• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 2747
تعداد نظرات : 413
زمان آخرین مطلب : 4318روز قبل
دعا و زیارت
یفصل الایات لعلّكم بلقاء ربكم توقنون ) - از ظاهر سیاق برمى آید كه مراد از (آیات )، همان آیات تكوینى است ، و بنابراین ، مراد از (تفصیل آیات ) این مى شود كه بعضى از بعضى دیگر جدا و متمایز و بعد از جدا شدن ، متمایز شود، و این خود از سنتهاى الهى است كه اشیاء را از هم جدا و هر كدام را از دیگرى متمایز سازد، و از هر كدام ، آنچه كه در ذات و باطنش نهفته است بیرون آورد، در نتیجه نور از ظلمت ، و حق از باطل ، و خیر از شر، و صالح از طالح ، و نیكوكار از مجرم متمایز گردد.
و لذا مى بینیم دنبال جمله مورد بحث فرمود:
(لعلكم بلقاء ربكم توقنون )، زیرا روز لقاى پروردگار، همان روز ساعت و قیامت است كه آن را (یوم الفصل ) هم نامیده و وعده داده كه در آن متقین را از مجرمین و فجار جدا سازد، و فرموده : (ان یوم الفصل میقاتهم اجمعین ) و نیز فرموده : (و امتازوا الیوم ایها المجرمون ) و نیز فرموده : (لیمیز اللّه الخبیث من الطیب و یجعل الخبیث بعضه على بعض فیركمه جمیعا فیجعله فى جهنم اولئك هم الخاسرون )
.
و مشهورتر در نزد مفسرین این است كه مراد از آیات ، آیات كتابهایى است كه از ناحیه خدا نازل شده ، بنابراین ، مقصود از تفصیل آیات به منظور جدا ساختن ، عبارت مى شود از شرح آن و بیان و پرده بردارى از حقایق آن در كتابهایى كه بر انبیاء نازل شده ، تا مردم در آنها تدبّر و تفكر كنند و حقایق آنها را بفهمند، زیرا در این صورتست كه امید مى رود به لقاى پروردگارشان یقین پیدا نموده به سوى او بازگشت كنند.
این نظریه مشهورتر است در بین مفسرین ، و لیكن آن معنایى كه ما گذراندیم روشن تر و با سیاق آیات سازگارتر است .
و اگر فرمود:
(لعلكم بلقاء ربكم ) و نفرمود: (لعلكم بلقائه ) و به جاى ضمیر (ه )
اسم ظاهر ربكم را آورد.
وجهش اینست كه خواست در اثبات ربوبیّت خدا اصرار و تاءكید كند و به این معنا اشاره نماید كه آن كسى كه عالم را خلق ، و امر آن را تدبیر نموده و در نتیجه رب آن شده او رب شما نیز هست ، پس ربى جز رب واحد نیست و او شریكى ندارد.


و هو الذى مد الارض و جعل فیها رواسى و انهارا...


كلمه (رواسى ) جمع (راسیه ) و از ماده (رسى ) و به معناى ثابت و برقرار است ، و مراد از آن در اینجا كوهها هستند كه در جایگاه خود ثابت و استوارند، و كلمه (زوج ) به معناى چیزیست كه فرد نباشد، و بر مجموع هر دو امرى كه میانشان ازدواج است اطلاق مى شود، همچنانكه بر یكى از آن دو نیز اطلاق مى گردد، یعنى هم مى توان گفت : (هما زوج - آن دو زوجند) و هم گفت (هما زوجان - آن دو، دو زوجند)، و در بسیارى از موارد كلمه (زوجان ) با كلمه (اثنین ) تاءكید مى شود تا دلالت كند بر اینكه مقصود از آن ، دو عدد است نه چهار عدد، (چون به یك حساب ، دو زوج ، چهار تا مى شود)، همچنانكه در آیه مورد بحث ، این آمده .
شنبه 6/4/1388 - 0:17
دعا و زیارت
(یدبر الامر) (تدبیر) به معناى این است كه چیزى را دنبال چیزى بیاورى ، و مقصود از آن این است كه اشیاى متعدد و مختلف را طورى تنظیم كنى و ترتیب دهى كه هر كدام در جاى خاص خود قرار بگیرد، بطورى كه به محض تنظیم ، آن غرضى كه از هر كدام آنها دارى و فائده اى كه هر كدام دارد حاصل گردد و به خاطر متلاشى شدن اصل ، و فساد اجزاء، و تزاحم آنها با یكدیگر غرض مختل نشود.
وقتى مى گویند:
(دبر امر البیت )
معنایش این است كه امور خانه و تصرفاتى را كه مربوط به آنست منظم نمود، بطورى كه وضع آن رو به صلاح گذاشت و اهل آن از فواید مطلوب آن برخوردار شدند.
تدبیر امر عالم هم بهمین معنا است كه اجزاى آن را به بهترین و محكم ترین نظم منظم سازد، بطورى كه هر چیزى بسوى غایت مقصود از آن متوجه گشته و سیر كند،
و همین آخرین كمالى است كه مخصوص به او است ، و منتهى درجه و اجل مسمایى است كه به سوى آن گسیل شده ، همچنین مجموع آن را بانظمى عام عالمى منظم سازد، بطورى كه سراپاى عالم هم متوجه غایت كلى خود كه همان رجوع و بازگشت به خداست بشود و در نتیجه بعد از دنیا آخرت هویدا گردد.
شنبه 6/4/1388 - 0:17
دعا و زیارت
 چون مطلوب در این مقام - بطورى كه از سیاق آیات برمى آید - توحید در ربوبیّت و بیان این جهت بوده كه خداى سبحان تنها رب هر چیز است و ربى بغیر او نیست ، نه اثبات اصل صانع . لذا دنبال (رفع السموات ...)، فرمود: (ثم استوى على العرش و سخر الشمس و القمر...) كه خود دلیل بر تدبیر عمومى داشته و عالم را بهم متصل و اجزایش را بهم مربوط مى سازد، این را فرمود تا اثبات كند كه رب همه و مالك مدبّر آن یكى است .
زیرا (در توضیح آن باید گفت كه ) وثنى ها كه قرآن با ایشان مناظره مى كند این معنا را منكر نیستند كه خالق عالم و موجد آن یكى است و در ایجاد آن شریكى برایش نیست ، و این همان خداى سبحان است ، بلكه تنها چیزى كه هست معتقدند كه خداوند تدبیر هر شاءنى از شؤ ون عالم و هر نوعى از انواع آن را به یكى از موجودات قوى واگذار كرده ، مثلا تدبیر زمین را به یكى ، آسمان را به یكى انسان و حیوان و ترى و خشكى و جنگ و صلح و حیات و مرگ ، هر كدام را به یكى سپرده ، و آن موجودات قوى ، شایسته پرستش اند تا از ما راضى شوند و خیر خود را به ما رسانیده از شرورشان ایمن گردیم ، بنابراین در رد مردمى كه چنین اعتقاد دارند، تنها باید اثبات وحدت ربوبیّت كرد نه توحید در ذات خدا، و اینكه واجب الوجودى غیر او نیست و تمامى موجودات به او منتهى مى شوند، زیرا این مطالب امورى هستند كه وثنى ها آنرا انكار نكرده و هیچ ضررى به ایشان نمى زند.
از اینجا معلوم مى شود جمله
(الذى رفع السموات بغیر عمد ترونها) كه در صدر آیه جاى گرفته مقدمه اى است براى جمله (ثم استوى على العرش ...)، نه اینكه در اقامه برهان ، مقصود بالذات باشد، بنابراین وزان این صدر نسبت به ذیلش و زان آیه (ان ربكم اللّه الذى خلق السموات و الارض فى سته ایام ثم استوى على العرش ...)
و نظایر آنست نسبت به ذیل آن .
و نیز روشن مى شود كه جمله
(بغیر عمد) متعلق است به (رفع )، و جمله (ترونها) وصف (عمد)
است ، و مراد این است كه آنها را بدون پایه اى كه دیدنى باشد بلند كرده است ،
و اما اینكه بعضى ها گفته اند جمله
(ترونها) جمله ایست مستانفه و نو كه غرض آن دفع دخلى است كه ممكن است از شنیدن (رفع السموات بغیر عمد) به ذهن شنونده بیاید و بپرسد به چه دلیل بى ستون است ؟ در جواب گفته شد: (ترونها)
یعنى مى بیند كه ستون ندارد، وجه بعیدى است .
مگر اینكه مراد از سماوات را مجموع جهت بالاى زمین با همه اجرام ، از نجوم و كواكب و هواى متراكم بالاى زمین و ابرها بدانیم ، زیرا مجموع اینها بدون پایه ایستاده و براى انسان هم مشهود است .
(ثم استوى على العرش و سخر الشمس و القمر)
- گفتار در معناى عرش و معناى استواء و تسخیر در سوره اعراف آیه 54 گذشت .
(كل یجرى لاجل مسمّى )
- در معناى این جمله گفته اند: یعنى هر یك از آن دو تا اجلى معین جریان دارند، كه وقتى آن اجل سررسید مى ایستند، اما ممكن است ، بلكه رجحان هم دارد كه بگوییم : ضمیرى كه حذف شده ضمیر جمع است كه به همه آسمانها و شمس و قمر بر مى گردد، زیرا حكم جریان و سیر، حكمى است عمومى كه همه این اجسام محكوم به آن هستند.
و ما در تفسیر سوره انعام ، آیه 1 گفتارى در معناى اجل مسمى گذراندیم بدانجا مراجعه شود.
شنبه 6/4/1388 - 0:16
دعا و زیارت
پس اینكه فرمود: (الذى رفع السموات بغیر عمد ترونها) معنایش این مى شود كه : خداوند آسمان را از زمین جدا كرد و میان آن دو فاصله اى گذاشت ، فاصله اى كه باعث شد آسمان مسلط بر زمین شود و اشعه خود را بر زمین بتاباند و باران و صاعقه خود را به زمین بفرستد، و همچنین آثار دیگر.
پس آسمان بر بالاى زمین بدون ستونى محسوس ، كه انسان اعتماد آنرا بر آن احساس كند ایستاده ، در نتیجه هر انسانى باید متوجه بشود كه لابد كسى هست كه آن را بدون ستون نگهداشته و نمى گذارد جابجا بشود، و آنرا از فرو ریختن از مدارش نگه داشته است .
آرى هر چند استقرار آسمانها در مستقر بلند خود بدون پایه و ستون ، عجیب تر از استقرار زمین در مدار خود نیست ، و هر دو در این بابت محتاج به خداى تعالى هستند و با قدرت و اراده او در مدار خود ایستاده اند، و البته این ایستادن از طریق اسبابى است كه مختص ‍ به همان زمین و آسمان است ، و تازه اگر آسمانها بوسیله پایه هم ایستاده بودند باز بى نیاز از احتیاج به خداى تعالى و قدرت و اراده او نبودند، پس تمامى موجودات در تمامى احوالشان محتاج بسوى خداى تعالى هستند، احتیاج مطلقى كه هیچوقت و در هیچ حالى برطرف نمى شود.
و لیكن انسان - در عین اینكه قانون علّیت كلى را مى بیند و معتقد است كه هر حادثه اى محتاج به علتى است كه آن را ایجاد كند، و در فطرتش جستجوى از علل حوادث و امور ممكنه نهفته شده - وقتى بعضى از حوادث را مقرون به علّت مى بیند، و این دیدنش چند بار در برابر حواسش تكرار مى شود، خود بخود قانع مى گردد، و دیگر از دیدن آن تعجب نمى كند و در صدد جستجوى از علّت آن برنمى آید.
ولى وقتى دید هر جسم ثقیلى كه از هوا رها شود مستقیما به زمین فرود مى آید، آنگاه سقفى را مشاهده كند كه بر بالاى زمین زده شده و با اینكه پایه اى ندارد نمى افتد، قهرا تعجب مى كند، و در جستجوى علّت آن برمى آید، و آنقدر جستجو مى كند تا پایه و ستونى براى آن پیدا كند، وقتى براى آن سقف ، پایه اى یافت ، و باز سقف دیگرى دید و جستجوى دیگرى كرد و پایه دیگرى یافت و همچنین چند نوبت این معنا مكرر شد دیگر مغزش از جستجو متوقف شده براى بارهاى بعدى به جستجو برنمى خیزد، چون مى داند كه هر چیز بلندى حتما پایه و اركانى دارد.
اما اگر به امرى برخورد كه خارق این كلیت و این عادت مالوف باشد، مانند اجرام آسمانى كه هر یك در مدار خود ایستاده دور مى زند بدون اینكه بر پایه اى اعتماد داشته باشد، در این موقع كه ناگهان و مثل كسى كه از خواب بیدار شده باشد دلش از جاى كنده شده ، براى جستجوى علّت آن پر مى زند.
پس اینكه فرمود:
(رفع السموات بغیر عمد ترونها) و آسمانها را وصف كرد به اینكه پایه اى كه شما ببینید ندارند، مقصودش این نبوده كه آسمانها اصلا پایه ندارند، و در نتیجه وصف (ترونها)
وصفى توضیحى بوده و مفهوم نداشته باشد، (و نتوان نتیجه گرفت كه پس پایه هاى ندیدنى دارد).
و نیز مقصودش این نبوده كه پایه هاى محسوس ندارند، تا بنابراین در تقدیر معنایش این شود: حال كه پایه ندارند پس خدا آنها را بدون وساطت سببى سر پا نگهداشته است ، و اگر پایه مى داشتند مثل سایر چیرهایى كه پایه دارند آن پایه ها نمى گذاشت بیفتند، و دیگر احتیاجى به خداى سبحان نداشتند.
آرى معناى آیه شریفه این نیست ، همچنانكه اوهام عامیانه همین را مى پندارد كه تنها چیرهاى استثنائى را كه علل و اسباب آنها معلوم نیست به خدا نسبت مى دهند مانند امور آسمانى و حوادث جوى و روح و امثال آن .
زیرا كلام خداى تعالى صریح در این است كه : اولا هر چیزى كه اسم چیز بر آن اطلاق شود جز خداى تعالى ، همه مخلوق خدا است ، و هیچ خلق و امرى خالى و بدون استناد به خدا نیست ، همچنانكه فرمود: اللّه خالق كل شى ء و نیز فرمود:
(الا له الخلق و الامر)
.
و ثانیا تصریح مى كند بر اینكه سنت اسباب در تمامى اجزاى عالم جریان دارد، و خدا بر صراط مستقیم است (كه همان صراط علیت و سببیت است ).
و با این حال ، دیگر معنا ندارد كه این سنت در بعضى از امور جریان داشته باشد اما در امورى كه به نظر ما استثنایى هستند جریان نداشته باشد و در نتیجه پاره اى از حوادث از قبیل حوادث زمینى را با واسطه اسبابش به خدا نسبت دهیم و بعضى دیگر (استثنائیات خلقت ) را بدون واسطه و سبب مستند به او كنیم .
بنابراین اگر مثلا سقفى را دیدیم كه روى پایه خود ایستاده باید بگوییم به اذن خدا و با وساطت این سبب خاص ایستاده ، و اگر جرمى آسمانى را ببینیم كه بدون ستون ایستاده باز هم باید بگوییم كه به اذن خدا و با وساطت اسبابى مخصوص به خود، مانند طبیعت خاص ‍ یا جاذبه عمومى ایستاده .
وجه تقیید به جمله
(بغیر عمد ترونها)
اینها نیست ، بلكه وجه آن این است كه مى خواهد فطرت خواب رفته بشر را بیدار كند تا به جستجوى سبب آن برخیزد، و پس از جستجو، در آخر به خداى سبحان پى ببرد.
نظیر این مسلك را در آیه بعدى هم بكار برده و فرموده :
(و هو الذى مد الارض و جعل فیها رواسى و انهارا) كه بزودى توضیحش ‍ خواهد آمد ان شاء اللّه
شنبه 6/4/1388 - 0:16
دعا و زیارت

با در نظر داشتن این قرائن و معانى ، ظاهر آیات این مى شود كه : مراد از آیاتى كه كلمه (تلك ) بدان اشاره مى كند همین موجودات عالم كون ، و اشیاى خارجى است كه در نظام عام الهى مسخر شده اند، و مراد از (كتاب ) هم مجموع عالم كون است كه مى توان گفت به وجهى همان لوح محفوظ است ، و یا به نوعى از عنایت و مجاز مراد از آن ، قرآن كریم است ، بخاطر اینكه مشتمل بر آیات كونى است .
بنابراین ، در این آیه اشاره به دو نوع از دلالت است ، یكى دلالت طبعى كه آیات كونى و وجودى از آسمان و زمین و ما بین آن دو بر توحید دارد، دیگرى دلالت لفظى كه آیات كریمه قرآن كه از ناحیه خداى تعالى بر پیغمبرش نازل شده ، دارد و جمله
(و لكن اكثر الناس لا یؤ منون استدراكى است متعلق به هر دو جمله ، یعنى جمله (تلك آیات الكتاب )، و جمله (و الذى انزل الیك من ربك الحق )
نه تنها به جمله آخرى فقط.
آنگاه معناى آیه - و خدا داناتر است - چنین مى شود: این موجودات و نظامى كه در عالم كون است (و اگر با لفظ
(تلك )
كه اشاره به دور است اشاره كرد براى این بود كه ارتفاع مكانت و عظمت آنها را برساند) آیات كتاب عمومى تكوینى است كه دلالت مى كند بر اینكه خداى سبحان واحد است و براى او شریكى در ربوبیّت نیست ، و قرآنى كه بسوى تو نازل شده حق خالص است و در آن باطل نیست ،
و این خلوص از حرف
(لام ) و در (الحق ) استفاده مى شود كه افاده حصر مى كند - پس این آیات ، آیاتى است كه در دلالتش ‍ قاطع است ، و این قرآن حق است ، و لیكن بیشتر مردم ایمان نمى آورند، نه به آن آیات دیدنى و نه به این آیات شنیدنى كه نازل شده ، و از لحن كلام ، ملامت و عتاب فهمیده مى شود. پس ، از آن چه گذشت معلوم شد كه لام در كلمه الحق حصر را مى رساند، و مفادش ‍ این است كه آنچ ه بسوى تو نازل شده فقط و فقط حق است ، نه اینكه باطل محض و یا آمیخته به باطل باشد.

مفسرین در تركیب این آیه ، و معناى مفردات آن از قبیل اسم اشاره ، معناى كلمه آیات و كلمه كتاب ، و معناى حصرى كه در الحق است ، و اینكه مراد از اكثرالناس چیست به چند قول مختلف و متنوع اختلاف كرده اند كه ظاهرتر از همه و مناس ب تر به سیاق آیات ، همان معنایى است كه ما ذكر كردیم ، و هر كه بخواهد اقوال ایشان را به تفصیل ببیند باید به كتب مطول مراجعه كند.


اللّه الذى رفع السموات بغیر عمد ترونها ثم استوى على العرش


راغب در مفردات مى گوید: (عمود) چیزى است كه خیمه به آن تكیه دارد و مى ایستد، و جمع آن ، هم (عمد) - به ضم عین و میم - مى آید و هم (عمد) به فتح عین و میم - و در آیه (فى عمد ممدده ) عمدهم قرائت كرده اند، و نیز در قرآن كریم آمده : (بغیر عمد ترونها). و بعضى گفته اند: عمد - به دو فتحه -، اسم جمع عماد است نه جمع .
و غرض این آیه یاد دادن دلیل ربوبیّت پروردگار متعال است ، و اینكه او واحد است و شریك ندارد، و آن آسمانها است كه بدون پایه و ستونى كه بر آن تكیه داشته باشد و شما با چشمتان ببینید همچنان مرفوع و بلند است ، و در آن نظامى جریان دارد، شمسى و قمرى دارد كه تا زمانى معین در آن مى چرخند، و ناچار باید كسى باشد كه به این امور قیام بكند، آسمانها را بدون پایه بلند كند، نظام در آنها را منظم سازد شمس و قمر را مسخر كند، امور عالم را تدبیر نماید و این آیات را از یكدیگر جدا نموده یك به یك شرح دهد، تا شاید شما به لقاى پروردگارتان یقین كنید، پس آن كسى كه قائم به تدبیر عالم و تفصیل آیات است همان خداست ، و در نتیجه تنها رب همه عالم او است ، و رب دیگرى غیر او نیست .
جمعه 5/4/1388 - 0:28
دعا و زیارت
این سوره بطورى كه از سیاق آیاتش و از مطالبى كه مشتمل بر آنست برمى آید تمامیش در مكه نازل شده ، و از بعضى از مفسرین هم نقل شده كه گفته اند: همگى آن مكى است مگر آخرین آیه آن كه در مدینه در(عبداللّه بن سلام ) نازل شده ، و این قول را (به كلبى ) و (مقاتل ) نسبت داده اند.
و لیكن این قول صحیح نیست ، زیرا مى بینیم كه مضمون آخرین آیه آن ، همان مضمون اولین آیه آنست كه فرموده : (و الذى انزل الیك من ربك الحق )
.
بعضى دیگر گفته اند: تمامى سوره در مدینه نازل شده مگر دو آیه از آن ، یكى آیه (و لو ان قرآنا سیرت به الجبال ...)، و یكى هم آیه بعدى آن ، و این قول را به (حسن ) و (عكرمه ) و (قتاده )
نسبت داده اند. این نیز صحیح نیست ، بخاطر مضامینى كه دارد، زیرا مضامین آن با وضعى كه مسلمین در مدینه داشتند تطبیق نمى كند.
بعضى دیگر گفته اند: تنها آیه (و لا یزال الذین كفروا تصیبهم بما صنعوا قارعه ...)
، در مدینه ، و بقیه در مكه نازل شده است . و گویا صاحب این قول اعتماد كرده است بر وصفى كه مسلمین بعد از هجرت به مدینه و قبل از فتح مكه داشته اند،
و چون دیده كه آیه مذكور با آن وضع انطباق دارد، گفته كه در مدینه نازل شده ، و لیكن بزودى در تفسیر خود آیه بیانى خواهد آمد كه خواننده خواهد دید معناى آیه با وضع آن روز مسلمین در مدینه تطبیق ندارد.


المر تلك آیات الكتاب و الذى انزل الیك من ربك الحق ...


حروف (الف ، لام ، میم ، راء) كه این سوره با آن افتتاح شده مجموع حروفى است كه سوره هاى (الم )، و (الر) با آن افتتاح مى شود، همچنانكه معارفى كه در این سوره بیان شده مجموعه اى از معارفى است كه در این دو صنف سوره به آنها اشاره شده ، و ما امیدواریم ان شاء اللّه العزیز در آینده نزدیكى شرحى در این باره بدهیم .
ظاهر سیاق این آیه و دو آیه بعدى آن ، با در نظر داشتن اتصالى كه بهم دارند، و با در نظر گرفتن این معنا كه نشانه هاى عالم وجود را از بلند داشتن آسمانها و گستردن زمین و تسخیر شمس و قمر و غیر اینها مى شمارند، و با اینكه همه اینها بر توحید خداى سبحان دلالت دارند، كه سراپاى قرآن كریم و دعوت حقه آن همین توحید است ، و با در نظر گرفتن این معنا كه آیات مذكور مى فرماید: اگر در تفصیل این آیات ، تدبّر و تفكر كنید یقین به مبداء و معاد، و علم به این معنا برایتان حاصل مى شود كه آنچه بر پیغمبر نازل شده حق است .
جمعه 5/4/1388 - 0:28
دعا و زیارت
غرض این سوره بیان حقیقت قرآنى است كه بر رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) نازل شده ، و اینكه این قرآن معجره و آیت رسالت است ، و اما اینكه كفار آن را آیت و معجره نشمرده و به عنوان تعریض بر آن گفتند: (چرا آیتى از ناحیه پروردگارش نازل نشد)؟ گفتارشان مردود است ، و رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) نباید به آن اعتنا كند، و ایشان هم سزاوار نیست كه چنین سخنى بگویند.
دلیل بر این معنا هم آیه ابتداى سوره است كه مى فرماید:
(و الذى انزل الیك من ربك الحق و لكن اكثر الناس لا یؤ منون )، و آیه آخر سوره است كه مى فرماید: (و یقول الذین كفروا لست مرسلا قل كفى باللّه شهیدا بینى و بینكم ) و نیز جمله (لو لا انزل علیه آیه من ربه )
است ، كه مكرر از ایشان حكایت شده .
و خلاصه بیان این است كه رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) را مخاطب قرار مى دهد به اینكه این قرآن كه بر تو نازل شده حق است ، حقى كه مخلوط به باطل نیست ، زیرا آنچه كه این قرآن بدان دعوت مى كند توحیدى است كه آیات تكوینى از قبیل بپاداشتن آسمانها، گستردن زمین ، تسخیر آفتاب و ماه ، و سایر عجایبى كه خدا در تدبیر آسمانها و زمین و غرایبى كه در تقدیر آنها بكار برده ، همه بر آن دلالت دارند.
و نیز دلیل دیگر بر حقانیت آن ، اخبار و آثار گذشتگان است كه رسولان با بیناتى بسویشان آمدند، و ایشان كفر ورزیده و تكذیبشان كردند، و خدا هم ایشان را به گناهانشان بگرفت ، این است آنچه كه این كتاب مشتمل بر آن است ، و همین خود آیتى است كه بر رسالت تو دلالت مى كند.
و اینكه گفتیم تعریضشان به قرآن مردود است ، دلیلش این است كه اولا تو شاءنى بجز انذار مردم ندارى ، و اینطور نیست كه هر وقت هر كارى بخواهى بكنى بتوانى ، تا آنكه از تو معجزاتى دلبخواه خود تراشیده به مثل این كلمات بر تو تعریض كنند.
و ثانیا هدایت و اضلال هم آنطور كه ایشان پنداشته اند در وسع آیات و معجزات نیست
تا انتظار داشته باشند با آوردنت معجره اى كه ایشان پیشنهاد كرده اند هدایت شوند، و از ضلالت برهند، زیرا هدایت و ضلالت به دست خداست ، او است كه بر اساس نظامى حكیمانه هر كه را بخواهد هدایت و هر كه را بخواهد گمراه مى كند.
و اما اینكه گفتند
(لست مرسلا - تو فرستاده خدا نیستى )
در جوابشان همین یك دلیل براى تو كافى است كه خدا در كلام خود به رسالت تو شهادت داده ، و معارف حقه اى كه در قرآن تو است شاهد آنست .
از جمله حقایق باهر و واضحى كه در خصوص این سوره آورده ، حقیقتى است كه جمله
(و انزل من السماء ماء...)، و جمله (الا بذكر اللّه تطمئن القلوب ) و جمله (یمحو اللّه ما یشاء و یثبت و عنده ام الكتاب ) و جمله (فلله المكر جمیعا) متضمن آنست .
جمعه 5/4/1388 - 0:27
دعا و زیارت
و در عیون به سند خود از (على بن محمد بن جهم ) روایت كرده كه گفت : در مجلس ماءمون حاضر شدم ، در حالى كه رضا على بن موسى (علیهما السلام ) نزد او بود، ماءمون از آنجناب پرسید: یا بن رسول اللّه مگر شما نمى گویید كه انبیاء معصومند؟ فرمود: چرا، راوى حدیث را همچنان ادامه داده تا آنجا كه مى گوید: ماءمون به ابى الحسن عرض كرد: پس بفرما معناى آیه (حتى اذا استیئس ‍ الرّسل و ظنوا انهم قد كذبوا جاءهم نصرنا) چیست ؟ رضا (علیه السّلام ) فرمود: خداوند مى فرماید: تا آنكه رسولان از قوم خود ماءیوس شدند، و قوم ایشان گمان كردند كه به رسولان دروغ خبر داده اند، در این موقع بود كه یارى ما ایشانرا دریافت .
مؤ لف : این روایت مؤ یّد معنایى است كه ما براى آیه كردیم ، و بعضى از روایات كه دارد رسولان احتمال دادند كه نكند آن كسى كه براى ایشان وحى آورده شیطان بوده كه خود را بصورت فرشته درآورده ، روایات قابل اعتمادى نیست .
و در تفسیر عیاشى از زراره روایت كرده كه گفت : به حضرت صادق (علیه السّلام ) عرض كردم : چطور رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) نترسید از اینكه مبادا آنچه از ناحیه خدا برایش مى آید از القاآتى باشد كه شیطان در دلش بیندازد؟ فرمود: خداوند وقتى یكى از بندگان خود را رسول خدا بگیرد، سكینه و وقار را بر او نازل مى كند، و آنچه كه از ناحیه خدا برایش مى آید عینا مانند چیرهایى كه به چشم مى بیند یقین آور است .
و در الدّرالمنثور است كه ابن جریر و ابن منذر از ابراهیم از ابى حمزه جزرى روایت كرده اند كه گفت : غذایى درست كردم و عدّه اى از اصحابمان را كه از آنجمله سعید بن جبیر و ضحاك بن مزاحم بودند به آن غذا دعوت نمودم ، (در آن میان ) جوانى از قریش از سعید بن جبیر پرسید یا ابا عبداللّه ! این حرف را چگونه قرائت مى كنى : (حتى اذا استیئس الرّسل و ظنوا انهم قد كذبوا)
؟ زیرا من هر وقت بدینجا مى رسم آرزو مى كنم اى كاش این سوره را نخوانده بودم سعید گفت : درست است و معنایش این است كه تا آنكه رسولان از تصدیق قوم خود ماءیوس شدند و مردمى كه آن رسولان بسویشان گسیل شده بودند چنین پنداشتند كه به رسولان دروغ خبر داده اند. ضحاك گفت : اگر براى حل این اشكال تا یمن رفته بودم كم بود.
سوره رعد آیات 4 - 1


بسم اللّه الرحمن الرحیم المر تلك آیات الكتاب و الذى انزل الیك من ربك الحق و لكن اكثر الناس لا یؤ منون (1)
اللّه الذى رفع السموت بغیر عمد ترونها ثم استوى على العرش و سخر الشّمس و القمر كل یجرى لاجل مسمى یدبر الامر یفصل الایات لعلكم بلقاء ربكم توقنون (2)
و هو الذى مد الارض و جعل فیها رواسى و انهارا و من كل الثمرات جعل فیها زوجین اثنین یغشى اللیل النّهار ان فى ذلك لایات لقوم یتفكرون (3)
و فى الارض قطع متجاورات و جنات من اعناب و زرع و نخیل صنوان و غیر صنوان یسقى بماء واحد و نفضل بعضها على بعض فى الاكل ان فى ذلك لایات لقوم یعقلون (4)



ترجمه آیات
بنام خداى رحمان و رحیم .
المر، اینها آیه هاى كتاب خداست ، و آنچه از پروردگارت به تو نازل شده درست است ، ولى بیشتر مردم باور نمى دارند(1).
خدا همان كسى است كه آسمانها را بدون ستونى كه ببینید برافراشته ، سپس به عرش استیلا یافت و خورشید و ماه را به خدمت گرفت ، كه هر یك در مدتى معیّن سیر مى كنند، كارها را او تدبیر مى كند و آیات را او توضیح مى دهد تا شاید به معاد و قیامت ایمان بیاورید(2)
اوست كه زمین را بگسترد، و در آن كوهها و جویهایى قرار داد و از هر قسم میوه دو صنف پدید آورد، شب را با روز مى پوشاند، كه در اینها براى گروهى كه بیندیشند عبرتها است (3).
در زمین ، قطعه هاى پهلوى هم هست و با باغهائى از انگور و كشت و نخل ، از یك بن و غیر یك بن ، كه از یك آب سیراب مى شوند، و ما میوه هاى بعضى از آنها را بر بعضى دیگر مزیت داده ایم ، كه در اینها براى گروهى كه تعقل كنند عبرتهاست (4).
جمعه 5/4/1388 - 0:27
دعا و زیارت
و در كافى به سند خود از (سلام بن مستنیر) از ابى جعفر (علیه السّلام ) روایت كرده كه در ذیل آیه (قل هذه سبیلى ادعوا الى اللّه على بصیره انا و من اتبعنى ) فرمود: مقصود رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) و امیر المؤ منین و اوصیاى بعد از آن حضرتند.
و نیز در همین كتاب به سند خود از
(ابى عمرو زبیرى )
از امام صادق (علیه السّلام ) روایت كرده كه در ذیل همان آیه فرموده : مقصود على است كه اولین پیرو او در ایمان به خدا و تصدیق نبوت اوست ، و از میان امتى كه او در آن امّت و بسوى آن امّت مبعوث شده اولین كسى كه قبل از همه خلق به آنچه او از ناحیه خدا آورده ایمان آورده و هرگز به خدا شرك نورزیده ایمان خود را مشوب و آمیخته با ظلم (كه همان شرك باشد) نكرده على است .
مؤ لف : این دو روایت مؤ یّد آن بیانى است كه در ذیل آیه گذراندیم ، و در معناى آندو، روایات دیگرى نیز هست ، كه بعید نیست ذكر مصداق در همه آنها از باب تطبیق باشد.
و نیز در كافى به سند خود از هشام بن حكم روایت آورده كه گفت : از امام صادق (علیه السّلام ) پرسیدم : مقصود خداوند از اینكه فرمود:
(سبحان اللّه )
چیست ؟ فرمود: بلند داشتن خداست ، یعنى اظهار پاكى خدا از هر بدى از روى غیرت بندگى .
و نیز در همین كتاب به سند خود از هشام جوالیقى روایت كرده كه گفت : از امام صادق (علیه السّلام ) از معناى كلام خدا كه فرموده :
(سبحان اللّه )
سؤ ال كردم ، فرمود: معنایش این است كه خدا منزّه است .
و در كتاب معانى به سند خود از
(سیار) از حسن بن على از پدرانش از امام صادق (علیه السّلام ) روایت كرده كه در ضمن حدیثى وى را مخاطب قرار داده فرمود: مگر تاكنون ندانستى كه خداوند دنیا را هرگز از پیغمبر و یا امامى از جنس بشر خالى نگذاشته ؟ مگر خداوند نبوده كه فرموده : (و ما ارسلنا من قبلك ) - یعنى بسوى خلق - (الا رجالا نوحى الیهم من اهل القرى ) كه خبر داده از اینكه هیچوقت ملائكه را بسوى زمین مبعوث نكرده ، و ایشان را ائمه و حكام قرار نداده ، و اگر فرستاده ، بسوى انبیاء فرستاده .
جمعه 5/4/1388 - 0:26
دعا و زیارت
در تفسیر قمى به سند خود از فضیل از ابى جعفر (علیه السّلام ) روایت كرده كه در ذیل جمله (ما یؤ من اكثرهم باللّه الا و هم مشركون ) فرموده : مقصود از آن ، شرك طاعت است ، نه شرك در عبادت ، یعنى معصیت هایى كه ارتكاب مى شوند در حقیقت شرك در اطاعت است و گنهكاران با گناه خود شیطان را اطاعت كرده اند.
و در تفسیر عیاشى از محمد بن فضیل از حضرت رضا (علیه السّلام ) روایت كرده كه فرمود: مقصود شركى است كه به حد كفر نرسیده باشد.
و نیز در همین كتاب از مالك بن عطیه از ابى عبداللّه (علیه السلام ) روایت كرده كه در ذیل آیه شریفه فرموده : مقصود از این شرك این است كه كسى بگوید: اگر فلانى نبود من هلاك شده بودم ، و اگر فلانى نبود من به فلان منفعت و فلان خیر مى رسیدم ، و اگر فلانى نبود زن و بچه من از دستم رفته بودند، زیرا چنین كسى براى خدا در ملك او شریكى قایل شده كه آن شریك روزیش مى دهد، و یا بلا را از او دفع مى كند. آنگاه مى گوید عرض كردم : حال اگر كسى چنین بگوید:
(اگر خدا فلانى را نرسانده بود من هلاك مى شدم )
چطور آیا این هم شرك است ؟ فرمود: این خوبست و اشكالى ندارد.
و نیز در همین كتاب از زراره روایت كرده كه گفت : از حضرت ابى جعفر (علیه السّلام ) پرسیدم چه مى فرمائى در آیه
(و ما یؤ من اكثرهم باللّه الا و هم مشركون )
؟ فرمود: یكى از مثالهاى این شرك این است كه كسى بگوید: نه بجان تو.
مؤ لف : مقصود آن حضرت این است كه كسى بغیر خدا قسم بخورد، چون غیر خدا را به نحوى تعظیم كرده كه ذاتا لایق و مستحق آن نیست ، و اخبار در این باره زیاد است .
جمعه 5/4/1388 - 0:26
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته