بیماری ها
راهنمای درمان قطعی انواع سرطان، ایدز، هپاتیت،
آلرژی، اعتیاد، بیماریهای قلب، كبد، ریه، كلیه، تومورمغزی، معده، روده، سینوزیت،
آب مروارید، پیرچشمی، قند، فشارخون، چاقی و دیگر بیماریها
در این روش درمان، به بدن اجازه داده میشود تا با اجرای
مكانیسم از پایین به بالا، خود را مانند روزی كه متولد شده بازسازی و از همهی
بیماریها و نارساییها پاكسازی نماید. در حالت عادی، مكانیسم بدن از بالا به پایین
است. یعنی: 1ـ از راه دهان خوراك دریافت میكند. 2ـ مواد سودمند را جدا میكند. 3ـ
چربیها و یا قند اضافه و برخی دیگر از مواد زائد را در جاهای خالی بدن مانند
پیرامون شكم، زیر پوست سر، پیرامون قلب و ..ذخیره میكند. 4ـ دیگر مواد زائد را از
راه روده دفع میكند؛ ولی در مكانیسم از پایین به بالا، چون بدن جز آب چیزی
دریافت نمیكند، برای تأمین انرژی برای زنده ماندن، خود را بررسی و ذخیرههای
سودمند و ناسودمند را برای مصرف فراخوانی میكند. آنچه سودمند بداند میسوزاند و
آنچه زیانآور بداند، از راه دهان به صورت خلط بیرون میریزد؛ به همین دلیل آب
دهان بیمار، به صورت چسبناك و كشدار میشود كه بایستی بیرون ریخته شود. در این
روش، از یك سو غذای كافی برای ادامهی زندگی میكربها، باكتریها و یا سلولهای سرطان
به آنها نمیرسد و از سوی دیگر بدن برای زنده ماندن، با تمام توان هر چه را در جای
جای خود پیدا كند به عنوان غذا شناسایی میكند. در این حالت، هیچ میكرب، باكتری و
یا سلول سرطانی تاب مقاومت در برابر بدن را ندارد. ممكن است برای كسی این پرسش پیش
آید كه بیماریهای ویروسی چگونه با این روش درمان میشود؛ در حالی كه ویروسها از
غذایی كه به بدن داده میشود استفاده نمیكنند. پس چگونه میتوان با قطع غذا از
بدن و تنها نوشیدن آب، بیماریهای ویروسی مانند: ایدز، سل و ... را درمان كرد؟ پاسخ
این است كه بدن در دورهی آبدرمانی، هیچ میكرب، ویروس، باكتری و یا سلول سرطانی
را نمیكشد. دلیل آن هم این است كه بیمار تب نمیكند و هیچ جای بدنش نیز عفونت نمیكند؛
بلكه بدن با نیروی فوقالعادهای كه هنوز برای دانش پزشكی ناشناخته است، هر گونه
میكرب، باكتری، ویروس و یا سلول سرطانی را از سوراخ بسیار ریزی كه در انتهای زبان
است به صورت خلط بیرون میریزد.
این روش درمان برای افراد بالای 5 سال سودمند است؛ البته
برای آنان كه زیر 18 سال دارند، دورههای 3 تا 6 روز توصیه میشود. كسی كه میخواهد
برای نخستین بار آبدرمانی كند، چنانچه به خود اطمینان ندارد كه توانایی انجام آن
را دارد یا خیر، میتواند از 1 تا 5 یا تا 12 روز آبدرمانی كند. در این مدت،
هرگاه دید توانایی ادامه را ندارد و از انجام كارهای روزانه باز میماند، برنامه
را قطع مینماید. سپس به تعداد روزهای آبدرمانی، استراحت میكند و بار دیگر آغاز
میكند؛ و چون اندكی از جسمش پاكسازی شده، توانایی بیشتری دارد. از این رو، این
بار دو برابر روزهای پیش، آبدرمانی میكند. چنانچه در این دوره نیز باز هم
توانایی ادامه نداشت، آن را قطع و سه برابر روزهای آبدرمانی استراحت میكند. سپس
برای سومین بار آغاز و هر كس كه باشد میتواند آن را به پایان ببرد.
در این روش، شخص تا چهل شبانهروز، جز آب و چای چیز دیگری
نمیخورد. در این مدت، بدن انسان خود را بررسی میكند و آنچه برایش سودمند است نگه
میدارد و از آن استفاده میكند و آنچه برایش زیان دارد، به صورت خلط، از راه دهان
بیرون میكند؛ و نشان پاكسازی شدن خود از همهی بیماریها را به صورت سرخ شدن سراسر
زبان نشان میدهد. در چنین حالتی، بدن مانند روزی است كه متولد شده است؛ زیرا اگر
به زبان نوزادی كه تازه متولد شده نگاه كنید، میبینید كاملا قرمز است. بیمار یك
روز ییش از آغاز آبدرمانی، آزمایش خون و ادار میدهد و یك روز پس از پایان دوره
نیز آن را تكرار میكند تا اثرات این روش درمان را بر بدن خود ببیند.
کسانی که شوره¬ی سر یا ریزش مو دارند، از روز دهم آب
درمانی، شورهی آنان از بین میرود و ریزش مو متوقف میشود. چربی موی کسانی هم که
دارای موهای چرب هستند از بین می¬رود و اگر شخص دوره را به پایان برساند، هرگز موی
چرب، شوره و یا ریزش مو نخواهد داشت. برای کسانی که سنشان زیر 50 سال است و بخشی
از موهای خود را از دست دادهاند، پس از پایان دوره، ممكن است موهای تازه بروید.
روش انجام آب درمانی چنین است:
(1)ـ پیش از آغاز، شخص خانوادهی خود را از كاری كه میخواهد
انجام دهد و مزایای آن آگاه میكند تا هم در مدت دوره از سوی آنها سرزنش نشود و هم
این كه چنانچه در مدت دوره برای او مشكلی پیش آمد، افراد خانواده بدانند كه چه
باید بكنند.
(2) ـ از 3 روز پیش از آغاز، هر بامداد پیش از صبحانه و شب
پیش از خواب، 2 قاشق غذاخوری خاكشیر و یك قاشق مرباخوری عسل را در یك لیوان آب گرم
حل كرده و مینوشد. یك روز پیش از آغاز نیز ناهار و شام فقط سوپ و یا مانند آن میخورد.
(3)ـ اگر كسی كه میخواهد آبدرمانی كند دارای بیماریهای
خطرناكی مانند سرطان، هپاتیت و یا ایدز است و محدودیت زمانی دارد مثلاً بیشتر از
دو یا سه ماه زنده نیست، میبایست 40 روز را پی در پی آبدرمانی كند؛ ولی چنانچه
فرصت بیشتری دارد، برای این كه بتواند 40 روز را بدون غذا با موفقیت سپری كند،
بهتر است اول 5 روز آبدرمانی كند و سپس 15 روز غذا بخورد. پس از آن 7 روز و 21 روز غذا بخورد؛ و در
پایان، 10 روز و یك ماه غذا بخورد و پس از آن به آسانی میتواند 40 روز آبدرمانی
كند.
(4)ـ برای این كه با آغاز آب درمانی، و قطع غذا از معده،
مدفوعات متوقف شده در اعماق رودهها جسم را مسموم نكند و باعث سرگیجه و سردرد
نشود، شخص در شب سوم كه طبق بند 2 رفتار كرده است، 4 ساعت پس از خوردن سوپ، 60 سی.سی
روغن كرچك میخورد تا آنچه در رودهها باقی مانده، بیرون رانده شود. چنانچه خوردن
روغن كرچك دشوار باشد، میتواند به جای آن، از دم كردهی گیاه سِنا و گل سرخ به
اندارهی 2 لیوان استفاده كند.
دوشنبه 13/2/1389 - 15:55
بیماری ها
آنفلوانزا
یا گریپ یك بیماری ویروسی حاد دستگاه تنفسی است
علائم معمولاً به صورت ناگهانی و شدید شروع می شوند تب در روز اول به سرعت
به حدود 40 درجه می رسد و در روزهای بعد
كمتر شده و حداكثر 4-3 روز طول می كشد (در صورتی كه عوارضی ایجاد نشود ) سردرد،
درد پشت، درد ماهیچه ها (میالژی) و دردهای مفصلی (آرترالژی) آزار دهنده ترین علائم
بیماری هستند گرفتگی بینی، سوزش گلو، گرفتگی صدا و سرفه خشك از علائم دیگر بیماری
هستند ضعف و كسالت و بی اشتهایی شدید به همراه علائم قبلی بیمار را در رختخواب می اندازد علائم حاد بعد از 5-3 روز فروكش كرده
ولی سرفه و ضعف تا مدتی باقی می ماند.
مخزن بیماری انسان است؛ یعنی بیماری ازانسان
به انسان منتقل می شود .( مهمترین راه انتقال استنشاق ذرات ویروس موجود در هوا) پرهیز از
تماس با فرد بیمار، استفاده از ماسك ، بهداشت فردی و تلقیح واكسن جهت پیشگیری از
بیماری مناسب است .
روش و میزان
تجویز واکسن آنفلوانزا :
راه تزریق
واکسن آنفلوانزا بصورت زیرجلدی یاعضلانی عمیق ( عضله دلتوئید در بزرگسالان و ناحیه
قدامی جانبی ران در کودکان
زیر2سال ) می باشد.
جدول مقدار
تجویز واكسن در گروهای سنی مختلف
گروه سنی | 6
ماهه تا 36 ماهه | 12
– 3 ساله | 13
ساله به بالا و بالغین |
میزان مصرف | 2
دوز ، 25/0 میلی لیتر به فاصله 6 – 4 هفته | 2
دوز، 5/0 میلی لیتر به فاصله 6 – 4 هفته | یك دز 5/0 میلی لیتر |
þ واکسن
آنفلونزا باید هر سال در اوایل پاییز تلقیح شود . ( به جهت ایجاد ایمنی در طول
مدت فصل انتقال و بیماری )
þ دمای نگهداری
واکسن آنفلوانزا 8 – 2 سانتی گراد
در طبقه میانی یخچال می باشد. ( در زمان نگهداری، حمل وانتقال واكسن این دما باید رعایت شود)
þ واكسنی كه دردمای استاندارد نگهداری وحمل نشود
نه تنها ایمنی برعلیه بیماری ایجادنمی كند بلكه ممكن است سبب بروز عوارض جانبی
شدید نیز بشود.
þ به طور متوسط
حدود 2 هفته طول می كشد كه پس از واكسیناسیون ایمنی ایجاد شود .
þ واكسن تلقیح شده فرد را فقط در برابر بیماری كه از همان گونه
ویروس ایجاد می شود محافظت می كند و حفاظتی در برابر گونه های دیگرآنفلوانزا و سرماخوردگی
ندارد .
þ واكسنهای آنفلوانزای موجود در بازار واكسنهای انسانی هستند و
هنوز واكسنی بر ضد آنفلوانزای پرندگان
وارد بازار نشده است.
þ واكسیناسیون بر ضد آنفولانزا معمولاً در
افراد پرخطر انجام می شود و به هیچ وجه جهت تمام جامعه توصیه نمی شود.
افراد در
معرض خطر :
•بیماران ضعیف وناتوان
•سالمندان (افراد بالای 60 سال)
•ساکنین آسایشگاهها و کارکنان آنها
•بیماران مبتلا به بیماریهای مزمن (ریوی، قلبی، کلیوی، متابولیک)
•کارکنان حرفه های بهداشتی و پزشکی، بالاخص افراد در تماس مستقیم با بیمار و همچنین
كاركنان دامپزشكی، محیط زیست و جهادكشاورزی كه در معرض تماس با طیور هستند.
•خانم های بارداری که 3 ماهه دوم و سوم حاملگی آنان مقارن با فصل شیوع آنفلوانزا می باشد
•کودکان و نوجوانان 6 ماهه تا 18 ساله ای که تحت درمان طولانی مدت با آسپرین می باشند
•مراقبین و سایر اعضاء خانواده
بیمارانی که جزو گروه در معرض خطر به حساب می آیند
•کودکان 6 ماه تا 23 ماه.
þ ذکر این نکته
ضروری است که بدلیل کمبود واکسن، واکسیناسیون بر
حسب اولویت (نه برای همه افراد فوق الذکر) صورت
می گیرد.
þ درحال حاضر واكسیناسیون رایگان به دلیل
محدودیت واكسن فقط جهت پرسنل درمعرض خطر بهداشت و درمان، دامپزشكی، محیط زیست و
جهاد كشاورزی انجام می گیرد.
موارد منع واکسن
آنفلوانزا •افرادی كه به تخم مرغ حساسیت دارند •افرادی که به اجزاء واکسن حساسیت دارند باید
با نظر پزشک واکسینه شوند.
•بیماران خاص باید با نظر پزشك واكسینه شوند.
عوارض واکسن
آنفلوانزا
- احساس سوزش در ناحیه
تزریق واکسن- در 25%موارد :
قرمزی و اندوراسیون (سفتی) موضعی ، کسالت و درد
عضلانی به مدت 2-1 روز- در 1 تا 20 درصد موارد: تب و علائم عمومی که 12 – 8 ساعت پس از
تزریق به حداکثر شدت خود می رسد- عوارض جدی مانند:
واکنش های حساسیتی شدید و یا سندرم گیلن باره (کمتر از 1 تا 2 مورد در
یک میلیون دریافت کننده واکسن)
* كلیه بخش های توزیع كننده واكسن
آنفلوانزا می بایست با توجه به نكات فوق و انجام آموزشهای لازم به درخواست كنندگان
، اقدام به فروش واكسن نمایند تا واكسن سالم و موثر در اختیار مصرف كنندگان قرار
گیرد .
دوشنبه 13/2/1389 - 15:53
ادبی هنری
معرفی شخصیت:
محمد بن ابراهیم قوامی شیرازی ملقب به صدر المتالهین یا ملاصدرا در ظهر روز
نهم جمادی الاولی سال 980 قمری دیده به جهان گشود.پدر او خواجه ابراهیم قوامی مردی
پرهیزگار دیندار و دوستدار و حامی دانش و معرفت بود.در زمان حیات ملاصدرا, شیراز
دارای حكومت مستقلی بود و حكمرانی آن به برادر شاه واگذار گردید كه ، پدر ملاصدرا
بعنوان معاون او و دومین شخصیت مهم آن منطقه به شمار می رفت, و به نظر می رسید
تنها موهبتی كه خداوند به او ارزانی نداشته است داشتن فرزند باشد. اما بالاخره
خداوند درخواست ها و دعاهای این مرد پاك و زاهد را بی جواب نگذاشت و بهترین پسران
را به او ارزانی كرد كه او را محمد ملقب به صدرالدین نام نهاد به آن امید كه عالی
ترین شخصیت مذهبی گردد. در دوران جوانی, صدرالمتالهین جوان با شیخ بهایی آشنا
گردید كه سنگ بنای شخصیت علمی و اخلاقی ملاصدرا توسط این دانشمند جهاندیده كم نظیر بنا نهاده
شد. و تكمیل این بنای معنوی را استاد دیگرش دانشمند سترگ و استاد علوم دینی و الهی
و معارف حقیقی و اصول یقینی سیدامیر محمد باقر بن شمس الدین مشهور به میرداماد
عهده دار گشت.
صدرالمتالهین حكیم خانه به دوشی بود كه به جرم آزادگی روح و فكر مجبور شد
تا از پایتخت و پایتخت نشینان روی گرداند. وی در مقدمه كتاب اسفار دلایل بیزاری
خود را از جاهلان فرزانه نمای زمان خود و عزلت و تصوف خویش را در كهك (روستایی
دورافتاده در سی كیلومتری شهر مقدس قم) بیان داشته است.پس از بازگشت به شیراز شهرت
صدرای شیرازی عالمگیر شده بود و طالبان حكمت از نواحی و اطراف برای درك فیض به
حضورش می شتافتند. او خود در مقدمه اسفار می گوید: «..... بتدریج آنچه در خود
اندوخته بودم همچون آبشاری خروشان فرود آمد و چون دریایی پر موج در منظر جویندگان
و پویندگان قرار گرفت.
شرایط اجتماعی:
در زمان حیات ملاصدرا یعنی در اواخر قرن دهم و شروع قرن یازدهم هجری كلام و
فلسفه از علوم رایج و محبوب آن زمان به شمار می رفتند. دلیل عمده گسترش این علم
نسبت به سایر علوم آن زمان مانند فقه، ادبیات عرب، ریاضی، نجوم و طب و دیگر
علوم و همچنین هنرهای رایج آن زمان مانند خط، معماری و كتیبه را می توان در شرایط
اجتماعی آن دوران كه خود زاییده شرایط سیاسی حاكم بر كشور بود جستجو نمود. عدم
وابستگی و استقرار ومركزیت حكومت وقت امنیت و آزادی خاصی را حكمفرما ساخته بودكه
شكوفا شدن استعداد ها و گسترش هنر و علم را در پی داشت.
شخصیت فلسفی:
صدرالدین محمد در علوم متعارف زمان و بویژه در فلسفه اشراق و مكتب مشاء و
كلام و عرفان و تفسیر قرآن مهارت یافت. او آثار فلسفی متفكرانی چون سقراط و فلاسفه هم عصر او،
افلاطون، ارسطو و شاگردانش و همچنین دانشمندانی چون ابن سینا و خواجه نصرالدین
طوسی را دقیقا بررسی نمود و موارد ضعف آنها را باز شناخت و مسایل مبهم مكاتب را
بخوبی دانست. او اگر چه از مكتب اشراق بهره ها برد ولی هرگز تسلیم عقاید آنان نشد
و گرچه شاگرد مكتب مشا گردید لیكن هرگز مقید به این روش نشد. ملا صدرا پایه گذار حكمت
متعالیه می باشد كه حاوی ژرف ترین پاسخ ها به مسائل فلسفی است. ملاصدرا علاوه بر
سالك و رهرو در عرفان بعنوان موفق ترین سالكین در فلسفه می باشد كه با طی كردن
مراحل مختلف گنجینه با ارزشی را برای ساخت قلعه ای از دانش كشف نمود كه با نور
جاودانی حقیقت می درخشد.
شخصیت عرفانی:
من وقتی دیدم زمانه با من سر دشمنی دارد و به پرورش اراذل و جهال مشغول است
و روز به روز شعله های آتش جهالت و گمراهی برافروخته تر و بدحالی و نامردی
فراگیرتر می شود ناچار روی از فرزندان دنیا برتافتم و دامن از معركه بیرون كشیدم و
از دنیای خمودی و جمود و ناسپاسی به گوشه ای پناه بردم و در انزوای گمنامی وشكسته
حالی پنهان شدم. دل از آرزوها بریدم و همراه شكسته دلان بر ادای واجبات كمر بستم.
با گمنامی و شكسته حالی به گوشه ای خزیدم. دل از
آرزوها بریدم و با خاطری شكسته به ادای واجبات كمر بستم و كوتاهیهای گذشته را در
برابر خدای بزرگ به تلافی برخاستم. نه درسی گفتم و نه كتابی تالیف نمودم. زیرا
اظهار نظر و تصرف در علوم و فنون و القای درس و رفع اشكالات و شبهات و ....
نیازمند تصفیه روح و اندیشه و تهذیب خیال از نابسامانی و اختلال، پایداری اوضاع و
احوال و آسایش خاطر از كدورت و ملال است و با این همه رنج و ملالی كه گوش می شنود
و چشم می بیند چگونه چنین فراغتی ممكن است... ناچار از آمیزش و همراهی با مردم دل
كندم و از انس با آنان مایوس گشتم تا آنجا كه دشمنی روزگار و فرزندان زمانه بر من
سهل شد و نسبت به انكار و اقرارشان و عزت و اهانتشان بی اعتنا شدم. آنگاه روی فطرت
به سوی سبب ساز حقیقی نموده، با تمام وجودم دربارگاه قدسش به تضرع و زاری برخاستم
و مدتی طولانی بر این حال گذرانده ام. سرانجام در اثر طول مجاهدت و كثرت ریاضت نورالهی در
درون جانم تابیدن گرفت و دلم از شعله شهود مشتعل گشت. انوار ملكوتی بر آن افاضه شد
و اسرار نهانی جبروت بر وی گشود و در پی آن به اسراری دست یافتم كه در گذشته نمی
دانستم و رمزهایی برایم كشف شد كه به آن گونه از طریق برهان نیافته بودم و هر چه
از اسرارالهی و حقایق ربوبی و ودیعه های عرشی و رمز راز صمدی را با كمك عقل و
برهان می دانستم با شهود و عیان روشنتر یافتم. در اینجا بود كه عقلم آرام گرفت و
استراحت یافت و نسیم انوار حق صبح و عصر و شب و روز بر آن وزید و آنچنان به حق نزدیك شد كه
همواره با او به مناجات نشست.
آثار:
1- الحكمه العرشیه
2- الحكمه المتعالیه فی الاسفار العظیمه الاربعه
3- المعه المشرقیه فی الفنون المنطقیه
4- المبدا و المعاد
5- المشاعر
6- المظاهر الالهیه فی الاسفار علوم الكاملیه
7- الشواهد الربوبیه فی مناهج السلوكیه
8- التصور و التصدیق
9- الوریده القلبیه فی معارفه الربوبیه
10-اسرار
الایات و الانوار البینات
11-دیوان
اشعار
12-حدوث
العالم
13-اكسیر
العارفین فی المعارفه طریق الحق و الیقین
14-اعجاز
النعمین
15-كسرالاصنام
الاجاهلیه فی ذم المتصوفین
16-مفاتیح
الغیب
17-متشابهات
القرآن
18-رساله
سه اصل
وفات:
حكیم وارسته در طول عمر 71 ساله اش هفت بار با پای پیاده به حج مشرف شد و
گل تن را با طواف كعبه دل صفا بخشید و در آخر نیز سر بر این راه نهاد و به هنگام
آغاز سفر هفتم یا در بازگشت از آن سفر به سال 1050 ه .ق در شهر بصره تن رنجور را
وداع نمود و در جوار حق قرار گرفت، و در همانجا به خاك سپرده شد و اگر چه امروز
اثری ازقبر او نیست اما عطر دلنشین حكمت متعالیه از مركب نوشته هایش همواره مشام
جان را می نوازد.
« چیستی حکمت متعالیه»
1ـ تعریف فلسفه و تفاوت
فلسفة اسلامی با فلاسفة عرب
فلسفه در اصل یونانی است به معنای « دوستی حكمت » و فیلسوف یعنی « دوستدار
حكمت » . فلسفه در واقع یكی از مظاهر فرهنگی انسان است كه در كنار صنعت ، هنر ،
دین و ... قرار دارد. اما فرق فلسفه با این مظاهر در این است كه به تنهایی استقلال
ندارد. فلسفه، تأمل درباره تمام این مظاهر است و زمانی بروز پیدا می كند كه تعمق وجود داشته باشد. یعنی
اگر ما مثلاً درباره صنعت تأمل
كنیم، این، فلسفة
صنعت می شود و .... . و این تعمق نوعی كوشش برای
درك و فهم بیشتر است.
اصل فلسفه از یونان است و نام فلاسفه یونانی هم در
منابع اسلامی و هم غربی ذكر شده است با وجود این، در سنت های ما، این فلاسفه حالت
حكمای الهی را دارند؛ ولی در سنت های غربی بیشتر به جنبه علمی این افراد پرداخته
شده و از گرایش های عرفانی و الهی آنها كاسته شده است. فلاسفه غرب بیشتر پیرو
فلسفه ابن رشد هستند. به اینها « ابن رشدیان لاتین » گفته می شود. همین افراد بودند
كه در قرون وسطی، فلسفه را تا حدودی از دین جدا كردند. اما فلاسفه اسلامی بیشتر
پیرو سنّت ابن سینا و ابن عربی هستند . (1)
2ـ بنای فلسفی ملاصدرا
تعبیر حكمت متعالیه را عرفایی همچون قیصری، بسیار پیش از آنكه ملاصدرا آن
را به كار برد، به استخدام گرفته اند. این اصطلاح حتی در آثار بزرگان فلسفه مشاء (Prepatetic) نظیر قطب الدین شیرازی نیز
به چشم می خورد. اما با این حال، معنایی كه آنان از این تعبیر قصد می كرده اند و
بهره می
برده اند به هیچ وجه به
معنایی كه در آثار ملاصدرا و شاگردان او می یابیم یكی نیست. پیروان، اتباع و
شاگردان ملاصدرا معنایی بسیار دقیق را بر این اصطلاح بار كردند و آن را صرفاً به
منظور اشاره به بنای فلسفی و ما بعدالطبیعی كه ملاصدرا تأسیس كرده بود به كار می
بردند.از این رو، تدقیق در معنا و ویژگی های كلی حكمت متعالیه قابل بررسی مجدانه
است.
تعالیم فلسفی مبتنی بر شهود عقلی اصطلاح حكمت متعالیه از دو بخش تشكیل می شود: حكمت و متعالیه به معنی بلندمرتبه و رفیع
(exalted). گرچه ملاصدرا خود این
اصطلاح را به كار برده است، ولی شهرت یافتن آن مدیون شاگردان بی واسطه و مع
الواسطه اوست كه از این اصطلاح به عنوان نامی برای مكتب خاص استاد بهره جستند. یك
نسل پس از ملاصدرا، ملاعبدالرزاق لاهیجی كه داماد و یكی از پرآواز ترین شاگردان وی بود، فلسفه استادش را «حكمت
متعالیه» خواند. در دوره قاجاریه دلالت این اصطلاح بر مشرب صدرا، چنان رواج یافته بود كه سبزواری در
كتاب شرح منظومه اصولاً هیچ حاجتی نمی دید
كه وجه تسمیه مكتب استاد (مع الواسطه اش) را كه سبزواری می كوشد در مكتوباتش
تعالیم او را شرح دهد ، بیان كند. اگر به آثار ملاصدرا نظر كنیم ، هیچ فقره ای را
نمی یابیم كه او صراحتاً از مشرب فلسفی خود تحت عنوان حكمت متعالیه یاد كرده باشد.
در واقع ملاصدرا این اصطلاح را به منظور اشاره و ارجاع به دو كتابش تحت همین عنوان
به كار می گیرد. یكی شاهكار او ، «الحكمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه» و
دیگری یكی از آخرین آثار یا شاید هم آخرین اثر اوست كه «الحكمه المتعالیه» نام
دارد. حتی به كاربردن تعبیر «الحكمه المتعالیه» دركتاب «الشواهد الربوبیه» به جای
آن كه اشاره و ارجاعی باشد به طریقه فكری او ، ارجاعی است به همان آخرین كتابش. این
واقعیت كه تعبیر حكمت متعالیه را شاگردان و پیروان او به عنوان توصیف آموزه ها و
تعالیم ملاصدرا به كار گرفتند به اقرب احتمال مرهون دو عامل بوده است:
الف) نخست عنوان كتاب اسفار،كه متضمن جهان بینی و مكتبی خود ملاصدرا را كه
به استناد آنها حكمت متعالیه است.
ب) دوم،نه فقط عنوان چند مجلد از نوشته های او، بلكه نام مكتبی است
كه او پدید آورد.
هر چند كه بر این نكته اخیر نمی توان بالصراحه دلیل و مدركی از آثار مكتوب
یافت ، ولی امروزه همه اساتید سنتی ممتاز این مكتب در ایران این مطلب را تأیید می
كنند؛ اساتیدی كه همگی آنان سنت شفاهی و سینه به سینه ای را اخذ كرده اند كه مكمل
آثار مكتوب صدراست و این تأیید قوی ترین حجت است برای قبول نكته مذكور. به هر حال،
تعبیر حكمت متعالیه اینك بر مشرب خاصی در حكمت سنتی دلالت دارد كه ملاصدرا آن را
تأسیس كرد. این نام گذاری هم چیزی است كه در زمان خود او آغاز شد و تاكنون ادامه
یافته است. باید گفت كه عنوان حكمت متعالیه برای طریقه ملاصدرا، نه فقط بنا به دلایل
تاریخی، بلكه به این دلیل كه اساس تعالیم او به تمام معنا هم حكمی و فلسفی است و
هم مبتنی بر كشف و شهود عقلی وجود متعال و در نهایت بدان موجود رهبر است، مناسب
ترین عنوان برای این مشرب است. لذا ، تسمیه این مكتب به حكمت متعالیه هم وجه
تاریخی دارد و هم وجه فلسفی.
3ـ شناخت حقایق موجودات
برای فهم این مطلب كه خود ملاصدرا چه تعریفی از حكمت متعالیه ارایه می دهد
، باید ببینیم كه او حكمت و فلسفه را چگونه تعریف می كند. هنگامی كه او از حكمت
سخن می گوید، در واقع در باره حكمت متعالیه حرف می زند، زیرا برای او حكمت حقیقی همان
حكمت متعالیه ای است كه خودش بیان می كند. ملاصدرا، همچون قدمای فلاسفه اسلامی و
بلكه بیش از آنان، شدیداً به تعریف و معنا كردن فلسفه و حكمت تمایل نشان می دهد.
او این واژه ها را در موارد عدیده ای از آثارش به بحث می نهد و به كرات آنها را تعریف می
كند. رسم او چنان است كه در تعریف خود از منابع پیشینیان شروع كرده و بعد به سبك و
سیاق مخصوص خود دیدگاههای مختلف را با هم تلفیق و تركیب می کند. در یكی از معروف ترین تعاریفش حكمت را به عنوان
وسیله ای توصیف می كندكه به مدد آن «انسان جهان می شود عقلانی ، مسایل جهان عینی
و مشابه نظام هستی». در تعریف مفصل تری
از فلسفه در كتاب اسفار، ملاصدرا دیدگاههای همه فیلسوفان، از افلاطون گرفته تا
سهروردی را منعكس می کند و اظهار می دارد: «فلسفه استكمال روح آدمی است به مدد
شناخت حقایق موجودات آن گونه كه هستند». میرزا مهدی آشتیانی ، یكی از پرآوازه ترین
شارحان مكتب ملاصدرا طی قرن گذشته ، در حاشیه ای تفاوت میان «حكمت متعالیه» و
مكاتب فلسفی پیشین را چنین تقریر میكند: « حكمت متعالیه مستلزم توحید وجود است:
بر خلاف فلسفه مشاء كه فقط بر توحید واجب (الوجود) دلالت دارد و نه توحید وجود».
اگر تعاریفی را كه صدرا از حكمت ارایه می دهد ، مطابق نظری كه آشتیانی در حاشیه
مذكور آورده تحلیل كنیم، معلوم خواهد شد كه مفهوم حكمت كه فی الواقع چیزی جز
همان حكمت متعالیه نیست ـ با خرد یا دانایی كه
بر یك بنیان ما بعد الطبیعی محض مبتنی است و از طریق شهود عقلی حاصل می شود، مساوق
است و در عین حال در كسوتی عقلانی (ولی البته نه عقل گرایانه وابسته به «اصالت
عقل» و التزام به كار برد ادله و براهین عقلی) ظاهر می شود.
4ـ اشراق، استدلال و وحی
سه مبنای اساسی هست كه حكمت متعالیه بر آنها مبتنی است:
١-٤) كشف یا ذوق یا اشراق.
٢-٤) عقل یا استدلال.
3-٤)
شرع یا وحی.
اجتماع و تألیف معارفی كه از این سه مبنا و مبدأ حاصل می شود، كاری است كه
ملاصدرا صورت داد. او در این تألیف در پی آن است كه معارف مختلفی را كه از منابع
زیر برای آدمی حاصل می شود با یكدیگر سازگار كند: مكتب اشراق ، حكمت عقلی (كه صدرا
آن را با فلسفه مشاء یكی می داند) و علوم دینی از جمله الهیات (یا علم كلام).
اینها شاخه های علوم سنتی اسلامی را تشكیل می دهند كه اگر حكمت متعالیه را با هر یك از آنها مقایسه
كنیم ویژگی ها و مشخصه های آن وضوح بیشتری
خواهد یافت. به هنگام بحث در مورد منابع آموزه های ملاصدرا، در می یابیم كه تعالیم
او تا چه اندازه با معارف عرفا، بویژه ابن عربی، صدرالدین قونوی، عبدالرزاق كاشانی
، داوود قیصری و دیگر بزرگان مكتب ابن عربی ، نزدیكی و ارتباط دارد. اگر تعالیم
ملاصدرا با آموزه های عرفای مذكور مقایسه شود، می توان گفت كه ما بعدالطبیعه
ایشان، روایت و نسخه ای عقلانی شده است از شهود روحانی شان (1)
در مورد ابن عربی خصوصاً، این مابعدالطبیعه، خود را به صورت ضربات فراوان بارقه هایی عیان
می سازد كه هر یك جنبه ای از دورنمای واقعیت فرجامی را روشن می كند. این بارقه های
نورانی را ملاصدرا
ـ و همین طور تاحدی
امثال قیصری، پیش از او ـ به یك نور مستمر تر و پایدارتر تبدیل كرد. ملا
صدرا به دنبال آن است كه شرح و توضیحی فیلسوفانه تر و سامانمند تر ارایه دهد؛
براهینی منطقی عرضه دارد و جنبه هایی را شرح دهد كه متصوفه بزرگ پیش از او یا در
مورد آنها سكوت كرده یا صرفاً به عنوان موهبتی ملكوتی (عرشی / الهی) و ثمره شهود و
روحانیشان اجمالاً از آن یاد كرده اند.
هیچ نكته اساسی نیست كه ملاصدرا در مورد آن با ابن
عربی مخالفت كند. صدرا بیشتر در برابر فیلسوفان مشاء و اشراقیون می ایستد. اختلاف نظر او با ابن عربی فقط در مورد
چند مسأله، نظیر شر، اختیار و جبر است كه ملاصدرا در مورد آنها آرایی مغایر با
نظرات ابن عربی اظهار می دارد. اما ملاصدرا مطالب فراوانی را مورد بحث قرار می دهد
كه نه ابن عربی و نه مكتب او ، هیچ یك به صراحت متعرض آنها نشده اند ، هر چند كه
اشاراتی تلویحی در مورد آنها در آثار وی به چشم می خورد. ملاصدرا برای ما
بعدالطبیعه صوفیانه مكتب ابن عربی هم مبانی منطقی تر و سامانمندتری تأسیس می کند و هم برخی نظرات او را شرح و بسط می دهد.
در واقع، ملاصدرا علاوه بر آنكه یكی از فیلسوفان و متألهان طراز اول عالم اسلام
است ، یكی از مهمترین شارحان آثار ابن عربی و شاگردان وی محسوب می شود.
5 ـ تفاوت حکمت متعالیه با حکمت اشراق
مقایسه حكمت متعالیه صدرا با حكمت اشراق سهروردی نشان می دهد كه میان این
دو ، هم وجوه اشتراك فراوانی هست و هم تفاوت هایی، كه هر دو ما را در درك بهتر حكمت متعالیه یاری
می
رساند. می توان گفت كه
ملاصدرا در شخصیت خویش به نحوكاملتری انگار «متأله» ای را كه سهروردی معرف آن بود
و در جهت عینیت بخشیدن به آن جهد بلیغ می كرد تحقق بخشید. توفیق ملاصدرا در تأسیس
مبنایی عقلانی برای معرفتی كه از شهود روحانی نشأت می گیرد ، بیش از سهروردی بود.
ملاصدرا در این كار خطیر بسیار مرهون سهروردی است ، زیرا او بود كه نخستین بار در
این وادی گام نهاد. ملاصدرا این مسیر را تا به نهایت پیمود و توانست بر معضلات
بسیاری ـ
پیش از آنچه در وسع سهروردی بوده ـ فایق آید: مسایل تازه ای را طرح كند و سطوح ژرف تری را بكاود...
در مورد استفاده از منابع دینی هم باز میان حمكت متعالیه و حكمت اشراق
تفاوتی وجود دارد. در این جا هم باید فضل سبق را از آن سهروردی دانست و او را به
عنوان نخستین فیلسوف اسلامی ستود كه در مطاوی آثارش آیات قرآن را ذكر می كند و می
كوشد تا راهی برای توفیق میان معانی و مدلولات آیات با مبانی و انگاره های حكمی
بیابد. اما در این وادی هم باز ملاصدرا بود كه چنین رهیافتی را به انجام رساند و
توفیق یافت تا قرآن و حدیث را با شروح و توضیحات حكمی خود به نحوی در آمیزد كه پیش
از آن سابقه نداشت. در مورد استفاده از آیات و احادیث ، فرق دیگری نیز میان
ملاصدرا و سهروردی هست؛ سهروردی فقط از آیات قرآن و احادیث نبوی بهره می جوید؛ ولی ملاصدرا علاوه بر قرآن و احادیث
نبوی، به احادیث ائمه شیعه نیز متوسل می شود؛
نظیر فقراتی از نهج البلاغه حضرت علی (ع) و
روایاتی كه در اصول كافی كلینی آمده است. افزون بر این ملاصدرا را باید (برخلاف
سهروردی) یكی از مفسران برجسته قرآن به شمار آورد؛ مفسری همپایه مفسران طراز اول
در تاریخ اسلام. ملاصدرا از این جهت (كه هم فیلسوفی بود صاحب مكتب و هم مفسری بود
متبحر) در میان فیلسوفان مسلمان همتا ندارد. اگر در اختلاف میان ملاصدرا و سهروردی
به مسایل جزیی تر و خاص تری توجه كنیم ، در می یابیم كه حكمت متعالیه در مسایل
عدیده ای از حكمت اشراق فاصله گرفته است. به چند نمونه از مهم ترین این موارد
اشاره می كنیم:
١ـ
٥) مهم ترین تفاوتی كه میان این دو مشرب فلسفی وجود
دارد این است كه ملاصدرا قایل به اصالت وجود است و برخلاف او ، سهروردی قایل به
اصالت ماهیت. این همان تفاوتی است كههانری كربن آن را زیر بنای انقلاب ملاصدرا در
فلسفه اسلامی نام داده است. این اختلاف نیز به نوبه خود به اختلافاتی در دیدگاه
این دو نسبت به مسأله تغییر و تحول ، تشكیك در موجودات ، معاد و مسایلی دیگر منجر
شد.
٢ـ
٥) یكی دیگر از تفاوتهای صریح میان ملاصدرا و سهروردی در مورد عالم
خیال است. در اینجا به همین مقدار بسنده می كنیم كه سهروردی نخستین فیلسوف اسلامی
است كه اظهار داشت، این قوه در نفس انسانی مستقل از بدن است (تجرد) و لذا پس از
موت جسمانی همچنان باقی است. با این حال سهروردی مدعی وجود مثال عینی و كیهانی این
خیال متصل نیست؛ اما ملاصدرا معتقد به عالم خیال منفصل و نیز عالم خیال متصل هر دو
است. این نظر ملاصدرا حاوی نتایج بسیار ژرفی در مسایل مربوط به بقای نفس و نشأت آن
و معاد شناسی به طور كلی است.
٣ـ
٥) ملاصدرا در حكمت
طبیعی نیز از نظرگاه سهروردی فاصله می گیرد و به نظریه هیولی و صورت ابن سینا باز
می گردد ، اما این اندیشه را در پرتو اصل حركت جوهری تفسیر می كند كه خود یكی از
پایه های اساسی حكمت متعالیه است. ملاصدرا از حركت جوهری در تفسیر و تبیین مسایل
مختلف حكمت طبیعی و همچنین معادشناسی ـ كه
در حكمت متعالیه با حكمت اشراق تفاوت دارد ـ
مدد می گیرد؛ گر چه در معاد شناسی نیز همچون موارد دیگر ، تأثیری كه سهروردی
برگردن ملاصدرا دارد آشكار است.
6ـ تفاوت میان حکمت متعالیه و مکتب مشاء
از حكمت اشراق گذشته ، به فلسفه مشاء ، ابن سینا نیز كه بنگریم خواهیم دید
حكمت متعالیه صدرا بسیار مدیون آن و به خصوص مدیون بوعلی است. در واقع ملاصدرا خود
یكی از شارحان و اساتید فلسفه مشایی است. شرح «هدایه» او كه شرحی است بر یكی از
مؤلفات فلسفه مشاء قرن های متمادی به صورت كتابی درسی مورد استفاده طالبان اندیشه
های سینوی و مشایی در سرزمینهای شرقی اسلامی بوده است. افزون بر این ملاصدرا یكی
از دقیق ترین و عمیق ترین شارحان آرای شخصی ابن سینا بوده است. حواشی او بر شفا را
شاید بتوان بهترین شرحی دانست كه تاكنون بربخشهای ما بعدالطبیعی این كتاب
جاویدانی نگاشته شده است. اما به رغم دین سنگین مكتب مشاء برگردن حكمت متعالیه ،
فرقهایی اساسی میان این دو وجود دارد كه به مهم ترینشان به صورت گذرا اشاره می کنیم:
١ـ٦) در حقیقت تفاوت اساسی میان تعالیم ملاصدرا
و ابن سینا برخاسته از شیوه متفاوت ایشان است در پرداختن به بحث وجود شناسی. وجود
نزد ملاصدرا حقیقی است ذو مراتب و در عین حال واحد اما ابن سینا گرچه به اصالت
وجود در هر موجودی اذعان دارد ، ولی معتقد است وجود هر موجودی از وجود موجودی دیگر
متباین است. افزون بر این ، ابن سینا صیرورت (و تحول) را روندی درونی می داند كه فقط بر اعراض موجودات تأثیر می گذارد و
لذا منكر حركت جوهری است كه از بنیان های حكمت متعالیه به شمار می آید. «اضطراب در
وجود» و اصطلاحی كه هانری كربن در توصیف تعالیم صدرا به كار می برد ، از جهان بینی
فلسفی ابن سینا غایب است.
٢ـ٦) انكار حركت جوهری و ذات مراتب بودن وجود ،
موجب می شودكه ابن سینا«مثل» (Ideas)
افلاطونی و سلسله مراتب طولی و عرضی مثل وعقول را كه در تعالیم سهروردی و صدرا
نقشی بسیار مهم دارند ، انكار كند. همچنین در پی انكار حركت جوهری است كه ابن سینا
اتحاد عاقل و معقول را نیز منكر می شود.
٣ـ٦) ملاصدرا بر این باور است كه عشق، اصلی است كه در رگ های جهان جریان دارد و در
تمامی مراتب و مراحل وجود جاری است. این سخن راز ورزانه البته در آثار ابن سینا هم
یافت می شود، چنان كه مثلاً در رساله معرف او«رساله فی العشق» آمده است ، ابن سینا
در هیچ جا به اثبات كامل این اصل نپرداخته و آن را به عنوان یك مبنا با فلسفه اش
تلفیق نكرده است.
٤ـ٦) انكار حركت جوهری از سوی ابن سینا و قبول
آن توسط ملاصدرا ، موجب شده است این دو فیلسوف در مسایلی نظیر خلود در بهشت و دوزخ
، «حدوث» یا «قدم» عالم و نیز مساله كیفیت رشد نباتات و حیوانات، رویكردهای كاملاً
متفاوتی اتخاذ كنند. این امر باعث شده است كه در مسایل مربوط به وجود شناسی و حكمت
طبیعی ، اختلاف نظرهای متعددی میان این دو فیلسوف به وجود آید.
٥
ـ٦) علاوه بر این، در
علم النفس تفاوت هایی اساسی میان این دو است كه شاید از بقیه شاخه های فلسفة سنتی آشكارتر باشد. ابن سینا
علم النفس را به عنوان شاخه ای
از طبیعیات، حكمت طبیعی مورد بررسی قرار می دهد و عمدتاً در شرح و توصیف قوای نفس
به آن می پردازد. برعكس او، ملاصدرا ، علم النفس را شعبه ای از الهیات می داند و تا
حد زیادی به نحوی بی سابقه در فلسفه اسلامی با مسأله حدوث نفس، تكامل آن، نشئات پس
از موت و كمال غایی آن برخورد می کند.
7 ـ معانی باطنی اعمال
وجوهی كه حكمت متعالیه را از علوم دینی و كلام متمایز می كند از همه روشن
تر و آشكارتر است. موضع حكمت متعالیه در قبال علوم دینی موضع پذیرش كامل و تأكید
مجدد بر تعالیم مأخوذ از آن است، اما همواره سعی می کند تا معانی باطنی آنها را برملا كند. به عنوان مثال
، ملاصدرا در تفاسیر قرآنی خود كه سهم عمده ای در حكمت متعالیه دارند، بر اصولی كه
مفسران پیش از او در تفسیر داشته اند مجدداً تصریح و تأكید می كند و در ضمن مشرب
باطنی و تأویلی می كند و همچنین مشرب باطنی و تأویلی خود را نیز بر آن می افزاید. گر چه ملاصدرا در زمینه فقه و
احكام الهی (شرع) تألیف مستقلی ندارد اما در موارد عدیده ، همواره می كوشد تا
معانی باطنی این احكام را بر ملا سازد. این امر به ویژه در مورد عبادات و مناسك
مصداق دارد. ملاصدرا و پس از او بسیاری از شاگردان بلا واسطه و مع الواسطه اش، از
ملا محسن فیض كاشانی و قاضی سعید قمی گرفته تا حاج ملاهادی سبزواری، می كوشند تا
معانی باطنی اعمال و احكام و فرایض عبادی روزانه را تحت عنوانی كه به «اسرار
العبادات» معروف است تبیین نمایند. یكی از وجوه افتراق حكمت متعالیه در مقایسه با
مشرب های فلسفه اسلامی پیش از آن ـ
و در این مورد خاص، تصوف ـ
این است كه به معانی باطنی اعمال و افعال عبادی اسلامی و جزئیات آن ها می پردازد ،
در حالی كه فیلسوفان اسلامی پیشین ، نظیر ابن سینا ، به معنای عبادات به شكل عام
تری عنایت داشتند.
در مورد علم كلام، ملاصدرا و همه اتباع او با آن كه در این علم خبرگی
دارند، با شیوه
ها و روش های موجود در آن به مخالفت برخاستند. حكمت
متعالیه تمامی مسایلی را كه كلام بدان ها
می پردازد زیر چتر خود می گیرد
و از این جهت به كلام می ماند؛ این در حالی است كه فیلسوفان مسلمان متقدم بر صدرا
اصلاً به برخی از مسایل دینی و الاهیاتی مربوط به كلام نپرداختند.
ملاصدرا و شاگردانش، متكلمان را در حل معضلاتی كه مدعی حلشان بوده اند ناتوان می دانند. در حكمت متعالیه معضلات كلامی نیز پاسخ مناسب
می یابند. راه حلهایی كه حكمت متعالیه برای مسایل كلامی ارایه می
دهد نه از نوع راه حلهای مذكور در الهیات،
بلكه كاملاً فلسفی هستند، و بسیار با روشهای كلامی تفاوت دارند.
8 ـ حیات جاویدان خرد
اگر بخواهیم حكمت متعالیه را به طور خلاصه تعریف كنیم باید بگوییم این حكمت
دیدگاهی جدید در حیات عقلانی مسلمانان است كه تقریباً تمامی مكاتب فكری اسلامی
پیشین را به نحوی متلائم در خود جمع آورده است. در این مكتب اصول و عقایدی و حیاتی
، حقایقی كه از طریق بینش روحانی و اشراقی فراچنگ می آیند و ابعاد مستحكم و دقیق منطق و استدلال
عقلانی در یك كل واحد با هم تلفیق شده اند. حكمت متعالیه نظریه ای است كه فهم كامل
و دقیق آن فقط در صورت وقوف و آگاهی نسبت به مكاتب فكری پیش از آن امكان پذیر است.
با این همه ، این مكتب دارای وجوهی مختص به خود است ، مثلاً در این مكتب حكمت نظری
و علم النفس از طبیعیات (حكمت طبیعی) جدا گردیده نیز تمایزی روشن میان امور عامه و
امور خاصه افكنده شده است.
در حكمت متعالیه، همچون هر مكتب فكری سنتی اصیلی، به مسایلی فلسفی برخورد
می كنیم كه همیشه مورد بحث بوده و پس از این نیز خواهد بود؛ اما صورت بندی این
مسایل در مكتب صدرا كاملاً جدید است؛ چرا كه از منظر جدیدی نسبت به حق (الحق) ناشی
می شود. در حول و حوش تولد این مكتب ، در نقطه ای خاص از حیات یك سنت جاری و زنده
فكری، مسایل جاودان و ماندگار حكمی ، نیازمند آن بودند كه به مدد خلاقیتی تمام
عیار پاسخ هایی تاره بیابند و موضوعاتی تازه بر آنها افزوده شود. چنین فرآیندی
موجب تكوین مكتبی شد كه هم نو بود و هم سنتی را كه از آن برخاسته بود تداوم می بخشید. حكمت متعالیه شاخه ای تازه بود بر درخت
عقلانیت اسلامی،كه از آن انتظار می رفت نیازهای متفكران بخشی خاص از جامعه اسلامی
و دوره ای از تاریخ آن را كه هنوز در آنیم، ملحوظ دارد. این مكتب از آن رو پدید
آمد تا در دور تازه وجود تاریخی این سنت، ضامن استمرار و بقای حیات عقلانی آن شود
و بیان دیگری باشد از آنچه در تاریخ بشر سابقه ای دیرینه دارد، آن گونه خردمندی یا
فلسفه كه هم جاودان است و هم عام: «حكمت ماندگار»؛ همان كه فرزانگان مسلمان از آن
با عنوان «حكمت خالده» یاد می کنند،
یا چنانكه در فارسی می نامندش: «جاویدان
خرد».
چهارشنبه 8/2/1389 - 15:47
دعا و زیارت
نیكى به پدر و مادر
نیكى به پدر و مادر، وظیفهاى اخلاقى است كه در
واجب بودن شكر منعم ریشه دارد. انسان فطرتا شاكر و سپاسگزار كسى است كه به او نیكى
كرده است.
سپاسگزارى از پدر و مادر، نشانه و گواه سلامت
فطرت است و كسى كه به پدر و مادر خود نیكى مىكند، از فطرت خود پاسدارى كرده است.
اهمیت سپاسگزارى از پدر و مادر، چنان است كه خداوند پس از امر به شكرگزارى از خود،
شكر پدر و مادر را آورده است:
و انسان را درباره پدر و مادرش سفارش كردیم.
مادرش به هنگام باردارى او را با ناتوانى روى ناتوانى حمل كرد و دوران شیرخوارگى
او در دو سال پایان مىیابد آرى او را سفارش كردیم كه شكرگزار من و پدر و مادرت
باش كه بازگشت همه به سوى من است. (لقمان/14)
و همان طور كه كسى نمىتواند شكر پروردگار به
جاى آورد، شكرگزارى از پدر و مادر نیز بسیار دشوار و در حد محال است.
از پیامبراكرم(ص) روایت شده است:
هرگز فرزندى پاداش پدرش را ادا نمىكند، مگر آن
كه پدر مملوك باشد و فرزند او را بخرد و آزاد سازد. (المحجة البیضاء،ج3،ص434)
و نیز از ایشان روایت شده است:
نیكى به پدر و مادر برتر از نماز و روزه و حج و
عمره و جهاد در راه خداست. (همان)
نیكى به پدر و مادر
چنان اهمیتى دارد كه حتى پدر و مادرى كه از نظر عقیده دچار انحراف هستند و یا به
فرزند خود ظلم كردهاند باید مورد احترام واقع شوند و فرزند به آنان نیكى كند. (همان،ص441،442)
مادر حق ویژهاى دارد و نیكى به او مقدم است.
امام صادق(ع) فرمودند:
شخصى نزد پیامبر اكرم(ص) آمد و پرسید اى
پیامبر! به چه كسى نیكى كنم؟ فرمودند: مادرت پرسید: سپس به چه كسى؟ فرمودند: به
مادرت. باز پرسید: سپس به چه كسى؟ فرمودند: به مادرت، دوباره پرسید: سپس به چه
كسى؟ فرمودند: به پدرت. (همان،439)
وجوب
پرهیز از آزار پدر و مادر
خداوند در قرآن كریم نیكى به پدر و مادر را
وظیفهاى واجب معرفى فرموده است؛ وظیفهاى كه پس از توحید در پرستش ذكر شده است:
پروردگار تو مقرر كرد كه جز او را مپرستید و به
پدر و مادر خود احسان كنید؛ اگر یكى از آن دو یا هر دو در كنار تو به سالخوردگى
رسیدند به آنها حتى اف مگو و به آنان پرخاش مكن و با آنها سخنى شایسته بگوى.
(اسراء/23)
مطابق این آیه به پدر و مادر امرى واجب
وكوچكترین بىاحترامى به آنان ممنوع است.این وجوب و ممنوعیت چنان كه گفتیم پس از
بیان وجوب یگانه پرستى ذكر شده است و این گواه اهمیت حقوق والدین است.
اهانت و بىاحترامى نسبت به والدین به هیچ روى
پذیرفته نیست؛ حتى كوچكترین رفتار یا گفتارى كه موجب آزار آنان باشد بر طبق این
آیه ممنوع است.
امام رضا (ع) فرمودند:
اگر لفظى كوتاهتر و سبكتر از اف وجود داشت
خداوند آن را در آیه ذكر مىفرمود.
(اصول
كافی،جلد2،ص341؛حدیث7)
و در روایت دیگرى آمده است كه مقصود از اف
كمترین ازار است و اگر كلمهاى وجود داشت كه بر آزارى كوچكتر دلالت مىكرد،
خداوند از آن نهى مىفرمود.(مجمع
البیان،ج6،ص261) روایات بسیارى در نهى از
آزار پدر و مادر آمده است. امام باقر(ع) از پیامبر اكرم(ص) نقل فرمودهاند:
ایاكم و عقوق الوالدین فان ریح الجنة توجد من
مسیرة الف سنة و لا یجدها عاق... (همان،ص442)
از آزار پدر و مادر بپرهیزید، زیرا بوى بهشت از
هزار سال فاصله بوییده مىشود، ولى آزار دهنده پدر و مادر آن را نمىیابد.
آزار والدین حتى اگر آنان ظالم باشند جایز نیست.
امام صادق(ع) فرمود:
من نظر الى ابویه نظر ماقت و هما ظالمان له لم
یقبل اللَّه تعالى له صلوة؛ (همان)
كسى كه به پدر و مادرش به حالت دشمنى و تنفر
نگاه كند خداوند نمازش را نمىپذیرد.
فروتنى
در برابر والدین
فروتنى در برابر پدر و مادر از سر مهربانى، سفارش
خدا و مصداقى از نیكى به پدر و مادر است و نشانهاى از روح شكرگزارى به شمار
مىرود:
واحفض لهما جناح الذل من الرحمة و قل رب رحمهما
كما ربیانى صغیرا؛ (اسراء/24)
دو بال فروتنى خویش را از سر مهربانى در برابر
آنان فرود آر، و بگو: پروردگارا! آن دو را رحمت كن چنان كه مرا در خردى پروردند.
از این بخش از آیه كه فرمود: و قل رب ارحمهما
كما ربیانى صغیرا مىتوان دریافت كه طلب رحمت و بخشایش براى والدین نیز ریشه در
احساس شكرگزارى انسان دارد.
امام صادق(ع) فرمودند:
لا تملا عینیك من النظر الیهما الا برحمة و
رقة، و لا ترفع صوتك فوق اصواتهما، و لا یدك فوق ایدیهما، و لا تقدم قدمهما؛ (المحجة البیضاء،ج3،ص438)
چشمانت را جز به مهربانى و نرمى به آنان مدوز و
صدایت را از صداى آنان بلندتر مكن و دستت را بالاتر از دست آنان مبر و بر آنان
پیشى مگیر.
وظیفه
فرزند پس از درگذشت والدین
فرزند حتى پس از آن كه پدر و مادرش از دنیا
مىروند. همچنان وظیفهاى اخلاقى دارد. او باید براى آنان نماز بگزارد و از خداوند
برایشان درخواست رحمت و مغفرت كند. از امام باقر(ع) روایت شده است:
هر آینه كسى كه نسبت به پدر و مادر خود نیكوكار
بوده پس از مرگ آنها دین آنان را ادا نمىكند و براى آنان استغفار نمىنماید پس
خداوند او را در شمار آزار دهندگان قرار مىدهد. و بسا كه كسى آزار دهنده پدر و
مادرش بوده و در حیاتشان به آنان نیكى نمىكرده است ولى پس از مرگ آنها دین آنها
را ادا كرده و برایشان استغفار نموده است پس خداوند او را در شمار نیكى كنندگان به
والدین قرار مىدهد. (همان،ص441)
از این روایت فهمیده مىشود كه اولا: وظیفه
سپاسگزارى از پدر و مادر با مرگ آنها خاتمه نمىیابد و دیگر این كه خداوند راه را
براى جبران كوتاهىهاى فرزند خطا كار باز گزارده است.
خواهر
و برادر
رابطه میان فرزندان یك خانواده رابطهاى حساس
است. عاطفهاى كه میان والدین و فرزندان وجود دارد در رابطه خواهرى و برادرى
رقیقتر مىشود. از طرف دیگر خواهران و برادران با یكدیگر به اندازهاى كه پدر و
مادر با فرزندان مدارا مىكنند، مدارا نمىنمایند؛ به همین دلیل اصطكاك و برخورد
سلیقهها و ارادهها میان آنان بیشتر است.
فرزندان خانواده در روابط متقابل خود به تدریج
آماده ظاهر شدن در جامعه مىشوند؛ آنها روابطى را برقرار مىكنند كه عواطف شدیدى
همچون رابطه والدین و فرزندان در آنها نیست. كودك در رابطه با پدر و مادر خود بسیارى
از مشكلات این رابطه را به سبب محبت پدر و مادر از سر مىگذراند و به سبب اعتمادى
كه به آنها دارد قادربه ایجاد رابطه مثبت با آنان است. اما در جایى كه چنین
اعتمادى نیست و چنان محبتى هم وجود ندارد طرف مقابل گذشت كمترى مىكند و براى
ایجاد ارتباط تشخیص درست انسانهاى صالح و درستكار از بدكاران را ضرورى است. اگر
كودك از كنار پدر و مادر خود ناگهان به جامعه منتقل شود، در واقع از فضایى كه محبت
و اعتماد در آن فراوان بوده است به فضایى منتقل مىشود كه این دو عنصر بسیار كمتر
است این انتقال دفعى او را با مشكلاتى در برقرارى رابطه مواجه خواهد ساخت؛ اما اگر
در خانواده فرصت ایجاد رابطه با خواهران و برادران خود را داشته باشد حالت
میانهاى را تجربه مىكند كه متوسط رابطه والدین و فرزند و رابطه عمومى شهروندان
است. بنابراین رابطه خواهرى و برادرى بسیار اهمیت دارد. تجربه نیز نشان مىدهد كه
فرزندان خانوادههاى تك فرزند به اندازه كسانى كه خواهر و برادر داشته مهارت
برقرارى رابطه با همسالان و همكاران را ندارند.
به میزانى كه رابطه اعتماد و محبت میان خواهران
و برادران كمتر از اعتماد و محبت میان والدین و فرزندان است، حقوق آنان نیز بر
یكدیگر كمتر است. در عین حال خواهران و برادران حقوق زیادى نسبت به یكدیگر دارند و
وظایف اخلاقى آنان بسیار با اهمیت است. رعایت حقوق خواهران و برادران رابطه عاطفى
آنان را تقویت مىكند و تقویت این رابطه در واقع نیكى به پدر و مادر است؛ زیرا
والدین همواره دوست دارند فرزندانشان رابطهاى محبتآمیز با هم داشته باشند و اگر
این خواسته خود را برآورده ببینند، خشنود خواهند شد.
براى آشنایى با حق خواهران و برادران به رسالة
الحقوق امام زین العابدین (ع) رجوع مىكنیم:
و اما حق برادر تو این است كه بدانى كه او
برایت چون دستى است كه مىگشایى و پشتوانهاى است كه به آن پناه مىبرى و عزتى است
كه به آن تكیه مىكنى و نیرویى است كه به وسیله آن چیرگى مىیابى. پس او را
وسیلهاى براى معصیت خدا و كمكى براى ستم به حق خداوند مگیر و در یارى او كوتاهى
مكن و او را در برابر دشمنش یارى كن و میان او و شیاطینش فاصله انداز و او را
نصیحت كن و در راه خدا به او روى آور. پس اگر مطیع فرمانبر پروردگارش بود با او
باش و گرنه باید كه خداوند در نزد تو محبوبتر و بزرگتر از او باشد. (تحف العقول،رسالة الحقوق،ص264)
از این جملات در مىیابیم كه در نسبت برادرى
اصل بر آن است كه برادران دو وظیفه را نسبت به هم انجام مىدهند:
۱ - یار و حامى یكدیگر باشند.
۲ - در راه خدا ناصح و خیر خواه یكدیگر باشند.
این دو وظیفه یكدیگر را تكمیل مىكنند و هیچ یك
بدون دیگرى وظایف برادرى را كامل نمىكند به نظر مىرسد رابطه خونى و عاطفى برادرى
تا اندازه بسیار موجب حمایت برادران از یكدیگر مىشود ولى اگر این حمایت توأم با
بصیرت نسبت به اهداف زندگى نباشد به حمایتهاى ناروا و ظالمانه مىانجامد براى
پیشگیرى از این گونه حمایتهاى ناروا لازم است فقط از كسى كه هدف اخلاقى و الهى را
تعقیب مىكند حمایت شود و اگر كسى در مسیر ناصواب حركت مىكند. از آن راه باز
داشته و نصیحت شود. توجه به حق بودن یا نبودن آن چه مورد حمایت واقع مىشود، حمایت
كننده و حمایت شونده را از گناه و ظلم باز مىدارد. هر گاه برادرى در مسیر مخالف
خدا گام زند وظیفه برادران او نصیحت كردن است و چون در طریق الهى حركت كند وظیفه
برادران حمایت از اوست.
اگر حمایت و نصیحت با هم جمع شوند، مصداق حقیقى
نیكى كردن پدید مىآید. نیكى حقیقى به پدر و مادر نیز باید تركیبى از این دو باشد؛
با این تفاوت كه پدر و مادر حتى اگر نصیحتپذیر نباشند باز هم باید از آزردن و
جدایى از آنها پرهیز كرد، ولى رابطه برادرى و خواهرى این گونه نیست.
از پیامبر اكرم(ص) روایت شده است۶
به مادر و پدر و خواهر و برادرت نیكى كن، سپس
به خویشاوندان نزدیك و آن گاه به خویشان دور نیكى كن. (المحجة البیضاء،ج3،ص435)
صله
رحم
پس از اعضاى اصلى هر خانواده خویشاوندان قرار
دارند. رابطه خویشاوندانى كه رابطهاى خونى و مادرى (رحم) دارند، ادامه روابط
خانوادگى خواهران و برادران است. داشتن رابطه و احترام به خاله دایى و نزدیكان
مادر كه مادر روزى با آنان در یك خانه زندگى كرده و رابطهاى عاطفى با آنان دارد و
هنوز خواستار ادامه رابطه با آنهاست احترام به خواسته مادر تلقى مىشود. در مورد
عمه و عمو نیز همین مسئله صادق است؛ احترام به آنان و حفظ و ادامه رابطه عاطفى با
آنها نیز، در واقع احترام به خواسته پدر است.
در روابط خویشاوندى نیز محبت میان طرفین شدید
است ولى به اندازه محبت میان والدین و فرزندان نیست. حفظ پیوند عاطفى و محبتآمیز
میان خویشاوندان محافظت از مهربانى در گسترهاى وسیع است. خویشاوندى در حقیقت
زمینه روحى و عاطفى مناسب براى نیكى كردن به دیگران است.
پیوند با ارحام موجب مىشود برخى شئون مربوط به
ارحام را شأنى از خود تلقى كنیم و نیكى به آنان را نیكى به خود بدانیم. این ویژگى
رابطه خویشاوندى انگیزه نیكى كردن را افزایش مىدهد و توفیق عمل صالح را بیشتر
مىسازد. و عمل صالح بیشتر موجب نزدیك شدن انسان به هدف زندگى است. پیامبر اكرم(ص)
فرمودهاند كه خداوند فرمود:
من الرحمن هستیم و اینان رحم از نام خود نامى
برایشان جدا كردم، پس كسى كه به رحم بپیوندد به او مىپیوندم و كسى كه از رحم
بگسلد از او بگسلم. (همان،ص428)
رحم مادران مایه پیوند مهرآمیز آدمیان است و
این رحمت و مهربانى میان خویشاوندان را خداوند قرار داده است؛ همان گونه كه رحمت
میان مؤمنان را به رحمت خویش پدید آورد. خداوند همه انسانها را از یك پدر و مادر
آفرید؛ آدمیان همه خویشاوند هستند و اگر به این موضوع اندیشه كنند مهربانى میان
آنان بیشتر خواهد بود:
اى مردم، از پروردگارتان كه شما را از نفس
واحدى آفرید و جفتش را نیز از او آفرید و از آن دو مردان و زنان بسیارى پراكنده
كرد پروا دارید، و از خدایى كه به نام او از همدیگر درخواست مىكنید پروا نمایید و
زنهار از خویشاوندان مبرید كه خدا همواره بر شما نگهبان است. (نساء/1)
اولیاء خدا حتى جنگ با گمراهان را براى بسط
توحید و از سر مهربانى به انسانها انجام دادهاند.
به هر حال رحمت طبیعى میان ارحام، راه پیوندهاى
انسانى را هموارتر مىكند و كسى كه از ارحام خود بگسلد، به گسستن از بیگانگان
نزدیكتر است و از همین روست كه قطع رحم نكوهش شده است.
امام صادق(ع) فرمودند:
از حالقه بپرهیزید كه مردان را مىمیراند. شخصى
پرسید: حالقه چیست؟ امام پاسخ دادند: گسستن از خویشاوندان. (المحجة
البیضاء،ج3،ص431)
امیرالمؤمنین(ع) در خطبهاى چنین فرمودند:
اعوذباللَّه من الذنوب التى تعجل الفناء؛
از گناهانى كه نابودى را زود هنگام مىكنند به
خدا پناه مىبرم. شخصى پرسید: مگر گناهى هست كه نابودى زودرس آورد؟ ایشان فرمودند:
نعم و یلك قطیعة الرحم؛
آرى، واى بر تو، بریدن از خویشاوندان. سپس فرمودند:
بسا خویشاوندانى كه گناهكارند و لى با هم
اجتماع و تواسى مىكنند، پس خداوند بزرگ عزیز آنان را روزى مىدهد، و بسا
خویشاوندان پرهیزكارى كه از یكدیگر دورى مىكنند و از هم مىگسلند، پس خداوند آنان
را محروم مىسازد. (همان،ص432)
هر چه بریدن از خویشاوندان نكوهیده و داراى
آثار سوء است، صله رحم ستوده و مبارك است:
همانا بهترین چیز كه نزدیكى خواهان به خداوند
به آن دست یازیدهاند ایمان... و پیوند با خویشان است كه مال را افزون سازد و اجل
را واپس اندازد. (نهج البلاغه،الخطبه110)
و نیز فرمود:
خدا ایمان را واجب كرد تا موجب پاكى از شرك
باشد... و پیوند با خویشان را واجب كرد تا سبب رشد و فراوانى عدد گردد. (همان،قصار
الحكم،252)
امام سجاد(ع) از رسول خدا(ص) روایت فرمود:
كسى كه خوش دارد خدا عمرش را دراز كند و روزیش
را گشاده سازد پس به خویشاوندانش بپیوندد. (المحجة البیضاء،ج3،ص432)
آثار صله رحم در بركات دنیاى خلاصه نمىشود،
بلكه با جلوگیرى از گناه آخرت را نیز آباد مىكند:
امام صادق(ع) فرمود:
پیوند با خویشاوندان و نیكوكارى، حساب آخرت را
آسان مىكند و از گناهان باز مىدارد. پس به خویشان خود بپیوندید و به برداران خود
نیكى كنید، حتى اگر به نیكى سلام و دادن جواب باشد. (همان،ج3،ص433)
چهارشنبه 8/2/1389 - 15:45
هوا و فضا
مقدمه
هوافضا
را می توان تجلیگاه آخرین پیشرفتهای علوم و فنون دانست.
اصطلاح
هوافضا خود بیان کننده زمینه کاری این رشته است به عبارت دیگر هوافضا علم بررسی حرکت
اجسام در جو و خارج از جو است.
زمینه
پیدایش علم هوافضا با آرزوی پرواز بشر از گذشته های دور آغاز شده است. یک مهندس هوافضا
به تنهائی قادر نخواهد بود که یک محصول هوافضائی مانند هواپیما را به صورت کامل و با
تمام جزئیات طراحی کند. یک مهندس هوافضا، محاسبات لازم را انجام داده و در هر مرحله
به منظور تأمین اهداف مورد نظر، نیازها و موارد گوناگون را به طور دقیق بیان می کند
سپس به منظور تأمین این نیازها و سفارش سایر رشته های و زمینه های علمی و فنی وارد
عرصه می شوند........
به دلیل
ارتباط تنگاتنگ رشته مهندسی هوافضا با امور نظامی، بخش قابل توجهی از صنعت هوافضا در
دست بخش نظامی است.............................................
صنعت
هوافضا را می توان در زمره صنایعی در کشور دانست که کار علمی و تحقیقاتی در آنها نسبت
به سایر صنایع موجود در کشور به صورت قابل قبولی انجام شده و بین صنعت و دانشگاه نیز
ارتباط به نسبت مناسبی برقرار است.
دروس
مکانیک، ریاضی، فیزیک از جایگاه ویژه ای برخوردارند. عامل دیگر موفقیت، تسلط بر کامپیوتر
و نرم افزارهای مرتبط با رشته هوافضاست.
ماهیت
كار Aerospace
Engineering
مهندسین
هوا- فضا مسئولیت طراحی و ساخت ماشینهای غیر عادی ، از هواپیماهای با وزن بیش از
250 تن گرفته تا فضا پیماهائی كه قادر به طی مسافتهای طولانی با سرعتی بالاتر از
30000 كیلومتر در ساعت هستند ، میباشند. آنها هواپیماها و فضاپیماها و موشكها را طراحی
كرده و توسعه داده ومورد آزمایش قرار میدهند و بر مراحل ساخت آنها نظارت میكنند . مهندسین
هوا- فضایی كه با هواپیما سروكار دارند را مهندسین هوانوردی و آنهائی را كه اختصاصا با فضاپیما
كار میكنند ، مهندسین فضانوردی گویند .
مهندسین
هوا- فضا فناوریهای جدیدی را برای استفاده در هوانوردی ، سیستمهای دفاعی و اكتشافات
فضائی بوجود آورده و اغلب در زمینه هایی مانند طراحی ساختار ، هدایت ، ناوبری و مراقبت
، تجهیز و ارتباطات و یا شیوه های تولید متخصص میشوند. آنها اغلب از طراحی رایانه ای
( كد ) ، دستگاههای خودكار
( روبوتیكز) ، لیزر و تجهیزات نوری الكترونیكی پیشرفته در كارشان بهره میگیرند.
آنها
ممكن است درزمینه یكی از تولیدات خاص هوا- فضا مانند حمل و نقل تجاری (هواپیماهای باری
و مسافربری ) ، جتهای جنگنده نظامی ، هلیكوپترها ، فضا پیماها و یا موشكها وراكتها
تخصص بگیرند.
مهندسین
هوا- فضا ممكن است در آیرودینامیك ( دانش مربوط به حركت اجسام در گازها و هوا ) ،
ترمودینامیك ( مبحث فعالیت مكانیكی و رابطه آن با حرارت ) ، مكانیك سماوی ، نیروی
محركه ، آكوستیك ( علم اصوات ) ، و یا سیستمهای هدایت و مراقبت ، مهارت داشته باشند.
مهندسین
هوا- فضا عموما در صنعت هوا- فضا به كار گرفته میشوند ، اگر چه مهارت آنها به صورت
روزافزونی در رشته های دیگر نیز كاربرد پیدا میكند. به عنوان مثال ،در صنعت تولید
وسایط نقلیه موتوری ، مهندسین هوا- فضا خودروهائی را با مقاومت هوائی كمتر طراحی میكنند
كه این كار، كارآیی مصرف سوخت آنها را بالاتر میبرد.
فرصتهای شغلی
بیشترین
فرصتهای كاری برای مهندسین هوا- فضا در صنایع تولید هواپیما ، قطعات هواپیما ، موشكهای
هدایت شونده و فضا پیما میباشد. بعضی از آنها به استخدام وزارت دفاع در می آیند . دیگر
فرصتهای شغلی در زمینه های خدمات مهندسی و ساخت و ساز ، سرویسهای تحقیقاتی و آزمایشی
و شركتهای تجهیزات ناوبری میباشند.
چشم
انداز آینده
با افزایش نیاز به صنایع دفاعی ، نیاز به متخصصین
این رشته نیز افزایش میابد. از طرف دیگر ، با رشد ترافیك هوائی و افزایش تعداد مسافران
و نیز برای جایگزینی ناوگانهای هوائی موجود با هواپیماهائی با سرعت بالاتر و مصرف سوخت
كمتر ، نیاز به مهندسین هوا- فضا افزایش خواهد یافت . با گرایش شركتهای سازنده هواپیما
برای استفاده از فناوری موجود در زمینه های جدید، فرصتهای شغلی جدیدی برای این مهندسین
بوجود خواهد آمد. بعضی فرصتهای استخدامی نیز در صنایعی كه واضحا با هوا- فضا ارتباطی
ندارند ، مانند صنایع اتومبیل سازی ایجاد خواهد شد.
میزان
درآمد
درآمد
میانگین سالیانه برای مهندسین هوا- فضا درسال 2000 در ایالات متحده 67930 دلار بوده
است .
رشته
هوافضا در دانشگاههای ایران
هدف
رشته دانشگاهی هوافضا تربیت کارشناسانی است که کارکنان مورد نیاز محاسبات، طراحی، پژوهش
و ساخت صنایع گوناگون هواپیمایی، بالگردسازی و موشکی را فراهم سازند. دانشجویان این
رشته موظف هستند که در طی تحصیل ۳ واحد پروژه بگیرند و در تابستان نیز در دفاتر مهندسی
صنایع مربوط کارآموزی بکنند ..............
دروس
تخصصی رشته مهندسی هوافضا بر چهار پایه کلی استوارند: هواپویش (آیرودینامیک)، پیشرانهها
(جلوبرنده ها)، مکانیک پرواز، سازههای هوافضایی و هواکشسانی.....
هواپویش...
هواپویِش
یا آیرودینامیک به مطالعه و بررسی جریان هوا، محاسبه نیروها و گشتاورهای ناشی از آن
بر روی جسم پرنده میپردازد. مهندس هوافضا با فراگیری این دانش به تحلیل جریانهای
پیچیده در اطراف پیکرهای پرنده پرداخته و با به دست آوردن نیروهای هواسرشی امکان بررسی
پایداری و طراحی سازه را فراهم می کند
..................................................................................
پیشرانه
ها.
درس
پیشرانهها به مطالعه و بررسی سامانههای جلوبرنده اعم از موتورهای پیستونی، چرخپرهای
(توربینی) ، موشکها و نحوه تولید نیروی رانش در آنها می پردازد...............
مکانیک
پرواز.....................................................................................
مکانیک
پرواز به مطالعه و بررسی رفتار و حرکات هواگرد با بهره گیری از دادههای هواپویشی،
هندسی و وزنی میپردازد و در واقع علم مکانیک پرواز از عملکرد تشکیل میشود و عملکرد
به بررسی برد، مسافت نشست و برخاست، مداومت پروازی در سرعتهای گوناگون و پایداری و
کنترل وسایل پرنده میپردازد ........................................
سازههای
هوافضایی.............................................................................
سازههای
هوافضایی به مطالعه و بررسی سازههای هواپیما و دیگر هوافضاگردها میپردازد و هدف آن
طراحی سازههایی است که علاوه بر استواری کافی در برابر بارهای آیرودینامیکی و دیگر
بارهای استاتیکی وارد بر وسایل پرنده، کمترین وزن ممکن را نیز داشته باشند.......................................................
هواکشسانی.
هواکشسانی
یا آیروالاستیسیته برهمکنش نیروهای هواسرشی و نرمش سازهای است که میتواند باعث اهتزاز
(فلاتر)، واگرایی و جز اینها شود.
رشته
دانشگاهی هوافضا خویشاوندی زیادی با تمامی گرایشهای مهندسی مکانیک دارد به این جهت
دارای شماری درسهای مشترک با گرایشهای مهندسی مکانیک مثل مکانیک جامدات و مکانیک شارهها
است .............................................
پایه
بیشتر این درسها بر ریاضی است، مانند دینامیک سیالات برای آئرودینامیک یا معادلات
حرکت برای دینامیک پرواز. با اینهمه، اجزا تجربی بسیاری نیز در این رشته وجود دارد.
از نظر تاریخی، این اجزا تجربی از آزمایش مدلهای کوچک و نمونه اولیه، در تونل باد و
یا در فضای باز منشا گرفته است. پیشرفتهای رایانه ما را قادر ساخته از دینامیک سیالات
رایانهای، و شبیه سازی رفتار سیال، برای کاهش هزینه و زمان صرف شده در آزمایش تونل
باد استفاده کنیم.
پایگاه
هوا فضا در تمدن
تمدن
چیست؟ برخی آغاز شهر نشینی را آغاز تمدن نامیده اند. ولی انسان از بدو وجود روند تکاملی
را آغاز کرده که سنگ بنای فرهنگ و تمدن امروز بشر می باشد این روند دو قسمت اختیاری
و اجباری است. مثلاً اگر ادیسون برق را اختراع نمی کرد یا کریستف کلمب آمریکا را کشف
نمی کرد خوب مسلماً برق کشف می شد. اما اگر دستور بمب باران اتمی هیرشیما صادر نمی
شد امکان داشت این عمل هرگز انجام نشود...........................
................................
بشر
از بدو آمدن بر روی کره خاکی نیاز به حرکت را احساس کرد ابتدا از توانایی جسمی خودش
استفاده کرد بعد به استفاده از حیوانات پرداخت تا موفق به کشف چرخ شد و… امروز اتومبیل
ها یی با سرعت بالا ساخته شده ودر اختیار مردم قرار می گیرد. پس اولین حرکت روی زمین
بوده واین توانایی را بصورت ذاتی داشته است. سپس این حرکت با پیشرفت بشر تکامل یافت
و متناسب با زمان تغییر کرد. با نگاهی به تاریخ می بینیم که بر جامع، اقتصاد و علوم
زمان خودش تاثیر گذاشته و گرفته است. واضح است که علوم از یک دیگر تاثیر می گیرند یعنی
پیشرفت در یک علم ممکن است باعث پیشرفت در علوم دیگر باشد. مثلا، در حدود 3000 سال
قبل در جنگ بین مصر و هاتی ازارابه های جنگی هاتی به دلیل طراحی ومتالوژی بهتر ارابه
های آهنی ارابه های مسی مصر را شکست داد. این در مرحله اول تمدن روی داد............................................
اگر
تمدن را از اول شهر نشینی آغاز کنیم می توانیم آن را به چهار قسمت اصلی تقسیم کرد.
قسمت اول که با ساخت اولین شهر آغاز شد. کشف فلز ایجاد حکومت و ساخت سیلو و با تمدن
مصر شروع می شود و با ظهور و اوج قدرت امپراتوری های ایران و روم مصادف است تجارت نیز
بیشتر از راه زمین انجام می شود. جنگ ها هم بیشتر در خشکی انجام می شود. دوره بعدی
باظهور فئودالیسم وساخت سلاحهای آتشین آغاز و با ایجاد صنعت چاپ وساخت دانشگاه ادامه
می یابدودر اواخر آن شاهد به وجود آمدن امپراتوری انگلیس, فرانسه و... می باشیم ناگهان
دریا اهمبت خاصی پیدا می کند که البته این به معنی بی اهمیت شدن زمین نیست ابداعات،
تجارت و حمل و نقل روی آب انجام می شود. پس دریا به معادلات اضافه می شود تسلط به دریا
به منزله سلطه بر جهان تلقی می شود برای نمونه می توان به وصیت نامه پتر کبیرپاد شاه
روسیه اشاره کرد.
اما
بحث ما از از بحث عصر سومی شروع می شود که با ساخت ماشین بخار اولین موتور شروع می
شود. می دانیم که برخی علوم از علوم پیش نیاز برخی دیگرند مثلا اگر موتور ساخته نشده
بود هواپیما برادران رایت قادر به پرواز نبود. نیمی از کلمه هوافضا که به دانش حرکت
در جو (هوانوردی) در این عصر تجلی پیدا می کند. گلو گاه دوم بعد از ساخت موتور پیدا
کردن ایر فویل مناسب است. می توان اختراع ایر فویل در عصر سوم با اختراع چرخ در عصر
اول معادل دانست . این نکته در ساختار تمدن حائز اهمیت است
که تمدن
دارای نمود های مختلف می باشد. همچنین دنیا را می توان با دیدگاه های مختلفی تقسیم
کرد. مثلا از نظر پلتیک به تمدن های چین، هند، ایرن، انگلیس، آمریکا و... تقسیم می
شود. ممکن است. بعضی از آن ها تازه ایجاد شده باشند ولی این ظاهر قضیه است. با دید
گاهی دیگر جهان همواره دو قطبی بوده است هر چند گاهی یک قطب ضعیف شده ایران و روم،
اسلا م و مسیحیت، شرق و غرب ولی در اینجا ما بیشتر حالت اول را بحث می کنیم چون طرفین
بازی شرق و غرب دو تمدن هستند که از نظر اقتصادی، سیاسی، فناوری و نظامی پشرفته ترند.
در اینجا بحث ما عصر فناوری است. فناوری یعنی تولید یا خرید یک علم در جامعه. عصر سوم
دوره ای بود كه در آن پرواز درون جوی.
گسترش
یافت. جنگ جهانی اول و دوم در این عصر اتفاق افتاد که نقش نیروی هوایی در آن جنگ ها
مشهود است. در جنگ جهانی دوم هزاران تن بمب بر سر طرفین در گیر ریخته شد. عبور از اقیانوس
اطلس و نخستین پرواز های تجاری در این عصر شروع شد. از نظر ترکیب بندی هوا پیما ها
ملخی با موتور پیستونی بال مستطیلی یا بیضوی استفاده می کردند. هواپیما ها از سیستم
ناو بری مغناطیسی بهره می بردند و سیستم الکتریکی خاصی غیر از فرستنده و گیرنده نداشتند.
همچنین موشک های زمین به زمین میان برد با سوخت مایع برای اولین بار به کار گرفته شد............................................................................
اما
عصر چهارم عصر فضا است. یعنی قسمت دوم هوافضا. با نگاهی به سیر حرکتی بشر، می بینیم
که مرحله اول حرکت بر روی زمین طوری است که بشر به طور ذاتی برای آن آفریده شده و با
آن سازگاری کامل دارد. عصر دوم حرکت در آب است. انسان می تواند آن را یاد بگیرد. عصر
سوم پرواز درون جوی که انسان فقط می تواند در آن زنده بماند. در عصر چهارم انسان به
جایی می رود که هیچ توانایی ذاتی برای بودن در آن ندارد. همان طور که می بینید محیط
به طور دائم رقیق می شود تا جایی که دیگر خبری از ماده سیال نیست آیا این پایان راه
است. چیزی است که در ادامه در باره آن بحث می شود. همچنین در مطالب گفته شده دقیق تر
می شویم. البته این بحث پایان ندارد.
مهندسی
هوافضا
هدف......
هدف تربیت کارشناس در صنایع هواپیما و هلیکوپترسازی وفردی آشنا به مقدمات و اصول مهندسی
هوافضا است. طول متوسط دوره ۴ سال است دانشجویان موظفند ۳واحد پروژه بگیرند و ۲ تابستان
در دفاتر مهندسی صنایع مربوط کارآموزی کنند. فارغالتحصیلان کادر مورد نیاز محاسبات
، طراحی، تحقیقات و ساختصنایع مختلف هواپیمایی، هلیکوپترسازی، موشکی و صنایع دیگر را
تامین میکنند. دروس این مجموعه شامل دروس عمومی، پایه،اصلی، تخصصی، کارگاهی و کارآموزی
است وزمینههایی چون آیرودینامیک، سازه هوایی، مکانیک پرواز و جلوبرندهها را در برمیگیرد.
پایههای اصلی لازم برای تحصیل در این رشته ریاضیات، فیزیک وزبان خارجی است. برای فارغالتحصیلان
این رشته امکان ورود به دوره کارشناسی ارشد مهندسی توجه داشت که صنایع هوافضا در دنیا
یکی ازپیشروترین زمینههای تحقیقاتی است و همواره موجبات ترقی و جهش در سایر رشتههای
علوم و مهندسی رافراهم ساخته و در این راستا بودجههای عظیم نظامی و غیرنظامی را به
خود اختصاص داده است، موضوعاتی از قبیل طراحی و ساخت هلیکوپتر، هواپیمای بدون سرنشین،
بدون موتور، عمود پرواز و یا جنگنده از یک طرف و ساخت پایگاههای فضایی، مسافرت به کرات
دیگر و جنگ ستارگان ازطرف دیگر جامعیت و حساسیت این رشته را بیش از پیش روشن می سازد............................................................................
دکترکامران
رییسی استاد رشته مهندسی هوافضای دانشگاه صنعتی امیرکبیردر معرفی این رشته میگوید:
مهندسی هوافضا مجموعهای از علوم و تواناییهای علمی و عملی در زمینه تحلیل، طراحی
و ساخت وسایل پرنده نظیرهواپیماها، چرخبالها، گلایدرها، موشکها وماهوارهها است.
این رشته برچهار پایه 1-آیرودینامیک 2- جلوبرندگی
3- مکانیک پروازوسازههای هوافضایی استواراست. دددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددد.................
وی درتوضیح
چهار پایه علمی این رشته میگوید: «آیرودینامیک» به مطالعه و بررسی جریان هوا، محاسبه
نیروها و گشتاورهای ناشی از آن بر روی جسم پرنده میپردازد و مهندس هوافضا با فراگیری
این علم به تحلیل جریانهای پیچیده در اطراف اجسام پرنده پرداخته وبا به دست آوردن
نیروهای آیرودینامیکی امکان بررسی پایداری و طراحی سازه را فراهم می کند
..................................
جلوبرندگی
به مطالعه وبررسی سیستمهای جلوبرنده اعم از موتورهای پیستونی ، توربینی ، راکتها
ونحوه تولید نیروی رانش در آنها می پردازد....................... مکانیک پروازبه مطالعه
و بررسی رفتار وحرکات جسم پرنده با استفاده از اطلاعات آیرودینامیکی ،هندسی و وزنی
میپردازد و در واقع علم مکانیک پرواز از «عملکرد» تشکیل میشود و«عملکرد» به بررسی
برد، مسافت نشست و برخاست، مداومت پروازی در سرعتهای مختلف و پایداری وکنترل وسایل
پرنده می پردازد.....
و در
نهایت «سازههای هوافضایی» به مطالعه و بررسی سازههای هواپیما و دیگر وسایل پرنده
میپردازد وهدف آن طراحی سازههایی است که علاوه بر استحکام کافی در برابر بارهای آیرودینامیکی
و سایربارهای استاتیکی وارد بر وسایل پرنده، حداقل وزن ممکن را نیز داشته باشند.............................................
..
یکی
ازدانشجویان کارشناسی ارشد این رشته نیز مهندسی هوا فضا را علمی استراتژیک میداند
که در آن ازهمه علوم از جمله متالوژی ، کامپیوتر و الکترونیک استفاده میشود وهدف آن
تربیت کارشناسانی است که کادر مورد نیاز محاسبات ، طراحی ، تحقیقات و ساخت صنایع مختلف
هواپیمایی،چرخبالسازی وموشکی را تامین سازند. به همین دلیل دانشجویان این رشته موظف
هستند که در طی تحصیل ۳ واحد پروژه بگیرند و در تابستان نیز در دفاتر مهندسی صنایع
مربوط کارآموزی بکنند.........................................................................
آینده
شغلی ، بازار کار ، درآمد................................................................
در مورد
مشکلات ودشواریهای شغلی فارغالتحصیلان این رشته نیز دکتر رییسی میگوید: مهمترین
مشکل این رشته جدید بودن آن است و این که هنوز برای آن برنامهریزیهای لازم به صورت
کلانتدوین نشده است و در نتیجه پراکندهکاری در این رشته زیاد است و در کل جذب نیروی
انسانی ازکانال صحیحی انجام نمیگیرد وگرنه عمدتا فارغالتحصیلان این رشته از نظربازارکار
مشکلی ندارند..............
همانطور
که پیش از این گفتیم هدف اصلی صنعت هوافضاطراحی و ساخت وسایل پرنده است، در نتیجه فارغالتحصیلان
مهندسی هوافضا میتوانند درصنایع و موسسات تحقیقاتی هواپیمایی ، موشکی و ماهواره فعالیت
بکنند و همچنین در کلیه موسسات و سازمانهایی که به نحوی از وسایل پرنده استفاده میکنند،
به عنوان کارشناس تحقیق درعملیات و تعمیر و نگهداری خدمت کنند. اما علاوه بر اشتغال
در مراکز فوق یک مهندس هوافضا با تسلط بر علوم آیرودینامیک، طراحی سازه و روشهای طراحیتوربو
ماشینها توانایی کار در شاخههای متعددی از مهندسی و پروژههای خارج ازحیطه صنایع
هوافضایی را نیزدارد..................................
دکتر
رییسی در همین زمینه میگوید: کاربرد زمینههای مطالعاتی یک مهندس هوافضا تنها به طراحی
هواپیما و وسایل پرنده محدودنمیشود. برای مثال آیرودینامیک خودروهااز برخی جهات شباهت
زیادی به آیرودینامیک هواپیما دارد و امروزه در اغلب صنایع خودروسازی با استفاده ا
تونل باد و علم آیرودینامیک ، خودروهای کم مصرفتری میسازند. فرایند سیستمهای کنترل
صنعتی نیز بافرایندهای طراحی کنترل در وسایل پرنده بر یک مبنا است و همچنین سازه اتومبیل
و کشتی مشترکات زیادی با سازه یک هواپیما دارد و بالاخره توربینهای گاز یک نیروگاه
یا ایستگاه پمپ گاز همانند یک موتور جت تحلیل و طراحی میگردند. درنتیجه یک مهندس هوافضا
علاوه بر شرکتهای هوایی در نیروگاهها، صنایع نفت وگاز وصنایع خودرو سازی فرصتهای شغلی
خوبی دارد.
تواناییهای
مورد نیاز و قابل توصیه.........................................................
دکتررییسی
همچنین معتقد است که دانشجوی این رشته باید در کارهایش نظم و برنامهریزی داشته باشد
چون حجم مطالبی که در طول یک ترم ارایه میشود، زیاد بوده و مطالعه آنهامستلزم.یک برنامهریزی
دقیق میباشد
وی در
مورد دروس مهم در این رشته نیز میگویدزیربنای این رشته ریاضیات است و همچنین فیزیک
و شیمی تا حدودی لازم میباشدهمینجا لازم است والبته توصیه کنم که دانشآموزان اگر
در درس زبان خارجی ضعیف هستند، وارداین رشته نشوند چون بیشتردروس این رشته به زبان
انگلیسی وابسته می باشد...........
آقای
جهانی دانشجوی کارشناسی ارشدمهندسی هوافضای دانشگاه امیرکبیرنیز معتقد است که دانشجوی
این رشته باید آمادگی کار در کارخانجات را داشته باشد. وی درتوضیح میگوید: مهندسی
هوافضا یک رشته فنی است و عموما کسانی که واردرشتههای فنی میشوند، باید آمادگی کار
در کارخانجات را داشته باشند و همچنین باید افراد قوی ودارای پشتکار وارد این رشته
بشوند تا به یاری اراده قوی خود در پیشبرد این رشته نوپا موفق گردند.................................................
وضعیت
ادامه تحصیل در مقاطع بالاتر.......................................................
امکان
ادامه تحصیل در مقاطع کارشناسی ارشد در گرایشهای «جلوبرندگی ،مکانیک پرواز، سازههای
هوایی ، آیرودینامیک ، هوافضا» میسرمی باشد........
رشتههای
مشابه و نزدیک به این رشته.....................................................
این
رشته قبلا از زیرشاخههای مهندسی مکانیک بوده است لذا دارای تعداد واحدهای مشترک زیادیبا
رشته مهندسی مکانیک می باشد.............................
وضعیت
نیاز کشور به این رشته..............................................................
رشته
مهندسی هوافضا نیازمند سرمایهگذاری کلان است و بیش از سایرصنایع از وضعیت اقتصادی
کشور تاثیر میپذیرد یعنی اگر رشد اقتصادی خوبی داشته باشیم سرمایهگذاری در این بخش
بیشتر میباشد و البته عکس این قضیه نیز صادق است.
دکترمهدی
سبزهپرور استاد مهندسی هوافضای دانشگاه امیرکبیرنیز با اشاره به فعالیت فارغالتحصیلان
این رشته در بخش خصوصی میگوید: در سال ۷۰ وزارت صنایع لایحهای به مجلس داد که بر
اساس آن بخش خصوصی میتوانست در کشور فعالیتهایی در زمینه هوافضاانجام بدهد. از سال
۷۲ نیز به صورت رسمی مجموعهای در وزارت صنایع متولی این کار شدو به صورت هدایتکننده
شرکتها و مجموعههای بخش خصوصی فعالیت خود را آغاز کرد که حاصل این کار، تولیداتی
مثل ساخت هواپیمای گلایدر بود که طراحی آن توسط فارغالتحصیلان همین رشته انجام شد
و در حال حاضر نیز ۱۰ فروند از این هواپیما تولید شده و با اخذ مجوزهای بینالمللی
در باشگاههای سازمان هواپیمایی کشوری شروع به فعالیت کرده است. همچنین میتوان به پروژه
طراحی و ساخت هواپیمای سبک موتورداراشاره کرد که با موفقیت انجام شده و پروازهای آزمایشی
را نیز انجام داده است و بالاخره پروژه هواپیمای سمپاش از پروژههایی است که به تازگی
در کشور مطرح شده است..........................................................
حسین
شاهوردی دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه امیرکبیر نیز میگوید: درحال حاضر در کشور ما
به ساخت هواپیما به دلیل عدم سرمایهگذاری توجه زیادی نمیشود امافارغالتحصیلان این
رشته میتوانند در فرودگاهها در قسمت تعمیر و نگهداری هوایی وهمچنین در صنایع دفاع
روی طراحی موشک و جنگافزارها فعالیت بکنند.............
علاوه
براینها میتوانند روی آیرودینامیک خودروها، سازههای خودروسازی وتولید توربینهای
بخار برای تولید برق کار بکنند. وی همچنین درمورد فعالیتهایی که دانشجویان این رشته
در بخش خصوصی میتوانندانجام دهند، میگوید: فارغالتحصیلان این رشته میتوانند در
شرکتهای خصوصی، هواپیماهای کوچک دو نفره و یا چهارنفرهای را که دردست ساخت است با
استانداردهای بینالمللی تطابق داده و برای هواپیما گواهی پرواز یا تولید بگیرند....
چهارشنبه 8/2/1389 - 15:43
دعا و زیارت
|
معجزات ولادت
خاتم الاوصیا(ع) به روایت حكیمه خاتون حیرت مردم در جستجوی امام(ع)
محمد بن عبدالله میگوید: پس از درگذشت ابومحمد امام عسكری(ع)، نزد حكیمه، دختر
امام جواد(ع) رفتم تا درباره حجّت خدا و اختلاف مردم و حیرانی آنها دربارة او
پرسش كنم. گفت: بنشین، و من نشستم، سپس گفت: ای محمد! خدای تعالی، زمین را از
حجتی ناطق و یا صامت خالی نمیگذارد و آنرا پس از حسن و حسین(ع) در دو برادر
ننهاده است و این شرافت را مخصوص حسن و حسین(ع) ساخته و برای آنها عدیل و نظیری
در روی زمین قرار نداده است جز اینكه خدای تعالی فرزندان حسین(ع) را بر فرزندان
حسن(ع) برتری داده، همچنان كه فرزندان هارون را بر فرزندان موسی به فضل نبوت
برتری داد، گرچه موسی حجت بر هارون بود، ولی فضل نبوت تا روز قیامت در اولاد
هارون است، به ناچار بایستی امت یك سرگردانی و امتحانی داشته باشند تا مبطلان از
مخلصان جدا شوند و از برای مردم بر خداوند حجتی نباشد و اكنون پس از وفات امام
حسن عسكری(ع) دوره حیرت فرا رسیده است.
گفتم: ای بانوی من! آیا از برای امام حسن عسكری(ع) فرزندی بود؟
تبسمی كرد و گفت: اگر امام حسن(ع) فرزندی نداشت، پس امام پس از وی كیست؟ با آنكه
تو را گفتم كه امامت پس از حسن و حسین(ع) در دو برادر نباشد. گفتم: ای
بانوی من! ولادت و غیبت مولایم(ع) را برایم بازگو.
گفت: آری، كنیزی داشتم كه بدو نرجس میگفتند، روزی برادرزادهام به دیدارم آمدند
و به او نیك نظر كردند، به ایشان عرض كردم: سرورم! اگر دوستش دارید، او را به
نزدتان بفرستم؟ فرمودند:
نه عمّه جان! امّا از او در شگفتم!1
عرض نمودم: شگفتی شما از چیست؟ فرمود:
به زودی فرزندی از وی پدید آید، كه نزد خدای تعالی گرامی است و خداوند به واسطة
او زمین را از عدل و داد آكنده سازد، همچنان كه پر از ظلم و جور شده باشد.2
عرضه داشتم: ای آقای من! آیا او را نزد شما بفرستم؟ فرمودند:
از پدرم در اینباره كسب اجازه كن.3
میگوید: جامه پوشیدم و به منزل امام هادی(ع) درآمدم، سلام كردم و نشستم و ایشان
خود آغاز سخن نمودند و فرمودند:
ای حكیمه! نرجس را نزد فرزندم ابی محمد بفرست.4
عرض كردم: ای سرورم! برای همین منظور خدمت شما رسیدم تا در اینباره كسب اجازه
كنم، فرمودند:
ای مباركه! خدای تعالی دوست دارد كه تو را در پاداش این كار شریك كند و بهرهای
از خیر برایت قرار دهد.5
حكیمه میگوید: بیدرنگ به منزل برگشتم و نرجس را آراستم و در اختیار ابو
محمد(ع) قرار دادم و پیوند آنها را در منزل خود برقرار كردم و چند روزی نزد من
بودند، سپس نزد پدرشان رفتند و او را نیز همراهشان روانه كردم.
امام هادی(ع) در گذشتند و ابو محمد(ع) بر جای پدر نشستند و من همچنان كه به
دیدار پدرشان میرفتم به دیدار ایشان نیز میرفتم. روزی نرجس به سویم آمد تا كفش
مرا برگیرد و گفت: ای بانوی من كفش خود را به من ده! گفتم: بلكه تو سرور و بانوی
منی، به خدا سوگند كه كفش خود را به تو نمیدهم تا آنرا برگیری و اجازه نمیدهم
كه مرا خدمت كنی، بلكه من به روی چشم، تو را خدمت میكنم. ابومحمد(ع) این سخن را
شنیدند و فرمودند:
ای عمّه! خدا به تو جزای خیر دهد.6
تا هنگام غروب آفتاب نزدشان بودم، و آن جاریه را بانگ زدم كه لباسم را بیاورد تا
بازگردم! امام(ع) فرمودند:
نه، عمّه جان! امشب را نزد ما بمان كه در این شب آن مولودی كه نزد خدای تعالی
گرامی است و خداوند به واسطة او زمین را پس از مردنش زنده میكند، متولد خواهد
شد.7
عرض كردم: ای سرورم! از چه كسی متولد خواهد شد در حالی كه من در نرجس آثار
بارداری نمیبینم، فرمودند: از همان نرجس نه از دیگری.8
حكیمه میگوید: نزد نرجس رفتم و پشت و شكم او را وارسی كردم، اما آثار بارداری
در او ندیدم، به نزد امام(ع) بازگشتم و كار خود را به ایشان گزارش كردم. تبسمی
نمودند و فرمودند:
به هنگام طلوع فجر آثار بارداری برایت نمودار خواهد شد، زیرا مثل او مثل مادر
موسی(ع) است كه آثار بارداری در او ظاهر نگردید و كسی تا وقت ولادتش از آن آگاه
نشد، زیرا فرعون در جستوجوی موسی شكم زنان باردار را میشكافت و این نیز نظیر
موسی(ع) است.9
تلاوت قرآن در رحم مادر و پس از ولادت
نزد نرجس بازگشتم و كلام امام(ع) را بدو گفتم و از حالش پرسیدم، گفت: ای بانوی
من! در خود چیزی (از آن) نمیبینم. حكیمه میگوید: تا طلوع فجر مراقب او بودم و
او پیش روی من خوابیده بود و از این پهلو به آن پهلو نمیرفت تا چون آخر شب و
هنگام طلوع فجر فرا رسید هراسان از جا برخاست و من او را در آغوش گرفتم و بر او
«اسم الله» میخواندم، ابو محمد(ع) بانگ برآوردند و فرمودند:
سورة قدر را بر او بخوان!10
و من آغاز به تلاوت كردم و گفتم: حالت چگونه است؟ گفت: امری كه مولایم خبر داد
در من نمایان شده است و من همچنان كه فرموده بودند بر او میخواندم و جنین در
شكم مادر به من پاسخ میداد و مانند من قرائت میكرد و بر من سلام نمود.
حكیمه میگوید: من از آنچه شنیدم هراسان شدم اما ابومحمد(ع) بانگ برآوردند:
از امر خدای تعالی در شگفت مباش، خدای تعالی ما را در خردی به سخن درآورَد و در
بزرگی حجت خود در زمین قرار دهد.
هنوز سخن امام(ع) تمام نشده بود كه نرجس از دیدگانم پنهان شد و او را ندیدم گویا
پردهای بین من و او افتاده بود و فریاد كنان به نزد ابومحمد(ع) دویدم، ایشان
فرمودند:
عمّه! برگرد، او را در مكانش خواهی یافت.11
میگوید: بازگشتم و طولی نكشید كه مانع برداشته شد و دیدم نوری نرجس را فراگرفته
است كه توان دیدن آنرا ندارم و آن نوزاد مبارك(ع) را دیدم كه روی به سجده و دو
زانو را بر زمین نهاده است و دو انگشت سبابة خود را بلند كرده، میگوید:
شهادت میدهم كه خدایی جز الله نیست (یكتاست و شریكی ندارد) و آنكه جدم محمد[ص]
رسول خدا و پدرم امیرالمؤمنین[ع] و سپس امامان را یكایك برشمرد تا به خودش رسید.
سپس فرمود:
بار الها! آنچه را به من وعده فرمودی، محققساز، و امر مرا به
انجام رسان و گامم را استوار ساز و زمین را به واسطة من پر از عدل و داد
گردان.12
ابومحمد(ع) بانگ برآوردند و فرمودند:
عمه او را بیاور و به من برسان.13
او را برگرفتم و به جانب امام(ع) بردم، و چون او در میان دو دست من بود و
مقابلشان قرار گرفتم بر پدر خویش سلام نمود و امام(ع) او را از من ستاندند و
زبان خود را در دهان طفل گذاشتند و او آنرا مكید، سپس فرمود:
او را نزد مادرش ببر تا بدو شیر دهد، آنگاه نزد من بازگردان.14
پرواز پرندگان و بالا بردن مولود مبارك به آسمان
نوزاد را به مادرش رساندم و وی بدو شیر داد، و بعد از آن او را نزد ابومحمد(ع)
بازگردانیدم، در حالی كه پرندگانی بر بالای سرش در پرواز بودند. امام(ع) به یكی
از آنها فرمودند:
او را برگیر و نگاهدار و هر چهل روز یكبار به نزد ما بازگردان.15
آن پرنده او را برگرفت و به آسمان برد و پرندگان دیگری نیز به دنبال او بودند،
شنیدم كه ابومحمد(ع) میفرمودند:
تو را به خدایی سپردم كه مادر موسی، موسی را به او سپرد.16
آنگاه نرگس گریست و امام(ع) بدو فرمودند:
خاموش باش كه شیرخوردن، جز از پستان تو برای او حرام است و به زودی نزد تو باز
گردد همچنان كه موسی به مادرش بازگردانیده شد و این قول خدای تعالی است كه: «پس
او را نزد مادرش برگردانیدیم تا چشمان آن زن روشن گردد و غمگین
نباشد».17و18
عرض كردم: این پرنده چه بود؟ فرمودند:
این روحالقدس است كه بر امامان(ع) گمارده شده است، آنان را موفق و مسدد میدارد
و به آنها علم میآموزد.19 حكیمه میگوید: پس از چهل روز آن كودك برگردانیده شد و
برادرزادهام به دنبال من فرستاد و مرا فراخواند و بر او وارد شدم و به ناگاه
دیدم كه همان كودك است كه به قامت راه میرود. عرض نمودم: سرورم! آیا این كودك
دو ساله نیست؟ تبسمی نمودند و فرمودند:
فرزندان انبیاء و اوصیاء اگر امام باشند به خلاف دیگران نشو و نما كنند، و كودك
یك ماهة ما به مانند كودك یكساله باشد و كودك ما در رحم مادرش سخن میگوید و
قرآن تلاوت میكند و خدای تعالی را میپرستد و هنگام شیرخوارگی ملائكه او را
فرمان میبرند و صبح و شام بر وی فرود میآیند.20
پیوسته آن كودك را هر چهل روز یكبار میدیدم تا آنكه چند روز پیش از رحلت
ابومحمّد(ع) او را دیدم كه مردی بود و او را نشناختم و به برادرزادهام عرض
كردم: این مردی كه فرمان میدهید در مقابلش بنشینم كیست؟ فرمودند:
این، پسر نرجس است و او جانشین پس از من است و به زودی مرا از دست میدهید، پس
بدو گوش فرادار و فرمانش ببر.21
پس از چند روز امام عسكری(ع) رحلت فرمودند و مردم چنانكه میبینی پراكنده شدهاند
و به خدا سوگند كه من هر صبح و شام آن حضرت(ع) را میبینم و مرا از آنچه
میپرسید آگاه میكند و من نیز شما را مطلع میكنم و به خدا سوگند كه گاهی
میخواهم از او پرسشی كنم و او نپرسیده پاسخ میدهد و گاهی امری بر من وارد
میشود و همان ساعت پرسش نكرده از ناحیة او جوابش صادر میشود. شبگذشته مرا از
آمدن تو با خبر ساخت و فرمود كه تو را از حقیقت آگاه سازم.
محمّد بن عبدالله، راوی این حدیث، میگوید: به خدا سوگند، حكیمه اموری را به من
خبر داد كه جز خدای تعالی كسی از آن مطلع نیست و دانستم كه آن صدق و عدل و از
جانب خداوند است، زیرا خدای تعالی او را به اموری آگاه كرده است كه هیچ یك از
خلایق را بر آنها آگاه نفرموده است.22 l«بیتالحمد»
درخشندة امام(ع)
مفضل میگوید: از امام صادق(ع) شنیدم كه فرمودند:
صاحبالأمر(ع) خانهای دارد كه به «بیتالحمد» معروف است. درون آن چراغی روشن
است كه از روز ولادتش تا روز قیامتش خاموش نمیگردد.23 l پیرزنی كه
در ولادت حضرت (ع) حضور داشت.
حنظله بن زكریا میگوید: احمد بن بلال كاتب از اهل سنت و ناصبی بود، اما به سبب
آشناییاش طبق عادت عراقیها، نسبت به من ابراز محبت میكرد و وقتی مرا میدید،
میگفت: آیا خبری داری كه ما را فرحناك كند یا آنكه من جریانی برایت نقل كنم؟ من
تغافل میكردم تا آنكه در جایی من و او تنها بودیم و از او راجع به آن ماجرا
سؤال كردم كه برایم بازگوید، گفت: خانة ما در سامرا، رو به روی خانة ابن الرضا24
[حضرت امام جواد(ع)] بود. من به علت مسافرت، مدتی طولانی، از آن خانه دور و در
قزوین و غیر آن ساكن بودم. و چنان پیش آمد كه بازگردم. وقتی كه بازگشتم، آنچه را
در سامرا بهجای گذاشته بودم، از دستم رفته بود، و پیرزنی كه خدمتكار من بود، و
دخترش در آن خانه بودند. او مثل همان ایام، فردی خویشتندار بود و دروغ نمیگفت،
همچنین ما خدمتكارانی داشتیم كه در آن خانه مانده بودند و چند روزی نزد آنان
بودم. وقتی خواستم از سامرا برگردم، آن پیرزن گفت: چرا اینقدر برای رفتن
عجلهداری، در حالیكه مدت زیادی نزد ما نبودی؟ نزد ما بمان كه از حضورت خوشحال
شویم.
از روی استهزاء به او گفتم: میخواهم به كربلا بروم (زیرا مردم داشتند به مناسبت
نیمة شعبان یا روز عرفه به زیارت میرفتند). پیرزن گفت: فرزندم، از تو به خدا
پناه میبرم كه بخواهی با این گفته، آنان (خاندان اهل بیت(ع)) را كوچك بشماری یا
تمسخر نمایی و من تو را از ماجرایی آگاه میكنم كه دو سال، بعد از رفتن تو برایم
اتفاق افتاد.
من در همین خانه، نزدیك دالان خوابیده بودم و دخترم نیز
همراه من بود، و بین خواب و بیداری بودم كه مردی نیكوروی، با لباسهای نظیف و
بوییخوش وارد شد و گفت: ای فلانه، هم اینك شخصی از نزدیكان میآید كه تو را (به
جایی) ببرد، از رفتن با او، خودداری مكن و مترس؛ من ترسیدم و دخترم را صدا زدم و
به او گفتم: آیا فهمیدی كه كسی داخل خانه شود؟ گفت: نه؛ خدا را یاد كردم و
خوابیدم. دوباره همان مرد آمد و مثل همان گفته را به من فرمود باز ترسیدم و
دخترم را صدا زدم، گفت: هیچكس وارد خانه نشده، خدا را یاد كن و نترس. (خدا را)
یاد كردم و خوابیدم.
وقتی كه آن مرد، برای سومین بار آمد، و گفتهاش را تكرار كرد، صدای دقّ الباب را
شنیدم، پشت در رفتم و گفتم: كه هستی؟ گفت: بازكن و نترس. سخنش را فهمیدم و در را
باز كردم. غلامی بود كه همراه خود چادری (پوششی) داشت. گفت: بیا، بعضی از
نزدیكان به تو نیاز مهمی دارند، سپس سرم را با آن پوشاند و مرا وارد خانهای
ساخت. من آن خانه را میشناختم، طنابی پارچهای وسط اتاق بود و مردی كنار آن
نشسته بود. غلام، كنار آن را بالا گرفت و من داخل شدم. زنی در حال زایمان بود و
زنی پشت سر او مانند قابله نشسته بود.
زن گفت: به ما در این كاری كه بدان مشغولیم كمك كن، و من او را مانند دیگران
علاج كردم، و چیزی نگذشت كه نوزاد به دنیا آمد. او را در حالی كه سالم بود، بر
روی دست گرفتم و سرم را از كنار پارچه بیرون بردم و مردی را كه آنجا نشسته بود،
بشارت دادم. به من گفت: بانگ نزن. همین كه صورتم را به طرف نوزاد برگرداندم، او
را ندیدم. زنی كه آنجا نشسته بود، گفت: بانگ نزن و آن خادم، دستم را گرفت و سرم
را پوشاند و از خانه خارج ساخت و مرا به خانهام بازگرداند و كیسه پولی به من
داد و گفت: هیچكس را از آنچه دیدی، آگاه مكن.
داخل خانه رفتم و در حالیكه دخترم در خواب بود به رختخواب بازگشتم. سپس او را
بیدار كردم و پرسیدم، آیا از رفت و آمدم مطلع شدی؟ گفت: نه. كیسه را گشودم، ده
دینار درون آن بود.
من تا به حال این ماجرا را برای هیچكس بازگو نكردهام. وقتی آن كلام را از روی
استهزاء به زبان آوردی، این را از روی دلسوزی به تو گفتم. این خاندان، نزد خدای
عزوجل شأن و منزلتی بزرگ دارند و هرچه میگویند، حق است.
احمد بن بلال (ناصبی) گفت: از گفتهاش تعجب كردم و آنرا به سخره گرفتم و زمان آن
ماجرا را از او نپرسیدم، اما میدانم كه من بعد از سال 250 از نزد آنان رفته
بودم و سال 251 در دوران وزارت عبیدالله بن سلیمان بازگشته بودم.
حنظله میگوید: پدرم را نیز دعوت كردم و او نیز این ماجرا را همراه من، از احمد
شنید.25 l كنار رفتن
پرده و رؤیت جمال آخرین حجت حق
ابی نعیم انصاری میگوید: دستهای از «مفوّضه»26 و «مقصّره»27 نزد كامل بن
ابراهیم مدنی آمده بودند تا نزد امام عسكری(ع) بروند. كامل با خود گفت: من نیز
از آن حضرت(ع) راجع به این فرمودهشان خواهم پرسید كه:
وارد بهشت نمیشود مگر كسی كه معرفت مرا بشناسد و آنچه را میگویم بگوید.28
كامل میگوید: وقتی كه بر سرورم ابامحمد(ع) وارد شدم به لباس لطیف و سفیدی كه
پوشیده بودند، نگاه كردم و با خود گفتم: ولی الله و حجت خدا خود، لباس لطیف
میپوشند ولی ما را به مواسات (همراهی) با برادران امر، و از پوششی مانند آنچه
خود پوشیدهاند، نهی میكنند!
امام(ع) تبسمی نمودند و فرمودند:
ای كامل! و من در حالیكه لباس را از بازویشان كنار زده بودند، آنرا مسح نمودم،
(پوششی) سیاه و زبر بر پوست بدنشان قرار داشت.
آنگاه فرمودند:
این (زیرجامه) برای خداست، و این برای شما.29
سلام دادم، و نزدیك دری كه پردهای نازك آویخته بود نشستم. ناگاه بادی وزید و
گوشة پرده كنار رفت، و نوجوانی چهارده ساله یا مانند آنرا كه چون پارهای ماه
بود، دیدم.
آن نوجوان خطاب به من فرمود:
ای كامل بن ابراهیم؛
از آن ندا به خود آمدم و به من الهام شد كه بگویم: لبّیك سرورم؛ سپس فرمودند:
آیا نزد ولی خدا و حجت و باب او آمدهای كه بپرسی: آیا وارد بهشت نمیشود جز
آنكه شناخت تو را بشناسد و به آنچه میگویی بگوید؟30
عرض نمودم: آری به خدا. فرمودند:
به خدا، در این صورت، وارد شوندگان [بهشت] اندك خواهند بود. به خدا دستهای وارد
آن خواهند شده كه به آنان «حقّیه» گفته میشود.31
عرض نمودم: سرورم، آنان كیستند؟ فرمودند:
آنان دستهای هستند كه از حبّشان نسبت به علی[ع] به حق او سوگند میخودند
درحالیكه از حق و فضل او (نیز) آگاه نیستند.33
سپس لحظهای سكوت نمودند، كه درود خداوند بر ایشان باد، آنگاه فرمودند:
و آمدهای كه دربارة قول مفوضه پرسش نمایی؛ آنها دروغ گفتند؛ بلكه قلبهای ما
ظرف خواست خداوند است. اگر او بخواهد ما میخواهیم. و خداوند میفرماید: «و
نمیخواهید مگر آنكه خدا بخواهد».33و34
سپس، آن پرده به حالت اول بازگشت و دیگر نتوانستم آنرا كنار بزنم. امام عسكری(ع)
به من نگریستند و در حال تبسم فرمودند:
ای كامل، علت نشستنت چیست، در حالیكه حجت پس از من، نیاز تو را برآورده ساخت.35
و من برخاستم و بیرون آمدم و دیگر آن نوجوان را ندیدم.
ابو نعیم میگوید: كامل را دیدم و از او راجع به این ماجرا پرسیدم، آنرا برایم
باز گفت.36 پینوشتها:
1. لا یا عمّة ولكنّی أتعجّب منها.
2. سیخرج منها ولدٌ كریم علی الله عزّ وجلّ الّذی یملأ الله به الأرض عدلاً و
قسطاً كما ملئت جوراً وظلماً.
3. إستأذنّى فی ذلك أبی(ع).
4. یا حكیمة إبعثی نرجس إلی ابنی أبی محمّد.
5. یا مباركة إنّ الله تبارك و تعالی أحبّ أن یشركك فی الأجر و یجعل لك فی الخیر
نصیباً.
6. جزاك الله یا عمّة خیراً.
7. لا یا عمّتا، بیّتی اللّیلة عندنا فإنّه سیولد اللّیلة المولود الكریم علی
الله عزّ وجلّ الّذى یحیی الله عزّ و جلّ به الأرض بعد موتها.
8. من نرجس لا من غیرها.
9. إذا كان وقت الفجر یظهر لك الحبل لأنّ مثلها مثل امّ موسی(ع) لم یظهر بها
الحبل و لم یعلم بها أحد إلی وقت ولادتها، لأنّ فرعون كان یشقّ بطون الحبالی فی
طلب موسی(ع)، و هذا نظیر موسی(ع).
10. أقرئى علیها «إنّا أنزلناه فى لیلةالقدر».
11. إرجعی یا عمّة فإنّك ستجدیها فی مكانها.
12. اللّهمّ أنجزلی ما وعدتنی و أتمم لى أمرى و ثبّت و طأتی، و املأ الأرض بى
عدلاً و قسطاً.
13. یا عمّة ناولیه و هاتیه.
14. إمضی به إلی أُمّه لترضعه و ردّیه إلیّ.
15. واحفظه وردّه إلیْنا فى كلّ أربعین یوماً.
16. أستودعك الله الّذی أودعته امّ موسی موسی.
17. سورة قصص(28)، آیة 13.
18. أسكتى فإنّ الرّضاع محرّم علیه إلّا من ثدیك و سیعاد إلیك كما ردّ موسی إلی
امّه و ذلك قول الله عزّ و جلّ: «فرددناه إلی امّه كی تقرّ عینها ولا تحزن».
19. هذا روح القدس الموكّل بالأئمّة یوفّقهم و یسدّدهم و یربّیهم بالعلم... .
20. إنّ أولاد الأنبیاء و الأصیاء إذا كانوا أئمّة ینشؤون بخلاف ما ینشؤ غیرهم،
و إنّ الصّبیّ منّا إذا كان أتی علیه شهر كان كمن أتی علیه سنة، و إنّ الصّبیّ
منّا لیتكلّم فی بطن امّه و یقرء القرآن و یعبد ربّه، عزّ و جلّ، [و] عند
الرّضاع تطیعه الملائكة و تنزل علیه صباحاً و مساءً.
21. هذا ابن نرجس و هذا خلیفتى من بعدى و عن قلیلٍ تفقدونى فاسمعى له و أطیعى.
22. شیخ صدوق، ابی جعفر محمد بن علی بن الحسین ابن بابویه، كمالالدین و تمام
النعمة، باب 42، ح2. با استفاده از ترجمة منصور پهلوان.
23. إنّ لصاحب هذا الأمر بیتاً یقال له: بیتالحمد، فیه سراج یزهر منذ یوم ولد
إلی یوم یقوم بالسّیف لا یطفأ. النعمانی، ابن ابی زینب محمد بن ابراهیم بن جعفر،
كتاب الغیبة، ص392، ح 31.
24. این خانه همان بیت حضرت امام عسكری(ع) و زادگاه مبارك فرزند گرامیشان حضرت
امام زمان(ع) میباشد.
25. شیخ طوسی، ابی جعفر محمد بن الحسن الطوسی، كتاب الغیبة، ص240، ح 208.
26. مفوّضه به فرقهای گفته میشود كه میگویند خداوند زمام تمام امور را به
ائمه(ع) واگذار نموده است.
27. مقصّره به فرقهای گفته میشود كه ائمه(ع) را از شأن ولایت تنزل داده و نقشی
جز مانند انسانهای عادی در عالم برای آنان قائل نیستند.
28. لا یدخل الجنّة إلّا من عرف معرفتی و قال بمقالتی.
29. هذا لله و هذا لكم.
30. جئت إلی ولیّ اللّه و حجّته و بابه تسأله هل یدخل الجنّة إلّا من عرف معرفتك
و قال بمقالتك؟
31. إذن والله یقلّ داخلها، والله إنّه لیدخلها قومٌ یقال لهم: «الحقّیّة».
32. قومٌ من حبّهم لعلیٍّ یحلفون بحقّه و لایدرون ما حقّه و فضله.
33. سورة انسان(76)، آیة 30.
34. جئت تسأله عن مقالة الفوّضة، كذبوا، بل قلوبنا أوعیة لمشیّة الله، فإذا شاء
شئنا، والله یقول: «و ما تشاؤون إلّا أن یشاء اللّه».
35. یا كامل، ما جلوسك و قد انبأك بحاجتك الحجّة من بعدی.
36. شیخ طوسی، محمد بن الحسن، همان، ص 246، ح 216؛ نیز الطبری(الآملی)، محمد بن
جریر، دلائل الإمامة، ص 273. |
چهارشنبه 8/2/1389 - 15:41
دانستنی های علمی
انرژی هسته ای
استفاده اصلی از انرژی هستهای، تولید انرژی الكتریسته
است. این راهی ساده و كارآمد برای جوشاندن آب و ایجاد بخار برای راهاندازی توربینهای
مولد است. بدون راكتورهای موجود در نیروگاههای هستهای، این نیروگاهها شبیه
دیگر نیروگاهها زغالسنگی و سوختی میشود. انرژی هستهای بهترین كاربرد برای تولید
مقیاس متوسط یا بزرگی از انرژی الكتریكی بهطور مداوم است. سوخت اینگونه ایستگاهها
را اوانیوم تشكیل میدهد.
چرخه سوخت هستهای تعدادی عملیات صنعتی است كه تولید
الكتریسته را با اورانیوم در راكتورهای هستهای ممكن میكند.
اورانیوم عنصری نسبتاً معمولی و عادی
است كه در تمام دنیا یافت میشود. این عنصر بهصورت معدنی در
بعضی از كشورها وجود دارد كه حتماً باید قبل از مصرف به صورت سوخت
در راكتورهای هستهای، فرآوری شود.
الكتریسته با استفاده از گرمای تولید شده در
راكتورهای هستهای و با ایجاد بخار برای بهكار انداختن توربینهایی كه به
مولد متصلاند تولید میشود.
سوختی كه از راكتور خارج شده، بعداز این كه
به پایان عمر مفید خود رسید میتواند به عنوان سوختی جدید استفاده شود.
فعالیتهای مختلفی كه با تولید
الكتریسیته از واكنشهای هستهای همراهند مرتبط به چرخه سوخت
هستهای هستند. چرخه سوختی انرژی هستهای با اورانیوم آغاز میشود
و با انهدام پسماندههای هستهای پایان مییابد. دوبار عملآوری سوختهای
خرج شده به مرحلههای چرخه سوخت هستهای شكلی صحیح میدهد.
اورانیوم
اورانیوم فلزی رادیواكتیو و پرتوزاست
كه در سراسر پوسته سخت زمین موجود است. این فلز حدوداً
500 بار از طلا فراوانتر و به اندازه قوطی حلبی معمولی و عادی
است. اورانیوم اكنون به اندازهای در صخرهها و خاك و زمین وجود دارد كه در آب
رودخانهها، دریاها و اقیانوسها موجود است. برای مثال این فلز با غلظتی در حدود 4
قسمت در هر میلیون (ppm4) در گرانیت وجود دارد كه 60 درصد از كره زمین را شامل میشود،
در كودها با غلظتی بالغ بر
ppm400 و در تهمانده زغالسنگ با غلظتی بیش از ppm100 موجود است. اكثر رادیو اكتیویته مربوط به اورانیوم در طبیعت در حقیقت ناشی از معدنهای
دیگری است كه با عملیات رادیواكتیو به وجود آمدهاند و در هنگام استخراج از
معدن و آسیاب كردن به جا ماندهاند.
چند منطقه در سراسر دنیا وجود دارد كه غلظت
اورانیوم موجود در آنها به قدر كافی است كه استخراج آن برای استفاده از نظر اقتصادی
به صرفه و امكانپذیر است. این نوع مواد غلیظ، سنگ معدن یا كانه نامیده میشوند.- چرخه سوخت هستهای
استخراج اورانیوم
هر دو نوع حفاری و تكنیكهای موقعیتی
برای كشف كردن اورانیوم به كار میروند، حفاری ممكن است به صورت
زیرزمینی یا چالهای باز و روی زمین انجام شود.
در كل، حفاریهای روزمینی در جاهایی
استفاده میشود كه ذخیره معدنی نزدیك به سطح زمین و حفاریهای
زیرزمینی برای ذخیرههای معدنی عمیقتر به كار میرود. بهطور
نمونه برای حفاری روزمینی بیشتر از 120 متر عمق، نیاز به گودالهای بزرگی بر سطح زمین
است؛ اندازه گودالها باید بزرگتر از اندازه ذخیره معدنی باشد تا زمانی كه دیوارههای
گودال محكم شوند تا مانع ریزش آنها شود. در نتیجه، تعداد موادی كه باید به بیرون از
معدن انتقال داده شود تا به كانه دسترسی پیدا كند زیاد است.
حفاریهای زیرزمینی دارای خرابی و اخلالهای
كمتری در سطح زمین هستند و تعداد موادی كه باید برای دسترسی به
سنگ معدن یا كانه به بیرون از معدن انتقال داده شوند بهطور قابل
ملاحظهای كمتر از حفاری نوع روزمینی است.
مقدار زیادی از اورانیوم جهانی از (ISL) (In Sitaleding) میآید. جایی كه آبهای اكسیژنه زیرزمینی در معدنهای كانهای
پرمنفذ به گردش میافتند تا اورانیوم موجود در معدن را در خود حل كنند و آن را به
سطح زمین آورند. (ISL) شاید با اسید رقیق یا با محلولهای قلیایی همراه باشد
تا اورانیوم را محلول نگهدارد، سپس اورانیوم در كارخانههای آسیابسازی اورانیوم،
از محلول خود جدا میشود.
در نتیجه انتخاب روش حفاری برای تهنشین كردن
اورانیوم بستگی به جنس دیواره معدن كانه سنگ، امنیت و ملاحظات اقتصادی دارد.
در غالب معدنهای زیرزمینی اورانیوم،
پیشگیریهای مخصوصی كه شامل افزایش تهویه هوا میشود، لازم است تا از پرتوافشانی
جلوگیری شود.
آسیاب كردن اورانیوم
محل آسیاب كردن معمولاً به معدن
استخراج اورانیوم نزدیك است. بیشتر امكانات استخراجی شامل یك آسیاب میشود.
هرچه جایی كه معدنها قرار دارند به هم نزدیكتر باشند یك آسیاب میتواند عمل
آسیابسازی چند معدن را انجام دهد. عمل آسیابسازی اكسید اورانیوم غلیظی تولید
میكند كه از آسیاب حمل میشود. گاهی اوقات به این اكسیدها كیك
زرد میگویند كه شامل 80 درصد اورانیوم میباشد. سنگ معدن اصل شاید دارای چیزی در
حدود 1/0 درصد اورانیوم باشد.
در یك آسیاب، اورانیوم با عمل سنگشویی از سنگهای
معدنی خرد شده جدا میشود كه یا با اسید قوی و یا با محلول قلیایی قوی حل میشود
و به صورت محلول در میآید. سپس اورانیوم با تهنشین كردن از محلول جدا میشود و
بعداز خشك كردن و معمولاً حرارت دادن به صورت اشباع شده و غلیظ در استوانههای 200
لیتری بستهبندی میشود.
باقیمانده سنگ معدن كه بیشتر شامل مواد پرتوزا و سنگ
معدن میشود در محلی معین به دور از محیط معدن در امكانات مهندسی نگهداری میشود.
(معمولاً در گودالهایی روی زمین).
پسماندههای دارای مواد رادیواكتیو عمری
طولانی دارند و غلظت آنها كم خاصیتی سمی دارند. هرچند مقدار كلی عناصر پرتوزا كمتر
از سنگ معدن اصلی است و نیمه عمر آنها كوتاه خواهد بود اما این مواد باید از محیط
زیست دور بمانند.
تبدیل و تغییر
محلول آسیاب شده اورانیوم مستقیماً
قابل استفاده بهعنوان سوخت در راكتورهای هستهای نیست. پردازش اضافی به غنیسازی
اورانیوم مربوط است كه برای تمام راكتورها لازم است.
این عمل اورانیوم را به نوع
گازی تبدیل میكند و راه بهدست آوردن آن تبدیل كردن به هگزا فلورید (Hexa Fluoride) است كه در دمای نسبتاً پایین گاز است.
در وسیلهای تبدیلگر، اورانیوم
به اورانیوم دیاكسید تبدیل میشود كه در راكتورهایی كه نیاز به اورانیوم غنی شده
ندارند استفاده میشود.
بیشتر آنها بعداز آن كه به هگزافلورید تبدیل شدند برای غنیسازی
در كارخانه آماده هستند و در كانتینرهایی كه از جنس فلز مقاوم و محكم است
حمل میشوند. خطر اصلی این طبقه از چرخه سوختی اثر هیدروژن فلورید (Hydrogen Fluoride) است.
ساختار نیروگاه های اتمی جهان و نیز
شرح مختصری درباره طرز غنی سازی اورانیوم
مطالبی در مورد ساختار نیروگاه های
اتمی جهان و نیز شرح مختصری درباره طرز غنی سازی
اورانیوم و یا سنتز عنصر پلوتونیوم
:
برحسب نظریه اتمی عنصر
عبارت است از یك جسم خالص ساده كه با روش های شیمیایی نمی توان آن را تفكیك كرد. از
تركیب عناصر با یكدیگر اجسام مركب به وجود می آیند. تعداد عناصر شناخته شده در طبیعت
حدود ۹۲ عنصر است.
هیدروژن اولین و ساده ترین عنصر و پس از آن هلیم، كربن،
ازت، اكسیژن و... فلزات روی، مس، آهن، نیكل و... و بالاخره آخرین عنصر طبیعی به شماره
۹۲، عنصر اورانیوم است. بشر توانسته است به طور مصنوعی و به كمك واكنش های هسته
ای در راكتورهای اتمی و یا به كمك شتاب دهنده های قوی بیش از ۲۰ عنصر دیگر بسازد كه
تمام آن ها ناپایدارند و عمر كوتاه دارند و به سرعت با انتشار پرتوهایی تخریب می
شوند. اتم های یك عنصر از اجتماع ذرات بنیادی به نام پرتون، نوترون و الكترون
تشكیل یافته اند. پروتون بار مثبت و الكترون بار منفی و نوترون فاقد بار است.
تعداد پروتون ها نام و محل قرار گرفتن
عنصر را در جدول تناوبی
(جدول مندلیف) مشخص می كند. اتم هیدروژن
یك پروتون دارد و در خانه شماره ۱ جدول و اتم هلیم در خانه
شماره ۲، اتم سدیم در خانه شماره ۱۱ و... و اتم اورانیوم در خانه شماره ۹۲ قرار دارد.
یعنی دارای ۹۲ پروتون است.
ایزوتوپ های اورانیوم
تعداد نوترون ها در اتم های مختلف یك
عنصر همواره یكسان نیست كه برای مشخص كردن آنها از كلمه ایزوتوپ
استفاده می شود.
بنابراین اتم های مختلف یك عنصر را
ایزوتوپ می گویند. مثلاً عنصر هیدروژن سه ایزوتوپ دارد: هیدروژن معمولی كه فقط یك
پروتون دارد و فاقد نوترون است. هیدروژن سنگین یك پروتون و یك نوترون دارد كه به
آن دوتریم گویند و نهایتاً تریتیم كه از دو نوترون و یك پروتون تشكیل شده و
ناپایدار است و طی زمان تجزیه می شود.
ایزوتوپ سنگین هیدروژن یعنی دوتریم در
نیروگاه های اتمی كاربرد دارد و از الكترولیز آب به دست می آید. در جنگ دوم جهانی آلمانی
ها برای ساختن نیروگاه اتمی و تهیه بمب اتمی در سوئد و نروژ مقادیر بسیار زیادی
آب سنگین تهیه كرده بودند كه انگلیسی ها متوجه منظور آلمانی ها شده و مخازن و
دستگاه های الكترولیز آنها را نابود كردند.
غالب عناصر ایزوتوپ دارند از آن
جمله عنصر اورانیوم، چهار ایزوتوپ دارد كه فقط دو ایزوتوپ آن به علت داشتن نیمه
عمر نسبتاً بالا در طبیعت و در سنگ معدن یافت می شوند. این دو ایزوتوپ عبارتند از
اورانیوم ۲۳۵ و اورانیوم ۲۳۸ كه در هر دو ۹۲ پروتون وجود دارد ولی اولی ۱۴۳ و دومی
۱۴۶ نوترون دارد. اختلاف این دو فقط وجود ۳ نوترون اضافی در ایزوتوپ سنگین است
ولی از نظر خواص شیمیایی این دو ایزوتوپ كاملاً یكسان هستند و برای جداسازی آنها
از یكدیگر حتماً باید از خواص فیزیكی آنها یعنی اختلاف جرم ایزوتوپ ها استفاده
كرد. ایزوتوپ اورانیوم ۲۳۵ شكست پذیر است و در نیروگاه های اتمی از این خاصیت
استفاده می شود و حرارت ایجاد شده در اثر این شكست را تبدیل به انرژی الكتریكی می نمایند.
در واقع ورود یك نوترون به درون هسته این اتم سبب شكست آن شده و به ازای هر اتم
شكسته شده ۲۰۰ میلیون الكترون ولت انرژی و دو تكه شكست و تعدادی نوترون حاصل می شود
كه می توانند اتم های دیگر را بشكنند. بنابراین در برخی از نیروگاه ها ترجیح می
دهند تا حدی این ایزوتوپ را در مخلوط طبیعی دو ایزوتوپ غنی كنند و بدین ترتیب
مسئله غنی سازی اورانیوم مطرح می شود.
ساختار نیروگاه اتمی
به طور خلاصه چگونگی كاركرد نیروگاه
های اتمی را بیان كرده و ساختمان درونی آنها را مورد بررسی قرار می دهیم.
طی سال های گذشته اغلب كشورها به استفاده از این نوع
انرژی هسته ای تمایل داشتند و حتی دولت ایران ۱۵ نیروگاه اتمی به كشورهای آمریكا،
فرانسه و آلمان سفارش داده بود. ولی خوشبختانه بعد از وقوع دو حادثه مهم تری میل
آیلند (Three Mile
Island) در ۲۸ مارس ۱۹۷۹ و فاجعه چرنوبیل (Tchernobyl) در روسیه در ۲۶ آوریل ۱۹۸۶، نظر افكار عمومی نسبت به كاربرد اتم برای تولید انرژی تغییر
كرد و ترس و وحشت از جنگ اتمی و به خصوص امكان تهیه بمب اتمی در جهان سوم، كشورهای
غربی را موقتاً مجبور به تجدیدنظر در برنامه های اتمی خود كرد.
نیروگاه اتمی در واقع یك بمب اتمی است
كه به كمك میله های مهاركننده و خروج دمای درونی به وسیله مواد خنك
كننده مثل آب و گاز، تحت كنترل درآمده است. اگر روزی این میله ها و
یا پمپ های انتقال دهنده مواد خنك كننده وظیفه خود را درست انجام ندهند، سوانح
متعددی به وجود می آید و حتی ممكن است نیروگاه نیز منفجر شود، مانند فاجعه نیروگاه
چرنوبیل شوروی. یك نیروگاه اتمی متشكل از مواد مختلفی است كه همه آنها نقش اساسی
و مهم در تعادل و ادامه حیات آن را دارند. این مواد عبارت اند از:
۱ _ ماده سوخت متشكل از
اورانیوم طبیعی، اورانیوم غنی شده، اورانیوم و پلوتونیم است.
عمل سوختن اورانیوم در داخل نیروگاه
اتمی متفاوت از سوختن زغال یا هر نوع سوخت فسیلی دیگر است.
در این پدیده با ورود یك نوترون كم انرژی به داخل هسته ایزوتوپ
اورانیوم ۲۳۵ عمل شكست انجام می گیرد و انرژی فراوانی تولید می كند. بعد از ورود
نوترون به درون هسته اتم، ناپایداری در هسته به وجود آمده و بعد از لحظه بسیار
كوتاهی هسته اتم شكسته شده و تبدیل به دوتكه شكست و تعدادی نوترون می شود. تعداد متوسط
نوترون ها به ازای هر ۱۰۰ اتم شكسته شده ۲۴۷ عدد است و این نوترون ها اتم های دیگر را
می شكنند و اگر كنترلی در مهار كردن تعداد آنها نباشد واكنش شكست در داخل توده
اورانیوم به صورت زنجیره ای انجام می شود كه در زمانی بسیار كوتاه منجر به
انفجار شدیدی خواهد شد.
در واقع ورود نوترون به درون هسته اتم اورانیوم و شكسته
شدن آن توام با انتشار انرژی معادل با ۲۰۰ میلیون الكترون ولت است این مقدار انرژی در
سطح اتمی بسیار ناچیز ولی در مورد یك گرم از اورانیوم در حدود صدها هزار مگاوات
است. كه اگر به صورت زنجیره ای انجام شود، در كمتر از هزارم ثانیه مشابه بمب اتمی عمل
خواهد كرد.
اما اگر تعداد شكست ها را در توده
اورانیوم و طی زمان محدود كرده به نحوی كه به ازای هر شكست، اتم بعدی شكست حاصل
كند شرایط یك نیروگاه اتمی به وجود می آید. به عنوان مثال نیروگاهی كه دارای ۱۰ تن
اورانیوم طبیعی است قدرتی معادل با ۱۰۰ مگاوات خواهد داشت و به طور متوسط ۱۰۵
گرم اورانیوم ۲۳۵ در روز در این
نیروگاه شكسته می شود و همان طور كه قبلاً گفته شد در اثر جذب نوترون به وسیله
ایزوتوپ اورانیوم ۲۳۸ اورانیوم ۲۳۹ به وجود می آمد كه بعد از دو بار انتشار پرتوهای
بتا (یا الكترون) به پلوتونیم ۲۳۹ تبدیل می شود كه خود مانند اورانیوم ۲۳۵ شكست
پذیر است. در این عمل ۷۰ گرم پلوتونیم حاصل می شود. ولی اگر نیروگاه سورژنراتور
باشد و تعداد نوترون های موجود در نیروگاه زیاد باشند مقدار جذب به مراتب بیشتر از
این خواهد بودو مقدار پلوتونیم های به وجود آمده از مقدار آنهایی كه شكسته می شوند
بیشتر خواهند بود. در چنین حالتی بعد از پیاده كردن میله های سوخت می توان پلوتونیم به
وجود آمده را از اورانیوم و فرآورده های شكست را به كمك واكنش های شیمیایی بسیار
ساده جدا و به منظور تهیه بمب اتمی ذخیره كرد.
۲ _ نرم كننده ها موادی
هستند كه برخورد نوترون های حاصل از شكست با آنها الزامی است و برای كم كردن انرژی این
نوترون ها به كار می روند. زیرا احتمال واكنش شكست پی در پی به ازای نوترون های كم
انرژی بیشتر می شود. آب سنگین
(D2O) یا زغال سنگ (گرافیت) به عنوان نرم كننده
نوترون به كار برده می شوند.
۳
_ میله های مهاركننده: این میله ها از مواد
جاذب نوترون درست شده اند و وجود آنها در داخل رآكتور اتمی الزامی است و مانع افزایش
ناگهانی تعداد نوترون ها در قلب رآكتور می شوند. اگر این میله ها كار اصلی خود را
انجام ندهند، در زمانی كمتر از چند هزارم ثانیه قدرت رآكتور چند برابر شده و حالت
انفجاری یا دیورژانس رآكتور پیش می آید. این میله ها می توانند از جنس عنصر كادمیم و
یا بور باشند.
۴ _ مواد خنك كننده یا
انتقال دهنده انرژی حرارتی: این مواد انرژی حاصل از شكست
اورانیوم را به خارج از رآكتور انتقال داده و توربین های مولد برق
را به حركت در می آورند و پس از خنك شدن مجدداً به داخل رآكتور برمی گردند. البته
مواد در مدار بسته و محدودی عمل می كنند و با خارج از محیط رآكتور تماسی
ندارند. این مواد می توانند گاز
CO2
، آب، آب سنگین، هلیم گازی و یا سدیم مذاب باشند.
غنی سازی اورانیم
سنگ معدن اورانیوم موجود در طبیعت از
دو ایزوتوپ ۲۳۵ به مقدار ۷/۰ درصد و اورانیوم ۲۳۸ به مقدار ۳/۹۹ درصد تشكیل شده است.
سنگ معدن را ابتدا در اسید حل كرده و بعد از تخلیص فلز، اورانیوم را به صورت
تركیب با اتم فلئور (F) و به صورت مولكول اورانیوم هكزا فلوراید UF6 تبدیل می كنند كه به
حالت گازی است. سرعت متوسط مولكول های گازی با جرم مولكولی گاز نسبت
عكس دارد این پدیده را گراهان در سال ۱۸۶۴ كشف كرد. از این پدیده كه به نام دیفوزیون
گازی مشهور است برای غنی سازی اورانیوم استفاده می كنند.در عمل اورانیوم هكزا فلوراید
طبیعی گازی شكل را از ستون هایی كه جدار آنها از اجسام متخلخل (خلل و فرج
دار) درست شده است عبور می دهند. منافذ موجود در جسم متخلخل باید قدری بیشتر از شعاع
اتمی یعنی در حدود ۵/۲ انگشترم (۰۰۰۰۰۰۰۲۵/۰ سانتیمتر) باشد.
ضریب جداسازی متناسب با اختلاف جرم مولكول
ها است.روش غنی سازی اورانیوم تقریباً مطابق همین اصولی است كه در اینجا گفته
شد. با وجود این می توان به خوبی حدس زد كه پرخرج ترین مرحله
تهیه سوخت اتمی همین مرحله غنی سازی ایزوتوپ ها است زیرا از هر هزاران كیلو سنگ
معدن اورانیوم ۱۴۰ كیلوگرم اورانیوم طبیعی به دست می آید كه فقط یك كیلوگرم اورانیوم
۲۳۵ خالص در آن وجود دارد. برای تهیه و تغلیظ اورانیوم تا حد ۵ درصد حداقل ۲۰۰۰ برج
از اجسام خلل و فرج دار با ابعاد نسبتاً بزرگ و پی درپی لازم است تا نسبت ایزوتوپ
ها تا از برخی به برج دیگر به مقدار ۰۱/۰ درصد تغییر پیدا كند. در نهایت موقعی كه
نسبت اورانیوم ۲۳۵ به اورانیوم ۲۳۸ به ۵ درصد رسید باید برای تخلیص كامل از
سانتریفوژهای بسیار قوی استفاده نمود. برای ساختن نیروگاه اتمی، اورانیوم طبیعی و یا
اورانیوم غنی شده بین ۱ تا ۵ درصد كافی است. ولی برای تهیه بمب اتمی حداقل ۵ تا ۶
كیلوگرم اورانیوم ۲۳۵ صددرصد خالص نیاز است. عملا در صنایع نظامی از این روش استفاده
نمی شود و بمب های اتمی را از پلوتونیوم ۲۳۹ كه سنتز و تخلیص شیمیایی آن بسیار
ساده تر است تهیه می كنند. عنصر اخیر را در نیروگاه های بسیار قوی می سازند كه تعداد
نوترون های موجود در آنها از صدها هزار میلیارد نوترون در ثانیه در سانتیمتر مربع
تجاوز می كند. عملاً كلیه بمب های اتمی موجود در زراد خانه های جهان از این عنصر
درست می شود.روش ساخت این عنصر در داخل نیروگاه های اتمی به صورت زیر است: ایزوتوپ
های اورانیوم ۲۳۸ شكست پذیر نیستند ولی جاذب نوترون كم انرژی
(نوترون حرارتی هستند. تعدادی از نوترون
های حاصل از شكست اورانیوم ۲۳۵ را جذب می كنند و تبدیل به
اورانیوم ۲۳۹ می شوند. این ایزوتوپ از اورانیوم بسیار ناپایدار است و در كمتر از ده
ساعت تمام اتم های به وجود آمده تخریب می شوند. در درون هسته پایدار اورانیوم ۲۳۹
یكی از نوترون ها خودبه خود به پروتون و یك الكترون تبدیل می شود.بنابراین تعداد
پروتون ها یكی اضافه شده و عنصر جدید را كه ۹۳ پروتون دارد نپتونیم می نامند كه
این عنصر نیز ناپایدار است و یكی از نوترون های آن خود به خود به پروتون تبدیل می
شود و در نتیجه به تعداد پروتون ها یكی اضافه شده و عنصر جدید كه ۹۴ پروتون دارد
را پلوتونیم می نامند. این تجربه طی چندین روز انجام می گیرد.
چه كسی بمب اتمی را اختراع كرد؟
تاریخچه بمب اتم
هانری بكرل نخستین كسی بود كه متوجه
پرتودهی عجیب سنگ معدن اورانیم گردیدبس ازان در سال 1909
میلادی ارنست رادرفوردهسته اتم را كشف كردوی همچنین نشان دادكه
پرتوهای رادیواكتیودر میدان مغناطیسی به سه دسته تقیسیم می شود( پرتوهای الفا وبتا
وگاما)بعدها دانشمندان دریافتند كه منشاء این پرتوها درون هسته اتم اورانیم می باشد.
در سال 1938 با انجام ازمایشاتی توسط
دو دانشمند ا لمانی بنامهای ا توها ن و فریتس شتراسمن فیزیك هسته ای پای به مرحله
تازه ای نهاد این فیزیكدانان با بمباران هسته اتم اورانیم بوسیله نوترونها به
عناصر رادیواكتیوی دست یافتندكه جرم اتمی كوچكتری نسبت به
اورانیم داشت او برای توصیف علت ایجاد این عناصرلیزه میتنرو
اتو فریش پدیده شكافت هسته رادر اورانیم تو ضیح دادندودر اینجا بود كه نا قوس شوم
اختراع بمب اتمی به صدا در امد.
U235 + n -> fission + 2 or 3 n + 200 MeV
زیرا همانطور كه در شكل فوق می بینید هر فروپاشی
هسته اورانیم0 میتوانست تا 200 مگاولت انرژی ازاد كند وبدیهی بود اگر هسته های
بیشتری فرو پاشیده می شد انرژی فراوانی حاصل می گردید.
بعدها فیزیكدانان دیگری نیز در این
محدوده به تحقیق می پرداختند یكی ازانان انریكو فرمی بود(
1954 - 1901) كه بخاطر تحقیقاتش در سال 1938 موفق به دریافت جایزه نوبل گردید.
در سال 1939 یعنی قبل از شروع جنگ
جهانی دوم در بین فیزیكدانان این بیم وجود داشت كه المانیهابه كمك
فیزیكدانان نابغه ای مانند هایزنبرگ ودستیارانش بتوانند با استفاده از دانش
شكافت هسته ای بمب اتمی بسازندبه همین دلیل از البرت انیشتین خواستند
كه نامه ای به فرانكلین روزولت رئیس جمهوروقت امریكا بنویسددر ان نامه
تاریخی از امكان ساخت بمبی صحبت شد كه هر گز هایزنبرگ ان را نساخت.
چنین شدكه دولتمردان امریكا برای
پیشدستی برالمان پروژه مانهتن را براه انداختندو از انریكو فرمی دعوت به
عمل اوردند تا مقدمات ساخت بمب اتمی را فراهم سازد سه سال بعددر دوم دسامبر
1942 در ساعت 3 بعد از ظهر نخستین راكتور اتمی دنیا در دانشگاه
شیكاگو امریكا ساخته شد.
سپس در 16 ژوئیه 1945 نخستین ازمایش بمب اتمی در
صحرای الامو گرودو نیو مكزیكو انجام شد.
سه هفته بعد هیروشیمادرساعت 8:15
صبح در تاریخ 6 اگوست 1945 بوسیله بمب اورانیمی بمباران گردیید و ناكازاكی در 9
اگوست سال 1945 در ساعت حدود 11:15 بوسیله بمب پلوتونیمی بمباران شدند كه طی ان
بمبارانها صدها هزار نفر فورا جان باختند.
انریكو فرمی (صف جلو نفر اول سمت چپ)
و همكارانش در شیكاگو پس از ساخت نخستین راكتور هسته ای جهان به امید انكه از
راكتور هسته ای تنها در اهداف صلح امیز استفاده شود و دنیا عاری از سلاحهای اتمی گردد
لیزه میتنر ( مادر انرژی اتمی(
لیزه در سال 1878 در یك خانواده هشت
نفری بدنیا امد وی سومین فرزند خانواده بود باو جود تمامی مشكلاتی كه بر سر
راه وی بخاطر زن بودنش بود در سال 1901 وارد دانشگاه وین شد و تحت نظارت بولتزمن كه
یكی از فیزیكدانان بنام دنیا بود فیزیك را اموخت . لیزه توانست در سال 1907 به درجه
دكتر نایل گردد و سپس راهی برلین گردید تا در دانشگاهی كه ماكس پلا نك ریاست بخش
فیزیك ان را بر عهده داشت به مطالعه و تحقیق بپردازد بیشتر كارهای تحقیقاتی وی در همین
دانشگاه بود وی هیچگونه علاقه ای به سیاست نداشت و لی به علت دخالتهای روزن افزون
ارتش نازی مجبور به ترك برلین گردید ودر سال 1938 به یك انستیتو در استكهلم
رفت . لیزه میتنر به همراه همكارش اتو فریش اولین كسانی بودند كه شكافت هسته را
توضیح دادند انان در سال 1939 در مجله طبیعت مقاله معروف خود را در مورد شكافت هسته
ای دادند وبدین ترتیب راه را برای استفاده از انرژی گشودند به همین دلیل پس از جنگ
جهانی دوم به میتنر لقب مادر بمب اتمی داده شد ولی چون وی نمی خواست از كشفش
بعنوان بمبی هولناك استفاده گردد بهتر است به لیزه لقب مادر انرژی اتمی داده شود
چهارشنبه 8/2/1389 - 15:37
دعا و زیارت
ولادت
ولادت حضرت مهدی صاحب الزمان ( ع ) در شب جمعه ، نیمه شعبان
سال 255یا 256هجری بود پس از اینکه دو قرن و اندی از هجرت پیامبر ( ص ) گذشت ، و امامت به
امام دهم حضرت هادی ( ع ) و امام یازدهم حضرت عسکری ( ع ) رسید ، کم کم در بین فرمانروایان و دستگاه
حکومت جبار ، نگرانی هایی پدید آمد . علت آن اخبار و احادیثی بود که در آنها نقل شده بود : از امام حسن عسکری ( ع ) فرزندی تولد خواهد یافت که تخت و کاخ جباران و
ستمگران را واژگون خواهد کرد و عدل و داد را جانشین ظلم و ستم ستمگران خواهد نمود
. در احادیثی که بخصوص از پیغمبر ( ص ) رسیده بود ، این
مطلب زیاد گفته شده و به گوش زمامداران رسیده بود در این زمان یعنی هنگام تولد حضرت مهدی ( ع ) ، معتصم عباسی ، هشتمین خلیفه عباسی ، که حکومتش از سال 218هجری آغاز شد ، سامرا ، شهر نوساخته را مرکز
حکومت عباسی قرار داد این اندیشه - که ظهور مصلحی پایه های حکومت ستمکاران را متزلزل می نماید و باید
از تولد نوزادان جلوگیری کرد ، و حتی مادران بیگناه را کشت ، و یا قابله هایی را پنهانی به خانه ها فرستاد تا از زنان باردار خبر
دهند - در تاریخ نظایری دارد . در زمان حضرت ابراهیم ( ع ) نمرود چنین کرد . در زمان حضرت موسی ( ع ) فرعون نیز به همین روش عمل نمود . ولی خدا نخواست . همواره ستمگران می خواهند مشعل
حق را خاموش کنند ، غافل از آنکه ، خداوند نور خود را تمام و کامل می کند ، اگر چه
کافران و ستمگران نخواهند در مورد نوزاد مبارک قدم حضرت امام حسن عسکری ( ع ) نیز داستان تاریخ به گونه ای شگفت انگیز و معجزه آسا تکرار شد امام دهم بیست سال - در شهر سامرا - تحت
نظر و مراقبت بود ، و سپس امام یازدهم ( ع ) نیز در آنجا زیر نظر و نگهبانی حکومت به سر می برد به هنگامی که ولادت ، این اختر تابناک ، حضرت مهدی ( ع ) ، نزدیک گشت ، و خطر او در نظر جباران
قوت گرفت ، در صدد بر آمدند تا از پدید آمدن این نوزاد جلوگیری کنند ، و اگر پدید آمد و بدین جهان پای نهاد ، او را از میان بردارند بدین علت بود که چگونگی احوال مهدی ، دوران حمل و سپس تولد او ، همه و همه ،
از مردم نهان داشته می شد ، جز چند تن معدود از نزدیکان ، یا شاگردان و اصحاب خاص
امام حسن عسکری ( ع ) کسی او را نمی دید . آنان نیز مهدی را گاه بگاه می دیدند ، نه همیشه و به صورت
عادی
غیبت دراز مدت یا غیبت کبری و نیابت عامه
این دوره بعد از زمان
غیبت صغری آغاز شد ، و تاکنون ادامه دارد .این مدت
دوران امتحان و سنجش ایمان و عمل مردم است . در زمان نیابت عامه ، امام ( ع )
ضابطه و قاعده ای به دست داده است تا در هر عصر ، فرد شاخصی که آن ضابطه و قاعده ، در همه ابعاد بر او صدق
کند ، نایب عام امام ع باشد و به نیابت از سوی امام ، ولی جامعه باشد در امر دین و دنیا . بنابراین ،
در هیچ دوره ای پیوند امام ( ع ) با مردم گسیخته نشده و
نبوده است . اکنون نیز ، که دوران نیابت عامه است ، عالم بزرگی که دارای همه شرایط فقیه و دانای دین بوده است و نیز شرایط رهبری را دارد ، در راس جامعه قرار می گیرد و مردم
به او مراجعه می کنند و او صاحب " ولایت شرعیه " است به نیابت از حضرت مهدی ( ع ) . بنابراین ، اگر نایب امام ( ع ) در این دوره ، حکومتی را درست و صالح نداند آن حکومت طاغوتی است ، زیرا رابطه ای با خدا و دین خدا و امامت و نظارت شرعی اسلامی ندارد . بنابر راهنمایی امام زمان عجل الله فرجه برای حفظ انتقال موجودیت تشیع و دین خدا ، باید
همیشه عالم و فقیهی در راس جامعه شیعه قرار گیرد که شایسته و اهل باشد ، و چون کسی - با اعلمیت و اولویت - در راس جامعه دینی و اسلامی قرار گرفت باید مجتهدان و علمای دیگر مقام او را پاس دارند ، و برای نگهداری وحدت اسلامی و تمرکز قدرت دینی او را کمک رسانند ، تا قدرتهای فاسد نتوانند آن را متلاشی و متزلزل کنند . گر چه دوری ما از پناهگاه مظلومان و محرومان و مشتاقان
- حضرت مهدی ( ع ) - بسیار درد آور است ، ولی بهر حال - در این دوره آزمایش - اعتقاد ما اینست که حضرت مهدی ( ع ) به قدرت خدا و حفظ او ، زنده است و
نهان از مردم جهان زندگی می کند ، روزی که " اقتضای تام " حاصل شود ، ظاهر خواهد شد ، و ضمن انقلابی پر شور و حرکتی خونین و پردامنه ، بشریت مظلوم را از چنگ
ظالمان نجات خواهد داد ، و رسم توحید و آیین اسلامی را عزت دوباره خواهد بخشید .
اعتقاد
به مهدویت در دوره های گذشته
اعتقاد به دوره
آخرالزمان و انتظار ظهور منجی در دینهای دیگر مانند : یهودی ، زردشتی ، مسیحی و مدعیان نبوت عموما ، و دین مقدس اسلام ،
خصوصا ، به عنوان یک اصل مسلم مورد قبول همه بوده است .
اعتقاد
به حضرت مهدی ( ع ) منحصر به شیعه نیست
عقیده به ظهور حضرت
مهدی ( ع ) فقط مربوط به شیعیان و عالم تشیع نیست
،بلکه بسیاری از مذاهب اهل سنت) مالکی ، حنفی ، شافعی و حنبلی و ... ) به این اصل اعتقاد دارند و
دانشمندان آنها ، این موضوع را در کتابهای فراوان خود آورده اند و
قرآن
و حضرت مهدی ( ع )
در قرآن کریم درباره حضرت مهدی و ظهور
منجی در آخر الزمان و حکومت صالحان و پیروزی نیکان بر
ستمگران آیاتی آمده است از جمله : " ما در زبور داوود ، پس از ذکر
( = تورات ) نوشته ایم
که سرانجام ، زمین را بندگان شایسته ما میراث برند و صاحب شوند " . حضرت امام
محمد باقر ( ع ) درباره " بندگان شایسته " فرموده است : منظور اصحاب
حضرت مهدی در آخر الزمان هستند . و نیز : " ما می خواهیم تا
به مستضعفان زمین نیکی کنیم ، یعنی : آنان را
پیشوایان سازیم و میراث بران زمین " . بسم الله الرحمن الرحیم . انا انزلناه
فی لیله القدر ... ما قرآن را در شب قدر فرو فرستادیم . تو
شب قدر را چگونه شبی می دانی ؟ شب قدر
از هزار ماه بهتر است . در آن شب ، فرشتگان و روح ( جبرئیل ) به اذن خدا ، همه
فرمانها و سرنوشتها را فرود می آورند . آن شب ، تا سپیده دمان ، همه سلام است و
سلامت . چنانکه از آیه های " سوره قدر " بروشنی فهمیده می
شود ، در هر سال شبی هست که از هزار ماه به ارزش و فضیلت
برتر است . آنچه از احادیثی که در تفسیر این سوره ، و تفسیر
آیات آغاز سوره دخان فهمیده می شود ، این است که فرشتگان ، در شب قدر ، مقدرات
یکساله را به نزد " ولی مطلق زمان " می آورند و به او
تسلیم می دارند . در روزگار پیامبر اکرم ( ص ) محل فرشتگان در شب قدر ، آستان
مصطفی ( ع ) بوده است . هنگامی که در
شناخت قرآنی ، به این نتیجه می رسیم که " شب قدر " در هر سال هست ، باید توجه کنیم پس "
صاحب شب قدر " نیز باید همیشه وجود داشته باشد و گرنه فرشتگان بر چه کسی فرود آیند
؟ پس چنانکه " قرآن کریم " تا قیامت هست و " حجت " است ، صاحب
شب قدر هست و همو " حجت " است . " حجت " خدا در این زمان جز
حضرت ولی عصر ( ع ) کسی نیست .
چندانکه حضرت رضا علیه السلام می فرماید : " امام ، امانتدار خداست در زمین ،
و حجت خداست در میان مردمان ، و خلیفه خداست در آبادیها و سرزمینها ... " .
فیلسوف معروف و متکلم بزرگ و ریاضی دان مشهور اسلامی ، خواجه
نصیرالدین طوسی می گوید : " در نزد خردمندان روشن است که لطف الهی منحصر است
در تعیین امام ( ع ) و وجود امام به خودی خود لطف
است از سوی خداوند ، و تصرف او در امور لطفی است دیگر .
و غیبت او ، مربوطبه خود ماست . "
طول
عمر امام زمان ( ع )
درازی عمر امام ( ع ) با در نظر گرفتن
عمرهای درازی که قرآن بدانها گواهی می دهد ، و
در کتابهای تاریخی نیز افراد معمر (
دارای عمر دراز )
زیاد بوده اند ، و در گذشته و حال نیز چنین کسانی بوده و هستند ، عمر
زیاد حضرت مهدی ( ع ) به هیچ دلیلی محال نیست ، بلکه
از نظر عقلی و دید وسیع
علمی و امکان
واقع شدن بهیچ صورت بعید نیست . از اینها گذشته اگر از نظر قدرت الهی ، بدان نظر
کنیم ، امری ناممکن
نیست . در برابر قدرت خدا - که بر هر چیز تواناست - عمرهایی مانند عمر حضرت
نوح ( ع ) و عمر بیشتر از آن حضرت و یا کمتر از آن کاملا امکان دارد. برای خدای قدیر و حکیم ، کوچک و بزرگ ، کم و بسیار ،
همه و همه مساوی است . بنابراین حکمت کامل و بالغ او ، تا
هر موقع اقتضا کند بنده خود را در نهایت سلامت زنده نگاه می دارد . پس طبق حکمت
الهی ، امام
دوازدهم ، مهدی موعود ( ع
) باید از انظار غایب باشد و سالها زنده بماند و راز دار جهان و واسطه فیض برای جهانیان باشد تا هر
وقت خدا اراده کند ظاهر گردد ، و عالم را پس از آنکه از ظلم و جور پر شده ، از قسط
و عدل پر کند .
معجزات امام زمان (عج)
پسرم،
تا وقت معلوم داخل شو.3
آنگاه آن
حضرت(ع) داخل خانه شدند و من به ایشان مینگریستم سپس به من فرمودند:
یعقوب به
داخل خانه برو.4
داخل خانه
شدم ولی كسی را آنجا ندیدم.5
اقامة نماز توسط امام(ع) و خبر دادن از درون همیان
ابوالادیان
میگوید، من خدمتكار امام عسكری(ع) بودم و نامههای آن حضرت را به شهرها میبردم و
در آن بیماری كه منجر به شهادت ایشان شد، نامههایی نوشتند و به من فرمودند:
آنها را
به مدائن برسان. تو چهارده روز، اینجا نخواهی بود و روز پانزدهم كه وارد سامرا
شوی، از سرای من صدای واویلا خواهی شنید و مرا در مغتسل خواهی یافت.6
عرضه
داشتم:
سرورم،
وقتی كه این امر واقع شود، امام و جانشین پس از شما چه كسی خواهد بود؟ آن حضرت(ع) فرمودند:
هر كس
پاسخ نامههای مرا از تو مطالبه كند، او قائم پس از من خواهد بود.7
عرض كردم:
دیگر چه؟
فرمودند:
كسی كه بر
من اقامة نماز كند، او قائم پس از من خواهد بود.8
عرض كردم:
دیگر چه؟
فرمودند:
كسی كه
خبر دهد در آن همیان چیست او قائم پس از من خواهد بود.9
و هیبتشان
مانع آن شد كه بپرسم در آن همیان چیست؟
نامهها
را به مدائن بردم و جواب آنها را بازگرفتم و همان طور كه فرموده بودند روز پانزدهم
وارد سامرا شدم، و به ناگاه بانگ شیون را از منزل امام(ع) شنیدم
و آن حضرت را بر مغتسل یافتم و برادرشان جعفر بن علی را داخل منزل دیدم كه شیعیان،
وی را بر مرگ برادر، تسلیت و بر امامت تبریك میگفتند؛ پس با خود گفتم: اگر این
شخص امام است كه امامت باطل خواهد بود، زیرا میدانستم كه او شراب مینوشد و درون
كاخ، قمار میكند و تار میزند. پیش رفتم و تبریك و تسلیت گفتم، ولی او چیزی از من
نپرسید. سپس «عقید» یكی از خدمتكاران، بیرون آمد و گفت: سرورم، برادرت كفن شده
است، برخیز و بر وی نماز گزار. جعفر داخل شد و برخی از شیعیان مانند «سمان» و «حسنبن
علی» -كه به دست معتصم به شهادت رسید و معروف به «سلمه» بود ـ در اطراف وی بودند.
همین كه
وارد منزل شدیم، امام عسكری(ع) را كفن شده در تابوت دیدم و جعفر پیش رفت تا بر
برادرش نماز گزارد، اما چون خواست تكبیر بگوید، كودكی گندمگون با گیسوانی مجعد و
دندانهایی پیوسته، بیرون آمد و ردای جعفر را گرفت و گفت:
ای عمو!
كنار برو كه من بر نماز گزاردن بر پدرم سزاوارترم.10
جعفر با
چهرهای رنگ پریده و زرد، عقب رفت. آن كودك، پیش آمد و بر امام(ع) نماز گزارد و آن
حضرت كنار آرامگاه پدرشان به خاك سپرده شدند؛ سپس به من فرمود:
ای بصری،
جواب آن نامههایی را كه همراه توست بیاور.11
آنها را
به او دادم و با خود گفتم این دو نشانه، باقی میماند همیان. سپس نزد جعفر رفتم و
در حالی كه آه میكشید«حاجز وشا»
به او
گفت: سرورم، آن كودك كیست تا او را به دربار معرفی كنیم، جعفر گفت: به خدا سوگند،
نه هرگز او را دیدهام و نه میشناسم.
ما نشسته
بودیم كه گروهی از اهالی قم آمدند و از حال امام عسكری(ع) پرسش كردند و فهمیدند كه
درگذشتهاند آنگاه پرسیدند: به چه كسی باید تسلیت بگوییم؟ مردم به جعفر اشاره
كردند. پس آنان بر او سلام كردند و تسلیت و تبریك دادند، و گفتند: همراه ما نامهها
و اموالی است، بگو آن نامهها متعلق به چه كسانی است، و اموال چقدر است؟جعفر در
حالی كه جامههایش را میتكاند، برخاست و گفت: آیا از ما علم غیب میخواهید؟
راوی میگوید،
خادمی از خانه بیرون آمد و گفت: نامههای فلانی و فلانی و همیانی با هزار دینار،
كه نقش ده دینار آن محو شده همراه شماست. آنها نامهها و اموال را به او دادند و
گفتند: آنكه تو را برای گرفتن اینها فرستاده همو امام می باشد. جعفر نزد معتمد
عباسی رفت و ماجرای آن كودك را گزارش داد، و خلیفه مأموران خود را فرستاد و «صقیل»
(نرجس خاتون) را گرفتند و از وی مطالبة آن
كودك را كردند؛ صقیل منكر شد و مدعی شد كه باردار است تا به این وسیله كودك را از
نظر آنها مخفی سازد. او را به «ابن الشوارب» قاضی سپردند و به دلیل مرگ ناگهانی
«عبیدالله بن یحیی بن خاقان» و نیز شورش «صاحب زنج» در
بصره، از او غافل شدند و او توانست از دست آنها بگریزد.12
شكست كید فرستادگان خلیفه و رعب آنان
رشیق صاحب
مادرای میگوید: معتضد عباسی شخصی را به سوی ما، كه سه نفر بودیم، فرستاد و به ما
فرمان داد كه هر یك از ما بر اسبی نشسته و اسبی دیگر را همراه خود ببریم، و به
آرامی خارج شویم و چیزی غیر از قالیچهای كه بر زین اسب میگذاریم، همراهمان نباشد
و به ما گفت به سامرا بروید و محله و خانهای را برای ما مشخص كرد و گفت: وقتی
داخل خانه شدید، بر در آن خادمی سیاه را خواهید یافت، پس به داخل خانه هجوم برید و
هر كس را دیدید سرش را برایم بیاورید.
وارد
سامرا شدیم و آنجا را مطابق آنچه توصیف كرده بود، یافتیم. در دالان خانه، خادمی
سیاه، مشغول بافتن چیزی كه در دست داشت، بود؛ من از او راجع به خانه و این كه چه
كسی در آن است پرسیدم. اما به خدا، توجهی به ما نكرد و به حضور ما اهمیتی نداد،
سپس همان طور كه مأموریت داشتیم، به داخل خانه هجوم بردیم، و خانهای را مانند كاخ
یافتیم كه مقابل آن، پردهای آویخته بود و من مجللتر از آن را ندیده بودم. گویا
در آن وقت كسی درون خانه نبود. پرده را كنار زدیم، خانهای بزرگ بود كه گویا
دریایی در وسط آن قرار داشت و در دورترین نقطة خانه حصیری بود كه دانستیم بر روی
آب قرار دارد و بر روی آن مردی با نیكوترین منظر در حال نماز گزاردن بود، كه به ما
و هیچ یك از وسایلمان، توجهی نكرد.
احمد بن
عبدالله جلو رفت تا پای به درون خانه بگذارد، اما به درون آب افتاد و شروع به دست
و پا زدن كرد تا آنكه دستم را به سویش دراز كردم و او را نجات دادم، و از هوش رفت
و ساعتی چنان بود. پس از او همراه دیگر من آن عمل را تكرار كرد و مثل همان بلا به
سر او در آمد و من مبهوت شدم.
به صاحب
خانه گفتم: از خداوند و از شما عذر میخواهم، به خدا سوگند ندانستم كه چه خبر است
و من به سوی چه كسی آمدهام و به سوی خدا توبه میكنم، و او به چیزی از آنچه گفتم،
توجهی نكرد و ما بازگشتیم؛ در حالی كه معتضد در انتظارمان بود و به نگهبانان دستور
داده بود كه هر وقت رسیدیم، وارد شویم.
پاسی از
شب گذشته، بر او وارد شدیم. از ما راجع به آن موضوع سؤال كرد و آنچه را مشاهده
كرده بودیم به او بازگفتیم، پس گفت: وای بر شما، آیا با كسی قبل از من، برخورد
كردید؟ گفتیم: نه. سوگند محكمی یاد كرد كه اگر خبر این ماجرا [خارج از جمع ما] منتشر
شود، گردنهایمان را بزند. و ما جرئت بیان آن را تا پس از مرگ وی نداشتیم.13
ریگهایی كه به عنایت امام(ع) طلا شد
شخصی از
اهل مدائن میگوید: به همراه رفیقم به حج رفته بودم، چون به موقف عرفات رسیدیم،
جوانی را دیدم كه نشسته، لنگ و روپوشی در بر و نعلین زردی به پا دارد. لنگ و روپوش
او به نظر من 150 دینار ارزش داشت، و اثر سفر در او نبود. گدایی نزد ما آمد، و ما
او را رد كردیم، سپس نزد آن جوان رفت و درخواست كرد، جوان چیزی از زمین برداشت و
به او داد. گدا او را دعا كرد، سپس جوان برخاست و از نظر ما پنهان شد.
ما نزد آن
گدا رفتیم و به او گفتیم، او به تو چه عطا كرد؟گدا ریگ طلایی دندانهداری را نشان
داد كه قریب به بیست مثقال بود. من به رفیقم گفتم: آن حضرت مولای ما بود ولی ما
ندانستیم، آنگاه به جستجویش برخاستیم و تمام موقف را گردش كردیم ولی ردّی از
امام(ع) به دست نیاوردیم. آنگاه از گروهی كه اهل مكه و مدینه بودند، راجع به ایشان
پرسیدیم، گفتند: جوانی است علوی كه هر سال پیاده به حج میآید.14
فائز گشتن غانم هندی پس از شیعه
شدن به لقای امام(ع)
ابوسعید
غانم هندی میگوید: من در یكی از شهرهای هندوستان كه به «كشمیر
داخله» معروف است ساكن بودم و رفقایی داشتم كه كرسینشین دست راست سلطان بودند.
آنها 40 مرد بودند و همگی چهار كتاب معروف: تورات، انجیل، زبور و صحف را مطالعه میكردند.
من و آنها بین مردم قضاوت میكردیم و مسائل دینیشان را به آنها تعلیم، و راجع به
حلال و حرامشان فتوی میدادیم و خود سلطان و مردم دیگر، در این امور به ما روی میآوردند.
روزی، نام رسول خدا را مطرح كردیم و گفتیم: ما از وضع این پیامبر كه نامش در كتاب
هایمان آمده است اطلاعی نداریم، و لازم است در این باره جستجو كنیم و به دنبالش
برویم. همگی رأی دادند و توافق كردند كه من خارج شوم و در جستجوی این امر باشم،
لذا از كشمیر بیرون آمدم و پول بسیاری همراه داشتم. 12 ماه راه رفتم تا نزدیك كابل
رسیدم. مردمی ترك، راه را بر من گرفتند و پولم را ردند و جراحات سختی به من وارد
ساخته، مرا به شهر كابل بردند. سلطان آنجا چون گزارش مرا شنید، مرا به شهر بلخ
فرستاد و سلطان بلخ در آن زمان، «داود بن عباس بن ابی اسود» بود.
دربارة من به او خبر دادند كه من از هندوستان، به جستجوی دین، بیرون آمده و زبان
فارسی را آموختهام و با فقها و متكلمین مباحثه كردهام.
داود ابن
عباس به دنبالم فرستاد و مرا در مجلس خود احضار كرد و دانشمندان را گرد آورد تا با
من مباحثه كنند. من به آنها گفتم: من از شهر خود خارج شده، و در جستجوی پیغمبری میباشم
كه نامش را در كتابها دیدهام. گفتند: او كیست و نامش چیست؟ گفتم: محمد[ص] است.
گفتند: او پیغمبر ماست كه تو در جستجویش هستی، سپس شریعت او را از آنها پرسیدم و
آنها مرا آگاه ساختند.
به آنها
گفتم: من میدانم كه محمد[ص]، پیغمبر است ولی نمیدانم آیا او همان كسی است كه شما
معرفیش میكنید یا نه؟ شما محل او را به من نشان دهید تا نزدش بروم و از نشانهها
و دلایلی كه میدانم بپرسم، اگر همان كس بود كه او را میجویم، به او ایمان میآورم.
گفتند: آن حضرت(ص) رحلت فرموده است. گفتم: جانشین
وی و وصی او كیست؟ گفتند: ابوبكر است. گفتم: این كنیه او است، نامش را بگویید،
گفتند: «عبدالله بن عثمان» و او را به قریش منسوب ساختند. گفتم: نسب پیغمبر خود
محمد را برایم بگویید. آنها نسب او را گفتند، گفتم: این شخص، آن كسی كه من میجویم
نیست. كسی كه من در طلبش هستم، جانشین او، برادر دینی و پسرعموی نسبی او و شوهر
دختر او و پدر فرزندان (نوادگان) اوست، و آن پیغمبر را در روی زمین، نسلی جز
فرزندان مردی كه خلیفة اوست، نمیباشد، ناگاه همه بر من تاختند و گفتند: ای امیر،
این مرد از شرك بیرون آمده و به سوی كفر رفته و خون او حلال است.
من به
آنها گفتم: ای مردم، من برای خود دینی دارم كه به آن گرویدهام و تا محكمتر از آن
را نیابم، از آن دست برندارم، من اوصاف این مرد را در كتابهایی كه خدا بر
پیغمبرانش نازل كرده، دیدهام و از كشور هندوستان و عزتی كه در آنجا داشتم، برای
جستجوی او بیرون آمدهام، و چون از پیغمبری كه شما برایم تعریف نمودید، تجسس كردم
دیدم او آن پیامبری كه در كتابها معرفی كردهاند نیست، از من دست بردارید.
حاكم نزد
مردی فرستاد كه نامش «حسین بن اشكیب» بود و او را حاضر كردند، آنگاه گفت: با این
مرد هندی مباحثه كن. حسین گفت: خدا اصلاحت كند. در این مجلس فقها و دانشمندانی
هستند كه برای مباحثه با او از من داناتر و بیناترند، گفت: هر چه من میگویم
بپذیر، با او در خلوت مباحثه كن و به او مهربانی نما.
پس از
آنكه با حسین بن شكیب مباحثه كردم گفت: كسی را كه تو در جستجویش هستی همان پیغمبری
است كه اینها معرفی كردند، ولی موضوع جانشین چنان كه اینها گفتهاند، نیست. این
پیغمبر نامش «محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب» است و وصی و جانشین او «علی بن
ابیطالب بن عبدالمطلب» شوهر فاطمه ـ دختر محمد ـ و پدر حسن و حسین، نوادگان
محمد(ع) میباشد.
غانم میگوید:
من گفتم: الله اكبر، این همان كسی است كه من در جستجویش هستم. سپس به سوی داود بن
عباس بازگشتم و گفتم: ای امیر، آنچه را میجستم پیدا كردم. و من گواهی میدهم كه
معبودی جز خدا نیست و محمد[ص] رسول اوست. او با من خوشرفتاری و احسان كرد و به
حسین گفت: از او دلجویی كن.
من به سوی
او رفتم و با او انس گرفتم، او نیز نماز و روزه و فرایضی را كه مورد نیازم بود، به
من تعلیم نمود. به او گفتم: ما در كتابهای خود میخوانیم كه محمد[ص] آخرین پیامبر
بوده و پس از او پیامبری نمیآید و امر رهبری بعد از او با وصی و وارث و جانشین
بعد از اوست، سپس با وصی پس ازوصی دیگر، و فرمان خدا همواره در نسل ایشان جاری است
تا دنیا تمام شود. پس وصی محمد كیست؟ گفت: حسن و بعد از او حسین، فرزندان محمد[ص]
اند، آنگاه امر وصیت را كشید تا به صاحبالزمان(ع) رسید، سپس مرا از غیبت امام و
ستمهای بنی عباس آگاه ساخت. از آن هنگام، من مقصودی جز جستجوی صاحبالزمان(ع)
نداشتهام.
عامری میگوید:
غانم سپس به قم آمد و در سال 264 قمری از همراهان اصحاب ما (شیعیان) شد و با آنها
بیرون رفت تا به بغداد رسید و رفیقی از اهل هند همراه او بود.
عامری میگوید،
غانم به من گفت: من از اخلاق رفیقم خوشم نیامد و از او جدا شدم، و رفتم تا به
عباسیه15رسیدم، مهیای نماز شدم و نماز گزاردم و به آنچه در جستجویش بودم میاندیشیدم
كه ناگاه شخصی نزد من آمد و گفت: تو فلانی هستی؟ و اسم هندی مرا گفت، گفتم: آری،
گفت: آقایت تو را میخواند، آن حضرت را اجابت كن.
همراهش
رهسپار شدم و او مدام مرا از این كوچه به آن كوچه میبرد تا به خانه و باغی رسید،
امام(ع) را دیدم كه آنجا نشستهاند، و به لغت هندی به من فرمودند:
خوش آمدی،
فلانی. حالت چطور است؟ و فلانیها كه از آنها جدا شدی چگونه بودند؟
و تا چهل
نفر از اسم های آنان را برشمردند و از یك یك آنها احوال پرسی نمودند، سپس از آنچه
در میان ما گذاشته بود، خبر دادند و تمام این سخنان به لغت هندی بود. آنگاه
فرمودند:
میخواستی
با اهل قم حج گزاری؟
عرض كردم:
آری، سرورم.
فرمودند:
امسال
برگرد و با آنها حج مگزار و سال آینده حج بگزار.
سپس كیسه
پولی را كه مقابلشان بود، به من دادند و فرمودند:
این را
خرج كن، و در بغداد، نزد فلانی ـ كه نامش را بردند ـ مرو، و به او هیچ مگو.
عامری میگوید،
او سپس نزد ما، به قم، آمد و پس از این فوز عظیم (نائل گشتن به دیدار امام(ع)) به
ما خبر داد كه رفقای ما از عقبه برگشتهاند، و غانم به طرف خراسان رفته است. چون
سال آینده شد، به حج رفت و هدیهای از خراسان برای ما فرستاد و مدتی در آنجا بود و
سپس وفات یافت. خدایش او را بیامرزاد.16
زایل شدن تردید و انتصاب مهزیار به نمایندگی امام(ع)
محمد بن
ابراهیم بن مهزیار میگوید: پس از وفات حضرت ابا محمد، امام عسكری(ع) (دربارة
جانشین آن امام) به شك افتادم و نزد پدرم اموال
بسیاری (متعلق به امام(ع)) گرد آمده بود كه وی آنها را برداشت و به كشتی نشست، من
هم دنبال او رفتم، او را تب سختی گرفت و گفت: پسر جان! مرا بازگردان كه این بیماری
مرگ است. آنگاه گفت: دربارة این اموال از خدا بترس و به من وصیت نمود و سپس وفات
پیدا كرد.
من با خود
گفتم: پدر من كسی نیست كه وصیت نابجا كند، من این اموال را به عراق میبرم و در
آنجا خانهای در بالای شط اجاره میكنم و مقصودم را با كسی در میان نمی گذارم، اگر
موضوع همان طور كه دربارة امام عسكری(ع) بود، برایم روشن شد، اموال را به او میدهم
وگرنه آنها را مصرف میكنم و مدتی با آنها خوش میگذرانم.
وارد عراق
شدم و منزلی در بالای شط اجاره كردم و چند روزی آنجا بودم. ناگاه فرستادهای آمد و
توقیع مباركی همراه داشت، كه در آن آمده بود: ای محمد! تو چنین و چنان ظروفی،
همراه داری؛ تا آنجا كه همة اموالی را كه همراه من بود و خودم هم به تفصیل نمیدانستم،
برایم شرح داد. آنها را تسلیم نمودم و همراهش فرستادم و چند روز دیگر آنجا ماندم،
اما كسی به سویم نیامد. پس از آنكه اندوهگین شده بودم، توقیع مباركی به دستم رسید
كه طی آن فرموده بودند:
تو را به
جای پدرت به [نیابت خویش] منصوب ساختیم، خدا را شاكر باش.20و21
صدور توقیع غیبی به حسن بن نضر و
رسیدن اموال شیعیان به دست امام(ع)
حسن بن
نضر و ابو صدام و جماعتی دیگر بعد از وفات حضرت امام عسكری(ع) درباره وجوه آن
حضرت، كه در دست وكلایشان قرار داشت، با یكدیگر سخن میگفتند [كه آنها را چه باید
كرد؟] و از راه چاره جستجو می كردند. [تا وصی آن حضرت را بیابند.]
حسن بن
نضر نزد ابی صدام آمد و گفت: من میخواهم حج گزارم. ابو صدام گفت: امسال آن را به
تأخیر انداز. حسن گفت: از خواب های [آشفته ای] كه می بینم، میترسم، و ناچار باید
بروم. سپس (دربارة امور شخصی و مسائل مربوط به خانوادهاش) به حمد بن علی وصیت كرد
و پولی را هم برای ناحیة مقدسة امام(ع) وصیت كرد و دستور داد كه آن را جز با دست
خودش، به دست ایشان [یعنی صاحبالزمان(ع)] نرساند.
حسن میگوید:
چون به بغداد رسیدم، منزلی را اجاره كردم و در آن ساكن شدم، شخصی از نوّاب امام(ع)
نزد من آمد و مقداری جامه و پول نزد من گذاشت. به او گفتم: اینها چیست؟ گفت: همین
است كه میبینی. بعد از او شخص دیگری آمد و همانند او اموال و پول هایی را آورد تا
آنكه خانه پر شد. سپس احمد بن اسحاق هم هرچه نزدش بود را آورد، و من به فكر فرو
رفته بودم، كه ناگاه توقیع مباركی از جانب امام عصر(ع) به من رسید كه:
وقتی فلان
مقدار از روز گذشت، آنچه را نزدتو می باشد بیاور.
و من هر
چه را داشتم، برداشتم و رهسپار شدم.
در میان
راه به راهزنی كه 60 نفر همراهش بودند، برخوردم، ولی به سلامت گذشتم و خدا مرا از
شر او نگهداری نمود تا به سامرا رسیدم. توقیع مبارك دیگری به دستم رسید كه:
آنچه را
همراه داری، بیاور.
آنچه را
داشتم، درون سبدی در دار مانند باربرها نهادم، و چون به دهلیز خانه رسیدم، مرد سیاه
پوستی را دیدم كه آنجا ایستاده است، و به من گفت: حسن بن نضر توهستی؟ گفتم: آری.
گفت: داخل شو. وارد منزل شدم و به اتاقی رفتم و سبد را خالی كردم. در گوشة اتاق
نان بسیاری دیدم، به هر یك از باربرها دو گرده نان داد و آنها را بیرون كرد، آنگاه
شنییدم ازاتاقی كه پردهای بر آن آویخته بود، كسی مرا صدا زد و گفت:
ای حسن بن
نضر، برای منتی كه خدا برتو نهاد [كه امام خود را شناختی و حقش را به او رسانیدی]
او را شكر كن و شك منما، شیطان دوست میدارد كه تو شك كنی.17
و دو جامه
به من عطیه نمودند و فرمودند:
اینها را
بگیر كه محتاجش خواهی شد.18
آنها را
گرفتم و بیرون آمدم.
سعد میگوید:
حسن بن نضر برگشت و در ماه رمضان در گذشت و در همان دو جامه كفن شد.19
چهارشنبه 8/2/1389 - 15:36
بیماری ها
استرس عبارت است از واكنش های فیزیكی ،
ذهنی و عاطفی كه در نتیجه تغییرات و نیازهای زندگی فرد، تجربه می شوند. تغییرات می توانند
بزرگ یا كوچك باشند. پاسخ افراد به تغییرات زندگی متفاوت است . استرس مثبت می
تواند یك انگیزش دهنده باشد در حالی كه استرس منفی می تواند در زمانی كه این تغییرات
و نیازها، فرد را شكست می دهند، ایجاد شود.
علایم
شایع
فیزیكی
: گرفتگی عضلانی ، سردرد، درد قفسه سینه ، ناراحتی معده ، اسهال یا یبوست ، افزایش ضربان قلب ،
دست های سرد و مرطوب ، خستگی ، تعریق شدید، بثورات ، تنفس سریع ، لرز، تیك ، تحریك
پذیری ، كم اشتهایی یا بی اشتهایی ، ضعف ، احساس خستگی ، گیجی .
عاطفی
: عصبانیت ، اعتماد به نفس پایین ، افسردگی ، بی تفاوتی ، تحریك پذیری ، ترس و پاسخ های
هراسی ، اشكال در تمركز، احساس گناهكاری ،
نگرانی ، بی قراری ، اضطراب و وحشت .
رفتاری
: سوءمصرف الكل یا مواد مخدر، افزایش مصرف سیگار، اختلالات خواب ، پرخوری ،
كاهش حافظه و منگی
.
علل
بدن در
یك موقعیت پراسترس با افزایش تولید هورمون های خاصی جواب می دهد كه باعث تغییراتی
در ضربان قلب ، فشار خون ، متابولیسم و فعالیت فیزیكی می گردد.
عوامل افزایش
دهنده خطر
تغییر
در شیوه زندگی و اختلال در امور روزمره طبیعی شخص كه می تواند استرس ایجاد كند. برخی از علل شایع
استرس عبارتند از:
مرگ
اخیر فرد مورد علاقه (همسر، كودك ، دوست )
از
دست دادن هر چیزی كه برای فرد ارزشمند باشد.
آسیب
ها یا بیماری های شدید
اخراج
شدن یا تغییر شغل
نقل
مكان كردن به یك
شهر یا استان جدید
مشكلات
جنسی بین فرد و شریك جنسی او
ورشكستگی
مالی یا مقروض
شدن شدید مثلاً به خاطر خرید یك خانه جدید
تعارض
مدام بین فرد و یكی از اعضای خانواده ، دوست نزدیك یا همكار
خستگی
دایمی ناشی از استراحت ، خواب یا تفریح ناكافی
پیشگیری
برای
كمك به پیشگیری از استرس منفی ، به آن دسته از امور زندگی بپردازید كه می توانید از عهده
آنها برآیید.
از
آنجا كه همیشه نمی توان جلوی استرس را گرفت ، روش هایی را یاد
بگیرید كه برای حفاظت از سلامت ذهنی و فیزیكی خود، سازگار شوید. با مطالعه مقالات و
كتب ، در مورد استرس به خود آموزش دهید.
عواقب
مورد انتظار
معمولاً
با درمان توسط خود یا درمان تخصصی بهبود می یابد.
عوارض
احتمالی
استرس
مزمن می تواند در بسیاری از مشكلات مربوط به سلامت شامل حوادث ، آرتریت ، آسم ، سرطان ،
سرماخوردگی ، كولیت ، دیابت ، اختلالات غدد درون ریز، خستگی ، سردرد، كمردرد، مشكلات
گوارشی ، اختلالات پوستی ، بیماری قلبی ، فشار خون بالا، بی خوابی ، دردهای
عضلانی ، اختلال كاركرد جنسی و زخم ها نقش بازی كند.
درمان
اصول
كلی
آزمون
های تشخیصی ممكن است شامل موارد زیر باشند:
مشاهده
علایم توسط خود شما
شرح
حال طبی و معاینه فیزیكی به وسیله یك پزشك در صورت لزوم
برخی
از روش هایی كه به كاهش استرس كمك می كنند، به شرح زیر هستند:
یك
روش را یاد بگیرید و به طور منظم و در صورت امكان هر روز آن را تمرین كنید. روش های بسیاری وجود دارند.
به
مدت كوتاهی از هر وضعیت پر استرسی كه در طول روز به آن برمی خورید، دور
شوید.
یك
روش سفت و شل كننده عضلات را یاد بگیرید و آن را تمرین كنید.
از
آوردن مشكلات خود به خانه یا بستر خودداری كنید. در پایان روز، دقایقی را به
مرور تك تك تجارب كل روز اختصاص دهید به طوری كه انگار یك نوار را مجدداً گوش می دهید.
تمام عواطف منفی را كه متحمل شده اید (عصبانیت ، احساس عدم امنیت یا اضطراب ) از خود
برهانید. از كلیه انرژی ها یا عواطف خوب (افكار عاشقانه ، ستایش ، احساسات خوب در
مورد كار یا خودتان ) لذت ببرید. در مورد كارهای ناتمام تصمیمی اتخاذ كنید و تنش
ذهنی یا عضلانی را رها كنید. هم اكنون برای یك خواب آرامش بخش و بهبود دهنده عواطف
آماده هستید.
داروها
پزشك
شما ممكن
است به مدت كوتاهی برای شما داروی آرام بخش یا ضد افسردگی تجویز كند.
فعالیت
یك
برنامه ورزشی اتخاذ كنید. افرادی كه در وضعیت فیزیكی خوبی به سر می
برند، به احتمال كمتری به عوارض منفی استرس مبتلا می شوند.
رژیم
غذایی
یك
رژیم غذایی طبیعی و كاملاً متعادل اتخاذ كنید. مكمل های ویتامینی ممكن است توصیه
شوند.
در
این شرایط به پزشك خود مراجعه نمایید
اگر
شما یا یكی از اعضای خانواده تان دچار مشكلات ناشی از استرس
باشید.
چهارشنبه 8/2/1389 - 15:35
ادبی هنری
فردوسی
حکیم ابوالقاسم
حسن بن علی طوسی معروف به فردوسی (حدود ۳۱۹ تا حدود ۳۹۷ هجری شمسی)،
شاعر حماسهسرای ایرانی و گویندهٔ شاهنامهٔ فردوسی است که مشهورترین اثر حماسی فارسی
است و طولانیترین منظومه به زبان فارسی تا زمان خود بودهاست. او را از بزرگترین
شاعران فارسیگو دانستهاند.
زندگی
در مورد زندگی
فردوسی افسانههای فراوانی وجود دارد که چند علت اصلی دارد. یکی این که به علت
محبوب نبودن فردوسی در دستگاه قدرت به دلیل شیعه بودنش، در قرنهای اول پس از پایان عمرش
کمتر در مورد او نوشته شدهاست، و دیگر این که به علت محبوب بودن اشعارش در بین
مردم عادی، شاهنامهخوانها
مجبور شدهاند برای زندگی او که مورد پرسشهای کنجکاوانهٔ مردم قرار داشتهاست، داستانهایی سرِهم کنند.
تولد
بنا به نظر
پژوهشگران امروزی، فردوسی در حدود سال ۳۱۹ هجری شمسی در
روستای باژ در نزدیکی طوس در خراسان متولد شد.
استدلالی که منجر
به استنباط سال ۳۱۹ شدهاست شعر زیر است که محققان بیت آخر را اشاره به به قدرت
رسیدن سلطان محمود غزنوی
در سال ۳۷۵ شمسی میدانند:
بدانگه که بُد سال پنجاه و هشت | | نوانتر شدم چون جوانی گذشت |
فریدون بیداردل زنده شد | | زمین و زمان پیش او بنده شد |
و از این که
فردوسی در سال ۳۷۵ پنجاه و هشت ساله بودهاست نتیجه میگیرند او در حدود سال ۳۱۹
متولد شدهاست.
تولد فردوسی را نظامی عروضی، که
اولین کسی است که دربارهٔ فردوسی نوشتهاست،
در ده «باز» نوشتهاست که معرب «پاژ» است. منابع
جدیدتر به روستاهای «شاداب» و «رزان» نیز اشاره کردهاند که محققان امروزی این
ادعاها را قابل اعتنا نمیدانند. پاژ امروزه در استان خراسان
ایران و در ۱۵ کیلومتری شمال مشهد قرار دارد.
نام او را منابع
قدیمیتر از جمله عجایب المخلوقات
و تاریخ گزیده
(اثر حمدالله مستوفی)
«حسن» نوشتهاند و منابع جدیدتر از جمله مقدمهٔ بایسنغری (که اکثر محققان
آن را بیارزش میدانند و محمدتقی بهار
مطالبش را «لاطایلات بیبنیاد» خواندهاست) و منابعی که از آن مقدمه نقل شدهاست،
«منصور». نام پدرش نیز در تاریخ گزیده و یک منبع قدیمی دیگر «علی» ذکر شدهاست.
محمدامین ریاحی،
از فردوسیشناسان معاصر، نام «حسن بن علی» را به خاطر شیعه بودن فردوسی مناسب
دانسته و تأیید کردهاست. منابع کمارزشتر نامهای دیگری نیز برای پدر فردوسی ذکر
کردهاند: «مولانا احمد بن مولانا فرخ» (مقدمهٔ بایسنغری)، «فخرالدین
احمد» (هفت اقلیم)،
«فخرالدین احمد بن حکیم مولانا» (مجالس المؤمنین
و مجمع الفصحا)،
و «حسن اسحق شرفشاه» (تذکرة الشعراء).
تئودور نولدکه
در کتاب حماسهٔ ملی ایران در رد نام «فخرالدین» نوشتهاست که اعطای لقبهایی که به
«الدین» پایان مییافتهاند در زمان بلوغ فردوسی مرسوم شدهاست و مخصوص به «امیران
مقتدر» بودهاست، و در نتیجه این که پدر فردوسی چنین لقبی داشته بوده باشد را
ناممکن میداند.
hamoon rad== کودکی و تحصیل == پدر فردوسی دهقان
بود که در آن زمان به معنی ایرانیتبار و نیز به معنی صاحب ده بودهاست (ریاحی
۱۳۸۰، ص ۷۲) که میتوان از آن نتیجه گرفت زندگی نسبتاً مرفهی داشتهاست. در نتیجه
خانوادهٔ فردوسی احتمالاً در کودکی
مشکل مالی نداشتهاست و نیز تحصیلات مناسبی کردهاست. بر اساس شواهد موجود از
شاهنامه میتوان نتیجه گرفت که او جدا از زبان فارسی دری به زبانهای عربی و پهلوی نیز آشنا
بودهاست. به نظر میرسد که فردوسی با فلسفهٔ یونانی نیز آشنایی داشتهاست (ریاحی ۱۳۸۰، ص
۷۴).
جوانی و شاعری
کودکی و جوانی
فردوسی در دوران سامانیان بودهاست.
ایشان از حامیان مهم ادبیات فارسی
بودند.
با وجود این که
سرودن شاهنامه را بر اساس شاهنامهٔ ابومنصوری از حدود چهل سالگی فردوسی میدانند،
با توجه به توانایی فردوسی در شعر فارسی نتیجه گرفتهاند که در دوران جوانی نیز
شعر میگفتهاست و احتمالاً سرودن بخشهایی از شاهنامه را در
همان زمان و بر اساس داستانهای اساطیری کهنی که در ادبیات شفاهی
مردم وجود داشتهاست، شروع کردهاست. این حدس میتواند یکی از دلایل تفاوتهای
زیاد نسخههای خطی شاهنامه باشد، به این شکل که نسخههایی قدیمیتری از این داستانهای
مستقل منبع کاتبان شده باشد. از جمله داستانهایی که حدس میزنند در دوران جوانی
وی گفته شده باشد داستانهای بیژن و منیژه، رستم و اسفندیار،
رستم و سهراب، داستان اکوان دیو،
و داستان سیاوش
است.
فردوسی پس از
اطلاع از مرگ دقیقی و ناتمام ماندن گشتاسبنامهاش
(که به ظهور زرتشت میپردازد) به وجود شاهنامهٔ ابومنصوری که به نثر بودهاست و منبع دقیقی
در سرودن گشتاسبنامه بودهاست پی برد. و به دنبال آن به بخارا پایتخت سامانیان («تختِ شاهِ جهان»)
رفت تا کتاب را پیدا کرده و بقیهٔ آن را به
نظم در آورد. (سید حسن تقیزاده
حدس زدهاست که فردوسی به غزنه که پایتخت غزنویان است رفته باشد که با
توجه به تاریخ به قدرت رسیدن غزنویان، که بعد از شروع کار اصلی شاهنامه بودهاست،
رد شدهاست.) فردوسی در این سفر شاهنامهٔ ابومنصوری را نیافت ولی در بازگشت به طوس، امیرک منصور (که
از دوستان فردوسی بودهاست و شاهنامهٔ
ابومنصوری به دستور پدرش ابومنصور محمد
بن عبدالرزاق جمعآوری و نوشته شده بود) کتاب را در اختیار فردوسی قرار
داد و قول داد در سرودن شاهنامه از او حمایت کند.
سرودن شاهنامه
شاهنامه مهم ترین
اثر فردوسی و یکی از بزرگ ترین آثار ادبیات کهن فارسی میباشد.
فردوسی برای
سرودن این کتاب در حدود پانزده سال بر اساس شاهنامهٔ ابومنصوری کار کرد و آن را در سال ۳۷۲ شمسی پایان
داد. فردوسی از آنجا که به قول خودش هیچ پادشاهی را سزاوار هدیه کردن کتابش ندید
(«ندیدم کسی کش سزاوار بود»)، مدتی آن را مخفی نگه داشت و در این مدت بخشهای
دیگری نیز به مرور به شاهنامه افزود.
پس از حدود ده
سال (در حدود سال ۳۸۲ هجری شمسی در سن شصت و پنج سالگی) فردوسی که فقیر شده بود و
فرزندش را نیز از دست داده بود، تصمیم گرفت که کتابش را به سلطان محمود تقدیم کند
از این رو تدوین جدیدی از شاهنامه را شروع کرد و اشارههایی را که به حامیان و
دوستان سابقش شده بود، با وصف و مدح سلطان محمود و اطرافیانش جایگزین کرد. تدوین
دوم در سال ۳۸۸ هجری شمسی پایان یافت (به حدس تقیزاده در سال ۳۸۹) که بین پنجاه
هزار و شصت هزار بیت داشت. فردوسی آن را در شش یا هفت جلد برای سلطان محمود
فرستاد.
به گفتهٔ خود فردوسی سلطان محمود به شاهنامه نگاه هم نکرد و پاداشی
را که مورد انتظار فردوسی بود برایش نفرستاد. از این واقعه تا پایان عمر، فردوسی
بخشهای دیگری نیز به شاهنامه اضافه کرد که بیشتر به اظهار ناامیدی و امید به بخشش
بعضی از اطرافیان سلطان محمود از جمله «سالار شاه» اختصاص دارد. آخرین اشارهٔ فردوسی به سن خود یکی به حدود هشتاد سال است («کنون عمر
نزدیک هشتاد شد/امیدم به یک باره بر باد شد») و یکی به هفتاد و شش سال («کنون سالم
آمد به هفتاد و شش/غنوده همه چشم میشار فش»).
مرگ و آرامگاه
آرامگاه فردوسی،
توس
اولین منبعی که
به سال مرگ فردوسی اشاره کردهاست مقدمهٔ بایسنغری است که آن را در سال ۴۰۳ هجری شمسی آوردهاست.
این مقدمه که امروز نامعتبر شناخته میشود به منبع دیگری اشاره نکردهاست. اکثر
منابع همین تاریخ را از مقدمهٔ بایسنغری
نقل کردهاند، به جز تذکرة الشعراء
(که آن هم بسیار نامعتبر است) که مرگ او را در ۳۹۸شمسی آوردهاست.
محمدامین ریاحی، با توجه به اشارههایی که فردوسی به سن و ناتوانی خود و آثار پیری
کردهاست، نتیجه گرفتهاست فردوسی حتماً قبل از سال ۳۹۸ مردهاست.
پس از مرگ، جنازهٔ فردوسی اجازهٔ دفن در گورستان مسلمانان را
نیافت و در باغ خود وی یا دخترش در طوس دفن شد. منابع مختلف علت دفن نشدن او در
گورستان مسلمانان را به دلیل مخالفت یکی از دانشمندان متعصب طوس (چهار مقالهٔ نظامی عروضی) دانستهاند. عطار نیشابوری
در اسرارنامه این
داستان را به شکل نماز نخواندن «شیخ اکابر، ابوالقاسم» بر جنازهٔ فردوسی آوردهاست و حمدالله مستوفی
در مقدمهٔ ظفرنامه این شخص را شیخ ابوالقاسم کُرّکانی
دانستهاست که مریدان زیادی داشتهاست. در بعضی منابع دیگر نام این فرد «ابوالقاسم
گرگانی» یا «جرجانی» نیز آمدهاست که احتمالاً مسخ نام کُرّکانی است. ریاحی انتساب
این مسئله به کُرّکانی صوفی را تهمت دانستهاست و از آنجا که او در
هنگام مرگ فردوسی حدود سی سال داشتهاست از نظر تاریخی نیز این مسئله را ناممکن
گرفتهاست.
از زمان دفن
فردوسی آرامگاه او چندین بار ویران شد. در سال ۱۲۶۳ شمسی به
دستور میرزا
عبدالوهاب خان شیرازی والی خراسان محل آرامگاه را تعیین کردند و
ساختمانی آجری در آنجا ساختند. پس از تخریب تدریجی این ساختمان، انجمن آثار ملی
به اصرار رئیس و نایبرئیسش محمدعلی فروغی و
سید حسن تقیزاده
متولی تجدید بنای آرامگاه فردوسی شد و با جمعآوری هزینهٔ این کار از مردم (بدون استفاده از بودجهٔ دولتی) که از ۱۳۰۴ هجری شمسی شروع شد،
آرامگاهی ساختند که در ۱۳۱۳ افتتاح شد. این آرامگاه به علت نشست در ۱۳۴۳ مجدداً تخریب شد تا
بازسازی شود که این کار در ۱۳۴۷ پایان یافت.
افسانههای دربارهٔ فردوسی
افسانههای
فراوانی دربارهٔ فردوسی و شاهنامه وجود دارد
که عمدتاً به علت اشتیاق مردم علاقهمند به فردوسی و خیالپردازی نقالان به وجود آمدهاند.
بیشتر این افسانهها بهآسانی با استفاده از شواهد تاریخی یا با استفاده از اشعار
شاهنامه رد میشوند. از این جملهاست قصهٔ رفتن منبع پهلوی شاهنامه از تیسفون به حجاز و حبشه و هند بالاخره به ایران آمدنش به دست یعقوب لیث، قصهٔ راه یافتن فردوسی به دربار سلطان محمود، مسابقهٔ بدیههسرایی فردوسی با سه شاعر دربار غزنویان (عنصری، فرخی، و عسجدی)، قصههای سفر فردوسی به غزنه یا
اقامتش در غزنه، قصهٔ فرار او به بغداد، هند، طبرستان، یا قهستان پس از نوشتن
هجونامه، قصهٔ اهدا کردن شاهنامه به سلطان
محمود به خاطر نیاز مالی برای تهیهٔ جهیزیه برای دختر فردوسی،
قصهٔ فرستادن صلهای که سلطان محمود به
فردوسی قول داده بودهاست به شکل پول نقره به جای طلا به پیشنهاد احمد بن حسن میمندی
و بخشیدن آن صله به فقاعفروش و حمامی به دست فردوسی و پشیمانی سلطان محمود و
همزمانی رسیدن صلهٔ طلا با با مرگ
فردوسی.
آثار فردوسی
صحنهای از
داستانهای شاهنامه (در آرامگاه فردوسی، توس)
تنها اثری که
ثابت شدهاست متعلق به فردوسی است متن خود شاهنامهاست (منهای بیتهایی که خود او
به دقیقی نسبت دادهاست).
آثار دیگری نیز به فردوسی نسبت داده شدهاست از جمله چند قطعه، رباعی، قصیده، و غزل که برخی محققان امروزی در این که شاعر
آنها فردوسی باشد بسیار شک دارند و از جمله قصیدهها را سرودهٔ دوران صفویان میدانند (ریاحی
۱۳۸۰، ص ۱۴۵).
آثار دیگری نیز
به فردوسی نسبت داده شدهاست که اکثراً مردود دانسته شدهاند. معروفترین آنها
مثنویای به نام یوسف و زلیخا است
که در مقدمهٔ بایسنغری به فردوسی نسبت داده شدهاست.
اما این فرض توسط بسیاری از معاصران رد شدهاست و از جمله مجتبی مینوی در
سال ۱۳۵۵ هجری شمسی گویندهٔ آن را «ناظم بیمایهای به نام شمسی» یافتهاست. محمدامین
ریاحی این نسبت را از شرفالدین یزدی
(که ریاحی او را «دروغپرداز» نامیدهاست) دانستهاست و حدس زدهاست که مقدمهٔ بایسنغری را هم همین شخص
نوشته باشد (ریاحی ۱۳۸۰، ص ۱۵۱). یکی از آثار دیگر منسوب به فردوسی گرشاسبنامه
است که مشخص شدهاست اثر اسدی طوسی است و چند
دهه بعد از مرگ فردوسی سروده شدهاست.
نوشتهٔ دیگری که به فردوسی نسبت داده شدهاست «هجونامه»ای علیه
سلطان محمود است که به روایت نظامی عروضی صد بیت بودهاست و شش بیت از آن باقی
ماندهاست. نسخههای مختلفی از این هجونامه وجود دارد که از ۳۲ بیت تا ۱۶۰ بیت
دارند. وجود چنین هجونامهای را بعضی از محققین رد و بعضی تأیید کردهاند. از جمله
محمود شیرانی با
توجه به این که بسیاری از بیتهای این هجونامه از خود شاهنامه یا مثنویهای دیگر آمدهاند و بیتهای دیگرش نیز
ضعیفاند نتیجه گرفتهاست که این هجونامه ساختگی است ولی محمدامین ریاحی با توجه
به این که اشارهای به این هجونامه در شهریارنامهٔ عثمان مختاری
(مدّاح مسعود سوم غزنوی)،
که قبل از چهار مقالهٔ نظامی عروضی نوشته شدهاست، آمدهاست، وجود آن را مسلم دانستهاست.
جالب این است که
معروفترین بیت فردوسی که زیر آمدهاست و بعضی آن را از خود شاهنامه و بعضی از
هجونامه دانستهاند نیز ممکن است از خود وی نباشد (خطیبی ۱۳۸۴، صص ۱۹ و ۲۰):
دوستداران و مخالفان فردوسی
در همان سالهای
آغازین پس از مرگ فردوسی مخالفت با شاهنامه آغاز شد و عمدتاً به خاطر سیاستهای ضد
ایرانی دربار بنی عباس و مدارس نظامیه
ادامه یافت. از جمله سلطان محمود پس از فتح ری در سال ۴۰۷ شمسی، مجدالدولهٔ دیلمی را به خاطر خواندن شاهنامه سرزنش کردهاست
(ریاحی ۱۳۸۰، ص ۱۶۰). نویسندگانی نیز، از جمله عبدالجلیل رازی
قزوینی که مانند فردوسی شیعه بودهاست، شاهنامه را «مدح گبرکان» دانستهاند
(همین طور عطار نیشابوری)
و خواندن آن را «بدعت و ضلالت». شاعران دیگری نیز، از فرخی سیستانی
(«گفتا که شاهنامه دروغ است سربهسر») و معزی نیشابوری
(«من عجب دارم ز فردوسی که تا چندان دروغ/از کجا آورد و بیهوده چرا گفت آن سمر»)
گرفته تا انوری («در کمال بوعلی نقصان فردوسی
نگر/هر کجا آید شفا شهنامه گو هرگز
مباش»)، احتمالاً به دلیل علاقهٔ
ممدوحانشان به ردّ فردوسی، شاهنامه را دروغ، ناقص، یا بیارزش دانستهاند.
با وجود بایکوتی که دربارهٔ فردوسی وجود داشتهاست و در نتیجهٔ آن بسیاری از منابع نامی از فردوسی یا شاهنامه نیاوردهاند،
در مناطقی که حکومت عباسیان در آنها نفوذ کمتری داشتهاست، از شبهقارهٔ هند گرفته تا سیستان، آذربایجان، اران، و آسیای صغیر، کسانی
از فردوسی یاد کردهاند یا او را ستودهاند. از جمله مسعود سعد سلمان
گزیدهای از شاهنامه تهیه کرد و نظامی عروضی در
اواسط قرن ششم هجری
اولین شرح حال موجود از فردوسی را در چهار مقاله
نوشت. در حدود سال ۶۰۱ شمسی نیز خلاصهای
از شاهنامه در شام به دست بنداری اصفهانی
به عربی ترجمه شد.
پس از حملهٔ مغول و انقراض عباسیان توجه به شاهنامه در محافل رسمی نیز
افزایش یافت و از جمله حمدالله مستوفی
در اوایل قرن هشتم هجری
در دوران ایلخانان تصحیحی از
شاهنامه بر اساس نسخههای مختلفی که یافته بود ارائه کرد. در دوران تیموریان نیز، در سال ۸۰۴ شمسی در هرات، به دستور شاهزادهٔ تیموری بایسنغر میرزا
نسخهٔ مصوری از شاهنامه تهیه شد و احتمالاً تعداد
زیادی از روی آن نوشته شد.
صفویان با توجه به این که
خودشان مانند فردوسی شیعه و ایرانی بودند، توجه خاصی به فردوسی کردند که تا امروز
ادامه یافتهاست. پس از انقلاب ایران در ۱۳۵۷ علیه حکومت پادشاهی،
بعضی انقلابیان به این فرض که فردوسی شاهدوست بودهاست یا شاهان را ستودهاست
از او بد گفتهاند یا از شاهنامه انتقاد کردهاند.
از محققان معاصر احمد شاملو نیز از
شاهنامه انتقاد کردهاست که در پاسخ او عطاءالله مهاجرانی
کتابی در دفاع از فردوسی و شاهنامه نوشت.
فردوسیپژوهی
پس از تلاش حمدالله مستوفی
در تصحیح شاهنامه در قرن هشتم و شاهنامهٔ بایسنغری در قرن نهم
هجری، اولین تصحیح شاهنامه در کلکته صورت گرفت و بار اول به شکل ناقص در ۱۱۹۰ شمسی (توسط ماثیو لمسدن) و
بار دوم به طور کامل در ۱۲۰۸ (به تصحیح ترنر ماکان
انگلیسی) منتشر شد. از مصححین بعدی شاهنامه میتوان از ژول مول فرانسوی، وولرس و لاندوئر هلندی، ی. ا. برتلس روس،
نام برد. از مصححین ایرانی شاهنامه باید به عبدالحسین نوشین،
مجتبی مینوی، محمد مختاری، و جلال خالقی مطلق
و فریدون جنیدی اشاره
کرد.
به علت محبوبیت
فردوسی، تحقیقات فراوانی دربارهٔ وی و
شاهنامه منتشر شدهاست. ژول مول، تئودور نولدکه، سید حسن تقیزاده،
هانری ماسه، فریتز ولف،
عبدالحسین نوشین، محمد قزوینی، و ایرج افشار از جملهٔ معروفترین محققین دربارهٔ فردوسی هستند.
در میان شاهنامهپژوهان
نامبرده، جلال خالقی مطلق، منقح ترین متن انتقادی شاهنامه را همراه با پژوهشها و
یادداشتهای فراوان تهیه و منتشر کردهاست.
منابع
·
خطیبی، ابوالفضل، «بیتهای عربستیزانه در شاهنامه»، نشر دانش، سال بیست
و یکم، شمارهٔ سوم، پاییز ۱۳۸۴.
·
روایی، محمد. «بر چکاد شاهنامه»، صص نه تا نوزده، مندرج در بر چکاد شاهنامه
(برگزیدهٔ شاهنامهٔ فردوسی). چاپ اول،
تهران: انتشارات ناهید، ۱۳۷۱.
·
ریاحی، محمدامین، فردوسی. چاپ سوم، تهران: طرح نو، ۱۳۸۰. شابک ۹۶۴‐۵۶۲۵‐۳۸‐۶.
·
مول، ژول، دیباچهٔ شاهنامه. ترجمهٔ جهانگیر افکاری، چاپ چهارم، تهران: انتشارات و آموزش
انقلاب اسلامی، ۱۳۶۹.
چهارشنبه 8/2/1389 - 15:32