• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 555
تعداد نظرات : 683
زمان آخرین مطلب : 3255روز قبل
دانستنی های علمی
 درد دل آدمی را بیدار میکند،روح را صفا میدهد،غرور وخود خواهی را نابود میکند، نخوت و فراموشی را از بین میبرد وانسان را متوجه خود میکند.
دوشنبه 17/4/1387 - 11:1
شعر و قطعات ادبی
 

نه چندان بزرگم

که کوچک بیابم خودم را

نه آنقدر کوچک

که خود را بزرگ....

گریز از میانمایگی

آرزویی بزرگ است؟

قیصر امین پور

 

دوشنبه 17/4/1387 - 10:45
محبت و عاطفه

شروع می شویم،
                   با یک گل سرخ
                           روی نیمکتی، درون پارک!
بعدها از کولاک ها می گذریم،
                                      بدون چتر...
دست تکان می دهیم برای قطاری،
            با مسافرانی که:
                           کودکی ما هستند زیر بوته های چای،
                                      نوجوانی ما هستند در کیف مدرسه؛ 

                        و....
جوانی ما
                                        روی دست ما مانده است.....

شنبه 15/4/1387 - 19:38
محبت و عاطفه

اگر یک روز تمام جاده های عشق را بستند،
اگر یخ زد تمام واژه های مهربان ما،
اگر یکسال چندین بار برف بی کسی بارید،
اگر یک روز نرگس در کنار چشمه غیبش زد،
اگر یک شب شقایق مُرد؛
                   تکلیف محبت چیست...

شنبه 15/4/1387 - 19:35
شعر و قطعات ادبی

در کلاس روزگار،
درس‌های گونه گونه هست:
       درس دست یافتن به آب و نان!
           درس زیستن کنار این و آن.
                  درس مهر،
                         درس قهر،
                                درس آشنا شدن...
                                     درس با سرشک غم ز هم جدا شدن!
در کنار این معلمان و درس‏ها،
               در کنار نمره‌های صفر و نمره‌های بیست؛
یک معلم بزرگ نیز
                    در تمام لحظه‌ها، تمام عمر،
                                   در کلاس هست و در کلاس نیست!
نام اوست: مرگ!
           و آنچه را که درس می‌دهد؛
                                       «زندگی» است...!!
                                                                  فریدون مشیری

شنبه 15/4/1387 - 19:30
محبت و عاطفه

 

اگر نمی‌توانی بلوطی بر فراز تپه‌ای باشی
بوته‌ای در دامنه کوهی باش

ولی بهترین بوته‌ای باش که در کنار راه می‌روید...
اگر نمی‌توانی درخت باشی، بوته باش

 

اگر نمی‌توانی بوته‌ای باشی، علف کوچکی باش
و چشم‌انداز کنار شاهراهی را شادمانه‌تر کن...


اگر نمی‌توانی نهنگ باشی، فقط یک ماهی کوچک باش،
ولی بازیگوش‌ترین ماهی دریاچه!

 


همه ما را که ناخدا نمی‌کنند، ملوان هم می‌توان بود.
در این دنیا برای همه ما کاری هست،
کارهای بزرگ و کارهای کمی کوچک‌تر...
و آن چه که وظیفه ماست، چندان دور از دسترس نیست.

 


اگر نمی‌توانی شاهراه باشی، کوره‌راه باش
اگر نمی‌توانی خورشید باشی، ستاره باش

با بردن و باختن اندازه‌ات نمی‌گیرند
هر آن چه که هستی، بهترینش باش!

شنبه 15/4/1387 - 19:28
دعا و زیارت
امام حسن عسکری(علیه السلام) می فرمایند:

 

«جُعِلَتِ الْخَبائِثُ فى بَیْت وَ جُعِلَ مِفْتاحُهُ الْكَذِبَ.»:
تمام پلیدى ها در خانه اى قرار داده شده و كلید آن دروغگویى است.

چهارشنبه 12/4/1387 - 16:32
دانستنی های علمی

دو روز مانده به پایان جهان تازه فهمید که هیچ زنده گی نکرده است تقویمش پر شده بود و تنها دو روز، تنها دو روز خط نخورده باقی بود. پریشان شد و آشفته و عصبانی نزد خدا رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد. داد زد و بد وبیراه گفت ،خدا سکوت کرد. جیغ کشید و جار و جنجال راه انداخت، خدا سکوت کرد. آسمان و زمین را به هم ریخت، خدا سکوت کرد. به پر و پای فرشته ها و انسان پیچید، خدا سکوت کرد. کفر گفت و سجاده دور انداخت، خدا سکوت کرد. دلش گرفت و گریست و به سجاده افتاد، خدا سکوتش را شکست و گفت:عزیزم اما یک روز دیگر هم رفت، تمام روز را به بد و بیراه و جار و جنجال از دست دادی تنها یک روز دیگر باقی است، بیا و لااقل این یک روز را زنده گی کن. لا به لای هق هقش گفت:اما با یک روز ؟ با یک روز چه کار می توان کرد ؟ خدا گفت:آن کس که لذت یک روز زیستن را تجربه کند ، گویی که هزار سال زیسته است و آنکه امروزش را در نمی یابد ، هزار سال هم به کارش نمی آید. و آنگاه سهم یک روز زندگی را در دستانش ریخت و گفت: حالا برو و زنده گی کن. او مات و مبهوت به زنده گی نگاه کرد که در گوی دستانش می درخشید. اما می ترسید حرکت کند ، می ترسید راه برود ، می ترسید زنده گی از لای انگشتانش بریزد! قدری ایستاد بعد با خودش گفت:وقتی فردایی ندارم ، نگه داشتن این یک روز چه فایده ایی دارد؟ بگذار این مشت زنده گی را مصرف کنم آن وقت شروع به دویدن کرد، زنده گی را به سر و رویش پاشید، زنده گی را نوشید و زنده گی را بویید و چنان به وجد آمد که دید می تواند تا ته دنیا بدود، می تواند بال بزند، می تواند... او درآن یک روز آسمان خراشی بنا نکرد ، زمینی را مالک نشد ، مقامی را به دست نیاورد اما، اما درهمان یک روز دست بر پوست درخت کشید ، روی چمن خوابید، کفش دوزکی را تماشا کرد ، سرش را بالا گرفت و ابرها را دید و به آنها که او را نمی شناختند سلام کرد و برای آنها که او را دوستش نداشتند از ته دل دعا کرد او در همان یک روز آشتی کرد و خندید سبک شد لذت برد و سرشار شد و بخشید و عاشق شد و عبور کرد و تمام شد او در همان یک روز زنده گی کرد اما فرشته ها در تقویم خدا نوشتند امروز او در گذشت ، کسی که هزار سال زیسته بود...

چهارشنبه 12/4/1387 - 16:23
شعر و قطعات ادبی

ای منتظر غمگین مباش، قدری تحمل بیشتر   

                    گردی بپاشد در افق گویا سواری می رسد

چهارشنبه 12/4/1387 - 16:20
دانستنی های علمی

شكیبایی با دیگران، عشق است. شكیبایی با خود، امید است. شكیبایی با خدا، ایمان است، چراكه بعضی از بزرگترین هدایای خداوند، دعاهای بی‌جواب است.
و من یاد گرفته‌ام از خدا تشكر كنم كه دعاهایم را با «نه» یا « حالا نه» پاسخ دهد.
او می‌گذارد كه سختی‌های زندگی را تجربه كنیم تا درس‌هایی بیاموزیم كه در هیچ شرایط دیگری نمی‌توانستیم یاد بگیریم.
یاد گرفتن این درس‌ها به معنای انكار احساس ناراحتی نیست، بلكه یافتن مفهومی است كه در زیر آن احساس وجود دارد. اما خداوند هرگز به ما رویایی نمی‌دهد كه توان تحقق بخشیدن بدان را نداشته باشیم.
اما از این سخنان زیبا كه بگذریم، كه بی‌شك هر كدام در بخش‌هایی از زندگی‌مان كاركردهای خاص خودشان را خواهند داشت. آنچه از همه مهمتر است شناخت عقلانی و صحیح از زندگی و شخصیت خودمان است، كه حتی از ایمان نیز مهمتر است. ایمان بدون شناخت به احساس ورزیدن‌های كور و افراطی می‌انجامد.
این دعا را همیشه دوست داشته‌ام: خدایا به من بینشی عطا كن تا آنچه را نمی‌توانم تغییر دهم، بپذیرم و شهامتی، تا آنچه را می‌توانم تغییر دهم و خردمندی‌ای تا تفاوت میان آن دو را بازشناسم.

سه شنبه 11/4/1387 - 15:30
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته