• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
کد: 1277897

پرسش

ایران-تهران كارمند دارای2فرزنددختر10و18ساله،درآمدمكفی
دختر18ساله من پشت كنكوری است چون بچه اول بوده یك سری سختی هاو بگومگوهای زناشویی را دیده و در دوره ای كه مشكل داشتیم گاهی اوقات ازمن بدخلقی هاوخشونت هایی دیده و...حدود3سال است كه تغییرات عمده ای در رفتار خود داده ام و به خانواده توجه بیشتری دارم البته قبلا هم فكر می كردم كه دارم برای رفاه آنهاتلاش میكنم حالا اگر كمی بداخلاق هستم ایرادی ندارد...باهمسرودختر كوچكم رابطه بهتری پیداكردم لیكن هر چقدر مهربانی می كنم با دختر بزرگم نتونستم در حد خوبی رابطه برقرار كنم احساس می كنم ازمن دلخوری و خشمی دارد كه هرچه من وهمسرم تلاش میكنیم باما صحبت كند موفق نمیشویم ضمنا از لحاظ مالی هم حسابی اورا حمایت میكنیم(كتاب،كلاس،پول توجیبی و...) ویك عادتی كه از كوچكی دارد با دوست خیالی خود در دستشویی حرف می زندو فكر میكنم یك حسادتی هم با خواهركوچكش دارد و با او پرخاش میكند البته ما خیلی سعی میكنیم با آنها به تساوی برخوردكنیم، دیگر اینكه ازاو خواسته ایم به روانشناس مراجعه كنیم قبول نمیكند و می گوید دیوانه خودتان هستید...یك دوست دارد كه اوراخیلی دوست دارد به نظر شما ارتباطش را با او بیشتر كنیم كه با او درددل كند والبته من خیلی اورا ازلحاظ درسی و خانوادگی تایید نمیكنم شاید خیلی آزادی داشته باشدو...بهرحال قضاوت نمیكنم....لطفا مارا راهنمایی كنید چكار كنیم او بفهمد اورا دوست داریم اگر سختگیری هم بوده بخاطر خودش بوده واز برخی كارهای خودهم پشیمانیم و منبعد می خواهیم پدرومادر بهتری باشیم....

پاسخ


با سلام
برادر ارجمند دختران در این سن به محبت یک فرد از جنس مخالف نیاز فراوانی دارند . بنابراین برای این که بتوانید به او نزدیک شوید ارام ارام به او توجه کنید .
از اندام او و یا زیبایی هایش و یا حیایش و ... تعریف و تمجید کنید . حتی از خصوصیاتی که دوست دارید در او ایجاد شود به عنوان صفات او بگویید . با او گفت و گو کنید حتی اگر احساس میکنید زیا د به شما میدان نمی دهد و یا رازی را مطرح نمی کند و ... جلسات گفت و گو را ادامه دهید . سعی کنید همدل با او باشید و از سرزنش و سرکوب و نصیحت  ... در گفت و گو ها خودداری کنید .
گاهی از او بخواهید تا برای خرید لباس شما با شما همراه شود .
گاها با او مشورت کنید . اما در کنار این موارد یادتان باشد پدری مقتدر باشید . قرار نیست به همه خواسته هایش پاسخ مثبت بدهید و یا باج دهید .  هم اقتدار داشته باشید و هم با او صمیمی شوید . و او چنین پدری را می پسندد .
با کلامتان به او ابراز محبت کنید .
حتی گاهی دستان او را بگیرید و بفشارید .
نیاز های این دوره را بشناسید تا بتوانید با دانستن آن به دختران متوجه کنید که شرایطش را درک میکنید .
گاه با او گردش دونفره داشته باشید حتی اگر بی رغبت به این امر بود فردی که دوست دارد همراهتان شود . اما سعی کنید بدانید چه کارهایی موجب می شود تا گردش با شما به او خوش بگذرد .
موفقیت های او را ببنید و بازگو کنید .
سعی کنید در مواقع کنتاکت ا وبا خواهرش چندان مداخله نکنید . اگر نیاز بود در خصوصی با انها صحبت کنید . همواره به انها نشان دهید نیاز شان را درک میکنند و با انها همدل باشید و در میان همدلی ها او را در جهت پیدا کردن راه حل سوق دهید . جمله ای مثل: به نظر تو چه باید کرد تا این بار این اتفاق نیفتد . اگر چگونه رفتار می کردی او رفتاری متفاوت داشت . و ... به جای تحمیل نظر خود ا ورا به تامل وادارید .
با او صحبت کنید و از وقایع روزانه بگویید .
و در نظر داشته باشید اگر 18 سال کمبودهایی در ارتباط با او داشته اید باید برای بهبود این ارتباط تلاش زیادی بکنید و صبور باشید .

مشاور : خانم کهتري | پرسش : چهارشنبه 15/10/1395 | پاسخ : دوشنبه 20/10/1395 | | ليسانس | 48 سال | اختلالات روانشناختی | تعداد مشاهده: 164 بار

تگ ها : ارتباط پدر با دختر نوجوان

مشاوره های مرتبط

چند وقتی هست که خیلی به قیافه و اندام و این چیزا فکر میکنم. شاید مسخره به نظر بیاد ولی منو خیلی داغون کرده. من از چهره ی خودم خیلی بدم میاد. وقتی از بقیه میپرسم نظرتون راجع به قیافه ی من چیه میگن تو خیلی خوشگلی. حس میکنم از روی ترحم دارن اینو به من میگن. به دلیل احساس زشت بودنم حتی از خونه بیرون نمیام و سعی میکنم توی مهمونیا حاضر نشم چون فکر میکنم هر کی منو میبینه میگه نگاه کن چقدر زشته و با چه اعتماد به نفسی داره با من صحبت میکنه. وقتی به هم سن های خودم فکر میکنم که چقدر خوشگلن کلی ناراحت میشم. من هنوز خودم نمیدونم خوشگلم یا نه ولی هر چی هستم از خودم بدم میاد. درمانده هستم. ازتون خواهش دارم به من کمک کنید به آرامش برسم.

من از دوران نوجوانی خیلی اذیت شدم ولی به روی خودم نمیاوردم، ترس از ترک شدن داشتم و از اینکه فراموش بشم، فکرم خیلی بیش از اندازه مشغوله طوری که بعد از چند ساعت خسته میشم، اما با همه اینها چهره خیلی آرومی دارم، الان هم هنوز همینطوریم اما بهتر از قبل هستم و فکر میکنم به خاطر همین ها اعتماد به نفسم پایینه! امروز توی یک سایت خوندم این ها نشونه اختلال شخصیت مرزی BPD هست! میخواستم نظرتون رو بدونم و همچنین ازتون راهنمایی بگیرم .

UserName