کد سوال : 54244
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : آيا خانم ها مي توانند امام جماعت شوند؟
پاسخ : زن نمىتواند براى مردها امام جماعت شود و به فتواى حضرت امام خمينى و آيت الله گلپايگانى (رحمة الله عليهما) و بعضى مراجع معظم فعلى بنابر احتياط واجب امام جماعت زن بايد مرد باشد ولى به فتواى بعضى از مراجع محترم تقليد امامت زن براى زن مانعى ندارد.(1)1 - توضيح المسائل مراجع، مسئله 1453.
کد سوال : 54245
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : ليبراليسم چيست؟
پاسخ : در لغت به معناي مختلفي به كار مي رود: آزاد در مقابل برده، روشنفكر ، Liberalواژه سخاوتمند ، لاابالي و بي بند و بار.در اصطلاح به يك گونه تفكر در زمينه هاي سياسي، اقتصادي ، فرهنگي و ديني گفته مي شود كه تكيه اصلي آن بر آزادي هر چه بيشتر و توجه به قوق طبيعي افراد است.اين مكتب كه اولين بار به عنوان يك حزب سياسي در سال 1850 م در انگليس مطرح گرديد، داراي اصول و ويژگي هاي ذيل است:1 - فردگرايي: فرد و حقوق او بر همه چيز مقدّم است. اگر دولت هم تشكيل شده است، بايد در خدمت خواسته هاي افراد جامعه باشد و نفع و سود جامعه امري مرهوم است.2 - ارزش مطلق آزادي: تنها حد آزادي در نظر ليبرال، آزادي افراد ديگر است و هيچ مقوله اي از قبيل عدالت اجتماعي و اقتصادي ، حفظ بنيان خانواده، اخلاق و ... نمي تواند آن را محدود كند و همه تابع آزادي مطلق هستند.3 - انسان محوري (اومانيسم): با توجه به نگرش مادي اين انديشه به جهان ، آن چه اصل است انسان است، به همين دليل در وضع قوانين و ارائه خطوط اصلي سياست و اقتصاد و فرهنگ، آن چه مهم و اصل است، ديدگاه انسان و ارادة او است، برخلاف اديان الهي و توحيدي كه خدا محور هستند قانون گذار اصلي را خداوند مي دانند.ليبراليسم معتقد است كه ما حق و عدل را تا آن جا محترم مي شماريم كه مخالفت با آن موجب بحران در اجتماع شود، اما اگر موجب بحران نشد، هر كس مي تواند به فكر منفعت خودش باشد. مي گويند مروت و انصاف مفاهيمي هستند كه بشر از روي ضعف به آن ها رو آورده است.اگر توانايي داري ، هر كاري را كه مي خواهي، انجام بده، مگر آن كه احساس كني آزادي موجب بحران اجتماعي و مخالف حقوق ديگران مي شود . در اين وضع چون آفت آن متوجه خودت نيز مي شود، بايد محدود گردد.اما گرايش و فرهنگ الهي مي گويد: بايد به آن چه در دايره حق و عدالت است عمل كرد و نبايد پا را فراتر از حق گذاشت، نيز نبايد بر خلاف عدالت عمل كرد.(1)پي نوشت ها : 1 - محمد تقي مصباح، نظريه سياسي اسلام، ص 222.
کد سوال : 54246
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : الان امام زمان (ع) كجاست؟(پ)
پاسخ : از مسائلى كه درباره امام زمان(ع) مورد بحث و گفت و گو است، مكان و محل سكونت آن حضرت است، كه آيا آن حضرت در مكان خاصى سكونت دارد يا نه؟ و اگر در مكان ويژهاى است آن مكان كجا است؟ رواياتى كه درباره مكان امام زمان(ع) وجود دارند چند دستهاند: 1 - برخى از روايات محل خاصى را تعيين نكرده و جايگاه آن حضرت را در بيابانها و كوهها معرفى مىكند. از آن جمله حضرت مهدى(ع) به پسر مهزيار فرمود: "فرزند مهزيار! پدرم امام حسن(ع) از من پيمان گرفت و فرمان داد كه براى سكونت كوهاى سخت و سرزمينهاى خشك و دور دست را برگزينيم".(1) از اين روايت استفاده مىشود كه حضرت از دسترسى مردم دور است و كسى كه از محل سكونت وى آگاه نيست. 2 - برخى روايات خاصى را به عنوان محل سكونت آن حضرت ياد نمودهاند، مثلا در برخى از روايات در مدينه و پيرامون آن اشاره شده است. ابوبصير مىگويد از امام باقر(ع) شنيدم كه فرمود: "لابد لصاحب هذا الامر من عزلة و لابد فى عزلته من قوة و ما بثلاثين من وحشته، و نعم المنزل طيبة"(2)، صاحب زمان(ع) را عزلت و غيبتى است كه در آن، غيبت، نيرومند است به سى نفرى كه با حضرت هستند وحشت و تنهايى را از وى دور مىكنند (و به قوت وى مىافزايد) و خوب جايگاهى است (مدينه) طيبه.از اين روايات استفاده مىشود كه حضرت در مدينه منوره منزل دارد و افرادى همواره با ايشان به صورت ناشناس هستند. برخى روايات مكان امام زمان(ع) را كوه"رضوان" كه در اطراف مدينه است، بيان كردهاند، عبدالاعلى آل سام مىگويد: "با امام صادق(ع) از مدينه خارج شديم، به روحاء (اطراف مدينه) كه رسيديم حضرت نگاهش را به كوهى دوخت و مدت زمانى ادامه داد، و فرمود: اين كوه رضوان نام دارد، خوب پناهگاهى است براى خائف(امام غائب) در غيب صغرا و غيبت كبرى.(3) از روايات ديگر استفاده مىشود كه امام زمان(ع) در مكانى به نام "ذى طوى" كه در اطراف مكه است، زندگى مىكند و از همان جا نيز ياران خود قيام مىكنند. امام باقر(ع) فرمود: "امام زمان را غيبتى است در بعضى از درهها و اشاره كرد به منطقه "ذى طوى. (4) 3 - برخى روايات جايگاه خاصى را براى امام زمان(ع) نام نمىبرد، ولى از حضرت به عنوان فردى ياد مىكند كه با مردم و در ميان مردم و با آنان حشر و نشر داردو به گونهاى ناشناس زندگى مىكند. امام صادق(ع) فرمود: "صاحب الامر شباهتى نيز به حضرت يوسف پيامبر(ع) دارد جاى انكار نيست كه خداوند با حجت خود همان كارى را انجام دهد كه با يوسف انجام داد. صاحب الزمان(ع)، آن مظلوم حق از دست داده، در ميان مردم رفت و آمد مىكند و در بازار قدم مىنهد و گاهى بر فرش منزلهاى دوستان مىنشيند، ليكن او را نمىشناسند تا زمانى كه خداوند به وى اذن دهد تا وى خود را معرفى كند، آن گونه كه يوسف(ع) اجازه داد هنگامى كه برادرانش گفتند: تو يوسفى؟ گفت: آرى من يوسفم".(5) از اين روايت استفاده مىشود كه امام زمان(ع) مكان معين نداشته در ميان جمع و جامعه است، با مردم حشر و نشر دارد و زندگى طبيعى و معمولى دارد. در مراسم مذهبى و مناسك حج شركت مىجويد، ولى شناخته شده نيست و اين امرى است كه سابقه داشته و دارد. عنايت امام(ع) به مردم و هدايت و رهبرى مردم از سوى ديگر نشان از آن دارد كه آن حضرت در همه جا بوده و در همه جا حضور دارد. از جمع بين روايات نيز مىتوان استفاه كرد كه امام زمان(ع) در همه جا حضور دارد و اين منافات ندارد به آن دسته از روايت كه مكان معين مانند مدينه و مكه را بيان كردهاند؛ زيرا آن دسته روايات ناظر بر آن است كه در برخى از زمانها و مكانهاى خاص حضور پيدا مىكند. آن دسته از روايات كه مكان مشخصى را براى امام بيان نكرده ناظر بر آن است كه حضرت در همه جا حضور دارد. بى ترديد يكى از مصاديق حضور امام در همه جا، همان مكانهاى خاصى مىباشد. پى نوشتها:1 - شيخ طوسى، كتاب الغيبه، ص 266. 2 - بحار الانوار، ج 52، ص 153 و اصول كافى، ج 1، ص 340.3 - شيخ طوسى، كتاب الغيبه، ص 162. 4 - نعمانى، كتاب الغيبه، ص 182. 5 - نعمانى، كتاب الغيبه، ص 164.
کد سوال : 54247
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : چرا طلا براي مردان حرام است؟
پاسخ : فلسفه حرمت پوشش طلا براى مردان مانند بسيارى از احكام دينى، مشخص و معين نشده است و آنچه ذكر شده، به عنوان حكمتهاى اين حكم است. با مراجعه به روايات، مهمترين حكمتى كه براى حرمت طلا بيان شده، توجه به زخارف و زينتهاى دنيوى در پوشش طلا است؛ زيرا از قديم تاكنون، طلا به عنوان سمبل ثروت و زينت و زيور دنيوى لحاظ مىشد و هميشه چيز ارزشمندى تلقى مىگرديد و هر مسئله دنيوى و دنيايى و زينت، با طلا مثال زده مىشد كه در فرهنگ عامه و ميان مردم، هم چنين در روايات ما اين موضوع بيان شده و معروف گشته است. از طرف ديگر در صريح آيات قرآن و روايات، انسانها از تجمل گرايى و دل بستن به دنيا و زخارف دنيوى منع شدهاند و مهمترين عامل دورى از خداوند و ياد او و جهان آخرت، مشغول شدن به دنيا و زخارف دنيوى و تجمل گرايى دانسته شده است كه انسان را از كمال و خوشبختى بازمى دارد. "انما الدنيا لهواً و لعب" "الذين يكنزون الذهب و الفضة و..." "انما اموالكم و اولادكم فتنة" و رواياتى مانند "حب الدنيا رأس كل خطيئة" همه بيانگر عدم دلبستگى به دنيا و زخارف آن مىباشند. با توجه به اين دو مسئله در احكام دينى اسلام، انسان را از چيزهايى كه موجب گرايش به تكاثر و سرگرم شدن به دنيا و زخارف آن مىشود، باز داشته است. هم چنين چيزهايى كه علامت و نشانه دنيا خواهى و دنياطلبى باشد.به نظر مىرسد طلا و به نمايش گذاشتن آن ميان مردم از اين قبيل باشد؛ زيرا از يك طرف پوشيدن آن، خواه به صورت لباس و يا وسايل تزئينى مانند انگشتر و دست بند، نشانه توجه به زينت و زيور دنيايى و دنيا زدگى مىباشد كه طلا نشانگر آن است و دور شدن از اهداف والاى خلقت، و از طرف ديگر نمايش دادن آن ميان مردم، باعث ايجاد فخر و برترى و جلب توجه ديگران به زينت و زيور مىباشد.پيامبر (ص) به اميرالمؤمنان (ع) فرمود: "لا تختم بالذهب فانه زينتك فى الاخرة؛ (1) طلا به دست نكن، زيرا زينت تو در آخرت خواهد بود (از زينت دنيوى بگذر تا در آخرت از آن بهرهمند شوى". روايات بسيار ديگرى وجود دارد كه تنها نهى پيامر را از پوشش طلا بيان كرده، بى آن كه سبب تحريم را بيان كرده باشد. (2)اما اين كه چرا در مورد زنان تحريم نشده، حكمت خاصى در روايات بيان نشده، مگر آن كه بگوييم با توجه به مسئله دنيا گرايى، از آن جا كه مردان مسئوليت معيشت خانواده و كسب درآمد را دارند و غالباً اشتغال به كسب سرمايه و درآمد براى گذاران زندگى و معيشت را دارند، نهى را متوجه آنها نموده است. هم چنين مردان با ديگران مراوده بيشتر دارند و ميان جامعه با مردم برخورد دارند و در انظار هستند و مسئوليت جامعه غالباً بر عهده آنها است.طبعاً گسترش گرايش به دنياطلبى و توجه به زخارف و تكاثر ميان مردان، كل جامعه و افراد آن را تحت تأثير قرار مىدهد. مقابل، زنان نيز با محدوديت هايى مواجه هستند، مثلاً از زينت كردن در ديد نامحرمان نهى شدهاند و زينت براى شوهر جايز بلكه مستحب دانسته شده است. بنابراين با توجه به برخى روايات، سبب اصلى تحريم، زينت و پوشش طلا براى مردان، اشتغال به امور پست و ناچيز و غفلت از امور عالى و برتر و اهداف والاى خلقت دانسته شده است، در عين حال مطمئناً اين تنها حكمت تحريم و فلسفه واقعى تحريم نيست و موارد ديگرى نيز مىتواند وجود داشته باشد كه در روايات ذكر نشده است. در عين حال بعضى از موارد ديگر درست شمرده مىشود، مثلاً عدم تشبه مردان به زنان، يا ايجاد حسن زندگى در مردان از اين قبيل مىتواند به حكم عقل، درست شمرده شود.پىنوشتها: 1 - وسائل الشيعه، ج 4، ص 413. 2 - كنزالعمال، ج 6، خبر 17403 و 17404 و 17405 و 171414.
کد سوال : 54248
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : چرا شنيدن موسيقي حرام است؟(پ)
پاسخ : موسيقى موضوعى نيست كه بتوان به سادگى در مورد آن قضاوت نمود، تأثير موسيقى بر روح و روان انسان بسيار گسترده و حتى بعضاً ناشناخته است و انواع مختلف موسيقىها، در روح و روان انسان، آثار بسيار متفاوتى ايجاد مىكنند. به همين خاطر نظر دانشمندان در مورد آنها، مختلف است. بعضى از دانشمندان گفتهاند موسيقى به ويژه آهنگهاى تند و حساس، تحريكاتى در اعصاب سمپاتيك و پاراسمپاتيك به وجود مىآورد كه در نتيجه تعادل اعصاب به هم مىخورد و انسان دچار ضعف اعصاب مىگردد. ضعف اعصاب امراض ديگرى (از قبيل اختلال حواس، پريشانى، جنون، مشكل شنوايى و نابينايى، سل و غيره) به وجود مىآورد. به علاوه موسيقى به سبب ايجاد هيجانات روحى و مغزى گاهى به حمله و خفقان قلبى منجر مىشود و باعث سكته و مرگ ناگهانى مىگردد. دكتر "ولف آدلر" پرفسور دانشگاه كلمبيا مىگويد: "بهترين و دلكشترين نواهاى موسيقى، شومترين آثار را روى سلسله اعصاب انسان باقى مىگذارد. اصولاً شنيدن موسيقى و كنسرت در اعصاب يك نوع اثر تخديرى ايجاد مىكنند. گاهى آن چنان شديد است كه شنونده را مانند افراد بهت زده مىسازد و لذت فوقالعادهاى كه افراد از آن مىبرند، از همين اثر تخديرى است. واضح است كه اين گونه تخديرها زيانهاى فراوانى دارد. آمار جنايت هايى كه نمودار اين حقيقت است، بسيار است. يك مجله سوئيسى نوشت: جمعيتى حدودى 150 هزار نفر در ميدانى گرد هم آمده بودند و پس از اجراى يك كنسرت آن چنان به هيجان آمدند كه ويترينها را شكسته و مغازهها را ويران كردند و عدهاى زخمى و مجروح شدند. در ايالت "لتيل راك" جوانى پيانو ياد مىگرفت. نغمات موسيقى چنان در روح آن جوان هيجان ايجاد كرد كه بدون دليل از جاى برخاست و با نوزده ضربه چاقو معلم خود را از پاى درآود".(1)غير از ضررها ضررهاى اقتصادى نيز به واسطه موسيقى بر انسان و بر جامعه تحميل مىشود. هزينههاى سنگينى كه امروزه خرج مجالس موسيقى و شهوترانى مىشود، ضربههاى جبران ناپذيرى به اقتصاد جامعه مىزند و در عوض آن هيچ نفع چشمگيرى به جامعه نمىرساند.ضررهاى اخلاقى مهمترين ضررهاى موسيقىهاى تند است. اگر گناهان و آلودگىهايى را كه در مجالس موسيقى انجام مىشود، به حساب آوريم، مىفهميم كه موسيقى چه سهم بزرگى در به وجود آوردن ناپسندىها و پليدىها دارد. موسيقى با نغمههاى به ظاهر دلرباى خود، لطمههاى وحشيانهاى به اخلاق و دين و فضيلت مىزند. موسيقى مخصوصاً در محافل مختلط و به ويژه اگر خواننده زن باشد، جز شهوتران و وقت كشى چيزى نصيب انسان نمىكند، در نتيجه مفاهيم مقدسى چون مروت، حيا، عفت، امانتدارى، برادرى، كوشش و فعاليت به فراموشى سپرده مىشود. گوش دادن مفرط به موسيقى انسان را از خدا غافل و دور مىسازد و باعث جدايى انسان از معنويت و حتى جبههگيرى در برابر مذهب و متدينان مىشود. امام صادق(ع) فرمود: الغنا يورث النفاق؛(1) غنا باعث نفاق مىشود". پيامبر(ص) فرمود: "غنا و موسيقى در قلب، نفاق مىكارد، همان طور كه در زمينى به واسطه آب سبزى روييده مىشود".(2) باز فرمود: "خداوند مرا مبعوث كرد تا رحمت براى عالميان باشم و معازف و مزامير (الات موسيقى و قمار) و امور جاهليت را نابود سازم".(3)اگر موسيقى مطرب و شهوتزا و هجيانانگيز باشد و انسان را به وادى شهوترانى بكشاند، حرام است. البته اگر مطرب نباشد و فقط صداى مطلوبى باشد و در انسان ايجاد هيجان و حرارت شهوى نكند حرام نيست. اگر برخى از دانشمندان گفتهاند كه موسيقى غذاى روح است يا باعث شادى مىشود، مرادشان همين نوع موسيقى است كه مفسدهاى نداشته باشد.(4)اسلام مخالف شادى و شادمانى نيست و تفريحات سالم جزء برنامههاى يك مسلمان است، به همين خاطر گوش دادن به موسيقى آرام و مطلوب در حد محدود در بعضى اوقات خوب و پسنديده و شايد لازم باشد. اما بايد دانست شادى و شادمانى تنها در گوش دادن به موسيقى منحصر نمىشود. ثانياً درست است كه موسيقى شادى آفرين است؛ اما گاهى ضررهاى آن بيشتر از شادى لحظهاى آن است، عادت به اين گونه موسيقىها در انسان ايجاد غفلت و سستى نموده و او را از خدا دور مىسازد. و از نماز و عبادت و مسجد و راز و نياز خدا باز مىدارد و بهترين ساعات عمر انسان را كه ايام جوانى است از بين مىبرد.جوانان بايد با علوم و فنون مختلف آشنا باشند و با كار و تلاش و سازندگى، خود و جامعه را رو به تكامل ببرند. شادىهاى زودگذر و لحظهاى چه دردى از فرد و جامعه برطرف مىنمايد و چه مشكلى را حل مىكند؟ پىنوشتها: 1 - ميزان الحكمة، حديث 15086. 2 - همان، حديث 15091. 3 - همان، حديث 15076.4 - بيست پاسخ، ص 183، با تلخيص.
کد سوال : 54249
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : چرا بعضي از علما در مسائل ديني با هم اختلاف دارند؟(پ)
پاسخ : اولا اختلاف مراجع در احكام ديني غالبا در جزئيات است و كمتر فقيهي وجود دارد كه در يكي از احكام اساسي با نظر مراجع يگر مخالف بوده و نظر متفاوتي داشته باشد. مانند اصل وجوب نماز و اجزاء و شرائط آن.ثانيا مسئله اختلاف در يك موضوع اجتهادي و علمي امري طبيعي است. با توجه به اين كه معمولاً در تمام علومى كه نياز به اجتهاد و استدلال دارد، صاحبنظران اختلاف نظر پيدا مىكنند، فقها و مجتهدها نيز در استنباط احكام اختلاف نظر دارند و فتواهاى متفاوت صادر مىكنند .اين مسئله در علوم تخصصي ديگر نيز وجود دارد.در بررسي از علل اختلاف فتواي مراجع چند عامل اساسي است.1ـ درجه و رتبة علمى افراد متفاوت است.2ـ نحوة ورود و خروج آنان به بحث هاى علمى و تخصصى باعث اختلاف نظر و برداشت ميشود. 3ـ اختلافات مبنايى در اصول و فقه باعث اختلاف فتوا ميشود. اختلاف نظر فقها به نحوة استنباط آن ها بر مى گردد. فقيه بايد حكم شرعى را از روايات معصومين استخراج كند و بر اساس آن ها حكم به حليت يا حرمت نمايد. در اين راستا با استفاده از مبانى اصولى خود به جرح و تعديل روايات مى پردازد و به يك جمع بندى نهايى مى رسد چه بسا روايتى كه دليل حرمت يا حليت است به نظر فقيهى از نظر سند يا دلالت تمام باشد، ولى فقيه ديگر آن را مخدوش مى داند،و اين بدان خاطر است كه گاهى از ائمه اطهار(ع) حكمى بر خلاف نظر خودشان به عنوان تقيه صادر مىشد، نيز جاعلان حديث براى تشويش اذهان و تخريب دين و تحريف دين و احكام الهى، احاديثى به نام امامان جعل مىكردند. و تا كنون احاديث تقيهاى و جعلى در لابه لاى اخبار و احاديث ما موجود است. در اين جا علوم و دانش هاي مختلف مانند علم الحديث و درايه الحديث و... براي فهم احاديث و روايات صحيح از غير صحيح به وجود آمده است.همين مسئله كافى است كه اختلاف نظر ايجاد شود و اين مسئله طبيعي است همان طورى كه در رشته هاى ديگر علمى نيز بين كارشناسان اختلاف نظر وجود دارد، مثلاً يك جراح نظر مى دهد غده اى را بايد با عمل جراحى از بين برد، ولى جراح ديگر به اين نظريه اعتقادى ندارد و معتقد است با دارو قابل معالجه استاز طرف ديگردر مواردى موضوع حكم با تحولات زمانى تغيير مى كند و به تبع تغيير موضوع حكم عوض مي شود، مثلاً در روايات از بازى با شطرنج منع شده و حتى در رواياتى وارد شده كه به شطرنج باز سلام نكنيد، ولى حضرت امام خمينى ره در پاسخ به استفتايى دربارة بازى با شطرنج در فرض خروج از قمار و داخل شدن در مقوله ورزش ذهنى فرموده اند: بر فرض مذكور اگر برد و باخت در بين نباشد اشكال ندارد(1) ولى بعضى از فقها براى خودِ شطرنج موضوعيت قائل اند و معتقدند در بستر زمان اين حكم تغيير نمى كند، چون تا شطرنج شطرنج است موضوع محفوظ است و حكم بر آن بار مي شود. اين اختلاف بر اساس تفاوت برداشت از موضوع است و اين كه آيا شطرنج موضوعيت دارد يا آلت قمار بودن دخيل در حكم است.در مواردى اختلاف نظر فقها بر اساس دوگانگي در فهم قرآن و حديث است، مثلاً قرآن مجيد مى فرمايد: "والمطلقات يتربّصن بأنفسهنّ ثلاثة قروء؛ يعنى زن هاى مطلقه بايستى سه قرء به انتظار بمانند(2)كلمة قرء كه در اين آيه به كار برده شده در زبان عرب به طور اشتراك لفظى براى دو معناي متضاد آمده: يكى به معناى پاكى و ديگرى به معناى عادت ماهيانة زنان. از اين جهت فقها در مفهوم اين آيه با هم اختلاف دارند. برخى معتقدند: زن مطلقه بايد بعد از طلاق دو مرتبه عادت ماهيانه ببيند و پاك شود و مرتبة سوم به محض اين كه عادت ماهيانه ديد ولو آن كه از آن عادت بيرون نيامده و پاك نشده باشد مى تواند با مرد ديگر ازدواج كند. گروهى ديگر عقيده دارند تا زن مطلقه از عادت ماهيانه مرتبة سوم بيرون نيايد و به كلى پاك نشود حق شوهر كردن ندارد، يعنى پس از اتمام مرتبة سوم مي توانند شوهر كنند.با اين حكم واقعى خدا دربارة زنان مطلقه اى كه بايد مدتى را به عنوان عده از شوهر كردن خوددارى كنند يكى است. در عين حال يكى مى گويد: مدت عده سه عادت ماهيانه تمام است و ديگرى مى گويد سه مرتبه پاك بودن از عادت شرط است و اين اختلاف هم از فهم خود آيه سرچشمه مي گيرد.(3) پي نوشت ها : 1- صحيفة نور، ج 21، ص 15.2- بقره (2) آية 288.3- زين العابدين قرباني، درساية قلم، ص 201 ـ202.
کد سوال : 54250
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : شرايط ظهور امام زمان در چه چيزهايي مي باشد؟(پ)
پاسخ : نشانههاى ظهور:در روايات برخى امور به عنوان نشانههاى ظهور ذكر شده است. از جمله انحراف بنى عبّاس و از هم گسستن حكومت آنان، جنگ صليبى، فتح قسطنطنيه به دست مسلمانان، در آمدن پرچمهاى سياه از خراسان، خروج مغربى در مصر و تشكيل دولت فاطميان، وارد شدن تركها در منطقه بين النّهرين، وارد شدن روميان در منطقه رمله و شام، رها شدن كشورهاى عرب از قيد قدرتهاى ظالم (استعمار)، بالا آمدن آب رودخانه دجله و سرازير شدن آن به كوچههاى كوفه، بسته شدن پل روى دجله در بين بغداد و كرخ، اختلاف بين شرق و غرب و جنگ و خونريزى فراوان، خروج سفيانى، خروج يمانى، خروج دجال، صيحه آسمانى، قتل نفس زكيه، فراگير شدن جهان از ظلم، رواج علوم دينى در قم و نشر آن در ساير بلاد و....(1)ليكن از اين امور نمىتوان قضاوت نمود كدام يك حتمى و كدام يك غير حتمى است، نيز كدام يك به وقوع پيوسته و كدام يك در آينده به وقوع مىپيوندد و آن چه به وقوع پيوسته، همان است كه در روايات آمده.براى روشن شدن اين مطالب لازم است امورى بدين شرح بيان گردد.1- نامعلوم بودن وقت ظهور: اگر از نشانههاى ظهور سخن به ميان مىآيد، بدين معنا نيست كه از اين طريق وقت ظهور حضرت مهدى(عج) را مشخص كنيم. بنا به مصالحى زمان ظهور حضرت مشخص نشده است. هيچ كس جز خدا از وقت دقيق ظهور حضرت آگاه نيست. بارها از امامان(ع) در مورد زمان خروج قائم پرسيدند، اما آنان از مشخص نمودن آن نهى نمودند و زمان ظهور را همانند علم به قيامت در انحصار خدا معرّفى كرد.(2)"شيخ طوسى" در اينباره مىگويد: زمان ظهور مهدى(عج) به روشنى بر ما معلوم نيست، بلكه او تا آنگاه كه خداوند اجازه خروج بدهد، از ديدگاه ما پنهان است.(3)بنابراين نشانههاى ظهور تنها بيانگر نزديك شدن زمان ظهور است. بيش از آن نبايد انتظار داشت. حال اگر روايتى باشد كه در آن زمان ظهور حضرت مشخص شده است، ناگزير بايد آن را توجيه نمود و يا به كنارى نهاد.2- مراد از نشانههاى ظهور: مقصود از نشانههاى ظهور اين نيست كه با تحقق هر يك ظهور حضرت وقوع مىيابد، بلكه مراد، رخدادهايى است كه بر اساس پيشگويى معصومان(ع) پيش و يا در آستانه ظهور حضرت مهدى(عج) پديد خواهند آمد كه تحقق هر يك نويد نزديكتر شدن ظهور حضرت است، به گونهاى كه با وقوع تمامى آن رخدادها و به دنبال آخرين نشانههاى ظهور، حضرت قيام خواهد نمود. 3- انواع نشانههاى ظهور: با نگاهى به روايات معصومان(ع) مىتوان نشانههاى ظهور را بدين شرح تقسيم و دسته بندى نمود:أ) نشانههاى حتمى و غير حتمى: نشانههاى شمارى به روشنى به عنوان علائم حتمى ظهور ياد شده است؛ بدين معنا كه بدون هيچ قيد و شرطى قطعاً تحقق خواهند يافت و ظهور حضرت منوط به پيدايش آنها مىباشد، امّا نشانههاى غير حتمى به نشانههايى گفته مىشود كه مقيد و مشروط به امورى هستند كه در صورت تحقق آنها، به عنوان نشانه به شمار مىآيند.(4)ب) نشانههاى عادى و غير عادى: برخى از نشانههاى ظهور به روال طبيعى و عادى تحقق مىيابد، مانند زوال دولت عباسيان، ولى برخى به روال غير طبيعى و غير عادى است مانند "صيحه آسمانى" و "طلوع خورشيد از مغرب".اين دسته روايات را بايد به نوعى خاص معنا نمود، چون پديدار شدن آنها عادتاً ممكن نيست. اينها را يا مىبايست در چار چوب معجزه قرار داد و توجيه نمود، يا از معناى ظاهرى آن دست كشيد و به معناى كنايى و مجازى آن دانست.ج) نشانههاى متصل و غير متصل: در روايات شمارى از نشانههاى ظهور به گونهاى بيان شده است كه از آنها استفاده مىشود بين آنها و ظهور حضرت فاصلهاى وجود ندارد، بلكه به زمان ظهور متصل مىباشند، مانند خروج سفيانى و يمانى. اينها نشانههاى متصل به ظهورند، امّا بيشتر نشانهها به گونهاى ديگر است كه بين تحقق آنها و زمان ظهور حضرت مهدى ممكن است فاصله زيادى وجود داشته باشد، به عنوان مثال در روايات آمده: يكى از نشانهها در آمدن پرچمهاى سياه از خراسان است. حال اگر اين را به خروج ابومسلم خراسانى و سپاه سياه جامگان تفسير كنيم، بين اين نشانه و ظهور حضرت مهدى زمان طولانى فاصله است.4- شمار نشانههاى ظهور: در مورد شمار نشانههاى ظهور پاسخ دقيق و روشنى وجود ندارد.برخى از عالمان بزرگ مانند شيخ مفيد در بحث "علامات قيام القائم" با اشاره به اخبار و آثارى كه از معصومان(ع) رسيده، بيش از پنجاه نشانه را بيان كرده است.(5) برخى ديگر همانند علامه مجلسى شمار بيشترى را متذكّر شدهاند.(6)عالمان اهل سنت در كتابهاى خويش به برخى امور ديگر اشاره كردهاند. هنگامى كه به اين آثار و نشانهها و روايات دقت كنيم، متوجه مىشويم كه: برخى از علائم تنها نشانه ظهورند و برخى نشانه ظهور و برپايى قيامت.بعضى كلى هستند و برخى به امور جزئى پرداختهاند. برخى از نظر سند مشكل دارند و پارهاى مشكل ندارند. برخى در دلالت معنايى مشكل دارند و بعضى ندارند، بنابراين نمىتوان در مورد و تعداد نشانههاى ظهور قاطعانه سخن گفت.5- خلط بين نشانههاى ظهور و برپايى قيامت: برخى از نشانهها مانند خروج دجال و طلوع خورشيد از مغرب، در پارهاى از منابع روايى، از نشانههاى برپايى قيامت و "اشراط الساعة" آمده است اما در بعضى ديگر از نشانههاى قيام حضرت مهدى(عج)، به نظر مىرسد در برخى روايات بين اين دو دسته نشانهها جابجايى صورت گرفته باشد. بعيد نيست برخى از نشانههاى غير عادى كه در پارهاى از منابع روايى، از نشانههاى ظهور حضرت آمده است، نشانههاى برپايى قيامت باشند، نه نشانههاى ظهور، چون اين گونه امور با "اشراط الساعة" بيشتر تناسب دارد.6- خلط بين قائم و مهدى موعود: در روايات گاهى سخن از حضرت مهدى آمده است و گاهى از قائم، نمىتوان تمامى مواردى را كه واژه قائم به كار رفته است، به مهدى موعود حمل نمود، چرا كه اين واژه به تمامى امامان(ع) اطلاق شده است. در روايت آمده است "كلّنا قائم بأمراللَّه واحدٌ بعد واحد؛(7) همه ما يكى پس از ديگرى قيام كننده به حكم خدا هستيم". نيز به غير امامان هم اطلاق شده، چرا كه قائم به معناى قيام كننده است. هر كسى كه انقلاب كند و مردم را بر ضد ظلم فرا خواند، قائم است. امام على(ع) در خطبهاى كه در مورد حوادث آينده ايراد كرد فرمود: "إذا قام القائم بخراسان... و قام منّا قائم بجيلان؛(8) هنگامى كه قائم در خراسان قيام كند و قيام كنندهاى از ما در سرزمين گيلان قيام كند...". اين احاديث را نمىتوان درباره حضرت مهدى(عج) دانست.7- خلط بين "فرج" و ظهور حضرت مهدى(عج): گرچه ظهور حضرت مهدى(عج) براى اهل بيت پيامبر(ص) و شيعيان فرج و گشايش است، ليكن همه جا واژه فرج را نمىتوان به ظهور حضرت مهدى حمل نمود. متأسفانه گاهى چنين خلطى يافت مىشود. پيش گويىهاى معصومان در مورد رخدادهاى دوران حكومت امويان و عباسيان و چگونگى فروپاشى آنها و حركت هايى كه در مقابل آنها شكل مىگيرد، گاه از آنها به علائم فرج ياد شده است، كه لزوماً به معناى نشانههاى ظهور حضرت مهدى(عج) نيست، بلكه مىتواند به معناى لغوى فرج؛ يعنى گشايش در كار شيعيان باشد.8- احتمال جعل و تحريف: اهميّت بحث مهدويّت به ويژه بهره مندى آن از بار سياسى از يك شو، و علاقه شديد مسلمانان به آگاهى از چگونگى رخدادهاى آينده و پديدار شدن نشانههاى ظهور از سوى ديگر، سبب شد كه برخى در پى تحريف و جعل روايات در زمينه مهدويّت و نشانههاى ظهور برآيند.با دقت در رواياتِ نشانههاى ظهور اين سخن تأييد مىشود، زيرا بسيارى از رواياتى كه در زمينه نشانههاى ظهور وجود دارد، از نظر سند ضعيف و قابل مناقشه است و دلالت آنها نيز با مشكل مواجه است.از مطالبى كه بيان شد، به اين نتيجه نايل مىشويم كه در زمينه علائم ظهور حضرت مهدى(عج)، و اين كه كدام يك از آنها به راستى به وقوع پيوسته است، نمىتوان قضاوت قاطعى را ابراز نمود. پى نوشتها: 1. سيد محمد صدر، تاريخ الغيبه الكبرى، ج 2، ص 472 به بعد؛ كتاب الغيبة، محمد بن ابراهيم نعمانى، ص 283 - 247؛ سفينة البحار، ج 2، ص 445.2. مجلسى، بحارالأنوار، ج 52، ص 182.3. الغيبه، ص 425.4. مجله حوزه، شماره 72، ص 240.5. ارشاد، ج 2، ص 368 به بعد.6. بحار، ج 52، ص 279 - 180.7. كلينى، كافى، ج 1، ص 536.8. مجلسى، بحار، ح 52، ص 235.
کد سوال : 54251
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : قيام امام زمان چگونه است؟(پ)
پاسخ : از احاديث اهل بيت (ع) استفاده مي شود: هنگامي كه اوضاع عمومي جهان مساعد گشت و افكار جهانيان براي پذيرش حكومت حق آماده شد، خدا به مهدي (ع) اجازه نهضت مي دهد. پس ناگهان در مكه ظاهر مي گردد و منادي حق (جبرئيل ) بشارت ظهورش را به سمع جهانيان مي رساند. مردان برگزيده جهان كه در چندين روايت تعدادشان 313 نفر تعيين شده، اولين نداي حق را لبيك گفته، در اولين ساعات دعوت، مجذوب مغناطيس ولايت مي گردند. حضرت صادق (ع) فرمود: "هنگامي كه صاحب الزمان(ع) ظهور نمود، جوانان شيعه بدون وعده قبلي در همان شب خودشان را به مكه مي رسانند".(1) سپس دعوت عمومي خويش را شروع مي كند، مردم رنجديده و از همه جا مأيوس ، دورش اجتماع مي نمايند، و با او بيعت مي كنند و در اندك زماني سپاه انبوهي از مردان شجاع و فداكار برايش مجهز مي شوند.(2)امام محمد باقر و امام جعفر صادق (ع) در توصيف ياران قائم فرمودند: "شرق و غرب جهان را اشغال مي كنند، تمام موجودات جهان را مسخر مي گردانند، هر يك از آن ها نيروي چهل مرد دارد، و قلوبشان از پاره هاي آهن سخت تر است، به طوري كه اگر در راه هدف به كوه هاي آهن برخورد نمايند، آن ها را از بين مي برند و تا وقتي كه رضايت خدا فراهم نشود، از جنگ دستنمي كشند.(2)در آن موقع زمانداران خود سر و ستمگر بي وجدان احساس خطر مي نمايند و در صدد دفاع بر مي آيند و نداي مخالف را به هم مسلكان خويش مي رسانند. امام سربازان عدالت خواه امام مهدي(ع) با تأييدات خداوندي ستمكاران را ريشه كن مي كنند. رعب و ترس همه را فرا مي گيرد و تسليم دولت حق مي گردند. بسياري از كفار به واسطه ديدن علائم صدق و حقيقت به دين اسلام مي گروند. آن هايي كه در كفر و ظلم خويش اصرار مي ورزند، به دست لشكر مهدي (ع) كشته مي شوند. يگانه دولت مقتدر و نيرومند اسلام در سر تا سرزمين تشكيل مي يابد و مردم از جان و دل در حفظ و حراست آن كوشش مي نمايند. (3) دين اسلام عمومي مي گردد و در تمام سرزمين ها وارد مي شود.(4)پي نوشت ها : 1 - بحارالانوار، ج52، ص 370.2 - همان، ص 327.3 - همان، ص 279 - 380.4 - همان، ج51، ص 55.5 - ابراهيم اميني، دادگستر جهان، ص 301 - 302.
کد سوال : 54252
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : براي اين كه بين شيعه و سني رابطه برقرار كنيم ، و بين آنان وحدت ايجاد نماييم، چه بايد كنيم؟
پاسخ : براي ايجاد وحدت اسلامي راهكارهاي متعددي وجود دارد كه به بعضي اشاره مي شود: 1) گفتگو (ديالوگ)اولين و مهم ترين راهكار جهت همگرايي مسلمانان، گفتمان علمي است، بدين معنا كه نظريه پردازان و عالمان ديني فرقه هاي اسلامي در كنار هم قرار گرفته، گفتگوهاي علمي انجام دهند. در اين گفتگوها بر مسايل مشترك تأكيد شده و عالمان اسلامي از مباني يكديگر آشنا شوند؛ زيرا خيلي از مسايل اختلافي بين مسلمانان ناشي از آن است كه فرقه هاي اسلامي از بعضي اصول و مباني يكديگر آشنايي كامل ندارند . عدم آشنايي كامل آنها از اصول يكديگر موجب شده كه مسلمانان كه برداشت هاي نادرستي از هم داشته و نسبت به يكديگر بدبين گردند، حتي حكم تكفير يكديگر را صادر نموده و زمينه هاي برخوردهاي فيزيكي فراهم گردد. بيشتر تعصبات مذهبي و قومي نيز ريشه در عدم آگاهي از مباني گروه هاي اسلامي دارد.عدم آشنايي مذاهب از عقايد يكديگر موجب مي شود دشمنان اسلام و آنها كه از تفرقه ها ميان فرقه هاي اسلامي سود مي برند . به واسطه جهل و ناآگاهي مردم، موارد اختلاف برانگيز را پررنگ تر كرده و مواردي را كه موجب اتحاد بين مسلمانان مي شود، ناديده گيرند.علامه شرف الدين يكي از انديشمندان شيعي است كه به گفتمان علمي پرداخته و بين او و شيخ سليم بشري (از علماي اهل سنت) سؤال و جواب هايي مطرح شده است كه نتيجه آن كتاب "المراجعات" است كه نقش بنيادي در زمينه و فرهنگ سازي براي وحدت اسلامي دارد.2 - توجه به نقاط مشترك و دشمن مشترك:يكي از عوامل مهمي كه در جهان معاصر مي تواند موجب وحدت بين دو گروه بزرگ اسلام شود، توجه به نقاط مشترك بين اين دو مذهب است. مطمئناً مسائل مورد اتفاق ميان اين دو مذهب بسيار فراتر از موارد اختلاف مي باشداما غالباً مسائل مورد اختلاف مورد توجه قرار گرفته و مسائل و اعتقادات مشترك ناديده نگاشته مي شود، كه يكي از عوامل ايجاد اختلاف و دوري هر چه بيشتر مسلمانان از يكديگر است. هم چنين توجه به دشمن مشتركي كه اصل اسلام و كشورهاي اسلامي و مردم جهان اسلام را مورد مذمت قرار داده است، يكي از عوامل مهم اتفاق نظر و وحدت ميان كشورهاي اسلامي مي تواند مي باشد. اگر به صدر اسلام نيز نگاه كنيم، علت اساسي سكوت اميرمؤمنان و ائمه معصومين (ع) و همراهي با مخالفان فكري و عقيدتي در جهان اسلام، توجه به دشمن مشترك و مورد تهديد قرار گرفتن مرزهاي اسلامي به وسيله دشمنان اسلام بوده است.3 - تدوين آثار فرشت هاي علمييكي از شيوه هاي كاربردي در ايجاد وحدت اسلامي تدوين اثار علمي در قالب كتاب ، مجله و روزنامه ، نيز برگزاري نشست هاي علمي و تبادل افكار و نظريات است . در آثار علمي بايد به عوامل وحدت و عوامل اختلاف پرداخته شده و مشكلات جهان اسلام بررسي گردد. تدوين فقه مقارن و عقايد تطبيقي و مقايسه اي نيز بايد از محورهاي مهم آثار علمي باشند . كتاب هايي مانند "الفصول المهمه" تأليف علامه شرف الدين و انتشار مجله اي مانند "رسالةالتقريب" نقش بنيادي در زمينه سازي وحدت اسلامي داشتند. از سوي ديگر با تدوين سريال ها و نمايش نامه ها نيز مي توان جهت ايجاد وحدت اسلامي زمينه سازي نمود. بهتر است اين دست از آثار به زبان هاي مختلف ترجمه شوند و در اختيار مسلمانان قرار گيرند.4 - صدور فتواهاي همگراييبي ترديد صدور فتواي مجتهدان فرقه هاي اسلامي نقش بنيادي در وحدت اسلامي دارد، همان گونه كه نقش اساسي در اختلافات مسلمانان دارد. اگر مجتهدان فتاوايي مانند جواز شركت نمودن مسلمانان در مراسم عبادي همديگر را صادر نمايند، زمينه هاي همسويي مسلمانان را فراهم مي كند. بعضي از مجتهدان و عالمان اهل سنت و تشيع در اين خصوص پيشگام بوده اند. شيخ محمود شلتوت ، رئيس دانشگاه الازهر مصر در زمان جمال عبدالناصر يكي از كساني است كه در فتواي معروف خود، مذهب جعفري و فقه شيعه را به عنوان يك مذهب رسمي و فقهي تأييد كرد.(1) فتواي معروف او در زمان خود در نزديكي اهل سنت به شيعه تأثير به سزايي داشت.5 - آشنايي با معارف اسلامييكي از راهكارهاي وحدت اسلامي، آشنايي مسلمانان با آموزه هاي ديني است. در آيات متعدد مسلمانان به همگرايي دعوت شده اند.(2) در برخي از آيات همه مسلمانان برادران ديني خوانده شده و مرزهاي جغرافيايي و ملي ناديده گرفته شده است :"انما المؤمنون اخوة..."(3)"واعتصموا بحبل الله جميعاً و لا تفرّقوا...".(4) در روايات اسلامي نيز همه مسلمانان به همبستگي و اتحاد اسلامي سفارش شده است. (5)چرا مسلمانان وحدت ندارند؟يكي از عوامل مهم آن فاصله گيري از معارف و آموزه هاي ديني است. شخصيت هايي مانند امام راحل و علامه شرف الدين بر اين باور بودند كه جهت" ايجاد وحدت اسلامي" آشنايي كامل مسلمانان با معارف اسلامي لازم است. نكتة قابل دقت آن است كه يكي از موارد قانون اساسي "جماعة التقريب بين المذاهب الاسلامية" كه در قاهره تشكيل شده ، آن بود كه مسلمانان با معارف اسلامي آشنايي پيدا كنند.6 - شناسايي عوامل اختلافبراي ايجاد وحدت اسلامي، همان گونه كه شناخت عوامل و زمينه هاي همگرايي ضرورت دارد، شناخت عوامل و زمينه هاي اختلاف نيز بايسته است. بر اين اساس براي ايجاد وحدت اسلامي، بايد عوامل اختلاف همانند تعصبات قومي، قدرت گرايي و پيروي از هواهاي نفساني، شناسايي و با آنها مبارزه گردد. دشمنان خارجي نيز نقش بنيادي در ايجاد اختلاف داشته و دارند استعمارگران با شعار "اختلاف بينداز و حكومت كن" بين مسلمانان اختلاف ايجاد كرده اند. داده هاي تاريخي نشان از آن دارد كه استعمارگران در حوادث ناگواري كه در جهان اسلام به وجود آمدند، نقش اساسي داشتند. آنان با ايجاد اختلاف جنگ هاي داخلي را به وجود آوردند. حتي مي توان عامل اساسي و ريشه اي ايجاد و پيدايش بعضي از فرقه ها ميان اهل سنت و شيعه را استعمارگران دانست و دست هاي مرموز آنها را پيدا كرد.بر اين اساس براي ايجاد وحدت اسلامي ، شناخت عوامل داخلي و خارجي اختلاف ضرورت دارد. مرحوم آيت الله بروجردي در آخرين لحظات عمر خويش يكي از راه هاي ايجاد وحدت اسلامي را شناسايي عوامل اختلاف دانست وي مي گويد : "من براي ايجاد حسن تفاهم ميان مسلمانان آرزوهاي بسيار داشتم و درصدد بودم در نامه اي به شيخ محمود شلتوت بنويسم و به ايشان يادآور شوم كه موجبات رفع اختلاف را فراهم سازند".(6)7 - اتخاذ سياست هاي مشتركيكي از شيوه هاي ايجاد وحدت اسلامي ، اتخاذ سياست مشترك توسط كشورهاي اسلامي است. اين سياست ها مي توانند در روابط بين المللي و سياست هاي اقتصادي و تشكيل بازارهاي مشترك اقتصادي شكل گيرد هم چنين مي توان در صحنه هاي سياسي در برابر دشمنان مسلمانان سياست هاي راهبردي اتخاذ نموده و به حمايت از مظلومان و آسيب ديدگان جهان اسلام پرداخت.پي نوشت ها : 1 - عبدالكريم بي آزار شيرازي، همبستگي مذاهب اسلامي . ص 310 - 311.2 - آل عمران، آيه 103؛ تفسير نمونه، ج3، ص 43.3 - حجرات، (49) آيه 10.4 - آل عمران، آيه 13.5 - تفسير نمونه، ج3، ص 46.6 - عبدالكريم شيرازي، پيشين، 115.
کد سوال : 54253
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : آيا توحيد مخصوص دنياست يا در آخرت هم وجود دارد؟
پاسخ : توحيد در لغت به معناي يكي گرداندن و يگانگي قائل شدن و حكم به وحدت چيزي دادن است.از نظر انديشمندان اصول عقايد، توحيد عبارت است از باور داشتن به يگانگي خدا در ذات و صفات.اين مفهوم اختصاص به دنيا ندارد و فرد در آخرت نيز به اين معنا معتقد خواهد بود، بلكه چه بسا در عالم قيامت اين معنا براي افراد ظهور بيشتري پيدا خواهد كرد و يقين انسان به توحيد و يگانگي خدا افزايش پيدا خواهد كرد.به تعبير ديگر: هم چنان كه فرد مؤمن در دنيا معتقد است خداوند به همه صفات كمال آراسته است و از همه صفات نقص منزه است و خداوند هيچ گونه شبيه و نظيري ندارد، در عالم آخرت نيز بر همين عقيده باقي خواهد ماند.در مورد اقسام ديگر توحيد نيز مي توان همين بحث را مطرح كرد، مثلاً توحيد ربوبي به معناي باور داشتن اين حقيقت است كه خداوند آفريدگار همه چيز است و جز و پروردگاري ديگر نيست، زيرا واژه "رب" در لغت به معناي مالك مدبّر است و ربوبيت خداوند به آن معنا است كه آفرينش ، مالكيت و تدبير شئون تمامي آفريدگان از آن خدا است. اين معنا اختصاص به دنيا ندارد و در عالم آخرت نيز افراد چنين اعتقادي را دارند يا در مورد توحيد عبادي كه شخص مسلمان بايد باور داشته باشد عبوديت و پرستش و بندگي خاص خداوند است و هيچ معبود راستيني جز او نيست، مختص به عالم دنيا نيست و در عالم آخرت نيز افراد داراي چنين عقيده اي هستند.عالم آخرت و قيامت ، هنگام ظهور توحيد و يگانگي خدا است و افراد در روز قيامت به اين معنا اعتقاد بيشتري پيدا خواهند كرد: لمن الملك اليوم، لله الواحد القهار؛ در اين روز (قيامت) پادشاهي و ملك براي كيست؟ براي خداوند يگانه قهّار".