• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 2590
تعداد نظرات : 2639
زمان آخرین مطلب : 1625روز قبل
سخنان ماندگار

برای یک روز هم که شده

دنبال چیزهایی که نداری نرو

از چیزهایی که داری لذت ببر 

شنبه 25/10/1395 - 17:14
مهدویت

آدینه که از راه می رسد، با این شوق از خواب بر می خیزم که آن وعده الهی به وقوع پیوسته باشد.

و هر بار، هرلحظه از آدینه بی تو بودن که به غروب نزدیک و نزدیک تر می شود، دلتنگ می شوم

پس با خود می گویم به سختی

با بغضی که راه گلویم را بسته است

شاید ...

آری ...

شاید، شاید این جمعه بیاید ...

پس باز هم چشمانم را به انتظار آمدنت تر می کنم به درگاه پروردگاری که وعده داده است ظهورت را ...

مولای من

ای مظهر خوبی ها

ای پناه خستگی ها

می بینی دوباره شهر را به امید رنگ گرفتن کوچه ها از حضورت، آذین بسته اند

دوباره شهر را بوی گل و شیرینی، فرا گرفته

اما ...

می دانم دلم که تنگ می شود، خدا به میهمانی قلبم می آید ...

ای مسافر خسته من میدانم به انتظار نشسته ای

انتظاری که گواه غمی وصف نشدنی را می شود به راحتی در زلالی اشک های نهفته در چشمانت بخوانی

و من مثل همیشه می دانم

قلبت به درد آمده است از دلتنگی

می دانی باز هم فراموش کرده ام، دلتنگی هدیه پروردگار است به انسان

می دانی باز هم فراموش کرده ام، دلتنگی یادآور عشقی پاک است

چراکه در همان زمان که قلبم پر می شود از ترک های دلتنگی، خدا در دلم خانه می کند

و تمامی قلبم را برای خودش بر می دارد.

به همین خاطر است که می دانم دلم که تنگ می شود، خدا به میهمانی قلبم می آید ...

آری می دانی که فراموش کرده ام باید دستم را روی قلبم بگذارم و آرام بگویم: اشک های زلال چشمانم، بغض دردناک گلویم، آرام، آرام تر، خدا میهمان من است

آری ...

شاید، شاید این جمعه بیاید ...

جمعه 24/10/1395 - 14:57
مهدویت

سلام بر مهدی! آخرین ذخیره خدا بر روی زمین!

مولا جان!

دیگر بس است،  این درد طاقت سوز هجران.

جانا! تا به کی در پشت پنجره انتظار، رؤیای آمدنت را به نظاره بنشینیم؟

ای در کنج زندان غیبت همچنان محبوس!

 و ای گناه ما، میله های زندان تو!

هزار و اندیست که چشم به راهان قدومت، بر لب فغان دارند و بر جگر خراش.

هزار و اندیست که دلهای منتظران، در تمنای وصالت، در جان آه می پرورند ودر سینه داغ.

عمری است که در کوچه سار انتظار سرگردان وحیرانیم.

تو را  چه می شود، اگرشب سرد و فسرده فراقمان را به صبح دل انگیز وصالت آذین بندی؟

چگونه است، که این همه طلب و تمنا گره از کارفرو بسته ما نمی گشاید؟ بگو چه چاره کنیم؟

آیا نه وقت آن رسیده که نقاب از چهره برگیری و بازار حسن فروشان جهان را به یکباره رونق ببری؟!

آری!

... اینک همسفر با قافله منتظران، دست انابت به امید اجابت به درگاه حق "جل و علا"  برمی داریم و خدای را به تضرع و زاری می خوانیم که:

بار الها!

نسیم ظهور دولت حجتت را به لطف و کرمت بر ما بوزان!

چنین باید گفت كه روزگار غیبت ؛ دوران ظلمت و محرومیّت است ، بر تمام آنهائى كه امام (علیه السلام) از آنان غائب است و یا آنكه بهتر بگوئیم اینان از او مهجورند .

اگر نیكو بنگریم و تا حدّى بیندیشیم و عظمت نعمت حضور امام (علیه السلام) را تا حدّى بیابیم ؛ خواهیم فهمید كه دوران غیبت چه دوران رنجبار و طاقت فرسائیست و حضرت امام رضا (علیه السلام)از آن دوران و مؤمنان در آن زمان چنین یاد مى فرمایند : وكم من مؤمن متأسّف حیران حزین عند فقد الماء المعین .(1) چه بسیار مؤمن دل سوخته اى كه در فقدان آب گوارا در حیرت و حزن به سر مى برد .

آن حضرت چه زیبا محرومیّت زمان مستورى را به تصویر مى كشد كه مؤمنان چون تشنگانى كه از جرعه اى آب گوارا منع مى شوند در پنجه حرمان بسر خواهند برد ، آن آبى كه براى همگان است و ضروریترین مادّه حیات ، و به راستى امام زمان ارواحنا فداه چنین است و دوران غیبت نیز چنان .

پس چه خواهد كرد پروانه در غیبت شمع و چه سازد آن پر سوخته در فراق شعله عشق ، و چگونه صحبتِ گل را به فراموشى سپارد و بلبل چگونه شور سر دهد و آن گمشده تاریك سراى غیبت ؛ راه از كه جوید و در كدامین منزل آرام گیرد .

آنانكه در محضر نور نشسته اند حال و هواى تاریكى را مى دانند و آنها كه لذّت حضور را چشیده اند طعم تلخ هجران را درك مى كنند .

كوتاه سخن غیبت امام زمان علیه السلام دورى از تمام خوبیهاست ، و در پرده بودن تمام روشنائیهاست ، آرى ; شب سرد غیبت هنگامه به چاه افتادنهاست ، شب سرد غیبت گاه لرزیدنها و ترسیدنهاست ، شب سرد غیبت بحبوحه گریستنها و نالیدنهاست ، و شب سرد غیبت وقت بى خوابى و بى آسایشى است ، شب سرد غیبت زمان رنجورى پروانه هاست ، پروانه گانى كه در جستجوى نورند نه چون خفّاشان كور ...

شب سرد غیبت را نمى توان معنى كرد مگر در پگاه ظهور ، آنگاه كه به تماشاى سپیده دم مى نشینیم ، خواهیم گفت كه دیشب چه بود و چگونه گذشت .

عصر غیبت عصر محرومیّت از چشمه گواراى ولایت است و روزگار غیبت دوران پرده نشینى یار و محجوبى جمال و كمال اوست ، و باید گفت كه روزگار غیبت امام عصر (علیه السلام)هنگامه دورى از چشمه سار معرفتش و زلال هدایتش ، دوران مستورى او با تمام صفات زیبایش ، همان گونه كه خود در پرده غیبت نشسته است و مردمان محروم، از دیدار اویند ، صفات حُسنایش نیز محجوبند ، و هر آنچه از تشعشع خُلق و خُوى او دیده مى شود از پس ابر سیاهى است كه بر چهره آفتاب، افتاده و تابشى است از میان روزنه هاى پرده هجران و چه زیباست آن لحظه كه این پرده برافتد و ( وَأَشْرَقَتِ الاَْرْضُ بِنُورِ رَبِّها )(2) معنى شود .

در عصر غیبت همانگونه كه صورت زیباى امام (علیه السلام) مستور است سیرت والاى او نیز محجوب ، مگر شعاعى از آن مَجلاىِ انوار الهى كه از روزنه اى مى تابد ، و باید که به تماشای رافت بیکران او نشست .

1- اثبات الهداة:6/381

2- زمر/69

 

جمعه 17/10/1395 - 17:3
مهدویت

درد فراق یوسف زهرا شدید شد

یعقوب روزگار دو چشمش سپید شد

امید انتظار دل ناامیدها

امید هم ز آمدنت ناامید شد

از عشق ناله خیزد و از هجر درد و غم

غم ناله می‎کند که فراقت مدید شد

بزم وصال مطلبد جان ز عاشقان

خوشبخت آن که در ره جانان شهید شد

در پیشگاه یوسف زیبای فاطمه

صدها هزار یوسف مصری عبید شد

از کثرت گناه و خطاهای بی شمار

راه وصال من به سرایت بعید شد

تا شد غلام حلقه به گوش تو "هاشمی"

دنیا و آخرت به حقیقت سعید شد

جمعه 3/10/1395 - 11:42
مهدویت

نهم ربیع الاول 

پیام رسان بهار ظهوری ست که گلهای زیبای زندگی همچون

عدل

قسط

عزتش

عشق

صفا

صمیمیت

گذشت

ایثار

ایمانو احسان در آن میشکفد

عید شما مبارک 

جمعه 19/9/1395 - 15:10
مهدویت

برآر دست دعا تا، دعا کنیم بیاید

بیا به یوسف زهرا، دعا کنیم بیاید 

دعا اگر نکنم من، دعا اگر نکنی تو

کشد غمش به درازا، دعا کنیم بیاید 

خودش نموده سفارش، دعا کنید برایم

فدای غربت مولا، دعا کنیم بیاید

اگر به راز و نیازی به هر قنوت نمازی 

بخوان دعای فرج را، دعا کنیم بیاید 

بیا و حاجت خود را فدای حاجت او کن 

به هر نیاز و تمنّا، دعا کنیم بیاید 

به آن امید که آید عنایتی بنماید 

به چشم ما بنهد پا، دعا کنیم بیاید 

بیا به سینه صحرا ز هجر یار بنالیم 

بریز اشک چو دریا، دعا کنیم بیاید 

برای روز ظهورش برای درک حضورش 

شویم جمله مهیّا، دعا کنیم بیاید 

بیا و خانه دل را ز غیر یار تهی کن 

بپوش جامه تقوا، دعا کنیم بیاید

بیا چو ابر بهاران کنیم ناله و زاری

روان شویم به هر جا، دعا کنیم بیاید

بریزد اشک شب و روز آن غریب زمانه

دلش شکسته ز غم‌ها، دعا کنیم بیاید

به رنج‌های پیمبر(ص)، به اشک غربت حیدر(ع)

به سوز سینه زهرا(س)، دعا کنیم بیاید

به آن سری که بریدند در مقابل خواهر

به موی زینب کبرا(س)، دعا کنیم بیاید

جمعه 19/9/1395 - 14:58
مهدویت

رفیق حادثه هایی به رنگ تقدیری

اسیر ثانیه هایی شبیه زنجیری

در این رسانه ی دنیا میان برفک ها

نه مانده از تو صدایی، نه مانده تصویری

رسیده سن حضورت به سن نوح اما

شمار مردم کشتی نکرده تغییری

هزار هفته ی بی تو گذشته از عمرم

هزار سال پیاپی دچار تأخیری

شبیه کودک زاری شدم که در بازار ...

تو دست گمشده ها را مگر نمی گیری؟

جمعه 12/9/1395 - 12:8
تبریک و تسلیت
در سوگ نبی جهان سیه می پوشد
در سینه، دل از داغ حسن می جوشد
از ماتم هشتمین امام معصوم
هر شیعه ز درد، جام غم می نوشد.
اللهم صل علی محمد و آل محمد
التماس دعا
دوشنبه 8/9/1395 - 14:51
تبریک و تسلیت

پیامبر(ص)‌: ایمان شما چون لباسی که به تن دارید،
کهنه میشود از خدا بخواهید که ایمان را در دل شما تازه کند.
*ایام عزای اهل بیت تسلیت باد*
دوشنبه 8/9/1395 - 14:50
مهدویت
همه در جست‌وجوی کوی تواند، بی‌ آن‌که خوب تو را شناخته باشند 
همه در هوای روی بهارند؛ بی آن‌که از غصه زمستان، به تنگ آمده باشند
همه در غربت شب، خوابیده‌اند، بی آن‌که از صدای خروس سحری سراغ بگیرند
پهنای شهر را وجب به وجب، گام به گام، کاویده‌ام
می‌گویند تو گشایشی. فرج تویی
این گشایش باید شبیه یک گلستان باشد، پر از جوانه‌های صداقت
جایی برای تبسم بی‌دغدغه 
من منتظرم
قصه شوق، محال است به تقریر آید 
کسی چه می‌داند راز رسیدن، در دل یک مشتاق که مهجور مانده است چیست؟
کسی چه می‌داند جز دل روشن تو؟
ما از رفتن، تمنای رسیدن داریم و کوی مهدی خدا، انگار نزدیک است؛
زیر پلک یک ندبه، روی آواز یک سجاده و بر بلندای شکفتن یک صبح آدینه
از رو به روی خانه کعبه، صدایمان زده‌ای که: من گنجینه خدایم؛ اوج آرزوهای دیرینه، با سیرتی شبیه محمد(ص)
با شوری به وسعت دلتنگی و با جشنی از جنس خوش‌بختی
عدالت، میوه درخت ظهور است که با دست‌های نیرومند و آسمانی تو غرس می‌شود
عدالت، یعنی برآمدن و تابیدن ماه برای همه چشم‌ها؛ حتی نابینا‌ها و شب‌پره‌ها 
نزدیک‌تر می‌شوی، قرآن می‌خوانی و لبخند می‌زنی
من همان رؤیای صادقه‌ام که در قلب خدا تعبیر شد و اینک تعبیر رؤیای خدا در سرزمین سوخته انسان
از تولد حرف می‌زنی
تولد دوباره روزی‌‌های معنوی و مادی
تولد دیگر باره جان‌های عاشق سرفرازی 
مکث دیدار و زیبایی بر دشت خشک بی‌کسی و تنهایی
حضور پیوسته باران بر کام‌های تشنه ابدی
از راه می‌رسی، بیدار می‌شویم، راه می‌رویم 
و همه سرزمین‌های نرفته دانش و اندیشه، در کنار خاک پای تو، بر ما مکشوف می‌شود
به جزای ستم‌ها که بر خلایق مظلوم، آوار گشته بود بر سر ظالمان، غضب می‌باری و شیوه نوازش را ترویج می‌کنی.
در انتظار توییم...
جمعه 5/9/1395 - 23:15
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته