• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 549
تعداد نظرات : 289
زمان آخرین مطلب : 3863روز قبل
شخصیت ها و بزرگان
 
من چای می‌دهم!

خاطراتی انقلابی از حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: کنار خیابان سجده شکر کردم

تصویر بزرگ
روزهای اوج انقلاب در بهمن 57 و قله آن در دهه فجر، برای تمامی افرادی که آن روزها را درک کرده اند سرشار از خاطرات و یادهای شورانگیز است. البته کسی که خود در بطن و عمق حوادث و جریانات حضور داشته به صورت طبیعی خاطرات بیشتری خواهد داشت. حال، اگر این شخص کسی مانند رهبر معظم انقلاب، حضرت آیت الله خامنه‌ای باشد، تبعاً آن خاطرات جذاب‌تر و خواندنی تر خواهد بود.


روزهای اوج انقلاب در بهمن ۵۷ و قله آن در دهه فجر، برای تمامی افرادی که آن روزها را درک کرده اند سرشار از خاطرات و یادهای شورانگیز است. البته کسی که خود در بطن و عمق حوادث و جریانات حضور داشته به صورت طبیعی خاطرات بیشتری خواهد داشت. حال، اگر این شخص کسی مانند رهبر معظم انقلاب، حضرت آیت الله خامنه‌ای باشد، تبعاً آن خاطرات جذاب‌تر و خواندنی تر خواهد بود. در آستانه سالروز پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی، ما نیز به مطالب نقل شده از حضرت آقا رجوع کرده ایم و از میان خیل خاطرات ایشان، چند خاطره را که حال و هوای آن روزها را از دریچه دیده بصیر ایشان نشان می‌دهد، تقدیم می کنیم:


خاطره‌ای که تا به حال کسی نگفته!

«آمدن بنده به تهران ، قبلاً قرار بود خیلی زودتر انجام بگیرد. یعنی وقتی من از تبعید برگشتم و آمدم مشهد یک مدتی مشهد بودم و با دوستان تهران کارهای مشترکی داشتیم که برای انجام آن کارها به تهران بمانم و خود من هم همین قصد را داشتم ، لکن چون محرم و صفر در پیش بود و آن دستور امام نسبت به محرم و صفر، رفتم مشهد تا با همکاری دوستان، کارهای محرم و صفر را در مشهد سامان بدهیم و چون کارها مثل همه جای دیگر در ارتباط با مردم خیلی دست و پاگیر بود، تظاهرات فراوان و سازمان دادن راهپیمایی های مهم و بی سابقه چند صد هزار نفری مشهد مانع آمدن من از مشهد به تهران می شد تا این که مرحوم شهید آقای مطهری چند بار برایم پیغام فرستادند برای یک کار مهمی باید بیایم تهران و لذا دوستان مشهدی را راضی کردم که بیایم تهران و آمدم .

اما آن کار مهمی که ایشان گفته بودند، این بود که حضرت امام مرا به عنوان عضو شورای انقلاب معین کرده بودند و من از این قضیه خبر نداشتم که آنها می خواستند این مطلب را ابلاغ کنند. لهذا این انتصاب حضرت امام موجب شد تا در تهران بمانم و در مدرسه رفاه محل تشکیل کمیته استقبال استقرار یافتیم تا آن روزهای بسیار حساس قبل از آمدن حضرت امام و روز دوازدهم بهمن که در این رابطه یک خاطره ای در ذهنم مانده که شاید برای شما هم جالب باشد.

آن خاطره شبی است که اعلام شد فردای آن روز فرودگاه را بستند و بختیار می‌خواست این اعلامیه را در رادیو بخوانند. لذا چون چند نفر از اعضای شورای انقلاب با بختیار سوابق البته شاید آن روز اسم شورای انقلاب را هنوز بر این جمع منطبق نمی‌دانستند. می‌دانستند که شورای انقلابی وجود دارد منتها این که چه کسانی مجموعه شورا را تشکیل می‌دهند برایشان مشخص نبود . لکن به هر حال معلوم بود که یک عده‌ای با امام ارتباط دارند و بارزترین آنها شهید بهشتی و شهید مطهری و برخی از برادران دیگرمان مثل آقای هاشمی و شهید باهنر از جمله کسانی بودند که مشخصاً در زمینه مسائل تظاهرات و غیر ذلک با امام ارتباط داشتند آن شب یکی از همان آقایانی که با گروه بختیار ارتباط داشت ، اعلامیه بختیار را که در آن گفته بود می‌خواهم برای پاره‌ای مذاکرات با آیت الله خمینی به پاریس بروم ، آورد آنجا و گفت این اعلامیه را بختیار داده و گفته است امام هم با این اعلامیه موافقت کرده است و این امر برای ما غیر قابل باور بود که امام ملاقات با بختیار را به این سادگی بپذیرد.

چون ما از قبل می دانستیم که شرط دخول برای زیارت امام استعفا از مقامات و حتی بالاتر از آن تبری جستن از نظام پادشاهی و این قبیل چیزها است و در بین ما این شرط به عنوان اذن دخول برای رسیدن به خدمت امام گفته می‌شد و لذا برای ما قابل تصور نبود که بختیار با یک متن بی رمق و ضعیفی اجازه رسیدن به حضور امام را دریافت کرده باشد لکن آن کسی که اعلامیه را آورده بود و خودش هم عضو شورای انقلاب بود، می گفت تحقیقا آن کار انجام گرفته است .

در ابتدای جلسه که اعلامیه را آوردند، شهید بهشتی در جلسه نبود و قبل از این که ایشان بیایند شهید مطهری یکی از عبارات اعلامیه را اصلاح کرد و بعد که شهید بهشتی آمد یک اصلاح دیگری هم ایشان به عمل آوردند که در نتیجه این دو اصلاح تقریباً محتوا عوض شد و آن دو شهید گفتند اگر عبارات این طور باشد شاید مورد قبول حضرت امام قرار بگیرد، لکن به نظر اکثریت بعید به نظر می رسید که امام چنین چیزی را قبول کنند. از اثنای صحبت یکی از حضار هم عقیده خودمان گفت این مشکلی ندارد، خوب است خودمان تلفنی از پاریس سؤال کنیم؟ شهید مطهری گفت:

من خودم سؤال می کنم و رفت در اتاق مجاور که تلفن بود، پس از اندکی که برگشت گفت بله امام قبول کردند و آقای مطهری گفته بودند ما اینجا دو مطلب را اصلاح کردیم که به بختیار بقبولانیم لکن از آنجا گفته بودند شما برای تغییر اعلامیه اصرار نکنید، امام همان متن را قبول کردند، فقط شما کاری بکنید که اعلامیه به اخبار ساعت هشت بعد از ظهر برسد ایشان که برگشت گفت: امام قبول کردند و می گویند اصرار هم نکنید. ما گفتیم پس اقلاً این دو اصلاح انجام شده باشد که همان ساعت علمای قم ... و همه علمایی که از شهرستان به احتمال ورود امام آمده بودند تهران، در دبیرستان علوی اسلامی جمع بودند، ما هم رفتیم در جلسه آنها، به خاطر ندارم حالا که شهید بهشتی یا شهید مطهری در آن مجلس مطلب را به عنوان خبر جدید در آن مجلس گفتند که بختیار یک چنین اعلامیه‌ای داده است که ظاهراً امام هم قبول کردند.

آن برادرانی که در آن مجلس بودند ... گفتند: نه ، امام این را قبول نکرده است و این همان نظر ماها بود. یعنی ما هم فکر می کردیم این برای امام غیرقابل قبول است ، منتها آن تلفنی که به پاریس شده بود و از پاریس جواب داده بودند امام قبول کرده است سبب شد تا دوستان ما که در آن جلسه بودند گفتند ما خودمان با پاریس تماس گرفتیم ، امام قبول کردند. آقای منتظری گفتند: تا من خودم با پاریس صحبت نکنم باور نخواهم کرد و در آن جلسه بر سر این قضیه بگو مگو شد که آیا امام این متن جدید اصلاح شده را قبول می کنند یا نه ؟

همه ما معتقد بودیم اگر امام قبول کنند، کار عجیبی انجام گرفته و این را همه می‌دانستند منتها چون آن جمع موجود در آن جلسه سابقه‌ آن تلفن را نداشتند و خودشان با پاریس صحبت نکرده بودند، مایل بودند خودشان مستقیم صحبت کنند که به نظرم آقای منتظری تلفن کردند و به پاریس گفتند این که من می‌گویم را بنویسید خدمت امام بگویید و جوابش را به من بدهید. ما رفتیم به مدرسه رفاه منتظر جواب امام بودیم تا نیمه شب که آن اعلامیه کوتاه حضرت امام رسید و حضرت امام گفتند: نخیر من به کسی قول ندادم و تا استعفا ندهد، قبول نمی‌کنم. که فردای آن شب در روزنامه‌ها نوشتند و این همان تکه جالب خاطره آن شب بود که تا کنون کسی نگفته است.» (مصاحبه با خبرنگار صدا و سیما پیرامون خاطرات انقلاب، ۱۱ بهمن ۱۳۶۳)


تحصن در دانشگاه تهران در اعتراض به بستن فرودگاه‌ها

«آن شبی که قرار بود صبح فردا برویم تحصن کنیم، آن روزی بود که امام قرار بود بیایند و نیامدند ما رفتیم در بهشت زهرا یک سخنرانی شهید بهشتی کردند، بعد هم قطعنامه ای را که تهیه کرده بودیم خواندیم و برگشتیم. وقتی برگشتیم صحبت شد حالا باید قدم بعدی چه باشد؟ و فکر تحصن در تهران بی‌ارتباط با تجربه تحصن در مشهد نبود. یعنی تجربه موفق تحصن بیمارستان مشهد مشوق تحصنی بود که در تهران انجام گرفت و مدتی بحث شد که تحصن کجا انجام بگیرد؟ بعضی گفتند: در مسجد امام بازار که آن وقت موسوم به مسجد شاه بود و بعضی هم جاهای دیگر را پیشنهاد می‌کردند. ضمن همه پیشنهادها، دانشگاه هم پیشنهاد شد که این پیشنهاد بسیار جالب بود و از هر جهت خوب بود و بنابر این شد صبح زود برادرها بروند به دانشگاه ، منتها خوف این می رفت که دانشگاه را ببندند. لذا قبلاً ما فرستادیم با یکی از مسئولین دانشگاه که بعدها رئیس دانشگاه شد تفاهم کردیم و مشکلات زیادی هم سر راه ما درست کردند، اما مسجد دانشگاه خوشبختانه باز بود و ما فوراً رفتیم داخل مسجد و آن اطاقک بالای مسجد را ستاد کارهایمان قرار دادیم و اولین کاری که کردیم یک اعلامیه نوشتیم گفتیم که این اعلامیه پخش بشود چون فکر می‌کردیم حضور ما در اینجا وقتی فایده خواهد داشت که همراه با زبان و بیان باشد و این سیاست را تا آخر هم ادامه دادیم و همین بود که اثر کرد؛ زیرا اگر سخنرانی و اعلامیه ها نبود مشخص نمی‌شد که چه کاری انجام گرفته، یعنی هم مردم در جریان قرار نمی گرفتند و هم تبلیغات دستگاه می توانست آن را جور دیگری جلوه بدهد.

لذا برنامه‌های مختلفی در دانشگاه داشتیم، یکی سخنرانی‌های مستمری بود که در مسجد دانشگاه انجام می‌گرفت و هر کدام از ماها یک برنامه سخنرانی آنجا گذاشتیم، از برنامه‌های دیگر انتشار اعلامیه‌ها بود و یکی دیگر هم بولتن روزانه منتشر می‌کردیم که به گمانم دوتا بولتن منتشر کردیم ، یکی در دانشگاه به نام تحصن بود یکی هم هنگام تشریف آوردن امام و بعد از ورود امام در مدرسه رفاه که من یکی دو شماره از آن را دارم که نشان دهنده سبک روحیات و افکار و آن هیجانات و احساس‌ها و دیدهای خیلی ابتدایی نسبت به حوادث بی سابقه و سریع آن روزهاست که آدم وقتی نگاه می‌کند می‌بیند آن وقت با مسائل چگونه برخورد می کردیم.» (مصاحبه با خبرنگار صدا و سیما پیرامون خاطرات انقلاب، ۱۱ بهمن ۱۳۶۳)


در تحصن گفتم من چای می‌دهم!

«هنگامی که قرار بود امام(ره) تشریف بیاورند و ما در دانشگاه تهران تحصن داشتیم، جمعی از رفقای نزدیکی که با هم کار می‏کردیم و همه‏شان در طول مدت انقلاب، نام و نشانهایی پیدا کردند و بعضی از آنها هم به شهادت رسیدند - مثل شهید بهشتی، شهید مطهری، شهید باهنر، برادر عزیزمان آقای هاشمی، مرحوم ربانی شیرازی، مرحوم ربانی املشی - با هم می‏نشستیم و در مورد قضایای گوناگون مشورت می‏کردیم. گفتیم که امام، دو سه روز دیگر یا مثلاً فردا وارد تهران می‏شوند و ما آمادگی لازم را نداریم. بیاییم سازماندهی کنیم که وقتی ایشان آمدند و مراجعات زیاد شد و کارها از همه طرف به اینجا ارجاع گردید، معطل نمانیم. صحبت دولت هم در میان نبود.

ما عضو شورای انقلاب بودیم و بعضی هم در آن وقت، این موضوع را نمی‏ دانستند و حتی بعضی از رفقا - مثل مرحوم ربانی شیرازی یا مرحوم ربانی املشی - نمی‏دانستند که ما چند نفر، عضو شورای انقلاب هم هستیم. ما با هم کار می‏کردیم و صحبتِ دولت هم در میان نبود؛ صحبت همان بیت امام بود که وقتی ایشان وارد می‏شوند، مسئولیت هایی پیش خواهد آمد. گفتیم بنشینیم برای این موضوع، یک سازماندهی بکنیم. ساعتی را در عصر یک روز معین کردیم و رفتیم در اتاقی نشستیم. صحبت از تقسیم مسئولیت‌ها شد و در آنجا گفتم که مسئولیت من این باشد که چای بدهم! همه تعجب کردند. یعنی چه؟ چای؟ گفتم: بله، من چای درست کردن را خوب بلدم. با گفتن این پیشنهاد، جلسه حالی پیدا کرد. می‏شود آدم بگوید که مثلاً قسمت دفتر مراجعات، به عهده‏ من باشد. تنافس و تعارض که نیست. ما می‏خواهیم این مجموعه را با همدیگر اداره کنیم؛ هر جایش هم که قرار گرفتیم، اگر توانستیم کار آنجا را انجام بدهیم، خوب است.

این، روحیه‏ من بوده است. البته، آن حرفی که در آنجا زدم، می‏دانستم که کسی من را برای چای ریختن معین نخواهد کرد و نمی‏گذارند که من در آنجا بنشینم و چای بریزم؛ اما واقعاً اگر کار به اینجا می‏رسید که بگویند درست کردن چای به عهده‏ شماست، می‏رفتم عبایم را کنار می‏گذاشتم و آستین‌هایم را بالا می‏زدم و چای درست می‏کردم. این پیشنهاد، نه تنها برای این بود که چیزی گفته باشم؛ واقعاً برای این کار آماده بودم.

من، با این روحیه وارد شدم ... گفتن این مطالب، شاید چندان آسان نباشد و ممکن است حمل بر چیزهای دیگر شود؛ اما واقعاً اعتقادم این است که برای انقلاب باید این‏طوری باشیم.» (سخنرانی در مراسم تودیع کارکنان نهاد ریاست جمهوری، ۱۸ مرداد ۱۳۶۸)


دیدم امام تک و تنها از انتهای کوچه می آید

«یکی از خاطرات خیلی جالب من، آن شب اولی است که امام وارد تهران شدند؛ یعنی روز دوازدهم بهمن - شب سیزدهم - شاید اطلاع داشته باشید و لابد شنیده‌اید که امام، وقتی آمدند، به بهشت زهرا رفتند و سخنرانی کردند، بعد با هلی‌کوپتر بلند شدند و رفتند.

تا چند ساعت کسی خبر نداشت که امام کجا هستند! علت هم این بود که هلی‌کوپتر، امام را در جایی که خلوت باشد برده بود؛ چون اگر می‌خواست جایی بنشیند که جمعیت باشد، مردم می‌ریختند و اصلاً اجازه نمی‌دادند که امام، یک جا بروند و استراحت کنند. می‌خواستند دور امام را بگیرند.

هلی‌کوپتر در نقطه‌ای در غرب تهران رفت و نشست، بعد اتومبیلی امام را سوار کرد. همین آقای «ناطق نوری» اتومبیلی داشتند، امام را سوار می‌کنند - مرحوم حاج احمد آقا هم بود - امام می‌گویند: مرا به خیابان ولی‌عصر ببرید؛ آنجا منزل یکی از خویشاوندان است. درست هم بلد نبودند؛ می‌روند و سراغ به سراغ، آدرس می‌گیرند، بالاخره پیدا می‌کنند - منزل یکی از خویشاوندان امام - بی‌خبر، امام وارد منزل آنها می‌شوند!

امام هنوز نماز هم نخوانده بودند - عصر بود - از صبح که ایشان آمدند - ساعت حدود نه و خرده‌ای - و به بهشت زهرا رفتند تا عصر، نه ناهار خورده بودند، نه نماز خوانده بودند، نه اندکی استراحت کرده بودند! آن‌جا می‌روند که نمازی بخوانند و استراحتی بکنند. دیگر تماس با کسی نمی‌گیرند؛ یعنی آن‌جا که می‌روند، با کسی تماس نمی‌گیرند. حالا کسانی که در این ستادهای عملیاتی نشسته بودند - ماها بودیم که نشسته بودیم - چقدر نگران می‌شوند! این دیگر بماند. چند ساعت، هیچ کس از امام خبر نداشت؛ تا بعد بالاخره خبر دادند که بله، امام در منزل فلانی هستند و خودشان می‌آیند، کسی دنبالشان نرود!

من در مدرسه رفاه بودم که مرکز عملیاتِ مربوط به استقبال از امام بود - همین دبستان دخترانه رفاه که در خیابان ایران است که شاید شما آشنا باشید و بدانید - آن‌جا در یک قسمت، کارهایی را که من عهده‌دار بودم، انجام می‌گرفت؛ دو، سه تا اتاق بود. ما یک روزنامه روزانه منتشر می‌کردیم. در همان روزهای انتظار امام، سه، چهار شماره روزنامه منتشر کردیم. عده‌ای آن‌جا بودیم که کارهای مربوط به خودمان را انجام می‌دادیم.

آخر شب - حدود ساعت ۹/۳۰ یا ۱۰ بود - همه خسته و کوفته، روز سختی را گذرانده بودند و متفّرق شدند. من در اتاقی که کار می‌کردم، نشسته بودم و مشغول کاری بودم؛ ناگهان دیدم مثل این که صدایی از داخل حیاط می‌آید - جلوِ ساختمان مدرسه رفاه، یک حیاط کوچک دارد که محل رفت و آمد نیست؛ البته آن هم به کوچه در دارد، لیکن محل رفت و آمد نیست - دیدم از آن حیاط، صدای گفت‌وگویی می‌آید؛ مثل این‌که کسی آمد، کسی رفت. پا شدم ببینم چه خبر است. یک وقت دیدم امام از کوچه، تک و تنها به طرف ساختمان می‌آیند! برای من خیلی جالب و هیجان‌انگیز بود که بعد از سالها ایشان را می‌بینم - پانزده سال بود، از وقتی که ایشان را تبعید کرده بودند، ما دیگر ایشان را ندیده بودیم - فوراً در ساختمان، ولوله افتاد؛ از اتاقهای متعدد - شاید حدود بیست، سی نفر آدم، آن‌جا بودند - همه جمع شدند. ایشان وارد ساختمان شدند. افراد دور ایشان ریختند و دست ایشان را بوسیدند. بعضی‌ها گفتند که امام را اذیت نکنید، ایشان خسته‌اند.

برای ایشان در طبقه بالا اتاقی معین شده بود - که به نظرم تا همین سالها هم مدرسه رفاه، هنوز آن اتاق را نگهداشته‌اند و ایام دوازده بهمن، گرامی می‌دارند - به نحوی طرف پله‌ها رفتند تا به اتاق بالا بروند. نزدیک پاگرد پله که رسیدند، برگشتند طرف ما که پای پله‌ها ایستاده بودیم و مشتاقانه به ایشان نگاه می‌کردیم. روی پله‌ها نشستند؛ معلوم شد که خود ایشان هم دلشان نمی‌آید که این بیست، سی نفر آدم را رها کنند و بروند استراحت کنند! روی پله‌ها به قدر شاید پنج دقیقه نشستند و صحبت کردند. حالا دقیقاً یادم نیست چه گفتند. به‌هرحال، «خسته نباشید» گفتند و امید به آینده دادند؛ بعد هم به اتاق خودشان رفتند و استراحت کردند.

البته فردای آن روز که روز سیزدهم باشد، امام از مدرسه رفاه به مدرسه علوی شماره دو منتقل شدند که بر خیابان ایران است - نه مدرسه علوی شماره یک که همسایه رفاه است - و دیگر رفت و آمدها و کارها، همه آن‌جا بود. این خاطره به یادم مانده است.» (گفت و شنود صمیمانه رهبر معظم انقلاب اسلامی با گروهی از جوانان و نوجوانان، ۱۴ بهمن ۷۶)


امام گفتند شبها در مدرسه نمانید

«من با بسیاری از این شهدای نامدار و معروف روزها و شب‌ها زیادی را با هم بودیم. کمتر ساعاتی را ما چند نفر از هم جدا می شدیم که در این رابطه چند چیز ما را به هم متصل می کرد: یکی شورای انقلاب بود که تمام سنگینی کارهای آن روز بر دوش شورای انقلاب بود و حتی بعد از تشکیل دولت موقت هم باز در حقیقت همین عده کارها را روبراه می‌کردند . در آن روزها رادیو و تلویزیون را باید مواظب می بودیم ، پادگان ها را باید مراقبت می کردیم و آن کسانی را که شاید به تحریک گروهک‌ها اسلحه خانه‌ها را غارت می کردند باید مواظب می بودیم، از جاهای مختلف که برای حل مشکلات فراوان مراجعه می‌کردند مراقبت می‌کردیم و تمام مسائل به این جمع مربوط می شد که بایستی دائماً با هم می‌بودیم و لذا من با همه آنها خاطره دارم، لکن واقعاً عاجز از این هستم که بتوانم یکی از آن خاطرات را انتخاب کنم. البته شب های هفدهم و هجدهم بهمن به آن طرف و بخصوص از نوزدهم بهمن که نیروی هوایی آن رژه را در حضور امام رفتند، خیلی مسئله جدی تر شد و احتمال کودتا می‌رفت گرچه آن سران فراری انکار می کردند، لکن بعدها از نوشتجاتی که از آنها باقی مانده و راست و دروغ‌هایی که سر هم کردند، معلوم شد. واقعاً قصد داشتند اگر بتوانند یک حرکتی انجام بدهند، اما نمی توانستند و چنین امکاناتی برایشان وجود نداشت، زیرا کودتا به معنای سرکوب میلیون‌ها نفر بود.

آنها می توانستند با مقداری تانک به خیابانها بیایند و تعداد بیشتری از مردم را هدف گلوله قرار دهند یا چند جا را بمباران کنند اما چیزی که بتواند حاجت آنها را بر آورده کند اصلاً برایشان ممکن نبود چون اگر می خواستند موفق شوند، بایستی همه مردم را از بین می بردند، لکن نسبت به مقر حضرت امام در مدرسه علوی و مدرسه رفاه که محل اجتماع ما بود و دولت موقت نیز روز پانزدهم بهمن در همان مدرسه رفاه کارهای خودش را شروع کرده بود، احتمال حملات بیشتری وجود داشت . می گفتند ممکن است بیایند آن جا را بمباران کنند یا چترباز پیاده کنند و یک کارهایی انجام بدهند. مثلاً فرض ‍ کنید دست به یک کارهای خطرناکی از قبیل آتش سوزی بزنند و به هر حال احتمال چنین چیزهایی وجود داشت .

لذا شب ها مصراً از ما می‌خواستند برویم در جاهای مختلفی و یکجا نباشیم، برای این که اگر حادثه‌ای پیشامد کرد، همه با هم از بین نروند و چند نفری باقی بمانند. البته ما خودمان ترجیح می‌دادیم برویم مدرسه علوی و محل اقامت امام، همان جا باشیم لکن خبر آوردند امام گفتند: این جا جمع نشوید و متفرق بشوید که بعداً شب‌ها را در منازل مختلف می خوابیدیم و دو شب را من با مرحوم شهید بهشتی و شهید باهنر همان نزدیکی‌ها منزل حاج محسن لبانی بودم، چون خانه‌هایی را انتخاب می کردیم که نزدیک مدرسه رفاه باشد و من آن شبها را فراموش نمی‌کنم که فکر و مطالعه می‌کردیم ببینم برای فردا چگونه برنامه‌ریزی کنیم و دائماً صدای انفجار گلوله و حتی گلوله های منوری را که ما تصور می‌کردیم به طرف بیت امام پرتاب می‌شود، مشاهده می‌کردیم، که خیلی شب‌های هیجان انگیزی بود.» (مصاحبه با خبرنگار صدا و سیما پیرامون خاطرات انقلاب، ۱۱ بهمن ۱۳۶۳)


همان کنار خیابان سجده شکر کردم

«روز ۲۲ بهمن و روزهایی که امام تشریف آورده بودند، می‌دانید مقر کارها در مدرسه رفاه بود؛ اما محل سکونت امام دبستان علوی شماره ۲ بود که باید خیابان ایران، یعنی کوچه مستجاب را طی می کردیم و از خیابان ایران هم مقداری می‌گذشتیم و می‌رفتیم می‌رسیدیم آنجا که تمام این مسیر هم در تمام ساعات مملو از جمعیت بود و ساعت های متمادی مردم در سطح خیابان و کوچه های اطراف ایستاده بودند به انتظار این که دسته‌دسته بروند امام را زیارت کنند، امام هم یک دستی تکان می‌دادند و مردم به هیجان می‌آمدند و عده‌ای حتی غش هم می‌کردند و آنها از منزل بیرون می‌رفتند، یک عده دیگر می‌آمدند و تمام ساعات روز تقریباً پیش از ظهر مردها بودند و بعدازظهر زنها.

ما یک ستاد جدیدی هم در دبیرستان علوی اسلامی تشکیل دادیم برای کارهای تبلیغات و اعزام افراد به کارخانه ها، برای این که کارگرها را توجیه نمایند و از نفوذ بعضی از عناصر مخرب که داشت در کارخانه‌ها صورت می گرفت، جلوگیری کنند، و کارهای تبلیغاتی گوناگون دیگر که دفتر تبلیغات اسلامی و مدرسه شهید مطهری، همه از همان تشکیلات کوچک آن روز سر چشمه گرفت و منشعب شد .

یک روزی که من داشتم بین این دو سه مقر برای انجام یک کاری با عجله می‌رفتم یکی از دوستان مرا نگه داشت و گفت : شماها این جا مشغول کارهای خودتان هستید لکن عوامل کمونیست در کارخانه ها رفتند و دارند کارگرها را تحریک می کنند و کارهای مخرب انجام می دهند و چون آن روزها لحظات آن قدر پر حادثه بود که قدرت ذهن و حتی چشم انسان قادر نبود همه این حوادث و تازه‌های کشور در این محدوده مکانی کوچک که در آن چند روز داشت خودش را نشان می داد و بر یک عده معدودی تحمیل می‌شد و باید آنها را حل و فصل کنند، تحلیل کند و واقعاً چنین قدرتی برای هیچ کس وجود نداشت، خیلی روزهای دشوار و پر حادثه‌ای بود، لذا مطلب به نظرم خیلی جدی نیامد و حساس نشدم و رفتم در آن محلی که داشتیم همان دبیرستان علوی که یک نفر دیگر با همان برادر آمد، یک گزارش مفصل تری داد.

من احساس کردم یک حادثه‌ای هست، تصمیم گرفتم بروم از نزدیک ببینم، پرسیدم کجا بیشتر حساس است. یک کارخانه ای را اسم آوردند و گفتند در این کارخانه عده ای هستند، رفتم در آن کارخانه، دیدم بله کارگران این کارخانه هشتصد نفر بودند، پانصد نفر دختر و پسر کمونیست هم بر اینها اضافه شده بودند، همان طور که می‌دانید وقتی در یک بخشی از مناطق کارگری تهران که کارخانه‌های زیادی نزدیک هم هستند، اگر هم حادثه‌ای در یکی از این کارخانه‌ها اتفاق می افتاد، می توانست با سرعت به جاهای دیگر سرایت کند و معلوم شد اینها می‌خواستند یک پایگاه برای خودشان درست کنند که همین‌جا را پایگاه قرار دادند و مسئولان آن جا را تهدید به قتل و ارعاب می‌کردند تا کارگرها احساس پیروزی بکنند، و آنها هم نقطه نظرهای خاص خودشان را اعمال نمایند. من وقتی رفتم آنجا دیدم وضع آن طور است ، مشغول حل و فصل قضایا شدم.

آن روز را در آن جا گذراندم و روز بعد هم که ۲۲ بهمن بود من در آن کارخانه بودم که خبر حمله نیروهای گارد به نیروی هوایی را شنیدم که به وسیله مردم شکست خوردند و تار و مار شدند. در راه بازگشت از آن کارخانه بودم که ناگهان رادیو گفت: اینجا صدای انقلاب اسلامی ایران است و من از ماشین پائین آمدم، روی خیابان افتادم و سجده کردم . یعنی این حادثه برایم خیلی عجیب بود. اگر چه بعد از آمدن امام معلوم بود که حادثه اتفاق افتاده اما این که از رادیو و فرستنده رسمی کشور این صدا به گوش من برسد، این اصلاً یک چیز باور نکردنی بود و خنده دار این جاست که به شما بگویم: شاید تا چند هفته دائماً این فکر و این شک برای من پیش ‍ آمده بود که نکند من خواب باشم و لذا فکر می‌کردم اگر خوابم از خواب بیدار شوم اما معلوم شد نخیر بیداری است.»


http://www.farhangnews.ir/site/Default.aspx?tabid=2&CId=4&NewsId=20802
سه شنبه 26/11/1389 - 13:59
دعا و زیارت

معاویة ابن وهب تعریف می کرد: 

روزی برای ورود به محضرِ امام صادق(ع) اجازه خواستم. 
اجازه ورود دادند. 
وارد شدم، در حالی که امام(ع) در سجاده نماز مشغولِ نماز بود. 
پس از نماز، امام سر بر سجده گذاشت.
شنیدم که با پروردگارش مناجات می کرد و می گفت: 
... 
خدایا! 
بارالها! 
رحمت خاصه‌ات را 
بر صورت‌هایی را که در عزای اباعبدالله الحسین در زیر آفتاب سوختند، 
و بر گونه‌هایی را که بر ضریحِ اباعبدالله قرار گرفتند، 
و بر چشم‌هایی که اشک‌شان برای ما سرازیر گردید، 
و بر دلهایی که برای ما بی طاقت شد و آتش گرفت، 
و بر ناله‌ و فریادهایی که برای ما زده شد
ارزانی دار.

خدایا! 
من
آنها و بدنهایشان را به تو می‌سپارم 
تا در عطشِ روز قیامت
در حوض کوثر 
یکدیگر را ملاقات کنیم.  

______________________
- این را ثقة الاسلام کلینی در صفحه 583 از جلد 4 اصول الكافی نقل کرده است. حدیث مفصلی است...
- عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ وَهْبٍ قَالَ: 
اسْتَأْذَنْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام ؛  فَقِیلَ لِی «ادْخُلْ»  
فَدَخَلْتُ فَوَجَدْتُهُ فِی مُصَلَّاهُ فِی بَیْتِهِ فَجَلَسْتُ حَتَّى قَضَى صَلَاتَهُ 
 فَسَمِعْتُهُ وَ هُوَ یُنَاجِی رَبَّهُ وَ یَقُولُ:   
«یَا مَنْ خَصَّنَا بِالْكَرَامَةِ وَ خَصَّنَا بِالْوَصِیَّةِ وَ وَعَدَنَا الشَّفَاعَةَ وَ أَعْطَانَا عِلْمَ مَا مَضَى وَ مَا بَقِیَ وَ جَعَلَ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْنَا اغْفِرْ لِی وَ لِإِخْوَانِی وَ لِزُوَّارِ قَبْرِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنِ الَّذِینَ أَنْفَقُوا أَمْوَالَهُمْ وَ أَشْخَصُوا أَبْدَانَهُمْ رَغْبَةً فِی بِرِّنَا وَ رَجَاءً لِمَا عِنْدَكَ فِی صِلَتِنَا وَ سُرُوراً أَدْخَلُوهُ عَلَى نَبِیِّكَ صَلَوَاتُكَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ إِجَابَةً مِنْهُمْ لِأَمْرِنَا وَ غَیْظاً أَدْخَلُوهُ عَلَى عَدُوِّنَا أَرَادُوا بِذَلِكَ رِضَاكَ فَكَافِهِمْ عَنَّا بِالرِّضْوَانِ وَ اكْلَأْهُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهَارِ وَ اخْلُفْ عَلَى أَهَالِیهِمْ وَ أَوْلَادِهِمُ الَّذِینَ خُلِّفُوا بِأَحْسَنِ الْخَلَفِ وَ اصْحَبْهُمْ وَ اكْفِهِمْ شَرَّ كُلِّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ وَ كُلِّ ضَعِیفٍ مِنْ خَلْقِكَ أَوْ شَدِیدٍ وَ شَرَّ شَیَاطِینِ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ وَ أَعْطِهِمْ أَفْضَلَ مَا أَمَّلُوا مِنْكَ فِی غُرْبَتِهِمْ عَنْ أَوْطَانِهِمْ وَ مَا آثَرُونَا بِهِ عَلَى أَبْنَائِهِمْ وَ أَهَالِیهِمْ وَ قَرَابَاتِهِمْ اللَّهُمَّ إِنَّ أَعْدَاءَنَا عَابُوا عَلَیْهِمْ خُرُوجَهُمْ فَلَمْ یَنْهَهُمْ ذَلِكَ عَنِ الشُّخُوصِ إِلَیْنَا وَ خِلَافاً مِنْهُمْ عَلَى مَنْ خَالَفَنَا فَارْحَمْ تِلْكَ الْوُجُوهَ الَّتِی قَدْ غَیَّرَتْهَا الشَّمْسُ وَ ارْحَمْ تِلْكَ الْخُدُودَ الَّتِی تَقَلَّبَتْ عَلَى حُفْرَةِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ  وَ ارْحَمْ تِلْكَ الْأَعْیُنَ الَّتِی جَرَتْ دُمُوعُهَا رَحْمَةً لَنَا وَ ارْحَمْ تِلْكَ الْقُلُوبَ الَّتِی جَزِعَتْ وَ احْتَرَقَتْ لَنَا وَ ارْحَمِ الصَّرْخَةَ الَّتِی كَانَتْ لَنَا اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَوْدِعُكَ تِلْكَ الْأَنْفُسَ وَ تِلْكَ الْأَبْدَانَ حَتَّى نُوَافِیَهُمْ عَلَى الْحَوْضِ یَوْمَ الْعَطَشِ»  
 فَمَا زَالَ وَ هُوَ سَاجِدٌ یَدْعُو بِهَذَا الدُّعَاءِ   
فَلَمَّا انْصَرَفَ قُلْتُ «جُعِلْتُ فِدَاكَ لَوْ أَنَّ هَذَا الَّذِی سَمِعْتُ مِنْكَ كَانَ لِمَنْ لَا یَعْرِفُ اللَّهَ لَظَنَنْتُ أَنَّ النَّارَ لَا تَطْعَمُ مِنْهُ شَیْئاً وَ اللَّهِ لَقَدْ تَمَنَّیْتُ أَنْ كُنْتُ زُرْتُهُ وَ لَمْ أَحُجَّ» 
فَقَالَ لِی: «مَا أَقْرَبَكَ مِنْهُ فَمَا الَّذِی یَمْنَعُكَ مِنْ إِتْیَانِهِ» 
ثُمَّ قَالَ: «یَا مُعَاوِیَةُ! لِمَ تَدَعُ ذَلِكَ»
 قُلْتُ: «جُعِلْتُ فِدَاكَ لَمْ أَدْرِ أَنَّ الْأَمْرَ یَبْلُغُ هَذَا كُلَّهُ»  
قَالَ: «یَا مُعَاوِیَةُ! مَنْ یَدْعُو لِزُوَّارِهِ فِی السَّمَاءِ أَكْثَرُ مِمَّنْ یَدْعُو لَهُمْ فِی الْأَرْضِ» 

سه شنبه 26/11/1389 - 13:55
شعر و قطعات ادبی

 

باید که لهجه کهنم را عوض کنم
این حرفِ مانده در دهنم را عوض کنم

یک شمعِ تازه را بسرایم از آفتاب
شمع قدیم سوختنم را عوض کنم

هرشب میان مقبره ها راه می روم
شاید هوای زیستنم را عوض کنم

بردار شعر های مرا مرهمی بیار
بگذار وصله های تنم را عوض کنم

بگذار شاعرانه بمیرم از این سرود
از من مخواه تا کفنم را عوض کنم

من که هنوز خسته باران دیشبم
فرصت بده که پیرهنم را عوض کنم

علی داوودی

دوشنبه 25/11/1389 - 11:16
داستان و حکایت

امید

شخصی را به جهنم می بردند.در راه بر می‌گشت و به عقب خیره می‌شدناگهان خدا فرمود: او را به بهشت  ببرید. فرشتگان پرسیدند چرا؟پروردگار فرمود: او چند بار به عقب  نگاه کرد...  او امید به بخشش داشت

 

عشق

امیری به شاهزاده گفت:من عاشق توام.شاهزاده گفت:زیباتر از من خواهرم است که در پشت سر  تو ایستاده است.امیر برگشت و دید هیچکس نیست  .شاهزاده گفت:عاشق نیستی  !!!!عاشق به غیر نظر نمی کند

 

زیبایی

دخترک طبق معمول هر روز جلوی کفش فروشی ایستاد و  به کفش های قرمز رنگ با حسرت نگاه کرد  بعد به بسته های چسب زخمی  که در دست داشت خیره شد و یاد حرف پدرش افتاد  :اگر تا پایان ماه هر روز بتونی تمام چسب زخم هایت رابفروشی آخر ماه کفش های قرمز رو برات می خرم"دخترک  به کفش ها نگاه کرد و با خود گفت:یعنی من باید دعا کنم که هر روز دست و پا یا صورت 100 نفر زخم بشه  تا...و بعد شانه هایش را بالا انداخت و راه افتاد و گفت: نه... خدا نکنه...اصلآ کفش نمی خوام

دوشنبه 25/11/1389 - 11:15
سياست

گزیده‌ای از سخنان ولی‌امر مسلمین درباره ملت و دولت مصر

حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای، سال گذشته در دیدار با گروه‌های مبارز فلسطینی، به تحولات منطقه و مساله فلسطین اشاره كردند و فرمودند: «شكى نیست كه بر اساس حقایقى كه خداى متعال تقدیر كرده است، خاورمیانه‌ى جدید شكل خواهد گرفت و این خاورمیانه، خاورمیانه‌ى اسلام خواهد بود».
به بهانه‌ی «اتفاقات اخیر در كشور مصر»، پایگاه اطلاع‌رسانی حضرت ‌آیت‌الله العظمی خامنه‌ای، در ویژه‌نامه‌ای به بررسی تحولات اخیر در كشورهای اسلامی منطقه خاورمیانه می‌پردازد.

در این بخش از این ویژه‌نامه، گزیده‌ای از سخنان معظم‌له درباره ملت و دولت مصر در اختیار مخاطبان قرار می‌گیرد:



 
ملت مصر خیانت سران خودش را تحمل نخواهد كرد
آمریكا اشتباه مى‌كند. آمریكا با جمع كردن دولتهاى عرب دور یك میز براى چنین مذاكره‌ى ننگینى، دولتهایى را كه در آن‌جا جمع شده‌اند، پیش مردمشان منفورتر مى‌كند. مگر مردم كشورهاى عرب حاضرند موافقت كنند كه رؤسایشان بروند خانه‌ى ملت فلسطین را به دیگران بفروشند؟ با این كار، فاصله‌ى بین این رؤسا اگر خداى ناكرده به چنین امضایى برسند و ملتهایشان، بیشتر خواهد شد. این كار، ملتهایشان را خشمگینتر خواهد كرد. ملت مصر را خشمگینتر خواهد كرد. آن بیچاره‌ى مصرى، بلند مى‌شود مثل سائل به كف، مى‌رود به آمریكا، براى شكایت كردن از ایران! شكایت پیش آن بیچاره‌اى بكند كه خود او، بیشتر از این، دلش از ایران پر است و از آن شكایت دارد!

از ایران چرا شكایت مى‌كنى؟! از اسلام شكایت كن! از ملت مسلمان خودت شكایت كن! آن آقا اگر قرار است از كسى شكایت كند، از ملت مصر باید شكایت كند. ملت مصر، ملت مسلمانى است. ملت مصر، داراى سابقه در اسلام است. ملت مصر، افتخارات بزرگى در راه افكار نو اسلامى و مبارزات اسلامى دارد. این ملت، ملت غیورى است. یقین است كه این ملت، حاضر نیست خیانت سران خودش را تحمل كند و با آنها درگیرى پیدا مى‌كند.

درگیرى مردم مصر، به ما چه ارتباطى دارد؟ ما هر جا مسلمانان بیدار شوند، خوشحال مى‌شویم. هر جا مسلمانان مشتشان را در برابر دشمنان دینشان گره كنند، خوشحال مى‌شویم.
هر جا مسلمانان كتك بخورند، ما غمگین مى‌شویم و احساس مسؤولیت مى‌كنیم؛ ولى ما نیستیم كه بخواهیم وارد شویم و ملتى مثل ملت مصر را متوجه تكالیفشان كنیم. آنها خودشان تكلیفشان را مى‌دانند؛ خودشان آگاهند كه چه باید بكنند و درست هم فهمیده‌اند. ملت مصر درست فهمیده است؛ جوانان مصر درست فهمیده‌اند كه در مقابل حكومتى كه به آرمان اسلامى و به آرمان فلسطین و به سرنوشت كشورهاى اسلامى خیانت مى‌كند، ایستاده‌اند. این، به ما ارتباطى ندارد. اشتباه اینها در همین است، كه قوت و نیرو و تأثیر اسلام را نمى‌توانند بفهمند.
بیانات در دیدار مسؤولان و كارگزاران حج 08/02/1372
مسلمانان در عزلت بودند
در آفریقا، در آسیا و در خاور میانه، چقدر كشورهاى اسلامى وجود دارد كه در آنها نظامهایى رفت و نظامهاى دیگرى آمد؛ اما همه جا مسلمانان در انزوا و عزلت بودند. مثلا كشورى مثل عراق، رژیم سلطنتى داشت. رژیم سلطنتى رفت، رژیم دیگرى بر سر كار آمد. آن هم رفت، عده دیگرى آمدند. بعد آنها رفتند، یك عده‌ى دیگر جایشان را گرفتند. باز آن عده رفتند و عده دیگرى آمدند. تا این‌كه نوبت به بعثیها رسید. در تمام این نقل و انتقالها، كسانى كه جایشان خالى بود، مسلمانان بودند. اكثریت قاطع مردم عراق، مسلمانند؛ اما در تحولات مذكور، اصلا خبرى از حضور آنها نبود! یا فرض بفرمایید در كشور مصر - البته آن‌جا، جمعیتى به نام «اخوان المسلمین» بود - تحولى شد و رژیم سلطنتى از بین رفت. با از میان رفتن رژیم سلطنتى، رژیم جمهورى و انقلابى بر سر كار آمد كه چهره‌ى شاخصش «عبدالناصر» بود. بعد، عبدالناصر مرد، دیگرى آمد. بعد او رفت، دیگرى آمد. در تمام این مدت - البته تا قبل از پیروزى انقلاب اسلامى - همه‌ى تحولات، بركنار از جریان اسلامى و عناصر اسلامى بود. اصلا عناصر اسلامى، كاره‌اى نبودند. در همان انقلاب اول مصر هم، عناصر اسلامى مؤثر بودند؛ اما به مجرد این‌كه حكومت جدید تشكیل شد، كنارشان زدند. بعضى را به زندان افكندند، بعضى را كشتند و بعضى را از صحنه خارج كردند. این‌جا هم اسلام، حضورى نداشت.
بیانات در خطبه‌هاى نماز جمعه‌ى سوم رمضان 1415، 14/11/1373

مثل همان فریادى كه ملت ایران كشید...
در كشور مصر، یك عده جوان مسلمان، یك عده مردم مسلمان، مى‌ایستند و شعار اسلامى مى‌دهند و هیچ ارتباطى هم برحسب ارتباطات معمولى انسانى، بین آنها و مردم ما نیست. اما به قدرى شعارهاى آنها به شعارهاى ما نزدیك است، كه رئیس جمهور بدبخت روسیاهشان مى‌گوید «اینها از طرف ایران تحریك شده‌اند!» ما چه ارتباطى با آنها داریم؟ آنها مسلمانند. خود آنها شعار قرآن مى‌دهند. خود آنها هستند كه احساس مى‌كنند باید در راه خدا حرف بزنند، فریاد بكشند و حركت كنند؛ مثل همان فریادى كه ملت ایران در دوران طاغوت علیه آمریكا و علیه استكبار و استبداد جهانى كشید و باز هم مى‌كشد.
بیانات در دیدار فرماندهان «بسیج» سراسر كشور 27/08/1371

برای استكبار، شیعه و سنی فرقی نمی‌كند
او كه با اصل اسلام دشمن است، در خصومت، برایش شیعه و سنى فرقى نمى‌كند. دیدیم كه استكبار چگونه روى انقلابیون سنى در فلسطین و مصر فشار مى‌آورد. اینها كه شیعه‌ى دوازده امامى نیستند. همه‌ى اینها برادران اهل سنت ما هستند. مى‌بینید كه چه فشارى روى اینها مى‌آورند. براى استكبار كه فرقى نمى‌كند. اما او كه با اسلام و شعب اسلام و ملت اسلام - از هر شكلش - مخالف است، حالا در موضع یكى از این فرقه‌ها قرار مى‌گیرد و علیه یك فرقه‌ى دیگر تلاش مى‌نماید و پول خرج مى‌كند. ما باید هوشیار باشیم.
سخنرانى در دیدار با گروهى از روحانیون 05/10/1368

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_2.gif شكنجه‌ی گروه‌های مسلمان در مصر
گروههاى مسلمانى كه براى دفاع از اسلام قیام مى‌كنند، به‌وسیله‌ى سردمداران آن كشورها به راحتى زیر فشار و شكنجه و زندان قرار مى‌گیرند و قدرتهاى جهانى هم از اینها - یعنى از دولتها - حمایت مى‌كنند. مصر، امروز این گونه است. بسیارى از كشورهاى دیگر در دنیا همین گونه‌اند.
سخنرانى در دیدار با جمع كثیرى از جانبازان، خانواده‌هاى معظم شهدا، اسرا، 24/08/1368

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_2.gif حمایت آمریكا از حكومت وابسته‌ی مصر
در مصر روشنفكرترین نسلهاى مسلمان، مورد تعقیب خشن و خشم‌آلود رژیم فاسد و نالایق آن كشور قرار مى‌گیرند، و حكومت وابسته و حقیر آن كشور بزرگ مورد تشویق و كمك مالى و امنیّتى آمریكا قرار مى‌گیرد.
پیام به حجاج بیت‌الله الحرام 28/02/1372

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_2.gif مردم مصر، محب اهل بیتند
امروز، در كشور مصر، مسجد «رأس الحسین» آن‌جا كه خیال مى‌كنند سر مقدس آن بزرگوار مدفون است محل تجمع عواطف مردم محب‌ اهل بیت مصر است. ملت مصر، ملت خوبى است. كار به رژیم و دولت آن كشور نداریم. ملت محب اهل بیت است.
بیانات در جمع علما، طلاب و روحانیان، در آستانه‌ى ماه «محرم» 26/03/1372

دوشنبه 25/11/1389 - 11:9
سياست

گزیده‌ای از سخنان ولی‌امر مسلمین درباره بیداری اسلامی

حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای، سال گذشته در دیدار با گروه‌های مبارز فلسطینی، به تحولات منطقه و مساله فلسطین اشاره كردند و فرمودند: «شكى نیست كه بر اساس حقایقى كه خداى متعال تقدیر كرده است، خاورمیانه‌ى جدید شكل خواهد گرفت و این خاورمیانه، خاورمیانه‌ى اسلام خواهد بود».
به بهانه‌ی «اتفاقات اخیر در كشور مصر»، پایگاه اطلاع‌رسانی حضرت ‌آیت‌الله العظمی خامنه‌ای، در ویژه‌نامه‌ای به بررسی تحولات اخیر در كشورهای اسلامی منطقه خاورمیانه می‌پردازد.

در بخش دیگری از این ویژه‌نامه، گزیده‌ای از سخنان معظم‌له درباره بیداری اسلامی در اختیار مخاطبان قرار می‌گیرد:
نفرت و بغض مردم خاورمیانه از آمریكا
ما امروز در یك برهه‌ى حساس به سر میبریم. اگر من بخواهم آن لبّ تلقى و برداشت خودم را به شما عرض بكنم - كه شاید در یك مجال كوتاه، برایش استدلال هم نشود ارائه كرد؛ البته مستدل است، منتها شاید در دو كلمه نشود استدلالى برایش بیان كرد - این است كه مراكز استكبارى جهانى در مقابله‌ى با حركت اسلامى كه نماد واقعى‌اش جمهورى اسلامى است، دارند آخرین تلاشهاى خودشان را میكنند. در بسیارى از عرصه‌ها تلاشهایشان و تدابیرشان به بن‌بست خورده و كار از دستشان در رفته است. این كمربندى كه اینها بر دور مسائل جهانى كشیده بودند و حیطه‌بندى‌اى كه كرده بودند، در حساسترین نقاط روى زمین یعنى خاورمیانه، این كمربند پاره شده - یا سست شده، حداقلش این است؛ ولى به نظر من پاره شده - و از دستشان در رفته است.
به نظر من امروز نظام سلطه در مواجهه‌ى با حركت اسلامى یك چنین حالتى دارد. جاپایش محكم نیست؛ زیرا بسیارى از شگردهاى تبلیغاتىِ استواربنیانِ قدیمىِ اینها براى مردم دنیا رو شده است. امروز در جامعه‌ى آمریكا، خشم عمیق از حضور قدرتمند لابى صهیونیستى بتدریج دارد توسعه پیدا میكند. این نارضائى در بین مردم آمریكا - كه مركز تحرك صهیونیستها و قدرتمندان صهیونیستى و سرمایه‌داران صهیونیست است - بتدریج دارد به وجود مى‌آید؛ البته رژیم حاكم در آمریكا بر مردم بسیار سخت میگیرند - یك نوع خاص سختگیرى - و آنچنان اینها را مشغول زندگى و گرفتار زندگى میكنند كه فرصت سر خاراندن ندارند؛ در عین حال این حالت دارد به وجود مى‌آید. این اطلاعات موثق ماست. در كشورهاى اروپائى هم به یك نحو دیگر. كشورهاى اسلامى كه معلوم است. كشورهاى خاورمیانه كه معلوم است. ملتها حالت نفرت - و بعضاً بغض - نسبت به رژیم ایالات متحده و مجموعه‌ى سلطه در دنیا دارند. این را هم نمیتوانند جمع كنند؛ هى تلاش میكنند، اما نمیتوانند جمع كنند.
بیانات در دیدار اساتید دانشگاه 2/4/89

نمی‌توانند اوضاع را رو به راه كنند 
این طرف نسبت به سه دهه‌ى قبلى قوى‌تر شده است، مجرب‌تر شده است، آگاه‌تر شده است، دستهاى بازترى پیدا كرده است و متقابلاً دشمن ضعیف‌تر شده است...
امروز، این حرفها نیست، این خبرها نیست؛ یعنى نمیتوانند، زمینه‌اى براى آنها وجود ندارد، نه اینكه امروز نجیب‌تر شده‌اند، بهتر شده‌اند؛ نه، مى‌بینند كه نمیشود كارى‌اش كرد؛ یعنى این حجم عظیم، روزبه‌روز پرمغزتر هم شده، قوى‌تر هم شده. و غرب، امروز - این نكته‌ى مهمى است - احساس میكند كه سلطه‌ى قدیمى‌اش بر دنیاى اسلام متزلزل شده؛ یعنى اینهائى كه در كشورهاى اسلامى و عربى بى‌هیچ مانعى و رادعى میتاختند و جلو میرفتند، امروز مى‌بینند نمیشود؛ نمیتوانند. این موج اسلامى آنها را وادار كرده، حتّى تجدیدنظر میخواهند بكنند، آن هم براشان مشكل شده. در بعضى از كشورها كه وابستگى آنها به غرب واضح و آشكار است - مردمشان هم این را میدانند و ناراضى هستند - میخواهند یك تجدیدنظرهائى بكنند، بلكه بتوانند اوضاع را روبه‌راه بكنند، نمیتوانند؛ براى آنها یك راه بن‌بست است. امروز غرب در یك چنین موقعیتى است.
بیانات در دیدار اعضای مجلس خبرگان 25/6/89

این غیر از دخالت در امور كشورهاست
امام، نهضت را جهانى میدانست و این انقلاب را متعلق به همه‌ى ملتهاى مسلمان، بلكه غیر مسلمان معرفى میكرد. امام از این ابائى نداشت. این غیر از دخالت در امور كشورهاست، كه ما نمیكنیم؛ این غیر از صادر كردن انقلاب به سبك استعمارگران دیروز است، كه ما این كار را نمیكنیم، اهلش نیستیم؛ این معنایش این است كه بوى خوش این پدیده‌ى رحمانى باید در دنیا پراكنده شود، ملتها بفهمند كه وظیفه‌شان چیست، ملتهاى مسلمان بدانند كه هویتشان چگونه است و كجاست.
بیانات در مراسم سالگرد رحلت امام 14/3/89

گام‌های استوار امت اسلامی
گسترش موج بیداری اسلامی در دنیای امروز، حقیقتی است كه فردای نیكی را به امت اسلامی نوید می‌دهد. از سه دهه پیش كه با پیروزی انقلاب اسلامی و تشكیل نظام جمهوری اسلامی، این خیزش پرقدرت آغاز شد، امت بزرگ ما بی‌وقفه پیش رفته، موانعی را از سر راه برداشته و سنگرهایی را فتح كرده است. پیچیده‌ترشدن شیوه‌های دشمنی استكبار و تلاش پرهزینه‌ای كه در مقابله با اسلام می‌كند نیز به دلیل همین پیشرفت‌ها است. تبلیغات وسیع دشمن در جهت اسلام‌هراسی، تلاش شتاب‌زده‌ای كه برای ایجاد اختلاف میان فرقه‌های اسلامی و برانگیختن تعصب‌های فرقه‌ای می‌كند، دشمن‌تراشی‌های كاذب از شیعه برای سنی و از سنی برای شیعه، تفرقه‌افكنی میان دولت‌های مسلمان و كوشش برای تشدید اختلافات و تبدیل آن به دشمنی‌ها و معارضه‌های لاینحل، استفاده از سازمان‌های اطلاعاتی و جاسوسی برای تزریق فساد و فحشاء میان جوانان، همه و همه واكنش‌های سرآسیمه‌گون و آشفته در برابر حركت متین و گام‌های استوار امت اسلامی به سوی بیداری و عزت و آزادگی است.
پیام ولی‌امر مسلمین به حجاج بیت‌الله‌الحرام 24/8/1389

انقلاب صادر شد...
ما انقلاب را امروز نمى‌خواهیم صادر كنیم. انقلاب، یك‌بار صادر مى‌شود؛ و شد! این‌كه مى‌بینید امروز در سرتاسر دنیا، گرایش و ایمان اسلامى زنده شده است؛ این‌كه مى‌بینید ملتها در شمال آفریقا و در خاورمیانه و در شرق و غرب كشورهاى اسلامى بیدار شده‌اند؛ این‌كه مى‌بینید جوانان مسلمان در كشورهاى گوناگون به زیباییهاى دین و قرآن روآورنده‌اند، همه حاكى از این است كه انقلاب اسلامى در اوّلِ وقوع خود صادر شده است. ما كه نمى‌خواهیم بعد از گذشت چهارده سال، تازه به فكر صدور انقلاب باشیم! یك بار انقلاب صادر مى‌شود و آن هم شد. وقتى كه انقلاب، پیروز شد و خبر و جذّابیت آن، دنیا را پركرد، كارى كه باید بشود شد. همان كارى كه شما از آن ناراضى هستید؛ همان كارى كه به خاطر آن زنجیر مى‌جوید و همان كارى كه به خاطر آن خشمناك مى‌شوید، شده و كار از كار گذشته است! شما هم هیچ كارى نمى‌توانید بكنید و هیچ كس دیگرى هم نمى‌تواند كارى بكند. كار از كار گذشته است!
خطبه‌های عید فطر 4/1/1372

آینده از آن ِ امت اسلامی است
كه آن روزى كه انقلاب اسلامى به پیروزى رسید، رژیم صهیونیستى از نظر دولتهاى مسلمان و ملتهاى مسلمان، بخصوص ملتهاى عرب، یك رژیم شكست‌ناپذیر به حساب مى‌آمد. این موجب شد كه رژیم صهیونیستى عجالتا شعار از نیل تا فرات را كنار بگذارد و به دست فراموشى بسپرد. ملتهاى مسلمان - از آفریقا تا شرق آسیا - به فكر ایجاد نظام اسلامى و حكومت اسلامى افتادند با فرمولهاى گوناگون؛ نه لزوما با همان فرمول نظام جمهورى اسلامى ما؛ اما به فكر حاكمیت اسلام بر كشورشان افتادند. بعضى از كشورها موفق هم شدند؛ بعضى هم آینده‌ى نویدبخشى در انتظارشان هست از حركتهاى اسلامى.
بیانات در بیستمین سالگرد رحلت امام خمینی(ره) 4/3/1382

آمریكا و قدرت اردوگاه اسلام
امریكایى‌ها مى‌دانند كه در دنیاى اسلام آینده‌یى ندارند. براى این‌كه بیدارى اسلامى به حركتهاى انقلابى منتهى نشود، پیشدستى مى‌كنند؛ مى‌خواهند چیزى را كه براى ملتها سرنوشت محتوم است، با ابتكار و حركتهاى پیشدستانه‌ى خودشان عقب بیندازند. اخیرا امریكایى‌ها اعتراف كرده‌اند كه اگر حمله‌ى آنها به عراق نمى‌بود، رژیم صدام در مدت كوتاهى به‌وسیله‌ى عناصر مؤمن و مسلمان خود عراق سرنگون مى‌شد و ابتكار عمل از دست آنها خارج مى‌گردید؛ آنها از این مى‌ترسند. فعالیت آنها انفعالى و از روى ترس از عواقب بیدارى اسلامى در دنیاى اسلام است. حركتى كه امروز امریكایى‌ها در این منطقه مى‌كنند، ناشى از قدرت نیست؛ ناشى از احساس قدرت در اردوگاه اسلامى و قیام اسلامى و بیدارى اسلامى است.
بیانات در حرم امام 14/3/1384

دوشنبه 25/11/1389 - 10:59
مهدویت

اشعار آغاز امامت حضرت مهدی عجل الله و عیدالزهرا

 (سامره امشب تماشایی شده)

سامره امشب تماشایی شده
جنت گل هـای زهرایی شده
لحظه لحظه، دسته دسته از فلک
همچو باران از سمـا بارد ملک
می زنند از شوق دائم بال و پر
در حضـور حجت ثانـی عشر
ملک هستی در یم شادی گم است
بعثت است این، یا غدیر دوم است
یوسف زهرا بـه دست داورش
می نهد تاج امـامت بـر سرش
عید «جاء الحـق» مبارک بر همه
خاصـه بـر سـادات آل فاطمه
عید آدم عیـد خاتم آمده
عید مظلومـان عالم آمده
عید قسط و عید عدل و دادهاست
لحظه هـایش را مبـارک بادهاست
عیـد قرآن، عید عترت، عید دین
عیــد زهـرا و امیــرالمؤمنین 
عیــد یــاران فداکار علی است
عید محسن، اولین یار علی است
عیــد فتـحِ «میثـم تمار»هاست
عید عمرو مالک و عمارهاست
عید مشتاقان سرمست حسین
عید ذبح کوچک دست حسین
عید باغ یاسمن های کبود
عید شادیِ بدن های کبود
عید سردار رشیـد علقمه
عید سقـای شهیـد علقمه
عید ثـارالله و هفتـاد و دو تن
عید سربازان بی غسل و کفن
عید هجــده آفتـاب نـوک نی
کرده نوک نی چهل معراج طی
عید طاهـا عید فرقان عید نور
عید قرص مـاه در خاک تنور
عید عزت عیـد مجد و افتخار
عید مردان بـــزرگ انتظـار
آی مهدی دوستـان! عید شمـاست
این شعاع حسن خورشید شماست
آنکـه باشـد عـدل و داد حیدرش
حـق نهـد تـاج امـامت بر سرش
وعده فیض حضور آید به گوش
مـژده روز ظهـور آیـد به گوش
تا کنـد محکـم اسـاس کعبه را
کعبـه پوشیـده لبـاس کعبــه را
می کشد چون شیر حق از دل خروش
می رســد از کعبــه آوایش بـه گوش
می برد از دل شکیب کعبه را
می کشد اول خطیب کعبه را
روی او آیینه روی خــداست
پشت او محکم به نیروی خداست
پیش رو خوبان عالم، لشکرش
پشت سر دست دعای مادرش
بـر سـرش عمـامه پیغمبر است
ذوالفقارش ذوالفقار حیدر است
پرچمش پیراهـن خـون خداست
نقش آن رخسار گلگون خداست
رشته هایش از رگ دل پاک تر
از گل پرپر شده صـدچاک تر
حنجـر او نینـوای زینبین
نعر? او «یا لثارات الحسین»
اشک چشمش خون هفتاد و دو تن
چهره: تصویـر حسین است و حسن
خیمـه اش آغـوش حی دادگر
مقدمش چشمِ قضا، دوش قدر
عدل از نـور جمـالش منجلی
پــایتختش کوفـه مـانند علی
آسمـان پروانـه ای دور سرش
خلق پندارند خود را در برش
آسمان چـون حلقه در انگشت او
ملک امکان قبضه ای در مشت او
فـرش راه لشکـرش بــال ملک
جــای سم مـرکبش دوش فلک
مکـه را بستانـد از نـا اهل هــا
بشکند پیشانـی از بوجهل هــا
شیعه گردد حکمران در آب و گل
کــوری این بازهـای کــور دل
عیــد موسا و عصا و اژدهاست
عید مرگ فرق? باب و بهاست
ای امـام عصـر عاشورائیـان
ای امیــد آخـر زهرائیــان
ای به عهد مهدویت مهـد مـا
ای نفس هایت دعای عهد ما
عمر ما بی تو بـه سـر آمـد بسی
ای پنـاه شیعـه تـا کی بیکسی
تـو بـه ما بینایی و ما از تو کور
تو به ما نزدیکی و ما از تو دور
ای ز چشـم مـا به ما نزدیک تر
تـا دل دشمـن شـود تاریک تر
چند میثم با تو نزدیک از تو دور؟
سیـدی مـولایی عجـل لظهـور

***
استاد حاج غلامرضا سازگار***

 

دوشنبه 25/11/1389 - 10:50
مهدویت
استغاثه به حضرت صاحب الزّمان صلوات اللّه علیه
سید علیخان در كلم طیّب فرموده : این استغاثه اى است به حضرت صاحب الزّمان صلوات اللّه علیه ، هرجا كه باشى دو ركعت نماز به حمد و هرسوره كه خواهى بگذار ، پس رو به قبله زیر آسمان بایست و بگو :

سَلامُ اللّهِ الْكامِلُ التّامُّ الشّامِلُ الْعامُّ وَ صَلَواتُهُ الدّآئِمَةُ وَ بَرَكاتُهُ الْقآئِمَةُ التّامَّةُ عَلى حُجَّةِ اللّهِ وَ وَلِیِّهِ فى اَرْضِهِ وَ بِلادِهِ وَ خَلیفَتِهِ عَلى خَلْقِهِ وَ عِبادِهِ وَ سُلالَةِ النُّبُوَّةِ وَ بَقِیَّةِ الْعِتْرَةِ وَ الصَّفْوَةِ صاحِبِ الزَّمانِ وَ مُظْهِرِ الاِْیْمانِ وَ مُلَقِّنِ ] مُعْلِنِ [اَحْكامِ الْقُرانِ وَ مُطَهِّرِ الاَْرْضِ وَ ناشِرِ الْعَدْلِ فِى الطُّولِ وَ الْعَرْضِ وَ الْحُجَّةِ الْقآئِمِ الْمَهْدِىِّ الاِْمامِ الْمُنْتَظَرِ الْمَرْضِىِّ ] الْمُرْتَضى [وَ ابْنِ الاَْئِمَّةِ الطّاهِرینَ الْوَصِىِّ بْنِ الاَْوْصِیآءِ الْمَرْضِیّینَ الْهادِى الْمَعْصُومِ ابْنِ الاَْئِمَّةِ الْهُداةِ الْمَعْصُومینَ السَّلامُ عَلَیْكَ یا مُعِزَّ الْمُؤْمِنینَ الْمُسْتَضْعَفینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا مُذِلَّ الْكافِرینَ الْمُتَكَبِّرینَ الظّالِمینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا مَوْلاىَ یا صاحِبَ الزَّمانِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یَا بْنَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یَا بْنَ فاطِمَةَ الزَّهْرآءِ سَیِّدَةِ نِسآءِ الْعالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یَا بْنَ الاَْئِمَّةِ الْحُجَجِ الْمَعْصُومینَ وَ الاِْمامِ عَلَى الْخَلْقِ اَجْمَعینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا مَوْلاىَ سَلامَ مُخْلِص لَكَ فِى الْوِلایَةِ اَشْهَدُ اَنَّكَ الاِْمامُ الْمَهْدِىُّ قَوْلا وَ فِعْلا وَ اَنْتَ الَّذى تَمْلاَُ الاَْرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلا بَعْدَ ما مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً فَعَجَّلَ اللّهُ فَرَجَكَ وَ سَهَّلَ مَخْرَجَكَ وَ قَرَّبَ زَمانَكَ وَ كَثَّرَ اَنْصارَكَ وَ اَعْوانَكَ وَ اَنْجَزَ لَكَ ما وَعَدَكَ فَهُوَ اَصْدَقُ الْقآئِلینَ وَ نُریدُ اَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِى الاَْرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ اَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ یا مَوْلاىَ یا صاحِبَ الزَّمانِ یَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ حاجَتى كَذا وَ كَذا

( و به جاى « كذا و كذا » حاجت خود را ذكر كند )

فَاشْفَعْ لى فى نَجاحِها فَقَدْ تَوَجَّهْتُ اِلَیْكَ بِحاجَتى لِعِلْمى اَنَّ لَكَ عِنْدَ اللّهِ شَفاعَةً مَقْبُولَةً وَ مَقاماً مَحْمُوداً فَبِحَقِّ مَنِ اخْتَصَّكُمْ بِاَمْرِهِ وَ ارْتَضاكُمْ لِسِرِّهِ وَ بِالشَّأْنِ الَّذى لَكُمْ عِنْدَ اللّهِ بَیْنَكُمْ وَ بَیْنَهُ سَلِ اللّهَ تَعالى فى نُجْحِ طَلِبَتى وَ اِجابَةِ دَعْوَتى وَ كَشْفِ كُرْبَتى

وبخواه هرچه خواهى كه برآورده مى شوداِن شاءاللّه تعالى .
 
مؤلف گوید كه بهتر آن است كه در ركعت اوّل نماز این استغاثه ، بعد از حمد ، سوره انّا فتحنا بخواند و در ركعت دوّم اذا جاء نصر اللّه .
يکشنبه 24/11/1389 - 14:41
مهدویت
الا یا اهل العالم
 
به امید روزی كه حجت حق و طالب خون خدا با در دست داشتن ذوالفقار علوی و با نوای دلنشین با قلبی مملوّ از عشق فاطمی ندا برآورد كه :
 
 انا بقیة الله خیر لكم و انا الذی املاءُ الارض قسطاً و عدلاً
 
و در ندای مظلومیت
 
هل من ناصر ینصرنی و هل من معین یعیننی
 
جد غریبش پاسخ دهد :
 
الا یا اهل العالم ، انا الامام القائم .
الا یا اهل العالم ، انا الصمصام المنتقم .
الا یا اهل العالم ، انَّ جدّی الحسین قتلوه عطشاناً .
الا یا اهل العالم ، انَّ جدّی الحسین طرحوه عریاناً .
الا یا اهل العالم ، انَّ جدّی الحسین سحقوه عدواناً .
 
ای اهل عالم ، آگاه باشید كه من امام قیام كننده ام .
ای اهل عالم ، آگاه باشید كه من صمصام انتقام گیرم .
ای اهل عالم ، آگاه باشید كه جدم حسین را تشنه شهید كردند .
ای اهل عالم ، آگاه باشید كه جدم حسید را عریان رها كردند .
ای اهل عالم ، آگاه باشید كه بدن جدم حسین را از روی دشمنی خرد كردند .
 
 
الزام الناسب جلد دوم صفحه 282
يکشنبه 24/11/1389 - 14:38
شعر و قطعات ادبی
السلام علیک یابن الزهرا
اى به دستت تیغ تیز ذوالفقار     سبز پوش سرزمین انتظار
وارث محراب و خون صبحگاه     انعكاس ناله‏هاى قعر چاه
وارث دروازه‏هاى نیم سوز     گریه‏هاى صبح و شام و نیم روز
وارث خون دل و تابوت و تیر     كیسه‏هاى نان و رطب را باز گیر
زخم دار نیم روز كزبلا     نوحه خوان غربت‏خون خدا
وارث مشك و فرات و دستها     ره گشاى راه در بن بستها
وارث تشت طلا و چوب و لب     صوت قرآن و تنور و نیمه شب
با غل و زنجیر و زندان آشنا     هم قفس در بند با موسى الرضا (ع)
آشناى قبرهاى بى نشان     هم نوا با گریه‏هاى مادران
كى ز ماذن مى‏رسد فریاد تو     واى بر ما گر نباشد یاد تو
واى بر ما خستگان بى شكیب     گر نى‏جوشیم با «امن یجیب‏»
واى بر ما رهروان نیمه راه     گر نمى‏آید ز سینه سوز و آه
باقى حق در زمین و آسمان     آیه‏هاى لن ترانى را مخوان
بى لهیب سینه‏هامان طور نیست     شاممان را تا طلوعت نور نیست
بى فروغت روزهامان تیره ماند     چشمها بر آستانتخیره ماند
زخمهاى شیعیان سر باز كرد     غربتى دیرینه را آغاز كرد
عشق را آغاز و انجامى نماند     از مسلمانى بجز نامى نماند
در غروب روشناییها مانده‏ایم     از رواق سامرا جا مانده‏ایم
قلب ما در سینه پرپر مى‏زند     نیمه شبها حلقه بر در مى‏زند
ما و دستى كوته و دامان تو     جان بكف آماده فرمان تو
با حسین از كربلا آغاز كن     عقده‏هاى شیعیان را باز كن
چشمها را رخصت پرواز ده     بار دیگر عشق را آواز ده
تیغ قهر و انتقام كبریا     از نیام غیبتت‏بیرون درآ
بعد عمرى انتظار و انتظار     در بقیع سینه‏هامان پا گذار
 
يکشنبه 24/11/1389 - 14:36
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته