• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 319
تعداد نظرات : 701
زمان آخرین مطلب : 3780روز قبل
خانواده
عشق کلمه ایست که بار ها شنیده می شود ولی شناخته نمی شود. عشق صداییست که هیچ گاه به گوش نمی رسد ولی گوش را کر می کند. عشق نغمه ی بلبلیست که تا سحر می خواند ولی تمام نمی شود. عشق رنگیست از هزاران رنگ اما بی رنگ است. عشق نوایی ست پر شکوه اما جلالی ندارد. عشق شروعی ست از تمام پایان ها اما بی پایان است. عشق نسیمی ست از بهار اما خزان از آن می تراود. عشق کوششی ست از تمام وجود هستی اما بی نتیجه. عشق کلمه ایست بی معنی ولی هزاران معنی دارد. عشق……… عشق ۱۰ عنصر است اما عنصر آخر آن تمام معنی را می رساند ولی معنی آن گفتنی نیست ...
شنبه 27/7/1387 - 18:47
خانواده
من به اندازه نادیدن تو بیمارم و به شوق نگهت شب همه شب بیدارم ثانیه.روز.زمان.ساعت و من دلتنگم دیگر از هرچه دروغ است و کلک بیزارم خسته از هرچه که بی تو به سرانجام رسید خسته از شعر و هر صحبت طوطی وارم گرمی وحرم حضورت بدنم را سوزاند نکند خوابم و یارب نکند تب دارم؟ گرم صحبت شدم و هیچ نمی دانستم ساعتی هست که همصحبت این دیوارم...

شنبه 27/7/1387 - 18:45
خاطرات و روز نوشت

چه خوش خیال بودم ،نگاهت را با جان خریدم

 چه می دانستم خام است عاشقی خالی خالیست ،عجب روزگاریست!!!
پنج شنبه 25/7/1387 - 21:41
خاطرات و روز نوشت

تو لحظه آخر درست همان وقتی که چشمامو به آسمون دوختم تا شاید به التماسم جواب مثبت بده و همراه دلم قطره قطره بباره و اشکامو تو دلش پنهون کنه خیلی آروم و بی صدا از کنارم رد می شی تا نبودنت واسه ی همیشه مهمون بی کسی های دلم می شه...........................

پنج شنبه 25/7/1387 - 21:39
محبت و عاطفه
شیمی نخوندم , ولی می دونم اگه عشق نباشه ملکول های هیدروژن و اکسیژن نمی تونن اینقدر محکم همدیگه رو فشار بدن که اشک جفتشون در بیاد!!! 
چهارشنبه 24/7/1387 - 18:59
خواستگاری و نامزدی
 یک روز گرم، شاخه ای م غرورانه و با تمام قدرت خودش را تکاند و به دنبال آن از برگ های ضعیف و کم طاقت جدا شدند و آرام بر روی زمین افتادند. شاخه چندین بار این کار را درد منشانه و با غرور خاصی تکرار کرد تا اینکه تمام برگ ها جدا شدند و شاخه از کارش بسیار لذت می برد. برگی سبز و درشت و زیبا به انتهای شاخه محکم چسبیده بود و همچنان در مقابل افتادن مقاومت می کرد. باغبان تبر به دست داخل باغ در حال گشت و گذار بود و به هر شاخه ی خشکی که می رسید آن را از بیخ جدا می کرد و با خود می برد. وقتی باغبان چشمش به آن شاخه افتاد با دیدن تنها برگ آن از قطع کردنش صرف نظر کرد . بعد از رفتن باغبان مشاجره بین شاخه و برگ بالا گرفت و بالاخره دوباره شاخه مغرورانه و با تمام قدرت چندین و چند بار خوش را تکاند تا اینکه به ناچار برگ با تمام مقاومتی که داشت از شاخه جدا شد و بر روی زمین افتاد باغبان در راه بازگشت وقتی چشمش به آن شاخه افتاد بی درنگ آن شاخه را از بیخ قطع کرد. شاخه بدون آنکه مجال اعتراض داشته باشد بر روی زمین افتاد . ناگهان صدای برگ جوان را شنید که می گفت: اگر چه به خیالت زندگی ناچیزم در دست تو بود ولی همین خیال واهی پرده ای بود بر چشمان واقع نگرت که فراموش کنی نشانه ی حیاتت من بودم.

چهارشنبه 24/7/1387 - 18:57
خاطرات و روز نوشت
به تو حسودیم می شود چقدر خوب دستانت را به فاصله عادت داده ای پاهایت را به رفتن های دور لب هایت را به سکوت و خاطره هایت را به فراموشی به تو حسودیم می شود تو که به داشتن قلب سنگی عادت کرده ای یادت هنوز در من باقی است ...
چهارشنبه 24/7/1387 - 18:55
دانستنی های علمی
 هر روز شیطان لعنتی خط های ذهن مرا اشغال می كند هی با شماره های غلط ، زنگ می زند،‏ آن وقت من اشتباه می كنم و او با اشتباه های دلم حال می كند. دیروز یك فرشته به من می گفت: تو گوشی دل خود را بد گذاشتی آن وقت ها كه خدا به تو می زد زنگ آخر چرا جواب ندادی چرا بر نداشتی؟! یادش به خیر آن روزها مكالمه با خورشید دفترچه های ذهن كوچك من را سرشار خاطره می كرد امروز پاره است آن سیم ها كه دلم را تا آسمان مخابره می كرد. ××× با من تماس بگیر ، خدایا حتی هزار بار وقتی كه نیستم لطفا پیام خودت را روی پیام گیر دلم بگذار!
سه شنبه 23/7/1387 - 18:40
دانستنی های علمی
 در کشور افسانه کسی شهره در نه گفتن را داشت نام می خواهی ؟ نه کام می جویی ؟ نه تو نمی خواهی یک تاج طلا بر سر ؟ نه تو نمی خواهی از سیم قبا در بر ؟ نه مذهب ما را می دانی ؟ نه خط ما می خوانی آیا ؟ نه... نه به هر بانگ که بر پا می شد نه به هر سر که فرو می آمد نه به هر جام که بالا می رفت نه به هر نکته که تحسین می شد نه به هر سکه که رایج می گشت نه روزی آیینه به دستش دادند.... می شناسی او را ؟ آه آری خود اوست می شناسم او را گفته شد دیوانه است سنگسارش کردند !!!! 
سه شنبه 23/7/1387 - 18:39
خاطرات و روز نوشت

به همین زودی بلیط تموم شد!!!!!!!!!!!

می دونم که دروغ می گن.........

خدا جونم کمکم کن تا بتونم برم!!!!!!!!!!!

 

دوشنبه 22/7/1387 - 21:11
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته