• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1861
تعداد نظرات : 478
زمان آخرین مطلب : 4747روز قبل
دانستنی های علمی
سیگار كشیدن باعث میشه شما هرچه سریعتر از شر سلامتی و زندگی به امید خدا خلاص بشید و بتونید پا به عرصه های جدیدتری از جمله جهان آخرت بگذارید و تجربه های جدید كسب كنید .

۲ وقتی سیگار بكشین یه سرفه هایی میكنین به خدا همچین سر جیگرتون حال میاد انگار قولنج ریه تون رو گرفته باشن یعنی ششتون حال میاد .

۳ اونایی كه سیگاری هستن بعد از یه مدت متوجه میشن كه روابط عاطفی عمیقی با چای و نسكافه پیدا كردن .

۴ اگه سیگاری بشین برای مواقع بیكاری ، بیعاری ، بیخوابی ، بیداری ،بیزاری ، بیذاتی ، بیماری ، سیرابی ، لیوانی ، خیشاحی ( منظور همون خوشحالیه ) ، نیراحی (ناراحتی ) و سایر مواقع بهترین امكان رو در اختیار دارین .

۵ اگه سیگاری بشین دارای روابط اجتماعی درخشان میشین و میتونین دوستان جدید زیادی پیدا كنین :

الف – وقتی شما جزء خریداران سیگار باشین دوستانی رو پیدا میكنین كه از بس دوستتون دارن شما رو به شكل شیرینی میبینن . ب – وقتی شما جزء مصرف كنندگان سیگار باشین دوستان مهربونتون شما رو به شكل مگس میبینن .در نوع ب دوستی از طرف شما بسیار عمیقتر خواهد بود . ۶ – اگه سیگاری بشین توی محیط های سربسته و عمومی از دست سیگاری ها حرص نمیخورین و این خودش باعث میشه آرامش اعصاب داشته باشین .

۷ وقتی سیگاری بشین ، میتونین توی مسابقه جهانی ترك سیگار شركت كنین و كلی پول به جیب بزنین .

۸ اگه سیگاری بشین ، وقتی با اقوام و دوستان به پیك نیك میرین موقع روشن كردن آتیش میتونین روش روشن كردن كبریت در میان باد و بوران رو به اونا نشون بدین و خودتون رو به عنوان یك قهرمان ملی معرفی كنید .

۹ اگه سیگاری بشین با سوپری سر كوچتون بیشتر رفیق میشین طوری كه اگه یه روز نرین سراغش دلش براتون تنگ میشه .

۱۰ اگه مخفیانه سیگار بكشین میتونید با كوچه پس كوچه های اطراف خونه ، پشت بام ، زیر زمین و دیگر جاهایی كه تا حالا زیاد بهشون توجه نكردین بیشتر آشنا بشین .

۱۱ وقتی مخفیانه سیگار میكشین با ادوكلن ، عطر و دئودورانت های ارزون قیمت و همچنین انواع آدامسهای p.k ، خروس نشان ، relax و غیره آشناتر میشین و به آدمی خوشبو با دندونای سفید مبدل بشین .

۱۲ هرچه بیشتر سیگار بكشین راحت تر میتونین از شر پولهایی كه توی جیبتون سنگینی میكنه راحت بشین .

۱۳ اگه سیگاری بشین توی شهرای بزرگ كه هوای آلوده دارن راحتتر میتونین زندگی كنین .

 

جمعه 26/4/1388 - 1:21
دانستنی های علمی

باد می وزد …

میتوانی در مقابلش هم دیوار بسازی ، هم آسیاب بادی

تصمیم با تو است . . .

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

زیباترین حکمت دوستی ، به یاد هم بودن است ، نه در کنار هم بودن . . .

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

دوست داشتن بهترین شکل مالکیت

و مالکیت بدترین شکل دوست داشتن است . . .

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

خوب گوش کردن را یاد بگیریم…

گاه فرصتها بسیار آهسته در میزنند . . .

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

اگر یک روز هیچ مشکلی سر راهم نبود ، میفهمم که راه را اشتباه رفته ام . . .

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

وقتی از شادی به هوا میپری ، مواظب باش کسی زمین رو از زیر پاهات نکشه . . .

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

مهم بودن خوبه ولی خوب بودن خیلی مهم تره . . .

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

فراموش نکن قطاری که ار ریل خارج شده ، ممکن است آزاد باشد

ولی راه به جائی نخواهد برد . . .

جمعه 26/4/1388 - 1:13
دانستنی های علمی

عرفان ومعنویت بخاطرجاذبه فطری كه داردانسانهاخواه

ناخواه به دنبال اومی روندواگرعرفان اصیل به آنهاعرضه

 نشودافرادبه دنبال عرفان كاذب خواهندرفت ،مابایدعرفان

 اصلی واسلامی وشیعی رابشناسیم تاطلای ناب راازطلای

 بدلی تشخیص دهیم،تادزدان دین وشریعت، ماتشنگان

عرفان ومعنویت راباجنس قلابی فریب ندهند،داعیه مادعوت

 انسانها به معنویت ودین است،ومتأسفانه اقلیتی هم كه

 مجذوب معنویت میشونددچارآسیب میشوند. 

1-اولین شاخص عرفان ناب، توحیداست.

2-دومین شاخص عرفان ناب،شریعت است.یعنی اهل

عمل به احكام ودستورات دین است.

3-سومین شاخص عرفان ناب،اطاعت است.یعنی مطیع

بی قیدوشرط دستورات الهی باشد.

4-چهارمین شاخص عرفان ناب،ضدعقلانی نیست بلكه

 فوق عقلانی است.

5-پنجمین شاخص عرفان ناب، توازن بین دنیاوآخرت است.

6-ششمین شاخص عرفان ناب،اخلاق است.

7-هفتمین شاخص عرفان ناب،فراگیربودن آنست.

8-هشتمین شاخص عرفان ناب،دنبال كرامت سازی و

كارهای خارق العاده نیست

9- نهمین شاخص عرفان ناب،اعتقادبه معادوزندگی پس ازمرگ

 

پنج شنبه 25/4/1388 - 1:19
دانستنی های علمی

باید توجه داشت که گرچه اصل وحقیقت عرفان امری متعالی ومطلوب ودرراستای تکامل انسان وبلکه حقیقت کمال اواست ؛ ولی این مسأله نباید موجب گردد که تصور کنیم همه کسانی که به این نام شناخته ودراینراه دیده می شوند به زلال حقیقت وروح عرفان ومعنویت دست یافته اند .بنابراین باید بسیارمراقب باشیم تا نام ها وعناوین ، مارافریب ندهند .هرجا اسم عرفان وعارف وسیر وسلوک هست ، معلوم نیست ازحقیقت عرفان نیز خبری باشد .کم نبوده ونیستند کسانی که گر چه درنیت خویش برای سیروسلوک صادق بوده اند ؛ ولی دراثر عدم آشنایی با معیارهای عرفان حقیقی ،به دام منحرفان ومدعیان دروغین افتاده ا ند وبه جای سیر الی الله دربیراهه های گمراهی وانحراف گرفتار آمده اند

پنج شنبه 25/4/1388 - 1:11
دانستنی های علمی
دیشب مورخه 23/4/1388قسمت دیگری ازسریال افسانه جومونگ ازکانال3سیماجمهوری اسلامی ایران پخش شدمطمئن هستم اکثرشماعزیزان این سریال رامشاهده کرده ایدیابهتربگویم نکات ارزنده این سریال رابه خاطرداشته باشیددرقسمت نزدیک به آخرآن سریال که دیشب پخش شددرسرزمینی که جومونگ درآن حکومت می کردملت سرزمینش دراثرمحاصره اقتصادی دشمنان دچارکمی آذوقه شده بودندکه ازسهمیه غذایی ارتش به مردم غذای اندکی داده می شدودرادامه مشاهده نمودیم که دراثربیماری طاعون دسته دسته ازمردمان سرزمینش هلاک ودرگورهای دست جمعی دفن می شدندنکته قابل بحث ازاین لحظه آغازمی شودوچندین نکته که دراین قسمت سریال وجودداشت وتوجه این حقیررابه خودجلب کردبرآن شدم که مطلب امروزرادراین زمینه به عرض کاربران محترم برسانم همانطورکه همگان مطلع هستیم نام سریال افسانه ذکرشده است ولی درهرافسانه ای اگرتوجه کافی بنماییم نکات ارزنده وقابل تائلمی میشود یافت درقسمتی ازسریال جومونگ درافکارخودغوطه وربودودرذهن خودازکسی که چاره سازاست کمک وگشایش طلب می نمودوازاومی خواست که ملتش راازبلای طاعون وخشکسالی برهاندمدت پنج روزجومونگ دربرابرخالقش زاری واستمدادمینمودافسران هراسان شدندوگفتندفرمانده شان ممکن است دراثرنخوردن ونیاشامیدن وادامه تضرع بیمارونابودشودوقتی به چاره جویی برآمدندبه افسران نیزگفتندشماهم چون جومونگ دعاکنیدکه فرجی حاصل گرددومشاهده نمودیم که جومونگ این گونه باخدامشغول رازونیازبوداومی گفت خدایااگربانابودی من ملتم ازاین بلایانجات می یابندمرانابودنماوآنان رارهایی ده که ازقحطی وبلای طاعون خلاصی یابندکه باران رحمت الهی شروع به باریدن گرفت دراینجابه اصل مطلب که همان دعاکردن ونزدیک شدن باخالق تواناست مقصودومدنظراست که درمی فرمایدبخوانیدمراتااجابت کنم شما رابنده همان به که زتقصیرروی به درگاه خداآوردورنه سزاوارخداوندیش کس نتواندکه به جاآورددرپناه ایزدمتعال باشیدخدانگه دارشمامطلبی ازmohbet
چهارشنبه 24/4/1388 - 2:6
دانستنی های علمی

 به نام خدای رحیم دوستان امروزهم قصددارم مثل روزقبل باتوجه به رهنمودی که متصدی مطالب روزانه تبیان عزیزیادآورشدندودرواقع ارشادنمودندکه کاربران سعی کنندمطالب روزانه ازذهن خودشان سرچشمه گرفته باشدارسال کنندامروزقصددارم مطالبی درزمینه استفاده صحیح از الگوی مصرف راکه رهبرفرزانه ملت مسلمان ایران اعلام فرموده اندورعایت آن جامعه سازاست عنوان نمایم درابتداعرض می کنم که امروزه مردمان ایران وجهان درمورددههانعمت خدااصراف می کنندکه قابل بحث است البته اینگونه مصرف بی رویه رامی توان به دودسته برشمردقسمت اول مواردی است که جنبه شخصی داردکه میتوان درباره آن گفت که منافع یاضررآن متوجه خودواقتصادخانواده شان می شودمثل خریدن کفش ولباس وبسیاری ازلوزم زندگی که وقتی ازآنان سئوال می شودکه مثلا یخچال یاتلویزیون یاکفش ولباس فعلیتان  موردی نداشت که درصددتعویض آن برآمدیددرجواب می گویندازمدافتاده بودوبرایمان دیگرقابل توجه نبودکه اقدام به تعویض آن نمودیم البته این گروه اگثرامرفعین بی دردجامعه هستند وبه آنهاتکلیفی نیست امامتاسفانه بسیار دیده شده نوجوانهایی که والدینشان حقوق بگیرهستند پدر ومادرشان رادرتنگناقرارمی دهندکه برایشان مواردی ازلباس کفش وکالاهایی راتهیه کنندکه ممکن است تایکسال دیگرهم قابل استفاده باشدوبرای مثال درخواست تعویض کفششان رامی نمایندکه باواکس زدن آن قابل استفاده می گرددیابه تعویض یخچال خانه گیرمی دهندکه ازنوع یخ سازپدربرای خانواده خریداری کند ودراینگونه مواردمبلغ دریافتی ماهیانه پدررادرنظرنمی گیرنندواینگونه درخواستهای غیرممکن راعنوان می کنندموردبعدی صرفه جویی درالگوی مصرف مربوط به استفاده ازآب آشامیدنی نیروی برق خانگی ونظایرآنها می شودکه جنبه عمومی دارد به قول آقابرقی که می گویدلامپ اضافی خاموش واینکه برای شتشوی ماشینتان سعی کنیدازکمترین آب استفاده کنیدچون این مواردعمومی وعدم صرفه جویی درمصرف بی رویه آن می تواندمنجربه قطع آب وجیره بندی آن شودکه ضررآن روی جامعه تاثیرمنفی باقی می گذاردموردبعدی صرفه جویی کاستن مواردتشریفات ومخارج زائداست که درادارات سازمانهاوبعضی وزارت خانه هاصورت می گیردالبته بایدگفت بعضی ازمسئولین مطلب راآنطورکه مقام معظم رهبری اشاره فرموده اندرهنمودهای ایشان راآن طورکه میلشان هست به کارمی بنددمثلا به جای اینکه ازمخارج زائد مثل مزایای هنگفت مدیران بکاهنداضافه کاری کارمندی راکه حقوق ومزایای اضافه کاریش جمعاششصدهزارتومان دریافتی ایشان بودبه چهارصدهزارتومان درماه کاهش می دهندوبه اومی گوینددیگراضافه کاری نیازنیست انجام دهی وکارمحوله روزانه رادرساعات اداری انجام بده پسراینجانب که تعدادپنج نفرعائله داردمی گویدچندماه است که حقوق ثابت یعنی ماهیانه چهارصدهزارتومان دریافت می کندوقبلاحقوق واضافه کاریش بالغ برششصدهزارتومان می شددرواقع وقتی به بعضی ازمسئولین می گویندفلانی بروکلاه بیارمتاسفانه می روندوسررابه جای کلاه می آورندکه باعث تاسف استمطلب ازmohbet

سه شنبه 23/4/1388 - 13:23
دانستنی های علمی

گاهی انسان به مواردی درزندگی روزمره برخوردمی کندکه ساعتهااورابه تعمق و گاهن به تعجب وامی داردیکی ازروزهای تابستان گرم امسال یادقیق ترچندروزقبل ازاینکه این مطلب رابنویسم طبق معمول به استخرفدک که درنارمک منطقه8شهرداری واقع شده وبه لحاظ اینکه شهرداری تملک آنرادردست داردقیمت منصفانه ای نیز دریافت می کنندرفته بودم در قسمت عمق مجازاستخرمشغول تمرین شنا بودم که به محض ایستادن روبرویم مردی که حدود50سال ازعمرش سپری شده بودولبخندی زیبانیزبرلب داشت باتبسم دوستانه ای گفت اگرشناکردن راآموزشی ثبت نام کنیم وبتوانیم بامهارت شنا کنیم چقدرخوب است منهم حرف اوراتصدیق کردم ودرجواب گفتم تصمیم دارم برای آموزش ثبت نام کنم که اوگفت اگردرجوانی به آموزش می پرداختیم زودترنتیجه مطلوب رابه دست می آوردیم وسپس اضافه کردکه یادگیری هرکاری درنوجوانی مناسبترونتیجه بخش تراست درقسمت کم عمق استخرروبروی هم ایستاده بودیم ومثل دوستانی که سالیان طولانی باهم صمیمی بودنده اندمشغول صحبت بودیم که آن آشنای جدیدازفراگیری درنوجوانی ازماجرای خودگفت پانزده ساله بودم که بایکی ازاقوامم که هم سنم بودبه کلاس موسیقی می رفتم درآنزمان مردم این چنین آموزش هارامطربی می نامیدندمن آموزش آوازرادرآن زمان آموختم وقتی ازدواج کردم همسرم تشویقم کردوگفت چون صدای خوبی دارم به ادامه آموزش ادامه دهم درآنزمان عبدالواسط ازقاری های مشهورمصری راهم را تغیردادازصدایم باگوش کردن به نوارهای قرآن کریم که توسط ایشان انجام شده بودآموزش قاری شدن راشروع کردم ودراین راه موفق شدم درحال حاضرهفته ای سه شب درخانه خودمان هیئت قرائت قرآن برگزارمینمایم ودرهرهیئتی که حضورپیدامی کنم دوستان خوشحال میشوندودرخواست میکنندکه مداحهی انجام دهم وازبرکت قرآن واهل بیت بیماری سرطانم نیزبهبودیافته وسلامتی کامل را بازیافته ام ودرواقع توانسته ام ارتباط معنوی راباذات خالق توانا برقرارکنم بعدازاین دیداروبعدازخداحافظی به امیددیدارمجدداین آشنای جدیددرخودفرورفتم وباخودگفتم آیانمی شودانسان درهرشرایطی که هست ازهمان موقع شروع کندونتیجه مطلوبی به دست آوردمگرخدای مهربان درجوانی بندگان ومریدان خودراپذیرش می کنددرهرزمان وهرمکان داوریکتادست ردبه سینه بندگانش نمی زندوهمیشه پذیرای بندگان نیکش می باشدنویسندهmohbet

 

دوشنبه 22/4/1388 - 23:36
دعا و زیارت

ان عضك الدهر فانتظر فرجا فانه نازل بمنتظره او مسك الضر و ابتلیت به فاصبر فان الرخاء فى اثره (على علیه السلام)

صبر و حلم از صفات فاضله نفسانى است و از نظر علم النفس معرف علو همت و بلندى نظر و غلبه بر امیال درونى است و تسكین دردها و آلام روحى بوسیله صبر و شكیبائى انجام میگیرد .

 

 

صبر،تحمل شداید و نا ملایمات است و یا شكیبائى در انجام واجبات و یا تحمل بر خوردارى از ارتكاب معاصى و محرمات است و در هر حال این صفت زینت آدمى است و هر كسى باید خود را بزیور صبر آراسته نماید.

على علیه السلام از هر جهت صبور و شكیبا و حلیم بود زیرا رفتار او خود مبین حالات او بود حتى در جنگها نیز صبر و بردبارى میكرد تا دشمن ابتداء بیشرمى و تجاوز را آشكار مینمود

على علیه السلام در حلم و بردبارى بحد كمال بود و تا حریم دین و شرافت انسانى را در معرض تهاجم و تجاوز نمیدید صبر و حوصله بخرج میداد ولى در مقابل دفاع از حقیقت از هیچ حادثه‏اى رو گردان نبود.معاویه را نیز بحلم ستوده‏اند اما حلم معاویه تصنعى و ساختگى بوده و از روى سیاست و حیله‏گرى و براى حفظ منافع مادى بود در حالیكه حلم على علیه السلام فضیلت اخلاقى محسوب شده و براى احیاء حق و پیشرفت دین و هدایت گمراهان بود.

در تمام غزوات پیغمبر صلى الله علیه و آله رنج و مشقت كارزار را تحمل نمود و از آن بزرگوار حمایت كرد و هر گونه سختى و ناراحتى را درباره اشاعه و ترویج دین با كمال خوشروئى پذیرفت .

رسول اكرم صلى الله علیه و آله از فتنه‏هائى كه پس از رحلتش در امر خلافت بوجود آمد او را آگاه كرده بصبر و تحمل توصیه فرمود،على علیه السلام نیز مصلحة براى حفظ ظاهر اسلام مدت 25 سال در نهایت سختى صبر نمود چنانكه فرماید:فصبرت و فى العین قذى و فى الحلق شجى .یعنى من مانند كسى صبر كردم كه گوئى خارى در چشمش خلیده و استخوانى در گلویش گیر كرده باشد.

على علیه السلام براى استرداد حق خویش قدرت داشت ولى براى حفظ دین مأمور بصبر بود و این بزرگترین مصیبت و مظلومیتى است كه هیچكس را جز خود او یاراى تحمل آن نیست!میفرماید (بارها تصمیم گرفتم كه یكتنه با این قوم ستمگر بجنگ برخیزم و حق خود باز ستانم ولى بخاطر وصیت پیغمبر صلى الله علیه و آله و براى حفظ دین از حق خود صرف نظر كردم.) چه صبرى بالاتر از این كه اراذلى چند مانند مغیرة بن شعبه و خالد بن ولید بخانه‏اش بریزند و بزور و اجبار او را براى بیعت با ابو بكر بمسجد برند در حالیكه اگر دست بقبضه شمشیر میبرد مخالفى را در جزیرة العرب باقى نمیگذاشت!گویند وقتى حضرت امیر علیه السلام را كشان كشان براى بیعت با ابو بكر بمسجد مى‏بردند یك مرد یهودى كه آن وضع و حال را دید بى اختیار لب بتهلیل و شهادت گشوده و مسلمان شد و چون علت آنرا پرسیدند گفت من این شخص را میشناسم و این همان كسى است كه وقتى در میدانهاى جنگ ظاهر میشد دل رزمجویان را ذوب كرده و لرزه بر اندامشان میافكند و همان كسى است كه قلعه‏هاى مستحكم خیبر را گشود و در آهنین آنرا كه بوسیله چندین نفرباز و بسته میشد با یك تكان از جایگاهش كند و بزمین انداخت اما حالا كه در برابر جنجال یكمشت آشوبگر سكوت كرده است بى حكمت نیست و سكوت او براى حفظ دین اوست و اگر این دین حقیقت نداشت او در برابر این اهانتها صبر و تحمل نمیكرد اینست كه حق بودن اسلام بر من ثابت شد و مسلمان شدم.

باز چه مظلومیتى بزرگتر از این كه از لشگریان بیوفاى خود بارها نقض عهد میدید و آنها را نصیحت میكرد اما بقول سعدى (دم گرمش در آهن سرد آنها مؤثر واقع نمیشد) و چنانكه گفته شد آرزوى مرگ میكرد تا از دیدار كوفیهاى سست عنصر و لا قید رهائى یابد.

على علیه السلام پس از رحلت پیغمبر صلى الله علیه و آله دائما در شكنجه روحى بود و جز صبر و تحمل چاره‏اى نداشت بنقل ابن ابى الحدید آنحضرت صداى كسى را شنید كه ناله میكرد و میگفت من مظلوم شده‏ام فرمود:هلم فلنصرخ معا فانى ما زلت مظلوما.یعنى بیا با هم ناله كنیم كه من همیشه مظلوم بوده‏ام!

درباره مظلومیت و شكیبائى على علیه السلام پس از رحلت پیغمبر صلى الله علیه و آله (در دوران خلفاء ثلاثه) ترجمه خطبه شقشقیه ذیلا نگاشته میشود تا صبر و تحمل آنجناب از زبان خود وى شنیده شود:

بدانید بخدا سوگند كه فلانى (ابو بكر) پیراهن خلافت را (كه خیاط ازل بر اندام موزون من دوخته بود بر پیكر منحوس خود) پوشانید و حال آنكه میدانست محل و موقعیت من نسبت بامر خلافت مانند میله وسط آسیاب است نسبت بسنگ آسیاب كه آنرا بگردش در میآورد. (من در فضائل و معنویات چون كوه بلند و مرتفعى هستم كه) سیلابهاى علم و حكمت از دامن من سرازیر شده و طایر بلند پرواز اندیشه را نیز هر قدر كه در فضاى كمالات اوج گیرد رسیدن بقله من امكان پذیر نباشد.

با اینحال شانه از زیر بار خلافت (در آن شرایط نا مساعد) خالى كرده و آنرا رها نمودم و در این دو كار اندیشه كردم كه آیا با دست تنها (بدون داشتن كمك براى گرفتن حق خود بر آنان) حمله آرم یا اینكه بر تاریكى كورى (گمراهى مردم) كه شدت آن پیران را فرسوده و جوانان را پیر میكرد و مؤمن در آنوضع رنج مى‏برد تا پروردگارش را ملاقات مینمود شكیبائى كنم؟پس دیدم صبر كردن بر این ظلم و ستم (از نظر مصلحت اسلام) بعقل نزدیكتر است لذا از شدت اندوه مثل اینكه خار و خاشاك در چشمم فرو رفته و استخوانى در گلویم گیر كرده باشد در حالیكه میراث خود را غارت زده میدیدم صبر كردم!تا اینكه اولى راه خود را بپایان رسانید و عروس خلافت را بآغوش پسر خطاب انداخت!عجبا با همه اقرارى كه در حیات خویش به بى لیاقتى خود و شایستگى من میكرد (و میگفت:اقیلونى و لست بخیركم و على فیكم.ـمرا رها كنید كه بهترین شما نیستم در حالیكه على در میان شما است) بیش از چند روز از عمرش باقى نمانده بود كه مسند خلافت را بدیگرى (عمر) واگذار نمود و این دو تن دو پستان شتر خلافت را دوشیدند،خلافت را در دست كسى قرار داد كه طبیعتش خشن و درشت و زخم زبانش شدید و لغزش و خطایش در مسائل دینى زیاد و عذرش از آن خطاها بیشتر بود.

او چون شتر سركش و چموشى بود كه مهار از پره بینى‏اش عبور كرده و شتر سوار را بحیرت افكند كه اگر زمام ناقه را سخت كشد بینى‏اش پاره و مجروح شود و اگر رها ساخته و بحال خود گذارد شتر سوار را به پرتگاه هلاكت اندازد،سوگند بخدا مردم در زمان او دچار اشتباه شده و از راه راست بیرون رفتند من هم (براى بار دوم) در طول اینمدت با سختى محنت و اندوه صبر كردم تا اینكه (عمر نیز) براه خود رفت و خلافت را در میان جمعى كه گمان كرد من هم (در رتبه و منزلت) مانند یكى از آنها هستم قرار داد.

خدایا كمكى فرماى و در این شورا نظرى كن،چگونه این مردم مرا با اولى (ابو بكر) برابر دانسته و درباره من بشك افتادند تا امروز در ردیف این اشخاص قرار گرفتم و لكن باز هم (بمصلحت دین) صبر كردم و در فراز و نشیب با آنها هماهنگ شدم (سابقا گفته شد كه اعضاء شورا شش نفر بودند) پس مردى (سعد وقاص) بسابقه حقد و كینه‏اى كه داشت از راه حق منحرف شد و قدم در جاده باطل نهاد و مرد دیگرى (عبد الرحمن بن عوف) بعلت اینكه داماد عثمان بود از من اعراض كرده‏و متمایل باو شد و دو نفر دیگر (طلحه و زبیر كه از پستى آنها) زشت است نامشان برده شود.بدین ترتیب سیمى (عثمان) در حالیكه (مانند چهار پایان از كثرت خوردن) دو پهلویش باد كرده بود زمام امور را در دست گرفت و فرزندان پدرش (بنى امیه) نیز با او همدست شده و مانند شترى كه با حرص و ولع گیاهان سبز بهارى را خورد،مشغول خوردن مال خدا گردیدند تا اینكه طنابى كه بافته بود باز شد (مردم بیعتش را شكستند) و كردارش موجب قتل او گردید.

چیزى مرا (پس از قتل عثمان) بترس و وحشت نینداخت مگر اینكه مردم مانند یال كفتار بسوى من هجوم آورده و از همه طرف در میانم گرفتند بطوریكه از ازدحام و فشار آنان حسنین در زیر دست و پا مانده و دو طرف جامه‏ام پاره گردید.

مردم چون گله گوسفندى كه در جاى خود گرد آیند (براى بیعت) دور من جمع شدند و چون بیعت آنان را پذیرفتم گروهى (مانند طلحه و زبیر) بیعت خود را شكستند و گروه دیگرى (خوارج) از زیر بار بیعت من بیرون رفتند و برخى نیز (معاویه و طرفدارانش) بسوى جور و باطل گرائیدند مثل اینكه آنان كلام خدا را نشنیدند كه فرماید:ما سراى آخرت را براى كسانى قرار میدهیم كه در روى زمین اراده سركشى و فساد نداشته باشند و حسن عاقبت مخصوص پرهیزكاران است.

بلى بخدا سوگند این آیه را یقینا شنیده و حفظ كردند و لكن دنیا در نظر آنان جلوه كرد و زینت‏هایش آنها را فریب داد.

بدانید سوگند بدان خدائى كه دانه را (در زیر زمین براى روئیدن) بشكافت و بشر را آفرید اگر حضور آن جمعیت انبوه و قیام حجت بوسیله یارى كنندگان نبود و پیمانى كه خداوند از علماء براى قرار نگرفتن آنان در برابر تسلط ستمگر و خوارى ستمدیده گرفته است وجود نداشت هر آینه مهار شتر خلافت را بر كوهان آن انداخته و رها میكردم و از آن صرف نظر مى‏نمودم و شما در مى‏یافتید كه این دنیاى شما (با تمام زرق و برقش) در نزد من بى ارزشتر از آب بینى بز است (1) .

على علیه السلام در این خطبه در اثر هیجان ضمیر و فرط اندوه شمه‏اى از صبرو تحمل خود را درباره مظلومیتش اظهار داشته و بر همه روشن نموده است كه تحمل چنین مظلومیتى چقدر سخت و طاقت فرسا است زیرا آنجناب كه مستجمع تمام صفات حمیده و سجایاى عالیه اخلاقى بود در مقابل سعد وقاص و معاویه و امثال آنها قرار گرفته بود كه تقابل آنها از نظر منطق درست تقابل ضدین است چنانكه خود آنحضرت فرماید روزگار مرا بپایه‏اى تنزل داد كه معاویه هم خود را همانند من میداند!تحمل اینهمه نا ملائمات در راه دین بود و بهمین جهت وقتى ضربت خورد فرمود فزت و رب الكعبة.

پى‏نوشتها:

(1) نهج البلاغه خطبه .3

دوشنبه 15/4/1388 - 22:13
ادبی هنری

فردوسى:
چه گفت آن خداوند تنزیل و وحى خداوند امر و خداوند نهى كه من شهر علمم،علیم در است درست این سخن،گفت پیغمبر است گواهى دهم كاین سخن راز اوست تو گوئى دو گوشم به آواز اوست
خاقانى شروانى:
سرها بینى،كلاه در پاى در مشهد مرتضى،جبین ساى جانها چو سپاه نحل،پر جوش بر خاك امیر نحل،مدهوش ارواح كه عیسوى شعارند زان خاك،گیاى عطر آرند
خواجوى كرمانى:
دانى كه چیست اینكه خطیبان آسمان برطرف هفت پایه منبر نوشته‏اند یك نكته از مكارم اخلاق مرتضى است كآنرا بر این كتابه به عنبر نوشته‏انداى بس كه هفت كشور گردون به یك نفس مردان راه او به قدم در نوشته‏اند

 صادق سرمد:
دیده حق بین بباید تا ببیند روى حق ور نه حق گوید كه:باید روى حق پوشید از او دیده حق بین گشا و طلعت‏حق باز بین تا تو هم نادیده بگشائى لب تمجید از او آنكه زاد و،مرد آئین ستم از زادنش آنكه جان داد و جهان شد زنده جاوید از اوآنكه باطل از كسى نشنید و خود جز حق نگفت بى‏خیال از آنكه باطل،حرف حق نشنید از او دولت امروز ما از دولت آل على است دولت آل على نازم كه حق پائید از او
صائب تبریزى:
چون لباس كعبه بر اندام بت،زیبنده نیست جز تو بر شخص دگر،نام امیر المؤمنین
جلال الدین دوانى:
در ملك حقیقت است آن شاه،مدار دست از طلب دامن آن شاه مدار ارباب مدینه علوم است،در آى زان در،كه رسى زود به مسندگه یار
میرزا حبیب خراسانى:
بودند،على و ذات احمد یك نور به بارگاه سرمد چون عهد وجود،گشت معهود چون مهد شهود،شد ممهد آئینه شكفت از تجلى یك جلوه بتافت در دو مشهد
قاآنى شیرازى:
دل گفت:هان قلمى گیر و كاغذى بنگار بیتكى دو سه،در مدح بوتراب تفسیر عقل،ترجمه اولین ظهور تاویل عشق،ما حصل چارمین كتاب روح رسول،زوج بتول،آیت وصول منظور حق،مشیت مطلق،وجود ناب تمثال روح،صورت جان،معنى خرد همسان عشق،شیر خدا،میر كامیاب گنج‏بقا،ذخیره هستى،كلید فیض امن جهان،امان خلایق،امین باب وجه الله اوست،دل مبر از وى به هیچ وجه باب الله اوست،پا مكش از وى به هیچ باب
ابو الحسن جلوه:
صورت انسانى و صفات خدائى سبحان الله از این مركب و معجون
ناظر زاده كرمانى:
سلطان نامدار،على،آن كه كردگار از عدل خود،وجود ورا مظهر آورد دین را كمال نیست مگر با ولاى او جبریل،این پیام خوش از داور آورد
ملك الشعراء بهار:
حیدر احد منظر،احمد على سیما آن حبیب و صد معراج،آن حكیم و صد سینا در جمال او ظاهر،سر علم الاسما بزم قرب را محرم،راز غیب را دانا ملك قدس را سلطان،قصر صدق را بانى
شهریار:
پادشاهى كه به شب،برقع پوش مى‏كشد بار گدایان بر دوش تا نشد پردگى آن سر جلى نشد افشا كه على بود على‏شاهبازى كه به بال و پرواز مى‏كند در ابدیت،پرواز در جهانى همه شور و همه شر «ها على بشر كیف بشر!؟» شبروان،مست ولاى تو،على جان عالم به فداى تو،على
نه فقط از شیعه،بلكه‏«از اهل تسنن‏»نیز،ابن ابى الحدید،دانشمند بزرگ معتزلى،اشعارى به عربى سروده است.
و نیز از شعراى مسیحى،ادیب معروف‏«بولس سلامه‏»قصیده‏اى غرا گفته،و به شعر منثور هم،جرج جرداق در كتاب‏«الامام على صورت العدالة الانسانیة‏»،و گابریل دانگیرى در كتاب‏«شهسوار اسلام‏»،و كارلیل انگلیسى در كتاب‏«زندگى پیامبر اسلام‏»،و رودلف ژایگر آلمانى در كتاب‏«خداوند علم و شمشیر»قطعاتى ادبى و جالب و مؤثر تقدیم كرده‏اند.
همین افتخار ما را بس،كه خود را منسوب به رهبرى دانیم كه دنیاى عقل و عاطفه و انسانیت،سر تعظیم به آستان عظمت و فضیلتش فرود آورده است.
على معیار كمال صفحه 155
دكتر رجبعلى مظلومى
 

دوشنبه 15/4/1388 - 22:7
دعا و زیارت

وقیت بنفسى خیر من وطى‏ء الحصى و من طاف بالبیت العتیق و بالحجر رسول اله الخلق اذ مكروا به فنجاه ذو الطول الكریم من المكر (على علیه السلام)

یكى از عللى كه زمینه را براى هجرت پیغمبر بمدینه آماده كرده بود انتشار اسلام در آن شهر بود ، در مواقعى كه قبایل عرب براى تجارت و غیره از مدینه بمكه میآمدند پیغمبر با آنها ملاقات كرده و آنها را بدین اسلام دعوت مینمود و اتفاقا از این اقدام خود نتیجه مطلوبى نیز بدست میآورد چنانكه پس از فوت ابوطالب عده‏اى از قبیله اوس كه از مدینه بمكه آمده بودند پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم را ملاقات كرده و شش نفر از آنها هم بدین اسلام گیرویدند و پس از مراجعت بمدینه مردم آن شهر را بدین جدید دعوت نمودند.

پس از مدتى گروهى متجاوز از هفتاد نفر زن و مرد از مدینه بمكه آمده و بدین اسلام مشرف شدند بنابر این دین اسلام در مدینه با سرعت پیشرفت و چون محیط مدینه از اغراض سوء قریش و از ایذاء و اذیت آنها مصون بود لذا براى انتشار اسلام مناسب‏تر از مكه بنظر میرسید و پیغمبر بعده‏اى از پیروان خود دستور داد كه براى رهائى از شر مشركین مكه بمدینه مهاجرت نمایند و آنها نیز در آشكار و پنهانى بسوى مدینه رهسپار شده و از طرف اهالى آن شهر با كمال دلگرمى از مهاجرین مكه پذیرائى بعمل آمد.از طرفى خود پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم نیز قلبا براى عزیمت بمدینه تمایل داشت ولى چون مأمور و سفیر الهى بود این عمل را بدون اجازه و اراده خدا نمیتوانست انجام داده و محل مأموریت خود را تغییر دهد اما در اینموقع حادثه‏اى روى داد كه خود بخود هجرت پیغمبر را بمدینه ایجاب نمود و میتوان آنرا علت اصلى این مهاجرت دانست.

چون قریش از انتشار دین اسلام در مدینه و پیشرفت سریع آن در شهر مزبور و همچنین از مهاجرت عده‏اى از مسلمین بدانجا آگاه شدند بیم آنرا داشتند كه دین اسلام در آن شهر قوت بگیرد و بعدا اسباب مزاحمت آنان را فراهم آورد بنا بر این براى از بین بردن هر گونه خطرات احتمالى كه آینده آنها را تهدید میكرد تصمیم گرفتند كار را با پیغمبر صلى الله علیه و آله یكسره كنند و براى همیشه از جانب وى ایمن و آسوده باشند.

اما انجام این كار هم بسادگى و آسانى مقدور نبود زیرا پیغمبر از خاندان عبد المطلب بود و اگر بوسیله عده معدودى از بین میرفت مسلم بود كه آن عده جان سالم از دم شمشیر جوانان هاشمى بدر نمى‏بردند و بطور حتم بنى‏هاشم بخونخواهى او قیام میكردند پس تكلیف چیست؟

سران قریش در خفا جمع شده و تشكیل كمسیونى دادند و پس از شور و بحث زیاد نتیجه شورا و تصمیم انجمن بدین ترتیب اعلام شد كه از هر قبیله یك نفر قهرمان شمشیر زن انتخاب شود و این عده بالاتفاق شبانه بخانه پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم حمله نموده و او را در بسترش با شمشیرهاى عریان بقتل رسانند و چون بنى‏هاشم به تنهائى قدرت مقابله با تمام قبایل عرب را نخواهند داشت در نتیجه خون پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم لوث شده و بهدر خواهد رفت


این نقشه شیطانى یك تصمیم قطعى و خلل ناپذیرى بود كه در پنهانى براى از بین بردن پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم طرح و اتخاذ گردید ولى خداوند متعال همان خدائى كه در غار حرا پرتوى از جمال خود را بوجود محمد صلى الله علیه و آله و سلم انداخته و او را در نور حیرت و عظمت مستغرق كرده بود باز دل روشن و حقیقت جوى پیغمبر را از این تصمیم قریش آگاه گردانید و اجازه داد كه شبانه ازمكه بسوى مدینه هجرت نماید. (1)

اما تدبیرى لازم بود تا كفار قریش از هجرت پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم با خبر نباشند و خانه و بستر او بدون صاحب نماند،حالا چه كسى است كه بعوض پیغمبر در آن رختخواب بخوابد و خود را طعمه شمشیر مهاجمین قریش سازد؟

اینجا است كه قهرمان این حادثه خود نمائى میكند و ذكر این مقدمات براى معرفى نام نامى او است این قهرمان شیر دل فقط و فقط على علیه السلام بود كه چشم روزگار نظیرش را در گذشته ندیده و تا ابد هم نخواهد دید.

پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم على را میشناخت و بمیزان ایمان و اخلاص او آگاه بود رو بسوى وى آورد و فرمود یا على دستور الهى بر اینست كه مكه را ترك گویم و بسوى مدینه هجرت كنم،اما این هجرت یك مسافرت عادى و معمولى نیست و بایستى محرمانه و سرى باشد تا كفار قریش از آن آگاه نباشند زیرا تصمیم گرفته‏اند امشب مرا در بسترم بخون آغشته نمایند و براى اغفال آنها لازم است خانه و رختخواب من خالى نباشد تا آنها مرا تعقیب نكنند،فرمان الهى است كه در بستر من بخوابى تا من به پنهانى مهاجرت كنم.

هنوز سخن پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم تمام نشده بود كه على علیه السلام با جان و دل دعوت او را اجابت كرد و گفت:اطاعت میكنم یا رسول الله و در اجراى این امر بسیار خرسند و سپاسگزارم.

پیغمبر فرمود یا على كار بسیار خطرناكى بعهده تو گذاشته شده است زیرا رجال قریش شبانه خانه من ریخته و رختخواب مرا زیر شمشیرهاى برهنه خواهند گرفت در حالیكه تو میخواهى در آن بستر بخوابى!

پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم هر چه اعلام خطر نموده و اهمیت این امر خطر را در نظر على علیه السلام مجسم میساخت خرسندى او بیشتر میگشت تا بالاخره گفت یا رسول الله مگر غیر از مرگ و كشته شدن چیز دیگرى هم هست؟چه‏سعادتى بالاتر از این كه من بدستور الهى جان خود را در راه اشاعه دین تو فداى تو كرده باشم؟

چون رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم صراحت لهجه و جانفشانى على علیه السلام را در راه حق و حقیقت مشاهده كرد چشمان مباركش پر آب گردید و با همان حال رقت و عطوفت سر و روى على را غرق بوسه ساخت و او را وداع كرد و بعزم مهاجرت مكه را ترك نمود. (2)

على علیه السلام هم كه جوان 23 ساله‏اى بود جامه مخصوص پیغمبر را كه در موقع خواب به تن میكرد پوشید و در فراش آنحضرت دراز كشیده و منتظر وقوع حادثه پر خطرى گردید.

صاحب فصول المهمه و كفایة الطالب و دیگران نوشته‏اند كه چون على علیه السلام شبانه در بستر پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم قرار گرفت خداوند عز و جل به جبرئیل و میكائیل فرمود من شما را برادر یكدیگر گردانیدم و عمر یكى از شما را طولانى‏تر از دیگرى قرار دادم كدامیك از شما حاضر است كه زیادى عمر را بدیگرى بخشد عرض كردند پروردگارا در این امر مختاریم یا مجبور خداوند فرمود بلكه مختارید هیچك از آندو حاضر نشد كه عمر زیادى را بدیگرى بخشد،خداوند تعالى فرمود كه من میان على ولى خود،و محمد پیغمبر اخوت و برادرى برقرار كردم و او در فراش پیغمبر خوابیده است (و بنگرید كه او چگونه) جان خود را فداى برادر كرده و زندگى ویرا بر حیات خویش ترجیح داده است بزمین نازل شوید و او را از شر دشمنانش محفوظ دارید.

پس آندو فرشته نزد على علیه السلام آمدند و جبرئیل در بالاى سرش ایستاد و میكائیل در پائین پاى او و جبرئیل میگفت:بخ بخ یا ابن ابیطالب من مثلك و قد باهى الله بك الملائكة (به به اى پسر ابوطالب كیست مانند تو كه خداوند تعالى بوجود تو بفرشتگان مباهات مینماید) (3) بارى جنگجویان قریش كه براى از بین بردن پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم در دار الندوة دور هم گرد آمده بودند از سر شب آنجا را ترك كرده و با شمشیرهاى عریان و بران خانه رسول اكرم را محاصره نمودند.

در سپیده دم كه سكوت و خاموشى بر شهر مكه حكمفرما بود خواستند تصمیم شوم خود را بمرحله اجراء در آورند،بمحض ورود بداخل خانه،على علیه السلام سر از بالین خود برداشت و بانگ زد كیستید و چه میخواهید؟چون رجال قریش على علیه السلام را دیدند از حیرت و وحشت سر تا پا خشك شدند و بالاخره سكوت را شكستند و گفتند محمد كجا است؟

على علیه السلام با خونسردى تمام فرمود:من نگهبان او نبودم و شما هم او را بمن نسپرده بودید كه از من باز میخواهید.

یكى از مهاجمان گفت پشت و پناه محمد همین على است و خوبست على را بجاى او در خونش غوطه‏ور سازیم!

على علیه السلام فرمود افسوس كه پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم بمن اجازه حمله نداده و الا براى این گستاخى شما كه پا بحریم خانه آنجناب گذاشته‏اید شما را از دم شمشیر میگذرانیدم و بالاخره آنها را پراكنده ساخت و فرمود دور شوید كه شماها قومى گمراهید و از سعادت و رستگارى بى نصیب خواهید ماند.

قریش كه از هجرت پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم آگاهى یافتند به تعقیب او پرداخته و تا لب غار ثور كه رسول اكرم با ابوبكر داخل آن بودند پیش رفتند ولى خداوند آنحضرت را در پناه خود حفظ كرده و قریش را از دست یافتن باو محروم گردانید.

در موضوع هجرت فداكارى على علیه السلام غیر قابل توصیف است،یك جوان 23 ساله با آن شهامت و شجاعت و با آن دل قوى و حقیقت جو براى اشاعه دین اسلام خود را در معرض خطر و مرگ حتمى انداخت و سپر جان پیغمبر گردید چنانكه خود آنحضرت فرماید:

وقیت بنفسى خیر من وطى‏ء الحصى‏
و من طاف بالبیت العتیق و بالحجر
رسول اله الخلق اذ مكروا به‏
فنجاه ذو الطول الكریم من المكر (4)

با جان خود نگهداشتم بهترین كسى را كه پا بر زمین نهاده و كسى را كه بكعبه و حجر اسمعیل طواف نموده است.

رسول خداى خلق را زمانیكه (قریش) درباره او حیله نمودند (كه او را بقتل رسانند) پس خداوند صاحب فضل و كریم او را از مكر (دشمنان) نجات داد.

بپاداش این فداكارى و جانفشانى آیه شریفه زیر بر رسول اكرم صلى الله علیه و آله و سلم نازل و بدینوسیله على علیه السلام مورد تقدیر خداوند تعالى قرار گرفت:

و من الناس من یشرى نفسه ابتغاء مرضات الله. (5)

(و از مردم كسى است كه در پى خشنودى خدا جان خود را میفروشد) و بنا بنقل مفسرین و مورخین عامه و خاصه چنین كسى فقط على علیه السلام بود. (6)

فداكاریهاى على علیه السلام در موضوع هجرت منحصر بخوابیدن او در بستر پیغمبر نبود بلكه در غیاب آنحضرت حل و فصل امور مسلمانان مكه و همچنین تأدیه اماناتى كه مردم به پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم سپرده بودند بدست على علیه السلام انجام گردید.

چند روز پس از ورود پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم بمدینه (بنا بنقل بعضى آنحضرت در قبا توقف فرمود كه پس از رسیدن على علیه السلام با هم وارد مدینه شوند) على علیه السلام نیز مادر خود و دختر پیغمبر و دو زن دیگر و ضعفاى مسلمین را برداشته و راه مدینه را در پیش گرفت و پس از ورود بمدینه رسول اكرم صلى الله علیه و آله على علیه السلام را كه در اثر راه پیمائى پایش مجروح شده بود در آغوش كشیده و از شوق دیدارش گریست.

در مدینه نیز على علیه السلام همواره ملازم پیغمبر اكرم صلى الله علیه و آله‏بود و در سال یكم هجرى كه میان صحابه و مهاجرین و انصار پیمان اخوت بسته شد آنحضرت على را نیز برادر خود خواند. (7)

در سال دوم هجرى نیز یگانه دختر خود فاطمه علیها السلام را بوى تزویج كرد و فرمود:

یا على ان الله تبارك و تعالى امرنى ان ازوجك فاطمة و انى قد زوجتكها على اربعمائة مثقال فضة،فقال على قد رضیتها یا رسول الله و رضیت بذلك عن الله العظیم و رسوله الكریم ثم ان علیا خر ساجدا لله شكرا. (8)

یا على خداوند تبارك و تعالى بمن دستور داده است كه فاطمه را بتو تزویج كنم و من او را بر چهار صد مثقال نقره بتو تزویج كردم،على عرض كرد پسندیدم او را اى رسول خدا و بدان سبب از (لطف) خداوند عظیم و رسول گرامیش خرسند شدم سپس على براى سپاسگزارى (از این موهبت) بدرگاه خدا بسجده افتاد.

و در همین سال فرمان قتال با مشركین از جانب خدا صادر شد و پیغمبر صلى الله علیه و آله مشغول جنگ با دشمنان و مخالفین خود گردید كه عامل پیروزى در آنها وجود على علیه السلام بود و از این پس فصل تازه‏اى در تاریخ زندگانى آنحضرت گشوده میشود كه میتوان آنرا خدمات نظامى وى نامید و در صفحات بعد به برخى از آنها اشاره میشود.

پى‏نوشتها:

(1) آیه 30 سوره انفال اشاره باین مطلب است:و اذ یمكر بك الذین كفروا لیثبتوك او یقتلوك او یخرجوك..

(2) ..خروج پیغمبر صلى الله علیه و آله از مكه در ربیع الاول سال 13 بعثت بود.

(3) فصول المهمه ابن صباغ ص 33ـكفایة الطالب ص 239ـینابیع المودة باب 21 ص 92ـكشف الغمه ص 91ـتفسیر ثعلبى و فخر رازى و كتب دیگر.

(4) بحار الانوار جلد 36 ص .46

(5) سوره بقره آیه .207

(6) شواهد التنزیل جلد 1 ص 96ـارشاد مفید جلد 1 باب 2 فصل 9ـكفایة الطالب ص 239ـتفسیر قمى ص 61 و كتب دیگر.

(7) فصول المهمه ص .22

(8) ینابیع المودة ص .176
 

دوشنبه 15/4/1388 - 22:2
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته