• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 5028
تعداد نظرات : 1664
زمان آخرین مطلب : 3971روز قبل
دعا و زیارت

صدای بال فرشتگان، آوازهایی خواهند شد که ما را به پرواز پیوند خواهد زد.

دوست دارم نیمه شب ها با من به کوچه های مهربانی خداوند بیایی و ببینی که چگونه کنار گل های شمعدانی و بابونه های شبنم زده، نام خدا را عاشقانه آواز می کنم.

این روزها خدا، دروازه های آسمان را به ما نشان خواهد داد و دست های لبریز دعای ما در کهکشان ها جاری خواهد شد.

این شب ها، خداوند فانوس های مهربانی اش را بر سر راه ما خواهد افروخت، تا در بیشه های زشت و مه آلود گم نشویم.

خدایا! ما با ماه می آییم تا مهربانی را در مبارک ترین ماه ها آغاز کنیم.

دست های خالی ما را در آستانه تنهایی و سرگردانی رها مکن.

خدایا! در این ماه مبارک، به مهمانی تو می آییم، پس آینه های فطرتمان را در غبار جهل و ناآگاهی مپسند.

الهی! سوگند به تو که ما ستاره های خاموشیم اگر تو از آفتاب فضلت بر جانمان نتابانی.

خدایا! درهای مهربانی ات را در این ماه مهربانی بر ما بگشا تا رستگاری در آستانه خانه هایمان، ما را به معراج تو بخواند.

کاش می توانستیم تمام سال های پیش رو را از روحانیت این ماه لبریز کنیم! کاش تمام روزهای سالمان، بوی مهربانی رمضان را می گرفتند! کاش لبخندهایمان تمام سال، مثل همین چند روز صمیمی تر می شد!

کاش آینه هایمان همیشه مثل همین روزهای مبارک رمضان، زلال می ماند؛ زلال تر از تمام رودهایی که قله های سرکش کوه ها را به نجابت آرام دریاها پیوند می زنند!

خدایا! ماه مهربانی تو آغاز شد؛ ما را مهربان ترین مهمانان خویش بخواه.

چهارشنبه 13/5/1389 - 10:56
دعا و زیارت

 

1- شرك وریا  ۲- یاس ازرحمت الهی3- قنوط وبدگمانی به خدا4-  نترسیدن ازقهر خداوند ۵- قتل ۶-عاق والدین 7- قطع رحم 8-خوردن مال یتیم ۹-ربا خواری10- زناوزنای محسنه  11- لواط 12-  قذف ( نسبت زنا یا لواط به زن یا مرد مسلمان دادن ) 13-  شراب  خواری 14-  قمار15- سرگرمی به آلات موسیقی 16- آوازه خوانی  17- دروغ  وسوگند دروغ وگواهی  دروغ و گواهی ندادن 18 - پیمان شكنی 19- خیانت به امانت  20 – دزدی 21-كم فروشی22- حرا مخواری23- حبس حقوق24- فرار از جهاد 25- تعرّب بعد الهجره 26- كمك به ستمگر27- یاری نكردن ستمدیده 28- سَحر و جادو 29- اسراف 30- كبر 31- جنگ با مسلمانان 32- خوردن مردار 33- خوردن گوشت خوك 34- ترك عمدی نماز35- ندادن زكوه36- استخفاف به حج( بی اهمیت دانستن )37- ترك واجبات 38- اصرار برگناه و كوچك شمردن گناه39- حیف در وصیّت40-  غیبت كردن و شنیدن 41- تهمت زدن و شنیدن 42- نمیمه 43- استهزاء مومن 44- سبّ وطعن  45- خوار كردن مومن 46- سرزنش و رسوا نمودن مومن 47-هجو مومن به شعر یا نثر48-  اذیت مومن  49-  همسایه آزاری  50- مكر و نیرنگ 51- دورویی  و نفاق52-  احتكار 53-  حسد 54-  دشمنی با مومن  55- مساحقه 56-  قیادت و دیاثت  57-  استمناء  58-  بدعت  59- حكم ناحق 60- جنگ درماه حرام61-بازداشتن ازراه خدا 62-  كفران نعمت 63- فتنه انگیزی64- فروش اسلحه به كفار65- بهتان و سوء ظن 66- هتك قرآن 67- هتك كعبه 68- هتك مساجد  69- هتك مشاهد و تربت حسینی علیه السلام      

گناهانی كه احتمال دارد كبیره باشد

 

1- خوردن و آشامیدن نجس شده

2-  كشف عورت

3- نگاه كردن به عورت دیگری (زن به زن یا مرد به مرد و زن به مرد یا مرد به زن ) 

4- رو به قبله یا پشت به قبله ادار یا قضای حاجت كردن

5- توقف در مساجد در حال حیض یا نفاس یا جنابت

6- لباس ابریشمی خالص و طلا هر چند انگشتری باشد برای مرد7-  تشبه مردان به زنان و زنان به مردان

-8  چشمچرانی

 -9 خواندن نامه دیگری بدون اجازه

 

10- نظر كردن در خانه دیگری بدون رضایتش

 

 

- نگهداری كتاب و مجلات و آلات و ابزار گمراه كننده 

12- مجسمه سازی

13- مس كردن بدن اجنبی

 

14- مدح و یا ذمّ   كسی كه سزاوارنیست مگر برای تقیه 

 

15- توقف درمجلس معصیت

 16-  استعمال ظروف طلا و نقره

 17- حاضر نشدن به نماز جماعت از روی اعراض و روی گردانی

 18- غصب كردن پول ومال مسلمان

 

 

19-انجام و یا ترك محرمات در نماز و روزه و طهارت و خمس و معاملات كه دررساله های علمیه ذكر شده . 

 برگرفته از كتاب گناهان كبیره اثر: شهید محراب آیت الله سید عبدالحسین دستغیب شیرازی

چهارشنبه 13/5/1389 - 10:34
دعا و زیارت
گفت:- سؤال شد «چرا کعبه را کعبه نامیدند؟» فرمودند: «چون مربع است.» پرسیدند: «چرا مربع شد؟» فرمودند: «چون مقابل بیت‌المعمور در آسمان چهارم است و آن نیز مربع است.» پرسیدند:«چرا بیت‌المعمور مربع شد؟» فرمودند: «چون محاذی عرش خداست که آن نیز مربع است» پرسیدند: «چرا عرش مربع شد؟» فرمودند: «چون کلماتی که ارکان بنای اسلام است، چهار است: سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر»خُب؟ حالا می‌دونید وقتی داریم نماز میخونیم، موقع ذکر تسبیحات اربعه، مرتبه‌ی اولش در واقع داریم دور خانه‌ی خدا طواف می‌کنیم؟ و دومین باری که تکرار می‌کنیم دور بیت‌المعمور؟ و مرتبه سوم رسیدیم به عرش خدا و داریم عرشش رو طواف می‌کنیم!؟و حالا کی می‌دونه چرا آخر نماز سلام می‌دیم؟خودم می‌گم!چون توی رکعات قبل نمازمون، رسیدیم به عرش خدا! حالا اون‌جا، توی عرش داریم پیامبر -صلی‌الله علیه و آله- و بندگان صالح خدا رو می‌بینیم و بهشون سلام می‌دیم! 
چهارشنبه 13/5/1389 - 10:20
مصاحبه و گفتگو

دو رفیق بودند به نام"خیر" و "شر". روزی آهنگ سفر كردند. هر  یك  توشه ی راه و مشكی پر آب با خود  برداشتند  و

 رفتند تا به بیابانی رسیدند كه ازگرما چون تنورى تافته بود و آهن در آن از تابش خورشید نرم می شد.

خیر كه بی خبر از این بیابان سوزان،آب هاى خود را تا قطره آخر،آشامیده بود تشنه ماند امّا چون از بد ذاتی رفیق خود

 خبر داشت،دم نمی زد* ؛ تاجایى كه از تشنگى بى تاب شد و دیده اش تار گشت .

سر انجام دو لعل گران بهایى را كه با خود داشت، در برابر جرعه اى آب به شر واگذاشت .

شر به سبب خبث* طینت* آن را نپذیرفت و گفت:  از تو فریب نخواهم خورد. اكنون كه  تشنه اى لعل  مى بخشى و

چون به شهر رسیدیم آن را باز مى ستانى .چیزى به من ببخش كه هر گز نتوانى آن را پس بگیرى.

خیر پرسید:منظورت چیست؟

گفت: چشم هایت را به من بفروش.

خیر گفت: از خدا شرم ندارى كه چنین چیزىاز من مىخواهى؟ بیا و لعل ها را بستان و جرعه اى آب به من بده.

                               حالى آن   لعل   آبدار   گشاد                     پیش  آن  ریگ    آبدار   نهاد

                               گفت مردم ز  تشنگى  در یاب                     آتشم  را بكش به  لختی آب

                               شربتى آب از آن زلال چونوش                     یا به همّت ببخش یا بفروش

هر چه خیر التماس كرد، سود نبخشید و چون از تشنگى جانش به لب رسید ، تسلیم گشت و:

                              گفت برخیز  تیغ  و  دشنه*   بیار                 شربتى آب سوى  تشنه  بیار

                              دیده ى   آتشین   من   بر   كش                 و آتشم را بكش به  آبى خوش 

                              شركه آن دید ،  دشنه باز  گشاد                 پیش آن خاك تشنه رفت چوباد

                              در چراغ   دو  چشم  او   زد   تیغ                 نامدش   كشتن   چراغ    دریغ

                              چشم تشنه چو   كرده  بود  تباه                 آب   نا  داده   كرد   همّت   راه

                              جامه و رخت و گوهرش بر داشت                مرد  بى دیده  را تهى بگذاشت

چوپان توانگرى كه گوسفندان بسیار داشت ، با خانواده ى خود از بیابان هامىگذشت وهر جاآب و گیاهى  مىدید، دو

 هفته اى مى ماند وپس از آن گلّه را برای چرا به جاى دیگر مى برد. از قضاآن روزها گذارش به آب بیابا ن افتاد .  دختر

 چوپان به جست وجوى آب روان شد  وبه چشمه اى دور از راه بر خورد .كوزه اى از آب پر كرد و همین كه خواست  به

 خانه باز گردد ،  از دور ناله اى شنید.  بر اثر* ناله رفت. ناگهان  جوانى را  دید  نابینا  كه  بر  خاك  افتاده  است   و  از

 درد و تشنگى مىنالد و خدا را مىخواند.پیش رفت. و از آن آب خنك چندان به او داد تا جان گرفت و چشم هاى كنده

 ى او را كه هنوز گرم بود،بر جاى خود گذاشت و آن را محكم بست . پس از آن جوان را با خود  به خانه  برد  و  غذا   و

 جاى مناسبىبرایش آماده كرد .

شبانگاه كه چوپان به خانه باز آمد ، جوانى مجروح و بیهوش را  در بستر یافت و چون دانست كه  دیدگانش از  نابینایى

 بسته است ، به دختر گفت :درخت كهنى در این حوالى است كه داراى دو شاخه ى بلند است . برگ یكى از شاخه

 ها براى درمان چشم نابیناست  و برگ شاخه ى دیگر  موجب شفاى صرعیان*. دختر از پدر كمك  خواست  تا  چشم

 جوان را در مان كند . پدر بى درنگ مشتى برگ به  خانه آورد و به دختر سپرد .  دختر آن ها را كوبید و فشرد و آبش را

 در چشم بیمار چكاند . جوان ساعتى از درد بى تاب شد و پس از آن به خواب رفت.

پنج روز چشم خیر بسته ماند و او بى حركت در بستر آرمید . چون روز پنجم آن را گشودند :

                         چشم از دست رفته گشت درست                   شد بعینه* چنان كه بود نخست

خیرهمین که بینایی خود را بازیافت به سجده افتاد و خدا  را شکر گفت و از دختر و پدر مهربان  او  نیز  سپاس گزاری

 کرد.اهل خانه هم شادگشتند.پس ازآن خیر هرروز با چوپان به صحرا می رفت  و در گلّه داری به  او کمک  می کرد و

 براثرخدمت و درست کاری هر روز نزد پدر و دختر عزیزترمی شد.

چون  مدّتی گذشت،خیر به دختر علاقه مند شد؛ زیرا که وی جان خود را به دست او باز یافته بود وپیوسته نیز از لطف

 ومحبّت او برخوردار *می شد اما با خود می اندیشید که این چوپان توانگر  با این همه مال و منال *هرگز دختر خود  را

 به مفلسی *چون او نخواهد داد و چگونه می تواند، بی هپچ  اندوخته و مال، دختری را بدپن جمال  و کمال  به دست

 بپاورد.سر انجام عزم سفر کرد تا بپش از اپن دل به دختر نبندد.

شبانگاه قصد سفر را با چوپان در  مپان  گذاشت و  گفت: نور  چشمم  از  توست  و  دل  و  جان  باز پافته ی  تو  .  از

 خوان*توبسی خوردم و از غرپب نوازی تو بسی آسودم.از من چنان که  باپد سپاس گزاری  بر نمی آپد،مگرآن که  خدا

 حق تو را ادا کند.  گرچه  از  دوری تو  رنجور   و  غمگپن خواهم شد ، امّا  دپرگاهی  است  که از   ولاپت خوپش   دور

 افتاده ام؛اجازه می خواهم که فردا  بامداد به سوی خانه ی خود عزپمت کنم.*

چوپان از اپن خبر سخت اندوهگپن  شد و گفت:  ای جوان، کجا می روی؟  می ترسم  که  باز   گرفتار   رفپقی  چون

 شربشوی؛ همپن جا در ناز ونعمت بمان.

                               جز  پکی  دختر    عزپز   مرا                      نپست وبسپار هست چپز مرا

                               گرنهی دل به ما و  دختر  ما                      هستی از  جان  عزپزتر  بر  ما

                               بر  چنپن  دختری به   آزادی                      اختپارت    کنم*   به    دامادی

                               وآن چه دارم ز گوسفندوشتر                     دهمت  تا  ز ماپه *  گردی   پر

خپر که اپن خبر را شنپد،شادمان شد و از سفر چشم پوشپد.فردای آن روز جشنی بر پا کردند وچوپان دختر خود را به

خپر داد.خپر پس از رنج بسپار به خوش بختی وکام پابی رسپد.

پس از چندی چوپان با خانواده ی خود ازآن جاپگاه کوچ کرد.خیر پپش از حرکت به سوی درختی که شفا بخش  چشم

های او بود رفت و دو انبان از برگ های آن - پکی  برای علاج صرعپان و دپگری برای درمان نابپناپان - پر کرد  و  با  خود  

 برداشت و همگی به راه افتادند.

خانوده ی چوپان راه درازی را پپمود تا به شهر رسپد.از قضا دختر پادشاه آن شهر  به بپماری  صرع مبتلا  بود   و   هپچ

 پزشکی از عهده ی درمان او بر نمی آمد.پادشاه شرط کرده بود که دختر خود را  به آن کس بدهد که  دردش  را  علاج

 کند و سر آن کس را که جمال دختر را ببپند و چاره ی دردش نکند، از تن جدا کند. هزاران کس از  آشنا  و  بپگانه  در

 آرزوی مقام وشوکت*،سرخوپش به باد دادند.

خیر با شنپدن اپن خبر کسی را  نزد شاه فرستاد و گفت که علاج دختر در دست اوست و بی آن  که  طمعی  داشته

 باشد،برای رضای خدا در اپن راه می کوشد. شاه با مپل پذپرفت و گفت:"عاقبت خپر باد چون نامت". سپس  او  را  با

 پکی از نزدپکان به سرای دختر فرستاد.

خپر دختر را دپد که بسپار آشفته و بی آرام است. نه شب خواب و  نه روز آرام دارد. بی درنگ مقداری از آن برگ ها  را

 که همراه داشت، ساپپد و با آن شربتی ساخت و  به دختر خوراند. همپن که دختر آن شربت را  خورد ، از  آشفتگی

 بپرون آمد و  به  خواب  خوشی  فرو رفت.  پس از  سه  روز  بپدار شد و  غذا  طلبپد. شاه که  اپن  مژده  را  شنپد ،

بی درنگ نزد دختر رفت و از دپدن او ، که آرامش پافته و  با مپل غذا خورده بود ، بسپار شاد شد .  پس  به  دنبال  خپر

 فرستاد وبه او خلعت*و زر و گوهر فراوان بخشپد.

از قضا وزپر شاه نپز دختری زپبا داشت که بپماری آبله دپدگانش را تباه*ساخته بود.از خپر خواست که چشم  دخترش

 را درمان کند.خپر با داروی شفابخش خود چشم آن دختر زپبا را بپنا کرد. پس از آن خپر از نزدپکان شاه شد و  هر روز

 برجاهش افزوده می گشت تا آن که پس ازمرگ شاه بر تخت شاهی نشست.اتفاقا روزی با همراهان برای گردش به

 باغی می رفت ،در راه شر را دید، او را شناخت و فرمان دادکه در حال فراغت او  را به نزدش ببرند . چوپان  ،  که   از

 ملازمان*او بود، شمشیربه  دست، شر را نزد شاه برد . شاه نامش را پرسید. گفت:نامم"مبشر" است.

شاه گفت:نام حقپقی خود را بگوی.

گفت:نام دپگری ندارم.

شاه گفت:نامت شرّ است. تو آن نپستی که چشم آن تشنه را برای جرعه ای آب بپرون آوردی و گوهرش ربودی و آب

 نداده با جگر سوخته در بپابان تنهاپش گذاردی؟ اکنون بدان که:

                               منم  آن   تشنه ی  گهر  برده*                   بخت  من  زنده  بخت  تو مرده

                               تو مرا کشتی و خدای نکشت                    مقبل*آن کز خدای گپرد  پشت

                               دولتم  چون  خدا  پناهی  داد                    اپنکم  تاج  و  تخت شاهی  داد

                               وای  بر جان  تو  که  بد گهری                    جان بری  کرده ای و جان نبری

شرچون در او نگرپست،وی را شناخت و خود را به زمپن انداخت و:

                               گفت* زنهار  اگر  چه  بد  کردم                  در  بد  من  مبپن  که  خود  کردم

نام من شر است و نام تو خپر.پس من اگر مناسب نام خود بدی کرده ام،  تو نپز مناسب نام خود نپکی کن.خپر  او  را

 بخشپد و آزاد کرد اما چوپان که داستان خبث طپنت او را از دهان خپر شنپده بود و می دانست که  وجود  او  پپوسته

 موجب رنج دپگران خواهد شد، با شمشپر سرش را از تن جدا کرد.

                               گفت اگر خپر هست  خپراندپش*              تو  شری ، جز  شرت  نپاپد پپش

                               درتنش جست و پافت آن دو گهر                تعبپه    کرده     در    مپان   کمر

                               آمد    آورد   پپش      خپر    فراز                گفت   گوهر   به   گوهر   آمد باز

پنج شنبه 7/5/1389 - 10:39
دعا و زیارت

رابطه معنویت و برکت

آن گاه که در سایه سار معنویت و تقوا، برکات معنوی بر مردم باریدن گیرد، برکت های مادی نیز کم کم رخ می نمایند و در این گونه موارد ظاهر می شوند:

1. فزونی در نان و غذا: رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: «گرده ها و قرص های نان خود را کوچک بگیرید؛ زیرا با هر قرص کوچک نانی، برکت وجود دارد».

2. برکت در مال: با بخشش و انفاق مال، برکت مال فزونی می یابد و علی علیه السلام هم در اهمیت این امر می فرماید: «برکة المال فی الصدقه».

3. فرزند صالح: داشتن فرزندان صالح، از مظاهر خیر و برکت است. امام باقر علیه السلام درباره خیرآوری فرزند می گوید: «هیچ فرزندی بر عبدالمطلب هدیه نشد که برکتش از علی علیه السلام بیشتر باشد؛ مگر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ».

این برکت ها در سایه عبادت و حق گرایی و وظیفه شناسی تداوم می یابد. دعا و ارتباط با خداوند، برکت های زندگی را زیاد می کند. احترام به بزرگ ترها نیز در افزایش رزق و روزی تأثیرگذار است. در برخی روایت ها آمده است: «سه چیز است که در آن برکت وجود دارد: معامله مدت دار، قرض به هم دادن و مخلوط کردن گندم و جو برای مصرف خانه، نه برای فروش».

پیام متن:

1. فزونی در نان و غذا، برکت در مال و فرزند صالح از مظاهر برکت هستند.

2. عواملی چون حق شناسی، شکرگزاری و قرض دادن، مایه افزایش رزق.

عوامل برکت زدا

گناهان و نافرمانی ها، موجب سلب برکت در مال و عمر و زندگی است. در آیه ای آمده است: «ولکن کذّبوا فَاَخذناهم بما کانوا یکسبون» (اعراف: 96)، «آنان، یعنی قوم هود، صالح، شعیب، نوح و لوط آیات الهی و پیامبران را تکذیب کردند و ما هم آنها را به کیفر اعمال زشت خویش رساندیم».

در بیان این آیه مرحوم طبرسی می نویسد:

آنان مردمی بودند که مرتکب گناه شدند و پیامبران را تکذیب کردند، خداوند هم درهای برکت آسمانی خود را به روی آنان بست و به خاطر کردار بدشان آنان را گرفتار تنگ دستی و مجازات کرد.

ترک نماز، از عوامل برکت زداست. حضرت زهرا علیهاالسلام درباره رخت بربستن برکت از عمر و مال انسان بی نماز می فرماید: «یَرْفَعُ اللّه ُ الْبَرَکَةَ مِنْ عُمْرِهِ وَ یَرْفَعُ اللّه ُ الْبَرَکَةَ مِنْ رِزْقِه».

هرگاه کم فروشی در میان مردم رواج یابد، خداوند آنان را به خشکسالی و قحطی دچار می سازد، چنان که حضرت علی علیه السلام درباره زیان های کم فروشی می فرماید: «اذا طُفِفَتِ الْمِکْیالُ، اَخَذَهُمُ اللّه ُ بِالسَّنینَ وَ النَّقْصِ».

همچنین اگر زکات مال پرداخت نشود، به فرمایش حضرت امیر علیه السلام :

اذا مَنَعوُ الزَّکاةَ، مَنَعَتِ الاْرَضُ بَرَکاتِها مِنَ الزَّرْعِ و الثِّمارِ وَالْمَعادِنِ.

هرگاه که مردم زکات خود را نپردازند، زمین برکت خود را از زراعت و میوه ها و معدن ها دریغ می دارد.

پیام متن:

ایمان و تقوا، از عوامل برکت زا و گناه، بی نمازی، کم فروشی و عدم پرداخت زکات، از عوامل برکت زدا.

اسباب برکت زدا در روایت ها

ترک امر به معروف و نهی از منکر، عامل دیگر از بین رفتن برکت است، همان گونه که پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید:

تا زمانی که مردم امر به معروف و نهی از منکر کنند و بر کارهای خیر به یکدیگر یاری رسانند، نعمت ها و خیرات از آنها رخت برنمی بندد، اما اگر این دو را ترک کنند، برکات از آنها گرفته خواهد شد.

همچنین از دیدگاه امام علی علیه السلام خیانت، یکی دیگر از عوامل برکت زداست و ایشان می فرماید: «اذا ظهرتْ الخِیاناتُ، ارتفعتْ البرکاتُ؛ زمانی که خیانت ها آشکار شود، برکات از بین خواهد رفت». در حقیقت، گناهان اخلاقی و اقتصادی و اجتماعی، فاجعه های دردناک و هستی سوز جامعه بشری هستند که باعث خشم خداوند می شوند. رسول گرامی اسلام در هشداری می فرماید:

هرگاه خداوند بر امتی خشمگین شود و آن گاه بر آنان عذاب نازل نگرداند؛ نرخ های آنان را بالا می برد، عمرهای آنها را کوتاه می کند، تجارت شان را به سود نمی رساند، میوه های درختان شان را سالم و بی آفت نمی کند، چشمه ها و نهرهای آن ها را پر آب نمی گرداند و باران را از آنان دریغ می دارد.

رباخواری، رشوه خواری و دیگر درآمدهای نامشروع عامل دیگر برکت زدایی شمرده می شود، چنان که امام موسی بن جعفر علیه السلام می فرماید: «به درستی که حرام برکت ندارد و اگر هم نشو و نمای ظاهری داشته باشد، برکتی در آن نیست».

نکته مهم این است که شرط دست یابی به برکت های آسمانی و زمینی، داشتن ایمان و تقوای بالاست و در پرتو تقرب الهی و اطاعت و فرمان برداری از تعالیم انسان ساز اسلامی و دوری از کجروی ها و سرکشی ها است که خداوند خیرات و برکات خویش را به بندگان هدیه می کند.

پیام متن:

ترک امر به معروف و نهی از منکر، خیانت، رباخواری و رشوه خواری؛ از عوامل برکت زدا.

عوامل برکت زا

برکت؛ به معنای فزونی، بسیاری، خجستگی، یمن، نیک بختی و سعادت است.

نظام طبیعت و عالم هستی را نظام علت و معلول و عالم سبب و مسبب دانسته اند. در پیدایش و استمرار برکت، نیت ها و کردار آدمی نقش به سزایی دارد.

خداوند متعال در قرآن به زیبایی به این اصل اشاره می کند که:

وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ

و اگر مردم شهرها ایمان آورده و به تقوا گراییده بودند، قطعا برکاتی از آسمان و زمین بر ایشان می گشودیم.

علامه طبرسی در تفسیر این آیه می نویسد:

خداوند می فرماید: از شرک و گناهان بپرهیزید تا ما درهای برکات و خیرات تکامل بخش را، از آسمان به وسیله آمدن باران و از زمین به خاطر روییدن گیاهان و به وجود آمدن میوه ها نازل گردانیم. همان گونه که حضرت نوح علیه السلام به امت خویش وعده داد و گفت: «یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْرارًا» (نوح: 11) البته برکات آسمان به «دعا» و برکات زمین به «آسان انجام شدن حوائج و نیازمندی» هم تفسیر شده است.

اگر اعمال بندگان بر اساس معیارهای الهی شکل گیرد، رضایت خداوند را به همراه خواهد داشت و برکت های بی پایان الهی نصیب شان خواهد شد.

امام رضا علیه السلام می فرماید:

خداوند متعال به یکی از پیامبران وحی فرستاد که: «هرگاه من اطاعت شوم، راضی می گردم و آن گاه که رضایت داشتم، برکت می دهم و برکت من هم بی پایان است».

گفتنی است در سایه اجرای عدالت، جامعه به کمال معنوی می رسد و در این صورت، عنایت الهی شامل حال آنان می گردد و پس از آن، بارش برکات را شاهد خواهیم بود، چنان که حضرت علی علیه السلام به این مهم اشاره می کند که:

«بِالعَدْلِ تَتَضاعَفُ الْبَرَکاتُ؛ به سبب عدل، برکات چند برابر می شود».

از این سخنان بر می آید که در برکت، جنبه الهی و معنوی هم بسیار تأثیرگذار است و این به فزونی، تعالی و ماندگاری نعمت کمک می کند و در نهایت، انسان را به سلامت دنیوی و سعادت اخروی نزدیک می سازد.

پیام متن:

تقوا و پرهیزکاری، دوری از شرک و گناه، دعا و عمل صالح، انصاف و اطاعت از خداوند؛ از عوامل برکت زا.

پدیدآورنده: رحمان رضایی
   
کلیه حقوق برای پایگاه حوزه محفوظ است
پنج شنبه 7/5/1389 - 10:36
دعا و زیارت

 که مردی عابد و پرهیزکار بود به آنحضرت عرض کرد : ای امیر مؤمنان پرهیزکاران را برایم آن چنان توصیف کن که گویا آنان را با چشم می نگرم اما امام ( ع ) در پاسخش درنک فرمود: آن گاه فرمود : ای همام از خدا بترس و نیکی کن که خداوند با کسانی است که تقوا پیشه کنند و با کسانیکه نیکوکارند ولی همام باین مقدار قانع نشد [ و در این باره اصرار ورزید ] تا اینکه امام تصمیم گرفت صفات متقین را مشروحا برایش بازگو کند . پس از آن خدای را ستایش و ثنا نمود و بر پیامبرش درود فرستاد . سپس فرمود : [2] اما بعد خداوند سبحان مخلوق را آفرید

[3] در حالیکه از اطاعتشان بی نیاز و از معصیت آنان ایمن بود زیرا نه نافرمانی گناهکاران به او زیان می رساند

 [4] و نه اطاعت مطیعان به او نفعی می بخشد . روزی و معیشت آنان را بینشان تقسیم کرد و هر کدام را در دنیا به جای خویش قرار داد [5] اما پرهیز کاران در دنیا دارای این صفات برجسته اند : گفتارشان راست

[6] پوشش آنان میانه روی و راه رفتنشان تواضع و فروتنی است . چشمان خویش را از آن چه خداوند بر آنها تحریم نموده پوشیده اند [7] و گوش های خود را وقف شنیدن علم و دانش سودمند ساخته اند .

[8] در بلا و آسایش حالشان یکسان است [ و تحولات آنها را دگرگون نمیسازد ]

 [9] و اگر نبود اجل و سرآمد معینی که خداوند برای آن ها مقرر داشت . روحهای آنان حتی یک چشم بر هم زدن از شوق پاداش و از ترس کیفر در جسمشان قرار نمی گرفت

 [10] خالق و آفریدگار در روح و جانشان بزرگ جلوه کرده [ بهمین جهت ] غیر خداوند در نظرشان کوچک است . آنها به کسی می مانند که بهشت را با چشم دیده [11] و در آن متنعم است و همچون کسی هستند که آتش دوزخ را مشاهده کرده و در آن معذب است [12] قلب هاشان پر از اندوه و [ انسان ها ] از شرشان در امان بدن هاشان لاغر و نیازمندی هایشان اندک 000

 [1] و ارواحشان عفیف و پاک است برای مدتی کوتاه در این جهان صبر و استقامت ورزیدند و راحتی بس طولانی بدست آوردند

 [2] تجارتی است پر سود که پروردگارشان برایشان فراهم ساخته دنیا [ با جلوه گریهایش ] خواست آنها را بفریبد ولی آنها فریبش را نخوردند و آنرا نخواستند

 [3] دنیا [ با لذاتش ] آنها را اسیر خود سازد ولی آنها با فداکاری خویشتن را آزاد ساختند . [ پرهیزکاران ] در شب همواره بر پا ایستاده اند

 [4] قرآن را شمرده و با تدبر تلاوت می کنند با آن جان خویش را محزون می سازند و داروی درد خود را از آن می گیرند

[5] هر گاه به آیه ای برسند که در آن تشویق باشد با علاقه فراوان به آن روی آورند

 [6] و روح و جانشان با شوق بسیار در آن خیره شود و آن را همواره نصب العین خود می سازند [7] و هر گاه به آیه ای برخورد کنند که در آن بیم باشد . گوشهای دل خویشتن را برای شنیدن آن باز می کنند

 [8] و صدای ناله و به هم خوردن زبانه های آتش با آن وضع مهیبش در درون گوششان طنین انداز است

[9] آنها در پیشگاه خدا به رکوع می روند و جبین و دست و پا به هنگام سجده بر خاک می سایند [10] و از او آزادی خویش را از آتش جهنم درخواست میکنند . [11] و اما در روز دانشمندانی بردبار و نیکوکارانی با تقوا هستند ترس و خوف بدنهای آنها را همچون چوبه تیری لاغر ساخته [12] چنانکه ناطران آنها را بیمار می پندارند اما هیچ بیماری در وجودشان نیست

[13] بیخبران می پندارند آنها دیوانه اند

[14] در حالی که اندیشه های بس بزرگ آنان را به این وضع در آورده . از اعمال اندک خویش خشنود نیستند

[15] و اعمال فراوان خود را زیاد نمی بینند آنان خویش را متهم می سازند و از کردار خود خوفناکند .

  

[16] هر گاه یکی از آنها ستوده شوند از آن چه درباره اش گفته شده در هراس می افتد و میگوید : [17] من از دیگران نسبت بخود آگاه ترم و پروردگارم به اعمالم از من آگاه تر است

000 [می گوید] [1] بار پروردگارا ما را در مورد گناهانی که به ما نسبت می دهند مؤاخذه مفرما و نسبت به نیکی هائی که درباره ما گمان می برند ما را از آن برتر قرارده و گناهانی را که نمیدانند بیامرز

 [2] از نشانه های آنان این است : در دین نیرومند نرمخو و دوراندیش

 [3] با ایمانی مملو از یقین حریص در کس ب دانش و دارای علم توام با حلم میانه رو در حال غنا

[4] در عبادت خاشع در عین تهیدستی آراسته در شدائد بردبار [5] طالب حلال در راه هدایت با نشاط از طمع دور

 [6] اعمال نیک را انجام می دهد اما باز هم ترسان است روز را شام میسازد و همش سپاسگزاری است شب را به روز می آورد و تمام فکرش یاد خدا است

 [7] می خوابد اما ترسان است و برمیخیزد شادمان است ترس او از غفلت

[8] و شادمانی او به خاطر فضل و رحمتی است که به او رسیده . [9] هرگاه نفس او در انجام وظائفی که خوش ندارد سرکشی کند او هم از آنچه دوست دارد محرومش می سازد .

 [10] روشنی چشمش در چیزی است که زوال در آن راه ندارد و بی علاقه گی و زهدش در چیزی است که باقی نمی ماند علم و حلم را به هم آمیخته و گفتار را با کردار هم آهنگ ساخته

 [11] آرزویش را نزدیک می بینی لغزش ش را کم قلبش را خاشع نفسش را قانع

[12] خوراکش را اندک امورش را آسان دینش را محفوخ شهوتش را مرده و خشمش را فروخورده است

[13] همگان به خیرش امیدوار و از شرش در امانند اگر در میان غافلان باشد جزو ذاکران محسوب می گردد

 [14] و اگر در میان ذاکران باشد جزو غافلان محسوب نمی شود .

 [15] ستمکار [ پشیمان ] را می بخشد و به آنکه محرومش ساخته عطا می کند با آنکس که پیوندش را قطع کرده می پیوندد [16] از گفتار زشت و ناسزا بر کنار است گفته هایش نرم بدیهایش پنهان و نیکیهایش آشکار است . [1] نیکی هایش رو کرده و شرش رخ برتافته است . در شدائد و مشکلات خونسرد و آرام در برابر ناگواریها شکیبا و بردبار

 [2] و در موقع نعمت و راحتی سپاسگزار است نسبت به کسی که دشمنی دارد ظلم نمی کند و به خاطر دوستی با کسی مرتکب گناه نمی شود

[3] پیش از آنکه شاهد و گواهی بر ضدش اقامه شود خود به حق اعتراف می کند آنچه را به او سپرده اند ضایع نمی کند

 [4] و آنچه را به او تذکر داده اند به فراموشی نمی سپارد مردم را با نامهای زشت نمی خواند به همسایه ها زیان نمی رساند

 [5] مصیبت زده را شماتت نمی کند در محیط باطل وارد نمی گردد و از دائره حق بیرون نمی رود

 [6] اگر سکوت کند سکوتش وی را مغموم نمی سازد و اگر بخندد صدایش به قهقهه بلند نمی شود [7] و اگر به او ستمی [ از دوستان ] شود صبر می کند تا خدا انتقام وی را بگیرد . خود را در سختی قرار می دهد

[8] اما مردم از دستش در آسایشند خود را بخاطر آخرت به زحمت می اندازد و مردم را در راحتی قرار می دهد

[9] کناره گیری او از کسانی که دوری می کند از روی زهد و به خاطر پاک ماندن است و معاشرتش باآنان که نزدیکی دارد توام با مهربانی و نرمش است

[10] دورکشی اش از روی تکبر و خودبرتربینی نیست و نزدیکیش بخاطر مکر و خدعه نخواهد بود . [11] راوی می گوید : هنگامی که سخن به اینجا رسید ناگهان همام ناله ای از جان برکشید که روحش همراه آن از کالبدش خارج شد . [12] امیرمؤمنان ( ع ) فرمود : آه من از این پیشامد می ترسیدم . [13] سپس فرمود : مواعظ و پند و اندرزهای رسا به آنان که اهل موعظه اند چنین می کند

[14] کسی عرض کرد : پس شما چطور ای امیرمؤمنان ؟ [ یعنی توصیف پرهیزکاران با همام چنین کرد پس خود شما چطور ؟ ] [15] امام ( ع ) فرمود : وای بر تو هر اجلی وقت معینی دارد که از آن نمی گذرد و سبب مشخصی که از آن تجاوز نمی کند

[16] آرام باش دیگر چنین سخن مگوی این حرفی بود که شیطان بر زبانت نهاد .

منبع: نهج البلاغه

چهارشنبه 6/5/1389 - 17:21
قرآن

رهبر معظم انقلاب اسلامی در جلسه هشتم تفسیر قرآن خود به تبیین شش خصوصیت متقین از نگاه آیات كلام وحی پرداختند.
رهبر معظم انقلاب حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در جلسات تفسیر قرآن به تبیین واژه‌های بنیانی كلام‌الله‌مجید می‌پردازند. خبرگزاری قرآنی ایران (ایكنا) بر آن است از این پس نظرات معظم‌له را در موضوعات و واژه‌های مختلف قرآنی به مخاطبین خود ارائه دهد.
متن ذیل نظرات ایشان در مورد خصوصیات متقین و بی هدفی انسانهای مادی است كه در جلسه هشتم تفسیر قرآن بیان شده است:
فهم قرآن بر اساس میزان تقوا شما وقتی یك مایه‌ای از تقوا داشته باشید از قرآن یك چیزی می‌فهمید و هدایت می‌شوید و این تقوا هرچه بیشتر بشود شما از قرآن بیشتر می‌فهمید یعنی حتی یك انسانی كه در حد اعلای تقوا هست اگر باز تقوایش بیشتر شود به همان نسبت افزایش روحیه تقوا ممكن است باز چیزهای جدیدتر و ترفه‌تر و یك ظرافت‌هایی را از قرآن بفهمد
خصوصیات متقین

الذین یؤمنون بالغیب و یقیمون الصلوه و مما رزقناهم ینفقون ( 3- بقره ): برای همین متقین شش خصوصیات بیان شده كه این شش خصوصیات در یك انسان، در حقیقت عناصر تشكیل دهنده‌ی تقواست و آن تقوای صحیح و عینی با این شش خصوصیت در حقیقت در انسان تأمین می‌شود البته فراموش نشود كه من در جلسه‌ی قبل گفتم : این تقوا در همه‌ی مراحل به انسان كمك می‌كند، یعنی شما وقتی یك مایه‌ای از تقوا داشته باشید از قرآن یك چیزی می‌فهمید و هدایت می‌شوید و این تقوا هرچه بیشتر بشود شما از قرآن بیشتر می‌فهمید یعنی حتی یك انسانی كه در حد اعلای تقوا هست اگر باز تقوایش بیشتر شود به همان نسبت افزایش روحیه تقوا ممكن است باز چیزهای جدیدتر و ترفه‌تر و یك ظرافت‌هایی را از قرآن بفهمد و این فقط مربوط به اول كار نیست كه بگوئیم اگر می‌خواهید از قرآن چیزی بفهمید باید با تقوا بشوید و بعد كه تقوا یعنی همان هشیاری و دقت را بدست آورید دیگر برو در بطن قرآن، نخیر، درهمه‌ی مراحل هرچه این تقوا بیشتر شد درك انسان بیشتر می‌شود، حالا این شش خصوصیت مقدماتی است برای اینكه یك سطح قابل قبولی از تقوا در انسان بوجود بیاید، یا بگوییم یك حداقل لازمی از تقوا در انسان بوجود می‌آید. اولین خصوصیت این است كه : الذین یؤمنون بالغیب.
احساسات غیر عقلانی بعضی‌ها یك احساساتی دارند، مثلاً: احساسات ناسیونالیستی. این احساسات ناسیونالیستی او را وادار به یك حركت وتلاش فراوان می‌كند تا آنجا كه جان خودش را هم از دست می‌دهد، لكن این احساسات است، منطق و عقلانی نیست.
انسانهای مادی هدف ندارند

ممكن است شما بگوئید بسیاری از آدمهای مادی هستند كه هدف هم دارند. من عوض می‌كنم: این هدف را باید در آن جاهایی محاسبه كرد كه احساسات و عادت و نیاز غلبه نكرده باشد، ولذا آن جائی كه احساسات و عادت و نیاز نباشد، آنجا تلاش یك انسان مادی متوقف می‌شود. البته بعضی برطبق نیاز مجبورند تلاش كنند، مادی هم اگر هست باید تلاش كند تا آن نیاز خودش را برآورد. بعضی‌ها یك احساساتی دارند، مثلاً: احساسات ناسیونالیستی. این احساسات ناسیونالیستی او را وادار به یك حركت وتلاش فراوان می‌كند تا آنجا كه جان خودش را هم از دست می‌دهد، لكن این احساسات است، منطق و عقلانی نیست.
جهان‌بینی مادی حقایقی را كه تفكر اومانیستی به انسان می‌دهد و آن احساس ناگزیر این تفكر اومانیستی را كاملاً مشخص می‌كند و آنجا كاملاً می‌شود این را فهمید. او می‌گوید فایده‌ی زندگی كردن همین است كه تو لذت ببری! واقعاً طبق تفكر جهان‌بینی مادی جز این هم چیز دیگری است.

اگر از یك آدم مادی كه در راه وطن، خودش را دارد فدا می‌كند، آن وقتی كه در بحبوحه و تنور احساسات می‌گدازد یك نفر او را بكشد كنار و بگوید: آقا شما چرا خودت را از دست می‌دهی تو بمیری كه چه شود؟! می‌خواهی تو بمیری كه وطن زنده باشد! وقتی تو نیستی این وطن باشد یا نباشد چه فایده‌ای دارد؟ چرا و به چه جهت تو بمیری تا دیگری زندگی كند؟ البته این را مادی‌گرا اقرار نمی‌كند، بلكه اگر به مادی‌گرا بگوئید: در جواب هدفهای عالی، وجدان و از این قبیل چیزها را می‌گوید لیكن این اعتراف را در گوشه و كنار سخنان هوشمندان‌شان می‌شود مشاهده كرد. من یك كتابی را از (( روژه مارتین دوگار )) نویسنده فرانسوی كه رمانی نوشته بنام (( خانواده‌ی تیوو )) خوانده‌ام. به فارسی هم ترجمه شده و من چون با این نوشته‌های هنری از قدیم آشنا بوده‌ام، گاهی اوقات این چیزها را می‌بینم و نكات مهمی در اینها پیدا می‌كنم. این ظاهراً از اومانیست قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم است. این انسانیت‌گراها كه معتقد بوند عشق به انسان و انسانیت و علاقه و وجدان انسانی می‌تواند پركننده‌ی خلاء اندیشه‌ی مذهبی و ایمان مذهبی و جاذبه‌ی مذهبی باشد، اینها قبل از رواج ماركسیسم خیلی كتاب می‌نوشتند و این رژه‌مارتین هم جزو آنهاست كه خیلی خوب در كتابش قضیه را تشریح می‌كند. البته نه اینكه بخواهد این را بگوید، بلكه از زبان قهرمان داستانش كه در هنگام یك بیماری لاعلاج با خودش فكر می‌كند فایده تلاش من چه بود و یادداشتهایش را می‌نویسد حقایقی را كه تفكر اومانیستی به انسان می‌دهد و آن احساس ناگزیر این تفكر اومانیستی را كاملاً مشخص می‌كند و آنجا كاملاً می‌شود این را فهمید. او می‌گوید فایده‌ی زندگی كردن همین است كه تو لذت ببری! واقعاً طبق تفكر جهان‌بینی مادی جز این هم چیز دیگری است.
براساس جهان‌بینی مادی، شما یك فاصله‌ای را دارید از یك نقطه به نقطه‌ای دیگر: تولد و مرگ، یا بگویم: كودكی و مرگ، چون دوران كودكی چیزی نیست، اما از پایان كودكی تا مرگ یك فاصله‌ای است و این فاصله مثل برق هم می‌گذرد، پس هرچه در این فاصله بیشتر خوش بگذرانید لذت می‌برید و محصول انسان از زندگی جز این نیست! آیا این بینش می‌تواند برای بنای جهان و برای ساختن زندگی انسان و برای هدفهای والا برنامه‌ریزی كند و آنها را هدف بگیرد و به سمت آنها با مبارزه حركت كند و در این راه دشوار سختی را تحمل كند و چنین چزیز ممكن است؟! نه. اینكه بنده با عجله و با سرعت خودم را برسانم به آن طرف دیوار كه بن‌بست است پیشانی‌ام می‌خورد به دیوار، اینجا چرا باعجله بروم؟ چرا تلاش كنم؟ این فرق می‌كند با بینش آن كسی كه معتقد است كه ورای این مرز: (( كه گردونها و گیتی‌هاست ملك آن جهانی را )) این خیلی تفاوت می‌كند.
چهارشنبه 6/5/1389 - 17:18
قرآن

 


اهل تقوا كسانی هستند كه در اموال خویش حقی را برای سائل و نیازمند و نیز برای كسانی كه از امكانات و اموال محروم هستند قایل می باشند. در حقیقت بر این باورند كه اگر اموالی در نزد ایشان است امكاناتی است كه می بایست بخشی از آن ها در اختیار این دو قشر از جامعه قرار گیرد. (ذاریات آیه 15 و 19)


ویژگی دیگر متقین كه در آیات قرآن بدان پرداخته است، مسأله شایسته گرایی و ناشایست گریزی است. همین مسأله است كه تقوای هنجاری آنان را معنا و مفهوم واقعی می بخشد. در جامعه جاهلی، توده مردمی زندگی می كردند كه از نابهنجاری ها پرهیز و به هنجارها و اعمال صالح و نیك گرایش داشتند. توده مردم همواره در مسیر تقوای هنجاری زندگی می كنند مگر آن كه از طرف گروه های دیگر به بیراهه كشیده شوند. آنان در زندگی روزمره خویش به عرف و سنت های اجتماعی پای بند هستند و همین پای بندی آنان است كه جامعه را استوار و باثبات می سازد. آنان مردمان هنجارگرا و نابهنجار گریز هستند. معروف و منكر در نزد آنان یكسان نیست. هرچیزی كه از نظر قانونی و عقلی و عقلایی ناپسند است از آن پرهیز می كنند و به هر چیزی كه معروف و پسندیده است روی می آورند.


همین توده پای بند به هنجارها و پرهیزكننده از ناشایسته هاست كه امر به معروف می كنند و از منكر پرهیز می دهند. از این رو قرآن متقین را كسانی برمی شمارد كه امر به معروف می كنند و از منكر نهی كرده و باز می دارند. (آل عمران آیه 114 و 115)


متقین كسانی هستند كه به سوی كارهای خیر می شتابند و نیكوكاری را دوست می دارند. (همان) راستگویی و صداقت در گفتار از چیزهایی است كه قرآن درباره متقین بیان می كند. (بقره آیه 177 و نیز آل عمران آیه 15 و 17) همین مسأله صداقت و رستگاری به عنوان هنجاری ارزشمند موجب می شود كه قابلیت پذیرش ایمان در ایشان افزایش یابد و احتمال پذیرش حق و حقانیت و رستگاری به هدایت كتاب الهی در آنان تشدید شود.


آنان انسان های از خود گذشته ای هستند و در برابر لغزش ها و اشتباهات و خطاهای دیگران عفو و گذشت را در پیش می گیرند و اهل كینه و عداوت نیستند. (آل عمران آیه 133 و 134) همین از خودگذشتن نشان گر آن است كه تا چه اندازه به اصول اخلاقی انسانی پای بند هستند و تا چه اندازه بر فطرت پاك و سلامت شخصیت خود باقی و برقرار مانده اند.


آنان مردمانی هستند كه در برابر اشتباهات و خطاهای دیگران با حلم و عقل رفتار می كنند و با فروبردن خشم و غضب خود را مهار و كنترل می كنند. (آل عمران آیه 133 و 134)


آنان اهل عهد و پیمان هستند و به هر چیزی كه عهد و پیمان بسته اند وفادارند. (بقره آیه 177 و آل عمران آیه 76 و توبه آیه 4)


این هنجارها و رفتارهای پسندیده كه برخاسته از فطرت پاك است موجب می شود كه آمادگی رشد و تعالی داشته باشند. از این روست كه برخی از اهل دل و عرفان می گویند عرفان و عمل به هم آمیخته است و انسان به هر آن چه كه می داند اگر به درستی عمل كند درهای حكمت به روی او باز می شود و هر دانشی با عملی موجب می شود كه روز به روز بر علم او افزوده شود.


این تقوای مصطلح دوره جاهلیت كه قرآن از آن در آیات چندی یاد می كند این آمادگی را در افراد ایجاد می كند كه به مقامات بالاتر نیز دست یابند و زمینه های ایمان آوری به غیب و كتاب های آسمانی و وحیانی در آنها فراهم آید و در نهایت روز به روز علم و عمل و ایمان ایشان افزایش یابد. این گونه است كه تقوا مرتبه به مرتبه و مقام به مقام افزایش می یابد و تقوای هنجاری به تقوای ایمانی و تقوای تقوا افزایش رتبه می یابد. در آیات دیگری كه برای بیان مراتب عالی تر وارد شده از مؤمنان خواسته شده است كه تقوا پیشه گیرند و از اهل تقوا نیز خواسته شده كه تقوای تقوا، پیشه خود سازند.


تقوا در مراتب عالی تر به تسلیم در برابر خدا (زخرف آیه 67 و 69) و تهجد و شب زنده داری (آل عمران آیه113 و 115 و ذاریات آیه 15 و 17) خوف از قیامت (انبیا آیه 48 و 49) ذكر خدا (آل عمران آیه 133 و 135) سجده طولانی (آل عمران آیه 113 و 115) تلاوت قرآن (همان) پرداخت زكات به عنوان حكم دینی (بقره آیه 177) اطاعت خدا (آل عمران آیه 15 و 17) و اقامه نماز(بقره آیه 177) معنا شده و از صفات متقین برشمرده می شود.


این گونه است كه تقوا در یك فرآیند از ساده به پیچیده و از مرتبه دانی به عالی تغییر مفهوم می دهد. با این همه هر یك از مراتب تقوایی مصداق تقواست و نمی توان گفت كه تنها مرتبه ای از آن، بازتاب مصداقی مفهوم تقواست بلكه همه این مراتب به طور تشكیكی مصداقی از مفهوم تقوا به شمار می آید.

چهارشنبه 6/5/1389 - 17:16
دعا و زیارت

گردهمایى بسیار مهمى در پاكستان بود. من هم با دعوت در آن جلسه شركت كرده بودم. هرچند بعضى ها تعریف هایى درباره شیعه داشتند، ولى اكثراً علما و دانشمندان اهل سنّت بودند و بر علیه شیعه صحبت مى شد.
 

 

نوبت به من رسید، فكر كردم چه بگویم.                                             رفتم پشت تریبون و گفتم: نه شیعه و نه سنّى!                                   همه خوشحال شده و برایم كف زدند.                                                   بعد گفتم: براى شیعه سه دلیل از قرآن دارم، اگر شما هم دارید ارائه دهید:
 

 

اوّل: قرآن مى فرماید: السّابقون السّابقون اولئك المقرّبون .                 حضرت على و امام حسن و امام حسین علیهم السلام از سابقین هستند و ائمه چهارگانه اهل سنت (مالكى، شافعى، حنبلى، حنفى) همه از متأخرین مى باشند.
 

 

دوّم: قرآن مى فرماید:
و لاتحسبنّ الّذین قُتلوا فى سبیل اللّه اَمواتا  و نیز فضل اللّه المجاهدین على القاعدین .                                                                 تمام پیشوایان شیعه، جهاد كرده و در راه خدا شهید شده اند، ولى ائمّه چهارگانه اهل سنت چطور؟
 

 

سوّم: قرآن درباره اهل بیت علیهم السلام مى فرماید: انّما یرید اللّه لیُذهب عنكم الرّجس اهل البیت و یُطهّركم تطهیراً .                                                        ولى درباره ائمه چهارگانه یك آیه هم نداریم.
 

دوباره آنان كف زدند.

برگرفته از خاطرات استاد قرائتى

چهارشنبه 6/5/1389 - 17:13
دعا و زیارت


امیرالمؤمنین (ع) در روایتی فرمودند: « چشمی كه گریان نباشد، برکت ندارد. »

از روایات بسیاری استفاده می شود كه یكی از علائم قساوت قلب خشكی چشم است و ما باید در رفع قساوت قلب بكوشیم كه در دعا داریم كه (اللهم انی اعوذبك من عین لاتدمع ....) خدایا پناه می برم به تو از چشمی كه نمی گرید و اشک آن جاری نمی شود. البته باید توجه كرد كه هر چشمی كه خشک است، حتماً از قساوت نیست، بلکه علل دیگر می تواند داشته باشد.


در روایات اهل بیت (ع) علل گوناگونی برای قساوت قلب ذکر شده كه به عنوان نمونه به بعضی از آنها اشاره می شود:


در مورد جلا دادن قلب و رفع قساوت آن، راههایی از طرف ائمه اطهار (ع) به ما رسیده است. از جمله عبارتند از:


1)
زیاد سخن گفتن در غیر ذکر خدا 2) زیاد گناه کردن 3) آرزوی زیاد نمودن 4) گوش دادن به لهو 5) شكار نمودن 6) نگاه کردن به بخیل 7) جمع نمودن مال 8) هنگام دفن خویشان، خاك روی آنان ریختن 9) عبادت را ترك نمودن 10) همنشینی با افراد گمراه در دین و ستمگران 11) همنشینی با افراد فرو مایه و پست 12) خنده زیاد 1) به یاد مرگ بودن 2) پند و اندرز 3) تفکر در آیات الهی و قیامت و احوال خویشتن 4) همنشینی با علماء و بهره بردن از آنان 5) معاشرت با افراد ارجمند و اهل فضل 6) گفتگوی علمی 7) اطعام تهیدستان 8) دست بر سر یتیمان كشیدن و مهربانی با آنان 9) ذکر خدا گفتن و ذکر فضایل و مناقب و مصائب اهل بیت (ع) 10) قرائت قرآن 11) استغفار

 

 

چهارشنبه 6/5/1389 - 17:11
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته