• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 36
تعداد نظرات : 65
زمان آخرین مطلب : 5418روز قبل
خواستگاری و نامزدی

رفتار برادرت را به بهترین وجه آن تحمل كن ، تا زمانى كه كارى از او سر زند كه راه توجیه را بر تو ببندد، و هیچ گاه به سخنى كه از دهان برادرت بیرون آید، تا وقتى براى آن محمل خوبى مى یابى، گمان بد مبر...

مولای متقیان حضرت علی علیه السلام

جمعه 23/9/1386 - 2:24
خانواده
 

ای حجت کردگـــــار مهدی

ای خاتم هشت و چار مهدی

تنها نه منـــــــم اسیر عشقت

عـــالم به غمت دچار مهدی

تا کی زبرای دیدنـــــــت من

آواره هر دیــــــــــار مهدی

مسرورم از اینکه با نگاهت

کردی تو مرا شکـار مهدی

یاد تو بود فروغ جــــــــانم

در خلوت شـــام تار مهدی

بر چوبه عشق تــــار باشد

نام تو مرا شعـــــار مهدی

بیــــــچاره دل شکسته من

دارد زتو انتظــــار مهدی

تا از سر لطف پـا گذاری

بر دیده اشکبــــــار مهدی

با این دل بیــقرار و زارم

بگذار شبی قـرار مهدی

با بنده روسیـــاه عاصــی

یک لحظه بیا کنار مهدی

با نـــاله زار منتظر گفت

دستی به دلـم گذار مهدی

 

جمعه 23/9/1386 - 1:46
خانواده

بگو پیوسته نام دوست را آهسته آهسته

مس دل کن طلا زاین کیمیا آهسته آهسته

بنوش از باده توحید در میخانه وحدت

که از یادت برد ما و شما آهسته آهسته

بزن پا بر سر هستی تهی دست از دو عالم شو

که گردی محرم راز خدا آهسته آهسته

بجو راهی از آن شاهی که دارد نعمت اللهی

بود کز تو ترا سازد جدا آهسته آهسته

به کوی عشق بی صبری زیان بخشد که مشکل ها

شود آسان به تسلیم و رضا آهسته آهسته

هزاران آزمون در پیش دارد عاشق صادق

به راز عشق گردد آشنا آهسته آهسته

مقامات طریقت را کند طی عارف سالک

رود راه بقا بعد از فنا آهسته آهسته

بود در مکتب عشاق خاموشی به از گفتن

عیان شد نوربخش این مدعا آهسته آهسته

سه شنبه 13/9/1386 - 1:50
خانواده
   

هر بودنی نشانه حضور نیست؛ بسا خیل حاضرانی که وجودشان انعکاسی از عدم است! ... به یاد آن غائبم که با حضوری غائبانه، خاطره اش صمیمانه به دل نشسته است.

اللهم عجل لولیک الفرج

يکشنبه 11/9/1386 - 0:34
محبت و عاطفه
 

من ماندم و متن وصیت نامه پیر جماران

من ماندم و شرمندگی از کوی یاران

من ماندم شیطان نفس و جنگهایش

من ماندم شهر گناه و رنگهایش

چهارشنبه 7/9/1386 - 0:21
خانواده

 

گلدسته ات
كهكشانى است
كه سیاهى شهر را تكذیب مى كند
پیرامون تو همه چیز بوى ملكوت مى دهد:
كاشى هاى ایوانت
و این سؤال همیشه
كه چگونه مى توان آسمانها را
در مربعى كوچك خلاصه كرد.
و
پنجره فولاد
التماسهاى گره خورده
و بغضهایى كه پیش پاى تو باز مى شوند...

میلادت مبارک ای آقای رئوف

 

 

 

 

پنج شنبه 1/9/1386 - 15:22
خانواده

     

اگر آقا بیاید...

    

آدم اگر در صحن مطهر كریمه اهلبیت، فاطمه معصومه علیها السلام باشد و نسیم دلنواز بارگاه ملكوتى بانو را احساس نكند، هم به خودش جفا كرده و هم به آنهایى كه می آیند و دلشان میخواهد در آن حوالى پر و بالى بزنند. آنچه آب و هواى ملكوتى و بارانى حرم می طلبد «ذكر» است، ذكرى كه با رشته نخ تسبیح به هم متصل میشود و انسان را به نقطه نورانى عالم متصل میكند. اگر در این حال و هوا، چشمهایت را ببندى و تنها به صداهاى اطراف گوش كنى آنچه میشنوى متفاوت استبا آنچه در مكانهاى دیگر شنیده میشود. صداى زائران، صداى صلوات، صداى نوحه سرایى، صداى بال زدن كبوتر، صداى استغاثه و خلاصه صداى ناله هایى سوزان كه قلبهاى یخ بسته را آتش میزند و گاهى این ناله ها آنچنان تاثیرگذار و بر افروخته است كه آدمى را وادار مىكند كه براى همیشه آن را در ذهن خود ماندگار كند. درست مثل آنچه این بار من میشنیدم، صدایى خسته و انتظار كشیده، نالهاى ملایم و آرام از دهلیزهاى قلب مادرى بلند بود، گریه میكرد و حرف میزد و آتش به جانها میریخت، گاهى حسین حسین میگفت، گاهى از «بانوى كرامت» كمك میخواست و گاهى گویا با كسى صحبت میكرد كه سالها انتظارش را میكشید. پسرم، عزیزم، بچه ها اومدن. دوستات آمدن. اما خبرى از تو نبود هر چى تابوتارو گشتم پیدات نكردم. هر چى به اسم شهدا چشم دوختم اسم قشنگ تو رو ندیدم. آخه تا كى میخواى توى اون بی كسى بمونى. به خدا چشمام سفید شده، اونقدر چشمهایم را به در دوختم و انتظار اومدن تو رو كشیدم كه دیگر سو ندارد.

آتش از واژههاى سوزان این مادر زبانه می كشید و هرم آن هر آنچه در شعاع این لحظات بود، می سوزاند. بعضیها توان سوختن نداشتند شاید هم سعادت آتش گرفتن در وجودشان نبود. به هر صورت، تنها آنهایى در این شعاع آتشین می ماندند كه دلى براى سوختن داشتند و آنها كه با روزمرهگى و روزمرگى مانوس بودند از دایره عشق محو می شدند. باورتان نمیشود. اما حرفهاى این مادر پیر هر لیلی اى را مجنون میكرد. آنقدر زیبا واژه واژه دردهایش را به ترسیم می كشید كه گویى هنرمندى چیرهدست، واژههایش را با رنگ و لعاب عشق به مردم هدیه می دهد. او می گفت: از صداى دردآلود یك مادر تنها و غریب باید سرهاى بی خیالیتان درد بگیرد و آرامشهاى

دروغینتان به هم بخورد. شمایى كه حتى تحمل صداى مادر یك شهید را ندارید باید عنوان زنده بودن را از خود بردارید و حتى مردهاى در جمع زندگان هم نباشید. صبورى مادر شهید در مواجهه با این بی مهرى آشكار، مرا به فكر وامی داشت كه گلدسته ها، سرود نماز را فریاد كردند. مادر شهید كمكم آرام شد به صف جلو رفت چادر رنگی اش را روى سرش گذاشت و آماده نماز شد. دیگر بلند گریه نمیكرد، فریاد نمیزد، حتى حرف هم نمیزد فقط گاهگاهى آرام اشكى از گوشه چشمش سرازیر میشد. حالا به این فكر میكنم كه چرا ما اسیر لحظات دردناك دنیا شدهایم؟ چرا دیگر به گل سرخ عشق نمی ورزیم؟ چرا مثل آن روزها آسمان و زمین و گل و شهید برایمان زیبا نیست؟ چرا بعضىها از صداى آهنگهاى وحشتناك بیگانه آرامش كاذب می یابند. اما این صداى آرام و دردناك دلشان را نمی سوزاند؟ چرا اینقدر غافلیم؟ و چرا اینقدر از شهدا دور شدهایم؟ كاش این سؤال لابه لاى ذهنمان كمى بیشتر خودنمایى میكرد كه هر كدام از ما هر روز چقدر از وقتمان را به شهدا اختصاص دادهایم؟ چقدر به آنها فكر میكنیم؟ چقدر وصیتنامه هایشان را خواندهایم؟ و چقدر با آنها بودهایم؟ آیا اصلا لذت با شهدابودن تا به حال در ما وجود داشته؟ چقدر نسبتبه آنها احساس مسؤولیت میكنیم؟ و چه مقدار خود را مدیون خون پاكشان مىدانیم؟ تا به حال چندبار شانههاى صبورى یك مادر یا پدر شهید را زیر دستهایمان فشردهایم تا به آنان آرامش بدهیم؟ در حالى كه آنها آرامترین زنان و مردان این سرزمیناند و نیازى به آرامش ما ندارد. آنهایى كه هر روز همراه و همدم و همزبان شهدایشان هستند به بیچارگانى چون ما نیاز ندارند این ماییم كه محتاج آنانیم و البته در این روزگار نگاههاى پر محبت و دستان گرمشان از جمله منابع پرانرژى معنوى محسوب میشوند. باید به درد دلهایشان وجودمان را آرامش بخشیم و از نگاههایشان نیرو بگیریم. باید همراه با آنها انتظار بكشیم. باید منتظر باشیم تا فرزندانشان بیایند، فرزندان شهیدى كه سالهاست همه ما را در انتظار گذاشته اند نه خبرى و نه اثرى. نمیدانم تا به حال دلتبراى شهدا تنگ شده؟ نمی دانم تا به حال منتظر بوده اى؟ اصلا تا به حال چقدر انتظار كشیدهاى؟ انتظار، چه میگویم؟ بهترین واژه این روزها. راستى میدانى اگر آقا بیاید همه مادران چشم انتظار دیگر انتظارشان به سر خواهد آمد. اگر آقا بیاید عطر شهید فضاى دلهایمان را سرشار میكند. اگر آقا بیاید شهیدان زندگى دوباره را در قدم بهارى او آغاز میكنند و در یك كلام، اگر آقا بیاید آن مادر صبور درد دلهاى خودش را براى آقا بازگو میكند و شاید هم شكایتها و شكوههایش را از ما، از من و تو، از ما كه درك نمیكنیم مادر سه شهید بودن یعنى چه؟...

هنوز در حرم بودم. جاى شما خالى. بسیار باصفاست صبحهاى حرم، به خصوص كه با كبوتران در حوالى گنبد چرخ بزنى، با ناله هاى یك مادر شهید عشق كنى و با حنجرههاى منتظر دعاى ندبه را فریاد كنى، آنهم در باران و خیس شدن در صحن، چشمهاى بارانى كه می سرایند.

اگر آقا بیاید ...

متى ترانا و نراك

دوشنبه 21/8/1386 - 0:32
دعا و زیارت

امام محمدباقر علیه السلام فرمودند:

خُذُوا الکلِمَةَ اطَّیبَةَ مِمَّن قالَها و إن لَم یعمَل بِها
سخن طیب و پاکیزه را از هر که گفت بگیرید،‌ اگر چه او خود،‌ بدان عمل نکند.

(تحف العقول، ص391

يکشنبه 20/8/1386 - 1:19
دعا و زیارت

امام علی علیه سلام میفرماید.

خدایا!

مرا به هیچ یک از بدان خلقت نیازمند مگردان،اگرمرا نیازمند ساختی به خوشروترین و بخشنده ترین

کس و آن که نیازم را با زیان خوش برآوردوکمتر بر من منت نهد،محتاج گردان

يکشنبه 20/8/1386 - 1:12
فلسفه و عرفان
 عظمت خداي سبحان را با مقياس عقل خود اندازه مگير كه هلاك خواهي شد .
شنبه 19/8/1386 - 17:19
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته