• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    • عبارت :
      تعداد درصفحه :
کد سوال : 14115
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : مهم ترين محورهايي كه مي توان براي گفت وگوي تمدن ها پيش بيني كرد كدامند؟
پاسخ : اولاً؛ بايد توجه فرماييد كه متاسفانه درعهد ما افراط و تفريط بزرگ ترين و مهلك ترين آفت حقيقت است. افراط و تفريطها از عوامل مختلف و متعددي ناشي مي شود كه ازجمله آنها، سياست زدگي جامعه و جناحي شدن مباحث فكري ونظري است . اين امر سبب دخالت حب و بغض در چالش هاي علمي و در نتيجه خلطانگيزه و انگيخته مي شود .اين آفت به صورت مانعي بزرگ در مسير اظهار نظرها و نظريه پردازي ها خودنمايي مي كند .گفت و گوي تمدن ها هم از همين دسته مباحثي است و از آن جا كه نسبتاًبراي ما مساله اي تازه بوده و كم و بيش در بستري سياسي وآميخته به مواضع سياسي طرح گرديده ، طبعاً و متاسفانه از گزند افراطها وتفريطها دور نمانده است . به نظر مي رسد با توجه به اهداف گفت وگوي تمدن ها و در قبال شناخت رووس و محورهاي نظريه برخوردتمدن ها، مي توان تشخيص داد كه اولي امري بايسته و دومي امري صرفاً سياسي است . مهم ترين محورهايي كه مي توان به عنوان هدف هاي گفت و گوي تمدني پيش بيني كرد عبارت است از : 1-بيرون بردن تمدن هاي كهن از وضعيت انفعالي در قبال تمدن هاي پيشرفته ، 2- ترميم گسست سنت و تجدد، 3- يافتن درمان هاي مجرب كهن براي بحران هاي جديد انسان معاصر، 4- شناخت وافزايش كمي و كيفي آن در باب اصحاب تمدن ها و ارباب اديان نسبت به مباني و مواريث تمدن ها و اديان يكديگر، 5- شكستن استبداد فرهنگي جهان و توطيه هاي فرهنگ جهاني مطرح شده ازسوي غرب ، 6- استحكام بخشيدن به وحدت ميان امت اسلامي وجامعه جهاني ، 7- توسعه امنيت و مباني صلح جهاني . اما برخوردتمدن ها را به صورت جدي و در يك سيستم مباحث نظري ،نخستين بار سامويل هانتينگتون ( S.Hantington ) رييس موسسه مطالعات استراتژيك ( Olin ) در دانشگاه هاروارد آمريكا طي مقاله اي پرهياهو تحت عنوان ( ( برخورد تمدن ها ) ) Challenge of ( Civilizations ) مطرح ساخت و واكنش هاي بسياري را در سرتاسرجهان برانگيخت . طبيعي است كه در اين مجال اندك نتوان پيش زمينه هاي اين موضوع و ديدگاه تفصيلي هانتينگتون و طرفداران وي را مطرح كرد؛ ولي براي آشنايي شما محورهاي اساسي اين مقاله را به صورتي فشرده ذكر مي كنيم : 1- اختلاف تمدن ها اساسي است. اين اختلاف به مراتب از اختلاف ايديولوژي ها و نظام هاي سياسي اساسي تر است ، 2- خودآگاهي تمدني در حال افزايش است ، 3-تجديد حيات مذهبي به عنوان وسيله اي براي پر كردن خلا در حال رشد است ، 4- رفتار منافقانه غرب موجب رشد خودآگاهي تمدني ديگران شده است ، 5- ويژگي ها وا ختلاف فرهنگي تغييرناپذيراست ، 6- منطقه گرايي اقتصادي و نقش مشتركات فرهنگي در حال رشد است ؛ ولي به رغم گسترش پيمان هايي مانند اكو، كشورهاي غيرعرب مسلمان و ...بايد توجه داشت كه اقتصاد منطقه اي تنها درصورتي مي تواند رشد كند كه ريشه در يك تمدن مشترك داشته باشد،7- شكست ( ( دولت - ملت ) ) به عنوان واحد اصلي روابط بين المللي در آينده بسيار محتمل است ، 8- تشديد تنش هاي ناسيوناليستي ،گرايش فزاينده به درگيري ، افزايش سلاحهاي كشتار جمعي ، رشدبي نظمي در جهان و بروز تنش هاي بين المللي ناشي از بحران هويت ،از مولفه ها و بسترسازهاي اصلي برخورد تمدن ها است ، 9- قدرت جهاني و جامعه جهاني توهمي بيش نيست و هيچ كشوري در كشورديگري منافع استراتژيك ندارد، 10- جهان در حال كوچك تر شدن است و همكنشي ميان ملت هاي وابسته به تمدن هاي مختلف درحال افزايش است ، 11- اين افزايش فعل و انفعالات ( مهاجرت ها وارتباطات رسانه اي ) هوشياري تمدني و آگاهي به وجود اختلافات ميان تمدن ها و نيز حس مشترك در درون هر تمدن را شدت مي بخشد .به عبارت ديگر خودآگاهي تمدني به اختلاف و دشمني ميان تمدن ها دامن مي زند .هانتينگتون حتي فراتر از اينها رفته و ادعاكرده است كه : ( ( نه تنها امكان برخورد تمدن ها هميشه هست ، بلكه جلوگيري از چنين برخوردهايي عملاً امكان پذير نيست و لبه هاي اين تمدن هاي درگير هميشه خونين است ) ) . براي آگاهي بيشتر ر.ك : 1-تافلر، الوين وهايدي ، به سوي تمدن جديد، ترجمه محمدرضاجعفري ، سيمرغ ، تهران ، چاپ اول 1376 2- تافلر، الوين وهايدي ،جنگ و پادجنگ ، ترجمه مهدي بشارت ، اطلاعات ، تهران ، چاپ اول ، 1374 3- فوكوياما، فرانسيس ، فرجام تاريخ و آخرين انسان ،برگردان : عليرضا طيب ، مجله سياست خارجي ، شماره 363، تهران ،دفتر مطالعات سياسي و بين المللي ، 1372 4- هانتينگتون ، سامويل ،برخورد تمدن ها ( مندرج در نظريه برخورد تمدن ها ) ، هانتينگتون ومنتقدانش ، ترجمه و ويرايسته مجتبي اميري ، انتشارات وزرات امورخارجه ، تهران ، چاپ دوم 1375 5- چيستي گفت و گوي تمدن ها،مجموعه مقالات ، سازمان مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي ، تهران ،چاپ اول ، 1377;
کد سوال : 14116
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : مولفه هاي اعتماد متقابل ميان مردم و حكومت چيست ؟
پاسخ : از آن جا كه جامعه ديني را حضور مردم نگاه مي دارد و از طرفي رهبري است كه جامعه ديني را به راه صلاح و هدف غايي خودهدايت مي كند، رهبري و مردم لازم و ملزوم يكديگرند و تنها اعتمادمتقابل ميان مردم و رهبري كه در راس حكومت قرار دارد مي تواندقوام بخش حفظ و سلامت و حركت و پويايي جامعه ديني باشد .ازديدگاه اسلام اگر حقوقي را كه مردم و حاكم [ به عنوان نماينده اصلي و اصيل حكومت ] نسبت به يكديگر دارند، رعايت نمايند، موجب اعتماد خواهد شد .توصيه مي كنيم در فرازهاي ذيل كه از سخنان گران بهاي اميرالمومنين ( ع ) است ، دقت فرموده و جواب خود را ازكلام امير كلام بگيريد : ( ( پس خداي سبحان برخي از حق هاي خود رابراي بعضي مردمان واجب داشت و آن حق ها را برابر هم نهاد وواجب شدن حقي را مقابل گزاردن حقي گذاشت و حقي بر كسي واجب نبود مگر حقي كه برابر آن است گزارده شود و بزرگترين حق هاكه خدايش واجب كرده است ، حق والي بر رعيت است و حق رعيت بر والي ، كه خداي سبحان آن را واجب نمود و حق هر يك را به عهده ديگري واگذار فرمود و آن را موجب برقراري پيوند آنان كرد وارجمندي دين ايشان . پس حال رعيت نيكو نگردد جز آنگاه كه واليان نيكورفتار باشند و واليان نيكورفتار نگردند، جز آنگاه كه رعيت درستكار باشند .پس چون رعيت حق والي را بگذارد و والي حق رعيت را به جاي آرد، حق ميان آنان بزرگمقدار شود و راه هاي دين پديدار و نشانه هاي عدالت برجا و سنت چنان كه بايد اجرا .پس كارزمانه آراسته گردد و طمع در پايداري دولت پيوسته و چشم آزدشمنان بسته و اگر رعيت بر والي چيره شود و يا والي بر رعيت ستم كند، اختلاف كلمه پديدار گردد و نشانه هاي جور آشكار و تبهكاري در دين بسيار راه گشاده سنت را رها كنند و كار از روي هواكنند واحكام فروگذار شود و بيماري جان ها بسيار و بيمي نكنند كه حقي بزرگ فرونهاده شود و يا باطلي سترگ انجام داده آنگاه نيكان خوارشوند و بدكاران بزرگمقدار و تاوان فراوان برگردن بندگان از پروردگارپس بر شماست يكديگر را در اين باره اندرز دادن و حق همكاري رانيكوگزاردن ) ) ، ( نهج البلاغه ، ترجمه دكتر شهيدي ، خطبه 216، ص 248 - 249 ) . ;
کد سوال : 14117
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : وظيفه مردم در قبال حكومت چيست ؟
پاسخ : وظيفه مردم در قبال حكومت ، به دو شكل قابل تبيين است : 1- آنچه مربوط به شكل گيري و حمايت از حكومت است ؛ مانند : الف ) وجوب تشكيل حكومت اسلامي بر مردم و فقها ( مانند آنچه قبل از پيروزي انقلاب برمردم و فقها واجب بود ) ، ب ) همكاري و همياري در تداوم و اقتدارحكومت اسلامي ( مانند شركت در انتخابات ، اجابت فراخواني هاي عمومي و ...) ، ج ) اطاعت از قوانين الزامي . 2- آنچه مربوط به كنترل و نظارت بر حكومت است ؛ مانند : الف ) انتخاب نمايندگان لايق براي مجلس خبرگان رهبري ( كه وظيفه قانوني تعيين رهبر و نظارت بر او رابر عهده دارند ) ، ب ) انتخاب افراد شايسته براي مجاري قانون گذاري و اجراي حكومت ( مانند انتخاب نمايندگان مجلس شورا و رياست جمهوري ) ، ج ) نقد و بررسي و انتقادهايي كه از مجاري قانوني درسطح عموم مردم يا خصوص مسوولان ارايه مي شود ( مانند آنچه دررسانه ها و وسايل ارتباط جمعي و يا در ديوان عدالت اداري و يا دفترمقام معظم رهبري ارايه مي شود و يا از طريق نمايندگان مردم درمجلس نظارت مي شود ) . د ) اعتراضاتي كه پس از به ثمر نرسيدن انتقادها از مجاري اوليه صورت مي گيرد كه مي توان اين دو ناحيه را درسخن حضرت امير ( ع ) يافت كه فرمود : ( ( و اما حقي عليكم فالوفابالبيعه والنصيح في المشهد والمغيب والاجاب حين ادعوكم والطاعحين امركم ؛ اما حق من بر شما اين است كه به بيعت وفا كنيد و نهان وآشكارا حق خيرخواهي را ادا نماييد و زماني كه شما را براي كاري دعوت مي كنم اجابت كنيد و زماني كه امر مي كنم اطاعت كنيد ) ) ، ( نهج البلاغه ، خطبه 34 ) . موضوعي كه در سوال آمده ، در فرهنگ ديني ما با عنوان نصيحت به زمامداران مطرح شده است و سابقه طولاني دارد .اين تعبير از زمان پيامبر اكرم ( ص ) در حجالوداع مرسوم شد و پس از آن نيز از سوي آن حضرت وايمه اطهار ( ع ) با همين عنوان ارايه شده است . كليني ( ره ) در كتاب ( ( الحجه ) ) از اصول كافي ،بخشي از روايات مربوطه را در عنوان ( ( باب ما امر النبي ( ص ) بالنصيحلايمالمسلمين واللزوم لجماعتهم ) ) جمع كرده است ، ( اصول كافي ، ج 1، ص 403 ) . محدث كاشاني در ابواب ( ( وجوب الحجه و معرفته ) ) كتاب وافي ( الوافي ، ج 2 ،ص 99 ) و علامه مجلسي در كتاب الامامه از ( ( بحارالانوار ) ) ، ( ج 27، باب 3 ) نيز همين اسم را براي آن انتخاب كرده اند .امام صادق ( ع ) فرمود : ( ( پيامبر اكرم ( ص ) در مسجد خيف [ درمنا ] براي مردم خطبه خواند و فرمود : سه خصلت است كه دل هيچ فرد مسلماني با آن خيانت نكند : خالص كردن عمل براي خدا،خيرخواهي ( نصيحت ) پيشوايان مسلمين و همراه بودن با جماعت ) ). حضرت امير ( ع ) نيز در اين باره مي فرمايد : ( ( از گفتن حق يا راي زدن ( مشورت ) در عدالت باز نايستيد ) ) ، ( اصول كافي ، ج 1، ص 403 و404 ) . امام خميني در اين باره فرمود : ( ( شما و ما موظفيم كه در تمام اموري كه مربوط به دستگاه هاي اجرايي است امر به معروف كنيم ) ) ، ( صحيفه نور، ج 13، ص 244 ) . و ( ( همه مان مسووليم ، نه مسوول براي كار خودمان ، مسوول كارهاي ديگران هم هستيم : ( ( كلكم راع وكلكم مسوول عن رعيته ) ) . همه بايد نسبت به هم رعايت بكنند.مسووليت من هم گردن شما است . مسووليت شما هم گردن من است ، بايد نهي از منكر بكنيد امر به معروف بكنيد ) ) و ( ( اگر يكي تان كاري بكند و ديگري ساكت باشد او هم مسوول است ) ) ، ( همان ، ج 8،ص 47 و 60 ) . از ديدگاه اسلام نصيحت و انتقاد خيرخواهانه به حاكمان ، وظيفه مردم و حق حاكم معرفي شده است . حضرت امير ( ع ) مي فرمايد : ( ( و اما حقي عليكم فالوفا بالبيعه والنصيح في المشهد والمغيب والاجاب حين ادعوكم والطاع حين امركم ؛ اما حق من بر شما اين است كه به بيعت وفا كنيد و نهان و آشكارا حق خيرخواهي را ادا نماييد و زماني كه شما را براي كاري دعوت مي كنم اجابت كنيد و زماني كه امر مي كنم اطاعت كنيد ) ) ، ( نهج البلاغه ، خطبه 34 ) . اين تعبير كه ( ( نصيحت حق مردم است ) ) فقط مي رساند كه مردم بر اساس حقي كه دارند، مي توانند نصيحت و انتقاد كنند يا نكنند ولي تعبير اول ( نصيحت حق حاكم بر مردم است ) آن را لازم و واجب مي كند .چگونه نصيحت كنيم ؟ 1- بايد نخست حق و عدل راشناخت . امام علي ( ع ) فرمود : ( ( فلا تكفوا عن مقال بحق او مشوره بعدل ؛ از گفتن ( ( حق ) ) يا ( ( راي زدن در عدالت ) ) باز نايستيد ) ) . 2- نبايد ازاتهام ها و سو ظن ها ترسيد .حضرت امير در نصيحت كردن به عثمان آن قدر كوشيد با آن كه مي دانست مورد سو ظن قرار گيرد كه لابدقصدي از اين نصيحت ها دارد .از اين رو در نامه خود به معاويه در اين باره مي نويسد : ( ( [ اين گفتار من دليل بر آن ] نيست كه عذر خواسته باشم از اين كه به عثمان ، بر اثر بدعت هايي كه از او آشكار مي شد،عيب جويي مي نمودم . اگر ارشاد و راهنمايي من نسبت به او گناه بود،پس بسا سرزنش شده اي كه هيچ گناهي ندارد و گاه باشد كه كسي كه بسيار پند دهد، تهمت و بدگماني به دست آورد، نمي خواهم مگراصلاح آنچه توانايي دارم . توفيقي ندارم مگر به كمك و ياري خدا، به او توكل و اعتماد مي كنم و بازگشت من به سوي او است ) ) ، ( نهج البلاغه ، نامه 28 ) . 3- بايد در نصيحت كردن امين بود و حقايق را گفت . خداوند مي فرمايد : ( ( ابلغكم رسالات ربي و انا لكم ناصحامين ؛ پيام هاي پروردگارم را به شما مي رسانم و براي شما خيرخواهي امينم ) ) ، ( اعراف ، آيه 68 ) . 4- بايد در نصيحت و انتقاد كردن نيت راپاك كرد و قصد اصلاح داشت تا نصيحت موثر افتد .خداوند از قول شعيب مي گويد : ( ( ان اريد الا الاصلاح ما استطعت ؛ جز اصلاح به اندازه توانايي ام نمي خواهم ) ) ، ( هود، آيه 88 ) . حضرت علي ( ع ) فرمود : ( ( مناصحك مشفق عليك محسن اليك ناظر في عواقبك مستدرك فوارطك ؛ كسي كه تو را نصيحت مي كند، دلسوز توست ، به تو خوبي مي كند، به عواقب كار تو مي انديشد و كاستي هايت را جبران مي كند ) ) ، ( غررالحكم ، 9839 ) . امام راحل نيز فرمود : ( ( انتقاد براي ساختن ، براي اصلاح امور لازم است ) ) ، ( صحيفه نور، ج 14، ص 236 ) . 5- بايد حفظ حرمت حاكم اسلامي بشود .در اسلام با اين كه حق نصيحت ، انتقاد، تحقيق و بررسي مردم نسبت به زمامدار پذيرفته شده است ؛ در عين حال از حفظ حرمت رهبري در جامعه غفلت نگشته است . حضرت علي ( ع ) در دستورات خود به مالك اشترمي فرمايد : ( ( فمن لاتبطره الكرام فيجتري بها عليك في خلاف لك بحفر ملا؛ كسي را برگزين كه مقام و بزرگواري او را سركش نسازد كه جسارتش باعث مخالفت علني با تو در ميان مردم باشد ) ) ، ( نهج البلاغه ، عهد مالك اشتر ) . اصل كوچك نكردن پيشوايان عادل وحفظ احترام آنان از امور مهمي است كه نبايد در نصيحت و انتقادفراموش شود .امام رضا ( ع ) درباره علت حرمت فرار از جنگ ، اموري از جمله استخفاف پيشوايان عادل را مطرح مي كند : ( ( خدا فرار ازجنگ را حرام كرد؛ زيرا در فرار از جنگ سبك كردن دين ، كوچك كردن پيامبران و امامان عادل و ترك ياري ايشان در برابر دشمنانشان است كه باعث جرات دشمنان بر مسلمين مي شود ) ) ، ( وسايل الشيعه ،ج 11، ص 66 ) . 6- الفاظ .ظرف و فضاي مناسبي براي انتقاد ونصيحت بجويد؛ چه بسا نصيحتي كه اگر با الفاظ و در فضاي ناسالمي گفته شود نه تنها اثر نمي كند، بلكه آثار سو دارد؛ مثلاً پزشكي را درنظر بگيريد كه براي درمان بيمار شربتي را تجويز مي كند؛ اما اين شربت را در ظرف آلوده اي مي ريزد .مسلماً بيمار از خوردن چنين دارويي ابا مي كند و چه بسا آلودگي آن به ضرر بيمار باشد و يا ظرف آبي را كه به تشنه اي مي دهند اگر آلوده باشد مقبول او نمي افتد .7-مجاري قانوني را طي كردن . در قانون اساسي ، اصل 173 درباره ديوان عدالت اداري آمده است : ( ( به منظور رسيدگي به شكايات ،تظلمات و اعتراضات مردم نسبت به ماموران يا واحدها ياآيين نامه هاي دولتي و احقاق حقوق آنها، ديواني به نام ديوان عدالت اداري زير نظر قوه قضاييه تشكيل مي گردد ) ) . دفتر مقام معظم رهبري نيز پذيراي هرگونه شكايت و انتقاد مي باشد .8- انتقاد در غير ازدستور خداوند امكان پذير است و احكام ثابت الهي قابل مشورت وتغيير نيست . حتي در زمان رسول الله نيز كه آيه ( ( و شاورهم في الامر ) ) ، ( آل عمران ، آيه 159 ) نازل شد، همه مفسران گفته اند مشورت در غيراحكام ثابت الهي بوده است . براي آگاهي بيشتر ر.ك : 1- الميزان ، ج 4، ص 70علامه طباطبايي 2- تفسير روحالمعاني ، ج 25، ص 42آلوسي 3- احكام القرآن ، ج 2، ص 41جصاص البته نحوه اجراي احكام الهي مشورت پذير است ؛ اما خود احكام لازم الاجرا مي باشد.درباره ولي فقيه نيز كه آيا درباره سخنان او مي توان انتقاد يا نصيحت كرد، گفتني است كه : گفتار ولي فقيه به سه بخش تقسيم مي شود : 1-فتوا، 2- توصيه ها و بيانات ارشادي ، 3- احكام حكومتي كه يامستقيماً خود صادر مي كند و يا از مجاري قانوني ( مانند مجلس شوراي اسلامي صادر مي شود ) . بخش اول ؛ براي مقلدان اولازم الاجرا است و انتقاد در آن به معناي مناظره علمي فقهي است كه هم جايز است و هم مطلوب ، ولي نيازمند قدرت اجتهاد است . بخش دوم ؛ الزامي افزون بر آنچه قبل از آن توصيه ها داشته نمي آورد و جنبه آگاهي بخشي و روشنگري و هدايت به واقع دارد و انتقاد و بحث وتحقيق درباره آن جايز است و حتي اگر نظري مخالف با رهبري داشت ، اطاعت از رهبري تا جايي كه با قانوني مخالفت نكند، الزامي نيست . در اين موارد او مي تواند، بلكه بنا به اهميت موضوع بايد آراي خود را به رهبر برساند و وظيفه مشاوره را در اين جا انجام دهد؛ ولي آراي خود را در سطح جامعه نبايد به گونه اي تبليغ كند كه باعث بي حرمتي ، كوچكي و تضعيف رهبر و حكومت اسلامي شود كه دراين صورت عمل حرامي انجام داده است . بخش سوم ؛ اطاعت ازدستورات و احكام ولايي يا قوانين مدون جمهوري اسلامي - كه به يك اعتبار احكام ولي فقيه اند - براي همگان حتي غير مقلدان او لازم و واجب است و تخلف از آن به هيچ وجه جايز نمي باشد ( حتي اگرشخصي آن قانون را خلاف مصلحت بداند ) ؛ زيرا روشن است كه اگردر هر قانون و كشوري ، لزوم رعايت قوانين به صلاحديد افراد واگذارشود، آن كشور با هرج و مرج مواجه شده و قوانين آن ضمانت اجرايي نخواهد داشت . بنابراين ديني كه حكومت ولي فقيه را مشروعمي داند، مخالفت عملي افراد تحت ولايت را نبايد و نخواهد مشروعدانست . البته در اين موارد نيز تحقيق و بحث علمي درباره احكام صادره جايز و بلكه بنا به اهميت موضوع بهتر يا لازم است . اين تحقيق و بحث علمي صرفاً مي تواند به عنوان مشورت براي حكومت اسلامي ارايه شود .در نهايت مرجع تصميم گيري خود شخص ولي فقيه يا مجاري قانوني منصوب از قبل او است . مخالفت علمي بامباني آن احكام و قوانين در سطح جامعه و افكار عمومي اگر باعث تضعيف حكومت يا تضعيف ضمانت اجرايي قانون نباشد، جايز وروا است . در پايان منابع زير براي مطالعه پيشنهاد مي شود : 1- اصول كافي ، ج 1، ص 403 2- امر به معروف و نهي از منكرمحسن قرايتي 3- ميزان الحكمه ، ماده نصحمحمدي ري شهري 4- نهج البلاغه ،عهدنامه مالك اشتر 5- نصيحت ايمه مسلمين ، فصلنامه حكومت اسلامي ، شماره 1 ( ضميمه ) محمد سروش ;
کد سوال : 14118
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : عوامل ناتواني از برقراري ارتباط مطلوب با ديگران و محبت نداشتن به آنها چيست ؟
پاسخ : برقراري ارتباط با ديگران و محبت نمودن به آنها، يكي ازمهم ترين مسايل زندگي انسان است . در صورتي كه در آن ضعيف عمل شود، مشكلات متعددي در زندگي به وجود خواهد آمد .حال شناخت بيماري و مشكل ، يكي از مراحل اساسي برطرف نمودن آن است . ناتواني از برقراري ارتباط مطلوب با ديگران و محبت نداشتن به آنها، برخاسته از عوامل زير است : الف ) سو ظن به ديگران ، ب ) خودبيني ، ج ) كمبود محبت در دوران زندگي مخصوصاً كودكي ، د ) خجالتي بودن ، ه ) زودرنجي ، و ) پرتوقع بودن ، ز ) عدم باورتوانايي هاي خود .البته اين بدان معنا نيست كه همه اين عوامل در يك نفر وجود دارد؛ بلكه ممكن است يك يا چند عامل در يك شخص موجب بروز اين مشكل شده باشد .درباره بدبيني و سوظن به ديگران امور زير را رعايت كنيد : الف ) همه انسان ها، بندگان خداوند كريم هستند واو مخلوقات خود را دوست دارد، ب ) ممكن است درقضاوت راجع به ديگران دچار سطحي نگري و ظاهربيني گرديم و اززواياي مثبت موجود در آنها غافل شويم ، ج ) خود ما داراي نواقص ومعايب فراواني هستيم كه اگر به محاسبه آن بپردازيم ، خواهيم ديد كه از ديگران بهتر نيستيم يا ديگران از ما بدتر نمي باشند، د ) خداوند به هر شخص كمالات و خوبي هايي كرامت كرده كه آنها بدان جهت قابل احترام اند، ه ) در زندگي شخصي ديگران و امور غيرمربوط به شما،تجسس و كنكاش نكنيد، و ) به خود تلقين كنيد ( ( همان طور كه من دوست ندارم ديگران به من بدبين باشند، من هم نبايد به ديگران سوظن داشته باشم ) ) ، ز ) بدانيد فقط معصومين ( ع ) هستند كه عاري ازهرگونه عيب مي باشند و انسان هاي ديگر همه داراي عيوب ونقايصي اند؛ ولي ما وظيفه داريم مانند زنبورعسل باشيم كه تلاش مي كند گل ها را پيدا كند و بر روي آنها بنشيند و استفاده كند ( نه مانندمگس كه به دنبال كثيفي ها و زخم ها و جراحات است ) ، ح ) هرگاه احساس بدبيني و سوظن به ديگران به شما دست داد، حتماً به خداپناه ببريد و استغفار كنيد .از خداوند بخواهيد اين حالت را از شمادور كند و محبت بندگانش را در دل شما افزون گرداند .براي اين كه توانايي هاي خود را باور كنيد، ظرفيت خود را به وسيله امور زير بيشتركنيد : الف ) در انتقاد دروني از خود زياده روي نكنيد .ب ) افكار منفي خود را كنترل كنيد .ج ) همواره در مسايل موضع انفعالي نگيريد وهمه تقصيرها را به گردن خود نيندازيد .د ) مقداري به جسارت ورزي و جرات آموزي اجتماعي بپردازيد .براي اين كار ورزش ها ورقابت هاي جمعي و دست زدن به كارهاي بزرگ مفيد است . براي فايق آمدن به مشكل خجالتي بودن توصيه مي شود : الف ) ارتباط خودرا با خداوند محكم كنيد و با نماز و حتي بجاي آوردن نوافل و دعاپايگاه روحي خود را مستحكم تر سازيد .ب ) در مجالس و محافل عمومي شركت كنيد و از اين بابت هيچ نگراني به خود راه ندهيد .ج ) شب ها به هنگام آرامش در بستر اين جملات را با خود زمزمه كنيد من قادر هستم بر زود رنجي خود غلبه نمايم و آن را در هم بشكنم . من اين دشمن را از سر راه خود بر خواهم داشت و آن را نابود خواهم كرد .خداوند به من كمك خواهد كرد .د ) اگر گاهي به علت فعاليت هاي اجتماعي ، دچار عدم موفقيت شديد و به اصطلاح كم آورديد، به هيچ وجه مايوس نشويد و بدانيد پيروزي هاي بزرگ درگرو كسب تجربه از اين گونه پيشامدها است . حتي افراد بسياراجتماعي و موفق در اين امور، گاهي دچار اين وضع مي گردند .ه ) به افراد مورد علاقه خود، ابراز محبت كنيد؛ مثلاً به او بگوييد ( ( تو رادوست دارم ) ) ( مخصوصاً به همسر و فرزندانتان ) . اگر اين توصيه ها رابا الفاظ مختلف به كار بريد، چيزي نخواهد گذشت كه اين امر برايتان عادي مي گردد .ضمناً سعي كنيد وظايفتان را درباره شوهرتان خوب انجام دهيد .آنچه كه در اختيار زن است احترام و اهميت دادن به شوهر، مهيا كردن محيط خانه براي او، همراهي با او در امور مختلف ،پرهيز از بحث و مجادله هاي بي نتيجه ، توجه به خواسته هاي جنسي شوهر و آماده ساختن خود براي او، صداقت و امانت و فداكاري وگذشت ، از جمله اموري است كه مراعات آن از جانب زن مي تواند درجلب محبت شوهر موثر باشد .براي آگاهي بيشتر ر.ك : 1- آيين همسرداري ، ابراهيم اميني ، 2- راز شادزيستن . در پايان متذكرمي شويم اگر خود شما كاري كنيد كه ديگران شما را دوست داشته باشند، اندك اندك شما هم آنها را دوست خواهيد داشت ؛ مانند : ابرازتواضع ، بخشندگي ، خوش اخلاقي ، مهرباني و ساير صفات نيك. ضمناً كتاب ( ( آيين دوست يابي ) ) از ديل كارنگي را مطالعه كنيد.;
کد سوال : 14119
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : آيا اين مطلب درست است كه نامه هايي كه در آب روان انداخته مي شود به دست امام زمان ( عج ) مي رسد؟
پاسخ : در بعضي از كتاب ها مانند كتاب مفاتيحالجنان مرحوم شيخ عباس قمي آمده است كه از كتاب تحفالزاير از حضرت صادق ( ع ) نقل شده كه هرگاه حاجتي داشته باشيد و يا از امري مي ترسيد اين دعا را دركاغذي بنويس و در آخر حاجت خود را ذكر كرده و سپس آن را درگلوله اي از گل قرار داده و در ميان آب جاري يا چاهي بينداز .خداوندبه زودي گشايش در كار شما ايجاد مي كند، ( مفاتيحالجنان ، ص 974 ) . اما در اين كه حتماً به دست امام عصر ( عج ) مي رسد يا نه ، خدامي داند و بر فرض كه چنين باشد معلوم نيست هر نامه اي كه نوشته شود و در آب انداخته شود مورد نظر حضرتش قرار گيرد .گرچه از نظرعقيده شيعه آن حضرت به اذن خدا از همه امور مطلع و واسطه فيض خدا به بندگانش مي باشند، ( اعلام الدين ، ص 270 - 269 ). ;
کد سوال : 14120
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : باتوجه به تفاوت حقوقي بين زن و مرد آيا مي توان گفت كه ارزش مرد بيشتراست ؟
پاسخ : دراسلام به هيچ روي ارزش زن كمتر از مرد نيست ، بلكه اسلام ارزش والايي براي زن قايل است . ابتدا نگاهي مقايسه اي به اين مساله افكنده و سپس به بيان رمز تفاوت هاي شكلي حقوقي زن و مرد دراسلام مي پردازيم . اديان الهي و مكاتب غيرالهي قبل از تمدن مادي قرن بيستم : 1- در يونان باستان برخي بر اين اعتقاد بودند كه زنان پليدتر و خوارتر از حيوانات اند و حتي زن را از سلاله شيطان مي دانستند .سقراط، فيلسوف بزرگ يوناني ، وجود زن را بزرگترين منشا انحطاط بشريت مي دانست . فيثاغورث ، ديگر دانشمند يوناني ،معتقد بود اصلي خوب وجود دارد كه نظم ، نور و مرد را آفريده است و اصلي بد كه آشوب ، تيرگي و زن را آفريده است . هم چنين ارسطو براين باور بود كه زن چيزي نيست مگر در ناكام خطاي طبيعت و حاصل نقصي در آفرينش ، ( نبوات گري ، زنان از ديد مردان ، ترجمه محمدجعفر پوينده ، ص 7، 45 و 47، به نقل از محمدرضا زيبايي نژادو محمدتقي سبحاني ، درآمدي بر نظام شخصيت زن در اسلام ، ج 1،ص 53 ) . به عقيده ارسطو، طبيعت آنجا كه از آفريدن مرد ناتوان است زن را مي آفريند .زنان و بندگان بنا بر طبيعت محكوم به اسارت هستندو به هيچ وجه سزاوار شركت در كارهاي عمومي نيستند، ( ويل دورانت ، لذات فلسفه ، ص 148، به نقل از همان ) . 2- كتاب مقدس يهوديان ، عهد عتيق ، حوا را عامل گناه اوليه آدم و مسوول خروج وي از بهشت مي داند .مردان يهودي در دعاي صبحگاهي ازخداوند تشكر مي كنند كه آنان را زن نيافريده است ! 3- مسيحيت كليسايي نيز زن را عامل گناهكاري انسان اوليه مي داند .به اعتقاد آنان گناه اوليه آدم سبب شد كه اين گناه در گوهر همه انسان ها سرشته شود، بنابراين همه انسانها به جز عيسي ( ع ) و مريم ( س ) با گناه متولدمي شوند .سبب مذموم بودن ازدواج درميان مسيحيان نيز همين نكته است . 4- توماس آكويناس ، پرآوازه ترين دانشمند و رهبر ديني مسيحي در قرون وسطي ، بر اين اعتقاد بود كه زن با نخستين مقصودطبيعت يعني كمال جويي منطبق نيست ، بلكه با دومين مقصودطبيعت ، يعني گنديدگي ، بدشكلي و فرتوتي ، انطباق دارد، ( نبوات گري ، زنان از ديد مردان ، ص 8، به نقل از همان ، ص 54 ). مقايسه كوتاهي بين اين انديشه ها و ديدگاه اسلام ، كه زن را مانند مردداراي ويژگي هاي والاي انساني يعني اختيار، مسووليت پذيري وتوان ارتقا و كمال مي داند برتري آن را بر ديگر اديان و مكاتب روشن مي سازد .خداوند متعال مي فرمايد : ( ( ان المسلمين والمسلمات والمومنين والمومنات ، والقانتين والقانتات ، والصادقين والصادقات والصابرين والصابرات والخاشعين والخاشعات والمتصدقين والمتصدقات والصايمين والصايمات والحافظين فروجهم والحافظات والذاكرين الله كثيرا" والذاكرات اعدلهم مغفره واجرا"عظيما؛ مردان مسلمان و زنان مسلمان و مردان مومن و زنان مومنه ،مرداني كه مطيع فرمان خدا هستند و زناني كه از فرمان حق اطاعت مي كنند، مردان راستگو و زنان راستگو، مردان صابر و زنان شكيبا،مردان با خشوع و زنان با خشوع، مردان انفاق گر و زنان انفاق كننده ،مرداني كه روزه مي دارند و زناني كه روزه مي دارند، مرداني كه دامان خود را از آلودگي و بي عفتي حفظ مي كنند و زناني كه عفيف و پاكند ومرداني كه بسيار به ياد خدا هستند و زناني كه بسيار ياد خدا مي كنند،خداوند براي آنها مغفرت و پاداش عظيمي فراهم ساخته است ) ) ، ( احزاب ، آيه 35 ) . اين آيه در پاسخ پيامبر اكرم ( ص ) به ( ( اسما بنت عميس ) ) همسر ( ( جعفر بن ابي طالب ) ) در بازگشت از حبشه نازل شد، ( تفسير نمونه ، ج 17، ص 307 ) . گويا او در حبشه ديدگاه نابرابرمسيحيان به شخصيت زن را مشاهده كرده بود و دنبال پاسخي براي آن مي گشت . آيات ديگري نيز وجود دارد كه از كرامت زن مانند مردسخن مي گويد .قرآن مجيد چنان ارزش و كرامتي براي زنان قايل است كه نه تنها آنها را كمترل و پست تر از مرد نمي انگارد، بلكه برخي از زنان را اسوه و الگوي همه مومنان ( اعم از زن و مرد ) معرفي مي كند : ( ( ضرب الله مثلاً للذين امنوا امراه فرعون اذقالت رب ابن لي عندك بيتاً في الجن ) ) ، ( تحريم ، آيه 11 ) . ( ( ... و مريم ابنت عمران ... ) ) ، ( تحريم ،آيه 12 ) . تمدن مادي قرن بيستم در رابطه با تمدن به اصطلاح پيشرفته امروز نيز برتري اسلام از دو زاويه روشن مي شود .نخست اين كه : درانگلستان زنان از سال 1918 و در آمريكا از سال 1920 به حق راي دست يافتند، ( درآمدي بر نظام شخصيت زن در اسلام ، ج 1، ص 98 ) . اين در حالي است كه اسلام چهارده قرن پيش از آن حق راي زن را محترم شمرده و زنان با پيامبر اكرم ( ص ) بيعت كردند .در سال 1962 ( ( كنوانسيون رضايت براي ازدواج ) ) ، رضايت زن را شرطدانست ، ( همان ) ولي اسلام اين حق را چهارده قرن قبل از آن براي آنان قايل شده بود، بلكه اساساً ايجاب عقد ازدواج را به دست زن سپرد .حق مالكيت زن بر اموال در سال 1882 در بريتانياي كبير به تصويب رسيد، ( ويل دورانت ، لذات فلسفه ، ص 151، به نقل ازهمان ، ص 34 ) در حالي كه اسلام نه تنها مالكيت زن را بر اموال محترم شمرده و افزون بر آن تمام هزينه هاي زندگي او را بر عهده پدرو شوهرش قرار داده است . در حالي كه اعطاي حق مالكيت به زنان به اعتراف خود غربي ها در انگلستان به انگيزه استثمار هرچه بيشتر آنان در كارخانه ها به مقتضاي توليد صنعتي بود، ( همان ) . زاويه دوم اين كه : مبارزه زنان در تمدن و پس از رنسانس و عصر روشنگري به دليل اين كه مبتني بر فلسفه اومانيستي و براي احقاق حقوق پامال شده خود در قرون وسطاي غرب است ، به افراط كشيده شده و نه تنهاتساوي حقوق بين زن و مرد در تمدن غرب به نفع آنان تمام نشد،بلكه بار بيشتري بر آنان تحميل و تزلزل قوام خانواده و نابودي شخصيت و كرامت آنان را نيز در پي داشته است . در حالي كه احكام اسلام درباره زنان برخاسته از اعتقاد راسخ به كرامت والاي زن وواقع بيني در تفاوت هاي جسمي و روحي زن و مرد است . احكام اسلامي نه تنها حقوق طبيعي زن را تامين كرده است ، بلكه حافظ ونگهبان كرامت او در برابر مطامع و سودجويي ديگران نيز هست و ازديگر سو متناسب با شرايط تكويني زن و مرد نظام خانواده و سيستم حقوقي آن دو را به نيكوترين شكل تنظيم نموده است . براي آگاهي بيشتر ر . ك : 1- نظام حقوق زن دراسلام شهيد مطهري 2- زن در آيينه جمال و جلال آيت الله جوادي آملي 3- قرآن و مقام زن سيد علي كمالي 4- بررسي ميراث زوجه درحقوق اسلام و ايران حسين مهرپور 5- قوانين فقه اسلامي ، ج 1دكترصبحي محمصاني ، ترجمه : جمال الدين جمالي محلاتي 6- روشنفكرو روشنفكرنماداود الهامي 7- زن از ديدگاه اسلام رباني خلخالي 8-درآمدي بر نظام شخصيت زن در اسلام محمدرضا زيبايي نژاد -محمد تقي سبحاني 9- دفاع از حقوق زن محمد حكيمي ;
کد سوال : 14121
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : نقش زن كارمند در خانواده واجتماع وچگونگي كارش در خانه - باتوجه به شغلي كه در بيرون از خانه دارد چيست ؟
پاسخ : زن نسبت به انجام امور خانه مجبور نيست البته انجام اين امور از فضل و پاداش بسيار بالايي برخورداراست و نسبت به كساني كه شغلي در خارج از منزل دارند بستگي به اين دارد كه چگونه بتوانند بين آن هماهنگي لازم را بر قرار سازند .;
کد سوال : 14122
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : چگونه مي توان جامعه را از گناهاني مثل غيبت دور نگه داشت ؟
پاسخ : براي از دست دادن اين حالت بايد اراده اي جدي و قوي داشته باشد و از شنيدن يا گفتن هر غيبت و تهمتي ، هر اندازه هم به نظر كوچك و سطحي مي آيد، اجتناب ورزيد؛ زيرا انسان در روزقيامت جوابي براي آن نخواهد داشت . در اين رابطه به برنامه اي كه پيشنهاد مي شود به مدت 40 روز عمل كنيد و نتيجه را در صورت تمايل براي ما ارسال داريد .اميد است ان شا الله بر اين گناه غالب شويد : 1 ) هر ده روز يك بار بحث غيبت را در كتاب گناهان كبيره مطالعه كنيد .2 ) هر روز صبح با خدا ( ( شرط ) ) كنيد كه امروز غيبت نمي كنم . در طول روز كاملا مراقب رعايت اين شرط باشيد و جدا بكوشيدبراي اولين بار از آن تخلف نكنيد .شب ها هنگام خواب اعمال روزتان را وارسي كنيد .اگر مرتكب غيبت شده ايد تعداد دفعات آن را ثبت كنيد و براي مبارزه با آن توبه نماييد و براي خود تنبيهي قرار دهيد مثلاتصميم بگيريد با دوستي كه نزد او بيشتر غيبت مي كنيد يك روز رفت و آمد و گفت وگوي غيرضروري نكنيد يا در جايي كه بيشتر غيبت هست شركت نكنيد يا يك روز، روزه بگيريد.;
کد سوال : 14123
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : در برابر انحرافات اجتماعي چه وظيفه اي داريم ؟
پاسخ : نصوص معتبر ديني باصراحت و قاطعيت مسووليت افراد را نسبت به انحرافات اجتماعي مطرح ساخته اند .در چشم انداز اسلامي پيدايش و بقاي جامعه سالم بدون مسووليت همگاني ناممكن است . البته در اين راستا مسووليت افراد متفاوت است و هر كس به تناسب توانايي ها دانش ها و شرايطويژه اي كه در آن قرار دارد مسوول است . مساله بدحجابي ازمعضلات كنوني جامعه ماست . اين گونه رفتار ريشه در حدود نيم قرن حكومت سلسله منحوس پهلوي و نيز تبليغات غرب و همسويي برخي از جريانات داخلي دارد .از گذشته ها و ريشه تاريخي مساله كه بگذريم ، متاسفانه خودباختگي در برابر غرب ، و تقليد كوركورانه ازآنها و شهوت پرستي مجموعاً وضعيتي را پديد آورده است كه شماگوشه هايي از آن را ارايه كرده ايد .اكنون بايد از دو طريق به اصلاح آن اقدام كرد : الف ) كار بنيادي فرهنگي كه نتايج آن در دهه هاي بعد ظاهرگردد .ب ) كار قانوني و كنترل رفتار فيزيكي . هر يك از اين دو مقوله بدون همراهي ديگري مفيد فايده نخواهد بود و نهايتاً منجر به شكست و تاثير وارونه خواهد شد .در اين رابطه نكات چندي رايادآور مي شويم : الف ) تنها به معضلات و ابعاد منفي اجتماع فكرنكنيد، بلكه به جنبه هاي مثبتي كه به شكرانه انقلاب براي ملت ماپيش آمده نيز بينديشيد .اگر شما بتوانيد دوران پس از انقلاب را بادوران قبل از آن مقايسه كنيد نگرش ديگري خواهيد داشت . ب ) علاوه بر اين نبايد از معضلات اجتماعي آنچنان ناراحت شويد كه خود را در غم و اندوه غوطه ور سازيد، چون خود اين حالت نيز باعث كندي كار و سد راه تكامل شما خواهد بود .نبي اكرم ( ص ) درباره نابساماني اجتماع و عدم ايمان مردم به شدت ناراحت مي شدند تااين كه خداي سبحان حضرتش را دلداري داده و مي فرمايد : ( ( طه ماانزلنا عليك القرآن لتشقي ؛ پيامبرا ما اين قرآن را براي اين نفرستاديم كه به خاطر كفر و عدم گرايش اين مردم خود را به رنج و مشقت بيفكني ) ) ، ( طه ، آيه 1 ) و نيز مي فرمايد : ( ( لعلك باخع نفسك الا يكونوامومنين ؛ اي رسول ، تو چنان در انديشه اين خلقي كه از غم بي ايماني اين مردم خود را هلاك كني ) ) ، ( شعرا، آيه 23 ) . ملاحظه مي كنيد كه قرآن مجيد چگونه نبي اكرم ( ص ) را از آن همه غم و اندوه بر حذرداشته است و نيز تعبير حكيمانه علي ( ع ) در اين راستا حايز اهميت است كه مي فرمايد : ( ( الهم نصف الهرم ؛ هم وغم نصف پيري را تشكيل مي دهد ) ) ، ( نهج البلاغه قصار 143 ) ؛ يعني ، غصه و اندوه انسان رامي شكند و زود از پا در مي آورد .با اين نگرش ، گرچه ما به احساس پاك شما ارج مي نهيم ولي رهنمود ما اين است كه خود را چنان دچاراندوه و حسرت نكنيد كه از اهداف بلند و تكامل باز بمانيد .ج ) و اماچه بايد كرد؟ از نكات مزبور چنين برداشت نكنيد كه پس مامسووليتي در ازاي اين رويدادها نداريم ؛ بلكه به پيشنهادي چند،نيك بينديشيد .1- هر كجا زمينه مناسبي يافتيد دگرسازي كنيد و امربه معروف و نهي از منكر را در كمال مهارت و ظرافت به انجام برسانيد .2- اهل مطالعه باشيد و با افراد دلسوزي همچون خودتان در ارتباط بوده و تشكل داشته باشيد .3- و در محافل و مجالسي كه تشكيل مي دهيد بر اين انديشه باشيد كه براي سازندگي و تربيت نسل جوان چه بايد كرد؟ و همچون بسياري از دانشجويان به طور فعال وكوشا در اين راه گام برداريد و مطمين باشيد كه خداي كريم در صددارشاد چنين فرزانگاني است . و اميدوار باشيد كه در نهايت از تلاش خود نتيجه خواهيد گرفت . چند از اين الفاظ واضمار و مجازسوزخواهم سوز با آن سوز ساز;
کد سوال : 14124
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : لطفا در مورد حدود اختيارات يك قاضي و رييس قوه قضاييه توضيح بفرماييد.
پاسخ : - الف ) حدود اختيارات يك قاضي : رسيدگي و حل و فصل كليه اختلافات ومنازعاتي كه در هر جاي جامعه بروز مي كند، بايد در حدود صلاحيت دادگاه قرار گيرد، ولو اين كه طرف دعوي دولت يا سازماني دولتي باشد .بر اين اساس وظيفه اصلي و اساسي قاضي حل و فصل دعاوي و اختلافاتي است كه به دادگاه ها كشيده مي شود .وظايف و اختيارات قضات به صورت خيلي مختصر، عبارت است از : 1- الزام به رسيدگي و صدور حكم ، 2- الزام به عدم اجراي آيين نامه ها و قوانين خلاف قانون و شرع .ر.ك : حقوق اساسي جمهوري اسلامي ايران ، ج 2، ص 551، دكتر سيد محمد هاشمي . اما گرچه قاضي اختيار رسيدگي و حل و فصل كليه اختلافات و منازعاتي را كه درجامعه بروز مي كند دارد اما بر اين اصل دو استثنا وارد مي شود و اختيارات قاضي را محدود مي نمايد : 1- حدود اختيارات قاضي در روابط بين الملل : در روابط سياسي و اقتصاد بين المللي هيچ دولتي نمي تواند يك طرفه تصميم بگيرد يا يك جانبه قضاوت كند و آن را به مورد اجرا گذارد .زندگاني مشترك كشورها مستلزم توافق ها و قراردادهايي است كه اراده اجتماع دول آنها را پديد آورده ، موجبات اطاعت دسته جمعي دول را از نظام عمومي فراهم ساخته است در تكوين اين اراده هر يك از دول فقط سهمي دارند .2-حدود اختيارات قاضي در امور نظامي : در زماني كه جامعه دچار بي نظمي وعدم امنيت مي شود، دولت از قواي نظامي استفاده كرده و مجازات متخلفين را دادگاه هاي نظامي به عهده مي گيرند .مداخله دادگاه هاي نظامي در امورقضايي به منظور حفظ امنيت داخلي كشور مورد توجه و تحقيق صاحب نظران حقوق اساسي مي باشد و دو مساله مطرح مي باشد .اول : صلاحيت دادگاه هاي نظامي در موارد ضرورت تا چه پايه ممكن است گسترش يابد؟ دوم : هرگاه شخص در دادگاه نظامي محكوم شود، ليكن به ادعاي اين كه حكم دادگاه نظامي خلاف قانون صادر شده است ، موضوع رادر محاكم عمومي طرح و تقاضاي رسيدگي كند، آيا دادگاه مي تواند به چنين ادعايي ترتيب اثر دهد؟ كه در اين موارد نظرات مختلفي بيان شده است. ر.ك : حقوق اساسي ، ص 122، دكتر جعفر بوشهري . ب ) وظايف واختيارات رييس قوه قضاييه : به طور كلي وظايف و اختيارات رييس قوه قضاييه به دو دسته تقسيم مي شود : الف ) وظايف در ارتباط با قوه قضاييه : 1- تشكيلات قضايي : از آنجا كه انجام مسووليت هاي قوه قضاييه نياز به تشكيلات مناسب دارد، تصميم گيري در مورد تعداد شعبه ها در هرشهرستان و اين كه چه بخش هاي اداري و اجرايي براي همكاري با مراجع قضايي لازم است با رييس قوه قضاييه مي باشد .اين تصميم گيري قطعي ونهايي در قلمرو قوه قضاييه كليت دارد و همه مراجع قضايي و اداري واجرايي را در برمي گيرد دادگاه و دادسراي نظامي ، دادگاه و دادسراي انقلاب ، ديوان عالي كشور، ديوان عدالت اداري ، سازمان بازرسي كل كشور ...از حيث تشكيلاتي و اداري تابع تصميمات قانوني رييس قوه قضاييه هستند .البته اين تبعيت به استقلال نظر قضايي تسري ندارد و قضات در هرمرجع ، نظر قانوني خود را اعلام مي دارند .2- تهيه لوايح قضايي متناسب باجمهوري اسلامي ايران . 3- استخدام قضات واجدالشرايط .4- پيشنهادعفو يا تخفيف مجازات محكومين . ب ) وظايف رييس قوه قضاييه در غيرامور قضايي : وظايف مختلف و متنوعي قانون اساسي به عهده رييس قوه قضاييه گذاشته كه مستقيما" در ارتباط با امر قضا نيست ولي به وضع كل كشور و امنيت عمومي و سياست گذاري مربوط مي گردد كه اهم آن : 1-عضويت در شوراي عالي امنيت ملي . 2- عضويت در شوراي بازنگري قانون اساسي . 3- عضويت در مجمع تشخيص مصلحت نظام . 4- عضويت در شوراي موقت رهبري . 5- تعيين نماينده در شوراي نظارت بر صدا وسيما .6- رسيدگي به دارايي مقامات عاليه كشور .7- نظارت بر حسن اجراي قوانين ( تشكيل سازمان بازرسي كل كشور ) . 8- پيشنهاد حقوق دان براي شوراي نگهبان . ر.ك : حقوق اساسي نهادهاي سياسي جمهوري اسلامي ايران ، مدني ، ص 361 .;