دعا و زیارت
نماز
ارزش و اهمیت نماز «بر هیچ
مسلمانی پوشیده نیست.
نماز از
ارکان بسیار مهم اسلام است که بپا داشتن آن باعث
رضایت و خشنودی خدا میگردد.
نماز
عامل اتصال و ارتباط بندگان با خداست.
رابطهای که نباید هیچگاه گسسته شود و تا آخرین لحظه عمر باید پابرجا بماند.
پیامبر اکرم «صلی اللهعلیهوآلهوسلم» میفرمایند:
«خداوند
نماز را نور چشم» من قرار داده و آنرا محبوب من ساخته است آنطور که گرسنه را بر طعام و تشنه
را به آب مشتاق کرده است.
(از اینهم بالاتر) انسان
گرسنه وقتی غذا میخورد سیر میشود و هنگامیکه تشنه و آب
مینوشد سیراب میگردد ولی من هیچگاه از نماز سیر نمیشوم .
و نیز
فرمود، «اولین عمل بنده که روز قیامت بدان رسیدگی میشود نماز اوست و اگر پذیرفته شد بقیه اعمال او نیز بررسی میشود ولی اگر نمازش پذیرفتم نشد به
اعمال دیگرش هم وقعی نمینهند.
به جز
آنچه که از آیات و احادیث درباره نماز نقل شده، رفتار اولیاء
خدا نیز اهمیت و جایگاه آن را بیان میکند. نماز جزء برنامه انبیاء بوده است.
حضرت عیسی(علیهالسلام) در
گهواره هم میگوید خداوند مرا تا زنده هستم به نماز و زکات سفارش کرده است:
(و اوصانی بالصلوه و الزکوه مادمت حیا)
امام حسین (علیهالسلام) حتی ظهر روز عاشورا در میدان مبارزه و
در برابر تیرهای دشمن هم نماز را رها نکرد.
حضرت ابراهیم (علیهالسلام)
همسر و کودک خویش را در بیابانهای داغ مکه، که آن هنگام هیچ آب و گیاهی
نداشت، مسکن داد و گفت:
خدایا،
تا نماز به پا دارند:
انی
اسکنت من ذریتی بواد غیر ذی زرع ربنا لیقیموا الصلاه .
پیشوایان
معصوم ما، هنگام نماز، رنگ خود را میباختند و میفرمودند:
وقت ادای
امانت الهی و حضور در پیشگاه و درگاه الهی است .
گرچه
بعضی نماز را به طمع بهشت یا ترس از عذاب جهنم میخوانند، اما امیرالمؤمنین (علیهالسلام) نماز را نه برای تجارت یا سپری در مقابل آتش،
بلکه بخاطر شایستگی خدا برای عبادت، انجام میدهد .
نماز سبب
آمرزش گناهان و زدودن آثار لغزشهاست .
قرآن، پس
از دستور به نماز، میفرماید:
ان
الحسنات یذهبن السیئات .
سبک شمردن نماز
ارزشگذاری به نماز، نشانه ایمان به خداست و بی اعتنایی، دلیل ضعف
عشق و علاقه به معنویات است.
امام علیعلیهالسلام میفرماید:
«ان اسرق الناس من سرق صلاته»
سارقترین
و دزدترین افراد، آنانند که از نمازشان بکاهند و بدزدند
و نیز
فرمودهاند: کسی که نماز را سبک شمرد، خداوند برکت و بهره و خیر را از عمر
و مال او بر میدارد، پاداش کارهای او را از بین میرود و دعاهایش مستجاب نمیشود
و هنگام مرگ با احساس گرسنگی و تشنگی و ذلت مخصوصی از دنیا میرود. در برزخ،
شکنجه و ظلمت و فشار میچشد و در قیامت حساب سختی از او کشیده میشود .
از پیامبر اکرم صلی اللهعلیهوآلهوسلم
نقل شده است که همینکه انسان در نماز به غیر خدا توجه میکند
و خداوند به او میفرماید:
«الی من
تقصد؟ ارتاغیری ترید؟ و رقیباً سوای تطلب جواد اخلای تبغی؟»
«به که
توجه میکنی؟ آیا پروردگاری غیر از من سراغ داری؟ آیا مراقبی جز من در کار است؟ آیا به بخشندهای غیر از من دل بستهای؟ بخشندهترین کس
منم... اگر توجه به من داشته
باشی، من و فرشتگانم به تو توجه داریم....
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمود:
آنکه نماز خود را تباه نسازد در قسامت در کنار قارون و همامان خواهد بود و ای
بر کسی که از نماز خود مواظبت نکند. .
اگر کسی
را ببینید که قطعهای الماس یا گوهر شبچراغ در دست
دارد و آن را بالا و پایین میاندازد و با آن بازی میکند نسبت به او چه فکر میکنید؟ جز اینکه بگویند او یا ارزش این گوهر گرانبها را
نمیداند و یا دیوانه است؟
حال اگر
کسی نسبت به مهمترین عبادت اسلامی که «نور چشم» پیامبر است بی توجهی کرد و
قدر آنرا نداشت، درباره او چه قضاوتی باید کرد؟
حضرت امیرعلیهالسلام درباره چنین فردی میفرمایند:
«سهلانگاری
مرد در بجاآوردن نماز از سستی ایمان است»
آثار نماز جماعت
برپایی فریضههای دینی به صورت دسته جمعی، غیر از پاداشهای فراوانی که
یاد شده، در زندگی فردی و اجتماعی امت مسلمان نیز، آثار مثبت و فراوانی دارد، که به برخی از آنها اشاره میشود:
آثار معنوی
بزرگترین اثر معنوی نماز جماعت، همان پاداش الهی است که گفته شده است.
شبی امام علی علیهالسلام تا سحر به عبادت مشغول بود. چون صبح شده نماز صبح را به
تنهایی خواند و استراحت کرد.
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم که آن حضرت را در جماعت صبح ندید و به خانه او رفت.
حضرت
فاطمه (سلاماللهعلیها) از شب زندهداری علی (علیهالسلام) و عذر او از نیامدن به مسجد سخن گفت. پیامبر فرمود: پاداشی که بخاطر شرکت نکردن در
نماز جماعت صبح، از دست علی علیهالسلام رفت و بیش از پاداش عبادت تمام شب است.
آثار اجتماعی
نماز جماعت و مقدمه وحدت صفوف و نزدیکی دلها و تقویت کننده روح اخوت و برادری است.
نماز
جماعت، بهترین، بیشترین و پاکترین اجتماعات دنیاست و نوعی بازدید و
آگاهی از مشکلات و نیازهای یکدیگر و زمینهساز تعاون اجتماعی بین آحاد مسلمین است.
آثار سیاسی
نماز جماعت، نشاندهنده قدرت مسلمین و الفت دلها و انسجام صفوف است.
تفرقهها
را میزداید و بیم در دل دشمنان میافکند. منافقان را مأیوس میسازد و خار چشم
بدخواهان است.
نماز
جماعت نمایش حضور در صحنه و پیوند امام و امت است.
آثار اخلاقی و تربیتی
در نماز جماعت، افراد در یک صف قرار میگیرند و امتیازات موهوم صنفی
و نژادی و زبانی و مالی و... کنار میرود و صفا و صمیمیت و نوعدوستی در دلها
زنده میشود و مؤمنان، با دیدار یکدیگر در صف عبادت و احساس دلگرمی و قدرت و امید
میکنند.
نماز
جماعت، عامل نظم و انضباط و صف بندی و وقتشناسی است. روحیه
فردگرایی و انزوا و گوشهگیری را از بین میبرد و نوعی مبارزه با غرور و خودخواهی را در بر دارد.
به خاطر
اینهمه آثار است که به نماز جماعت اینقدر توصیه
شده است و حتی نابینایی وقتی از حضور پیامبر اکرمصلیاللهعلیهوآلهوسلم اجازه خواست که
به مسجد نیاید و آن حضرت فرمود: از خانه تا
مسجد ریسمانی ببند و به کمک آن، خود را به نماز جماعت برسان .
از طرف
دیگر، برخورد شدید نسبت به کسانی که به نماز جماعت اهمیت نمیدهند و نشان دیگری بر اهمیت و سازندگی آن است. در حدیث است که به چنان کسان همسر
ندهید. و معرف آنان نشوید.
روح نماز و آثار آن
آنچه یاد شد از الله اکبر گفتن و خواندن سوره فاتحه
و سوره یا آیاتی بعد از آن و بجا آوردن رکوع و سجود و غیره همه از جمله صورت های
ظاهری نماز هستند اما خشوع وخضوع و فروتنی و حضور قلب و فهم معانی آنچه در نماز
خوانده می شود و تعظیم خدای بزرگ و دوری از افکار و خیالهائی که انسان در نماز به
آنها می اندیشد حقیقت باطنی نماز است و آن را روح نماز می نامند که دانستن چگونگی
ظاهر نماز و خواندن آن و غفلت و بی خبری از حقیقت آن هیچ ارزشی ندارد و در نتیجه
هیچ اثر مثبتی در اخلاق و کردار و گفتار نخواهد داشت از اینجاست که خیلی ها نماز
می خوانند و انجام دادن کارهای حرام و ناشایسته و حرفهائی بیهوده و اخلاق و سلوک
بد برایشان عادی است چنین کسانی لازم است که بدانند چون نمازشان نتیجه ای نمی دهد
باید برای تصحیح نماز خود و چگونه انجام دادن به وجه بهتر واکمل بکوشند تا نمازشان
نمازی باشد که خداوند می خواهد و آن نمازی است که نماز گذار را از زشتیها و بدیها
باز می دارد چنانکه خداوند می فرماید :(ان
الصلاه تنهی عن الفحشاء والمنکر )(العنکبوت 45)یعنی :مسلماً نماز انسان را از
گناهان بزرگ و کارهای ناپسند در نظر شرع باز می دارد و در حدیث آمده که هر کس
نمازش او را از منکرات و زشتیها باز ندارد او از درگاه خداوند دورتر میگردد و در
اثر از امام حسن بصری رحمه الله آمده که فرمود :ای بنی آدم همانا نماز حقیقی نمازی
است که تو را از آنچه بر خلاف رضای خداوند است و از همه بدیها و زشتیها باز میدارد
و اگر چنین نباشد تو نماز حقیقی را نخوانده ای و نمازی از بزرگترین اسباب رستگاری
و سعادت ابدی است که همراه با خشوع و خضوع و حضور قلب و فروتنی کامل باشد چنانکه
خداوند می فرماید (قد افلح المومنون الذین هم فی صلاتهم خاشعون )یعنی :محققاً
مومنان پیروز و رستگارند آنها کسانیند که در نمازشان خشوع و خضوع دارند پس با چنین
نمازی نمازگذار به درگاه خدا میرسد در آن با خدای خود راز و نیاز می کند و چنین
نمازی کفاره گناهان می گردد و عبودیت و بندگی انسان را در برابر خدای بزرگ مدلّل
می دارد تا نماز گزار موقعیکه سر به سجود میگذارد آنچه می خواهد از خدا بخواهد و
انچه از ناملایمات دارد رفع آن را از خدا خواهد و در رسیدن به آرزو های خیر و خوشی
از خدای توانا مدد بگیرد همین نماز در حقیقت برای دنیای آدمی پیش از آخرت او لازم
است زیرا گذشت و پایداری در برا بر شدائد و پیروزیها به آدمی می آموزد چقدر بیچاره
اند مردمی که چنین نمازی را ترک گویند و دوستی خود را با خدای زنده پایدار و صاحب
شکوه و بزرگواری و نگهدارنده جهان هستی قطع نمایند
چگونه در نماز خشوع و خضوع حاصل می یابد
با تذکر اجر و پاداش گذاردن نماز و عقوبت و کیفر
کسانیکه از نماز غافلند 1-
2 -با یاد گرفتن مسائل
فقهی نماز و آشنا شدن با شرطها و ارکان و سنتها و آداب و مبطلات و مکروهات نماز و
عمل کردن به آن احکام در نماز
اذان و اقامه گفتن یا به آن گوش دادن و جواب دادن
آن و خواندن دعای وارد بعد از هر اذان 3-
طهارت و وضوی کامل انجام دادن. 4-
گذاردن نمازهای سنت قبل و بعد از هر نماز فرض. 5-
5-با جماعت در مسجد
نماز خواندن که دراین غیر از حضور قلب و ایمنی از تشویش و دوری از وسواس استفاده
از دعای صالحان و با خبر شدن از احوال برادران دینی و کامل کردن نماز و دوری از زیاد
و کم آن و زیادی اجر و ثواب از جمله مطالبی است که مایه امتیاز نماز جماعت است.
شتاب نخواندن آنچه از اذکار و آیات و ادعیه که در
نماز خوانده می شوند. 7-
8-دانستن و فهم معانی
آنچه در نماز می خوانندمانند: تفسیر سوره یا آیه های بعد از آن و معنای اذکار و دعاهایی
که در نماز خوانده میشوند.
طول دادن رکوعها وسجودها و بسیار کردن اذکار و
تسبیحات در آنها. 9-
10پایبندی به اذکار و
دعاهای وارد از حضرت رسول صلی الله علیه و سلم بعد از نماز ها با تدبر و تفکر در
معانی آنها.
11-انجام دادن هر کاری
قبل از نماز که در نماز سبب مشغول شدن فکر میشود به شرط اینکه وقت نماز از بین
نرود یا سبب ترک جماعت نباشد.
نمازهای سنت که قبل و بعد نمازهای فرض خوانده
میشوند
نمازهای سنت که قبل و بعد از نماز فرض خوانده می
شوند بر دو قسمند.
قسمت اول : سنت مؤکّده که حضرت رسول صلی الله علیه
و سلم هیچ وقت و به هیچ وجه آن را ترک نمی فرموده اند.
قسمت دوم :سنت غیر مؤکّده که حضرت رسول الله صلی
الله علیه و سلم گاه گاهی
نمی خواندند نماز سنت قبلیه بمنزلت حاضر ساختن فکر
و صیقل نمودن دل برای مناجات پروردگار در نماز فرض می باشد و آنها عبارتند از،
-دو رکعت قبل از نماز
صبح که بسیار بر آن تأکید شده است و در آن قل یا ایها الکافرون و قل هو
الله خوانده می شود
چهار رکعت قبل از نماز ظهر و جمعه که دو رکعت
آنرمؤکّده و دو رکعت آن غیر مؤکّده است در حدیث صحیح آمده : کسیکه بر چهار رکعت
قبل از ظهر و چهار رکعت بعد از آن پیوستگی کند خداوند او را بر دوزخ حرام می سازد.
چهار رکعت قبل از عصر که غیر مؤکّده می باشد و در
حدیث آمده که پیغمبر صلی الله علیه و سلم فرمودند خداوند: رحمت کند کسی را که قبل
از فرض عصر چهار رکعت نماز بگذارد.
دو رکعت قبل از نماز مغرب که غیر مؤکّده است و در صحیح
بخاری آمده که پیغمبر صلی الله و سلم امر فرمودند که پیش از نماز شام نماز گذارید و در بار سوم فرمودند برای آنکه بخواهد
دو رکعت قبل از فرض عشاء که غیر مؤکّده است.
نماز سنت بعدیه: از آنجائیکه بسا در نماز فرض هم
خاطر آشفته و از حصول خشوع تمام و به جای
آوردن نماز به هیئت کامل آن باز می دارد شرع سنت بعدیه را مقرر داشت تا
جبران نقص از دست رفته در نماز فرض باشد و آنها عبارتند از.
چهار رکعت بعد از ظهر و جهعه که دو رکعت آن موکده و
دو رکعت آن غیر موکده است
-دو رکعت سنت موکده
بعد از نماز فرض مغرب
دو رکعت سنت مؤکّده بعد از نماز فرض عشاء نماز وتر
که سنت مؤکّده است و بعد از سنت بعدیه
عشاء خوانده می شود که کمترین آن یک رکعت و بیشترین آن یازده رکعت است و بیشتر
عادت پیغمبرصلی الله علیه و سلم بود که سه رکعت می خواند.
دو رکعت اول به یک سلام و بک رکعت آخر به یک سلام یا
سه رکعت به یک تشهد و یک سلام که در این صورت قنوت سیدنا عمر -رضی الله عنه - قبل
از رکوع و بعد از سوره خوانده میشود
و سنت است در رکعت اول بعد از سوره الحمد
سوره سبح اسم ربک الأ علی و در رکعت دوم قل یا ایها الکافرون و در رکعت سوم قل هو
الله احد و قل اعوذ برب الفلق و قل اعوذ برب الناس خوانده شود و وقت آن ادامه دارد
تا طلوع فجر.
و از نمازهای سنت بسیار مؤکّده نماز شب و نماز چاشت
و نماز تراویح در شبهای رمضان و نماز دو عید می باشد.
چهارشنبه 8/2/1389 - 15:30
دعا و زیارت
مقدمه
در مكتب
اسلام در مجموع باید و نبایدها، مجموعهاى از حقوق بیان شده، كه از آن جمله است:
حقوق خدا بر انسان، و حقوق والدین (پدرو مادر) بر انسان، یكى از دقیقترین مسائلى
كه اسلام به آن پرداخته، تقابل این دو حق است. نحوه تعامل این دو حق، باعث بحثهاى
فراوانى مىشود كه البته این بحث در بررسى و تامل در مسئله حقوق پدر و مادر بر
فرزند و وظیفهاى كه فرزند نسبت به والدین دارد، اجتناب ناپذیر خواهد بود.
اسلام در متن كتاب خود قرآن، به صورت ویژهاى
به وظیفه فرد نسبت به والدین پرداخته است. همچنین به این مسئله در احادیث فراوان
معصومان (ع) توجه شده است. همچنین، قرآن در برخى آیات كه درباره اطاعت از پدر و
مادر و احسان به آنها سخن مىگوید، به تعامل و رابطه این اطاعت با پیروى از
دستورهاى خداوند به صراحت تاكید مىكند، و خطوط و مرزهاى آن را مشخص مىنماید. در
این نوشتار سعى بر آن است كه وظیفه فرد نسبت به خداوند و والدین از دیدگاه قرآن و
نحوه ارتباط وتعامل آنها بررسى شود.
احترام به پدر و مادر
در منطق اسلام
اگر چه
عواطف انسانى و حق شناسى به تنهایى براى رعایت احترام در برابر والدین كافى است.
ولى از آنجا كه اسلام حتى در مسائلى كه هم عقل در آن استقلال كامل دارد و هم عاطفه
آن رابوضوح در مىیابد سكوت روا نمىدارد و به عنوان تاكید در این گونه موارد هم
دستورهاى لازم را صادر مىكند، درباره احترام به والدین آنقدر تاكید كرده است كه
در كمتر مسئلهاى دیده مىشود به عنوان نمونه به چند قسمت اشاره مىكنیم:
الف: در چهار سوره قرآن مجید، به نیكى به
والدین بلافاصله بعد از مسئله توحید قرار گرفته است. این همردیف بودن، بیانگر این
است كه اسلام تا چه حد براى پدر و مادر احترام مىگذارد.
1- ( .....لا تعبدون الا الله و بالوالدین
احساناً» بقره /83 (.... بجز خدا را نپرستید و به پدر و مادر نیكى كنید).
2. (واعبدوا الله و لا تشركوا به شیئاً و
بالوالدین احساناً» (نساء 36) و خدا را بپرستید و چیزى را با او شریك نكنید و به
پدر و مادر نیكى كنید.
ب: اهمیت این موضوع تا آن پایه است كه هم قرآن
و هم روایات، صریحاً توصیه مىكنند كه حتى اگر پدر و مادر كافر باشند، رعایت
احترامشان لازم است.
1- ( وقضى ربك الا تعبدوا الا ایاه و
بالوالدین احساناً» (اسراء 23) و پروردگارت حكم كرد كه جز او را نپرستید و به پدر
و مادر نیكى كنید.
2. (الا تشركوا به شیئاً و بالوالدین احساناً»
(انعام 151) چیزى را با او شریك نكنید و به پدر و مادر نیكى كنید.
3. (و آن جاهداك على ا ن تشرك بى مالیس لك به
علم فلا تطعمها و صاحبهما فى الدنیا معروفاً» (لقمان 15) و اگر آنان به تو اصرار
كنند كه با من آنچه را كه علم به آن ندارى، شریك كنند اطلاعتشان مكن ولى در دنیا
به نیكى با آنان رفتار كن.
ج: شكرگزارى در برابر پدر و مادر در قرآن مجید
در ردیف شكرگزارى در برابر نعمتهاى خدا قرار داده شده است؛ چنانكه مىخوانیم: «ا ن
اشكرلى ولوالدیك الى المصیر» (لقمان 14) مرا و پدر و مادرت را شكركن كه بازگشت به
سوى من است؛ با این كه نعمت خدا بیش از آن اندازه است كه قابل احصا و شماره باشد،
پس، این دلیل بر عمق و وسعت حقوق پدران و مادران است.
قرآن حتى كمترین بىاحترامى را در برابر پدر و
مادر، اجازه نداده است. در حدیثى، امام صادق (ع) مىفرمایند: «لو علم الله شیئاً
هو ادنى من اف لنهى عنده و هو من ادنى العقوق، و من العقوق ا ن ینظر الرجل الى و
الدیه فیجد النظر الیها» اگر چیزى كمتر از «اف» وجود داشت، خدا از آن نهى مىكرد.
«اف» كمترین اظهار ناراحتى است. و از این جمله، نظر كردن تند و غضب آلود به پدر و
مادر است.
ه: با اینكه جهاد یكى از مهمترین برنامههاى
اسلامى است، تا هنگامى كه جنبه وجوب عینى نداشته باشد، بودن در خدمت پدر و مادر از
آن مهمتر است. پس اگر حضور در این جهاد موجب ناراحتى آنان شود، جایز نیست. در
حدیثى از امام صادق (ع) آمده است كه مردى نزد پیامبر اسلام (ص) آمد و عرض كرد،
جوان با نشاط وورزیدهاى است و جهاد را دوست دارد، ولى مادرش از این موضوع ناراحت
مىشود. پیامبر (ص) فرمودند: «ارجع فكن مع والدتك فوالذى بعثنى بالحق لانسها بك
لیله خیر من جهاد فى سبیل الله سنه» برگرد و با مادر خویش باش. قسم به آن خدایى كه
مرا به حق مبعوث كرد، یك شب مادر با تو مأنوس شود، از یك سال جهاد در راه خدا بهتر
است.
البته، هنگامى كه جهاد جنبه وجوب عینى پیدا
كند، كشور اسلامى در خطر قرار گیرد و حضور همگان لازم شود، هیچ عذرى حتى نارضایتى
پدر و مادر پذیرفته نیست.
پبامبر (ص) فرمودند: «ایاكم وعقوق الوالدین
فان ریح الجنه توجد ممن سیرع الف عام ولایجدها عاق» از عاق پدر ومادر بترسید زیرا
بوى بهشت از هزار سال راه به مشام مىرسد؛ اما هیچگاه به كسانى كه مورد خشم پدر و
مادر هستند نخواهد رسید.
این تعبیر، اشاره لطیفى به این موضوع دارد كه
چنین اشخاصى نه تنها در بهشت گام نمىگذارند، بلكه در فاصله بسیار زیادى از آن
قرار دارند و حتى نمىتوانند به آن نزدیك شوند. سید قطب در تفسیر فىظلال القرآن،
حدیثى به این مضمون از پیامبر (ص) نقل مىكند كه مردى كه مادرش را بر دوش گرفته
بود و طواف مىداد، پیامبر (ص) را در همان حال مشاهده كرد. عرض كرد: «آیا حق مادرم
را با این كار انجام دادم».
پیامبر فرمودند: «نه، حتى جبران یكى از
نالههاى او را به هنگام وضع حمل» نمىكند.
یك نكتة كه دراینجا باید ذكر شود، این است كه
گاه مىشود پدر و مادر پیشنهادهاى غیر منطقى یا خلاف شرع به انسان مى كند، بدیهى
است اطاعت آنان در هیچ یك از این موارد، لازم نیست. ولى با این حال، باید با
برخورد منطقى و انجام دادن وظیفه امر به معروف و نهى از منكر در بهترین صورتش، با
این گونه پیشنهادها برخورد كرد. امام كاظم (ع) مىفرمایند: «كسى نزد پیامبر (ص)
آمد و از حق پرد وفرزند سئوال كرد. فرمودند: باید او را با نام صدا نزند (بلكه
بگوید پدرم)، جلوتر از او نرود، قبل از او ننشیند و كارى نكند كه مردم به پدرش
بدگویى كنند (نگویند خدا پدرت را نیامرزد كه چنین كردى)».
توحید و نیكى به پدر و مادر، سرآغاز یك رشته
احكام مهم اسلامى
«لا تجعل مع الله الها اخر فتقعد مذموماً
مخذولاً و قضى ربك الا تعبدوا الا ایاء و بالوالدین احساناً اما یبلغن عندك الكبر
احدهما اوكلاهما فلا تقل لهما «اف» و لا تنهر هما و قل لهما قولاً و كریماً و احفض
لهما جناح الذال من الرحمه و قل رب ارحمهما كما ریبانى صغیراً ربكم اعلم بما فى
نفوسكم ان تكونوا صالحین فانه كان للاوابین غفوراً» (اسراء 22-25) با خداى یكتا،
خداى دیگرى به خداى مگیر كه نكوهیده و خوار خواهى ماند. پروردگارت مقرر داشت كه جز
او را نپرستید و به پدر و مادر نیكى كنید. هر گاه تا تو زنده هستى هر دو یا یكى از
آن دو سالخورده شوند، آنان را میازار و به درشتى خطاب مكن و با آنان به اكرام سخن
بگو. در برابرشان از روى مهربانى سر تواضع فرود آور و بگو: اى پروردگار من،
همچنانكه مرا در خردى پرورش دادند، بر آنان رحمت آور. پروردگارتان از هر كس دیگر
به آنچه در دلهایتان مىگذرد. داناتر است. و اگر از صالحان باشید. او توبه كنندگان
را مىآمرزد.
آیات مورد بحث، سر آغازى براى بیان یك سلسه از
احكام اساسى اسلام كه با مسئله توحید وایمان شروع مىشود، توحیدى كه خمیر مایه همه
فعالیتهاى مثبت و كارهاى نیك و سازنده است. آیه نخست با توحید شروع شده است و
تاكید مىكند كه نباید براى خداوند یگانه هیچ معبودى قرار داد. آیه نمىگوید:
«معبود دیگرى را با خدا پرستش مكن». بلكه مى گوید: قرار مده» تا معناى وسیعترى
داشته باشد. یعنى، نه در عقیده، نه در عمل، نه در دعا و تقاضا، و نه در پرستش
معبود دیگرى را در كنار «الله» قرار مده.
سپس به بیان نتیجه شرك مىپردازد، كه همانا با
نكوهش و خوارى نشستن است. انتخاب كلمه «قعود» (نشستن) در اینجا، اشاره به ضعف و
ناتوانى است، زیرا در ادبیات عرب، این كلمه كنایه از ضعف است؛ همانگونه كه گفته
مىشود: « قعد به الضعف عنالقتال» (ناتوانى سبب شد كه از بیكار با دشمن
بنشیند).از جمله بالا استفاده مىشود كه شرك، سه اثر بسیار بد در وجود انسان
مىگذارد:
1- شرك مایه ضعف، ناتوانى، زبونى و ذلت است؛
در حالى كه توحید، عامل قیام، حركت و سرافرازى است.
2- شرك، مایه مذمت ونكوهش است؛ چرا كه یك خط
روشن انحرافى است، در برابر منطق عقل و كفرانى است آشكار، در مقابل نعمت پروردگار.
و آنكس كه تن به چنین انحرافى دهد، در خور مذمت است.
3- شرك سبب مىشود كه خداوند، مشرك را به
معبودهاى ساختگىاش واگذارد و دست از حمایتش بردارد. و از آنجا كه معبودهاى ساختگى
نیز قادر به حمایتش بردارد و از آنجا كه معبودهاى ساختگى نیز قادر به حمایت كسى
نیستند و خدا هم حمایتش را از چنین كسانى برداشته است، آنان «مخذول» و بدون یار و
یاور خواهند شد. در آیات دیگر قرآن نیز همین معنا به شكل دیگرى مجسم شده است؛
چنانچه مىفرماید: «مثل الذین اتخذوا من دون الله اولیاء كمثل العنكبوت اتخذت
بیتاً و ا ن اوهن البیوت لبیت العنكبوت لو كانوا یعلمون» ( عنكبوت 41) (مثل آنان
كه غیر از خدا را به دوستى گرفتند، مثل عنكبوت است كه خانهاى بساخت و همانا
سستترین خانهها، خانه عنكبوت است، اگر مىدانستند.
بعد از اصل توحید، به یكى از اساسىترین
تعلیمات انسانى انبیا- با تاكید مجدد بر توحید- اشاره شده است؛ كه همانا نیكى به
پدر و مادر است.
«قضا»، مفهوم محكمترى امر دارد. و فرمان قطعى
و محكم را مىرساند. این مطلب، نخستین تاكید در این باره است، قرار دادن توحید در
كنار نیكى به پدر و مادر، تاكید دیگرى بر اهمیت این دستور اسلامى است. مطلق بودن
«احسان» كه هر گونه نیكى را در بر مىگیرد، و همچنین «والدین» كه مسلمان و كافر را
شامل مىشود، سومین و چهارمین تاكید در این جمله است. نكره بودن «احساناً» كه
دراین گونه موارد براى بیان عظمت مىآید، پنجمین تاكید محسوب مىشود. توجه به این
نكته لازم است كه فرمان، معمولاً روى یك امر اثباتى مىرود؛ در حالى كه در اینجا،
روى نفى رفته است. این نكته، ممكن است به خاطر آن باشد كه از كلمه «قضى»، فهمیده
مىشود كه جمله دیگرى در شكل اثباتى در تقدیر است یا اینكه مجموع جمله نفى و اثبات
: «الا تعبدوا الا ایاه». در حكم یك جمله اثباتى؛ اثبات عبادت انحصارى پروردگار
است.
سپس، یكى از مصداقهاى روشن نیكى به پدر و مادر
بیان شده است. در اینجا، به قسمتى از ریزهكاریهاى برخورد بسیار مودبانه و احترام
آمیز فرزندان به پدران و مادران از دیدگاه قرآن، اشاره مىشود.
1. از یكسو، روى حالت پیرى آنان- كه در آن
موقع نیازمندتر به حمایت ومحبت و احترامند- تاكید مىكند، و فرزندانشان را از
كمترین سخن اهانت آمیز به آنان نهى مىكند. آنان ممكن است بر اثر كهولت، طورى شوند
كه نتواند بدون كمك دیگرى حركت كنند، از جا برخیزند و حتى ممكن است قادر به رفع آلودگى
از خود نباشند. در این مواقع، آزمایش بزرگ فرزندان شروع مىشود.
2. از سوى دیگر، قرآن تاكید مىكند كه در این
هنگام نه تنها به آنان نباید «اف» گفت: و با صداى بلند و اهانت آمیز با آنان صحبت
كرد، بلكه با قول كریم و گفتار بزرگوانه باید با آنان گفتگو كرد. همه اینها، نهایت
ادب در سخن را مىرساند، كه زبان كلید قلب است.
3. از سوى دیگر، دستور به تواضع و فروتنى داده
شده است، تواضعى كه نشاندهنده محبت و علاقه باشد، و نه چیز دیگر
4. سرانجام، سفارش شده است كه حتى موقعى كه
فرزند رو به سوى درگاه خدا مىآورد، پدر و مادر را، چه در حیات و چه در ممات،
نباید فراموش كند و باید تقاضاى رحمت پروردگار را برایشان بنماید، بویژه این
تقاضایش را با این دلیل همراه سازد: «پروردگارا، همان گونه كه آنان در كودكى مرا
تربیت كردند. تو به آنان رحم كن» نكته مهمى كه از این تعبیر- علاوه بر آنچه گفته
شد- استفاده مىشود. این است كه اگر پدر و مادر آنچنان مسن و ناتوان شدند كه به
تنهایى قادر بر حركت و دفع آلودگیها از خود نباشند. فراموش نكن كه تو هم در كودكى
چنین بودى و آنان را باید جبران كرد. از آنجا كه گاهى در رابطه با حفظ حقوق پدر و
مادر واحترام و تواضع به آنان، ممكن است لغزشیهایى پیش بیاید كه انسان آگاهانه یا
نا آگاهانه به سوى آن كشیده شود. در آخرین آیه مورد بحث مىفرماید: «پروردگار شما
به آنچه در دلهاى شماست، آگاهتر است؛ زیرا علم خدا در همه زمینهها ضرورى، ثابت،
ازلى و خالى از هر گونه اشتباه است؛ در حالى كه علوم انسانى واجد این صفات نیست.
بنابراین اگر بدون قصد طغیان و سركشى در برابر
فرمان خدا لغزشى در زمینه احترام و نیكى به پدر و مادر از انسان سر زد ولى
بلافاصله پشیمان شد و در مقام جبران بر آمد، مسلماً مشمول عفو خدا خواهد شد.
1. «اواب» از ماده «اوب» به بازگشت توام با
اراده گفته مىشود؛ در حالى كه «رجوع» هم به بازگشت با اراده و هم بىاراده اطلاق
مىگردد. به همین دلیل به «توبه»، «اوبه» گفته مىشود؛ چون حقیقت توبه، بازگشت
توام با اراده به سوى خداست. از آنجا كه «اواب» صفت مبالغه است، به كسى گفته مىشود
كه هر لحظه از او خطایى سر زند و در همان حال، به سوى پروردگار بازگردد. این
احتمال نیز وجود دارد كه ذكر صیغه مبالغه، اشاره به تعدد عوامل بازگشت به رجوع به
خدا باشد؛ زیرا ایمان به پروردگار از یكسو، توجه به دادگاه عالم قیامت از سوى
دیگر، وجدان بیدار از سوى سوم، و توجه به عدالت و آثار گناه از سوى چهارم، دست به
دست هم مىدهند و انسان را موكداً از مسیر انحرافى به سوى خدا مىبرند.
2. «واذا خذنا میثاق بنى اسرائیل لا تعبدون
الا الله و بالوالدین احساناًأ» (بقره 83) و به یاد آورید هنگامى را كه از بنى
اسرائیل پیمان گرفتیم كه جز خداوند را نپرستید و به پدر و مادر نیكى كنید.
اگر چه آیات درباره بنىاسرائیل نازل شده است،
ولى یك سلسله قوانین كلى براى همه ملل دنیا در بردارد. از دیدگاه قرآن، برقرارى و
سربلندى ملتها در صورتى است كه به بزرگترین قدرت بىزوال تكیه كنند، در همه حال از
او مدد بگیرند و فقط در برابر او سر تعظیم فرود آورند؛ كه اگر چنین كنند، از هیچ
كس ترس و وحشتى نخواهند داشت. واضح است كه چنین تكیه گاه و مبدئى جز آفریدگار بزرگ
نمىتواند باشد. از طرف دیگر، براى بقا و جاویدان ماندن ملتها، همبستگى خاص بین
افراد خاص لازم است. این عمل در صورتى امكان دارد، كه هر كس به پدر و مادر خود كه
شعاع بستگى آنان به وى نزدیكتر است، در مرحله بعد به خویشان و بعد از آنان به همه
افراد اجتماع، نیكى كند. بدین گونه، همه بال و پر یكدیگر مىشوند، و افراد ضعیف را
حمایت مىكنند.
3. ( واعبدوالله و لا تشركوا به شیئاً و
بالوالدین احساناً» (نساء 36) و خدا را بپرستید و هیچ چیز را با او شریك نكنید و
به پدر و مادر نیكى كنید.
آیه فوق، نخست مردم را دعوت به عبادت و بندگى
پروردگار و ترك شرك و بت پرستى ج كه ریشه اصلى برنامههاى اسلامى است- مىكند.
دعوت به توحید و یگانه پرستى روح را پاك، نیت را خالص، اراده را قوى و تصمیم را
براى انجام دادن هر برنامه مفیدى محكم مىسازد. از آنجا كه این آیه بیان كننده یك
رشته از حقوق اسلامى است، قبل از هر چیز، اشاره به حق خداوند بر مردم، پرستیدن او
و شریكى براى او برنگزیدن كرده است.
سپس، اشاره به حق پدر و مادر شده و توصیه
گردیده است كه باید به آنان نیكى كرد. از این تعبیرهاى مكرر در قرآن كریم بر بندگى
خدا واحسان به والدین، استفاده مىشود كه بیان این دو ارتباط است. در حقیقت هم،
چنین است، چون بزرگترین نعمت، نعمت هستى و حیات است كه در درجه اول از ناحیه خداست
و درمراحل بعد، به پدر و مادر ارتباط دارد. بنابراین، ترك حقوق پدر و مادر، همدوش
شرك به خداست.
4- «قل تعالوا اتل ما حرم ربكم علیكم الا
تشركوا به شیئاً و بالوالدین احساناًأ» (انعام 151) بگو، بیایید آنچه را
پروردگارتان بر شما حرام كرده بیان كنم كه چیزى را با او شریك نكنید و به پدر و
مادر نیكى كنید.
ذكر نیكى به پدر و مادر بلافاصله بعد از
مبارزه با شرك و قبل از دستورهاى مهمى مانند تحریم قتل نفس و اجراى اصول عدالت،
دلیل بر اهمیت بسیار حق پدر و مادر در دستورهاى اسلامى است. این موضوع وقتى روشنتر
مىشود، كه توجه كنیم به جاى «آزار به پدر و مادر»- كه هماهنگ با دیگر تحریمهاى
این آیه است-،احسان و نیكى به آنان ذكر شده است. یعنى نه تنها ایجاد ناراحتى براى
آنان حرام است، بلكه احسان و نیكى به آنان نیز لازم و ضرورى است. جالبتر این كه،
كلمه «احسان» به وسیله «ب» متعدى شده و فرموده است: « بالوالدین احساناً»احسان
گاهى با «الى» و گاهى با «ب» ذكر مى شود، معناىآن نیكى كردن به طور مستقیم و بدون
واسطه است، بنابراین، این آیه تاكید مىكند كه موضوع نیكى به پدر و مادر را باید
آنقدر اهمیت داد، كه شخصاً و بدون واسطه، به آن اقدام كرد.
5- «ولقد اتینا لقمان الحكمه ان اشكر الله و
من یشكر فانما یشكر لنفسه و من كفر فان الله غنى حمید و اذقال لقمان لابنه و هو
یعظه یا بنى لا تشرك بالله ان الشرك لظلم عظیم و وصینا الانسان بوالدیه حملته امه
وهناً على وهن و فصاله فى عامین ان اشكرلى ولوالدیك الى المصیر و ان جاهداك على ان
تشرك بى ما لیس من اناب الى ثم الى مرجعكم فانبئكم بما كنتم تعلمون» (لقمان 15-12)
و آدمى را درباره پدر و مادرش سفارش كردیم. مادرش به او حامله شد و هر روز
ناتوانتر مى شد و پس از دو سال از شیرش باز گرفت. و سفارش كردیم كه مرا و پدر و
مادرت را شكر گوى كه سرانجام تو نزد من است. اگر آن دو به كوشش از تو بخواهد تا
چیزى را كه نمىدانى چیست با من شریك گردانى، اطاعتشان مكن. در دنیا با آنان به
وجهى پسندیده زندگى كن و خود، راه كسانى را كه به درگاه من باز مىگردند. در پیش
گیر، بازگشت همه شما به سوى من است و من از كارهایى كه مىكردهاید، آگاهتان
مىكنم.
در آیه اول، نتیجه «شكر» و «كفران» نعمتها، به
این صورت بیان شده كه شكر نعمت، به سود خود انسان، و كفران هم به زبان خود او است.
خداوند از همگان بىنیاز است. اگر همه ممكنات شكر كنند، چیزى بر عظمتش افزوده
نمىشود و اگر جمله موجودات كافر شوند. بر دامن كبریایىاش گردى ننشیند.
«ل» در جمله «ان اشكرالله»، براى اختصاص و در
«لنفسه» براى نفع است. بنابراین، سود شكرگزارى كه همان دوام نعمت، و افزایش آن به
اضافه ثواب آخرت است، به خود انسان بر مىگردد؛ همان گونه كه زیان كفران، فقط
دامان خودش را مىگیرد.
تعبیر: «غنى حمید»، اشاره به این است كه شكر
گزار در برابر افراد عادى، یا چیزى به بخشنده نعمت مىدهد یا اگر چیزى نمىدهد، با
ستایش او مقامش را در انظار مردم بالا مىبرد. ولى درباره خداوند، هیچ یك از این
دو، معنا ندارد.او از همگان بىنیاز، و شایسته ستایش همه ستایشگران است. فرشتگان
حمد او را مىگویند، و تمام ذرات موجودات به تسبیح و حمد او مشغولند. اگر انسانى
به زبان قال كفران كند، كمترین اثرى ندارد؛ زیرا ذرات وجود خودش، به زبان حال
مشغول حمد و ثناى اویند.
شكر با «صیغه مضارع» نشانه تداوم واستمرار
است، و كفر با «صیغه ماضى» كه حتى بریك مرتبه است بیان شده است. این نكته، اشاره
به این است كه كفران حتى براى یك بار، ممكن است عواقب دردناكى بار آورد اما شكر
لازم است كه مستمر و مداوم باشد تا انسان مسیر تكامل خود را طى كند.
بعد از معرفى لقمان و مقام و حكمت او، به
نخستین اندرز وى- كه در عین حال مهمترین توصیه به فرزندش مى باشد- اشاره شده است.
حكمت لقمان ایجاب مىكند كه قبل از هر چیز، به سراغ توحید، اساسىترین مسئله
عقیدتى، برود؛ زیرا هر حركت تخریبى و ضد الهى، همچون: دنیا پرستى، مقام پرستى و
هوا پرستى، شاخهاى از شرك به شمار مىروند. نكته قابل توجه اینكه، لقمان حكیم
دلیل بر نفى شرك را این ذكر مىكند كه شرك، ظلم عظیم است؛ آن هم با تعبیرى، كه از
چند جهت تاكید دارد. و چه ظلمى از این بالاتر، كه هم درباره خدا انجام بگیرد و موجود
بىارزشى را همتاى او قرار دهند، و هم درباره خویشتن انجام شود. و انسان از اوج
عزت عبودیت پروردگار به قعر دره ذلت پرستش غیر او ساقط كند. دو آیه بعد، در حقیقت
جملههاى معترضهاى است كه در لابه لاى اندرزهاى لقمان از سوى خداوند بیان شده
است. البته معترضه، به معناى بىارتباط نیست، بلكه به معناى سخنان الهى است كه
ارتباط روشنى با سخنان لقمان دارد. در این آیه، بحث از وجود، زحمات، خدمات و حقوق
پدر و مادر، و قرار دادن شكر آنان در كنار شكر خداوند است. به علاوه، تاكیدى بر
خالص بودن اندرزهاى لقمان، به فرزندش نیز شمرده مى شود، زیرا پدر و مادر با این
علاقه وافر و خلوص نیت، ممكن نیست جز خیر و صلاح فرزند را در اندرزهایشان بازگو
كنند.
آنگاه، به زحمات بسیار مادر اشاره مىشود. این
مسئله از نظر علمى ثابت شده و تجزیه نیز نشان داده است، كه مادران در هنگام
باردارى گرفتار سستى مىشوند؛ زیرا شیره جان و مغز استخوان را به پرورش جنین خود
اختصاص مىدهند، و از تمام مواد حیاتى وجود خود بهترینش را تقدیم او مىكنند. به
همین دلیل، مادران در دوران باردارى گرفتار كمبود انواع ویتامینها مىشوند كه اگر
جبران نشود، ناراحتىهایى را براى آنان به وجود مىآورد. این ویژگى، در دوران رضاع
و شیر دادن نیز ادامه مىیابد؛ چرا كه شیر، شیره جان مادر است. لذا به دنبال آیه،
آمده است كه پایان نكته، اشاره شده است: «والوالدات یرضعن اولادهن حولین كاملین»
(بقره 233) مادران فرزندانشان را دو سال تمام شیر دهند. البته، منظور دوران، كمتر
از دوسال انجام شود. به هر حال، مادر در این 23 ماه، دوران حمل و دوران شیر
خوارگى، بزرگترین فداكارى راهم از نظر روحى و عاطفى، هم از نظر جسمى، و هم از جهت
خدمات، دربارة فرزندش انجام مىدهد.
جالب اینكه در آغاز توحید، پدر و مادر را ذكر
مىكند، ولى به هنگام بیان زحمت و خدمات، تكیه روى زحمات مادر است تاانسان متوجه
ایثارگریها و حق عظیم او شود. سپس، به شكر خداوند و شكر پدر و مادر سفارش شده است.
شكر خدا را باید كرد، زیرا خالق و منعم اصلى انسان، خداست كه چنین پدر و مادر
مهربانى را به ما داده است. و هم شكرگزار پدر و مادر باید بود، كه به واسطه این
فیض و عهدهدار انتقال نعمتهاى خداوند به انسان مىباشند.
و در پایان، آیه با لحنى كه خالى از تهدید و
عتاب نیست، مى فرماید: «بازگشت همه شما، به سوى من است». اگر در اینجا كوتاهى
كنید، در بارگاه الهى تمام این حقوق، زحمات و خدمات مو به مو بررسى و محاسبه
مىشود. بعضى از مفسران در اینجا به نكتهاى توجه كردهاند كه در قرآن مجید، تاكید
بر رعایت حقوق پدر و مادر بارها آمده است. اما سفارش به فرزندان- جز درباره نهى از
كشتن فرزندان كه یك عادت شوم و زشت استثنایى در عصر جاهلیت بود- كمتر دیده مىشود.
این نكته به دلیل آن است كه پدر و مادر به حكم عواطف نیرومندشان، كمتر ممكن است
فرزندان را به دست فراموشى بسپارند. در حالى كه بسیار دیده شده است كه فرزندان،
پدر و مادر را به ویژه به هنگام پیرى و از كار افتادگى، فراموش مى كنند: این دردناكترین
حالت براى پدر و مادر، و بدترین ناشكرى براى فرزندان محسوب مىشود. از آنجا كه
توصیه نیكى درباره پدر و مادر ممكن است این توهم را براى بعضى ایجاد كند كه حتى در
مسئله عقاید، كفر و ایمان باید با آنان مماشات كرد، در آیه بعد تاكید مىكند كه
هرگز نباید رابطه انسان با پدر و مادرش، مقدم بر رابطه او با خدا باشد. پس، هرگز
نباید عواطف خویشاوندى، حاكم بر اعتقاد مكتبى انسان شود. تعبیر به «جاهداك»، اشاره
به این است كه پدر و مادر گاه به گمان اینكه سعادت فرزندشان را مىخواهند، تلاش و
كوشش مىكنند كه او را به عقیده انحرافى بكشانند. وظیفه فرزندان این است كه هرگز
در برابر این فشارها تسلیم نشوند، استقلال فكرى خود را حفظ كنند، و عقیده توحید را
با هیچ معاوضه نكنند. همچنین، جمله «مالیس لك به علم».اشاره به این است كه اگر
فرضاً دلایل بطلان شرك را نادیده بگیریم، حداقل دلیلى بر اثبات آن نیست. از آنجا
كه ممكن است این فرمان این توهم را به وجود آورد كه در برابر پدر و مادر مشرك باید
شدت عمل داشت و بىحرمتى كرد، بلافاصله اضافه مى كند كه اطاعت نكردن از آنان در
كفر و شرك، دلیل بر طرز شایستهاى رفتار كرد، ولى از نظر اعتقاد و برنامههاى مذهبى
تسلیم افكار و پیشنهادهایشان نشد. این رفتار، درست نقطه اصلى اعتدال، و راه
پیامبران و مومنان راستین است. لذا، بعد مىافزاید كه مومنان باید راه كسانى را
پیروى كنند، كه به سوى خداوند باز مىگردند؛ چرا كه بازگشت همه به سوى خداوند است،
و خداوند انسان را ازكارهایشان آگاه مىسازد و طبق آن پاداش و كیفرى مىدهد.
نفى و اثباتهاى پى در پى، و امر و نهىها در
آیات فوق، براى این است كه مسلمانان در این گونه مسائل كه در بدو نظر تضادى در
میان انجام دادن دو وظیفه لازم تصور مىشود- خط اصلى را پیدا كنند و بدون كمترین
افراط و تفریط، در مسیر صحیح قرار گیرند.این دقت و ظرافت قرآن در این ریزه كاریها،
از چهرههاى فصاحت و بلاغت عمیق آن است.
وصینا الانسان بوالدیه حسنا و ان جاهداك لتشرك
بى ما لیس لك به علم فلا تطعهما الى مرجعكم فانبئكم بما كنتم تعملون» (عنكبوت 8) و
به آدمى سفارش كردیم كه به پدر و مادر خود نیكى كند و اگر آن دو بكوشند كه تو چیزى
را كه بدان آگاه نیستى شریك من قرار دهى، اطاعتشان مكن. بازگشت همه شما به سوى من
است و شما را به كارهایى را مىكردهاید، آگاه مىكنم. روایات مختلفى در شان نزول
این آیه آمده، كه چكیده آن این است كه «بعضى از مردانى كه در مكه بودند، ایمان و
اسلام را پذیرفتند. هنگامى كه مادرشان از این مسئله آگاه شدند، تصمیم گرفتند كه
غذا نخورند و آب ننوشند تا فرزندانشان از اسلام باز گردد. گر چه هیچ كدام از این
كدام از این مادران به گفته خود وفا نكردند و اعتصاب غذا را شكستند. ولى این آیه
نازل شد و خط روشنى در برخورد با پدر و مادر در زمینه ایمان و كفر به دست همگان
داد.
برترین توصیه نسبت به پدر و مادر
یكى از
مهمترین آزمایشهاى الهى، مسئله تضاد خط ایمان و تقوا با پیوندهاى عاطفى و
خویشاوندى است. قرآن در این زمینه تكلیف مسلمانان را بروشنى بیان كرده است. در این
بخش، آیات آمده در این زمینه، بررسى مىشود.
1. «و وصینا الانسان بوالدیه احساناً» (حقاف
15) و انسان را سفارش كردیم كه به پدر و مادرش نیكى كند. اگر چه این حكم، یك حكم
تشریعى است، ولى این مسئله پیش از آنكه یك لازم تشریعى باشد، به صورت یك قانون
تكوینى درنهاد همه انسانها وجود دارد. تعبیر به «انسان» در اینجا جلب توجه مى كند؛
زیرا این قانون مخصوص مومنان نیست، بلكه هر كس شایسته نام انسان است، باید همیشه
به پدر و مادر حق شناس باشد. هر چند با این اعمال، هرگز نمىتواند دین خود را به
آنان ادا كند.
سپس، براى این كه تصور نكند كه پیوند عاطفى با
پدر و مادر مىتواند بر پیوند انسان با خدا و مسئله ایمان حاكم شود، با یك استثناى
صریح تاكید مىكند كه اگر پدر و مادر تلاش و كوشش كنند كه فرزندشان براى خدا شریكى
قایل شود كه به آن علم ندارد، از آنان نباید اطاعت كند.
تعبیر: « مالیس بك به علم» اشاره به منطقى
نبودن شرك است. چون اگر واقعاً شرك صحیح بود، دلیلى بر آن وجود داشت. به تعبیر
دیگر، جایى كه انسان علم به چیزى نداشته باشد، باید از آن پیروى نكند؛ تا چه رسد
به این كه علم به بطلان آن داشته باشد. پیروى از چنین چیزى پیروى از جهل است.
اصولاً، تقلید كوركورانه غلط است، حتى اگر درباره ایمان باشد؛ تا چه رسد به شرك و
كفر. به این ترتیب، از اینجا یك اصل كلى استفاده مىشود: « هیچ چیز نمىتواند بر
ارتباط انسان با خدا حاكم شود؛ حتى پیوند با پدر ومادر، كه نزدیكترین پیوندهاى
عاطفى است.
حدیث معروف امام على (ع): «لا طاعه لمخلوق فى
معصیه الخالق» اطاعت از مخلوق در عصیان خالق روا نیست. معیار روشنى را در این
مسائل به دست مىدهد.از این آیات و روایات نتیجه مىشود كه اسلام برترین احترام را
براى پدر و مادر قائل است. پس، در صورت مشرك بودن و دعوت به شرك- كه منفورترین
كارها در نظر اسلام است- باز حفظ احترام آنان در عین نپذیرفتن دعوت آنان به شرك،
واجب شمرده مىشود.
در حدیثى از پیامبر (ص) آمده است كه شخصى خدمت
ایشان آمد و عرض كرد: من به چه كسى نیكى كنم»؟
فرمودند: «به مادرت».
دوباره آن شخص سئوال كرد: «بعد از او به چه
كسى»؟
فرمودند: «به مادرت».
بار سوم، آن شخص سئوال كردم: «بعد از او، به
چه كسى»؟
باز فرمودند: «مادرت».
و در چهارمین بار، پیامبر (ص) توصیه پدر و
مادر و دیگر بستگان را به ترتیب نزدیكى آنان، به ایشان فرمودند.
در حدیث دیگرى، پیامبر (ص) توصیه پدر و دیگر
بستگان را به ترتیب نزدیكى آنان، به ایشان فرمودند.
در حدیث دیگرى، پیامبر (ص) فرمودند: «الجنه
تحت اقدام الامهات» (بهشت زیر پاى مادران است). یعنى فقط از طریق خضوع و همچون خاك
راه بودن در برابر آنان، مىتوان به بهشت برین راه یافت.
2- «و وصینا الانسان بوالدیه احساناً حملته
امه كرهاً و وضعته كرهاً و حمله و فصاله ثلاثون شهراً حتى اذا بلغ اشده و بلغ
اربعین سنه قال رب اوزعنى ان شكر نعمتك التى انعمت على و على والدى و ان اعمل
صالحاً ترضاه و اصلح لى فى ذریتى انى تبت الیك و انى من المسلمین» (احقاف 15) و
آدمى را به نیكى كردن با پدر و مادر خود سفارش كردیم. مادرش بار او را به دشوارى
برداشت و به دشوارى بر زمین نهاد. و مدت حمل تا از شیر باز گرفتنش، سى ماه است تا
چون به سن جوانى رسد و به چهل سالگى در آید. گوید: اى پروردگار من ، به من بیاموز
تا شكر نعمتى كه بر من و بر پدر و مادرم ارزانى داشتهاى به جاى آرم. كارى شایسته
بكنم كه تو از آن خشنود شوى و فرزندان مرا به صلاح آور. من به تو بازگشتم و از
تسلیم شدگانم.
این آیه، از نیكى و شكر به پدر و مادر كه
مقدمهاى براى شكر پروردگار است، شروع مىكند. «وصیت» و توصیه، به معناى مطلق
سفارش است. و مفهوم آن، منحصر به سفارشهاى مربوط به پس از مرگ نیست. لذا جمعى از
مفسران آن را در این آیه، به معناى دستور و فرمان تفسیر كردهاند. سپس به دلیل
لزوم حق شناسى از مادر، تاكید مىشود كه در طول 30 ماه باردارى و شیر دهى، وى
بزرگترین ایثار و فداكارى را درباره فرزندش انجام مىدهد.
اینكه قرآن در اینجا فقط از ناراحتىهاى سخن
مىگوید، و سخنى از پدر در میان نیست، نه به خاطر اهمیت ندادن به پدر است؛ چرا كه
هم در بسیارى از این مشكلات شریك مادر است. اما چون سهم بیشترى دارد، بیشتر بر او
تاكید شده است.
هنگامى كه انسان به كمال قدرت نیروى جسمانى
رسید و به مرز 40 سالگى وارد شد، سه چیز را از خدا تقاضا مىكند: شكر پدر و مادرش،
انجام دادن كارهاى خوب و تداوم در رستگارىاش در فرزندانش، این تعبیر، نشان مىدهد
كه انسان با ایمان در چنین سن و سالى، هم از عمق و وسعت نعمتهاى خدا بر او، و هم
از نعمتهاى كه پدر و مادر به او كرده است، آگاه مىشود؛ زیرا در این سن و سال،
معمولاً خودش پدر یا مادر مىشود و با درك زحمات طاقت فرسا و ایثارگرانه آن دو، بى
اختیار به یادشان مىافتد و به جایشان در پیشگاه خدا شكر مى كند.
تعبیر: «لى» (براى من )، ضمناً اشاره به این
است كه صلاح و نیكى فرزندان من در چنان باشد، كه نتایجش عاید من نیز بشود.
تعبیر: «فى ذریتى» (فرزندان من)، به طور مطلق
اشاره به تداوم صلاح و نیكوكارى در تمام دودمان است.
جالب اینكه در دعاى اول، پدر و مادر را و در
دعاى سوم، فرزندان را شریك مىكند. ولى در دعاى دوم، براى خود دعا مىكند. انسان
صالح اینگونه است كه اگر با یك چشم به خویشتن مىنگرد، با چشم دیگر به افرادى كه
بر او حق دارند. نگاه مىكند.
نتیجه
پس از بررسى موضوع احترام به پدر و مادر از
نگاه قرآن كریم و ارتباط آن با اطاعت از دستورهاى خداوند، اكنون مىتوانیم اینگونه
جمعبندى كنیم كه احترام به والدین، از دستورهاى اكید دینى است.
درباره تعامل اطاعت از والدین با اطاعت از
خدا، مىتوان گفت كه ما ابتدا اطاعت از دستورهاى خداوند را واجب مى دانیم. سپس،
خداوند دستور داده است كه از پدر و مادر اطاعت كنیم، و به آنان احترام بگذاریم.
پس، اطاعت از این دستور خداوند، احترام به والدین را به همراه مىآورد. البته، اگر
اطاعت از والدین موجب زیر پا نهادن دستورهاى الهى شود، براساس نظر اسلام نباید از
آنان اطاعت كرد، و دستور خداوند بر دستور والدین ارجحیت داده شده است. با این حال،
در چنین مواردى، اسلام تاكید مىكند كه باید با نرمى و متانت با پدر و مادر برخورد
كرد. و اسلام، اجازه پرخاش را حتى در زمانى كه پدر و مادر بر خلاف دین دستور داده
باشند، به فرزندان نداده است.
پىنوشتها:
1- طباطبایى، سید محمد حسین، المیزان فى تفسیر
القرآن، ترجمه سید محمد باقر موسوى همدانى، تهران، كانون انتشارات محمدى، 1358.
2- مكارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، قم،
دارالكتب الاسلامیه، 1370.
3- مولانا (تبریزى)، سید مصطفى، حقوق والدین و
فرزند،1349.
بازگشت
وظیفه انسان نسبت به خدا و والدین
دكتر على اكبر تاجدارى متخصص حقوق و اقتصاد
مقدمه
احترام به پدر و مادر در منطق اسلام
برترین توصیه نسبت به پدر و مادر
نتیجه
مقدمه
احترام به پدر و مادر در منطق اسلام
برترین توصیه نسبت به پدر و مادر
نتیجه
مقدمه
در مكتب اسلام در مجموع باید و نبایدها، مجموعهاى
از حقوق بیان شده، كه از آن جمله است: حقوق خدا بر انسان، و حقوق والدین (پدرو
مادر) بر انسان، یكى از دقیقترین مسائلى كه اسلام به آن پرداخته، تقابل این دو حق
است. نحوه تعامل این دو حق، باعث بحثهاى فراوانى مىشود كه البته این بحث در بررسى
و تامل در مسئله حقوق پدر و مادر بر فرزند و وظیفهاى كه فرزند نسبت به والدین
دارد، اجتناب ناپذیر خواهد بود.
اسلام در متن كتاب خود قرآن، به صورت ویژهاى به
وظیفه فرد نسبت به والدین پرداخته است. همچنین به این مسئله در احادیث فراوان
معصومان (ع) توجه شده است. همچنین، قرآن در برخى آیات كه درباره اطاعت از پدر و
مادر و احسان به آنها سخن مىگوید، به تعامل و رابطه این اطاعت با پیروى از
دستورهاى خداوند به صراحت تاكید مىكند، و خطوط و مرزهاى آن را مشخص مىنماید. در
این نوشتار سعى بر آن است كه وظیفه فرد نسبت به خداوند و والدین از دیدگاه قرآن و
نحوه ارتباط وتعامل آنها بررسى شود.
احترام به پدر
و مادر در منطق اسلام
اگر چه عواطف انسانى و حق شناسى به تنهایى براى
رعایت احترام در برابر والدین كافى است. ولى از آنجا كه اسلام حتى در مسائلى كه هم
عقل در آن استقلال كامل دارد و هم عاطفه آن رابوضوح در مىیابد سكوت روا نمىدارد
و به عنوان تاكید در این گونه موارد هم دستورهاى لازم را صادر مىكند، درباره
احترام به والدین آنقدر تاكید كرده است كه در كمتر مسئلهاى دیده مىشود به عنوان
نمونه به چند قسمت اشاره مىكنیم:
الف:
در چهار سوره قرآن
مجید، به نیكى به والدین بلافاصله بعد از مسئله توحید قرار گرفته است. این همردیف
بودن، بیانگر این است كه اسلام تا چه حد براى پدر و مادر احترام مىگذارد.
1- ( .....لا تعبدون الا الله و بالوالدین
احساناً» بقره /83 (.... بجز خدا را نپرستید و به پدر و مادر نیكى كنید).
2. (واعبدوا الله و لا تشركوا به شیئاً و
بالوالدین احساناً» (نساء 36) و خدا را بپرستید و چیزى را با او شریك نكنید و به
پدر و مادر نیكى كنید.
ب: اهمیت این موضوع تا آن پایه است كه هم قرآن و
هم روایات، صریحاً توصیه مىكنند كه حتى اگر پدر و مادر كافر باشند، رعایت
احترامشان لازم است.
1- ( وقضى ربك الا تعبدوا الا ایاه و بالوالدین
احساناً» (اسراء 23) و پروردگارت حكم كرد كه جز او را نپرستید و به پدر و مادر
نیكى كنید.
2. (الا تشركوا به شیئاً و بالوالدین احساناً»
(انعام 151) چیزى را با او شریك نكنید و به پدر و مادر نیكى كنید.
3. (و آن جاهداك على ا ن تشرك بى مالیس لك به
علم فلا تطعمها و صاحبهما فى الدنیا معروفاً» (لقمان 15) و اگر آنان به تو اصرار
كنند كه با من آنچه را كه علم به آن ندارى، شریك كنند اطلاعتشان مكن ولى در دنیا
به نیكى با آنان رفتار كن.
ج: شكرگزارى در برابر پدر و مادر در قرآن مجید در
ردیف شكرگزارى در برابر نعمتهاى خدا قرار داده شده است؛ چنانكه مىخوانیم: «ا ن
اشكرلى ولوالدیك الى المصیر» (لقمان 14) مرا و پدر و مادرت را شكركن كه بازگشت به
سوى من است؛ با این كه نعمت خدا بیش از آن اندازه است كه قابل احصا و شماره باشد،
پس، این دلیل بر عمق و وسعت حقوق پدران و مادران است.
قرآن حتى كمترین بىاحترامى را در برابر پدر و مادر،
اجازه نداده است. در حدیثى، امام صادق (ع) مىفرمایند: «لو علم الله شیئاً هو ادنى
من اف لنهى عنده و هو من ادنى العقوق، و من العقوق ا ن ینظر الرجل الى و الدیه
فیجد النظر الیها» اگر چیزى كمتر از «اف» وجود داشت، خدا از آن نهى مىكرد. «اف»
كمترین اظهار ناراحتى است. و از این جمله، نظر كردن تند و غضب آلود به پدر و مادر
است.
ه: با اینكه جهاد یكى از مهمترین برنامههاى
اسلامى است، تا هنگامى كه جنبه وجوب عینى نداشته باشد، بودن در خدمت پدر و مادر از
آن مهمتر است. پس اگر حضور در این جهاد موجب ناراحتى آنان شود، جایز نیست. در
حدیثى از امام صادق (ع) آمده است كه مردى نزد پیامبر اسلام (ص) آمد و عرض كرد،
جوان با نشاط وورزیدهاى است و جهاد را دوست دارد، ولى مادرش از این موضوع ناراحت
مىشود. پیامبر (ص) فرمودند: «ارجع فكن مع والدتك فوالذى بعثنى بالحق لانسها بك
لیله خیر من جهاد فى سبیل الله سنه» برگرد و با مادر خویش باش. قسم به آن خدایى كه
مرا به حق مبعوث كرد، یك شب مادر با تو مأنوس شود، از یك سال جهاد در راه خدا بهتر
است.
البته، هنگامى كه جهاد جنبه وجوب عینى پیدا كند،
كشور اسلامى در خطر قرار گیرد و حضور همگان لازم شود، هیچ عذرى حتى نارضایتى پدر و
مادر پذیرفته نیست.
پبامبر (ص) فرمودند: «ایاكم وعقوق الوالدین فان ریح
الجنه توجد ممن سیرع الف عام ولایجدها عاق» از عاق پدر ومادر بترسید زیرا بوى بهشت
از هزار سال راه به مشام مىرسد؛ اما هیچگاه به كسانى كه مورد خشم پدر و مادر
هستند نخواهد رسید.
این تعبیر، اشاره لطیفى به این موضوع دارد كه چنین
اشخاصى نه تنها در بهشت گام نمىگذارند، بلكه در فاصله بسیار زیادى از آن قرار
دارند و حتى نمىتوانند به آن نزدیك شوند. سید قطب در تفسیر فىظلال القرآن، حدیثى
به این مضمون از پیامبر (ص) نقل مىكند كه مردى كه مادرش را بر دوش گرفته بود و
طواف مىداد، پیامبر (ص) را در همان حال مشاهده كرد. عرض كرد: «آیا حق مادرم را با
این كار انجام دادم».
پیامبر فرمودند: «نه، حتى جبران یكى از نالههاى او
را به هنگام وضع حمل» نمىكند.
یك نكتة كه دراینجا باید ذكر شود، این است كه گاه
مىشود پدر و مادر پیشنهادهاى غیر منطقى یا خلاف شرع به انسان مى كند، بدیهى است
اطاعت آنان در هیچ یك از این موارد، لازم نیست. ولى با این حال، باید با برخورد
منطقى و انجام دادن وظیفه امر به معروف و نهى از منكر در بهترین صورتش، با این
گونه پیشنهادها برخورد كرد. امام كاظم (ع) مىفرمایند: «كسى نزد پیامبر (ص) آمد و
از حق پرد وفرزند سئوال كرد. فرمودند: باید او را با نام صدا نزند (بلكه بگوید پدرم)،
جلوتر از او نرود، قبل از او ننشیند و كارى نكند كه مردم به پدرش بدگویى كنند
(نگویند خدا پدرت را نیامرزد كه چنین كردى)».
توحید و نیكى به پدر و مادر، سرآغاز یك رشته احكام
مهم اسلامى
«لا تجعل مع الله الها اخر فتقعد مذموماً مخذولاً و
قضى ربك الا تعبدوا الا ایاء و بالوالدین احساناً اما یبلغن عندك الكبر احدهما
اوكلاهما فلا تقل لهما «اف» و لا تنهر هما و قل لهما قولاً و كریماً و احفض لهما
جناح الذال من الرحمه و قل رب ارحمهما كما ریبانى صغیراً ربكم اعلم بما فى نفوسكم
ان تكونوا صالحین فانه كان للاوابین غفوراً» (اسراء 22-25) با خداى یكتا، خداى
دیگرى به خداى مگیر كه نكوهیده و خوار خواهى ماند. پروردگارت مقرر داشت كه جز او
را نپرستید و به پدر و مادر نیكى كنید. هر گاه تا تو زنده هستى هر دو یا یكى از آن
دو سالخورده شوند، آنان را میازار و به درشتى خطاب مكن و با آنان به اكرام سخن
بگو. در برابرشان از روى مهربانى سر تواضع فرود آور و بگو: اى پروردگار من،
همچنانكه مرا در خردى پرورش دادند، بر آنان رحمت آور. پروردگارتان از هر كس دیگر
به آنچه در دلهایتان مىگذرد. داناتر است. و اگر از صالحان باشید. او توبه كنندگان
را مىآمرزد.
آیات مورد بحث، سر آغازى براى بیان یك سلسه از احكام
اساسى اسلام كه با مسئله توحید وایمان شروع مىشود، توحیدى كه خمیر مایه همه
فعالیتهاى مثبت و كارهاى نیك و سازنده است. آیه نخست با توحید شروع شده است و
تاكید مىكند كه نباید براى خداوند یگانه هیچ معبودى قرار داد. آیه نمىگوید:
«معبود دیگرى را با خدا پرستش مكن». بلكه مى گوید: قرار مده» تا معناى وسیعترى
داشته باشد. یعنى، نه در عقیده، نه در عمل، نه در دعا و تقاضا، و نه در پرستش
معبود دیگرى را در كنار «الله» قرار مده.
سپس به بیان نتیجه شرك مىپردازد، كه همانا با نكوهش
و خوارى نشستن است. انتخاب كلمه «قعود» (نشستن) در اینجا، اشاره به ضعف و ناتوانى
است، زیرا در ادبیات عرب، این كلمه كنایه از ضعف است؛ همانگونه كه گفته مىشود: «
قعد به الضعف عنالقتال» (ناتوانى سبب شد كه از بیكار با دشمن بنشیند).از جمله
بالا استفاده مىشود كه شرك، سه اثر بسیار بد در وجود انسان مىگذارد:
1- شرك مایه ضعف، ناتوانى، زبونى و ذلت است؛ در
حالى كه توحید، عامل قیام، حركت و سرافرازى است.
2- شرك، مایه مذمت ونكوهش است؛ چرا كه یك خط
روشن انحرافى است، در برابر منطق عقل و كفرانى است آشكار، در مقابل نعمت پروردگار.
و آنكس كه تن به چنین انحرافى دهد، در خور مذمت است.
3- شرك سبب مىشود كه خداوند، مشرك را به
معبودهاى ساختگىاش واگذارد و دست از حمایتش بردارد. و از آنجا كه معبودهاى ساختگى
نیز قادر به حمایتش بردارد و از آنجا كه معبودهاى ساختگى نیز قادر به حمایت كسى
نیستند و خدا هم حمایتش را از چنین كسانى برداشته است، آنان «مخذول» و بدون یار و
یاور خواهند شد. در آیات دیگر قرآن نیز همین معنا به شكل دیگرى مجسم شده است؛
چنانچه مىفرماید: «مثل الذین اتخذوا من دون الله اولیاء كمثل العنكبوت اتخذت
بیتاً و ا ن اوهن البیوت لبیت العنكبوت لو كانوا یعلمون» ( عنكبوت 41) (مثل آنان
كه غیر از خدا را به دوستى گرفتند، مثل عنكبوت است كه خانهاى بساخت و همانا
سستترین خانهها، خانه عنكبوت است، اگر مىدانستند.
بعد از اصل توحید، به یكى از اساسىترین تعلیمات
انسانى انبیا- با تاكید مجدد بر توحید- اشاره شده است؛ كه همانا نیكى به پدر و
مادر است.
«قضا»، مفهوم محكمترى امر دارد. و فرمان قطعى و محكم
را مىرساند. این مطلب، نخستین تاكید در این باره است، قرار دادن توحید در كنار
نیكى به پدر و مادر، تاكید دیگرى بر اهمیت این دستور اسلامى است. مطلق بودن
«احسان» كه هر گونه نیكى را در بر مىگیرد، و همچنین «والدین» كه مسلمان و كافر را
شامل مىشود، سومین و چهارمین تاكید در این جمله است. نكره بودن «احساناً» كه
دراین گونه موارد براى بیان عظمت مىآید، پنجمین تاكید محسوب مىشود. توجه به این
نكته لازم است كه فرمان، معمولاً روى یك امر اثباتى مىرود؛ در حالى كه در اینجا،
روى نفى رفته است. این نكته، ممكن است به خاطر آن باشد كه از كلمه «قضى»، فهمیده
مىشود كه جمله دیگرى در شكل اثباتى در تقدیر است یا اینكه مجموع جمله نفى و اثبات
: «الا تعبدوا الا ایاه». در حكم یك جمله اثباتى؛ اثبات عبادت انحصارى پروردگار
است.
سپس، یكى از مصداقهاى روشن نیكى به پدر و مادر بیان
شده است. در اینجا، به قسمتى از ریزهكاریهاى برخورد بسیار مودبانه و احترام آمیز
فرزندان به پدران و مادران از دیدگاه قرآن، اشاره مىشود.
1. از یكسو، روى حالت پیرى آنان- كه در آن موقع
نیازمندتر به حمایت ومحبت و احترامند- تاكید مىكند، و فرزندانشان را از كمترین
سخن اهانت آمیز به آنان نهى مىكند. آنان ممكن است بر اثر كهولت، طورى شوند كه
نتواند بدون كمك دیگرى حركت كنند، از جا برخیزند و حتى ممكن است قادر به رفع آلودگى
از خود نباشند. در این مواقع، آزمایش بزرگ فرزندان شروع مىشود.
2. از سوى دیگر، قرآن تاكید مىكند كه در این
هنگام نه تنها به آنان نباید «اف» گفت: و با صداى بلند و اهانت آمیز با آنان صحبت
كرد، بلكه با قول كریم و گفتار بزرگوانه باید با آنان گفتگو كرد. همه اینها، نهایت
ادب در سخن را مىرساند، كه زبان كلید قلب است.
3. از سوى دیگر، دستور به تواضع و فروتنى داده
شده است، تواضعى كه نشاندهنده محبت و علاقه باشد، و نه چیز دیگر
4. سرانجام، سفارش شده است كه حتى موقعى كه
فرزند رو به سوى درگاه خدا مىآورد، پدر و مادر را، چه در حیات و چه در ممات،
نباید فراموش كند و باید تقاضاى رحمت پروردگار را برایشان بنماید، بویژه این
تقاضایش را با این دلیل همراه سازد: «پروردگارا، همان گونه كه آنان در كودكى مرا
تربیت كردند. تو به آنان رحم كن» نكته مهمى كه از این تعبیر- علاوه بر آنچه گفته
شد- استفاده مىشود. این است كه اگر پدر و مادر آنچنان مسن و ناتوان شدند كه به
تنهایى قادر بر حركت و دفع آلودگیها از خود نباشند. فراموش نكن كه تو هم در كودكى
چنین بودى و آنان را باید جبران كرد. از آنجا كه گاهى در رابطه با حفظ حقوق پدر و
مادر واحترام و تواضع به آنان، ممكن است لغزشیهایى پیش بیاید كه انسان آگاهانه یا
نا آگاهانه به سوى آن كشیده شود. در آخرین آیه مورد بحث مىفرماید: «پروردگار شما
به آنچه در دلهاى شماست، آگاهتر است؛ زیرا علم خدا در همه زمینهها ضرورى، ثابت،
ازلى و خالى از هر گونه اشتباه است؛ در حالى كه علوم انسانى واجد این صفات نیست.
بنابراین اگر بدون قصد طغیان و سركشى در برابر فرمان
خدا لغزشى در زمینه احترام و نیكى به پدر و مادر از انسان سر زد ولى بلافاصله
پشیمان شد و در مقام جبران بر آمد، مسلماً مشمول عفو خدا خواهد شد.
1. «اواب» از ماده «اوب» به بازگشت توام با
اراده گفته مىشود؛ در حالى كه «رجوع» هم به بازگشت با اراده و هم بىاراده اطلاق
مىگردد. به همین دلیل به «توبه»، «اوبه» گفته مىشود؛ چون حقیقت توبه، بازگشت
توام با اراده به سوى خداست. از آنجا كه «اواب» صفت مبالغه است، به كسى گفته مىشود
كه هر لحظه از او خطایى سر زند و در همان حال، به سوى پروردگار بازگردد. این
احتمال نیز وجود دارد كه ذكر صیغه مبالغه، اشاره به تعدد عوامل بازگشت به رجوع به
خدا باشد؛ زیرا ایمان به پروردگار از یكسو، توجه به دادگاه عالم قیامت از سوى
دیگر، وجدان بیدار از سوى سوم، و توجه به عدالت و آثار گناه از سوى چهارم، دست به
دست هم مىدهند و انسان را موكداً از مسیر انحرافى به سوى خدا مىبرند.
2. «واذا خذنا میثاق بنى اسرائیل لا تعبدون الا
الله و بالوالدین احساناًأ» (بقره 83) و به یاد آورید هنگامى را كه از بنى اسرائیل
پیمان گرفتیم كه جز خداوند را نپرستید و به پدر و مادر نیكى كنید.
اگر چه آیات درباره بنىاسرائیل نازل شده است، ولى
یك سلسله قوانین كلى براى همه ملل دنیا در بردارد. از دیدگاه قرآن، برقرارى و
سربلندى ملتها در صورتى است كه به بزرگترین قدرت بىزوال تكیه كنند، در همه حال از
او مدد بگیرند و فقط در برابر او سر تعظیم فرود آورند؛ كه اگر چنین كنند، از هیچ
كس ترس و وحشتى نخواهند داشت. واضح است كه چنین تكیه گاه و مبدئى جز آفریدگار بزرگ
نمىتواند باشد. از طرف دیگر، براى بقا و جاویدان ماندن ملتها، همبستگى خاص بین
افراد خاص لازم است. این عمل در صورتى امكان دارد، كه هر كس به پدر و مادر خود كه
شعاع بستگى آنان به وى نزدیكتر است، در مرحله بعد به خویشان و بعد از آنان به همه
افراد اجتماع، نیكى كند. بدین گونه، همه بال و پر یكدیگر مىشوند، و افراد ضعیف را
حمایت مىكنند.
3. ( واعبدوالله و لا تشركوا به شیئاً و
بالوالدین احساناً» (نساء 36) و خدا را بپرستید و هیچ چیز را با او شریك نكنید و
به پدر و مادر نیكى كنید.
آیه فوق، نخست مردم را دعوت به عبادت و بندگى
پروردگار و ترك شرك و بت پرستى ج كه ریشه اصلى برنامههاى اسلامى است- مىكند.
دعوت به توحید و یگانه پرستى روح را پاك، نیت را خالص، اراده را قوى و تصمیم را
براى انجام دادن هر برنامه مفیدى محكم مىسازد. از آنجا كه این آیه بیان كننده یك
رشته از حقوق اسلامى است، قبل از هر چیز، اشاره به حق خداوند بر مردم، پرستیدن او
و شریكى براى او برنگزیدن كرده است.
سپس، اشاره به حق پدر و مادر شده و توصیه گردیده است
كه باید به آنان نیكى كرد. از این تعبیرهاى مكرر در قرآن كریم بر بندگى خدا واحسان
به والدین، استفاده مىشود كه بیان این دو ارتباط است. در حقیقت هم، چنین است، چون
بزرگترین نعمت، نعمت هستى و حیات است كه در درجه اول از ناحیه خداست و درمراحل
بعد، به پدر و مادر ارتباط دارد. بنابراین، ترك حقوق پدر و مادر، همدوش شرك به
خداست.
4- «قل تعالوا اتل ما حرم ربكم علیكم الا تشركوا
به شیئاً و بالوالدین احساناًأ» (انعام 151) بگو، بیایید آنچه را پروردگارتان بر
شما حرام كرده بیان كنم كه چیزى را با او شریك نكنید و به پدر و مادر نیكى كنید.
ذكر نیكى به پدر و مادر بلافاصله بعد از مبارزه با
شرك و قبل از دستورهاى مهمى مانند تحریم قتل نفس و اجراى اصول عدالت، دلیل بر
اهمیت بسیار حق پدر و مادر در دستورهاى اسلامى است. این موضوع وقتى روشنتر مىشود،
كه توجه كنیم به جاى «آزار به پدر و مادر»- كه هماهنگ با دیگر تحریمهاى این آیه
است-،احسان و نیكى به آنان ذكر شده است. یعنى نه تنها ایجاد ناراحتى براى آنان
حرام است، بلكه احسان و نیكى به آنان نیز لازم و ضرورى است. جالبتر این كه، كلمه
«احسان» به وسیله «ب» متعدى شده و فرموده است: « بالوالدین احساناً»احسان گاهى با
«الى» و گاهى با «ب» ذكر مى شود، معناىآن نیكى كردن به طور مستقیم و بدون واسطه
است، بنابراین، این آیه تاكید مىكند كه موضوع نیكى به پدر و مادر را باید آنقدر
اهمیت داد، كه شخصاً و بدون واسطه، به آن اقدام كرد.
5- «ولقد اتینا لقمان الحكمه ان اشكر الله و من
یشكر فانما یشكر لنفسه و من كفر فان الله غنى حمید و اذقال لقمان لابنه و هو یعظه
یا بنى لا تشرك بالله ان الشرك لظلم عظیم و وصینا الانسان بوالدیه حملته امه وهناً
على وهن و فصاله فى عامین ان اشكرلى ولوالدیك الى المصیر و ان جاهداك على ان تشرك
بى ما لیس من اناب الى ثم الى مرجعكم فانبئكم بما كنتم تعلمون» (لقمان 15-12) و
آدمى را درباره پدر و مادرش سفارش كردیم. مادرش به او حامله شد و هر روز ناتوانتر
مى شد و پس از دو سال از شیرش باز گرفت. و سفارش كردیم كه مرا و پدر و مادرت را
شكر گوى كه سرانجام تو نزد من است. اگر آن دو به كوشش از تو بخواهد تا چیزى را كه
نمىدانى چیست با من شریك گردانى، اطاعتشان مكن. در دنیا با آنان به وجهى پسندیده
زندگى كن و خود، راه كسانى را كه به درگاه من باز مىگردند. در پیش گیر، بازگشت
همه شما به سوى من است و من از كارهایى كه مىكردهاید، آگاهتان مىكنم.
در آیه اول، نتیجه «شكر» و «كفران» نعمتها، به این
صورت بیان شده كه شكر نعمت، به سود خود انسان، و كفران هم به زبان خود او است.
خداوند از همگان بىنیاز است. اگر همه ممكنات شكر كنند، چیزى بر عظمتش افزوده
نمىشود و اگر جمله موجودات كافر شوند. بر دامن كبریایىاش گردى ننشیند.
«ل» در جمله «ان اشكرالله»، براى اختصاص و در
«لنفسه» براى نفع است. بنابراین، سود شكرگزارى كه همان دوام نعمت، و افزایش آن به
اضافه ثواب آخرت است، به خود انسان بر مىگردد؛ همان گونه كه زیان كفران، فقط
دامان خودش را مىگیرد.
تعبیر: «غنى حمید»، اشاره به این است كه شكر گزار در
برابر افراد عادى، یا چیزى به بخشنده نعمت مىدهد یا اگر چیزى نمىدهد، با ستایش
او مقامش را در انظار مردم بالا مىبرد. ولى درباره خداوند، هیچ یك از این دو،
معنا ندارد.او از همگان بىنیاز، و شایسته ستایش همه ستایشگران است. فرشتگان حمد
او را مىگویند، و تمام ذرات موجودات به تسبیح و حمد او مشغولند. اگر انسانى به
زبان قال كفران كند، كمترین اثرى ندارد؛ زیرا ذرات وجود خودش، به زبان حال مشغول
حمد و ثناى اویند.
شكر با «صیغه مضارع» نشانه تداوم واستمرار است، و
كفر با «صیغه ماضى» كه حتى بریك مرتبه است بیان شده است. این نكته، اشاره به این
است كه كفران حتى براى یك بار، ممكن است عواقب دردناكى بار آورد اما شكر لازم است
كه مستمر و مداوم باشد تا انسان مسیر تكامل خود را طى كند.
بعد از معرفى لقمان و مقام و حكمت او، به نخستین
اندرز وى- كه در عین حال مهمترین توصیه به فرزندش مى باشد- اشاره شده است. حكمت
لقمان ایجاب مىكند كه قبل از هر چیز، به سراغ توحید، اساسىترین مسئله عقیدتى،
برود؛ زیرا هر حركت تخریبى و ضد الهى، همچون: دنیا پرستى، مقام پرستى و هوا پرستى،
شاخهاى از شرك به شمار مىروند. نكته قابل توجه اینكه، لقمان حكیم دلیل بر نفى
شرك را این ذكر مىكند كه شرك، ظلم عظیم است؛ آن هم با تعبیرى، كه از چند جهت
تاكید دارد. و چه ظلمى از این بالاتر، كه هم درباره خدا انجام بگیرد و موجود
بىارزشى را همتاى او قرار دهند، و هم درباره خویشتن انجام شود. و انسان از اوج
عزت عبودیت پروردگار به قعر دره ذلت پرستش غیر او ساقط كند. دو آیه بعد، در حقیقت
جملههاى معترضهاى است كه در لابه لاى اندرزهاى لقمان از سوى خداوند بیان شده
است. البته معترضه، به معناى بىارتباط نیست، بلكه به معناى سخنان الهى است كه
ارتباط روشنى با سخنان لقمان دارد. در این آیه، بحث از وجود، زحمات، خدمات و حقوق
پدر و مادر، و قرار دادن شكر آنان در كنار شكر خداوند است. به علاوه، تاكیدى بر
خالص بودن اندرزهاى لقمان، به فرزندش نیز شمرده مى شود، زیرا پدر و مادر با این
علاقه وافر و خلوص نیت، ممكن نیست جز خیر و صلاح فرزند را در اندرزهایشان بازگو
كنند.
آنگاه، به زحمات بسیار مادر اشاره مىشود. این مسئله
از نظر علمى ثابت شده و تجزیه نیز نشان داده است، كه مادران در هنگام باردارى
گرفتار سستى مىشوند؛ زیرا شیره جان و مغز استخوان را به پرورش جنین خود اختصاص
مىدهند، و از تمام مواد حیاتى وجود خود بهترینش را تقدیم او مىكنند. به همین
دلیل، مادران در دوران باردارى گرفتار كمبود انواع ویتامینها مىشوند كه اگر جبران
نشود، ناراحتىهایى را براى آنان به وجود مىآورد. این ویژگى، در دوران رضاع و شیر
دادن نیز ادامه مىیابد؛ چرا كه شیر، شیره جان مادر است. لذا به دنبال آیه، آمده
است كه پایان نكته، اشاره شده است: «والوالدات یرضعن اولادهن حولین كاملین» (بقره
233) مادران فرزندانشان را دو سال تمام شیر دهند. البته، منظور دوران، كمتر از
دوسال انجام شود. به هر حال، مادر در این 23 ماه، دوران حمل و دوران شیر خوارگى،
بزرگترین فداكارى راهم از نظر روحى و عاطفى، هم از نظر جسمى، و هم از جهت خدمات،
دربارة فرزندش انجام مىدهد.
جالب اینكه در آغاز توحید، پدر و مادر را ذكر مىكند،
ولى به هنگام بیان زحمت و خدمات، تكیه روى زحمات مادر است تاانسان متوجه
ایثارگریها و حق عظیم او شود. سپس، به شكر خداوند و شكر پدر و مادر سفارش شده است.
شكر خدا را باید كرد، زیرا خالق و منعم اصلى انسان، خداست كه چنین پدر و مادر
مهربانى را به ما داده است. و هم شكرگزار پدر و مادر باید بود، كه به واسطه این
فیض و عهدهدار انتقال نعمتهاى خداوند به انسان مىباشند.
و در پایان، آیه با لحنى كه خالى از تهدید و عتاب
نیست، مى فرماید: «بازگشت همه شما، به سوى من است». اگر در اینجا كوتاهى كنید، در
بارگاه الهى تمام این حقوق، زحمات و خدمات مو به مو بررسى و محاسبه مىشود. بعضى
از مفسران در اینجا به نكتهاى توجه كردهاند كه در قرآن مجید، تاكید بر رعایت
حقوق پدر و مادر بارها آمده است. اما سفارش به فرزندان- جز درباره نهى از كشتن
فرزندان كه یك عادت شوم و زشت استثنایى در عصر جاهلیت بود- كمتر دیده مىشود. این
نكته به دلیل آن است كه پدر و مادر به حكم عواطف نیرومندشان، كمتر ممكن است
فرزندان را به دست فراموشى بسپارند. در حالى كه بسیار دیده شده است كه فرزندان،
پدر و مادر را به ویژه به هنگام پیرى و از كار افتادگى، فراموش مى كنند: این دردناكترین
حالت براى پدر و مادر، و بدترین ناشكرى براى فرزندان محسوب مىشود. از آنجا كه
توصیه نیكى درباره پدر و مادر ممكن است این توهم را براى بعضى ایجاد كند كه حتى در
مسئله عقاید، كفر و ایمان باید با آنان مماشات كرد، در آیه بعد تاكید مىكند كه
هرگز نباید رابطه انسان با پدر و مادرش، مقدم بر رابطه او با خدا باشد. پس، هرگز
نباید عواطف خویشاوندى، حاكم بر اعتقاد مكتبى انسان شود. تعبیر به «جاهداك»، اشاره
به این است كه پدر و مادر گاه به گمان اینكه سعادت فرزندشان را مىخواهند، تلاش و
كوشش مىكنند كه او را به عقیده انحرافى بكشانند. وظیفه فرزندان این است كه هرگز
در برابر این فشارها تسلیم نشوند، استقلال فكرى خود را حفظ كنند، و عقیده توحید را
با هیچ معاوضه نكنند. همچنین، جمله «مالیس لك به علم».اشاره به این است كه اگر
فرضاً دلایل بطلان شرك را نادیده بگیریم، حداقل دلیلى بر اثبات آن نیست. از آنجا
كه ممكن است این فرمان این توهم را به وجود آورد كه در برابر پدر و مادر مشرك باید
شدت عمل داشت و بىحرمتى كرد، بلافاصله اضافه مى كند كه اطاعت نكردن از آنان در
كفر و شرك، دلیل بر طرز شایستهاى رفتار كرد، ولى از نظر اعتقاد و برنامههاى مذهبى
تسلیم افكار و پیشنهادهایشان نشد. این رفتار، درست نقطه اصلى اعتدال، و راه
پیامبران و مومنان راستین است. لذا، بعد مىافزاید كه مومنان باید راه كسانى را
پیروى كنند، كه به سوى خداوند باز مىگردند؛ چرا كه بازگشت همه به سوى خداوند است،
و خداوند انسان را ازكارهایشان آگاه مىسازد و طبق آن پاداش و كیفرى مىدهد.
نفى و اثباتهاى پى در پى، و امر و نهىها در آیات
فوق، براى این است كه مسلمانان در این گونه مسائل كه در بدو نظر تضادى در میان
انجام دادن دو وظیفه لازم تصور مىشود- خط اصلى را پیدا كنند و بدون كمترین افراط
و تفریط، در مسیر صحیح قرار گیرند.این دقت و ظرافت قرآن در این ریزه كاریها، از
چهرههاى فصاحت و بلاغت عمیق آن است.
وصینا الانسان بوالدیه حسنا و ان جاهداك لتشرك بى ما
لیس لك به علم فلا تطعهما الى مرجعكم فانبئكم بما كنتم تعملون» (عنكبوت 8) و به
آدمى سفارش كردیم كه به پدر و مادر خود نیكى كند و اگر آن دو بكوشند كه تو چیزى را
كه بدان آگاه نیستى شریك من قرار دهى، اطاعتشان مكن. بازگشت همه شما به سوى من است
و شما را به كارهایى را مىكردهاید، آگاه مىكنم. روایات مختلفى در شان نزول این
آیه آمده، كه چكیده آن این است كه «بعضى از مردانى كه در مكه بودند، ایمان و اسلام
را پذیرفتند. هنگامى كه مادرشان از این مسئله آگاه شدند، تصمیم گرفتند كه غذا
نخورند و آب ننوشند تا فرزندانشان از اسلام باز گردد. گر چه هیچ كدام از این كدام
از این مادران به گفته خود وفا نكردند و اعتصاب غذا را شكستند. ولى این آیه نازل
شد و خط روشنى در برخورد با پدر و مادر در زمینه ایمان و كفر به دست همگان داد.
برترین توصیه
نسبت به پدر و مادر
یكى از مهمترین آزمایشهاى الهى، مسئله تضاد خط ایمان
و تقوا با پیوندهاى عاطفى و خویشاوندى است. قرآن در این زمینه تكلیف مسلمانان را
بروشنى بیان كرده است. در این بخش، آیات آمده در این زمینه، بررسى مىشود.
1. «و وصینا الانسان بوالدیه احساناً» (حقاف 15)
و انسان را سفارش كردیم كه به پدر و مادرش نیكى كند. اگر چه این حكم، یك حكم
تشریعى است، ولى این مسئله پیش از آنكه یك لازم تشریعى باشد، به صورت یك قانون
تكوینى درنهاد همه انسانها وجود دارد. تعبیر به «انسان» در اینجا جلب توجه مى كند؛
زیرا این قانون مخصوص مومنان نیست، بلكه هر كس شایسته نام انسان است، باید همیشه
به پدر و مادر حق شناس باشد. هر چند با این اعمال، هرگز نمىتواند دین خود را به
آنان ادا كند.
سپس، براى این كه تصور نكند كه پیوند عاطفى با پدر و
مادر مىتواند بر پیوند انسان با خدا و مسئله ایمان حاكم شود، با یك استثناى صریح
تاكید مىكند كه اگر پدر و مادر تلاش و كوشش كنند كه فرزندشان براى خدا شریكى قایل
شود كه به آن علم ندارد، از آنان نباید اطاعت كند.
تعبیر: « مالیس بك به علم» اشاره به منطقى نبودن شرك
است. چون اگر واقعاً شرك صحیح بود، دلیلى بر آن وجود داشت. به تعبیر دیگر، جایى كه
انسان علم به چیزى نداشته باشد، باید از آن پیروى نكند؛ تا چه رسد به این كه علم
به بطلان آن داشته باشد. پیروى از چنین چیزى پیروى از جهل است. اصولاً، تقلید
كوركورانه غلط است، حتى اگر درباره ایمان باشد؛ تا چه رسد به شرك و كفر. به این
ترتیب، از اینجا یك اصل كلى استفاده مىشود: « هیچ چیز نمىتواند بر ارتباط انسان
با خدا حاكم شود؛ حتى پیوند با پدر ومادر، كه نزدیكترین پیوندهاى عاطفى است.
حدیث معروف امام على (ع): «لا طاعه لمخلوق فى معصیه
الخالق» اطاعت از مخلوق در عصیان خالق روا نیست. معیار روشنى را در این مسائل به
دست مىدهد.از این آیات و روایات نتیجه مىشود كه اسلام برترین احترام را براى پدر
و مادر قائل است. پس، در صورت مشرك بودن و دعوت به شرك- كه منفورترین كارها در نظر
اسلام است- باز حفظ احترام آنان در عین نپذیرفتن دعوت آنان به شرك، واجب شمرده
مىشود.
در حدیثى از پیامبر (ص) آمده است كه شخصى خدمت ایشان
آمد و عرض كرد: من به چه كسى نیكى كنم»؟
فرمودند: «به مادرت».
دوباره آن شخص سئوال كرد: «بعد از او به چه كسى»؟
فرمودند: «به مادرت».
بار سوم، آن شخص سئوال كردم: «بعد از او، به چه
كسى»؟
باز فرمودند: «مادرت».
و در چهارمین بار، پیامبر (ص) توصیه پدر و مادر و
دیگر بستگان را به ترتیب نزدیكى آنان، به ایشان فرمودند.
در حدیث دیگرى، پیامبر (ص) توصیه پدر و دیگر بستگان
را به ترتیب نزدیكى آنان، به ایشان فرمودند.
در حدیث دیگرى، پیامبر (ص) فرمودند: «الجنه تحت
اقدام الامهات» (بهشت زیر پاى مادران است). یعنى فقط از طریق خضوع و همچون خاك راه
بودن در برابر آنان، مىتوان به بهشت برین راه یافت.
2- «و وصینا الانسان بوالدیه احساناً حملته امه
كرهاً و وضعته كرهاً و حمله و فصاله ثلاثون شهراً حتى اذا بلغ اشده و بلغ اربعین
سنه قال رب اوزعنى ان شكر نعمتك التى انعمت على و على والدى و ان اعمل صالحاً
ترضاه و اصلح لى فى ذریتى انى تبت الیك و انى من المسلمین» (احقاف 15) و آدمى را
به نیكى كردن با پدر و مادر خود سفارش كردیم. مادرش بار او را به دشوارى برداشت و
به دشوارى بر زمین نهاد. و مدت حمل تا از شیر باز گرفتنش، سى ماه است تا چون به سن
جوانى رسد و به چهل سالگى در آید. گوید: اى پروردگار من ، به من بیاموز تا شكر
نعمتى كه بر من و بر پدر و مادرم ارزانى داشتهاى به جاى آرم. كارى شایسته بكنم كه
تو از آن خشنود شوى و فرزندان مرا به صلاح آور. من به تو بازگشتم و از تسلیم
شدگانم.
این آیه، از نیكى و شكر به پدر و مادر كه مقدمهاى
براى شكر پروردگار است، شروع مىكند. «وصیت» و توصیه، به معناى مطلق سفارش است. و
مفهوم آن، منحصر به سفارشهاى مربوط به پس از مرگ نیست. لذا جمعى از مفسران آن را
در این آیه، به معناى دستور و فرمان تفسیر كردهاند. سپس به دلیل لزوم حق شناسى از
مادر، تاكید مىشود كه در طول 30 ماه باردارى و شیر دهى، وى بزرگترین ایثار و
فداكارى را درباره فرزندش انجام مىدهد.
اینكه قرآن در اینجا فقط از ناراحتىهاى سخن
مىگوید، و سخنى از پدر در میان نیست، نه به خاطر اهمیت ندادن به پدر است؛ چرا كه
هم در بسیارى از این مشكلات شریك مادر است. اما چون سهم بیشترى دارد، بیشتر بر او
تاكید شده است.
هنگامى كه انسان به كمال قدرت نیروى جسمانى رسید و
به مرز 40 سالگى وارد شد، سه چیز را از خدا تقاضا مىكند: شكر پدر و مادرش، انجام
دادن كارهاى خوب و تداوم در رستگارىاش در فرزندانش، این تعبیر، نشان مىدهد كه
انسان با ایمان در چنین سن و سالى، هم از عمق و وسعت نعمتهاى خدا بر او، و هم از
نعمتهاى كه پدر و مادر به او كرده است، آگاه مىشود؛ زیرا در این سن و سال،
معمولاً خودش پدر یا مادر مىشود و با درك زحمات طاقت فرسا و ایثارگرانه آن دو، بى
اختیار به یادشان مىافتد و به جایشان در پیشگاه خدا شكر مى كند.
تعبیر: «لى» (براى من )، ضمناً اشاره به این است كه
صلاح و نیكى فرزندان من در چنان باشد، كه نتایجش عاید من نیز بشود.
تعبیر: «فى ذریتى» (فرزندان من)، به طور مطلق اشاره
به تداوم صلاح و نیكوكارى در تمام دودمان است.
جالب اینكه در دعاى اول، پدر و مادر را و در دعاى
سوم، فرزندان را شریك مىكند. ولى در دعاى دوم، براى خود دعا مىكند. انسان صالح
اینگونه است كه اگر با یك چشم به خویشتن مىنگرد، با چشم دیگر به افرادى كه بر او
حق دارند. نگاه مىكند.
نتیجه
پس از بررسى موضوع احترام به پدر و مادر از نگاه
قرآن كریم و ارتباط آن با اطاعت از دستورهاى خداوند، اكنون مىتوانیم اینگونه
جمعبندى كنیم كه احترام به والدین، از دستورهاى اكید دینى است.
درباره تعامل اطاعت از والدین با اطاعت از خدا،
مىتوان گفت كه ما ابتدا اطاعت از دستورهاى خداوند را واجب مى دانیم. سپس، خداوند
دستور داده است كه از پدر و مادر اطاعت كنیم، و به آنان احترام بگذاریم. پس، اطاعت
از این دستور خداوند، احترام به والدین را به همراه مىآورد. البته، اگر اطاعت از
والدین موجب زیر پا نهادن دستورهاى الهى شود، براساس نظر اسلام نباید از آنان
اطاعت كرد، و دستور خداوند بر دستور والدین ارجحیت داده شده است. با این حال، در
چنین مواردى، اسلام تاكید مىكند كه باید با نرمى و متانت با پدر و مادر برخورد
كرد. و اسلام، اجازه پرخاش را حتى در زمانى كه پدر و مادر بر خلاف دین دستور داده
باشند، به فرزندان نداده است.
پىنوشتها:
1- طباطبایى، سید محمد حسین، المیزان فى تفسیر
القرآن، ترجمه سید محمد باقر موسوى همدانى، تهران، كانون انتشارات محمدى، 1358.
2- مكارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، قم،
دارالكتب الاسلامیه، 1370.
3- مولانا (تبریزى)، سید مصطفى، حقوق والدین و
فرزند،1349.
بازگشت
چهارشنبه 8/2/1389 - 15:28
بیماری ها
سرطان یكی از علل مرگ غیرطبیعی در جهان است
بیماری سرطان كه از جمله بیماریهای
غیر واگیردار
به شمار میآید، یكی از مهمترین علل مرگ غیر طبیعی در سطح جهان است.
گاهی شنیدن نام یك كلمه به راحتی ذهن
را مشوش و ما را دچار نگرانی میكند و یكی از این كلمات دوست نداشتنی
كلمه بیماری است كه شنیدن این كلمه خود به خود با نوعی دلواپسی همراه است، اما
وقتی با اسمی مانند "سرطان" همراه میشود مفهوم تلخ تری به خود میگیرد.بیماری
سرطان كه از دسته بیماریهای غیر واگیردار به شمار میآید، یكی از مهمترین علل مرگ
غیر طبیعی در سطح جهان به شمار میآید.این بیماری كه متاسفانه انواع مختلفی دارد
مربوط به گروه سنی خاصی و یا منطقه جغرافیایی مشخصی نمیشود.بر اساس آمارهای
سازمان بهداشت جهانی، سالانه بیش از شش میلیون نفر تنها براثر ابتلا به سرطان كبد یا
معده جان خود را از دست میدهند، در حالی كه آمار مشخصی از میزان مرگ ومیر سایر
انواع بیماری در دسترس نیست.سرطانهای كبد، معده، خون، پوست و استخوان
شایعترین انواع سرطان هستند، با این توضیح كه برخی از انواع بیماری كاملا وابسته به
جنس هستند، مانند سرطان سینه و رحم كه در خانمها و سرطان پروستات كه در آقایان
شایع است.متاسفانه آمار بالای انواع سرطانها نشان میدهد كه سرطانهای وابسته به
جنس تا حد زیادی ریشه ژنتیكی و خانوادگی دارند.در تعریف بیماری میتوان گفت سرطان
بیماری است كه از یك یا چند سلول آغاز میشود و بدن هر كدام از ما از میلیاردها سلول
تشكیل شده است و شروع بیماری كمی پیچیده نظر میرسد و یك سلول به طور ناگهانی از
حالت عادی خارج میشود و شروع به تكثیر میكند.سلول یا سلولهای سرطانی شده به
سرعت تعدادشان افزایش پیدا میكند و تشكیل یك توده به هم فشرده سلولی یا یك غده میدهند
و این توده سلولی قابلیت و كارآیی خود را نیز از دست میدهد و نمیتواند
فعالیتها و وظایف خود را انجام دهد.
این غده كم كم گسترش پیدا میكند و مثل
یك دانه كوچك در بافت ریشه می دواند و كلمه سرطان كه به معنای خرچنگ
است بر اساس همین حالت نامگذاری شده است.غده مانند بدنه خرچنگ است و ریشههای غده
مانند دست و پای خرچنگ در اطراف غده گسترده میشوند و هر چه زودتر این غده شناسایی
شود احتمال بیشتری وجود دارد كه بتوان بیماری را كنترل كرد و مانع پیشرفت آن
شد.با وجود تحقیقات گستردهای كه سالهاست روی بیماری سرطان صورت میگیرد، هنوز
دانشمندان نتوانستهاند علت بیماری را كشف كنند و تا به امروز هیچ پاسخ قانعكننده ای
برای این سوال وجود ندارد كه چرا سلولها یكباره از حالت طبیعیی خارج میشوند و به
سرعت شروع به تقسیم میكنند.با توجه به آمارهای منتشرشده از بیماران سرطانی،
پزشكان معتقدند فاكتورهای مشخصی ضریب خطر ابتلا به بیماری را بالا میبرد و به
عنوان مثال قرار گرفتن طولانی مدت در معرض نور خورشید خطر ابتلا به سرطان پوست را
افزایش میدهد و یا مصرف چربی زیاد ممكن است منجر به سرطان دستگاه گوارش شود.اما ضعف
سیستم ایمنی در اكثر بیماران سرطانی مشاهده میشود و منظور افرادی هستند كه قبل از
ابتلا به بیماری سرطان مقاومت بدنی كمی در برابر سایر بیماریها داشتهاند و به
سرعت مریض میشدند. سرطانی شدن سلولها در هر كدام از اعضا و بافتهای بدن ممكن
است رخ دهد و رشد غده سرطانی بدون درد است و بیماری متاسفانه اغلب تا جایی پیش میرود
كه قسمت زیادی از بافت یا اندام سرطانی و بیمار شده است.امروزه دانشمندان تلاش
میكنند قبل از هر نوع درمان، رشد بیرویه و كنترل نشده سلولی را متوقف كنند و این
امید وجود دارد كه با دستیابی به رمزهای درون سلولی بتوان دستورات سلولی را كنترل
كرد و مانع از زیاد شدن سلولهای سرطانی شد.پیشرفتهای چشمگیر علم پزشكی و علوم مرتبط
با آن مانند ژنتیك و بیوشیمی این نوید را میدهند كه در آینده نزدیك بیماری سرطان
دیگر یك بیماری لاعلاج به شمار نخواهد آمد.
سرطان به مثابه یک
ضربه قابل جذب
سرطان برای خانواده ای
که میزبان آن می شود یک ضربه به حساب می آید. تغییرات ناشی از این ضربه و نحوه
برخورد با آن تا اندازه زیادی بستگی به پیشینه
عملی و کارنامه اخلاقی خانواده دارد.
خانواده هایی که عادت
به افشای احساسات و در میان گذاشتن مشکلات روانی خود با یکدیگر دارند، معمولا
قادرند به آسانی درباره بیماری و تغییرات ناشی از آن با هم صحبت کنند. اما خانواده هایی که در آنها هر فرد به تنهایی
بار مشکلاتش را به دوش می کشد و به تنهایی نیز آنها را حل می کند و یا خانواده
هایی که در آنها یک نفر به تنهایی نقش اصلی تصمیم گیری و رهبری را بر عهده دارد،
در مواجهه با سرطان دچار مشکلات زیادی خواهند شد.
مشکلات درون خانواده
دشواری های زیادی را به همراه دارد، چرا که می توانند محیط خانه را برای زندگی غیر
ممکن کنند. برخی از اعضای خانواده به اشتباه، از دانستن حقیقت درباره بیماری و بحث
پیرامون آن منع می شوند. در این گونه خانواده ها اعضای خانواده، دچار احساس تنهایی
یا حس عدم توانایی صحبت کردن درباره بیماری می شوند. این موضوع می تواند در روند
بهبود بیماری یا تحمل آن اختلال های شدیدی ایجاد کند.
راه حل : در این موقعیت ها می توان از راه مشورت با
یک فرد متخصص یا شرکت در گروه
های متشکل از بیماران سرطانی، حمایت، پشتیبانی و تقویت مورد نیاز را کسب کرد.
همچنین این فعالیت ها به عنوان راه گریزی برای تخلیه هیجانات، اضطراب ها و گاها
استرس هایی هستند که اگر در محیط خانواده بروز کنند می توانند اثرات نامطلوبی در
زندگی فرد بیمار و اطرافیانش بگذارند.
نقش های جدید تعریف می
شوند
تطابق اعضای خانواده
با تغییر نقش ها ممکن است دشوار باشد اما این اصلاحات ضروری هستند.
شوهری با نقش هایی
جدید: برای یک شوهر سخت است که هنگام برگشتن از محل کار به منزل، شام را تهیه کند،
به تکالیف بچه ها رسیدگی کند، رختخواب ها را مرتب کند، لباس ها را بشوید و علاوه
بر انجام تمامی این کارهای سختِ بعد از کار و فعالیت روزانه، خود را برای همدردی و
حمایت روانی - عاطفی از فرزندان و همسر بیمارش آغاز کند.
همسری با نقش هایی
جدید: یک زن نیز علاوه بر نقش هایی که به عنوان همسر، مادر و پرستار بر عهده دارد
ممکن است لازم شود برای نخستین بار، شغلی هم در خارج از منزل تدارک ببیند. همسری
که قرار است به عنوان کدبانوی منزل، بخش زیادی از کارهای و فعالیت های یک خانواده
را انجام دهد، در عمل تبدیل به نان آور خانواده نیز شده است. در این هنگام رتق و
فتق امور خانه می تواند دشوار شده و
دست و پا گیر به نظر آید.
این جابجایی و باز
تعریف نقش ها می تواند سبب تغییراتی در رفتار افراد خانواده نسبت به هم شود.
الگوهای معمول دگرگون می شوند. در الگوی جدید باید به حمایت روحی - روانی بچه ها
توجه ویژه ای شود. نوجوانان و جوانان می توانند برخی از مسئولیتهای نگهداری منزل و
کارهایی را که تا دیروز پدر یا مادر انجام می دادند، به عهده بگیرند.
بدون تردید شانه خالی
کردن از پذیرفتن مسئولیت زیان های جبران ناپذیری در آینده به دنبال خواهد داشت.
ارتباطهای طبیعی خانواده را به خطر می اندازد، زمان لازم برای استراحت و تجدید قوا
را از بین می برد و اعضای خانواده از فرصت بیان اضطراب ها و ناراحتی هایشان محروم
شده و مسیر درمان و بهبودی شان سخت تر می شود.
سرطان روده بزرگ
در متن این مقاله از هیچ منبعی
نام برده نشدهاست. شما میتوانید با افزودن منابع بر طبق شیوهنامهٔ ارجاع به منابع، به ویکیپدیا کمک کنید.
سرطان روده بزرگ، در این بیماری سلولهای سرطانی در داخل بافت روده شروع به تکثیر می
کنند. اگر چه این سرطان از جمله معمولترین سرطانهای بشر به حساب می آید اما بدلیل
بهبود روشهای غربالگری و تشخیصی، تعداد موارد جدید این بیماری و مرگ ناشی از آن
بطور قابل ملاحظهای کاهش یافته است.این بیماری در هر سنی بروز می یابد اما میزان
بروز در سن بالای ۵۰ سال بیشتر است. زمانیکه در مراحل اولیه تشخیص داده میشود.
این سرطان درمانپذیر است اما تشخیص آن در این مراحل هیچگونه علامتی ندارد. روده
برزگ بخشی از سیستم گوارشی شامل مری، معده، رودههای بزرگ و کوچک می باشند. روده
باریک از انتهای معده شروع شده و به روده بزرگ ختم میشود و سپس روده بزرگ نیز از
آنجا تا محل مقعد ادامه می یابد، روده بزرگ شامل دو بخش است. بخش اول اصطلاحاً کولون نامیده میشود. که
حدود ۱۸۰ سانتی متر طول دارد. بخش دوم نیز راست روده است که
طول آن به ۱۵ تا ۲۵ سانتی متر می رسد.
عوامل خطر
عوامل زیر ممکن است شانس
ابتلا به سرطان روده بزرگ را در فرد افزایش دهد.
·
سن: اکثر افراد مبتلا
به این بیماری سن بالای ۵۰ سال دارند اما این بیماری در هر سنی اتفاق می افتد.
·
رژیم غذایی: بین این
بیماری و رژیم غذایی پر از چربی و پر انرژی و کم فیبر، رابطه مستقیم وجود
دارد.
·
پولیپ ها: این بیماری
بصورت رشد تودههای خوش خیم در جدار روده تعریف میشود که معمولاً بعد از سن ۵۰
سالگی شایع است. بنظر می رسد که در این ساختار شانس ابتلا به سرطان روده بزرگ را
افزایش می دهد.
·
تاریخچه شخصی : کسانیکه قبلاً سرطان های
روده بزرگ داشتهاند یا خانم هایی که مبتلا به سرطان تخمدان، رحم، یا پستان بوده
اند. شانس بیشتری جهت ابتلا به این بیماری دارند.در حال حاضر در بعضی از موارد این
سرطان، ژنهای مسؤول شناسایی شده اند. لذا قبل از بروز سرطان، چنین افرادی را از
نظر حامل ژن بودن مورد بررسی قرار می دهند.
·
کولیت اولسروز : در این بیماری پوشش جدار
روده بزرگ دچار التهاب شده است.افراد مبتلا به این بیماری شانس بیشتری جهت ابتلا
دارند.
علائم و نشانه ها
علائم این بیماری ممکن است
شبیه به سایر علائم نظیر عفونت ها، بواسیر و بیماری های التهابی روده
باشد. بنابراین مراجعه به پزشک به منظور ارزیابی بهتر، لازم و ضروری می باشد. از
آنجایی که در مراحل اولیه این بیماری با موفقیت قابل درمان است. در صورت مشاهده هر
کدام از علائم زیر به پزشک مراجعه نمائید.
·
وجود هرگونه تغییر در
عادات دفعی روده نظیر اسهال، یبوست یا کاهش قطر مدفوع که بیش از یک روز
طول بکشد.
·
خونریزی از راست روده
یا وجود خون در مدفوع
·
دردهای قولنجی معده
·
استفراغ
·
ضعف و خستگی
·
یرقان و زردی پوست یا سفیده چشم
در بعضی از موارد ممکن است
فرد مبتلا به سرطان بوده اما هیچگونه علامتی نداشته باشد. بنابراین غربالگری در
افراد پر خطر مثل افراد بالای ۵۰ سال ضروری می باشد.
غربالگری و تشخیص
استفاده از روش های غربالگری
معمولی در بیمارانی که هرگونه فاکتور خطری داشته باشند یا اینکه علائم مذکور را
داشته باشند توصیه میشود. از جمله روش های تشخیصی که برای غربالگری این سرطان
مورد استفاده قرار می گیرد. می توان به آزمایش های زیر اشاره نمود.
·
معاینه راست روده: در
این معاینه پزشک راست روده را معاینه می کند تا وجود هرگونه مورد را بررسی کرده و
در صورت وجود مواد در داخل راست روده آنها را از نظر آغشته بودن با خون مورد بررسی
قراردهد.
·
پروکتوسکوپی : در این روش از طریق
دستگاههای خاصی بصورت مستقیم داخل راست روده و قسمتهای تحتانی روده بزرگ مورد
مشاهده قرار می گیرد. از طریق این روش نیمی از سرطانها قابل تشخیص هستند. در این
روش ممکن است بیمار احساس فشار کند اما دردی را احساس نخواهد کرد.
·
کولونوسکوپی: از طریق
این روش نیز با ابزارهای خاصی، مشاهده کلی روده بزرگ و راست روده ممکن میشود. در
این حالت نیز فرد دردی را احساس نخواهد کرد.
·
در صورت وجود هرگونه
توده در طول این قسمتها نیاز است که بخشی از توده برداشته شود تا در زیر
میکروسکوپ از نظر وجود بافت یا سلولهای سرطانی مورد بررسی قرار گیرد. این عمل را
بیوپسی می نامند.
پیش آگهی و درمان سرطان روده،
به مرحله بیماری ( به این معنا که سلولهای سرطانی فقط بافت پوششی روده را یا تمامی
جدار آنرا را درگیر کرده اند) و شرایط سلامتی عمومی فرد بیمار بستگی دارد. بعد از
درمان به منظور اندازه گیری نوعی آنتی ژن در خون آزمایش خون داده شده و عکسبرداری
انجام می گیرد تا مشخص شود که آیا سرطان عود کرده است یا خیر.
مراحل سرطان
عود سرطان به معنای برگشت
دوباره آن بعد از درمان می باشد. ممکن است عود دوباره در روده بزرگ یا سایر قسمتهای
بدن نظیر کبد یا ریه رخ دهد. اگر عود بصورت درگیری تنها یک ناحیه از بدن باشد باید
جراحی انجام شود. اما در صورت درگیری بیش از یک ناحیه و انتشار سرطان در قسمتهای
مختلف بدن ممکن است از روشهای دیگری نظیر شیمی درمانی یا رادیوتراپی استفاده شود.
روشهای درمانی
بطور کلی سه روش درمانی جهت
درمان سرطان روده بزرگ وجود دارد که شامل جراحی، پرتودرمانی و شیمی درمانی است.
روش دیگر درمانی نیز وجود دارد که در آن از روشهای بیولوژی برای درمان استفاده میشود.
البته استفاده از این روشها در حد مطالعات بالینی است.
·
جراحی : جراحی شایعترین روش درمانی
در تمامی مراحل سرطان به حساب می آید. این روش به طرق مختلف انجام شده و براساس
نظر پزشک و مرحله سرطان، روشهای جراحی متفاوت می باشد.
عوارض جانبی جراحی : عوارض جانبی جراحی به محل
تومور و نوع جراحی بستگی دارد. معمولاً در چند روز اول بعد از جراحی بیمار احساس
ناراحتی دارند ولی معمولاً درد با دارو قابل کنترل می باشد. مدت زمان بهبود بعد از
عمل جراحی از بیماری به بیمار دیگر متفاوت است.
·
پرتو درمانی : در این روش از اشعه X با انرژی بالای برای کشتن سلولهای سرطانی و کوچک نمودن
اندازه تومور استفاده میشود. تولید اشعه می تواند خارج از بدن و بهوسیله
ماشینهای خاص یا در داخل بدن و از طریق موادی که تولید کننده اشعه هستند، صورت
گیرد. پرتو درمانی به تنهائی یا همراه با جراحی و شیمی درمانی انجام می گیرد.
عوارض جانبی پرتو درمانی : شایعترین عوارض جانبی
پرتودرمانی شامل خستگی، واکنش پوستی در محل برخورد اشعه با پوست و کاهش اشتها می
باشد. بعلاوه ممکن است این روش منجر به کاهش گلبولهای سفید خونی که از بدن در
برابر عفونتها محافظت میکنند شود. بعضی از این عوارض قابل کنترل و قابل درمان
هستند و در بسیاری از موارد این عوارض دائمی نمیباشند.
·
شیمی درمانی: این
روش از داروها به منظور کشتن سلولهای سرطانی استفاده میشود. اکثر داروهای ضد
سرطانی بصورت تزریق داخلی در بدن یا داخل عضلات مورد استفاده قرار می گیرند. اما
بعضی دیگر نیز به فرم خوارکی قابل مصرف هستند. شیمی درمانی یک روش درمانی سیستمیک
به حساب می آید به این معنا که دارو از طریق جریان خون به هر قسمتی از بدن می رود
تا سلولهای سرطانی را بکشد. در این روش داروها به صورت دورهای تجویز می شوند. یعنی
دوره درمانی با یک دوره استراحت ادامه می یابد و بعد از آن از نو دروه درمانی شروع
میشود. در صورتیکه سلولهای سرطانی کبد را درگیر کرده باشند،می توان دارو را
مستقیماً به شریانهای تغذیه کننده کبد تزریق نمود.
بعد از آنکه جراح تمامی
سلولها و بافت سرطانی را از طریق جراحی برداشت، یک دوره شیمی درمانی نیز داده میشود
تا سلولهای سرطانی باقیمانده نیز در صورت وجود از بین بروند. عوارض جانبی شیمی
درمانی : داروهای شیمی درمانی
معمولاً سلولهای با سرعت تکثیر بالا را مورد هدف قرار می دهند. از آنجایی که در
بدن علاوه بر سلولهای سرطانی بافتهایی نظیر سلولهای خونی، بافت پوششی سیستم گوارشی
و سلولهای فولیکول مو نیز از سرعت تکثیر بالایی برخوردار هستند، لذا ممکن است این
بافتها نیز مورد هدف داروهای شیمی درمانی قرار بگیرد. در نتیجه عوارض جانبی شامل : عفونتها، خستگی، ریزش موی
موقتی، زخمهای دهانی و یا سایر علایم است. از جمله مهمترین عوارض جانبی داروهای
شیمی درمانی کاهش کلی سلولهای خونی می باشد. از آنجایی که داروهای شیمی درمانی مغز
استخوان را به شدت تحت تأثیر قرار می دهند، ممکن است کم خونی (بصورت کاهش انرژی
انجام کارها)، کاهش پلاکتهای خونی ( بصورت خونریزی) یا کاهش گلبولهای سفید ( بصورت
افزایش استعداد ابتلا به عفونتها ) ایجاد شود. معمولاً همه کسانی که از این روش
درمانی استفاده میکنند به تمامی این علائم مبتلا نمیشوند. به علاوه در طی دوره
استراحت و بعد از قطع درمان تمامی این علایم برطرف می شوند.
·
درمانهای بیولوژیکی : در این روش، بدن به تنهایی
در برابر سرطانها مقابله می کند. در این روش از موادی استفاده میشود که توسط بدن
یا اینکه در آزمایشگاهها ساخته می شوند تا مکانیسمهای طبیعی دفاعی بدن در برابر
بیماریها جهت دهی، تقویت و حفظ شوند. نام دیگر این روش ایمنی درمانی می باشد.
چهارشنبه 8/2/1389 - 15:24
ورزش و تحرک
تاریخچه ورزش
اصل ورزش را از یونان دانسته اند که به
منظور چابکی بدن و ایجاد قوّت انجام می
یافت و پاروزنی، بوکس ، کشتی ، شنا ، شمشیرزنی ، تیراندازی ، اسکی و ورزش هایی چون بیس بال ، سافت بال و بسکتبال و انواع فوتبال و چوگان بازی ، والیبال، گلف ، انواع تنیس ،
شنا ، پرتاب وزنه و ... جزو ورزش محسوب
می شوند.
اولین ملتی که ژیمناستیک را بنیان و آن را نام نهاده اند ، یونانیان قدیم می
باشند، که ابتدا اصول ورزش در یونان خیلی خشن و ناصحیح بود و اولین نتیجه از ورزش
را بزرگ نمودن عضلات بدن می دانستند. بعدها ورزش در یونان به شکل ریسمان بازی جان بازی در آمد و
برای آن اهمیت زیادی قایل بودند و عمل کنندگان آن را آکروبات می نامیدند و این نوع حرکات را آکروباتیک می گفتند. به محل هایی که در آن جا ورزش می نمودند، ژیمنازیوم گفته می شد، که مهم
ترین آن ها یکی لیسه و دیگری آکادمی نام داشت و چون مردم
در آن محل ها لخت ورزش می کردند،
کلمه ژیمناز از کلمه گیمنوس که به معنای لختی است گرفته و به آن محل ها نام نهادند و بعداً به عموم ورزش های بدنی نیز ژیمناستیک نام
گذاشته شد.
مورخ مشهور ، ویل دورانت می نویسد: آن (مدینه فاضله بچه ها) فنون خانه داری
را به دختران و فنون شکار و جنگ را به پسران می آموختند و به پسران آموزش می دادند
که چگونه شکار کنند و ماهی بگیرند و شنا کنند و همچنین شخم زدن کشت زارها، دام
گستری، دامپروری و نشانه روی با تیر و
نیزه را می آموختند، تا در جمع
مخاطرات زندگی توان محافظت و حراست از خویش را دارا باشند.
اما اگر بیش تر در مساله دقت کنیم، در خواهیم یافت تعلیم و تربیت در حقیقت با پیدایش و
سکنا گزیدن بشر در روی زمین آغاز شده است. خاک و سنگ و کوه و تپه و دریا و جنگل و جویبار و دیگر مظاهر طبیعت و نیز خود زندگی و
نیازهای آن. نخستین کتاب های درسی نوع
بشر بوده اند.
از قدیم ترین روزگاران و حتی پیش از پیدایش خط ، نیاز به تامین خوراک و
پوشاک از راه شکار حیوانات و احتیاج به کسب توانایی برای مقابله با خطرهای
طبیعی و دشمنان گوناگون، جوامع کهن بشری را واداشته بود که به امر تربیت بدنی، به عنوان یکی از مهم ترین امور زندگی توجه نمایند و
این حقیقت را دریابند که قدرت، استقامت، مهارت و سرعت را که در زندگی انسان ها از اهمیتی برخوردار است، می توان با بهره گیری از تمرین ها
و فعالیت های جسمانی تا حد قابل ملاحظه ای تقویت کرد.
وقتی
دولت ها و حکومت ها تشکیل و تاسیس شدند، رهبران
آن ها متوجه شدند که برای حفظ یا گسترش مرزهای خود، نیازمند بازوان توانایی هستند
که در جنگ ها بتوانند پیروزی را برای آن ها به ارمغان آورند؛ ویل دورانت در این
باره می نویسد:
«از ضروریات دولت ها و تاکید
بر روی حفظ نیروی جسمانی،
پیروزمندی در جنگ هایی بوده است که متکی بر قدرت بدنی و نیرومندی جسمانی بوده است، و نیرومندی و مهارت بدنی، حاصل نخواهد شد، مگر در ورزش
هایی که در بازی های المپیک مقرر گردیده است. »
در توجه انسان به تربیت
جسم و توانمندی، عوامل زیر نقش اساس داشته است:
انسان اولیه در جناح مبارزه با طبیعت، که از بدو
تولد تا سپری شدن عمر او را تهدید می کرده، ضرورت
نیرومندی را دریافته است.
·
از طرفی بر اثر قهر طبیعت، ناچار به مهاجرت
برای یافتن معاش بوده و در این مهاجرت در برخورد با
دیگر اقوام، برای حفظ بقای خویش و بقای اجتماعی.
·
و از جناح نیازهای فیزیولوژیک که برای ارضای
نیازهای طبیعی خویش و خانواده، به ویژه نظام معیشتی
جدیدی که در اثر مهاجرت برای او ایجاد می گردید.
تاریخچه ورزش در ایران
اما در خصوص تاریخچه ورزش در
ایران باید گفت: در میان کشورهای مشرق زمین،
بی گمان ایران تنها کشوری بود که در نظام تعلیم و تربیت خود بیش تری الویت را به ورزش و تربیت بدنی داده بود، چه در حالی که چینیان به امر
ورزش و تربیت بدنی توجه چندانی نداشتند و هندوان نیز پرورش
تن و فعالیت های بدنی را گاه مذموم هم می دانستند،
ایرانیان به اهمیت و ارزش توانایی و سلامتی بدن به عنوان وسیله بسیار مهمی
برای فراهم آوردن ارتشی سلحشور و پیروزمند، پی برده بودند.
هرودوت ، مورخ مشهور یونانی می نویسد:
ایرانیان از پنج سالگی تا بیست سالگی سه چیز را می
آموختند:
·
سواری
·
تیر و کمان
·
راستگویی.
جوانان تمرینات روزانه را از طلوع آفتاب با دویدن و پرتاب سنگ و پرتاب نیزه آغاز می کردند، و از جمله تمرینات معمولشان، ساختن
با جیره اندک و تحمل گرمای بسیار و پیاده روی های طولانی و
عبور از رودخانه، بدون تر شدن سلاح ها و خواب در
هوای آزاد بود. سواری و شکار نیز دو فعالیت معمول و رایج بود و جستن بر روی اسب و فرو پریدن از روی آن در حال دویدن و به طور کلی سرعت و
چالاکی، از ویژگی های سوارکاران سوار نظام ایران بود.
به خصوص در باره دوران
پارت ها یا اشکانیان و پیدایش کلمه پهلوان باید گفت: شرح فتوحات این قوم آریایی و حکومت پانصد ساله آن ها پر از دلاوری ها و کوشش های این
مردم است. کلمه پهلوان و پهلوانی، ریشه پارتی است که هر فرد زورمند را منتسب به پارت
یا پرتو و پهلو دانسته اند. اینان مردمی جنگجو و شکارچی
بودند.
هنستین ، مورخ یونانی می نویسد:
"پارت ها جنگ و شکار را دوست داشتند. این قوم از دوران طفولیت تا به هنگام کهولت
همیشه با ورزش و تمرینات سخت جنگی و شکار بار آمده بودند."
تاریخچه فوتبال
بنا بر برخی از شواهد تاریخی، چیزی شبیه به بازی
فوتبال در ژاپن قدیم بصورت یک آیین مذهبی وجود داشته است. با توجه به دامنه فراگیر
ورزش فوتبال در جهان معاصر و با در نظر گرفتن تعداد علاقمندان کنونی آن، مسابقات
فوتبال در دنیای امروز بی شباهت به مراسم مذهبی و گروهی نیست. اما این که فوتبال
از کجا بر مردم کره زمین نازل شد، داستان خودش را دارد.
فوتبال قبل از میلاد
تاریخ واقعی فوتبال چندان به مذاق ساکنان جزیره
بریتانیا که خود را مادر بازی فوتبال می دانند، خوش نمی آید. بر اساس سندهای
تاریخی، ریشه این بازی با توپ به ۳۴۰۰ سال قبل از میلاد مسیح و به سرزمین چین می
رسد.
مصریان عهد فرعون نیز در حدود ۱۵۰۰ تا ۲۵۰۰ سال قبل از میلاد بازی با توپ را روی آثار باستانی
به جا مانده در دره رود نیل در تبس ثبت کردند. سروده های هومر هم حاکی از آن است
که یونانیها در حدود ۸۵۰ سال قبل از میلاد مسیح به بازی با توپ روی آوردند.
در حدود ۴۰۰ تا ۷۰۰ سال پیش از میلاد مسیح، ژاپنی ها هم مزه
فوتبال را چشیدند و امپراطور ژاپنی اولین کسی بود که بازی را از روی یک بلندی
تماشا می کرد.
فوتبال سزاری
فوتبال درسرزمین انگلو ساکسون ها، در واقع سوغاتی
بود که با سربازان ژولیوس سزار به خاک ولز (در غرب بریتانیا) رسید و شاید بتوان
حمله رومی ها به خاک انگلستان را سر آغاز تولد فوتبال امروزی دانست.
فوتبال آن زمان بیشتر وسیله ای برای ابراز شادی از
فتح و پیروزی و همزمان برای اعلام کینه و نفرت از دشمنان شکست خورده بود. پس از هر
لشگر کشی بازی نمایشی با سرهای بریده شده دشمنان (توپ) اجرا می شد.
فوتبال قرون وسطی
| |
نقاشی قدیمی از بازی فوتبال |
فوتبال در قرون وسطی به میان مردم عادی راه پیدا
کرد. در اواخر قرن ۱۳ و اوایل قرن ۱۴ میلادی بازیها و
مسابقات خیابانی به محبوبیت زیادی رسید تا آنجا که از شاه ادوارد دوم خواسته شد تا
قضاوت بازیها را به عهده بگیرد، اما این پایان خوش ماجرا نبود.
فوتبال قرن ۱۴ بیش از آن که یک بازی قانومند باشد بیشتر
به جدال دو گروه با تعداد نامحدود بازیکن شبیه بود، حتی گاهی میان دو روستا. میزان
بالای خشونت موجود در این بازی، شاه وقت ادوارد سوم را بر آن داشت که هر نوع بازی
با توپ را مخالف قانون اعلام کند. پادشاه وقت فرانسه و پاپ در رم هم همین روش را
پیشه کرده و مردم را به فراگیری تیر اندازی با کمان یا هر ورزش و تفریح دیگری غیر
از فوتبال تشویق می کردند.
اگر چه شاه ادوارد دوم، ریچارد دوم و هنری پنجم و
جیمز دوم بازی فوتبال را ممنوع اعلام کرده و بعضاً برای بازیکنان مجازات زندان در
نظر گرفتند، اما به نظر می رسید که فوتبال دوستان همچنان به بازی خود بیشتر از ترس
از مجازات بها می دهند. به این ترتیب فوتبال از زمان ورود ژولیوس سزار تا به
امروز هرگز از تاریخ زندگی مردم فاصله نگرفته است.
نود سال پس از اعلام اولین ممنوعیت، شاه دیگری در
بریتانیا اعلام کرد که حالا که نمی شود جلوی بازی را گرفت، بازی به قید پرداخت
جریمه آزاد است و چند سال بعد جیمز اول فوتبال دوست جریمه بازی را کاهش داد.
درسال ۱۴۹۷ جیمز سوم دستور
تحقیق و مطالعه بر روی بازی فوتبال را صادر کرد و بازی را رسماً آزاد اعلام کرد.
با این همه از آن جا که کلیسا باید حرف اول را می زد، همچنان مخالفت رهبران مذهبی
با فوتبال منجر به غیر قانونی بودن بازی در بسیاری از مناطق بود.
فوتبال متمدن
با این همه محدودیت تا اواخر قرن ۱۸ کم و بیش در بسیاری از نقاط جهان ادامه یافت. در اواخر قرن ۱۸ و اوایل قرن ۱۹، بازی در میان جوانان و نوجوانان انگلیسی محبوبیت
پیدا کرد. ۱۸۱۰-۱۸۳۰ را شاید بتوان دوره قانونگذاری بازی با توپ که در
آن زمان هر مدرسه ای نام خاص اختراعی خود را بر آن می گذاشت، نامید.
دیگر نمی شد با هیچ قانونی جلوی این بازی خشن که تا
آن زمان با تمام اعضای بدن بازی می شد را گرفت. برای همین هر مدرسه به ابتکار
معلمان خودش برای پرهیز از صدمات غیر قابل جبران بدنی به وضع یک رشته از مقررات
پرداخت.
در میان این بازی های مشابه، در نهایت دو بازی که
همان فوتبال و راگبی امروزی هستند محبوبیت بیشتری یافتند. اما همچنان قانون
جداگانه ای برای آنها متصور نبود.
در سال ۱۸۶۳ ضرورت وجود یک ناظر قانونمند منجر به شکل
گیری پایه های فدراسیون فوتبال انگلستان شد. در همان زمان اختلاف نظر میان
فدراسیون جدید و اتحادیه راگبی بازان منجر به جدایی کامل این دو بازی و شکل گیری
فوتبال امروزی شد.
در سال ۱۸۷۱ ایده جام حذفی برای اولین بار در انگلستان
مطرح و بازی ها پس از برنامه ریزی اجرا و با استقبال فراوان رو به رو شد.
روز شنبه ۳۰ نوامبر سال ۱۸۷۲ اولین مسابقه بین
المللی میان انگلستان و اسکاتلند شکل گرفت و در نهایت لیگ انگلستان تشکیل و هویت
مستقل خود را اعلام کرد.
فوتبال قرن بیستم
| |
فوتبال به شکل امروزی از اوایل قرن بیستم شکل گرفت |
به این ترتیب در اوایل قرن بیستم پس از مرگ ملکه
ویکتوریا فوتبال حرفه ای پا به عرصه ظهور گذاشت.
در سال ۱۹۰۴ فدراسیون بین المللی فوتبال مرکب از
فرانسه، اسپانیا، بلژیک، هلند، سوئد و دانمارک شکل گرفت و به همراه آن دو ایده
بلند پروازانه جام جهانی و جام باشگاه های اروپا برای کشورهای عضو فدراسیون بین
المللی متولد شد که اولی ۲۶ سال و دومی ۵۲ سال بعد به تحقق
پیوست!! در این میان هیچ کدام از چهار استان بریتانیایی (انگلستان، اسکاتلند،
ویلز، ایرلند شمالی) فدراسیون بین المللی را به رسمیت نشناختند. مذاکرات یک سال به
طول انجامید و بعد از آن بریتانیا تنها فدراسیون را به رسمیت شناخت اما همچنان
عضویت آن را شایسته خود نمی دانست.
به این ترتیب سال ۱۹۰۵ سال بین المللی شدن
فوتبال در جهان شناخته شد. ۴۱ سال بعد هنوز بریتانیا کامل به عضویت این
فدراسیون جهانی که به اختصار فیفا خوانده می شد در نیامده بود. در نهایت پس از جنگ
جهانی دوم بریتانیایی ها مشروط بر این که آنها تنها قانون گذاران فوتبال شناخته
شوند و پس از به رسمیت شناختن قانون از طرف آن ها مراتب به سایر کشور های عضو
اعلام شود، عضویت فیفا را پذیرفتند.
سرانجام رویا به حقیقت پیوست و اولین بازیهای جام
جهانی در ۱۹۳۰ آغاز شد. حتی جنگ جهانی دوم با تمام مشکلاتی که
پدید آورد تنها موفق به ایجاد یک وقفه ۱۲ ساله در انجام بازیها شد.
به این ترتیب فوتبال که روزی تنها بازی بی قانون و
خشن با مثانه خوک پر شده با کاه یا پشم بود جایش را به یک بازی مدرن حرفه ای،
متمدن و قانونمند بخشید و روز به روز طرفداران بیشتری را به خود جلب کرد.
سربازان چینی در حدود 2000 سال پیش ورزشی می کردند
که آن را تسوچو (TSUCHU)می نامیدند . تسو یعنی ضربه زدن با پا و چو یعنی
توپ یا هر شی گوی مانند .
در روز تولد امپراطور در مقابل کاخ امپراطوری دو
تیم در زمین مسابقه ای که گلی به ارتفاع 90 سانتیمتر داشت بازی می کردند که
بازیکنان برای سرگرمی امپراطور و دوستان و مهمانان به بازی می پرداختند . یکی
از امپراطوران به حدی این بازی را دوست داشت که یکی از اعضای شورای قضایی وقتی از
بازی انتقاد کرد دستور داد سرش را از تنش جدا کنند .
600 سال بعد هم ژاپنی ها یک ورزشی شبیه به فوتبال
داشتند که آن را کماری (KEMARI) می نامیدند . البته بازی کماری تدافعی تر از تسوچو
چینی بوده است . حتی قبل از چینی ها یونانی ها ورزشی اختراع کرده بودند که آن را
هارپاستون (HARPASTON) می نامیدند . البته بازی آن با توپی بود که درونش
ماسه و یا شن بوده است . وقتی انگلیسی ها به یونان رفتند ورزشی آوردند به نام
هارپاستیوم (HARPASTIUM) که آن هم با توپ بازی می شد و این زمینه ای بود تا
فوتبال در انگلیس به مدرنی امروز برسد .
هیچکس دقیقا زمان شروع فوتبال را نمی داند و مورخان
تا آنجاییکه نوشته اند در روستاهای انگلیسی حدود 1000 سال قبل بازی با توپ وجود
داشته است و بعد از مدتی تیم های مختلف روستایی شروع به مسابقه با هم دادند و
ظاهرا شیوه بازی طوری بوده است که تیم ها سعی بر این داشتند توپ را (غالبا از سر
تو خالی گاو یا چیزهای شبیه به آن بوده است) به منطقه دفاعی حریف برسانند .
( در انگلیس بیش از 200 سال قبل مردم در خیابان ها فوتبال بازی می
کردند )
در قرن 14 این بازی به قدری محبوب شد که پادشاه انگلیس آن را غیر قانونی خواند ولی
مردم هیچ توجهی به آن نکردند و جذابیت این بازی به حدی بود که با توجه به غیر
قانونی بودنش بخصوص میان روستاییان بازی می شد و مقامات مسئول در سال 1572 مجبور
به تسلیم در مقابل خواسته مردم شدند و فوتبال را قانونی اعلام کردند .
250 سال بعد طبقه اشراف رفته رفته به این ورزش روی آوردند و از دیدن و بازی کردن
فوتبال لذت می بردند و بالاخره بخاطر نفوذی که در طبقه حاکم داشتند و علاقه و
تمایلشان به فوتبال باعث شد که تصمیمی برای پیاده کردن یک شیوه کلاسیک در قوانین
فوتبال اتخاد نمایند .
در دهه 1800 میلادی مدرسه های معروف انگلیس این
ورزش را به عنوان تفریح محصلین در برنامه درسی گنجانیدند ولی تمامی مدارس از یک
قانون خاص در فوتبال پیروی نمی کردند . هر مدرسه قانون مخصوص به خود داشت . سپس در
سال 1823 فوتبال به صورت معمول رسمیت یافت و در سال های 1848 و 1862 فوتبال در سطح
انگلستان یکپارچه شد و حتی کتابی به نام (ساده ترین ورزش) نوشتن شد که مشتمل بر
قوانین اصولی فوتبال آن زمان بود .
فهرست مردان
گل تاریخ لیگ فوتبال ایران
از ابتدای تاریخ برگزاری مسابقات قهرمانی
لیگ باشگاههای فوتبال در کشورمان مردان ذیل توانستهاند به عنوان آقای گلی این
رقابتها دست پیدا کنند که در این میان غلامحسین مظلومی و غلامرضا عنایتی هرکدام با
کسب سه عنوان آقای گلی به رکورد قابل توجهی دست پیدا کردند. این دو مهاجم با
پیراهن تیم استقلال تهران به این افتخارات دست پیدا کرده اند.
مردان گل ادوار مختلف لیگهای باشگاههای
ایران بدین شرح هستند:
غلامحسین مظلومی 3 بار، غلامرضا عنایتی 3
بار،
حسین کلانی 2 بار، عزیز اسپندار 2 بار،
فرشاد پیوس 2 بار،
صفر ایرانپاک، اصغرشرفی، ناصر
نورایی، محمد احمدزاده، جمشید شاه محمدی، عباس سیمکانی، محمد مومنی، اصغر
مدیرروستا، حسین خطیبی، کوروش برمک، عبدالجلیل گل چشمه، مهند المهدی، علی سامره،
غلامرضا صاحبی، ادموند بزیک و علی دایی هر کدام یکدوره آقای گل شدند.
فوتبال ایران
اولین
دوره لیگ فوتبال ایران در سال ۱۳۳۹ با قهرمانی تیم جم آبادان برگزار شد.
اولین
دوره لیگ حرفهای فوتبال در سال ۱۳۸۰ با قهرمانی تیم پرسپولیس
تهران برگزار شد.دومین قهرمان لیگ سپاهان اصفهان بود. در دوره های بعدی نترتیب پاس تهران،فولاد خوزستان واستقلال تهرانبه عنوان قهرمانی دورهای سوم تا
پنجم دست یافتند. تیم فوتبال ابومسلم خراسان به عنوان بهترین تیم شهرستانی در
پنجمین دوره این مسابقات معرفی گردید. تیم ملی فوتبال ایران تاکنون سه دوره در
سالهای ۱۹۷۸
مکزیک،۱۹۹۸فرانسه
و ۲۰۰۶
آلمان موفق به حضور در جام جهانی شده است و در این سه بار نتوانسته از
گروه خود صعود نماید.گلهای ایران را در این مسابقات ایرج دانائی فرد و حسن روشن
(78) حمید استیلی ومهدی مهدوی کیا(98) یحیی گل محمدی و سهراب بختیاری زاده (2006)
به ثمر رسانده اند.ایران تاکنون سه دوره در جام ملتهای آسیا مقام اول را کسب کرده است.
بهترین برد ایران با نتیجه۱۹بر۰مقابل تیم ملی گوام در مسابقات مقدماتی جام جهانی ۲۰۰۲
بوده است. بهترین برد ایران در جام جهانی با نتیجه ۲ بر ۱ مقابل تیم ملی امریکا بوده است.
پر
افتخارترین باشگاه ایرانی در عرصه بین المللی نیز استقلال تهران با 2 قهرمانی و 2
نایب قهرمانی در جام باشگاهای آسیاست. البته به علت کوتاهی مسولین این تیم نتوانست
در دوره اخیر این بازی ها حضور یابد.
بهترین
گلزن تاریخ فوتبال ایران نیز علی دایی با 109 گل زده می باشد.
چهارشنبه 8/2/1389 - 15:23
شعر و قطعات ادبی
دوست
دارم صدات کنم، تو هم منو نگا کنی/ من
تو رو نگات کنم , تو هم منو صدا کنی
قربون
چشمات برم , از راه دوری اومدم/ جای دوری نمیره ، اگه به من نگا کنی
دل
من زندونیه , تویی که تنها میتونی/ قفس واکنی و پرنده رو رها کنی
میشه
کنج حرمت گوشه قلب من باشه / میشه قلب منو مثل گنبدت طلا کنی
تو
سرت شلوغه زیر دستیات فراونند/ از خدا میخوام, کمی نیگا به زیر پات کنی
تو
غریبی و منم غریبم , اما... / چی میشه دل این غریبه رو با خودت آشنا کنی
دوست
دارم تو ایونِ آینه ات از صبخ تا غروب/ من با تو صفا کنم , توهم منو دعا کنی
به
وفای کفترای حرمت/من میخوام کفتری باشم ,که تنها تو منو هوا
کنی
دلمو
گره زدم به پنجره ات دارم میرم / دوست دارم تا من میام, زود گره ها رو واکنی
صد
هزار دفعه هم شده پای ضریح زار میزنم/ تا یه بار دلت بسوزه, دردامو دوا کنی
تو
سرت شلوغه زیر دستیات فراونند/ از خدا میخوام, کمی نیگا به زیر پات کنی
تو
غریبی و منم غریبم , اما.../ چی میشه دل این غریبه رو با خودت آشنا کنی
دوست
دارم تو ایونِ آینه ات از صبح تا غروب/ من با تو صفا کنم , توهم منو دعا کنی
به
وفای کفترای حرمت / من میخوام کفتری باشم ,که تنها تو منو هوا
کنی
دلمو
گره زدم به پنجره ات دارم میرم / دوست دارم تا من میام, زود گره ها رو واکنی
صد
هزار دفعه هم شده پای ضریح زار میزنم/ تا یه بار دلت بسوزه, دردامو دوا کنی
سه شنبه 7/2/1389 - 16:54
ادبی هنری
زندگی نامه
حافظ
شیرازی، شمس الدین محمد
(سال
و محل
تولد: 726 هـ.ق- شیراز ، سال و محل وفات: 791 هـ.ق- شیراز)
شمس
الدین محمد
حافظ ملقب به خواجه حافظ شیرازی و مشهور به لسان الغیب از مشهورترین شعرای تاریخ ایران زمین است که تا نام ایران زنده و پا
برجاست نام وی نیز جاودان خواهد بود.
با
وجود شهرت والای این شاعران گران مایه در خصوص دوران زندگی حافظ بویژه زمان به دنیا آمدن او اطلاعات دقیقی در دست
نیست ولی در حدود سال 726 ه.ق در شهر
شیراز به دنیا آمد است.
اطلاعات
چندانی از خانواده و اجداد خواجه حافظ در
دست نیست و ظاهراً پدرش بهاء الدین نام داشته و در دوره سلطنت اتابکان فارس از اصفهان به شیراز مهاجرت کرده است. شمس الدین از
دوران طفولیت به مکتب و مدرسه روی آوردو
آموخت سپری نمودن علوم و معلومات معمول زمان خویش به محضر علما و فضلای زادگاهش شتافت و از این بزرگان بویژه قوام الدین
عبدا... بهره ها گرفت.
خواجه
در دوران جوانی بر تمام علوم مذهبی و ادبی روزگار خود تسلط یافت.
او
هنوز دهه بیست زندگی خود را سپری ننموده بود که به یکی از مشاهیر علم و ادب دیار خود تبدل شد. وی در این دوره علاوه بر
اندوخته عمیق علمی و ادبی خود قرآن را
نیز کامل از حفظ داشت و از این روی تخلص حافظ بر خود نهاد.
دوران جوانی حافظ مصادف بود با افول سلسله محلی اتابکان
فارس و این ایالات مهم به تصرف خاندان
اینجو در آمده بود. حافظ که در همان دوره به شهرت والایی دست یافته بود مورد توجه و امرای اینجو قرار گرفت و پس از راه یافتن به
دربار آنان به مقامی بزرگ نزد شاه
شیخ جمال الدین ابواسحاق حاکم فارس دست یافت.
دوره
حکومت شاه ابواسحاق اینجو
توأم با عدالت و انصاف بود و این امیر دانشمند و ادب دوست در دوره حکمرانی خود که از سال 742 تا 754 ه.ق بطول انجامید در
عمرانی و آبادانی فارس و آسایش و امنیت
مردم این ایالت بویژه شیراز کوشید.
حافظ
از لطف امیرابواسحاق بهره مند
بود و در اشعار خود با ستودن وی در القابی همچون (جمال چهره اسلام) و (سپهر علم وحیاء) حق شناسی خود را نسبت به این امیر نیکوکار
بیان داشت.
پس
از این دوره صلح
و صفا امیر مبارزه الدین مؤسس سلسله آل مظفر در سال 754 ه.ق بر امیر اسحاق چیره گشت و پس از آنکه او را در میدان شهر شیراز به
قتل رساند حکومتی مبتنی بر ظلم و
ستم و سخت گیری را در سراسر ایالت فارس حکمفرما ساخت.
امیر
مبارز الدین شاهی
تند خوی و متعصب و ستمگر بود.حافظ در غزلی به این موضوع چنین اشاره می کند:
راستی
خاتم فیروزه بو اسحاقی ----- خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود
دیدی
آن قهقهه کبک خرامان
حافظ ----- که زسر پنجه شاهین قضا غافل بود
لازم به ذکر است حافظ در معدود مدایحی که گفته است نه تنها متانت
خود را از دست نداده است بلکه همچون سعدی ممدوحان
خود را پند
داده و کیفر دهر و ناپایداری این دنیا و لزوم رعایت انصاف و عدالت را به آنان گوشزد کرده است.
اقدامات
امیر مبارزالدین با مخالفت و نارضایتی حافظ مواجه گشت و وی با تاختن بر اینگونه اعمال آن را
ریاکارانه و ناشی از خشک اندیشی و تعصب مذهبی
قشری امیر مبارز الدین دانست.
سلطنت
امیر مبارز الدین مدت زیادی به طول
نیانجامید و در سال 759 ه.ق دو تن از پسران او شاه محمود و شاه شجاع که از خشونت بسیار امیر به تنگ آمده بودند توطئه ای فراهم
آورده و پدر را از حکومت خلع کردند.
این دو امیر نیز به نوبه خود احترام فراوانی به حافظ می گذاشتند و از آنجا که بهره ای نیز از ادبیات و علوم داشتند شاعر بلند
آوازه دیار خویش را مورد حمایت خاص
خود قرار دادند.
اواخر زندگی شاعر بلند آوازه ایران همزمان بود با
حمله امیر
تیمور و این پادشاه بیرحم و خونریز پس از جنایات و خونریزی های فراوانی که در اصفهان انجام داد و از هفتاد هزار سر بریده مردم آن
دیار چند مناره ساخت روبه سوی شیراز
نهاد
مرگ حافظ احتمالاً در سال 971 ه.ق روی داده است و
حافظ در گلگشت
مصلی که منطقه ای زیبا و با صفا بود و حافظ علاقه زیادی به آن داشت به خاک سپرده شد و از آن پس آن محل به حافظیه مشهور گشت.
نقل شده است که در هنگام تشییع جنازه خواجه شیراز گروهی از متعصبان که اشعار
شاعر و اشارات او به می و مطرب و
ساقی را گواهی بر شرک و کفروی می دانستند مانع دفن حکیم به آیین مسلمانان شدند.
در مشاجره ای که بین دوستداران شاعر و مخالفان او
در گرفت سرانجام قرار بر آن
شد تا تفألی به دیوان خواجه زده و داوری را به اشعار او واگذارند. پس از باز کردن دیوان اشعار این بیت شاهد آمد:
قدیم دریغ مدار از جنازه حافظ ----- که گرچه غرق گناه است می
رود به بهشت
حافظ بیشتر
عمر خود را در شیراز گذراند و بر خلاف سعدی به جز یک سفر کوتاه به یزد و یک مسافرت نیمه تمام به بندر هرمز همواره در شیراز بود.
وی در دوران زندگی خود به شهرت عظیمی در سر تا سر ایران دست یافت و اشعار
او به مناطقی دور دست همچون هند نیز
راه یافت.
نقل شده است که وی مورد احترام فراوان سلاطین آل
جلایر و پادشاهان
بهمنی دکن هندوستان قرار داشت و پادشاهان زیادی او را به پایتخت های خود دعوت کردند. حافظ تنها دعوت محمود شاه بهمنی را
پذیرفت و عازم آن سرزمین شد ولی چون به
بندر هرمز رسید و سوار کشتی شد طوفانی در گرفت و خواجه که در خشکی، آشوب و طوفان حوادث گوناگونی را دیده بود نخواست خود را گرفتار
آشوب دریا نیز بسازد از این رو از مسافرت
شد.
شهرت اصلی حافظ و رمز پویایی جاودانه آوازه او به
سبب غزلسرایی و سرایش غزل های
بسیار زیباست.
ویژگی
های شعر حافظ
برخی از مهم ترین ابعاد هنری در شعر حافظ عبارتند از:
1- رمز پردازی و حضور سمبولیسم غنی
رمز پردازی و حضور سمبولیسم شعر
حافظ را خانه راز کرده است و بدان وجوه گوناگون بخشیده است. شعر وی بیش از هر چیز به آینه ای می ماند که صورت مخاطبانش را در
خود می نمایاند، و این موضوع به دلیل
حضور سرشار نمادها و سمبول هایی است که حافظ در اشعارش آفریده است و یا به سمبولهای موجود در سنت شعر فارسی روحی حافظانه
دمیده است.
چنان
که در بیت زیر "شب
تاریک" و "گرداب هایل" و . . . را می توان به وجوه گوناگون عرفانی،
اجتماعی و شخصی
تفسیر و تأویل کرد:
شب
تاریک و بیم موج و گردابی
چنین هایل
کجا
دانند حال ما سبکباران ساحلها
2-رعایت دقیق و ظریف تناسبات هنری
در فضای کلی ادبیات
این
تناسبات که در لفظ قدما (البته در معنایی محدودتر)
"مراعات النظیر"
نامیده می شد، در شعر حافظ از اهمیت فوق العاده ای
برخوردار است.
به
روابط حاکم بر اجزاء این ادبیات دقت کنید:
ز
شوق نرگس مست بلند بالایی
چو
لاله با قدح افتاده بر لب جویم
شدم
فسانه به سرگشتگی که ابروی دوست
کشیده
در خم چوگان خویش، چون گویم
3-لحن مناسب و شور افکن شاعر در آغاز
شعرها
ادبیات
شروع هر غزل قابل تأمل و درنگ است. به اقتضای موضوع و مضمون، شاعر بزرگ لحنی خاص را برای شروع
غزلهای خود در نظر می گیرد، این لحنها
گاه حماسی و شورآفرین است و گاه رندانه و طنزآمیز و زمانی نیز حسرتبار و اندوهگین.
بیا
تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک
را سقف بشکافیم
و طرحی نو در اندازیم
***
من
و انکار شراب این چه حکابت باشد
غالباً
این قدرم عقل و کفایت باشد
***
ما
آزموده ایم در این شهر بخت خویش
باید
برون کشید از این ورطه رخت خویش
4- طنز
زبان
رندانه شعر حافظ به طنز تکیه کرده است. طنز ظرفیت بیانی شعر او را تا سر حد امکان گسترش داده و بدان شور و حیاتی عمیق بخشیده است.
حافظ به مدد طنز، به بیان ناگفته ها
در عین ظرافت و گزندگی پرداخته و نوش و نیش را در کنار هم گرد آورده است.
پادشاه
و محتسب و زاهد ریاکار، و حتی خود شاعر در آماج طعن و طنز شعرهای او هستند:
فقیه
مدرسه دی مست بود و فتوا داد
که
می حرام، ولی به ز مال او قافست
باده
با محتسب شهر ننوشی زنهار
بخورد باده ات و سنگ به جام اندازد
5- ایهام و ابهام
شعر
حافظ، شعر ایهام و ابهام است، ابهام شعر حافظ لذت بخش و رازناک است.
نقش
موثر ایهام در شعر حافظ را می توان از چند نظر تفسیر کرد:
اول،
آن که حافظ به اقتضای هنرمندی و شاعریش می کوشیده است تا شعر خود را به ناب ترین حالت ممکن صورت بخشد و از آنجا که
ابهام جزء لاینفک شعر ناب محسوب می شود،
حافظ از بیشترین سود و بهره را از آن برده است.
دوم
آن که زمان پرفتنه حافظ،
از ظاهر معترض زبانی خاص طلب می کرد؛ زبانی که قابل تفسیر به مواضع مختلف باشد و شاعر با رویکردی که به ایهام و سمبول و طنز
داشت، توانست چنین زبان شگفت انگیزی
را ابداع کند؛ زبانی که هم قابلیت بیان ناگفته ها را داشت و هم سراینده اش را از فتنه های زمان در امان می داشت.
سوم
آن که در سنن عرفانی آشکار کردن اسرار
ناپسند شمرده می شود و شاعر و عارف متفکر، مجبور به آموختن زبان رمز است و راز آموزی عارفانه زبانی خاص دارد. از آن جا که
حافظ شاعری با تعلقات عمیق عرفانی است،
بی ربط نیست که از ایهام به عالیترین شکلش بهره بگیرد:
دی
می شد و گفتم صنما عهد به جای آر
گفتا
غلطی خواجه، در این
عهد وفا نیست
ایهام در کلمه "عهد" به معنای
"زمانه" و "پیمان"
دل
دادمش به مژده و خجلت همی برم
زبن
نقد قلب
خویش که کردم نثار دوست
ایهام
در ترکیب "نقد قلب" به معنای "نقد دل" و "سکه قلابی"
عمرتان
باد و مرادهای ساقیان بزم
جم
گر
چه جام ما نشد پر می به دوران شما
ایهام
در کلمه "دوران"
به معنای "عهد و دوره" و "دورگردانی ساغر"
تفکر
حافظ عمیق و زنده پویا
و ریشه دار و در خروشی حماسی است. شعر حافظ بیت الغزل معرفت است.
جهان
بینی حافظ
از
مهمترین وجوه تفکر حافظ
را می توان به موارد زیر اشاره کرد:
1-
نظام
هستی در اندیشه حافظ
همچون دیگر متفکران عارف، نظام احسن است، در این نظام گل و خار در کنار هم معنای وجودی می یابند.
حافظ از
باد خزان در چمن دهر
مرنج
فکر
معقول بفرما، گل بی خار کجاست؟
من اگر
خارم اگر گل، چمن آرایی هست
که از
آن دست که او می کشدم می رویم
2-
عشق جان و حقیقت هستی است و در دریای پرموج و خونفشان
عشق جز جان سپردن چاره ای نیست.
در ازل
پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق
پیدا شد و آتش
به همه عالم زد
عقل می
خواست کز آن شعله
چراغ افروزد
دست غیب
آمد و بر سینه نامحرم زد
3-
تسلیم و رضا و توکل ابعاد دیگری از اندیشه و جهان بینی
حافظ را تشکیل می دهد.
آنچه او
ریخت به پیمانه ما نوشیدیم
اگر از خمر بهشت است و اگر باده مست
تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست
راهرو
گر صد هنر داد توکل بایدش
4-
فرزند
زمان خود بودن، نوشیدن جان حیات در لحظه، درک و دریافت حالات و آنات حقیقی زندگی
به
مأمنی رو و فرصت شمر طریقه عمر
که در
کمینگه عمرند قاطعان طریق
فرصت
شما و صحبت کز این دو راهه منزل
چون
بگذریم دیگر نتوان
بهم رسیدن
5-
انتظار
و طلب موعود،
انتظار
رسیدن به فضایی
آرمانی از مفاهیم عمیقی است که در سراسر دیوان حافظ به صورت آشکار و پنهان وجود دارد، حافظ گاه به زبان رمز و سمبول و گاه به
استعاره و کنایه در طلب موعود آرمانی
است. اصلاح و اعتراض، شعر حافظ را سرشار از خواسته ها و نیازهای متعالی بشر کرده است:
مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید
که از انفاس خوشش بوی کسی می آید
***
ای پادشه خوبان، داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی
***
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
***
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند
سه شنبه 7/2/1389 - 16:50
اقتصاد
سه شنبه 7/2/1389 - 16:48
دانستنی های علمی
اهمیّت انتخاب دوست و نقش آن در سرنوشت انسان
یكی از اساسیترین مسائل در سرنوشت انسان انتخاب دوست است. اینمهّم، از مشكلترین اموری است كه انسان در طول حیات خود با آن سر و كاردارد. چه بسا دوستانی كه انسان را به اوج عزّت و خوشبختی میرسانند و چهبسیارند دوستانی كه فرد را از اوج عزّت به ورطة بیچارگی و بدبختیمیكشانند. اهمیّت انتخاب دوست و نقش آن بر كسی پوشیده نیست. دراهمیّت این موضوع همین نكته كافی است كه در روز قیامت عدهای به شدتاندوهگین و ناراحتند و از این كه در دنیا افراد منحرف را به دوستیبرگزیدهاند، افسردهاند:
و به خاطر بیاور روزی را كه ظالم دست خویش را از شدت حسرت بهدندان میگیرد و میگوید: ای كاش با رسول خدا راهی برگزیده بودم.ای وای بر من! كاش فلان ]شخص گمراه[ را دوست خود انتخابنكرده بودم! او مرا از راه حق گمراه ساخت بعد از آن كه آگاهی به سراغمن آمده بود و شیطان همیشه خوار كنندة انسان بوده است.
این آیات شأن نزولی دارد كه بسیار آموزنده است. در عصر پیامبر(ص) دودوستِ مشرك به نامهای عقبه بن ابی و ابی ابن خلف زندگی میكردندهرگاه عقبه از سفر میآمد، غذایی ترتیب میداد و اشراف قومش را دعوتمیكرد. او در عین حال دوست داشت به محضر پیامبر(ص) برسد؛ هر چنداسلام را نپذیرفته بود. روزی از سفر آمد. طبق معمول غذایی ترتیب داد؛دوستان را فراخواند و در ضمن از پیامبر اسلام(ص) نیز دعوت كرد.
رسول خدا(ص) فرمود: من از غذای تو نمیخورم تا به وحدانیت خدا ورسالت من شهادت دهی.
عقبه شهادتین را به زبان جاری كرد. وقتی این خبر به گوش دوستش ابیرسید، گفت: ای عقبه، از آیینت منحرف شدی؟
او گفت: نه، به خدا سوگند منحرف نشدم؛ مردی بر من وارد شد كه حاضرنبود جز با شهادتین گفتن من، از غذایم بخورد. من شرم داشتم او از سفرة منبرخیزد بی آن كه غذا بخورد، بدین سبب شهادت دادم!
ابی گفت: هرگز از تو راضی نمیشوم مگر این كه در برابرش بایستی وسخت توهین كنی!
عقبه این كار را كرد و مرتد شد. او سرانجام در جنگ بدر در صف كفاربه قتل رسید. دوستش ابی نیز در جنگ احد كشته شد.
بیشك عوامل مختلفی كه دوست از اهمّ آنها به شمار میآید، درشكلگیری شخصیت انسان مؤثر است؛ زیرا آدمی ناخود آگاه تأثیر میپذیردو بخش مهمی از افكار و صفات اخلاقیاش را از دوستانش میگیرد. علی(ع)میفرماید:
هر گاه وضع كسی بر شما مشتبه شد و دین او را نشناختید، به دوستانشنظر كنید. اگر اهل دین و آیین خدا باشند، او نیز پیرو آیین خدا است؛و اگر بر آیین خدا نباشند، او نیز بهرهای از آیین خدا ندارد.
انتخاب دوست در هر مرحله از زندگی مهم است و در دوران جوانی ونوجوانی بسیار مهمتر. مسائل و دشواریهای ناشی از بلوغ و جوانی از كمیتو كیفیتی برخوردار است كه بسیاری از روانشناسان معتقدند خوشبختی یابدبختی انسان تا اندازة بسیار زیادی در این دوران رقم زده میشود. چهبسیارند جوانانی كه در خانوادة مذهبی به دنیا آمدهاند، امّا به علّت عدم توجّهدر انتخاب دوست به انحراف كشیده شده و حیثیت خانوادگی خود را لكّهدارساختهاند. مصداق بارز این امر پسر حضرت نوح(ع) است كه به علّت معاشرتبا دوستان بد در گرداب گمراهی غلتید. علی(ع) میفرماید:
از پیشینیان خود پند گیرید، پیش از آن كه پسینیان از شما عبرتگیرند.
نرود مرغ سوی دانه فرازچون دگر مرغ بیند اندر بند
پند گیر از مصائب دگرانتا نگیرند دیگران ز تو پند
دوست در دین و اعتقادات، رفتار و كردار و زندگی انسان اثر میگذارد واساساً معیار و میزان قضاوت دیگران دربارة انسان است. علی(ع) میفرماید:
هر كس را از آن كه دوست او است میشناسند.
تو اوّل بگو با كیان دوستیمن آنگه بگویم كه تو كیستی
اهمیّت دوست و نقش آن در زندگی انسان، انكارناپذیر است؛ به گونهایكه میتوان گفت خویشاوندان نیز برای استحكام روابط خویش به دوستی بایكدیگر نیازمندند. علی(ع) میفرماید:
دوستی پدران پیوند خویشاوندی در میان فرزندانشان است و نیازخویشاوندان است و نیاز خویشاوندی به دوستی، از نیاز دوستی بهخویشاوندی بیشتر است.
البته ـ چنانكه قبلاً نیز گفته شد ـ گوشهنشینی و تنها زندگی كردن از دوستیبا ناشایستگان بهتر و سودمندتر است. امیرمؤمنان(ع) یاران و پیروانش راچنین اندرز میداد:
همنشین صالح و شایسته بهتر از تنهایی است؛ ولی تنهایی از همنشینبد بهتر است.
بنابراین باید قبل از گزینش دوست، افراد را بیازماییم؛ زیرا
كسی كه ناسنجیده و بدون آزمایش با دیگران پیمان دوستی میبندد،ناچار باید به رفاقت اشرار و فاسدان تن در دهد.
پنج شنبه 2/2/1389 - 16:21
بیوگرافی و تصاویر بازیگران
هنر خط
خوشنویسی یكیاز هنرهای رایج همة دورهها بوده است و خطاطانهنرمند، بسیاری از كتابها، كتیبهها، لوحها، فرمانها و معابد و مساجد را عرصةهنرنمایی خویش ساختهاند.
هنر خوشنویسی، هم نشانة ظرافت روح و زنده بودن حسّ زیباشناسی وزیبا آفرینی است، هم به آثار مكتوب، جلوه و جلای ماندگار میبخشد و همبرای خطاطان، منشأ درآمد و تأمین معاش است و آنچه در این هنر مهمّ است،شناخت سطح و خطّ و حسن تركیب كلمات و توازن حروف و آراستن فضایخالی و امتداد كلمهها و فاصلة سطور و راستبودن خطّ است.
علی(ع) در تشویق به خوشنویسی فرموده است:
علیكم بِحُسْن الخطِّ فانّه مِن مفاتیحِ الرِّزِِ.
بر شما باد «خطّ زیبا»، چرا كه آن از كلیدهای روزی است.
آنچه مهمّ است، شناختن و به كار بستن معیارها و موازینِ زیبایی خطّ استو در برخی روایات به آنها اشاره شده است. حتّی از زبان پیامبر اكرم(ص) نیزاینگونه روایات نقل شده است:
در ظرف مركّب (دوات) لیقه بینداز، قلم را به صورت مایل بر صفحهقرار بده، حرف باء در «بسمالله» را بر كرسی بنشان و «سین» را مشخّصكن، حرف «میم» را كور مكن (و آن را به صورت توخالی بنویس) وكلمة «الله» را زیبا و نیكو بنویس، «الرحمن» را كشیده بنویس و«الرحیم» را آشكار بنگار.
نكات مطرح شده در این حدیث، از نظر خطاطان هنرمند بسیار حائزاهمیت و دقیق است. ذوق و اهتمام خوشنویسان در طول تاریخ در نگار متونمذهبی بویژه قرآن و بخصوص «بسمالله»، همیشه آثار ارزشمند و جاویدانآفریده است و گاهی هنرمندان ما نمایشگاهی از تابلوهای زیبای خود راعرضه میكنند كه «بسمالله الرحمن الرحیم» را به شكلهای مختلف و با ابداعاتو نوآوریهای خطاطی نگاشتهاند.
نظیر این توصیه دربارة چگونگی قلم و نحوة نگارش حروف و تركیبكلمات و سطور، در روایاتی از امیرالمؤمنین(ع) هم روایت شده است.
از آن حضرت است كه: خطّ، نشانه است، هر چه واضحتر باشد نیكوتر وزیباتر است.
آن حضرت به شخصی نگاه كرد كه «بسمالله الرحمن الرحیم» مینوشت،فرمود:
آن را نیكو بنویس، هر كه بسمالله را خوب بنویسد آمرزیده میشود.
در توصیهای كه علی(ع) به كاتب خود «عبیدالله بن ابیرافع» در موردنحوة نگارش داشت، چنین فرمود:
اَلِقْ دَواتك وَ اَطِلْ جِلْفَةَ قَلَمِك و فَرِّجْ بینَ السُّطور وَ قَرْمِطْ بینَ الحروفِ،فانّ ذلك اَجْدَرُ بِصَباحة الخَطِّ.
در دوات خود لیقه بینداز، نوك قلم را دراز بگیر، میان سطرها را فاصلهبینداز، حروف را نزدیك به هم بنویس، كه مراعات این نكات، برای زیباییخطّ نیكوتر است.
دقت علیبن ابیطالب(ع) به چگونگی مركّبِ خطاطی و نوك قلم و فاصلةسطور و نزدیكی حروف و تركیب زیبای كلمات و نقشی كه این امور در پدیدآوردن زیبایی برای خطّ دارد از این حدیث مشهود است و جلوهای از روحهنری آن امام را نشان میدهد.
آنچه خواندید، نگاهی گذرا به برخی از جلوههای هنر در سخنان علی(ع)بود و بیشك، مصادیق و نمونهها به این موارد منحصر نمیشود. مثلاً كاربردرنگ در كلام و نگاهی كه یك سخنور به دنیای رنگها دارد، هنرمندانه است.در احادیثِ آن حضرت، توصیفاتی كه برای به كار گیری رنگهای مختلفوجود دارد، جای تأمل و بررسی است.
همچنین نقش حكایت و داستان به عنوان یكی از هنرها نباید مورد غفلتقرار گیرد. آن امام در نهجالبلاغه در موارد متعدّدی به بیان هنرمندانةسرگذشت اشخاص و اقوام و گروهها میپردازد و در دلنشین و مؤثر ساختنبیان خویش بر مخاطبان از این عنصر بهره میگیرد. این موضوع نیز حایزاهمیّت است.
اگر هنر رزم را هم یكی از هنرها بهشمار آوریم ـ كه واقعاً نیز چنین است ـنحوة جنگاوریهای آن حضرت و هنر رزمیدنش در میدانها با هماوردها، نیزسخنان، پیامها و نكتههای رزمی كه دارد از اهمیّت خاصّی برخوردار است.
انسان زیستن و روح را لطیف ساختن نیز هنر مردان خداست كه علی(ع)در این عرصه هم به هنرها آراسته است. به دلیل رعایت اختصار، از اینموضوعات چشم میپوشیم و به همین مقدار بسنده میكنیم.
پنج شنبه 2/2/1389 - 16:5
دعا و زیارت
بزرگترین گناهان
امیر المؤمنین(ع) مىفرماید:
«إنَّ اَعْظَمَ الْخَطایا عِنْدَ اللّهِ اللِسانُ الكَذُوبُ؛(2) بزرگترین گناهان نزد خدا، زبان بسیار دروغ گو است.»
زبان دروغ گو داشتن، یعنى دروغ گو بودن. دروغ بهوسیله زبان، وجود پیدا مىكند و زبان یكى از علل وجودى دروغ است. اگر كسى دروغى بگوید، این كار با زبانش انجام مىگیرد. اگر زبانى بسیار دروغ گو باشد، دارنده آن زبان، بسیار دروغ خواهد گفت.
هر گناهى با عضوى از اعضاى انسان در خارج رخ مىدهد و گناه را مىتوان به آن عضو نسبت داد؛ چون گناه كار گناه را بهوسیله آن عضو انجام داده است. دست خیانتكار داشتن، یعنى دزد و خائن به مال بودن. چشم ناپاك داشتن، یعنى خائن به ناموس بودن. زبان دروغ گو داشتن، یعنى دروغ گو بودن.
سرّ آن كه زبان پر دروغ، بزرگترین گناه است، در آینده روشن خواهد شد؛ اكنون باید معناى دروغ روشن شود.
دروغ چیست؟
دروغ، سخن بر خلاف حقیقت است و دروغ گو كسى است كه بر خلاف حقیقت، خبرى مىدهد.
شما اگر گرسنه باشید و به منزل دوست خود بروید، او براى شما غذا بیاورد، شما بگویید من سیر هستم، این سخن دروغ است، چون بر خلاف حقیقت است؛ شما نیز دروغ گو هستید، زیرا بر خلاف حقیقت خبر دادهاید.
كم را بیش گفتن یا بیش را كم گفتن، دروغ است و گویندهاش دروغ گو مىباشد،چنان كه بود را نبود و یا نبود را بود خبر دادن دروغ گویى مىباشد و نیز بدراخوب و خوب را بد یا كوچك را بزرگ و بزرگ را كوچك خواندن، دروغ خواهد بود.
دروغ و دروغ گویى
دروغ از صفات سخن است و دروغ گویى از صفات سخن گو و این دو همیشه با هم یار نیستند. مىشود سخنى دروغ باشد، ولى گویندهاش دروغ گو نباشد، چنان كه ممكن است كسى دروغ بگوید، ولى سخنش دروغ نباشد، بلكه راست و مطابق حقیقت باشد.
شما اگر به وقوع حادثهاى اطمینان پیدا كردید، در صورتى كه آن حادثه رخ نداده باشد، هنگامى كه از وقوع آن خبر مىدهید، شما دروغ گو نیستید، ولى خبر شما دروغاست. دروغ گو اگر سخن راستى بگوید كه به نظرش بر خلاف حقیقت باشد، خبر او راست است، چون مطابق با واقع است، ولى خودش دروغ گفته، زیرا به نظر خودش بر خلاف حقیقت، سخن گفته است.
در زبان عربى
در زبان عربى، دروغ را كذب گویند و خبر دروغ را خبر كاذب مىخوانند، چنانكه خود دروغگو را نیز كاذب مىخوانند.
پس در این زبان، كاذب بودن، هم صفت سخن مىباشد، و هم صفت سخن گو و این اشتراك، ممكن است گاهى موجب اشتباه بشود و به گمان برسد كه هر جا كه خبركاذب پیدا شود، خبر دهنده هم باید كاذب باشد، یعنى صفت گفته را به گوینده سرایت بدهند.
نظریهاى از قرن سوم
نَظَّام، دانشمند نامى قرن سوم در دروغ نظریهاى دارد؛ او مىگوید:
«دروغ، سخن بر خلاف عقیده است، نه بر خلاف واقع.»
نظام براى اثبات صحت نظریهاش به این آیه شریفه استدلال مىكند:
«وَاللّهُ یَشْهَدُ إنَّ الْمُنافِقینَ لَكاذِبُونَ؛(3) خدا گواهى مىدهد كه منافقان، دروغ گویند.»
منافقان، شرفیاب حضور رسولخدا(ص) مىشدند و عرضه مىداشتند كه ما گواهى مىدهیم كه تو رسولخدا(ص) هستى.
خدا در این سوره مباركه با پیغمبر خود سخن مىگوید و منافقان را به او مىشناساند. خدا مىفرماید: وقتى كه منافقان نزد تو آمدند و گفتند كه ما شهادت مىدهیم كه تو رسولخدا هستى، با آن كه خدا مىداند كه تو رسول او هستى ولیكن بدان كه منافقان دروغ مىگویند.
بیان استدلال: سخن منافقان كه شهادت به رسالت بود، سخنى بود مطابق حقیقت، ولى خدا آنان را دروغ گو خوانده است.
دروغ گو بودنِ منافقان از این نظر است كه آنها این سخن را از روى ایمان نگفتند، بلكه در دل، بر خلاف آن، عقیده داشتند؛ از این پى مىبریم كه دروغ، سخن بر خلاف عقیده است، نه بر خلاف حقیقت.
نظرى به این نظریه
گویا دو چیز، موجب اشتباه این مرد دانا شده كه دروغ را سخن بر خلاف عقیده پنداشته، نه بر خلاف حقیقت:
1. غفلت از این كه كاذب هم صفت خبر قرار مىگیرد و هم صفت مخبر؛ او پنداشته كه كاذب، تنها صفت مخبر خواهد بود و بس.
2. گمان آن كه میان خبر دروغ و دروغ گو ملازمه مىباشد و این صورت به خاطرش نرسیده كه ممكن است خبر دهنده، دروغ گو باشد، ولى خبرش دروغ نباشد، لذا نتیجه گرفته كه دروغ، سخن بر خلاف اعتقاد است، نه بر خلاف واقع.
ولى آیه شریفه اگر دلیل بر سخن ما نباشد، سخن نظّام را اثبات نمىكند، زیرا سخن منافقان، راست و عین حقیقت بود، ولى خود آنها در این حقیقت گویى دروغگو بودند، چون كلامشان را بر خلاف واقع مىپنداشتند.
علماى بیان، استدلال نظّام را چنین ابطال كردهاند كه منافقان، دروغ گوى در شهادت دادن بودهاند.
معمّاى طاووس
طاووس یمنى كه از بزرگان برادران اهل سنت مىباشد و براى خویش مقام شامخى در دانش قائل بوده، به پندار خود معمایى درست كرده بود، آن را از حضرت امام باقر(ع) بپرسید:
كدام مردمى بودند كه شهادتِ به حق دادند، ولى در عین حال دروغ گو بودند؟
امام فرمود: آنان منافقان بودند، در موقعى كه به رسولخدا(ص) عرض كردند ما شهادت مىدهیم كه تو رسولخدایى با آن كه گفته آنها راست بود، ولى خود آنها دروغ گو بودند.(4) منافقان
منافقان كسانى بودهاند كه در زبان، اظهار اسلام مىكردند و خود را پیرو رسولخدا(ص) مىخواندند، ولى در دل، دشمن آن حضرت بودند و پیامبرى حضرتش را انكار مىكردند. قرآن آنان را چنین معرفى مىكند:
«برخى از مردم مىگویند كه ما به خدا و روز قیامت ایمان آوردهایم، ولى آنها مؤمن نیستند و مىخواهند خدا و مسلمانان را گول بزنند؛ آنها خودشان را گولمىزنند و بس، ولى نمىفهمند.»(5) «وقتى كه مسلمانان را مىبینند، مىگویند ما ایمان آوردهایم، وقتى كه با همكیشان پلید خود مىنشینند، مىگویند ما با شماییم و مسلمانان را مسخره مىكنیم؛ خدا هم آنها را مسخره مىكند و آنان را رها مىكند تا در این گمراهى همچنان سر گردان بمانند؛ اینها كسانى هستند كه هدایت و رستگارى را داده، ضلالت و گمراهى را خریدهاند و تجارتشان سود نكرده است.»(6) دستههاى منافقان
منافقان چهار دسته بودهاند:
دستهاى از روى طمع و براى رسیدن به مال و مقام در اسلام داخل شدند. در میان این دسته، كسانى بودند كه خبر ظهور پیغمبر اسلام از كاهنان عرب به آنها رسیدهبود، آنها از موفقیتهاى آن حضرت در آینده اطلاع داشتند، اینان مردم هشیارى بودند و با نقشه كامل در اسلام داخل شدند.
دسته دوم كه زیركى دسته اول را نداشتند، هنگامى كه فتوحات اسلام را دیدند، اسلام آوردند؛ پیدایش این دسته، پس از غزوه بدر بود.
دسته سوم، بر اثر فشار محیط و عدم مساعدت اوضاع و احوال با ماندن آنها در كفر به اسلام رو كردند؛ این دسته بیشتر اهل مدینه بودند.
دسته چهارم، كسانى بودند كه پس از ایمان آوردن، سست عقیده شده و بى دین و لا مذهب گردیده بودند، ولى طمع یا وضع محیط به آنها اجازه نمىداد كه كفر باطنى خود را آشكار كنند و به طور علنى با پیغمبر اسلام به مخالفت برخیزند.
منافقان مدینه
منافقان را در میان پیروان رسولخدا(ص) باید ستون پنجم كفر نامید. آنها در میان مسلمانان ایجاد اختلاف مىكردند و روحیه سربازان اسلام را ضعیف مىكردند، در زیر پرده با كفار روابط داشتند.
وقتى كه رسولخدا(ص) به قصد دفاع كفار از مدینه براى غزوه احد خارج شد، «عبداللَّه بن اُبىّ» سر دسته منافقان مدینه با حضرتش مخالفت كرد و پیشنهاد كرد كه درمدینه بمانید و دفاع كنید. در این پیشنهاد به قدرى اصرار ورزید كه كارشان با سَعدبنمعاذ، رئیس عشیره اَوس به مشاجره كشید.
آیا منظور عبداللَّه از این پیشنهاد، تخطئه رسولخدا(ص) و سبك كردن اوامر آن حضرت، پیش مسلمانان بود؟ آیا منظورش ایجاد شكاف و اختلاف میان مسلمانان بود؟ آیا مىخواست وقت حمله كفار به مدینه، دروازهها را بگشاید و سپاه دشمن را وارد شهر كند؟
وقتى كه نقشهاش نقش بر آب گشت و پیغمبر اسلام با سپاه هزار نفرى اش ازمدینه خارج شد، عبداللَّه نقشه دیگرى كشید و خود را در زمره لشكر اسلام قرارداد. در میان راه به یك بار با سیصد نفر از همكیشانش از سپاه دین جدا شده و بهمدینه باز گشت.(7) بایستى بزرگى این خیانت را در نظر آورد كه بازگشت یا فرار یك سوم سپاه، آنهم به سرعت، چگونه روحیه سربازان را متزلزل مىكند، آن هم سربازانى كه از فرمانده خود هیچ گونه بیمى نداشته باشند.
منافقان مكى
غزوه احد شروع شد. در آغاز، بر اثر رشادت و فداكارى امیرالمؤمنین(ع) فتح نصیب مسلمانان گردید و كفار فرار كردند، ولى همین كه مسلمانان به جمع كردن غنیمتهاى جنگ مشغول شدند، كفار قریش، نیروى پراكنده خود را گرد آورده و ناگهان از پشت سر بر مسلمانان تاختند. مردمانى كه سلاح را كنار گذاشته بودند وبهجمع آورى غنایم مشغول بودند، از این غافل گیرى پریشان شدند و پابهفرارگذاشتند. از سپاه هفتصد نفرى به جز شصت هفتاد نفر استقامت نكردند و از این گروه به جز دو تن، همگى شهید شدند؛ آن دو یكى على(ع) بود و دیگرى ابودُجانه انصارى.
علاوه بر بازگشت عبداللَّه، كه خود روحیه سربازان اسلام را ضعیف كرده بود، غافلگیرى كفار نیز موجب تضعیف بیشتر روحیه آنان گردید، در نتیجه، رسولخدا(ص) در پیش دشمن تنها ماند و بزرگترین خطر، متوجه هستى اسلام گردید.
ارتباط منافقان با كفار
طبرى مىنویسد: عدهاى از فراریان، تصمیم گرفتند كه بهوسیله عبداللَّهِ بن اُبَّى از ابوسفیان رئیس كفار امان بگیرند!
از این مطلب چند نكته دقیق تاریخى استفاده مىشود:
یكى آن كه عبداللَّه بن اُبَّى با ابوسفیان، روابط صمیمانه داشتند و گرنه چنین توقعى از وى صحیح نبود.
دیگر آن كه در میان كسانى كه با رسولخدا(ص) ماندند و قبل از شروع جنگ بازنگشتند، منافقانى موجود بودهاند كه با عبداللَّه روابط صمیمانه داشتهاند، چه اگر صمیمیتى در كار نبود، انتظار میانجى گرى از او بى جا بود.
سوم آن كه، اینها از منافقان مدینه نبودند، بلكه منافقانى از مردم مكه بودند كه از ابو سفیان بر خویش بیم داشتند، چون منطقه نفوذ ابو سفیان، تنها مكه بود.
احتمال دیگرى كه در كار هست، این است كه اینان با عبداللَّه هم پیمان بودهاند كه از میدان نبرد فرار كنند و رسولخدا را به كشتن دهند.
نكته دیگرى كه استفاده مىشود این است كه نفاق اینان، از نفاق منافقان مدینه پنهانتر بوده، چون آشكارا با آنها هم كارى نمىكردند، بلكه در سرّ با آنان بودند.
«وَ اِذا خَلَوْا اِلى شَیاطِینِهِمْ قالُوا اِنَّا مَعَكُمْ؛(8) وقتى كه شیطانهاى خود را در نهان مىبینند، مىگویند ما با شما هستیم.»
مطلبى كه جلب نظر مىكند، روابط صمیمى عبد اللّه با ابو سفیان بوده، به طورى كه ابو سفیان، شفاعت او را در باره مكهاىها مىپذیرفته و امان مىداده.
آیا این روابِط صمیمانه، برخاسته از چه بوده؟ چون تاریخ نمىگوید كه این دو قبل از اسلام روابطى داشتهاند؛ اضافه بر این، قبل از اسلام، ابو سفیان شخصیتى نداشته است.
آیا عبداللَّه بعد از اسلام به ابو سفیان خدماتى كرده؟ آیا به گردن او حقوقى داشته كه ابو سفیان نمىتوانسته تقاضاى عبداللَّه را نپذیرد؟
1 . به علتى از ذكر تاریخ شبهاى پنجشنبه در این جلد خوددارى شد.
2 . فیض كاشانى، المحجة البیضاء، ج 5، ص 243.
3 . منافقون (63) آیه 1.
4 . عوالم العلوم، ج 11، ص 318.
5 . بقره (2) آیات 8 - 9.
6 . بقره (2) آیات 14 - 16.
7 . سیره ابن هشام، ج 3، ص 64، ط، المكتبة العلمیة بیروت.
8 . بقره (2)، آیه 14. پنج شنبه 2/2/1389 - 16:3