• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1637
تعداد نظرات : 162
زمان آخرین مطلب : 3399روز قبل
اخبار


بزرگترین بلوک سنگی جهان که قدمت آن به 27 سال پیش از میلاد می‌رسد، توسط باستان‌شناسان کشف شد.
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران ، باستان‌شناسان بلوک باستانی از جنس سنگ که به "حجر‌الحبلهگ موسوم است را در بعلبک لبنان کشف کردند. 

 1417330831990_whkyfvlg6otmceadtnr4.jpg

 
بزرگترین قطعه سنگ تراش‌خورده توسط انسان 19.6 متر در 6 متر است و ارتفاع آن حداقل به 5.5 متر می‌رسد. 
 
بلوک‌های سنگی مشابه این برای ساخت معبد «ژوپیتر» رومی‌ها در بعلبک کنونی به کار رفته است. 
 
به گزارش دیلی میل، تیمی از باستان‌شناسان یک موسسه آلمانی با حفاری‌های چند ماهه‌ خود موفق به این کشف عظیم شده‌اند. تصور می‌شود وزن این قطعه سنگ حدود 1650 تن باشد. 
 
پژوهشگران هنوز موفق نشدند بفهمند چرا این سنگ به محل بنا منتقل نشده و همچنان در معدن باقی مانده است.
انتهای پیام/ض
منبع:ایسنا
پنج شنبه 13/9/1393 - 21:55
اقتصاد


بورس اوراق بهادار تهران یک بازار پر ریسک است که شرایط خاص خود را دارد؛ عده‌ای از این بازار سودهای کلان به جیب زده‌اند و عده‌ای نیز تمام ثروت خود را یک شبه بر باد داده‌اند. بنابراین سهامداران برای فعالیت در این بازار پر ریسک و جذاب باید نکاتی رعایت کنند تا بتوانند بازدهی مطلوبی به دست بیاورند.
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران ،مسئولان بازار سهام همواره توصیه می‌کنند که سهامداران به خصوص تازه واردها از خرید تک سهم خودداری کرده و تمام تخم مرغ های خود را در یک سبد قرار ندهند.آنها می گویند سهامداران حتما با مطالعه و تحلیل خرید و فروش کنند و دنباله رو دیگران نباشند.همچنین در کنار استفاده از صندوق‌های سرمایه گذاری، سهامداران، اثرات اخبار مختلف را بر روی وضعیت شرکت‌ها تحلیل کنند و براساس تحلیل تصمیم گیری کنند تا بتوانند بازده قابل قبولی به دست بیاورند. 
  
اما در کنار همه اینها آنچه که همواره مورد تاکید مسئولان و کارشناسان است این است که سهامداران صبور باشند و برای کسب نتیجه دلخواه بلند مدت نگاه کنند. زیرا آنها معتقدند که نگاه کوتاه مدت و حتی میان مدت در بورس کارساز نیست و برای به ثمر رسیدن سرمایه گذاری باید اندکی صبور بود و پس از اندازهای مازاد را وارد بورس کرد. 
 در این میان ولی نادی قمی-مدیرعامل تامین سرمایه نوین-در گفت‌وگو با خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، معتقد است:برای فعالیت در بازار سهام که یک بازار پر ریسک است، سهامداران باید از مشاوران حرفه‌ای استفاده کرده و کسانیکه سابقه کمتر از ۲ سال در بازار سهام دارند،به تنهایی اقدام به خرید و فروش نکنند. 
  
وی می گوید: اگر سهامداران به خصوص افراد تازه وارد قصد دارند تا سهمی را خریداری کنند، عوامل بنیادی سهم را در نظر گرفته و عواقب تصمیمات خود را بر عهده بگیرند زیرا هیچ کس نباید عواقب تصمیم خود را بر گردن دیگری بیاندازد. 
   
این فعال بازار سرمایه تاکید کرد که سهامداران باید تمام عوامل را بررسی کرده و سپس اقدام به خرید سهم کنند، زیرا بازی کردن روی سهام شرکتها مختص امروز نبوده و از قبل هم وجود داشته است لذا سهامداران نباید از دیگران دنباله روی کرده و باید بر اساس تحقیق و مطالعه نسبت به خریداری سهم اقدام کنند.  
 
منبع:ایسنا
پنج شنبه 13/9/1393 - 21:53
خانواده


یک کارشناس حوزه خانواده گفت: طلاق محصول نداشتن مهارتی به‌ نام سازگاری است و تا فرد به یک سازگاری نرسد نمی‌تواند به ازدواج تن بدهد، لذا یادگیری این مهارت برای زن و مرد الزامی است.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران،مریم رهسپار بیان‌کرد: به‌طور کلی طلاق‌ها به چند گروه عاطفی، قانونی، اقتصادی، اجتماعی و روانی تقسیم می‌شوند که آمارها و شواهد حاکی از آن است که پیامدهای منفی طلاق‌های عاطفی، روانی و... به مراتب بیشتر از طلاق‌های قانونی است.

 

وی در رابطه با شفاف‌‍‌سازی درباره مفهوم طلاق عاطفی، تصریح کرد: طلاق عاطفی بدین معنی است که زوجین زیر یک سقف زندگی می‌کنند ولی روابط آن‌ها کم‌رنگ، پرتنش و همراه با کشمکش است، آن‌ها زمانی را برای گفت‌وگو با یکدیگر اختصاص نمی‌دهند و مدام از یکدیگر گله و شکایت می‌کنند و صرفاً به‌دلیل فرزندان، ترس از مسائل اجتماعی، اقتصادی، حفظ آبروی خانواده و مسائلی از این قبیل به زندگی با یکدیگر ادامه می‌دهند.

 

رهسپار کودکان را قربانیان اصلی طلاق‌ عاطفی دانست و افزود: در طلاق قانونی حداقل اعضای خانواده تکلیف خود را می‌دانند ولی در طلاق عاطفی همه دچار عذاب وجدان و احساس گناه هستند و حتی کودکان نیز گاهی خود را مقصر اختلافات والدین می‌دانند.

 

این کارشناس خانواده ادامه داد: نوجوانانی که دوران کودکی خود را در خانواده‌ای که دچار طلاق عاطفی شده سپری کرده‌اند، به‌شدت دچار خشم می‌شوند که این رویکرد در پسران بسیار شایع است یا دچار بی‌تفاوتی می‌شوند به‌طوری‌ که دائماً از محیط خانه فراری بوده و بیشتر وقت خود را با دوستان، خارج از منزل یا فضای مجازی سپری می‌کنند.

 

رهسپار با اشاره به اینکه کتک زدن کودکان امر شایعی در در طلاق عاطفی است، اضافه کرد: درگیری‌های روزمره سه پیامد منفی استرس، خشم و رنجش را به اعضای خانواده خصوصاً کودکان تحمیل می‌کند، معمولاً احساس استرس به دختربچه‌ها منتقل می‌شود که از علائم آن می‌توان به شب ادراری و جویدن ناخن‌ها اشاره کرد و در بزرگسالی نیز دچار مردهراسی می‌شوند چون الگو و تصویر درستی نداشته‌اند، به همین‌دلیل در آینده برای ازدواج و ارتباط با همسر خود دچار مشکل می‌شوند.

 

وی عنوان کرد: از مهم‌ترین دلایل ایجاد طلاق‌ عاطفی در خانواده‌ها می‌توان به عصبانیت، دورویی، دروغ، حساسیت بیش‌ از اندازه، پنهان‌کاری، پرخاشگری، لجاجت و خودبینی و تحقیر دیگری اشاره کرد.

 

رهسپار خاطرنشان کرد: در فرایند شکل‌گیری طلاق عاطفی معمولاً یکی از زوجین دارای حساسیت‌های بی‌مورد نسبت به‌طرف مقابل است به‌طوری‌ که تمام رفتار و سکنات او را زیر ذره‌بین قرارمی‌دهد. گاه به‌دلیل دورویی، پنهان‌کاری و دروغ‌هایی که به یکدیگرمی‌گویند اعتمادمیان آن‌ها سلب می‌شود و قلب‌های زوجین از یکدیگر فاصله می‌گیرند.

 

این کارشناس خانواده با اشاره به اینکه طلاق عاطفی به یک‌باره ایجاد نمی‌شود، بلکه طی فرایندی مخفیانه و خاموش شکل می‌گیرد، خاطرنشان کرد: بی‌انضباطی در وقت، پوشش و ظاهر و عمل یکی دیگر از عواملی است که زمینه طلاق عاطفی را میان زوجین فراهم می‌کند.همچنین خساست خصوصاً از جانب مرد که در کلام مولای متقیان امام علی(ع) نیز صفتی نکوهیده برای مردان محسوب می‌شود به ایجاد نارضایتی زن از زندگی و از بین رفتن روحیه نشاط و شادابی از خانواده دامن می‌زند.

 

رهسپار با بیان اینکه طلاق محصول نداشتن مهارتی به‌نام سازگاری است، تصریح کرد: تا فرد به یک سازگاری نرسد نمی‌تواند به ازدواج تن بدهد، لذا یادگیری این مهارت برای زن و مرد الزامی است و جوانان قبل از ازدواج باید با مراجعه به مشاوران کارآمد در زمینه اصلاح و ارتقای رفتار خود آموزش ببینند تا دچار روزمرگی در زندگی آینده خود نشوند.

 

وی اذعان کرد: ما باید یاد بگیریم که بخش عمده‌ای از وقت خود را به خانواده اختصاص دهیم و دوستان وآشنایان را در اولویت پس از آن قراردهیم کمااینکه امام صادق(ع) فرمود: «بهترین فرد کسی است که برای زمان خود برنامه‌ریزی داشته باشد، زمانی برای خانواده، زمانی برای کسب و کار و زمانی برای مدیریت فردی و کارهای شخصی».

منبع: ایسنا
پنج شنبه 13/9/1393 - 21:53
حجاب و عفاف


تقریبا همه حداقل یکبار زمین خوردند چه خانم چه آقا، اما خدا به من لطف کرد و من زمین نخوردم و حتی چادرم هم گلی نشد.
مجله شبانه باشگاه خبرنگاران,

تا جایی که یادم هست به زور چادری شدم! خیلی خیلی به زور ... !

خاطرم هست از اول ابتدایی با خواهرم مدرسه که می رفتیم، او از من بزرگتر بود و چادر سر می کرد و من همیشه حسرتش را می خوردم. از تابستان سال دوم شروع کردم خواهش و تمنا که من هم چادر می خواهم. اما چون از نظر مادرم هنوز خیلی کوچک بودم و توانایی جمع و جور کردن چادر را نداشتم مدام وعده می دادند که باشد برای بعد از سن تکلیف!

مدرسه ها باز شد و علی رغم تمام تلاش هایم خبری از چادر نشد!

یک شب عمه و دختر عمه ام به خانه مان آمده بودند، دختر عمه ام چادر نو خریده بود. همانجا سر کرد و چادر قدیمی ش در خانه ی ما جا ماند!

آن شب فکری به ذهنم رسید. می دانستم پدر و مادرم حساس هستند که از وسایل دیگران بی اجازه استفاده نکنم. من هم با علم به این حساسیت، صبح چادر را بدون اجازه برداشتم و با خواهرم باهم رفتیم. بیرون از خانه چادر را سر کردم. خوب یادم هست وقتی کنار خواهرم با چادر راه می رفتم چنان احساس بزرگی می کردم که حقیقتا متصور بودم روی ابرها راه می روم!

تا اینجا نصف نقشه ام عملی شده بود.

...

هنگام برگشت، با چادر وارد خانه شدم. پایم را محکم زمین گذاشتم و گفتم تا وقتی برایم چادر تهیه نکنید با این چادر خواهم رفت!

و از فردای آن روز تا به حال رسما چادری شدم. با چادر خودم!

امیدوارم به حق آبروی حضرت زهرا(س) تا ابد برای هم آبرو باشیم..
پنج شنبه 13/9/1393 - 21:52
حجاب و عفاف


درست است که دین اسلام تنها به اصل پوشش اعم از چادر، مانتو و مانند آن تکیه کرده است ولی با توجه به این که حجاب اسلامی حجابی است که باید داری سه ملاک باشد و بهترین گزینه ای که می تواند این سه ملاک را در خود جمع کند چادر است لذا توصیه به چادر می شود.
به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، سوال می شود که شما چرا توصیه به چادر می کنید در حالی که در قرآن صراحتا از چادر اسمی نیامده است.

جواب:

این سه ملاک را رعایت کنید هر چه می خواهید بپوشید:

1:آن چه که می پوشید تمام اعضای بدن شما، از سر تا به پا را بپوشاند(بجز دستها تا مچ و گردی صورت) هر چه می خواهید بپوشید

2:تمام برجستگی های بدن شما را بپوشاند. هر چه می خواهید بپوشید

3:توجه نامحرم را به شما جلب نکند.(1) هر چه می خواهید بپوشید

درست است که دین اسلام تنها به اصل پوشش اعم از چادر، مانتو و مانند آن تکیه کرده است و همه مراجع تقلید هم می گویند: برای زنان کافی است که حجاب کامل را با هر لباس مناسبی، در برابر مرد نامحرم رعایت کنند ولی با توجه به این که حجاب اسلامی حجابی است که باید داری سه ملاک باشد و بهترین گزینه ای که می تواند این سه ملاک را در خود جمع کند چادر است لذا توصیه به چادر می شود.


پی نوشت :
(1) زیور عفاف‌،ص 255 و 256
پنج شنبه 13/9/1393 - 21:51
حجاب و عفاف


چادر هدیه ای بود که بابام بهم داد باباجونم ازت ممنونم به خاطر چادرم

به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، درست یادمه 4سالم بود که با مامانم توی اتوبوس نشسته بودیم و به خونه می رفتیم وقتی دیدم همه خانوما چادر سرشونه احساس کمبود شدیدی بهم دست داد  همین بود که به مامانم گفتم منم چادر میخوام مامانم گفتن: نه مامان تو خیلی کوچیکی نمیتونی چادر نگه داری بزرگتر شدی واست می دوزم ولی من اصلا گوشم بدهکار نبود تا خونه رسیدیم مثل بچه هایی که شکلات یا بستنی میبینن توی خیابون چادر مامانشون رو میگیرن می کشن  وهی به مامانشون میگن واسم بخر بخر و گریه می کنن منم همین برنامه رو تاخونه پیاده کردم البته در مورد چادر! اینقدر گریه کردم که حد نداشت.

وقتی رسیدیم خونه بابام که منو با اون ریخت و قیافه دید پرسید چی شده و مامانم قضیه رو واسش تعریف کرد بابام هم گفتن خوب براش یه چادر بدوز خلاصه با پادرمیونی بابا مامان قبول کرد که برام چادر بدوزه البته با یک تبصره که چادر مشکی نمیدوزم چادر نماز می دوزم

از اون روز من  اون چادر گل گلی رو از خودم دور نمیکردم وقتی چادرکشدار گل گلیمو سر میکردم دقیقا میشدم عین نه نه نقلی و همین قیافه ی بانمک باعث می شد بقیه ذوقم رو بکنن و من برای پوشیدن چادر بیشتر تشویق می شدم دیگه از اول دبستان رسما با پوشیدن چادر مشکی شدم یه دختر چادری .

یادم نمیره کوله پشتی می انداختم و چادرم رو می کردم سرم. پنجم ابتدایی که بودم یه بار توی مدرسه وقتی با بچه ها توی حیاط در حال بازی بودیم توی  برف  و گل خوردم زمین چادرم اینقدر گلی شد ه بود که اصلا نمیشد بهش نگاه کرد مدیر و معلمای مدرسه هر کاری کردن حاضر نشدم بدون چادر سوار سرویس بشم  آخرش زنگ زدن مامانم اومد دنبالم تا با تاکسی تلفنی دختر لجبازشو تادم در خونه برسونه

همون روزها بود که داداشم تازه زبون باز کرده بود یه روز که رفتیم دم دانشگاه مامانم اینا. چند تا خانوم مانتویی نسبتا شل حجاب از جلوی ماشین رد شدن داداشم به مامانم گفت: مامان خانوما که چادر ندالن خنده دالن.

کلی خندیدیم برادرم همه خانومایی که دوروبرش میدید چادری بودن حتی خواهرای خودش که کم سن تر از اون خانوما بودن، طبیعی بود واسش خانومای مانتویی عجیب باشن

من فکر میکنم خانواده ها باید اول ارزشها رو تو خونواده ی خودشون نهادینه کنن و بعد از بچه هاشون انتظار داشته باشن بچه های متدینی باشن تو خونه ای که همه از تیپ و قیافه ی دخترای مردم تعریف میکنن یا ماهواره میبینن یا با آدمایی رفت و آمد دارن که ظاهر موجهی ندارن چطور میشه انتظار داشت بچه ها مذهبی بار بیان

مامان و بابای من به خصوص بابام هیچ وقت منو مجبور نکردن که باید چادر بپوشی حتی بعضی وقتها وقتی دانشجو بودم و مدام چادرم پاره می شد بابام غرغر میکرد که آخه من چقدر چادر بخرم منم به شوخی میگفتم خوب من دیگه از فردا چادر نمیپوشم  بابامم خیلی راحت میگفت خوب نپوش من فکر میکنم پدرو مادر من فضای خونه رو طوری آماده کرده بودن که من خودم برم به سمت چادر مثلا ما خیلی به مراسم مذهبی می رفتیم ومن همیشه پای ثابت اجرای یک بخشی از اون مراسم بودم یا دکلمه می خوندم یا توی مجالس قرآنی شرکت می کردم.

یادمه یک بار یه آقا پسری رو دعوت کرده بودن که حافظ چند جزء قرآن بود و ازش سوال می پرسیدن  منم اون موقع دوم ابتدایی بودم و جزء یک رو حفظ کرده بودم از اون آقا یه سوال از سوره ی بقره پرسید بنده خدا با یه جای دیگه قاطی کرد و اشتباه جواب داد من یهو از وسط جمعیت بلند شدم بلند گفتم اشتباه خوند اشتباه خوند بابام که مجری جلسه بودن گفتن خوب درستش چیه خانوم کوچولو و من از وسط جمع شروع کردم به خوندن آیه خلاصه یه سوال از اون آقا می پرسیدن به سوال از من بعدم دعوتم کردن بالا و بهم جایزه دادن و کلی از اینکه چه چادر خوشگلی دارم و چقدر قشنگ قرآن میخونم ازم تعریف کردن امام جمعه هم یه قرآن بهم جایزه  داد  وکلی برام دست زدن

تو مراسمها هر وقت برنامه ام تموم میشد و با اون قد کوچولوم چادر به سر میومدمم پایین همه کلی قربون صدقه ام می رفتن همین باعث شد که من فکر کنم با چادر یه چیزایی از بقیه ی هم سن وسالام بیشتر دارم و احترامم بیشتره

دبیرستانی که بودم وقتی با دوستام که حجاب جالب نداشتن راه می رفتم می دیدم پسرا برای اونا مزاحمت ایجادمی کنن می فهمیدم که این چادرمه که منو داره حفظ میکنه

ولی تو دانشگاه هم مسخره می کردن هم بعضیا از چادریا بدشون میومد هم توی خوابگاه میگفتن واسه چی چادر میپوشی یه هم اتاقی داشتم که خیلی با من فرق داشت  ولی با هم خیلی خوب بودیم یه بار میخواستیم بریم سینما گفت نمیشه! یا شما باید بدون چادر بیاید یا من با چادر میام زشته تو خیابون با این همه تفاوت راه بریم من بدم میاد.  من و دوستم گفتیم ما که بدون چادر نمیایم نتیجه این شد که اون دوتا که چادر نداشتن چادر پوشیدن خود هم اتاقیم می گفت وقتی میرم شهرمون خواهرم میگه تو وقتی از اصفهان میای چقدر عوض میشی آخه او اصلا نماز نمیخوند بعد از اینکه با ما هم اتاقی شد نمازخون شد فکرکنم اخلاق ما باعث شد نظرش نسبت به چادریها و دین عوض بشه پس اخلاق چادری ها هم خیلی موثره.

خلاصه از 4 سالگی تاحالا که 25 سالمه و یه مهندس  برقم یادم نمیاد چادرم رو کنار گذاشته باشم عاشق چادرم هستم خیلی هم بهش احترام می گذارم با وجودش احساس کرامت و بزرگی میکنم واقعا حس میکنم یه حفاظی دورم رو گرفته که قوی ترین قدرتهای دنیا هم نمی تونن اون رو ازم بگیره.

چادر هدیه ای بود که بابام بهم داد باباجونم ازت ممنونم به خاطر چادرم

پنج شنبه 13/9/1393 - 21:51
حجاب و عفاف


دکتر هنری دروغ بودن، شعار آزاد سازی زن را افشا می کند

به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، این مقاله بخشی از نوشته ی دکتر «هنری ماکوو» است. نویسنده در این مقاله دربرابر « حیا » به عنوان ویژگی دختر جوان مسلمان سر تعظیم فرود می آورد ، چنانکه احترامش را نسبت به زن مسلمان مخفی نمی کند ، زیرا زن مسلمان زندگی خود را برای خانواده ، تربیت و رشد فرزاندان متمرکز کرده است. در نقطه مقابل ناخوشنودی خود را از پیامدهای انحطاط ارزش ها و هیجان های جنسی در زندگی زنان آمریکایی، ابراز می نماید.

دکتر هنری ماکووو استاد دانشگاه، نویسنده و پژوهشگر در مسایل زنان و جنبش های آزادی بخش است.

با وجود تفاوت در گرایش ها و اختلاف ایدئولوژیک، این مقاله میزان شگفت زدگی برخی آزادی خواهان منصف جهان غرب را نسبت به ارزش های اسلامی ما، نشان می دهد. مقاله دکتر هنری، عکس العمل های مثبت و منفی زیادی را در جامعه آمریکا داشته است.

دو چهره متفاوت

دکتر هنری در این مقاله می نویسد: « روی دیوار دفترم دو عکس چسبانده ام: عکس اول تصویر زنی مسلمان و با حجاب است و در کنارش، تصویر زنی آمریکایی قرار دارد که در مسابقه ملکه زیبایی شرکت کرده و چیزی جز یک ... بر تن ندارد. زن نخست کاملا پوشیده است و دیگری کاملا عریان!» جمله های از مقدمه این مقاله و درآمدی بود برای نمایش دو نمونه متفاوت در گرایش و رفتار.»

جنگ خاورمیانه علاوه بر دزدی نفت مسلمانان، به دنبال گسست آنان از دین و فرهنگشان و جایگزین کردن حجاب با عریانی است.

جنگی با هدف گوناگون

نویسنده به انگیزه های پنهان غرب در جنگ علیه امت اسلامی و عربی اشاره می کند و توضیح می دهد این جنگ دارای ابعاد سیاسی، فرهنگی و اخلاقی است، زیرا به دنبال ثروت ها و ذخیره های امت اسلامی هستند ، به اضافه این که ارزشمندترین دارایی مسلمانان را یعنی: دین و گنجینه های فرهنگی و اخلاقی را هدف گرفته اند. در زمینه مسایل زنان جایگزین کردن حجاب با بکینی، کنایه ای است از عریانی و فساد اخلاقی. نویسنده می گوید: «نقش زن در عمق هر فرهنگ نهفته است، جنگ خاورمیانه علاوه بر دزدی نفت مسلمانان، به دنبال گسست آنان از دین و فرهنگشان و جایگزین کردن حجاب با عریانی است»!!

دفاع از ارزش ها

دکتر هنری ارزش های اخلاقی حجاب و پوشش زن مسلمان را می ستاید و می گوید: «من کارشناس مسایل زنان مسلمان نیستم. من زیبایی زنان را دوست دارم، به همین دلیل اینجا، انگیزه ای برای دفاع از حجاب ندارم ولی از برخی ارزش هایی که حجاب گویای آن است دفاع می کنم.» او اضافه می کند: « حجاب از نظر من به این معناست که زن خود را برای همسر و خانواده اش متمرکز کند. تنها کسانی هستند که زن مسلمان را بدون حجاب می بینند ، خانواده او هستند و این مساله تأکیدی بر ویژه بودن زن مسلمان است.»

تمرکز زن مسلمان بر خانواده خویش است: فرزندان را به دنیا می آورد و تربیتشان می کند. زن مسلمان تولید کننده ای محلی است. ریشه ای است که زندگی و روح خانواده را استمرار می بخشد... فرزندان را تربیت می کند و زندگی می آموزد و یاریگر همسر و پناهگاه اوست.

زن مسلمان مربی نسل ها

نویسنده ، از وظیفه و آرمان زن مسلمان و توجه و حرص او به سلامت خانواده و تربیت نسلی صالح تقدیر می کند و می گوید: « تمرکز زن مسلمان بر خانه خویش است: فرزندان را به دنیا می آورد و تربیتشان می کند. زن مسلمان تولید کننده ای محلی است. ریشه ای است که زندگی و روح خانواده را استمرار می بخشد... فرزندان را تربیت می کند و زندگی می آموزد و یاریگر همسر و پناهگاه اوست».

اما زن آمریکایی...

بعد از شرح تصویر نخست دیوار دفترش یعنی عکس زن مسلمان، دکتر هنری عکس دوم را تفسیر می کند و می نویسد: «در نقطه مقابل ملکه زیبایی آمریکایی است. در برابر میلیون ها نفر در صفحات تلویزیون، عشوه گری می کند. او ملکه ای عمومی است! زیباییش را در مزایده همگانی به بالاترین قیمت عرضه کرده ....» او اضافه می کند: «در آمریکا معیار ارزش فرهنگی زن، جذّابیت اوست. بر اساس این معیارها، ارزش زن به سرعت کاسته می شود چون خود و اعصاب و روانش را برای خودنمایی به کار می گیرد.»

در آمریکا معیار ارزش فرهنگی زن، جذّابیت اوست. بر اساس این معیارها، ارزش زن به سرعت کاسته می شود چون خود و اعصاب و روانش را برای خودنمایی به کار می گیرد.

دختران پسرنما!!

سپس نویسنده به توضیح پیامدهای زندگی بعضی دختران جوان آمریکایی منتقل می شود و می گوید: «پیش از ازدواج ده ها پسر با او مرتبط هستند. پاکی خود را که بخشی از جذابیتش است، از دست داده. تبدیل به انسانی جامد و حیله گر می شود که توان محبّت ورزیدن نخواهد داشت.» او اشاره می کند: «زن در جامعه آمریکا، خود را مجبور به پیروی از زندگی مردان می بیند. همین مساله باعث شد زنان آمریکایی، پرخاشگر و مضطرب باشند، در بعضی مواقع شایسته همسر و مادر شدن نباشند. تنها به ابزاری برای کامیابی تبدیل شوند نه انسانی که عشق و مادر شدن را پیشه کرده است.»

نظم نوین جهانی و انزوا

دکتر هنری از سیستم زندگی در دنیای معاصر انتقاد می کند زیرا انسان را گوشه گیر و از جمع جدا می کند. او می نویسد: «پدر بودن قلّه پیشرفت انسان است. مرحله رهایی از غرق شدن در شهوت هاست تا انسان بنده خدا گردد، تربیتی نو و زندگی جدید است.» او اضافه می کند: « نظم نوین جهانی نمی خواهد ما به این سطح از رشد برسیم. قصد دارد ما را فردگرا و گوشه گیر کند. می خواهد تشنه روابط نامشروع باشیم و تصاویر مستهجن را به جای ازدواج به ما عرضه می کند».

دروغی به نام آزاد سازی زن!

دکتر هنری دروغ بودن، شعار آزاد سازی زن را افشا می کند. هنری این واژه را «فریبی سنگدلانه» توصیف کرده، می گوید: «آزادسازی زن، فریبی از فریب های نظم نوین جهانی است. فریبی سنگدلانه که زنان آمریکایی را اغوا نموده و تمدن غرب را ویران کرده است.» نویسنده تأکید می کند: «آزاد سازی زن تهدیدی برای مسلمانان به شمار می رود» و می گوید: «این مساله میلیون ها نفر را تباه کرده و تهدید بزرگی برای مسلمانان است.»

در پایان دکتر هنری می نویسد: «من از حجاب دفاع نمی کنم ولی تا اندازه ای طرفدار ارزش هایی هستم که حجاب گویای آن است. به شکل ویژه وقتی زن خود را وقف همسر و خانواده اش می کند ، وقتی زن با وقار و تواضع رفتار می کند ، باید چنین موضعی نسبت به او داشته باشم.»

http://www.yjc.ir/fa/news/4534594/%D9%85%D8%B2%D8%A7%DB%8C%D8%AF%D9%87%E2%80%8C%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%86 

پنج شنبه 13/9/1393 - 21:49
حجاب و عفاف


تصمیم گرفتم که برم تجریش یه چادر بخرم امتحان کنم یا میتونم یا نمیتونم رفتم تو یه مغازه ای که قبلا" دوستم از اون جا چادر عروسیشو دوخته بود
مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛

حتما با سلسه مطالبی با عنوان "خانم‌ها حتما بخوانند" یا محوریت مسئله حجاب که هر شب در مجله شبانه منتشر می‌شود آشنا هستید.

اگر شما دوستان گرامی نیز مطلب، خاطره،دلنوشته و ... در مورد مسئله حجاب دارید می توانید به ایمیل bashgaheshabaneh@gmail.com ارسال کنید تا با نام خودتان منتشر شود شما حتی می توانید در این بخش مطالب دیگر عزیزان را نقد نکنید.

----------------------------------------------------

تو یه خونواده کاملا" اصیل به دنیا اومدم و بزرگ شدم واسه همین هم بی قید و بند نبودم پدرم سرهنگ وزارت دفاع بود و مادرم هم پرستار یه بیمارستان واسه همین همیشه سعی میکردم که مثل فرهنگ خونواده پوشش داشته باشم سنگین لباس می پوشیدم اما چادری نبودم درست مثل مادرم اعتقاداتمم به جا بود اما خیلی شناخت نداشتم در حد این که خوانوادم و مدرسه واسم گفته بودن تا این که سال اول دانشگاه بودم یه روز حالم بد شد و بردنم بیمارستان

اون جا بود که به خوانواده ام گفتن که نازنین قلبش مادرزادی دچار مشکله و الان خودشو دیگه نشون داده یه هفته بیمارستان موندم و بعد مرخص شدم اومدم خونه و با هیچ کس کاری نداشتم میشه این جور تعریف کرد که افسرده شده بودم اونی که اومده بود خواستگاری ام و قرار بود که با هم ازدواج کنیم خیلی راحت همه چی رو ریخت به هم و گفت که نازنین امیدوارم درک کنی من دوستت دارم اما زندگیم هم دوست دارم من بچه هم دوست دارم میخوام با کسی ازدواج کنم که هم خودشو خوشبخت کنه هم منو من ادم این کار نیستم طاقت ندارم که حالت بد بشه /رفت اما من .....

درست موقعی این اتفاق افتاد که همه چی خوب بود واسه همین به درگاه خدا خیلی شکوه میکردم منی که تا اون موقع ازارم به هیچ کس نرسیده بود واسم سوال بود که دارم تاوان چیو پس میدم؟چند وقتی به همین منوال گذشت تا این که یه روز رفتم امامزاده اسماعیل اون جا یه دختر بود اونم داشت زیارت میکرد اومد جلو و با هم دعا خوندیم و من واسش همه چی رو تعریف کردم اونم گفت که بهتر نیست با خدا دوست بشی تا این که شکایت کنی شاید خودش بهت گفت که چرا این کارو باهات کرده

راست میگفت من همش داشتم ناله میکردم و باهاش یه ذره درد دل نمیکردم رفتم جلو با خودم گفتم یا منو تو بغلش میگیره یا پسم میزنه شروع کردم به کتاب خوندن و قران خوندن اما هم چنان مانتویی بودم دیگه خدا منو تو بغلش گرفته بود درسمو تموم کردم سرکار رفتم همه اون چیزایی که فکر نمیکردم یه روزی بشه شد

 یه روز تو محل کارم اومدم تو یک سایت اجتماعی ببینم این چه سایتی هستش که همکارم میرفت اومدم ثبت نام کردم و عضو شدم یه روز به طور اتفاقی با یه بنده خدایی وارد بحث شدم که موضوع به چادر سر کردن کشید با حرفاش که همه از قران و حدیث بود متقاعدم کرد که، حالا که تو نصف راه رو رفتی کاملش کن دیدم راست میگه

اولش واسم سخت بود خیلی هم غر میزدم اما میگفت اولش سخته اما عادت میکنی تصمیم گرفتم که برم تجریش یه چادر بخرم امتحان کنم یا میتونم یا نمیتونم رفتم تو یه مغازه ای که قبلا" دوستم از اون جا چادر عروسیشو دوخته بود خانومه اندازه گرفت و گفت سه روز دیگه حاضره بیا بگیر اما همه قشنگیه این داستان به قول اون بنده خدا این جا بود که وقتی چادرم حاضر شد رفتم که بگیرم خانومه که اتفاقا" سیده هم بودند و مادر شهید بهم گفت که نذر کرده بود که اگه مشکل دخترش حل بشه واسه 10 نفر چادر مجانی بدوزه و یکی ازون 10 نفر، من بودم...

من مثل همه چادری نشدم که از چشم نامحرم مصون بمونم، چادر سر کردم چون خدا باهام حرف زده بود، چون عاشق خدا شدم..."
پنج شنبه 13/9/1393 - 21:49
حجاب و عفاف


یادم هست که من و خواهرم تا قبل از اینکه برایمان چادر مشکی تهیه کنند تا مدتها با چادر نماز بیرون می رفتیم. چادر نماز را هم یادم است که حداقل از سال اول دبستان داشتم.
مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛

حتما با سلسه مطالبی با عنوان "خانم‌ها حتما بخوانند" یا محوریت مسئله حجاب که هر شب در مجله شبانه منتشر می‌شود آشنا هستید.

اگر شما دوستان گرامی نیز مطلب، خاطره،دلنوشته و ... در مورد مسئله حجاب دارید می توانید به ایمیل bashgaheshabaneh@gmail.com ارسال کنید تا با نام خودتان منتشر شود شما حتی می توانید در این بخش مطالب دیگر عزیزان را نقد نکنید.

----------------------------------------------------


 از همان اول چادری بوده ام. یعنی از سال های آخر دبستان تا به حال. خانواده ام مذهبی بودند و البته آن موقع تمام فامیل و در و همسایه مان چنین بودند.

یادم هست که من و خواهرم تا قبل از اینکه برایمان چادر مشکی تهیه کنند تا مدتها با چادر نماز بیرون می رفتیم. چادر نماز را هم یادم است که حداقل از سال اول دبستان داشتم و چونکه چادر سر کردن بلد نبودم مادرم در محل چانه ی چادرم دو نوار پارچه ای دوخته بود که باید زیر چانه ام گره می خورد، و من همیشه به خاطر آنها و به خاطر اینکه چادرم مثل مال بقیه نبود خجالت می کشیدم و دوست داشتم چادرم مثل مال خواهرم کش داشته باشد که البته طرز استفاده از آن را هم بلد نبودم! اما این مسائل باعث نمی شد آن چادر را سرم نکنم.

هنوز طرح اولین چادر نمازم را به خاطر دارم، گل های ریز آبی با وسط های سبز و نقطه های نارنجی در اطراف آنها! آن هم بچه گانه ترین طرحی بود که خودم احساس می کردم به عمرم دیده ام و آن را هم دوست نداشتم. حالا که فکرش را می کنم می بینم از همان اول همیشه چیزهای خواهرم را بیشتر دوست داشته ام!!!

 خدا را شکر می کنم که مادرم از همان اول که بستن چادر و روسری را به ما یاد می داد به ما فهماند که این ها برای حفظ حجاب است، و ما الان هم برای بستن روسری بدون رعایت حجاب کامل هیچ معنایی قائل نیستیم.

نکته ی جالبی که در زندگی ما وجود دارد چادری شدن ما نیست، بلکه چادری نشدن دخترخاله ی ماست! دخترخاله ی ما مثل خواهر سوم ما بود. نمی توانم بگویم چقدر با هم صمیمی بودیم...با هم مسجد می رفتیم، با هم بازی می کردیم، با هم شعر می گفتیم، با هم داستان می ساختیم، با هم درد دل می کردیم، از تمام رازهای همدیگر آگاه بودیم، نصف اوقات او خانه ی ما بود و نصفه ی دیگر اوقات ما خانه ی آنها! و در آن عالم بچگی چقدر زیبا بود، هرگز غیبت کسی را نمی کردیم!!! هر سه مان چادری بودیم و خدایا... چه شد که او از ما جدا شد؟ نمی دانم چه شد که او تند خو شد ، نماز را ترک کرد و چادرش را هم..

مادرم بزرگترین اختلاف تربیتی ما را در یک چیز می بیند... و آن اینکه خودش هرگز لباس های نامناسب به ما نپوشانده، و حیای فطری ما را از همان کودکی سالم باقی گذاشته، در حالیکه خاله ام هر لباسی تن دخترش کرده، و او الان با معضلی به نام کمبود حیا روبروست...

.من و خواهرم از همان موقع که از ما جدا می شد تلاش کردیم برگردد. دائم او را امر به معروف و نهی از منکر می کردیم ولی شاید... فقط شاید راهش را بلد نبودیم . الان بعد از چند سال دوباره با هم رابطه داریم ولی رابطه مان خیلی سطحی است. با هم به گفتگو و خنده و شوخی و حتی بحث های مذهبی و فلسفی هم مینشینیم ولی اورا مجبور به قبول چیزی نمی کنیم . به این نتیجه رسیده ایم که فعلا برای جذب او بهترین کاری که می توانیم بکنیم حفظ صرف دوستی است
بگذریم. ما قبل از اینکه چادر مشکی داشته باشیم چادر سرکرده ایم. البته الان که فکرش را می کنم در شهر ما کاملا رایج بود- و هنوز هم هست- که دختر بچه ها تا قبل از یک سنی چادر مشکی نداشته باشند و با چادر نماز بیایند بیرون. اولین بار که چادر مشکی سر کردم را خوب یادم... منتظرید چه بگویم؟ خوب نیست! فقط می دانم به من حس خانم بودن و باوقار شدن داد. راستش را بخواهید هنوز هم آن حس تغییر نکرده.

چادر را دوست داشتم ولی ضرورت خاصی برای برتری آن بر سایر حجاب های کامل حس نمی کردم، تا این که رفتم به دانشگاهی در غیر شهر خودمان. جاییکه دخترهایی چادری آمدند و چادر را زمین گذاشتند، آنجا تازه به ضرورت چادر پی بردم. می خواهم وقتی که با مردی صحبت می کنم دلم قرص باشد که نگاهش از صورتم جلوتر نخواهد رفت.

هیچ کس نباید فراموش کند که من پیش از آنکه یک زن باشم، یک انسانم. 
پنج شنبه 13/9/1393 - 21:49
حجاب و عفاف


از حرم اومدم بیرون چادر و تا كردم گذاشتم تو كیفم حس بدی گرفتم اما اهمیت ندادم گفتم جوگیر شدی توجه نكن اما تمام مدت ذهنم پیش چادر بود و حس خوبی كه بهم داده بود .

حتما با سلسه مطالبی با عنوان "خانم‌ها حتما بخوانند" یا محوریت مسئله حجاب که هر شب در مجله شبانه منتشر می‌شود آشنا هستید. 

اگر شما دوستان گرامی نیز مطلب، خاطره،دلنوشته و ... در مورد مسئله حجاب دارید می توانید به ایمیلbashgaheshabaneh@gmail.com ارسال کنید تا با نام خودتان منتشر شود شما حتی می توانید در این بخش مطالب دیگر عزیزان را نقد نکنید.


----------------------------------------------------                           

تا هفت سال پیش به شدت از چادر بدم می آمد . یعنی چی كه یک پارچه سیاه رو می كشند سرشون؟ چه لزومی داره ؟ چرا خودشونو با چادر انگشت نما میكنن ؟ آخه چه قشنگی داره ؟ این امل بازی ها چیه ؟اما الان عاشق چادرم هستم . یعنی بمیرم هم از خودم جدایش نمیكنم . تو دنیا خرید هیچی به اندازه چادر شادم نمیكنه . آخه هدیه ست؛ هدیه عشقم ، امامم ، هدیه ای كه باهاش شرمنده ام كرد .هفت سال پیش بود . كلاس زبان میرفتم . یک روز تو كلاس زبان معلممون پرسید چه شهری رو دوس دارید ؟ هر كسی یه شهری رو گفت یكی شیراز، یكی اصفهان، یكی مشهد،  یكی  یزد و ... .

من گفتم اصفهان. آخه مثلا مشهد چی بود كه اون خانم مسن گفت مشهد؟؟؟ اصلا به تیپش هم نمی آمد اهل مشهد رفتن باشه؛ خیلی جینگول بود و بد حجاب . بنظر من پول حرووم كردن بود مشهد رفتن . چقدر من نادون بودم . چقدر كور بودم . خدایا منو ببخش ..معلم ازمون خواست كه دلیلهامون رو به انگلیسی بگیم، هر كسی دلایل خودش رو گفت اون خانم گفت من مشهدو فقط و فقط به خاطر امام رضا دوس دارم . اما من بازم درك نكردم اون خانم چی میگه خوب همه امام رضا رو دوس دارن البته به زبون دیگه . دوس داشتن واقعی كجا ادعای دوس داشتن كجا ؟

یادمه حتی تو همون روزا یكی از دوستام داشت میرفت سفر بهش گفتم كجا میری؟ گفت مشهد . گفتم دیوونه ای این همه هزینه میكنی میری مشهد ؟؟؟ برو شمال، مشهد چیه آدم دلش میگیره . یا امام رضا شرمندتم اون روزا حال خیلی پریشونی داشتم همش در حال بغض و گریه بودم . یه گوله غم تو گلوم نشسته بودو مدام قورتش میدادم گاهی میخواست خفم كنه . رفتم خونه بازم بغض داشتم . یاد حرف اون خانم افتادم كه گفت یه بار میگم یا امام رضا جوابمو میده حتی از راه دور . باور نكردم اما تا یاد خانمه افتادم گفتم یا امام رضا شاید كمكم كنه اما اصلا امید نداشتم دیگه هم بهش فكر نكردم .اصلا منتظرم نبودم .

یكی از همون شبا كه با غم و بغض و گریه خوابم برد، خواب دیدم: دیدم دارم میرم مشهد . تو جاده ام گنبد طلا هم انتهای جاده ای بود كه توش بودم، اما نمیرسیدم. ساعتها با ماشین به سمت گنبد میرفتم اما ذره ای از مسیر كم نمیشد . تو خواب همش حرص میخوردم چرا نمیرسم چرا ؟؟؟یه ماهی بود این خواب مدام تكرار میشدو منو به شدت عصبی میكرد . دیگه آرزو شده بود حتی تو خواب بهش برسم .عشق امام رضا عجیب افتاده بود به جونم با اون خوابائی كه میدیدم چرا بهش نمیرسیدم ؟؟؟

یه شب یه خواب خیلی عجیب دیدم كه هنوزم لحظه به لحظه شو یادمه . خوابی كه عشقم هزاران هزار برابر كرد؛خواب دیدم توی یه جای تاریكه تاریك نشستم زانوهامو بغل كردم دارم زار زار گریه میكنم . اینقدر كه تو خوابم گلوم درد میكرد . همونطور كه صورتم خیش اشك بود و سرم رو زانوم، دو نفر اومدن سمتم دستمو گرفتن و بلندم كردند، مثل یه زندانی دو طرفم ایستادند و دستمو گرفتند

اصلا رمق حركت نداشتم كمكم میكردند حركت كنم . بهشون گفتم شما كی هستید؟ نه نگام كردند نه جوابم رو دادند . هر چی می پرسیدم انگار نمیشنیدند . چرا اینجوری بودن ؟ من حتی صورتشونم نمیتونستم ببینم پوشونده بودنش .تو مسیر خیلی ها بودن همه فانوس به دست از یكیشون پرسیدم اینا منو كجا میبرن؟ گفت حرم امام رضا . منم شروع كردم به گریه تا رسیدیم به صحن .

یهوئی یه چادر افتاد رو سرمو رفتم تو حرم . دیدم همه مشغول دعا نماز و اشك و آهند منم اشك ریختم و زیارت كردم .از خواب بیدار شدم . عین دیوونه ها شده بودم همش اشك میریختم و به مامان و بابام التماس میكردم منو ببرند مشهد، میگفتن عید. هیچ كس حالمو درک نمیكرد .داداشی میخواست بره شاهرود منم بدون اینكه حرفی از مشهد بزنم باهاش راهی شدم . به خاله ام جریان رو گفتم، گفت خودم می برمت .یادم نیست فكر كنم ولادت امام رضا بود و بلیط پیدا نمیشد داداشیم گیر داده بود برگردیم و رفت بلیط تهران رو گرفت . منم اشك میریختم و میگفتم یا امام رضا من تو رو خواستم، تو منو نخواستی؟ دلمو شكوندی؟ عاشقم كردی، اما به عشقم نرسوندی؟ چرا پس اون همه تو خواب دلبری كردی ؟ كه بیام دلمو بشكنی ؟

خوابم برد صبح دیدیم داداشی كه شب میگفت صبح ساعت 6 حركته تا صبح خوابش نبرده و رفته بلیط ها رو پس داده ، الهی خواهرت دورت بگرده .با هزار زحمت و رو زدن به این و اون بلیط جور شد طفلی شوهر خاله ام و داداشی و پسر خاله رفته بودن راه آهن جلوی گیشه هر كی تك تك بلیط می آورد مرجوع كنه میخریدن ازش و هی بهمون زنگ میزدن یكی جور شد حالا یكی دیگه .بالاخره 6 تائی رفتیم مشهد با خواهر و داداشی و پسر خاله و دختر خاله عزیزم .بدون چادر رفتم .

نزدیكای حرم چادرو از تو كیفم درآوردم سر كردم . تا گنبد رو دیدم غم از تو گلوم عین یه گوله اومد بیرون حس كردم امام رضا بغض و غم چند ماهه رو از تو گلوم برداشت . چه عاشقانه زیارت كردم تمام مدت اشك میریختم اینقدر كه چشمام درد گرفت بود آخه لحظه شیرین وصال بود .از حرم اومدم بیرون چادر و تا كردم گذاشتم تو كیفم حس بدی گرفتم اما اهمیت ندادم گفتم جوگیر شدی توجه نكن اما تمام مدت ذهنم پیش چادر بود و حس خوبی كه بهم داده بود .

برگشتم تهران با یه دنیا عشق .یكی دوماهی گذشت اما دیدم نه انگار بحث جوگیر شدن نیست انگار واقعا به چادر محتاج شده بودم همش با دست و كیفم و مقنعه ام خودم و می پوشوندم . به خانواده و دوستام گفتم انگار باید چادر سر كنم تو خواب دیدم تو حرم چادر اومد رو سرم فكر كردم خوب عادیه همه تو حرم چادر سر میكنن اما انگار یه تكلیف بوده .همش خانمای چادری رو نگاه میكردم و ازشون در مورد چادر میپرسیدم مامانم حاضر نبود واسم چادر بگیره یكی از دوستام واسم خرید ودوخت و تو امام زاده حكیمه خاتون سرم كرد و از اون روز عاشق چادرمم دیگه نمیتونم از خودم دورش كنم .

جالب اینه كه اونائی كه منعم میكردن از چادر چقدر از چادرم خوششون اومد و می گفتد بهم میاد خیلی ها هم به چادر مشتاق شدند .اون موقع بود که فهمیدم هدیه است كه اینهمه واسم عزیزه وگرنه من و افكار قبلی كجا چادر كجا؟ خدایا شكرت . ..
پنج شنبه 13/9/1393 - 21:49
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته