• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 549
تعداد نظرات : 289
زمان آخرین مطلب : 3848روز قبل
داستان و حکایت


شب عملیات ؛‌ كلاه و گلوله
مهدی پورامین
شب عملیات من جلو بودم و علی پشت سرم. به دو به سمت خاکریز می رفتیم.

از زمین و آسمان آتش دشمن می بارید.
در یک لحظه کلاه از سرم افتاد.
علی داد زد: «کلاتو بردار!» خم شدم کلاه را بردارم که حس کردم یک گلوله از لای موهایم رد شد و پوست سرم را خراش داد!.

برگشتم به علی بگویم «پسر! عجب شانسی آوردم»
... گلوله توی پیشانی علی بود.

-------------------------------------


پیله ابریشم


روزی سوراخ کوچکی در یک پیله ظاهر شد . شخصی نشست و ساعتها تقلای پروانه برای
بیرون آمدن از سوراخ کوچک پیله راتماشا کرد.
ناگهان تقلای پروانه متوقٿ شدو به نظر رسید که خسته شده و دیگر نمی تواند به تلاشش ادامه دهد.

آن شخص خواست به پروانه کمک کندو با یك قیچی سوراخ پیله را گشاد کرد. پروانه به راحتی از پیله خارج شد اما جثهاش ضعیٿ و بالهایش چروکیده بودند.

آن شخص به تماشای پروانه ادامه داد . او انتظار داشت پر پروانه گسترده و مستحکم شود و پرواز كند؛ اما نه تنها چنین نشد و برعكس ، پروانه ناچار شد همه عمر را روی زمین بخزد و هرگز نتوانست پرواز کند .

آن شخص مهربان نفهمید که محدودیت پیله و تقلا برای خارج شدن از سوراخ ریز آن را خدا برای پروانه قرار داده بود تا به آن وسیله مایعی از بدنش ترشح شود و پس از خروج از پیله به او امکان
پرواز دهد .

گاهی اوقات در زندگی فقط به تقلا نیاز داریم. اگر خداوند مقرر میکرد بدون هیچ مشکلی زندگی کنیم فلج میشدیم ؛به اندازه کافی قوی نمیشدیم و هر گز نمی توانستیم پرواز کنیم.

-------------------------------------


 

دوشنبه 16/12/1389 - 12:27
اهل بیت

 مروری بر افشاگریهای امام سجاد علیه السلام در کوفه و شام2

 

5 ـ ابن زیاد پس از احساس شكست از اسیران ، دست به چه اقدامى زد؟
امام سجاد(ع ) و ابلاغ پیام عاشورا در شام
كـارگـردانـان دسـتـگـاه خلافت اموى كه در سیاست خود نسبت به اسرا در كوفه شكست خوردند، تـصـمیم گرفتند آنان را به مركز خلافت ببرند تا شاید شكست كوفه را جبران كنند. شام از نـظـر مـوقـعیت سیاسى و فرهنگى با كوفه تفاوت جوهرى داشت . كوفه ، زمانى مركز خلافت اسـلامـى و پـایـگـاه شـیـعـیـان خـانـدان پـیـامـبـر(ص )بـود و هـنـوز ـ كـه تـنـهـا حـدود بـیـسـت سال از آن دوران مى گذشت ـ خاطره عدالت و تقواى على (ع )را به یاد داشت و در و دیوارش آهنگ مـنـاجـات مـولا را ترنّم مى كرد. مردم كوفه در پرتو این سابقه درخشان و نیز برخوردارى از چـهـره هـاى بـرجسته شیعه همچون سلیمان بن صرد خزاعى ، مسیّب بن نجبه ، رفاعة بن شدّاد، حـبـیـب بـن مـظـاهـر، هـانـى بـن عـروه و ... بـه عـظـمـت و والا مـقـامـى اهـل بـیـت عصمت و قرابت و خویشاوندى آنان با رسول خدا(ص )اذعان واعتراف داشتند؛ از این رو، بـرغـم حـمـایـتـى كـه از عـبیداللّه كردند و در زیر پرچم یزید، با حسین بن على (ع )به نبرد بـرخـاسـتـنـد، با سخنرانى چند تن از اسیران ، متحول و منقلب شده به فطرت سالم دینى خود باز گشتند و عبیداللّه جنایتكار را از دستیابى به خواستها و اهداف قدرت طلبانه اش ماءیوس كـردنـد؛ ولى مـردم شـام چـنـیـن نـبـودنـد. شام از همان آغاز كه به قلمرو اسلام درآمد تحت نفوذ و حـاكـمـیـت خـانـدان ابـو سـفـیـان قـرار گرفت و مردم این دیار، اسلام و مقررات آن را جز از زبان حـاكـمـان اموى نشنیده بودند، آنان نه از فیض ‍ مصاحبت پیامبر(ص ) بهره اى برده بودند و نه خـویـشان و یاران آگاه و دلسوز و متعهد آن گرامى را در میان خود داشتند و شاید جز بنى امیّه ، مـبـلغـان و خـویـشـانـى بـراى رسـول خـدا(ص )نـمـى شـنـاخـتـنـد. داسـتـان ذیل بیانگر این حقیقت تلخ است .
بـنـابـر نـقـل مـسـعـودى ، پـس از انـقراض بنى امیّه گروهى از سران و مشایخ شام براى عرض تـبـریـك به حضور (سفّاح ) اولین خلیفه سلسله عباسیان رسیدند و سوگند یاد كردند كه تا كـنون نمى دانستند رسول خدا(ص ) بجز بنى امیّه خویشاوندان و نزدیكانى هم داشته تا آن كه بنى عباس قیام كردند و مطلب براى ایشان روشن شد.(46)
شـام بـا چـنـیـن جـوّ فـرهـنـگـى و سـابـقـه سـیـاسـى ، دوّمـیـن مـنزل مهمّى بود كه دستگاه خلافت براى ورود اسرا در نظر گرفته و براى بهره بردارى هر چـه بـیـشـتـر، سـرمایه گذارى فراوانى كرده بود. دستگاههاى تبلیغاتى یزید از مدتها پیش روى ایـن نـكـتـه تـاءكید داشتند كه فرزند پیامبر(ص )را فردى شورشگر، بر هم زننده امنیّت جامعه ، ریاست طلب و خارج از دین معرفى كنند كه علیه امیر مؤ منان !، خلیفه مسلمانان و دین خدا شـورش كـرده اسـت . اینك خداوند یزید را بر او چیره ساخته و خاندانش را كه خارجى هستند به اسارت گرفته و وارد شام خواهد كرد.
مردم شام با این ذهنیّت و چنین تبلیغات مسموم كننده اى با اشتیاق فراوان در انتظار ورود كاروان اسرا بودند.
اسـیـران ، در بـیـسـتـم مـحـرم ، سـال 61 هـجـرى بـا وضـعـى رقـت انـگـیـز و در حـالى كـه بـه غـل و زنـجـیـر بسته و بر محملهاى بدون جهاز سوار شده بودند و افراد خشن و سنگدلى همچون (مـخـفّر بن ثعلبه عایذى ) و (شَمِرِ بن ذى الجوشن ) با دو هزار نیروى مسلح آنان را همراهى مى كردند، رهسپار شام شدند.
سـرهاى مقدس شهیدان نیز در حالى كه بر روى نِىْها نصب شده بودند و جمعى مسؤ ولیت حفاظت آنها را بر عهده داشتند، همراه اسیران به سمت شام حركت داده شدند.(47)
كاروان اهل بیت رسالت روز اول ماه صفر، سال 61 هجرى ، وارد شام شدند.(48) شمر دسـتـور داد سـرهاى شهدا را در میان كاروان قرار داده و اسرا را از مراكز پرجمعیّت ـ كه از پیش تعیین شده بود و مردم در طول مسیر گرد آمده بودند ـ عبور دهند.(49)
آثـار تـبـلیـغـات سـوء یـزیـد در نـخـسـتـیـن لحـظـات برخورد مردم شام با اسیران بروز كرد، پیرمردى خود را به آنان نزدیك كرد و گفت :
سپاس خداى را كه شما و خاندانتان را كشت و شهرها را از مردان شما آسوده و امیر مؤ منان (یزید) را بر شما مسلّط كرد.
پیشواى چهارم ـ كه پیرمرد را فریب خورده و زمینه هدایت را در او آماده دید ـ با یادآورى چند آیه از قـرآن در شاءن اهل بیت علیهم السّلام ،(50) خود را از مصادیق آن آیات و از خویشان و خاندان پیامبر(ص )دانست .
پـیـرمـرد بـا شـنـیـدن ایـن حـقـایـق از زبان امام زین العابدین (ع )، گریست و از گفته هاى خود پشیمان شد و دست به دعا برداشت :
خداوندا! من در پیشگاه تو از دشمنان آل محمّد(ص ) ـ از جنّ و انس ـ بیزارى مى جویم .
سپس در محضر امام سجّاد(ع )از عقیده خود توبه كرد.
مـاجـراى گـفتگوى پیرمرد شامى با پیشواى چهارم و بازگشت او به حق به اطلاع یزید رسید. وى بـراى جـلوگـیـرى از تـكـرار آن و ایـجـاد رعـب و وحـشـت در مـیـان شـامـیـان ، دسـتـور قتل پیرمرد را صادر كرد.(51)
در كاخ یزید
یـزیـد، مـجـلس مـهـمـّى ـ بـا شركت بزرگان شام و دولتمردان كشورى و لشكرى ـ در كاخ خود تـرتیب داد. اسیران آل پیامبر(ص )در حالى كه به زنجیر بسته شده بودند، به فرمان پسر معاویه وارد كاخ شدند. امام چهارم در آغاز ورود با شهامت و دلیرى خطاب به یزید فرمود:
اى یزید! چه گمان مى برى اگر رسول خدا(ص )ما را به این حال ببیند؟
سـخـن امام (ع )، حاضران را منقلب كرد؛ آن چنان كه همگان گریستند. یزید، ناگزیر دستور داد زنجیر از گردن امام (ع )برگرفته و دستبند اسیران را باز كنند.(52)
چـنـد لحـظـه بـعـد، سـر مـبـارك امـام حـسـیـن (ع )را آورده و در مـقـابـل یـزید بر زمین نهادند. پسر معاویه براى فرونشاندن عطش كینه دیرینه خود نسبت به پـیـامـبـر و خـانـدانـش و نـیز جریحه دار كردن دل اسیران ، با چوبدستى بر لبها و دندانهاى پیشین امام (ع )مى نواخت (53) و مى گفت :
(این در عوض نبرد بدر).(54)
سپس اشعارى كفر آمیز سرود كه دو بیت آن چنین است :

لَعِبَتْ هاشِمُ بِا لْمُلْكِ فَلا
خَبَرٌ جاءَ وَ لا وَحْىٌ نَزَلَ
لَسْتُ مِنْ خِنْدِفَ اِنْ لَمْ اَنْتَقِمْ
مِنْ بَنى اَحْمَدَ ما كانَ فَعَلَ(55)
(خـانـدان ) هـاشـم بـا حـكـومـت بـازى كـردنـد و گـرنـه ، نـه خـبـرى آمـده و نـه وحـیـى نازل شده است !
از نسل (خندف ) نیستم اگر از فرزندان پیامبر آنچه او (درباره پدرانم ) انجام داده انتقام نگیرم .
ابو برزه اسلمى كه در مجلس حضور داشت با دیدن این منظره آزرده شد و خطاب به یزید گفت :
واى بـر تـو اى یـزیـد؟ آیا بر لبها و دندانهاى پسر فاطمه (ع )چوب مى زنى ؟ من خود دیدم كـه رسـول خـدا(ص )بر لبهاى او و برادرش ‍ حسن (ع )بوسه مى زد و مى فرمود: شما سرور جوانان اهل بهشت هستید؛ خدا قاتل شما را بكشد و او را به عذاب ابدى گرفتار سازد.
یزید از واكنش (ابو برزه ) به خشم آمد و او را از مجلس خود راند.(56)
واكنش اهل بیت (ع )
اهـل بـیت پیامبر(ص )در برابر گستاخیهاى یزید واكنش نشان دادند. نخست ، زینب كبرى (ع )به سـخـن پـرداخـت و پـس از حـمـد و سـتایش پروردگار و درود بر پیامبر و خاندانش و تلاوت آیه شریفه :
(ثـُمَّ كـانَ عـاقـِبـَةَ الَّذیـنَ اَسـاؤُ السُّواى اَنْ كـَذَّبـُوا بـِآیـاتِ اللّهِ وَ كـانـُوا بـِهـا یـَسـْتـَهـْزِؤُن (57))
فرجام كسانى كه اعمال بد مرتكب شدند به جایى رسید كه آیات خدا را تكذیب كردند و آن را مسخره گرفتند.
خطاب به یزید فرمود:
اى یـزیـد! آیـا مـى پـنـدارى ایـنـك كـه زمین و آسمان را بر ما تنگ كرده و با ما همچون بردگان رفـتار مى كنى ، ما در پیشگاه خدا خوار شده و تو نزد او به جایگاهى بلند دست یافته اى ؟ و ایـن چنین دچار خودبینى شده و شادمان و مغرور بر تخت سلطنت تكیه زده اى كه دنیا به كامت مى گردد و حكومت ما به دست تو افتاده است ؟
لحـظـه اى بـه خـود آى و نـادانـى را واگـذار. آیـا سـخـن خداى سبحان را از یاد برده اى كه مى فرماید: (وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ كَفَرُوا اَنَّما نُمْلى لَهُمْ خَیْرٌ لاَِنْفُسِهِمْ اِنَّما نُمْلى لَهُمْ لِیَزْدادُو اِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ(58))
اى فـرزنـد آزاد شدگان به دست رسول خدا(ص )(59)! آیا از عدالت است كه زنان و كـنـیـزان خـود را در پـس پـرده قـرار دهـى و دخـتـران رسـول خدا(ص )را اسیر كنى و حرمتشان را بـشـكنى ...در حالى كه نه سرپرستى دارند و نه حمایت كننده اى ؟! ...اى یزید! دیرى نخواهد پـایـیـد كـه بر رسول خدا(ص )وارد مى شوى ، در حالى كه بار سنگین گناهِ كشتن فرزندان و هتك حرمت خاندان او را بر دوش دارى . خدا را سپاس كه آغاز كار ما را با نیكبختى و آمرزش گشود و پایان آن را شهادت و رحمت قرار داد.(60)
سپس امام سجّاد(ع ) پاسخ گستاخیها و بلند زبانیهاى یزید را داد و فرمود:
اى پـسـر مـعـاویـه و هـنـدو صخر، پیش از آن كه تو متولد شوى ، نبوت و امامت ، پیوسته از آنِ پـدران و نـیـاكـان مـن بـوده اسـت . جـدّم على بن ابى طالب (ع )در غزوه هاى بدر، احد و احزاب ، پرچمدار رسول خدا(ص ) بود؛ در حالى كه پدر و جدّ تو پرچمدار كفر بودند... .
واى بـر تـو اى یـزیـد، اگـر مـى فـهـمـیـدى كـه چـه عـمـل زشـتـى مـرتـكـب شـدى و چه خطایى كردى و نسبت به پدر، برادرها، عموها و خاندان من چه جـفایى روا داشتى ، سر به كوهها (و بیابانها) مى گذاشتى ! هیچ مى دانى كه سر مطهّر حسین (ع )پسر على و فاطمه علیهماالسّلام بر دروازه شهر شما آویخته شده است ؟!... پس به انتظار پشیمانى و رسوایى در روز قیامت باش !(61)
یـزیـد كـه در هـر مـرحـله از جـنـایـات خـود نـسـبـت بـه اهـل بـیـت رسـول خـدا(ص )بـا واكـنـش كـوبـنده و قاطع آنان مواجه مى شد ناگزیر از ایجاد تنگنا براى ایشان شد و آنان را در نزدیكى كاخ سلطنتى خود در مكانى بى سقف جاى داد. 

دوشنبه 16/12/1389 - 12:21
شخصیت ها و بزرگان

در احوالات شیخ رجبعلی خیاط


شیخ رجبعلی خیاط: کسی در دنیا مرا نشناخت ولی در دو وقت شناخته خواهم شد، یکی موقعی که امام زمان-عجل الله تعالی فرجه-تشریف بیاورند و یکی هم روز قیامت.

به فرموده جناب شیخ : اگر چشم برای خدا کار کند می شود عین الله و اگر گوش برای خدا کار کند می شود اُذُن الله و اگر دست برای خدا کار کند می شود یدالله تا می رسد به قلب انسان، که جای خداست که فرموده اند: قلب مومن عرش خداوند رحمان است.

ارزش کار برای خدا

یکی از دوستان شیخ از او نقل می کند که فرمود: در مسجد جمعه تهران، شبها می نشستم و حمد و سوره مردم را درست می کردم، شبی دو بچه با هم دعوا می کردند، یکی از آنها که مغلوب شد برای اینکه کتک نخورد آمد پهلوی من نشست، من ازفرصت استفاده کردم، حمدوسوره اش رو پرسیدم، و این کار آن شب،همه ی وقت مرا گرفت. شب بعد درویشی نزدم آمد وگفت: من علم کیمیا، سیمیا، هیمیا و لیمیا دارم و آماده ام به شما بدهم، مشروط به اینکه ثواب کار دیشب خود را به من بدهی

به او پاسخ دادم: نه! اگر این ها به درد می خورد به من نمی دادی.

 

ناصرالدین شاه در برزخ

در رابطه با وضعیت ناصرالدین شاه قاجار در عالم برزخ، یکی از شاگردان شیخ از ایشان نقل کرد: روح او را روز جمعه ای آزاد کرده بودند و شب شنبه او را با هل به جایگاه خود می بردند،او با گریه به ماموران التماس می کرد و می گفت: نبرید. هنگامی که مرا دید به من گفت: اگر می‌دانستم جایم اینجاست در دنیا خیالِ خوشی هم نمی کردم.

بی اعتنایی به موقعیت های دنیوی

فرزند شیخ می گوید: یکی از امرای ارتش که به شیخ ارادت می ورزید به من گفت: می دانی چرا من پدرت را دوست دارم؟ وقتی برای اولین بار خدمتش رسیدم، نزدیک در اتاق نشسته بود، سلام کردم، گفت: برو بنشین... رفتم نشستم، نابینائی از راه رسید، جناب شیخ تمام قد از جا برخاست، با احترام او را در آغوش کشید و بوسید و کنار خود نشاند. من نگاه می کردم که در خانه او چه می گذرد، تا این مرد نابینا از جا برخاست تا برود، شیخ کفش او را جلوی پایش جفت کرد، ده تومان هم به او داد و رفت! ولی هنگامی که من خواستم خداحافظی کنم از جا برنخاست و همان طور که نشسته بود گفت: خداحافظ!

ایثار

یکی از فرزندانن شیخ می گوید :مادرم تعریف می کرد که: زمان قحطی بود،حسن و علی(فرزندان ارشد شیخ) روی پشت بام آتش کرده بودند،رفتم ببینم چه می کنند، دیدم آن دو پوست خیکی را آورده اند سرخ کنند و بخورند!با دیدن این صحنه گریه ام گرفت، آمدم پائین مقداری مس و مفرغ از منزل برداشتم، بردم زیر بازارچه فروختم و قدری دم پُختک تهیه کردم .برادرم قاسم خان که شخص پولداری بود رسید دید خیلی ناراحتم، از علت ناراحتی سئوال کرد، جریان را گفتم .قاسم خان که این ماجر را شنید گفت: چه می گویی؟ شیخ رجبعلی را در بازار دیدم که صد بلیط چلوکباب میان مردم تقسیم می کند! چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است. این مرد کی می خواهد ... درست است که عابد و زاهد است ولی کارش درست نیست.

با شنیدن این حرفها ناراحتی من بیشتر شد.شب که شیخ به خانه آمد، با او برخورد کردم که چرا ... و با نارحتی خوابیدم .نیمه های شب ناگاه متوجه شدم که مرا صدا می زنند که بلند شو. بلند شدم دیدم مولا امیرالمومنین علیه السلام است که ضمن معرفی خود فرمود:" او بچه‌های مردم را نگه داشت ماهم بچه های تو را هر وقت بچه هایت ازگرسنگی مردند حرف بزن"

منبع: کتاب کیمیای محبت محمدی ری شهری
دوشنبه 16/12/1389 - 12:8
شعر و قطعات ادبی
الهی! تا به حال میگفتم « گذشته ها گذشت » ، اكنون می بینم كه گذشته هایم نگذشت بلكه همه در من جمع است. آه، آه، از یوم الجمع… « آیت ا… حسن زاده آملی
ابو علی سینا : اگر یك خطا كردی و هزار دلیل برای آن آوردی بدان هزار و یك خطا كرده ای!

از گناه فاصله بگیرید، شیطان دارد با شما عكس یادگاری می گیرد. ( دكتر سنگری )
خدا فراموشی را بیهوده نیافریده، فراموشی را آفریده تا غیر او را فراموش كنیم. ( حاج اسماعیل دولابی)
دوشنبه 16/12/1389 - 12:5
شعر و قطعات ادبی

مرا باعشق خود درگیر کردی

به پایم با غمت زنجیر کردی

بدان دنیای بی تو هیچ باشد

دلم را از زمانه سیر کردی

تو با رفتن به پشت ابر ایّام

غروب جمعه را دلگیر کردی

 یا اباصالح ادرکنی

دوشنبه 16/12/1389 - 12:3
مهدویت
توجه .. توجه ... دانشگاه انتظار بعد از 1300 سال دانشجو می پذیرد. متاسفانه این دانشگاه هنوز 313 فارغ التحصیل هم نداشته است.... این دانشگاه در تمام شبانه روز از شما ازمون بعمل می اورد ..... مدارک لازم برای ثبت نام : 1- نماز اول وقت و ولایت مداری...... 2- نمازهای نافله و نماز شب ....... 3- دائم الوضو بودن....4- دلی پر از ثواب .........**** همیشه به یاد امام زمان باشید حتی با 14 صلوات- - - - اللهم عجل لولیک الفرج****
دوشنبه 16/12/1389 - 12:1
سياست

بسم رب الحسین


 

امروز جنگ نظامى با ما خیلى محتمل نیست - نمیگوئیم بكلى منتفى است، اما خیلى محتمل نیست - لكن جنگى كه وجود دارد، از جنگ نظامى اگر خطرش بیشتر نباشد، كمتر نیست؛ اگر احتیاط بیشترى نخواهد، كمتر نمیخواهد. در جنگ نظامى دشمن به سراغ سنگرهاى مرزى ما مى‌‌آید، مراكز مرزى ما را سعى میكند منهدم بكند تا بتواند در مرز نفوذ كند؛ در جنگ روانى و آنچه كه امروز به او جنگ نرم گفته میشود در دنیا، دشمن به سراغ سنگرهاى معنوى مى‌‌آید كه آنها را منهدم كند؛ به سراغ ایمانها، معرفتها، عزمها، پایه‌‌ها و اركان اساسى یك نظام و یك كشور؛ دشمن به سراغ اینها مى‌‌آید كه اینها را منهدم بكند و نقاط قوت را در تبلیغات خود به نقاط ضعف تبدیل كند؛ فرصتهاى یك نظام را به تهدید تبدیل كند. این كارهائى است كه دارند میكنند؛ در این كار تجربه هم دارند، تلاش هم زیاد دارند میكنند، ابزار فراوانى هم در اختیارشان هست. باید ابعاد دشمن و ابعاد دشمنى را بدانیم تا بتوانیم بر او فائق بیائیم. البته ما مدد الهى داریم، كمك غیبى داریم بدون شك؛ این را انسان دارد مشاهده میكند؛ لكن ما مادامى كه هوشیارانه، آگاهانه در میدان نباشیم، تدبیر لازم را به كار نبریم، كمك الهى به سراغ ما نخواهد آمد.

(2/7/1388 بیانات در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری)

دوشنبه 16/12/1389 - 11:44
شعر و قطعات ادبی

رهبر نشوی تنها

من یار تو می گردم

و ز جرگه عشاقت سردار تو می گردم

گر لشكر سفیانیها از غرب به پا خیزد

در قحطی انسانها عمار تو می گردم

از طعنه اشعث ها خون است دلت مولا

تبدار غمت هستم بیمار تو می گردم

با جرم ولای تو گر بر سر دار آیم

مدح تو كنم بر دار تمار تو می گردم

این من نه منم تنها

 آید ز جهان آوا

رهبر نشوی تنها

من یار تو می گردم

صلوات

اللهم عجل لولیك الفرج

  صلوات


يکشنبه 15/12/1389 - 10:9
اهل بیت

شعله حسادت


در اواخر تابستان و در شب دوازدهم ماه رجب سال 218 (ه‍- ق ) ماءمون خلیفه عباسی از دنیا رفت و در ناحیه طرسوس  به خاک سپرده شد. برادرش معتصم زمام خلافت را عهده دار گشت .معتصم که از هر راه ممکن جهت تثبیت پایه های زمامداری خویش ‍ تلاش می کرد، برای جلوگیری از خطرهای احتمالی از ناحیه امام جواد علیه السلام و اینکه تحت مراقبت شخصی قرار گیرند، ایشان را از مدینه به بغداد آورد.هنوز از اقامت امام علیه السلام در بغداد مدت زیادی نگذشته بود که به اشاره معتصم خلیفه عباسی به وسیله زهر آن حضرت به شهادت رسیدند. این حادثه ، به دنبال ماجرایی پیش آمد که داستانش چنین است .زرقان دوست صمیمی ابن ابی دُآد بود می گوید:روزی ابن ابی دآد از نزد معتصم بازگشت در حالی که سخت غمگین بود. علت اندوه را جویا شدم . پاسخ داد:- امروز آرزو کردم که کاش بیست سال پیش از این مرده بودم .گفتم :- برای چه ؟جواب داد:- به خاطر واقعه ای که از ابوجعفر، امام جواد علیه السلام ، در حضور معتصم علیه من رخ داد.- مگر چه پیش آمد؟- دزدی را نزد مجلس خلیفه آوردند دزد به سرقت خود اعتراف کرد و از خلیفه خواست با اجرای حد او را پاک سازد. خلیفه فقها را گرد آورد و ابوجعفر را نیز حاضر کرد، از ما پرسید دست دزد از کجا باید قطع شود؟ من گفتم :از مچ دست .گفت :به چه دلیل ؟گفتم :دست از انگشتان است تا مچ ، زیرا که خداوند در آیه (تیمم ) فرموده است : ((فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم )) ((صورت و دستهایتان را مسح کنید)) منظور از دست در این آیه ، انگشتان تا مچ دست است .عده ای از فقها نیز با من موافق شدند و گفتند دست دزد باید از مچ قطع گردد، ولی عده ای دیگر گفتند دست دزد را از آرنج باید قطع کرد، چون خداوند در آیه وضو می فرماید: ((و ایدکم الی المرافق )) یعنی ((دست های خویش را تا آرنج ها بشویید!)) و این آیه دلالت دارد بر اینکه حد دست آرنج است .سپس معتصم رو به ابوجعفر کرد و پرسید:در این مساءله چه نظر دارید؟ایشان اظهار نمود:حاضران در این باره سخن گفتند، مرا معاف بدار!متعصم بار دیگر سخنش را تکرار کرد و او عذر خواست . در آخر، معتصم گفت تو را به خداوند سوگند! آنچه را در این باره می دانی بگو.امام جواد علیه السلام گفت :حال که مرا قسم دادی ، نظرم را می گویم . اینها به خطا رفتند زیرا فقط انگشتان دزد باید قطع شد، و کف دست بماند.معتصم پرسید:دلیل این فتوا چیست ؟گفت : رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود است سجده با هفت عضو بدن تحقق می یابد، صورت (پیشانی )، دو کف دست ، دو سر زانو، دو پا (دو انگشت بزرگ پا.) بنابراین ، اگر دست دزد از مچ یا از آرنج قطع شود، دیگر دستی برای او نمی ماند تا هنگام سجده آن را بر زمین گذارد.و نیز خدای متعال فرموده است :((و ان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا)) ((سجده گاهها از آن خداست . پس هیچ کس را همپایه و همسنگ با خدا قرار ندهید)) منظور از سجده گاهها اعضای هفتگانه است که سجده بر آنها انجام می گیرد، و آنچه برای خداست قطع نمی شود.معتصم از این بیان خوشش آمد و دستور داد فقط انگشتان دزد را قطع کردند..ابن ابی دآد می گفت :در این هنگام ، حالتی بر من رخ داد که گویی قیامت بر پا شده است و آرزو کردم که کاش مرده بودم و چنین روزی را نمی دیدم .پس از سه روز نزد معتصم رفته به او گفتم :توصیه خیرخواهانه خلیفه بر من واجب است ، من می خواهم در موردی با شما صحبت کنم که می دانم به واسطه آن وارد آتش جهنم می شوم .معتصم گفت :کدام صحبت ؟گفتم :خلیفه در مجلس خویش ، فقها و علما را برای حکمی از احکام دین جمع می کند و از آنان در شرایطی که رؤ سای لشگری و کشوری حضور دارند و تمام گفتگوها را می شنوند، حکم مساءله ای را می پرسند و آنان جواب می دهند، ولی نظر فقها را نمی پذیرند و تنها سخن مردی را قبول می کنند که نیمی از مسلمانان به امامت و پیشوایی وی اعتقاد دارند و ادعا می کنند که او سزاوار خلافت است ، این کار برای خلیفه پسندیده نیست !در این هنگام سیمای خلیفه دگرگون شد و فهمید چه اشتباهی کرده آن گاه گفت :خداوند تو را پاداش دهد که مرا توصیه خوبی کردی .سپس روز چهارم به یکی از دبیران (کتّاب ) دستور داد ابوجعفر، (امام جواد علیه السلام )، را به خانه اش دعوت کند. او نیز چنین کرد، ولی امام نپذیرفت و عذر خواست . اما وی در دعوت خویش اصرار ورزید و گفت : من شما را به مهمانی دعوت می کنم و آرزو دارم قدم به خانه ام بگذارید تا من از مقدم شما تبرک جویم . چند تن از وزرای خلیفه نیز آرزوی دیدار شما را در منزل من دارند.امام علیه السلام ناچار! دعوت وی را پذیرفت و به خانه اش رفت ، اما آنان در غذای وی زهر ریخته بودند.به محض اینکه از غذا میل نمود، احساس کرد آغشته به زهر است ، از این رو تصمیم گرفت حرکت کند. میزبان از ایشان خواست بماند ولی حضرت در پاسخ فرمود:اگر در خانه تو نباشم برای تو بهتر است !امام جواد علیه السلام ، برای مدتی سخت ناراحت بود تا آنکه زهر در اعضای بدنش اثر کرد و چشم از جهان فروبست

يکشنبه 15/12/1389 - 10:7
اخبار

خط مقدم دفاع از اسلام

یكی از موانع وحدت، جهان استكبار به‌ویژه آمریكاست و این امر بر كسی پوشیده نیست. در گذشته توطئه و خیانت علیه مسلمانان در خفا و پشت پرده‌ها انجام می‌شد اما هم‌اكنون هیچ پرده و نقابی وجود ندارد. در این قضیه برخی از كشورها نیز به پیروی از آمریكا و در جهت دوستی و علاقه به آمریكایی‌ها، حقایق اسلام را دفن كرده و بسیاری از مسلمانانِ كم‌خِرد، جاهل و ضعیف‌الإراده را به خدمت در آورده و با حمایت همه‌جانبه از این افراد، آنان را به عنوان ابزاری برای جنگ با اسلام و مسلمین در می‌آورند.

آمریكا و دولت‌های غربی از گذشته‌های دور دریافته‌اند كه تنها مانع زیاده‌خواهی و سلطه آن‌ها اسلام است و در همین راستا با ایران مخالفت می‌كنند. زیرا می‌بینیم كه ایران تنها كشور متصدی دفاع از حریم پیامبر(ص) در محكومیت كاریكاتورهای اهانت‌آمیز بود. در حالی كه برخی كشورها از خود واكنش نشان ندادند. بنابراین ایران اسلامی در خط مقدم دفاع از اسلام است. از سوی دیگر، آمریكا و اسرائیل به دنبال تكه‌تكه كردن مسلمانان هستند. گاهی به صراحت گفته‌ام كه اگر شما بر این باورید كه ایران فقط از شیعه حمایت می‌كند، سخت در اشتباهید؛ چراكه ایران از حماس هم -كه شیعه نیستند- حمایت می‌كند.

ایرانیان می‌خواهند پرچم اسلام برافراشته باشد نه شیعه و نه سنی، بلكه اسلام. این امر برای تمامی نخبگان سیاسی روشن است و به‌خاطر همین است كه آمریكا و اسرائیل دشمن سرسخت خود را ایران می‌دانند. آن‌ها به وضوح دریافته‌اند كه انقلاب اسلامی ایران، عامل حركت دیگر مسلمانان است. برای مثال امام خمینی(ره) جمعه آخر ماه رمضان را با این هدف كه مسئله فلسطین از ذهن مسلمانان پاك نشود و در جهت آزادی قدس تلاش نمایند، روز قدس نامیدند. این موضوع ضربه‌ای سنگین برای اسرائیل و آمریكا به‌شمار می‌رود.


می‌بنید كه در تونس انقلاب مردمی برپا شده است. ما در تونس در خفقان بودیم، كتب شیعی ممنوع بود، كتاب‌های من قدغن بود و این ممنوعیت از ناحیه وهابیت انجام می‌گرفت؛ به‌طوری كه وزیر كشور وقت تونس به صراحت به من گفت: «كتاب تو را ممنوع كردیم چراكه در آن به مذهب وهابیت تعرض شده و ما نمی‌خواهیم به‌خاطر تو روابطمان با عربستان تحت‌الشعاع  قرار بگیرد.» به همین دلیل در تونس بسیاری با من دشمن بودند. اما هنگامی كه حزب‌الله لبنان بر اسرائیل پیروز شد، از من عذرخواهی كردند و بیان داشتند كه گویی قرآن، هم‌اكنون نازل شده است؛ زیرا قرآن می‌فرماید: «و لینصرنّ الله من ینصره» آن‌ها می‌گفتند خداوند به این دلیل حزب‌الله را یاری كرد كه این گروه بر حق و حقیقت است. شصت سال اعراب و سایر مسلمانان نتوانستند رژیم صهیونیستی را شكست دهند، اما حزب‌الله با نیروی ایمان و بدون تانك و هواپیما بر رژیم صهیونیستی غالب آمد. حزب‌الله نه تنها بر صهیونیست‌ها بلكه بر آمریكا و نظام سلطه و حتی برخی كشورهای عربی فائق شد.


برخی كشورهای عربی كه ژنرال اسرائیلی آنان را رسوا كرد، از این رژیم حمایت كردند. این ژنرال اسرائیلی تصریح كرد كه ما به مدت شش روز نمی‌توانستیم به درون جبهه‌های حزب‌الله نفوذ كنیم اما یكی از كشورهای عربی به ما گفت به جنگ ادامه دهید و ما تمام هزینه‌های آن را می‌پردازیم. این رسوایی را ببینید. این جنگ باعث كشف حقایق شد، كشف كشورهایی كه آمریكا در فرهنگ خود، از آن‌ها به عنوان كشورهای معتدل! یاد می‌كند. زیرا آمریكا كشورها را به دو دسته تقسیم كرده است: 1) كشورهای مقاومت‌كننده در برابر اسرائیل 2) كشورهای معتدل. كشورهای معتدل در نگاه آمریكا كشورهایی هستند كه موافق جنگ با اسرائیل نیستند و به برگشت فلسطینیان به دیار خود رضایت نمی‌دهند. این دو جبهه در جهان وجود دارند كه نماینده‌ جبهه مقاومت، رهبر معظم انقلاب است.

سیدحسن نصر‌الله جمله بسیار زیبایی دارد. او می‌گوید: «الحمدالله كه آمریكا ما را در لیست سیاه خود قرار داده است و ما را تروریست می‌خواند. این برای ما شرافت و بزرگی است. اما اگر روزی شنیدید كه آمریكا ما را مدح و ستایش می‌كند باید در ما شك كنید.» بنابراین طبیعی است كه آمریكایی‌ها به ایران و حزب‌الله اهانت كنند زیرا تنها مانع بر سر راه آنان و استخوانی در گلوی آن‌هاست.

آن‌ها برای فتنه‌انگیزی و تسلط بر كشورهای اسلامی از روش‌های اقتصادی نیز بهره می‌گیرند و در همین راستا پس از انقلاب اسلامی، محاصره اقتصادی علیه ایران را به راه انداختند. به فشارهای اقتصادی استكبار در كشورهای دیگر بنگرید. در همین تونس و اردن این‌گونه بوده است. استكبار می‌خواهد كه مردم گرسنه بمانند و همچون حكومت مصر گردند كه هیچ حركتی در برابر آن‌ها نداشت. مصر از آمریكا اعانه دریافت می‌كرد و نان‌خور آن‌ها بود.

آمریكایی‌ها از یك‌سو طوری برنامه‌ریزی می‌كنند كه كشورهای اسلامی عقب‌مانده و محتاج باشند و از سوی دیگر نان‌خور آنها شوند. در قضیه لبنان نیز آمریكا به دنبال ایجاد این حالت ترس در مردم است. مثلاً در اذهان این‌گونه القاء می‌كرد كه اگر حریری از حكومت خارج شود شما را گرسنه نگه می‌داریم  و شما را مانند غزه محاصره می‌كنیم و می‌خواهند از این طریق مردم را بترسانند. البته این روش‌های شیطانی استكبار، إن‌شاءالله ناكام خواهد ماند و حقیقت حاكم می‌گردد و وعده الهی محقق خواهد شد.

دكتر محمد تیجانی
يکشنبه 15/12/1389 - 10:4
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته