تبیان، دستیار زندگی

اى تو خورشید

خزانی رنگین

به جهان خرّم از آنم که جهان خرّم از اوست.

چهار فصل

امیزشی از رنگ

پیری مثل پاییزه ولی ما تو پیریمون به اندازه یک برگ مفید بودیم یا مثل این برگ که از نظر زیبایی مثل گرونترین چرمهاست زیبا میمونیم یا اینکه زشت و کثیف پیر میشیمو میمیریم؟؟ به امیید اینکه زیبا بمیریم

آخر یكى خواهد آمد

چشم‏انتظاران خسته! آخر یكى خواهد آمد

 گرد و غبار نشسته! آخر یكى خواهد آمد

تا دستهاى جدایى كوتاه گردد، سرانجام

شمشیرهاى شكسته! آخر یكى خواهد آمد

تا تیره شام بلند یلدا بسوزد سحر از

ققنوسهاى خجسته، آخر یكى خواهد آمد

آه اى زمین شقاوت، از ابرهاى شفاعت

پیوسته پُر، یا گسسته، آخر یكى خواهد آمد

زین پیش در چشمهایش دشتى غزل مى‏رمیدند

از آن غزالان رسته، آخر یكى خواهد آمد
 

على‏اصغر نیكو
 

حس پاک

اضطراب

 خسته

تصاویر "بابک احسانی "

ناز

علی طالبی

موعود

ساده است اگر بهار

جنگلی سترگ را

برگ و بر دهد

یا پرنده را

ز شاخه ای به شاخه ای دگر سفر دهد

من در انتظار آن بهار گرم و بیقرار و آفتابی ام،

می رسد

مرا عبور می دهد ز روزهای سرد سخت

خاک را پرنده می کند؛

سنگ را درخت...

مصطفی علی پور

کشاورزان زندگی سختی دارن امروز این پیر مرد رو موقع رد شدن از حوالی باغ ناژواندیدم که به سختی قادر به حرکت بود دیدم خلی مرد خون گرمی بود دستای پینه بستش جگر ادم رو کباب میکرد داشت تو باغ کار میکرد که چند لحظه ای نشست پای صحبت با من خیلی دردو دل کردیم میگفت کارو ما میکنیم برای محصول زحمت میکشیم موقع فروش محصول سود اصلی رو دلالان میوه و میوه فروشان میبرند خیلی ناراحت شدم

"ابراهیم باختری"

مبتلا کرده است دل ها را به درد دوری اش

نرگس پنهان من با مستی اش مستوری اش

آه می دانم که ماه من سرک خواهد کشید

کلبه ی درویشی ام را با همه کم نوری اش
آسمانی سر به سر فیروزه دارد در دلش
گوش ها مست تغزل های نیشابوری اش
یک دم ای  سرسبزی یک دست در صورت بدم
تا بهاران دم بگیرد با گل شیپوری اش
ماه می گردد به دنبال تو هرشب سو به سو
آسمان را با چراغ کوچک زنبوری اش
آنک آنک روح خنجر خورده فردوسی است
لا به لای نسخه ی سرخ ابو منصوری اش
بوسه نه ... جمع نقیضین است در لب های او
روزگار تلخ من شیرین شده از شوری اش
گربیایی خانه ای می سازم از باران و شعر
ابرهای آسمان ها پرده های توری اش

  ما هیچ ،ما نگاه...

آوای گیاه...

"مصطفی نادری"