• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 20040
تعداد نظرات : 2175
زمان آخرین مطلب : 2053روز قبل
عقاید و احکام

 

هر گاه ظروف نجس شود به غیر ولوغ در تطهیر آن واجب است سه مرتبه شستن و اگر بولوغ نجس شده باید یك دفعه آن را خاك بمالند و بعد دو مرتبه او را بشویند و بهتر این است كه یك مرتبه خاك مال كند به خاك خشك و بعد قدرى آب بریزد در آن و گل مال كند و اگر چه اقوى كفایت

اول است فقط بلكه كفایت دوم است نیز و مالیدن چیز دیگر غیر از خاك از قبیل خاكستر و اشنان و آهك و نحو اینها كفایت نمىكند بلى رمل كفایت مىكند و فرقى نیست در اقسام خاك ها (از سیاه و سرخ و زرد و سفید و گل ارمنى و گل شوره و كلوخ و امثال اینها) و مراد از ولوغ این است كه سگ به طرف زبان خود از ظرف آب یا مایع دیگر بخورد و اقوى الحاق لیسیدن سگ است ظرف را نیز بولوغ و اما در افتادن لعاب دهن او در ظرف حكم مذكور جارى نیست و اگر چه احوط است بلكه احوط اجراء حكم مذكور است در مطلق مباشرت سگ و اگر چه به غیر از زبان باشد از سایر اعظائش حتى افتادن مو و ریختن عرق او در ظرف

 

شنبه 3/11/1394 - 10:11
تغذیه و تناسب اندام

 

خلر یا جلیان

اسم من خلر است به من جلیان - ململی - بسله و کلول نیز می‏گویند. غلاف دانه‏های من شبیه باقلا است و پنج نوع است. آنچه غلاف آن از باقلا کوچکتر و پوست آن ضخیم‏تر و عریض‏تر و دانه‏ی آن سفید بوده به اندازه نخود است، آن را جلیان سفید گویند که در رشت با آن باقلا قاتق می‏سازند و آنچه دانه‏ی آن کوچک و پهن است، جلیان سیاه گویند. در شیراز به این نوع جلیان مشو و در اردستان و نواحی کرمان آن را کونیا کرد خوانند خوردن پخته‏ی آن با عسل جهت سرفه و پاک کردن ریه و درد سینه و نرم کردن آن‏ها و از بین بردن اخلاط فاسد و خارج کردن فضولات کثیف از امعاء مفید است. شیر - ادرار و حیض را زیاد می‏کند. ضماد انواع خلر جهت تقویت اعضاء و پاک کردن کک مک و با عسل جهت از بین بردن اورام نافع است، بخور آن سبب جمع شدن مورچه می‏شود، و چون گاو آنرا بخورد، فربه خواهد شد و شیر زیادی خواهد داد - ادامه در خوراک آن باعث تشنگی، و خوردن تر و تازه و ناپخته‏ی آن تولید سرگیجه می‏کند. مخصوصاً نوعی از آن که کمی پهن است - مقدار خوراک آن تا ده گرم است. نوع وحشی خلر در زیاد کردن شیر تأثیر بیشتری دارد.

 

 

شنبه 3/11/1394 - 10:7
عقاید و احکام

 

حضرت علی (عیله السلام) :مَا الْمُجَاهِدُ الشَّهِیدُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَعْظَمَ أَجْراً مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفجهادگرى كه در راه خدا شهید میشود اجرش بیشتر از كسى كه قدرت بر گناه دارد و چشم میپوشد نیست .نهج البلاغة ص559

 

شنبه 3/11/1394 - 10:5
تغذیه و تناسب اندام

 

نخود فرنگی

 من نوعی نخود سبز هستم که در زمان ناصر الدین شاه به وسیله اتابک به ایران آمدم. ویتامین‏های من بیشتر از نخود معمولی است.

 

شنبه 3/11/1394 - 10:2
قرآن

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَن الرَّحِیمِ

 ِ 

به نام خداوند رحمتگر مهربان

  

In the name of Allah, Most Gracious, Most Merciful

  

فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَهَا تَحْمِلُهُ قَالُوا یَا مَرْیَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَیْئًا فَرِیًّا

  

پس [مریم] در حالى كه او را در آغوش گرفته بود به نزد قومش آورد گفتند اى مریم به راستى كار بسیار ناپسندى مرتكب شده‏اى

 

سوره مریم آیه 27

 

 

شنبه 3/11/1394 - 9:57
قرآن

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَن الرَّحِیمِ ِ به نام خداوند رحمتگر مهربان 

In the name of Allah, Most Gracious, Most Merciful

 

فَكُلِی وَاشْرَبِی وَقَرِّی عَیْنًا فَإِمَّا تَرَیِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَدًا فَقُولِی إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمَنِ صَوْمًا فَلَنْ أُكَلِّمَ الْیَوْمَ إِنسِیًّا

  

و بخور و بنوش و دیده روشن دار پس اگر كسى از آدمیان را دیدى بگوى من براى [خداى] رحمان روزه نذر كرده‏ام و امروز مطلقا با انسانى سخن نخواهم گفت

   

سوره مریم آیه 26

 

 

شنبه 3/11/1394 - 9:55
دعا و زیارت

 

در روایات وارد شده که قبل از غذا خوردن، بسم الله الرحمن الرحیم و در انتهای آن الحمد لله رب العالمین گفته شود. دعای خاصی در این باره وارد نشده؛ ولی در بین اهل علم و مؤمنان بعد از خوردن غذا، جملاتی را به صورت دعا (دعای سفره) ذکر میکنند که البته مضمون آن در روایات و دعاها هست. آن جملات این است:

 الحمد لله ربّ العالمین هنیئاً للآکلین و برکةً للباذلین. الحمد لله الّذی یُطعِمُ و لا یُطْعَم و یَرزُقُ و لایُرْزَق، زاد الله النّعم، دَفْعَ الله النّقَم، بِحَقّ سیّد العرب و العجم. اللّهم تَقَبَّل حَسنات المُحسنین لا سیّما هذا الأحْسان من هذا المحسن؛اللّهمَ اغفر للمؤمنین و المؤمنات و المسلمین و المسلمات الأحیاء منهم و الأموات لاسیّما اَمْواتَ الحاضرین، رَحِمَ اللّهُ من قَرَءَ الفاتِحَةَ مع الصَّلوات).

 

شنبه 3/11/1394 - 9:32
داستان و حکایت

 

كرامت حرّ شهید

  

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

  و نیز جناب مولوى مزبور نقل كردند بنده 23 سال قبل در كربلا بودم و به مرض تب مزمن و اختلال حواس مبتلا بودم. رفقا مرا براى تفریح و تغییر هوا به سمت قبر جناب «حر شهید» بردند. در حرم حرّ بودم و قدرت ایستادن نداشتم، نشسته زیارت مختصرى خواندم، در این اثناء دیدم زن عربى بیابانى وارد شد و نزدیك ضریح نشست و انگشت خود را در حلقه ضریح گذارد و این دعا را خواند: «یا كاشِفَ الْكَرْبِ عَنْ وَجْهِ مَوْلانَا الْحُسَیْنِ علیه السّلام اكْشِفْ لَنَا الْكُرَبَ الْعِظامَ بِحَقِّ مَوْلانَا اَلْحُسَیْنِ». پس انگشت خود را برمى داشت و در حلقه متصل به آن گذاشته و آن ذكر را مىخواند و همینطور مىخواند و دور مىزد، دور پنجم یا ششم او بود كه من هم آن جمله را حفظ كردم، چون توانائى ایستادن نداشتم كه از بالا شروع كنم خود را كشان كشان به ضریح رسانده و انگشتم را به حلقه پایین ضریح گذاشتم و همان جمله را خواندم و بعد در حلقه دیگر و چون در حلقه سوم مشغول خواندن شدم، گرمى مختصرى از داخل ضریح به انگشتانم رسید به طورى كه به داخل بدن و تمام رگهاى بدنم سرایت كرد مانند دواى آمپولى كه تزریق مىكنند، حس كردم مىتوانم برخیزم، پس برخاستم و بقیه حلقه ها را ایستاده خواندم و بكلى آن مرض برطرف گردید و دیگر اثرى از آن پیدا نشد. چون بعضى در مقام جناب حر بن یزید ریاحى در شك هستند و گویند چون آن جناب كسى بود كه راه را بر حضرت سیدالشهداء علیه السّلام بست و مانع شد از برگشتن آقا به مدینه، براى دفع این شبهه و دانستن مقام آن جناب تذكر داده مىشود كه جناب حرّ، مردى شریف و بزرگوار و صاحب ریاست در كوفه بود و آمدنش جلو حضرت سیدالشهداء براى حفظ ریاستش و به امید اینكه كار به مسالمت مىگذرد. و اما جنگ با آن حضرت و كشتن امام علیه السّلام چیزى بود كه حر تصور آن را نمى كرد و آن را باور نمى داشت وچنانچه خودش فرمود اگر واقعه عاشورا و اقدام به كشتن امام علیه السّلام را مىدانست هیچگاه اقدام به چنین خطائى نمى كرد و چون روز عاشورا پیشنهادهاى امام علیه السّلام را شنید كه از آن جمله این بود بگذارند تا آقا با باقیمانده اهل بیت از عراق خارج شود و ابن سعد هیچیك را نپذیرفت، جناب حر آمد نزد عمر بن سعد و گفت آیا مىخواهى با حسین جنگ كنى گفت: آرى جنگى كه آسانتر آن بریدن سرها از بدن و جدا شدن دستهاست! حرّ فرمود: آیا این خواسته هاى حسین را هیچیك نمى پذیرى تا اینكه كار به مسالمت و صلح تمام شود. عمر سعد گفت: ابن زیاد راضى نمى شود. حرّ با خشم و دل شكسته برگشت پس به بهانه آب دادن به اسب خود از لشكر كناره گرفت و اندك اندك به لشكرگاه حسین علیه السّلام نزدیك مىشد. مهاجر بن اوس با وى گفت چه اراده دارى، مگر مىخواهى حمله كنى حر او را پاسخ نداد و لرزش او را گرفت. مهاجر گفت: اى حر! كار تو ما را به شك انداخته به خدا قسم! در هیچ جنگى ما این حال را از تو ندیدیم و اگر از من مىپرسیدند شجاعترین اهل كوفه كیست، غیر تو را نام نمى بردم، این لرزیدن تو از چیست حر گفت: به خدا خود را میان بهشت و دوزخ مىبینم! به خدا قسم جز بهشت را اختیار نخواهم كرد اگر چه پاره پاره شوم و به آتش سوخته گردم، پس اسب خود را به جانب حسین علیه السّلام دوانید و سپر را واژگون كرد و دو دست بر سر گذاشت و سر به آسمان گفت: خدایا! به سوى تو توبه مىكنم از كردار ناروایم كه دل اولیاى تو و اولاد دختر پیغمبر تو را آزردم و چون با این حالت عجز به امام علیه السّلام رسید سلام كرد و خود را بر خاك اندخت و سر بر قدم نهاد امام علیه السّلام فرمود سر بردار تو كیستى (معلوم مىشود از شدت شرمسارى صورت خود را پوشیده بود) عرض كرد پدر و مادرم فدایت باد! منم «حربن یزید» من آن كس هستم كه تو را مانع شدم از برگشتن به مدینه و بر تو سخت گرفتم تا در این مكان هم بر تو تنگ گرفتم، به خدا قسم! گمان نمى بردم كه خواسته هاى تو را رد مىكنندو آماده كشتن تو مىشوند. آیا توبه من پذیرفته نیست امام علیه السّلام فرمود: آرى خدا توبه پذیر است، توبه ات را مىپذیرد و مىآمرزدت، سپس عرض كرد گاهى كه از كوفه خارج شدم، ناگاه ندایى به گوشم رسید كه گفت اى حر! بشارت باد تو را به بهشت (البته این بشارت به اعتبار آخر كار او بوده است) من با خود گفتم این هرگز بشارت نخواهد بود من به جنگ پسر پیغمبر صلّى الله علیه وآله مىروم بشارت معنا ندارد، اكنون فهمیدم كه آن بشارت صحیح است. امام علیه السّلام فرمود آن بشارت دهنده برادرم خضر علیه السّلام بود كه تو را بشارت داد، به تحقیق كه اجر و خیر رانایل شدى. و بالجمله از امام علیه السّلام اجازه گرفت و به میدان رفت و هشتاد نفر از آن كفار را به جهنم فرستاد تا كشته گردید. اصحاب بدن او را آورده نزد امام علیه السّلام گذاردند حضرت چهره خون آلود او را مسح مىنمود و مىفرمود: «بَخٍّ بَخٍّ ما اَخْطَاءَتْ اُمُّكَ حَیْنَ سَمَّتْكَ حُرّاً اَنْتَ وَاللّهِ حُرُّ فِى الدُّنْیا وَاْلاخِرَةِ ثُمَّ اسْتَغْفَرَ لَهُ». یعنى: «به به! مادرت به غلط نام تو را حرّ ننهاد، به خدا قسم! تو در دنیا وآخرت حرى پس برایش استغفار كرد». و در بعض مقاتل اشعارى از امام علیه السّلام نقل شده كه در مرثیه حرّ، انشاء فرمود. غرض از آنچه نقل شد دانستن این است كه جناب حر از خطاى خودتوبه كرده و امام علیه السّلام توبه اش را پذیرفت و در برابر آن حضرت جهادكرد و امام علیه السّلام را یارى نمود تا كشته شد، پس با سایر شهداى كربلا درفضیلت شهادت یكى است، بلى سایر شهدا را جز فضیلت شهادت ازجهت علم وعمل هریك داراى فضیلتى بودند، گوییم جناب حرّ هم فضیلتى داشت كه به قول مرحوم شیخ جعفر شوشترى نمى توان كمتر ازفضیلت سایر شهدابوده و آن «حالت توبه» است. كسى كه سرهنگ و چهارهزار تابع دارد وتمام وسایل عیش و نوش، برایش فراهم و امید رسیدن به هدفهاى بالاترى پس از واقعه كربلا دارد، ناگاه به یاد خدا افتد و از خوف الهى چنان بلرزد و ترسان شود كه مورد حیرت قرار گیرد، آنگاه با یك عالم شرمسارى از گناهش صورت را پوشیده خود را بر خاك اندازد، این حالت توبه كه عبادت قلبیه است نزد پروردگار خیلى پر ارج است تا جایى كه محبوب حضرت آفریدگار مىشود و بدون شك حالت توبه او، امام علیه السّلام را دلشاد كرد و در آن لحظه، همّ و غمهاى امام علیه السّلام را برطرف ساخت و ازاین بیان دانسته مىشود صحت جمله: «یا كاشِفَ الْكَرْبِ عَنْ وَجْهِ مَوْلانَا الْحُسَیْنِ». یعنى: «اى كسى كه به واسطه توبه ات، غم را ازدل امام علیه السّلام زدودى و آن بزرگوار را شاد ساختى (ضمنا ما هم باید بدانیم اگر از گناهانمان توبه كنیم و همان حالت توبه نصیبمان شود، امام زمان علیه السّلام از ما راضى و دلشاد خواهد گردید». پس دانسته شد كه جناب حرّ با سایر شهدا در ثواب زیارت قبر شریف و توسل به او در حوایج دنیوى و اخروى مساوى است و جمله: «یا كاشِفَ الْكَرْبِ» در خطاب به جناب حرّ یا حضرت اباالفضل علیه السّلام یا دیگرى از شهدا هرچند معناى صحیحى دارد چنانچه ذكر شد لكن چون از معصوم نرسیده قصد ورود از شرع نباید نمود. براى مزید اطمینان به مقام جناب حر داستانى را كه مرحوم سید نعمت اللّه جزائرى در كتاب انوار نعمانیه بیان كرده نقل مىشود: چون شاه اسماعیل صفوى بغداد را تصرف نمود وبه كربلا مشرف شد، به زیارت قبر حضرت سیدالشهداء علیه السّلام از بعض مردم شنید كه به جناب حرّ، طعن مىزند پس خودش نزد قبر حر رفت و امر كرد قبر را نبش كردند، چون به جسد حر رسیدند، دیدند بدن تازه و مانند همان روزى است كه شهید شده و دیدند كه بر سرش پارچه اى بسته شده و به شاه خبر دادند كه چون روز عاشورا در اثر ضربتى كه بر سر مبارك حر رسیده بود، خون جارى مىشد، امام علیه السّلام این پارچه را بر سر او بستند و به همان حالت دفن شده، پس شاه امر كرد كه آن پارچه را باز كنند تا به قصد تبرك آن را براى خود بردارد، چون آن پارچه را باز كردند خون از همان موضع زخم جارى شد با پارچه دیگرى سر مبارك را بستند فایده نكرد و همینطور خون جارى مىشد، به ناچار به همان پارچه امام علیه السّلام آن زخم را بستند و خون قطع شد، پس شاه دانست حسن حال و مقام حر را پس قبه و بارگاه بر آن قبر بنا كرد و خادمى بر آن گماشت. 

باید دانست اینكه قبر شریف حر در یك فرسخى واقع شده دو وجه گفته شده: یكى آنكه عشیره حرّ آن جسد مطهر را در نزدیكى اقامتگاه خود برده و دفن كردند. وجه دیگر آنكه در هنگام نبرد با لشگریان این محل كه رسیده افتاده و شهید شده است و وجه اوّل اقرب است.

 

شنبه 3/11/1394 - 9:3
آلبوم تصاویر

 

 

شنبه 3/11/1394 - 8:39
داستان و حکایت

 

شفاى مریض به وسیله حضرت سیدالشهداء علیه السلام

  

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

  و نیز جناب مولوى مزبور نقل كردند: در قندهار حسینیه اى است از اجداد ما براى اقامه عزاى حضرت سیدالشهداء علیه السّلام دختر عموى مادرم به نام «عالمتاب» كه عمه مرحوم حاج شیخ محمد طاهر قندهارى بود با اینكه به مكتب نرفته و درس نخوانده و نمى توانست خط بخواند به واسطه صفاى عقیده اى كه داشت وضو مىگرفت و یك صلوات مىفرستاد و دست روى سطر قرآن مجید گذارده آن را تلاوت مىكرد و براى هر سطرى صلواتى مىفرستاد و آن را مىخواند و به این ترتیب قرآن را به خوبى مىخواند و الا ن هم چنین است. 

این زن پسرى دارد به نام «عبدالرؤوف» در بچگى در سینه و پشت او كاملاً برآمدگى (قوز) داشت و من خود بارها مشاهده كردم. در حسینیه مزبور، شب عاشورا براى عزادارى عالمتاب بچه چهارساله قوزى خودش را همراه مىآورد و پدر و مادرش آرزوى مرگش را داشتند؛ چون هم خودش و هم آنها ناراحت بودند پس از پایان عزادارى گردنش را به منبر مىبندند و مىگویند یا حسین علیه السّلام از خدا بخواه كه این بچه را تا فردا یا شفا دهد یا مرگ، ما خواب بودیم كه ناگهان از صداى غرش همه بیدار شدیم دیدیم بدن بچه مىلرزد و بلند مىشود و مىافتد و نعره مىزند، ما پریشان شدیم، مادرم به عالمتاب گفت بچه را به خانه رسان كه آنجا بمیرد تا پدرش، كه عصبانى است اعتراض نكند. مادر، بچه را در برگرفت از شدت لرزش بچه، مادر هم مىلرزید تا منزلش رفتم، لرزش بچه تا سه چهار روز ادامه داشت پس از این لرزشهاى متوالى گوشتهاى زیادتى آب شد و سینه و پشت او صاف گردید به طورى كه هیچ اثرى از برآمدگى نماند و چندى قبل كه براى زیارت به اتفاق مادرش به عراق آمده بود او را ملاقات كردم جوانى رشید و بلند قد و هنوز خودش و مادرش زنده هستند.

 

شنبه 3/11/1394 - 8:37
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته