• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    • عبارت :
      تعداد درصفحه :
کد سوال : 54024
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : نقش فلسفه در شناخت و معرفت الهي چيست؟ آيا نياز است در اين امر از فلسفه كمك گرفت؟ بهترين و ساده ترين كتب و منابع فلسفي را معرفي كنيد.
پاسخ : اين لفظ ريشة يوناني دارد و مصدر جعلي كلمه "فيلسوفيا" است.كلمه فيلسوفيا مركّب از دو كلمه "فيلو" و "سوفيا" است. كلمه فيلو به معناى دوستدارى و كلمه سوفيا به معناى دانايى است، پس كلمه فيلوسوفيا به معناى دوست‏دارى دانايى است.(1)افلاطون و ارسطو را "فيلوسوفس" يعنى دوستدار دانايى معرفى مى‏كنند. بنابراين كلمه فلسفه كه مصدر جعلى عربى است، به معناى فيلسوف گرى است.گفته‏اند اوّلين كسى كه خود را فيلسوف ناميد، سقراط بود و در آن زمان اين كلمه به معناى دوستدار دانايى به كار مى‏رفت، ولى كم كم به مفهوم دانشمند ارتقا يافت و به تدريج پس از ارسطو اين اصطلاح رائج و شايع گرديد.(2)معناى اصطلاحى فلسفه:در اين جا مقصود، معناى اصطلاحى اين واژه به معنايى است كه نخست در يونان قديم و سپس در حوزه‏هاى فلسفى تا روزگار ما مطرح بوده است، نه برخى معنا و اصطلاحات آن در اروپاى جديد.فلسفه در اصطلاح به دو معنا به كار رفته است: اصطلاح عام و خاص.فلسفه در اصطلاح عام:فلسفه در اصطلاح عام به معناى مطلق علوم عقلى در مقابل علوم نقلى مى‏باشد. بنابراين منطق، رياضيات، طبيعيات و مباحث مربوط به مبدأ و معاد را شامل مى‏شود. ابن خلدون مى‏گويد: "علوم عقلى علومى هستند كه براى انسان از آن نظر كه داراى فكر و انديشه است، طبيعى به شمار مى‏روند و به علوم فلسفى و حكمى ناميده مى‏شوند. اين علوم مشتمل بر چهار علم است: منطق، طبيعى، الهى و علم مقادير كه خود بر چهار قسم مى‏شود: هندسه، علم اعداد(حساب)، موسيقى، هيئت".(3)فيلسوف شهيد مطهرى نيز در اين باره فرموده‏اند: "فلسفه در اصطلاح شايع مسلمانان نام يك فن و دانش خاص نيست. همه دانش‏هاى عقلى را در مقابل دانش‏هاى نقلى (از قبيل لغت، نحو، صرف، معانى، بيان، بديع، عروض، تفسير، حديث، فقه، اصول فقه) تحت عنوان كل فلسفه نام مى‏بردند. بنابراين اصطلاح فيلسوف شدن يعنى جامع همه علوم غير نقلى شدن".(4)مقصود از فلسفه در اصطلاح خاص، بخش خاصى از علوم است كه از آن به فلسفه اوّلى، فلسفة عليا، علم اعلى، علم كلى، الهيات و ما بعد الطبيعه (متافيزيك) ياد مى‏شود.(5)فلسفه در اصطلاح خاص‏:براى فلسفه در اصطلاح خاص تعاريف گوناگونى شده، يكى از تعاريف آن است كه فلسفه علمى است كه از حالات و خواص "موجود بما هو موجود" بحث مى‏كند. امتياز فلسفه از علوم ديگر اين است كه فلسفه از هستى به طور مطلق بحث مى‏كند، ولى علوم ديگر درباره هستى خاص و مقيد بحث مى‏كند، مثلاً در روان شناسي درباره روان و حالات روحى انسان بحث مى‏شود. در فيزيولوژى درباره بدن و اعضا و جهازات دستگاه بدن و چگونگى كار آن‏ها سخن به ميان مى‏آيد. در هيئت بحث درباره كرات آسمانى، و همين طور زيست‏شناسى، فيزيك، شيمى، حساب، هندسه، جغرافيا، تاريخ، جامعه‏شناسى و غيره، كه هر يك درباره موجود و امرى خاص بحث مى‏كنند. تنها فلسفه است كه موجود مطلق را مورد توجه قرار داده و قوانين عام آن را بيان مى‏كند، يعنى بيان مى‏كند اين امور مختلف كه در علوم از آن‏ها تحقيق مى‏شود و امور ديگر آيا وجود دارند يا خير؟ آيا اصل در آن‏ها حركت است يا ثبات؟ آيا رابطه عِلّى و معلومى در تمام هستى بر قرار است؟مسائلى مانند موجودات يا ممكن اند يا واجب؛ يا مجردند يا مادى و ممكنات يا جوهرند يا عَرَض و... .اگر جهان هستى را به بدن انسان تشبيه كنيم، فرق ميان فلسفه و علوم ديگر اين است كه فلسفه درباره احكام مربوط به كل بدن انسان بحث مى‏كند، مثل اين كه بدن از كى به وجود آمده است و تا كى ادامه مى‏يابد؟ آيا اندام وحدت واقعى دارد و كثرت اعضا كثرت ظاهرى و غير حقيقى است يا وحدتش اعتبارى است و از حد وابستگى ماشينى يعنى وحدت مشاعى تجاوز نمى‏كند؟ آيا اندام در مجموع خود هدفى را تعقيب مى‏كنند يا موجودى است بى هدف؟ اما علوم درباره خواص و احكام مربوط به هر يك از اعضاى بدن بحث مى‏كند. بنابراين در مقام تشبيه بايد گفت: فلسفه يعنى اندام‏شناسى و علوم يعنى عضوشناسى.(6)در يك تقسيم بندي فلسفة الهي به دو فن تقسيم مي شود: الهيات به معناي اعم و الهيات به معناي اخص، در مبحث الهيات به معناي اعم، بحث هايي مانند تقسيم وجود به مجرد و مادي، علت و معلول، ممكن و واجب، جوهر و عرض و ... مطرح مي شوند كه از اين مباحث در قسمت الهيات به معناي اخص استفاده مي شود. در قسمت الهيات به معناي اخص از مسائلي نظير بحث از خدا و عالم، روح مجرد و تعلق روح و بدن به يكديگر، خير و شر، حيات اخروي، قضا و قدر، بهشت و جهنم بحث مي كند. براي نمونه يك مورد آن را توضيح مي دهيم: مثلاً در الهيات به معناي عام، اصل عليت مورد بحث قرار مي گيرد كه هر ممكن الوجودو حادثي نياز به علت دارد و در الهيات به معناي اخص در برهان امكان و وجوب از آن استفاده مي شود و وجود خدا را به وسيلة آن اثبات مي كنند.اما اين كه ايا در مباحث خداشناسي نياز به فلسفه هست، در پاسخ مي توان گفت: بسياري از مباحث خداشناسي مبتني بر مباحث فلسفي است مانند برهان امكان و وجوب براي اثبات وجود خدا و يا از راه نيازمندي جهان كه وجود آفريدگار بي نياز را اثبات مي كند، مانند برهان حدوث كه از راه مسبوق بودن پديده ها به عدم و نيستي، نيازمندي ذاتي آن ها ثابت مي شود و سپس به كمك ابطال دور و تسلسل، آفرينندة بي نياز اثبات مي گردد، يا برهان حركت از راه نيازمندي حركت به محرّك و محال بودن تسلسل محركات تابي نهايت، وجود خدا به عنوان نخستين پديد آورنده حركت در جهان اثبات مي شود. برخي از اين دلايل نيازمند به مقدمات حسي و تجربي مي باشد.برخي از دلايل ديگر فلسفي خالص است كه از مقدمات عقلي محض تشكيل مي يابد، مانند برهان امكان و برهان امكان و برهان صديقين. هم چنين مباحثي در باب شرور، عدل الهي، وحدت صفات الهي و ... كه مبتني بر مباحث فلسفي است.بنابراين مباحث خداشناسي به نوعي با مباحث فلسفي در فلسفه اسلامي گره خورده، به خصوص آن كه الهيات بالمعني الاخص به نوعي همان مباحث خداشناسي است.شيوه فراگيرى فلسفه:براى فراگيرى فلسفه دو شيوه وجود دارد: اجمالى و تفصيلى.قبل از بيان دو طريق، ذكر اين نكته لازم است كه فراگيرى علوم نيازمند استاد است، به ويژه فلسفه كه در غايت دشوارى است.شيوه اجمالى عبارت است از يادگيرى علم منطق كه مقدمه فراگيرى فلسفه است، بعد كتب فارسى كه در زمينه فلسفه نگارش يافته است، به ترتيبى كه در ذيل مى‏آوريم:1. آشنايى با علوم اسلامى، استاد مطهرى، قسمت منطق و فلسفه، يا ساير كتبى كه در زمينه منطق است.2. آموزش فلسفه، استاد مصباح يزدى، دو جلد.3. اصول فلسفه و روش رئاليسم، استاد شهيد مرتضى مطهرى.4. درس‏هاى الهيّات شفا، استاد مطهرى.5. مقالات فلسفى، استاد مطهرى.اين كتب همه به زبان فارسى نگارش يافته اما به دليل طرح مباحث اصلى فلسفه (هر چند به طور خلاصه) محتواى سنگين دارد و فهم آن دشوار است.شيوه تفصيلى كه اكنون در حوزه‏هاى علميه بدان عمل مى‏شود، ابتدا يك دوره منطق خوانده مى‏شود كه كتاب‏هاى المنطق،(7) يا جوهر النضيد است، بعد كتاب‏هاى فلسفى ذيل خوانده مى‏شود:1- آشنايى با علوم اسلامى، استاد مطهرى، قسمت فلسفه.2- بدايه الحكمه، علامه طباطبايى(ره).3- نهايه الحكمه، " " " (ره).4- اسفار اربعه، مرحوم ملا صدراى شيرازى، 9 جلد كه جلدهاى يك تا سه و هفت تا نهم مهم مى‏باشد.5- الهيات شفا، بوعلى سينا.6- شواهد الربوبيه، حكمةالاشراق و شرح آن و... .در كنار اين كتب از شرح‏هاى فارسى و عربى كتاب‏هاى فوق استفاده مى‏شود.مى‏توانيد از طريق شركت در آزمون دانشگاه دولتى و آزاد در رشته فلسفه مشغول به تحصيل شويد و مى‏توانيد از نوارهاى درسى فلسفه استفاده نماييد.پى نوشت‏ها: 1. ملل و نحل شهرستانى، ج 2، ص 58.2. منطق و فلسفه، انتشارات صدرا، ص 125.3. مقدمه ابن خلدون، ص 478.4. منطق و فلسفه، ص 127.5. همان، ص 128.6. همان، ص 130.7. المنطق، شيخ محمد رضا مظفر.
کد سوال : 54025
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : راجع به عالم برزخ توضيح كامل دهيد.
پاسخ : در موردعالم برزخ و ويژگي هاي آن جزوه اي تهيه شده و خدمت شما ارسال مي شود. آن را مطالعه كرده، چنانچه سؤالات يا ابهاماتي برايتان باقي ماند، مجدداً مكاتبه نماييد.
کد سوال : 54026
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : چه كنم كه به خداوند نزديك تر شوم؟
پاسخ : بر سر آنم كه گر ز دست برآيد دست به كارى زنم كه غصه سر آيدخلوت دل نيست جاي صحبت اغيار ديو چو بيرون رود، فرشته درآيدقرآن كريم بعد از هفت اولين گام در خودسازى و تهذيب نفس را بازگشت به خدا (توبه) و آه و حسرت و خدا را با "ورع" يعنى تصميم عملى بر ترك گناهان آغاز مى‏كنيم. رسول اكرم(ص) فرمود: "اصل الدين الورع و رأسه الطاعه؛(1) ريشه و اساس دين، ورع و اجتناب از گناهان است (چنان كه) طاعت خدا و انجام واجبات به منزله سر آن است". تذكر چند نكته مهم 1 - نزديكي به خدا از گونه زمان و مكان و از نوع نزديكي هايي كه در جهان مي شناسيم نيست، بلكه يك واقعيت معنوي عميق است كه با تعالي و تكامل روح تحقق مي يابد، فهم و درك واقعيت معنوي، نيازمند شناخت و معرفت ويژه و وصول به مراتبي از قرب است. هر چه ميزان معرفت انسان نسبت به جنبه هاي ضعف و قوت خويش، و جمال و جلال خداوند بيشتر باشد، و هر اندازه توانسته از گناهان بدني و قلبي و فكري دور باشد و جسم و دل و انديشه خويش را متوجه خداوند سازد، به همان اندازه مي تواند واقعيت معنوي را بيشتر درك كند و مفهوم قرب و نزديكي به خدا را احساس و لمس نمايد.2 - قرب و نزديكي به خدا امري تدريجي است و نيازمند به زمان براي كسب ظرفيت و معرفت ويژه اي است تا رنگ خدايي از ظاهر به باطن و تار و پود حقيقت انسان نفوذ كند.3 - تكامل روحي و نزديكي به خدا، همانند بالا رفتن از پله هاي نردبان است. هر چه از پله ها بالاتر مي رويم، نيازمند مراقبت و مواظبت بيشتر ات، زيرا در صورت انحراف و سقوط، ضربه شكننده تر خواهد بود.4 - وسطه پله هاي نردبان جاي توقف و ماندن نيست، بايد حركت را تداوم بخشيد و گرنه خطر تزلزل و سقوط او را تهديد مي كند. كسي كه از پلكان تهذيب و اصلاح نفس بالا مي رود، آن هنگام مي تواند صعود يابد و به قرب الهي برسد كه وسط راه توقف نكند.5 - ثبات قدم و استقامت و استواري در برابر سختي ها و مشكلات و آزمون هايي كه خداوند از انسان مي گيرد، شرط موفقيت در نزديكي به خدا است.6 - با توجه به تفاوت درجات شناخت و معرفت و ايمان و معنويت و موقعيت هاي فردي و اجتماعي، به شمار انسان هايي كه بخواهند در اين راه گام بردارند، تكاليف متفاوت وجود دارد.شناخت تكاليف و آشنايي با راه و علايم آن و خطرهايي كه انسان را تهديد مي كند، نياز به "راهنما و معلم" دارد. چه بسارند افرادي كه ندانسته به افراط و تندروي يا تفريط و سستي كشيده شدند و از حركت بازماندند و به انحراف و سقوط دچار گشتند.از شرايط قرب الهي، ترك معصيت خداوند و انجام دستورهاي او است مخصوصا جوانان به جهت توانايي هاي جسمي و رشد و بلوغ شهوي اگر بتوانند خود را از زمينه هاي گناه دور نگه دارند و دل و دست و زبان و چشم خود را از آلوده شدن پاك نگه دارند، مي توانند از قرب الهي بهره مند گردند. در روايتي از امام صادق آمده : خداوند به حضرت موسي فرمود: "بهترين وسيلة تقرب به من ورع و ترك معصيت است. اگر كسي ورع داشته باشد او را در بهشت هاي عدن جاي مي دهم".(2)بعد از اين مرحله (انجام واجبات و ترك گناهان) ، انجام دادن مستحبات مانند نافله هاي يوميه مخصوصا نافلة شب و تهجّد و مناجات با خدا موجب قرب الهي مي شود.پيامبر (ص) فرمود: "خداي متعال مي فرمايد: "با انجام نوافل به سوي من تقرب پيدا كنيد تا شما را دوست بدارم. اگر شما را دوست بدارم، اگر دعا كنيد اجابت مي كنم و اگر درخواستي داشتيد عطا مي كنم".(3)اخلاص در نيت موجب تقرب الي الله است.(4)توجه زياد به شكم و شهوت موجب دوري از خدا مي شود.(5)1 - انسان كامل، شهيد مطهري؛2 - تعليم و تربيت، شهيد مطهري؛3 - اخلاق عملي؛ آيت الله مهدوي كني؛4 - چهل حديث ، امام خميني(ره)پى نوشت‏ها:1 - محمد باقرمجلسي ، بحار، ج74، ص 86.2 - محمدي ري شهري، ميزان الحكمه، ج8، ص 114، مادة قرب.3 - همان، ص 110.4 - همان، ص 113.5 - همان ، ص 115.
کد سوال : 54027
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : چگونه با پدر و مادرم خوش رفتاري كنم، در حالي كه در بعضي از موارد عصبي هستند؟
پاسخ : هر چند پدر و مادر رفتار صحيحي با فرزند نداشته باشند، فرزند موظف به تكريم والدين و كسب رضايت آنان است و نمي تواند مقابله به مثل نمايد. فردي نزد پيامبر (ص) آمد و گفت : پدر و مادري دارم كه با آن ها رابطه خوبي دارم، ولي آن ها مرا با حرف و طرز برخوردشان مي آزارند. پاسخ آنان را نمي دهم، ولي مي خواهم آنان را ترك كنم و مدتي نزدشان نروم. حضرت فرمود : در اين صورت خداوند هم تو را ترك خواهد كرد. مرد عرض كرد: پس چه كنم؟ حضرت فرمود: به كسي كه به تو را محروم ساخت، ببخشاي و با كسي كه با تو قطع رابطه كرد، پيوند برقرار كن و از كسي كه به تو ستم كرد، درگذر. اگر چنين كني، خداوند سبحان پشتيبان تو خواهد بود.(1)از روايات استفاده مي شود كه قطع ارتباط يا برخورد خشم آلود با ارحام و خويشان به خصوص پدر و مادر كم ترين اثرش در دنيا اين است كه باعث فقر شديد و گرفتار شدن به اذيت اشرار، كوتاه شدن عمر و بروز مرگ ناگهاني و نابهنگام مي شود. در اخرت چنان از رحمت الهي دور مي گردد كه بوي بهشت (كه از مسافت هزار سال راه به مشام مي رسد) به مشام چند گروه از جمله عاق والدين يا كسي كه با ارحام قطع رابطه كند، نخواهد رسيد.(2)البته تحمل بدرفتاري والدين، نياز به صبر و بردباري دارد ، به خصوص براي جوان كه زودرنج و حساس است. اما اگر انسان رضايت خدا را در نظر داشته باشد و انگيزه الهي را در كار خود قرار دهد، همه چيز را براي خدا تحمل مي كند. نه تنها براي او سخت نخواهد بود، بلكه گاهي از آن لذت مي برد . بنابراين توصيه مي كنيم بدرفتاري والدين را بر مشكلات زندگي ، سن بالا يا ضعف اعصاب و يا موارد ديگر حمل كنيد و با مدد گرفتن از نيروي ايمان و صبر، و با چشم پوشي از لغزش والدين، به وظيفه الهي خويش كه احسان و نيكوكاري آنان است، عمل نماييد كه خير دنيا و آخرت شما در آن است.پي نوشت ها : 1 - بحارالانوار، ج71، ص 100.2 - اصول كافي، ج2، ص 350 - 346.
کد سوال : 54028
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : چه چيزي گناه چشم چراني را از بين مي برد؟
پاسخ : چشم چراني مانند گناهان ديگر با توبه واقعي بخشيده مي شود. توبه به آن است كه شخص از عمل گذشته پشيمان باشد و تصميم بر ترك آن داشته باشد. دو ركن مهم توبه اگر محقق شد، گناه چشم چراني از بين مي رود. پيامبر اسلام (ص) مي فرمايد: "التائب من الذنب كمن لا ذنب له؛ كسي كه از گناه توبه كند، مانند كسي است كه گناه نكرده است".(1)البته ترك چشم چراني راهكارهايي دارد كه به پيوست ارسال مي شود.پي نوشت ها : 1 - بحارالانوار ، ج6، ص 25.
کد سوال : 54029
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : دستم به دست نامحرم خورده، چه كنم تا خداوند مرا ببخشد؟
پاسخ : اگر تماس با نامحرم از روي عمد نبوده و سهوا انجام شده، اصلا گناهي صورت نگرفته است، اما اگر از روي عمد دستتان به نامحرم رسيده، گناهي مرتكب شده ايد و براي رفع آن بايد توبه كنيد. در آن صورت خداوند گناه شما را مي بخشد. قرآن مجيد مي فرمايد : "كسي كه كار بدي را انجام دهد يا به خود ظلمي كرده باشد، سپس از خدا طلب آمرزش كند، خداوند را آمرزنده و مهربان خواهد يافت".(1) توبة اين گناه آن است كه از كرده خود قلبا پشيمان باشيد و مصمم بر ترك ابدي گناه گرديد.پي نوشت ها : 1 - نساء (4) آيه 110.
کد سوال : 54030
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : براي رفع بدهي اگر توانايي پرداخت ندارم، چه بايد بكنم، چون از روز قيامت خيلي مي ترسم؟
پاسخ : اگر طلبكار طلب خود را درخواست كند، چنانچه بدهكار بتواند بدهي خود را بدهد، بايد فورا آن را بپردازد. اگر تأخير بيندازد، گناهكار است. اگر توانايي پرداخت بدهي را ندارد، طلبكار نمي تواند طلب خود را درخواست نمايد. بايد صبر كند تا بدهكار بتواند بدهي خود را بدهد. بر بدهكار واجب است كسب كند و بدهي خود را بدهد.(1) همين كه در فكر پرداخت ديون هستيد، بسيار پسنديده است . بايد سعي نماييد در آينده با تلاش و كوشش آنها را ادا كنيد، يا از طلبكار حلاليت بطلبيد و يا اينكه به نوع ديگر مانند خواندن قرآن براي گذشتگان ، آنها را متقاعد نماييد كه شما را حلال كنند.دعاهايي براي اداي دين وارد شده، خوب است آن دعاها را بخوانيد و از خدا بخواهيد توانايي پرداخت ديون مردم را پيدا كنيد. براي اطلاع از اين دعاها به مفاتيح مراجعه كنيد.پي نوشت ها : 1 - توضيح المسائل مراجع، ج2، مسئله 2276 تا 2278.
کد سوال : 54031
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : موقع خشم و غضب چه دعايي بخوانم تا باعث آرامشم شود؟
پاسخ : غضب شعله اي از آتش است كه در دل افروخته مي شود و حالت افراطش بسيار مذموم و خطرناك است. بايد انسان ريشه هاي غضب را بخشكاند. ريشه هاي غضب در وجود انسان عبارت است از : تكبر، عيب جويي، مسخره كردن، لجوج بودن و شدت علاقه به مال و مقام. كسي كه سعادت خود را خواهان است، لازم است صفات ناپسند و بدبخت كننده را از خود دور كند تا بتواند در موقع غضب خود را كنترل كند. به دعايي كه براي فرونشاندن و خاموش كردن آتش غضب مفيد باشد، دست نيافتيم، ولي در روايات براي خاموش كردن غضب چند چيز ذكر شده است:1 - گفتن "اعوذ بالله من الشيطان الرجيم".(1) و پناه بردن به خدا از شر غضب. گفتن اين كلمه انسان را متوجه مي كند كه غضب حالت شيطاني است و ابليس دشمن انسان است و نبايد آدمي به حرف شيطان گوش دهد. اگر گوش داد، به ضررش تمام مي شود.توجه به اين مسايل به فروكش كردن غضب كمك مي كند.2 - وضو گرفتن (مخصوصا با آب سرد) رسول خدا (ص) فرمود: "غضب از شيطان است و شيطان از آتش خلق شده و آتش را آب خاموش مي كند، پس وقتي كه غضبناك شديد، وضو بگيريد".(2)3 - تغيير حالت دادن . امام باقر (ع) فرمود: "اگر در حال ايستاده عصباني شديد، بنشيند و اگر در حال نشسته غضبناك شديد، بايستيد".(3)4 - ساك شدن و حرف نزدن . علي (ع) فرمود: "غضب را با سكوت مداوا كنيد".(4)5 - تفكر در ثواب و منفعت فرونشاندن غضب . رسول خدا (ص) فرمود: "هر كس غيظ و عصبانيتش را فرونشاندن، خداوند قلبش را پر از ايمان مي كند".(5) نيز فرمود: "هر كس غضبش را نگه دارد، خداوند عذابش را از وي نگه مي دارد".(6)در هنگام خشم و غضب ، انسان بايد آهسته آهسته آن را فرونشاند، نه اين كه به يكباره آن را فروبرد.6 - ياد خدا. خداوند به حضرت داود وحي كرد: "هر وقت بندة من موقع عصبانيت مرا ياد كند، در روز قيامت او را ياد مي كنم".(7)7 - تفكر در عواقب خطرناك غضب كه ممكن است دنيا و آخرت را به باد دهد. رسول خدا (ص) فرمود: "جهنم دري دارد مخصوص انسان هايي كه غضب خود را به وسيلة گناه خاموش مي كنند. اين گونه افراد از آن در وارد جهنم مي شوند".(8) امام صادق (ع) فرمود: "غضب كليد هر شرّ است".(9) علي (ع) فرمود : "غضب مركب شيطان است".(10) علي (ع) فرمود : "دشمن ترين دشمن انسان غضب و شهوت او است".(11)پي نوشت ها:1 - سيد عبداله شبّر، اخلاق، ص 250.2 - 11 - محمد محمدي ري شهري، ميزان الحكمة واژة غضب، شماره: 14983، 14988، 15022، 15036، 1504715049، 15053، 15057، 15058؛ 15061.
کد سوال : 54032
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : چرا امامان را به قتل مي رساندند؟
پاسخ : بي ترديد امامان معصوم (ع) محبوب ترين انسان ها و لايق ترين افراد براي رهبري سياسي و مرجعيت ديني بودند، چنان كه بارها آنان خود به لياقت و شايستگي خويش اشاره كرده اند.(1) امام حسين(ع) خطاب به فرماندار مدينه فرمود: "... ماييم خاندان نبوت و معدن رسالت. دودمان ما محل آمد و شد فرشتگان و محل نزول رحمت هستند... خداوند اسلام را از خاندان ما شروع كرد و تا آخر نيز همگام با آل ما پيش خواهد برد... ما دودمان سزاوار و لايق خلافت و رهبري امت اسلامي و شايستة بيعت هستيم...".(2)از سوي ديگر ائمه (ع) درصدد بودند با تشكيل حكومت ديني، رهبري آن را برعهده گرفته و به اجراي قوانين اسلام و گسترش عدالت اجتماعي بپردازند، افزون بر آن با ستم مبارزه كنند. طبيعي است آن دسته حاكمان كه محبوبيت و لياقت رهبري نداشتند، نمي توانستند محبوبيت ائمه را تحمل كرده و بگذارند اينان بر مسند قدرت قرار گيرند، زيرا تشكيل حكومت ديني توسط امامان (ع)و حاكميت دين با منافع رهبران ستمگر تضاد داشت و آنان به شدت از ائمه (ع) وحشت داشته و احساس خطر مي كردند، از اين رو سعي مي كردند با بهره گيري از همة اهرم ها و امكانات، ائمه (ع) را از صحنه خارج كنند. دشمنان براي خروج امامان (ع) از صحنه، نخست شخصيت آنان را زير سؤال برده و سپس زندان و سرانجام به شهادت مي رساندند، زيرا حضور ائمه (ع) در جامعه موجب مي شد كه مردم دور آنان را گرفته و عملا حكومت را به ايشان واگذار نمايند. بر اين اساس محبوبيت مردمي و لياقت ائمه (ع) براي رهبري جهان اسلام از يك سو و مبارزه ائمه (ع) عليه رهبران ظالم از جانب ديگر، عوامل و زمينه هايي بودند كه حاكمان عدالت ستيز ائمه را به شهادت برسانند.پي نوشت ها : 1 - نهج البلاغه، خطبه شقشقيه.2 - مقتل خوارزمي ، ج1، ص 184؛ لهوف، ص 19.
کد سوال : 54033
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : چرا براي امام مهدي اسم و لقب هايي گذاشته اند؟
پاسخ : انتخاب اسم و القاب براي انسان ها از سنت هاي پذيرفته شدة همه جوامع است، زيرا اسم و لقب از ابزار و نشانه هاي معرفي انسان و هويت يابي است. اگر انسان اسم نداشته باشد، چگونه مي توان او را شناخت و زندگينامه اش را در تاريخ ثبت كرد؟! افزون بر اين كه انتخاب نام براي رهبران جهان و چهره هاي علمي و سياسي ، از اهميت ويژه اي برخوردار است؛ زيرا متعلق به همه انسان ها بوده و بايد با ويژگي ها و مشخصات شناخته شوند، تا شخصيت آنان تحريف نشده و از نام و موقعيت آنان سوءاستفاده نگردد.گزينش اسم و لقب براي امام زمان (ع) از اين قاعده مستثنا نبوده و انتخاب نام و لقب براي حضرت، امري معقول و منطقي است . حضرت علاوه بر آنكه از افراد جامعه است و بايد اسم و لقب داشته باشد، رهبر و مصلح جهان نيز است، كه بايد اسم و لقب معلوم و مشخص داشته باشد، تا برخي از شخصيت و مقام او سوء استفاده نكنند، از اين رو در روايات متعددي اسامي و القاب حضرت به طور كامل بيان شده است.(1) متأسفانه به رغم آن كه حضرت با نام و مشخصات كامل معرفي شده است؛ برخي از عنوان او سوء استفاده كرده و ادعاي بابيت نموده و خود را امام زمان (ع) معرفي مي نمايند.پي نوشت ها : 1 - بحارالانوار، ج51، ص 28 - 31 ؛ مهدي موعود، ص 227.