• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 2590
تعداد نظرات : 2639
زمان آخرین مطلب : 1638روز قبل
مهدویت

آری لحظه ها در پی زمانند و زمان بدون مکث در گذر
روزها در پی شبها و شبها در پی روزها می آیند
شنبه
یکشنبه
.
.
.
پنجشنبه و
روزی دگر که نامش را 
جمعه نهادند وآن را با آدینه یاد می کنند
آدینه ها می آیند ولی بی رنگ و لعاب
روزهایی همراه با آه وافسوس
افسوس هایی که از نبودن  محبوبی نشات گرفته
و سالهای دراز جمع کثیری از عاشقان را منتظر نگه داشته
ولی هیچ یک ناامید نگشته اند
چون می دانند
موعودشان
منجی دل های گهمراه
امید تمام عصرها
وارث علم تام انبیا
منتقم تمام عدالت طلبان وظلم ستیزان
حجت خدا بر در عصر آخر
و ماه دلارای جان
در غروبی پراز شور
در روزی پرامید
ودر جمعه ای دل انگیز خواهد آمد
اما
آن جمعه کی خواهد آمد
که میداند جز پروردگار آن یار
می نشینیم به امید 
جمعه ای...
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست     هر کجا هست خدایا به سلامت دارش

جمعه 4/4/1395 - 13:30
مهدویت

گفتم: دلم گرفته و ابرهای اندوهش سیل آسا می بارد. آیا نمی خواهی با آمدنت پایان خوشی بر دلتنگیم باشی. 
گفتی بگو: «اللهم عجل لولیک الفرج»
گفتم: اگر امید آمدنت نبود، اگر روز خوش ظهور در ذهنم تجلی گر نبود، هیچ گاه روزگار انتظار را برنمی تابیدم. آیا نمی خواهی به خاطر تنها دلخوشی دل غمدیده ام بیایی. 
گفتی: بگو«اللهم عجل لولیک الفرج»
گفتم: روز آمدنت نبودم، روز رفتنت هم نبودم، اما حالا با التماس از تو می خواهم که روز ظهورت باشم، 
گفتی: بگو«اللهم عجل لولیک الفرج»
گفتم: تو که گفتی با غم شیعیانت دلتنگ می شوی، اما من سوختم و از تو خبری نشد. 
گفتی: بگو«اللهم عجل لولیک الفرج»
گفتم: چه روزها و چه شبها این دعا را زمزمه کرده ام اما تو نیامدی.
گفتی: صدای تپش های قلبت را بشنو، اگر از جان برایت عزیزترم با هر صدای تپش قلبت باید زمزمه کنی«اللهم عجل لولیک الفرج»
و من به عقب بازگشتم و دیدم که چه سالها قلبم تپیده و برای آمدنت دعای فرج نخوانده ام، ای عزیزتر از جانم.


جمعه 21/3/1395 - 23:2
مهدویت

دل بیقرار نیست ادا درمی آوریم

چشم انتظار نیست ادا در می آوریم

اصلا دلی که مست ریا و هوس شود

گوشش به کار نیست ادا در می آوریم

برلب دعا و دل غرق شهوت است

این رسم انتظار نیست ادا در می آوریم

جمعه 14/3/1395 - 14:23
مهدویت

همره باد صبا مشک تر آمد سحر آمد سحر آمد

باغ و بستان ولا را ثمر آمد ثمر آمد

حجت یزدان رسید – حامی قران رسید

قطب زمین و زمان – مظهر ایمان رسید

سرو بستان حسن (بقیة الله- بقیة الله)

روح و ریحان حسن(بقیة الله- بقیة الله)

گل گلزار نبوت ثمر گلشن یاسین

فاطمی مظهر و طینت علوی سوره والتین

وصف جمالش بود نور کتاب مبین

خال رخش نقطه باء و قوام زمین

محو جمالش عسگری (بقیة الله- بقیة الله)

او به خلایق سروری (بقیة الله- بقیة الله)

سرّ مستودع که بود حامی دین احمد

ختم امامت که شده مظهر ذات سرمد

لاله باغ نرجس چشم و چراغ نرجس

روشن از این مه جبین گشته رواق نرجس

بر چشم یاران قدمش (بقیة الله- بقیة الله)

عالم محتاج کرمش (بقیة الله- بقیة الله)

شده از نور رخش عالم امکان همه روشن

ز گل روی نکویش همه هستی شده گلشن

مهدی صاحب الزمان محور کون و مکان

لنگر ارض و سماءآرزوی انس و جان

چشم رهائی به رهش

بخشا خدایا گنهش

بقیه الله – بقیه الله- نصر من اله – نصر من اله

(اثر طبع استاد حاج علی محمد رهائی شهرضائی)


يکشنبه 2/3/1395 - 17:49
مهدویت
آمدن مهدی یعنی عدالت ...

راستش‌ را به‌ ما نگفتند یا لااقل‌ همة‌ راست‌ را به‌ ما نگفتند.

 گفتند: تو كه‌ بیایی‌ خون‌ به‌ پا می‌كنی‌،جوی‌ خون‌ به‌ راه‌ می‌اندازی‌ و از كشته‌ پشته‌ می‌سازی‌ و ما را از ظهور تو ترساندند.
 درست‌ مثل‌ اینكه‌ حادثه‌ای‌ به‌ شیرینی‌ تولد را كتمان‌ كنند و تنها از درد زادن‌ بگویند.
 ما از همان‌ كودكی‌، تو را دوست‌ داشتیم‌. با همة‌ فطرتمان‌ به‌ تو عشق‌ می‌ورزیدیم‌ و با همة‌ وجودمان‌ بی‌تاب‌ آمدنت‌ بودیم‌.
 عشق‌ تو با سرشت‌ ما عجین‌ شده‌ بود و آمدنت‌، طبیعی‌ترین‌ و شیرین‌ترین‌ نیازمان‌ بود.
 اما ... اما كسی‌ به‌ ما نگفت‌ كه‌ چه‌ گلستانی‌ می‌شود جهان‌، وقتی‌ كه‌ تو بیایی‌.
 همه‌، پیش‌ از آنكه‌ نگاه‌ مهرگستر و دست‌های‌ عاطفه‌ تو را توصیف‌ كنند، شمشیر تو را نشانمان‌ دادند.
 آری‌، برای‌ اینكه‌ گل‌ها و نهال‌ها رشد كنند، باید علف‌های‌ هرز را وجین‌ كرد و این‌ جز با داسی‌ برنده‌ و سهمگین‌، ممكن‌ نیست‌.
 آری‌، برای‌ اینكه‌ مظلومان‌ تاریخ‌، نفسی‌ به‌ راحتی‌ بكشند، باید پشت‌ و پوزة‌ ظالمان‌ و ستمگران‌ را به‌ خاك‌ مالید و نسلشان‌ را از روی‌ زمین‌ برچید.
 آری‌، برای‌ اینكه‌ عدالت‌ بر كرسی‌ بنشیند، هر چه‌ سریر ستم‌آلودة‌ سلطنت‌ را باید واژگون‌ كرد و به‌ دست‌ نابودی‌ سپرد.
 و اینها همه‌، همان‌ معجزه‌ای‌ است‌ كه‌ تنها از دست‌ تو برمی‌آید و تنها با دست‌ تو محقق‌ می‌شود.
 اما مگر نه‌ اینكه‌ اینها همه‌ مقدمه‌ است‌ برای‌ رسیدن‌ به‌ بهشتی‌ كه‌ تو بانی‌ آنی‌ .
 آن‌ بهشت‌ را كسی‌ برای‌ ما ترسیم‌ نكرد.
 كسی‌ به‌ ما نگفت‌ كه‌ آن‌ ساحل‌ امید كه‌ در پس‌ این‌ دریای‌ خون‌ نشسته‌ است‌، چگونه‌ ساحلی‌ است‌؟!
 كسی‌ به‌ ما نگفت‌ كه‌ وقتی‌ تو بیایی‌:
 پرندگان‌ در آشیانه‌های‌ خود جشن‌ می‌گیرند و ماهیان‌ دریاها شادمان‌ می‌شوند و چشمه‌ساران‌ می‌جوشند و زمین‌ چندین‌ برابر محصول‌ خویش‌ را عرضه‌ می‌كند. 
 به‌ ما نگفتند كه‌ وقتی‌ تو بیایی‌:
 دل‌های‌ بندگان‌ را آكنده‌ از عبادت‌ و اطاعت‌ می‌كنی‌ و عدالت‌ بر همه‌ جا دامن‌ می‌گسترد و خدا به‌ واسطة‌ تو دروغ‌ را ریشه‌كن‌ می‌كند و خوی‌ ستمگری‌ و درندگی‌ را محو می‌سازد و طوق‌ ذلت‌ و بردگی‌ را از گردن‌ خلایق‌ برمی‌دارد.
 به‌ ما نگفتند كه‌ وقتی‌ تو بیایی‌:
 ساكنان‌ زمین‌ و آسمان‌ به‌ تو عشق‌ می‌ورزند، آسمان‌ بارانش‌ را فرو می‌فرستد، زمین‌، گیاهان‌ خود را می‌رویاند... و زندگان‌ آرزو می‌كنند كه‌ كاش‌ مردگانشان‌ زنده‌ بودند و عدل‌ و آرامش‌ حقیقی‌ را می‌دیدند و می‌دیدند كه‌ خداوند چگونه‌ بركاتش‌ را بر اهل‌ زمین‌ فرو می‌فرستد. 
 به‌ ما نگفتند كه‌ وقتی‌ تو بیایی‌:
 همة‌ امت‌ به‌ آغوش‌ تو پناه‌ می‌آورند همانند زنبوران‌ عسل‌ به‌ ملكة‌ خویش‌.
 و تو عدالت‌ را آنچنان‌ كه‌ باید و شاید در پهنة‌ جهان‌ می‌گستری‌ و خفته‌ای‌ را بیدار نمی‌كنی‌ و خونی‌ را نمی‌ریزی‌. 
 به‌ ما نگفته‌ بودند كه‌ وقتی‌ تو بیایی‌:
 رفاه‌ و آسایشی‌ می‌آید كه‌ نظیر آن‌ پیش‌ از این‌، نیامده‌ است‌. مال‌ و ثروت‌ آنچنان‌ وفور می‌یابد كه‌ هر كه‌ نزد تو بیاید فوق‌ تصورش‌، دریافت‌ می‌كند. 
 به‌ ما نگفتند كه‌ وقتی‌ تو بیایی‌:
 اموال‌ را چون‌ سیل‌، جاری‌ می‌كنی‌، و بخشش‌های‌ كلان‌ خویش‌ را هرگز شماره‌ نمی‌كنی‌. 
 به‌ ما نگفتند كه‌ وقتی‌ تو بیایی‌:
 هیچ‌كس‌ فقیر نمی‌ماند و مردم‌ برای‌ صدقه‌ دادن‌ به‌ دنبال‌ نیازمند می‌گردند و پیدا نمی‌كنند. مال‌ را به‌ هر كه‌ عرضه‌ می‌كنند، می‌گوید: بی‌نیازم‌. 
 ای‌ محبوب‌ ازلی‌ و ای‌ معشوق‌ آسمانی‌!
 ما بی‌آنكه‌ مختصات‌ آن‌ بهشت‌ موعود را بدانیم‌ و مدینة‌ فاضلة‌ حضور تو را بشناسیم‌ تو را دوست‌ می‌داشتیم‌ و به‌ تو عشق‌ می‌ورزیدیم‌.
 كه‌ عشق‌ تو با سرشت‌ها عجین‌ شده‌ بود و آمدنت‌ طبیعی‌ترین‌ و شیرین‌ترین‌ نیازمان‌ بود.
 ظهور تو بی‌تردید بزرگترین‌ جشن‌ عالم‌ خواهد بود و عاقبت‌ جهان‌ را ختم‌ به‌ خیر خواهد كرد.


جمعه 31/2/1395 - 16:23
مهدویت

سخت است ولی مولا خوب است نمی آیی
دلتنگ توام، اما خوب است نمی آیی
یک کوفه جفا و غم ، یک شام پر از محنت
آیی تو ، شوی تنها، خوب است نمی آیی
یک جمعه فقط ندبه ، یک هفته فراموشی
بود تو شود رویا، خوب است نمی آیی
یک نیمه شعبان را در ذکر تو می مانیم
فرداش روی از یاد، خوب است نمی آیی
لاف غم عشق تو ، ذکر همه مردم
بنگر به دل آنها ، خوب است نمی آیی
با این همه درد و غم میسوزی و میسازی
ای منتقم زهرا(س) خوب است نمی آیی


جمعه 17/2/1395 - 10:53
مهدویت
بیدار شده ام

جمعه است،ولی دل من تعطیل نیست..

چای دم کرده ام و منتظر توام..
اللهم عجل لولیک الفرج 

گفتــم ... 

اگــر در کربـلا بـــودم 

تا پای جان برای حسـین(ع) تلاش میکردم

گفت:
یک حسیـن (ع) زنده داریم 
نامش مهـدی (عج) است 

تا حالا برایش چه کرده ای؟
سکـوت کردم..

اللهم عجل لولیک الفرج 
جمعه 10/2/1395 - 18:52
مهدویت

تمام جاده ها را مسافری پیرم                      اگر نیایی از این انتظار می میرم

نمانده شوق سرودن به روی لب هایم           دراوج شور جوانی ببین چه دلگیرم

به عشق دیدن تو پر کشیده ام اما               دوباره فاصله ها می کنند زنجیرم

تورا هزار بار دیده ام در عالم خواب                نگو که دوری وتنهایی است تعبیرم

چقدر منتظرم تا بیاید آن روزی                      ببینمت و ببینی مرا که در گیرم

هنوز با نفس سرد زیستن درمه                   بیا که بی تو از این لحظه های خود سیرم

اگر چراغ دهی از نگاه پر نورت                       اگر زلال شود چشمه های تصویرم

تمام پنجره ها را چه سبز خواهم دید              چه افتخار بزرگی شده است تقدیرم         

                                  

       سروده ی فاطمه زاهد مقدم

جمعه 3/2/1395 - 21:31
مهدویت

مولاجان! 

مدتهاست كه گل رویت را در گلدون قلبمان كاشته ایم.

همیشه با شما حرف می زنیم و برایتان  دعا می كنیم.

تا وقتیكه چشمه چشمهایمان قطره آبی دارند ، نمی گذاریم یادش تو دل ما خشك  شود.

 آقاجان! 

شاید ما را  نامحرم می دونید و در خلوت ما نمی آئید.

چه نگاه نکنید و چه بگوئید برو ، بازهم میگویم دوستت دارم مهدی جان!

ما جمعه ها را بهار تو می دانیم.

آخر می گویند:

گل فاطمه(س) حتماً روز جمعه خودش را نمایان خواهد ساخت.

 آقای من! 

می ترسم نكند من هم جزء علف های هرزی باشم كه نمی گذارند شما بیائید.

 آقای عزیزم! 

نكند آن روزیكه می یائید نباشم.

 آقای مهربانم!

تا كی می خواهید در دفتر انتظار ما غیبت بخورید؟!

پس  چه كسی به ما درس می دهد؟

پس كدام مقام باید ما رو به خدا برساند؟

 آقاجانم! 

   دلِ گرفته ی ما دست نوازش پُر مِهر شما رو می خواهد.


جمعه 27/1/1395 - 21:48
مهدویت
سلام امام مهربانم..
من نامِ شما را که می شنوم حال ِدلم عوض
 می شود اما خوب می دانم آنے نبوده ام که می خواهید...

مولای غریبم وقتے فکر می کنم گاهے چطور قلبتان می شِکند از عهد شکنی های من
دلم می خواهد زمین دهان باز کند و من در آن فرو روم....

چطور می شود منے که ادعایِ عشق به شما را دارم باز مسیرِ مستقیم را لنگ لنگان می روم.
و در جاده خاکے رفتن پیشتاز میشوم!

آمدم بگویم نَفَسَم به نَفَسِتان بسته ست

 آمدم بگویم من هرچقــــــــــدر هم بد باشم با دعاهای شما خوب می شوم،دعاهای شما معجزه می کند

از من نا امید نشوید خوب میشوم همین روزها، به عشق ِ لبخند رضایت ِ شما....

ببخش مولای من!
 قرار بود من برای آمدنتان دعا کنم اما این من پر شده از گناه... غایب اصلے منم 

ممنون که برایم دعا میکنید...
الهے شرمنده ی مهربانیتان نشوم
جمعه 20/1/1395 - 16:8
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته