• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 549
تعداد نظرات : 289
زمان آخرین مطلب : 3868روز قبل
شخصیت ها و بزرگان

سخنرانی واقعا جالب استیو جابز مدیرعامل و موسس اپل






چند وقت پیش یک سخنرانی واقعا جالب از استیو جابز مدیرعامل و موسس اپل ، پیکسار و ... دیدم که سال ۲۰۰۵ در دانشگاه استنفورد انجام داده. دیدنش را از دست ندید! :
اگر هم سرعت اینترنت کافی ندارید متن سخنرانی را از اینجا بخوانید:
من امروز خیلی خوشحالم که در مراسم فارغ التحصیلی شما که در یکی از بهترین دانشگاه های دنیا درس می خوانید هستم. من هیچ وقت از دانشگاه فارغ التحصیل نشده ام. امروز می خواهم داستان زندگی ام را برایتان بگویم. خیلی طولانی نیست و سه تا داستان است.
اولین داستان مربوط به ارتباط اتفاقات به ظاهر بی ربط زندگی هست.
من بعد از شش ماه از شروع دانشگاه در کالج رید ترك تحصیل کردم ولی تا حدود یک سال و نیم بعد از ترك تحصیل تو دانشگاه می آمدم و می رفتم و خب حالا می خواهم برای شما بگویم که من چرا ترك تحصیل کردم. زندگی و مبارزه ی من قبل از تولدم شروع شد. مادر بیولوژیکی من یک دانشجوی مجرد بود که تصمیم گرفته بود مرا در لیست پرورشگاه قرار بدهد که یک خانواده مرا به سرپرستی قبول کند. او شدیداً اعتقاد داشت که مرا یک خانواده با تحصیلات دانشگاهی باید به فرزندی قبول کند و همه چیز را برای این کار آماده کرده بود.یک وکیل و زنش قبول کرده بودند که مرا بعد از تولدم ازمادرم تحویل بگیرند و همه چیز آماده بود تا اینکه بعد از تولد من این خانواده گفتند که پسر نمی خواهند و دوست دارند که دختر داشته باشند. این جوری شد که پدر و مادر فعلی من نصف شب یک تلفن دریافت کردند که آیا حاضرند مرا به فرزندی قبول کنند یا نه و آنان گفتند که حتماً. مادر بیولوژیکی من بعداً فهمید که مادر من هیچ وقت از دانشگاه فارغ التحصیل نشده و پدر من هیچ وقت دبیرستان را تمام نکرده است. مادر اصلی من حاضر نشد که مدارك مربوط به فرزند خواندگی مرا امضا کند تا اینکه آن ها قول دادند که مرا وقتی که بزرگ شدم حتماً به دانشگاه بفرستند. این جوری شد که هفده سال بعدش من وارد کالج شدم و به خاطر این که در آن موقع اطلاعاتم کم بود دانشگاهی را انتخاب کردم که شهریه ی آن تقریباً معادل دانشگاه استنفورد بود و پس انداز عمر پدر و مادرم را به سرعت برای شهریه ی دانشگاه خرج می کردم بعد از شش ماه متوجه شدم که دانشگاه فایده ی چندانی برایم ندارد. هیچ ایده ای که می خواهم با زندگی چه کار کنم و دانشگاه چه جوری می خواهد به من کمک کند نداشتم و به جای این که پس انداز عمر پدر و مادرم را خرج کنم ترك تحصیل کردم ولی ایمان داشتم که همه چیز درست می شود. اولش یک کمی وحشت داشتم ولی الآن که نگاه می کنم می بینم که یکی از بهترین تصمیم های زندگی من بوده است. لحظه ای که من ترك تحصیل کردم به جای این که کلاس هایی را بروم که به آن ها علاقه ای نداشتم شروع به کارهایی کردم که واقعاً دوستشان داشتم. زندگی در آن دوره خیلی برای من آسان نبود. من اتاقی نداشتم و کف اتاق یکی از دوستانم می خوابیدم. قوطی های خالی پپسی را به خاطر پنج سنت پس می دادم که با آن ها غذا بخرم. بعضی وقت ها هفت مایل پیاده روی می کردم که یک غذای مجانی توی کلیسا بخورم. غذا هایشان را دوست داشتم. من به خاطر حس کنجکاوی و ابهام درونی ام تو راهی افتادم که تبدیل به یک تجربه ی گران بها شد. کالج رید آن موقع یکی از بهترین تعلیم های خطاطی را تو کشور می داد. تمام پوستر های دانشگاه با خط بسیار زیبا خطاطی می شد و چون از برنامه ی عادی من ترك تحصیل کرده بودم، کلاس های خطاطی را برداشتم. سبک آن ها خیلی جالب، زیبا، هنری و تاریخی بود و من خیلی از آن لذت می بردم. امیدی نداشتم که کلاس های خطاطی نقشی در زندگی حرفه ای آینده ی من داشته باشد ولی ده سال بعد از آن کلاس ها موقعی که ما داشتیم اولین کامپیوتر مکینتاش را طراحی می کردیم تمام مهارت های خطاطی من دوباره تو ذهن من برگشت و من آن ها را در طراحی گرافیکی مکینتاش استفاده کردم. مک اولین کامپیوتر با فونت های کامپیوتری هنری و قشنگ بود. اگر من آن کلاس های خطاطی را آن موقع برنداشته بودم مک هیچ وقت فونت های هنری الآن را نداشت. هم چنین چون که ویندوز طراحی مک را کپی کرد، احتمالاً هیچ کامپیوتری این فونت را نداشت. خب می بینید آدم وقتی آینده را نگاه می کند شاید تأثیر اتفاقات مشخص نباشد ولی وقتی گذشته را نگاه می کند متوجه ارتباط این اتفاق ها می شود. این یادتان نرود شما باید به یک چیز ایمان داشته باشید، به شجاعتتان، به سرنوشتتان، زندگی تان یا هر چیز دیگری. این چیزی است که هیچ وقت مرا نا امید نکرده است و خیلی تغییرات در زندگی من ایجاد کرده است. 
داستان دوم من در مورد دوست داشتن و شکست است.
من خرسند شدم که چیزهایی را که دوستشان داشتم خیلی زود پیدا کردم. من و همکارم هواز شرکت اپل را درگاراژ خانه ی پدر و مادرم وقتی که من فقط بیست سال داشتم شروع کردیم ما خیلی سخت کار کردیم و در مدت ده سال اپل تبدیل شد به یک شرکت دو بیلیون دلاری که حدود چهارهزار نفر کارمند داشت. ما جالب ترین مخلوق خودمان را به بازار عرضه کرده بودیم؛ مکینتاش. یک سال بعد از درآمدن مکینتاش وقتی که من فقط سی ساله بودم هیأت مدیره ی اپل مرا از شرکت اخراج کرد. چه جوری یک نفر می تواند از شرکتی که خودش تأسیس می کند اخراج شود، خیلی ساده. شرکت رشد کرده بود و ما یک نفری را که فکر می کردیم توانایی خوبی برای اداره ی شرکت داشته باشد استخدام کرده بودیم. همه چیز خیلی خوب پیش می رفت تا این که بعد از یکی دو سال در مورد استراتژی آینده ی شرکت من با او اختلاف پیدا کردم و هیأت مدیره از او حمایت کرد و من رسماً اخراج شدم. احساس می کردم که کل دستاورد زندگی ام را از دست داده ام. حدود چند ماهی نمی دانستم که چه کار باید بکنم. من رسماً شکست خورده بودم و دیگر جایم در سیلیکان ولی نبود ولی یک احساسی در وجودم شروع به رشد کرد. احساسی که من خیلی دوستش داشتم و اتفاقات اپل خیلی تغییرش نداده بودند. احساس شروع کردن از نو. شاید من آن موقع متوجه نشدم اخراج از اپل یکی از بهترین اتفاقات زندگی من بود. سنگینی موفقیت با سبکی یک شروع تازه جایگزین شده بود و من کاملاً آزاد بودم. آن دوره از زندگی من پر از خلاقیت بود. در طول پنج سال بعد یک شرکت به اسم نکست تأسیس کردم و یک شرکت دیگر به اسم پیکسار و با یک زن خارق العاده آشنا شدم که بعداً با او ازدواج کردم. پیکسار اولین ابزار انیمیشن کامپیوتر دنیا را به اسم توی استوری به وجود آورد که الآن موفقترین استودیوی تولید انیمیشن در دنیا ست. دریک سیر خارق العاده ی اتفاقات، شرکت اپل نکست را خرید و این باعث شد من دوباره به اپل برگردم و تکنولوژی ابداع شده در نکست انقلابی در اپل ایجاد کرد. من با زنم لورن زندگی بسیار خوبی را شروع کردیم. اگر من از اپل اخراج نمی شدم شاید هیچ کدام از این اتفاقات نمی افتاد. این اتفاق مثل داروی تلخی بود که به یک مریض می دهند ولی مریض واقعاً به آن احتیاج دارد. بعضی وقت ها زندگی مثل سنگ توی سر شما می کوبد ولی شما ایمانتان را از دست ندهید. من مطمئن هستم تنها چیزی که باعث شد من در زندگی ام همیشه در حرکت باشم این بود که من کاری را انجام می دادم که واقعاً دوستش داشتم. 
داستان سوم من در مورد مرگ است.
من هفده سالم بود یک جایی خواندم که اگر هر روز جوری زندگی کنید که انگار آن روز آخرین روز زندگی تان باشد شاید یک روز این نظر به حقیقت تبدیل بشود. این جمله روی من تأثیر گذاشت و از آن موقع به مدت سی و سه سال هر روز وقتی که من توی آینه نگاه می کنم از خودم می پرسم اگر امروز آخرین روز زندگی من باشد آیا باز هم کارهایی را که امروز باید انجام بدهم، انجام می دهم یا نه. هر موقع جواب این سؤال نه باشد من می فهمم تو زندگی ام به یک سری تغییرات احتیاج دارم. به خاطر داشتن این که بالآخره یک روزی من خواهم مرد برای من به یک ابزار مهم تبدیل شده بود که کمک کرد خیلی از تصمیم های زندگی ام را بگیرم چون که تمام توقعات بزرگ از زندگی، تمام غرور، تمام شرمندگی از شکست، در مقابل مرگ رنگی ندارند. حدود یک سال قبل دکترها تشخیص دادند که من سرطان دارم. ساعت هفت و سی دقیقه ی صبح بود که مرا معاینه کردند و یک تومور توی لوزالمعده ی من تشخیص دادند. من حتی نمی دانستم که لوزالمعده چی هست و کجای آدم قرار دارد ولی دکترها گفتند این نوع سرطان غیرقابل درمان است و من بیشتر از سه ماه زنده نمی مانم. دکتر به من توصیه کرد 
به خانه بروم و اوضاع را رو به راه کنم. منظورش این بود که برای مردن آماده باشم و مثلاً چیزهایی که در مورد ده سال بعد قرار بود به بچه هایم بگویم در مدت سه ماه به آن ها یادآوری بکنم. این به این معنی بود که برای خداحافظی حاضر باشم. من با آن تشخیص تمام روز دست و پنجه نرم کردم و سر شب روی من آزمایش اپتیک انجام دادند. آن ها یک آندوسکوپ را توی حلقم فرو کردند که از معده ام می گذشت و وارد لوزالمعده ام می شد. همسرم گفت که وقتی دکتر نمونه را زیر میکروسکوپ گذاشت بی اختیار شروع به گریه کردن کرد چون که او گفت که آن یکی از کمیاب ترین نمونه های سرطان لوزالمعده است و قابل درمان است. مرگ یک واقعیت مفید و هوشمند زندگی است. هیچ کس دوست ندارد که بمیرد حتی آن هایی که می خواهند بمیرند و به بهشت وارد شوند. ولی با این وجود مرگ واقعیت مشترك در زندگی همه ی ما ست. شاید مرگ بهترین اختراع زندگی باشد چون مأمور ایجاد تغییر و تحول است. مرگ کهنه ها را از میان بر می دارد و راه را برای تازه ها باز می کند. یادتان باشد که زمان شما محدود است، پس زمانتان را با زندگی کردن تو زندگی بقیه هدر ندهید. هیچ وقت توی دام غم و غصه نیافتید و هیچ وقت نگذارید که هیاهوی بقیه صدای درونی شما را خاموش کند و از همه مهمتر این که شجاعت این را داشته باشید که از احساس قلبی تان و ایمانتان پیروی کنید. موقعی که من سن شما بودم یک مجله ی خیلی خواندنی به نام کاتالوگ کامل زمین منتشر می شد که یکی از پرطرفدارترین مجله های نسل ما بود این مجله مال دهه ی شصت بود که موقعی که هیچ خبری از کامپیوترهای ارزان قیمت نبود تمام این مجله با دستگاه تایپ و قیچی و دوربین پولوراید درست می شد. شاید یک چیزی شبیه گوگل الآن ولی سی و پنج سال قبل از این که گوگل وجود داشته باشد. در وسط دهه ی هفتاد آن ها آخرین شماره از کاتالوگ کامل زمین را منتشر کردند. آن موقع من سن الآن شما بودم و روی جلد آخرین شماره ی شان یک عکس از صبح زود یک منطقه ی روستایی کوهستانی بود. از آن نوعی که شما ممکن است برای پیاده روی کوهستانی خیلی دوست داشته باشید. زیر آن عکس نوشته بود
stay hungry stay foolish
این پیغام خداحافظی آن ها بود وقتی که آخرین شماره را منتشر می کردند
stay hungry stay foolish
این آرزویی هست که من همیشه در مورد خودم داشتم و الآن وقت فارغ التحصیلی شما آرزویی هست که برای شما می کنم 



پنج شنبه 11/9/1389 - 16:21
عقاید و احکام
برای ولی فقیه مان مختار باشیم یا میثم ?! PDF چاپ نامه الکترونیک
نوشته شده توسط رزمندگان جنگ نرم   
 

" تمّار " و "مختار" دو دوستدار ولایت بودند ؛ میثم تمّار , مسلمانى فداکار و شیعه اى وفادار و خالص بود، تمّار مفسر قرآن و عاشق ولایت بود و در زمانی که احساس می کرد باید بسوزد پروانه وار سوخت اما مختار...
اما مختار مردی سیاستمدار و سرداری شجاع بود که لقب کیاست را از علی ع نیز به عنوان سابقه ای مثبت به همراه داشت اما شیوه این دو مجاهد و یار راستین ائمه اطهار در زمان حضرت امام حسین ع نه تنهاجالب توجه و قابل تامل بلکه عبرت انگیز است.

 

الف :میثم تمّار

میثم, فرزند یحیى, ابتدا غلام زنى از طایفه بنى اسد بود, حضرت على(ع) او را خرید و آزاد کرد. وى در زمان پیامبر نیز مى زیست; هر چند در حوادث زمان آن حضرت یادى از او نشده, اما او را از اصحاب پیامبر(ص) به شمار آورده اند. میثم تمّار ، در طول هم نشینی اش با حضرت علی علیه السلام اخبار غیبی فراوانی از حضرت شنید و در موارد متعددی آن را باز گو می کرد. افشاگری ها و موضع گیری های ستودنی میثم تمّار در مقابل دستگاه حاکم جور، زمامداران وقت را برآشفت و در صدد دستگیری او برآمدند تا از رسوایی بیشتر بنی امیه جلوگیری کنند.

شجاعت تمّار

پس از دستگیری میثم تمّار ، او را نزد عبیداللّه بن زیاد، والی کوفه بردند. میثم با شجاعت تمام و بدون ترس و وحشت،در مقابل ابن زیاد ایستاد و یک بار دیگر، ایستادگی و استواری حق در مقابل باطل را به نمایش گذاشت. عبیداللّه از میثم پرسید: خدایت کجاست؟ فرمود: در کمین ستمگران است و تو یکی از آنها هستی. ابن زیاد میثم را تحت فشار قرار داد تا از مولای متقیان امیرمؤمنان بیزاری جوید، ولی میثم زیر بار خواسته او نرفته، تمام شکنجه ها را تحمل کرد؛ ولی کوچک ترین جسارتی به مولا و مقتدای خود نکرد. ابن زیاد پرسید: شنیده ام که علی کیفیت مرگ تو را گفته است؟ میثم جواب داد: آری، حضرت به من فرمود: تو را شخص پست و مزدور و پسر زن بدکاره ای دستگیر می کند و دست و پا و زبانت را می بُرد. ابن زیاد با شنیدن این حرف ها خشمگین شد و دستور داد دست و پای میثم را قطع کرده، ولی زبانش را نبرند تا به گمان ناقص او، دروغ امام علی علیه السلام آشکار شود.

قیام تمّار
میثم تمّار که با دست ها و پاهای بریده، بر بالای دار بود، فرصت را غنیمت شمرده و نهایت عشق و ارادت خود را به مولا و مقتدای خویش و خشم و کینه خود را به دشمنان اهل بیت به نمایش گذاشت. او با همان حالت شروع به سخنرانی کرد و با صدای بلند مردم را مورد خطاب قرار داده و فرمود: «ای مردم، هر کس می خواهد احادیث یادگاری از سرچشمه زلال علوم اسلامی، علی بن ابی طالب بشنود، به سوی من بشتابد که به خدا سوگند از آنچه از امروز تا روز قیامت انجام خواهد شد، به شما خبر خواهم داد و هر فتنه و آشوبی که تا روز قیامت بر پا خواهد شد، با شما در میان می گذارم». مردم زیادی گرد او جمع شده و به سخنان او گوش دادند. وقتی این خبر به دار الاماره رسید، ابن زیاد دستور داد افساری بر دهان او بزنند. میثم، با همان حال، به افشاگری های خود بر ضد دستگاه ظالم بنی امیه ادامه داد تا اینکه به دستور ابن زیاد، زبانش را قطع کردند و با این حرکت، حقانیت و درستی گفتار امیرمؤمنان به اثبات رسید.

ب: مختار

اما مختار محب ولایت بود و شهرت شهامت و شجاعتش در شمشیر زنی مثال زدنی بود قدرت عمومی مختار در بازوانش بود و به علت درنگ در وقت شناسی به ابزار بصیرت مجهز نشد.
مختار از قبیله ثقیف؛ کـه قبیله مشهـور و گسترده‌اى از هـوازن، از اعراب منطقه طائف اسـت، می‌باشد. پـدر مـخـتـار ابـوعـبـیـده ثـقـفـى است که در اوایـل خـلافـت عـمـر از طـائف بـه مـدیـنـه آمـد و در آنجـا سـاکن شد. وى یکى از سـرداران بـزرگ جـنـگ بـا ارتـش ‍ کـسـرى(ایـران) در زمـان عمر بود.
مصلحت اندیشی مختار
مختار در زمان حضرت امام حسن مجتبی ع به علت غلبه هیاهوی تبلیغاتی معاویه به زندگی عادی خود مشغول شد و از یاری به امام حسن مجتبی استنکاف ورزید و در زمان امام حسین ع هم علیرغم اینکه میزبان و یار موثق حضرت مسلم ع شد وبه اطراف کوفه برای تجهیز ارتش مسلم بن عقیل قیام کرد هنگام خطر مصلحت سیاسی را بر تکلیف مرجح، ترجیح داد و به حمایت عمرو نزد ابن زیاد رفت. وقـتـى چـشـم ابـن زیاد به مختار افتاد، فریاد زد: "تو همانى که به یارى پسر عقیل شتافتى؟"مختار قسم یاد کرد که من در شهر نبودم و شب را هم نزد عمرو بن حریث به سر بردم."(1 ) عمرو برخاست و از مختار دفاع کرد و شهادت داد که او در ماجرا نبوده و بـه وى پناهنده شده است.ابن زیاد کمى آرام گرفت و گفت: "اگر شهادت عمرو نبود، گردنت را مى‌زدم." و دستور داد مختار را به زندان افکندند. همچنان در زندان بود تا امام حسین(ع) به شهادت رسید.(2)

مختار و طلب عفو از یزید
طلب عفو مختار به دستگاه اموی به اینجا هم ختم نشد مختار بار دیگر زائدة بن قدامه را محرمانه نزد شوهر خواهرش، عبدالله فرزند عمر بن خطّاب، به مدینه فرستاد و به او گفت: که ماجرا را به عبدالله بگوید و او از یزید برایش تقاضاى عفو کند.عبدالله، شوهر صفیه - خواهر مختار - بود. یزیـد و دیگر اموى‌ها برایش احترام قائل بودند. او نامه‌اى براى یزید فرستاد و براى مختار، که دامادش بود، تقاضاى بخشش کرد. یزید هم بلافاصله، نامه‌اى به ابن زیاد نوشت که به محض رسیدن این نامه، مختار را از حبس آزاد کند.مختار، که در یک قدمى مرگ بود، با نامه یزید نجات یافت و ابن زیاد او را خواست و به او گـوشـزد کـرد: اگر نامه امیرالمؤمنین(یزید)!! نبود،تو را مى‌کشتم. حالا برو و در کوفه نمان. مختار به ابن زیاد گفت: بسیار خوب، من براى انجام عمره به مکه مى‌روم و با این بهانه به نزد ابن زبیر آمد. (3) عمال ابن زبیر هم مختار را دستگیر کردند و به زندان انداختند.(4) مختار بـراى دومـیـن بـار بـه زندان افتاد. گوینـد زندانى شدن مختار همزمان با قیام توّابین بود.( 5)مجددا مختار از زندان براى شوهر خواهر خود، عبدالله بن عمر نامه‌اى نوشت و همانند گذشته، از زندان آزاد شد، اما با قید ضمانت.مختار پس از چند ماه زندانى شدن توسط عمال ابن زبیر، خلاصى یافت، و با یک حرکت حساب شـده مشغول برنامه‌ریزى براى قیام شد و جمعى از سران شیعه و بقایاى توابین از طرف او مامور شدند تا از مردم بیعت بگیرند.

ج:مقایسه دو شخصیت
1- تمّار و مختار هر دو از یاران ولایت بودند یکی در انتشار دین با تفسیر و کلام اقدام می کرد و دیگری از سرداران شمشیر زن شجاع اسلام بود.
2- در اسلام بصیرت بر شمشیر اولویت دارد زیرا ؛ میثم تمّار در اواخر عمر شریفش عازم حج شد و در آنجا به خدمت ام سلمه رسید. همسر پیامبر از اسم او پرسید، میثم اسم خود را برای خانم بیان کرد. ام سلمه فرمود: بارها شنیدم که رسول خدا با امیرمؤمنان راز دل می گفت و از تو گفت وگو می کرد. این حکایت ام سلمه، نشانه عظمت میثم در نظر حضرت رسول است که بارها و بارها درباره او با حضرت امیر گفت وگو کرده است.
3- بصیرت بخشی و مبارزات خستگی ناپذیر میثم تمّار و حق گویی های او، و نیز عشق و ارادت به خاندان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله از او شخصیتی به یاد ماندنی و دوست داشتنی ساخت که مورد مهر و محبت امامان معصوم قرار گرفته است. سرور و سالار شهیدان، امام حسین علیه السلام همواره از میثم به نیکی یاد می کرد؛ چنانکه ام سلمه خطاب به میثم فرمود:«ای میثم، حسین همواره از تو سخن می گوید». امام باقر علیه السلام نیز می فرماید: «من میثم را بسیار دوست می دارم». پیشوای ششم، امام صادق علیه السلام نیز از او به تجلیل یاد کرده، برای او درود می فرستاد.
4- میثم تمّار به جرم بصیرت بخشی شهید شد اما مختار اگر چه به جمع آوری سپاه علیه ابن زیاد و یزد اقدام کرد با عفو یزید و یارانش دو مرتبه از زندان آزاد شد.
5- میثم تمّار از خانواده ای فقیر و مستضعف بود که از نژاد عجم بود که به خاطر نژادش مورد تمسخر اعراب هم بود اما مختار به خاطر انساب و اشرافش ،آقا زاده ای بود که حتی در دستگاه یزید نیز نفوذ داشت.
6- هنگام مواجه این دو عنصر شیعه ، میثم تمّار که همه هستی و دارایی اش دفاع از ولایت بود و شرایط را برای دفاع مساعد می دید از اندیشه خود دفاع کرد اما این سردار شجاع در مقابل سخنان بی شرمانه ابن زیاد و شمشیری که بر چشمش نواخته شد سخنی به میان نیاورد.
7- مختار مرد سیاست بود و با سیاستمداری به دنبال عبور عقلانی از فضای پلیسی یزید بود و با سکوت خود و پوزش خواهی از دستگاه جور حکومت ظالمان را مشروع ساخت اما تمّار آنان را فرزندان نامشروعی می دانست که در انسان بودنش نیز تردید انداخته بود.
8- مهمترین تفاوت مختار و تمّار در خط تردید است که یک عنصر ژنده پوشی مثل تمّار به عمقی از بصیرت می رسد که کیسه های زر ،چاله های مذاب و دارهای آویخته دست و پای بریده و زبان از کام کشیده او را نمی ترساند و همانطوری که به مقتدا و مولایش علی ع قول داده است در اثر فشار ابن زیاد به فحاشی روی نمی آورد،اما خط تردید مختار اشراف زاده را چنان می شکند که چاره ای برای رهایی از آن تحقیر نمییابد جز آنکه بر دستگاه جور یزید پس از ? سال بشورد.
9- دفاع تمّار از ولایت اگرچه با کشتن کسی از دستگاه جور همراه نبود اثر گذار تر از قیام مختار بود زیرا دفاع میثم در وقت مقتضی بود و نوعی زمان شناسی در قیام تمّار بود. اما مختار 5 سال بعد از حادثه خونین کربلا و یکسال بعد از نهضت «توابین» خود را با انتساب با هدف خونخواهی حسین بن علی علیه السلام و انتقام از قاتلان شهدای کربلا قیام کرد .مختار بعد از تسلط بر حکومت، قاتلان واقعه کربلا را کشت و نیروهایی به اطراف فرستاد تا هم در مناطق دیگر غالب شده و هم جنایتکاران آنجا را به کیفرشان برساند. مدتها این تحرکات و نبرد با طرفداران بنی امیه به طول انجامید. شمار کشته شدگان در قیام مختار را بر 3000 نفر گفته اند از جمله: عمربن سعد و پسرش شمربن ذی الجوش، حکیم بن طفیل، زیادبن مالک، خولی، منقذبن مره، عبدالله بن اسید، سنان، زیدبن رقاد، مالک بن بشر، حرمله، عمروبن حجاج، ربیعة بن مخارق (فرمانده نیروهای ابن زیاد).

د: نکات

در سال گذشته تمّار ها را دیدید و در سالهای آینده مختارهایی را خواهی دید که بیایند به جبران بی بصیرتی خویش دست به اقداماتی بزنند که دل خود را خنک کنند اما دیگر وقت گذشته است
- ولایت سربازانی مثل تمّار را می خواهد که به وقت مبارزه زبان گویای ولی باشند نه با مصلحت سنجی سیاسی خود را از دفع فتنه ها کنار بکشند وبرای آبروی خود جان ولی را به خطر بیاندازند.
- ولایت سربازانی بصیر می خواهد که زبانش برنده تر از شمشیرش باشد و لحظه ای با جائران کنار نیایند.
-ولایت سربازانی را می خواهد که امان نامه از دشمن نگرفته باشند هرچند که بعد پشیمان شوند.
- ولایت سر بازانی را می خواهد که همه قدرتشان به قدرت اشرافی و شمشمیرشان نباشد .
-ولایت سربازانی را می خواهد که نه تندتر از ولی و نه کند تر از او حرکت کنند.معتدل و همراه
- قیام تمّار مهمتر از قیام مختار بود هرچند کسی را سر نبرید و نکشت ولی بنی امیه را رسوا کرد
-نکته آخر اینکه میثم تمّار در ادای تکلیف مختار نبود و خود را مجبور به ادای تکلیف می دانست اما مختار بدور از احساس تکلیف مصلحت سنجی کرد و با اختیار از تکلیف سر باز زد .

منابع

1 -مقتل الحسین(ع) ، ابى مخنف، ص 268-270.
2 - انـسـاب الاشـراف، ج 6، ص 376- 377؛ کامل ابن اثیر، ج 4، ص 116؛ مقتل ابى مخنف، ص 271؛ البدایة والنهایة، ج 8، ص 249.
3- کامل ابن اثیر، ج 4، ص 169-170.
4- تـاریـخ طـبـرى، ج 5، ص 581 و ج 5، ص 58؛ کامل ابن اثیر، ج 4، ص 173.
5- کامل ابن اثیر، ج 4، ص 173.

 

نویسنده : رزمندگان جنگ نرم

پنج شنبه 11/9/1389 - 16:4
عقاید و احکام

اعمال روز مباهله

روز مباهله، از روزهای معنوی و پراهمیت مسلمانان به شمار می‏رود. شایسته است انسان در چنین روزی روح و جان خودرا با دعاها و اعمال الهی صیقل داده و ارتباط معنوی خود را با اهل بیت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بیش‏تر کند. از جمله اعمال خاص این روز، غسل، روزه و دو رکعت نماز پیش از ظهر است که در هر رکعت، حمد و سوره یک مرتبه و آیة‏الکرسی و سوره قدر ده مرتبه خوانده می‏شود. از اعمال دیگر این روز، دعای مباهله است که در مفاتیح الجنان موجود می‏باشد.

barrosa1

ترجمه منظوم آیه مباهله

به دستور پروردگار جلال

 

بود خلقت عیسی اندر مثال

barfolh1

چو آدم که او را زخاک آفرید

که چون گفت شو، ناگهان شد پدید

barfolh1

پس از این هر آن کس که ورزد جلال

که در باب عیسی بود آن مقال

barfolh1

کنون چون به وحی یگانه خدا

شدی آگه از حالش ای مصطفی

barfolh1

بگو پس بیایند تا این زمان

همه گرد آییم دریک مکان

barfolh1

به همراه انفاس و اطفال و زن

تباهل نماییم ای انجمن

barfolh1

نماییم نفرین بر یکدیگر

به درگاه پروردگار بشر

barfolh1

که ناراست‏گو را به خشم خدا

نماییم با این عمل مبتلا


چهارشنبه 10/9/1389 - 17:10
عقاید و احکام

سخن اسقف نجران

پیامبر گرامی اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به همراه علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم‏السلام در برابردیدگان هزاران نفر از مردم وارد صحنه مباهله شدند. وقتی چشم اسقف نجران به ایشان افتاد، پرسید: آنان چه کسانی هستند؟ اطرافیان پاسخ دادندجوانی که همراه اوست، پسرعمو و داماد محمّد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و محبوب‏ترین افراد نزد اوست. آن زن، دخترش فاطمه و مادر دو پسری است که همراه اویند. در این حال اسقف گفت: «به خدایی که جان من در قبضه قدرت اوست، من چهره‏هایی را می‏بینم که اگر دست بر دعا بردارند و از درگاه خدا بخواهند که بزرگ‏ترین کوه‏ها را از جای بکَند، مستجاب خواهد شد. بنابراین، هرگز صحیح نیست ما با این چهره‏های نورانی و با فضیلت مباهله نماییم؛ زیرا نابودی ما بعید نیست و ممکن است دامنه عذاب گسترش یافته و همه مسیحیان جهان را بگیرد».

تسلیم هیأت

مسیحیان نجران با دیدن چهره مصمم و مطمئن پیامبراسلام و همراهانش ازیک سو و شنیدن سخنان یأس آور اسقف نجران، مبنی بر احتمال شکست در مباهله از سوی دیگر، از انجام مباهله صرف نظر کرده و حاضر شدند هر سال مبلغی به عنوان جزیه و مالیات سالیانه بپردازند تا در پناه حکومت اسلامی زندگی کنند. پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله رضایت خود را اعلام کرد و سپس فرمود: «عذاب، سایه شوم خود را برسر نمایندگان نجران گسترده بود، اگر وارد مباهله می‏شدند، صورت انسانی خود را از دست داده و در آتشی که در بیابان افروخته می‏شد، می‏سوختند و دامنه عذاب به سرزمین نجران کشیده می‏شد».

مفاد صلح نامه

هیأت نمایندگی نجران، پس از پذیرفتن حکومت اسلامی پیامبر صلی ‏الله ‏علیه ‏و‏آله و انصراف از مباهله، از پیامبر درخواست کردند مقدار مالیات سالیانه آنان را درنامه‏ای نوشته و امنیت منطقه نجران را تضمین کند. امیرمؤمنان علیه‏السلام به فرمان پیامبر صلی ‏الله‏ علیه ‏و‏آله ، متن زیر را نوشت: «به نام خداوند بخشنده مهربان. داوری محمد صلی ‏الله ‏علیه ‏و‏آله درباره تمام دارایی‏های ملت نجران این شد که اهالی نجران،هرسال دو هزار لباس به حکومت اسلامی بپردازند و هرگاه از ناحیه یمن، آتش جنگ شعله‏ور گشت، باید ملت نجران سی زره وسی شتر و سی اسب به صورت عاریه دراختیار ارتش اسلام بگذارند و پذیرایی نمایندگان پیامبر درنجران، به مدت یک ماه بر عهده آنان است. البته جان، مال، و معابد ملت نجران، در امان خدا و رسول اوست؛ به شرط این که از هم اکنون از هر نوع رباخواری خودداری کنند. در غیر این صورت، محمد در برابرآنان تعهدی نخواهد داشت». این نامه، روی پوست سرخی نوشته شد و دو نفر نیز به عنوان شاهد زیر آن را امضا کردند.

رأفت اسلامی

مفاد صلح نامه پیامبر اکرم صلی‏ الله ‏علیه ‏و‏آله باهیأت نمایندگی نجران، از شدت عدالت و دادگستری مکتب اسلام حکایت کرده و نشان دهنده رأفت حکومت اسلامی است. هیأت نجران هنگام پیشنهاد صلح، در موضع ضعف بوده و آن‏چنان در تنگنا قرار داشتند که هرگونه پیشنهادی را از طرف پیغمبر می‏پذیرفتند، ولی پیامبراکرم صلی‏ الله ‏علیه ‏و‏آله ، بر خلاف سیره و روش حکومت‏های زورمدار جهان که از درماندگی طرف مقابل سوء استفاده و مالیات‏های بسیار کلانی بر آنان تحمیل می‏کنند، روحیه عدالت‏خواهی و پای‏بندی بهاصول انسانی و اخلاقی را به نمایش گذاشت و به اندک مالیاتی اکتفا نمود. ایشان با این رفتار، دل‏های آنان را به دین اسلام مجذوب ساخت، به طوری که چند نفر از آنان مسلمان شدند. پس از انعقاد قرارداد، مسیحیان نجران از پیامبر خواستند شخصی را به عنوان فرماندار نجران معرفی نمایند و ایشان، «ابی عبیدة» را به عنوان فرماندار نجران انتخاب کردند.

بزرگ‏ترین سند فضیلت

داستان مباهله، در طول تاریخ شیعه، بزرگ‏ترین سند افتخار بوده است؛ زیرا کلمات آیه مباهله، بر فضیلت همراهان پیامبر دلالت دارد. بیش‏تر مفسران و محدثان شیعه و اهل سنت، تصریح کرده‏اند که آیه مباهله، در حق اهل بیت پیامبر نازل شده و تنها کسانی را که پیامبر همراه خود به میعادگاه برد، علی علیه‏السلام و دخترش فاطمه و فرزندانش حسن و حسین علیهم‏السلام بودند. این مسأله، مزیتی است که هیچ کس در آن براهل بیت پیشی نگرفته و فضیلتی است که هیچ انسانی به آن نرسیده و شرفی است که پیش از آن، هیچ شخصی از آن برخوردار نبوده است.

اهمیت مباهله

بی شک مباهله پیامبر اسلام با هیأت نمایندگی نجران، به عنوان سند زنده و روشنی بر حقانیت و صدق ایشان در ادعای رسالت خویش است؛ زیرا ممکن نیست کسی که به ارتباط خود با پروردگار ایمان قطعی نداشته باشد، وارد چنین میدانی شده و از مخالفان خود دعوت کند که بیایید و با هم به درگاه خدا برویم و از او بخواهیم دروغ گو را رسوا سازد و من قول می‏دهم که نفرین من در حق مخالفان عملی خواهد شد و نتیجه آن را خواهید دید. به یقین، وارد شدن در چنین میدانی، بسیار خطرناک است و اگر نفرین به اجابت نرسد و اثری از مجازات مخالفان ظاهر نشود، نتیجه‏ای جز رسوایی در پی نخواهد داشت و هیچ انسان عاقلی، بدون اطمینان به نتیجه، قدم در این میدان سخت نمی‏گذارد.

عام بودن مباهله

از روایاتی که از امامان معصوم ما نقل شده است، چنین استفاده می‏شود که موضوع مباهله، اختصاص به پیامبر اسلام صلی‏ الله ‏علیه ‏و‏آله نداشته و حکم عمومی است. هر فرد مؤمن، باتقوا و خداترس، به هنگامی که استدلالاتش در برابر دشمنان لجوج نتیجه ندهد، از آنان دعوت به مباهله می‏کند. مفسر عالی قدر، علامه طباطبایی در این‏باره می‏گوید: مباهله، یکی از معجزات باقی اسلام است و هر فرد با ایمان، می‏توند بهپیروی از پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، در راه اثبات حقیقتی از حقایق اسلام با مخالفت خود به مباهله بپردازد و از خداوند بخواهد که طرف مقابل را کیفر داده و محکوم سازد.

مسجد مباهله

مباهله، یکی ازحساس‏ترین و پراهمیت‏ترین حوادث تاریخ صدراسلام به شمار می‏رود و مسلمانان، در پاس‏داشت این روز بزرگ، در مکان مباهله پیامبر اکرم صلی ‏الله‏ علیه‏ و‏آله با مسیحیان نجران، مسجدی بنا کردند که اکنون در جهت شرقی مدینه منوره قرار داشته و به «مسجد الاجابة» معروف است. این مسجد، بسیار باصفا و بزرگ بوده و سزاوار است انسان در سفرهای حج و عمره، در مدت اقامت خود در مدینه، به این مسجد مشرف شده و از معنویت آن بهره‏مند شود و داستان مباهله را به یاد آورد. به ویژه اگر روز مباهله (24 ذی‏حجه) در مدینه باشد، شایسته است در این مسجد حاضرشده و دعای مباهله را بخواند.


چهارشنبه 10/9/1389 - 17:8
عقاید و احکام

ورود هیأت نجران به مدینه

هیأت نمایندگی نجران، به سرپرستی ابوحارثه برای بررسی نبوت رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وارد مدینه شدند. آنان در حالی که لباس‏های فاخر ابریشمی برتن و انگشترهای طلا بر دست و صلیب‏هایی بر گردن داشتند، به مسجد رفته و به پیامبر سلام کردند. ولی وضع نامناسب آنان، رسول اکرم را ناراحت ساخت. آنان جریان را با عثمان بن عفان و عبدالرحمن بن عوف که سابقه آشنایی با آنان را داشتند، در میان گذاشتند. آندو نیز حل مسأله را به دست علی بن ابی‏طالب دیدند. وقتی همگی به امیرمؤمنان مراجعه کردند، ایشان در جواب فرمود: شما باید لباس‏های خود را تغییر دهید و با وضع ساده و بدون زر و زیور به محضر پیامبر شرفیاب شوید. هیأت نجران با لباس ساده به حضور پیامبر رسیدند و ایشان، با احترام خاصی آنان را پذیرفت. نمایندگان نجران، پیش از مذاکره اظهار کردند که وقت نماز و دعای آنان فرا رسیده است. پیامبر اجازه داد آنان نمازهای خود را در مسجد مدینه در حالی که رو به مشرق ایستاده بودند، بخوانند.

مذاکره

گروه مسیحیان نجران، در مسجد مدینه، مذاکرات خود را با پیامبر شروع کردندپیغمبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله آنان را به اسلام دعوت کرد. هیأت از پیامبر پرسیدند: ای محمد! درباره مسیح چه می‏گویی؟ پیغمبر فرمود: «او بنده خدا و نبی بود». ولی آنان سخن حضرت را نپذیرفتند و گفتند: او مردگان را زنده کرد و بیماران را شفا بخشید. پیامبر اکرم فرمودند: «مسیح، بنده و مخلوق خداست و این قدرت و توانایی را خدا به او داده بود». یکی از نمایندگان گفت: عیسای مسیح، فرزند خداست، زیرا مادر او، مریم، بدون شوهر او را به دنیا آورد. پیامبر فرمود: «وضع حضرت عیسی از این نظر، مانند حضرت آدم است که خداوند او را با قدرت بی پایان خود، بدون این که پدر و مادری داشته باشد، از خاک آفرید». پیامبر در ادامه فرمودند: «آیا چنین نیست که عیسی هم‏چون دیگر کودکان متولد شد و غذا می‏خورد و تنفس می‏کرد». نماینده‏ها گفتند: آری، پس پیغمبر فرمود: «پس چگونه عیسی پسر خداست، با این که هیچ‏گونه شباهتی به پدرش ندارد». در این هنگام، هشتاد آیه از اوایل سوره آل عمران نازل گردید.

 نزول آیه مباهله

در گفت و گوی بین نمایندگان نجران و پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، دلایل و مستندات منطقی پیغمبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله آنان را قانع نکرد و از این رو، تصمیم گرفتند در وقت معینی خارج از شهر مدینه، مباهله و دروغ‏گو را نفرین کرده و از خداوند عالم بخواهند مخالف را هلاک و نابود سازد. در این زمان پیک وحی، جبرئیل امین نازل گردید و آیه مباهله را آورد و پیامبر را مأمور ساخت تا با کسانی که با وی به مجادله بر می‏خیزند و سخن حق را نمی‏پذیرند، به مباهله برخیزد. آیه 61 از سوره مبارکه آل عمران، معروف به آیه مباهله است: «هرگاه پس از علم و دانشی که (درباره مسیح) به تو رسیده، (باز) کسانی با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آنان بگوبیایید فرزندان خود را دعوت کنیم و شما فرزندان خود را، ما زنان خویش و شما زنان خود را، ما نفوس خود را دعوت کنیم و شما نفوس خود را، آن گاه مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغ‏گویان قرار دهیم»

پیامبر به مباهله می‏رود

هنگامی که مذاکره پیامبر با هیأت نجران به نتیجه نرسید، قرارشد صبح روز بیست و چهارم ذیحجه، در دامنه صحرا، مباهله کنند. پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله از میان مسلمانان و بستگان خود، فقط چهار نفر را برگزید و آنان جز علی بن ابی‏طالب علیه‏السلام ، فاطمه زهرا علیهاالسلام ، حسن علیه‏السلام و حسین علیه‏السلام کس دیگری نبودند ؛ زیرا درمیان تمام مسلمانان، انسان‏هایی پاک‏تر و با ایمانی استوارتر از این چهار تن وجود نداشت. پیغمبر در حالی که حسین را درآغوش گرفته و دست حسن را در دست داشت و فاطمه به دنبال آن حضرت و علی بن ابی‏طالب پشت سر وی حرکت می‏کردند، گام به میدان مباهله نهاد و پیش از ورود به میدان مباهله، به همراهان خود فرمود:»من هر موقع دعا کردم، شما دعای مرا با گفتن آمین بدرقه کنید».

توصیه رئیس هیأت

رئیس هیأت نمایندگی نجران، پیش از مباهله با پیامبر صلی‏ الله ‏علیه ‏و‏آله ، به اعضای هیأت گفت: هر گاه دیدید که محمد، سربازان و افسران خودرا به میدان مباهله آورد، و شکوه مادی و قدرت ظاهری خودرا نشان داد، دراین صورت وی فردی دروغ‏گوست، ولی اگر با فرزندان و جگرگوشه‏های خود به مباهله بیاید، پیامبری راست‏گوست و به قدرت خود ایمان دارد که نه تنها حاضر است خویشتن را، بلکه عزیزترین و گرامی‏ترین افرادِ نزد خود را نیز در معرض فنا و نابودی قرار دهد.

چهارشنبه 10/9/1389 - 17:7
عقاید و احکام

 درخشش نور

مباهله، داستان مقابله نور با ظلمت، غلبه سپیدی بر تاریکی و رویارویی عده‏ای سایه‏نشین با ستارگان خلقت بود. سیطره توحید بر تثلیث، چیرگی معنویت نبوی بر وسوسه‏های خنّاسان و اوهام شکّاکان، شکسته شدن هیبت منکران و خضوع باطل در برابر حق، در روز مباهله ظهور یافت. مباهله، شکوه عظمت و کبریایی خداوند در اثبات حقانیت رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و درخشش نور الهی در وجود پاک‏ترین و برترینانسان‏ها بود؛ همان کسانی که قرآن درباره آنان فرمود: «خداوند می‏خواهد پلیدی و ناپاکی را از شما اهل بیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد» و به راستی مباهله، حقیقتی همیشگی است.

معنای مباهله

مباهله از نظر ریشه لغوی، از ماده بَهل به معنای رها کردن و تخلیه نمودن، و ابتهال در دعا، به معنای تضرع، خلوص و واگذاری کار به پروردگار متعال است. مباهله از نظر مفهوم متداول، خالی کردن درون و ترک نفس برای کسب خلوص و توجه کامل به سوی خداوند و درخواست لعن خدا برای دروغ‏گو می‏باشد؛ یعنی وقتی استدلالات منطقی سودی نداشت، دو طرف در یک‏جا جمع می‏شوند و به درگاه خدا تضرع می‏کنند تا دروغ‏گو را رسوا سازد و مجازات کند.

دعوت به اسلام

پیامبر گرامی اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله هیچ گاه از تبلیغ دین اسلام و رساندن پیام نجات بخش توحید به گوش جهانیان دریغ نورزید. حتی هنگامی که سوگ وفات فرزندش ابراهیم، قلب لطیف وی را غمگین ساخته بود، در راستای نامه نگاری با سران دولت‏ها و مراکز مذهبی جهان، نامه‏ای به اسقف نجران، «ابوحارثه» نوشتند و طی آن نامه، وی و ساکنان نجران را به آیین اسلام دعوت فرمودند. مضمون نامه پیامبر چنین است: «به نام خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب. این نامه‏ای است از محمد، پیامبر خدا به اسقف نجران.خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب را حمد و ستایش می‏کنم و شما را از پرستش بندگان به پرستش خدا دعوت می‏کنم. از ولایت بندگان خدا خارج شده، در ولایت خدا وارد شوید. اگر دعوت مرا نپذیرفتید، باید به حکومت اسلامی مالیات و جزیه بپردازید، در غیر این صورت، به شما اعلام خطر می‏شود». بخش با صفای نجران، با هفتاد دهکده تابع خود، در نقطه مرزی حجاز و یمن قرار گرفته و در آغاز طلوع اسلام، این نقطه تنها منطقهمسیحی‏نشین حجاز بود که از بت‏پرستی دست کشیده و به آیین مسیح گرویده بودند.

تقدیم نامه

هنگامی که سفیران پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وارد نجران شده و نامه دعوت به اسلام ایشان را به اسقف آن جا دادند، وی نامه را با دقت خواند و برای تصمیم‏گیری، شورایی تشکیل داد. یکی از اعضای شورا که به عقل و درایت معروف بود، گفت: ما مکرر از پیشوایان مذهبی شنیده‏ایم که روزی منصب نبوت، از نسل اسحاق فرزند حضرت ابراهیم، به فرزندان اسماعیل انتقال خواهد یافت. هیج بعید نیست «محمد» که از اولاد اسماعیل است، همان پیامبر موعود باشد. در نهایت، شورا نظر داد گروهی به عنوان هیأت نمایندگی نجران، به مدینه بروند تا ازنزدیک با پیامبر اسلام تماس گرفته و دلایل پیامبری ایشان را مورد بررسی قرار دهند. شصت نفر از داناترین مردم نجران برای این کار برگزیده شدند که در رأس آنان، سه تن پیشوای مذهبی به نام‏های زیر قرار داشت:

1- ابوحارثة بن علقمه، اسقف اعظم نجران و نماینده رسمی کلیساهای روم در حجاز؛ 2. عبدالمسیح رئیس هیأت نمایندگی که به عقل و تدبیر معروف بود؛ 3. اَیهَم فردی کهن‏سال و یکی از شخصیت‏های محترم مردم نجران.

چهارشنبه 10/9/1389 - 17:4
عقاید و احکام

داستان مباهله

«اِنَّ مَثَلَ عیسی عِنْدَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیکُونُ* الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُنْ مِنَ الْمُمْتَرینَفَمَنْ حآجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جآءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْنآءَنا وَ أَبْنآءَکُمْ وَ نِسآءَنا وَ نِسآءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللّهِ عَلَی الْکاذِبین.»(1)

«بی‏شک داستان عیسی نزد خدا مانند داستان آدم است که او را از خاک آفرید سپس به او گفت: باش پس موجود شد. حق از سوی پروردگار توست پس، از شک‏کنندگان نباش. پس هر کس با تو درباره او (عیسی) پس از دانشی که بر تو آمده ستیز کند، پس بگو: بیایید فرزندان ما و فرزندان شما و زنان ما و زنان شما و جانهای ما و جانهای شما را بخوانیم سپس مباهله (دعا و زاری) کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار بدهیم.»

گروهی از مسیحیان نجران همراه با چند تن از علما و اسقفهایشان مانند «عاقب» و «سید» برای تحقیق پیرامون حضرت محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و مباحثه و مناظره با او به مدینه آمدند. آنها به خدمت پیامبر رسیدند و مناظره را شروع کردند، آنها ضمن سخنان خود عیسی علیه‏السلام را پسر خدا معرفی نمودند و دلیل آنها همان تولد عیسی بدون پدر بود.

خداوند در پاسخ آنها اظهار می‏دارد که داستان عیسی نزد خداوند همچون داستان آدم است که او را از خاک آفرید، یعنی اگر عیسی پدر نداشت آدم هم پدر و مادر نداشت و اگر بنا باشد که عیسی را به خاطر آن ویژگی پسر خدا بدانند، باید درباره آدم نیز چنین عقیده‏ای داشته باشید، بلکه آدم اولی است. درحالی که هر دو نفر مخلوق خدا هستند و خداوند با قدرت خود آنها را به طور غیر معمول آفریده است.

من قیافه‏هایی را می‏بینم که اگر از خدا بخواهند که کوه را از جای خود بکَند، کوه کنده می‏شود، با آنان مباهله نکنید که هلاک می‏شوید و تا روز قیامت یک نصرانی در روی زمین پیدا نمی‏شود. و پیامبر گفته بود: به خدا قسم اگر مباهله می‏کردند، به صورت میمون و خوک مسخ می‏شدند و در میان آتش می‏سوختند و سالی نمی‏گذشت مگر اینکه تمام نصاری هلاک می‏شدند.

خداوند پس از بیان این مطلب مهم، جهت آرامش خاطر پیامبر اسلام، او را به این خطاب مفتخر می‏سازد که حق از جانب پروردگار توست و تو از شک‏کنندگان نباش. البته پیامبر در حق و حقیقت شک نداشت واین خطاب تنها برای آرامش دل او و داشتن اطمینان بیشتر نازل شده است تا هرگز در برابر مسیحیان نجران که با آن حضرت مباحثه و مناظرهمی‏کردند، کم نیاورد.

وفد نجران این پاسخ را که واقعاً مستدل و منطقی بود نپذیرفتند و لذا پیامبر به دستور خداوند، آنها را به «مباهله» دعوت کرد. به این صورت که آنها عزیزان خود مانند فرزندان و زنان و جانهایشان را بخوانند و اینها نیز چنین کنند و روبروی هم قرار بگیرند و هر دو گروه دست به دعا بردارند و در پیشگاه خدا تضرع و زاری نمایند و طرف دیگر را نفرین کنند و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار بدهند.

این عمل را «مباهله» می‏گفتند و اگر با شرایط خاص خود انجام می‏گرفت، طرفی که ناحق بود گرفتار نفرین می‏شد و عذاب الهی بر آنان نازل می‏گشت و مسلم است تنها کسانی به مباهله حاضر می‏شوند که به عقیده خود اطمینان کامل داشته باشند.

وقتی پیامبر آنها را به مباهله دعوت کرد و آنها اطمینان خاطر و ثبات قدم پیامبر را دیدند از او یک شب مهلت خواستند تا در این‏باره بیندیشند. آنها به قرارگاه خود برگشتند و راجع به پیشنهاد پیامبر با همدیگر مشورت کردند. اسقف بزرگ آنها گفت:

فردا بنگرید اگر محمد با نزدیکان و خانواده خود برای مباهله آمد، از مباهله با او خودداری کنید ولی اگر با اصحاب خود آمد با او مباهله کنید.

فردای آن روز حضرت محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را دیدند که همراه با حسن و حسین علیهماالسلام به عنوان فرزندان؛ و فاطمه زهرا علیهاالسلام به عنوان زنان؛ و علی علیه‏السلام به عنوان جان پیامبر برای مباهله می‏آید. نصاری از ترکیب این گروه پرسیدند، به آنها گفته شد آن مرد علی‏بن‏ابیطالب است که داماد پیامبر و عزیزترین شخص پیش اوست و آن دو کودک حسن و حسین نوه‏های پیامبر هستند و آن زن دختر پیامبر است که بسیار دوستش می‏دارد.

ابوحارثه اسقف وفد نجران که این منظره را دید، گفت:

به خدا قسم که همانند پیامبران به مباهله آمده است و چون به او گفتند که مباهله را شروع کند گفت:

من در برابر این چهره‏ها جرئت مباهله ندارم و می‏ترسم راستگو باشد که در این صورت اگر مباهله کنم یک سال نمی‏گذرد مگر اینکه در دنیا هیچ نصرانی پیدا نمی‏شود. آنگاه خطاب به پیامبر اسلام گفت: ای ابوالقاسم ما با تو مباهله نمی‏کنیم و با تو مصالحه می‏کنیم.

این بود که صلحنامه‏ای میان دو طرف نوشته شد و طبق آن، نصارای نجران متعهد شدند که هر سال دوهزار دست لباس که هر یک به قیمت تقریبی چهل درهم باشد به مسلمانان بدهند و نیز اگر جنگی اتفاق افتاد سی عدد زره جنگی و سی عدد نیزه و سی رأس اسب به عنوان امانت در اختیار مسلمانان قرار بدهند که پس از جنگ به خودشان عودت دادهشود.

روایت شده است که اسقف نجران گفته بود:

من قیافه‏هایی را می‏بینم که اگر از خدا بخواهند که کوه را از جای خود بکَند، کوه کنده می‏شود، با آنان مباهله نکنید که هلاک می‏شوید و تا روز قیامت یک نصرانی در روی زمین پیدا نمی‏شود. و پیامبر گفته بود: به خدا قسم اگر مباهله می‏کردند، به صورت میمون و خوک مسخ می‏شدند و در میان آتش می‏سوختند و سالی نمی‏گذشت مگر اینکه تمام نصاری هلاک می‏شدند.

و نیز روایت شده که گروه نصاری به نجران برگشتند. چندی نگذشت که عاقب و سید خدمت پیامبر رسیدند و مسلمان شدند و هدایایی به آن حضرت تقدیم کردند.

در اینجا به ذکر چند نکته می‏پردازیم:

1-  مباهله، مخصوص پیامبر نبود و در هر زمان کسی که به مرام و عقیده‏خود اطمینان کامل دارد، می‏تواند مباهله کند و البته در موضوعات کوچک نباید مباهله کرد، بلکه مباهله مخصوص موارد مهمی است که اساس دین در خطر باشد.

2- هر چند که در آیه شریفه، «نسائنا» و «انفسنا» به صورت جمع آمده ولی به اجماع مفسران، پیامبر خدا فاطمه زهرا علیهاالسلام را به عنوان مصداق «نسائنا» و علی بن ابیطالب علیه‏السلام را به عنوان مصداق «انفسنا» آورد و این منقبتی عظیم و فضیلتی بزرگ برای حضرت علی علیه‏السلام است که پیامبر از او به عنوان جان خود یاد می‏کند و هیچ کس جز علی این فضیلت را ندارد.

این منقبت برای اهل بیت علاوه بر منابع شیعی، در بیشتر روایات اهل سنت هم نقل شده است که دو نمونه آن نقل می‏شود:

عامربن سعد می‏گوید: وقتی این آیه (آیه مباهله) نازل شد، پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم‏السلام را خواند و گفت:

«خدایا اینها اهل بیت من هستند»

(حاکم نیشابوری، المستدرک، ج 3 ص 150).

از سُدِّی در تفسیر آیه (تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم) نقل شده که پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله دست حسن و حسین و فاطمه علیهم‏السلام را گرفت و به علی علیه‏السلام گفت: تو هم با ما بیا او هم با آنها خارج شد ولی نصاری در آن روز نیامدند و گفتند ما می‏ترسیم که این شخص پیامبر باشد و دعای پیامبر مانند دیگران نیست و لذا آن روز نیامدند و پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: اگر می‏آمدند، آتش می‏گرفتند. پس با پیامبر مصالحه کردند...

(تفسیر طبری (جامع البیان) ج 3 ص 300).

3-  نجران نام شهری در یمن بود که مرکز مسیحیان آن منطقه بود و در آنجا معبدی داشتند که مورد احترام همه مسیحیان بود و به آنجا کعبه نجران می‏گفتند و راهبان واسقفهای بزرگ نصارای منطقه در آنجا بودند و هیئتی که به مدینه برای دیدار با حضرت محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله آمد از علمای همانجا بودند و به طوری که دیدیم، حاضر به مباهله نشدند و با پیامبر مصالحه کردند.

نپذیرفتن واقعیت و خیالپردازی افسردگی را به دنبال دارد

علی علیه‏السلام می‏فرماید:

«واقعیت را بپذیر و از خیالپردازری و دلواپسی پرهیز کن که ناامید می‏شوی و از تلاش باز می‏مانی و افسردگی تو را فرا می‏گیرد.»

«ایاک والجَزَع فانّه یقطعُ الأمل و یضعف العمل و یورث الهمَّ»

(میزان الحکمة، ترجمه سید رضا شیخی، ج3، ش 3773.)

 barfolh3


چهارشنبه 10/9/1389 - 17:0
عقاید و احکام

قویترین دلیل بر فضلیت اصحاب کساء

نظر به اهمیت این رویداد در تاریخ اسلام، بدیهی است‏بایدافرادی در آن شرکت کنند که از شایستگی کافی برخور دار باشند;زیرا این رخداد در تاریخ دین اسلام ثبت‏خواهد شد. به همین جهت،پیامبر بزرگوار اسلام از میان کسان و اصحاب خود تنها چهار تن‏را انتخاب کرد که عبارتند از: حضرت علی بن ابی‏طالب، حضرت‏زهرا، امام حسن و امام حسین(علیهم السلام).

از عایشه چنین نقل شده است:

روز مباهله پیامبر اسلام چهار تن همراهان خود را زیر عبای مشکی‏وارد کرد و این آیه را خواند: «انما یریدالله لیذهب عنکم‏الرجس اهل‏البیت و یطهرکم تطهیرا».

زمخشری می‏گوید: سرگذشت‏مباهله و مفاد آیه آن قویترین دلیل بر فضلیت اهل کساست.

نکات مهم آیه مباهله:

1-  مفسران و محدثان شیعه و سنی تصریح کرده‏اند که آیه مباهله‏در حق اهل بیت پیامبر نازل شده و پیامبر تنها فرزندانش حسن وحسین و دخترش فاطمه و پسرعمش علی(ع)را به میعادگاه برد.بنابراین، منظور از «ابنائنا» در آیه منحصرا حسن و حسین(ع)هستند. ابوبکر رازی می‏گوید: این آیه دلیل است که حسنین پسران‏رسول خدا(ص)هستند و فرزند دختر هم حقیقتا فرزند انسان است.همانطور که منظور از «نسائنا» فقط فاطمه(س) است. و نیز مراداز «انفسنا» فقط علی(ع) است، زیرا خود پیامبر که نمی‏تواندمراد باشد; چون او دعوت کننده است و معنی ندارد که انسان خودرا دعوت کند، همیشه داعی غیر از مدعو است; پس حتما مراد شخص‏دیگری غیر از نبی اکرم است. پس حتما اشاره به علی(ع) است.زیرا هیچ کس نگفته جز علی و فاطمه و حسنین کسی در مباهله شرکت‏داشته است. این مطلب بر علو مکان وی و درجه‏ای که هیچ کس به آن‏راه نیافته، بلکه به نزدیک آن هم نرسیده است، دلالت دارد.

پیامبر به بریده اسلمی فرمود:ای بریده علی را دشمن مدار که او از من است و من از اویم.مردم از درختهای متفرق خلق شده‏اند و من و علی از یک درخت‏آفریده شده‏ایم.

مرحوم قاضی نورالله شوشتری، در جلد سوم احقاق‏الحق، می‏گوید: مفسران در این مساله اتفاق نظر دارند که‏«ابنائنا» اشاره به حسن و حسین و «نسائنا» اشاره به‏فاطمه(س) و «انفسنا» اشاره به علی(ع) است. سپس در پاورقی‏همین کتاب نام شصت نفر از بزرگان اهل سنت را نقل می‏کند که‏گفته‏اند: آیه مباهله در مورد اهل بیت(علیهم السلام) نازل شده‏است. از جمله شخصیتهایی که این مطلب از آنها نقل شده عبارتنداز:

1- مسلم در کتاب صحیح، ج 2، ص 448.

2- احمد بن حنبل در مسند، ج 1، ص 185.

3- حاکم در مستدرک، ج‏3، ص 150.

4- واحدی نیشابوری در اسباب النزول، ص 68.

5- ابن اثیر در جامع الاصول، ج‏9، ص 470.

6- ابن جوزی در تذکره‏الخواص، ص‏23.

7- زمخشری در کشاف، ج 1، ص 370.

8- ابن حجرعسقلانی در الاصابه، ج 2، ص‏509.

9- ابن صباغ مالکی در فصول المهمه، ص 120.

10- قرطبی در الجامع لاحکام القرآن، ج 4، ص 140.

در کتاب‏های روایی شیعه نیز این مساله جایگاهی خاص دارد. تنهابه یک نمونه از آن اکتفا می‏کنیم.

امام رضا(ع) در جلسه بحثی که در دربار مامون تشکیل شده بود،فرمود: خداوند پاکان بندگان خود را در آیه مباهله مشخص ساخته‏است...; این مزیتی است که هیچ کس در آن بر اهل‏بیت(علیهم‏السلام) پیشی نگرفته; فضلیتی است که هیچ انسانی به آن نرسیده وشرفی است که قبل از آن هیچ کس از آن بر خور دار نبوده است.

آیه مباهله جز معرفی نزدیکتر افراد به رسول گرامی(ص) حاوی‏پیامهای دیگری است که فهرست وار اشاره می‏شود:

1- استمداد از غیب بعد از به کارگیریی توانایی‏های عادی.

2- زن و مرد دوشادوش هم و در کنار همدیگر مطرحند.

3- اگر انسان به هدف خود ایمان داشته باشد حاضر است‏حتی خودو نزدیکترین بستگانش را در معرض خطر قرار دهد.

4- در دعا کردن آنچه مهم است انگیزه‏ها و شخصیتهاست نه تعدادو کثرت جمعیت.

5- در مجالس دعا باید کودکان را شرکت داد.

6- کسی که منطق و استدلال و معجزه او را تسلیم به پذیرش حق‏نمی‏کند باید تهدید به نابودی شود.

7- دعا آخرین برگ برنده و سلاح مومن است.

8- استدلال را باید پاسخ داد، ولی مجادله و لجاجت را بایدسرکوب کرد.

9- اگر شما محکم بایستید، دشمن به دلیل باطل بودن عقب نشینی‏می‏کند.

10- قوام و اساس دین به خاطر همین چند نفر است و گرنه‏پیامبر(ص) می‏توانست‏خود شخصا نفرین کند.

خدا و پیامبر(ص) با این عمل به همه ما می‏فهماند که این افرادیاران و نزدیکان رسول خدا(ص) در دعوت به حق و هدف او هستند وهمراه او آماده استقبال از خطر بوده، ادامه دهنده حرکت اویند.

چهارشنبه 10/9/1389 - 16:57
عقاید و احکام

آیه مباهله، سند افتخار

«فمن حآجک من بعد ما جآءک من العلم فقل تعالو ندع ابناءنا وابناء کم و نساءنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل‏لعنه‏الله علی الکذبین‏» پس هر کس بعد از دانشی که (درباره‏مسیح) به تو رسیده است‏با تو به ستیز و محاجه بر خیزد (و ازقبول حق شانه خالی کند) بگو:بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم و شما فرزندان خود را وما زنان خود را بخوانیم و شما زنانتان را و ما نفوس خود رابخوانیم و شما نفوستان را پس لعنت‏خدا را بر دروغگویان قراردهیم.

یکی از ادله شایستگی اهل بیت پیامبر(ص) برای جانشینی آن حضرت‏آیات قرآنی است که در شاءن این بزرگواران نازل شده است.یکی از این آیات، آیه معروف مباهله (آیه 61 سوره آل عمران)است.

مباهله در اصل از ماده «بهل‏» به معنای رها کردن و قیدو بند را از چیزی بر داشتن است. به همین جهت، حیوانی را که به‏حال خود واگذارند و پستانش را در کیسه قرار ندهند تا نوازدش‏بتواند به آزادی شیر بنوشد، باهل می‏خوانند.

ابتهال به معنای‏تضرع و واگذاری کار به خداست. مباهله، از نظر مفهوم متداول که‏در آیه فوق گرفته شده، به معنی نفرین کردن دو نفر به یکدیگراست.

بعضی بهل را به معنی لعن گرفته‏اند. طبق این نظریه درباره ابتهال دو قول وجود دارد.

1- ابتهال به معنای التعان یعنی یکدیگر را لعنت کردن.

2- بهله الله یعنی لعنه الله.

شأن نزول:

در مورد شاءن‏نزول آیه مباهله از ابن عباس وقتاده و حسن روایت‏شده است که‏چون پیامبر اکرم(ص) مسیحیان را به مباهله دعوت کرد، از وی‏تاصبح فردا مهلت‏خواستند; و چون به بزرگان خود مراجعه و باآنها مشورت کردند، اسقف آنان گفت: فردا بنگرید: اگر محمد(ص)با اهل و فرزندش آمد، از مباهله بپرهیزید; ولی اگر با اصحابش‏آمد، پس مباهلهکنید که کاری از او ساخته نیست.

 نگاهی تاریخی به مباهله:

بخش باصفای نجران با هفتاد دهکده تابع آن در نقطه مرزی حجاز ویمن قرار گرفته است. در آغاز طلوع اسلام، این نقطه تنها منطقه‏مسیحی نشین حجاز بود که به عللی از بت پرستی دست کشیده، به‏آئین مسیح گرویده بودند. پیامبر(ص) به موازات مکاتبه با سران‏دول جهان و مراکز مذهبی، نامه‏ای به اسقف نجران ابوحارثه نوشت‏و طی آن ساکنان نجران را به آیین اسلام دعوت کرد. مضمون نامه‏چنین است:

به نام خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب; از محمد پیامبر و رسول‏خدا به اسقف نجران. خدای ابراهیم واسحاق و یعقوب را حمد وستایش می‏کنم و شما را از پرستش بندگان به پرستش خدا دعوت‏می‏نمایم. شما را دعوت می‏کنم که از لایت‏بندگان خدا خارج شوید و در ولایت‏خداوند وارد آیید; و اگر دعوت مرا نپذیرفتید، بایدبه حکومت اسلامی مالیات وجزیه بپردازید در غیر این صورت، به‏شما اعلام خطر می‏شود. نمایندگان پیامبر وارد نجران شده، نامه‏پیامبر(ص) را به اسقف نجران دادند. وی نامه را به دقت‏خواند وبرای تصمیم‏گیری در این باره شورایی مرکب از شخصیتهای بارزمذهبی و غیر مذهبی تشکیل دادیکی از افراد طرف مشورت‏«شرجیل‏» بودکه به عقل و درایت و کاردانی معروفیت داشت.وی‏گفت: ما مکرر از پیشوایان مذهبی خود شنیده‏ایم که روزی منصب‏نبوت از نسل اسحاق به فرزندان اسماعیل انتقال خواهد یافت وهیچ بعید نیست محمد، که از اولاد اسماعیل است، همان پیغمبرموعود باشد. بعد از سخنان شرجیل، شورا نظر داد که گروهی به‏عنوان هیاءت نمایندگی نجران به مدینه برود تا از نزدیک بامحمد(ص) تماس گرفته و دلایل نبوتاو را مورد بررسی قرار دهد.بدین ترتیب، شصت تن از داناترین مردم نجران انتخاب گردیدند که‏در راءس آنها سه پیشوای مذهبی قرار داشت:

1-  ابوحارثه بن علقمه، اسقف اعظم نجران که نماینده رسمی‏کلیساهای روم وحجاز بود.

2-  عبدالمسیح، رئیس هیاءت نمایندگی که به عقل و کاردانی شهرت‏داشت.

3-  ایهم که فرد کهنسال و شخصیت محترم ملت نجران به شمارمی‏رفت.

مشروح جریان مباهله و نیز مذاکرات پیامبر اسلام باهیاءت مسیحی در کتاب گرانسنگ «اقبال‏» سیدبن طاووس ذکر شده‏است. در این مقال به ذکر گوشه‏ای از آن که به جریان مباهله‏منجر می‏شود، اکتفا می‏گردد. پیامبر اسلام(ص): من شما را به آیین‏توحید و پرستش خدای یگانه و تسلیم در برابر اوامر او دعوت‏می‏کنم.

نمایندگان نجران: اگر منظور از اسلام، ایمان به خدای یگانه‏جهان است، ما قبلا به او ایمان آورده و به احکام او عمل‏می‏کنیم. پیامبر(ص): اسلام نشانه‏هایی دارد. برخی از اعمال شماحاکی است که به اسلام واقعی نگرویده‏اید. چگونه می‏گویید خدای‏یگانه را می‏پرستید؟ در صورتی که صلیب را می‏پرستید و از خوردن‏گوشت‏خوک پرهیز نمی‏کنید و برای خدا فرزند معتقدید.

نمایندگان نجران: ما او را (مسیح) خدا می‏دانیم، زیرا اومردگان را زنده کرد و بیماران را شفا بخشید و از گل پرنده‏ساخت و آن را به پرواز در آورد و تمام این اعمال حاکی است که‏او خداست.

پیامبر(ص): مسیح بنده خدا و مخلوق اوست که او را در رحم مریم‏قرار داد و این توانایی را خدا به او داده بود.نماینده نجران: آری، او فرزند خداست; زیرا مادرش مریم بدون‏اینکه با کسی ازدواج کند او را به دنیا آورد، پس ناگزیر پدرش‏باید همان خدای جهان باشد.

در این موقع، فرشته وحی نازل شد و به پیامبر خطاب کرد: به‏آنان بگو: وضع حضرت عیسی از این نظر مانند حضرت آدم است که اورا با قدرت بی پایان خود، بدون اینکه دارای پدری و مادری‏باشد، از خاک آفرید; و اگر نداشتن پدر گواه بر این باشد که اوفرزند خداست، پس حضرت آدم برای این منصب شایسته‏تر است، زیرااو نه پدر داشت و نه مادر. نمایندگان نجران: سخنان شما ما راقانع نمی‏کند.

در این هنگام، فرشته وحی نازل شد و فرمود: ای پیامبر، به‏کسانی که پس از روشن شدن جریان حضرت عیسی با تو مجادله و ازقبول حق شانه خالی می‏کنند، بگو فرزندان و زنان و نزدیکان خودرا گرد آوریم و به درگاه خدا ابتهال کنیم که بر دروغگویان‏نفرین و لعنت کند; یعنی هر نفرین که دامن گروه مقابل را گرفت،باطل بودن راه آنان را مشخص سازد و بدین جدال پایان دهیم.

مساله مباهله به این شکل شاید تا آن زمان در بین عرب سابقه‏نداشت و راهی بود که صد در صد حکایت از ایمان و صدق دعوت‏پیامبری می‏کرد. مسلما ورود در چنین میدانی بسیار خطرناک است،زیرا اگر دعای او به اجابت نرسد و اثری از مجازات مخالفان‏آشکار نگردد، نتیجه‏ای جز رسوایی دعوت کننده نخواهد داشت.

چگونه ممکن است آدم عاقل و فهمیده‏ای بدون اطمینان به نتیجه درچنین مرحله‏ای گام بگذارد؟ از اینرو، دعوت پیامبر به مباهله‏یکی از نشانه‏های صدق دعوت و ایمان قاطع اوست.

هنگامی که پای مباهله به میان آمد، نمایندگان مسیحیان نجران‏از پیامبر مهلت‏خواستند تا با بزرگان خود به مشورت بنشینند.نتیجه مشاوره آنها، که از یک نکته روان شناسی سرچشمه می‏گرفت،این بود که به طرفدارانشان دستور دادند: اگر مشاهده کردیدمحمد با جمعیت و جار و جنجال به مباهله آمد، نترسید و با اومباهله کنید; زیرا حقیقتی در کار نیست که متوسل به جارو جنجال‏شده است; ولی اگر با نفرات بسیار محدودی از خاصان نزدیک وفرزندان خردسالش که عزیزترین کسان اویند، به میعادگاه آمد،بدانید که پیامبر خداست و از مباهله با او بپرهیزید که خطرناک‏است. وقت مباهله فرا رسید. پیامبر و هیاءت نجران توافق کرده‏بودند که مراسم مباهله در نقطه‏ای خارج از شهر مدینه در صحراانجام گیرد.پیامبر گرامی اسلام از میان مسلمانان و بستگان خود تنها چهارتن را انتخاب کرد که عبارتند از: علی بن ابی‏طالب، حضرت زهرا،امام حسن و امام حسین(علیهم السلام); زیرا در میان مسلمانان‏نفوسی پاکتر و ایمانی استوارتر از نفوس و ایمان این چهارتن‏وجود نداشت. او فاصله منزل تا نقطه مباهله را با وضع خاصی‏پیمود. در حالی که حسین را در بغل داشت، دست‏حسن را گرفته بودو علی و زهرا(س)پشت‏سرش حرکت می‏کردند. به میدان مباهله گام‏نهاد. او پیش از ورود به همراهانش گفت: هرگاه دعا کردم، شماآمین بگویید. اسقف مسیحیان گفت: من چهره‏هایی را می‏بینم که اگراز خداوند بخواهند کوه از جا کنده می‏شود; و اگر این افرادنفرین کنند، یک مسیحی بر روی زمین باقی نمی‏ماند.

مسیحیان نجران بادیدن این صحنه از مباهله منصرف شدند و به‏مصالحه رضایت دادند. بر این اساس که هر سال دو هزار حله هرکدام به قیمت چهل درهم به مسلمانان داده و جزیه را رعایت‏ کنند.

چهارشنبه 10/9/1389 - 16:54
عقاید و احکام

 سند حقانیت‏ شیعه

نزول آیه مبارکه مباهله، واضحترین دلیل بر فضیلت و عالی‏ترین مدرک برای حقانیت‏باورهای شیعه در مورد امامت و خلافت علی علیه السلام بعد از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می‏باشد . در این آیه وجود مقدس امیرمؤمنان علی علیه السلام به منزله جان پیامبر شناخته شده است و این حقیقت غیرقابل انکار - که از منظر تمام دانشمندان شیعه و اهل سنت جای تردید و شبهه در آن وجود ندارد - اثبات می‏کند که دومین شخص عالم امکان، علی علیه السلام است که شایستگی جانشینی حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله بعد از رحلتش منحصر در شخصیت وی می‏باشد .

شیخ مفید رحمه الله می‏فرماید: «خدای متعال در آیه مباهله حکم نموده است که علی علیه السلام جان رسول خدا صلی الله علیه و آله می‏باشد، و از این حکم معلوم می‏شود که امیرمؤمنان علی علیه السلام به بالاترین درجه فضیلت و برتری نائل شده است و با پیامبر صلی الله علیه و آله در کمال و عصمت از گناهان مشترک است.»(7)

این سخن شیخ مفید برگرفته از حدیث معروف مساوات است . اهل سنت این حدیث را از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل می‏کنند که فرمودند: «من اراد ان ینظر الی آدم فی علمه والی نوح فی تقواه وفهمه و الی ابراهیم فی حلمه و الی یحیی بن زکریا فی زهده والی موسی فی هیبته والی عیسی فی عبادته فلینظر الی علی بن ابی طالب؛(8) هر کس می‏خواهد علم حضرت آدم و تقوا و فهم حضرت نوح و حلم حضرت ابراهیم و زهد حضرت یحیی و هیبت‏حضرت موسی و عبادت حضرت عیسی را ببیند، به علی بن ابی طالب بنگرد .

بر اساس این روایت، وجود امیرمؤمنان علی علیه السلام با تمام پیامبران الهی مساوی است .

علامه بزرگوار استاد محمدتقی جعفری در این زمینه می‏نویسد: «روایاتی متنوع در منابع اولیه اسلام، مخصوصا حدیث مقدس «مساوات امیرالمؤمنین علی بن ابی‏طالب علیه السلام با رسولان الهی در امتیازاتی که خداوند سبحان به آنان عطا فرموده است‏» ، به اضافه آیه مباهله که علی بن ابی طالب علیه السلام در آن نفس رسول اعظم صلی الله علیه و آله منظور شده است، با کمال وضوح اثبات می‏کنند که علی علیه السلام آن بزرگ بزرگان و آن یگانه نسخه انسان کامل - که پس از وجود نازنین محمد مصطفی صلی الله علیه و آله نظیر او به عرصه هستی گام نگذاشته است - تجلی گاه نمونه همه امتیازات والای پیشوایان معصوم علیهم السلام می‏باشد.»(9)

در یکی از گفتگوهای امام رضا علیه السلام با مامون، آمده است که مامون از حضرت رضا علیه السلام پرسید: شما چه دلیلی بر خلافت جدتان علی بن ابی‏طالب بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله دارید؟! امام رضا علیه السلام فرمودند: «آیة انفسنا; آیه مباهله ».

شخصیت‏شناس پرتلاش، علامه سیدعلی اصغر بروجردی، در کتاب طرائف المقال در توضیح سخن امام رضا علیه السلام می‏نویسد: بدون تردید در صحنه مباهله به غیر از اصحاب کساء هیچ کس دیگر از مسلمانان حضور نداشت و اگر به غیر از علی علیه السلام مرد با فضیلت دیگری - که به اندازه او در نزد رسول گرامی اسلام موقعیت و منزلت والائی کسب کرده بود - وجود داشت، هیچ گاه پیامبر صلی الله علیه و آله علی علیه السلام را به جای او گزینش نمی‏کرد و یا حداقل به همراه علی علیه السلام او را نیز می‏آورد . اما آیه مباهله و شان نزول آن گواهی می‏دهد که علی علیه السلام شایسته‏ترین و بافضیلت‏ترین فرد در میان یاران پیامبر صلی الله علیه و آله بود.

سخن رسول گرامی اسلام در روز مباهله شاهد دیگری بر این مدعاست . آن حضرت هنگام مباهله با نصارای نجران با اشاره به علی علیه السلام فرمود: «اللهم هذا نفسی وهو عندی عدل نفسی؛ (10)روردگارا این [علی] جان من است و او در نزد من معادل نفس من است ».

برای همین بود که امیرمؤمنان علی علیه السلام در اوج مظلومیت‏خویش در ماجرای شورای خلافت، خطاب به اهل شورا با آیه مباهله احتجاج نمود . ابن حجر هیثمی از محدثان اهل سنت کلام علی علیه السلام، خطاب به اهل شورا را چنین نقل می‏کند: «انشدکم الله هل فیکم احد جعله الله نفس النبی، وابناءه ابناءه، ونساءه نسائه، غیری؛ (11) شما را به خدا قسم می‏دهم، آیا به غیر از من در میان شما کسی هست که خداوند او را جان پیامبر و فرزندانش را فرزندان پیامبر و زنانش را زنان پیامبر قرار داده باشد؟!» همه یکصدا گفتند: نه; به غیر از تو چنین فردی را سراغ نداریم.

ابن حماد شاعر پرشور و متعهد قرن چهارم هجری در ضمن اشعاری علی علیه السلام را با آیه مباهله ستوده، می‏گوید:

سماه رب العرش نفس محمد

یوم البهال وذاک ما لا یدفع(12)

«پروردگار عرش، در روز مباهله، علی علیه السلام را جان محمد نامید و این واقعیتی انکارناپذیر است 

چهارشنبه 10/9/1389 - 16:48
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته