• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 182
تعداد نظرات : 199
زمان آخرین مطلب : 5033روز قبل
شعر و قطعات ادبی

در دلم بود که آدم شوم اما نشدم

بی خبر از همه عالم شوم اما نشدم

بود در پیر خرابات نهم روی نیاز

تا به این طایفه محرم شوم اما نشدم

هجرت از خویش کنم،خانه به محبوب دهم

تا به اسما معلم شوم اما نشدم

از کف دوست بنوشم همه شب باده عشق

رسته از کوثر و زمزم شوم اما نشدم

فارغ از خویشتن و والی رخسار حبیب

همچنان روح مجسم شوم اما نشدم

سر و پا گوش شوم پای به سر هوش شوم

کز دم گرم تو ملهم شوم اما نشدم

از صفا راه بیابم به سوی دار فنا

در وفا یار مسلم شوم اما نشدم

خواستم بر کنم از کعبه دل هر چه بت است

تا بر دوست مکرم شوم اما نشدم

آرزوها همه در گور شد ای نفس خبیس

در دلم بود که آدم شوم اما نشدم

 

 

دوشنبه 13/1/1386 - 15:32
دعا و زیارت

مولا علی (ع) می فرمایند:

این عیب  برای دنیا بس است که وفا ندارد.

دوشنبه 13/1/1386 - 15:21
خانواده

مرا غرض ز نماز آن بود که یک ساعت

غم فراق تو را با تو راز بگذارم

و گرنه این چه نمازی بود که من

بی تو نشسته روی به محراب،دل به بازارم

دوشنبه 13/1/1386 - 15:17
محبت و عاطفه

به که باید دل داد؟
به که باید پیوست؟
و به چشمان که باید خندید؟
به نسیم گذرا
به گل اطلسی و یاس سفید
به کبوتر حرم
یا به مهتاب خدا؟
به که باید پیوست؟
به عبور گل سرخ
یا به تکرار نگاه
یا صدای نفس چلچله ها
یا به یک برگ خزان دیده سرد؟
به که باید دل داد؟
به یکی مرد بزرگ
یا به یک کودک شیطان و شرور
یا به یک نغمه ی شاد؟
به که باید پیوست؟به یکی رود زلال
یا به یک رشته پیچیده کوه
یا به یک کوچ پر از عشق پرستوی قشنگ؟
به که باید خندید؟
به نگاه تر یک پروانه
یا به یک شعله ی مستانه ی شمع
یا به یک روشنی تار دل دیوانه؟
به که باید خندید ؟
به که باید پیوست؟

يکشنبه 12/1/1386 - 19:15
شعر و قطعات ادبی

از آقاي سپهري بابت لرزاندن تن ايشان در گور عذرخواهي مي‌نمايم

اهل دانشگاهم
روزگارم خوش نيست
ژتوني دارم
خرده عقلي
سر سوزن شوقي

اهل دانشگاهم پيشه ام گپ زدن است
گاه گاهي مي نويسم تكليف
مي سپارم به شما
تا به يك نمره ناقابل بيست
كه در آن زندانيست
دلتان زنده شود
چه خيالي چه خيالي ميدانم
گپ زدن بيهوده است
خوب ميدانم دانشم بيهوده است
استاد از من پرسيد
چقدر نمره ز من مي خواهي
من از او پرسيدم دل خوش سيري چند

اهل دانشگاهم
قبله ام آموزش
جانمازم جزوه
مشق از پنجره ها ميگيرم
همه ذرات وجودم متبلور شده است
درسهايم را وقتي مي خوانم
كه خروس مي كشد خميازه
مرغ و ماهي خواب است

خوب يادم هست
مدرسه باغ آزادي بود
درس بي كرنش مي خوانديم
نمره بي خواهش مي آورديم
تا معلم پارازيت مي انداخت
همه غش مي كرديم
كلاس چقدر زيبا بود و معلم چقدر حوصله داشت
درس خواندن آنروز
مثل يك بازي بود
كم كمك دور شدم از آنجا
بار خود را بستم
عاقبت رفتم در دانشگاه
به محيط خشن آموزش
و به دانشكده علوم سرايت كردم
رفتم از پله كامپيوتر بالا
چيزها ديدم در دانشگاه
من گدايي ديدم در آخر ترم
در به در مي گشت
يك نمره قبولي مي خواست

من كسي را ديدم
از ديدن يك نمره ده
دم دانشگاه پشتك مي زد
شاعري ديدم
هنگام خطابه
به خرچنگ مي گفت ستاره
و اسيد نيتريك را جاي مي مي نوشيد
همه جا پيدا بود
همه جا را ديدم
بارش اشك از نمره تك
جنگ آموزش با دانشجو
حذف يك درس به فرماندهي كامپيوتر
فتح يك ترم به دست ترميم
قتل يك لبخند در آخر ترم
همه را من ديدم
من در اين دانشگاه در به در و ويرانم
من به يك نمره نا قابل ده خشنودم
من به ليسانس قناعت دارم
من نمي خندم اگر دوست من مي افتد
من نمي خندم اگر نرخ ژتون را دو برابر بكنند
و نمي خندم اگر موي سرم مي ريزد

من در اين دانشگاه
در سراشيب كسالت هستم
خوب مي دانم استاد
كي كوئيز مي گيرد
برگه حذف كجاست
سايت و رايانه آن مال من است
تريا،نقليه و دانشكده از آن من است
ما بدانيم اگر سلف نباشد
همگي مي ميريم
و اگر حذف نباشد
همگي مشروطيم

نپرسيم كه در قيمه چرا گوشت نبود
كار ما نيست شناسايي مسئول غذا
كار ما نيست شناسايي بي نظمي ها
كار ما شايد اينست كه در مركز پانچ
پي اصلاح خطا ها برويم

يکشنبه 12/1/1386 - 19:12
محبت و عاطفه

 

کسی که طعم واقعی تنها بودن را نچشیده باشد از عشق هیچ نمی داند.

شنبه 11/1/1386 - 22:14
خانواده

دلم می خواد داد بزنم  دلم می خواد فریاد بزنم  دلم می خواد بگم :

خدایا دوستت دااااارررم.

دوستت دارم   تو تنها کسی هستی که مال خودمی و هیچ کس نمی تونه تو رو از من بگیره تو خدای منی  خدای خودم  خدای خود خودم  

خیلی دوست دارم خداااااااااا 

کاش تو هم منو دوست داشته باشی  !! 

شنبه 11/1/1386 - 22:11
محبت و عاطفه
 

 

به که باید دل داد؟
به که باید پیوست؟
و به چشمان که باید خندید؟
به نسیم گذرا
به گل اطلسی و یاس سفید
به کبوتر حرم
یا به مهتاب خدا؟
به که باید پیوست؟
به عبور گل سرخ
یا به تکرار نگاه
یا صدای نفس چلچله ها
یا به یک برگ خزان دیده سرد؟
به که باید دل داد؟
به یکی مرد بزرگ
یا به یک کودک شیطان و شرور
یا به یک نغمه ی شاد؟
به که باید پیوست؟به یکی رود زلال
یا به یک رشته پیچیده کوه
یا به یک کوچ پر از عشق پرستوی قشنگ؟
به که باید خندید؟
به نگاه تر یک پروانه
یا به یک شعله ی مستانه ی شمع
یا به یک روشنی تار دل دیوانه؟
به که باید خندید ؟
به که باید پیوست؟

شنبه 11/1/1386 - 22:4
خانواده
 

آنگاه که غرور کسی را له می کنی، آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی، آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی، آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ، آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی، آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ، می خواهم بدانم،دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟. بسوی کدام قبله نماز می گزاری که دیگران نگزارده اند؟؟؟

شنبه 11/1/1386 - 22:1
خانواده
 

بغضی سنگین سینه ام را می فشارد.نای گفتن را از من می گیرد. بگذریم. حرف بسیار دارم. سکوت ، مرا بیشتر می فهمد تا حرف. سکوت می کنم. اینها که می نگارم ،شرح دلتنگی های من است . نه شرح دلسنگی های دوستان. من هرگز گنجشکی را برای خوردن شکار نکرده ام. هرگز خشم نکرده ام. می خواهم مثل خودم باشم. نمی خواهم کسی باشم ،که کسی یا از من خوشش بیاید، یا تعریف و تمجید مرا بکند. من به تحسین کسی نیاز ندارم. دلم می خواهد کسی ، بودنم را، آنگونه که هستم تحقیر نکند.

شنبه 11/1/1386 - 21:59
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته