• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 2747
تعداد نظرات : 413
زمان آخرین مطلب : 4318روز قبل
دعا و زیارت
پس اگر خداى تعالى آثار حاضر و غایب انسانى را بوسیله این وسائط كه گاهى آنها را حافظین نامیده و گاهى معقبات خوانده حفظ نمى فرمود، هر آینه فنا و نابودى از هر جهت آنها را احاطه نموده و هلاكت از پیش رو و پشت سر بسویشان مى شتافت ، چیزى كه هست همانطور كه حفظ آنها به امرى از ناحیه خداست همچنین فناى آنها و فساد و هلاكتشان به امر خداست ، زیرا ملك هستى از آن اوست و جز او كسى مدبّر و متصرف در آن نیست ، این آن حقیقتى است كه تعلیم قرآنى بدان هدایت مى كند، البته آیات در این معانى بسیار است لیكن حاجتى به ایراد آنها نیست .
و اگر ملائكه عملى مى كنند آن نیز به امر خدا است همچنانكه قرآن كریم مى فرماید:
(ینزل الملئكه بالروح من امره ) و نیز مى فرماید: (لا یسبقونه بالقول و هم بامره یعملون )
.
از همینجا معلوم مى شود كه این معقبات (نگهبانان )، همانطور كه آنچه حفظ مى كنند به امر خدا مى كنند، همچنین از امر خدا حفظ مى كنند، چون فنا و هلاكت و فساد هم به امر خداست همانطور كه بقا و استقامت و صحت ، به امر خداست ، پس هیچ مركب جسمانى و مادى دوام نمى یابد مگر به امر خدا، و هیچ یك از آنها تركیبش انحلال و فساد نمى یابد مگر باز به امر خدا، در معنویات هم هیچ حالت روحى و یا عمل و یا اثر عملى دوام نمى یابد مگر به امر خدا، و هیچ یك از آنها دچار حبط و زوال و فساد نمى شود مگر باز به امر خدا، آرى امر، همه اش از آن خداست و برگشت همه اش بسوى او است .
بنابراین ، معقبات ، همانطور كه به امر خدا حفظ مى كنند، از امر خدا نیز حفظ مى كنند، و چون چنین است ناگزیر باید جمله
(یحفظونه من امر اللّه )
بهمین معنا تفسیر و حمل شود.
و از آنچه گفته شد معلوم گردید كه وجه اتصال و ارتباط جمله مورد بحث با جمله بعدیش كه مى فرماید:
(ان اللّه لا یغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم )
چیست ، و اینكه در حقیقت جمله مذكور مى خواهد جمله مورد بحث را تعلیل كند، و معناى مجموع آن دو این است كه خداى تعالى این معقبات را قرار داده و بر انسان موكل كرده تا او را به امر خدا از امر خدا حفظ نمایند،
و از اینكه هلاك شود و یا از وضعى كه دارد دگرگون گردد نگهدارند، چون سنّت خدا بر این جریان یافته كه وضع هیچ قومى را دگرگون نسازد مگر آنكه خودشان حالات روحى خود را دگرگون سازند، مثلا اگر شكرگزار بودند به كفران مبدّل نمایند، و یا اگر مطیع بودند عصیان بورزند، و یا اگر ایمان داشتند، به شرك بگرایند، در این هنگام خدا هم نعمت را به نقمت ، و هدایت را به اضلال ، و سعادت را به شقاوت مبدّل مى سازد، و همچنین ...
شنبه 6/4/1388 - 23:29
دعا و زیارت
 (تعقیب هر چیز) به معناى آمدن و یا آوردن بعد از آنست ، و با این حال چنین به نظر مى رسد كه (معقبات از پیش رو)، معنا نداشته باشد، چون گفتیم معناى معقب ، چیزیست كه از دنبال و پشت سر انسان بیاید، پس ناگزیر باید آدمى را چنین تصوّر كرد كه در راهى مى رود و معقبات ، دورش مى چرخند، و اتفاقا خداوند از این راه هم خبر داده و فرموده : (یا ایها الانسان انك كادح الى ربك كدحا فملاقیه )،
و نیز در معناى این آیه آیات دیگرى است كه دلالت مى كند بر رجوع آدمى به پروردگارش ، مانند جمله
(و الیه ترجعون ) و جمله (و الیه تقلبون )
، بنابراین ، براى آدمى كه بر حسب این ادله بسوى پروردگارش برمى گردد تعقیب كنندگانى است كه از پیش رو و از پشت سر مراقب او هستند.
این هم از مشرب قرآن معلوم و پیداست كه آدمى تنها این هیكل جسمانى و این بدن مادى محسوس نیست ، بلكه موجودى است مركب از بدن و نفس و شؤ ون و امتیازات عمده او كه همه مربوط به نفس او است ، نفس او است كه اراده و شعور دارد، و بخاطر داشتن آن ، مورد امر و نهى قرار مى گیرد و پاى ثواب و عقاب ، راحت و الم ، و سعادت و شقاوت به میان مى آید، و كارهاى زشت و زیبا از او سر مى زند، و ایمان و كفر را به او نسبت مى دهند، هر چند نفس بدون بدن كارى نمى كند و لیكن بدن جنبه آلت و ابزارى را دارد كه نفس براى رسیدن به مقاصد و هدف هاى خود آن را به كار مى برد.
بنابراین ، معناى جمله
(من بین یدیه و من خلفه )
، توسعه مى یابد، هم امور مادى و جسمانى را شامل مى شود و هم امور روحى را پس همه اجسام و جسمانیاتى كه در طول حیات ایشان به جسم او احاطه دارد بعضى از آنها در پیش روى او قرار گرفته ، و بعضى در پشت سر او واقع شده اند، و همچنین جمیع مراحل نفسانى كه آدمى در مسیرش بسوى پروردگارش مى پیماید، و جمیع احوال روحى كه به خود مى گیرد، و قرب و بعدها و سعادت و شقاوتها و اعمال صالح و طالح و ثواب و عقابهایى كه براى خود ذخیره مى كند، همه آنها یا در پشت سر انسان قرار دارند و یا در پیش رویش .
و این معقباتى كه خداوند از آنها خبر داده در اینگونه امور از نظر ارتباطش به انسانها دخل و تصرفهایى دارند، و این انسان كه خداوند او را توصیف كرده به اینكه : مالك نفع و ضرر، مرگ و حیات ، و بعث و نشور خود نیست و قدرت بر حفظ هیچ یك از خود و آثار خود را ندارد، چه آنها كه حاضرند و چه آنها كه غائبند، و این خداى سبحان است كه او و آثار حاضر و غائب او را حفظ مى كند، و در عین اینكه فرموده :
(اللّه حفیظ علیهم ) و نیز فرموده : (و ربك على كل شى ء حفیظ) در عین حال وسائطى را هم در این حفظ كردن ، اثبات نموده و مى فرماید: (و ان علیكم لحافظین ).
شنبه 6/4/1388 - 23:28
دعا و زیارت
(الكبیر المتعال ) - این دو اسم از اسماى حسناى خداوند متعال است ، واژه (كبر) و در مقابلش واژه (صغر) از معانى متضایفه هستند، زیرا وقتى اجسام از نظر تفاوتى كه در كوچكى و بزرگى حجم دارند بعضى با بعضى دیگر مقایسه شوند، آن جسمى كه به اندازه حجم جسم دیگر و بعلاوه مقدارى زیادتر دارد، نسبت به آن بزرگ ، و آن دیگرى نسبت به این كوچك است .
لیكن استعمال این دو كلمه را توسعه داده و در غیر اجسام نیز استعمال كرده اند، و از معانى مورد استعمال آن - معنایى كه با ساحت قدس خداى تعالى سازگار باشد - اینست كه بگوییم كبریایى او معنایش اینست كه تمامى كمالات هر چیز را واجد و بدان احاطه دارد، پس وقتى كه مى گوییم او كبیر است معنایش اینست كه او كمال هر صاحب كمالى را دارد با زیادتى .
واژه (متعال ) صفتى است از باب (تعالى )، كه مبالغه در علو را مى رساند، همچنان كه آیه (تعالى عما یقولون علوا كبیر) بدان دلالت دارد، زیرا كلمه (علوا كبیرا) مفعول مطلق است براى كلمه (تعالى )، كه به جاى (تعالیا) بكار رفته ، پس خداى سبحان ، هم (على ) است و هم (متعال )
، اما اینكه گفتیم : على است ، براى اینكه او بر هر چیزى علو و سلطنت دارد، و اما اینكه گفتیم : متعال است ، براى اینكه نهایت درجه علو را دارد، چون علو او از هر علوى بزرگتر است ، پس او آنچنان عالیى است كه بر هر عالى دیگر از هر جهت تسلط دارد.
از همینجا معلوم مى شود كه چرا دنبال جمله (عالم الغیب و الشهاده ) فرمود: (الكبیر المتعال )
، چون مفاد مجموع آن دو اسم این است كه خداى سبحان به هر چیزى محیط، و بر هر چیز مسلط است ، و هیچ چیزى به هیچ وجهى از وجوه بر او مسلط نیست ، و هیچ غیبى بر او غلبه نمى كند تا با غیبتش از حیطه علم او خارج شود، همچنان هیچ شهادتى هم بر او مسلط نیست ، پس اگر او عالم به غیب و شهادت است براى این است كه او كبیر و متعال است .


سواء منكم من اسر القول و من جهر به و من هو مستخف باللیل و سارب بالنهار


كلمه (سرب ) - به فتحه سین و را -، و همچنین كلمه (سرب ) به معناى در سرازیرى رفتن ، روان شدن اشك ، و نیز رفتن در هر راه مى باشد، گفته مى شود: (سرب - سربا و سروبا) بر وزن (مر - مرا و مرورا) اینچنین در مفردات آمده ، و بنا به گفته صاحب مفردات ، (سارب ) كه كلمه مورد بحث است به معناى رونده در راه است ، كه رفتن خود را علنى كند و پنهان ندارد.
این آیه نسبت به آیه قبل به منزله نتیجه است ، و معناى مجموع آن دو چنین است كه : وقتى خداى سبحان عالم به غیب و شهادت است و علمش نسبت به آن دو على السویه است ، پس براى او باز على السویه است كه شما گفتار خود را آهسته بگوئید و یا بلند بگویید چون خداى سبحان هر دو قسم را مى داند و گفتار هر دو را مى شنود بدون اینكه گفتار آن كس كه آهسته سخن مى گوید برایش مخفى بماند، و نیز براى او على السویه است راه رفتن آن كس كه در شب راه مى پیماید و از تاریكى شب استمداد مى كند تا ناظران پى بكارش نبرند، و آن كس كه در روز روشن و علنى راه مى رود و خود را پنهان نمى كند، خداوند راه رفتن هر دو را مى داند، نه اینكه از راه روى شبروان بى خبر بماند.


له معقبات من بین یدیه و من خلفه یحفظونه من امر اللّه ...


از ظاهر سیاق برمى آید كه ضمیرهاى چهارگانه (له )، (یدیه )، (خلفه ) و (یحفظونه ) همه به یك مرجع برمى گردند، ولى سخن در این است كه آن مرجع چیست ؟ هر چه باشد باید قبل از این ضمائر قرار داشته باشد، و قبل از این ضمائر كلمه اى كه شایستگى و تناسب مرجعیت هر چهار ضمیر را داشته باشد نیست بجز كلمه موصول (من )، كه در آیه قبل در جمله (من اسر القول ...)، قرار داشت ، و آن همان انسان است كه خداوند در جمیع احوالش از او باخبر است ، و همین انسان كه معقباتى در پیش ‍ رو و پشت سر دارد.
شنبه 6/4/1388 - 23:28
دعا و زیارت
(غیب ) و (شهادت ) - بطورى كه مكرر شنیدید - دو معنى از معانى نسبى هستند، یعنى یك شى ء واحد ممكن است نسبت به چیزى غیب و نسبت به چیزى شهادت باشد، و این بدان سبب است كه موجودات - همانطور كه گذشت - خالى از حدود نیستند، و هرگز از حدود خود جدا و منفك نمى شوند، بنابراین ، هر چیزى كه داخل در حد و احاطه چیز دیگرى باشد آن چیز داخل ، براى آن دیگرى شهادت است چون مشهود ادراك آنست ، و هر چیزى كه از حد چیز دیگرى خارج باشد، براى آن چیز دیگر غیب خواهد بود چون مشهود ادراكش نیست .
از همین جاست كه به خوبى روشن مى گردد كه : جز خداى سبحان ، كسى غیب نمى داند، اما اینكه غیب جز براى خدا معلوم نمى شود جهتش این است كه علم ، خود یك نوع احاطه است ، و معنى ندارد كه چیزى به خارج از حد وجودى خود و به اجنبى از احاطه خود احاطه یابد، و اما اینكه خدا عالم به غیب است جهتش این استكه وجود خدا محدود به حدى نیست و او به هر چیز محیط است ، و هیچ چیز نمى تواند خود را بوسیله چهار دیوار حد خود از خدا پنهان بدارد، پس در حقیقت براى خدا غیب نیست هر چند براى غیر خدا غیب باشد.
و بنابراین ، معنى علم خدا به غیب و شهادت در حقیقت این مى شود كه همه چیز براى او شهادت است ، و آن غیب و شهادتى كه درباره موجودات نسبت به هم تحقق مى یابد، هم غیبش و هم شهادتش براى خدا شهادت است .
و به عبارت دیگر، معنى جمله
(عالم الغیب و الشهاده ) اینست كه امور كه ممكن است علم صاحبان علم به آن احاطه یابد، یعنى امورى كه خارج از حد وجودشان نیست ، و همچنین آن امورى كه ممكن نیست علم صاحبان علم به آن تعلق گیرد، به خاطر اینكه از حد وجودشان خارج است ، هم آن قسم و هم این قسم هر دو براى خداى تعالى معلوم و مشهود است ، چون او به تمام اشیاء احاطه دارد.
شنبه 6/4/1388 - 23:27
دعا و زیارت
و كل شى ء عنده بمقدار) - (مقدار) به معنى حد هر چیزى است كه با آن متعین شده و از غیر خود ممتاز مى گردد، زیرا هیچ چیزى نیست كه لباس وجود به خود گرفته باشد كه فى نفسه و از غیر خود متعین و ممتاز نباشد، چون اگر متعین نمى بود وجود نمى یافت ، و این معنى ، یعنى اینكه هر موجودى حدى داشته باشد كه از آن حد تجاوز نكند یك حقیقتى است كه قرآن پرده از روى آن برداشته و مكرر خاطرنشان ساخته است ، مانند: (قد جعل اللّه لكل شى ء قدرا) و مانند: (و ان من شى ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم ) و همچنین آیاتى دیگر.
پس وقتى بنا شد هر چیزى محدود به حدى باشد كه از آن تجاوز نكند، و در نزد خدا و به امرا و محكوم به آن حد باشد،
و به هیچ وجه از نزد خدا و احاطه او بیرون نرود، و هیچ چیز از علم او غایب نباشد همچنانكه خودش فرمود:
(ان اللّه على كل شى ء شهید) و نیز فرمود: (الا انه بكل شى ء محیط) و نیز فرمود: (لا یعزب عنه مثقال ذره )
محال است كه خداى تعالى نداند كه هر ماده اى چه بارى دارد، و رحمها چه مقدار كم و زیاد مى كنند.
بنابراین ، ذیل آیه ، یعنى جمله
(و كل شى ء عنده بمقدار) تعلیلى براى صدر آن ، یعنى جمله (اللّه یعلم ما تحمّل كل انثى ...)
، خواهد بود.
این آیه با آیه بعدى اش نظیر دنباله اى است براى آیه قبلى ، زیرا مضمون آنها این است كه خدا بر هر چیزى عالم است ، و بر هر چیز قادر است ، و دعا را به اجابت مى رساند، و هر چیزى براى او خاضع است ، پس او سزاوارتر به ربوبیّت است ، و نیز امر آیات به دست اوست ، نه به دست تو، و تو منذرى بیش نیستى .

شنبه 6/4/1388 - 23:27
دعا و زیارت
و بیشتر مفسرین بر آنند كه مراد از دومى ، یعنى (ما تغیض الارحام ) آن مقدار وقتى است كه رحم ها از نه ماه كم مى كنند، چون مدت حمل و باردارى نه ماه است ، - ولى برخى از رحم ها كمتر از نه ماه وضع حمل مى كنند. - و نیز بر آنند كه مراد از سومى ، یعنى (ما تزداد) آن مدتى است كه بعضى از رحم ها از نه ماه زیاد مى كنند.
و لیكن اشكال این تفسیر این است كه هیچ شاهدى كه بر آن دلالت كند در دست نیست ، چون اگر واژه
(غیض )
را بدین معنا بگیریم در حقیقت نوعى استعاره بكار برده ایم ، و استعاره هم قرینه لازم دارد كه قرینه اى در آیه نیست .
و از بعضى از مفسرین نقل شده كه گفته اند: مراد از
(ما تغیض الارحام ) آن مقدار مدتى است كه از اقل مدت حمل یعنى شش ماه كمتر باشد، كه در حقیقت مقصود سقط جنین است ، (زیرا بچه اى كه كمتر از شش ماهگى بدنیا بیاید سقط است ) و مراد از (ما تزداد)
آن بچه هایى هستند كه بعد از آخرین مدت حمل به دنیا مى آیند.
از بعضى دیگر نقل شده كه گفته اند: مراد از
(غیض )، نقصان در مدت حمل ، و مراد از (زیاده )
زیادى در آن است .
اشكالى كه به هر دو وجه وارد مى شود همان اشكالى است كه به وجه قبلى وارد مى شد، زیرا بر این دو وجه نیز دلیل و قرینه اى نداریم ، علاوه بر این ، خواننده به خوبى فهمید كه مناسبتر به سیاق آیه ، كم و زیادى خونى است كه در رحم مى ریزد
شنبه 6/4/1388 - 23:25
دعا و زیارت
راغب در مفردات مى گوید: ماده (غاض ) هم لازم استعمال مى شود و هم متعدى ، هم گفته مى شود (غاض الشى ء - فلان چیز ناقص شد)، و هم گفته مى شود (غاضه غیره - فلان چیز را ناقص كردند)،در قرآن كریم هم بهر دو نحو آمده كه مى فرماید: (و غیض الماء - آب ناقص شد)، (و ما تغیض الارحام - آنچه رحمها ناقص مى كند - یعنى آنرا فاسد مى سازد، و بصورت آبى درمى آورد كه بزمین فرو میرود) و كلمه (غیضه ) به معناى محلى است كه آب در آنجا بایستد و زمین آنرا ببلعد، و (لیله غائضه ) به معناى شب ظلمانى است .
و بنابراین ، مناسب تر آن است كه امور سه گانه اى كه در آیه ذكر شده یكى در جمله
(ما تحمّل كل انثى )، و یكى در جمله (ما تغیض الارحام )، و یكى در جمله (ما تزداد) اشاره به سه تا از كارهاى رحم در ایام حمل باشد، و بگوئیم اولى اشاره است به جنینى كه رحمهاى زنان در خود جاى داده ، آنرا حفظ مى كنند، و دومى اشاره است به خونى كه در رحم ها مى ریزد و رحم ها آنرا به مصرف غذاى جنین مى رساند، و سومى اشاره باشد به خونی كه رحم آن را به خارج دفع مى كند  همین معانى از پاره اى روایات وارده از امامان اهل بیت (علیهم السلام ) نیز استفاده مى شود، و چه بسا كه آن را به ابن عباس هم نسبت داده اند.
شنبه 6/4/1388 - 23:25
دعا و زیارت
انما انت منذر و لكل قوم هاد) - این جمله جوابى است كه خداوند تعالى به رسول گرامیش یاد مى دهد تا به ایشان ابلاغ كند، و اگر خطاب را متوجّه رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) نمود نه آنها، و نفرمود كه این جواب را به ایشان ابلاغ كند، و خلاصه اگر اسمى از ایشان نبرد براى این بود كه به آنان تعریض نموده بفهماند كه استحقاق جواب ندارند، چون نه علم دارند و نه آنمقدار عقل و فهمى كه لازم است ، زیرا از این كه از خود معجره پیشنهاد مى كنند - بطورى كه از بیشتر آیاتى كه اقتراحات ایشان را حكایت مى كند برمى آید - چنین استفاده مى شود كه ایشان خیال مى كرده اند رسول باید قدرت غیبى اى بطور مطلق داشته باشد، كه هر چه را بخواهد بتواند ایجاد كند و هر چه را از او بخواهند به وجود آورد.
و حال آنكه رسول ، جز بشرى مثل خود آنان نیست ، و تفاوتش همین است كه خدا او را بسوى ایشان فرستاده تا از عذاب او انذارشان كند و از اینكه از عبادت او استكبار بورزند و در زمین فساد كنند زنهارشان دهد، چون سنت الهى در مخلوقاتش همواره بر این جریان داشته كه خلق خود را بسوى كمال مطلوبش هدایت كند و بر آنچه كه صلاح معاش و معاد ایشان است دلالت فرماید.
پس رسول ، خودش به خودى خود بشرى است مثل آنان یعنى او نیز همانند آنان مالك نفع و ضرر و مرگ و حیات و نشور خود نیست ، و جز تبلیغ رسالت پروردگار خود وظیفه اى ندارد؛
و اما معجزات ، امرش به دست خداست ، او است كه اگر بخواهد آیات و معجزات را مى فرستد، پس درخواستشان از رسول از نادانى محض است .
بنابراین ، معناى آیه چنین مى شود: ایشان - با اینكه قرآن بزرگترین و بهترین معجزات است و در اختیار ایشان هست - از تو معجره اى بر طبق دلخواه خود مى خواهند با اینكه تو درباره معجره هیچكاره اى ، تو تنها هدایت كننده اى هستى كه ایشان را از راه انذار هدایت مى كنى ، چون سنت خداوند در بندگانش بر این جریان یافته كه در هر مردمى یكنفر هادى و راهنما مبعوث كند تا ایشان را هدایت نماید.
از این آیه شریفه برمى آید كه زمین هیچ وقت از هدایت گرى كه مردم را بسوى حق هدایت كند خالى نمى شود، یا باید پیغمبرى باشد و یا هادى دیگرى كه به امر خدا هدایت كند، و در گذشته در جلد دوم این كتاب در بحث نبوّت و در جلد اول آن در ابحاث امامت ، پاره اى مطالب مربوط به این مطلب گذشت .
شنبه 6/4/1388 - 23:24
دعا و زیارت
مقصود از این آیه آن معجزاتى نیست كه (به نفرین انبیاء تحقق مى یافت و) میان حق و باطل حكم نموده ، امّت (گمراه ) را هلاك مى كرد، و در آیه قبلى هم به عنوان (سیئه ) از آن اسم برده و فرمود: (و یستعجلونك بالسیئه قبل الحسنه ) تا بگویى همان مطلب را تكرار كرده ، چون سیاق با این احتمال سازگار نیست ، زیرا اگر مقصود از آیه ، آنگونه آیات مى بود جا داشت كه مى فرمود: (و یقولون لو لا...).
بلكه مراد از آن ، معجزاتى است غیر از قرآن كه كفار به رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) اقتراح و پیشنهاد مى كردند، و خلاصه ، معجره قرآن را تحقیر نموده و به آن بى اعتنایى مى كردند، و معجزه دیگرى نظیر معجزات موسى و عیسى و دیگران طلب مى كردند پس در حقیقت اینكه گفتند:
(لو لا انزل علیه آیه ) تعریض و توهینى است از ایشان كه به قرآن كرده اند.
شنبه 6/4/1388 - 23:23
دعا و زیارت
در الدّرالمنثور است كه ابن جریر از ابن عباس روایت كرده كه در ذیل آیه (و ان ربك لذو مغفره للناس على ظلمهم و ان ربك لشدید العقاب ) گفته است كه : رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) فرمود: اگر عفو و گذشت خداوند نبود زندگى براى احدى گوارا نمى شد، و اگر وعید و تهدید به عقابش نبود، همگى مردم به مغفرت خداوندى اتكال مى نمودند (و خداى را نمى پرستیدند).
آیات 16 - 7 سوره رعد


و یقول الذین كفروا لو لا انزل علیه آیه من ربه انما انت منذر و لكل قوم هاد (7)
اللّه یعلم ما تحمّل كل انثى و ما تغیض الارحام و ما تزداد و كل شى ء عنده بمقدار (8)
عالم الغیب و الشهاده الكبیر المتعال () سواء منكم من اسر القول و من جهر به و من هو مستخف بالیل و سارب بالنهار (10)
له معقبات من بین یدیه و من خلفه یحفظونه من امر اللّه ان اللّه لا یغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم و اذا اراد اللّه بقوم سوء فلا مرد له و مالهم من دونه من وال (11)
هو الذى یریكم البرق خوفا و طمعا و ینشى السحاب الثقال (12)
و یسبّح الرعد بحمده و الملئكه من خیفته و یرسل الصواعق فیصیب بها من یشاء و هم یجادلون فى اللّه و هو شدید المحال (13)
له دعوه الحق و الذین یدعون من دونه لا یستجیبون لهم بشى ء الا كباسط كفیه الى الماء لیبلغ فاه و ما هو ببالغه و ما دعاء الكافرین الا فى ضلال (14)
و للّه یسجد من فى السموات و الارض طوعا و كرها و ظلالّهم بالغدو و الاصال (15)
قل من رب السموات و الارض قل اللّه قل افاتخذتم من دونه اولیاء لا یملكون لانفسهم نفعا و لا ضرّا قل هل یستوى الاعمى و البصیر ام هل تستوى الظلمات و النور ام جعلواللّه شركاء خلقوا كخلقه فتشابه الخلق علیهم قل اللّه خالق كل شى ء و هو الواحد القهار (16)



ترجمه آیات
كسانى كه كافر شدند گویند چرا از پروردگارش آیتى به او نازل نمى شود، تو فقط بیم رسانى ، و هر گروهى را رهبرى هست (7).
خدا مى داند كه هر موجود حامله اى چه بار دارد، و رحمها چه كم و زیاد مى كنند، و همه چیز نزد او به اندازه است (8).
داناى غیب و شهود، و بزرگ و متعال است .(9).
از شما هر كه سخن آهسته بگوید و یا آنرا بلند كند، و هر كه در شب نهان حركت كند و یا در روز روشن (در علم خدا) بى تفاوت است (.1).
براى انسان مامورانى است كه از جلو رو و از پشت سرش ، او را از فرمان خدا حفاظت مى كنند، و خدا نعمتى را كه نزد گروهى هست تغییر ندهد، تا آنچه را كه ایشان در ضمیرشان هست تغییر دهند، و چون خدا براى گروهى بدى بخواهد هیچ نمى تواند جلو آن را بگیرد و براى ایشان غیر از خدا اداره كننده اى نیست (11).
اوست كه برق را براى بیم و امید شما مى نمایاند، و ابرهاى گرانبار پدید مى آورد(12).
رعد بستایش او، و فرشتگان از بیم او تسبیح گویند! صاعقه ها مى فرستد، و هر كه را خواهد دچار آن كند، مع ذلك آنها درباره خدا مجادله كنند، و او سخت گیر است (13).
دعوت حق خاص اوست ، و كسانى كه جز او را مى خوانند به هیچ وجه اجابتشان نمى كنند، آنان همانند كسى هستند كه دو دست خود را به سوى آب برد، كه آب به دهانش رسد، اما آب به دهانش نخواهد رسید، و دعاى كافران جز در گمراهى نیست (14).
هر چه در آسمانها و زمین هست به رغبت یا كراهت و همچنین سایه هایشان بامداد و شبانگاهان سجده خدا مى كنند(15).
بگو پروردگار آسمان ها و زمین كیست ؟ بگو خدا است ، بگو پس چرا غیر او را اولیاء گرفته اید، با اینكه ایشان اختیار سود و زیان خویش را ندارند، بگو آیا كور و بینا یكسان است ؟ و آیا ظلمات و نور یكسان است ؟ آیا آنها شریكانى براى خدا قرار داده اند (و) همانند خلقت خدا خلقتى كرده اند؟ و خلقتها به نظر ایشان در هم شده است ؟ بگو خالق همه چیز خداست ، و او یگانه و مقتدر است (16).
بیان آیات
این آیات متعرض گفتار كفار است كه گفتند: (لو لا انزل علیه آیه من ربه )، و آن را با این بیان رد مى كند كه رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) بجز پیغمبرى انذار كننده نیست كه خداوند او را بر اساس سنتى كه دارد - كه در همه قرون مردم را بسوى حق هدایت مى كند - بسوى شما فرستاده ، آنگاه دنباله همین پاسخ را تعقیب مى كند
شنبه 6/4/1388 - 23:23
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته