• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 174
تعداد نظرات : 60
زمان آخرین مطلب : 5129روز قبل
دعا و زیارت
هدایت قرآنی تنزل پیدا كرده و به قلب پیغمبر وارد می‌شود آیا وجود نازنین ایشان در مرحله‌ی پائین‌تر از كتاب الهی قرار داشته و دنباله‌ی سئوال در مورد كلمه‌ی ثقل اكبر و ثقل كبیر توضیح داده شود؟

جواب: اما در مورد سئوال اول كه آیا پیغمبر پائین‌تر بوده؟ به این صورت است كه معارف الهی در یك سطح ربوبی است و در یك سطح بالاتر از انسان است. بعد این را خدای متعال آماده می‌كند برای فهم پیغمبر و نازل می‌كند برقلب پیغمبر(ص) و لذا آن معارف بالاتر از پیغمبر است و شكی نیست. آیا پیغمبر در راه چه چیزی مجاهدت می‌كرد؟ امام حسین(ع) در راه چه چیزی كشته شد؟ جز در راه همین معارف بود كه این معارف در ذهن بشر جا بیفتد؟ انبیاء عظام، یعنی عزیزترین حقایق عالم خلقت خدام این معارفند. ولذا مثل این است كه شما فرضاً چیزی را نمی‌دانید و از او اطلاع ندارید بعد كه به شما می‌گویند این نازل می‌شود به ذهن شما، و فرود می‌آید تا به ذهن شما می‌رسد. در مورد سئوال دوم، ثقل اكبر و ثقل كبیر: اینجا اصطلاح ثقل اكبر و ثقل اصغر است ثقل اكبر كتاب‌الله است و ثقل اصغر اهل‌بیتند و در حدیث پیغمبر هست كه هم شیعه و هم غیر شیعه آن را نقل كرده‌اند.

« انی تارك فیكم الثقلین كتاب‌الله و عترتی» من دو چیز گرانبها را میان شما می‌گذارم «كتاب‌الله و عترتی» البته بعضی از اهل سنت هم كتاب‌الله و سنتی روایت كرده‌اند. اما همه‌ی شیعه و بسیاری از اهل سنت «وعترتی» گفته‌اند كه همین درست است «كتاب‌الله و عترتی» عترت ثقل اصغر است و كتاب ثقل اكبر.

شنبه 21/1/1389 - 21:3
دعا و زیارت
اصولاً چرا خداوند بر دلها و بر گوشها پرده می‌گذارد؟ جوابش از آنچه كه گفتیم: معلوم شد به خاصر سوء انتخاب غلطی است كه خود ما می‌كنیم. آن كسی كه انتخاب غلط می‌كند در شرایط درونی و خداداد خودش از آن كسی كه انتخاب درست می‌كند هیچ كسری ندارد، یعنی شما نمی‌توانید بگوئید این یك چیزی از آن یكی دیگر كسر داشت كه این انتخاب غلط را كرد، تا بدینوسیله سلسله‌ی علل را بخدا نسبت بدهید. فرض بفرمائید یك نفری كه دل بستگی دارد به یك چیزی، مثلاً ثروتمندی است كه به ثروت خودش دل‌بسته، این در مقابل آن دعوتی كه بالنهایه موجب می‌شود تا ثروت از دستش گرفته شود یك امتناعی دارد. حالا آیا ممكن است یك ثروتمندی هم باشد كه این امتناع را نداشته باشد و بذل كند؟ بلكه ممكن است،‌ یعنی همان حرفی كه تفكرات مادی سابق می‌گفتند خصلت طبقاتی غیر قابل تغییر است در حالی كه حرف غلطی بود، و ما، در قرآن نمونه‌اش را داریم: زن فرعون از نظر خصلت طبقاتی زن یك پادشاه و در طبقه‌ی پادشاهان بود و زن پادشاه از خود پادشاه هم راحت‌تر است، اما در عین حال به موسی ایمان آورد و از همه‌ی انچه كه داشت صرف نظر كرد. پس این اراده‌ی شماست كه در مقابل یك شهوتی و یك میل نفسانی آیا از خود خویشتنداری نشان بدهید یا نشان ندهید، كه اگر نشان دادید نتیجه یك چیز خواهد شد و آثار و بركاتی خواهد داشت، و اگر نشان ندهید نتیجه چیزدیگری خواهد شد. بهرحال آن كسی كه نتایج را برای خودش رقم می‌زند شما هستید كه انتخاب می‌كنید. شما تصور كنید جوانی در سن هیجده، نوزده سالگی بنام یوسف را، در عین شهوت و در نهایت زیبائی كه مورد علاقه‌ی زنی با همین خصوصیات قرار می‌گیرد: اینجا دو جور می‌شود عمل كرد: یكی تسلیم شدن و بصورت یك آدم فاسقی درآمدن و دیگر امتناع كردن و ناگهان رشد كردن و بالا رفتن و تعالی پیدا كردن است. این از چیزهای خیلی واضح و از آن تأثیر و تأثرهایی است كه انسان نتیجه‌اش را خیلی زود می‌بیند، شما در مقابل هریك از شهوات مقاومت كردید اولین اثرش این است كه برای مقاومت بعدی آماده‌تر و قوی‌تر می‌شوید. ممكن است شما بگوئید: نه، آن آقایی كه مقاومت كرد، او یك خصوصیتی داشت كه این دیگری نداشت، چه خصوصیتی؟ هم او عقل داشت هم این، هم او چشم داشت، هم این می‌دید، منتها این خودش را رها كرد و تسلیم هوای نفس شد و تصمیم نگرفت اما او تصمیم گرفت. ولذا تصمیم گرفتن و تصمیم نگرفتن یك امری مرتبط به شماست.

وقتی كوس جنگ نواختند این همه جوان در این مملكت بود یك جوان از زیر كولر خانه‌اش در تابستان و كرسی گرمش در زمستان بلند شد رفت كردستان و خوزستان و یك جوان هم گفت ولش كن. این یكی انتخاب كرد و آن دیگری انتخاب نكرد، او كه انتخاب كرد شد جزو اولیاء‌الله واقعی. جوانهای ما آنهایی كه با خودشان مجاهدت كردند و رفتند به جبهه و شهید شدند. عامی هم بودند در آم روزهای آخر و آن لحظات آخر واقعاً جزو اولیاء‌الله شدند، البته فرصت‌ها همیشه در اختیار همه هست.
شنبه 21/1/1389 - 21:3
دعا و زیارت
در حالی كه مضمون آیه قرآن این است كه خداوند بر گوش و دل و چشم كفار پرده گذاشته و آن را بسته است پس دیگر انسان مذكور، مسئولیتی در مقابل عدم قبول حقیقت ندارد و می‌تواند ادعا كند كه چون خداوند راه دل او را بسته به این گمراهی افتاده است.

جواب: با این توضیحی كه ما دادیم این اشكال درست نیست، وقتی شما دستت را می‌گذاری زمین و چاقو را محكم می‌زنی روی دستت و می‌بری و چه كسی دست تو را برید؟ خدا، و می‌شود گفت چون خدا دست‌ترا بریده پس شما اینجا مقصر نیستید، لكن شما مقصرید، چون خدا در شرایطی كه شما چاقو را بلند می‌كنی روی دستت می‌زنی دست شما را می‌برد. این قانون را خدا در جسم تو و در لبه‌ی تیز فولادی قرار داده. نزن تا بریده نشود. اگر گفتند خدا دست شما را بریده، یا شما وقتی كسی را با گلوله می‌زنید مجروح می‌كنید، چه كسی او را مجروح كرده؟ هم می‌توان گفت شما و هم می‌توان گفت خدا، هر دو هم درست است، اما چون ما این نسبت را به خدا می‌دهیم به همان دلیلی كه خدای متعال در جسم تو و در گلوله و در این فضا این قوانین را قرار داده، آیا این موجب می‌شود كه شما مسئول نباشید؟ چرا، شما مسئول هستید و قصاص دارد. باید مجازات شوید. ولذا اینكه خدا چشم و گوشش را بسته، بصورت جبر نیست بلكه خدا ناشی از فعل خود او و از سوء انتخاب اوست او گزینش بد كرده و نتیجه‌ی این گزینش همین است كه راه دلش بسته شود و حقایق را نفهمد، هر كسی می‌تواند این كار را بكند. حتی یك آدم مؤمن حزب‌اللهی هم اگر یك دو، سه ماه خودش را در فساد و شهوات‌رانی بغلطاند، بعد از دو، سه ماه كه به خودش مراجعه كند، می‌بیند آن میلی را كه قبلاً به خواندن قرآن داشت حالا دیگر ندارد، یا آن شوقی كه به رفتن مسجد ذاشت دیگر ندارد و صدای اذان كه قبلاً او را به هیجان می‌آوزد دیگر به هیجان نمی‌آورد و نغمه‌های دعای كمیل كه او را می‌لرزاند دیگر نمی‌لرزاند دلش بسته شده، حالا چه كسی بسته است؟ خدا، آیا خود او دیگر مقصر نیست؟ چرا، عامل اصلی خود اوست، چون او با اراده‌ی خودش رفت و در شهوات غلطید و لازمه‌ی طبیعی و قانونی‌ی در شهوت غلطیدن هم اینست كه دلش بسته می‌شود، پس خود او مسئول است.
شنبه 21/1/1389 - 21:2
دعا و زیارت
در ذیل آیه‌ی شریفه ان الذین كفروا سوآء علیهم انذرتهم ام لم تنذرهم لا یؤمنون چند سئوال هست:

الف _ آیا معنای كفر می‌تواند خیلی وسیع‌تر از معنای كفر در برابر اسلام و پیامبر و امامت باشد؟ و آیا مراحل نازله‌ی آن كه خود خیلی وسیع‌ است می‌تواند در خود ما مؤمنین ظاهری باشد جواب اینست كه: البته به یك معنا چرا، در یك روایتی داریم كه كفر را به درجاتی تقسیم كرده و بعضی از آن در جات حتی شامل بعضی از مؤمنین ضعیف‌الایمان یا مؤمنین بد عمل هم می‌شود همچنان كه در جوامع طاغوتی بخصوص، جوامعی كه با نظامهای حكومتی جابرانه و كافرانه، ازاین قبیل كفر زیاد شما پیدا می‌كنید كه اسم‌شان مؤمن است، لكن باطن‌شان از هر كافری، كافرتر است، اما اینجا مراد آنها نیستند، بلكه در این آیه همه‌ی آیات، یا بیشتر آیات قرآنی كه در آنها اسم كفار هست منكرین دین مورد نظرند، یعنی آنهایی كه با اصل دین مقابله كردند. مثل اینكه در قرآن می‌گوید: یا ایها النبی جاهد الكفار و المنافقین (9- توبه) با كفار و منافقین مبارزه كن. در اینجا مؤمنین ضعیف‌الایمان نیستند. یعنی یكی از مراتب كفر هم بر او صدق كند این را نمی‌گوید مبارزه كن، بلكه می‌گوید هدایتش كن. اصلاحش كن، لذا اینجا مراد همان كفاری هستند كه مقابل اسلام موضع گیری داشتند. بنابراین: نه در این آیه و نه در آیات دیگری كه در آنها از كفر سخن رفته غالباً (اینكه نمی‌گوییم عموماً، چون یك استقراء تام و تمامی نكردم) تا آن جایی كه در ذهنم هست. مراد همین معنایی است كه ما بیان كردیم.

ب‌ـ تفاوت كفر و شكر در قرآن چیست؟ جواب اینست كه:

شرك یك مسلك و یك عقیده است، یعنی دو خدایی و چند خدایی، یك دین و یك آئین و یك نوع اعتقاد است مثلاً: فرض بفرمائید سه خدای. بعضی منكرند و می‌گویند زرتشتی‌ها موحد بودند، اما به هر حال در دورانی ازتاریخ، بلاشك زرتشتی‌ها دو خدایی بودند و لو اصلش هم یك خدایی یا چندین خدایی كه امروز در هندوستان و برخی از جوامع عقب افتاده‌ی آفریقایی در بین قبایل قدیمشان كه بت پرستند.

در هند بت‌خانه‌های متعددی را بنده دیده‌ام. خداهای مختلف با شكل‌های مختلف در یك بتخانه هستند. وقتی از یك خیابان به خیابان دیگری می‌روید می‌بینید جند نوع بت‌خانه هست كه وقتی وارد آنها می‌شوید می‌روید بالا باز چند نوع از خدا كه هر كدام از آنها یك اسمی دارند، یا مثل خدایان اساطیر یونانی و رومی قدیم الهه‌ی عشق، اله‌ی طوفان، الهه‌ی باران، الهه‌ی آتش كه افسانه‌های عجیب و غریبی هم دارند، كه آن نمایشنامه‌نویس قدیمی یونانی به نام سلف كه قبل از میلاد بوده. مثلاً: درباره‌ی خدایان و جنگهای اینها و دعواهای اینها چیزهایی نوشته اینها مسلك است. یعنی هر دین شرك‌آلودی یك مسلك است. اما كفر یك معنای وسیعتری از همه‌ی اینها دارد، یعنی كافر ممكن است مشرك باشد (دو خدایی، سه خدایی باشد) ممكن هم هست اصلاً به خدایی اعتقاد نداشته باشد مثل مادیین، ملحدین، دهریین، اینها هم كافرند و به هیچ خدایی معتقد نیستند. به معنای انكار كننده‌ی را حق و آئین درست است، اما مشرك عبارت استاز آن آئین خاص كه مثلاً: دو خدایی یا سه خدایی و از این قبیل است.

ج ـ آنطور كه از ظاهر آیه: ختم‌الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوه و لهم عذاب عظیم بر می‌آید، خدا بر قلوب چشمها مثلاً مهر زده و این در حالی است كه اینها خود چشم و گوش‌شان را بسته‌اند؟ این سئوال خوبی است و من راجع به این موضوع قاعدتاً اگر سئوال هم نمی‌شد، اندكی بعد به یك مناسبتی صحبت می‌كردم: در قرآن همه‌ی پدیده‌های طبیعت و انسان كه یك عامل طبیعی‌ی روشنی هم دارد به یك اعتبار بخدا نسبت داده می‌شود، مثلاً درباره‌ی مرغها و پرنده‌هایی كه در آسمان پرواز می‌كنند می‌گوید:

مایمسكهن الاالله (79 – نحل): هیچكس اینها را در آسمان نگه نداشته مگر خدا در حالی كه شما می‌دانید طبق فنون طبیعی بال اینها و وزن مخصوص‌شان و فشار هوا، اینها را در آسمان نگه می‌دارد، یا می‌گوید:

والله انزل من‌السماء ماءا (65 – نحل) « باران را خدا نازل می‌كند. در حالی كه باران یك علت طبیعی دارد: از تراكم ابرها و بقیه‌ی عوامل باران بوجود می‌آید و همینطور پدیده‌های دیگر، كه این معنای درستی است، چون خدا كه رقیب قوانین طبیعی نیست، تا اگر شما گفتید خدا این كا را كرد معنایش این باشد كه قانون طبیعی این كا را نكرده، خدا در عرض قوانین طبیعی نیست كه باشد یا آن باشد. خدا در طول قوانین طبیعی است و قوانین طبیعی را هم خدا بوجود آورده، این خاصیت را هم خدا به ابر و باد و هوا و بال مرغ و بقیه چیزهای عالم بخشیده است. خدا آن آفریننده‌ای نیست كه سازنده باشد و رفته باشد گوشه‌ای نشسته باشد، مثل: ساعتی كه شما كوك می‌كنید می‌گذارید روی طاقچه بعد دیگر شما رفتید كنار خود ساعت دارد كار می‌كند، اینطور نیست، بلكه در هر لحظه‌ای از لحظات اراده‌ی الهی در خلق و تكوین و تربیت موجودات اثر دارد و هر حادثه‌ای از كوچك و بزرگ كه در عالم اتفاق می‌افتد طبق قوانین طبیعی و به اراده‌ی خداست و خداست كه این قانون را بوجود آورده، خداست كه این خاصیت را به این شی‌ئ و یا جسم داده، شما هم كاری را می‌كنید، در نهایت بخدا وابسته است « قل كل من عندالله » همه از سوی خداست. یعنی این اراده را خدا به شما داده كه شما انتخاب می‌كنید. این عقل را خدا به شما داده كه شما براساس او می‌بینید. این شهوات را كه شما براساس او لغزش پیدا می‌كنید، خدا به شما داده بنابراین: می‌توان همه‌ی این چیزها را به خدا نسبت داد، البته این بحث گسترده‌تر از این است و اگر عمری بود و توانستیم جریان تفسیر را ادامه بدهیم تا برسیم به آن آیاتی كه در دو سه آیه پی‌درپی یك چیزی را به خدا نسبت می‌دهد و باز در چند آیه بعد از آن می‌فرماید: كار خوبش متعلق بخداست و كار بدش متعلق به شماست كه اگر به آنجا برسیم من با یك ظرافتی كه در بحث هست روشن خواهم كرد این یعنی چه و چگونه است كه خدا یر دلهای اینها مهر زده؟ یعنی اینها با سوء انتخاب خودشان كار می‌كردند كه نتیجه آن كار، بطور طبیعی این می‌شود كه طبق عكس‌العمل طبیعی و قانونی بر دلهای آنها مهر خواهد خورد. حالا این قانون طبیعی را چه كسی بوجود آورده این عكس‌العمل الهی است و درباب منافقین هم می‌گوید:

یخادعون الله والذین آمنوا و مایخدعون الا انفسهم و مایشعرون (9 – بقره): خیال می‌كنند می‌خواهند خدا را فریب دهند اما در حقیقت خودشان را فریب می‌دهند آنجا هم انشاء‌الله به یك مناسبتی شبیه این عرض خواهم كرد. پس بنابراین: هیچ مانعی ندارد و لسان قرآن این است كه پدیده‌های طبیعی را كه معمول قوانین طبیعی است، معلول لراده‌ی خدا می‌داند و می‌توان با یك دید وسیعتر همان را بخدا نسبت داد و این را مجازات خدایی دانست در حق آن كسی كه خودش مقدمات آنها را فراهم كرد.
شنبه 21/1/1389 - 21:2
دعا و زیارت
چرا در بعضی از اوقات قرآن كریم به ذلك الكتاب كرده و بعضی از اوقات اشاره كرده به هذا الكتاب مگر دو قرآن موجود است.

جواب: ما اصلاً در قرآن هیچ جا هذا‌لكتاب نداریم. اما تعبیراتی مثل: هذا القرآن، یا تلك آیات الكتاب، این است آیات كتاب، یاهذا كتابنا، یا هذا كتاب داریم. اما هذا الكتاب یعنی كتاب برای قرآن كه اشاره به قرآن كرده باشد نداریم. فقط یك جا در قرآن هست ما لهذا الكتاب لایغادر صغیره و لا كبیره الا احصارها (49 - كهف) كه مربوط به قرآن نیست، بلكه اشاره به نامه‌ی اعمال روز قیامت است كه كافر تعجب می‌كند كه چگونه همه چیز اعمال من در این ثبت است! بنابراین كلمه‌ی هذا الكتاب در قرآن نیست كه اشاره به قرآن باشد. لكن حالا بفرض باشد این اشكالی ندارد كه یك جا از آن حقیقت، با اسم اشاره‌ی دور یاد كنند و یك جا با اسم اشاره و ضمیر نزدیك یعنی چیزی غلط نیست، و همانطور كه عرض كردیم در ذالك الكتاب چند جور می‌شود معنا كرد:

یكی اینكه بگوئیم: چون كتاب با عظمت است ولو پیش روی شماست اشاره‌ی به دور می‌كند، مثل اینكه شما با یك نفر كه صحبت می‌كنید وقتی می‌خواهید او را احترام كنید، می‌گوئید: آنجناب چنین فرمودید در حالی كه این جانبی است كه در مقابل شما نشسته اما می‌گوئید آنجناب مثلاً. یا بگوئیم ذالك یعنی آن چیزی كه در ذهن شما بود و همه منتظرش بودید ذالك الكتاب این است كه جلوی شما، كه ما ترجمه كردیم آنك كتاب، یعنی كتابی كه در انتظارش بود اینست. بنابراین: اشكالی ندارد كه ما به حقیقتی گاهی با اشاره‌ی دور و گاهی با اشاره نزدیك اشاره كنیم و معنایش این نیست كه اینها دو چیزند.

شنبه 21/1/1389 - 21:1
اخبار
یك مادر چینی پس از آنكه دختر 3‌ ساله‌اش نتوانست شعری را حفظ كند، ضربه‌ای به سرش وارد كرد و او را به قتل رساند.
این مادر هر بار پس از آنكه فرزندش موفق به پایان رساندن شعر نمی‌شد، به سر وی ضربه می‌‌زد.
شب‌هنگام این كودك دچار اختلالات تنفسی و لب‌هایش رنگ‌پریده شد اما مادرش به ‌دلیل مشكلات اقتصادی خانواده به‌موقع وی را نزد پزشك نبرد؛ صبح روز بعد مادر از شدت ترس با پلیس تماس گرفته و اعلام كرد فرزندش پرت شده است.
به گزارش «آسیاوان»، این مادر در نهایت جرم خود را پذیرفت و خود را در مرگ فرزندش مقصر دانست.
این مادر گفت كه تحصیلات كافی ندارد و همیشه آرزو داشته است فرزندانش تحصیلات عالی داشته باشند و سخت‌گیری‌اش هم به همین دلیل بوده است.
این مادر تا برگزاری دادگاه در بازداشت به سر می‌برد.
شنبه 21/1/1389 - 11:45
ازدواج و همسرداری
پای حرف‌های دکتر سعید صدر روان‌پزشک و دکتر بدری‌سادات بهرامی روان‌شناس
ازدواج با بیمار روانی؟! معلوم است جواب شما به این سوال چیست: «خب، مگر بی‌کارم که با یک بیمار این‌چنینی ازدواج کنم؟» اما هر کدام از ما ممکن است دچار چنین اشتباهی بشویم چون منظور از بیمار روانی، آن چیزی که در ذهن شما نقش می‌بندد، نیست....

 روان‌پزشکان می‌گویند که خیلی از ما ممکن است مجذوب‌ رفتارهای یک بیمار روانی شویم و با او ازدواج کنیم و خیال کنیم که او بی‌همتاست و از آسمان به زمین آمده تا ما را خوشبخت کند!
«داستان زندگی»‌این هفته را بخوانید تا متوجه شوید منظورم چیست.

خیلی وقت‌ بود از او خبر نداشتم. آخرین باری که دیدم‌اش، گفت که در تدارک کارهای عروسی‌اش است. وقتی پرسیدم: «پسره کیه؟ خوبه؟ چه با عجله؟» جواب داد: «تو نمی‌شناسی‌اش؛ از همکارای اینجا نیست ولی خیلی پسر خوبیه. مثل یک فرشته مهربان است. باورت نمی‌شه، آن‌قدر دوست‌ام دارد که نگو و نپرس، با اون همه مشغله کاری، مرتب به من زنگ می‌زند و یادآوری می‌کند که مثلا قرص‌ام را بخورم یا صد بار اس‌ام‌اس می‌دهد که رسیدی؟ رفتی؟ اومدی؟ اصلا اهل رفیق‌بازی نیست؛ همه‌چیزش معلومه، حتی می‌دانم راس چه ساعتی مشغول چه کاری است. افتادم توی خوشبختی...»

از او خواستم این‌قدر سریع قرار و مدار عروسی را نگذارد؛ مشاوره بگیرد یا مدتی با او نامزد بماند تا خانواده‌ها یکدیگر را بشناسند ولی قبول نکرد. امیدوار بودم افتاده باشد توی خوشبختی (به قول خودش) اما ایمیل‌اش را که باز کردم و خواندم، داشتم از تعجب شاخ درمی‌آوردم: «...اون عاشق‌ام نبود... مریض بود؛ یک مریض روانی... چه کار کنم؟...» کاش هنگامه، این دوست قدیمی من، به جای پشیمانی و به دست گرفتن کاسه چه کنم چه کنم بعد از ازدواج، قبل از عروسی با یک مشاور صحبت می‌کرد. کاش می‌توانستم کمک‌اش کنم. به قول هنگامه، بهترین کمک این است که دخترهایی مثل او را از خوش‌خیالی درآورم. هنگامه با کمک یک مشاور در تلاش است به طریقی همسرش را متقاعد کند که نزد روان‌پزشک برود و درمان شود. آنچه او در حال حاضر ندارد، دقیقا همان حس خوشبختی و آرامش است. این حس درماندگی حاصل اشتباهی است که او ندانسته در آن افتاده. شما اگر پس از ازدواج متوجه شوید، همسرتان بیمار است، چه می‌کنید؟ قطعا تصور‌ش برای‌تان ملال‌آور است؛ به ویژه اینکه بعضی بیماری‌ها هیچ علامت واضحی ندارند و تشخیص آنها کار ما نیست. شاید با خودتان بگویید که مگر می‌شود قبل از ازدواج به طرف مقابل بگوییم باید از نظر روان‌پزشکی چک شوی تا ببینم بیماری روانی داری یا نه؟! درست است که نمی‌توانید این درخواست را داشته باشید اما منطقی است که درخواست کنید با شما نزد مشاور بیاید تا او هر دوی شما را ویزیت کند. در مشاوره‌ها و تست‌هایی که انجام می‌شود، علایم خاص رفتاری که برای ما بی‌مفهوم هستند، کشف می‌شوند و مشکلات روانی پنهان تشخیص داده می‌شوند. شاید آگاهی از ویژگی رفتاری طرف مقابل به شما کمک کند در مقابل او رفتار و عکس‌العمل مناسب‌تری داشته باشید و زندگی موفق‌تری را تجربه کنید. در همین بررسی‌هاست که امکان دارد بیماری خاصی مطرح شود و ارجاع به موقع شما نزد روان‌پزشک تکلیف را روشن کند. تکلیف آنکه آیا حاضرید تا پایان درمان همراه او شوید و بعد هم پاسخ مثبت دهید و یا ترجیح می‌دهید همین‌جا عقب بکشید و داستان زندگی‌تان را تغییر بدهید. نکاتی که دکتر سعید صدر، روان‌پزشک و استاد دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی مطرح کرده و توصیه‌های دکتر بدری‌سادات بهرامی، روان‌شناس و مشاور خانواده می‌تواند کمک‌مان کند بهتر تصمیم بگیریم.

پای حرف‌های دکتر سعید صدر
قاعده کلی علم روان‌پزشکی به همه ما می‌گوید شرط ازدواج کردن برخورداری از سلامت روان است اما در کنار این مساله باید بحث سلامت بودن را بشکافیم. اگر این فردی که می‌خواهد ازدواج کند در سلامت کامل روان باشد، باید دید آیا قابلیت‌های لازم برای زندگی سالم را داراست یا نه؟ چون امکان دارد فردی سالم تلقی شود اما در ازدواج زندگی موفقی را نداشته باشد، در حالی که از سوی دیگر کسی بیمار باشد اما زندگی زناشویی‌اش موفق باشد.

مساله ازدواج کردن بیماران دچار بیماری‌های روان‌پزشکی همیشه از موضوعات بحث‌برانگیز رشته ماست. نه تنها در ایران، بلکه در دنیا هم بین اساتید روان‌پزشکی اتفاق نظر وجود ندارد زیرا همه می‌دانیم این حق طبیعی هر فرد است که تشکیل خانواده بدهد و کسب لذت کند و همدمی داشته باشد اما از طرفی باید گفت این بیماری‌ها و پیامدهای آن در نوع مدیریت زندگی، تصمیم‌گیری در مشکلات و مسایل زندگی و بارداری و تربیت بچه‌ها دخیل است.
در مورد هر یک از انواع بیماری‌های روان‌پزشکی نیز صحبت‌های فراوانی وجود دارد. در بین مردم بحث بیماری خفیف روانی و یا شدید روانی مطرح است، اما آنها نمی‌دانند که خفیف و شدید بودن معنی‌اش عدم پاسخ و پاسخ‌دهی نیست. امکان دارد یک بیماری خفیف مانند اشکالات اضطرابی و یا رگه‌هایی از اختلال شخصیت، گرفتاری‌های فراوانی در زندگی ایجاد کند و در عوض یک بیماری سنگین روان‌پزشکی مانند اختلال خلق و... فقط یک حمله داشته باشد و بعدها دیگر هیچ‌وقت تکرار نشود. این موضوع را با ذکر مثالی در بیماری‌های جسمی مطرح می‌کنم که خوب متوجه آن شوید. یک مریض با فشار خون بالا را به اورژانس می‌آورند و به سرعت مشکل جدی او را کنترل و رسیدگی می‌کنند و دیگر تکرار نمی‌شود. حالا شخص دیگری با حال خوب برای چکاپ می‌رود و می‌بینند به فشار خون مبتلاست و این موضوع نه تنها تا آخر عمر با اوست، بلکه به نارسایی کلیه‌هایش هم منجر شده است.

به چند نکته مهم توجه کنید:
قاعده کلی این است که بیماران روان‌پزشکی در مرحله حاد ازدواج نکنند. فردی که حمله افسردگی شدید یا مانیای شدید پیدا کرده است تا موقعی که علایم‌اش کنترل شود و ساختار ذهنی‌اش منظم شود، نباید اقدام به ازدواج کند. تازه بعد از کنترل هم تا مدت طولانی باید تحت نظر پزشک باشد و درمان را قطع نکند.
گاهی اوقات به بیماران‌ام می‌گویم می‌دانم نیاز دارید با جنس مخالف‌تان رابطه داشته باشید اما آن فرد هم حق و حقوقی دارد. نمی‌توانیم برای اینکه از برخی مواهب استفاده کنیم، دیگران را قربانی کنیم. در اینکه باید با آنها راجع به بیمار بودن‌تان بگویید تردیدی نیست، او قرار است با شما زندگی کند. باید در حضور خانواده با پزشک معالج صحبت کنید. او باید پیامدها، درصد امکان عود و احتمال انتقال ژنتیکی به بچه‌ها را بداند و این حق اوست. برای مثال، در اسکیزوفرنی، در جمعیت عمومی یک تا یک و نیم درصد احتمال بروز دارد اما اگر پدر یا مادری مبتلا باشد، این عدد به 12 درصد می‌رسد و اگر هر دو مبتلا باشند 40 تا 50 درصد احتمال ابتلای فرزند آنها وجود دارد. حالا خودتان انصاف داشته باشید و بگویید اگر یک نفر مبتلا به اسکیزوفرنی به دلیل خودخواهی این بار ژنتیکی را انتقال دهد و فردی را به وجود آورد که هیچ نقشی در به دنیا آمدن خود ندارد، شما چه حکمی به او خواهید داد؟ بچه‌هایی که به خواسته ما پدید می‌‌آیند و غافل‌اند که هزاران گرفتاری با آنها متولد می‌شود. گرفتاری‌هایی که ما برایشان در نظر گرفته‌ایم. به همین دلیل است که به طور کلی در گروه بیماران روان‌پزشکی توصیه به تعداد کم بچه‌ها می‌کنیم و یا بنا به نوع مشکل آنها در این خصوص با تامل تصمیم‌گیری کردن را مهم‌ترین نکته پس از ازدواج می‌دانیم.
به همه بیماران روان‌پزشکی می‌گوییم که باید این حق را برای طرف مقابل خود قائل باشند و به او واقعیت را بگویند. او باید با پزشک صحبت کند که آیا این بیماری تاثیر جدی روی زندگی آنها می‌گذارد یا نه و چه‌قدر احتمال دارد بچه‌هایشان این بیماری را به ارث ببرند. کسی که یک بیماری خلقی مانند مانیا دارد، باید همسرش را نزد پزشک ببرد و توجیه شود که این بیماری چه‌قدر ممکن است طول بکشد و یا موقع بروز آن چه کمک‌هایی از دست همسر برمی‌آید. این درست مانند کسی است که حق خود می‌داند در مورد دیابت طرف مقابل‌اش مطلع باشد و بداند چگونه باید با این بیماری مواجه شود و یا آیا نوع دیابت او طوری است که به ارث برسد یا نه و بسیاری سوالات دیگر.

آنچه باعث می‌شود اکثر بیماران مشکل خود را مخفی کنند، این است که آیا طرف قبول می‌‌کند با من بیمار بماند؟‍!

هیچ حکم قطعی وجود ندارد. خانواده‌ها متفاوت‌اند و بعضی‌ها حاضر نیستند دختری را بگیرند که فقط یک کم‌کاری تیرویید ساده دارد! ضمنا این موضوع بستگی دارد به اینکه شما ازدواج سنتی می‌کنید یا ازدواجی با آشنایی امروزی. برای مثال اگر مدتی با او آشنا باشید و در هنگام سلامتی‌اش همکار یا هم‌کلام او بوده و خلقیات‌اش را پسندیده باشید، شاید حس کنید می‌توانید با او زندگی کنید و قضیه فرق می‌کند. حتی اگر بگوید به بیماری قلبی مبتلا هستم یا قبلا سابقه بستری به دلیل افسردگی شدید را داشته‌ام (بهتر است قرار بگذاریم تا با پزشک‌ام صحبت کنی) امکان دارد باز هم پیمان ازدواج ببندید اما در ازدواج سنتی، پاسخ به احتمال زیاد منفی خواهد بود. امروزه چون اکثر جوان‌ها قبل از هر چیز هم‌کلامی و آشنایی دارند و به مشاوره ازدواج می‌روند، دانستن این موضوع که فرد مقابل مبتلا به بیماری جسمی مزمن یا بیماری روان‌پزشکی است قابل هضم شده و می‌توانید به او کمک کنید روند درمان‌اش را با انگیزه بگذراند.
معمولا در بیماری‌های سنگین وقتی فرد بهبود پیدا می‌کند، اجازه ازدواج می‌دهند اما این به معنی پیشنهاد آن نیست. از همه مهم‌تر اینکه بعضی بیماری‌های خفیف مانند وسواس چه در زندگی مشترک و چه در رفتار با همسر و تربیت بچه‌ها واقعا دردسرساز خواهد بود. پس بهتر است برای لذت خود بیمار از زندگی در درجه اول توصیه کنیم درمان شود و سپس ازدواج کند. مطرح کردن این بیماری با همسر آینده قبل از ازدواج واقعا ضروری و اخلاقی است. این مساله مانند ابتلا به یک اضطراب ساده نیست که بگوییم لزومی ندارد گفته شود. (اضطراب تقریبا شبیه سرماخوردگی روتین است. یقین دارم آمار ابتلا به سرماخوردگی‌هایتان برای همسر شما ضرورتی ندارد!)
بعضی از بیماری‌های خفیف نیز هستند که در رگه‌های خفیف تا شدید اختلال شخصیت دسته‌بندی می‌شوند. انجام رفتارهای عجیب و غیرمعمول، انجام برخی رفتارهای نمایشی و بسیاری ویژگی‌های دیگر جزو خصوصیات مبتلایان به اختلال شخصیت است. متاسفانه بعضی از انواع آنها چنان جذابیت ایجاد می‌کنند که توسط شخص مقابل به محبت و علاقه تعبیر و تفسیر می‌شود. مثلا به پسری که به خاطر شما در خیابان کسی را می‌زند برچسب و تعبیر غیرتی می‌زنید و این موردپسند شماست. این گروه‌ها چون به پزشک مراجعه نمی‌کنند و همه مردم این رفتارهایشان را به حساب عادات و خصوصیات آنها می‌گذارند، قطعا هیچ سابقه پزشکی و درمانی هم ندارند. این گروه‌ها با اینکه بسیار دردسرساز هستند و زندگی با آنها رنج و گرفتاری‌های زیادی دارد اما چون ظاهرا مشکل واضح روان‌پزشکی ندارند، همواره ویژگی‌های شخصیتی بیمارگونه و پاتولوژیک آنها مخفی می‌ماند و ازدواج‌هایشان به سهولت انجام می‌گیرد. چه بسیارند دخترها و پسرهایی که شیفته این شخصیت‌های بیمار می‌شوند و خود را گرفتار می‌کنند و با آنها پیمان ازدواج می‌بندند. این افراد عنوانی از بیماری‌ روان‌پزشکی ندارند لذا طرف مقابل آنها نمی‌تواند به جایی مراجعه کند و متوجه شود این فرد بیمار است. اغلب زندگی‌های این افراد به شکست منجر می‌شود لذا به لزوم و ضرورت مشاوره ازدواج تاکید می‌شود. در گروه بیماران سنگین و خفیف روانی اگر با دید باز به زندگی بنگرند و جزییات لازم بیماری را بدانند، می‌توانند زندگی خوب داشته باشند. بنابراین حتما باید قبل از ازدواج مشاوره بگیرند تا یک کارشناس و متخصص سلامت فرد مورد نظر را تایید کند
شنبه 21/1/1389 - 11:44
اخبار
براساس تازه‌ترین تحقیقاتی که محققان اسپانیایی روی 4هزار و 211 مرد و 5 هزار و 459 زن انجام داده‌اند، مشخص شده است که امکان ابتلا به افسردگی در افرادی که بدن‌شان حاوی مقادیر مناسبی فولات و ویتامین‌های گروه B (مخصوصا ویتامین B12) است، بسیار کمتر از سایرین ( مخصوصا سیگاری‌‌ها) است. سال‌هاست که پژوهشگران سراسر دنیا در حال مطالعه و بررسی رابطه بین تغذیه و افسردگی بوده‌اند و طی همین بررسی‌ها فهمیده‌اند که آمار افسردگی در منطقه مدیترانه، نسبت به سایر جاهای دنیا کمتر است و این یعنی اهمیت رژیم مدیترانه‌ای در پیشگیری از افسردگی‌. رژیم غذایی سرشار از میوه‌ها، انواع مغزها، سبزیجات، حبوبات (مخصوصا عدس) و از همه مهم‌تر، ماهی، راز شادابی ساکنان این خطه از دنیاست....
دکتر سیدضیاءالدین مظهری، متخصص تغذیه و رژیم درمانی، نقش دو عامل «ژنتیک» و «سبک زندگی» را در ابتلا یا تشدید افسردگی بسیار پررنگ می‌داند. او ضمن اینکه گریز از ژن و ژنتیک را غیرممکن می‌داند، می‌گوید: «همه می‌توانند با برقراری یک تعادل و تنوع غذایی به مبارزه با افسردگی بپردازد؛ مثلا اگر افراد بتوانند سطح سروتونین خون‌شان را (که یک ماده موثر در ایجاد آرامش و شادابی برای بدن است) افزایش دهند، گام بزرگی در این زمینه برداشته‌اند.»

ماهی بخورید تا افسرده نشوید!
دکتر مظهری، ماهی را یکی از منابع دریافت روی، ید، پروتئین و ویتامین‌های گروه B می‌داند و می‌افزاید: «مصرف آن دسته از ماهی‌هایی که حاوی اسیدهای چرب امگا 3 هستند، حس سبکبالی و شادابی بیشتری القا می‌کند زیرا امگا 3 باعث کاهش التهاب و ارتجاعی شدن رگ‌ها و در نتیجه خون‌رسانی سریع و آسان‌تر به مغز می‌شود و همه این عوامل در کنار هم آرامش را به ارمغان می‌آورند.»

از طرفی، بر اساس نتایج تازه‌ترین تحقیقات، جوامعی که مردمان‌اش حداقل یک بار در هفته‌ ماهی‌های دارای اسید چرب امگا 3 را در رژیم غذایی خود می‌گنجانند، با روحیه‌تر و فعال‌ترند و کمتر منزوی و گوشه‌گیر می‌شوند.

چای سبز یادتان نرود
تولید و انتشار بیش از حد رادیکال‌های آزاد در بدن یکی از عوامل پیری زودرس و اختلال در کارکرد درونی بدن است. مطالعات نشان می‌دهند که هجوم این رادیکال‌های آزاد به مغز، باعث صدمه دیدن سلول‌ها و به هم خوردن نظم و کارکرد آنها و در نتیجه افسردگی افراد می‌شود. یکی از مهم‌ترین و موثرترین عوامل بازدارنده رادیکال‌های آزاد در بدن آنتی‌اکسیدان‌ها هستند که به گفته دکتر مظهری، شما می‌توانید به راحتی و با مصرف انواع میوه‌ها، سبزیجات و نوشیدنی‌هایی مثل چای سبز، مقادیر فراوانی از آنها را وارد بدن‌تان کنید. ژاپنی‌ها هم به‌تازگی تحقیقاتی را روی بیش از 1058 نفر انجام داده‌اند و در طی این تحقیق پی برده‌اند که احتمال ابتلا به افسردگی در افرادی که روزی 4 فنجان چای سبز می‌نوشیدند 44 درصد کمتر از سایرین است.
شاید آهن بدن‌تان کم شده باشد...


بنابر اظهارات دکتر مظهری، کم‌خونی ناشی از فقر ‌آهن نیز یکی از عوامل بی‌حوصلگی، افسردگی، عصبانیت و بدخلق بودن افراد است. بنابراین، وی جبران این کمبود را از طریق مصرف انواع منابع پروتئین‌های حیوانی (مثل انواع گوشت‌های قرمز و سفید) میسر می‌داند و می‌گوید: «با تامین نیاز آهن بدن، عملکرد مغز هم بهتر می‌شود و افراد از روحیه بهتری نیز برخوردار خواهند شد.»
گوشت سفید را از قلم نیندازید


مصرف غذاهای حاوی پروتئین و البته با کلسترول پایین (مثل گوشت بوقلمون، شترمرغ و مرغ) باعث افزایش سطح اسیدهای آمینه در بدن می‌شود. با افزایش اسیدهای آمینه در بدن، میزان ترشح سروتونین هم زیاد می‌شود. هورمونی که نقش بسیار پررنگی در کاهش اضطراب و ایجاد حس آرامش در بدن به عهده دارد. بنابراین، سعی کنید که هفته‌ای چند مرتبه این دسته از خوراكی‌ها را در رژیم غذایی‌تان بگنجانید. دکتر مظهری هم اعتقاد دارد که وجود کلسترول پایین و اسیدهای چرب اشباع نشده در گوشت بوقلمون و شترمرغ باعث تبدیل شدن این پروتئین‌ها به عنوان غذایی مناسب ضدافسردگی شده است، فقط به شرطی که هنگام طبخ از سرخ کردن آنها در روغن فراوان پرهیز شود.

خواص ویتامین D
این ویتامین هم از آن دسته ریزمغذی‌هایی است که باعث افزایش سطح سروتونین در مغز می‌شود و این یعنی تاثیرش در کاهش افسردگی. پژوهشگران دانشگاه تورنتو یکی از دلایل افسردگی در زمستان و در بین مردم کشورهای سردسیر را کاهش سطح ویتامین D در بدن، در نتیجه‌ کاهش نور خورشید اعلام کرده‌اند. آنها می‌گویند که برای جلوگیری از افسردگی در روزهای سرد باید حداقل 600 واحد ویتامین D از طریق مصرف غذاهای حاوی این ویتامین به بدن برسد.


دوستان افسردگی

براساس تحقیقاتی که به تازگی توسط محققان انگلیسی روی بیش از 3500 نفر صورت گرفته، نتایج جالبی حاصل شده است. در این مطالعه، کلیه افراد 2 نوع رژیم غذایی داشته‌اند: یا همه گروه‌های غذایی شامل میوه، سبزیجات، پروتئین، لبنیات و غلات را می‌خوردند یا فقط غذاهای فرآوری‌شده، سرخ کردنی، شیرین و لبنیات پرچرب در فهرست غذایی‌شان جای داشت. بعد از در نظر گرفتن فاکتورهایی مثل سن، جنسیت، تحصیلات، فعالیت‌های فیزیکی و سیگاری بودن یا نبودن، معلوم شد که خطر ابتلا به افسردگی در گروه اول (یعنی آنهایی که از کلیه مواد غذایی استفاده می‌کردند) در مقایسه با گروه دوم، 28 درصد کمتر بود.

دکتر ضیاءالدین مظهری هم مصرف غذاهای آماده و سرخ کردنی را به علت دارا بودن مقادیر بالایی از اسیدهای چرب اشباع شده باعث افزایش LDL (چربی بدخون) و کاهشHDL (چربی خوب خون) دانست و افزود: «حرارت دادن روغن در پروسه سرخ کردن باعث ایجاد مواد سمی و انتقال آنها به درون مواد غذایی و در نهایت به بدن می‌شود. با ورود این مواد مضر، کارکرد سیستم ایمنی و دفاعی بدن با مشکل مواجه می‌شود و همین کاهش کارایی موجب کم شدن استقامت در برابر انواع بیماری‌های عفونی و غیرعفونی و حتی افسردگی می‌شود.»
شنبه 21/1/1389 - 11:44
آلبوم تصاویر
شنبه 21/1/1389 - 11:43
تغذیه و تناسب اندام
سری بزنید به گوشه و کنار دنیا تا ببینید در کشورهای 10گانه‌ای که در این مقاله به آنها اشاره شده، استفاده از چه روش‌هایی برای کاهش وزن، شایع‌تر است....
1 آفریقایی‌ها چای و دم‌کرده گیاهان را می‌نوشند
اهالی آفریقای جنوبی علاقه فراوانی به نوشیدن چای، چای سبز، دم‌کرده انواع گیاهان و نوعی چای به نام روی‌باس دارند. آنها این نوشیدنی‌ها را معمولا بدون شیرین‌کننده‌های مصنوعی می‌نوشند و با این کار کمترین کالری را نسبت به نوشیدن قهوه شیرین یا چای همراه با قند و شکر دریافت می‌کنند. آفریقای‌ها به خوبی می‌دانند که در مواجهه با استرس باید یک دم‌کرده گیاهی بخورند، نه مقدار زیادی خوراکی پرکالری. آنها همچنین همیشه به پیام گرسنگی مغزشان توجه نمی‌کنند و اعتقاد دارند که اکثر اوقات پیام گرسنگی در اثر کمبود آب بدن از سوی مغز صادر می‌شود؛ بنابراین به جای غذا خوردن، یک لیوان چای یا دم‌کرده گیاهان را می‌نوشند.

فرانسوی‌ها پشت میز شام می‌نشینند و با هم گپ می‌زنند
فرانسوی‌ها به دور هم بودن اعضای خانواده برای صرف شام، اهمیت زیادی می‌دهند. 92 درصد از خانواده‌های فرانسوی در کنار هم شام می‌خورند و این آمار، در مقابل 28 درصد خانواده‌های آمریکایی که هنگام صرف غذا دور هم جمع می‌شوند، بسیار چشم‌گیر است. فرد پسکاتور، متخصص تغذیه می‌گوید: «دور هم غذا خوردن یکی از مهم‌ترین اتفاق‌های روزانه در فرانسه است که سبب می‌شود افراد هنگام صرف غذا حوادثی را که طی روز برای‌شان رخ داده تعریف کنند و منحرف شدن ذهن از غذا خوردن باعث ایجاد وقفه در صرف غذا شده و آهسته‌تر غذا خوردن سبب کاهش حجم غذا و زودتر سیر شدن می‌شود.»

مکزیکی‌ها یک عصرانه مفصل‌ می‌خورند و یک شام سبک
معمولا در همه جای دنیا، سه وعده اصلی غذا شامل صبحانه، ناهار و شام است اما مکزیکی‌ها به جای شام، یک عصرانه مفصل حدود ساعت 4 بعدازظهر می‌خورند. آنها اعتقاد دارند که خوردن عصرانه کامل باعث اجتناب آنها از صرف وعده شام می‌شود یا شام آنها را بسیار سبک می‌کند و در نتیجه، گرسنگی هنگام صبح به سراغ‌شان می‌آید و آنها را مجبور به خوردن یک صبحانه کامل و مغذی می‌کند. مکزیکی‌ها می‌گویند کالری روزانه کسب شده از طریق صبحانه، ناهار و عصرانه تا شب هنگام و وقت خواب می‌سوزد و این طوری آنها دیگر با مشکلات چاقی و اضافه وزن روبه‌رو نمی‌شوند.

سوئیسی‌ها روزانه یک ظرف میوزلی می‌خورند
میوزلی ترکیبی از جوی دوسر بوداده و یک نوع میوه (معمولا سیب) است، به علاوه کمی از انواع مغزها و کشمش. سوییسی‌ها یک ظرف از این معجون را هر روز به عنوان صبحانه صرف می‌کنند تا به سالم‌تر ماندن و کنترل وزن‌شان کمک کنند. فیبر موجود در میوزلی باعث می‌شود که این غذا به آهستگی در بدن هضم شود و در نتیجه فرد برای مدت طولانی‌تری سیر بماند. اگر قصد دارید که شما هم این صبحانه مغذی و خوش‌مزه را در منزل تهیه و صرف کنید، هرگز بیشتر از 14 گرم شکر به آن اضافه نکنید.
آلمانی‌ها صبحانه را جدی می‌گیرند
75 درصد از آلمانی‌ها بدون خوردن صبحانه از خانه خارج نمی‌شوند. این طور هم نیست که هر روز تخم‌مرغ سرخ شده بخورند و کلی چربی و کالری به درون رگ‌های‌شان بفرستند. آنها کمی زودتر از خواب برمی‌خیزند. یک لیوان آب میوه طبیعی و تازه می‌گیرند و به همراه مقداری نان سبوس‌دار آن را میل می‌کنند. شاید تصور خیلی از افراد باشد که با حذف یک وعده غذایی مانند صبحانه می‌توانند سریع‌تر و راحت‌تر لاغر شوند اما اعتقاد پژوهشگران انگلیسی این است که نخوردن صبحانه و گرسنه ماندن سبب تحریک افراد نسبت به خوردن خوراکی‌های پرکالری قبل از وعده ناهار می‌شود. حذف این وعده غذایی مساوی است با نخوردن مواد غذایی مفید و مصرف خوراکی‌های پرکالری و چاق‌کننده.

لهستانی‌ها غذاهای خانگی را جایگزین غذاهای رستورانی می‌کنند
تنها 5 درصد از لهستانی‌ها وقت خود را صرف غذا خوردن در بیرون از منزل می‌کنند. مردم لهستان به خوبی دریافته‌اند که مصرف نکردن غذاهای خانگی یعنی خوردن هر چه کمتر از مواد غذایی سالم و استفاده هر چه بیشتر از غذاهای چرب و پرکالری رستوران‌ها و در نتیجه، چاقی‌های بیش از اندازه. اعتقاد لهستانی‌ها این است که با تهیه غذاهای خانگی علاوه بر سلامت، می‌توان پول بیشتری هم ذخیره کرد.

تایلندی‌ها غذاهای تند و پرادویه می‌خورند
غذاهای تایلندی مانند غذاهای هندی از جمله تندترین و پرادویه‌ترین غذاهای دنیا هستند و همین موضوع را می‌توان علتی برای چاق نشدن مردم تایلند دانست. فلفل باعث افزایش سوخت و ساز در بدن می‌شود و غذاهای پرادویه سبب می‌شوند تا فرد آهسته‌تر غذا بخورد و در نتیجه زودتر احساس سیری کند، بنابراین درست کردن غذاهای پرادویه می‌تواند راهکار مناسبی برای لاغر شدن به حساب آید.

برزیلی‌ها نان و حبوبات می‌خورند
یکی از عادات مردم برزیل این است که به همراه تمام وعده‌های غذایی‌شان مقداری نان میل کنند. نان جزو منابع غذایی کربوهیدرات‌ها بوده و به علت دیر هضم شدن سبب می‌شود که فرد به مدت طولانی‌تری سیر بماند. همچنین مصرف مقدار کمی از این ماده غذایی سبب زودتر سیر شدن افراد هم می‌شود و تحقیقات جدید هم ثابت کرده‌اند که 14 درصد از افرادی که همراه غذای‌شان مقداری نان یا حبوبات می‌خورند در مقایسه با سایرین كمتر به چاقی و اضافه وزن مبتلا می‌شوند.

انگلیسی‌ها ساندویچ‌های کوچک می‌خورند
یکی از رازهای لاغر بودن اغلب انگلیسی‌ها این است که آنها همیشه وقتی به رستوران می‌روند، کوچک‌ترین و کم‌کالری‌ترین ساندویچ را سفارش می‌دهند. ساندویچ‌های چندلایه به همراه پنیر و سس اضافه، جایی در فهرست خوراکی اغلب انگلیسی‌ها ندارد.

نروژی‌ها در تعطیلات ورزش می‌کنند
این یک سنت ریشه‌دار و عادت قدیمی در بین نروژی‌هاست که تمام روزهای تعطیل کل اعضای خانواده از پیر و جوان در کنار یکدیگر جمع می‌شوند و با هم از خانه بیرون می‌زنند و تمام روزشان را با فعالیت‌های ورزشی مختلف از پیاده‌روی گرفته تا فوتبال، هاکی و اسکی پر می‌کنند. درست برعکس آمریکایی‌ها که ترجیح می‌دهند روزهای تعطیل جلوی تلویزیون لم بدهند و فوتبال تماشا کنند و هله‌هوله بخورند.
شنبه 21/1/1389 - 11:41
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته