيش از آن ترك گفته‏ام.اين ويژگى همه رهبران الهى است كه در رهبرى خود پيشگام عمل به آنند كه به مردم مى‏گويند. پى‏نوشت‏ها: - 1. قاموس اللّغة واژه امام.2. العين واژه امام.3. سوره أنبياء، آيه 73.4. سوره سجده، آيه 24.5. سوره غافر، آيه 41.6. بحارالانوار، ج 24، ص 156.7. امالى صدوق، ص 152؛ نورالثقلين، ج 3، ص 192.8. نهج البلاغه، خطبه 131.9. همان، خطبه 3 شقشقيه.10. همان، خطبه 74.11. فروغ ولايت، ص 172.12. بحارالانوار، ج 44، ص 15 و 25.13. سوره قصص، آيه 38.14. سوره غافر، آيه 29.15. زندگانى امام حسن مجتبى، ص 279.16. نهج البلاغه، خطبه 175
جمعه 23/6/1386 - 3:2
دعا و زیارت
على(ع) از زبان پيامبر اكرم(ص) در منابع اهل سنّت‏ حجةالاسلام سيد جواد حسينى‏ در مدح تو اى مظهر اضداد چه گوييم‏بالاست مقام تو و گفتار قصير است‏با اين كه تويى پادشه عالم هستى‏كرباس تو را جامه و فرش تو حصير است‏راستى درباره عظمت و فضائل و مقامات اميرمؤمنان على(ع) سخن گفتن هرچند در ابتدا سهل مى‏نمايد ولى با مقدارى فرورفتن در بحر فضائل بى‏شمار او انسان متوجه مى‏شود كه بيان فضائل سخت مشكل و دشوار است «كه عشق اول نمود آسان ولى افتاد مشكلها» زيبا گفته خليل بن احمد وقتى از او درباره فضائل على(ع) پرسش شد: «كيف اصف رجلاً كتم اعاديه محاسنه و حسداً و احبّائه خوفاً و ما بين الكلمتين ملأالخائفين؛(1) چگونه مى‏توانم مردى را توصيف كنم كه دشمنانش از روى حسادت و دوستانش از ترس(دشمنان)محاسن او را پنهان نمودند، در بين اين دو رفتار شرق و غرب عالم محامدش را فراگرفته است.آنچه پيش رو داريد نگاهى است گذرا به فضائل و اوصاف اميرمؤمنان على(ع) از زبان پيامبر اكرم(ص) در منابع اهل سنّت چرا كه:خوشتر آن باشد كه وصف دلبران گفته آيد در كتاب ديگران‏ على را جز خدا و نبى(ص) نشناختند راستى اين اعجوبه كون كيست كه همه در شناخت او در مانده‏اند، عدّه‏اى او را تا سر حدّ خدايى بالا برده‏اند، و عدّه‏اى حتى در بندگى او شك دارند كه :در مسجد كوفه شهيدش كردندگفتند مگر اهل نماز است على؟!و آن كه او را حقيقتاً شناخت خداى او و رسول خدايش بود.پيامبر اعظم(ص) خطاب به على(ع) فرمود: «يا على ما عرف اللّه حق معرفته غيرى و غيرك و ما عرفك حق معرفتك غير اللّه و غيرى؛(2) اى على! خداوند متعال را نشناخت به حقيقت شناختش جز من و تو، و تو را نشناخت آن گونه كه حق شناخت توست، جز خدا و من.»و در جاى ديگر فرمود: «يا على لايعرف اللّه تعالى الّا انا و انت و لايعرفنى الّا اللّه و انت و لا يعرفك الّا اللّه و انا؛(3) اى على! خدا را نشناخت جز من و تو، و مرا نشناخت جز خدا و تو و تو را نشناخت مگر خدا و من.» فضائل بى‏شمار كتاب فضل تو را آب بحر كافى نيست‏كه‏تر كنم سرانگشت و صفحه بشمارم‏پيامبرى هم كه على را شناخته اعتراف دارد كه فضائل او قابل شماره و احصى نيست.ابن عباس مى‏گويد پيامبر اكرم(ص) فرمود: «لو انّ الفياض(4) اقلام و البحر مدادٌ و الجنّ حسّابٌ و الانس كتابٌ مااحصوا فضائل علىّ بن ابى طالبٍ؛(5) اگر انبوه درختان (و باغها) قلم، و دريا مركب، و تمام جنّيان حسابگر، و تمام انسان‏ها نويسنده باشند قادر به شمارش فضائل على بن ابى طالب نخواهند بود»و در جاى ديگر پيامبر اعظم فرمود: «انّ اللّه تعالى جعل لاخى علىٍّ فضائل لاتحصى كثرة فمن ذكر فضيلةً من فضائله مقرّابها غفر اللّه له ما تقدّم من ذنبه و ماتأخّر؛ براستى خداوند براى برادرم على(ع) فضائل بى‏شمارى قرار داده است كه اگر كسى يكى از آن فضايل را از روى اعتقاد و اعتراف بيان نمايد، خداوند گناهان گذشته و آينده او را مى‏بخشد. و من كتب فضيلةً من فضائله لم تزل الملائكة تستغفرله ما بقى لتلك الكتابه رسم، و من استمع فضيلةً من فضائله كفّر اللّه له الذّنوب الّتى اكتسبها بالاستماع و من نظر الى كتابٍ من فضائله كفّر اللّه له الذّنوب الّتى اكتسبها بالنّظر،(6) اگر كسى يكى از فضائل آن حضرت را بنويسد، تا هنگامى كه آن نوشته باقى است، ملائكه براى او استغفار مى‏كنند و اگر كسى يكى از فضائل آن حضرت را بشنود، خداوند همه گناهانى را كه از راه گوش انجام داده است مى‏بخشد، و اگر كسى به نوشته‏اى درباره فضائل على(ع) نگاه كند، خداوند تمام گناهانى كه از راه چشم كرده است مى‏پوشاند و از آن در مى‏گذرد.» آنچه خوبان دارند تو تنها دارى‏ على نه تنها اوصاف خوبان عالم را داراست و «آنچه خوبان همه دارند او تنها دارد» بلكه اوصاف تمامى پيامبران اولواالعزم را كه عصاره هستى هستند بجز پيامبر خاتم در او جمع آمده است.بيهقى يكى از دانشمندان نامى اهل سنّت چنين روايت نموده كه پيامبر اكرم(ص) فرمود:«من احبّ ان ينظر الى آدم فى علمه و الى نوحٍ(ع) فى تقواه و ابراهيم فى حلمه و الى موسى فى عبادته فلينظر الى على بن طالب عليه الصّلوة و السّلام؛(7) هر كسى دوست دارد به علم و دانش آدم بنگرد و مقام تقوا و خودنگهدارى نوح را(مشاهده نمايد) و بردبارى ابراهيم(نظاره كند) و به عبادت موسى(ع) (پى ببرد) بايد به على بن ابى طالب(ع) نظر بيندازد.»مناقب، روايت فوق را در دو مورد به اين صورت نقل نموده است. پيامبر اكرم(ص) فرمود: «من اراد ان ينظر الى آدم فى علمه و الى نوح فى مهمه و الى يحيى بن زكريّا فى زهده، و الى موسى بن عمران فى بطشه، فلينظر الى على بن ابى طالب عليه‏السلام؛(8) هر كس مى‏خواهد دانش آدم را، فهم (ژرف) نوح را، و زهد يحيى را و قاطعيّت موسى بن عمران را بنگرد، به على بن ابى طالب نظر كند.» محبت و علاقه پيامبر(ص) به على(ع) هر كس جامع كمالات باشد محبوب دلها نيز هست، پيامبر اكرم(ص) كه خود محبوب عالميان و خوبان و پاكان است، عاشق شيداى على است، چرا كه به تصريح آيه مباهله، على جان پيامبر است «انفسنا» و جان هر كس شيرين و دوست داشتنى است.به همين جهت بارها پيامبر اكرم(ص) مى‏فرمود: «من احبّ عليّاً فقد احبّنى...؛(9) هر كس على را دوست بدارد به من محبّت ورزيده است.» و فرمود: «محبّك محبّى و مبغضك مبغضى؛(10) دوستدار تو دوست من است، و دشمن تو دشمن من.»شخصى از پيامبر اكرم(ص) پرسيد: «يا رسول اللّه انّك تحبّ عليّاً؟ قال: او ماعلمت انّ عليّاً منّى و انا منه؛(11) اى رسول خدا على(ع) را دوست مى‏دارى؟ فرمود: مگر نمى‏دانى كه على از من و من از اويم.»آيا كسى جان شيرين و پاره تنش را دوست نمى‏دارد؟مناقب با اسنادش از رسول خدا نقل مى‏كند كه آن حضرت فرمود: «انّ اللّه عزّ و جلّ امرنى بحبّ اربعةٌ من اصحابى و اخبرنى انّه يحبّهم. قلنا: يا رسول اللّه من هم؟ فلكنّا يحبّ ان يكون منهم، فقال: الا انّ عليّاً منهم ثم سكت، ثمّ قال: الا انّ عليّاً منهم ثمّ سكت؛(12) براستى خداى عزيز و جليل مرا امر كرده است به دوستى چهارنفر از اصحاب، و خبر داد مرا كه خداوند(نيز) آنها را دوست مى‏دارد، گفتم: اى رسول خدا آنها كيستند؟ پس هر يكى از ماها دوست داريم جزو آنان باشيم. پس فرمود: آگاه باشيد على از آنهاست، سپس سكوت كرد، دوباره فرمود: به راستى على از آنهاست و سكوت كرد.»عايشه مى‏گويد: هنگامى كه رسول خدا(ص) به حالت احتضار درآمد فرمود: ادعوا الىّ حبيبى؛ محبوب مرا بخوانيد، من به سراغ ابى بكر رفتم و او را احضار نمودم. وقتى ابابكر بر پيغمبر داخل شد حضرت نظرى به سوى او افكند سپس از او روى گردانيد و (براى مرتبه دوم) فرمود: «ادعوا الىّ حبيبى؛ محبوب مرا بخوانيد. آنگاه حفصه عمر را احضار كرد پيغمبر همان گونه كه از ابى‏بكر روى گردانيد از عمر نيز روى گرداند. عايشه گويد: من گفتم واى بر شما پيغمبر على بن ابى طالب(ع) را مى‏خواند، سوگند به پروردگار جز على را نمى‏خواهد. پس رفتند سراغ على (ع)، وقتى كه پيغمبر على را ديد، او را محكم به سينه چسبانيد آنگاه در گوش آن حضرت هزار حديث بيان فرمود كه هر حديثى راهگشاى هزار حديث بود.»(13)از ابن عباس نقل شده است كه پيامبر اكرم(ص) فرمود: «علىّ منّى مثل رأسى من بدنى؛(14) على نسبت به من مانند سر است نسبت به بدن.»صد البته كه محبّت‏هاى پيامبر اكرم(ص) به على صرف محبّت عاطفى نيست بلكه بر اساس لياقت‏ها و كمالاتى است كه مولا على(ع) دارا مى‏باشد كه به نمونه‏هايى از كمالات و فضائل آن حضرت، از زبان خود پيامبر اكرم(ص) اشاره مى‏شود. علم على(ع) علم و دانش على اكتسابى نيست تا استاد برتر از خود و شاگردان و هم دوره‏هايى همسان خود داشته باشد، بلكه علم او «لدنى» است و و ريشه در علم الهى و آسمانى دارد، به اين جهت علم او برهمه انسان‏هاى معمولى و غير مرتبط با وحى آسمانى برترى و امتياز دارد، و به همين جهت است كه حتى در منابع اهل سنّت نيز از او به عنوان «اعلم النّاس» ياد شده است كه به نمونه‏هايى اشاره مى‏شود:1- پيامبر اكرم(ص) فرمود: «اعلم امّتى من بعدى علىّ بن ابى طالب عليه السّلام؛(15) داناترين امّت من بعد از من على بن ابى‏طالب(ع) است.»2- عبداللّه بن مسعود مى‏گويد، پيامبر اكرم(ص) فرمود: «قُسّمت الحكمة على عشرة اجزاءٍ فاعطى علىّ تسعة و النّاس جزءً واحداً؛(16) حكمت (و دانش) به ده جزء تقسيم شده است و به على نه قسمت آن و به (مابقى مردم) يكدهم داده شده است.»تمامى علوم بشرى و پيشرفت‏هاى آن جزء همان يكدهم است، و علم على(ع) نه برابر دانش تمامى بشريت است. و راز آن هم اين است كه ريشه در مهبط وحى الهى يعنى پيغمبر اكرم(ص) دارد، كه خود فرمود: «انا مدينة العلم و علىٌ بابها، فمن ارادالعلم فيأت الباب؛(17)من شهر علم (الهى و وحيانى) هستم و على دَرِ آن است پس هر كس اراده دانش دارد بايد از درب (شهر) وارد شود».3- عايشه درباره على(ع) مى‏گويد: «هو اعلم النّاس بالسّنة؛(18) او داناترين مردم نسبت به سنّت (پيامبر اكرم(ص)) مى‏باشد.»اى كاش خود عائشه به اين حديث عمل مى‏كرد، و به توصيه‏هاى اميرمؤمنان(ع) توجّه مى‏كرد و جنگ جمل را به وجود نمى‏آورد.»4- پيامبر اكرم(ص) بعد از تزويج فاطمه به على(ع) به دختر خود فرمود: «زوّجتك خير اهلى، اعلمهم علماً و افضلهم حلماً و اوّلهم سلماً؛(19) تو را به تزويج بهترين بستگانم و اهلم درآوردم، كه از نظر دانش داناترين، و از نظر حلم و بردبارى برترين، و از نظر اسلام اوّلين مى‏باشد.» عبادت على(ع) عبادت و بندگى مولا امير مؤمنان على(ع) شهره جهان است، و مركز ثقل مقامات و منزلت‏هاى على(ع) در كنار علم خدادادى همان عبادت‏ها و نمازها و ناله‏ها و نيازهاى شبانه اوست، اين مسئله تا آنجا اهميت دارد كه خداوند به ملائكه مباهات و فخرفروشى بوسيله عبادت‏هاى اميرمؤمنان مى‏كند.پيامبر اكرم(ص) مى‏فرمايد: صبحگاهى جبرئيل با شادى و حالت بشارت بر من وارد شد. گفتم حبيب من چه شده تو را خوشحال و بشارت رسان مى‏بينم؟ پس گفت: اى محمد!(ص) چگونه خوشحال نباشم و حال آن كه چشمم بخاطر اكرامى كه خداوند نسبت به برادرت و جانشينت و امام امتت على بن ابى طالب روا داشته، روشن شده است، پس پيامبر اكرم(ص) فرمود: چگونه خداوند برادرم و امام امتم را گرامى داشته است؟«قال: باهى بعبادته البارحة ملائكته و حملة عرشه و قال: ملائكتى انظروا الى حجّتى فى ارضى على عبادى بعد نبيّى، فقد عفر خدّه فى التّراب تواضعاً لعظمتى، اشهدكم انّه امام خلقى و مولى بريّتى؛(20)گفت: خداوند با عبادت ديشب على بر ملائكه و حاملان عرش مباهات نموده است. و فرموده است: ملائكه من نگاه كنيد به حجّتم بر برندگانم در زمين بعد از پيغمبرم،براستى صورت و گونه‏اش بر خاك نهاده است بخاطر تواضع در مقابل عظمت من، شما را شاهد مى‏گيرم كه او (على) پيشواى مخلوقم، و سرپرست مردمان من مى‏باشد.»در منابع شيعه آن قدر از عبادت اميرمؤمنان(ع) سخن به ميان آمده كه نياز به يك كتاب دارد، خالى از لطف نيست كه به ترجمه يك روايت اشاره كنيم:ضراربن ضمره در حضور معاويه درباره على(ع) چنين گفت: «پس خدا را شاهد مى‏گيرم كه او را در بعض جايگاهش ديدم. در وقتى كه شب پرده‏هاى تاريكى‏اش را انداخته بود و ستارگان ظاهر شده بودند، در حالى كه در محرابش ايستاده بود و محاسن خود را بر دست گرفته و مانند انسان مار گزيده به خود مى‏پيچيد و چون انسان غمديده گريه مى‏كرد... (گويا هنوز آواز او را در گوش جان دارم كه مى‏فرمود:) آه آه از كمى توشه، طولانى بودن سفر، وحشت راه و بزرگ بودن جايگاه ورود.»پس آنگاه اشك معاويه جارى شدو با آستينش آن را پاك كرد و ديگران هم اشك ريختند سپس معاويه گفت، آرى ابوالحسن چنين بود...»(21)نيمه شب زمزمه‏اى هست بلندكه مرا مى‏گسلد بند از بندهست جانسوزتر از ناله نى‏كرده صد ناله به يك زمزمه طى‏چه روان بخش صدايى داردسوز عشق است و نوايى داردبس كه با شور و نوا دمساز است‏به سماوات طنين انداز است‏آسمان‏ها همه با آن عظمت‏رفته زين حال فرو در حيرت‏دشت و صحرا همه در بهت و سكوت‏كه بلند است نواى ملكوت‏اين نواى ابديت ازليست‏شايد آهنگ مناجات على است‏نيمه شب خلوت و رازى داردبا خدا راز و نيازى دارد(22) امامت على(ع) آن علم بى پايان و آن عبادت بى مثال زمينه لياقت امامت و پيشوايى او را فراهم نموده است. رواياتى كه بر امامت بلافصل آن مولا در منابع اهل سنّت وجود دارد بيش از آن است كه منعكس گردد و از طرفى حديث معروف ثقلين، حديث منزلت، حديث يوم الدّار، حديث غدير و امثال آن كه معروفند و متواترند بارها مطرح شده و در منابع فراوانى آمده است. آنچه در اين جا بدان اشاره مى‏كنيم برخى رواياتى است كه دلالت صريحترى دارند و كمتر در گفته‏ها به آن‏ها اشاره شده است:1- پيامبر اكرم(ص) به على(ع) فرمود: انگشتر به دست راست كن تا از مقرّبين باشى،عرض كرد يا رسول اللّه ؟ چه انگشترى بر دست كنم. فرمود: عقيق سرخ پس براستى آن كوه و سنگى است كه به وحدانيّت خدا اقرار كرده است: «ولى بالنّبوّة ولك بالوصيّة ولولدك بالامامة...؛(23) و به نبوت من و جانشينى (بلافصل) تو و امامت (يازده نفر) فرزندانت اقرار نموده است.»2- از ابن بريده...نقل شده است كه پيامبر اكرم(ص) فرمود: «لكلّ نبىٍّ وصىّ و وارث و انّ عليّاً وصييى و وارثى؛(24) براى هر پيغمبرى جانشين و وارثى است، و براستى على جانشين و وارث من است.»3- در روايت مربوط به عبادت آن حضرت اين جمله را داشتيم كه خداوند به ملائكه‏اش فرمود: «اشهدكم انّه امام خلقى و مولى بريّتى؛(25) شما را شاهد مى‏گيرم كه او (على) امام مخلوقم و سرپرست آفريده‏هاى من است.»4- عمروبن ميمون از ابن عباس نقل نموده كه رسول خدا(ص) به على(ع) فرمود: «انت ولىّ كلّ مؤمنٍ بعدى؛(26) يا على! تو بعد از من رهبر و سرپرست تمام مؤمنين هستى.»در اين حديث با توجّه به كلمه "بعدى" معناى ولىّ صراحت در رهبرى و امامت دارد، و معنى ندارد كه پيامبر بفرمايد تو محبوب مؤمنان بعد از من هستى.راستى بايد گفت پيامبر اكرم(ص) در معرّفى على(ع) و بيان منزلت‏ها و مقامات اميرمؤمنان (ع) هرگز كوتاهى نكرد و با شيوه‏هاى مختلف محوريت و رهبريت او را به جامعه معرّفى نمود، گاه دست او را بالا برد و فرمود: «اين على مولا و رهبر مردم است» و گاه مى‏فرمود: «على مع القرآن و القرآن مع على لن يفترقا...؛(27) على با قرآن است و قرآن با على(ع) است و هرگز آن دو از هم جدا نمى‏شوند.»و گاه او را محور حق معرّفى نمود، در حديث متواتر اين جمله آمده است كه پيغمبر اكرم(ص) فرمود: «علىّ مع الحقّ و الحقّ مع علىّ و لن يفترقا حتى يردا علىّ الحوض يوم القيامة؛(28) على با حق است و حق با على است و هرگز آن دو از هم جدا نمى‏شوند تا در روز قيامت در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند.»در روايت ديگر فرمود: «سيكون من بعدى فتنة، فاذا كان ذلك، فالزموا على بن ابى طالب، فانّه الفاروق بين الحقّ و الباطل؛(29) بزودى بعد از من فتنه(ها) پيدا مى‏شود، پس همراه على بن ابى طالب باشيد، زيرا او(معيار) جدا كننده بين حق و باطل است.»و فرمود: «كسى كه از على جدا شود از من جدا شده، و كسى كه از من جدا شود از خدا فاصله گرفته است.»(30) قرآن در شأن على(ع) آيات فراوانى را علماى اهل سنّت و مفسرين آنها در شأن امام على(ع) تفسير كرده‏اند و در تأييد آن رواياتى را از پيغمبر اكرم(ص) آورده‏اند به طورى كه برخى از آنها مانند ابن حجر، خطيب بغدادى، سيوطى، گنجى شافعى، ابن عساكر، شيخ سليمان قندوزى و... از ابن عباس نقل كرده‏اند كه گفت: «نزلت فى علىّ ثلاث مأئة آيه؛(31) سيصد آيه در شأن على(ع) نازل شده است.»و همين ابن عباس از پيامبر اكرم(ص) نقل نموده كه آن حضرت فرمود: «ما انزل آية فيها «يا ايّها الذين آمنوا» و علىّ رأسها و اميرها؛و آيه‏اى كه در آن «يا ايّها الذين آمنوا» آمده، نازل نكرده است خداوند مگر آن كه على در رأس آن قرار دارد.»(32) يعنى تمامى اين آيات در ابتدا و قبل از همه در شأن على و مربوط به آن حضرت است. اطاعت از على(ع) وقتى على(ع) امام و پيشواى مردم است و محبوب پيغمبر، و داراى علم لدنّى و الهى، و در اوج طاعت و بندگى قرار دارد، و معيار حق و باطل و ثقل جدا نشدنى از قرآن بحساب مى‏آيد بر مردم است كه از او و هر كس را كه او تعيين نموده است اطاعت كنند، و اين اطاعت لازم و ضرورى است پيامبر عظيم الشأن درباره اطاعت و پيروى از اميرمؤمنان تعبيرات فوق العاده ارزشمندى دارد كه به نمونه‏هايى اشاره مى‏شود:1- سلمان با سندش به فاطمه زهرا(س) نقل مى‏كند كه پيامبر اكرم(ص) فرمود: «عليكم بعلىّ بن ابى طالب عليه السّلام فانّه مولاكم فاحبّوه، و كبيركم فاتّبعوه، و عالمكم فاكرموه، و قائدكم الى الجنّة(فعزّزوه) و اذا دعاكم فاجيبوه و اذا امركم فاطيعوه، احبّوه بحبّى و اكرموه بكرامتى، ماقلت لكم فى علىٍّ الّا ما امرنى به ربّى جلّت عظمته؛(33) بر شما باد به (همراهى) على بن ابى طالب عليه السلام، براستى او مولا و سرپرست شماست پس او را دوست بداريد، و بزرگ شماست پس از او پيروى كنيد و دانشمند شماست پس از او اكرام كنيد و پيشواى شما به سوى بهشت است پس او را عزيز داريد، هرگاه شما را (به كارى) دعوت كند اجابت كنيد، و اگر دستور داد اطاعت كنيد، بخاطر دوستى من او را دوست بداريد و به خاطر بزرگى من او را بزرگ شماريد.(بدانيد) من چيزى درباره على به شما نگفتم جز آنچه خداى بزرگ عظمت به آن امر كرده است.»حديث آن قدر گويا و روشن است كه نيازى به هيچ توضيحى ندارد، و بالصراحة مى‏گويد آنچه درباره على(ع) سفارش شده، تماماً اوامرى است كه از سوى خداوند متعال صادر شده است راستى اگر جامعه اسلامى فقط به همين حديث عمل مى‏كردند، اين همه دچار انحراف و اختلاف و انشعاب نمى‏شدند.2- پيامبراكرم(ص) به عمّار فرمود: «يا عمّار! ان رأيت عليّاً قدسلك واديّاً و سلك النّاس وادياً غيره فاسلك مع علىّ ودع النّاس انّه لن بدلك على ردى و لن يخرجك من الهدى؛(34) اى عمّار! اگر ديدى على به راهى مى‏رود، و مردم به راهى غير از او، تو با على حركت كن، و مردم (ديگر) را رها كن، زيرا على (فقط بر حق هدايت مى‏كند و) بر بدى و پستى راهنمايى نمى‏كند و از هدايت خارج نمى‏سازد.»و با تأسف بايد گفت اكثريت مردم به هر راهى رفتند و سرشان به سنگ خورد، جز راه على را. و فقط گروه قليلى در طول تاريخ با على و راه على و اهداف و آرمان‏هاى على ماندند. محبّت به على(ع) يقيناً اطاعت و پيروى بدون محبت و عشق يا ممكن نيست و يا بسيار سخت و طاقت فرساست.آنچه اطاعت و پيروى صددرصد از يك امام و پيشوا را شيرين و سهل و راحت مى‏سازد محبّت به آن رهبر است. على(ع) از رهبرانى است كه در طول تاريخ محبوب بوده است، درباره محبّت به آن حضرت آن قدر روايات فراوانى وجود دارد كه يك كتاب قطور خواهد شد، آنچه به عنوان حسن ختام بيان مى‏شود برخى روايات است از منابع اهل سنّت:1- پيامبراكرم(ص) فرمود: «عنوان صحيفة المؤمن حبّ علىّ بن ابيطالب(ع)؛ سرلوحه و تيتر نامه كردار مؤمنين دوستى على بن ابى طالب است. هر كس دوست مى‏دارد زندگيش همانند من(خداپسندانه) باشد و مردنش همانند من و جايگاهش در بهشتى باشد كه پروردگارم درختان آن را كاشته بايد «دوستدار على» باشد و دوستان على را نيز دوست بدارند، و به پيشوايان پس از من (از فرزندان على) اقتدا نمايند زيرا آنان عترت و ذريه و فرزندان من هستند و از گِل من به وجود آمده‏اند، و از طرف خدا رزق و علم داده شده‏اند، واى بر تكذيب كنندگان فضل آنها از امّت من، آنانى كه صِله من با آنها را قطع مى‏كنند، و خداوند شفاعتم را به آنها نرساند.»(35)2- جابر از پيامبر اكرم(ص) نقل كرده است كه پيامبر فرمود: «جبرئيل از طرف خداى عزيز و جليل ورقه سبزى از ياس را آورد كه بر روى آن (با رنگ) سفيد نوشته بود: «انى افترضت محبّة علىّ بن ابى طالب على خلقى عامةً، فبلّغهم ذلك عنّى؛(36) براستى من محبت على را بر همه مردم واجب كردم و اين را از طرف من (به همه) برسان.»(37)3- ابوبرزه مى‏گويد: پيامبر اكرم در حالى كه ما نشسته بوديم فرمود: روز قيامت از چهار چيز پرسش مى‏شود قبل از آن كه كسى قدم از قدم بر دارد: 1- از عُمر كه كجا فانى نموده 2- از بدنش كه كجا كهنه كرده 3- و از مالش كه از كجا آمده و كجا مصرف شده است 4- و عن حبّنا اهل البيت؛ و از دوستى ما اهل بيت پرسش مى‏شود. فقال له عُمَرُ: فما آية حبّكم من بعدكم؟ قال: فوضع يده على رأس علىّ - و هو الى جانبه - و قال ان حبّى من بعدى حبّ هذا؛ پس عمر به حضرت عرض كرد: نشانه محبّت به شما بعد از شما چيست؟ راوى مى‏گويد: پيامبر دست خود را بر سر على - در حالى كه در كنارش نشسته بود - قرار داد و فرمود: براستى محبّت به من بعد از (مرگ) من محبّت به اين (على) است.»(38)4- مناقب با اسنادش از پيامبر اكرم(ص) نقل نموده كه آن حضرت فرمود: «يا على! هرگاه بنده‏اى خداى عزيز و جليل را بندگى كند همانند آن مقدارى كه نوح در ميان قومش ماند(بيش از هزار سال) و برايش به اندازه كوه احد طلا باشد و آن را در راه خدا ببخشد، پس آن را در راه خدا انفاق كند و عمرش به قدرى طولانى شود تا هزار مرتبه با پاى پياده به حج مشرّف شود سپس در ميان (كوه) صفا و مروه مظلومانه شهيد گردد، ولى محبّت و ولايت تو را نداشته باشد، اى على! بوى بهشت را استشمام نخواهد كرد و داخل بهشت نخواهد شد.»(39)و راستى با اين نمونه‏ها و صدها امثال آن درباره محبّت على(ع) باز كسى مى‏تواند دشمن على باشد جز كسانى كه پيامبر اكرم(ص) آنها را اين گونه معرّفى نمود: «فانّه لايبغضك من العرب الّادعى ولامن الانصار الّا يهودى و لا من ساير النّاس الّا شقى؛(اى على!) براستى تو را دشمن نمى‏دارد از عرب مگر كسى كه زنازاده باشد و نه از انصار مگر كسى كه يهودى باشد، ونه از ساير مردم مگر كسى كه شقى باشد.» پى‏نوشت‏ها: - 1- روضةالمتقين، ج 13، ص 265.2- مناقب ابن شهرآشوب، ج 3، ص 268.3- محمد تقى مجلسى، روضةالمتقين، ج 13، ص 273.4- در نقل بحارالانوار دارد، «الرّياض = با همه درختان» ر ك بحارالانوار، ج 28، ص 197 و بحار ج 35، ص 8 - 9.5- المناقب، الموفق بن احمد الخوارزمى، قم، جامعه مدرسين، چاپ چهارم، ص 32، ابن شاذان، مأة منقبه، قم مدرسةالامام المهدى(ع)، ص 177، حديث 99، اين حديث را منابع متعدد اهل سنت مانند، عسقلانى، لسان الميزان، ج 5، ص 62، ذهبى، ميزان الاعتدال، ص 467و...نقل نموده است. 6- المناقب، همان ص 32، حديث 2؛ فرائد السمطين، ج 1، ص 19، ينابيع المودة، قندوزى باب 56، مناقب السبعون، حديث 70.7- به نقل از شيخ طوسى، امالى، قم، دارالثقافه، 1416، ص 416، مجلس 14، ديلمى، ارشادالقلوب، انتشارات شريف رضى، 1412 ه.ق، ج 2، ص 363؛ علامه حلّى، شرح تجريد الاعتقاد، جامعه مدرسين قم، ص 221. 8- المناقب همان، ص 83، حديث 70، و ص 311، حديث 309. 9- كنزالعمّال، متقى هندى، بيروت، مؤسسة الرساله، ج 11، ص 622، حديث 33024. 10- همان، روايت 33023. 11- المناقب، همان، ص 64. 12- همان، ص 69، حديث 42. 13- خصال صدوق، جامعه مدرسين، ج 2، ص 651. 14- المناقب، همان، ص 144، روايت 167. 15- همان، ص 82، روايت 67، فرائد السمطين، جوينى، ج 1، ص 97، كفاية الطالب، الكرخى ص 332. 16- همان، ص 82، روايت 68 ؛ و حلية الاولياء، ابى نعيم، ج 1، ص 64. 17- المناقب، همان، ص 91، روايت 84، انساب الاشراف، ج 2، ص 124. 18- كنزالعمّال، همان، ج 11، ص 605، حديث 32926. 19- المناقب، همان، ص 319، حديث 322. 20- بحارالانوار، داراحياء التراث العربى، ج 41، ص 21 ذيل روايت 28. 21- اشك شفق، ص 182. 22- المناقب، ص 326، ح 335. 23- همان، ص 85، روايت 84. 24- همان، ص 319، حديث 322. 25- ابن كثير دمشقى، البداية و النهاية، بيروت، مكتبةالمعارف، ج 7، ص‏346. 26- المستدرك على الصحيحين، حاكم نيشابورى، بيروت، دارالمعرفه، ج 3، ص 124، ينابيع المودة، سليمان قندوزى، باب 20، ص 103، تاريخ الخلفاء سيوطى، باب فضائل على(ع)، ص‏173.27- المستدرك للحاكم همان، ج 3، ص 124، حديث 61، فرائد السمطين، همان، ج 1، ص 439، ينابيع المودة، همان، باب 20، ص 104، هيثمى، مجمع الزوائد، ج 9، ص 135. 28- المناقب، همان، ص 105، روايت 108. 29- همان، ص 105، روايت 109. 30- خطيب بغدادى، تاريخ بغداد، ج 6، ص 221، شماره 3275؛ ينابيع المودة، همان، باب 42، ص 148؛ تاريخ دمشق، ابن عساكر، ج 2، ص 431. 31- المناقب، همان، ص 267، ح 249. 32- المناقب، همان، ص 316، حديث 316؛ فرائد السمطين، ج 1، ص 78.33- كنزالعمال، همان، ج 11، ص 614، روايت 32971. 34- تاريخ بغداد، خطيب بغدادى، ج 4، ص 410، و ابونعيم، حلية الاولياء، ج 1، ص 86.35- المناقب، همان، ص 66، روايت 37.36- همان، ص 77، روايت 59.37- المناقب، ص 67، روايت 40؛ خوارزمى مقتل الحسين، ج 1، ص 69، ينابيع الموده، همان ص 252؛ و ج 2، ص 76 ؛ لسان الميزان، ج 5، ص 219 ؛ مودة القربى، شافعى همدانى، چاپ لاهور؛ ص 64 ؛ مناقب ابن مردويه، ص 73. 38- المناقب، خوارزمى، همان، ص 323، روايت 330.
جمعه 23/6/1386 - 3:1
دعا و زیارت
ويژگيهاى حكومت و كارگزاران حضرت مهدى(عج) در قرآن و حديث‏ حجةالاسلام محمدعلى حائرى‏ مقدمه‏ موضوع حكومت حضرت مهدى(عج) و كارگزاران او از مهمترين و بحث‏انگيزترين موضوعاتى است كه از گذشته‏هاى دور در ميان اديان مختلف آسمانى مطرح بوده است، كه پيروان اديان آسمانى حداقل سه دين اسلام، مسيحيّت و يهود در اين عقيده مشترك است كه آينده‏ى جهان به‏دست صالحان و خداپرستان است. از اين‏رو هركدام از اديان، حكومت آخرالزمان را از آن خود مى‏دانند به‏طور مثال مسيحيان، منجى آخرالزّمان را حضرت مسيح مى‏دانند در حالى‏كه مسلمانان معتقدند او از نسل پيامبر اسلام(ص) است و دين او اسلام و براساس شريعت محمّدى قيام و حكم مى‏راند.از اين‏رو در اين نوشته برآنيم كه ويژگيهاى حكومت و كارگزاران حضرت مهدى(عج) را به‏طور مختصر از منظر قرآن و حديث مورد تحقيق و بررسى قرار دهيم. ماهيّت حكومت جهانى مهدويت‏ حكومت جهان اسلام به رهبرى امام زمان(عج) داراى روح و ماهيت ويژه‏اى است كه ديگر حكومتها از آن بى‏بهره‏اند. ماهيت حكومت اسلام، آموزه‏هاى وحيانى است كه به او تعليم مى‏دهد كه خداى او يكى است و فقط بايد در برابر او عبادت و كرنش كند و در رفتار و كردارش از دايره بندگى خدا بيرون نرود زيرا فرمود: «يعبدوننى لا تشركون بى شيئاً»(1) اين حكومت پيامى دارد كه در بستر عمل به ارزشهاى وحيانى، دنياى بهترى را به وى ارزانى بدارد و متأسفانه آنچه در حكومت امروز بشرى كمتر يا اصلاً به چشم نمى‏خورد خداست و عدم پاى‏بندى به وحى و اخلاق و ارزشهاى معنوى است .اساساً تاروپود حكومت مادى بر سرمايه‏اندوزى، مال‏پرستى و سود بيشتر از هر طريق و ترفندى بناگذارى شده است. و اين تاروپود جاى عشق به خوبى‏ها، ارزشها، ايثار و مجاهدت‏ها و بالأخره زيبائيهاى زندگى را اشغال كرده به‏طورى كه جامعه‏ى انسانى را از گردونه‏ى خوبى‏ها حذف نموده .بنابراين حكومت مادى بر اين پندار است كه دين و امور معنوى در پيوندهاى اجتماعى ناكارآمد است و اين پندار تا جايى در افكار و انديشه جامعه بشرى ريشه كرده كه معتقد است تمدّن و حكومت را بايد بدون در نظر گرفتن ارزشها پايه‏ريزى كرد.استاد شهيد مرتضى مطهرى در اين باره مى‏نويسد: «فكر خدا و زندگى اخروى را بايد كنار گذاشت ... بايد رأفت و رقت قلب را دور انداخت، رأفت از عجز است. فروتنى و فرمانبردارى از فرومايگى است . حلم و حوصله، عفو و اغماض، از بى‏همّتى و مستى است . مردانگى بايد اختيار كرد . بشر بايد به مرحله مرد برتر برسد، عزم و اراده داشته باشد اين است روح حكومت مادى غرب كه از باب نمونه به آن اشاره كرديم .»(2)ولى حكومت جهانى مهدويت كه به همّت تواناى امام عصر(عج) توسعه و گسترش مى‏يابد براساس وحى و ماهيت دينى جلوه‏گرى مى‏كند داراى چند ويژگى خواهد بود. 1 - عدل و احسان‏ در حكومت جهانى اسلام عدل و احسان سنگ زيرين است.اجراى عدالت اجتماعى و گسترش آن از بنيادى‏ترين حكومت مهدويّت است كه پيامبر اكرم(ص) نيز و امام بعد از آن بر اين حقيقت انگشت نهاده‏اند كه امام زمان(عج) خواهد آمد و جهان پر از ظلم و جور را پر از عدل و داد خواهد كرد .(3) بنابراين مى‏توان گفت سرآغاز انقلاب اجتماعى و حكومت جهانى آن حضرت اجراى عدالت براساس دين است. و اين اجراى عدالت نيازمند كارگزاران و كاركنانى عادل و نيكوكار است .او، ادامه‏دهنده‏ى راه پيامبران و اولياء است .«لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب والميزان ليقوم الناس بالقسط(4)؛ ما فرستادگان خود را با نشانه‏هاى روشن و پيغامهاى راست فرستاديم و با ايشان كتاب و ترازو فرستاديم تا مردمان را به دادگرى به پا دارند». از اين‏رو همانطور كه پيامبران وظيفه داشتند كه برابر كتاب و ميزان، مردمان را به دادگرى به پا دارند حضرت مهدى(عج) نيز وظيفه دارد بر سيره پيامبران، جامعه انسانى را به دادگرى به پا دارد و از نارواها و ستم بازدارد .«انّ الله يأمر بالعدل والاحسان و ايتاء ذى القربى و ينهى عن الفحشاء والمنكر والبغى ...(5)؛ خدا به عدل و احسان و بخشش به خويشاوندان فرمان مى‏دهد از فحشا و زشتكارى و ستم نهى مى‏كند».اين آيه اصول ارزشهاى فردى و اجتماعى را ترسيم كرده و نيز از ضد ارزش‏ها و پليدى‏ها بازداشته است و اين آيه به معناى واقعى و كامل در عصر ظهور پياده خواهد شد، عدل يعنى نگهداشت دقيق حقوق مردمان و مبارزه فراگير، و همه‏سويه با نابرابريها و احسان، جايگاه برترى در ميان ارزشهاى اجتماعى اسلام دارد كه به يك معنا بالاتر از عدالت است. زيرا اگر در هر حكومتى پايه‏هاى حقوقى انسانى، براساس عدالت اجتماعى استوار گردد، در اين صورت جلوه‏هاى احسان و نيكوكارى، فضاى جامعه را مى‏آكند.به فرموده امام على(ع) عدل قانونى است فراگير و قابل گسترش «سائس عام»(6) و احسان نيز ارزشى است ويژه: «عارض خاص».(7) وظيفه اوليه در هر حكومت و جامعه‏اى به‏خصوص در جامعه‏ى دينى نهادينه كردن بنيادهاى اجتماعى براساس عدل است اگر مردم در حكومتى كه همه‏ى نهادها و اركان آن بر هِرم عدل استوار گشته باشند. در آنوقت است كه ريشه‏هاى نوع‏دوستى، برادرى، مهرورزى، توانا مى‏گردند. همانطور كه در ابتداى اين فصل اشاره شد ماهيت اصلى حكومت جهانى مهدويت دائرمدار بندگى و عبوديت است، همان كه خداى متعال به آن فرمان داده .«امر الّا تعبدوا الّا ايّاه».(8)عبوديت و بندگى وقتى به اوج مى‏رسد كه بنده آنچه را كه معبودش از همه چيز بيشتر دوست دارد. در راه پياده كردن آن تلاش ورزد. اسماعيل بن مسلم مى‏گويد: در محضر امام صادق(ع) بودم كه شخصى از آن حضرت پرسيد بين اين دو آيه: «انّ الله يأمر بالعدل والاحسان» و «امر ربى الّا تعبدوا الّا ايّاه» چگونه مى‏توان جمع كرد. حضرت فرمود: «نعم، ليس فى عباده امر الّا العدل والاحسان»(9) بلى، خداوند براى بندگان خود دستورى ندارد جز اجراى عدالت و عمل به احسان .به‏عبارت ديگر «عدل» نماد فرهنگ اجتماعى اسلام است و «احسان» نماد فرهنگ اخلاقى آن . اگر اين دو ركن ركين در جامعه و حكومتى رواج يابد و ساختار اجتماعى آن حكومت بر اين دو استوار و پايه‏ريزى گردد دو واقعيت ديگر كه از ويژگيهاى فرهنگ و حكومت جهانى مهدويت است روشن مى‏گردد.تراز حكومت حضرت مهدى(عج) عدل است كه در پرتوى آن، ديگر ارزشها جايگاه واقعى خود را مى‏يابند.مرحوم شيخ صدوق در اين باره مى‏گويد: «يظهر الله به الأرض من كلّ جور و يقدسها من كل ظلم ... فاذا خرج وضع ميزان العدل بين النّاس، فلا يظلم احدٌ احداً.»(10)در حكومت جهانى حضرت مهدى جهان از هرگونه ستم پاك مى‏شود. آن‏گاه كه ظهور كند، ميزان عدل را در ميان جامعه بشرى بنا خواهد كرد، هيچ‏كس به ديگرى ستم روا نخواهد داشت . 2 - استحكام پيوندهاى اجتماعى‏ به‏طور كلى تاروپود و ساختار هر تمدّنى و حكومتى را افراد آن مى‏سازند. جامعه بشرى با برخوردارى از روح جمعى، پايه‏هاى حكومت را بنا مى‏كنند و بر پويايى و شكوفايى آن مى‏افزايند. انسانها پاره‏هاى پيكر هر حكومت مى‏مانند كه به هر نسبت پيوند و زندگى جمعى آنان بيشتر باشد آثار پيشرفت و توسعه در آن حكومت نمايان‏تر است .در آموزه‏هاى اسلامى مفاهيم و واژه‏هايى وجود دارد كه پيام آنها بنيان‏گذارى و شكوفاسازى و استحكام روحيه جمعى و اجتماعى است. مانند اين كلمات «توادّ»(11) «تراحم» «تعاضد»(12) «تواصى»(13) و از همه گوياتر واژه «تعاون» كه خداوند در قرآن بعنوان يك دستور اجتماعى به انسانها مى‏فرمايد.«تعاونوا على البرّ والتّقوى ولا تعاونوا على الأثم والعدوان»(14) در نيكوكارى و خويشتن‏دارى يكديگر را همكارى كنيد، در گناه و تجاوز همكارى نكنيد ».بنابراين از آيات و روايات بخوبى استفاده مى‏شود كه تعاون بر نيكى و نيكويى، به مفهوم گسترده آن فرهنگى، اجتماعى، اقتصادى در يكى از ابزارهاى تمدّن اسلامى است و روشن است كه پيدايش روح جمعى و تعاون ساخته و پرداخته حكومت اسلامى است .پيدايش اين روحيه در جامعه اسلامى، پيشرفتهاى مادى و معنوى و توسعه مادى و تكامل معنوى گسترده‏اى به‏دنبال دارد و در زمينه‏هاى عاطفى و اخلاقى نيز از سازندگى چشم‏گيرى برخوردار است .استاد مطهرى مى‏نويسد: «زنده بودن اجتماع به اين است كه در افراد آن اجتماع روح اجتماعى و حسن اجتماعى و عاطفه اجتماعى وجود داشته باشد ... يعنى خودت را همواره به‏جاى ديگران بگذار و براى آنها همان را بپسند كه براى خود مى‏پسندى و همان را كراهت داشته باش كه براى خويشتن كراهت دارى».(15)همان‏طور كه گفته شد مسئله تعاون نقش حياتى در تمدّن و جوامع بشرى دارد از اين‏رو در سيره و روش زندگى پيامبر(ص) و امامان معصوم(عليهم‏السلام) به نمونه‏هايى برمى‏خوريم كه بر اين اصل بلند و بنيادى به روشنى تأكيد شده است . در تاريخ آمده كه روزى پيامبر(ص) در سفرى كه همراه ياران بودند در منزل‏گاهى براى پخت غذا نياز به هيزم بود پيامبر نيز در اين كار همكارى مى‏كند.(16) و يا آن حضرت در كندن خندق در اطراف مدينه براى خود سهمى قرار داد و شروع به كندن مى‏كند .(17)در سيره امام على(ع) نيز نمونه‏هايى فراوان ديده مى‏شود كه آن حضرت در كارها و حركت‏هاى جمعى شركت مى‏جويد. امام صادق(ع) در هنگامه‏ها با مردم همراه مى‏شود كه از جمله در زمان خشكسالى مدينه آنچه براى خود ذخيره كرده بود كه تا پايان سال به مصرف برساند، به بازار عرضه كرد، كه مبادا ذخيره‏سازى او به مردم آسيب برساند .در مدينه، داستان ايثار و تعاون انصار نسبت به مهاجران، آنچنان گويا و روشن است كه هركس اندك آشنايى با آيات قرآن داشته باشد به اين حقيقت پى مى‏برد. قرآن از اين روحيه و سيره‏ى مسلمانان به نيكى و زيبايى ياد مى‏كند و با اين شيوه، ساختار حكومت اسلامى را كه به دست تواناى پيامبر اكرم(ص) و مسلمانان با ايمان و خالص پايه‏ريزى شده، ترسيم مى‏كند .«والذين تبوء الدار والايمان من قبلهم يحبّون من هاجر اليهم ولا يجدون فى صدورهم حاجة مما اوتوا و يؤثرون على انفسهم ولو كان بهم خصاصة و من يوق شحّ نفسه فاولئك هم المفلحون(18)؛ كسانى كه قبل از ايشان در مدينه و در ايمان جاى گرفتند در حالى كه هركس را كه به‏سوى آنان هجرت كرد دوست مى‏داشتند و در دل خويش نسبت به آنچه داشتند نيازى احساس نمى‏كردند و ديگران را بر خويش مقدم مى‏داشتند، گرچه آن چيز ويژه ايشان مى‏بود و كسانى كه بخل از درون مهار كند، همانا رستگارانند».خلاصه سخن اينكه اين ويژگى در ساختار حكومت اسلامى و شكوفايى آن نقش بنيادى و اساسى داشته است و همين ويژگى در حكومت جهانى حضرت مهدى نيز به‏گونه‏ى گسترده پديدار خواهد شد .در حكومت جهانى مهدويت ارزشهاى انسانى مانند:ايثار، انسان‏دوستى، تعاون و نوع‏دوستى، برادرى، امدادرسانى آنچنان ريشه‏دار و از استحكامى برخوردار است كه گويى همگى در يك خانواده زندگى مى‏كنند و نيازهاى خويش را از جيب و كيسه‏ى يكديگر بدون مانع برطرف مى‏سازند «من» و «تو» در آن جامعه مفهومى ندارد بلكه آنچه معنا و حقيقت دارد «ما» است كه خود را مى‏نماياند .«قال اسحاق بن عمار: كنت عند ابى عبدالله(ع) فذكر مواساة الرجل لأخوانه و ما يجب عليهم فدخلنى من ذلك امر عظيم. فقال انما ذلك اذا قام قائمنا وجب عليهم ان يجهزوا اخوانهم و يقووّهم».(19) اسحاق بن عمار مى‏گويد نزد امام صادق(ع) بودم و از يارى و غمخوارى هركس با برادرانش و آنچه بر آنان واجب است سخن به ميان آمد .من از اين موضوع در شگفت شدم امام(ع) فرمود: اين هنگامى است كه قائم ما قيام كند، كه در آن روزگار بر همگان واجب است يكديگر را يارى رسانند و يكديگر را نيرو بخشند. در آخرالزمان، اين مكارم اخلاقى و بزرگوارى‏هاى انسانى است كه پايه‏هاى حكومت جهانى اسلام را استحكام مى‏سازند .اما باقر(ع) مى‏فرمايد: «... حتى اذا قائم القائم جاءت المزامله و يأتى الرجل الى كيس اخيه فيأخذ حاجته لا يمنعه».(20)به هنگام قيام قائم «آل محمد» آن‏چه ديده مى‏شود دوستى و يگانگى و تعاون و الفت است تا آنجا كه هركس آنچه نياز دارد، از جيب ديگرى برمى‏دارد، بدون هيچ دشوارى و بازدارنده‏اى .به‏راستى تصوير و ترسيم چنين جامعه‏اى چقدر دلپذير و دلنشين است. زيرا در حكومت و جوامع امروزى بخصوص غيرالهى رقابت و تفوق تنگاتنگ مادى در ساخته و زندگى‏هاى آنان موج مى‏زند و اساس ارزشهاى معنوى و كمالات انسانى را دگرگون ساخته و روح جمعى و تعاون و همكارى و برادرى را رخت بربسته و جوامع به دو دسته تقسيم شده: جامعه‏هايى كه فقير و گرسنه هستند و هرچه تلاش مى‏كنند به حقوق خويش نمى‏رسند و مداوم به‏طور مستقيم يا غيرمستقيم تحت سلطه‏ى زورمداران و سلطه‏گران و بالاخره صاحبان قدرت مى‏باشند و هرگز توان خروج از اين وضعيت اَسفبار را ندارند. پس هميشه بايد تحت سلطه و فرمان آنان باشند .دسته‏ى ديگر از جوامع صاحبان ثروت و مكنت و قدرتند كه چيزى را بنام ارزش و كرامت انسانى نمى‏شناسند و اصولاً ارزشهاى كمالات انسانى را همان ثروت و قدرت و سلطه تعريف مى‏كنند. و اين چنين است كه در روزگار ما در عصر حكومت جديد متأسفانه سرنوشت بنى‏آدم را در عصر حاضر همين‏ها به‏دست گرفته‏اند و براى آنان خط و نشان مى‏كشند.درست برخلاف آن در حكومت جهانى مهدويت، شيرازه نظام اجتماعى جهان بر تعادل و تعاون دور مى‏زند آنچنان روحيه‏ها پرورش مى‏يابد، غل و غش‏ها و ناخالصى‏ها و خودخواهى‏ها از ميان مى‏رود كه «مزامله» يعنى دوستى‏ها خالص مى‏گردد، پيوندهاى اجتماعى و انسانى براساس تعادل و تعاون، راستى، درستى، يكدلى و يكرنگى استحكام پيدا مى‏كند و خلاصه فرهنگ مهدويت جان‏ها را با تزكيه و افكار و انديشه‏ها را با تعليم به پاكى و پاكيزگى سوق مى‏دهد. 3 - برقرارى امنيت‏ در هر فرهنگ و حكومتى، امنيت اجتماعى اصل است. از مهم‏ترين نيازهاى اساسى بشر، برقرارى امنيّت است، امنيّت سياسى، قضايى، قانونى، اقتصادى، حقوقى، اجتماعى، فرهنگى، اخلاقى، خانوادگى .بستر زندگى سالم و جامعه صالح و با امنيّت و آرامش را فراهم مى‏سازد.قهراً جامعه‏ى اين چنينى آثار و بركاتى دارد كه پيوندهاى انسانى و اجتماعى با آرامش و بى‏تنش شكل مى‏گيرد. تلاش‏هاى اقتصادى با رونق و شادابى انجام مى‏گيرد، رفتارهاى ناهنجار اخلاقى و خشونت‏ها و خشم‏ها فروكش مى‏كند، قانون‏گرايى رواج مى‏يابد. صاحبان ثروت و قدرت خون فرودستان را نمى‏مكند. فاصله بين دولت‏مردان و رعيت از بين مى‏رود، ميدان براى نقد و نظر فراهم مى‏گردد و كاستى‏ها از روى خيرخواهى گفته مى‏شود. نقطه‏هاى قوت دولت مردان به‏دور از چاپلوسى و گزافه‏گويى مطرح مى‏گردد.همه‏ى افراد جامعه براساس احترام متقابل به يكديگر نگاه مى‏كنند و به يكديگر اعتماد مى‏كنند و در نتيجه همگان با احساس مسئوليت همديگر را نصيحت مى‏كنند.از مهم‏ترين محصولات امنيّت، پديدار شدن نشانه‏هاى عدالت است و مردم وحدت و همبستگى بيشترى پيدا مى‏كنند و در اين صورت است كه راههاى نفوذ هجومها و شبيخونهاى دشمنان داخلى و خارجى را با تمام توان مى‏بندند و آقايى و سربلندى خويش را پاس مى‏دارند.و يكى از خصائص و ويژگى‏هاى حكومت جهانى مهدويت برقرارى امنيت به معناى اعم آن است، همه‏جا و در همه‏ى موارد ذكر شده، امنيت و آرامش در حد اعلاى آن توسعه و گسترش پيدا مى‏كند و در آن حكومت جان و مال و ناموس و آبروى مردمان از هر گزند و آسيبى در امان مى‏ماند.شايد آيه‏ى شريفه‏ى سوره نور بر همين مورد يعنى حكومت جهانى آن حضرت تطبيق پيدا كند.«وليبدلّنهم من بعد خوفهم اَمنا».(21)امام صادق(ع) مى‏فرمايد: آيه‏ى شريفه درباره‏ى حكومت امام زمان است و سپس ادامه مى‏دهند «در آن زمان چندان امنيت بر سراسر جهان گسترده مى‏شود كه از هيچ چيز به چيز ديگر، زيان نمى‏رسد، ترس و وحشتى به چشم نمى‏خورد. حتى جانوران و حيوانات در بين مردم رفت و آمد مى‏كنند و نسبت به يكديگر آزارى ندارند.(22)ايمان نيز كه آرام‏بخشى دلهاست سايه خود را بر جامعه‏ى مهدوى مى‏افكند. فضاى آن روز جامعه، سرشار از اعتماد و اطمينان به يكديگر است. در پرتو كلمه توحيد دلها به هم نزديك و ضريب ناامنيها به صفر مى‏رسد.»(23)متأسفانه در جامعه‏هاى عصر حاضر رقابت‏هاى بى‏هدف و ناسالمى كه بر اثر ترس و عدم اعتماد از يكديگر به‏وجود آمده و درد بى‏درمانى است كه حكومت امروز آن‏را به ارمغان آورده و ملت‏ها را فرا گرفته، ناامنيهاى خانوادگى و ناهنجاريهاى اجتماعى در اين‏گونه جامعه‏ها به‏خوبى نشان مى‏دهد كه دنياى به اصطلاح متمدّن امروز صنعتى و داراى تكنولوژى در برآوردن آرامش روحى و روانى ناتوان بوده است. گرچه توانسته است تا اندازه‏اى زمينه آسايش مادى و جسمى شهروندان را فراهم سازد. اين واقعيت ثابت مى‏كند كه دنياى انسانها را نمى‏توان هميشه و همه‏جا با قراردادهاى اجتماعى بى‏روح و خشك و بدون پشتوانه معنوى و ايمانى تربيت كرد، تا در آشكار و پنهان حريم حرمت و حقوق ديگران را نگاهدار باشند و همين حقيقت نياز به آمدن شخص مصلح و رهايى‏بخش و نجات‏دهنده‏اى را كه زمينه‏ساز امنيت همه‏جانبه باشد ثابت مى‏كند.در عقايد مسلمانان و پيروان حقه محمدى(ص) آن اصلاح‏گر و نجات‏دهنده و امنيت‏گستر، امام زمان حضرت حجة بن الحسن(ع) است كه با قيام و ظهور خود امنيت را توسعه و مى‏گستراند و اين نياز مهم انسانى را به جامعه انسانى ارزانى مى‏دارد و زندگى آرام‏بخش را براى جهان بشريت فراهم مى‏سازد و با تدبير چهره‏ى حكومت هولناك و ترس‏آلود را به حكومت انسانى و اميدبخش بدل مى‏كند . 4 - سامان‏دهى اقتصادى‏ در تعاليم دينى و آموزه‏هاى آن بين مسائل اقتصادى و مسائل معنوى پيوندى استوار ديده مى‏شود. در اين باب روايات فراوان است از جمله اين روايت:پيامبر(ص) فرمود: «لولا الخبز ما صلّينا ولا صمنا ولا ادّينا فرائض ربّنا»(24)، بدون نان، نه عبادت مى‏توان كرد و نه روزه مى‏توان گرفت و نه واجبات ديگر را مى‏توان انجام داد .«ثلاثة تحتاج الناس طراً اليها: الامن والعدل والخصب»(25) سه چيز است كه همه مردم به آن نياز دارند: امنيت، عدالت و فراوانى ارزاق .در روايات اسلامى آمده است كه در فرهنگ و عدل جهانى و حكومت جهانى مهدويت(ع) اين واقعيت نويد داده مى‏شده كه آن حضرت رفاه اقتصادى را همراه با عدالت اجتماعى به‏گونه‏اى گسترده و فراگير، فراهم خواهد آورد .(26)و نيز در حديث ديگر نقل شده كه آن حضرت در پرتو مديريت شايسته و سالم و برنامه‏هاى جامع و سياستهاى واقع‏نگر، زمينه شكوفايى استعدادها فراهم مى‏آيد، تلاش و كوشش مردم با انگيزه‏هاى معنوى در مى‏آميزد و بهره‏گيرى از منابع طبيعى و خدادادى دوچندان مى‏شود.(27)در حديث ديگر فرموده: «كار وجهه‏ى عبادت و تكليف به خود مى‏گيرد نيروهاى بالقوه و پنهان ميدان بروز و ظهور مى‏يابند، خلق‏وخوى مردم دوستى و خدمتگزارى در بين مردم، رشد مى‏كند.(28)در چنين جامعه‏اى زندگى اقتصادى، چهره نوينى پيدا مى‏كند و همگان از زندگى سالم و به دور از تشويش خاطر و نگرانى و اضطراب بهره‏مند مى‏شوند.(29)بواسطه‏ى پيشرفت علم و صنعت تكنولوژى در زمان آن حضرت منابع جديد و ناپيدا كشف مى‏شوند، و زمين آنچه در درون خود دارد بيرون مى‏افكند و بهره‏بردارى از آن آغاز مى‏شود.»(30)براساس روايات در حكومت جهانى مهدويت(ع) فرآورده‏هايى به جامعه عرضه مى‏شود كه تا آن روز بر بشر ناشناخته بوده است. راههاى توليد سالم و توزيع عادلانه به‏عنوان ارزش وظيفه ايمانى و دينى نمودار مى‏شود و در نتيجه، اقتصاد جامعه، در پرتو مديريت صحيح آن حضرت شكوفا مى‏شود و بركت و فراوانى نعمت، سرتاسر جهان را فرا مى‏گيرد و همه از نعمت الهى به آسانى استفاده مى‏برند .پيامبر اكرم(ص) فرمود: «ينعم امّتى فى زمن المهدى(عج) نعمةً لم يتنعّموا قبلها قطّ، يرسل السماء عليهم مدراراً ولا تدع الارض شيئاً من نباتها الّا اَخرجته».(31) فرمود: پيروان من در زمان حكومت جهانى مهدى(عج) به آسايش و به نعمتهايى دست مى‏يابند كه بيش از آن در هيچ دوره‏اى از حكومتهاى گذشته به آن دست نيافته‏اند. در آن دوره آسمان باران فراوان مى‏بارد و زمين نيز تمام روييدنيهايش را بيرون مى‏اندازد.قرآن در اين‏باره مى‏فرمايد:«ولو ان اهل القرى آمنوا و اتّقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء والارض(32)؛ اگر مردم قريه‏ها ايمان آورده و پرهيزگارى پيشه كنند، بركات آسمان‏ها و زمين را به رويشان مى‏گشائيم ».براساس اين آيه و آيات ديگر معيارهاى قرآنى، تقوا و خويشتن‏دارى، نيكوكارى و عدالت‏گسترى ...(33) و زمينه‏هاى نزول و ريزش رحمت‏ها و بركات از سوى پروردگار مى‏شود اگر فضاى جامعه، فضايى معنوى و الهى باشد و زبان‏هاى دعاگو، آلوده به گناه نگردد و لقمه‏ها حلال و قصد نيّت‏ها خدايى، بى‏شك رزق و روزى‏ها فراوان‏تر مى‏گردد.(34)روشن است هنگامى كه پيوند انسانها بر پايه عدالت و نيكى شكل مى‏گيرد، بينوايان و مستمندان از ياد نمى‏روند و هر كسى مرز خود را مى‏شناسد و به حقوق ديگران، دست دراز نمى‏كند.در چنين جامعه‏اى نعمت‏ها و بخشش‏هاى پروردگار بر مردمان فرو مى‏ريزد و بسيارى از گرفتاريهاى اجتماعى، برطرف و بن‏بست‏هاى اقتصادى گشوده مى‏شود و راه براى پيشرفت هموار مى‏گردد.زيرا در قرآن وعده داده شده: «من عمل صالحاً من ذكرٍ او انثى و هو مؤمن فلنحيينَّه حيوة طيبةً و لنجزينّهم اجرهم باحسن ما كانوا يعملون»(35) حكومت حضرت مهدى(عج)، حيات طيّبه، بر پايه ايمان و عمل صالح رخ مى‏نمايد. از يك‏سو طمع‏هاى زايد مهار مى‏گردد. مساوات و عدالت دامن مى‏گستراند. بخل و تنگ‏چشمى، دامن بر مى‏چيند و از سوى ديگر، انگيزه‏ها براى تلاش بيشتر و خالص‏تر مى‏شود. و استفاده‏ى بهتر و سالم‏تر از طبيعت آماده مى‏گردد. طبيعى است كه زمينه‏ى فراوانى نعمت‏ها و رونق مسائل اقتصادى نيز پديد آيد و گسترش يابد.امام على(ع) در اين باب مى‏فرمايد: «و تخرج له الارض اَفاليد كبدهها و تلقى اليه سلماً مقاليدها فيريكم كيف عدل السّيرة و يحيى ميّتَ الكتاب والسنَّة».(36) زمين گنجينه‏هاى خود را برون اندازد و كليدهاى خويش را از دَر آشتى، تسليم او سازد، پس روش عادلانه را به شما بنمايد و آنچه از كتاب و سنت مرده است زنده كند. 5 - رشد عقل و گسترش دانش‏ در نظام و حكومت اسلامى، عقل جايگاه ويژه‏اى دارد و ركن حركت و تلاش به‏شمار مى‏رود عقل ستون نيمه‏ى دين است و بدون عقل دين جايگاه حقيقى خود را پيدا نمى‏كند. اساساً دين بدون عقل شناخته نمى‏شود و مجهول مى‏ماند. عقل است كه گوهر و جوهر دين را مى‏شناسد و به انسان مى‏فهماند و دستور مى‏دهد در برابر آن سر فرود آورد، و به فرمانهايش گردن نهد. خلاصه، عقل، راهنماى انسان است به‏سوى زيبائيها، خوبيها، ارزشها، راستى‏ها و پرهيزدهنده از خطرها . از اين‏رو در قرآن از عقل به خِردورزى،(37) انديشيدن(38) به علم و دين آگاه شدن(39) و فرزانگى(40) سفارش بسيار شده است، و در فقه اسلامى نيز عقل يكى از منابع چهارگانه اجتهاد به‏شمار مى‏رود كه اجتهاد بدون در نظر گرفتن اين ركن مهم و پايه استوار، ناتمام است. امام صادق(ع) درباره‏ى پرسش شد جايگاه عقل در زندگى بشر چگونه است؟ حضرت در پاسخ مى‏فرمايد: «العقل ما عبد به الرحمن و اكتسب به الجنان». يعنى عقل چيزى است كه به آن خداوند عبادت مى‏شود و بهشت به‏دست مى‏آيد. سپس سؤال‏كننده پرسيد: آنچه معاويه در زندگى خود به كار بست چه بود؟ حضرت در پاسخ فرمود: «تلك النكراء، تلك الشيطنة و هى شبيهة بالعقل و ليست بالعقل»(41) يعنى آنچه معاويه داشت، نيرنگ، فريب و شيطنت بود و آن مانند عقل بود نه خود عقل .در حكومت اسلامى مهدويت(ع) عقل و بندگى، عقل و اخلاق، عقل و ارزش و عقل و تقوا پيوند ناگسستنى دارند. هرگاه عقل با يكى از اينها كه برشمرديم و صدها ارزش والاى ديگر، همراه نبود از مدار خارج مى‏شود و جامعه به نيرنگ مى‏آلايد و هرگونه سودجويى، استثمار، استعمار و به بردگى واداشتن ديگران، خردورزى نام مى‏گيرد. علم و تكنولوژى كه دستاورد عقل و خرد است، اگر با عقل سالم، عقل به دور از هوى و هوس و اگر عقل به دور از آلودگى‏ها به‏كار گرفته نشود، فاجعه به بار مى‏آورد، همان فاجعه‏اى كه امروز شاهد آن هستيم .عقل سالم، محور جامعه انسانى و حكومت اسلامى است كه راهنما به سوى نيكى‏ها، زيبائيها و ارزشهاست . عقل است كه با اخلاق همراه و هم‏خانه و همزاد است و جدايى بين آنها در پندار نگنجد.در آموزه‏هاى دينى، بويژه شيعى، به پيوند عقل و اخلاق توجه ويژه شده است.امام صادق(ع) مى‏فرمايد: «انّا لحبّ من كان عاقلاً، عاملاً، فهماً، فقيهاً، حليماً، مدارياً، صبوراً، صدوقاً و وفيا».(42) ما دوستار كسانى هستيم كه عقل، دانش، فهم، فقاهت، بردبارى، نرمش و صبر دارند و اهل وفا و راستى‏اند.امام صادق(ع) فرمود: «العلم سبعة و عشرون حرفاً فجميع ما جاءت به الرّسل حرفان فلم يعرف الناس اليوم غير حرفين، فاذا قام قائمنا اخرج خمسة والعشرين حرفا فبثها فى النّاس و ضمّ اليها الحرفين حتّى يبثّها سبعة و عشرين حرفا».(43) علم و دانش بيست و هفت بخش دارد، كه بشر تاكنون دو بخش از آن را آموخته است. به‏هنگام حكومت جهانى مهدويت(عج) بيست‏وپنج باب ديگر بر آن افزوده خواهد شد و در ميان جامعه گسترش مى‏يابد.روشن است كه با پيشرفت علم به رهبرى پيشواى عالم و عادل، زمينه توسعه همه‏سويه و بهبود زندگى مردمان فراهم خواهد آمد و تغيير عميق پيدا خواهد شد.از آنجا كه علم، تيغ دو دم است، اگر به دست نااهل سپرده شود، ويران‏گرى به بار مى‏آورد در برنامه‏ى آن حضرت «حضرت مهدى(عج)» تكامل اخلاقى، در كنار تكامل علوم نيز پيش‏بينى شده است.امام باقر(ع) فرمودند: «اذا قائم قائمنا وضع يده على رؤوس العباد فجمع به عقولهم و اكمل به اخلاقهم».(44) در حكومت جهانى مهدويت دست محبت و امامت بر سر بندگان مى‏نهد.رشد عقلانى همراه با رشد اخلاقى، جامعه‏اى رشيد به‏وجود مى‏آورد كه شايستگى اداره تمام جهان را پيدا مى‏كند.امام على(ع) در اين باب مى‏فرمايد: «يعطف الهوى على الهدى اذ عطفوا الهدى على الهوى و يعطف الرأى على القرآن اذا عطفوا القرآن على الرأى»(45) خواهش نفسانى را به هدايت آسمانى بازگرداند، و آن هنگامى است كه - مردم - رستگارى را تابع هوى‏ ساخته‏اند و رأى آنان را پيرو قرآن كند، و آن هنگامى است كه قرآن را تابع رأى خود كرده‏اند.بنابراين از متون و روايات چند چيز حاصل شد:1 - معلوم شد كه روح حكومت جهانى اصلاحى امام زمان(عج) كه دورنمايى از حكومت والا و متعالى الهى قرآن است كه تربيت و انسان‏سازى را با عقلانيت و سياست سازش داده است و نتيجه‏ى آن رهايى انسانهاى گرفتار در بند هوا و هوس و راهنمايى و ارشاد آن به‏سوى فضايى روشن و سعادت همه‏جانبه است.2 - و نيز معلوم شد، كه در فرهنگ و حكومت مزبور عقل و اخلاق طورى به‏هم پيچيده شده كه جداسازى آن‏دو از يكديگر كارى است ناشدنى . خردورزى و تكامل مادى و معنوى، كامل‏كننده و يارى‏رسان يكديگرند.3 - و نيز معلوم گشت كه بدون دين و ارزشهاى دينى و اخلاقى، بنيان‏هاى مدينه و حكومت هم سست و ناپايدار است .4 - و نيز روشن شد: مدينه فاضله‏ى حكومت جهانى مهدويت(عج)، سرشار از شكوفايى و بالندگى عقل‏ها و انديشه‏ها است، علوم و فنون تكامل مى‏يابد و بشر هر روز به شناخت‏هاى تازه و نويى دست مى‏يابد، دانايى و دانش بر جهل و غفلت، غلبه مى‏يابد. تكنيك و صنعت در مسير انسانيت قرار مى‏گيرد آن حضرت با نفس قدسى و پاك خويش بستر گسترش دانش‏ها و ارزش‏ها را فراهم مى‏سازد و بازدارنده‏ها و موانع را از سر راه بشر دور مى‏سازد. ويژگى‏هاى كارگزاران حكومت جهانى مهدويت(عج) در حديثى از امام على(ع) صفات كسانى كه با حضرت بيعت مى‏كنند و بعد جزء كارگزاران حضرت قرار مى‏گيرند، نقل شده، حديث عبارتست از:«يبايعون على اَن لا يسرقوا ولا يزنوا ولا يسبّوا مسلماً ولا يَقتلوا محرّماً ولا يهتكوا حريماً محرما ولايهجموا منزلاً، ولا يضربوا احداً الّا بالحق، ولا يكنزوا ذهباً ولا فضّة ولا برّاً ولا شعيرا، ولا يأكلوا مال اليتيم، ولا يشهدوا بما لا يعلمون ولا يخربوا مسجداً، ولا يشربوا مسكراً، ولا يلبسوا الخزّ ولا الحرير، ولا يتمنطقوا بالذّهب، ولا يقطعوا طريقاً، ولا يخيفوا سبيلاً، ولا يفسقوا بغلامٍ ولا يحبسوا طعاماً من بُرِّ، ولا شعيرٍ، و يرضونَ بالقليل، و يشتمونَ على الطيب، و يكرهونَ النّجاسة، و يأمرون بالمعروف، و ينهونَ عن المنكر و يلبسون الخشنَ من الثياب و يتوسَدون التّراب على الخدودِ، و يجاهدون فى الله حقّ جهاده، و يشترط على نفسهِ لهم: آن يمشىَ حيث يمشونَ، و يلبسَ كما يلبسونَ، و يركب كما يركبون، و يكونَ مِن حيث يريدون و يرضى بالقليل، و يملاَ الارض بعونِ اللهِ عدلاً كما ملئت جوراً يعبُد اللّه حقّ عبادتِه، ولا يأخذ حاجباً ولا بوّاباً .(46)1 - دزدى نكنند.2 - زنا نكنند.3 - به هيچ مسلمانى دشنام ندهند.4 - خون حرامى نريزند.5 - آبروى كسى را كه احترامش لازم است لگدمال نكنند.6 - به خانه‏ى كسى حمله نكنند.7 - كسى را به ناحق كتك نزنند.8 - طلا و نقره و گندم و جو ذخيره نكنند.9 - مال يتيم نخورند.10 - به چيزى كه نمى‏دانند، گواهى ندهند.11 - مسجدى را ويران نكنند.12 - مشروبات الكلى نخورند.13 - جامه‏ى حرير و ابريشم نپوشند.14 - كمربند زرّين نبندند.15 - راهزنى نكنند.16 - راهها را ناامن نكنند.17 - هم‏جنس بازى نكنند.18 - مواد خوراكى چون گندم و جو را احتكار نكنند.19 - به مقدار اندك خشنود باشند.20 - عطر بزنند.21 - از پليديها دورى كنند.22 - مردم را به نيكيها فرمان دهند.23 - ديگران را از زشتيها باز دارند.24 - لباس خشن بپوشند.25 - خاك را بالش خود قرار دهند.26 - در راه خدا آن‏گونه كه شايسته است جهاد كنند.همان‏طور كه در حديث فوق آمده در نظام و حكومت مهدوى كارها و پست‏ها، به شايستگان واگذار مى‏شود، ثروت‏هاى غصب شده به صاحبان ثروت برگردانده مى‏شود.بيت‏المال از چنگ غارتگران و حرام‏خواران و خيانت‏پيشه‏گان خارج مى‏شود، درهاى رفاه و بهره‏مندى سالم از طبيعت و رزق و روزى حلال به روى مردم گشوده مى‏شود، ديو فقر و تنگدستى زوزه‏كشان سرزمين حكومت جهانى مهدويت را ترك مى‏كند.همگان در اوج عزّت و به دور از هرگونه منّت و ذلّت، روزگار را مى‏گذرانند.(47)به اميد ظهورش، انشاءاللّه‏ پى‏نوشت‏ها: - 1) سوره مائده، آيه 55 .2) مرتضى مطهرى، انسان كامل، ص 160 .3) منتخب الأثر، ص 247 .4) سوره‏ى حديد، آيه 25 .5) سوره نحل، آيه 90 .6) نهج‏البلاغه، حكمت 437 .7) همان، حكمت 231 .8) سوره يوسف، آيه 40 .9) تفسير نورالثقلين، ص 87 .10) شيخ صدوق كمال‏الدين، ج 2، ص 372 .11) ميزان الحكمه، ج 1، ص 205، حديث 1403 .12) سوره قصص، آيه 35 .13) سوره عصر، آيه 4 و 5 .14) سوره مائده، آيه 2 .15) مرتضى مطهرى، حكمتها و اندرزها، ص 230 .16) شيخ عباس قمى، سفينة البحار، ج 3، ص 218 .17) جعفر سبحانى، فروغ ابديت، ج 2، ص 126 .18) سوره حشر، آيه 9 .19) شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، ج 8، ص 414 .20) بحارالانوار، ج 52، ص 372 .21) سوره نور، آيه 55 .22) ابراهيم بن محمد نعمانى، كتاب الغيبة، ص 240 .23) كمال‏الدين شيخ صدوق، ج 2، ص 646 .24) كافى، ج 5، ص 73، حديث 13 .25) تحف‏العقول، بيروت، ص 236 .26) بحارالانوار، ج 2، ص 362، حديث 131 .27) بحارالانوار، ج 52، ص 317 .28) همان، ج 51، ص 84 .29) همان، ص 78 .30) همان،ص 82 .31) همان، ص 83 .32) سوره اعراف، آيه 96 .33) سوره نحل، آيه 90 .34) سوره نوح، آيات 10 و 11 .35) سوره نحل، آيه 97 .36) نهج‏البلاغه، ترجمه شهيدى، خطبه 138 .37) سوره يوسف، آيه 2 .38) سوره آل‏عمران، آيه 193 .39) سوره توبه، آيه 123 .40) سوره نساء، آيه 82 .41) اصول كافى، ج 1، ص 11، حديث 3 .42) تحف‏العقول، ص 266 .43) بحارالانوار، ج 52، ص 336 .44) همان .45) نهج البلاغه، خطبه 138 .46) عبدالرحمن انصارى، در انتظار خورشيد ولايت، ص 284 به نقل از: آيةالله صافى «منتخب الاثر، ص 469 .47) همان، ص 286
جمعه 23/6/1386 - 3:0
دعا و زیارت
عدالت محورى در قرآن و حديث‏‏ غلامرضا گلى زواره‏ اسلام مكتب معتدل‏ از آنجا كه عدالت از اهداف اساسى بعثت پيامبران است، در دين محمّدى كه خاتم آنهاست اجراى عدالت در جامعه بشرى هدف اصلى است و در آيات و روايات در سيره عملى رسول اكرم(ص) و اهل بيت او نيز اجراى عدالت به صورت اصلى بنيادين مطرح گشته و مورد تأكيد بسيارى قرار گرفته است. رابطه انسان با خداوند، با خويشتن، با محيط پيرامون و نيز با انسان‏هاى ديگر، هر كدام ويژگى و مقوله خاصى است و داراى قلمرو و اعمالى مى‏باشد ولى همه در صورت رعايت عدالت شكل درستى بخود مى‏گيرند. در واقع هر عملى كه امكان دارد از انسان سر بزند و يا لازم باشد كه انجام بگيرد از اين چهار قلمرو بيرون نمى‏باشد و بنابراين مى‏توان گفت كه همگى اصول شرايع و آيين اديان آسمانى در عدل و احسان خلاصه مى‏گردد و اين دو، جوهر همه احكام و تعاليم آسمانى است. ابومالك مى‏گويد به امام سجاد(ع) عرض كردم مرا از دين خدا آگاه كن، امام فرمود همه تعاليم دين، حق‏گويى، داورى طبق عدالت و وفاى به عهد است. همه دين خدا همين هاست.(1)در اسلام تمامى پست‏هاى حسّاس را به افراد عادل واگذار مى‏كنند، در قضاوت، امامت جمعه و جماعت، عدالت شرط اساسى است، مرجع تقليد، رهبرى و مسؤول بيت المال بايد عادل باشند، در مسايل خانواده و بحث‏هاى حقوقى و روابط بين دو زوج نيز به عدالت تأكيد مى‏گردد و در واقع اسلام اهميت خاصى به عدالت داده و آن را در تاروپود جامعه و در مسايل حقوقى، اجتماعى، خانوادگى و اقتصادى، شرط اساسى دانسته است.(2)اصولاً اسلام مكتب اعتدال است و امّت اسلامى امّتى معتدل هستند، نظام آن عادلانه است. خداى تعالى عادل است و عدل از صفات كمال اوست و خداوند عالم همه صفات كمال را دارا مى‏باشد و نيز كراراً در كلام خود عدل را ستوده و ظلم را نكوهش مى‏كند و مردم را به عدالت امر نموده و از ظلم نهى مى‏كند: «انّ اللّه لايظلم مثقال ذرّةٍ(3)؛ خدا به اندازه ذرّه‏اى به كسى ستم نمى‏كند و :ولا يظلم ربّك احداً؛(4) خداوند به هيچ موجودى ستم نمى‏كند.» علامه طباطبايى مى‏نويسد: خداى متعال عادل است زيرا عدالت در حكم يا در اجراء آن اين است كه استثنا و تبعيض برندارد و در مواردى كه مشمول حكم هستند بطور يكنواخت ثابت شود و در مواردى كه قابل اجراست به طور يكنواخت به اجرا درآيد.(5)عدالت الهى كه زيربناى عدالت اجتماعى است، در طول تاريخ در مسير تحريف قرار گرفته است. مكتب تشيع كه جلوه‏گاه اسلام راستين است وقتى مشاهده نمود اين عدالت به صورت خطرناكى و بر خلاف موازين علمى توجيه مى‏گردد و عدّه‏اى، جنايات ستمگران را با مطرح كردن اصل جبر به حساب خدا مى‏گذارند و اسلام وسيله‏اى براى موجّه نمودن بيدادگرى‏هاى زمامداران گرديده است، براى جلوگيرى از اين تحريف و نابودى، عدالت خداوند را به عنوان يكى از اصول بنيادى اسلام اعلام كرد بدين معنا كه اسلام بدون عدل، ديگر اسلام نيست و انكار عدل در واقع مساوى انكار اسلام است: البته از روايات برمى‏آيد كه شيعيان از زمان ائمه اطهار(ع) هموزن توحيد براى اعتقاد و به عدل ارزش قائل بوده‏اند و اين دو اصل را حساس‏ترين اركان اسلام دانسته‏اند.(6)اصل عدل و تبعيت احكام از مصالح و مفاسد نفس الامرى و نيز اصل حسن و قبح عقلى و حجيت عقل به عنوان زيربناى فقه شيعى شناخته شده و جاى خويش را در اين رشته از علوم اسلامى بازيافته است. استاد شهيد مطهرى مى‏نويسد: ريشه اصلى طرح‏هاى علمى و عملى مسأله عدل در جامعه اسلامى را، بايد در درجه اول در خود قرآن جستجو كرد، قرآن است كه بذر انديشه عدل را در دل‏ها كاشت و آبيارى كرد و دغدغه آن را چه از نظر فكرى و فلسفى و چه از نظر علمى و اجتماعى در روح‏ها ايجاد كرد اين قرآن است كه مسئله عدل و ظلم را در چهره‏هاى گوناگونش طرح كرد.(7)بيشترين آيات مربوط به عدل، درباره عدل جمعى و گروهى است، اعم از خانوادگى، سياسى قضايى و اجتماعى، كه تعداد آن‏ها به 16 آيه مى‏رسد.عدل قرآن از آن جا كه به توحيد يا معاد ارتباط مى‏يابد، به نگرش انسان درباره هستى و آفرينش شكل خاص مى‏دهد و به عبارت ديگر نوعى جهان بينى است. آنجا كه به نبوت، تشريع و قانون مربوط مى‏شود به يك مقياس و معيار و قانون شناسى مربوط مى‏شود و به عبارت ديگر جاى پايى است براى عقل كه در رديف كتاب و سنّت قرار گيرد و جزء منابع فقه و استنباط به شمار آيد. آنجا كه به امامت و رهبرى مربوط مى‏شود، يك شايستگى است آنجا كه پاى اخلاق به ميان مى‏آيد آرمانى انسانى است و آنجا كه به اجتماع كشيده مى‏شود يك مسؤوليت است. چگونه ممكن است مسأله‏اى كه در قرآن تا اين پايه بدان اهميت داده شده كه هم جهان بينى است و هم معيار شناخت قانون و هم ملاك شايستگى زعامت و رهبرى و هم آرمانى انسانى و هم مسؤوليتى اجتماعى، مسلمين با آن عنايت شديد و حساسيت فراوانى كه در مورد قرآن داشتند، نسبت به آن بى‏تفاوت بمانند. شهيد مطهرى پس از طرح اين مباحث، خاطرنشان مى‏نمايد:ما معتقديم دليلى ندارد كه در پى علّتى برويم و فكر خود را خسته نماييم كه چرا از آغاز نهضت‏هاى فكرى و عملى مسلمين، همه جاكلمه عدل به چشم مى‏خورد. علت حسّاسيت مسلمين نسبت به اين مسئله و راه يافتن اين اصل در كلام و فقه و حوزه‏هاى اجتماعى اسلام بدون شك قرآن بود.(8) قرآن كريم بزرگترين كتاب فراخوان به وجوب اجراى عدالت است، كتابى كه هدف بعثت پيامبران را ايجاد زندگى عادلانه در ميان جوامع بشرى تلقى نموده است كتابى كه خود را هادى اهل تقوا خوانده و نزديكترين راه رسيدن به تقوا را اجراى عدالت دانسته است، كتابى كه حضرت على(ع) آن را اين گونه معرفى مى‏كند: هوالناطق بسنّة العدل... رياض العدل و عذرانه؛(9) قرآن از سنت عدالت سخن مى‏گويد، قرآن بوستان‏هاى سرسبز و تالاب‏هاى عدالت است.بنابراين، معتقدان به كلام وحى بايد پى‏گيرترين افراد براى گسترش و اجراى عدالت باشند و اگر بخواهند قرآن را زنده كنند لازم است بدان عمل نمايند و در رأس آن پس از نماز و عبادت برپا نمودن عدالت است. قرآن هنگامى در جامعه حيات دارد و فعال است كه همگان به دستورات آن عمل كنند، از نهى‏هاى آن پرهيز نمايند و امرهاى آن را عملى سازند.(10) ناگفته نماند حضرت رسول اكرم(ص)، على(ع) و فرزندان او را «عدل قرآن» ناميدند.(11) اهل بيت و عدالت‏ خداوندى كه انسان‏ها را آفريد و برنامه‏هاى سعادت آنها را از طريق رسولش روشن كرد فروغ‏هاى فروزان نبوت و امامت را مسؤول نظارت بر عدالت معرفى مى‏كند، پس از پيامبراكرم(ص) حافظ حقوق و مسؤول هدايت مردم ائمه هدى هستند كه در خصال، كمالات و لياقت‏ها و عصمت همچون آن بزرگوار مى‏باشند. در تعاليم نظرى و عملى اهل بيت(ع) سفارش‏هاى فراوانى درباره اجراى عدالت ديده مى‏شود، اين موضوع در سخنان، اخلاق و روش سياسى اجتماعى حضرت على(ع) موج مى‏زند. از نظر آن حضرت اصلى كه مى‏تواند تعادل اجتماع را حفظ كند و به پيكر اجتماع آرامش بدهد عدالت است. آن امام همام چون تشنگان به دنبال چشمه زلال عدالت بود، خود تنديش عدالت به شمار مى‏آمد و ذرّات وجودش با عدالت آميختگى داشت و از كوچكترين ستمى حتى گرفتن دانه‏اى جو از مورچه‏اى گريزان بود او در اين راستا به گفته و نوشته و شعار اكتفا نمى‏كرد بلكه عملاً براى محو ستم و استقرار عدالت تلاش مى‏كرد و حتى از عزيزترين بستگانش هم نمى‏گذشت زيرا خدايش به عدل فرمان داده بود. هرگز چون سياستمداران دنياپرست مصلحت انديشى نكرد و هيچ گاه از ستمى چشم پوشى ننمود، محبت و عطوفت پدرانه‏اش نيز مانع از اجراى عدالت نگشت، او نگهدار و برپادارنده عدالت گرديد تا جايى كه در راه عدالت به شهادت رسيد. او حكومت را وسيله‏اى تلقى كرد تا توسط آن اقامه حق نمايد و باطل را محو كند، از راه حكومت عدالت در جامعه ترويج يابد، تحت لواى حكومت الهى مردم به حقوق واقعى خويش برسند، فكرهاى خفته بيدار شود، انحرافات از بين برود، ايشان به ابن عباس فرمود: حكومت براى من از اين كفش وصله دار ارزش كمترى دارد مگر اين كه اقامه حق كنم يا باطلى را از بين ببرم.(12)اميرمؤمنان از همان روزهاى نخستين كه زمامدار مسلمين گرديد، عدالت اجتماعى را برپاساخت كه به دليل همين شيوه شايسته و برنامه‏اى انقلابى كينه‏ها شعله‏ور گرديد و آتش جنگ، فتنه و طغيان حوادث تلخ و ناگوارى را پديد آورد. آن حضرت تأكيد مى‏فرمايد: برپايى دولت عدل از واجبات است.(13) و گوشزد نموده‏اند كه: هر كس عادل باشد حكمتش تأثيرگذار مى‏گردد،(14) حضرت مى‏فرمايند: عدل جامعه را پايدار مى‏كند(15) و باعث شكست دشمنان مى‏گردد،(16) با اجراى عدالت بركت‏ها زياد مى‏شود،(17) و هر كسى كه عدالت گسترى نمايد خداوند بر او رحمت مى‏فرستد(18) و از نشانه‏هاى بزرگوارى عمل كردن به روش عادلانه است.(19)متأسفانه قدر حضرت على(ع) و عدالت خواهى همه جانبه‏اش شناخته نشد و مسلمانان از دستورات ايشان پيروى نكردند، مردم هنگامى پى به عدالت آن حضرت بردند كه ديگر امامى در ميانشان نبود و حاكم ستمگرى چون حجاج بن يوسف ثقفى بر كوفه تسلط يافت.(20)حضرت امام حسن(ع) و حضرت امام حسين(ع) نيز رسالت پايدارى عدل و نابودى ظلم را دنبال كردند، عاشورا دستِ بلندى است كه از افق كربلا برآمد و تا قلّه خورشيد فرا رفت و تا هماره تاريخ بر فرازماند و سياهى‏هاى جاهليت از نو جان يافته از چهره خورشيد اسلام و قرآن فروشسته شد. عاشوراى حسينى براى هميشه حق را از باطل جدا ساخت و سرانجام فروغ حق از مشرق تابناك عاشورا طلوعى جاويدان كرد، حقى كه بخوبى عدل را دربر مى‏گيرد.(21)پيام شب عاشورا نماز است و پيام روز عاشورا عدالت است. در زيارت اول ماه رجب مى‏خوانيم: «اشهد انّك قد امرت بالقسط و العدل و دعوت اليهما و انّك صادق صديق، صدقت فيما دعوت اليه؛ گواهى مى‏دهم اى امام حسين كه توبه اجراى قسط و عدل فرمان دادى و جامعه اسلامى را به عدل فراخواندى و تو راستگو و صدّيقى (ولىّ راستين پروردگارى) و به هرچه فراخواندى، صادقانه فراخواندى.نويسنده و دانشور شيعى لبنان - محمد جواد مغنيه - مى‏نويسد: «نام امام حسين نماد ژرف هدايت است...سر فصل فداكارى در راه حق و جانبازى در راه عدالت، چنانكه نام يزيد نشانه فساد و تباهى، ستم و هتك مقدسات و نشر فجور و رذالت است.»(22)نشر عدالت در سراسر جهان و از بين بردن هرگونه نابرابرى و تبعيض، در رأس انقلاب حضرت مهدى(عج) قرار دارد. ايجاد عدالت، اقدام اصلى و سرلوحه همه برنامه‏هاى آن امام منجى است اصلى كه محورى‏ترين هدف انبياء بوده است. اصولاً در تبيين مشخصات عصر ظهور به عدالت تأكيد زيادى شده است زيرا براى ساختن جامعه‏اى ارزشى و تشكيل اجتماعى قرآنى پايه نخستين و كار اصلى عدالت گسترى است.عدل آشكارترين صفت آن امام است به همين دليل در دعاى شب‏هاى رمضان حضرت مهدى(عج) "عدل" ناميده شده است: «اللهم وصل على ولىّ امرك القائم المؤمل و العدل المنتظر» پروردگارا به ولىّ امر خود كه قيام كننده آرمانى و عدل مورد انتظار همه است درود فرست. در كتاب كمال الدين در خبرى از رسول اكرم(ص) در وصف مهدى موعود(عج) آمده است: «اول العدل و آخره» يعنى آغاز عدل و پايان آن است. كمتر حديثى درباره آن امام رسيده است كه از عدل تهى باشد و روايات در اين باره به حد تواتر رسيده است. رسول اكرم(ص) مى‏فرمايند: خداوند از فرزندان حسين امامانى قرار داده است كه امر مرا اقامه مى‏كنند. نهم آنان مهدى امتم مى‏باشد، او شبيه‏ترين مردمان است به من در سيما، گفتار و كردار. پس از غيبتى طولانى و سرگردانى و سردرگمى مردم، ظهور مى‏كند، آنگاه امر خدا را آشكار مى‏سازد پس زمين را از عدل پر مى‏كند پس از آن كه از ستم و بيداد لبريز شده باشد.(23) كشتزار جامعه تشنه عدالت‏ شيعه عدالت را در دو جهت يعنى مسؤوليت انسان و عدالت خدا در پاداش و كيفر او و نيز ايجاد نظم عادلانه براى توزيع امكانات و تصدّى مناصب و رعايت حقوق همه افراد، از متن قرآن و حديث و سيره عملى پيامبران و اولياء اخذ كرده و خواستار آن گرديده كه اين موضوع رعايت شود.(24) به اعتقاد شيعه اگر در جامعه عدالت همه جانبه برقرار گردد، محيط براى رشد، تكامل فراهم است و روند عمومى حركت تكاملى جامعه هماهنگ با روند تكاملى جهان خواهد بود. غايت اصلى دين در بعد حيات اجتماعى اقامه عدل است يعنى عدم سازش با ستم و تبعيض و كمك رسانيدن به افراد ستم ديده، اصل اقامه عدالت در اين واقعيت نهفته است كه هيچ ظالمى مورد تأييد قرار نگيرد و مظلوم تحت فشار و تضعيف واقع نشود.از آنجا كه عدالت اجتماعى براى جوامع جنبه حياتى دارد و نبودن آن مرگ هر اجتماعى را اعلام مى‏دارد، آيين مقدس اسلام مقرّر داشته است كه عدالت بايد بدون توجه به اختلاف‏هاى قومى و ملى و حتى مذهبى و در يك سطح عمومى و همه جانبه و درباره همه افراد حتى نسبت به مخالفان و دشمنان اجرا گردد، قرآن تأكيد مى‏كند مبادا دشمنى با گروهى، شما را به بى عدالتى وادار كند.(25)اسلام راستين براى داشتن جامعه‏اى آسيب‏ناپذير، تجاوزكاران و گردن كشانى را كه عدالت اجتماعى را به خطر انداخته‏اند اگرچه هم كيش و برادر ايمانى هم بوده باشند محكوم مى‏سازد و دستور مى‏دهد هرگاه دو گروه از مسلمانان، با يكديگر به نبرد برخيزند، در آغاز بين آنان صلح برقرار سازيد، و اگر يكى از آن دو بر ديگرى ستم كرد باقوم ظالم پيشه و متجاوز پيكار كنيد تا آن كه به فرمان خداوند از ظلم خود دست بردارد و هرگاه به راه حق برگشت با حفظ عدالت آنها را سازش دهيد و همه جا عدل را مراعات كنيد.(26)تعاليم انسان ساز اسلام براى حفظ عدالت اجتماعى، مقاومت در برابر هرگونه جورى را به پيروان خود، واجب كرده است. زيرا ستم و تجاوز، امنيت عمومى را تهديد مى‏كند. كاروان‏هاى اقتصادى و مراكز توليدى اجتماع را تعطيل مى‏سازد، فقر و پريشانى به سوى جامعه رخ نشان مى‏دهد، سطح فرهنگ تنزل مى‏نمايد به شخصيت افراد ضربه مى‏خورد و حيات روانى و تربيتى انسان‏ها به سوى ذلّت، حقارت و...سوق داده مى‏شود. قرآن مى‏فرمايد: «والذين اذا اصابهم البغى هم ينتصرون؛(27) هرگاه (به مؤمنان) ستمى برسد، به كمك يكديگر برخاسته و با اين تجاوز مخالفت مى‏كنند» امام صادق مى‏فرمايد: جمعيتى كه حقوق زيردستان را از زورمداران نگرفتند پاك و منزّه نمى‏باشند.(28) اسلام حمايت از ستمگر و دوستى با وى را با چنان دقتى پى‏گيرى كرده است كه اگر كسى در ذهن و روح مايل است كه ظالمى در قيد حيات باشد و بقاء او را خواستار باشد با آن ستمگر بوده و همراهش داخل دوزخ مى‏گردد.(29)رسول اكرم(ص) فرمودند: كسانى كه قبل از شما زندگى مى‏كردند، از بين رفتند، زيرا چون بزرگى و صاحب عنوانى از آنها مرتكب سرقت مى‏گرديد، متعرض وى نمى‏گشتند ولى اگر فرد بينوايى دزدى مى‏كرد او را تنبيه مى‏نمودند!(30)تجمع بى‏رويه ثروت و قرار گرفتن اموال فراوان در دست عده‏اى خاص كه منجر به استثمار و در نتيجه به اسراف و فساد مبدّل خواهد گشت از نظر اسلام محكوم است، قرآن كريم وجوب پرداختن حق فقرا و مساكين را از دارائى‏هاى اغنياء اين گونه توجيه مى‏كند: كى لايكون دولةً بين الاغنياء منكم(31) (تا اين كه چنين اموالى بدست توانگرانتان نيفتد و صرفاً در دست آنها به گردش نيايد) البته هرگاه ثروت از طرق مشروع تحصيل گردد و به مقدار لازم در مصارف توصيه شده و لازم انفاق گردد مازاد آن كه براى مالكش باقى مى‏ماند مشروع و مورد حمايت قانون خواهد بود: ولاتأكلوا اموالكم بينكم بالباطل(32) (اموال يكديگر را به ناحق و حرام نبريد) حضرت على (ع) مى‏فرمايند: الرعيّة لايصلحها الّا العدل(33) (مردمان را چيزى جز عدالت اصلاح نمى‏كند)امام صادق(ع) متذكر گرديده‏اند: انّ النّاس يستغنون اذا عدل بينهم؛(34) مردمان اگر عدالتى در ميان باشد، همه بى نياز خواهند گشت. امام كاظم(ع) نيز فرموده‏اند: خداوند هيچ گونه مالى را رها نگذاشته است، بلكه آن را تقسيم نموده و (بر اساس تعيين الهى و تشريع اسلامى) حق هر صاحب حقى را به وى داده است. خواص و عوام و فقيران و تمامى قشرها...اگر در ميان مردم به عدالت رفتار مى‏گرديد همه بى‏نياز مى‏شدند و مسكين و نيازمندى در بين آنان باقى نمى‏ماند.(35)به فرمايش امام صادق(ع) مردم به عدالت نياز دارند.(36) آن حضرت تأكيد مى‏نمايند: مردمان فقير، نيازمند، گرسنه و برهنه نگشتند مگر در اثر گناه اغنياء (ظلم و ستم).(37)امام يازدهم حضرت عسكرى(ع) فرموده‏اند: «اغنياؤهم يسرقون زاد الفقرا؛(38) اين توانگران آنهايند كه توشه تهيدستان را به سرقت مى‏برند و از دسترس بينوايان خارج مى‏كنند.»طبيعى است وقتى جامعه به سوى شكاف اجتماعى و فقر ناشى از بى عدالتى روى آورد به لحاظ اعتقادى و باورها و ارزش‏ها هم داراى مشكل مى‏گردد. رسول اكرم(ص) هشدار داده‏اند: ولم يفقرهم فيكفرهم؛(39) (حاكم اسلامى) نبايد مردم را فقير كند تا كافرشان سازد.سعدى در باب اول گلستان در سيرت شاهان، نقش مثبت عدالت اجتماعى را چنين مشخص كرده است:«به حكم آن كه عدل و احسان و انصاف خداوند مملكت، موجب امن و استقامت رعيّت است و عمارت و زراعت بيش اتفاق افتد پس نام نيكو و راحت و اَمن و ارزانى غلّه و ديگر متاع به اقصاى عالم برود و بازرگانان و مسافران رغبت نمايند و قماش و غلّه و ديگر متاع‏ها بياورند و ملك و مَملكت آبادان شود و خزاين معمور و لشكريان و حواشى فراخ دست، نعمت دنيا حاصل و به ثواب عقبى واصل و اگر طريق ظلم رود، بر خلاف اين...»(40)فرستادگان الهى كه از حقيقت جامعه، انسان و سعادت او، آگاهى كامل داشتند به نيكى مى‏دانستند كه تمامى احكام، آموزش‏ها و برنامه‏هاى آنان در پرتو بهبود روابط انسانى، امنيت اجتماعى، عدالت تحقق مى‏پذيرد و بدينسان زمينه عينيت يافتن احكام آماده مى‏گردد. در جامعه عادل و نظام دادگستر، انسان درست، تربيت مى‏شود و با آسايش و فراغت به تكليف تن مى‏دهد و به مقررات، اصول اجتماعى و حقوق همگان احترام مى‏گذارد و در پرتو تعهدشناسى و مسؤوليت پذيرى است كه جامعه به خوشبختى واقعى دست مى‏يابد و راه عروج به معنويت و ملكوت هموار مى‏گردد. در سايه سياه ستم و اجتماع جور بنياد كه هيچگونه امنيت اجتماعى و عدالت معيشتى ندارد نمى‏توان انتظار داشت مردمان وظيفه شناس باشند، از حدود خويش تجاوز نكنند و به احكام شرع و دين پاى بند باشند.(41)ملتى كه اقشارش تحت ستم قرار گيرند و نظام حاكم بر آنان، به اجراى عدالت نپردازد و تبعيض روا دارد، نه تنها به عزت نمى‏رسد بلكه همواره در حالت ذلّت و تو سرى خوردن و تبعيض ديدن بسر خواهد برد، از اين جهت امام موسى كاظم(ع) فرموده‏اند: طاعة ولاة العدل تمام العزّ؛(42) موقعى جامعه‏اى به عزّت كامل مى‏رسد كه صرفاً از حاكمان عادل پيروى كند. در احاديث رسيده از رسول اكرم(ص) و ائمه هدى(ع) آمده است: كه فقر نزديك به كفر و بلكه مى‏تواند بخشى از كفر و بدبينى اعتقادى باشد پس بايد عاملى كه موجب خروج از دين مى‏شود و خود قسمتى از بى ايمانى است، در جامعه اسلامى وجود نداشته باشد و چنين ضايعه‏اى بدون اجراى عدالت از ميان نمى‏رود، سازندگى روانى، اجتماعى و نيز عمران و آبادانى شهرها و روستاها و رونق اقتصادى و شكوفايى در توسعه علمى و صنعتى و فنى بر اجراى عدالت متوقف است سازندگى بدون عدالت شكاف بسيار عميقى بين اقشار اجتماعى به وجود مى‏آورد و امنيت و آسايش شهروندان و روستائيان را سلب مى‏كند. حضرت على(ع) مى‏فرمايند: لايكون العمران حيث يجور السّلطان؛(43) زمانى كه عدالت اجرا نشود، عمران و آبادانى وجود ندارد.استاد محمد رضا حكيمى مى‏نويسد: «سازندگى منهاى اجراى عدالت، در جهت زندگى سرمايه داران مُدرن و مرفهان بى درد تأثير مثبت دارد و اغنيا و توانگران دست اندركاران را به اميال و آمال خود مى‏رساند و چرك دستى هم نصيب جمعى از قشرهاى محروم مى‏كند. بزرگترين سازندگى با اجراى عدالت آغاز مى‏گردد بويژه در يك انقلاب (منبعث از ارزش‏ها) كه همه بايد به سازندگى انقلابى بينديشند و در آغاز به اجراى عدالت بپردازند تا همه قشرها از صميم دل به كار سازندگى كمك كنند و به نتايج آن در سطح عموم - نه كسانى و گروهى چند - اميدوار باشند.»(44)حضرت على(ع) مى‏فرمايند: «ما عمرت البلدان بمثل العدل؛(45) هيچ چيزى چون عدالت كشورها را نمى‏سازد.»عدالت موجب پيوند ناگسستنى توده‏هاى انسانى با رهبرى مى‏گردد و اين ارتباط مقدس موجب ايثار و فداكارى مى‏شود و اين چگونگى بنيادهاى بيداد و تبعيض و جور را فرو مى‏ريزد. امام على(ع) در ترسيم جامعه كوفه مى‏فرمايد: همه ساكنان شهر كوفه از امكانات رفاهى و معيشتى برخوردارند. حتى پايين‏ترين افراد، نان گندم مى‏خورند، مسكن دارند و از آب آشاميدنى فرات (خوب و سالم) استفاده مى‏كنند.(46)و حضرت امام رضا(ع) درباره امام منجى حضرت مهدى(عج) فرموده‏اند:خداوند زمين را به دست قائم(عج) از هر ستمى پاك گرداند و از هر ظلمى پاكيزه سازد. آنگاه كه قيام كند ميزان عدل را در ميان مردم نهد و بدين گونه هيچ كس نمى‏تواند به ديگرى ستم كند.(47) جنبه‏ها و گستره عدالت‏ عدالت را از يك لحاظ به دو قسم فردى و اجتماعى تقسيم مى‏كنند، نوع فردى آن است كه شخص با رعايت دستورات اسلامى و شرعى، خويشتن را به اخلاق اسلامى آراسته سازد و خصال معتدل را در وجود خود پرورش داده و شكوفا سازد و در اين راه از افراط و تفريط اجتناب ورزد و اين ويژگى‏ها را با تقوا، ايمان، تزكيه و ارتباط با خدا، تقويت كند، در بعد اجتماعى يعنى اين كه فرد در برخورد با ديگران با انصاف عمل كند، درباره كسى ستم روا مدارد، حقوق انسان‏ها و استحقاق آنان را در نظر گيرد، آنچه را براى خود ناپسند مى‏دارد براى ديگران روا ندارد، در حال خشم و خروش درونى، به افراد تعدّى نكند، چون بين دو نفر داورى نمايد حق را بگويد و ذرّه‏اى طرف يكى از آن‏ها را نگيرد. چشم خود را از افراد نامحرم جامعه حفظ كند.(48)در برخى منابع عدل را به چهار بخش تكوينى، تشريعى، اجتماعى و اخلاقى تقسيم نموده‏اند.قوانين حاكم بر جهان هستى و موجودات و نيز روابط بين آنها از عدالت تكوينى حكايت دارد و چون در نظام شرع و قوانين اسلامى و تشريح احكام اصل عدل رعايت شده، از آن به عدل تشريعى تعبير گرديده است، نظام عادلانه‏اى كه روابط اجتماعى انسان‏ها را اصلاح نمايد و سامان دهد و عملاً براى رسيدن اقشار جامعه به حقوق معنوى و مادى خود تلاش كند، عدالت اجتماعى ناميده شده است. انسانى كه از نظر تربيتى، روحى و رفتارى قابل اعتماد باشد، مى‏تواند مصداق عدل اخلاقى قرار گيرد.(49)عدل اجتماعى را نيز در چهار محور تقسيم كرده‏اند: خانوادگى، قضايى، اصلاحى و سياسى، ناگفته نماند كه عدالت اجتماعى و فردى از هم فاصله ندارند و با يكديگر مغاير نيستند و اصولاً اين دو لازم و ملزوم هم بوده و هر كدام مى‏توانند ديگرى را تقويت كنند و چنانچه وقتى عدالت اجتماعى بطور كامل و واقعى اجرا شود، افراد به امنيت روانى و آرامش روحى رسيده و بهتر مى‏توانند در جهت تزكيه درونى و خودسازى و آراستن روح به خصال پسنديده اهتمام ورزند و نيز در جامعه‏اى كه افرادش حالات اخلاقى و رفتارى عالى را در وجود خويش شكوفا ساخته‏اند بهتر مى‏توان عدالت اجتماعى پياده نمود.(50)پاره‏اى منابع، عدل را شامل دو قسم عقلى و شرعى دانسته‏اند، اولى را خِرَد سالم و عقل نيكو درك مى‏كند و در هيچ زمانى منسوخ نمى‏گردد و هيچ شرايط تاريخى و جغرافيايى و نيز هيچ عامل اجتماعى و فرهنگى نمى‏تواند آن را دگرگون كند مثل نيكى كردن به كسى كه نيكى نموده است و نيازردن انسانى كه از آزردن آدمى اجتناب كرده است، عدل تشريعى يعنى اين كه در پرتو احكام دين كه از قرآن و حديث منشأ مى‏گيرد افراد در جزا و پاداش يكسان هستند البته ظرفيت‏ها، توانايى‏ها و تفاوت‏ها ملاحظه مى‏گردد.عدالت در زندگى فردى و اجتماعى شامل عدالت در گفتار، كردار و رفتار است، چنانچه حضرت على(ع) تمامى اين جنبه‏ها را به طور كامل، رعايت مى‏نمودند.(51)اصول و عوامل عدالت در جامعه شامل جنبه‏هاى زير است:1- برابرى انسان‏ها و نفى هرگونه امتياز قومى، طبقاتى، نژادى و جغرافيايى.2- عدل حقوقى براى هيچ دسته‏اى حقوق خاص و امتيازات معيّنى وجود ندارد و همه داراى استعداد رشد و شكوفايى و رسيدن به مقامات علمى، ادارى، فنى و اجتماعى هستند.3- توجه به اراده مستقل، خود آگاهى و قدرت انتخاب و آگاهى و اين كه همه داراى ارزش‏هاى انسانى هستند و جايى براى تبعيض انسانى و طبيعى باقى نمى‏ماند.4- ثروت‏هاى طبيعى و منابع عمومى قابل بهره‏بردارى براى انسان‏هاست و اصولاً اين امكانات از نظر مالكيت مختص خداوند است و مردم آفريدگان او هستند كه بايد از مواهب خالق خويش برخوردار گردند. عدالت اين است كه هرجا بنده روزى داشته باشد و هر كس رمقى دارد حق استفاده از قوت و غذا و امكانات مادى را خواهد داشت.5 - فراهم نمودن امكانات انديشه نه تحميل اراده و فكر و فلسفه‏اى در جهت منافع و خواست‏هاى جناحى، گروهى، حزبى و طبقاتى و نه تحذير و تحريف حقايق و اختناق فكرى. بايد شرايط به گونه‏اى باشد كه هر كس با آزادى انديشه، آگاهانه انتخاب كند و با معرفت و بصيرت گزينش نمايد.البته در اين راستا هدايت و ايجاد امكانات سازنده و رشد دهنده بايد باشد ولى اين هدايت بايد پاك و خالص و براى خدمت به انسان باشد نه به خدمت گرفتن انسان و كورنمودن سرچشمه‏هاى انسانى او، انسان حق فراگيرى دانش اندوزى و آگاهى را دارد و جامعه عادل آن است كه براى همه افراد امكان باسواد شدن و ترقى علمى و پيدا كردن مهارت و فنون را فراهم سازد.6- امكان كار و تلاش مفيد و پربار براى همه فراهم گردد و حتى در اين راستا افراد هدايت و تربيت شوند وتا خلاقيت فكرى، ذهنى و عملى آنان شكوفا گردد و بتوانند سازنده و فعال باشند و در سايه كوشش و رويش از مواهب خدادادى برخوردار گردند.7- نبايد بهره‏ورى فردى يا قشرى از جامعه امكانات رشد، آرامش و امنيت ديگران را سلب كند، تكامل و توسعه حق همه افراد است و نبايد ياد گرفتن عده‏اى به قيمت محروميت تحصيلى عده‏اى ديگر شود و يا كار داشتن اشخاص، ديگران را از اشتغال محروم كند.8- قانونى در جامعه به اجرا درآيد كه در خدمت مصالح واقعى همه افراد و در طريق ايجاد محيط مساعد براى رشد و بهره ورى تمامى اشخاص باشد، بر اساس سرشت انسان و نيز ساختن انسان متعادل، اسلام چنين قانونى را دارد، مجريان قانون بايد مدافع حق و حقوق انسان‏ها باشند نه مدافع منافع گروهى و جناحى و شخصى.9 - احراز موقعيت‏هاى اجتماعى بر اساس شايستگى‏ها و صلاحيت‏ها باشد، كه اين‏ها را بر اساس ضوابط و معيارهايى قانون اسلامى تنظيم مى‏كند. بر اين اساس هر گونه خود كامگى، برترى‏طلبى، سلطه جويى و به بند كشيدن افراد بر خلاف عدالت اجتماعى است، دستگاه داورى عادل و پاك و آگاه با اراده‏اى قوى بايد مدافع حقوق مردم و مانع تجاوز، تكاثر، فساد و تبعيض باشد.10 - آگاهى عمومى به حقوق و وظايف و مراقبت در حفظ و اجراى آن و اصل انتقاد سازنده و احياى عنصر امر به معروف و نهى از منكر در جامعه ضرورت دارد.11- اخوت اسلامى مورد توجه مى‏باشد زيرا زيربناى عاطفى، پيوند قلبى و ايمانى در حفظ حقوق و حدود افراد و در راه برقرارى مصالح اجتماعى نقش مهمى دارد.12- در نظام عدالت اجتماعى، به خودسازى و تلاش مستمر براى تهذيب نفس و تربيت معنوى اخلاق بسيار اهتمام مى‏گردد، زيرا خودخواهى‏ها، رقابت ناسالم و سلطه‏طلبى‏ها از روح رشد نيافته منشأ مى‏گيرد و جامعه را به سوى فساد و ابتذال و مرداب رذالت سوق مى‏دهد. در گلستان زندگى مردم آفت‏هاى خطرناكى وجود دارند كه جز با تصفيه و سازندگى افراد و احياء ايمان و احساس معنوى و سازندگى پى‏گير و انتقاد از خود، اين‏ها از بين نخواهد رفت.(52)13- جامعه‏اى كه بر اساس عدل اسلامى اداره مى‏گردد با پيروان آيين‏ها و مكاتب الهى ديگر در ساير كشورها پيوندى عادلانه دارد و بر اثر ارتباطى كه با آنان برقرار مى‏نمايد نسبت به تحريفات و انحرافاتى كه آنها بدان مبتلا شده‏اند طرح‏هاى تبليغى و ارشادى را به اجرا مى‏گذارد و چنين افرادى را متوجه حقيقت دين مى‏نمايد و باورها و گرايش‏هاى مذهبى آنان را اصلاح مى‏كند.14- اقوام و سرزمين‏هايى كه قصد تعرّض و تهاجم دارند و مى‏خواهند مسلمانان را از امنيت، عدالت و قسط محروم سازند محارب و مهاجم محسوب مى‏گردند و براى حمايت از مسلمين، مال و جان چنين جوامعى فاقد هرگونه احترامى است و هرگونه رابطه دوستانه با آنان ممنوع است و موضوع جهاد، دفاع و آمادگى دفاعى و نظامى در اين حال مطرح مى‏گردد. همچنين اگر كشورى با سرزمين اسلامى قرارداد صلح يا عدم تعرّض منعقد نموده، معاهده و مصالح به شمار مى‏آيد و بايد به پيمان آن احترام گذاشت ولى اگر اثبات گردد كه درصدد توطئه و تجاوزى عليه امت اسلامى است در اين حال صلح و معاهده مذكور از بين مى‏رود و دشمن محارب به حساب مى‏آيد.15 - افراد، گروه‏ها و فرقه‏هايى كه غير مسلمان هستند و در داخل حوزه حاكميت اسلامى زندگى مى‏كنند، تحت حمايت به سر مى‏برند و مال و جان و حتى شعائر دينى آنان محترم است و مى‏توانند به صورت مسالمت‏آميز با مسلمانان زندگى كنند و از حقوق انسانى برخوردار گردند، البته در صورتى كه اين فِرَق بخواهند توطئه‏اى ترتيب دهند يا قصد براندازى داشته باشند و نيز در صدد آن باشند كه با دشمنان مسلمانان روابط مخفيانه و جاسوسى برقرار كنند، حكم شكل ديگرى پيدا مى‏كند. عوامل اجرايى عدالت‏ اين امور عبارتند از:1- تشكيل حكومت اسلامى كه به نص قرآن كريم براى اجراى عدالت است، زيرا هدف دين، تزكيه و تعليم بشر است يعنى رشد در جنبه‏هاى معرفتى، علمى و عملى و حكومت دينى بايد زمينه چنين امورى را پديد آورد و موانع را از ميان ببرد و اين مهم جز با اجراى قسط و عدالت ميسّر نمى‏باشد تمامى جنبش‏هاى اسلامى و قيام‏هاى شيعى براى تعقيب چنين هدفى سامان داده شده است. امام خمينى(ره) مى‏فرمايد: «ما يك همچو اسلامى (مى‏خواهيم) كه عدالت باشد در آن، اسلامى كه در آن ظلم نباشد، اسلامى كه آن شخص اولش با آن فرد آخر همه در سوا(مساوى) در مقابل قانون باشند.»(53)امام خمينى در جاى ديگر ياد آور مى‏شود: «سرلوحه هدفتان، اسلام و احكام عدالت پرور آن باشد و ناچار بدون حكومت اسلامى عدالت خواه، رسيدن به اين هدف محال است. تولّى و تبرى دو اصلى اساسى اسلامى است. بايد با حكومت عدل، موافق و به حكومت عادل دل ببنديد و از رژيم غير اسلامى كه در رأس آن رژيم منحط پهلوى است تبرّى كنيد.»(54)امام در مصاحبه با خبرنگاران انگليسى، فرانسوى و آلمانى فرمود: «طرز حكومتى كه ما پيشنهاد مى‏كنيم حكومت جمهورى اسلامى است و اساسش بر آزادى و استقلال كشور و عدل و تعديل تمام دستگاه‏هاى دولتى است.»(55) در جمع گروهى از پرسنل نيروى هوايى و زمينى در 19 بهمن 1357 فرمودند: «ما اميدواريم كه با هم پيوستگى به هم، بتوانيم اين طاغوت را از بين ببريم و به جاى آن يك حكومت عدل اسلامى...تعيين كنيم...»(56) و طى سخنانى در مدرسيه فيضيه قم (دهم اسفند 1357) خاطرنشان ساختند: «از شما مى‏خواهم، از ملت مى‏خواهم كه اين نهضت را نگه دارند تا تأسيس حكومت عدل اسلامى.»(57)در جمع گروهى از عشاير بويراحمد(14 تيرماه 1358) فرموده‏اند:«حكومت بايد اسلامى باشد كه ديگر ظلمى و اختناقى در كار نباشد، ديگر زير بار ظلم اجانب در كار نباشد كه منافعمان را هرچه داريم بردارند و بروند و هيچ كس حرفى نزند.»(58) 2- رهبرى جامعه اسلامى امام صادق(ع) حاكميت زمامداران عادل را زمينه و علّت اصلى احياى هر حق و عدل و مرگ هر ستمى و فسادى مى‏شمارد و دين الهى را در پرتو چنين حاكميتى پايدار مى‏داند: مشخص است كه ولايت والى عادل و واليان او، مايه زنده شدن هر حق و عدالت و فناى ستم و تباهى است. بنابراين هر كس در تقويت قدرت و استيلاى او اهتمام ورزد و در مديريت دستيارش باشد در طاعت خدا كوشيده و به تقويت دين خدا پرداخته است.(59)امام صادق(ع) فرموده‏اند كه اميرمؤمنان مى‏فرمايند: خداى را به خود خدا بشناسيد و پيامبر را به اداى رسالت و اولواالامر را به امر به معروف، اجراى عدالت و نشر احسان.(60)همچنين مولاى متقيان تأكيد مى‏نمايند: كار حكومت و اجراى حدود و اقامه نماز جمعه به سامان نمى‏رسد مگر اين كه پيشوايى عادل در رأس قرار داشته باشد.(61)از نظر اسلام از نشانه‏هاى مهم زمامداران عدالت پيشه اين است كه زندگى آنها با افراد كم درآمد و محروم هم سطح باشد تا ميان او و بينوايان پيوند واقعى وجود داشته باشد وگرنه مستضعفين نمى‏توانند از روى علاقه قلبى زمامدارى او را بپذيرند و حامى واقعى او باشند. آنها خود به خود ميان خويشتن و او فاصله‏اى احساس مى‏نمايند، احساسى كه آنها را آرام نخواهد گذاشت و عليه او تحريك خواهد كرد. حضرت على(ع) مى‏فرمايند: خدا بر زمامداران عدالت پيشه مقرر نموده است كه زندگى خود را در حد زندگى مردمان ناتوان و كم‏درآمد قرار دهند مبادا كه آنان دچار وسوسه گردند.(62) (خود را از رهبرى جدا بدانند و به انحراف از حق كشيده شوند) به عبارت ديگر در جامعه اسلامى رهبرى با اقشار فقير سرنوشت مشترك دارد و چنين فرمانروايى نه تنها از منافع افراطى و ضد عدالت پردرآمدها حمايت نمى‏كند، بلكه قدرتى نيرومند در برابر آزمندى، تجاوزطلبى، تكاثر خواهى و ضمانت اجرايى براى عملى ساختن عدالت اجتماعى است. امام خمينى در اين باره گفته است: «آن كه در رأس حكومت است با مردم دوست باشد و در بين مردم بنشيند و با آنها صحبت كند، هر كس هر حاجتى دارد به او بگويد وقتى يك حكومت اين طور شد ملت دنبال او و حافظ اوست، همانطور كه او حافظ ملت و پشت سر ملت است و ما مى‏خواهيم يك همچو تفاهمى پيدا شود كه ملت حافظ دولت و دولت هم حافظ منافع ملت در همه جهات باشد...»(63)3- لزوم قانون و مقررات وضعى‏بشر بدون يك سلسله مقررات مورد قبول كه وظايف و تكاليف، حقوق و حدود افراد را مشخص كند نمى‏تواند به زندگى اجتماعى مبتنى بر عدالت ادامه دهد، البته قانون مزبور بايد عادلانه باشد و يك حركت تكاملى را به طور يكسان براى همه فراهم كند و تفاوت طبقاتى را محو نمايد، همه را در شرايط مساوى به سوى رشد و پيشرفت سوق دهد، امورى را مبنا قرار دهد كه بر حقيقت، فضيلت، پرهيزگارى و بصيرت معنوى استوار است.قانون اسلام كه از جانب خداوند، پيامبر و معصوم وضع گرديده است به دليل آگاهى و علم قانون گذار به دليل همه جانبه بودن و بى غرضى و توجه به مصالح همگان مى‏تواند به طور كامل خصوصيات فوق را دارا باشد و پى گير اجراى عدالت گردد. البته اين قانون بايد توسط عواملى ضمانت اجرايى داشته باشد كه عبارتند از رشد فكرى و مذهبى مردم، عواطف دينى، ايمان به خدا و اعتقاد به روز جزا، احترام عميق به قانونى كه خداوند و فرستادگان يا اولياء الهى وضع نموده‏اند، امر به معروف و نهى از منكر.مردم بايد آن چنان نظارت صالحانه‏اى داشته باشند كه به سهم خود از حق و قانون پاسدارى كنند و در صورت تخلف در برابر حق كشى‏ها و قانون شكنى‏ها احساس مسؤوليت نمايند و امر به معروف و نهى از منكر را شيوه خود قرار دهند، آيات و روايات متعددى مؤيد آن است كه همه مردم وظيفه دارند براى اجراى عادلانه قانون و حمايت از حق اهتمام ورزند، نظام اجتماعى هر چقدر خوب و عادلانه باشد در صورتى مى‏تواند سعادت مردم را تضمين كند كه بيمارى بى تفاوتى به هرجهتى در آنها به حدى نرسد كه نابودشان كند. پى‏نوشت‏ها: - 1. تفسير نورالثقلين، ج 3، ص 79.2. عدالت اجتماعى، محسن قرائتى، ص 10 - 9. 3. سوره نساء، آيه 40.4. سوره كهف، آيه 44.5. آموزش دين (2 - 1)، علامه سيد حسين طباطبايى، جمع آورى و تنظيم سيد مهدى آيت اللهى، ص 145.6. نك: توحيد صدوق و معانى الاخبار به نقل از بحارالانوار، ج 5، ص 17.7. عدل الهى، ص 36 - 35.8. همان، ص 38 و نيز يادداشت‏هاى استاد مطهرى، ج 6، ص 151 و 242.9. غررالحكم، ص 330، نهج البلاغه، ص 641.10. جامعه سازى قرآنى، ص 81 - 79، عصر زندگى، ص 34.11. فرهنگ عقايد و مذاهب اسلامى، ج 2، ص 288، فرهنگ اصطلاحات قرآنى، محمد يوسف حريرى، ص 233.12. نهج البلاغه، خطبه 33.13. غررالحكم، ج 1، ص 360.14. همان، ج 2، ص 159.15. همان، ج 1، ص 102.16. بحارالانوار، ج 75، ص 359.17. غررالحكم، ج 1، ص 291.18. همان، ج 2، ص 204.19. همان، ج 2، ص 254.20. تجلّى امامت، سيد اصغر ناظم زاده قمى، ص 85.21. قيام جاودانه، ص 14، ص 93 و 103.22. الشيعه و يوم عاشورا، محمد جواد مغنيه، مجله رسالة الاسلام، محرم 1379، شماره سوم، سال يازدهم، ص 265 - 261.23. مكيال المكارم، ج 1، ص 119 - 118، كمال الدين، ج 1، ص 257.24. شناخت اسلام، دكتر بهشتى و ديگران، ص 412.25. نك: سوره مائده، آيه 11.26. سوره حجرات، آيه 9.27. سوره شورى، آيه 38.28. وسايل الشيعه، باب وجوب الامر بالمعروف. 29. مكاسب ،باب معرفة الظالمين، ص 54؛ اسلام آيين دادگرى، سيد رضا تقوى دامغانى سالنامه پيام اسلام، سال 1352، ص 288 - 287.30. جامعه توحيدى اسلام و... مصطفى السباعى، ترجمه سيد محمد على حيدرى، ص 104.31. سوره حشر، آيه 7.32. سوره بقره، آيه 188. 33. غررالحكم، ص 29، الحياة، ج 6، ص 400.34. كافى، ج 3، ص 568.35. همان، ج 1، ص 542؛ الحياة، ج 6، ص 345.36. تحف العقول، ص 236.37. وسايل الشيعه، ج 6،ص 4.38. مستدرك الوسايل، ج 2، ص 322.39. اصول كافى، ج 1، ص 406.40. گلستان سعدى، باب اول، حكايت سوم، ص 40.41. عصر زندگى، ص 35.42. تحف العقول، ص 287 ؛ الحياة، ج 6، ص 344.43. غررالحكم، ص 350.44. جامعه سازى قرآنى، ص 118.45. غررالحكم، ص 309.46. بحارالانوار، ج 40، ص 327.47. كمال الدين، ج 2، ص 372.48. معارف و معاريف، ج 7، ص 292 - 290.49. يادداشت‏هاى استاد مطهرى، ج 6، ص 219؛ عدل الهى، ص 37.50. يادداشت‏هاى استاد مطهرى، ج 6، ص 225.51. نك: تجلى امامت، ص 73 به بعد.52. با استفاده از كتاب شناخت اسلام، دكتر بهشتى و ديگران، ص 360 - 356.53. صحيفه امام، ج 9، ص 426.54. صحيفه نور(چاپ قديم)، ج 2، ص 13.55. نداى حق، ص 63، در جستجوى راه از كلام امام، دفتر دهم، ص 88.56. در جستجوى راه از كلام امام، دفتر دهم، ص 93.57. همان، ص 94.58. همان، ص 104.59. تحف العقول، ص 244.60. اصول كافى، ج 1، ص 85.61. دعائم الاسلام، ج 1، ص 184؛ بحارالانوار، ج 89، ص 86.62. نهج البلاغه، ص 188.63. در جستجوى راه از كلام امام، دفتر دهم، ص 104
جمعه 23/6/1386 - 3:0
دعا و زیارت
روشهاى تربيتى در قرآن‏ عسكرى اسلامپور بعضى از الگوهاى تربيتى در قرآن‏كريم به رغم وجود عوامل محدودكننده انسان مانند وراثت، طبيعت و جامعه انسان مى‏تواند به اراده خود مسير خويش را برگزيند و از حصار عوامل محدودكننده در اطراف خود بيرون آيد؛ حتى اين توانايى را پيدا مى‏كند كه سرنوشت جديدى را براى جامعه و تاريخ خود رقم زند.براى نمونه: قرآن‏كريم، همسر فرعون و حضرت مريم را به عنوان الگوهايى براى مؤمنان ذكر مى‏كند. آنان با وجود محيط ناسالم، طريق صلاح و رستگارى را برگزيدند.(1)قرآن به تأثيرپذيرى انسان از محيط و شرايط گوناگون اذعان دارد و به او نسبت به تأثيرات آنها هشدار مى‏دهد. در مورد فرزند حضرت نوح (ع) خداوند به صراحت مى‏فرمايد: او از اهل تو نيست؛ زيرا به دليل متأثر شدن از عوامل محيطى ناصالح، از مسير صلاح و درستى خارج شده است.(2)خداوند متعال به ستايش از جوانان «اصحاب‏كهف» مى‏پردازد كه با هجرت از محيط فاسد، خود را از عوامل محيطى ناسالم دور ساختند و ايمان خويش را حفظ كردند.(3)مى‏توان گفت: اقدام شجاعانه سحره فرعون در زير پا گذاشتن موقعيت اجتماعى خود و ايمان آوردن به حضرت موسى(ع) الگوى توبه حقيقى براى ديگران مى‏شود.(4)به جهت اختصار چند نمونه از الگوهاى قرآنى را ذكر مى‏كنيم:* يوسف، قهرمان مقاومت در مقابل شهوت.(5)* جوانان كهف، اسوه هاى مهاجرت در راه خدا براى رشد و هدايت.(6)* اسماعيل، نماد تسليم در مقابل فرمان خدا.(7)* ابراهيم، الگوى فطرت جويى، عادت گريزى و بت شكنى.(8)* نوح، الگوى پايدارى و استقامت در تبليغ دين.(9)* ايّوب، قهرمان صبر و تحمّل در شدايد روزگار.(10)* داود جوان، نمونه شهامت و شجاعت در مبارزه با طاغوت.(11)قرآن‏كريم در همه اين موارد مى‏فرمايد: «... اينان كسانى هستند كه خدا هدايتشان كرده است، پس به هدايت آنان اقتداكن....»(12) برترين الگوى تربيتى قرآن‏ قرآن‏كريم پيامبر اسلام(ص) را سرمشق و الگوى مطلق در همه ابعاد زندگى براى همه خداجويان و كسانى كه اعتقاد به رستاخير دارند، معرفى مى‏كند: «بى‏ترديد، براى شما در همه ابعاد (چه در صبر و مقاومت و چه در ديگر اوصاف و افعال نيكو) اسوه و الگوى نمونه در (اقتداى به) رسول خدا(ص) است. براى آن كه به ثواب خدا و روز قيامت اميدوار باشد و ياد خدا بسيار كند.»(13)قرآن‏كريم پيامبر گرامى اسلام(ص) را به عنوان اسوه و الگوى تربيت مردم معرفى مى‏كند و از او به عنوان صاحب «خُلق عظيم» ياد نموده است: «و تو اخلاق عظيم و برجسته‏اى دارى»(14) در اين كه مقصود از «خلق عظيم» پيامبر اكرم(ص) چيست؟ اقوالى گفته شده است از جمله:الف) تو بر دين بزرگى هستى كه دين اسلام است.ب) تو متخلّق به اخلاق اسلام و بر طبع بزرگى هستى و حقيقت اخلاق آن است كه انسان نفس خود را به آن بيارايد.ج) خلق عظيم صبر بر حق و بخشش وسيع و تدبير به اقتضاى عقل است.د) عايشه گويد: اخلاق پيامبر متضمّن بود، آنچه كه در ده آيه اول سوره مؤمنون آمده است و كسى را كه خداوند ستايش كند بر اين كه اخلاق بزرگى دارد، ديگر بعد از آن ستايش، ستايشى نيست.ه) خداوند خلق او را عظيم فرموده براى اين كه با اخلاقش با مردم معاشرت داشت و با قلبش جدا بود، پس ظاهرش با مردم باطنش با خدا بود.آرى، پيامبر گرامى اسلام (ص) به سبب «خُلق عظيم» و «رحمة للعالمين» بودن، آينه مكارم اخلاقى براى همگان است، تا آنجا كه بارها مى‏فرمودند: «من فقط براى تكميل و تمام كردن مكارم اخلاق مبعوث گشته‏ام.»(15) و در آيه ذيل، خداوند در اوجى تماشايى، رسولش را به داشتن چشم محبت و رحمت و لطف همراه با شكيبايى با مؤمنان مى‏ستايد و به حبيب مهربانش، حضرت محمد(ص)، مباهات مى‏كند: بى‏ترديد، پيامبرى (حضرت محمد (ص)) از ميان خودتان (از پيكره خودتان) به سوى شما آمده است كه رنجهاى شما بر او به غايت ناگوار است. قرآن كريم «لقد جاءكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتّم حريص عليكم بالمؤمنين رؤف رحيم»(16) رسولى از خود شما به سويتان آمد كه رنجهاى شما بر او سخت است و اصرار به هدايت شما دارد، و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است، به اندازه‏اى پيامبراكرم براى هدايت و راهنمايى و رسيدن به سعادت مردم تلاش مى‏كرد و غمناك بود كه خداوند در قرآن در چند مورد به آن حضرت تسليت مى‏گويد و مى‏فرمايد: ناراحت و غمناك مباش، از جمله: «جان خودت را به خاطر شدت تأسف بر آنها از دست نده كه خداوند به آنچه انجام مى‏دهند عالم است.»(17)«گويى مى‏خواهى خود را از غم و غصه به خاطر اعمال آنها هلاك كنى، اگر آنها به اين گفتار ايمان نياورند.»(18)«گويى مى‏خواهى خود را هلاك نمايى كه چرا اينها ايمان نمى‏آورند»(19) اين اوصاف برجسته كه حرص بر هدايت و تربيت مردم و مهربانى نسبت به مؤمنين و ناراحتى از عدم ايمان كفار و منافقين است، فقط در قرآن براى پيامبر اكرم(ص) ذكر شده است.قرآن كريم دستورات مختلفى به پيامبر اكرم(ص) مى‏دهدكه مقصود اصلى از آن دستورات، تربيت و تزكيه مردم است كه مردم با عمل كردن به اين دستورات و فرامين قرآن بتوانند به فضايل و مكارم اخلاق دست يابند.نگاه معنادار پيامبر اكرم (ص) كه از سر عشق و علاقه به انسانها برمى‏خيزد، كافى است انسان را به حركت درآورد و در صف بلال و سلمان و ابوذرها بنشاند.امام على(ع) مى‏فرمايد: «پيامبر (ص) هر روز يكى از مكارم اخلاقى خود را براى من آشكار مى‏ساخت و مرا به پيروى از آن امر مى‏كرد.»(20) 2- روش انذار و تبشير يكى از روشهاى مؤثر در تربيت كه در قرآن كريم بدان اشاره شده است، «انذار و تبشير» است. مقصود از انذار بيم دادن و ترسانيدن از عواقب گناهان و اعمال زشت است و منظور از تبشير نويد دادن به رحمت و فضل الهى است. واژه شناسان و همچنين مفسران، واژه «انذار» را به عنوان بيم دادن و آنچه مردم را در مورد عواقب سوء رفتارشان آگاه مى‏سازد، و «تبشير» را به عنوان آگاهى دادن يا نويددادن به رحمت و فضل الهى و پيامدهاى خوشايند رفتار تعريف مى‏كنند.(21) حتى زمانى كه پيامبران الهى (ع) به دليل سرپيچى مردم اندوهگين مى‏شدند، وحى آنها را متقاعد مى‏ساخت كه موظف نيستند مردم را به قبول رسالتشان وادار كنند؛ تنها رسالت آنها اطمينان از انتقال كلام خدا به مردم بود.(22)زمخشرى در تفسير آيه 119 سوره بقره، مى‏گويد: پيامبران (ع) فقط وظيفه دارند مردم را از سرانجام و عاقبتشان آگاه سازند. بنابراين، پيامبر نمى‏تواند مردم را در ايمان به خدا مجبور سازد. چنان كه ذيل آيه شريفه نيز دلالت دارد كه به دليل ايمان نياوردن دوزخيان، از تو بازخواست نمى‏شود.(23)مفسر بزرگ اهل سنت، فخررازى، در تفسير آيه 213 سوره بقره مى‏گويد: در اين آيه، واژه «مبشرين» پيش از «منذرين» آمده است؛ زيرا تبشير بسان پيشگيرى از بيمارى است، در حالى كه انذار همانند درمان بيمارى پس از وقوع آن است. بى‏ترديد هميشه، تبشير و پيشگيرى قبل از درمان ايفاى نقش مى‏كند.(24)متفكر شهيد استاد مطهرى(ره) نيز در تفسيرى جالب از دو واژه «انذار و تبشير» مى‏فرمايد: تبشير مانند يك عامل جذب و جلب كننده (قائد) است كه مردم را به كسب پاداش فرامى‏خواند، اما انذار يك عامل سوق‏دهنده (سائق) است كه در عين آن كه مردم را بيم مى‏دهد تا از كيفر اجتناب كنند، آنها را به صراط مستقيم رهنمون مى‏سازد. بنابراين، بشارت و انذار يا تشويق و تهديد، (انذار و تبشير) بخش مهمى از انگيزه‏هاى تربيتى را تشكيل مى‏دهد. انسان هم بايد در برابر انجام كار نيك تشويق شود و هم در برابر كار بد كيفر ببيند تا آمادگى بيشترى براى پيمودن مسير اول و گام نگذاردن در مسير دوم پيدا كند. تشويق به تنهايى براى رسيدن به تكامل اخلاقى فرد يا جامعه كافى نيست؛ زيرا انسان در اين صورت مطمئن است كه انجام گناه براى او خطرى ندارد. از طرفى انذارِ تنها نيز براى تربيت اخلاقى افراد مؤثر نيست، چون ممكن است روحيّه يأس و نااميدى چنان كه در زمان كنونى افراد روانى و مأيوس زياد شدند به وجود آورد.قرآن‏كريم در وصف انبياى الهى مى‏فرمايد: «فبعث اللّه النبيين مبشرين و منذرين»(25) خداوند پيامبران را نويددهنده و بيم‏دهنده برانگيخت و نيز مى‏فرمايد: «و ما نرسل المرسلين الّا مبشّرين و منذرين»(26) ما انبيا را نفرستاديم، مگر در حالى كه نويددهنده و بيم‏دهنده بودند. آرى، انبيا و رسولان الهى كه مربيان حقيقى و معلمان دلسوز بشر بودند از اين دو روش براى تربيت اخلاقى و روحى انسانها استفاده كرده‏اند. از نظر قرآن‏كريم انذار و ترسانيدن تنها در افرادى كه روح حقيقت‏طلبى و حقجويى در آنهاست اثر مى‏كند و در افراد معاند و لجوج تأثير ندارد. چنان كه قرآن‏كريم در چند آيه به اين مطلب تصريح مى‏كند: «انّما انت منذر من يخشيها»(27) همانا كسانى كه خشيت الهى دارند آنها را مى‏ترسانى و نيز مى‏فرمايد: «لينذر من كان حيّاً»(28) پيامبر به وسيله قرآن، كسانى را كه حيات انسانى دارند و قلب آنها سالم و پاك است مى‏ترساند. 3- روش موعظه و اندرز قرآن‏كريم، يكى از روشهاى مؤثر در تربيت روحى انسانها را «موعظه و اندرز» مى‏داند و در بسيارى از آيات به آن سفارش نموده گرچه خود قرآن كتاب موعظه و اندرز است كه از طرف پروردگار براى شفاى بيمارى‏هاى درونى انسان و كسب فضايل اخلاقى نازل شده است. چنان كه قرآن‏كريم مى‏فرمايد: «يا ايها الناس قد جاءتكم موعظة من ربّكم و شفاء لما فى الصدور»(29) اى مردم! اندرزى از سوى پروردگارتان براى شما آمده و درمان آنچه در سينه‏هاست؛ گرچه از اين موعظه قرآن فقط اهل تقوا و بهره‏مند مى‏شوند. «و موعظة للمتقين» اين تعبير در چهار مورد از قرآن آمده است.(30)قرآن‏كريم پر از ارشاد و اندرز است. سراسر سوره لقمان و ديگر قصص قرآن، بيشتر جنبه پند و اندرز دارد. چنان كه لقمان حكيم براى تربيت فرزندش او را موعظه مى‏نمود: «اذ قال لقمان لابنه و هو يعظه»؛ زمانى كه لقمان به فرزندش گفت و حال اين‏كه او را موعظه مى‏كرد، اين چنين موعظه نمود: «يا بنىّ لاتشرك باللّه انّ الشرك لظلم عظيم»(31) پسرم! براى خدا شريكى مگير، زيرا شرك ستمى بزرگ است.خداوند پيامبر گرامى اسلام (ص) را مأمور به موعظه كرد: «قل انمّا اعظكم بواحدة ان تقوموا للّه مثنى و فرادى»(32) يعنى بگو: كه من شما را به يك موضوع پند مى‏دهم و آن اين كه چه دو نفر باشيد چه يك نفر براى خداوند كار كنيد.حكمت بزرگ تربيت در موعظه و اندرزها نهفته است. «در شنيدن اثرى است كه در دانستن نيست.»(33) مستمع بايد پذيرا باشد و واعظ نيز خود الگوي عملى گفته‏هايش باشد. از اين‏روست كه موعظه امام على (ع) در «همام» چنان اثرى مى‏گذارد، كه پس از شنيدن صفات متقين مدهوش گرديده و به لقاى خدا مى‏پيوندد.از ديدگاه قرآن‏كريم، انسان در سراسر عمر، به موعظه و پند و اندرز نيازمند است، چه نوجوان باشد چه عمر او زياد باشد. بنابراين قرآن موعظه لقمان به فرزند نوجوانش را چنين بيان مى‏كند: «پسرم! براى خدا شريكى مگير، زيرا شرك ستمى بزرگ است.»(34) همچنان كه موعظه خداوند به حضرت نوح را كه عمر طولانى داشت، نيز بيان مى‏كند.(35) 4- روش نصيحت و خيرخواهى‏ يكى از روشهاى مؤثر براى تربيت نفس كه قرآن بدان اشاره نموده است، روش «نصيحت و خيرخواهى» است. واژه «نصيحت» از ماده «نُصح» به معناى خلوص و بى‏غل و غش بودن است. «ناصح العسل» به معنى عسل خالص است و اين تعبير در مورد سخنانى كه از روى نهايت خلوص و خيرخواهى گفته مى‏شود به كار رفته است.نصيحت و خيرخواهى و ارشاد ارائه راه رشد و هدايت به سوى آن است. اين عمل از وظايف پيامبران الهى و ائمه معصوم (ع) و مطلوب اولياء دين به شمار مى‏رود.امام سجاد (ع) در فرازى از دعاى «مكارم الاخلاق» در مناجات خود با خداوند عرض مى‏كند: «وَاجْعَلْنى مِنْ أَهْلِ السَّدادِ وَ مِنْ أَدِلَّةِ الرَّشادِ؛ بارپروردگارا! مرا از ثابت قدمان و ملازمان حق و از راهنمايان به سوى رشد و فضايل اخلاقى قرار ده.»(36)و نيز در دعاى «افتتاح»، بنده سالك از خدا اين چنين طلب مى‏كند: «اَللَّهُمَّ اِنَّا نَرْغَبُ اِلَيْكَ فى دَوْلَةٍ كَريمَةٍ تُعِزُّ بِهَا الاسْلامَ وَ اَهْلَهُ وَ تُذِلُّ بِهَا النِّفاقَ وَ اَهْلَهُ وَتَجْعَلُنا فيها مِنَ الدُّعاةِ اِلى طاعَتِكَ وَ الْقادَةِ اِلى سَبيلِكَ...؛ پروردگارا! دولت كريمه‏اى كه اسلام و اهلش را به وسيله آن عزت بخشى و نفاق و منافقان را به خاك مذلت نشانى، از تو مى‏طلبيم، و در آن حكومت ما را از داعيان و هدايتگران به طاعت خويش و از پيشوايان دعوت‏كننده به راه خود قرار ده.»قرآن‏كريم انبيا و پيشوايان دينى را نصيحت كنندگان و خيرخواهان بشر معرفى مى‏نمايد كه در سوره «اعراف» قرآن‏كريم از چهار نفر آنها ياد مى‏نمايد: حضرت نوح (ع)؛ حضرت هود (ع)؛ حضرت صالح (ع)؛ حضرت شعيب (ع). حضرت نوح (ع) مى‏فرمايد: «ابلّغكم رسالات ربى و انصح لكم»(37) پيامهاى پروردگار را به شما مى‏رسانم و شما را نصيحت مى‏كنم.حضرت هود (ع) گويد: «ابلّغكم رسالات ربى و أنا لكم ناصح امين»(38) رسالت‏هاى پروردگارم را به شما ابلاغ مى‏كنم و خيرخواه امينى براى شما هستم.حضرت صالح (ع) گويد: «ياقوم لقد ابلغتكم رسالات ربى و نصحت لكم و لكن لا تحبّون الناصحين»(39) اى قوم! من رسالات پروردگارم را به شما ابلاغ كردم و براى شما خيرخواهى را انجام دادم، ولى شما خيرخواهان را دوست نداريد.حضرت شعيب (ع) گويد: «لقد ابلغتكم رسالات ربى و نصحت لكم»(40) من رسالات پروردگارم را به شما ابلاغ كردم و براى شما خيرخواهى نمودم.آرى، پيامبران الهى براى آگاهى و آشنايى بشر به وظايف خويش و تربيت اخلاقى آنان، از نصيحت و خيرخواهى به عنوان يك روش استفاده نموده‏اند.پيامبر گرامى اسلام (ص) انسانها را به نصيحت كردن يكديگر تشويق مى‏فرمايد: «انّ اعظم الناس منزلة عندالله يوم القيامة امشاهم فى ارضه بالنصيحة لخلقه»(41) بزرگترين مردم از لحاظ مرتبه نزد خدا در روز قيامت كسى است كه براى نصيحت خلق در زمين بيشتر سعى و تلاش نمايد.در روايتى از امام صادق (ع) نقل شده كه مى‏فرمايد: «يجب للمؤمن على المؤمن النصيحة له فى المشهد و المغيب»(42) بر مؤمن واجب است كه در حضور و غياب، خيرخواه مؤمن باشد و نيز مى‏فرمايد: «عليكم بالنّصح لله فى خلقه فلن تلقاه بعمل افضل منه»(43) بر شما باد به نصيحت كردن مخلوق براى رضاى الهى كه خدا را به عمل بهتر از آن ملاقات نكنى.هدف از ارشاد و نصيحت، ارتقاى سطح تربيت و فرهنگ و ترويج فضايل اخلاقى و تعظيم شعائر است. گرچه برخاسته از ترك واجب يا ارتكاب كار حرامى نباشد، يعنى لازم نيست تا از شخصى گناه يا ترك واجبى سر زند كه به خاطر جلوگيرى از آن اين كار واجب شود. بلكه بيشترين هدف از اين عمل، پيشگيرى و ايجاد مصونيت در جامعه، نسبت به جرم و سرپيچى از وظيفه، محسوب مى‏شود، و همين نيز تفاوت آن با امر به معروف و نهى از منكر است. و اين كارى است بس شريف كه هم شكر زبان است و هم زكات دانش.نكته‏اى كه تذكر آن ضرورى مى‏نمايد اين است كه برخى از مردم وقتى كار خطايى و يا عيبى را از كسى مشاهده مى‏كنند، در مقابل چشم ديگران آن را براى وى بازگو مى‏كنند و در جمع مردم به او تذكر مى‏دهند. اين شيوه، گذشته از اين كه آبروى او را برده و ساير افراد را كه ممكن است متوجه خطاى او نشده‏اند از عمل و رفتار او آگاه مى‏سازد و چنين امرى شايد از مصاديق اشاعه فحشاء هم محسوب شود نصيحت و تذكر را بى‏اثر ساخته و ممكن است موجب دشمنى و عداوت او نيز گردد. در حالى كه صرفنظر كردن از آن در آن هنگام و يادآورى آن در «پنهانى»، تأثير سخن را چندين برابر خواهد كرد، زيرا مربى با اين عمل، صداقت و دلسوزى خود را ثابت نموده و با جلب اعتماد او، به مقصود تربيتى خود نزديك مى‏شود.امام عسكرى (ع) مى‏فرمايند: «مَنْ وَعَظَ أَخاهُ سِرّاً، فَقَدْ زانَهُ وَ مَنْ وَعَظَهُ عَلانِيَةً، فَقَدْ شانَهُ»(44) هر كس برادر دينى خويش را در پنهانى پند و اندرز دهد، مايه زينت او شده و كسى كه او را در حضور ديگران اندرز دهد، مايه خوارى او شده است.اين نكته به ويژه در ارتباط والدين با فرزندان خود از اهميت بسزايى برخوردار است، زيرا پدر و مادر از هر كس بدين امر سزاوارترند كه در عين دلسوزى و مراقبت از حال فرزندان خود و هدايت و تذكر به موقع خطاهاى آنها، عيب‏پوش جوانان و نوجوانان خويش باشند و نقايص و خطاهاى آنان را، نزد هيچ جمعى برملا نكنند. 5 - وصيت به خير و حق‏ قرآن‏كريم، يكى از روشهاى مؤثر و مفيد در تربيت را مسئله «وصيت» دانسته است. وصّيت به عنوان يك روش تربيتى فقط در هنگام مرگ و آن هم براى تقسيم اموال و تعيين تكاليف به كار نمى‏رود، بلكه وصيت كه به معناى سفارش و خواستن بعضى از امور است، به صورت گسترده در شريعت اسلام براى بيان وظايف فردى و اجتماعى و رعايت مسايل اخلاقى به كار رفته است.قرآن‏كريم از حضرت عيسى (ع) نقل مى‏كند: «و اوصانى بالصلوة و الزكوة ما دمت حيّاً»(45) خداوند به من وصيت و سفارش كرد كه تا وقتى زنده هستم، نماز بخوانم و زكات بپردازم. خداوند به انسان سفارش مى‏كند كه «و وصّينا الانسان بوالديه حُسناً»(46) با پدر و مادر خود به خوبى رفتار كند، ولى اگر آنها فرزندان خود را وادار كنند كه: «لتشرك بى ما ليس لك به علم فلا تطعهما»(47) آنچه را كه نمى‏دانند شريك خدا قرار دهند، در اين صورت نبايد از آنان اطاعت كند.قرآن‏كريم مى‏فرمايد انسانها در قيامت در خسران و زيان هستند، مگر كسانى كه اهل ايمان و عمل صالح باشند و مردم را به حق و حقيقت و صبر و استقامت و فضايل اخلاقى و مكارم نفسانى توصيه كنند.(48)پيامبر اكرم (ص) بسيارى از مسايل تربيتى و اخلاقى را به صورت وصيت بيان داشته‏اند. وصيّت‏هاى آن حضرت به تفصيل در كتاب «مكارم الاخلاق» مرحوم طبرسى درج شده است. از جمله وصيّت‏هاى آن حضرت به امام على (ع) اين است كه چهار چيز را قبل از چهار چيز درياب: «شبابك قبل حرمك و صحتك قبل سقمك و غناك قبل فقرك و حياتك قبل مماتك» جوانى را قبل از پيرى؛ سلامتى را قبل از بيمارى؛ بى‏نيازى را قبل از فقر؛ زندگى را قبل از مرگ. 6- روش تفكر در طبيعت‏ در قرآن‏كريم بيش از 750 آيه اشاره به ظواهر طبيعت مى‏كند. ابعاد گوناگون جلوه‏ها و زيبايى‏هاي آن را يادآور مى‏شود. در اغلب اين آيات، ما را توصيه به مطالعه كتاب طبيعت و پندآموزى آن مى‏كند. بى‏گمان، هدف اين آيات، طرح علوم طبيعى و بيان قوانين آن نيست، هر چند به نكاتى اشاره دارد كه پس از قرنها اهميت و حساسيت آن شناخته شده و خبر از اين حقيقت مى‏دهد كه گوينده آن در اتصال به مبدأ الهى و آفريننده جهان است. آفريننده‏اى كه از همه چيز خبر دارد و با آگاهى آنها را پديد آورده و براى ما رام كرده است. قرآن كتاب هدايت است و منظور از ذكر اين شگفتى‏ها تدبر در موجودات طبيعى و توجه به نشانه‏هاي آن در اصل خلقت است. از اين‏رو در آيات مختلف به تدبّر و تفكّر در طبيعت دستور داده است. چه آنها كه به تفكّر در مجموعه خلقت امر كرده و چه آنها كه به انديشه در جزء جزء آن، مانند زنبورعسل، شتر، كوه‏ها و نهرها، درختان و ميوه‏ها، باران، آفتاب و ماه، خواب و غير آن فرمان داده است.(49)جهان آفرينش آنقدر حيرت‏انگيز و شگفت‏آور است كه بشر عادي هيچگاه نمى‏تواند مدّعى شود كه به تمامى اسرار آن واقف گشته است. و آنچه تاكنون بدان دست يافته، در برابر مجهولاتش همچون قطره‏اى در كنار اقيانوس بيكران است. بر اساس تعليم قرآن‏كريم، شماره موجودات الهى و اسرار آن، پايان‏ناپذير است.(50)جهان طبيعت دو چهره دارد، يكى ملك و ديگرى ملكوت. صورت ملك آن همين ظاهر طبيعت، و ملكوت عالم، باطن و حقيقت آن است. و به بيان ديگر، ملكوت جهان جنبه ربطى و وابستگى آن به مبدأ آفرينش است.تفكّر در طبيعت دو دستاورد مهم براى بشر به ارمغان دارد؛ يكى آنكه او را بر طبيعت تسخير بيشترى مى‏بخشد و در جهت بهره‏ورى زيادتر و قانونمندتر به او كمك مى‏كند و ديگر اين كه راه ورود به ملكوت عالم را به روى او باز مى‏كند.بسيارى از متفكّران در عمليّات فكرى و پژوهشى خود، تنها در همين محدوده مُلك مى‏مانند و وراى آن را جستجو نمى‏كنند و در نظر اين كسان، جهان طبيعت، جز همين ظاهر آن چيز ديگرى نيست.قرآن‏كريم درباره آنان مى‏فرمايد: «يعلمون ظاهراً من الحياة الدنيا و هم عن الآخرة هم غافلون»(51) آنان جز ظاهرى از زندگى دنيا نمى‏دانند و از وراى آن كه جهان آخرت است غافل‏اند.اينان در تحقيقات خود چنانچه بدان سوى ديگر نيز هدايت شوند، بدان پشت مى‏كنند و به حسابش نمى‏آورند.قرآن‏كريم درباره آنان مى‏فرمايد: «... و إن يروا سبيل الرّشد لايتخذوه سبيلا و ان يروا سبيل الغىِّ يتخذوه سبيلا ذالك بانّهم كذّبوا بآياتنا و كانوا عنها غافلين»(52) اگر راه رشد بر آنان عرضه شود دنبال نمى‏كنند و اگر طريق ضلالت به آنان ارائه شود مى‏پذيرند و اين بدان خاطر است كه نشانه‏ها و آيات ما را تكذيب كرده و از آن غافل‏اند.در حالى كه بر اساس آنچه از آيات قرآنى استفاده مى‏شود، تفكّر صحيح در پديده‏ها و موجودات دنياى طبيعت، به جهت ارتباط و پيوستگى عميق بين مُلك و ملكوت، انسان را به صورت قهرى به سوى عالم ملكوت هدايت مى‏كند. براى نمونه، قرآن‏كريم مى‏فرمايد: «الّذين يذكرون اللّه قياماً و قعوداً و يتفكرون فى خلق السموات و الارض ربّنا ما خلقت هذا باطلاً سبحانك فقنا عذاب النّار»(53) بر اساس آنچه از آيات قرآنى استفاده مى‏شود، تفكّر صحيح در پديده‏ها و موجودات دنياى طبيعت، به جهت ارتباط و پيوستگى عميق بين مُلك و ملكوت، انسان را به صورت قهرى به سوى عالم ملكوت هدايت مى‏كند.آنهايى كه چه در حال قيام و چه در حال نشستن به ياد خدايند و در آفرينش آسمانها و زمين مى‏انديشند مى‏گويند پروردگارا! باطل و بيهودگى در ساحت خلقتت راه ندارد. پاك و منزهى. ما را از عذاب جهنّم محافظت فرما!امام خمينى (ره) در اين زمينه مى‏گويند: «اگر تدبّر در آفرينش آسمانها و زمين نموده و به صنفهاى فرشتگان آسمانى و زمينى و صفها و طوايف سپاهيان «اللّه» ايمان آوردى ... حقيقت نفوذ مشيّت الهى و حتميّت آن و بسط احاطه آن براى تو مكشوف مى‏شود ...»(54) در روايتى از امام صادق (ع) آمده است: «أفضل العبادة إدمان التّفكر فى‏اللّه و فى قدرته» بافضيلت‏ترين عبادتها تداوم تفكّر و انديشه در صفات خدا و مظاهر قدرت او است.(55) 7- ياد مرگ و قيامت‏ قرآن‏كريم يكى از روشهاى مؤثر در تربيت را «ياد مرگ و قيامت» دنسته است. اين صحيفه آسمانى وقتى پيامبران الهى را به عظمت و بزرگى ياد مى‏كند، مى‏فرمايد: ياد قيامت و سراى آخرت بود كه آنها را به اين مرتبه والا و مقام و منزلت عالى انسانى رسانيد.«به خاطر بياور بندگان ما ابراهيم و اسحاق و يعقوب را صاحبان (دستهاى نيرومند) و (چشمان بينا) ما آنها را با خلوص ويژه‏اى خالص كرديم و آن يادآورى سراى آخرت بود و آنها نزد ما از برگزيدگان و نيكانند.»(56)قرآن‏كريم علت تباهى و سقوط افراد گنهكار را فراموشى قيامت و روز حساب دانسته و مى‏فرمايد: «كسانى كه از راه خداوند گمراه شوند عذاب شديدى به خاطر فراموش كردن روز حساب دارند.»(57)بى‏شك يكى از پندآموزترين و تكان دهنده‏ترين حوادث در زندگى بشرى «مرگ» است، كه توجّه بدان قلبهاى مستعدّ را از خواب غفلت بيدار كرده و كاخ آمال و آرزوهاى دروغين و خيالى شخص را بر سرش خراب مى‏كند و غرور و نخوت را از اعماق جان آدمى ريشه‏كن مى‏نمايد. ياد مرگ و قيامت در تربيت و تهذيب روح انسان تأثير فراوان دارد و در منابع روايى اسلام نيز بدان اشاره شده است.امام صادق (ع) مى‏فرمايد: «ذكر الموت يميت الشهوات فى النفس و يقلع منابت الغفلة و يقوّى القلب بمواعد اللّه و يرق الطبع و يكسر اعلام الهوى و يطفئ نار الحرص و يحقّر الدنيا»(58) ياد مرگ شهوات در نفس را مى‏ميراند و غفلت انسان را از بين مى‏برد و باعث قوت قلب انسان به وعده‏هاى الهى مى‏شود، طبيعت انسان را نرم و هوس را مى‏شكند و آتش حرص را خاموش و دنيا را در نظر انسان حقير مى‏كند.رسول اكرم (ص) مى‏فرمايد: «اكثروا ذكر هادم اللّذات»(59) زياد به ياد از بين برنده لذّتهاى مادى باشيد.امام على (ع) مى‏فرمايد: «اكثروا ذكر الموت تهوّن عليكم المصائب»(60) زياد به ياد مرگ باشيد تا مصيبتها و سختيهاى روزگار بر شما آسان شود.از پيامبر اكرم (ص) روايت شه كه فرمود: «برترين زهد در دنيا ياد مرگ است و برترين عبادت ياد مرگ است و برترين انديشه ياد مرگ است.»(61)و نيز فرمود: «زيرك ترين مردم كسى است كه بيش‏تر به ياد مرگ باشد.»(62)«هر كس زياد به ياد مرگ باشد، به اندك سرمايه دنيا راضى مى‏شود.»(63)«هر كس زياد به ياد مرگ باشد، خداوند او را دوست دارد.»(64)آموزه‏هاى اسلامى براى تهذيب روح بشر و تربيت وى، موضوع ياد مرگ و قيامت را در ابعاد مختلفى مطرح كرده‏اند كه به چند نمونه از آنها اشاره مى‏كنيم:1- در طهارت: در دعاى وضو مى‏خوانيم: خداوندا! صورت مرا سفيد گردان در روزى كه صورتها سياه خواهد بود. «اللّهم بيّض وجهى يوم تسودّ فيه الوجوه»2- در نماز: در نماز مى‏خوانيم: «مالك يوم الدين» از اين كه مسئله مالك و صاحب اختيار بودن خداوند در قيامت، در نماز مطرح شده، روشن مى‏شود كه انسان نمازگزار در نماز بايد به ياد قيامت باشد.3- در انفاق: «انما نطعمكم لوجه اللّه ... انا نخاف من ربّنا يوماً عبوساً قمطريراً»(65)4- در روزه: پيامبر اكرم (ص) مى‏فرمايد: «و اذكروا بجوعكم و عطشكم فيه جوع يوم القيامة و عطشه»(66) به وسيله گرسنگى و تشنگى روزه، از گرسنگى و تشنگى روز قيامت ياد كنيد.5 - در جهاد: قرآن‏كريم به كسانى كه به بهانه گرمى هوا به جهاد نمى‏رفتند مى‏فرمايد: «قل نار جهنم اشدّ حرّاً لو كانوا يفقهون»(67) اى پيامبر! به آنان بگو آتش دوزخ از اين هم گرمتر است، اگر مى‏دانستيد.6- مبارزه با طاغوت: قوم فرعون هنگامى كه ايمان آوردند و از فرعون برگشتند، فرعون آنان را به كشتن تهديد كرد آنها براى ادامه مبارزه با او موضوع قيامت را مطرح كردند: «انما تقضى هذه الحيوة الدنيا انّا الى ربّنا لمنقلبون.»(68)7- در حمام: امام صادق (ع) مى‏فرمايد: «نعم البيت الحمام يذكر فيه حرّ جهنم»(69) حمّام خوب خانه‏اى است، زيرا انسان گرما و حرارت جهنم را در آن به ياد مى‏آورد.8 - در كار و كسب: قرآن‏كريم، به كسانى كه كم فروش‏اند، مى‏فرمايد: «آيا اينها گمان نمى‏كنند كه در روز قيامت (براى محاسبه ) مبعوث نمى شوند.»(70)9- هنگام خواب: پيامبر اكرم (ص) فرمود: «اذا اويت الى فراشك فانظر ما كسبت فى يومك و اذكر انّك ميّت و انّ لك معادا»(71) هرگاه به رختخواب رفتى، فكر كن در روز چه كارى انجام دادى و مرگ و قيامت را يادآور.10- عيادت مريض؛ تشييع جنازه؛ زيارت قبور. پيامبر اكرم (ص) مى‏فرمايد: «عودوا المرضى و اتبعوا الجنائز يذكّركم الآخرة»(72) «فزوروا القبور تذكر الموت»(73) 8 - مراقبه و محاسبه يكى از روشهاى تربيت در قرآن‏كريم «مراقبه و محاسبه» است كه علماى اخلاق و ارباب معرفت درباره اين موضوع بسيار تأكيد و توصيه فراوان نموده‏اند.معناى «مراقبه و محاسبه» مرحوم نراقى در «جامع السعادات» مى‏نويسد: معناى «مراقبه» آن است كه هميشه ملاحظه كند ظاهر و باطن خود را تا اين كه اقدام به معاصى نكند و واجبات از او ترك نشود تا اين كه در هنگام محاسبه ملامت و ندامت متوجه او نشود. و معناى «محاسبه»، اين است: كه انسان در هر شبانه روز وقتى را معين كند كه به حساب نفس خويش برسد كه چه اعمالى را انجام داده و طاعتها و گناهانش را موازنه و سنجش نمايد و نفس خويش را سرزنش كند. اگر در طاعت الهى تقصير نموده يا مرتكب معصيت شده، و شكر نمايد خداوند را اگر واجبات را انجام داده و معصيتى از او صادر نشده و شكر زيادترى نمايد، اگر موفق به بعضى اعمال خير و مستحبى شده است.»(74)انسان بايد همواره در طول روز و تا هنگام استراحت شبانگاهى به كشيك نفس پرداخته و لحظه‏اى از آن غافل نباشد تا وسوسه‏هاى نفسانى و حالات شيطانى نتواند وى را از جاده حق و اعتدال خارج كرده و به سوى عمل و يا صفتى زشت سوق دهد و يا كار پسنديده را در نظرش به صورت ديگرى جلوه دهد و يا با تنبلى و كسالت او را از اقدام و ادامه بر انجام آن منصرف كند.اين قدم بسيار مهمى است كه در آغاز، سخت و دشوار است، ولى به تدريج از دشوارى آن كاسته و آسان خواهد شد.امام على (ع) مى‏فرمايد: «رحم اللّه عبداً راقب ذنبه و خاف ربّه»(75) خداوند رحمت كند بنده‏اى را كه مواظب نفس خويش باشد (گناه نكند) و از خداوند خود بترسد. فيض كاشانى(ره) مى‏فرمايد «مراقبت» دو قسم است:اول: مراقبت كسانى كه به پايه تقرب رسيده‏اند و از مقربين محسوب مى‏شوند؛ به اين است كه از عظمت و جلال خدا كاملاً مراقبت مى‏كنند و قلب را مستغرق جلال او مى‏دانند و از هيبت او شكسته حالند و نمى‏توانند به ديگرى توجه كنند و اين افراد كسانى‏اند كه به غير از خدا نظرى ندارند و خداوند كارهاى ديگر آنان را كفايت مى‏كند.دوم: مراقبت مردم پرهيزكار كه اصحاب يمين‏اند و آنها افرادى هستند كه كاملاً مى‏دانند خدا از ظاهر و باطنشان با خبر است و ملاحظه جلال و جمال او آنان را به وحشت نينداخته و دلهايشان به حد اعتدال باقى است و از هر عملى كه باعث رسوايى در عالم آخرت مى‏شود، از آن خوددارى مى‏نمايند.(76)اصولاً حسابرسى و تفتيش نسبت به حالات نفسانى و اعمال صادر شده از شخص در طول روز، از ضرورى‏ترين كارهاست كه بدون آن هيچ حركتى رو به سامان نخواهد رفت. انسان در محاسبه است كه نقاط ضعف و قوت خود را مى‏يابد و به مقدار توانايى خود در برخورد با موانع و غلبه بر عوامل بازدارنده از حركت به سوى هدف واقف مى‏گردد.امام على (ع) مى‏فرمايد: «لازم است انسان عاقل به حساب خود رسيدگى كند و تمام عيبها و زشتى‏هايى را كه دارد، نسبت به دين و رأى و اخلاق و ادب اين كه ثبت و ضبط كند و آنها را به ذهن خود بسپارد يا آن كه در صفحه كاغذى بنويسد و براى برطرف نمودن آنها فعاليت كند.»(77)امام رضا (ع) مى‏فرمايد: «ليس منّا من لم يحاسب نفسه فى كل يوم»(78) آن كس كه همه روزه به حساب خويشتن رسيدگى نكند از ما نيست. كنترل و اداره نفس، كار آسان و ساده‏اى نيست، بلكه به تدبير، بردبارى و تلاش د فراوان نياز دارد، مگر نفس امّاره به اين سادگى تسليم مى‏شود؟ و مگر به آسانى پاى ميز محاكمه و حسابرسى حاضر مى‏گردد؟ در اين كه چگونه به حساب خود بپردازيم، بايد گفت: يكى از راه‏هايى كه در حسابرسى نفس، مؤثر و مفيد است، اين است كه انسان به ياد محاسبه شديد و سخت قيامت بيفتد كه در آن هنگام از جن و انس حسابرسى دقيق مى‏كنند. قرآن‏كريم مى‏فرمايد: «سنفرغ لكم ايّه الثقلان»(79) به زودى به حساب شما مى‏پردازيم اى دو گروه انس و جن!امام على (ع) مى‏فرمايد: «حاسبوا انفسكم قبل ان تحاسبوا و زنوها قبل ان توازنوا»(80) قبل از آن كه در قيامت به حساب شما برسند، در دنيا به حساب خود بپردازيد و قبل از آن كه كارهاى شما رابسنجند، خود رابسنجيد.قرآن در آيات متعدد موضوع حسابرسى قيامت را مطرح نموده كه به جهت اختصار به چند مورد اشاره مى‏كنيم:1- «و ان تبدوا ما فى انفسكم او تخفوه يحاسبكم به اللّه»(81) اگر آنچه را در نفس داريد ظاهر سازيد يا مخفى كنيد، خدا شما را به آن حساب خواهد كرد.2- «و نضع الموازين القسط ليوم القيامة فلا تظلم نفس شيئاً و ان كان مثقال حبة من خردل اتينابها و كفى بنا حاسبين»(82) ميزانهاى عدالت را در قيامت برپا مى‏داريم، پس هيچ كس مورد ستم قرار نخواهد گرفت و اگر به مقدار يك مثقال از دانه خردل، عمل داشته باشد آن را براى حساب خواهيم آورد و خود ما براى حسابگرى كافى هستيم.3- «يومئذ الناس اشتاتاً ليروا اعمالهم فمن يعمل مثقال ذرّة خيراً يره و من يعمل مثقال ذرّة شراً يره»(83) در قيامت مردم دسته دسته خارج مى‏شوند تا اعمالشان را مشاهده كنند پس هر كسى ذرّه اى كار خير انجام داده باشد آن را خواهد ديد و هر كس ذرّه‏اى كار شر انجام داده باشد آن را مشاهده خواهد نمود.قرآن‏كريم براى تربيت بشر در مورد فراوانى مى‏فرمايد: خداوند رقيب و عالم به اعمال شما است: «همانا خداوند بر اعمال شما مراقب و حافظ و آگاه است.»(84)حضرت عيسى (ع) مى‏فرمايد: هنگامى كه مرا از ميانشان گرفتى تو خود مراقب آنها بودى. از آيات قرآن به استفاده مى‏شود كه همه اعمال و حركات و گفتار و حتى نفس كشيدنها و افكار و نيّات آدمى در نامه عملش ثبت وضبط مى‏گردد و براى حساب قيامت باقى مى‏ماند. ازاين‏رو، بر هر انسان مؤمن لازم است مواظب و مراقب نفس خويش باشد كه گناه نكند و فرائض الهى از او ترك نشود. قرآن‏كريم مى‏فرمايد: «و وضع الكتاب فترى المجرمين مشفقين مما فيه و يقولون يا ويلتنا ما لهذا الكتاب لايغادر صغيرة و لا كبيرة الّا احصاها و وجدوا ما عملوا حاضرا و لا يظلم ربك احدا»(85) و كتاب نهاده مى‏شود، پس مجرمين را مى‏بينى كه از آنچه در نامه عملشان به ثبت رسيده، ترسانند و مى‏گويند: اى واى اين كتاب چگونه هيچ امر كوچك و بزرگ را فرو نگذاشته، مگر آن كه آن را به شمار آورده است و همه اعمالشان را حاضر مى‏يابند و پروردگارت به هيچ كس ظلم نمى‏كند. «يوم تجد كل نفس ما عملت من خير محضراً و ما عملت من سوء تودلو انّ بينها و بينه امداً بعيداً»(86) روز قيامت هر كسى هر عمل خيرى را انجام داده، حاضر مى‏يابد و نيز هر عمل بدى را مرتكب شده حاضر مى‏يابد و آرزو مى‏كند كه بين او و عملش فاصله زيادى باشد. پى‏نوشت‏ها: - 1. سوره تحريم، آيه 11 و 12.2. سوره هود، آيه 46 - 42.3. سوره كهف، آيه 26 - 9.4. سوره اعراف، آيات، 113 و 120؛ سوره يونس، آيه 80 به بعد؛ سوره شعراء، آيه 38 - 46.5. سوره يوسف، آيات 21 - 56.6. سوره كهف، آيات 9 - 26.7. سوره ابراهيم، آيات 35 - 41، سوره حج، آيه 51،43،42،26،58 سوره شعراء، آيات 69 - 92؛ سوره صافات، آيات 83، 113.8. سوره ابراهيم، آيات 35 - 41، سوره حج، آيه 51،43،42،26،58 سوره شعراء، آيات 69 - 92؛ سوره صافات، آيات 83، 113.9. سوره اعراف، آيات 59 - 64 ؛ سوره يونس، آيات 71 - 73 ؛ سوره نوح، آيات 1- 27؛ سوره هود، آيات 2 - 49 ؛ سوره صافات، آيات 75 - 82.10. سوره نساء، آيه 163 ؛ سوره انعام، آيه 44 ؛ سوره انبياء، آيات 83 و 84 ؛ سوره ص، آيات 41 - 44.11.سوره سبأ، آيات 4 - 13 ؛ سوره ص، آيات، 17 - 26؛ سوره انيباء، آيات 78 - 80 ؛ سوره بقره، آيه 251.12. سوره انعام، آيه 90.13. سوره احزاب، آيه 21.14. سوره قلم، آيه 4.15. حاج شيخ عباس قمى، سفينة البحار، ج‏1، ص 410.16. سوره توبه، آيه 128.17. سوره فاطر، آيه 8.18. سوره كهف، آيه 6.19. سوره شعرا، آيه 3.20. نهج البلاغه، خطبه: 192.21. مفردات راغب اصفهانى، ص 48 ؛ تفسيرالميزان، ج 2، ص 127.22. سوره طه، آيه 2؛ سوره كهف، آيه 6، سوره شعراء، آيه 3، سوره نحل، آيه 82.23. زمخشرى، كشاف، ج‏1،ص 182.24. فخررازى، تفسيرالكبير، ج 6، ص 14.25. سوره بقره، آيه 213.26. سوره كهف، آيه 56.27. سوره نازعات، آيه 45.28. سوره يس، آيه 70. 29. سوره يونس، آيه 57.30. سوره بقره، آيه 66 ؛ سوره آل عمران، آيه 138؛ سوره مائده، آيه 46؛ سوره نور، آيه 34.31. سوره لقمان، آيه 13.32. سوره سبأ، آيه 46.33. استاد شهيد مطهرى، ده گفتار، ص 224.34. سوره لقمان، آيه 13.35. سوره هود.36. صحيفه سجاديه، دعاى‏20، مكارم الاخلاق.37. سوره اعراف، آيه 62.38. سوره اعراف، آيه 68.39. همان، آيه 93.40. همان.41. اصول كافى ، ج‏2، ص 258.42. فروع كافى، ج 3، ص 296 - 297.43. بحارالانوار، ج 74، ص 338.44. تحف العقول، ص 368.45. سوره مريم، آيه 31.46. سوره عنكبوت، آيه 8.47. همان.48. سوره عصر، آيه 2 - 3.49. سوره آل عمران، آيه 191؛ سوره رعد، آيه 3؛ سوره نحل، آيات 10 - 11 و 69 ؛ سوره غاشيه، آيات 17 - 20 ؛ سوره نبأ، آيه 6 - 16 .50. سوره لقمان، آيه 27 ؛ سوره كهف، آيه 109.51. سوره روم، آيه 7.52. سوره اعراف، آيه 146.53. سوره آل عمران، آيه 191.54. شرح دعاى سحر، ص 187.55. وسائل الشيعه، ج‏11، ابواب جهاد نفس، باب 5، ح 1 ص‏153.56. سوره ص،آيه 46.57. همان، آيه 26.58. بحارالانوار، ج‏6، ص 132- 133.59. همان.60. همان.61. همان، ص 137.62. همان، ص 135.63. همان، ص 136.64. همان، ج 16، ص 265.65. سوره انسان، آيه 10.66. بحارالانوار، ج 96، ص 356.67. سوره توبه، آيه 81.68. سوره طه، آيه 72.69. بحارالانوار، ج 73، ص 77.70. سوره مطففين، آيه 4.71. بحارالانوار، ج 76، ص 190.72. مستدرك، ج 1، ص 119.73. بحارالانوار، ج 22، ص 530.74. جامع السعادات ، ج‏3، ص 640.75. غررالحكم.76. حقايق، ص 304.77. بحارالانوار، ج 17، ص 116.78. اصول كافى ، ج‏2، ص 455.79. سوره الرحمن، آيه 26.80. غررالحكم، ص 385.81. سوره بقره، آيه 284.82. سوره انبياء، آيه 47.83. سوره زلزال، آيه 8.84. سوره نساء.85. سوره كهف، آيه 49.86. سوره آل عمران، آيه 30
جمعه 23/6/1386 - 2:58
دعا و زیارت
دانستنى‏هايى از قرآن‏يارى خدا ما را كافيست‏ «الذين قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لكم فاخشوهم فزادهم ايمانا وقالوا حسبنا الله ونعم الوكيل»(سوره آل عمران - آيه 173) مؤمنان به اين گونه‏اند كه اگر مردم (و منافقان) به آنان گفتند كه همانا مردم (دشمنان) صف آرائى كرده‏اند و گرد هم آمده‏اند (كه شما را از بين ببرند و نابودتان سازند) پس از ايشان بهراسيد (نه تنها نمى ترسند) بلكه ايمانشان افزوده مى‏شود و در پاسخ آنان مى‏گويند خدا ما را بس است و او بهترين پشتيبان ما است.اين آيه حكايت از يك جريان گذشته، در صدر اسلام دارد كه ابوسفيان مى‏خواست انتقام بگيرد پس نعيم بن مسعود اشجعى را فرستاد كه مسلمانان را از قريش بترساند و سپاهيان اسلام نه تنها نهراسيدند و نلرزيدند بلكه ايمانشان به خدا بيشتر شد و در پاسخ او همى گفتند: ما را خدا كافى است: " حسبنا الله " و او بهترين حامى است " و نعم الوكيل ". ولى به هر حال نمونه‏اى است از وضعيت مسلمانان در برابر دشمنان اسلام در هر زمان و مكان. و به ما اين درس رادهد كه حوادث و سختى ها ما را از پاى در نياورد و در برابر دشمن هرچند مسلح به جديدترين و نيرومندترين سلاحها باشد تسليم نشويم و به خداى خود اكتفا كنيم و او را به حق نيرومندتر بدانيم نه اينكه فقط به زبان آوريم ولى در عمل از دشمنان خود بترسيم و خداى را از ياد ببريم.مؤمن هميشه بايد در كشاكش زندگى همچو سنگ زيرين آسيا باشد، محكم و استوار، ثابت قدم و با قدرت، نه تنها خم به ابرو نياورد كه مقاومت كند، و در برابر تمام دشمنان خدا بى محابا بايستد و نترسد و نلرزد. امام صادق عليه‏السلام مى‏فرمايد:" إن المؤمن أشدّ من زبر الحديد. ان زبر الحديد اذا دخل النار تغير و ان المؤمن لو قتل ثم نشر ثم قتل لم يتغير قلبه " همانا مؤمن از پاره هاى آهن شديد تر و محكم تر است چرا كه پاره آهن در آتش نرم مى‏شود و تغيير حالت مى‏دهد ولى مؤمن اگر كشته شود و دوباره زنده شود و باز هم كشته شود هرگز تغيير نمى كند و قلبش محكم و پا برجا است.ضمنا از اينكه خداوند مى‏فرمايد كه در آن صورت ايمانشان زيادتر مى‏شود، معلوم مى شود كه هرچه دشمن بيشتر خود را آماده كند مؤمن سلحشورتر و جسورتر مى‏گردد و چون پا به كارزار گزارد بر ايمانش افزوده تر مى شود زيرا به خدا نزديكتر مى‏گردد و امدادهاى غيبى معنوى را با ديده قلب‏بيند و بصيرتش در عقيده‏اش بيشتر مى‏شود و قلبش در برابر نا ملايمات محكمتر مى‏شود، زيرا تا نبرد و جنگ نباشد انسان همچنان كسل و بى نشاط است ولى جنگ، ميدان آزمايش و صف آرائى ايمان و جدا شدن خوبان از بدان است. جنگ انسان را صيقلى و آبدار مى‏كند همانگونه كه طلاى ناب با آتش گداخته روشن تر و درخشنده ترگردد.از آن سوى معلوم مى‏شود كه ايمان مردم يكسان نيست. و اين امرى است قطعى.هرچند فخر رازى (شيخ المشككين) تشكيك و ترديد كرده و مى‏گويد اگر ايمان تصديق است كه يكى بيش نباشد ولى اشتباه مى‏كند كه ايمان فقط تصديق نيست بلكه تصديق است همراه با عمل. تازه اگر فقط تصديق هم باشد، آنگونه كه على عليه‏السلام حقايق را مى‏بيند و قدرت خدا را تصديق مى‏كند مانند خقيقت ديدن و تصديق ما است ؟ هرگز چنين نيست. على گويد: " لو كشف الغطاء ما ازددت يقينا " اگر پرده ها بالا رود بر يقينم افزوده نمى شود. آيا ما چنين هستيم ؟ آيا اعتقاد ما به غيب مانند اعتقاد اولياى خدا است ؟ اين چه سخن اشتباهى است.بنا بر اين ايمان قطعا قابل زياده و نقصان است چه اعمال اجزاء باشد يا شرايط و آثار و هرچه ايمان تقويت شود عمل برتر مى گردد زيرا ايمان، تصديق به تنهايى نيست بلكه تصديق است و عمل، باور است و اجرا، حقيقت است و پيكار.حسبنا الله و نعم الوكيل: چه قدر زيبا و پر معنى است اين سخن بزرگ. اگر كسى معتقد به خدا باشد و در عقيده‏اش راستگو باشد قطعا از هيچ قدرتى چه برونى و چه درونى نترسد زيرا تكيه گاهش آنقدر بلند است كه عنقا به آن راه نيابد و بشر به او دسترسى نداشته باشد. ابراهيم خليل عليه‏السلام آنگاه كه در ميان آتش انداخته شد تنها سخنش اين بود: حسبنا الله و نعم الوكيل. روح القدس با آن عظمتش نزد او مى آيد و مى‏پرسد: اگر درخواستى دارى ما در خدمت حاضريم.حضرت خليل الرحمن جواب مى‏دهد اگر هم داشته باشم از شما ندارم، خدا مرا كافى است.حقا كه خدا براى مؤمن كافى است: " أليس الله بكاف عبده " و مگر خدا براى بنده‏اش كافى نيست.و مى‏فرمايد: " و من يتوكل على الله فهو حسبه ان الله بالغ أمره " و اين تأكيد ديگرى است بر اينكه اگر كسى بر خدا توكل كند قطعا خدا او را كافى است و حاجتش را برآورده مى‏كند.. ولى ما كه خدا را نمى شناسيم و متأسفانه به آن قدرت لايزالى پى نمى‏بريم از اين سلاحهاى مادى مى‏ترسيم و از آنكه دشمنان در يك صف جمع شده‏اند و ما به ظاهر دست تنها هستيم مى‏هراسيم ولى اگر چشم بصيرت بين داشته باشيم در يك طرف همه دنيا و تمام تسليحات آنها را مى بينيم و در طرفى ديگر خدا را. آيا آن نيروها بيشتر و بالاتر است يا نيروى لا يزال الهى؟!پس آنكه ما را مى‏ترساند شيطان است و ما بايد هميشه از آن بيزار باشيم و به سوى رحمان روى آوريم. خداوند مى‏فرمايد:" انما ذلكم الشيطان يخوف أولياءه فلا تخافوهم و خافون ان كنتم مؤمنين " فقط و فقط شيطان است كه پيروان خود راترساند پس حتما از آنان نترسيد و اگر ايمان داريد (و راست مى‏گوئيد) از من بترسيد.ترس از خدا انسان را قوى و نيرومندسازد. و اگر قلبى از خدا خشيت داشت محال است از دنيائيان و ماديان و شياطين انسى و جنى بترسد. به اميد اينكه مردم سلحشور و استوار ايران همچنان در برابر دشمنان ظاهرى و باطنى با قدرت بايستند و با تكيه بر خداى خود به نيروى بى نهايت او وصل شوند و از هيچ قدرتى نهراسند و نلرزند كه خدا آنان را كافى است و خود دشمنان را نابود خواهد ساخت. ما بايد به وظيفه خويش عمل كنيد و أعدوا لهم ما استطعتم به همين معنا است مه هرچه‏توانيم بايد نيروهاى خود را آماده سازيم، بقيه‏اش را به او كه قدرت مطلق است واگذاريم و مطمئن باشيم كه ما به حول و قوه خدا پيروز و سرفرازيم آمين رب العالمين.
جمعه 23/6/1386 - 2:57
رمضان
تاملى در مسئله دعا شناخت انسان بدون شناخت جنبه‏هاى مختلف روحى او ممكن نخواهد بود و يكى از مهمترين و پيچيده‏ترين حالات روحى انسان كه هم در حوزه انسان شناسى و هم در حوزه حكمت و عرفان الهى بطور بسيار دقيق و گسترده‏اى مورد مطالعه و بررسى قرار مى‏گيرد وجود حالات عرفانى او و از آن جمله دعا و راز و نيازهاى او با خدايش است و همين حالت است كه مى‏توان آن را نقطه اتصال وجود آدمى با متافيزيك (ماوراء الطبيعه) دانست. زيرا دعا جدى‏ترين و پاك‏ترين و قوى‏ترين نحوه برقرارى ارتباط انسان با خالق حكيم و مهربانش است. فرق اساسى انسان نيز با موجودات ديگر در سه چيز است‏يكى تفكر متعالى و قدرتمند اوست و ديگرى اختيار و اراده او براى رسيدن به آرزوهاى گوناگونش و ديگرى عشقى همراه با معرفت‏به خداوند و يكى از تجليات اين عشق و شيفتگى دعا و مناجات و رازگوئى با خداوند است. با ذكر اين مطلب آشكار مى‏شود كه دعا علاوه بر اينكه در معارف الهى خصوصا در عرفان اسلامى از اهميت ويژه‏اى برخوردار است تا حدى كه عرفاء آن را يكى از ابواب كشف و شهود حقايق براى اولياء الهى دانسته‏اند همچنين در نزد طبقات ديگرى از انسانها هم داراى اهميت مخصوصى است و لذا در اين فرصت اندك و لزوم بحث از دعا ما به مهم‏ترين اصول و بنيادهاى آن اكتفاء نموده و مقاله را با ارائه مطالبى پيرامون تعريف دعا، عوامل و زمينه‏هاى توجه نمودن به دعا، اهميت دعا، فوايد دعا، و آداب دعا، به پايان مى‏رسانيم. تعريف دعا در فرهنگ اصطلاحات و تعريفات نفايس الفنون چنين آمده است كه «دعا طلب كردن حاجت است از بارى تعالى به تضرع و اخلاص و گاه بود كه غرض از دعا مجرد مدح و ثنا بود و بيشتر ادعيه خواص و اولياء كه از ما سوى الله اعراض نموده‏اند از اين قبيل تواند بود و جمعى گفتند دعا آن است كه مروى باشد از شارع به تصريح يا به تعريض و هر آنچه مروى نباشد آن را مناجاة خوانند و دعا هم به قول باشد و آن صريح بود چنانكه رب ارحم واعط و يا به تعريض چنانكه رب انى ضعيف و هم به فعل.» (1) دكتر آلكسيس كارل نيز بيان زيبايى در تعريف دعا دارد. وى مى‏گويد: نيايش اصولا كشش روح به سوى كانون غير مادى جهان است. به طور معمول نيايش عبارت است از تضرع و ناله مضطربانه و طلب يارى و استعانت و گاهى يك حالت كشف و شهود روشن و آرام درونى و مستمر و دور تر از اقليم همه محسوسات است. به عبارت ديگر مى‏توان گفت كه نيايش پرواز روح به سوى خداست و يا حالت پرستش عاشقانه‏اى نسبت‏به آن مبدئى است كه معجزه حيات از او سر زده است و بالاخره نيايش نمودار كوشش انسان است‏براى ارتباط با آن وجود نامرئى آفريدگار همه هستى عقل كل، قدرت مطلق، خير مطلق‏» (2) دعا توجه و سخن آگاهانه وجدى فطرت پاك انسانى با خالق دانا و مهربانش در تمامى حالات و بخصوص در تنهاترين و غريبانه‏ترين حالاتش است كه از سر آگاهى به جنبه‏هاى گوناگون نيازهاى خود و يا اعتراف به پليدى گناهان خود و اظهار توبه به درگاه او بوجود مى‏آيد و مى‏تواند شامل اظهار نيازها و يا مدح و ثناى او بوده باشد و اين حالتى عرفانى است كه به صورت مناجات و ذكر قلبى و يا زبانى در افراد آشكار مى‏شود. عوامل توجه به دعا در نظر اهل معرفت و عارفان حقيقى وجود خداوند به قدرى مقدس و محترم و داراى محبوبيت است كه او را با هيچ چيز نمى‏توان برابر دانست زيرا تمامى خيرات و زيبائى‏ها و نيز تمامى آنچه را كه آرزوهاى متعالى انسان و هر موجود ديگرى را بوجود مى‏آورد و محقق مى‏سازد از خداوند است. خداوند هم خلق كردنش حكيمانه و بى مانند است و هم محبتش بيكران و وصف ناپذير و روح نواز و هم تنبيه و ادب كردنش عين عدالت و محبت است. با اين وصف تمامى موجودات كه ساخته ست‏حكمت و محبت‏خداوند هستند تا زمانى كه موجود هستند و نيز تا زمانى كه از خود و فطرت حقيقى شان غافل نشده‏اند همواره رو به سوى آن كمال مطلق و زيبايى مطلق و خير مطلق دارند و به سوى او نيز در حركت‏خواهند بود. منتها در مسير زندگى علل و شرايطى مانع توجه و ارادت قلبى آنها به خالق شان مى‏شود كه با رفع اين موانع دوباره آن توجه و ارادت حقيقى موجود شده و ادامه مى‏يابد. استاد آيت الله جوادى آملى پيرامون اين مسئله گفته‏اند كه: «چيزى در جهان نيست كه به ياد حق و خداى سبحان نباشد اين انسان مى‏باشد كه گاهى غافل است و گاهى غير غافل‏» (3) استاد مرتضى مطهرى پيرامون علل توجه به خداوند گفته‏اند: «انسان در دو حال ممكن است‏خدا را بخواند يكى وقتى كه اسباب و علل از او منقطع شود و دچار سختى و اضطرار گردد و يكى وقتى كه روح خودش اوج بگيرد و خود خويشتن را از اسباب و علل منقطع كند در حال اضطرار و انقطاع اسباب انسان خود به خود بطرف خدا مى‏رود احتياج به دعوت ندارد و البته اين كمالى براى نفس انسان نيست كمال نفس در اين است كه خودش خود را منقطع سازد و اوج بگيرد.» (4) آن زمان كه آدمى به بلاها و سختى‏هاى بزرگ مبتلا مى‏شود و يا در زمانى كه مسئله مرگ كسى و يا كارگشائى و معجزه بزرگى در زندگى‏اش مطرح مى‏شود. همان موقع است كه اصل مهم خداجويى بوجود آمده و كم كم رشد مى‏كند. همچنين آدمى اگر مراحل وجود يافتن و سير تحولات زندگى خود را از آغاز تا زمان حاضر به دقت و با ديده بينا و منصف مورد مطالعه و بررسى قرار دهد به طور طبيعى توجه‏اش به خداوند و الطاف كريمانه او معطوف خواهد شد و اين خود مى‏تواند عامل بسيار قوى براى دعا و مناجات و ذكر الهى باشد. عامل مهم ديگر اين است كه روح انسان وقتى از اين عالم دنيا و حوادث آن خسته و دلتنگ شده باشد اگر ذره‏اى در دلش نور معرفت و ايمان الهى باشد خدايش را با زبان فقر و نيازمندى و شكر مى‏خواند. اهميت دعا اهميت نيايش را در اين كتاب مقدس آسمانى (قرآن كريم) مى‏توان از سه نظر استفاده كرد: 1- از آياتى كه خداى تعالى در آن بندگان مومن خود را ترغيب و تاكيد فرموده كه او را نيايش كنند. مانند اين آيات «اجابت مى‏نمايم دعاى نيايشگر را هرگاه مرا بخواند در هر حال و هر جا كه باشد (بقره 186)، بخوانيد پروردگار خود را با حالت زارى كه نشانه نياز است و در حال پنهانى كه دليل اخلاص (اعراف 53 و 54) بخوانيد مرا تا اجابت كنم شما را (مومن 62) 2- از آيات و قصه‏هاى برخى از پيامبران كه هرگاه نيازى داشته‏اند و يا به شدائدى گرفتار شده‏اند تنها مشكل گشاى آنان نيايش بوده است‏حضرت آدم(ع) پس از ترك اولى در مقام اعتراف به تقصير چنين استغاثه كرد اى پروردگار ما بر نفس‏هاى خود ستم كرديم اگر نيامرزى ما را بو بر ما رحم نياورى هر آينه از زيانكاران باشيم (اعراف 22) و حضرت نوح پس از صدها سال تحمل شدايد نجات خود را از چنگال قوم بى انصاف به وسيله دعا به دست آورد و نوحا اذنادى من قبل فاستجبناله (انبياء 76) 3- اهميت نيايش را مى‏توان از آياتى فهميد كه خود به صورت دعا آمده است... پروردگارا عطا فرما ما را در اين سراى توفيق بندگى و در آن سراى جزاى نيك و نگه دار ما را از عذاب دوزخ (بقره 197) (5) و نيز در بحار الانوار جلد 93 ص 291 چنين آمده است كه «بگو خداوند من، اگر دعاى شما نبود به شما اعتناء نمى‏كرد (6) و همچنين امام رضا(ع) از پيامبر نقل مى‏كند كه فرمودند «دعا سلاح مومن، ستون دين و روشنائى آسمانها و زمين است‏» (7) مرد شامى از امام على(ع) پرسيد كدام سخن به نزد خداوند بهتر و برتر است؟ امام(ع) پاسخ داد ذكر بسيار، تضرع به خدا و دعا (8) حضرت امام خمينى(ره) پيرامون اهميت دعا چنين فرموده‏اند كه: «همه خيرات و بركات از همان دعا خوانهاست‏حتى آنها كه به طور ضعيف دعا مى‏خوانند و ذكر الله مى‏گويند به همان اندازه كه طوطى وار در آنها تاثير كرده بهتر از آنهايى هستند كه ترك دعا كرده‏اند. نماز خوان ولو اينكه مرتبه نازله‏اى داشته باشد از نماز نخوان بهتر است آرى همين دعا خوانها و همين كسانى كه به ظواهر اسلام عمل مى‏كنند يا پرونده جنايت ندارند يا پرونده جنايتشان نسبت‏به ديگران كمتر است همين دعا خوان‏ها در نظم اين عالم دخالت دارند دعا را نبايد از بين اين جمعيت‏بيرون برد جوانهاى ما را نبايد از دعا منصرف كرد» (9) استاد مرتضى مطهرى(ره) نيز پيرامون اهميت دعا از ديدگاه اولياء الهى گويند «اولياء خدا هيچ چيزى را به اندازه دعا خوش نداشتند همه خواهش‏ها و آرزوهاى دل خود را با محبوب واقعى در ميان مى‏گذاشتند و بيش از آن اندازه كه به مطلوب‏هاى خود اهميت مى‏دادند بخود طلب و راز و نياز اهميت مى‏دادند، هيچ گونه احساس خستگى و ملامت نمى‏كردند.» (10) از ديدگاه اهل معرفت و عابدان حقيقى سر آمد تمامى زيبايى‏ها و خيرات همانا توجه و نجواى حقيقى با خداوند است آنان ياد و ذكر خداوند را جزو زيباترين و شريف‏ترين حالات در عالم هستى مى‏دانند. توجه و عشق به خداوند بزرگترين قدرت دهنده روح است و راز خستگى ناپذيرى و شكست ناپذيرى مردان بزرگ الهى نيز در همين نكته است كه روح آنان در حالت‏بالائى از شيفتگى و اميد و توكل و مناجات با خداوند قرار دارد آنها جسم خود را با يك تكه نان مشغول مى‏دارند و روح شان رهبر جسم شان شده است ولى هرگز روح شان را سرگرم دنيا پرستى‏ها و ظواهر دلفريب و گمراه كننده آن نمى‏كنند تا بتوانند به مقامات عاليه روحانى برسند و اندكى بيشتر لذت قرب و انس با خداوند را درك كنند. دنيا بدون ياد و ذكر خدا كفرستانى بزرگ خواهد بود كه زندگى در آن هر لحظه لحظه‏اش زندگى جهنمى است زيرا همان گونه كه موجودات به اتكاء به لطف الهى موجود شده‏اند همينطور هم زندگى مطلوب انسانها بدون توجه جدى و عملى به خداوند هرگز بوجود نخواهد آمد. دلهاى انسانها نيز همچون درختان بهار و زمستانى دارد بهار آنها عشق‏هاى پاك و سازنده و اميد به خداوند است و زمستان شان گناهان خود و غفلت از ياد خداوند و مبتلا شد به ظلم و جفا كارى‏هاى ديگران است. جدى‏ترين و پاك‏ترين حالاتش را آدمى فقط در مناجات و دعا با خداوند پيدا مى‏كند زيرا انسان به يقين مى‏داند كه نمى‏تواند چيزى را از او مخفى كند پس او همه افكار كوچك و بزرگش و زشت و زيبايش را به خوبى مى‏داند. و اين بدين علت نيز مى‏باشد كه آدمى خودش را در مقابل فهيم‏ترين و مهربان‏ترين موجودات احساس مى‏كند. دكتر آلكسيس كارل نيز بيان بسيار زيبايى پيرامون اهميت و لزوم دعا دارد. ايشان گويند «انسان هم چنانك به آب و اكسيژن نيازمند است‏بخدا نيز محتاج است احساسى عرفانى در رديف قدرت مكاشفه، احساس اخلاقى احساس جمال و نور عقل به شخصيت‏بشرى شكفتگى و انبساط پر معنا و كاملى مى‏بخشند ... روح نيمى‏اش عقل است و نيم ديگرش احساس ما بايد هم زيبايى دانش را دوست‏بداريم و هم زيبايى خدا را» (11) «اجتماعاتى كه احتياج به نيايش را در خود كشته‏اند معمولا از فساد و زوال مصون نخواهند بود. اين از آن جهت است كه متمدنين بى ايمان نيز همچون مردم ديندار وظيفه دارند كه به مسئله رشد همه فعاليت‏هاى باطنى و درونى خود كه لازمه يك وجود انسانى است دلبستگى پيدا كنند» (12) اين حقيقتى است‏بزرگ كه عقل گرائى و علم مدارى محض هرگز منجر به تكامل و سعادت انسانها نخواهند شد. بلكه توجه و شيفتگى و فداكارى در راه خداوند است كه زندگى و آخرت او را سر و سامان خواهد داد. زيرا كه عقل جز احتياط كارى‏هايش و توجيه و تفسيرهاى شخصى و منفعتى و بعضا غلط خود به چيز ديگرى توجه نمى‏كند ولى دل آگاه و بيدار همه چيزش را مخلصانه در راه خداوند و اوامر حكيمانه و بر حق او فدا مى‏كند و البته خداوند نيز دلى را كه اينگونه باشد به مهر و خير عظيم خودش واصل خواهد نمود. اصلا چگونه ممكن است‏به خداوند و اوامر او توجه نكنيم در حالى كه سراسر وجودمان آه نيازمندى‏اش به سوى آن خالق يكتا و مهربان همواره بلند است و نيز جز با عشق آگاهانه به خداوند و فراهم كردن توشه عبادات و طاعات و وفادارى در راهش با كدام جرئت و اميد مى‏توان به طرف او حركت كرد. اساسا هرگاه آدمى نسبت‏به وظايف و توجهات مهم زندگى خود چه مادى و چه معنوى غفلت ورزد به همان ميزان از چيزهاى باارزش و مفيد بسيارى محروم خواهد شد مثلا آن كسانى كه به تربيت فرزندان خود توجهى نداشته باشند بدون شك از داشتن فرزندان خوب و با ادب محروم خواهند شد. اگر اندكى بيشتر مطالعه و دقت كنيم ريشه همه نابسامانى‏ها و گرفتارى‏هاى زندگى فردى - اجتماعى خود را در ضعف توجه به معنويات الهى و ضعف در پرورش استعدادهاى مثبت روحى خود خواهيم يافت و البته براى بوجود آمدن اين ضعف‏ها و نقائص نيز علل بسيارى مى‏توان ذكر نمود كه شايسته است‏براى رفع آنها بطور جدى از طرف دانشمندان علوم انسانى و عالمان و مبلغين دينى و نيز مسئولين حكومتى در اين امر تدبيرات سودمندى در نظر گرفته شود و گام‏هاى مثبتى بر داشته شود. فوايد دعا دكتر آلكسيس كارل پيرامون اين حقيقت كه دعا داراى اثرات مثبت و سازنده‏اى است چنين گفته است «آنچه تا كنون بطور مطمئنى مى‏دانيم اين است كه نيايش ثمرات مخصوص و لمس شدنى بسيار ببار مى‏آورد نيايش هر چقدر به نظر عجيب بنمايد ما ناچاريم آن را همچون واقعيتى بنگريم كه هر چه بخواهد مى‏يابد و هر درى را كه بكوبد در برابرش گشوده مى‏شود.» (13) ايشان باز چنين گفته‏اند كه «حتى وقتى كه دعا تا سطح بسيار پائينى تنزل مى‏كند و به صورت بيان طوطى وار فرمول‏هاى معينى در مى‏آيد تمرينى براى پيدايش يك زمينه كاملا لازم روحى به شمار مى‏رود. و احساس عرفانى و احساس اخلاقى را همراه با هم تقويت مى‏كند در چهره كسانى كه به نيايش مى‏پردازند تا حدود تقريبا ثابتى حس وظيفه‏شناسى، كمى حسد و شرارت و تا اندازه‏اى حس نيكى و خير خواهى نسبت‏به ديگران خوانده مى‏شود. مسلم به نظر مى‏رسد كه در صورت تساوى قدرت مغزى و علمى ميان دو نفر سجايا و خصايص اخلاقى آنكه حتى به صورت بسيار معمولى و متوسطى نيايش مى‏كند تكامل يافته‏تر از آن ديگرى است نيايش هنگامى كه مدام و پرشور و حرارت است تاثيرش بهتر آشكار مى‏شود.» (14) حضرت امام خمينى(ره) در جواب به آن دسته از افراد كه مى‏گويند ادعيه انسان را از كار و سازندگى باز مى‏دارد و دعا خوانى امرى بى ثمر و بيهوده است. چنين گفته‏اند: دعا نقش سازندگى دارد آنهايى كه به خيال خودشان مردم را از دعا و ذكر پرهيز مى‏دهند تا مردم به دنيا بپردازند نمى‏دانند كه همين دعا آدم را مى‏سازد اقامه عدل را در دنيا همين انبيايى كردند كه اهل ذكر و فكر و دعا بودند قيام ضد ستمگرها را همين‏ها كردند همان حضرت حسين بن على(ع) كه دعاى روز عرفه‏اش را مى‏بينيد همين دعاها همين توجهات به خدا انسان را به مبداء غيبى متوجه مى‏كند كه اگر انسان درست‏بخواند اين توجه به مبداء موجب مى‏شود كه انسان علاقه‏اش به خود كم شود و نه تنها مانع فعاليت نمى‏شود، بلكه فعاليت هم مى‏آورد. فعاليتى كه براى خودش نيست‏براى بندگان خداست و مى‏فهمد كه فعاليت‏براى بندگان خدا خدمت‏به خداست. كسانى كه از كتب ادعيه انتقاد مى‏كنند، براى اين است كه جاهلند و نمى‏دانند كه اين كتب ادعيه چطور انسان مى‏سازد، نمى‏دانند اين دعاهايى كه از ائمه ما وارد شده است مثل مناجات شعبانيه، دعاى كميل، دعاى عرفه حضرت سيد الشهداء، دعاى سمات و ... چه جور انسان را درست مى‏كند همان كسى كه دعاى شعبانيه را مى‏خواند شمشير هم مى‏كشد و با كفار جنگ مى‏كند. دعا فعاليت و نور مى‏آورد. ادعيه انسان را از ظلمت نجات مى‏دهد وقتى از ظلمت رها گردد انسانى مى‏شود كه براى خدا كار مى‏كند براى خدا شمشير مى‏زند، براى خدا جنگ مى‏كند قيامش براى خداست نه اين كه ادعيه انسان را از كار باز خواهد داشت... همين كتابهاى ادعيه انسان را آدم مى‏سازد وقتى يك انسانى آدم شد و به همه مسائل اسلامى و انسانى عمل مى‏كند و براى خود يا زراعت مى‏كند يا تجارت و يا كار ديگر و براى خدا جنگ، همه جنگ‏هائى كه در مقابل كفار و ستمگرها شده از اصحاب توحيد و از اين دعا خوانها بوده است آنهايى كه در ركاب رسول خدا(ص) و در ركاب امير المؤمنين(ع) بودند اكثرا اهل دعا و عبادت زياد بودند.» (15) حضرت امام خمينى سپس سخن خود را چنين ادامه مى‏دهند كه «دعا اثر اقتصادى دارد آيا آنها كه اهل حديث و اهل ذكر و اهل دعا بوده‏اند به اين جامعه بيشتر خدمت كرده‏اند يا آنهائى كه اهل اينها نبوده و مى‏گفتند ما اهل قرآنيم؟! تمام اين خيرات و مبرات كه مى‏بينيد از اين مؤمنين است تمام اين موقوفات از اهل ذكر و اهل نماز است نه از غير اينها، در ميان اشراف و متمولين، سابق آنهائى كه نماز خوان بودند مدرسه و مريض خانه و امثال آن درست كردند اين يك مطلبى است كه نبايد از بين مردم بيرونش برد. بلكه بايد ترويجش كرد بايد مردم را وادار كرد به اينكه اين توجهات را به خدا داشته باشند. دعا اثر سياسى و تربيتى دارد قطع نظر از اثر دعا براى رسيدن انسان به كمال مطلق براى اداره كشور هم كمك مى‏كند براى كمك كردن يك وقت انسان مى‏رود. دزد را مى‏گيرد يك وقت دزدى نمى‏كند آنهائى كه اهل مسجد و دعا هستند اخلال نمى‏كنند اين خودش كمكى به جامعه است. آنهايى كه سر گردنه مى‏روند و آدم مى‏كشند اهل اين معانى نيستند اگر بودند اين جنايات را نمى‏كردند. تربيت جامعه به همين چيزهاست‏به همين ادعيه است كه از خدا و پيغمبر (صلى الله عليه و آله) و ائمه وارد شده است.» (16) آيت الله محمد تقى مدرسى نيز اثرات دعا را اينگونه بيان نموده‏اند: «ذكر: ذكر خداى متعال امرى است كه قرآن در بسيارى از آيات خود بر آن تاكيد مى‏ورزد. اى كسانى كه ايمان آورديد! خدا را بسيار ذكر كنيد. (41 احزاب) حكمت ذكر از آنجاست كه ذكر دانه دوستى خدا را در دل انسان مى‏كارد و به آن اكتفا نمى‏كند كه انسان خدا را فقط بشناسد بلكه بايد او را دوست‏بدارد و زمانى كه بنده به مرحله دوستى خدا رسيد و دلش را به محبت او آباد كرد طاعات داراى محتواى حقيقى خواهند شد و نيز طاعات به شكل طبيعى از اعضاء انسان جارى مى‏شود. همان گونه كه سيل از بلندى سپس دعا به درود فرستان به پيامبر و ذكر ثناى او و بيان صفات پسنديده و ستوده آن حضرت مى‏رسد اين كار ايمان تو را به پيامبر عميق‏تر از قبل مى‏كند. همچنين بر اهل بيت(ع) نيز در دعا ثنا و ستايش مى‏شود. عقايد: دعا عقايد را در قلب انسان تثبيت مى‏كند هر مسلمانى مؤمن شمرده نمى‏شود زيرا ايمان مرحله‏اى از اسلام به حساب مى‏آيد و قرآن شرطهائى براى آن قرار داده است. مؤمنان كسانى هستند كه هرگاه ذكر خدا شود دلهاى اينان بيمناك مى‏گردد. هرگاه آيات او بر آنان خوانده شود. ايمانشان مى‏افزايد و بر خداوند توكل مى‏كنند (انفال 12). تزكيه و پاكسازى نفس: دعا همچنين عامل تزكيه و تكامل آگاهى و نگرش انسان و اصلاح اهداف او در زندگى نيز هست هر انسانى در زندگى هدف‏هاى مشخصى دارد. خواه كوچك و خواه بزرگ چه خوب و چه بد و دعا در جهت تبديل آنها به بهترين و كاملترين اهداف مى‏كوشد يا به تعبير ديگر در جهت دگرگون ساختن چارچوب كلى زندگى انسان تلاش مى‏كند. اخلاص: دعا به پاكسازى نفس در جهت اصلاح اخلاق و آداب انسان بر مى‏خيزد بناى اخلاق بر اصلاح نفس و آرزوهاى انسان است. عمل صالح: دعا به طور خلاصه دعوت انسان است‏به اعمال صالح همچون نماز، روزه، حج، زكات، جهاد، امر به معروف و نهى از منكر، اصلاح ذات بين، انفاق و ...»#(17) دكتر آلكسيس كارل همچنين به اثرات طبى دعا اينگونه اشاره مى‏كند كه: «امروز نيز در جاهايى كه به نيايش مى‏پردازند از شفاهايى كه با تضرع و توسل به خدا و اولياء خدا نصيب شده است‏بسيار سخن به ميان مى‏آيد. اما وقتى كه مسئله شفا يافتن امراض مشكوك به طور خود به خودى و يا به كمك داروهاى معمولى پيش مى‏آيد بسيار مشكل است كه بدانيم عامل واقعى اين شفا چه بوده است. تنها در مواردى نتايج نيايش مى‏تواند مطمئنا به تحقق برسد كه همه راههاى درمانى غير عملى و يا مردود باشد. در اين خصوص سازمان «طبى لورد» خدمت‏بزرگى به علم كرده و واقعيت اينگونه شفاها را به اثبات رسانده است. نيايش گاهى تاثيرات شگفت آورى دارد. بيمارانى بوده‏اند كه تقريبا به طور آنى از دردهايى چون خوره، سرطان، و عفونت كليه و زخم‏هاى مزمن و سل ريوى و استخوانى پريتونئال شفا يافته‏اند. چگونگى اينگونه شفا يافتن‏ها تقريبا همواره يكسان است. يك درد بسيار شديد و بعد احساس شفا يافتن در چند دقيقه و حداكثر تا چند ساعت آثار بيمارى محو مى‏شود و جراحات و صدمات جسمى آن نيز التيام مى‏يابد. اين معجزه با چنان سرعتى سلامت را به بيمار باز مى‏دهد كه هرگز حتى امروز جراحان و نيز فيزيولوژيست‏ها در طول تجربيات‏شان مشاهده نكرده‏اند. براى اينكه اين پديده‏ها بروز كند نيازى نيست كه حتما خود بيمار نيايش كند اطفال كوچكى كه هنوز قدرت حرف زدن نداشته‏اند و همچنين مردم بى عقيده نيز در لورد شفا يافته‏اند ليكن در كنار آنها كسى نيايش كرده است. نيايشى كه به خاطر ديگرى انجام شود همواره اثر بخش تر است.» (18) در روايتى نيز امام كاظم (ع) به اين حقيقت اشاره مى‏كنند كه: «هر دردى دعايى دارد پس اگر دعا به بيمار الهام شد اجازه شفايش داده شده است‏» (19) آيت الله ميرزا جواد ملكى تبريزى كه خود جزو عابدان حقيقى و زاهدان بلند مرتبه است و در عرفان الهى داراى مقامات عاليه‏اى است‏يكى ديگر از فوايد دعا را گشوده شدن درهاى مكاشفه و مشاهده و تحصيل معارف و حقايق عاليه در نزد عارفين و عابدان حقيقى مى‏داند آنجا كه مى‏گويد «در بيشتر مردم قدر نعمت مناجات را نمى‏دانند مناجات شامل معارف بالائى است كه به جز اهلش كه همان اولياى خدا هستند و از طريق كشف و شهود به آن رسيده‏اند كسى از آن آگاهى ندارد. و رسيدن به اين معارف از راه مكاشفه از بهترين نعمت‏هاى آخرت است كه قابل مقايسه با هيچكدام از نعمت‏هاى دنيا نيست.» (20) ياد خداوند و مناجات با او يكى از بهترين وسايل انسان سازى است. عبادات و اطاعات خداوند و ديگر كارهاى نيك افراد همچون آب و غذا و گرما براى گياه است كه موجب شكوفا شدن و نشاط و در آخر ثمر دادن آن گياه مى‏شود. همچنين گل‏هاى زيباى معنويت در فصل بهار دل انگيز و روح پرور ذكر خداوند شكوفا مى‏شوند. وقتى كسى سعى كند رابطه آگاهانه و صميمى بين خود و خدايش ايجاد كند و در اين راه مشغول به خودشناسى و تهذيب نفس و كسب فضايل اخلاقى شود بدون شك خداوند او را قرين الطاف خاصه خود خواهد نمود و از طرق مختلف او را مورد حمايت و يارى قرار خواهد داد. آرى ياد خداوند كار گشاى قدرتمند مشكلات و خواسته‏هاى آدميان است البته به شرط آنكه خوب او را بشناسيم و به او وفادار باشيم و به خوبى اظهار بندگى كنيم. تنها در دعا است كه آدمى در خواست‏ها و پرسش‏هاى بزرگش را با خدايش مطرح مى‏كند كه در جاى ديگرى چنين امكانى و با اين همه عظمت وجود ندارد. يكى از فوايد بسيار بزرگ دعا و مناجات با خداوند اين است كه از آن براحتى مى‏توان براى اثبات وجود خداوند و يگانگى او و ديگر صفات كماليه او استفاده نمود زيرا طبق برهان فطرت آدمى در نيازمندترين و عارفانه‏ترين حالاتش توجه خود را بسوى وجود كامل و بلند مرتبه‏اى مى‏كند كه نيازهاى او را هر چند هم كه بزرگ و متعدد باشد مى تواند براحتى برآورده كند و بى شك چنين موجودى بايد حتما وجود داشته باشد. زيرا انسان هرگز به عدم محض و يا موجودى خيالى نمى‏تواند چنين توجهى عميق و راستين داشته باشد و نيز در چنين حالتى مخاطب سخنان و دعاى قلبى بسوى كدام موجود غير از خداوند متعال مى‏تواند باشد؟ يعنى حتما يك نيروى فهيم و قدرتمند و مهربان بايد باشد كه روح آدمى با همه خلوص خود به سوى او توجه كند و با او سخن بگويد زيرا فرد از آن جهت كه خود گوينده است نمى‏تواند علت و بهانه‏اى براى بيان كردن سخن‏ها و راز و نيازهاى خودش بوده باشد. لذا اين فرضيه كه ممكن است فرد براى خودش سخنى بگويد و راز و نيازى كند امرى بطلان پذير و نا صحيح است. همچنين از طريق اين دليل آشكار مى‏شود كه خداوند متعال يكى است زيرا آدمى در تمامى اين حالات فقط رو به سوى يك موجود كامل و غنى با لذات ازلى و ابدى مى‏كند و نه چندين موجود مفروض خدايى. و در اينجاست كه خداوند متعال با استجابت دعاها و بر آورده ساختن نيازهاى كوچك و بزرگ آدميان از طريق دعا اين برهان را نيز ثمر بخش نموده و از اين طريق صحت و اعتبار اين برهان را بخوبى تائيد نموده است. هنر فوق العاده بزرگ مردان الهى اين بود كه گر چه در اين دنيا سالهاى سال زندگى كردند و رنج‏هاى فراوانى را بر خود تحمل نمودند و ليكن هرگز خودشان را بنده دنيا نكردند و سر گرم فريب‏هاى دنيا و دنيا پرستان نشدند و لذا هم در علم و هم در عمل الگوى نيكان و مؤمنين قرار گرفتند و رسم و آئين‏الهى شان جاودانى شد. و اين همه بدليل اين بود كه در مكتب قرآن و اهل بيت(ع) و عرفان و ذكر و دعاى حقيقى پرورش يافته و تعليم گرفته بودند. و چه بسيار انسانهاى گرفتار و دردمندى بودند كه با آه و ناله مداوم خود در دعاهايشان و نيز توكل شان بر خداوند و اظهار نيازمنديشان به او. حاجاتشان بر آورده شد به گونه‏اى كه بعد از استجابت دعاى خود شيرنى اين توجه و لطف خداوند را در حق خودشان همواره آنها را به ياد و ذكر خداوند فرا مى‏خواند. آداب و شرايط دعا: آدمى وقتى خداوندش را شناخت و به او ايمان قلبى پيدا كرد و به عنوان مقدس‏ترين چيزها او را پذيرفت در نهانخانه قلبش نورى از عظمت وجود خداوند در جانش تابيده مى‏شود و همين امر موجب مى‏شود كه چه در مقام عبادات و مناجات و چه غير آن نسبت‏به خدايش حالت احترام و ادب خاصى پيدا كند و مى‏كوشد كه در مقام بندگى عباداتش را خالصانه‏تر انجام بدهد زيرا خداوند به ميزان صدق افراد و نيز كيفيت عمل آنها خيلى توجه دارد. بر وجه تمثيل چنين گوئيم كه لزوم رعايت ادب دعا و عبادات مثل اين است كه فردى كه از كسى چيزى را مى‏خواهد هر چند هم كه آن چيز كوچك بوده باشد. باز او در ابتدا سلام و احوال پرسى مى‏كند و با رفتارى مؤدبانه در برابر آن فرد قرار مى‏گيرد آنگاه خواهش خود را بيان مى‏كند. حالات خداوند متعالى كه بالاترين و مهمترين مقامات را دارد. البته رعايت ادب در محضر او لازم‏تر و واقعى‏تر از هر كس ديگرى بايد باشد البته اين حقيقت را نيز بايد در نظر داشت كه خداوند متعال از بندگانش نه فقط ادب ظاهرى بلكه ادب باطنى افراد را نيز مى‏خواهد مثلا علاوه بر اينكه بايد در ظاهر در برابر محضر خداوند با ادب باشيم در باطن خود نيز با مراقبت‏هايى كه انجام مى‏دهيم. مى‏كوشيم تا سخنى غير حق و غير ذكر نگوئيم و انگيزه‏هاى گناه آلود و شيطانى را به دل خود راه ندهيم. دعاى حقيقى تنها خدا را ياد كردن و اظهار نيازها به درگاه او نيست‏بلكه همراه با آن دعا كننده مى‏بايد بكوشد ادب محضر خداوند را نيز بجاى آورد و اين جز با وفادارى به شريعت او و عمل به خواسته‏هاى او به دست نمى‏آيد. آرى براستى كه معامله با خدا هر چند كه پرسودترين و پرخيرترين معاملات و تجارت‏هاست ولى در همان حال سخت‏ترين و دشوارترين معامله‏ها نيز هست كه دلى بس قوى و شجاع مى‏طلبد. عابدان حقيقى از سر معرفت و شوق حقيقى به خداوند است كه به او توجه مى‏كنند و نه از سر عادت و ظاهر سازى براى فريب و يا جلب منافع. اينها هرگز به زيادى عبادات و اطاعت‏شان نظر نداشته و تكيه نمى‏كنند بلكه فقط به لطف حق اميد دارند و فقط طالب انس و قرب الهى هستند. آيت الله ميرزا جواد ملكى تبريزى همچنين پيرامون لزوم رعايت آداب دعا چنين گفته‏اند: «دعا كننده بايد فرمايش امام صادق(ع) در مصباح الشريعه را بياد داشته باشد كه فرمودند ادب دعا را رعايت كرده و بنگر كه چه كسى را چگونه و براى چه مى‏خوانى؟ عظمت و بزرگى خداوند را باور داشته باش با ديده دل آگاهى او از باطن و اسرار و اعتقادات خود را ببين و راه نجات و هلاك خود را درياب مبادا چيزى از خدا بخواهى كه هلاكت تو در آن بوده ولى گمان دارى كه باعث نجات تو است زيرا خداوند متعال مى‏فرمايد و انسان با دعاى خير شر خود را مى‏خواهد و انسان شتابكار است. بينديش كه چه و چه مقدار و براى چه درخواست مى‏كنى.» (21) آيت الله ميرزا جواد ملكى تبريزى همچنين پيرامون اهميت رعايت آداب باطنى عبادات و لزوم كسب حقيقت عبادات چنين گفته‏اند. «چيزى كه براى همگان قابل رويت مى‏باشد اين است كه بيشتر مردم در عبادات و كارهاى آخرت و حتى در ايمان و اخلاق خود به شكل ظاهرى آن چسبيده ولى در امور دنيائى علاوه بر انجام دادن شكل ظاهرى براى به دست آوردن حقيقت و واقعيت آن دقت زيادى به خرج مى‏دهند مثلا بيشتر مردم فقط شكل نماز را بوجود آورده و براى تكميل ظاهر آن كوشش كرده ولى در پى بدست آوردن روح آن نيستند و مهمترين چيزى كه باعث از بين رفتن دين و آخرت انسان شده و او را بسوى دنيا كشيده و باعث‏حاكميت هواى نفس بر انسان مى‏شود همين مطلب است. (22) ايشان گويد «شرايط باطنى عبارت است از اين كه ايمان داشته باشد ضرر رسان و سود بخش فقط خداست و اين كه خدا عنايت داشته و خداوند بهتر و باقى‏تر است و اين كه هيچ خيرى نيست مگر با ولايت‏خدا و نزديك شدن و ديدار با او و هدف خود را هم منحصر در همين يا در آنچه كه بازگشتش به آن است نمايد تا جايى كه اين مؤمن هيچ لذتى از نعمت‏هاى خدا نبرد مگر از اين جهت كه اين نعمت از خدا است و حتى در نعمت‏ها چيزى نبيند جز اين كه اين نعمت‏ها از جانب خداوند است تا جائى كه نفس عقل و روح او از دنيا بريده و مشغول حمد و ثناى او شوند ادامه اين حال بسيار گرانبهاست كه بجز عده معدودى از اهل معرفت قادر نيستند اين حال را حفظ كنند.» (23) آيت الله ميرزا جواد ملكى تبريزى شرايط دعا را اينگونه بيان كرده‏اند: 1- «حضور قلب: با توجه به اين كه دعا عبارت است از خواستن و خواستن امرى باطنى است نتيجه مى‏گيريم كه دعاى بدون حضور قلب دعا نيست. 2- خضوع و فروتنى; 3- اميدوارى چون خواستن بدون اميدوارى تحقق نمى‏يابد اميدوارى نيز از شرايط دعاست. 4- شناخت‏خدا و اعتقاد به قدرت او و علم او به نياز زيرا اميدوارى كه يكى از شرايط دعا مى‏باشد در صورتى تحقق مى‏يابد كه دعا كننده خداوند را شناخته و علم و قدرت او نسبت‏به خواسته خود باور داشته باشد; 5- اميدوارى به خدا و قطع اميد از ديگران خداوند مى‏فرمايد و با اميد و آرزو و ترس او را بخوانيد; 6- پرهيز از گناه بويژه ستم مالى و آبرويى به مردم در حديث قدسى آمده است. دعا از تو اجابت از من زيرا دعايى از من پوشيده نمى‏ماند مگر دعوت حرام لقمه. (24) 7- گريستن روايت‏شده است‏بين بهشت و جهنم گردنه‏اى است كه كسى از آن عبور نمى‏كند مگر كسانى كه از ترس خدا خيلى گريه كرده باشند; 8- سپاس و ستايش خداوند... 9- ذكر نام‏هاى خدا كه مناسب دعايش مى‏باشد و نيز گفتن نعمت‏هاى خداوند و شكر آن بيان گناهان و آمرزش خواستن براى آنها. 10- درنگ و عجله نكردن و اصرار و پافشارى در دعا زيرا كه خداوند درخواست كننده لجوج را دوست دارد. و حداقل پافشارى اين است كه دعاى خود را 3 بار تكرار كرده و خواسته خود را 3 بار بگويد; 11- پنهان كردن دعا (25) زيرا هم فرمان خداوند را كه پنهانى دعا كنيد اجابت كرده و هم از آفت ريا دور مى‏ماند و روايت‏شده دعاى پنهانى برابر با 70 دعاى آشكار است; 12- شريك ساختن ديگران در دعا; 13- با ديگران دعا كردن دعا در جمع نيز باعث اجابت است; 14- تضرع در دعا به همراه قلب خاضع و بدن متواضع و بدون چاپلوسى; 15- صلوات فرستادن بر محمد(ص) و آل او نيز در اول و آخر دعا باعث اجابت است; 16- پاك دلى و روى آوردن با تمام وجود به خداوند. امر ديگرى كه باعث اجابت است توجه كردن بنده به مولاى بخشنده، مهربان و رحيم با قلب باطن و روح خود مى‏باشد نيز بايد دل خود را از غير خدا بخصوص افكار پستى كه باعث نجاست دل و كثيف شدن روح مى‏باشد مانند افكار حرام، مكروه بخصوص غم و غصه دنيا و ترس از ناگوارى‏ها و بدگمانى به خداوند متعال و بى اعتقادى به وعده‏هاى او پاك نمود; 17- دعا قبل از بلا چنين دعائى خيلى مؤثرتر از دعايى است كه پس از رسيدن بلا و سختى صورت مى‏گيرد. 18- شريك نمودن ديگران در دعا قبل از خود و براى آنان دعا كردن امر ديگرى كه در دعا مؤثر است اين است كه ديگران را در دعاى خود شريك نمايند ولى بهتر است قبل از خود براى آنان دعا كند. 19- بلند كردن كف دستها هنگام دعا. 20- در دست داشتن انگشترى عقيق يا فيروزه 21- صدقه دادن. 22- اوقات خاص از قبيل شب و روز جمعه، وقت نماز عشاء، آخر شب تا طلوع فجر بعد از نمازهاى واجب، 3 شب قدر در ماه رمضان، هنگام وزيدن بادها و باريدن باران، از بين رفتن سايه‏ها و ...; 23- مكان‏هاى خاص، انتخاب مكان‏هاى شريف; 24- حالات عالى مانند رقت قلب. 25- طهارت نماز و روزه.» (26) علاوه بر آنچه گفته شد تفكر در معانى دعاها و همچنين بدست آوردن فلسفه عبادات و فهم اسرار آن نيز واجب است زيرا هر نوع عبادت و پرستشى و بلكه هر نوع عمل نيكى مى‏بايد با جريانى از معرفت و حكمت همراه شود و گرنه ارزش آن همچون يك عمل جبرى و يا عملى كه فقط از روى عادت انجام مى‏شود.پائين خواهد آمد. براى استجابت دعا نيز علاوه بر رعايت آن آداب دعا. مى‏بايد همواره به اين دو نكته نيز توجه فراوان داشت اول اينكه صاحب حقى بوده باشيم مثل مظلومين و نه مثل ظالمين و ديگر اينكه بكوشيم همواره با كسب آبرو و عزت به محضر عبادت خداوند برويم همچنين از شكر خالصانه خداوند براى نعمت‏هاى عظيم مادى و معنوى اش و اظهار توبه و تصحيح اعمال نبايد غافل شد زيرا اينها نيز عوامل مؤثرى در استجابت دعا هستند. خداوند آنقدر مهربان و با محبت است كه اگر با ادب و سلوك الهى هر چه از او بخواهيم (البته اگر از روى حكمت و خير بوده باشد) او به ما خواهد داد ولى ما اغلب فقط به نعمت‏هاى مادى و نيازهايى كه فقط زندگى ما را سر و سامان مى‏دهند قناعت مى‏كنيم و سخت از نعمت‏ها و الطاف عظيم معنوى او غافل و بى‏توجه هستيم. در آخر از خداوند متعال چنين مى‏خواهيم كه ما را در فهم اسرار عبادات و دورى از دنيا طلبى‏هاى مذموم و ناپسند موفق بدارد و نيز به همراه آن مى‏خواهيم كه به ما شوق و همتى قوى براى انجام عبادات و اوامر حكيمانه‏اش ببخشد بگونه‏اى كه سختى و ناملايمات روزگار هرگز نتواند به آن آسيبى وارد كند همچنين استجابت دعاهاى خير مؤمنين و مؤمنات را از آن وجود سراسر رحمت و لطف و خير و زيبايى مطلق و بى پايان خواهانيم. الحمد لله رب العالمين. پى‏نوشت‏ ها 1- فرهنگ اصطلاحات و تعريفات نفايس الفنون، بهروز ثروتيان، ص 128، انتشارات مؤسسه تاريخ و فرهنگ ايران، 1352. 2- نيايش، آلكسيس كارل، محمد تقى شريعتى، ص 41، شركت‏سهامى انتشار، 1355 3- اسرار عبادات، عبد الله جوادى آملى، ص 89، انتشارات الزهراء، 1374. 4- بيست گفتار، مرتضى مطهرى، ص 289، انتشارات صدرا، 1358. 5- آئين نيايش، ابراهيم غفارى، صفحات 11 و 14، آستان قدس رضوى: 1373. 6- دعا پرواز روح و راه زندگى، محمد تقى مدرسى، مصطفى كمال‏نژاد، ص 53، مؤسسه مطلع الفجر، 1371. 7- همانجا ،ص 37 8- همانجا، ص 50 9- آئين نيايش، ابراهيم غفارى، صص 23 و 24 10- بيست گفتار، مرتضى مطهرى(ره)، ص 286. 11- نيايش، آلكسيس كارل، محمد تقى شريعتى، ص 67. 12- همانجا، ص 57 13- همانجا، ص 66. 14- همانجا، صص 60 و 61 15- آئين نيايش، ابراهيم غفارى، صص 22 و 23. 16- همانجا، ص 24. 17- دعا پرواز روح و راه زندگى، محمد تقى مدرسى، مصطفى كمال‏نژاد، صفحات 81 تا 85 18- نيايش، آلكسيس كارل، محمد تقى شريعتى، صفحات 63 تا 65 19- دعا پرواز روح و راه زندگى، محمد تقى مدرسى، مصطفى كمال نژاد، صص 57 و 58 20- المراقبات، ميرزا جواد ملكى تبريزى(ره)، ابراهيم محدث، ص 168، انتشارات اخلاق، 1375. 21- المراقبات، ميرزا جواد ملكى تبريزى(ره) ابراهيم محدث، ص 450. 22- همانجا، صص538 و 539 23- همانجا، صص 257 و 258 34- خداوند آنقدر آگاه و شنوا و لطيف است كه هر نوع دعائى را هر كجا كه باشد و هر چقدر كه آرام و آرام نيز گفته شود بطور دقيق آن را مى‏شنود پس هر چقدر از درونمان خدا را آرام صدا بزنيم خدا باز آن را خواهد شنيد پس فقط بايد كوشيد كه قابليت و زمينه براى استجابت دعاهايمان را بدست آوريم. 25- رفتار انسانها در تنهائى‏هايشان بسيار مختلف و بلكه عجيب است‏يكى در تنهائى‏هايش فقط به افكار پست و شيطانى‏اش عمل مى‏كند و ديگرى در تنهائى‏ها وقتش را به بطالت مى‏گذراند و ديگرى در تنهائى‏هايش خدا را مى‏خواند و دائم در فكر پرورش استعدادهاى روحى مثبت‏خود است. 26- همانجا، صص 231 تا 257. رمضان، تجلى معبود (ره توشه راهيان نور)ص 101 جمعى از نويسندگان
جمعه 23/6/1386 - 2:55
رمضان
آداب و شرايط دعا: آدمى وقتى خداوندش را شناخت و به او ايمان قلبى پيدا كرد و به عنوان مقدس‏ترين چيزها او را پذيرفت در نهانخانه قلبش نورى از عظمت وجود خداوند در جانش تابيده مى‏شود و همين امر موجب مى‏شود كه چه در مقام عبادات و مناجات و چه غير آن نسبت‏به خدايش حالت احترام و ادب خاصى پيدا كند و مى‏كوشد كه در مقام بندگى عباداتش را خالصانه‏تر انجام بدهد زيرا خداوند به ميزان صدق افراد و نيز كيفيت عمل آنها خيلى توجه دارد. بر وجه تمثيل چنين گوئيم كه لزوم رعايت ادب دعا و عبادات مثل اين است كه فردى كه از كسى چيزى را مى‏خواهد هر چند هم كه آن چيز كوچك بوده باشد. باز او در ابتدا سلام و احوال پرسى مى‏كند و با رفتارى مؤدبانه در برابر آن فرد قرار مى‏گيرد آنگاه خواهش خود را بيان مى‏كند. حالات خداوند متعالى كه بالاترين و مهمترين مقامات را دارد. البته رعايت ادب در محضر او لازم‏تر و واقعى‏تر از هر كس ديگرى بايد باشد البته اين حقيقت را نيز بايد در نظر داشت كه خداوند متعال از بندگانش نه فقط ادب ظاهرى بلكه ادب باطنى افراد را نيز مى‏خواهد مثلا علاوه بر اينكه بايد در ظاهر در برابر محضر خداوند با ادب باشيم در باطن خود نيز با مراقبت‏هايى كه انجام مى‏دهيم. مى‏كوشيم تا سخنى غير حق و غير ذكر نگوئيم و انگيزه‏هاى گناه آلود و شيطانى را به دل خود راه ندهيم. دعاى حقيقى تنها خدا را ياد كردن و اظهار نيازها به درگاه او نيست‏بلكه همراه با آن دعا كننده مى‏بايد بكوشد ادب محضر خداوند را نيز بجاى آورد و اين جز با وفادارى به شريعت او و عمل به خواسته‏هاى او به دست نمى‏آيد. آرى براستى كه معامله با خدا هر چند كه پرسودترين و پرخيرترين معاملات و تجارت‏هاست ولى در همان حال سخت‏ترين و دشوارترين معامله‏ها نيز هست كه دلى بس قوى و شجاع مى‏طلبد. عابدان حقيقى از سر معرفت و شوق حقيقى به خداوند است كه به او توجه مى‏كنند و نه از سر عادت و ظاهر سازى براى فريب و يا جلب منافع. اينها هرگز به زيادى عبادات و اطاعت‏شان نظر نداشته و تكيه نمى‏كنند بلكه فقط به لطف حق اميد دارند و فقط طالب انس و قرب الهى هستند. آيت الله ميرزا جواد ملكى تبريزى همچنين پيرامون لزوم رعايت آداب دعا چنين گفته‏اند: «دعا كننده بايد فرمايش امام صادق(ع) در مصباح الشريعه را بياد داشته باشد كه فرمودند ادب دعا را رعايت كرده و بنگر كه چه كسى را چگونه و براى چه مى‏خوانى؟ عظمت و بزرگى خداوند را باور داشته باش با ديده دل آگاهى او از باطن و اسرار و اعتقادات خود را ببين و راه نجات و هلاك خود را درياب مبادا چيزى از خدا بخواهى كه هلاكت تو در آن بوده ولى گمان دارى كه باعث نجات تو است زيرا خداوند متعال مى‏فرمايد و انسان با دعاى خير شر خود را مى‏خواهد و انسان شتابكار است. بينديش كه چه و چه مقدار و براى چه درخواست مى‏كنى.» (21) آيت الله ميرزا جواد ملكى تبريزى همچنين پيرامون اهميت رعايت آداب باطنى عبادات و لزوم كسب حقيقت عبادات چنين گفته‏اند. «چيزى كه براى همگان قابل رويت مى‏باشد اين است كه بيشتر مردم در عبادات و كارهاى آخرت و حتى در ايمان و اخلاق خود به شكل ظاهرى آن چسبيده ولى در امور دنيائى علاوه بر انجام دادن شكل ظاهرى براى به دست آوردن حقيقت و واقعيت آن دقت زيادى به خرج مى‏دهند مثلا بيشتر مردم فقط شكل نماز را بوجود آورده و براى تكميل ظاهر آن كوشش كرده ولى در پى بدست آوردن روح آن نيستند و مهمترين چيزى كه باعث از بين رفتن دين و آخرت انسان شده و او را بسوى دنيا كشيده و باعث‏حاكميت هواى نفس بر انسان مى‏شود همين مطلب است. (22) ايشان گويد «شرايط باطنى عبارت است از اين كه ايمان داشته باشد ضرر رسان و سود بخش فقط خداست و اين كه خدا عنايت داشته و خداوند بهتر و باقى‏تر است و اين كه هيچ خيرى نيست مگر با ولايت‏خدا و نزديك شدن و ديدار با او و هدف خود را هم منحصر در همين يا در آنچه كه بازگشتش به آن است نمايد تا جايى كه اين مؤمن هيچ لذتى از نعمت‏هاى خدا نبرد مگر از اين جهت كه اين نعمت از خدا است و حتى در نعمت‏ها چيزى نبيند جز اين كه اين نعمت‏ها از جانب خداوند است تا جائى كه نفس عقل و روح او از دنيا بريده و مشغول حمد و ثناى او شوند ادامه اين حال بسيار گرانبهاست كه بجز عده معدودى از اهل معرفت قادر نيستند اين حال را حفظ كنند.» (23) آيت الله ميرزا جواد ملكى تبريزى شرايط دعا را اينگونه بيان كرده‏اند: 1- «حضور قلب: با توجه به اين كه دعا عبارت است از خواستن و خواستن امرى باطنى است نتيجه مى‏گيريم كه دعاى بدون حضور قلب دعا نيست. 2- خضوع و فروتنى; 3- اميدوارى چون خواستن بدون اميدوارى تحقق نمى‏يابد اميدوارى نيز از شرايط دعاست. 4- شناخت‏خدا و اعتقاد به قدرت او و علم او به نياز زيرا اميدوارى كه يكى از شرايط دعا مى‏باشد در صورتى تحقق مى‏يابد كه دعا كننده خداوند را شناخته و علم و قدرت او نسبت‏به خواسته خود باور داشته باشد; 5- اميدوارى به خدا و قطع اميد از ديگران خداوند مى‏فرمايد و با اميد و آرزو و ترس او را بخوانيد; 6- پرهيز از گناه بويژه ستم مالى و آبرويى به مردم در حديث قدسى آمده است. دعا از تو اجابت از من زيرا دعايى از من پوشيده نمى‏ماند مگر دعوت حرام لقمه. (24) 7- گريستن روايت‏شده است‏بين بهشت و جهنم گردنه‏اى است كه كسى از آن عبور نمى‏كند مگر كسانى كه از ترس خدا خيلى گريه كرده باشند; 8- سپاس و ستايش خداوند... 9- ذكر نام‏هاى خدا كه مناسب دعايش مى‏باشد و نيز گفتن نعمت‏هاى خداوند و شكر آن بيان گناهان و آمرزش خواستن براى آنها. 10- درنگ و عجله نكردن و اصرار و پافشارى در دعا زيرا كه خداوند درخواست كننده لجوج را دوست دارد. و حداقل پافشارى اين است كه دعاى خود را 3 بار تكرار كرده و خواسته خود را 3 بار بگويد; 11- پنهان كردن دعا (25) زيرا هم فرمان خداوند را كه پنهانى دعا كنيد اجابت كرده و هم از آفت ريا دور مى‏ماند و روايت‏شده دعاى پنهانى برابر با 70 دعاى آشكار است; 12- شريك ساختن ديگران در دعا; 13- با ديگران دعا كردن دعا در جمع نيز باعث اجابت است; 14- تضرع در دعا به همراه قلب خاضع و بدن متواضع و بدون چاپلوسى; 15- صلوات فرستادن بر محمد(ص) و آل او نيز در اول و آخر دعا باعث اجابت است; 16- پاك دلى و روى آوردن با تمام وجود به خداوند. امر ديگرى كه باعث اجابت است توجه كردن بنده به مولاى بخشنده، مهربان و رحيم با قلب باطن و روح خود مى‏باشد نيز بايد دل خود را از غير خدا بخصوص افكار پستى كه باعث نجاست دل و كثيف شدن روح مى‏باشد مانند افكار حرام، مكروه بخصوص غم و غصه دنيا و ترس از ناگوارى‏ها و بدگمانى به خداوند متعال و بى اعتقادى به وعده‏هاى او پاك نمود; 17- دعا قبل از بلا چنين دعائى خيلى مؤثرتر از دعايى است كه پس از رسيدن بلا و سختى صورت مى‏گيرد. 18- شريك نمودن ديگران در دعا قبل از خود و براى آنان دعا كردن امر ديگرى كه در دعا مؤثر است اين است كه ديگران را در دعاى خود شريك نمايند ولى بهتر است قبل از خود براى آنان دعا كند. 19- بلند كردن كف دستها هنگام دعا. 20- در دست داشتن انگشترى عقيق يا فيروزه 21- صدقه دادن. 22- اوقات خاص از قبيل شب و روز جمعه، وقت نماز عشاء، آخر شب تا طلوع فجر بعد از نمازهاى واجب، 3 شب قدر در ماه رمضان، هنگام وزيدن بادها و باريدن باران، از بين رفتن سايه‏ها و ...; 23- مكان‏هاى خاص، انتخاب مكان‏هاى شريف; 24- حالات عالى مانند رقت قلب. 25- طهارت نماز و روزه.» (26) علاوه بر آنچه گفته شد تفكر در معانى دعاها و همچنين بدست آوردن فلسفه عبادات و فهم اسرار آن نيز واجب است زيرا هر نوع عبادت و پرستشى و بلكه هر نوع عمل نيكى مى‏بايد با جريانى از معرفت و حكمت همراه شود و گرنه ارزش آن همچون يك عمل جبرى و يا عملى كه فقط از روى عادت انجام مى‏شود.پائين خواهد آمد. براى استجابت دعا نيز علاوه بر رعايت آن آداب دعا. مى‏بايد همواره به اين دو نكته نيز توجه فراوان داشت اول اينكه صاحب حقى بوده باشيم مثل مظلومين و نه مثل ظالمين و ديگر اينكه بكوشيم همواره با كسب آبرو و عزت به محضر عبادت خداوند برويم همچنين از شكر خالصانه خداوند براى نعمت‏هاى عظيم مادى و معنوى اش و اظهار توبه و تصحيح اعمال نبايد غافل شد زيرا اينها نيز عوامل مؤثرى در استجابت دعا هستند. خداوند آنقدر مهربان و با محبت است كه اگر با ادب و سلوك الهى هر چه از او بخواهيم (البته اگر از روى حكمت و خير بوده باشد) او به ما خواهد داد ولى ما اغلب فقط به نعمت‏هاى مادى و نيازهايى كه فقط زندگى ما را سر و سامان مى‏دهند قناعت مى‏كنيم و سخت از نعمت‏ها و الطاف عظيم معنوى او غافل و بى‏توجه هستيم. در آخر از خداوند متعال چنين مى‏خواهيم كه ما را در فهم اسرار عبادات و دورى از دنيا طلبى‏هاى مذموم و ناپسند موفق بدارد و نيز به همراه آن مى‏خواهيم كه به ما شوق و همتى قوى براى انجام عبادات و اوامر حكيمانه‏اش ببخشد بگونه‏اى كه سختى و ناملايمات روزگار هرگز نتواند به آن آسيبى وارد كند همچنين استجابت دعاهاى خير مؤمنين و مؤمنات را از آن وجود سراسر رحمت و لطف و خير و زيبايى مطلق و بى پايان خواهانيم. الحمد لله رب العالمين. پى‏نوشت‏ ها 1- فرهنگ اصطلاحات و تعريفات نفايس الفنون، بهروز ثروتيان، ص 128، انتشارات مؤسسه تاريخ و فرهنگ ايران، 1352. 2- نيايش، آلكسيس كارل، محمد تقى شريعتى، ص 41، شركت‏سهامى انتشار، 1355 3- اسرار عبادات، عبد الله جوادى آملى، ص 89، انتشارات الزهراء، 1374. 4- بيست گفتار، مرتضى مطهرى، ص 289، انتشارات صدرا، 1358. 5- آئين نيايش، ابراهيم غفارى، صفحات 11 و 14، آستان قدس رضوى: 1373. 6- دعا پرواز روح و راه زندگى، محمد تقى مدرسى، مصطفى كمال‏نژاد، ص 53، مؤسسه مطلع الفجر، 1371. 7- همانجا ،ص 37 8- همانجا، ص 50 9- آئين نيايش، ابراهيم غفارى، صص 23 و 24 10- بيست گفتار، مرتضى مطهرى(ره)، ص 286. 11- نيايش، آلكسيس كارل، محمد تقى شريعتى، ص 67. 12- همانجا، ص 57 13- همانجا، ص 66. 14- همانجا، صص 60 و 61 15- آئين نيايش، ابراهيم غفارى، صص 22 و 23. 16- همانجا، ص 24. 17- دعا پرواز روح و راه زندگى، محمد تقى مدرسى، مصطفى كمال‏نژاد، صفحات 81 تا 85 18- نيايش، آلكسيس كارل، محمد تقى شريعتى، صفحات 63 تا 65 19- دعا پرواز روح و راه زندگى، محمد تقى مدرسى، مصطفى كمال نژاد، صص 57 و 58 20- المراقبات، ميرزا جواد ملكى تبريزى(ره)، ابراهيم محدث، ص 168، انتشارات اخلاق، 1375. 21- المراقبات، ميرزا جواد ملكى تبريزى(ره) ابراهيم محدث، ص 450. 22- همانجا، صص538 و 539 23- همانجا، صص 257 و 258 34- خداوند آنقدر آگاه و شنوا و لطيف است كه هر نوع دعائى را هر كجا كه باشد و هر چقدر كه آرام و آرام نيز گفته شود بطور دقيق آن را مى‏شنود پس هر چقدر از درونمان خدا را آرام صدا بزنيم خدا باز آن را خواهد شنيد پس فقط بايد كوشيد كه قابليت و زمينه براى استجابت دعاهايمان را بدست آوريم. 25- رفتار انسانها در تنهائى‏هايشان بسيار مختلف و بلكه عجيب است‏يكى در تنهائى‏هايش فقط به افكار پست و شيطانى‏اش عمل مى‏كند و ديگرى در تنهائى‏ها وقتش را به بطالت مى‏گذراند و ديگرى در تنهائى‏هايش خدا را مى‏خواند و دائم در فكر پرورش استعدادهاى روحى مثبت‏خود است. 26- همانجا، صص 231 تا 257. رمضان، تجلى معبود (ره توشه راهيان نور)ص 101 جمعى از نويسندگان
جمعه 23/6/1386 - 2:54
رمضان
فوايد دعا دكتر آلكسيس كارل پيرامون اين حقيقت كه دعا داراى اثرات مثبت و سازنده‏اى است چنين گفته است «آنچه تا كنون بطور مطمئنى مى‏دانيم اين است كه نيايش ثمرات مخصوص و لمس شدنى بسيار ببار مى‏آورد نيايش هر چقدر به نظر عجيب بنمايد ما ناچاريم آن را همچون واقعيتى بنگريم كه هر چه بخواهد مى‏يابد و هر درى را كه بكوبد در برابرش گشوده مى‏شود.» (13) ايشان باز چنين گفته‏اند كه «حتى وقتى كه دعا تا سطح بسيار پائينى تنزل مى‏كند و به صورت بيان طوطى وار فرمول‏هاى معينى در مى‏آيد تمرينى براى پيدايش يك زمينه كاملا لازم روحى به شمار مى‏رود. و احساس عرفانى و احساس اخلاقى را همراه با هم تقويت مى‏كند در چهره كسانى كه به نيايش مى‏پردازند تا حدود تقريبا ثابتى حس وظيفه‏شناسى، كمى حسد و شرارت و تا اندازه‏اى حس نيكى و خير خواهى نسبت‏به ديگران خوانده مى‏شود. مسلم به نظر مى‏رسد كه در صورت تساوى قدرت مغزى و علمى ميان دو نفر سجايا و خصايص اخلاقى آنكه حتى به صورت بسيار معمولى و متوسطى نيايش مى‏كند تكامل يافته‏تر از آن ديگرى است نيايش هنگامى كه مدام و پرشور و حرارت است تاثيرش بهتر آشكار مى‏شود.» (14) حضرت امام خمينى(ره) در جواب به آن دسته از افراد كه مى‏گويند ادعيه انسان را از كار و سازندگى باز مى‏دارد و دعا خوانى امرى بى ثمر و بيهوده است. چنين گفته‏اند: دعا نقش سازندگى دارد آنهايى كه به خيال خودشان مردم را از دعا و ذكر پرهيز مى‏دهند تا مردم به دنيا بپردازند نمى‏دانند كه همين دعا آدم را مى‏سازد اقامه عدل را در دنيا همين انبيايى كردند كه اهل ذكر و فكر و دعا بودند قيام ضد ستمگرها را همين‏ها كردند همان حضرت حسين بن على(ع) كه دعاى روز عرفه‏اش را مى‏بينيد همين دعاها همين توجهات به خدا انسان را به مبداء غيبى متوجه مى‏كند كه اگر انسان درست‏بخواند اين توجه به مبداء موجب مى‏شود كه انسان علاقه‏اش به خود كم شود و نه تنها مانع فعاليت نمى‏شود، بلكه فعاليت هم مى‏آورد. فعاليتى كه براى خودش نيست‏براى بندگان خداست و مى‏فهمد كه فعاليت‏براى بندگان خدا خدمت‏به خداست. كسانى كه از كتب ادعيه انتقاد مى‏كنند، براى اين است كه جاهلند و نمى‏دانند كه اين كتب ادعيه چطور انسان مى‏سازد، نمى‏دانند اين دعاهايى كه از ائمه ما وارد شده است مثل مناجات شعبانيه، دعاى كميل، دعاى عرفه حضرت سيد الشهداء، دعاى سمات و ... چه جور انسان را درست مى‏كند همان كسى كه دعاى شعبانيه را مى‏خواند شمشير هم مى‏كشد و با كفار جنگ مى‏كند. دعا فعاليت و نور مى‏آورد. ادعيه انسان را از ظلمت نجات مى‏دهد وقتى از ظلمت رها گردد انسانى مى‏شود كه براى خدا كار مى‏كند براى خدا شمشير مى‏زند، براى خدا جنگ مى‏كند قيامش براى خداست نه اين كه ادعيه انسان را از كار باز خواهد داشت... همين كتابهاى ادعيه انسان را آدم مى‏سازد وقتى يك انسانى آدم شد و به همه مسائل اسلامى و انسانى عمل مى‏كند و براى خود يا زراعت مى‏كند يا تجارت و يا كار ديگر و براى خدا جنگ، همه جنگ‏هائى كه در مقابل كفار و ستمگرها شده از اصحاب توحيد و از اين دعا خوانها بوده است آنهايى كه در ركاب رسول خدا(ص) و در ركاب امير المؤمنين(ع) بودند اكثرا اهل دعا و عبادت زياد بودند.» (15) حضرت امام خمينى سپس سخن خود را چنين ادامه مى‏دهند كه «دعا اثر اقتصادى دارد آيا آنها كه اهل حديث و اهل ذكر و اهل دعا بوده‏اند به اين جامعه بيشتر خدمت كرده‏اند يا آنهائى كه اهل اينها نبوده و مى‏گفتند ما اهل قرآنيم؟! تمام اين خيرات و مبرات كه مى‏بينيد از اين مؤمنين است تمام اين موقوفات از اهل ذكر و اهل نماز است نه از غير اينها، در ميان اشراف و متمولين، سابق آنهائى كه نماز خوان بودند مدرسه و مريض خانه و امثال آن درست كردند اين يك مطلبى است كه نبايد از بين مردم بيرونش برد. بلكه بايد ترويجش كرد بايد مردم را وادار كرد به اينكه اين توجهات را به خدا داشته باشند. دعا اثر سياسى و تربيتى دارد قطع نظر از اثر دعا براى رسيدن انسان به كمال مطلق براى اداره كشور هم كمك مى‏كند براى كمك كردن يك وقت انسان مى‏رود. دزد را مى‏گيرد يك وقت دزدى نمى‏كند آنهائى كه اهل مسجد و دعا هستند اخلال نمى‏كنند اين خودش كمكى به جامعه است. آنهايى كه سر گردنه مى‏روند و آدم مى‏كشند اهل اين معانى نيستند اگر بودند اين جنايات را نمى‏كردند. تربيت جامعه به همين چيزهاست‏به همين ادعيه است كه از خدا و پيغمبر (صلى الله عليه و آله) و ائمه وارد شده است.» (16) آيت الله محمد تقى مدرسى نيز اثرات دعا را اينگونه بيان نموده‏اند: «ذكر: ذكر خداى متعال امرى است كه قرآن در بسيارى از آيات خود بر آن تاكيد مى‏ورزد. اى كسانى كه ايمان آورديد! خدا را بسيار ذكر كنيد. (41 احزاب) حكمت ذكر از آنجاست كه ذكر دانه دوستى خدا را در دل انسان مى‏كارد و به آن اكتفا نمى‏كند كه انسان خدا را فقط بشناسد بلكه بايد او را دوست‏بدارد و زمانى كه بنده به مرحله دوستى خدا رسيد و دلش را به محبت او آباد كرد طاعات داراى محتواى حقيقى خواهند شد و نيز طاعات به شكل طبيعى از اعضاء انسان جارى مى‏شود. همان گونه كه سيل از بلندى سپس دعا به درود فرستان به پيامبر و ذكر ثناى او و بيان صفات پسنديده و ستوده آن حضرت مى‏رسد اين كار ايمان تو را به پيامبر عميق‏تر از قبل مى‏كند. همچنين بر اهل بيت(ع) نيز در دعا ثنا و ستايش مى‏شود. عقايد: دعا عقايد را در قلب انسان تثبيت مى‏كند هر مسلمانى مؤمن شمرده نمى‏شود زيرا ايمان مرحله‏اى از اسلام به حساب مى‏آيد و قرآن شرطهائى براى آن قرار داده است. مؤمنان كسانى هستند كه هرگاه ذكر خدا شود دلهاى اينان بيمناك مى‏گردد. هرگاه آيات او بر آنان خوانده شود. ايمانشان مى‏افزايد و بر خداوند توكل مى‏كنند (انفال 12). تزكيه و پاكسازى نفس: دعا همچنين عامل تزكيه و تكامل آگاهى و نگرش انسان و اصلاح اهداف او در زندگى نيز هست هر انسانى در زندگى هدف‏هاى مشخصى دارد. خواه كوچك و خواه بزرگ چه خوب و چه بد و دعا در جهت تبديل آنها به بهترين و كاملترين اهداف مى‏كوشد يا به تعبير ديگر در جهت دگرگون ساختن چارچوب كلى زندگى انسان تلاش مى‏كند. اخلاص: دعا به پاكسازى نفس در جهت اصلاح اخلاق و آداب انسان بر مى‏خيزد بناى اخلاق بر اصلاح نفس و آرزوهاى انسان است. عمل صالح: دعا به طور خلاصه دعوت انسان است‏به اعمال صالح همچون نماز، روزه، حج، زكات، جهاد، امر به معروف و نهى از منكر، اصلاح ذات بين، انفاق و ...»#(17) دكتر آلكسيس كارل همچنين به اثرات طبى دعا اينگونه اشاره مى‏كند كه: «امروز نيز در جاهايى كه به نيايش مى‏پردازند از شفاهايى كه با تضرع و توسل به خدا و اولياء خدا نصيب شده است‏بسيار سخن به ميان مى‏آيد. اما وقتى كه مسئله شفا يافتن امراض مشكوك به طور خود به خودى و يا به كمك داروهاى معمولى پيش مى‏آيد بسيار مشكل است كه بدانيم عامل واقعى اين شفا چه بوده است. تنها در مواردى نتايج نيايش مى‏تواند مطمئنا به تحقق برسد كه همه راههاى درمانى غير عملى و يا مردود باشد. در اين خصوص سازمان «طبى لورد» خدمت‏بزرگى به علم كرده و واقعيت اينگونه شفاها را به اثبات رسانده است. نيايش گاهى تاثيرات شگفت آورى دارد. بيمارانى بوده‏اند كه تقريبا به طور آنى از دردهايى چون خوره، سرطان، و عفونت كليه و زخم‏هاى مزمن و سل ريوى و استخوانى پريتونئال شفا يافته‏اند. چگونگى اينگونه شفا يافتن‏ها تقريبا همواره يكسان است. يك درد بسيار شديد و بعد احساس شفا يافتن در چند دقيقه و حداكثر تا چند ساعت آثار بيمارى محو مى‏شود و جراحات و صدمات جسمى آن نيز التيام مى‏يابد. اين معجزه با چنان سرعتى سلامت را به بيمار باز مى‏دهد كه هرگز حتى امروز جراحان و نيز فيزيولوژيست‏ها در طول تجربيات‏شان مشاهده نكرده‏اند. براى اينكه اين پديده‏ها بروز كند نيازى نيست كه حتما خود بيمار نيايش كند اطفال كوچكى كه هنوز قدرت حرف زدن نداشته‏اند و همچنين مردم بى عقيده نيز در لورد شفا يافته‏اند ليكن در كنار آنها كسى نيايش كرده است. نيايشى كه به خاطر ديگرى انجام شود همواره اثر بخش تر است.» (18) در روايتى نيز امام كاظم (ع) به اين حقيقت اشاره مى‏كنند كه: «هر دردى دعايى دارد پس اگر دعا به بيمار الهام شد اجازه شفايش داده شده است‏» (19) آيت الله ميرزا جواد ملكى تبريزى كه خود جزو عابدان حقيقى و زاهدان بلند مرتبه است و در عرفان الهى داراى مقامات عاليه‏اى است‏يكى ديگر از فوايد دعا را گشوده شدن درهاى مكاشفه و مشاهده و تحصيل معارف و حقايق عاليه در نزد عارفين و عابدان حقيقى مى‏داند آنجا كه مى‏گويد «در بيشتر مردم قدر نعمت مناجات را نمى‏دانند مناجات شامل معارف بالائى است كه به جز اهلش كه همان اولياى خدا هستند و از طريق كشف و شهود به آن رسيده‏اند كسى از آن آگاهى ندارد. و رسيدن به اين معارف از راه مكاشفه از بهترين نعمت‏هاى آخرت است كه قابل مقايسه با هيچكدام از نعمت‏هاى دنيا نيست.» (20) ياد خداوند و مناجات با او يكى از بهترين وسايل انسان سازى است. عبادات و اطاعات خداوند و ديگر كارهاى نيك افراد همچون آب و غذا و گرما براى گياه است كه موجب شكوفا شدن و نشاط و در آخر ثمر دادن آن گياه مى‏شود. همچنين گل‏هاى زيباى معنويت در فصل بهار دل انگيز و روح پرور ذكر خداوند شكوفا مى‏شوند. وقتى كسى سعى كند رابطه آگاهانه و صميمى بين خود و خدايش ايجاد كند و در اين راه مشغول به خودشناسى و تهذيب نفس و كسب فضايل اخلاقى شود بدون شك خداوند او را قرين الطاف خاصه خود خواهد نمود و از طرق مختلف او را مورد حمايت و يارى قرار خواهد داد. آرى ياد خداوند كار گشاى قدرتمند مشكلات و خواسته‏هاى آدميان است البته به شرط آنكه خوب او را بشناسيم و به او وفادار باشيم و به خوبى اظهار بندگى كنيم. تنها در دعا است كه آدمى در خواست‏ها و پرسش‏هاى بزرگش را با خدايش مطرح مى‏كند كه در جاى ديگرى چنين امكانى و با اين همه عظمت وجود ندارد. يكى از فوايد بسيار بزرگ دعا و مناجات با خداوند اين است كه از آن براحتى مى‏توان براى اثبات وجود خداوند و يگانگى او و ديگر صفات كماليه او استفاده نمود زيرا طبق برهان فطرت آدمى در نيازمندترين و عارفانه‏ترين حالاتش توجه خود را بسوى وجود كامل و بلند مرتبه‏اى مى‏كند كه نيازهاى او را هر چند هم كه بزرگ و متعدد باشد مى تواند براحتى برآورده كند و بى شك چنين موجودى بايد حتما وجود داشته باشد. زيرا انسان هرگز به عدم محض و يا موجودى خيالى نمى‏تواند چنين توجهى عميق و راستين داشته باشد و نيز در چنين حالتى مخاطب سخنان و دعاى قلبى بسوى كدام موجود غير از خداوند متعال مى‏تواند باشد؟ يعنى حتما يك نيروى فهيم و قدرتمند و مهربان بايد باشد كه روح آدمى با همه خلوص خود به سوى او توجه كند و با او سخن بگويد زيرا فرد از آن جهت كه خود گوينده است نمى‏تواند علت و بهانه‏اى براى بيان كردن سخن‏ها و راز و نيازهاى خودش بوده باشد. لذا اين فرضيه كه ممكن است فرد براى خودش سخنى بگويد و راز و نيازى كند امرى بطلان پذير و نا صحيح است. همچنين از طريق اين دليل آشكار مى‏شود كه خداوند متعال يكى است زيرا آدمى در تمامى اين حالات فقط رو به سوى يك موجود كامل و غنى با لذات ازلى و ابدى مى‏كند و نه چندين موجود مفروض خدايى. و در اينجاست كه خداوند متعال با استجابت دعاها و بر آورده ساختن نيازهاى كوچك و بزرگ آدميان از طريق دعا اين برهان را نيز ثمر بخش نموده و از اين طريق صحت و اعتبار اين برهان را بخوبى تائيد نموده است. هنر فوق العاده بزرگ مردان الهى اين بود كه گر چه در اين دنيا سالهاى سال زندگى كردند و رنج‏هاى فراوانى را بر خود تحمل نمودند و ليكن هرگز خودشان را بنده دنيا نكردند و سر گرم فريب‏هاى دنيا و دنيا پرستان نشدند و لذا هم در علم و هم در عمل الگوى نيكان و مؤمنين قرار گرفتند و رسم و آئين‏الهى شان جاودانى شد. و اين همه بدليل اين بود كه در مكتب قرآن و اهل بيت(ع) و عرفان و ذكر و دعاى حقيقى پرورش يافته و تعليم گرفته بودند. و چه بسيار انسانهاى گرفتار و دردمندى بودند كه با آه و ناله مداوم خود در دعاهايشان و نيز توكل شان بر خداوند و اظهار نيازمنديشان به او. حاجاتشان بر آورده شد به گونه‏اى كه بعد از استجابت دعاى خود شيرنى اين توجه و لطف خداوند را در حق خودشان همواره آنها را به ياد و ذكر خداوند فرا مى‏خواند. 13- با ديگران دعا كردن دعا در جمع نيز باعث اجابت است; 14- تضرع در دعا به همراه قلب خاضع و بدن متواضع و بدون چاپلوسى; 15- صلوات فرستادن بر محمد(ص) و آل او نيز در اول و آخر دعا باعث اجابت است; 16- پاك دلى و روى آوردن با تمام وجود به خداوند. امر ديگرى كه باعث اجابت است توجه كردن بنده به مولاى بخشنده، مهربان و رحيم با قلب باطن و روح خود مى‏باشد نيز بايد دل خود را از غير خدا بخصوص افكار پستى كه باعث نجاست دل و كثيف شدن روح مى‏باشد مانند افكار حرام، مكروه بخصوص غم و غصه دنيا و ترس از ناگوارى‏ها و بدگمانى به خداوند متعال و بى اعتقادى به وعده‏هاى او پاك نمود; 17- دعا قبل از بلا چنين دعائى خيلى مؤثرتر از دعايى است كه پس از رسيدن بلا و سختى صورت مى‏گيرد. 18- شريك نمودن ديگران در دعا قبل از خود و براى آنان دعا كردن امر ديگرى كه در دعا مؤثر است اين است كه ديگران را در دعاى خود شريك نمايند ولى بهتر است قبل از خود براى آنان دعا كند. 19- بلند كردن كف دستها هنگام دعا. 20- در دست داشتن انگشترى عقيق يا فيروزه
جمعه 23/6/1386 - 2:52
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته