• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1361
تعداد نظرات : 278
زمان آخرین مطلب : 4133روز قبل
اهل بیت
«از امام رضـا(ع) دربـاره بهتـریـن بنـدگـان سـوال شـد.
فـرمـود: آنان که هر گاه نیکـى کنند خـوشحال شوند، و هرگاه بدى کنند آمرزش خـواهند، و هر گاه عطا شـوند شکر گزارند و هر گاه بلا بینند صبر کنند، وهر گاه خشم کنند در گذرند».

 

سه ویژگى برجسته مومن:
لایکـون المـؤمـن مـومنـاً حتـى تکـون فیه ثلاث خصـال : ۱ ـ سنة من ربّه. ۲ ـ و سنة من نبیّه. ۳ ـ و سنة من ولیّه. فـاما السنة مـن ربه: فکتمان سـره. و امـا السنة من نبیه فمـداراة الناس. و امـا السنة مـن ولیه فـالصبـر فـى البـاسـاء و الضـراء.
(۱)
مـؤمـن ، مـؤمـن واقعى نیست، مگـر آن که سه خصلت در او بـاشــد: سنتـى از پـروردگـارش، سنتـى از پیـامبـرش و سنتـى از امـامـش.
اما سنت پروردگارش ، پـوشاندن راز خود است، اما سنت پیغمبرش ، مدارا و نرم رفتارى با مردم است، اما سنت امامـش صبر کردن در زمان تنگدستـى و پریشان حالى است.

پـاداش نیکى پنهانى و سزاى افشـا کننـده بـدى
الـمستتر بـالـحسنة یـعـدل سبعین حسنة، و المذیع بالسیئة مخذول، و المستتر بالسیئة مغفور له.(۲)
پنهان کننده کار نیک (پاداشش) برابر هفتاد حسنه است، و آشکارکننده کار بد سـرافکنـده است، و پنهان کننـده کـار بـد آمـرزیـده است.

نظافت
من اخلاق الانبیاء التنظف.(۳)
از اخلاق پیـامبـران، نظافت و پـاکیزگــ ى است.

امین و امیـن نمـا
لـم یخنک الامیـن و لکـن ائتمنت الخــ ائن.(۴)
امین به تو خیانت نکرده (و نمى کند) و لیکن (تو) خائن را امین تصور نموده اى .

مقام برادر بزرگتر
الاخ الاکبر بمنزلة الاب.(۵)
برادر بزرگتر به منزله پدر است.

دوست ودشمن هر کس
صدیق کل امرء عقله و عدوه جهله.(۶)
دوست هرکس عقل او، و دشمنش جهل اوست.

دوستى با مردم
التودد الى الناس نصف العقل.(۷)
دوستى با مردم، نیمى از عقل است.

بدى قیل و قال
ان الله یبغض القیل والقـال واضـاعة المـال و کثـرة السـؤال.(۸)
بدرستى که خداوند، داد وفریاد وتلف کردن مال و پرخواهشى را دوشمن مى دارد.

ویژگیهاى دهگانه عاقل
لا یتـم عقل امـرء مسلـم حتـى تکون فیه عشر خصـال : الخیــ ر منـه مـأمــ ول. و الشر منه مأمـون. یستکثر قلیل الخیر من غیره، و یستقل کثیر الخیر مـن نفسه. لا یسأم من طلب الخـوائج الیه، و لا یملّ مـن طلب العلـم طول دهره. الفقر فى الله احب الیه من الغنى و الذل فى الله احب الیه مـن العز فى عدوه. و الخمـول اشهى الیه من الشهرة. ثـم قال (ع): العاشرة و ما العاشرة؟ قیل له: ما هى ؟ قال(ع): لایرى احدا الا قال: هو خیر منى و اتقى .(۹)
عقل شخص مسلمـان تمـام نیست، مگر ایـن که ده خصلت را دارا بـاشـد:
۱ ـ از او امید خیر باشد.
۲ ـ از بدى او در امان باشند.
۳ ـ خیر اندک دیگرى را بسیار شمارد.
۴ ـ خیر بسیار خود را اندک شمارد.
۵ ـ هـر چه حـاجت از او خـواهنـد دلتنگ نشـود.
۶ ـ در عمر خود از دانش طلبى خسته نشود.
۷ ـ فقـر در راه خـدایـش از تـوانگـرى محبـوبتـر بـاشــ د.
۸ ـ خـوارى در راه خـدایـش از عزت بـا دشمنـش محبـوبتـر بـاشــ د.
۹ ـ گمنـامـى را از پـرنـامـى خـواهـانتـر بـاشـد.
۱۰ ـ سپس فـرمـود: اما دهمى ! و چیست دهمى ؟ به او گفته شـد: چیست؟ فـرمـود: احـدى را ننگـرد جز ایـن که بگـویـد او از مـن بهتـر و پـرهیزکـارتـــر است.

نشانه سفله
سئل الـرضـا (ع) عن السفلة؟ فقـال (ع): من کان له شى ء یلهیه عن الله.(۱۰)
از امام رضا(ع) سوال شد: سفله کیست؟
فـرمـود: آن که چیزى دارد که از (یـاد) خـدا بـازش دارد.

ایمان، تقوا و یقین
ان الایمان افضل من الاسلام بدرجة، والتقـوى افضـل مـن الایمان بدرجة و لم یعط بنوآدم افضل من الیقین.(۱۱)
ایمان یک درجه بالاتر از اسلام است، و تقوا یک درجه بالاتر از ایمان است و به فـرزنـد آدم چیزى بـالاتـر از یقیـن داده نشده است.

میهمانى ازدواج
مـن السنة اطعام الطعام عند التزویج.(۱۲)
اطعام و میهمـانـى کـردن بـراى ازدواج از سنت است.

صله رحم با کمترین چیز
صل رحمک و لـو بشربة من ماء و افضل مـا توصل به الـرحـم کف الاذى عنها.(۱۳)
پیوند خـویشـاوندى را برقرار کنید گر چه با جرعه آبى باشد، و بهترین پیوند خـویشـاونـدى ،خـوددارى از آزار خـویشـاونـدان است.

سلاح پیامبران
عن الـرضـا(ع) انه کـان یقـول لاصحـابه: علیکم بسلاح الانبیاء فقیل: و ما سلاح الانبیاء؟ قال: الدعاء.(۱۴)
حضـرت رضا (ع) همیشه به اصحاب خـود مـى فـرمود: بر شما باد اسلحه پیامبران! گفته شـد : اسلحه پیـامبـران چیست؟ فـرمـود: دعا.

نشانه هاى فهم
ان من علامات الفقه: الحلم و العلم ، و الصمت باب من ابواب الحکمة. ان الصمت یکسب المحبة، انه دلیل على کل خیر.(۱۵)
از نشانه هاى دیـن فهمـى ، حلـم و علم است، و خاموشى درى از درهاى حکمت است. خـامـوشـى و سکـوت، دوستـى آور و راهنمـاى هـر کـار خیرى است.

گوشه گیرى وسکوت
یأتـى علـى الناس زمـان تکون العافیة فیه عشرة اجزاء: تسعة منها فى اعتزال الناس و واحد فى الصمت.(۱۶)
زمانى بر مردم خواهد آمد که درآن عافیت ده جزء است که نه جزء آن در کناره گیرى از مردم و یک جزء آن در خاموشى است.

حقیقت توکل
سئل الـرضـا(ع) : عن حـد التـوکل؟ فقـال(ع): ان لاتخـاف احـدا الاالله.(۱۷)
از امام رضا (ع) از حقیقت تـوکل سـوال شـد. فرمـود: این که جز خدا از کسـى نترسى .

بدترین مردم
ان شـر النـاس مـن منع رفـده و اکل وحـده و جلـد عبـده.(۱۸)
به راستـى که بـدترین مردم کسى است که یارى اش را (از مردم) باز دارد و تنها بخورد و زیر دستش را بزند.

زمامداران را وفایى نیست
لیـس لبخیل راحة، و لا لحسـود لذة و لا لملـوک وفـاء ولا لکذوب مــ روة.(۱۹)
بخیل را آسایشى نیست و حسود را خوشى و لذتى نیست و زمامدار را وفایى نیست و دروغگو را مروت و مردانگى نیست .

دست بوسى نه
لا یقبل الـرجل یـد الـرجل ، فـان قبلة یـده کـالصلاة له.(۲۰)
کسى دست کسى را نمى بوسد، زیرا بوسیدن دست او مانند نماز خواندن براى اوست.

حسن ظن به خدا
احسـن الظن بالله، فان من حسـن ظنه بالله کان عنـد ظنه و من رضى بالقلیل من الرزق قبل منه الیسیر من العمل؛ و من رضى بالیسیر من الحلال خفت موونته و نعم اهله و بصره الله دار الدنـیا و دواءهـا واخـرجه منها سـالما الى دارالسلام.(۲۱)
به خداوند خوشبین باش، زیرا هر که به خدا خوشبین باشد، خدا با گمان خـوش او همراه است، و هر که به رزق و روزى اندک خشنود باشد، خـداوند به کردار اندک او خشنود باشد ، و هر که به اندک از روزى حلال خشنود باشـد، بارش سبک و خانـواده اش در نعمت باشد و خـداوند او را به دنیا و دوایـش بینا سازد و او را از دنیا به سلامت به دارالسلام بهشت رساند.

ارکان ایمان
الایمان اربعة ارکان: التـوکل على الله، و الرضا بقضاء الله و التسلیم لامـر الله، والتفویض الى الله.(۲۲)
ایمان چهار رکن دارد:
۱ ـ توکل برخدا
۲ ـ رضا به قضاى خدا
۳ ـ تسلیم به امر خدا
۴ ـ واگذاشتن کار به خدا.

بهترین بندگان خدا
سئل علیه السلام عن خیـار العبـاد؟ فقــ ال(ع): الذیـن اذا احسنوا استبشروا، و اذا اساؤوا استغفروا و اذا اعطوا شکـروا، و اذا ابتلوا صبروا، و اذا غضبوا عفوا.(۲۳)
از امام رضـا(ع) دربـاره بهتـریـن بنـدگـان سـوال شـد.
فـرمـود: آنان که هر گاه نیکـى کنند خـوشحال شوند، و هرگاه بدى کنند آمرزش خـواهند، و هر گاه عطا شـوند شکر گزارند و هر گاه بلا بینند صبر کنند، وهر گاه خشم کنند در گذرند.

تحقیر فقیر
مـن لقى فقیـرا مسلما فسلم علیه خلاف سلامه على الاغنیاء لقى الله عزوجل یـوم القیامه وهو علیه غضبان.(۲۴)
کسى که فقیر مسلمان را ملاقات نماید و بر خلاف سلام کردنش بر اغنیا بر او سلام کنـد، در روز قیامت در حالـى خـدا را ملاقات نمایـد که بـر او خشمگیـن بـاشـد.

عیش دنیا
سئل الامام الرضا(ع): عن عیش الدنیا؟ فقال: سعة المنزل و کثرة المحبین.(۲۵)
از حضرت امام رضا (ع): دربـاره خـوشـى در دنیـا سـوال شـد.
فـرمود: وسعت منزل و زیادى دوستان.

آثار زیانبار حاکمان ظالم
اذا کذب الولاة حبس المطر، و اذا جار السلطان هانت الدوله، و اذا حسبت الزکوة ماتت المواشى .(۲۶)
زمانـى که حاکمان دروغ بگویند باران نبارد، و چون زمامدار ستم ورزد، دولت، خـوار گردد. و اگر زکات امـوال داده نشود چهار پایان از بین روند.

رفع اندوه از مومن
مـن فـرج عن مـومـن فـرج الله عن قلبه یـوم القیمه.(۲۷)
هر کس اندوه و مشکلى را از مومنى بر طرف نماید خداوند در روز قیامت انـدوه را از قلبش بر طرف سازد.

بهترین اعمال بعد از واجبات
لیـس شـى ء مـن الاعمـال عنـد الله عزوجل بعد الفـرائض افضل من ادخـال السرور على المؤمن.(۲۸)
بعد از انجام واجبات، کارى بهتر از ایجاد خـوشحالى براى مومن، نزد خداوند بزرگ نیست.

سه چیز وابسته به سه چیز
ثلاثة موکل بها ثلاثة: تحامل الایام على ذوى الادوات الکاملة و استیلاء الحـرمان علـى المتقـدم فى صنعته، و معاداة العوام على اهل المعرفة.(۲۹)
سه چیز وابسته به سه چیز است:
۱ ـ سختـى روزگـار بـر کسـى که ابزار کـافـى دارد،
۲ ـ محـرومیت زیـاد بـراى کسـى که در صنعت عقب مـانـده بـاشـد،
۳ ـ دشمنى مردم عوام با اهل معرفت.

میانه روى و احسان
علیکم بالقصد فى الغنى و الفقر، و البر من القلیل و الکثیر. فان الله تبارک و تعالـى یعظم شقة التـمرة حتـى یـاتـى یـوم القیمة کجبل احـد.(۳۰)
بر شما باد به میانه روى در فقـر و ثروت، ونیکى کردن چه کم و چه زیاد، زیرا خـداوند متعال در روز قیامت یک نصفه خرما را چنان بزرگ نمایـد که ماننـد کـوه احد باشد.

دیدار و اظهار دوستى با هم
تزاوروا تحـابـوا و تصـافحـوا و لا تحـاشمـوا.(۳۱)
به دیدن یکدیگر روید تا یکدیگر را دوست داشته باشید و دست یکدیگر را بفشارید و به هم خشم نگیرید.

راز پوشى در کارها
علیکـم فى امورکـم بالکتمان فـى امور الدین و الدنیا فانه روى (( ان الاذاعه کفر)) و روى (المذیع و القاتل شریکان) و روى (ما تکتمه مـن عدوک فلا یقف علیه ولیک).(۳۲)
بـر شمـا بـاد به راز پـوشـى در کـارهـاتـان در امـور دیـن و دنیـا. روایت شده که (افشاگرى کفر است) و روایت شده (( کسى که افشاى اسرار مـى کند با قاتل شـریک است)) و روایت شـده که (( هـر چه از دشمـن پنهان مـى دارى ، دوست تو هم بر آن آگاهى نیابد)).

پیمان شکنى و حیله گرى
لا یعدم المـرء دائرة السـوء مع نکث الصفقة ، و لا یعدم تعجیل العقــ وبه مع ادراء البغى .(۳۳)
آدمى نمى تـواند از گردابهاى گرفتارى با پیمان شکنى رهایى یابد، و از چنگال عقـوبت رهـایـى نـدارد کسـى که بـا حیله به ستمگـرى مـى پــ ردازد.

برخورد مناسب با چهار گروه
اصحب السلطان بـالحذر، و الصـدیق بـالتـواضع، و العدو بـالتحـــرز و العامة بالبشـر.(۳۴)
با سلطان و زمامـدار با تـرس و احتیاط همراهى کن ، و با دوست با تواضع و با دشمـن بـا احتیـاط، و بـا مـردم بـا روى خـوش .

رضایت به رزق اندک
من رضى عن الله تعالى بالقلیل من الرزق رضى الله منه بالقلیل من العمل.(۳۵)
هر کـس به رزق و روزى کم از خدا راضى باشد، خداوند از عمل کم او راضى باشد.

عقل و ادب
العقل حباء مـن الله، والادب کلفة فمن تکلف الادب قدر علیه، و مـن تکلف العقل لـم یزدد بذلک الا جهلا.(۳۶)
عقل ، عطیه و بخششى است از جانب خدا، و ادب داشتن، تحمل یک مشقت است، و هر کـس با زحمت ادب را نگهدارد، قادر بر آن مى شود، اما هر که به زحمت بخواهد عقل را به دست آورد جز بـر جهل او افزوده نمـى شود.

پاداش تلاشگر
ان الذى یطلب من فضل یکف به عیاله اعظم اجرا من المجاهد فى سبیل الله.(۳۷)
براستى کسى که در پى افزایش رزق و روزى است تا با آن خانواده خود را اداره کنـد، پـاداشـش از مجـاهـد در راه خـدا بیشتر است.

به پنج کس امید نداشته باش
خمـس مـن لـم تکـن فیه فلاتـرجـوه لشـى ء مـن الـدنیـا و الاخـرة: من لم تعرف الوثاقة فى ارومته، و الکرم فى طباعه، والرصانة فى خلقه، والنبل فى نفسه و المخافة لربه.(۳۸)
پنج چیز است که در هر کس نباشد امید چیزى از دنیا و آخرت به او نداشته باش:
۱ ـ کسى که در نهادش اعتماد نبینى .
۲ ـ و کسى که در سرشتـش کرم نیابـى ،
۳ ـ و کسـى که در آفرینشـش استـوارى نبینى ،
۴ ـ و کسى که در نفسش نجابت نیابى ،
۵ ـ و کسى که از خدایش ترسناک نباشد.

پیروزى عفو و گذشت
مـا التقت فئتـان قط الا نصـر اعظمهمـا عفـوا.(۳۹)
گروه با هم رو به رو نمى شوند ، مگر این که نصرت و پیروزى با گروهى است که عفو و بخشش بیشترى داشته باشد.

عمل صالح و دوستى آل محمد(ص)
لاتدعوا العمـل الصالـح و الاجتهاد فى العبادة اتکالا على حب آل محمد (ص) و لا تدعوا حب آل محمـد(ص) لامرهـم اتکـالا علـى العبـادة فـانـه لایقـبل احـدهـمـا دون الاخر.(۴۰)
مبادا اعمال نیک را به اتکاى دوستى آل محمد(ص) رها کنید، مبادا دوستى آل محمد(ص) را به اتکاى اعمال صالح از دست بدهید، زیرا هیچ کدام از ایـن دو ، به تنهایى پذیرفته نمى شود./د

ویژه نامه امام رضا را اینجا بخوانید.
منابع:

۱) اصول کافی جلد ۳، ص ۳۳۹
۲) اصول کافی جلد ۴، ص ۱۶۰
۳) تحف العقول ، ص ۴۴۲
۴) همان
۵) همان
۶) تحف العقول ، ص ۴۴۳
۷) همان
۸) همان
۹) همان
۱۰) همان
۱۱) تحف العقول ، ص ۴۴۵
۱۲) همان
۱۳) همان
۱۴) اصول کافی جلد ۴، ص ۲۱۴
۱۵) تحف العقول ، ص ۴۴۵
۱۶) همان
۱۷) همان
۱۸) تحف العقول ، ص ۴۴۸
۱۹) تحف العقول ، ص ۴۵۰
۲۰) همان
۲۱) تحف العقول ، ص ۴۴۹
۲۲) تحف العقول ، ص ۴۴۵
۲۳) عیون الاخبار الرضا ، جلد ۲ ،ص۵۲
۲۴) بحار الانوار ، ج ۷۶، ص ۱۵۲
۲۵) همان
۲۶) بحار الانوار ، ج ۷۳، ص ۳۷۳
۲۷) اصول کافی جلد ۳، ص ۲۶۸
۲۸) بحار الانوار ، ج ۷۸، ص ۳۴۷
۲۹) بحار الانوار ، ج ۷۸، ص ۳۴۵
۳۰) بحار الانوار ، ج ۷۸، ص ۳۴۶
۳۱) بحار الانوار ، ج ۷۸، ص ۳۴۷
۳۱) همان
۳۲) همان
۳۳) بحار الانوار ، ج ۷۸، ص ۳۴۹
۳۴) بحار الانوار ، ج ۷۸، ص ۳۵۶
۳۵) بحار الانوار ، ج ۷۸، ص ۳۵۷
۳۶) بحار الانوار ، ج ۷۸، ص ۳۴۲
۳۷) بحار الانوار ، ج ۷۸، ص ۳۳۹
۳۸) تحف العقول ، ص ۴۴۲
۳۹) بحار الانوار ، ج ۷۸، ص ۳۳۹
۴۰) بحار الانوار ، ج ۷۸، ص ۳۴۸

شنبه 27/8/1391 - 19:48
اهل بیت

از دیگر شاخصه های زندگی ایشان می توان به خردورزی و عقلانیت گرایی اشاره کرد. آن حضرت(ص) به حکم اینکه عقل مطلق و نخستین عقل در هستی بود (اول ما خلق الله العقل؛ اول ما خلق الله نوری او روحی) همواره زندگی خویش را بر مدار عقل و عقلانیت سامان می داد. از این رو همه احکام عقلانی و مستقلات عقلی را امضا و تأیید کرده و به حکم شریعت درآورده است. بر همین اساس زندگی ایشان مبتنی بر عرف عقلایی و معروف بود و نه تنها خود بر عرف و پسندیده های عقلانی و عقلایی و شرعی عمل می کرد و به عفو و گذشت به عنوان یک مصداق از مصادیق بارز معروف توجه داشت، دیگران را نیز بدان دعوت می کرد.
به سخن دیگر، می توان دین محمدی(ص) و سبک زندگی ایشان را که به جامعه جهانی ارایه داده، دین معروف دانست که از هر منکر و نابهنجاری به عنوان ضدارزش ها پرهیز می داد. اصول اخلاقی محمدی را می توان در چارچوب هنجارهای ارزشی عقل و شرع شناسایی و تعریف کرد. براین اساسی خداوند ایشان را مصداق عقل مطلق معرفی می کند که به احکام عقلانی و عقلایی پایبند و وفادار بود و از جاهلان یعنی غیرعاقلان پرهیز می کرد و رفتار ضدعقلانی ایشان را تقبیح می نمود. (اعراف، آیه۱۹۹)
امام صادق(ع) در روایتی، عفو در این آیه را به معنای اعتدال و حد وسط می گیرد (تفسیر نورالثقلین، ج۲، ص۱۱۱، حدیث ۴۰۷) بنابراین می توان گفت که عقل، حکم به عدالت و اعتدال می کند و پیامبر(ص) نیز آن را به عنوان یک هنجار و معروف اجتماعی پذیرفته و در تمام زندگی خویش به کار می گیرد.
اینکه ایشان اهل برهان و جدال احسن و پند و اندرز بود در همین چارچوب کلی اصول اخلاقی تعریف می شود. (نحل، آیه۱۲۵)
بر همین اساس است که به دور از هرگونه تبعیض و تفاوت و با نگاهی یکسان، مردم را به حق و عدالت و ایمان دعوت می کرد و میان آنها تفاوتی نمی گذاشت؛ زیرا همه را آفریده الهی می دانست که شایسته تخلق به اخلاق الهی هستند و می بایست خدایی شوند. (انبیاء، آیه۱۰۹؛ شوری، آیه۵۱؛ مجمع البیان، ج۵و ۶، ص۵۳۳؛ و نیز ج۷ و ۸، ص۱۰۷)
به هر حال، زندگی آن حضرت برمدار شاخصه های مهمی چون توحید، معاد، عدالت و مانند آن در بینش و نگرش شکل گرفته بود و آن حضرت(ص) در رفتارهای خویش همواره بر مدار رحمت و رافت و نرمی و خوشخویی و اعتدال می زیست و هیچ گاه این اصول را فدای امور دیگر نمی کرد. هر مؤمنی که مدعی پیروی از خط پیامبری است می بایست این گونه باشد و هرگز از دایره خوشخویی و عدالت و اعتدال و ایمان به خدا و معاد بیرون نرود.
البته آنچه در اینجا بیان شد بخشی از مهم ترین شاخصه های اخلاق محمدی بود و بیان همه شاخصه ها و زیر مجموعه اصلی در این مطلب کوتاه شدنی نیست.

منبع:نگار 

شنبه 27/8/1391 - 19:47
اهل بیت

از دیگر شاخصه های اخلاق محمدی(ص) خوش خلقی است که زیرمجموعه همین رحمت رحمانی است؛ ولی به سبب آنکه مهمترین شاخصه در رفتار اجتماعی است مورد توجه ویژه قرار می گیرد.
آن حضرت(ص) خوش خویی را به جایی می رساند که حتی دشمنان و منافقان از آن سوءاستفاده می کنند؛ زیرا به سخنان آنها با آنکه می دانست یاوه گو و بیهوده گو هستند گوش می داد تا ایشان را به سوی حق دعوت کند و از گمراهی رهایی بخشد. از این رو دشمنان وی را با تمسخر و استهزاء اذن» می نامیدند، هر چند حضرت با این خوش خویی می خواست خیری به آنان برساند.(توبه، آیه ۱۶)
خلق عظیم (قلم، آیه ۴) آن حضرت به گونه ای بود که هرگز تبسم از لبهایش محو نمی شد و با همگان با گشاده رویی برخورد می کرد و ترشرویی نداشت. از آن جهت مردم پروانه وار به دورش گرد می آمدند و از شمع وجود و معارفش بهره می بردند.
خداوند در بیان این منش و خوی ایشان می فرماید: پس به برکت رحمت الهی، با آنان نرمخو و پرمهر شدی و اگر تندخو و سخت دل بودی قطعا از پیرامون تو پراکنده می شدند. پس، از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه و در کارها با آنان مشورت کن و چون تصمیم گرفتی بر خدا توکل کن، زیرا خداوند توکل کنندگان را دوست می دارد. (آل عمران، آیه ۱۵۹)
آن حضرت(ص) براساس همان شاخص اصلی رحمت و مهرورزی است که نرم خو، نرم دل و اهل رأفت و بخشش و گذشت بود و از همگان حتی دشمنان خویش می گذشت و عذر و بهانه های آنان را با آنکه می دانست بهانه جویی می کنند، می پذیرفت و به رویشان نمی آورد.
همین خوشخویی موجب شده بود که حتی در رودربایستی گیر کند و با آنکه مردم گاه و بی گاه مزاحم ایشان می شدند و خواب و استراحت را بر حضرت سخت و تنگ می کردند، با آنان مدارا می کرد و به روی خودش نمی آورد که خسته و در رنج است. پس خواب و خورد و خوراک را بر خود حرام می کرد تا مردم از وجودش بهره بیشتری ببرند. این فشار تا آنجا بود که حتی خداوند به سبب اینکه آن حضرت حیا می ورزد و در رودربایستی قرار می گیرد و حرفی از خستگی و مشقت نمی زند، به مومنان گوشزد می کند که رعایت حال آن حضرت را بکنند؛ (احزاب، آیه۳۵) زیرا او نیز همانند شما بشری است که نیازمند خورد و خوراک و خواب و استراحت است. (فرقان، آیه۷)
برخی از همسران پیامبر نیز از این خوش خویی حضرت(ص) سوء استفاده می کردند و ایشان را در خانه مورد اذیت و آزار قرار می دادند. به گونه ای که خداوند به آن حضرت(ص) اختیار می دهد که آنها را طلاق بدهد تا افراد مؤمن و پاکی را خداوند جایگزین این همسران بدخو و بدخلق کند. (آیات سوره تحریم)
چنان که گفته شد، اصل عدالت اصل حاکم بر همه هستی است. اعتدال ریشه در همین عدالت دارد که خداوند از پیامبر(ص) می خواهد که این گونه باشد و آن حضرت(ص) نیز بر اعتدال بود و از هر گونه افراط و تفریط پرهیز می کرد.
بر این اساس، با آنکه اصل خوشخویی اقتضا می کرد که گاه احسانی کند که بر خلاف اعتدال است؛ ولی براساس آنچه قرآن گزارش و فرمان می دهد و پیامبر(ص) اطاعت می کند، ایشان در احسان نیز رویه اعتدال را مراعات می کرد و از هرگونه افراط و تفریط به دور بود. (اسراء، آیه۹۲)
این گونه است که آن حضرت اهل اسراف و زیاده روی (انعام، آیه۱۴۱؛ اعراف، آیه۱۳) یا تبذیر و ریخت و پاش (اسراء، آیه۷۲) نبود و همواره بر عدالت و اعتدال عمل می کرد و فرمان می داد (مائده، آیه۸؛ انعام، آیه۱۵۲) حتی اگر به ضرر خودش یا خویشان خودش بود.
امتی که ایشان ساخت امت معتدل و میانه رو بود و هرگز از دایره عدالت و میانه روی بیرون نمی رفت. (بقره، آیه۱۴۳)

منبع:نگار 

شنبه 27/8/1391 - 19:46
اهل بیت

شاخصه های اخلاقی پیامبر(ص)
برای شناخت شاخصه های اخلاقی پیامبر(ص) لازم است به قرآن به عنوان مهمترین و اصیل ترین و معتبرترین منبع مراجعه شود. با نگاهی به آیات قرآنی به سادگی می توان دریافت که شاخصه اصلی در اخلاق محمدی(ص)، رحمت است.
واژه و اصطلاح رحمت، بیانگر اوج مهر، محبت، صفا، صمیمیت و رأفت است. براساس آموزه های قرآنی، هستی به سبب رحمت الهی آفریده شده و همگان از دوست و دشمن از این سفره گسترده و خوان رحمت الهی در وجود و بقا بهره مند هستند، به گونه ای که ابلیس متمرد، مستکبر، رجیم، رانده شده و ملعون و شیاطین تحت ولایت او از جنس جن و انس نیز از این رحمت الهی بهره مند می باشند. هر چند که در آخرت خداوند تنها رحمت خاص خود را به مؤمنان ارزانی می دارد.
به سخن دیگر، رحمت رحمانی او فراگیر است و کسی بیرون از دایره رحمت رحمانی الهی قرار نمی گیرد؛ زیرا خروج یا بیرون بودن از این دایره به معنای نیستی است؛ چرا که همه تحت حاکمیت و در دایره ملک و حکومت او هستند.
پیامبر(ص) به عنوان مظهر اکمل و اتم الوهیت و ربوبیت الهی و به عنوان انسان متاله و ربانی، برخوردار از این رحمت رحمانی فراگیر است. از این رو خداوند ایشان را به عنوان رحمه للعالمین یعنی رحمت برای همه هستی و جهانیان توصیف و معرفی کرده است. (انبیاء، آیه ۱۰۷)
به سبب همین فراگیری رحمت پیامبر(ص) است که آن حضرت خود را برای هدایت همگان حتی ابلیس رانده شده به رنج می افکند تا همگان از جن و انس ایمان آورده و تحت مظهریت ربوبیت ایشان به کمال برسند و متخلق به اخلاق الله، متاله و ربانی شوند. خداوند در بسیاری از آیات بیان می کند که آن حضرت(ص) برای هدایت مردم تحت همین رحمت رحمانی خویش، بسیار اذیت و آزار دید و رنج و شقاوتی سخت را از سوی انسان و جنیان تحمل کرد. (طه، آیه ۱؛ شعراء، آیه ۳)
آن حضرت(ص) خود در این باره می فرماید: ما اوذی نبی مثل ما اوذیت؛ هیچ پیامبری مانند من در راه رسالت، آزار و رنج ندید.

منبع:نگار 

شنبه 27/8/1391 - 19:45
اهل بیت

راه های شناخت زندگی مادی و معنوی پیامبر(ص)
شناخت حقیقت محمدی به حکم مقدمه واجب، واجب است؛ زیرا خداوند در آیه ۲۱ سوره احزاب به بندگان خویش فرمان داده تا از پیامبر(ص) به عنوان اسوه حسنه پیروی کنند و او را سرمشق زندگی خویش قرار دهند تا افزون بر مقام عبودیت و اطاعت، از محبت الهی برخوردار شوند. (آل عمران، آیه ۳۱) پس برای این که شخص بتواند پیامبر(ص) را سرمشق خویش قرار دهد، واجب است که شناختی از حقیقت محمدی(ص) و سنت و سیره او در قول و فعل و نیز ظاهر و باطن داشته باشد.
برای شناخت حقیقت محمدی راهی جز مراجعه به قرآن نیست که کلام خداوندی است. همان گونه که تنها راه شناخت حقیقت الهی بهره گیری از توصیفات بندگان مخلص (به فتح لام) خداوند است. (صافات، آیات ۱۵۹ و ۱۶۰) راه شناخت حقیقت محمدی(ص) نیز بهره گیری از توصیفات الهی و بندگان مخلص خداوند است که اهل بیت عصمت و طهارت به عنوان نفس آن حضرت (آل عمران، آیه ۶۱) و بندگان مطهر و مکرم الهی (احزاب، آیه ۳۳، واقعه، آیه ۷۹) در این مقام نشسته اند.
تاکید بر بهره گیری از این راه از آن روست که اگر بخواهیم به شکل علم احاطه (بقره، آیه ۲۵۵، طه، آیه ۱۱۰) شناختی از ظاهر و باطن و حقیقت قول و فعل آن حضرت(ص) داشته باشیم، باید از کسی بهره و مدد گیریم که دارای این علم احاطی نسبت به آن حضرت(ص) باشد تا بتوانیم از آن منابع و مدارک معتبر، زندگی ایشان را بشناسیم و از آن برای رسیدن به اخلاق محمدی(ص) و تخلق به اخلاق الهی بهره گیریم.
لزوم شاخصه شناسی
از آن جایی که زندگی هر انسانی در یک مدت زمانی نسبتا طولانی هفتاد ساله به درازا می کشد و در این مدت طولانی هزارها حادثه و رخداد کوچک و بزرگ و آشکار و نهان پدید می آید و هزاران کنش و واکنش از شخص صادر می شود، شناخت همه جزئیات زندگی نه تنها امکان ندارد بلکه بیان آن نیز نیازمند نگارش کتب بسیاری است که در این صورت نگارش زندگی یک فرد مثنوی هفتاد من کاغذ می شود.
اما باید به این نکته توجه داشت که همه آنچه به عنوان بینش، نگرش، منش، کنش و واکنش، شخصیت شخص را شکل می دهد، دارای کلی و جزیی است. بینش های خرد در محور بینش بزرگ تری شکل می گیرد که کلی تر و فراگیرتر می باشد. همچنین نگرش های جزیی مبتنی بر نگرش های کلی تری است. از آن جایی که منش و کنش و واکنش های شخص نیز مبتنی بر بینش ها و نگرش ها شکل می گیرد می توان گفت که همه آنها از یک اصول کلی پیروی می کنند.
به عنوان نمونه اسلام همه اصول اساسی را در پنج اصل توحید، نبوت، معاد، عدل و امامت گرد آورده است که البته عدل به توحید و امامت به نبوت باز می گردد و می توان به عنوان سه اصل بنیادین اسلام از آن یاد کرد.
سبک زندگی یک مسلمان و مؤمن در چارچوب این اصول سامان می یابد و این اصول است که شخصیت، منش و کنش ها و واکنش های شخص را معلوم می کند.
پس اگر بخواهیم شناخت کاملی از پیامبر(ص) و سبک زندگی ایشان داشته باشیم می بایست این اصول را بشناسیم و هر کنش و واکنشی را براساس آنها به عنوان شاخصه های اصلی بسنجیم و ارزیابی کنیم.
بنابراین، شاخصه شناسی به معنای شناسایی اصول کلی و جوامع الکلم است که کلیت شخصیت و منش و کنش یک شخص را بیان می کند. این اصول کلی همانند قله های بزرگی است که چکاد آنها سر به آسمان ساییده است و از هر جایی قابل شناسایی و ردگیری و دیدن است و شخص به سادگی می تواند با آنها راه خویش را بیابد و از گمراهی و دور شدن از مسیر، خود را نگه دارد.
این اصول را می بایست اصل حاکم بر همه اصول و فروعات دیگر دانست. به این معنا که هنگام تضاد و تزاحمی می بایست به آن رجوع کرد و اگر اصلی فدا می شود، این اصول نمی بایست فدا شود و اگر جایی تردید و شکی وجود داشت این اصول به عنوان اصول عملی مورد مراجعه قرار گرفته و مسیر را برای شخص مشخص نماید.
به عنوان نمونه اصل عدالت یکی از اصول حاکم بر هستی و احکام اسلامی است، به طوری که هرگاه وضعیت به گونه ای شود که حکم اسلامی به نظر ظالمانه آید، آن حکم به کنار نهاده می شود؛ زیرا نمی توان حکمی را در اسلام دید که خلاف اصول حاکم بر جهان از جمله عدالت باشد؛ زیرا احکام اسلامی مبتنی بر سنت های الهی حاکم بر جهان و در چارچوب فطرت است. در همین چارچوب است که از پیامبر(ص) نقل شده که فرمود: لاضرر و لاضرار فی الاسلام؛ هیچ حکم مبتنی بر ضرر و زیان در اسلام نیست.

منبع:نگار

شنبه 27/8/1391 - 19:44
اهل بیت
«از دیگر شاخصه های زندگی ایشان می توان به خردورزی و عقلانیت گرایی اشاره کرد. آن حضرت(ص) به حکم اینکه عقل مطلق و نخستین عقل در هستی بود (اول ما خلق الله العقل؛ اول ما خلق الله نوری او روحی) همواره زندگی خویش را بر مدار عقل و عقلانیت سامان می داد. از این رو همه احکام عقلانی و مستقلات عقلی را امضا و تأیید کرده و به حکم شریعت درآورده است».

سایت فرهنگی و مذهبی نگار

ابراهیم رفعتی
اگر پیامبر(ص) اسوه حسنه و سرمشق بی چون و چرای خداوندی برای بشر است (که هست) می بایست انسان این سرمشق بی بدیل را بشناسد و از وی در تمام زندگی خود استفاده کند. پس شناخت زندگی پیامبر(ص) با تمام جزئیات آن برای تقلید و سرمشق گرفتن امری بایسته و شایسته است. بهترین راه شناخت نیز توصیفاتی است که خداوند بیان می کند و یا خود پیامبر(ص) در سنت و سیره گفته و به نمایش گذاشته و روایات معتبر از امامان معصوم(ع) آن را بیان کرده و یا در قالب سنت و سیره اهل بیت عصمت و طهارت به بشریت منتقل شده است.
بی گمان قرآن بیانگر خلق عظیم پیامبر(ص) است؛ زیرا وجود کتبی و نوشتاری آن نسخه بی بدیل خداوندی است. با این همه استنطاق و پرس وجو از قرآن برای تبیین بخش هایی از این خلق عظیم اسوه حسنه الهی، کاری است که نویسنده در صدد انجام آن برآمده و آن را در قالب مقاله ای ارایه نموده است.

شنبه 27/8/1391 - 19:43
اهل بیت

ذوب آثار گناهان با زیارت رسول خدا (ص)

کارشناس تاریخ اسلام با بیان این مطلب که رحمت خاص پیامبر (ص) خاص مومنان، هدایتگری ایشان برای مسلمانان و دغدغه مندی وی برای عموم انسان ها است، اظهار کرد: این ها همه صفاتی است که قرآن برای انسانی حی برمی شمارد، همچنین در سوره مبارکه نساء زیارت رسول اکرم (ص) در مدینه عامل ذوب شدن آثار گناهان معرفی می شود و این یعنی که ما با پیامبری حی در ارتباط هستیم که سلام ما به ایشان آثار گناهانمان را محو می کند.

وی تصریح کرد: جایگاه پیامبر (ص) تا جایی از کمال ارتقا می یابد که خداوند در آیه ۸۰ سوره مبارکه نساء اطاعت رسول را اطاعت از خویش معرفی می کند و این جایی است که اطاعت رسول (ص) بر اطاعت خداوند تقدم یافته است و این به دلیل آن است که بشر دریابد اگر از پیامبر (ص) اطاعت کند از پروردگار اطاعت کرده است و اطاعت پیامبر (ص) مساوی است با اطاعت الله.

حجت الاسلام ادیب بهروز تاکید کرد: استفاده کاربردی از این آیه مستلزم رجوع به پیامبری حی است که در مواجهه با پیامبر تاریخی محقق نمی شود، از این رو خداوند برای ما انسان ها به صورت خودآگاه و ناخودآگاه یک حقیقتی را قرار داده که اگر بخواهیم از آن استفاده کنیم می توانیم به طور ارادی آن رحمت را در حل برخی مشکلات زندگی شخصی بکار بریم.
وی با اشاره به آیه شریفه “ان الله و ملائکته یصلون علی النبی …” گفت: معمولا بهره برداری از این آیه در میان ما به ذکر صلوات ختم می شود و اگر کسی بخواهد به شیوه رفتاری به این آیه عمل کند ذکر صلوات را بکار می گیرد که اثرگذارترین عوامل در حل مشکلات است.

حجت الاسلام ادیب بهروز افزود: مراجعه به منابع حدیثی و نیز تجارب مسلمانانی که با این ذکر پیوند دارند ما را به یک واقعیت می رساند که خداوند با یک ذکر صلوات بر پیامبر (ص) و خاندان مطهرشان بنابر قانون علت و معلول مشکلات آدمی را حل می کند.

مدیر گروه تاریخ اسلام تحصیلات تکمیلی در جامعه الزهرا (س) تاکید کرد: اگر تاثیر زیارت پیامبر (ص) بر ذوب گناهان و ذکر صلوات بر ایشان در حل مشکلات را کنار یکدیگر بگذاریم درمی یابیم که می توان با نگاه قرآنی داشتن به پیامبر (ص) از رحمت بی پایان ایشان در زندگی استفاده کاربردی کرد.

وی درباره دلایل عدم ارتباط ما با رسول الله مطابق با خواسته قرآن عنوان کرد: تثبیت نگاه ما به پیامبر (ص) به شیوه تاریخی دلیل این مهم است و همین نگاه منجر می شود که برخی شخصیت های صدر اسلام که جانشین ایشان بوده اند به عنوان الگو مورد پذیرش جامعه قرار بگیرند.

وی برطرف کردن این نگاه به پیامبر (ص) را رسالت محققان تاریخ اسلام و نیز عموم مخاطبان دانست و بیان کرد: وظیفه ما رجوع به منابعی است که مبنای معرفی پیامبر (ص) را قرآن قر داده اند نه تاریخ، از سوی دیگر کارشناسان تاریخ اسلام نیز باید روش خود را در مطالعه سیره و زندگانی پیامبر (ص) تغییر دهند ینی روش خود را با آیات صدگانه قرآن تطبیق دهند.
حجت الاسلام ادیب بهروز تصریح کرد: بتدریج با این شیوه با پیامبر قرآنی ارتباط برقرار می کنم، البته از طریق نماز که همه ممسلمانان با هر مذهبی به آن اهتمام دارند نیز می توان با رسول قرآنی ارتباط برقرار کرد چراکه نماز همه مسلمانان با تکبیر آغاز شده و با سلام و درود به پیامبر (ص) خاتمه می یابد.

وی این سلام را زمینه ساز شکل گیری سوال درباره مخاطب اصلی آن دانست و ابراز کرد: مخاطب باید بپرسد که آیا این رسول در عالم است که من با او ارتباط برقرار کنم و اگر چنین نیست پس چرا موظف به سلام دادن به او است، چراکه ما به کسی سلام می دهیم که او صدای ما را می شنود و توان پاسخ دهی دارد.

جمعه 26/8/1391 - 21:26
اهل بیت

مخاطب من در سلام نماز کیست؟

حجت الاسلام ادیب بهروز با بیان این مطلب که باور به حی بودن پیامبر (ص) پاسخ تمامی این سوالات است، گفت: بارها گفته شده که در نماز باید به مخاطب خود توجه کنیم همین امر می تواند ما را رهنمون شود حتی در یک وعده نماز از خود بپرسیم که مخاطب من در سلام دادن کیست؟

وی تاکید کرد: اگر ایمان بیاورم که پیامبر (ص) بنابر تصریح قرآن بر هدایت من حریص است بتدریج آثار این باورها را در زندگی خود درک می کنم و همین آثار من را به برقراری ارتباط بیشتر با این پیامبر حی علاقه مند می کند همچون زمانی که درپی توسل به نوادگان خاندان نبوت حاجت گرفته و مرید آنها می شویم.

حجت الاسلام ادیب بهروز با بیان این مطلب که ما باید در پیمودن این مسیر از خود پیامبر (ص) نیز مدد بخواهیم خاطرنشان کرد: اگر این راه را در نماز طی کرده و به کمک کارشناس نتیجه واکنش پیامبر (ص) را ببینیم به این پیامبر علاقه قلبی یافته و ارتباطمان با او قرآنی می شود نه تاریخی و بدون مطالعه.

جمعه 26/8/1391 - 21:23
اهل بیت
«خداوند در آیه ۵۲ سوره انفال و آیات دیگر قرآن به امت هشدار می دهد که به زودی گرفتار فتنه ای می شوند که اختصاص به ظلم کنندگان و غاصبان مرجعیت اهل بیت(ع) ندارد بلکه همه را در برمی گیرد و کسی از این فتنه و آزمون جز با تسمک به قرآن و ولایت رهایی نمی یابد. اما خیانت از همان آغاز اعلان رسمی ولایت امیرمؤمنان(ع) و وصایت اهل بیت(ع) و خلافت ایشان پس از پیامبر(ص) آغاز می شود و پیامبر(ص) نه تنها تهدید به ترور می شود بلکه تروری نیز در عقبه انجام می شود».

سایت فرهنگی و مذهبی نگار

علیرضا شعاعی
شاید عصر صادقین(ع) طلایی ترین دوران برای امت اسلام بود که توانستند دوباره همچون دوران پیامبر(ص) از حقیقت اسلام و مرجعیت دینی کتاب و عترت بهره مند شوند و امت اسلام توانست گامی بلند به سوی مرجعیت قرآن و اهل بیت بردارد.
تلاش های امام باقر(ع) و فرزند بزرگوارش امام صادق(ع) موجب شد تا حقیقت از پس ابرهای فتنه بیرون آید و امت درک کند که کتاب بی مفسر و راسخون از اهل بیت(ع) کتابی صامت است که بی عترت به نطق درنمی آید و هر چه مردم تلاش کنند تا به استنطاق از قرآن برایند، بسیاری از حقایق و معارف، همچنان از ایشان نهان خواهد ماند؛ زیرا حقیقت قرآن، همان حقیقت اهل بیت(ع) است و تنها آنان به همه رموز آن آگاه هستند و بر عبارات و اشارات و لطایف و حقایق آن به طور تمام و کمال علم دارند.
نویسنده در این مطلب بر آن است تا مجاهدت های امام صادق(ع) را در بازگرداندن امت به سوی کتاب و عترت و مرجعیت ایشان را تبیین نماید.
قرآن و مرجعیت کتاب و عترت
اسلام دین تمام و کمالی است که چیزی را در حوزه های مختلف هدایت بشر به سوی خدایی و ربانی شدن، فروگذار نکرده است. بنابراین، انسان هر آن چیزی را که بخواهد درباره مسیر بازگشت به سوی خدا بداند، در اسلام می یابد.
اما باید توجه داشت که اسلام و توحیدی که در آن ارایه می شود، هرگز با بهره گیری از آیات قرآن به تنهایی به تمامیت کمالی خود نمی رسد؛ زیرا تمسک به کتاب و گفتن «حسبنا کتاب الله» نمی تواند انسان را به این هدف متعالی برساند؛ زیرا خداوند در آیات قرآنی روشن ساخته است که همواره آموزه های وحیانی به مفسرانی به نام پیامبران و اولیاء و اوصیاء نیازمند است تا حقایق آموزه های قرآنی را چنان که خداوند اراده کرده تفسیر و تبیین کنند و در عمل به مورد اجرا گذارند. از این رو اسوه های عینی از انسان های متاله و ربانی را به عنوان سرمشق های عملی برای پیروی و اطاعت از ایشان معرفی کرده و در اوج کمالی این اسوه ها، پیامبر گرامی(ص) را به عنوان اسوه حسن و سرمشق نیک مطرح نموده است.
خداوند در آیاتی از جمله آیه ۳ سوره مائده تمامیت کمالی اسلام را به معرفی ولی الله می داند که در آیاتی از جمله آیه ۵۹ سوره نساء و ۵۵ سوره مائده بر وجوب اطاعت و پیروی از آن ولی الله فرمان داده است.
از نظر خداوند، قرآن به تنهایی نمی تواند توده های مردم را به سوی کمال بایسته و شایسته هدایت کند، مگر آن که راسخون در علم حقایق قرآن را تبیین نمایند و متشابهات را به محکمات ارجاع دهند. (آل عمران، آیه ۷) از این رو فرمان می دهد تا از اهل ذکر پرسش شود تا ایشان حقایق قرآنی را چنان که هست بیان نمایند. (انبیاء، آیه ۷) بر همین اساس اطاعت از پیامبر(ص) و اهل بیت عصمت و طهارت (احزاب، آیه ۳۳) که اولوالامر هستند (نساء، آیه ۵۹) عین اطاعت خداوند دانسته شده (انفال، آیه ۴۶ و آیات دیگر) و هرگونه تخلفی جایز شمرده نشده است. (حشر، آیه ۱۵)
پیامبر(ص) در سخنان و فرمان های بسیاری بر این نکته تاکید کرده که مودت اولی القربی و اهل بیت(ع) که دارای عصمت هستند (احزاب، آیه ۳۳) به عنوان مزد رسالت از آن رو بیان شده که آثار و برکات آن به خود امت اسلام بازمی گردد(سباء، آیه ۴۷) و ایشان از گمراهی ابدی در امان خواهند ماند: ائتونی بکتاب اکتبه لکم لاتضلوا بعدی ابدا. (شرح نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۴ و ۵۵، و صحیح مسلم، ج۳، ص ۱۲۵۷ و ۱۲۵۸ و السیره النبویه ، ج۴، ص ۴۵۰ و البدایه و النهایه، ج۵، ص ۲۰۰ و صحیح بخاری، ج۳۱، ص۳، ۳۱ و فتح الباری، ج۶، ص۲۷۱ و الجزیه و الموادعه، حدیث ۳۱۶۸، ج۸، ص۱۳۲ و المغازی، حدیث۴۴۳۲)
این نوشته ای که پیامبر (ص) می کوشید تا برای امت اسلام بنگارد، فرمان به اطاعت از کتاب الله و عترت است؛ زیرا آن حضرت بارها براساس آموزه های قرآنی (مائده، آیه۷۶)، فرمان بر ولایت امری اهل بیت عصمت و طهارت(ع) داده و به عنوان نمونه فرموده است: انی تارک فیکم الثقلین ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا، کتاب الله و عترتی؛ اهل بیتی و انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض؛ همانا من دو چیز بسیار گرانبها را در بین شما به امانت می گذارم: یکی کتاب خدا و دیگری اهل بیت من است اگر بدان تمسک جویید هرگز گمراه نمی شوید. آن دو همواره در کنار هم هستند و از هم جدا نمی شوند تا زمانی که بر من در سر حوض کوثر وارد شوند.» (مسند احمد حنبل، ج۳، ص۷۱، و ج۴، ص۳۷۱ و اسدالغابه ج۲، ص۲۱ و صحیح ترمزی، ج۲، ص۳۰۸ و ج۵، ص۱۸۱ و سنن بیهقی، ج۲، ص۱۴۸ و صواعق المحرقه ص۵۷ و مستدرک حاکم، ج۳، ص۱۰۹ و ۱۴۸ و مناقب ابن مغازلی، ص۲۳۵ و کنز العمال، ج۶، ص.۲۱۷ حدیث ۳۸۱۹ و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۲، ص۴۵۰).
از نظر قرآن (مائده، آیه۷۶) رسالت پیامبر(ص) به تمام و کمال نمی رسد مگر این که ولایت و خلافت اهل بیت(ع) به عنوان اسوه های عملی و عینی مردم مطرح شود و آنان همه مقامات و مناصب پیامبری از مرجعیت دینی و سیاسی و علمی و اجتماعی و قضایی و مانند آن را جز نبوت تشریعی (انت منی بمنزله هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی) در اختیار گیرند. از این رو پس از اعلان رسمی ولایت عهدی امیرمؤمنان علی(ع) در غدیر خم از سوی پیامبر(ص) خداوند اعلان اتمام و اکمال دین می کند. (مائده، آیه۳)
فتنه سلب مرجعیت از اهل بیت(ع)
با همه تلاش هایی که از سوی خداوند و پیامبر(ص) برای تصدی امر مرجعیت اهل بیت(ع) انجام می گیرد، ولی به حکم سنت و قانون الهی مردم در فتنه و آزمون الهی گرفتار می شوند و همانند امت های یهودی و مسیحی از این آزمون سربلند بیرون نمی آیند.
هر یک از امت های یهودی و مسیحی در آزمون های ابتدایی خداوند نتوانستند از وصی پیامبران خویش اطاعت کنند. این گونه است که در زمان حضرت موسی(ع) هنگامی که حضرت هارون(ع) برای جانشینی موقت معرفی می شود، امت یهودی به پیروی از سامری می پردازند و حتی کمر به قتل وصی موسی(ع) می بندند و حضرت هارون(ع) را خوار می کنند و در جامعه مطرود می سازند. (اعراف، آیات ۹۴۱ و ۰۵۱؛ طه، آیات۳۸ تا ۴۹ و آیات دیگر)
امت مسیحی نیز وصی حضرت عیسی بن مریم(ع) را خوار کردند و بر خلاف وصایت ایشان به گمراهی رفتند و به دستورهای وصی عیسی(ع) گوش ندادند و تثلیث را پذیرفتند. (مائده، آیات۶۱۱ و ۷۱۱ و آیات دیگر قرآن)
خداوند و پیامبرش بارها به امت اسلام هشدار دادند که همان فتنه ها و آزمون هایی که موجب گمراهی امت های پیشین شد به عنوان سنت های الهی در میان امت اسلام نیز جاری می شود (عنکبوت، آیه۲ و آیات دیگر) اما امت اسلام به این هشدارها و تهدیدها و وعده ها و وعیدها توجهی نکردند و گرفتار غفلت شده و به گمراهی افتادند.
خداوند در آیه ۵۲ سوره انفال و آیات دیگر قرآن به امت هشدار می دهد که به زودی گرفتار فتنه ای می شوند که اختصاص به ظلم کنندگان و غاصبان مرجعیت اهل بیت(ع) ندارد بلکه همه را در برمی گیرد و کسی از این فتنه و آزمون جز با تسمک به قرآن و ولایت رهایی نمی یابد. اما خیانت از همان آغاز اعلان رسمی ولایت امیرمؤمنان(ع) و وصایت اهل بیت(ع) و خلافت ایشان پس از پیامبر(ص) آغاز می شود و پیامبر(ص) نه تنها تهدید به ترور می شود بلکه تروری نیز در عقبه انجام می شود. (الحلبی الشافعی، علی بن برهان الدین؛ السیره الحلبیه ، بیروت، دارالمعرفه ، ۰۱۴۰- ج۳، ص ۰۲۱)
اما خداوند پیامبرش را از همه این تلاش های دشمن در امانت نگه می دارد و تروریست ها ناکام می مانند. (مائده، آیه ۷۶)
خیانت امت اسلام به پیامبر(ص) و خداوند به دلایل و انگیزه های مختلف روی می دهد. برخی از آنها به عشق قدرت و بازگشت به عصر جاهلی و برخی دیگر به عشق اموال و اولاد (انفال، آیه ۸۲) به خیانت روی می آورند و مکر می ورزند تا پیامبر(ص) را بکشند. (انفال،آیه۰۳)
توطئه ها پس از رحلت پیامبر(ص) افزایش می یابد و اهل بیت(ع) از مرجعیت ها و مناصب و مقامات ظاهری پیامبر(ص) دور نگه داشته می شوند و با غصب خلافت در سقیفه و در اختیار گرفتن مرجعیت سیاسی و قضایی، تلاش می شود تا ایشان در جایگاه مرجعیت در امور دینی و مانند آن قرار نگیرند. تلاش های امیرمومنان علی(ع) نیز به جایی نرسید و امت در فتنه ای آشکار نه تنها تلاش کردند تا اهل بیت(ع) را از حقوق الهی خود محروم کنند بلکه ایشان را به قتل برسانند.
در روایات بسیاری این معنا بیان شده که حضرت علی(ع) در بیان وضعیت خود با امت به وضعیت هارون اشاره می کند. از جمله این که به نزد قبر پیامبر(ص) رفته و گریان به آن حضرت(ص) عرضه می دارد: این قوم مرا ضعیف شمردند و نزدیک بود که مرا بکشند.
پیامبر به فاطمه و همسر او و دو پسرش نگاهی کرد و به سلمان فرمود: ای سلمان! خدا را شاهد می گیرم افرادی که با اینان بجنگند با من جنگیده اند، افرادی که با اینان روی صلح داشته باشند با من صلح کرده اند، بدانید که اینان در بهشت همراه منند.
سپس پیامبر(ص) نگاهی به علی(ع) کرد و فرمود: ای علی! تو به زودی پس از من، از قریش و متحد شدنشان علیه خودت و ستمشان سختی خواهی کشید. اگر یارانی یافتی با آنان جهاد کن و به وسیله موفقیت با آنان بجنگ و اگر کمک کار و یاوری نیافتی صبر کن و دست نگه دار و با دست خویش خود را به نابودی مینداز. تو نسبت به من همانند هارون نسبت به موسی هستی، هارون برای تو اسوه خوبی است، به برادرش موسی گفت: ان القوم استضعفونی و کادوا یقتلوننی، این قوم مرا ضعیف شمردند و نزدیک بود مرا بکشند. (کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص ۹۶۵، انتشارات هادی- قم، الطبعه الاولی، ۵۰۴۱ هـ .)
پس از مدت کوتاهی از غصب حقوق اهل بیت(ع)، نه تنها مرجعیت های علمی و دینی از آنان سلب می شود بلکه تلاش می شود که با حذف فیزیکی اهل بیت(ع) یکپارچگی دینی و مذهبی ایجاد کنند و اجازه ندهند گفتمانی غیر از گفتمان غاصب سقیفه بنی ساعده در جامعه اسلامی وجود داشته باشد. این گونه است که همه خمسه طیبه به شهادت می رسند و با حذف فیزیکی آنان جامعه را از حق الهی محروم می سازند.
بدین ترتیب همه مناصب الهی اهل بیت(ع) از ایشان سلب می شود و کسی به عنوان مرجعیت به آنان مراجعه نمی کند و همان گونه که در مدت بیست و پنج سال، امیرمومنان علی(ع) خانه نشین می شود و به کشاورزی و باغداری می پردازد، بقیه اهل بیت(ع) نیز مطرود جامعه و امت اسلام می شوند.
اثبات مرجعیت اهل بیت(ع)
این وضعیت تا زمان امام باقر(ع) ادامه می یابد. در این زمان فرصتی پس از شهادت امام حسین(ع) و رسوایی نظام سیاسی و گفتمان سقیفه بنی ساعده از اسلام سیاسی پیش می آید و اهل بیت(ع) اندک اندک به تبیین اسلام واقعی می پردازند و اسلام سقیفه را رسوا می کنند.
توده های مردم اندک اندک به سبب ظلم و جور شدید به هوش می آیند و درمی یابند که مسیر سقیفه بیراهه و کژراهه بوده است. بیداری برخی از نخبگان موجب می شود تا به خانه امام باقر(ع) به عنوان نماینده برجسته اهل بیت(ع) مراجعه کنند.
در این هنگام است که مرجعیت دینی اهل بیت(ع) کم کم آشکار می شود. حضور نخبگان علمی در مجامع علمی و درسی امام باقر(ع) و سپس امام صادق(ع) این فرصت را به اهل بیت(ع) می دهد تا حقایقی که بیش از یک سده مخفی و نهان شده بود، آشکار شود. گویی مردم پس از یک صد سال و دولت های بخت النصری با عزیر مواجه شوند که تورات را برای ایشان آورده است. (بقره، آیه ۹۵۲)
هجوم نخبگان به بیوت اهل بیت(ع) که بیوت الهی است (نور، آیه ۶۳) به اندازه ای بود که در برخی از گزارش ها شمار آنان بیش از چهار هزار نفر گفته شده است. برخی از آنها در حق اهل بیت راه به افراط بردند و برخلاف دوره یکصد ساله که در تفریط غوطه ور بودند به غلو کشیده شدند و گویی اهل بیت(ع) برای ایشان همانند عزیز بن الله است. (توبه، آیه ۰۳)
البته برخی از فتنه گران به این مسئله دامن می زدند و می کوشیدند تا با تخریب وجه نورانی وجوه الهی اهل بیت(ع) مقاصد خود را پی گیرند.
تفسیر قرآن بدون اهل بیت، ممنوع
امام صادق(ع) تلاش کرد تا در این دوره چنان نمودار شود که هیچ کس در مرجعیت علمی اهل بیت(ع) شک و تردید روا ندارد و به این نکته یقین کند که کتاب الله، بی اهل بیت(ع) و راسخون در علم قابل فهم کامل نیست و همگان نیازمند آن هستند که به اهل بیت(ع) به عنوان مرجع تفسیر و فهم قرآن مراجعه نمایند. از این رو ضمن استنباط اصول فقه اسلامی از کتاب و قرآن، نشان می دهند که در این امر دیگران تا چه اندازه عقب افتاده هستند. (محمد صدوق، من لایحضره الفقیه، ط. الثانیه قم، موسسه النشر الاسلامی، ۴۰۴۱، ج۱، ص۳۰۱/ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج۰۸، ص۸۹۲ با اندکی تفاوت.)
توبیخ های آن حضرت(ع) نسبت به کسانی که به قرآن مراجعه و استنباط فقهی و اعتقادی می کنند، خود گواه این معناست که آن حضرت(ع) تلاش دارد اهل بیت(ع) را چنان که حدیث الثقلین معرفی کرده است، به مردم بشناساند و امت دریابد که حتی از فهم و درک آیات بینات قرآن بدون اهل بیت(ع) عاجز و ناتوان است؛ چرا که حقیقت قرآن را مطهرون درمی یابند (واقعه، آیات ۷۷ تا ۹۷) که براساس آیه ۳۳ سوره احزاب اهل بیت پیامبر(ص) هستند که ایشان صادقان می باشند (توبه، آیه ۹۱۱) و از عصمت برخوردار بوده و مرجع میان مردم برای شناخت محکمات از مشتابهات می باشند. (آل عمران، آیه۷)
آنان به امت می فهمانند که کلام خداوند دست کم سه دسته است که امت تنها بخشی را بی اهل بیت(ع) و صادقان می فهمند. امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند: خداوند سخنش را سه بخش کرده است: بخشی از آن به گونه ای است که عامل و جاهل آن را می شناسد و می فهمد، و بخشی از آن را جز کسی که ذهنش باصفا، حسش لطیف و تشخیصش صحیح است- از کسانی که خدا سینه شان را برای اسلام گشوده است- نمی فهمد، و بخشی دیگر به گونه ای است که جز خدا و امانتداران او و راسخان در علم آن را نمی دانند. (احمد طبرسی، الاحتجاج، دارالنعمان، ج۱، ص۶۷۳)
امام صادق(ع) دراین باره می فرماید:کتاب الله علی اربعه اشیاء علی العباره و الاشاره و اللطائف و الحقایق فالعباره للعوام و الاشاره للخواص و اللطائف للاولیاء و الحقایق للانبیاء؛ کتاب خدای عزوجل بر چهار چیز مشتمل است: برعبارت و اشارت و لطایف و حقایق. عبارت برای عموم (مردم) و اشارت برای خاصان و لطایف برای اولیا و حقایق برای پیامبران. (بحارالانوار، دارالکتب الاسلامیه ج ۸۷، ص ۷۷۲).
درپاره ای از روایات امام باقر(ع) و امام صادق(ع) به انتقاد از فقها و مفسران اهل سنت پرداخته و آنان را فاقد هرگونه درک صحیح نسبت به قرآن اعلام نموده اند. امام باقر(ع) خطاب به قتاده- مفسر معروف اهل سنت در عراق- گفت: ای قتاده به یقین قرآن را تنها کسی می شناسد که مخاطب آن باشد. سپس فرمود: به من رسیده است که تو به تفسیر قرآن مشغول شده ای. قتاده گفت: آری. امام فرمود: وای بر تو ای قتاده! اگر قرآن را از پیش خود تفسیر می کنی به یقین هلاک خواهی شد و دیگران را هم به هلاکت خواهی کشاند و اگر قرآن را به نقل از دیگران تفسیر کنی باز هم هلاک خواهی شد و دیگران را به هلاکت خواهی کشاند.»
در قسمتی از روایت مفصلی که شیخ صدوق در علل الشرایع آورده است، امام صادق(ع) در انتقاد از ابوحنیفه- که در عراق به کار فتوا مشغول بود- می فرماید: ای ابوحنیفه، آیا تو قرآن را آنچنان که سزاوار شناختن آن است می شناسی؟ آیا در قرآن ناسخ را از منسوخ باز می شناسی؟
ابوحنیفه در پاسخ گفت: آری.
امام فرمود: «ای ابوحنیفه، حقا که ادعای دانش می کنی، اما بدان که چنین دانشی را خداوند جز در نزد اهل قرآن که کتاب خدا بر ایشان نازل شده، قرار نداده است. آری؛ چنین دانشی جز در نزد ذریه ویژه رسول خدا(ص) نیست و قطعا خداوند دانش حرفی از کتاب خود را در اختیار تو قرار نداده است». و در دنباله روایت آمده است که امام سؤالاتی از قرآن به میان آورد که ابوحنیفه از پاسخ آنها درماند.
امام صادق(ع) همچنین در انتقاد از هرگونه تفسیر به رای فرمود: «آنکس که قرآن را با رأی خود تفسیر کند، به فرض که درست و مطابق با واقع تفسیر کند، اجر و پاداشی نخواهد برد.
اما اگر به خطا تفسیر کند، او از مرز حق و حقیقت بیش از فاصله زمین و آسمان دور شده است».
هدف از نقد علمی مخالفان این بود که آنان دریابند که هرکس کتاب خدا را بی عترت بخواهد، به گمراهی می رود و هرچند که کتاب خداوند بین و روشن است، ولی حقایق آن می بایست از سوی اهل بیت(ع) بیان شود که همان راسخون در علم می باشند.
بازگرداندن مرجعیت، تنها به مرجعیت علمی ختم نمی شود. دراین دوره با هجوم نخبگان به سوی اهل بیت(ع) آنان حقایق دیگری را آشکار می کنند که یک سده از مردم نهان بوده است. این گونه است که مسئله امامت و ولایت اهل بیت(ع) و مرجعیت سیاسی، قضایی و ولایی و حکومتی آنان در کنار مرجعیت دینی مطرح می شود و عباسیان را نسبت به عملکرد امام صادق(ع) برمی انگیزاند.
لذا تلاش برای حذف فیزیکی اهل بیت(ع) دوباره آغاز می شود؛ ولی زمانه بسیار دگرگون شده است و اهل بیت(ع) در بخشی از جامعه که به عنوان علویون و شیعیان و حتی رافضی شناخته می شوند، چنان جایگاهی می یابند که دیگر نمی توان به سادگی آنان را حذف و از قدرت آنان درعرصه سیاسی و اجتماعی و نظامی و فرهنگی و قضایی و علمی چشم پوشید.
حرکت امام باقر(ع) و در ادامه امام صادق(ع) موجب می شود تا مرجعیت اهل بیت(ع) درگفتمان رقیب گفتمان سقیفه بنی ساعده شکل عینی و ملموس گیرد و جامعه اسلامی به دو گروه اساسی تبدیل شود و تلاش برای بازگرداندن حاکمیت مطلق به اهل بیت(ع) از سوی شیعیان در دوره های بعد آغاز شود.
هدف امام صادق(ع) درخصوص مرجعیت مطلق اهل بیت(ع) به این معنا نیست که کتاب خداوند از مرجعیت برخوردار نمی باشد؛ زیرا از نظر آن حضرت(ع) همه روایات باید براساس آیات قرآن مورد نقد و سنجش و ارزیابی قرار گیرد. (بحارالانوار، ج ۲، ص ۲۴۲) بلکه مراد آن است که قرآن صامت (متن قرآن) با قرآن ناطق (اهل بیت) است که می تواند مردمان را هدایت کند و متاله و ربانی سازد و جامعه را به عدالت برساند چنان که آیات قرآنی از جمله آیه ۵۲ سوره حدید بر نقش مهم رهبری در قیام توده ها تاکید دارد و خداوند در آیاتی، اهل بیت(ع) را مرجعیت هر امری می داند که با مراجعه به ایشان درگیری ها به پایان می رسد. (نساء، آیه ۹۶).
به هرحال، تلاش های امام صادق(ع) موجب شد تا مرجعیت مطلق به اهل بیت(ع) بازگردانده شود و گروهی از مردم با حقیقت مقامات و مناصب اهل بیت(ع) آشنا شده و پیرو آنان گردند.

جمعه 26/8/1391 - 21:21
اهل بیت
«رسم خانواده‌ علی(ع) و زهرا(ع) این بود که نام‌گذاری نوزاد خود را به‌بزرگِ خانواده واگذار می‌کردند، امّا وقتی این نوزاد زهرا چشم به‌جهان گشود، بزرگ خانواده یعنی پیغمبر(ص) در مسافرت بود و آنان چند روزی صبر کردند تا پیامبر از مسافرت آمد و همین که مژده ولادت دختر فاطمه(ع) را شنید، در اولین فرصت به خانه فاطمه(ع) رفت، و نوزاد را طلب نمود و او را در آغوش خود فشرد و بوسه‌ها به گونه‌اش افکند. و نام کودک را زینب نهاد».

سایت فرهنگی و مذهبی نگار

پر رفت و آمدترین خانه «محله بنی‌هاشم» را آوای شادی و سرور در آغوش گرفته بود، موج شعف و لبخند همراه با انتظار، فضای خانه و محله را پر کرده بود. همه برای ولادت سومین نوه عزیز پیامبر لحظه‌شماری می‌کردند، و دل خوش می‌داشتند که «مولود فاطمه» را در آغوش بفشارند و گل بوسه‌های محبت را بر گونه‌های عطر آگینش نثار گردانند.
در پنجم جمادی‌الاولی سال پنجم هجرت، مطابق با ۶۲۷ میلادی، دختر فاطمه علیهاالسلام متولد شد. با این تولد، حضرت فاطمه(ع)، سومین فرزند خود را به دنیا آورد و پدر نیز خود را به زینت «زینب» آراست.

رسم خانواده‌ علی(ع) و زهرا(ع) این بود که نام‌گذاری نوزاد خود را به‌بزرگِ خانواده واگذار می‌کردند، امّا وقتی این نوزاد زهرا چشم به‌جهان گشود، بزرگ خانواده یعنی پیغمبر(ص) در مسافرت بود و آنان چند روزی صبر کردند تا پیامبر از مسافرت آمد و همین که مژده ولادت دختر فاطمه(ع) را شنید، در اولین فرصت به خانه فاطمه(ع) رفت، و نوزاد را طلب نمود و او را در آغوش خود فشرد و بوسه‌ها به گونه‌اش افکند. و نام کودک را زینب نهاد.

کلمه‌ «زینب» از دو بخش «زین» یعنی زینت و «اَب» یعنی پدر ترکیب یافته است، و زینب یعنی زینت بابا.

وفات و مرقد حضرت

در تاریخ وفات و مدفن حضرت زینب علیهاالسلام اختلاف است. همانطور که در تاریخ ولادت و وفات برخی از ائمه هم اختلاف است. در هر حال به احتمال قوی آن حضرت در پانزدهم رجب سال ۶۲ هجری رحلت نمود و به نقل از کتاب “اخبارالزینبیات” در مصر خانه مسلمة بن مخلد الانصاری دفن گردید. و عده کثیری از مورخین این خبر را قبول دارند.

و گروهی می‌گویند: زینب مدفون در شام، زینب صغری است؛ چنانچه روی سنگ قبرش ترسیم شده است و زینب کبری در مصر از دنیا رفت.

بنابر اینکه ولادت زینب علیها السلام در سال ششم هجری باشد و تاریخ وفات پیامبر اکرم در سال یازدهم؛ زینب بیش از پنج سال با پیامبر نبوده است و این مدت زمان، کافی است که او از اصحاب پیامبر اسلام به شمار آید. بر این مبنا کسانی که شرح حال اصحاب پیامبر اسلام را نوشته اند، نام زینب را زینت‌بخش کتاب خود ساخته‌اند.

در دامان عطوفت

این پنج سال فرصتی بود که زینب علیها السلام از تابش نور وجود پیامبر بهره گیرد و پیامبر رحمت، او را در دامان مهر و عطوفت خود نوازش کند و از جرعه‌های معرفت سیراب سازد و حدیث صبر و استقامت در دفتر وجودش بنگارد. چرا که پیامبر بر مصیبت ها و ناگواری های مسیر زندگی زینب به خوبی واقب بود و می دانست که تاب تحمل این زنج‌ها و حوادث ناگوار را تنها روحی بلند و قلبی چون کوه و دلی سرشار از عشق به خدا خواهد داشت. گویا مصیبت و سختی، با سرنوشت زینب عجین گشته و خداوند صبر و پایداری را در او جلوه‌گر ساخته است تا اسوه و الگویی برای همه پویندگان راه خدا باشد.

رؤیایی دردناک

زینب مسیر پرحادثه و دردناکی را که در پیش دارد، در همان زمان کودکی در آینه رؤیا می نگرد و برای جدش پیامبر اکرم بازگو می‌کند و پیامبر خدا حوادثی را که در انتظار اوست تعبیر می‌کند تا او که دست پرورده علی و بزرگ شده دامان زهراست، خود را برای رویارویی با این حوادث مهیا سازد. این رؤیا را در تاریخ چنین می‌خوانیم: ارتحال پیامبر خدا نزدیک بود، زینب نزد پیامبر آمد و با زبان کودکانه به پیامبر چنین گفت: «ای رسول خدا! دیشب در خواب دیدم که باد سختی وزید که بر اثر آن دنیا در ظلمت فرو رفت و من از شدت آن باد به این سو و آن سو می‌افتادم؛ تا این‌که به درخت بزرگی پناه بردم، ولی باد آن را ریشه کن کرد و من به زمین افتادم. دوباره به شاخه دیگری از آن درخت پناه بردم که آن هم دوام نیاورد. برای سومین مرتبه به شاخه دیگری روی آوردم، آن شاخه نیز از شدت باد در هم شکست. در آن هنگام به دو شاخه به هم پیوسته دیگر پناه بردم که ناگاه آن دو شاخه نیز شکست و من از خواب بیدار شدم». پیامبر با شنیدن خواب زینب، بسیار گریست و فرمود: «درختی که اولین بار به آن پناه بردی جدّ توست که به زودی از دنیا می‌رود. و دو شاخه بعد مادر و پدر تو هستند که آن‌ها هم از دنیا می‌روند و آن دو شاخه به هم پیوسته دو برادرت حسن و حسین هستند که در مصیبت آنان دنیا تاریک می‌گردد».

اولین واقعه

چندی نگذشت که گوشه ای از خواب زینب به وقوع پیوست و سایه پرمهر و عطوفت پیامبر اکرم از سر زینب کبری و مسلمین رخت بربست و او اولین پناهش را از دست داد و این نخستین مصیبتی بود که در کودکی روح لطیف او را آزرده ساخت. و این تازه آغاز راه بود و او همچنان در انتظار حوادث تلخ و دردناکی است که در پیش رو دارد. ولی این راست قامت همیشه تاریخ بشریت هرگز سر ذلت در برابر مصیبت ها و سختی‌های زندگی و تاریخ خم نخواهد کرد او با استواری زیبنده‌ای رسالت خویش را که حفظ جاودانگی اسلام است در میان طوفان حوادث به انجام خواهد رساند.

با مادرش فاطمه

فاطمه بعد از پدر گرامی خویش چند ماهی بیش در این دنیا نماند. بنابراین زینب از محبتهای مادری چون صدیقه کبری بیش از چند ماهی بهره نجست. این دوران کوتاه چند ساله، پر است از فراز و نشیبها و خاطره‌های تلخ و شیرینی که زینب را برای ادامه حرکت و مجاهدت در راه خدا و استقبال از مشکلات و مصائب زندگی آماده می ساخت. زینب مادرش فاطمه را بعد از رحلت رسول خدا خندان و متبسم نمی دید. فاطمه در غم از دست دادن پدری چون رسول خدا و حمایتهای او چندان گریست که نام او را در شمار گریه کنندگان معروف تاریخ چون آدم،‌ یعقوب، یوسف و امام سجاد آورده‌اند. زینب در تمامی این دوران با مادر در کنار او بود و صحنه‌های مصیبت‌بار رحلت پیامبر خدا و اندوه بیکران مادر و ظلم و جنایت دشمنان* در حق اهلبیت پیامبر را نظاره می‌کرد و همه این ناملایمات بر قلب کوچکش فرود می‌آمد و او برای خدا صبر می‌کرد و پایداری در راه خدا را پیشه خود می‌ساخت،‌ تا زمینه‌ای باشد برای تحمل مصیبتها و رنجهای بزرگتری که در انتظار او بود.

دفاع از حق

زینب در مجلس سخنرانی مادرش فاطمه در مسجد رسول خدا در دفاع از حقوق اهلبیت و فدک حاضر بود و خطبه و سخنان مادرش را در آن مجلس به یاد داشت؛ به طوری که خود یکی از راویان آن خطبه به شمار می‌آید. او از مادرش آموخت که چگونه باید در مقابل دشمنان ایستادگی کرد و آنان را رسوا ساخت. او آماده می‌شد که با سخنان خود در بازار کوفه و کاخ ابن زیاد و یزید، ظلم و جنایت آنان را برملا سازد و از اسلام و ولایت دفاع کند.

آخرین دیدار

سرانجام زمان آخرین دیدار و وداع با مادر فرا می‌رسد و تکفین مادر پایان می‌یابد. به دعوت پدر، فرزندان زهرا با مادر خویش وداع می‌کنند و لحظاتی مادر را در آغوش می‌گیرند، چنان که فرشتگان از این صحنه دلخراش می گریند… بیایید گوشه ای از این ماجرای غم‌افزا را از زبان امیرالمؤمنین بشنویم:

«زمانی که خواستم کفن زهرا را گره بزنم، به ام‌کلثوم، زینب،‌ حسن و حسینم گفتم: بیایید از مادرتان توشه‌ای برگیرید که این آغاز جدایی است و دیدار بعدی در بهشت خواهد بود. حسن و حسین به طرف مادر آمدند؛ در حالی که چنین می‌گفتند: اندوه و حسرتی که از فقدان جدّمان پیامبر و مادرمان فاطمه داریم هرگز خاموش نمی‌شود. ای مادر حسن! ای مادر حسین!‌ هنگامی که جدّمان محمد مصطفی را دیدی سلام ما را به او برسان و بگو بعد از تو ما در دنیا یتیم شدیم.

علی فرمود: به خدا سوگند مشاهده کردم که زهرا با ناله و اندوه با دو دست فرزندانش را گرفت و مدتی به سینه چسباند که ناگاه هاتفی از آسمان ندا داد که ای ابوالحسن آنان را از آغوش مادر برگیر که به خدا سوگند این دو فرزند، ملائکه آسمان را به گریه انداختند و بدین سان زینب مادری مهربان، ‌مونسی عطوف و پناهی آرام‌بخش را در سنین کودکی از دست می‌دهد که غم هجران او بر قلب کوچکش سنگینی می‌کند. ولی او که مسئله آموز مکتب پیامبر و فاطمه و علی است لحظه‌ای و ذره ای در راه هدف خود تردید نمی‌کند و با استواری گام برمی‌دارد و رسالتش را به انجام می‌رساند.

بعد از مادر

دیگر شمع وجود مادر روشنی بخش خانه علی نیست. لزوم نگهداری از فرزندان فاطمه ایجاب می‌کرد که شخصی عهده دار این مهم شود. فاطمه این امر مهم را در آخرین روزهای زندگیش پیش بینی کرده بود و مادری مهربان برای فرزندانش و همسری برای علی در نظر گرفته و ازدواج با او را به علی توصیه نموده بود. این افتخار نصیب بانوی بزرگواری به نام «امامه» شد که به فرموده فاطمه برای فرزندانش همانند خود او بود. زینب بعد از مادر در سایه تربیتهای پرمهر پدری چون علی و در کنار برادرانی چون حسن و حسین رشد می‌یابد و از همان دوران کودکی مشکلات فراوان و فشارهای روحی بی‌شماری را تجربه کرده و در برابر آن‌ها مقاومت می‌کند و بدین گونه دوران کودکی را پشت سر می‌گذارد.

هر چند زینب کوچکتر از حسن و حسین است،‌ ولی از آن‌جا که دختر فاطمه و دست پرورده اوست و عطر مهر مادری چون فاطمه از او تراوش می‌کند،‌ علاقه و پیوند روحی و عاطفی‌ای که میان او دو برادرش وجود دارد، وصف ناشدنی است. و این ارتباط روحی تا پایان عمر استمرار می‌یابد و زینب لحظه‌ای نمی‌تواند دوری و اندوه این جگرگوشگان فاطمه را تاب بیاورد و چنانکه خواهیم دید تا آخرین لحظات،‌ چون مادری مهربان به آنان عشق می ورزد و هر و محبت نثارشان می‌کند و چیزی نمی‌تواند مانع این پیوند و بستگی گردد.

زندگی مشترک

اینک زینب به سالهای تشکیل زندگی مشترک نزدیک شده است. او می‌داند که ازدواج برای هر زنی حق طبیعی و شرعی است و روی گردانی از این سنت، خارج شدن از آئین پیامبر اسلام است. ولی زینب با ازدواج که عمل به سنت پیامبر خداست،‌ رسالت بزرگی را که بر دوش دارد فراموش نمی‌کند. او می‌داند که باید در تمام صحنه ها و لحظه ها در کنار برادرش باشد. او می‌داند که به ثمر نشستن قیام حسین و شهادت عزیزانش، نیازمند آزادگی در اسارت، صبر و پایداری،‌ و پیام رسای او به گوش تاریخ بشریت است.

از این رو زینب در قرارداد ازدواجش شرط همراهی با برادرش حسین را قید می‌کند تا از وظیفه مهم خود باز نماند. از شخصیتی متعهد به اسلام و دوستدار اهلبیت، چون عبدالله بن جعفر که به خواستگاری دختر علی آمده است، انتظاری جز پذیرش این شرط نیست. به هر صورت مراسم خواستگاری پایان می‌یابد و عبدالله بن جعفر به افتخار همسری زینب کبری نائل می‌گردد.

همسر زینب

عبدالله از فرزندان جعفر است و جعفر، فرزند ابوطالب و برادر علی و از جانبازان جبهه موته و شهیدان بزرگ اسلام است. شخصیت جعفر بن ابی‌طالب را که معروف به جعفر طیار است، می‌توان از اظهار علافه و سخنان پیامبر اکرم درباره او دریافت. هنگام فتح خیبر،‌ زمانی که جعفر از حبشه مراجعت کرد پیابمر او را آغوش گرفت و میان دیدگانش را بوسید و فرمود: نمی‌دانم به خاطر کدام یک خوشحال‌تر باشم، به خاطر ورود جعفر یا فتح خیبر؟ و رسول خدا او را در جوار مسجد منزل دادند.

زمانی که جعفر در جبهه موته جنگید و دو دستش قطع شد و حاضر نشد پرچم را بر زمین بیفکند،‌ پیامبر خدا فرمودند: خداوند به جای دو دست دو بال به جعفر عنایت کرد که در بهشت با آن‌ها پرواز کند و از همین روست که او به جعفر طیار معروف شد.

عبدالله در حبشه متولد شد و این ولادت زمانی رخ داد،‌ که جعفر به همراه همسرش و عده‌ای دیگر از مسلمانان بر اثر فشار دشمنان اسلام و به پیشنهاد پیامبر اکرم(ص)‌ به حبشه هجرت کرده بود. عبدالله بعد از شهادت پدرش جعفر مورد محبت و علاقه پیامبر اکرم بود. در تاریخ آمده است: هنگامی که جعفر پدر عبدالله به شهادت رسید،‌ پیامبر فرمود: فرزندان جعفر را نزد من بیاورید. حضرت آنان را در آغوش عطوفت خود گرفت،‌ بوسید و چشمهایش پر از اشک شد. و این گونه از عبدالله که کودکی بیش نبود تفقد و دلجویی فرمود.

بعد از پیامبر اکرم تاریخ شاهد رشادتها و فداکاریهای عبدالله در کنار امیرالمؤمنین(ع) بوده و او در جنگ صفین از شجاعان صحنه نبرد به شمار رفته است و جود و سخاوت او نیز در آن زمان زبانزد بوده است.

در محیط خانه

بدون شک در دورانهای مهم تربیت انسان و شکل‌گیری شخصیت او دوران کودکی است. تأثیر پذیری انسان از محیط و اطرافیان خود در این دوره، به مراتب بیشتر و عمیقتر از دوره‌های دیگر زندگی است. اعمال، رفتار،‌ برخوردها و به طور کلی شیوه معاشرت پدر و مادر در خانه و کیفیت ارتباط آنان با یکدیگر و دیگر افراد، در روح و خلق و خوی فرزند اثری مستقیم خواهد گذاشت،‌ روح حساس و لطیف فرزند را تحت تأثیر خود قرار خواهد داد. اصولاً پدر و مادر می‌توانند، زشتی و زیبایی رفتار وسلوک خود را در آینه شفاف و زلال کودک خود بنگرند و حرکات،‌ روحیات و خصلت های کودکشان را نمونه‌ای از روحیات و صفات خود بدانند. به خاطر این روح الگو خواهی و تربیت پذیری ،‌پیرامون تربیت کودکان و پرورش فکری، اعتقادی و اخلاقی آنان در روایات توصیه های فراوانی شده است. تأثیر این تربیتها، به قدری است که علی(ع) قلب کودک و مرکز دریافت های او را همانند زمین خالی و بدون کشتی می‌داند که هر بذری را پذیراست.

بنابراین می‌توان شخصیت و آینده کودک را مرهون تربیتها و پرورشهای عملی پدر و مادر دانست که فرزند به صورت الگو از آنان کسب کرده است. اما زینب، در خانه ای تربیت و رشد یافت،‌ که عالی ترین نمونه زندگی خانوادگی است و در طول تاریخ بشر خانواده‌ای به این بزرگی و عظمت نیامده است و نخواهد آمد. شخصیت زینب در خانه ای شکل گرفت که نور ایمان در آن می درخشید و سرشار از صفا و صمیمیت و آکنده از معنویت و عشق به خدا بود. خانه ای که پدری چون علی دارد و مادری چون فاطمه، پدر و مادر معصومی که تمایلات نفسانی و هوی و هوس در آنان راه نداشت و انگیزه حرکتها و فعالیتهایشان فقط انجام وظیفه الهی بود. آنان جز به رضای خدا به چیزی دیگر نمی اندیشیدند و جز برای پیشرفت اسلام و نجات بشریت گام برنمی‌داشتند.

زینب در این محیط و تحت تربیت چنین پدر و مادری رشد می‌یابد و در چنین مدرسه ای معارف الهی و آداب اسلامی را فرا می‌گیرد و به تربیت دینی و فضائل اخلاقی دست می‌یابد و به کمال می‌رسد. و بدین گونه مهم‌ترین و اساسی‌ترین کلاس آموزش خانه‌داری، شوهرداری،‌ تربیت فرزند،‌ اداره زندگی و به طور کلی آداب معاشرت زینب، دورانی بود که در کنار مادرش حضور داشت و از رفتار و شیوه زندگی او الگو می‌گرفت تا زمانی او نیز همچون مادرش ـ که زیباترین و خدایی‌ترین زندگی را گذراند ـ در خانه شوهر انجام وظیفه کند.او شاهد بود که چگونه مادرش برای ایجاد کانونی آرام‌بخش و انباشته از صفا و صمیمیت و روح و معنویت تلاش می‌کرد. او این سخن پدرش را شنیده بود که می‌فرمود: وقتی به خانه می آمدم و به زهرا نگاه می‌کردم،‌تمام غم و غصه هایم برطرف می‌شد و او هیچ گاه مرا خشمگین نکرد. زینب نمونه باشکوه صمیمیت،‌ همدلی و همراهی را در کانون پرمهر پدر و مادر خویش مشاهده کرده بود، و لذت آن را از یاد نمی برد. او شاهد تلاشهای مادرش در خانه بود و دستهای تاول زده مادر و زحمتهای خانه‌داری را دیده بودو اجر و پاداش کار در خانه را باور داشت.او تعاون و همکاری در خانه را از پدر و مادرش آموخته بود و می‌دید که پدر هیزم و آب خانه را تهیه می‌کرد و مادر آسیا می‌کرد، خمیر می ساخت و نان می پخت.

زینب، مهر و محبت مادر را نسبت به فرزندان از یاد نمی برد و عطوفت های مادر از شیرین ترین خاطره‌های او بود. او سخنرانی مادرش در مسجد ـ در رفاع از کیان اسلام و ولایت ـ را فراموش نمی‌کرد و از آن درس دینداری و حراست از دستاوردهای جدّ بزرگوارش پیامبر اکرم را فرا می‌گرفت و حمایت از دین خدا را برای خود فرض و لازم می دانست. و بالاخره شخصت والایی چون زینب کبری که در کانون ولایت رشد یافته و در سایه این تربیتها بزرگ شده است،‌ دریایی است از معرفت و فضیلتهای انسانی و تجربه های اخلاقی و تربیتی که از پدر و مادرش فرا گرفته است. او اکنون به خانه شوهر می‌رود و کانون زندگی را تشکیل می‌دهد و به عنوان مربی بزرگ و نمونه‌ای در سنگر مقدس خانه‌ انجام وظیفه می‌کند و برای اسلام فرزندان برومندی را تربیت می‌کند که نتایج درخشان آن را در آینده تاریخ زندگانی زینب ملاحظه خواهیم کرد.

در مکتب پدر

بانوی بزرگ اسلام زینب کبری حدود سی و پنج سال داشت که پدرش علی به شهادت رسید. او بدون تردید از دوران حیات پدر بزرگوارش آگاهی‌ها و بهره‌های فکری و معنوی فراوانی گرفته است و خاطرات زیادی از دوران پدر دارد. خاطرات تلخ و شیرینی که هر کدام در شکل‌گیری شخصیت زینب و سازندگی او تأثیر عمیقی داشته است.

صبر و بردباری

او روزها و سالهای مظلومیت پدر را خوب به یاد داشت و شاهد بود که بعد از رحلت پیابمر اسلام، ‌ولایت پدرش را که بزرگترین شخصیت جهان اسلام بعد از پیامبر بود، نادیده گرفتند و بر جایگاهی که پیامبر بعد از خود برای علی(ع) تعین کرده بود و کراراً آن را گوشزد می‌کرد و مسلمانان را به آن توصیه می‌فرمود عاصبانه تکیه زدند و حق او را ضایع ساختند. بر کرسی هوسها نشستند و خود را جانشین و خلیفه پیامبر خواندند. و امیرالمؤمنین که جز به حفظ اسلام و مصالح مسلمین نمی اندیشید همچنان صبر پیشه کردو رضایت خدا را بر هر چیز مقدم داشت و بیست و پنج سال سکوت اختیار کرد.

زینب در این دوران،‌ حوادث را به دقت پیگیری می‌کرد و بر بینش و آگاهیهای خود می افزود. هواپرستی و دنیا طلبی بسیاری را می‌دید،‌ دوست و دشمن را به خوبی از یکدیگر تمیز می‌داد و شاهد کینه‌توزی‌های ابوسفیان‌ها و معاویه ها بود. دشمنان نقابداری که در ظاهر،‌ لباس اسلام بر تن کرده بودند و سنگ اسلام به سینه می‌زدند و در باطن و حقیقت برای نابودی آن نقشه می کشیدند و حقایق را وارونه جلوه می دادند.

زینب،‌ همه این دشمنی‌ها را می‌دید و عظمت صبر پدر را درمی‌یافت. هم او که فرمود: «صبرت و فی العین قدیً و فی الحلق شجاً» شکیبایی ورزیدم همچون کسی که خاشاک چشمش را پر کرده و استخوان راه گلویش را گرفته است. زینب از صبر او الهام می‌گرفت و درس فداکاری می آموخت. می آموخت که چگونه باید تمام مشکلات و رنجهای راه خدا را تحمل کرد، محرومیتها را پذیرا شد و مصالح فردی را فدای مصلحت اسلام کرد.

عدالت گستری

دوران بیست و پنج سال مظلومیت و سکوت سپری می‌شود؛ مردم به خانه امیرالمؤمنین هجوم می‌آورند و علی(ع) که اندیشه ای جز حق در او راه ندارد برای رهایی بخشیدن مردم از ظلمها،‌ بی‌عدالتی‌ها و انحرافاتی که بعد از پیامبر اکرم دامنگیر آنان شده بود، زمام حکومت را در دست می‌گیرد. پنج سال حکومت علی(ع) برای زینب بسیار آموزنده و الهام بخش بود. عدالت گستری در آن دوران چنان اوج داشت که بسیاری از کسان که به هوس متاع دنیا، ریاست، پست و مقام و ثروت اندوزی به سوی علی روی آورده بودند از دشمنان سرسخت و ستیزه جوی او شدند. آنان ظطاقت شنیدن سخنی چون: «به خدا قسم آن‌چه از عطایای عثمان، و آن‌چه بیهوده از بیت المال مسلمین به این و آن بخشیده،‌ بیابم به صاحبش برمی‌گردانم؛ گرچه زنانی را به آن کابین بسته یا کنیزانی را با آن خریده باشند.» را نداشتند.

آنان دیدند که حضرت در برابر درخواست برادرش عقیل که به خاطر فقر چیزی از گندمهای بیت‌المال می‌طلبید،‌ آهنی گداخته به بدن او نزدیک کرد و در مقابل ناله برادرش عقیل،‌ فرمود: «زنان در سوگ تو بگریند! از آهن تفتیده ای که انسانی آن را به صورت بازیچه، سرخ کرده ناله می‌کنی!‌ اما مرا به سوی آتشی می کشانی که خداوند جبار با شعله خشم و غضبش برافروخته است!‌ تو از این می نالی و من از آتش سوزان نالان نشوم؟». قضاوت حضرت درباره دخترش ـ که گردنبندی را از بیت‌المال به امانت گرفته بود ـ که «اگر این امانت را از بیت المال به صورت عاریه ضمانتی نگرفته بودی نخستین زن هاشمی بودی که دستت را به خاطر دزدی قطع می‌کردم» ریشه های طمع را در آنان می سوزاند.

جمعه 26/8/1391 - 21:17
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته