• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 2590
تعداد نظرات : 2639
زمان آخرین مطلب : 1640روز قبل
مهدویت
بازهم سه شنبه و منو یک جاده دلتنگی!!

 

بازهم سه شنبه و منو پرونده اعمال و چشم گریان مهدی!!

بازهم سه شنبه و منو گناه و روسیاهی!!

 

میدونی هزارو چهارصدواندی ساله که آقامون غایبه؟؟

میدونی توقع آقا ازما بچه شیعه ها بیشتره؟؟

میدونی آقاهم منتظراومدنه؟؟

 

آه مهدی جان...

چه عجیب درگیر روزمرگی هایمان شدیم بی آنکه یادی از شما کنیم روزهاراشب میکنیم!!

 

کجایی مولاجان که دلم تنگ توست رقص جنون تشنه ی آهنگ توست...

کجایییدآقا....

گاه گاهی به نگاهی دل من را دریابید..

 

بگذارید امروز هم پرونده ی سنگین گناهانم را زمین....

روسیاهی ام را ورق نزنید...;

 

مولا جان....

ببخشیدمرا...بخاطر همه ی گناهانی که لذتش رفت و مسوولیتش ماند....

 

منه بچه شیعه ی فانتزی....فقط بلدم حرف بزنم دعاهایم از سرم بالاتر نمیروند....شما دعاکنید برای ظهورتان

که خدا313یاقوت سرخ را دسته به دسته کنارهم بنشاند و این شب هجران را به صبح وصال تبدیل کند.

سه شنبه 3/1/1395 - 14:3
مهدویت

امسال هم سالمان بی تو تحویل می شود ، آقا

گویا زمان برای ظهورت بخیل می شود ، آقا

با خواندن دعای قلوب والابصار

زنگار قلبمان جمیل می شود ، آقا

تمام روزهای سالمان تکراریست ، شرمنده !!!

مگر عیدمان بی تو تعطیل می شود ، آقا

سالهاست که عادت کرده ایم به دوری از حس پرشور بودن در کنارتان ، آقا. امسال هم به آخرین پنجشنبه سال رسیدیم ، ولی باز هم چشممان در انتظار دیدارتان بر درگاه جمعه خشک شد و نیامدی . چه حس دلگیری دارد غروب پنجشنبه  و چه دلگیرتر است آخرین پنجشنبه سال و ندیدن گل روی شما . می دانم که چشمانمان با وجود انبوه پرده های گناه ، یارای دیدن شما نیست.ولی آقا دلم بدجور در فراغتان گرفته و بارانیست ، اما چه سود بارانی بودن قلبی که محبت غیر خدا و ولیش در آن است ، بگذار تا ببارد و سیل اشک بر این قلب و چشم حاکم باشد . هر روز به اشتیاق ظهورت و مقدمه سازی برای آن از خواب برمی خیزم ، ولی چه سود که پایان شب با کوهی از شرمندگی و خجلت سر بر بالین خواب می سپارم ، چرا که با فکر کردن به گناهان روزم ، شرمنده می شوم از رویت که نه تنها نتوانستم دلتان را با تلاشهایم شاد کنم ، که خون کردم بر دل صبورتان آقا . تکراری شده روزهای عمرم بی شما.شاید آیید و دلمان صفای رویتان را ببیند و دست از دنیا و تعلقاتش بکشد.خسته شدم از این زندگی تکراری و دویدن و نرسیدن به شما. آقا ، شما بقیة الله هستید بر زمین و دعایتان مستجاب ، شما را به زهرا(س) قسم میدهم که یا با دعایتان هدایتم کنید و یا اگر این بنده ناچیز را سدی پیش روی ظهور منورتان می بینید ، برایم دعای فرج از دنیا کنید. این کوله بار پر گناه مرا بس است ،چگونه حاضر شوم در پیشگاه معبودم ، در حالیکه مدیون تمامی صالحان و شهدا می بینم خود را ، بی آنکه توانسته باشم اندک ذره ای اجابتشان کنم . دعا کنید شاید خدا به عزت شأنتان ، این دون شأن را ببخشاید ، تا بیش از این نمانم و خون به دل مهدی فاطمه کنم . آقا هر جمعه که دل می گیرد ،برایم حکایت درماندگی شما از پرونده اعمالم را به ارمغان می آورد ، و صد افسوس و دریغ که خود نیز نتوانستم این نفس را لجام و دهنه ای زنم تا شما را از این درماندگی برهانم.یعنی هنوز با این انبوه غصه هایی که مدعیان انتظار شما ،بر دلتان نشانده اند ، وقت استغاثه تان برای فرج فرا نرسیده ، خودت دعاکن آقا ، که خدا فرجتان را نزدیک گرداند وگرنه به دعای روسیاهی چون من حالا حالا ها هم باید این درد فراغتان بر دل شیعیان واقعیتان سنگینی کند.

جمعه 28/12/1394 - 19:40
مهدویت

بار دیگر جمعه ای بود ودلی بود وامید و تمام چشم ها رو به افق دوخته بود،آسمان هم مکث کرد لحظه ای تا بیایی از سفر.

ای مسافر تمام قلب ها،لحظه لحظه سرخی غروب بر قلب های بی قرار شرر می ریخت و با عبور لحظه ها ، دل میان صحن سینه بی تاب پر می زد و چشم تر عاشقان قدم بگذاری

آری باز جمعه ای دیگر از جنس تمام جمعه های انتظار غروب کرد اما در آیینه اشکی چشمان کبوتران غریب تک سوار آرزوهای سپید جولان نداد

عاشق جولانتم در دشت عشق         مانده ام در حسرت برگشت عشق

مهربان با من بگو تا کدامین بهار باید جمعه شماری کنم؟

ای مرد جمعه ی حضور بیا که جمعه ها بیش ازاین طاقت تنهایی ندارند

بیا که عشق هم جای خالی ات را پر نکرد

خبر داری چقدر یاس ها دلواپس تواند؟ پیچک ها بر سر پرچین ها در انتظار تو نشسته اند؟ و شکوفه های اطلسی در جمعه های بی کسی بی قراری می کنند و بلبلان در این باغ غم زده آواز          می خوانند و دیر گاهی است باران، خاک زخمی سرزمینم را نوازش نداده است.

جمعه ها در تمام سال ها و فصل ها عید من است، عید تمام لحظه های منتظر، عید تمام پابرهنگان، عید تمام انبیاست، بیاکه عیدسبزمان، حضور بهاری توست!

مولا بگو کدامین جمعه می آیی؟ کدامین ماه کدامین فصل سبز، بگو تا تمام کوچه های بی عبور دلم را با مژه های پریشان و اشک دیدگانم آب و جارو کنم، اگرچه من تمام جمعه ها در انتظار تو نشسته ام تمام لحظه ها در انتظار تو نشسته ام.


جمعه 21/12/1394 - 20:35
مهدویت

دمی که مرا به سویت خواندی، مهربانیت مجنونم کرد و دمی که مرا از خود برانی خدا کند که نیاید.
از زندگیم تنها لحظاتی را زیسته ام که با تو بوده ام و دعا کن نیاید لحظاتی بر من که بی تو بگذرد.
دعا کن تا آن دم یارای گام برداشتن داشته باشم که در مسیر تو باشم و لحظه ای که بیراهه رفتم خدا کند که نیاید.
عشق را تنها زمانی تجربه کرده ام که اشکهایم را به پای تو ریختم و کور باد دیدگانم اگر بر غیر تو اشک بریزد.هر غم که بر دلم هجوم آورد، تو محرم شنیدنش بودی و نفرین بر دلم اگر درمان غمهایش را از غیر تو بجوید.

دریغ بر عمری که حاصلش غفلت از تو بود و دعا کن بر من عمری نگذرد که حاصلش غفلت و بی خبری از تو باشد.
نوای«یا مهدی» تنها نامیست که در زیستنم بر من خوش است و نفرین باد بر من اگر غیر از این نام، نام دیگری را خوش دارم.
دعا کن آن لحظه که بار سفر می بندم، کوله بارم از محبت تو و اهل بیت تو تهی نباشد و خدا کند پروند? عملم راسبزینگی امضای تو به انتها برساند.


ادعای دوستی دارم ولی ای وای من 
 روز و شب‌ها گریه کرد از دست من مولای من
روزها رفت، من از مولای خوبم غافلم
 هر کسی را جا داده‌ام اندر دلم
ظاهرا مجنون و او لیلای بی همتای ماست
 باطنا لیلی ما دنیای پر غوغای ماست !!!
جمعه 14/12/1394 - 18:57
مهدویت
باز هم میرسد بهار،ولی

باز پاییز سرد در راه است 

ای بهار همیشگی بازآ 

بی تو عمر بهار کوتاه است 

باز هم میرسد بهار،ولی 

بی تو از زندگی دلم سیر است 

بی تو عید و بهار را چه کنم 

عید هم بی تو سرد و دلگیر است 

باز هم میرسد بهار،ولی 

بازهم عاشق تو دلتنگ است 

ای حضور تو سبزترین فصول 

بی تو فصل بهار بی رنگ است 

باز هم میرسد بهار،ولی 

عاشقت بیقرار و بیتاب است 

بعد از این عاشقانه میگویم: 

عید،روز ظهور ارباب است

جمعه 7/12/1394 - 16:37
مهدویت

تمام این سالها که درس خواندیم; 
اقا جان؛


دبیر ریاضی به ما نگفت که حد غربت تو وقتی شیعیانت به گناه نزدیک می شوند بی نهایت است! 

دبیر شیمی نگفت که اگر عشق و ایمان و معرفت با هم ترکیب شوند شرایط ظهور تو مهیا می شود...!


دبیر زیست نگفت که این صدای تپش قلب نیست... صدای بی قراری دل برای مهدیست..! 
  
دبیر فیزیک نگفت که جاذبه ی زمین اشک های غریبانه ی توست..جاذبه ی زمین به همان سمتیست که تو هستی...!
دبیر ادبیات از عشق مجنون به لیلی,از غیرت فرهاد نسبت به شیرین گفت اما از عشق شیعه به مهدی(عج), از غیرتش به زهرا(س) نگفت..! 
دبیر تاریخ نگفت که اماممان امسال سال چندم غربتش است؟!نگفت غربت اهل بیت علی(ع) از کی شروع شد و تا کی ادامه دارد..

دبیر دینی فقط گفت که انتظار فرج از بهترین اعمال است ؛اما نگفت که انتظار فرج یعنی گناه نکنیم و یعنی گناه نکردن از بهترین اعمال است! 
دبیر عربی به ما یاد داد که مهدی(عج) اسم خاصی است که تنوین پذیر است! ؛ اما نگفت که مهدی (عج) خاص ترین اسم خاص است که تمام غربت و تنهایی را پذیرا شده است... 

فدای غربتت یابن الحسن

الهم عجل لولیک الفرج

جمعه 30/11/1394 - 18:25
مهدویت

لابه لای همه ی تکراری ها

خواسته یاناخواسته از ظهورت می گوییم

جمعه برای ما یک بازی ست

به غروب هم میرسد

اما بیادت نیستیم

مهدی جان

چه انتظاری بعیدی از این شیعیانت داری؟

ما زمینه ساز آوردنت شویم؟

بعضی ها جمعه ی انتخابات را بیشتر از جمعه آمدنت منتظرند

جیب ها با جمعه انتخابات پر میشود نه با آمدن تو

آمدن تو درد آور است

چون مثل مدافعان حرم باید تحمل درد داشت

مهدی جان 

شیعیان فانتزی تو در نیامدنت نفش دارند

سپاه تو خمینی ها کم دارد

والا کار آمدنت این همه طولانی نمیشد

برای ظهورت دعاکن ما گرفتاریم

دعاکنید برایمان هرکجا که هستید مولاجان شاید زائرمدینه اید الآن و یا زائرشش گوشه ی آقا و یا رفته اید دمشق به زیارت بانوی عشق؛ویا شاید کنارقبری ازچشم ها پنهان شده😞

دعا کنید برای ما......هرکجا که هستید برای دل ما دعاکنید....

یامولا.....

http://montzer2012.blogfa.com/ 

جمعه 23/11/1394 - 13:53
مهدویت

جمعه ها را همه از بس که شمردم بی تو ...
بغض خود را وسط سینه فشردم بی تو ...

بس که هر جمعه غروب آمد و دلگیرم کرد ...
دل به دریای غم و غصه ، سپردم بی تو ...

تا به اینجا که به درد تو نخوردم آقا ...
هیچ وقت از ته دل غصه نخوردم بی تو ...

چاره ای کن ، گره افتاده به کار دل من ...
راهی از کار دلم پیش ، نبردم بی تو ...

سال ها می شود از خویش سوالی دارم ...
من اگر منتظرم ، از چه نمردم بی تو ؟!؟

با حساب دل خود هر چه نوشتم دیدم ...
من از این زندگی ام سود ، نبردم بی تو ...

گذری کن به مزارم ، به خدا محتاجم ...
من اگر سر به دل خاک ، سپردم بی تو ...


جمعه 16/11/1394 - 12:31
مهدویت
(یا مهدی)
تا کی دل من چشم به در داشته باشد 
ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد
آن باد که آغشته به بوی نفس توست
از کوچه ما کاش گذر داشته باشد 
بگذار بگویمت دلم غم دارد 
یک عالمه اشک و آه و ماتم دارد
عجّل بظهور، عصر آدینه ها 
ای یوسف فاطمه تو را کم دارد

جمعه 9/11/1394 - 19:39
مهدویت

جمعه ها را همه از بس که شمردم بی تو ...
بغض خود را وسط سینه فشردم بی تو ...

بس که هر جمعه غروب آمد و دلگیرم کرد ...
دل به دریای غم و غصه ، سپردم بی تو ...

تا به اینجا که به درد تو نخوردم آقا ...
هیچ وقت از ته دل غصه نخوردم بی تو ...

چاره ای کن ، گره افتاده به کار دل من ...
راهی از کار دلم پیش ، نبردم بی تو ...

سال ها می شود از خویش سوالی دارم ...
من اگر منتظرم ، از چه نمردم بی تو ؟!؟

با حساب دل خود هر چه نوشتم دیدم ...
من از این زندگی ام سود ، نبردم بی تو ...

گذری کن به مزارم ، به خدا محتاجم ...
من اگر سر به دل خاک ، سپردم بی تو ...




جمعه 2/11/1394 - 11:42
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته